خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی
خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی

جادوی شیاطین (قسمت بیست و نهم) انسان کامل = الهه سازی

pdf


اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت بیست و نهم)

انسان کامل = الهه سازی

 

دانشمندی به اسم لارنس کولبرگ (Lawrence Kohlberg) میگوید که انسان تا زمانی که بچه شیرخوار است، تنها خواسته اش ، خوردن شیر است و باید تَر و خُشک شود و در این سن، بچه با گریه کردن، حرفهایش را میرساند، در این مرحله، کودک فقط خواسته دارد و والدین باید اجرا کنند. بعد از مدتی که بزرگتر شد، بعضی کارها را برای ترس از تنبیه انجام میدهد و یا  انجام نمیدهد و بعد از مدت دیگری برای پاداش و خودشیرینی پیش والدینش بعضی کارها را انجام میدهد و اما بعد از مدت دیگری که بزرگتر شد، بعضی کارهای بد را انجام نمیدهد بخاطر اینکه اطرافیان به او آفرین بگویند و بعد از مدتی، مرجع قدرت در خانواده را معیار قرار میدهد و کارهایی انجام میدهد که به مرجع قدرت خانواده (پدر یا مادر) برنخورد. زمانی وارد جامعه شد، بعضی کارها را انجام نمیدهد بخاطر اینکه توسط افکار اجتماعی مورد سرزنش قرار نگیرد؛ لارنس کولبرگ مثال میزند که فردی در این مرحله اگر مادرش مریض شود و دارو احتیاج داشت، از داروخانه دزدی نمی کند زیرا افکار اجتماعی به او اجازه نمیدهد. در این مرحله حتی اگر بعضی از عرفها و اخلاقها غلط هم باشند؛ اهمیتی ندارد؛ او آن را رعایت میکند تا مورد سرزنش اطرافیان قرار نگیرد. در نهایت، مرحله ششم فرد بالغ شده و اصول اخلاقی خودش را پیدا میکند و با انواع تفکرات و فلسفه ها آشنا میشود. این مرحله است که مهم است. کولبرگ میگوید که فرد در این مرحله ممکن است دزدی دارو از داروخانه برای درمان مادرش را توجیه کند، زیرا او در این مرحله فلسفه و بینش خودش را دارد و بر اساس این فلسفه و بینش عمل میکند. در اینجا فلسفه و بینشی که فرد دارد، اهمیت پیدا میکند. این فلسفه و بینش فرد است که تعیین میکند که او چه راهی را برای درمان مادرش پیدا کند.

البته بعضی ها در همان مراحل قبلی می مانند و بعد از سالها همچنان هیچ بینش و نگرشی نسبت به زندگی ندارند و اصلا نمی دانند که چرا به دنیا آمده اند. این افراد روال حیوانی و غریزی خویش را طی میکنند و در اجتماع براساس سود و زیانی که به آنها میرسد، کارهایشان و اخلاقشان را تنظیم میکنند. اما خدا چنین روشی را از ما نمیخواهد و این روش از نظر خدا اشکالات اساسی دارد. بشر اگر بخواهد ، رفتار و اخلاقش را به این بده بستانهای اجتماعی و خانوادگی محدود کند؛ راه به جایی نخواهد برد. خدا در قرآن فردی را تربیت میکند که مفهوم اخلاقها را درک کرده و بعد اجرا میکند. او تابع چشم و گوش بسته اطرافیان و اجتماع نباید باشد.

کولبرگ فقط یک روانشناس بوده است و از نظر روانشناسی چنین تحلیلی داده است. بهتر است که به مراحل ششگانه کولبرگ ، یک مرحله اضافه کنیم. کسی که در مرحله هفتم باشد، به آن مسیری پاگذاشته است که خدا میخواهد. در مرحله هفتم، فرد به خدا و غیب ایمان می آورد و پشت پرده همه کارها را به خدا ربط میدهد. اگر سودی در زندگیت کردید و جزو نعمتهای خدادادی حساب کردید؛ اگر روزی فهمیدید که دشمن اصلیت شیطان است و به گفته خدا ایمان آوردید که شیطان بزرگترین و واضح ترین دشمن انسان است؛ آنوقت به مرحله هفتم رشد رسیده اید.

خصوصیات زیادی در قرآن برای انسان ذکر شده است ؛ وقتی انسان معرفی میشود؛ او را جهول، ظلوم، کفور ، هلوع و ... معرفی میکند. این نشان میدهد که انسان نمیتواند کامل باشد. معنایی که فیلسوفان و عارفان از انسان کامل مطرح میکنند؛ انسانی است بدون ایراد که تمام خصلتهای خوب را دارد و در عین حال بعضی صفات خدا را هم دارد! بشر در طول تاریخ و از همان ابتدا انسانهای به خیال خود کاملی را معرفی کرده اند که همگی آنها اکنون در میان ملتهایشان به یک الهه تبدیل شده اند.  اصطلاحی به اسم انسان کامل در قرآن ذکر نشده است و حتی به آن اشاره هم نشده است. وقتی صوفیان و عرفا از یک انسان کامل صحبت میکنند؛ منظورشان این است که انسان کامل جلوه ای از جلوه های خداست. نظریه انسان کامل از فلسفه هندویی و شرقی اخذ شده است و متاسفانه وارد اسلام و مسیحیت هم شده است. در مذهب هندو، یک اصل وجود دارد که اشاره به فرودآمدن خدا روی زمین است و این خدا به شکل انسان در می آید و آنان این را انسان کامل می نامند؛ مثل ویشنو الهه هندو که نمونه یک انسان کامل است. هندوها معتقدند که ویشنو به زمین آمد تا مردم را راهنمایی کند. در مذهب هندو خدا بطور مرتب و دوره ای به شکل انسان کامل ظهور میکند و مردم را کمک میکند. نظریه تثلیث مسیحیت از همین ایده هندوها گرفته شده است و مسیحیان ، مسیح را تجسمی از خدا میدانند و او را به عنوان یک انسان کامل معرفی میکنند. در انجیل و تورات، هیچ اشاره ای به تثلیث نشده است. این نظریه در مسیحیت قطعا از هندوها اخذ شده است.

البته نظریه انسان کامل هندوها به اینجا خاتمه نمی یابد، بلکه آنان همه انسانها را تجسمی از خدا میدانند و حتی می گویند که انسانها همگی سلولهای زنده ای درون خدا هستند و به نوعی تجسد خدایند. مثال برای این مورد، بزرگان هندو هستند که عملا خود را یک الهه میدانند و به عقیده آنان هر انسانی باید برای رسیدن به مرحله الهه گری تلاش کند. نظریه وحدت وجود از همین نقطه گرفته شده است. حتی بعضی از آنها پیروانشان را نصحیت میکنند که خدا را درون همدیگر جستجو کنید و ببینید.

این نظریه هندوها به مسیحیت و همچنین به فرقه های اسلامی هم رسوخ کرده است. بعضی از صوفی ها می گویند که انسان کامل نظیر ندارد و مظهر آیه لیس کمثله شیء است. آنان می گویند آن امانتی که زمین و آسمانها و کوهها آن را حمل نکردند ولی انسان کامل! آن را حمل کرده و آن را بدرستی به سرانجام میرساند. برای نادرست نشان دادن این نظریه و جهت بررسی بیشتر این نظر عرفا ؛ بهتر است که آیه مورد نظر را ذکر کنیم.

 

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲﴾

ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود (۷۲)

 

اولا در آیه فوق، انسان مورد سرزنش قرار گرفته است و اصلا مورد مثبتی برای انسان نیست. در انتهای آیه، از انسان به عنوان ظلوما جهولا یعنی ستمگری نادان یاد شده است. امانتی که آسمانها و زمین و کوهها آن را قبول نکردند، ولی انسان آن را قبول کرد واقعا انسان چقدر ستمکار و نادان است. این به معنای نادان بودن انسان است و نه بزرگ بودن او. آنان می گویند که انسان کامل مظهر اسم اعظم است و انسان کامل بر همه موجودات محیط است. ایزدیان که از نظر ایده، بسیار نزدیک هندوها هستند؛ انسان کامل را انسان ایزدی و خداگونه تعریف میکنند و از خلق انسان به صورت خدا صحبت میکنند. نظریه های یونانی و مجوسی بر تعریف انسان کامل تاثیر گذاشته است و اساسا چیزی به نام انسان کامل در قرآن یافت نمیشود. حتی در میان متفکرین قرون نخستین اسلامی، خبری از  انسان کامل نبوده است. حلاج از انسان کامل به عنوان خدای انسان گونه یاد میکند. حلاج فکر میکرد که انسان میتواند به مرحله ای دست یابد که روح خدا در او نزول کرده و او را به مرتبه ای میرساند که همه چیز مسخر او میشود و حکم او مثل حکم خدا میشود!  انسان‌العین‌، بصرالحق‌ و عین‌ العالم‌ از دیگر اسامی‌ انسان‌ کامل‌ در میان‌ صوفیه‌ بوده‌ است‌. یعنی انسان کامل مثل یک چشم همه چیز را کنترل میکند. متاسفانه از این زخرف القولها و لهوالحدیثها زیاد گفته شده است که شیرازه آن این است که عملا یک انسان میتواند به رتبه خدایی برسد!

تحربه ثابت کرده است که انسانهایی که در طول تاریخ به عنوان کامل معرفی شده اند؛ توسط پیروانشان کامل معرفی شده اند و نه توسط خودشان. تجسم خدا به شکل انسان یک تفکر منحرف است درباره خدا که باعث تصورات نادرستی در مورد انسان شده است. در تفسیرهای تورات، سه فرشته ای که به سوی ابراهیم آمدند؛ را "خدا"  نامیده  است. در حالیکه در قرآن؛ صراحتا و واضح از آنان به عنوان رسول یاد میکند. برداشتهای غلط از کلمات کتب آسمانی باعث بوجود آمدن نظریه های منحرفی مثل همین نظریه انسان کامل شده است.

صوفیان مسلمان تصورات غلطی را در مورد انسان دارند. یکی از صوفیان مسلمان میگوید که : اگر چشم برای خدا کار کند می شود(عین اللّه) و اگر گوش برای خدا کار کند می شود(اذن اللّه) و اگر دست برای خدا کار کند می شود(ید اللّه) تا می رسد به قلب انسان که جای خداست.

این نوع تصورات غلط در مورد خدا، نشان از آن دارد که انسان کامل در مکاتب بشری، همان خدای زمینی است که هندوها و مسیحیان از آن یاد میکنند و مسیح را به عنوان یک خدای زمینی می شناسند. صوفیان مسلمان معتدل، مجبور شدند که خدای زمینی را حذف کنند و بجای آن کلمه انسان کامل را بکار برند. آنان فکر کردند که به این صورت در تثلیث نمی افتند. غافل از این موضوع که پشت این عبارات، الهه سازی صورت گرفته است.

خیلی از مسلمانان، پیامبر محمد را به عنوان یک انسان کامل معرفی میکنند و پیروی از گفتار و اعمال و رفتار (سنت) او را بر خود واجب میدانند. در این زمینه کتابهای زیادی مثل سنن النبی و احادیث زیادی مطرح شده است. حال آن که خدای مهربان در قرآن به هیچ عنوان از سنت پیامبر صحبت نشده است. کتابهای حدیث و سنت دویست سال بعد از پیامبر جمع آوری شده است و ربطی به پیامبر محمد ندارد.

 

[6:114] أَفَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِى حَکَمًا وَهُوَ الَّذِى أَنزَلَ إِلَیْکُمْ الْکِتَبَ مُفَصَّلًا وَالَّذِینَ ءاتَیْنَهُمْ الْکِتَبَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلَا تَکُونَنَّ مِنْ الْمُمْتَرِینَ

[6:114]  آیا غیر از قانون خدا به منبع دیگری رجوع کنم، در حالی که او این کتاب را با تمام جزئیات برای شما نازل کرده است؟ کسانی که کتاب آسمانی دریافت کردند، تشخیص می دهند که این از جانب پروردگارت با حقیقت نازل شده است. هیچ شکی به خود راه نده.

 

خدا در قرآن، کتابی غیر از قرآن به ما معرفی نکرده است و وقتی از کلمه حدیث صحبت میفرماید، منظورش همان قرآن است.

 

[45:6] تِلْکَ ءایَتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَىِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَءایَتِهِ یُؤْمِنُونَ

[45:6]  اینها آیات خداست که ما به حقیقت بر تو می خوانیم. به کدام حدیث به غیر از خدا و آیاتش ایمان دارند؟

 

خدا قرآن را ساده آفریده است و با پیروی از فرامین خدا در قرآن براحتی میتوان به نتیجه مطلوب که همان رستگاری است رسید. خدای مهربان در قرآن اعلام میدارد که رسول باید آیات الهی را بمردم ابلاغ کند. حال آنکه راویان قرن دوم و سوم در غیاب پیامبر، گفته های زیادی را به او نسبت میدهند و پیامبر هم از این گفته ها بیخبر است و در تصحیح آن سخنان، کاری از دست او برنمی آید و بر نیامده است. معلوم نیست که چرا منبع دوم اسلام باید در غیاب پیامبر بوجود آید؟ آیا این چیزی جز حیله شیطان است؟ شیطان در غیاب رسولان حیله هایش را اجرا می کند. پیروی از حدیث و سنت، ضررات جبران ناپذیری به دین اسلام زده است و تشریح این موضوع یک مقاله مفصل میخواهد.

مسلمانان فقط در مواردی باید از پیامبر محمد پیروی کنند که مربوط به پیام او باشد و این موارد در قرآن آمده است. خدا هیچوقت از مردم نمی خواهد که در استایل زندگی (style life) از پیامبر محمد پیروی کنند. پیروی از استایل زندگی 1400 سال پیش بسیار اشتباه است. بطور مثال مردان آن موقع لباسهایی می پوشیدند که شبیه دامن بوده است. آیا مردان امروزی هم باید چنین لباسی بپوشند؟ خدا آزادی و اختیار استایل زندگی ها را آزاد گذاشته است. خدا فقط توصیه هایی را در این مورد بیان فرموده است. مثلا در قرآن می فرماید که روی زمین با غرور و تکبر راه نروید، یا در مورد زنان می فرماید که سینه های خویش را بپوشانند. در این حالت طریقه پوشش را آزاد گذاشته است و روش 1400 سال پیش را پیشنهاد نمی دهد.

انسان کامل که فیلسوفان مسلمان پیشنهاد داده اند، به نوعی یک الگوست که باید در استایل زندگی هم پیروی شود و به این طریق انسان کامل یک مجسمه و بت زنده است که حتی در لباس پوشیدن هم باید تقلید شود.

در قرآن دو آیه است که صراحتا بیان میدارد که پیامبر محمد هم بشری است مثل ما و در استایل زندگی هیچ فرقی و یا مزیتی بر دیگران ندارد. یکی در آیه 109و 110 سوره کهف و دیگری در آیه 6 سوره فصلت.

 

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً

بگو: جز این نیست که من هم بشرى مانند شما هستم، با این تفاوت که به من وحى مى شود که معبود شما معبودى یگانه است. پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید کارى شایسته کند و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد.

 

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکینَ

اى پیامبر، در پاسخ آنان بگو: جز این نیست که من بشرى چون شمایم، با این تفاوت که به من وحى مى شود که معبود شما معبودى یگانه است; پس در پرتو توحید، راست قامتان به سوى او روى آورید و آمرزشِ شرکورزى ها و گناهانتان را از او بخواهید، که واى بر حال مشرکان!

 

جالب آن است که در این دو آیه از زبان خود پیامبر محمد، بیان میشود که او هم بشری است مثل سایرین و در استایل زندگی مزیت خاصی بر دیگران ندارد و نباید در این زمینه پیروی شود. خیلی جالب است که در پایان هر دو آیه، از شرک صحبت میشود. این ثابت می کند که کسانی که از پیامبر محمد در استایل زندگی پیروی میکنند، او را شریک خدا ساخته اند و برای خدا شرک قائل شده اند. آیا این تصادفی است که در پایان هر دو آیه، شرک را منع میکند. اسوه بودن پیامبر محمد، فقط در ایمان به آخرت و یکتاپرستی است و لاغیر. پیامبر محمد در استایل زندگی ، نباید پیروی شود، بلکه در یکتاپرستی باید پیروی شود؛ آن هم طبق قرآن.

 

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً

قطعاً رسول خدا اقتداى نیکویى براى شماست. اقتدا به رسول خدا از عهده همه مدعیان ایمان برنمى آید، بلکه آن کسى پیرو اوست که به خدا و روز واپسین امید دارد و خدا را بسیار یاد مى کند.

 

در پایان آیه می فرماید که در چه مواردی پیامبر اسوه حسنه است. اسوه حسنه به معنای اسوه در استایل زندگی نیست. اسوه شدن پیامبر محمد در استایل زندگی برخلاف آیات قرآنی است و مسلمانان زیادی را به بت پرستی کشانده است. خیلی از مسلمانان لباس کوتاه می پوشند؛  ریش خود را رنگ قرمز میزنند و... وقتی از آنان بپرسید که چرا لباس کوتاه می پوشید ، در جواب می گویند که سنت پیامبر است. این یک نوع بت پرستی است. این فرد در حین راه رفتن، غذا خوردن، لباس پوشیدن، خوابیدن همه اش از استایل پیامبر پیروی میکند و این یک نوع ذکر مداوم پیامبر است و در واقع پیامبر یه یک الهه تبدیل شده است. به همین خاطر در آخر آیه خدا میفرماید که ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً یعنی مسلمانان واقعی مرتب و مداوم خدا را یاد میکنند و نه کسی دیگر را.

 

اسوه حسنه در آیه دیگری برای پیامبر ابراهیم ذکر شده است.

 

قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی‏ إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهیمَ لِأَبیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ ما أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ

 قطعاً در ابراهیم و کسانى که با او بودند براى شما اقتداى نیکویى است; آن گاه که به قوم خود گفتند : ما از شما و آنچه به جاى خدا مى پرستید دورى مى جوییم و با شرک ورزیدن شما مخالفت مى کنیم و میان ما و شما براى همیشه دشمنى و کینه پدید آمده است ، مگر این که به خداى یکتا ایمان بیاورید . آرى ، سخنان ابراهیم و همگامان او تبرى از کافران بود ، جز این سخن ابراهیم که به پدرش گفت : حتماً براى تو از خدا آمرزش مى طلبم ، ولى من در برابر خدا مالک چیزى نیستم و نمى توانم آنچه را مى طلبم براى تو محقّق سازم . ابراهیم و همگامانش در پى تبرى از قومشان گفتند : پروردگارا ، ما تنها بر تو توکّل کرده و به سوى تو باز آمده ایم و بازگشت هر چیزى به سوى توست .

 

پیامبر ابراهیم در آیه بالایی به عنوان اسوه حسنه یاد شده است. آیا کسی از پیامبر ابراهیم کتاب حدیثی سراغ دارد؟ قطعا خیر. پس اسوه حسنه بودن ابراهیم، فقط در یکتاپرستی است و نه در استایل زندگی. هیچکدام از پیامبران خود را کامل معرفی نکرده اند و همگی خود را یک بشر عادی دانسته اند که مثل دیگران اشتباه میکنند و تنها فرقشان با مردم عادی این است که خدا پیامی را بر آنان وحی میکند تا به مردم برسانند. بنابراین انسان کامل اساسا بی معناست و توجیهی است برای بت سازی از پیامبران و سایر صالحین فوت شده. جالب است که هیچکدام از پیامبران تا زمانی که زنده بودند، هیچوقت خود را کامل معرفی نکردند و همیشه از خدا بخاطر گناهانشان طلب استغفار میکردند. بیشتر دعاهای قرآنی از زبان پیامبران نقل شده است و حرف دل آنان است که در همگی طلب استغفار و طلب بخشش از خدا وجود دارد. 

جادوی شیاطین (قسمت بیست و هشتم) استجابت دعا

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت بیست و هشتم)

استجابت دعا

 

زمانی که آدم در بهشت ، فریب وسوسه شیطان را خورد و در کارش شکست خورد، باعث آلوده شدن نفس خویش شد. در بهشت امکانات کامل بود؛ بخاطر همین خاصیت بهشت، خیلی مشکل بود که آدم ، ظلمش را در بهشت جبران کند. خدا به جایی مثل زمین تبعیدش کرد تا که  نفسش را بتواند در آنجا تصحیح کند. زمین محل مناسبی جهت توبه است زیرا نعمتهای زمینی فانی و میرا هستند. ما به اندازه سالهای سن خویش، مرگ و زنده شدن گیاهان و درختان را می بینیم. ما مرگ خیلی از نزدیکان و آشنایان خویش را می بینیم و خیلی واضح می بینیم که چطوری افراد می میرند و هیچی از اموال و اولاد خویش را با خود نمی برند.

در بهشت آدم و زوجش با یک اشتباه از آنجا اخراج شدند. بهشت جای اشتباهات متوالی و پیاپی نیست. اما در زمین بعد از انجام گناهان متوالی میتوانیم توبه کنیم. امکانات بهشتی از یک فیلتر هفت لایه (هفت آسمان) رد شده و به صورت امکانات زمینی شکل گرفته است. میوه ای که در بهشت است ، با میوه ای که روی زمین است خیلی فرق دارد و شباهتهای اندکی دارد. هم تنوع و هم کیفیت و کمیت نعمتها از هفت آسمان گذشته و از یک فیلتر هفت لایه گذشته است و بسیار زیاد از کیفیت و کمیت و تنوع آن کم شده است.

خدا در این کره خاکی وعده داده است که ادعونی استجب لکم (مرا بخوانید تا استجابت کنم). ممکن است که سوال پیش آید که آیا واقعا خدا هر خواسته ای را جواب میدهد؟ مثلا اگر کسی بچه فلج داشته باشد و یا چند میلیارد پول بخواهد ، آیا خدا دعایش را مستجاب میکند؟

 

وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ ﴿۶۰﴾

و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم در حقیقت کسانى که از پرستش من کبر مى ‏ورزند به زودى خوار در دوزخ درمى ‏آیند (۶۰)

 

وقتی از خدا درخواست می کنیم ، خیلی از مواقع ما نمی دانیم که دقیقا چه چیزی می خواهیم! تصور کنید یک بچه یک چاقو می بیند و گریه میکند و آن را از شما می خواهد. شما نباید چاقو را دستش بدهید. زیرا ممکن است که به خودش ضرر برساند. اما اگر بیشتر دقت کنیم، متوجه خواهیم شد که بچه واقعا چاقو نمیخواهد. او ماهیت آن را اصلا نمیداند. درواقع بچه چاقو نمیخواهد، بلکه یک چیزی میخواهد دستش بگیرد و با آن بازی کند. این وظیفه ماست که چاقو دست بچه ندهیم و در عوض یک چیز دیگر دست او دهیم تا نیاز بچه برطرف شود.

وقتی ما نابودی کس دیگری را از خدا می خواهیم و یا پول زیادی از خدا می خواهیم، در واقع نیاز قلبی خویش را بیان نکرده ایم. بلکه یک خواسته غیر قلبی را از خدا خواسته ایم. خواسته هایی غیر قلبی از خشم و عصبانیت و حسادت و چشم و هم چشمی و تقلید بر می خیزد.

با یک مثال فرضی توضیح داده میشود. یک فردی تشنه است و از خدا آب میخواهد؛ خدا یک گاو سر راه او قرار میدهد. فرد میتواند شیر گاو را بنوشد و تشنگیش برطرف میشود. علاوه بر آن گرسنگی او هم با خوردن شیر برطرف میشود. وقتی فرد از خدا آب میخواهد، خدا شاید منحصرا آب را به او نرساند؛ اما نیاز واقعی فرد (تشنگی) را بوسیله آب و یا شیر و چیز دیگری برطرف می نماید. خدا در جواب به دعاها، نیازهای واقعی را در نظر می گیرد. حتی طوری که خود فرد شاید متوجه نباشد که دعای او استجابت شده است.

بعضی مواقع، افراد از خدا پول زیادی میخواهند زیرا دقیقا نیاز واقعی خویش را نمی فهمند و آن را اشتباهی بیان میدارند. اما وقتی دقت کنید می بینید که بینش غلطی که در بصیرت افراد است، باعث چنین خواسته هایی میشود. زیرا فرد از خدا پول زیادی میخواهد تا بوسیله آن مثلا ازدواج کند. نیاز واقعی او زن و یا شوهر است اما او از خدا نیاز واقعی خویش را نمی خواهد و یک واسطه به اسم پول را بین خواسته واقعی و قلبی خویش و خدا قرار میدهد. در حالیکه خدا میفرماید مستقیما خواسته و نیاز واقعی خویش را از من بخواهید. واسطه گرفتن بین نیازهای واقعی و خدا از بزرگترین مشکلات بشریت است.

ممکن است که خدا پول زیادی هم به فرد بدهد و فرد نتواند با آن، زوج دلخواه خویش را بگیرد. بنابراین وقتی خدا پول زیادی به کسی بدهد، ممکن است که افراد در کار خویش موفق نشوند و به خواسته واقعی خویش نرسند و اکثر اوقات هم چنین میشود.

ما باید نیازهای واقعی خویش را از خدا بخواهیم و در خواسته های خویش برای خدا تعیین تکلیف نکنیم. شاید خدا خواسته ما را رایگان و خیلی راحت برایمان جور کرد. موسی بعد از فرار از دست فرعون، از خدا خواست که آنچه نیازش است را به او بدهد. اتفاقا خدا به او زوج و مال و شغل ، هر سه تا را به او داد. جور کردن کارها برای خدا خیلی ساده است.

 

فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ ﴿۲۴﴾

پس براى آن دو [گوسفندان را] آب داد آنگاه به سوى سایه برگشت و گفت پروردگارا من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم (۲۴)

 

برای دعا کردن نیازی نیست که همیشه حتما با زبان گفته شود. گاهی بعضی دعاها قلبی است و با یک ندای قلبی بیان میشود. خدا اینجور دعاها را هم برآورده  میکند. و گاهی هم دعاها بوسیله ندای زبانی بیان میشود. مثل زکریا که خدا را با ندا خواند و خدا خواسته اش را استجابت کرد.

 

وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ ﴿۸۹﴾

و زکریا را [یاد کن] هنگامى که پروردگار خود را خواند پروردگارا مرا تنها مگذار و تو بهترین ارث برندگانى (۸۹)

 

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ ﴿۹۰﴾

پس [دعاى] او را اجابت نمودیم و یحیى را بدو بخشیدیم و همسرش را براى او شایسته [و آماده حمل] کردیم زیرا آنان در کارهاى نیک شتاب مى ‏نمودند و ما را از روى رغبت و بیم مى‏ خواندند و در برابر ما فروتن بودند (۹۰)

ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا ﴿۲﴾

[این] یادى از رحمت پروردگار تو [در باره] بنده‏ اش زکریاست (۲)

 

إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیًّا ﴿۳﴾

آنگاه که [زکریا] پروردگارش را آهسته ندا کرد (۳)

 

و هم چنین ذا النون به مشکل بر میخورد و با ندای بلند از خدا کمک میخواهد و خدا خواسته اش را برآورده میکند.

 

وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿۸۷﴾

و ذوالنون را [یاد کن] آنگاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او قدرتى نداریم تا در [دل] تاریکیها ندا درداد که معبودى جز تو نیست منزهى تو راستى که من از ستمکاران بودم (۸۷)

 

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ ﴿۸۸﴾

پس [دعاى] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را [نیز] چنین نجات مى‏ دهیم (۸۸)

 

و ایوب بیمار میشود و خدا را صدا میزند و خدا دعای او را استجابت میکند.

 

واذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادی‏ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ

اى پیامبر، بنده ما ایّوب را یاد کن آن گاه که پروردگارش را ندا داد که: شیطان مرا رنج داده و به من گزند رسانده است.

 

 در تمام این دعاها، دعای زکریا، ایوب ، ذا النون همراه با ندا بوده است. خدا دعاهای همراه با ندا و بدون ندا، هر دو را می پذیرد. دعاهای بدون ندا، دعای قلبی است. بعضی دعاها قلبی است ولی در اصل با خواسته نفس منطبق نیست. مثلا کسی میگفت که: دوست دارم خدا آنقدر پول به من بدهد تا هر کاری خواستم بتوانم انجام دهم. این فرد دقیقا خواسته خودش را دقیق بیان نمیدارد و خواسته اش بسیار کلی است و در نتیجه نشان میدهد که خواسته اش واقعی نیست. برای فهم مطلب، با یک مثال توضیح داده میشود.

آیا خدا به خواسته والدین که یک بچه فلج دارند، توجه میکند؟  البته و حتما توجه میکند. اما باید دقت کنیم که معمولا نگرانی والدین این است که چطوری بچه شان را نگاهداری کنند و چطوری او را رزق و روزی دهند. هر نفسی نگران خودش است؛ حتی والدین بچه فلج هم ابتدا نگران خودشانند . آنها نگرانند که چطور از بچه نگهداری کنند. وقتی مشکلی برای بچه ها بوجود آید، والدین معمولا در مرحله اول نگران خودشانند. نگرانند که چطوری بچه را نگهداری کنند. خدا هم نگرانی آنانرا  برطرف میکند و رزق و روزی بچه فلج را میرساند. این ما هستیم که دقیقا نمی دانیم چطوری دعا کنیم و چی از خدا بخواهیم.

 مادر موسی قلبا نگران بچه اش بود و خدا خواسته قلبی او را شنید. یک بچه از جلو مغازه شیرینی فروشی رد میشود و نگاه میکند؛ لزومی ندارد که با زبان از شما بخواهد؛ شما باید خودت متوجه باشید که بچه شیرینی میخواهد. خدا خواسته های قلبی را جواب میدهد، همیشه لزومی به گفتن نیست.

البته هر چیزی که از دهان خارج شود، لزوما خواسته نفس نیست. خدا خواسته های مضر را جواب نمی گوید. زیرا او رحمن رحیم است. ما از یک کالبد بشری و یک نفس تشکیل شده ایم. نفس ما به چیزهای خاصی نیاز دارد. نفس نیازش را در این دنیای مادی بوسیله بصیرت و بینش ما بیان میدارد. بصیرت و بینش ما اگر در راه غلطی باشند و درست تربیت نشده باشند، نمیتوانند خواسته های نفس را به درستی برآورده کنند و نمیتوانند خواسته های نفس را به درستی بیان دارند. نفس معمولا چیزهای کلی میخواهد، مثلا از جنبه مثبت آرامش، سکون، رشد و از جنبه منفی، زیاده خواهی، برتری جویی و ... اما وظیفه بصیرت ماست که نفس را راهنمایی کند و خواسته های درست را از خدا بخواهد. بصیرت مربوط به ذهن و کالبد بشری است. اما نفس یک موجود غیر مادی است. مثلا نفس آرامش میخواهد و کالبد بشری ما برای برآورده شدن این خواسته نفس، از خدا پول میخواهد. به این طریق خواسته نفس برآورده نمیشود. زیرا بصیرت ما مشکل دارد و به اشتباه خوشبختی را در مادیات می بیند. به این طریق به نفس ظلم میشود و نفس به خواسته اش نمیرسد و نمیتواند رشد کند. بنابراین پرورش بصیرت و داشتن بینش و جهان بینی صحیح بسیار و صد در صد در خوشبختی و سرنوشت نهایی ما موثر است. خدا این جور دعاها را گمراهی مینامد. 

چرا بعضی ها به بن بست میرسند؟ شاید جایی خوانده باشید که یکی قصد خودکشی کرده و در یادداشت به جا مانده از او نوشته شده است که : اگر کسی جلوم را میگرفت و یا سر راه یک لبخند به من میزد، خودم را از پُل پرت نمی کردم و خودکشی نمی کردم!

این طرز نگرش نسبت به خودکشی نشان از آن دارد که فرد خود را به بن بست رسانده است. خدا برای مشکلات، هزاران راه حل آفریده است. بعضی ها راه حلها را نمی بینند و سعی در حل کردن معمایی دارند که خود بوجود آورده اند و آن را پیچیده کرده اند. خدای مهربان در سوره بقره داستان زیبایی نقل میکند. بنی اسرائیل برای شناسایی قاتل یک فرد، به دستور خدا قسمتی از گوشت گاو را که باید به مرده میزدند، عمل نکردند. آنها از موسی خواستند که رنگ و سن و اندازه و ... گاو را مشخص کند. وقتی اینها مشخص شد، پیدا کردن چنین گاوی خیلی مشکل شد و به سختی و با قیمت گزافی توانستند آن را پیدا کنند. زیرا آنها راه حلها را محدود کرده بودند. راه حل خدا این بود که یک گاو بکشید و گوشتش را به بدن مرده بزنید تا زنده شود و قاتل را شناسایی کند. اما آنها این دستور ساده و مستقیم را برای خود پیچیده کردند و نهایتا دستور خدا را پیچیده کردند و خیلی به سختی اجرا کردند. راه حل آنها با راه حل خدا یک تفاوت اساسی داشت. در راه حل خدا میلیونها گاو صدق میکرد و تقریبا هر گاوی را انتخاب میکردند، جواب می گرفتند. اما با سوالهای بی معنی، تعداد گاوهایی که میتوانستند انتخاب کنند، بسیار نایاب شد و به سختی همان یک گاو را هم پیدا کردند. آنها در واقع خود را نزدیک بود به بن بست برسانند.

 

قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَا شِیَةَ فِیهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُوا یَفْعَلُونَ ﴿۷۱﴾

گفت وى مى‏ فرماید در حقیقت آن ماده گاوى است که نه رام است تا زمین را شخم زند و نه کشتزار را آبیارى کند بى ‏نقص است و هیچ لکه‏ اى در آن نیست گفتند اینک سخن درست آوردى پس آن را سر بریدند و چیزى نمانده بود که نکنند (۷۱)

 

وقتی فردی راه حلها را نمی بیند و دنبال آنچیزی است که خودش پیچیده است، خودبخود در دردسر می افتد و یا به بن بست میرسد. خدا هزاران گاو آفریده است و بنی اسرائیل هزاران گاو در اختیار داشتند برای این آزمایش؛ ولی سرسختی و کلافگی خودشان باعث شد که مجموعه گاوها تغییر کند و فقط چند گاو با آن شرایط برایشان بماند. چون مجموعه گاوها کم شد، نزدیک بود به بن بست برسند. این است که بعضی ها در دعاها برای خدا تعیین تکلیف میکنند و هزاران راه حل خدا را به یک راه حل تقلیل میدهند و از خدا همان راه حل را میخواهند. در حالیکه نیاز واقعی نفس آنان، در آن راه حل نیست و در نتیجه خدا جواب این دعا را نمیدهد. جواب ندادن به این دعا یک نوع رحمانیت است.

یک نوع گمراهی دیگر هست که خدا آن را گمراهی بعید مینامد. خیلی از مردم، خواسته های خویش را بجای خدا، از مقدسین مرده طلب میکنند. خدا با یک آیه تمام این جور خواسته ها را باطل میداند و اعلام می نماید که از کسی طلب دعا  نکنید که از دعای شما بی خبر است.

 

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجیبُ لَهُ إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ


 کیست گمراه تر از آن کس که به جاى خدا کسانى را مى خواند که تا روز قیامت او را اجابت نمى کنند و از دعاى دعاکنندگان خویش غافل و بى خبرند ؟

 

در این آیه، خدای مهربان طلب دعا و توسل به غیر خدا را منع فرموده است و در آخر آیه دلیل آن را بیان میدارد. دلیل بسیار مهمی است که تمام سرنوشت بشریت به آن ربط دارد. کسانی که از آنان درخواست میشود، از دعای دعا کنندگان غافل و بی خبرند. این همان دلیل قانع کننده و مهمی است که خدا بیان میدارد. کسانی که مرده اند، از این جهان مادی ما بی خبرند و از وضعیت ما بی خبر و غافلند. بنابراین خواندن آنان بی فایده و مضر است. خدا این عمل بی فایده و مضر را شرک مینامد. بیفایده است زیرا جوابی داده نمیشود و مضر است زیرا بجای خدا، نیروهای شیاطین فراخوانی میشوند. وقتی از کسی که مرده است، درخواست شود، ارتباط قطع است و در نتیجه شیاطین و اجنه از این غفلت سوء استفاده کرده و خودشان را آن طرف ارتباط قرار میدهند و در نتیجه گمراهی به دنبال دارد. همانطور که خدا در آیه می فرماید (إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَإِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَانًا مَرِیدًا ) یعنی مردمی که مردگان و بی خبران از دعا را میخوانند، بدون آنکه خود بدانند،  شیطانی سرکش را میخوانند. این از آن جهت است که دعاهای بی سر ، بی جواب هم است. وقتی کسی یک فرد مرده را بخواند، از آنجا که فرد مرده از دعا بی خبر و غافل است، این دعا به شیاطین میرسد و شیاطین هم افراد را سر کار می گذارند و فریب میدهند. به همین خاطر خدای مهربان در آیه بالایی میفرماید که خواندن غیر خدا مساوی است با خواندن شیطانی سرکش.

 

إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا ﴿۱۱۶﴾

خداوند این را که به او شرک آورده شود نمى ‏آمرزد و فروتر از آن را بر هر که بخواهد مى ‏بخشاید و هر کس به خدا شرک ورزد قطعا دچار گمراهى دور و درازى شده است (۱۱۶)

 

إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَإِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَانًا مَرِیدًا ﴿۱۱۷﴾

[مشرکان] به جاى او جز بتهاى مادینه را [به دعا] نمى‏ خوانند و جز شیطان سرکش را نمى‏ خوانند (۱۱۷)

 

لَعَنَهُ اللَّهُ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِیبًا مَفْرُوضًا ﴿۱۱۸﴾

خدا لعنتش کند [وقتى که] گفت بى‏ گمان از میان بندگانت نصیبى معین [براى خود] برخواهم گرفت (۱۱۸)

 

اگر مدعو غیبی باشد، نباید از او درخواست نمود، زیرا مدعو غیبی از دعا بی خبر است. خدا مدعو غیبی نیست؛ خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است و هر لحظه صدا و ندای قلبی و زبانی ما را میشنود و جواب میدهد.

 اگر برادران یوسف از پدرشان یعقوب خواستند که پیش خدا برایشان استغفار کند؛ به این خاطر بود که یعقوب در آن موقع زنده بود و مدعو غیبی نبود و مهمتر از همه این بود که یعقوب در مقابل درخواست بچه هایش جوابی به آنها داد.

درخواست فرزندان یعقوب:

قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ ﴿۹۷﴾

گفتند اى پدر براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم (۹۷)

 

جواب یعقوب:  

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿۹۸﴾

گفت به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى‏ خواهم که او همانا آمرزنده مهربان است (۹۸)

 

یعقوب در جواب می فرماید که بعدا در آینده (سوف استغفر) از پروردگارم برای شما آمرزش خواهم خواست. یعقوب با آنکه زنده بود، نمیخواهد که خودش را واسطه مستقیم بین فرزندانش و خدا قرار دهد. بلکه به آنها میگوید که بعدا در آینده برای آنها طلب استغفار میکند و این به آن معناست که او میخواهد خودجوش برای آنها طلب استغفار کند و واسطه مستقیم نشود.

به این طریق ما میتوانیم برای هر کسی که خواستیم پیش خدا دعا کنیم؛ مثلا برای مادر و یا پدرمان دعا کنیم. این دعا بصورت خودجوش است و ایرادی ندارد. ولی آنها نباید شما را واسطه مستقیم قرار دهند. بنابراین ایاک نعبد و ایاک نستعین را که در شبانه روز در پنج نماز میخوانیم؛ بر این مورد تاکید مینماید که فقط خدا را عبادت کنیم و فقط او را به استعانت بخوانیم.

ما باید پیامبران و خوبان خدا را در زمینه خواندن خدا ، الگو قرار دهیم و مثل آنان فقط خدا را در دعاها بخوانیم. ایوب، عیسی، موسی، یونس، محمد، ابراهیم، نوح و تمام پیامبران دیگر فقط خدا را در دعاها خوانده اند. الگو قراردادن یک فرد یعنی مثل او فقط خدا را بخوانیم و نه خود پیامبران را در دعاها بخوانیم. مردم باید اعمال عبادی و دعاهایشان را فقط برای خدا معطوف کنند. فقط خدا، آن یکتایی است که دعاهای بندگانش را پاسخ میدهد.

 

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿۱۸۶﴾

و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى ‏کنم پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند (۱۸۶)

 

برطبق آیه بالایی، کسی که خدا را مستقیم در دعاها نخواند، نفسش رشد نخواهد کرد. از آنجائی که خدای متعال بندگانش را آزاد آفریده است، بندگان او می توانند برای نزدیکان و آشنایان خود، از خدا طلب بخشش کنند؛ اما باید بدانیم که این رابطه، یک طرفه و خود جوش است. به این طریق شما می توانید برای مادر خویش، دعای خیر و از خدای متعال طلب بخشش کنید، اما مادر شما نباید برای بخشش و استعانت پیش شما بیاید و شما را واسطه قرار دهد؛ بلکه او باید فقط از خدای متعال، طلب بخشش کند و فقط از او کمک بخواهد و کسی را واسطه در این بین قرار ندهد. متاسفانه شیطان رانده شده باعث شده است که اکثریت مردم این دو حالت را یکی بدانند.  به همین خاطر خدای حکیم، عمل کسانی که به بهانه شفاعت، از دیگران استعانت می جویند را باطل می داند. وقتی از مردم زمان پیامبر محمد سوال می شد که چرا از بتها استعانت می جوئید؛ آنها در جواب می گفتند که: عمل ما اشکالی ندارد، ما فقط آنان را شفیع و واسطه قرار می دهیم!

 

وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۱۸﴾

و به جاى خدا چیزهایى را مى ‏پرستند که نه به آنان زیان مى ‏رساند و نه به آنان سود مى‏ دهد و مى‏ گویند اینها نزد خدا شفاعتگران ما هستند بگو آیا خدا را به چیزى که در آسمانها و در زمین نمى‏ داند آگاه مى‏ گردانید او پاک و برتر است از آنچه [با وى] شریک مى‏ سازند (۱۸)

 

از آیه بالایی میتوان نتیجه گرفت که شفیع گرفتن مجاز نیست ولی شفاعت کردن برای دیگران اشکال ندارد. نوح برای پسرش شفاعت کرد ولی قابل قبول واقع نشد. شیطان مکار کاری کرد که مسلمانان بین شفیع گرفتن و شفاعت کردن تفاوتی قائل نشوند و در نتیجه آیات مربوط به شفاعت کردن را به شفیع گرفتن ترجمه کنند. خدا شفاعت کردن را آزاد گذاشته است ولی شفیع گرفتن را شرک معرفی کرده است. تنها گناهی که بخشودنی نیست، شرک است. بنابراین نباید به هیچ وجه در این راه پر خطر قدم گذاشت. شرک آنقدر خطرناک است که نباید حتی نزدیکش شد. ارتکاب شدنش که به معنای نابودی است ولی خدا میفرماید که نزدیکش هم نشوید.  بنابراین هیچوقت در این مورد فریب شک و شبهه ها را نخورید.

جادوی شیاطین (قسمت بیست و هفتم) عشق (بخش چهارم (پورنوگرافی))

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


جادوی شیاطین (قسمت بیست و هفتم)

عشق (بخش چهارم (پورنوگرافی))

 

 

اگر دقت کرده باشید، زنان و مردان جوان همیشه فکر میکنند که آیا آنچه را که برای زندگی مشترک لازم است، دارند؟ مثل قیافه، زیبایی و... این نوع طرز تفکر از اینجا ناشی میشود که افراد به خلقت خدا شک دارند و خلقت خدادادی را کامل و کافی نمی دانند. بعضی زوجها زمان ازدواج تصمیم به خالکوبی می گیرند و نام زوجین روی پوست همدیگر خالکوبی میشود! این جور رفتارها نوعی بی تابی است برای بدست آوردن عشق. غافل از آنکه عشق یک مفهوم کاملا شیطانی است و یک چیز دست نیافتنی است. رابطه بین زوجین به مرور زمان بدست می آید و مودت و رحمت همان لحظه اول کامل فراهم نیست ولی بیشتر مردم فریب عشق را میخورند و به نوعی دچار یک نوع بیماری روانی به نام "همین الان تعلق و عشق کامل میخواهم" میشوند. انسان عجول است (خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ)، زیرا او همیشه دنبال کامل بودن است. همه چیز را کامل و ایده آل میخواهد. این خواسته خودخواهانه در حالی از طرف انسان مطرح میشود که خودش کامل نیست و هزار تا نقص دارد.

در دنیای کنونی، پیدا کردن تصاویر و فیلمهای پورن به سادگی آب خوردن است و تقریبا همیشه در اختیار افراد است. تصاویر پورن فریب بسیار بزرگی است، طوری که افراد با نگاه کردن به تصاویر پورن فکر میکنند که به خواسته های خود رسیده اند! نگاه کردن به این تصاویر و فیلمها می تواند ذهن افراد را به سمت اشتباه ماجرا سوق دهد و مردم را در مورد زندگی زناشویی به اشتباه بیندازد. تصاویر پورن یک نوع شروع تخریب ذهن سالم است و مفاهیم را در مورد زناشویی عوض میکند و این نوع اذهان و تصورات با آنچه که خدا خلق فرموده است، خیلی متفاوت است. مردم با دیدن این نوع تصاویر و ذهنیات، شستشوی مغزی داده میشوند تا فکر کنند رابطه جنسی یک تجربه عرفانی است که انسان را با خدا متحد می کند! و آنان را به اوج لذت می رساند. این همان ایده معروف و شیطانی وحدت وجود با خدا است.

متاسفانه در جوامع جدید ، بیشتر ایده ها در مورد دوست داشتن ، رابطه جنسی و ازدواج از این نوع تصاویر و فیلم ها سرچشمه می گیرد و افراد را وادار میکند که بنیاد خانواده را اشتباهی بسازند و در نتیجه تا آخرش مشکل دارند.

 

در جامعه ما تصاویر پورن و یا حتی زنا و همجنس گرائی هرگز توسط اکثریت مردم مورد سؤال یا مورد اشکال قرار نمی‌گیرد. جامعه تا حدی منحط شده است که فکر می کنند زنا و همجنس گرائی امری عادی و حتی امتیاز آور است و افراد ذکور به آن افتخار میکنند. تصاویر پورن یک نوع ارتباط شیطانی است که بسیار ناکارآمد است و نسل جدیدی از هم جنس گرایان و خود جنس گرایان ایجاد میکند.

باید توجه کنیم که فردی که به نگاه کردن به تصاویر و فیلمهای پورن عادت کرده است و از سر شهوت آن را نگاه میکند، درگیر یک خیالپردازی خودارضایی است. فردی که از این تصاویر لذت می برد، باید خودش را در دو نقش همزمان قرار دهد. یکی در نقش تصویر پورن و دیگری در نقش خودش. به این طریق این فرد همزمان هم مذکر است و هم مونث. این نکته بسیار مهمی است که تابحال کسی توجه نکرده است. فردی که تصاویر پورن نگاه میکند برای لذت بردن از آن، باید تصوراتی در ذهن خویش انجام دهد. در این تصورات او خودش را جای تصویر پورن قرار میدهد و به این طریق نقش مذکر و مونث  هر دو را همزمان بازی میکند. به این طریق فرد هم دچار خودجنس گرائی شده است و هم دچار هم جنس گرائی.

در قسمت قبلی عشق جادوی شیاطین (قسمت 26) گفتیم که وقتی در قرآن، از النِّسَاءِ صحبت میشود؛ منظورش فقط موجودیت زنان نیست، بلکه زنان با خصوصیات و روانشناخت زنانه است. خدای مهربان در مورد قوم لوط از واژه النساء استفاده میفرماید :

 

وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ ﴿۸۰﴾

و لوط را [فرستادیم] هنگامى که به قوم خود گفت آیا آن کار زشت[ى] را مرتکب مى ‏شوید که هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشى نگرفته است (۸۰)

 

إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ﴿۸۱﴾

شما از روى شهوت به جاى زنان با مردان درمى ‏آمیزید آرى شما گروهى تجاوزکارید (۸۱)

 

کلمه النساء به معنای موجودیت زنان با خصوصیات و روانشناخت زنانگی است و بهمین خاطر خدا میفرماید که إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ . یعنی ای قوم لوط شما شهوتتان را استفاده میکنید بدون استفاده از خاصیت زنانگی. زیرا مردی که شهوتش را بدون استفاده از زنان انجام دهد، به نوعی همجنس گرا و یا خود جنس گراست. نکته عجیب آن است که زنان قوم لوط، با مردان همکاری میکردند و این  بسیار باعث حیرت است. اما باید بدانیم که زنان در آن موقع ، مردانه فکر میکردند و خصوصیات زنانگی خویش را در اخلاق و مرام خویش تغییر داده بودند و به همین خاطر در مقابل این عمل مردان هیچی نمی گفتند و حتی همکاری هم میکردند. زیرا زنان، آنموقع در ظاهر زن بودند و در واقع خاصیت زنانگی خویش را در روان خود عوض کرده بودند و بنابراین بدون مشاهده همجنس گرائی مردان قادر به بیدار کردن خاصیت شهوت خویش نبودند. آنان ماهیت لذت خود را تغییر داده بودند. بنابراین آیه إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ  شامل زنانی هم میشود که خصوصیات زنانگی خویش را از بین می برند و مثل یک مرد رفتار میکنند (دُونِ النِّسَاءِ). معمولا وقتی خدا در قرآن از گناه زنان صحبت میکند، سرپوشیده صحبت میکند ولی شنونده باید خودش متوجه باشد. خدا خالق ماست و بهتر میداند که زن و مرد چطوری باشند تا خوشبخت شوند. آن خالق یکتا بهتر از هر کسی روش خوشبخت شدن انسانها را میداند و هیچوقت اشتباه نمی کند.

نگاه کردن از روی شهوت به تصاویر و فیلمهای پورن، نسلی خنثی بوجود میاورد که با محرکهای عادی ، خاصیت مردانگی و زنانگی آنان بیدار نمیشود و دقیقا به همین خاطر است که زنان و مردان امروزی در خانواده مشکلات عدیده ای پیدا کرده اند. خدا زنان با خاصیت زنانگی و مردان با خاصیت مردانگی را بنیان خانواده قرار داده است و در صورتی که این سیستم به هم بخورد، بنیاد خانواده لرزان میشود و محیط مناسبی برای پرورش بچه ها نخواهد بود.

در سالهای اخیر، پشت پرده بزرگترین سایتهای پورن جهان، واقعیات عجیبی را فاش ساخت و آن این بود که مردان و زنان شرکت کننده در این نوع سایتها، دنبال پول هستند و بس. بعد از مدتی آنان برای تحریک کردن همدیگر، از تصاویر و فیلمهای همجنس گرائی زنان و مردان استفاده میکنند. آنان ناخودآگاه و بدون آنکه خود بدانند، همجنس گرا شده اند ولی خود خبر ندارند.

عشق بزرگترین و عمیقترین تله ای است که تابحال بشر در آن افتاده است. شیطان خیلی ماهرانه، هدف ازدواجها را عشق بیان میدارد. در حالیکه اصلا اینطوری نیست. هدف از ازدواج، زوج شدن است. خدای مهربان همه جهان و موجودات داخل آن را زوج آفریده است. فقط آن خالق یکتا، زوج نیست. خدا زوجیتها را آفریده است و بشر نباید در این زوجیتها دخالت کند و خلقت خدا را تغییر دهد. خدا زن و مرد را برای زوجیت هم خلق نموده است. خدا تصاویر و فیلمهای پورن را زوج انسان نیافریده است. همجنس گرائی و خود جنس گرائی به نوعی تغییر در خلقت خداست.

خدای مهربان، زوجها را خلق نموده است و مشخص کرده است که چه چیزهایی با هم زوجند. بنابراین تغییر در زوجیتها، به نوعی تغییر در خلقت خداست.

 

سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یَعْلَمُونَ ﴿۳۶﴾

پاک [خدایى] که از آنچه زمین مى ‏رویاند و [نیز] از خودشان و از آنچه نمى‏ دانند همه را نر و ماده گردانیده است (۳۶)

 

تغییر در خلقت خدا، برای شیطان خیلی مهم است. زیرا در صورت تغییر در خلقت، جای زن و مرد عوض میشود و یا در جایگاه اشتباهی می افتند و در نتیجه بنیاد ازدواج و خانواده به هم میخورد و به این طریق براحتی شیطان به اهدافش میرسد.

 

وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِینًا ﴿۱۱۹﴾

و آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم کرد و وادارشان مى ‏کنم تا گوشهاى دامها را شکاف دهند و وادارشان مى ‏کنم تا آفریده خدا را دگرگون سازند و[لى] هر کس به جاى خدا شیطان را دوست [خدا] گیرد قطعا دستخوش زیان آشکارى شده است (۱۱۹)

 

یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا ﴿۱۲۰﴾

[آرى] شیطان به آنان وعده مى‏ دهد و ایشان را در آرزوها مى‏ افکند و جز فریب به آنان وعده نمى‏ دهد (۱۲۰)

شیطان میخواهد طوری به انسان تلقین کند که انسان زوجیت خویش را فراموش کند. بنابراین کسی که دنبال تصاویر پورن می رود، بعد از مدتی، در پیدا کردن زوج خویش از این تصاویر بهره میبرد و سعی میکند یکی مثل آن را برای خودش پیدا کند. در حالیکه جنبه زیبایی یک زن و یا یک مرد در پرورش بچه ها و ایجاد مودت و رحمت در خانواده است.

شیطان به این طریق به زن می فهماند که ای زن تو فقط زیبایی داری و اگر این را از دست دهی، همه چیز را باخته ای! و به یک مرد می گوید که ای مرد تو فقط پول و موقعیت داری و اگر از دستش دهید، همه چیز را باخته ای! به این طریق زن ومرد به هر روشی میخواهند این موقعیتها را حفظ کنند حتی با اعمال جراحی و تغییر در خلقت خدادادی و رشوه و دزدی و ....

باید بشر یقین پیدا کند و بفهمد که آرامش فقط در آنچیزهایی است که خدا خلق نموده است و لا غیر. بشر نباید برای خودش زوج بیافریند.

جادوی شیاطین (قسمت بیست و ششم) عشق (بخش سوم (خودجنس گرائی))

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

جادوی شیاطین (قسمت بیست و ششم)

عشق (بخش سوم (خودجنس گرائی))

 

 

متاسفانه بیشتر انسانها سعی دارند بدون هیچگونه اشاره ای به خدا، قیامت، شیطان ، جهنم و بهشت؛ زندگی را برای خودشان و بچه هایشان توضیح دهند و به این طریق بچه با یک بینش و جهان بینی بسیار غلط و ناقص بزرگ میشود و براحتی طعمه بینشهای ناصحیح میشود. وقتی از آزادی صحبت میشود؛ اولین موردی که به فکر انسان میرسد؛ آزادی جنسی است و این در حالی است که آزادی واقعی در آزادگی است. آزادیی که بشر تبلیغ میکند؛ آزادی در رد فرامین کتابهای آسمانی است. واقعیت این است که بشر بدون دخالت کتابهای آسمانی ، سرنوشت بدی برای خود رقم خواهد زد زیرا فقط خدا می‌تواند بشر را از این آشفتگی که در آن غرق شده است، را نجات دهد.

خدا مودت و رحمت را به زنان و مردان توصیه میکند اما شیطان بجای آن عشق و فمنیسم را گسترش میدهد. فمنیسم از یک جهت یعنی خود جنس گرایی. زنان و مردان به علت تربیت غلط دوران کودکی و درون اجتماع؛ اعتمادشان را نسبت به هم از دست میدهند و در نتیجه فکر میکنند که باید افراد مستقلی باشند. زنان جامعه ما فکر میکنند که باید الهه زیبایی باشند، تا خوشبخت باشند. در حالیکه مردان، زنان خالص و پاک را می پسندند. زنان با تغییر در خلقت خدادادی خویش میخواهند که مردان را جذب کنند، ولی نمیدانند که خدا این خاصیت را مادرزاد در آنها قرار داده است و کافیست که خالص و پاک باشند و لازم نیست برای جذب مردان در خلقت خویش تغییر ایجاد کنند. زنانی که برای جذب کردن مردها، خلقت خدادادی خویش را تغییر میدهند، در مسیر اشتباهی سیر میکنند. تمایل آنان به این روشها و نمایشها، نتیجه معکوس دارد. این یک واقعیت است که زنانی که ادای مردها را در می آورند، اصلا جذابیتی برای مردهای واقعی ندارند. خدا خلقتها را برای خلایق کامل انجام داده است. این انسانها هستند که آن را تغییر مسیر میدهند. فمنیسم ویژگیهای زنانۀ زنان را نادیده می گیرد و بیشتر میخواهد زنان را مثل مردان نمایش دهد. زنان باید زن باشند تا خوشبخت باشند؛ بنابراین اهدافشان هم با اهداف مردان فرق دارد. متاسفانه بعضی فیلمها و سریالها ما را شستشوی مغزی میدهند و طوری وانمود میکنند که زنها باید الهه زیبایی و الهه لذات باشند.

فلسفه فمنیسم توسط شیاطین طراحی شده است تا الهه هایی در کنار خدای یکتا قرارداده شوند. بنابراین زنی که خود را یک الهه زیبایی میداند، نمیتواند خدا را به یکتایی بپرستد. مردی که خود را الهه قدرت می پندارد، نمیتواند خدا را به تنهایی پرستش کند. فرعون دچار همین مشکل بود. فرعون بخاطر قدرتش دیکتاتور نبود؛ بلکه او خود را الهه قدرت می نامید. فرعون خود را صاحب جان و مال مردم میدانست.

حالا جامعه طوری شده است که خیلی از مواقع مردان، خصوصیات و رفتار زنانه را انتخاب میکنند و بالعکس. زنان به راحتی و مثل آب خوردن، فریب فمنیسم را می خورند. جامعه ما بیش از هر چیزی به ویژگیهای خالص زنانه نیاز دارد. به شفقت و مهربانی در خانواده، به پرورش و تربیت مادرانه نیاز دارد. اما فمنیسم به زنان آموزش میدهد که مثل مردان رفتار کنند و به مردان آموزش میدهد که به زنان نیاز ندارند و مجرد بودن بهتر است. زنانی که براحتی سقط جنین می کنند و براحتی حس مادرانه خویش را طرد میکنند. زنان از آنجا که بیشتر احساسی هستند، بسیار زود فریب این جادوی شیطانی را میخورند. آنها نمیدانند که مردان واقعی هیچوقت نزدیک زنانی نمیشوند که فمنیستی فکر  میکنند. قبول کردن یک زن با اخلاق و افکار مردانه، یعنی با یک همجنس زندگی کردن. وقتی از همجنس گرایی صحبت میشود، فقط منظور همجنس فیزیولوژیکی نیست؛ بلکه منظور همجنس اخلاقی هم هست. هیچوقت در طول تاریخ تا به این حد، مردان و زنان از هم دور نبوده اند و حس مودت و رحمتی که خدا بین زن و مرد نهاده است؛ فقط بین زن زنانه و مرد مردانه برقرار میشود و نه بین دو فمنیسم. مردی که اخلاقیات زنانه دارد و زنی که اخلاق مردانه دارد، هر دو فمنیسم و خود جنس گرا هستند. آنان متکبرند زیرا ازواج خویش را در وجود خویش یافته اند و به همین خاطر خود را بی نیاز از زوج میدانند.

وقتی از قوم لوط صحبت میشود و آنان مورد نکوهش قرار می گیرند؛ بخاطر این است که آنان وظایف زن و مرد را با هم خلط کرده بودند و به همین خاطر زنان هم در جامعه آن موقع مورد سرزنش قرار می گیرند و آنها بخاطر اخذ خصوصیات مردانه مورد مواخذه قرار می گیرند.

 

وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ ﴿۸۰﴾

و لوط را [فرستادیم] هنگامى که به قوم خود گفت آیا آن کار زشت[ى] را مرتکب مى ‏شوید که هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشى نگرفته است (۸۰)

 

إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ﴿۸۱﴾

شما از روى شهوت به جاى زنان با مردان درمى ‏آمیزید آرى شما گروهى تجاوزکارید (۸۱)

 

وقتی در قرآن، از النِّسَاءِ صحبت میشود؛ منظورش فقط موجودیت زنان نیست، بلکه زنان با خصوصیات و روانشناخت زنانه است. در جامعه لوط، زنان اخلاق مردانه داشتند و به همین خاطر در کار زشت لواط همدوش مردان بودند.

به همین خاطر، مردان و زنانی که خصوصیات خدادادی خویش را طرد میکنند و ادای جنس مخالف را بازی میکنند، از نظر قرآن طاهر نیستند، زیرا به یک امر شیطانی تسلیم شده اند.

 

وَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ ﴿۸۲﴾

ولى پاسخ قومش جز این نبود که گفتند آنان را از شهرتان بیرون کنید زیرا آنان کسانى‏ اند که به پاکى تظاهر مى کنند (۸۲)

 

خدا خیلی دقیق کلمات و حروف را بکار میبرد و با همین کلمات ، قدرت کلام خود را نشان میدهد. در قرآن از چند کلمه زوج، امْرَأَهَ ،النساء،صاحبهَ، اهل برای همسر و زن استفاده شده است. اما هر کدام از این کلمات معنا و مفهوم خاصی را در خود دارند.

برای زن نوح و لوط از  امْرَأَهَ استفاده شده است (امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ). زیرا نوح و لوط با همسرانشان همفکر نبودند. اما بالاخره تامدتی پیش هم زندگی میکردند. اما برای آدم از لفظ زوج استفاده شده است (وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ ). زیرا آدم و همسرش همراستا بودند. زن فرعون با همسرش همراستا نبود و به همین خاطر از لفظ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ استفاده میشود. در مورد زکریا قبل از تولد یحیی، از لفظ امْرَأَتَ ( وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا)  استفاده میشود زیرا قبل از تولد یحیی، زکریا با همسرش از نظر فکری و اهداف زندگی اختلافاتی داشته است ولی بعد از اینکه خدا یحیی را به آنها بخشید، خدا همسرش را از بندگان صالح قرار داد و خدا او را زوج خطاب میکند و میفرماید:( فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ). اما بالاخره زن و مرد روزی از همدیگر جدا میشوند و می میرند. در آنحالت خدا همسر را صاحبهَ خطاب میکند (وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ). اما کلمه النساء به معنای موجودیت زنان با خصوصیات و روانشناخت زنانگی است و بهمین خاطر خدا میفرماید که إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ . یعنی ای قوم لوط شما شهوتتان را استفاده میکنید بدون استفاده از خاصیت زنانگی. زیرا مردی که شهوتش را بدون استفاده از زنان انجام دهد، به نوعی همجنس گرا و یا خود جنس گراست.

 زنان قوم لوط، با مردان همکاری میکردند و این  بسیار باعث تعجب است. اما باید بدانیم که زنان در آن موقع ، مردانه فکر میکردند و خصوصیات زنانگی خویش را در اخلاق و مرام خویش تغییر داده بودند و به همین خاطر در مقابل این عمل مردان هیچی نمی گفتند و حتی همکاری هم میکردند. بنابراین آیه إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ  شامل زنانی هم میشود که خصوصیات زنانگی خویش را از بین می برند و مثل یک مرد رفتار میکنند (دُونِ النِّسَاءِ). معمولا وقتی خدا در قرآن از گناه زنان صحبت میکند، سرپوشیده صحبت میکند ولی شنونده باید خودش متوجه باشد.

خدا در جهان ، همه چیز را زوج آفریده است. منظور از زوج، همیشه مذکر و مونث نیست، بلکه بعضی مواقع متضاد و یا متمم و مکمل هم هست.

 

وَمِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿۴۹﴾

و از هر چیزى دو گونه [یعنى نر و ماده و یا متضاد] آفریدیم امید که شما عبرت گیرید (۴۹)

 

بعضی چیزها زوج هستند ولی علم ما هنوز به آن پی نبرده است. بشر برای اولین بار در قرن شانرده میلادی کشف کرد که حتی گیاهان هم براساس زوجیت عمل میکنند. فقط خدای عالمیان تک و تنهاست. ( قل هو الله احد الله صمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد)

 

سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یَعْلَمُونَ ﴿۳۶﴾

پاک [خدایى] که از آنچه زمین مى ‏رویاند و [نیز] از خودشان و از آنچه نمى‏ دانند همه را نر و ماده گردانیده است (۳۶)

 

وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَسْقَیْنَاکُمُوهُ وَمَا أَنْتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ ﴿۲۲﴾

و بادها را باردارکننده فرستادیم و از آسمان آبى نازل کردیم پس شما را بدان سیراب نمودیم و شما خزانه‏ دار آن نیستید (۲۲)

 

خدا در مورد روز قیامت می فرماید که : وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ.  این یعنی در روز قیامت، تمام زوجها، به مکان و موقعیت اصلی خود بر میگردند. ما بشر هم زوج آفریده شده ایم. ولی وقتی ازدواج میکنیم؛ شیطان با جادوها و وسوسه ها نمی گذارد زوج بمانیم و پیوند معنوی زن و مرد را از هم میگسلد.

در مورد جادوهایی که در زمان سلیمان ، شایع بود؛ یکی از آنها جدایی انداختن بین افراد و زوجشان بود. در این آیه خدا از عبارت زوج استفاده میکند(مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ) . زیرا گاهی زن و شوهر در ظاهر پیش هم زندگی میکنند ولی اصالت زوجیت خویش را از دست داده اند. زیرا شیطان آنها را جادو کرده است. اساسا روشهای جادویی، زوجیت براساس معنویت را قبول ندارد.

 

وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۱۰۲﴾

و آنچه را که شیطانها در سلطنت‏ سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند پیروى کردند و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان[صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر مى ‏آموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروى کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم نمیکردند مگر آنکه [قبلا به او] مى گفتند ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى و[لى] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایى مى ‏آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند هر چند بدون فرمان خدا نمى‏ توانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند و [خلاصه] چیزى مى ‏آموختند که برایشان زیان داشت و سودى بدیشان نمى ‏رسانید و قطعا [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهره‏ اى ندارد وه که چه بد بود آنچه به جان خریدنداگر مى‏ دانستند (۱۰۲)

 

خدا در آیه دیگری می فرماید که زنان شما، کشتزار شما هستند. خدا در این آیه از واژه النساء استفاده می فرماید.

 

نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿۲۲۳﴾

زنان شما کشتزار شما هستند پس از هر جا [و هر گونه] که خواهید به کشتزار خود [در]آیید و آنها را براى خودتان مقدم دارید و از خدا پروا کنید و بدانید که او را دیدار خواهید کرد و مؤمنان را [به این دیدار] مژده ده (۲۲۳)

 

در آیه بالایی خدا میفرماید که نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ. بعضی ها فکر میکنند این آیه به شخصیت زنان توهین کرده است. اما اگر بیشتر دقت کنید متوجه خواهید شد که خدا در آیه ، بر خاصیت زنانگی زنان جهت پرورش خانواده بسیار تاکید نموده است و به همین خاطر فرموده است زنان کشتزار شمایند، زیرا خاصیت زنانگی زنان (مهر و شفقت نسبت به فرزندان و همسران و تربیت بچه ها و ...) محیطی امن برای پرورش خانوادگی است.

و همچنین در آیه زیر  الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ فرموده است. در ادامه دلیلش را هم فرموده است. ِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ. قوامون در این آیه به معنای قوامیت نژادی نیست؛ بلکه به علت یک سری خصوصیات مردانه است که زنان به آن نیاز دارند همچون انفاق (نفقه).

 

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا ﴿۳۴﴾

مردان سرپرست زنانند به دلیل آنکه خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و [نیز] به دلیل آنکه از اموالشان خرج مى کنند پس زنان درستکار فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان] حفظ کرده اسرار [شوهران خود] را حفظ مى کنند و زنانى را که از نافرمانى آنان بیم دارید [نخست] پندشان دهید و [بعد] در خوابگاه ‏ها از ایشان دورى کنید و [اگر تاثیر نکرد] آنان را ترک کنید پس اگر شما را اطاعت کردند [دیگر] بر آنها هیچ راهى [براى سرزنش] مجویید که خدا والاى بزرگ است (۳۴)

 

در آیات مربوط به بهشت، از عبارات ازواج استفاده میشود زیرا در بهشت، همه چیز به خوبی سپری میشود و ارتباط معنوی بین زوجین هیچوقت نمی گسلد و هر زوجی در نقش خودش است و نقش واقعی خودش را دارد و هیچ تداخلی بین زوجین پیش نمی آید.

 

وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا لَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِیلًا ﴿۵۷﴾

و به زودى کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند در باغهایى که از زیر [درختان] آن نهرها روان است درآوریم براى همیشه در آن جاودانند و در آنجا همسرانى پاکیزه دارند و آنان را در سایه‏ اى پایدار درآوریم (۵۷)

 

هر چند خدای مهربان، هدف از آفرینش زوجین را ارتباط معنوی و رشد معنوی زوجین تعیین کرده است. اما این خود ماییم که این قوانین را دور میزنیم و طبق جادوهای شیطان عمل میکنیم.

 

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۲۱﴾

و از نشانه‏ هاى او اینکه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستى و رحمت نهاد آرى در این [نعمت] براى مردمى که مى‏ اندیشند قطعا نشانه‏ هایى است (۲۱)

 

الهه سازی یکی از بدترین کارهای بشریت است. مثلاً در بعضی کشورها مردان برای خواستگاری از زنان به آن‌ها رکوع می کنند و یک حلقه به او میدهند؛ با این عمل به نوعی از زن یک الهه می سازند. این نوع بینش نسبت به زن نشان از آن دارد که از او یک الهه ساخته می شود البته الهه ای که در اختیار مرد باشد و به او آرامشی خدایی! دهد . هر چیزی را که از جایگاه خودش خارج کنیم به نوعی او را الهه کرده ایم. به طور مثال، کلمه طیبه را از جایگاهش خارج کنیم به کلمه خبیثه تبدیل می شود. به همین خاطر جوانان زن و مرد خیلی کم نماز می خوانند زیرا آنها در یک جادو گیر افتاده اند و دائم منتظرند؛ متنظر یک شاهزاده و یا منتظر یک الهه زیبایی. آنها منتظر یک فلسفه شیطانی به اسم عشق هستند عشق یک نوع کوری است که از توجه بیش از حد ناشی می شود اکثر افرادی که که منتظر پیدا کردن عشق هستند، نماز به جا نمی آورند و در یک فضای جادویی سیر می کنند.

وقتی خدا ما را آفرید و بعد از آن که به زمین تبعید شدیم، از ما فقط یک چیز میخواهد؛ تغییر نفس خویش و توبه و رجوع به سوی او. این تغییر بوسیله تزکیه نفس و اعمال صالح بدست می آید. اما شیطان راه و روشهای دیگری برای تغییر پیشنهاد میدهد. خدا تغییر در رفتار و اعمال را میخواهد ولی شیطان تغییر در جنسیت و تغییر در خصوصیات زنانه و مردانه و تغییر در قیافه بوسیله اعمال جراحی زیبایی را پیشنهاد میدهد. خدا کردار و گفتار نیک را به مردم توصیه میکند ، اما شیطان ریا، تقلید، بد دهنی و الکی خوش بودن را  بین مردم گسترش میدهد.

ما باید بدانیم که مردان بطور میانگین و حداکثری در خصوصیاتی همچون قد، وزن، قدرت، تراکم استخوان، انرژی، تعداد گلبولهای قرمز و... از زنان برترند و البته این برتری فقط برتری فیزیولوژیکیه و ربطی به برتری معنوی ندارد. خدا می فرماید ان اکرمکم عندالله اتقیکم. بنابراین برتری فیزیولوژیکی به معنای برتری معنوی نیست. در بعضی صفات هم، زنان بر مردان برتری دارند.

در بدن بیشتر افراد ، سمت راست همیشه از سمت چپ قوی تره. در این گونه مواقع استثنائاتی هم وجود دارد ولی استثناء این قاعده را بر هم نمیزند. در تمام مواردی که دو عضو در بدن خویش از آن داریم، همیشه یکی از دیگری قویتره. جالب این است که مخچه راست، سمت چپ بدن را کنترل میکند و بالعکس. یعنی درست است که دست چپ شما از دست راست ضعیف تره ولی بدون دست چپ نمیتوان هیچ کاری کرد و فرد تمام توانایی های خود را از دست میدهد. اساسا بعضی از پزشکان یکی از نشانه های سلامت بدن را تفوق و قوامیت یک طرف بر دیگری میدانند. باید یک طرف از بدن تکیه گاه طرف دیگر باشد. در میان زنان و مردان در (کانون خانواده) باید بعضی خصوصیات هر کدام بر دیگری قوامیت داشته باشد و گرنه تعادل خانواده به هم میخورد و به این خاطر است که خدا می فرماید : الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ

حتی وقتی خدا توصیه هایی برای رفع مشکلات بین زن و شوهر بیان میدارد؛ نکات بسیار ریز و جالبی را بیان میدارد. فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ   [نخست] پندشان دهید و [بعد] در خوابگاه ‏ها از ایشان دورى کنید و [اگر تاثیر نکرد] آنان را ترک کنید (تعادل خودساخته آنان را به هم زنید). بحث ما در مورد عبارت وَاضْرِبُوهُنَّ است. این عبارت در آیه ، به معنای به هم ریختن سیستم و تعادل خودساخته است. زیرا وقتی یک زن از حالت النساء خارج شد؛ در آن صورت مرد کاری نمیتواند بکند و تنها راه این است که کاری کند تا سیستم خودساخته زوجش به هم ریزد تا دوباره تعادل در خانواده برقرار شود. برخلاف باور عموم؛ این آیه به معنای زدن فیزیکی زن نیست. بلکه مرد باید با خصوصیات مردانه خویش؛ برتری این خصوصیات را نسبت به همان خصوصیات در زن ثابت کند و به نوعی زن را به سمت خواص زنانگی (النساء) بکشاند و مانع آن شود که زن خصوصیات مردانه را اختیار کند. زیرا وقتی زن، زنانگی خود را فراموش کند؛ ممکن است که تعادل مردش را به هم زند. مرد باید از خواص مردانگی خویش دفاع کرده و به همین خاطر خدا وَاضْرِبُوهُنَّ را توصیه فرموده است.  واضربوهن یک نوع عکس العمل است در مقابل یک نوع افراط و تفریط که تعادل خانواده را به هم میزند. سه مرحله نصیحت، هجرت، ضربت بخاطر برقراری مجدد تعادل در خانواده است و البته برای اجرای هر مرحله باید قبلا مراحل قبلی انجام شده باشد و نمیتوان از مرحله آخر اجرا کرد.

در یک جمع خودمانی زنان و یا مردان؛ هر گروه خرابی مردان و زنان را بیان میکنند. خودجنس گرائی یک مشکل بزرگ جامعه کنونی است که پایه ناسازگاری در خانواده را بنیان می نهد. مردان و زنان هیچکدام نمیخواهند وظایف شرعی خویش را اجرا کنند؛ بلکه هر کدام دنبال الهه شدن هستند. کلاس آیروبیک، بدنسازی، آرایشگاه، یوگا و ... بیشتر وقت آدمیان را می گیرد و چنین افرادی زمانی برای تزکیه نفس خویش ندارند و دچار عدم تعادل در زندگی واقعی خویش میشوند.

گوش و بینی با افزایش سن، اندازه اش بزرگتر میشود و به همین خاطر مردم سعی دارند که با اعمال جراحی بینی و گوش ، سایز آن را کوچکتر کرده و سن خویش را کمتر کنند و به نوعی بشر با این اداها میخواهد دوباره به دوران جوانی برگردد و به نوعی توبه و برگشت را به روش خویش شبیه سازی میکند. در حالیکه آنچه که خدا از ما میخواهد؛ برگشت روحی است و نه برگشت جسمی. وقتی مردان آرایش میکنند و به سمت خصوصیات زنانه گرایش پیدا میکنند، مقدار هورمون مردانه آنان کاهش پیدا میکند و تعادل در خانواده به هم میخورد و همچنین این مورد برای زنان هم صادق است. این نوع از مشکل را باید خود جنس گرائی نامید. تفکرات فمنیسم باعث افزایش و کاهش هورمونها شده و به نوعی افراد بدن خویش را مجبور میکنند که به سمت خود جنس گرائی سیر کند. این نوع عدم تعادل هورمونها چه در مردان و چه در زنان، باعث به هم خوردن تعادل روانی و در نتیجه جسمی شده و انواع بیماریهای زنانه و مردانه را به همراه دارد. وقتی مقدار هورمون ها تغییر یابند، افراد برای هماهنگ کردن بدن خویش با هورمونها ، باید دوباره به اصل خویش برگردند؛ یعنی زنان به زنانگی خویش و مردان به مردانگی خویش برگردند؛ ولی متاسفانه مردم براساس شبهات و وسوسه شیطان، سعی در هماهنگ کردن جسم خویش براساس هورمونها میکنند و گاهی طی اعمال جراحی تغییر جنسیت هم میدهند. مثل این است که  کسی در خانه اش خراب است، بجای تعمیر کردن در، خانه را عوض میکند!

 

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا ﴿۳۴﴾

مردان سرپرست زنانند به دلیل آنکه خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و [نیز] به دلیل آنکه از اموالشان خرج مى کنند پس زنان درستکار فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان] حفظ کرده اسرار [شوهران خود] را حفظ مى کنند و زنانى را که از نافرمانى آنان بیم دارید [نخست] پندشان دهید و [بعد] در خوابگاه ‏ها از ایشان دورى کنید و [اگر تاثیر نکرد] آنان را ترک کنید (تعادل خودساخته آنان را به هم زنید) پس اگر شما را اطاعت کردند [دیگر] بر آنها هیچ راهى [براى سرزنش] مجویید که خدا والاى بزرگ است (۳۴)

 

وقتی خدا از مریم صحبت میکند ، او را به عنوان بهترین زن جهان از نظر خواص زنانگی (النساء) میداند.

 

وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ ﴿۴۲﴾

و [یاد کن] هنگامى را که فرشتگان گفتند اى مریم خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است (۴۲)

 

یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ ﴿۴۳﴾

اى مریم فرمانبر پروردگار خود باش و سجده کن و با رکوع ‏کنندگان رکوع نما (۴۳)

 

خدای مهربان در آیه دوم ، دلیل بهتر بودن خاصیت زنانگی مریم (النساء) را بیان فرموده است. اى مریم فرمانبر پروردگار خود باش و سجده کن و با رکوع ‏کنندگان رکوع نما . یعنی عبادت کردن است که زنان را از "از دست دادن خاصیت زنانگی" باز میدارد و باعث خوشبختی یک زن میشود.  یک زن فقط درموقعیت یک زن خوشبخت است و لاغیر. و یک مرد فقط در موقعیت یک مرد خوشبخت است و لاغیر.

بنابراین عباراتی از قرآن که مردم در قرآن آن را یک ایراد می پندارند(الرجال قوامون علی النساء و یا  واضربوهن ) ، دارای یک پایه کاملا علمی و اصولی هستند و البته ما باید بصیرت و بینشمان را نسبت به سنتهای نقل شده در این مورد تغییر دهیم و به اصل قرآن برگردیم. خدا خالق ماست و بهتر میداند که زن و مرد چطوری باشند تا خوشبخت شوند. آن خالق یکتا بهتر از هر کسی روش خوشبخت شدن ما را میداند و هیچوقت اشتباه نمی کند.

جادوی شیاطین (قسمت بیست و پنجم) شهید

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

جادوی شیاطین (قسمت بیست و پنجم)

شهید

 

در قرآن، چند فعل برای دیدن استفاده شده است و فعل دیدن در سطوح مختلف را نشان میدهد.

1-           رَاَی = دیدن = دیدن ظاهری اشیاء و افراد

2-           نظر = دیدن همراه با دقت کردن

3-           بصیرت (از ریشه بصر)= دیدگاه معنوی و تجزیه و تحلیل وقایع

4-           شَهِدَ= مشاهده واقعیات بوسیله نفس

 

خدا در جواب درخواست موسی برای رویت میفرماید که لن ترانی (هرگز مرا نخواهى دید).

 

وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ ﴿۱۴۳﴾

و چون موسى به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت عرض کرد پروردگارا خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم فرمود هرگز مرا نخواهى دید لیکن به کوه بنگر پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى دید پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود آن را ریز ریز ساخت و موسى بیهوش بر زمین افتاد و چون به خود آمد گفت تو منزهى به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنانم (۱۴۳)

 

همچنین نظر بر خدا هم غیر ممکن است (قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ). یعنی رویت و دیدن خدا غیر ممکن است و ما با این جسم مادی قادر به رویت و نظر خدا نخواهیم بود. همچنین خدا جای دیگری می فرماید که:  لا تدرکه الابصار؛ یعنی با بصیرت هم نمیتوان خدا را درک کرد. اما خدا در مورد فعل شَهِدَ می فرماید:

 

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿۱۸﴾

خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهى مى‏ دهد که جز او هیچ معبودى نیست و فرشتگان [او] و دانشوران [نیز گواهى مى‏ دهند که] جز او که توانا و حکیم است هیچ معبودى نیست (۱۸)

 

قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ﴿۱۹﴾

بگو گواهى چه کسى از همه برتر است بگو خدا میان من و شما گواه است و این قرآن به من وحى شده تا به وسیله آن شما و هر کس را [که این پیام به او] برسد هشدار دهم آیا واقعا شما گواهى مى‏ دهید که در جنب خدا خدایان دیگرى است بگو من گواهى نمى‏ دهم بگو او تنها معبودى یگانه است و بى‏ تردید من از آنچه شریک [او] قرار مى‏ دهید بیزارم (۱۹)

 

شهادت و شهید مرحله ای بالاتر از رای و نظر و بصر است که بر مبنای یک معنویت کامل برقرار است و با عالم معنا مرتبط است. مراحل سه گانه با کالبد بشری ما صورت می گیرد ولی مرحله چهارم یعنی شَهِدَ باید با نفس انجام گیرد.

فعل رَای ، برای دیدن سطحی و بدون دقت استفاده میشود. اما نظر برای دیدن همراه با دقت استفاده میشود. همانطور که عزیر بعد از مرگش، باید چیزهایی را می دید ولی همراه با دقت و کند و کاو. به همین خاطر خدا از فعل نظر استفاده فرموده است.

 

أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى یُحْیِی هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ کَیْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۲۵۹﴾

یا چون آن کس که به شهرى که بامهایش یکسر فرو ریخته بود، عبور کرد؛ (و با خود مى‏)گفت‏: (چگونه خداوند، (اهل‏) این (ویرانکده‏) را پس از مرگشان زنده مى ‏کند؟). پس خداوند، او را (به مدت‏) صد سال میراند. آنگاه او را برانگیخت‏، (و به او) گفت‏: (چقدر درنگ کردى‏؟) گفت‏: (یک روز یا پاره‏ اى از روز را درنگ کردم‏.) گفت‏: ((نه‏) بلکه صد سال درنگ کردى‏، به خوراک و نوشیدنى خود بنگر (که طعم و رنگ آن‏) تغییر نکرده است‏، و به درازگوش خود نگاه کن (که چگونه متلاشى شده است‏. این ماجرا براى آن است که هم به تو پاسخ گوییم‏) و هم تو را (در مورد معاد) نشانه‏ اى براى مردم قرار دهیم‏. و به (این‏) استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پیوند مى‏ دهیم‏؛ سپس گوشت بر آن مى ‏پوشانیم‏.) پس هنگامى که (چگونگى زنده ساختن مرده‏) براى او آشکار شد، گفت‏: ((اکنون‏) مى‏ دانم که خداوند بر هر چیزى تواناست‏.) (۲۵۹)

 

اما افرادی که به خدا ایمان ندارند، نسبت به قضایایی که در زندگی پیش میاید، بسیار سطحی نگاه میکنند و به همین خاطر خدا در مورد انسانهای سرکش و طغیانگر از فعل رَای استفاده فرموده است.

 

کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى ﴿۶﴾

حقا که انسان سرکشى مى ‏کند (۶)

 

أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى ﴿۷﴾

همین که خود را بى ‏نیاز ببیند (۷)

 

زیرا یک فرد که خود را از خدا بی نیاز میداند، بسیار سطحی نگر است و اصلا دقت نمی کند. زیرا اگر کسی که دقت کند، هیچوقت خود را از خدا بی نیاز نمی داند حتی برای چند ثانیه.

 اما فعل سوم یعنی بصیرت به معنای دیدن و متوجه شدن همراه با تفکر و تعقل است. خدای مهربان بسیاری از آیاتش را برای أُولِی الْأَبْصَارِ (کسانی که بصیرت دارند) نازل فرموده است.

 

وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ ﴿۴۵﴾

و بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که نیرومند و دیده ‏ور بودند به یادآور (۴۵)

 

یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصَارِ ﴿۴۴﴾

خداست که شب و روز را با هم جابجا مى ‏کند قطعا در این [تبدیل] براى دیده‏وران [درس] عبرتى است (۴۴)

 

وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصَارُ ﴿۴۲﴾

و خدا را از آنچه ستمکاران مى کنند غافل مپندار جز این نیست که [کیفر] آنان را براى روزى به تاخیر مى‏ اندازد که چشمها در آن خیره مى ‏شود (۴۲)

 

مراحل مختلف دیدن 1- رای 2- نظر 3- بصر 4- شهد  هرکدام مراحلی را تشکیل میدهند. ما به عنوان انسان باید دنبال رسیدن به مرحله چهارم باشیم. افرادی که این دنیای فانی را انتخاب میکنند، در سطح 1 و 2 و 3 می مانند. خدا تمام چهار مراحل بالا را پیشنهاد می دهد ولی ماندن در سطوح پایین دیدن را اصلا پیشنهاد نمیدهد و در اصل مراحل 1 و 2 و3 برای رسیدن به مرحله 4 است. خدا نظر در خلقت شتر و آسمان و کوهها و زمین را پیشنهاد میدهد تا به مرحله بالاتر یعنی بصیرت برسیم.

 

أَفَلَا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ ﴿۱۷﴾

آیا به شتر نمى ‏نگرند که چگونه آفریده شده (۱۷)

 

وَإِلَى السَّمَاءِ کَیْفَ رُفِعَتْ ﴿۱۸﴾

و به آسمان که چگونه برافراشته شده (۱۸)

 

وَإِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ ﴿۱۹﴾

و به کوه ‏ها که چگونه برپا داشته شده (۱۹)

 

وَإِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ ﴿۲۰﴾

و به زمین که چگونه گسترده شده است (۲۰)

 

ما در نظر و دقت به این پدیده ها، باید به بصیرت درستی از خلقت و زندگی برسیم و شرایط را برای رشد نفس خویش فراهم آوریم. اما بعضی مواقع ممکن است که بصیرت افراد دچار بد منطقی و سفسطه شود. مثلا اگر در نظر به بعضی پدیده ها ، منطق درستی بکار نبریم ، دچار بد منطقی میشویم و بصیرت صحیحی پیدا  نخواهیم کرد. مثلا کسی ممکن است به قحطی ها و فقر مردم نظر کند و از آنجا نتیجه بگیرد که خدا ظالم است! و به مردم کمک نمی کند. این فرد با این نوع بصیرت، دچار انحراف افکار شده است و هیچوقت به مرحله شهود و شهید نمی رسد. زیرا بصیرت غلط آدمی را دوباره به همان مرحله 1 و2 یعنی رَای و نظر میرساند.

با یک مثال عینی در این مورد توضیح داده میشود. چند وقت پیش ، یکی قلیان می کشید و به من هم تعارف کرد. من رد کردم و ضررات آن را برایش توضیح دادم. اما او برای توجیه کار خویش، گفت که فقط قلیان نیست که ضرر دارد. او گفت حتی همین غذایی هم که ما میخوریم ضررات زیادی دارد اعم از چربی و شکر و غیره. من گفتم که هر قلیان به اندازه دهها سیگار مضر است و ضررات جبران ناپذیری به ریه شما میزند. او در جواب گفت که او حتی در خانه اش همراه خانمش قلیان میکشد و هر دو در حین قلیان کشیدن ، سکوت میکنند و مشکلات زندگی را ول میکنند و از غیبت و بحث کردن و جنگ و جدال بینشان هم خبری نیست. او این چند دلیل را به عنوان بصیرت خویش در مورد قلیان کشیدن بیان کرد(فارغ شدن از مشکلات زندگی، عدم غیبت، نبود جنگ و جدال بین زن و شوهر ). او با این دلایل خودش را قانع کرده بود. در واقع او بصیرتش اشتباه بود. به همین خاطر بصیرت او دوباره و دوباره به سراغ رای و نظر رفت و قلیان کشیدن به عادت هر روزه شان تبدیل شده بود. به این طریق یک لوپ و حلقه تکرار در زندگی خویش درست کرده بودند و در این حالت هیچوقت خبری از شهید بودن نخواهد بود. بصیرت غلط منجر به ارتقاء به شهود نخواهد شد، بلکه به مراحل 1و2 یعنی رای و نظر بر میگرداند و به نوعی فرد را معتاد مادیات میکند.

من در جوابش گفتم که اگر کسی به همین دلایلی که تو فرمودی؛ قرص اکس و شیشه مصرف کند؛ آیا قابل قبول است؟ او در جواب گفت که قلیان کشیدن فرق دارد و اعتیاد آور نیست. اما او خودش خبر نداشت که دچار یک سیکل باطل در زندگی خویش شده بود و خود را از دیدن واقعی و لذات واقعی زندگی محروم کرده بود. او همزمان بصیرت خویش را در مورد وقایع خراب کرده بود و خود را از رساندن به مقام شهید محروم کرده بود. در واقع اعتیاد واقعی یعنی در مرحله رای و نظر بمانید و دنبال بصیرت صحیح و در نتیجه شهید نروید.

میان مسلمانان ، به اشتباه هر کس را که در راه خدا کشته شود، را شهید می نامند. در حالیکه در قرآن چنین نامگذاریی نیامده است. البته ممکن است که کسی در راه خدا کشته شود و شهید هم باشد. افراد میتوانند به مرحله شهید و شهود برسند و هنوز نمرده باشند. مراحل چهارگانه رای-نظر-بصر-شهود فقط برای حس دیدن نیست ، بلکه برای قول و سمع هم مطرح است. در واقع تمام حواس اولیه انسان، وسیله ای هستند تا فرد را دچار بصیرت صحیح کنند.

 بنابراین صرفا گفتن (قول) جمله لا اله الا الله کافی نیست. بلکه افراد در این مورد باید به مرحله شهود برسند. به همین خاطر خدا عبارت لا اله الا الله را یک شهادت مینامد. باید افراد در زندگی خویش از بصیرت کافی در مورد این عبارت مهم برخوردار شده و بعد بگویند اشهد ان لا اله الا الله.

اگر در یک واقعه  به مرحله شهید نرسید، ممکن است در یک بزنگاه، بصیرت شما دنبال انحراف رود و فریب بخورد. در واقع اگر از روحی که خدا در زمان خلقت در کالبد بشری ما دمیده است، در بصیرت خویش استفاده نکنیم، به مرحله شهود نخواهیم رسید.

مثلا شما که مواد مخدر و مشروب الکلی مصرف نمی کنید، حتی اگر فردی چندین مقاله پزشکی را در فایده اینها به شما نشان دهد؛ باز شما به سمت اینها گرایش پیدا نمی کنید. زیرا شما در این قسمت به مرحله شهود رسیده اید و چیزی میدانید که آن فرد نمی داند ولی نمی توانید با قول عادی به آن فرد بگویید. درکی که شما از ضررات مشروب و مخدرات کسب کرده ای، رای و نظر شما (حواس مادی) را بیمه کرده است و بنابراین شما هیچوقت حتی با زور هم دنبال مشروب الکلی و مخدرات نمی روید.

اگر کسی در یک مساله به مرحله شهود برسد، دیگر قدرت شیطان بر او در آن مورد خیلی کم میشود. شهود یک درجه از نفس است که بسیار با ارزش است. آنقدر با ارزش است که کسانی که در مورد مساله قیامت به درجه شهود برسند؛ در قیامت به عنوان شاهد آورده میشوند.

 

وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿۶۹﴾

و زمین به نور پروردگارش روشن گردد و کارنامه [اعمال در میان] نهاده شود و پیامبران و شاهدان را بیاورند و میانشان به حق داورى گردد و مورد ستم قرار نگیرند (۶۹)

 

وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا یَفْعَلُونَ ﴿۷۰﴾

و هر کسى [نتیجه] آنچه انجام داده است به تمام بیابد و او به آنچه مى کنند داناتر است (۷۰)

 

خدا نمیخواهد در روز قیامت سربسته قضاوت کند و به همین خاطر انبیاء و شهداء هم حاضر میشوند. ملائکه هم جزو شهدا هستند، زیرا آنان به درک درستی از کائنات و خلقت رسیده اند.

بعد از رای و نظر غلط و بی موقع و بیجا در زندگی؛ دچار بصیرت اشتباه میشویم. به همین خاطر خدا میفرماید که : قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ   - وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ

بصیرت اشتباه را باید استفاده نکرد. به همین خاطر خدا از فعل یَغُضُّوا (فرونهادن- استفاده نکردن) استفاده می فرماید. مشرکان، مومنانی که بصیرت آنانرا قبول نداشتند را سفهاء می نامیدند.

مثلا تعدادی از بصیرتهای اشتباه در مورد زندگی که براثر رای و نظر بیجا در افراد بوجود میاید.

1-           کسی که در این جهان پول زیاد نداشته باشد، بدبخت است و کسی تحویلت نمی گیرد!

2-           هر مشکلی با پول حل میشود!

3-           باید رشوه بدهید تا کارت راه بیفتد!

بصیرتهای غلط مانع از رسیدن افراد به مرحله شهود میشود. البته شیطان هم همین را میخواهد. بصیرت غلط یک خطاست که میتواند رفع شود. یک سری گزاره ها و  روان بنه ها در زندگی ما هستند که باید بر معیار درست بنا شوند، زیرا این گزاره ها اساس تفکرات بَعدی و در نتیجه بصیرت ما را تشکیل میدهند.

به یک نمونه بصیرت غلط افراد که  در سوره قصص آیه 79 اشاره شده است، توجه کنید: روزی قارون همراه با امکانات و اموال فراوان به میان مردم آمد. کسانی که زندگی پست این دنیا را انتخاب کرده بودند ، گفتند : " ای کاش ما هم چنین امکانات و اموالی داشتیم. ای کاش ما هم صاحب چنین زیورآلات و چنین اسبهایی بودیم. واقعا قارون فرد خوشبختی است. او بهترین امکانات را دارد. به این می گویند زندگی ."

این بصیرت افرادی بود که قارون را با اموال و امکانات فراوانش دیدند. اما بعد از مدتی قارون به همراه اموال و زیورآلاتش در زمین فرورفت و نابود شد. اموالش نتوانست او را نجات دهد. خدمه او نتوانستند برای او کاری کنند. بعد از این حادثه کسانی که چند روز پیش به مال و اموال قارون حسرت می بردند و آرزوی داشتن آن را داشتند ، بعد از دیدن این حادثه تنبیه شدند و توبه کردند

کسانی که روز پیش به او حسرت می ‌بردند، گفتند: "اکنون می ‌فهمیم که فقط خداست که به هر یک از بندگانش که برگزیند، روزی می ‌دهد و یا دریغ می ‌دارد. اگر به خاطر موهبت خدا نسبت به ما نبود، او باعث می ‌شد که زمین ما را هم ببلعد. حالا می ‌فهمیم که کافران هرگز موفق نمی ‌شوند."

 توبه نصوح از یک عمل غلط که خدا توصیه فرموده است یعنی بازگشت از بصیرت غلط و تصحیح بصیرت اشتباه. به همین خاطر کلمه نصوح در قرآن آمده است.

تکیه گاه فکری ما باید فقط خدا باشد(تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا)، به همین خاطر فقط او را وکیل خویش قرار دهیم و توبه و اعتراف وقتی مفید است که فقط برای خدا باشد. یعنی بصیرتی که خدا تعیین میکند را باید استفاده کنیم.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۸﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید به درگاه خدا توبه‏ اى راستین کنید امید است که پروردگارتان بدیهایتان را از شما بزداید و شما را به باغهایى که از زیر [درختان] آن جویبارها روان است درآورد در آن روز خدا پیامبر [خود] و کسانى را که با او ایمان آورده بودند خوار نمى‏ گرداند نورشان از پیشاپیش آنان و سمت راستشان روان است مى‏ گویند پروردگارا نور ما را براى ما کامل گردان و بر ما ببخشاى که تو بر هر چیز توانایى (۸)

 

بصیرت به تنهایی کافی نیست و برای تاثیر گذاری مداوم و همیشگی روی فرد باید به شهود تبدیل شود. شما به آتش نزدیک نمیشوید زیرا شهود و یقین دارید که آتش سوزاننده است. آب تر میکند و شما در این مورد به مرحله شهود رسیده اید، زیرا بی بصیرت به آب نمی زنید. شهادت ایمان که اشهد ان لا اله الا الله است و فقط همین یک جمله است؛ از جمله مواردی است که افراد باید در آن به شهود برسند. هر حواسی در انسان با پرورش و بصیرت درست ، قله اش، نهایتا به شهود میرسد. ما در این دنیا وظیفه داریم که با حواس مادی خویش طوری بصیرت و بینش خویش را پرورش دهیم تا نفسمان را به مرحله شهود برسانیم. اگر فردی هزار ساعت از فواید سیگار و نیکوتین و یا مشروب الکلی برای شما بگوید؛  شهودی که در این مورد خاص در نفس شماست؛ نمی گذارد به سمت سیگار و مشروب الکلی بروید.

وقتی ما نمایشات غلط این دنیا را قبول می کنیم؛ یعنی بصیرتمان مشکل دارد. تنها راه نجات بشریت از دست شیطان این است که تلاش کنیم بصیرت و بینش خویش را براساس قرآن پرورش دهیم تا از دست بصیرت شیطانی نجات پیدا کنیم و باعث شویم نفسمان رشد کند و نفسمان را به سمت شهود سوق دهیم.

کسانی که در مراحل رای و نظر می مانند؛ دیدشان نسبت به وقایع دنیا با کسانی که در مرحله بصیرت و شهود هستند بسیار متفاوت است. مثلا فردی از بدست آوردن پول زیاد خوشحال میشود و اگر این فرد به این مادیات دل ببندد؛ خدا این روش را نمی پسندد (إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ). اما اگر فرد از مرحله فرحین عبور کرده و خوشحالی خویش را به بصیرت و شهود تبدیل کرد؛ در آن صورت او فرد دانایی است. رای و نظر یک ورودی هستند برای بصیرت و شهود. اگر بصیرت صحیح باشد و نفس خواهان باشد براحتی میتوان از دست رای و نظرهای مضر خلاص شد. ثابت کرده اند که اگر فردی چهل شبانه روز سیگار نکشد، میتواند براحتی سیگار را ترک کند. بنابراین از آنجا که رای و نظر در سطح حواس کاملا مادی هستند ، میتوان با ترک کردن و محدود کردن آنان، از دست بصیرت های غلط خلاص شد. بهداشت روان، یعنی بصیرت درست را بدست آورید.  برای شیطان ، اصل کاری نفوذ در بصیرت افراد است. اخلاص بوسیله بصیرت و شهود ایجاد میشود. به همین خاطر خدای مهربان دستور میفرماید که زنان و مردان باید ابصار و بصیرتشان را حفظ کنند. : قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ   - وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ

زیرا بصیرت اشتباه ، افراد را در رای و نظر معتاد میکند و آنانرا به روش خویش وادار میکند. در روز قیامت ، چشم و پا و دستهای ما و جسم مادی ما که بوسیله آن رای و نظر انجام میشود و به نوعی تحت تاثیر و کنترل بصیرت هستند، علیه نفس ما شهادت میدهند و نفس ما را گناهکار و خطا کار معرفی میکنند.

البته در مراحلی از کار، نفس بسیار چموش و سرکش است و بصیرت ما نمیتواند او را قانع کند و به راه راست هدایت کند.در این حالت خدا نصیحتمان میکند تا نفسمان را بکشیم. کشتن نفس به معنای قتل جسد مادی نیست. بلکه کشتن نفس یعنی به اصل خویش برگشتن و دوباره رای و نظرها و بصیرتهای خویش را از اول بسازیم. به همین خاطر خدای مهربان برای بنی اسرائیل می فرماید:  فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ یعنی به سوی اصل خویش برگردید. این در واقع یعنی رِسِت کردن نفس.

 

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿۵۴﴾

و چون موسى به قوم خود گفت اى قوم من شما با [به پرستش] گرفتن گوساله برخود ستم کردید پس به اصل خویش برگردید و نفستان را به از بین ببرید که این [کار] نزد آفریدگارتان براى شما بهتر است پس [خدا] توبه شما را پذیرفت که او توبه‏ پذیر مهربان است (۵۴)

 

ما از یک نفس و یک کالبد بشری تشکیل شده ایم. در حین خواب نفس از کالبد بشری جدا میشود. بنابراین نفس ما یک موجود از جنس غیرمادی است که باید بوسیله کالبد بشری ما تصحیح شود. رای و نظر و بصیرت برای همین است تا نفس را تصحیح کند و به مرحله شهید برساند.

یک نوع مار هست که در مواقع بحرانی و کمبود غذا خودش را از سمت دُمش میخورد و از مرگ خویش جلوگیری میکند. نفس هم موجودی بسیار هوشمند است که میتواند خودش ، خودش را بازسازی کند. ما در این دنیا هستیم تا نفس مان را شکل دهیم و شاکله خویش را تشکیل دهیم. فرزندان و مال و اموال و همسر بخاطر شکل دادن به نفس هستند و به همین خاطر، خدا آنان را فتنه می نامد. فتنه در عربی به معنای شکل دادن است. همانطور که آهن ذوب شده را به داس و چاقو و سایر ادوات تبدیل میکنند. زندگی این دنیا هم به نوعی شکل دادن به نفس است. اگر نفس سرکش شود یعنی درست شکل داده نشده است و خانه ای بی بنیاد است، باید از اول ویران شود و دوباره بازسازی شود. کشتن نفس، یعنی آلودگی های نفس برداشته شود. گناهی که بصیرت را تحت کنترل خویش در می آورد ، یک بصیرت فیک و مجازی برای ما درست میکند. بصیرت فیک ، نفس ما را آلوده و مسموم میکند. پس برای کشتن نفس ، باید بصیرت فیک را در وجود خویش پاک کنیم تا نفس ریست شود.

یکی سیگار میکشد و یا مشروب الکلی مینوشد؛ بصیرت غلطی در مورد وقایع دنیا دارد. البته بصیرت غلط را بهتر است شک و گمان بنامیم. زیرا بصیرت صحیح ، به نوعی یقین آور است. زیرا گاهی نفس میان بصیرتها، گزینشی عمل میکند. مثلا ممکن است که شما بیست دلیل برای یک فرد بیاورید که ثابت کند سیگار و قلیان مضر است. سی تی اسکن ریه ها، سرفه، تنفس ناکامل، و ... اما فرد در نهایتش میگوید که دیدی هیچیم نیست! و سرپایم! او فقط صرفا دلیل نَفَس کشیدن و زنده بودن را میان بیست دلیل محکم در مضرات قلیان و سیگار انتخاب کرده است. به این طریق نفس براحتی مثل آب خوردن بصیرت افراد را فریب میدهد و راه خودش را میرود. به همین خاطر نفس با خاصیت اماره، براحتی بصیرت را دور می زند.

این نکته خیلی مهم است که بدانیم چطوری در مقابل نفسی که منطق و بینش و بصیرت را قبول ندارد ، مقابله کنیم و آن را اصلاح کنیم. در این گونه نفسها، بصیرت به معنا تبدیل نشده است. یعنی فرد بینش درستی دارد ولی با قلبش آن را دریافت نکرده است (زیرا قلب یک کانورتر معنوی است). فرد نماز بجا نمی آورد و میگوید که نماز روی من بی تاثیر است و به همین خاطر ترک کردم! این فرد کانورترش مشکل دارد و نمیتواند معانی واقعی عبادات و کارها را متوجه شود.

فردی که بیست سال سیگار و قلیان می کشید؛ بعد از به مشکل برخوردن سلامتیش؛ پیش پزشک رفت. پزشکش به او گفت که اگر حتی یک سیگار دیگر بکشید؛ خواهید مرد! آن فرد حرف پزشک را جدی گرفته و از آن روز به بعد دیگر سیگار را ترک کرد. زیرا او قبلا تجربیاتش را بر بصیرتش ترجیح میداد ولی اکنون به بن بست خورده بود و عملا متوجه شد که اشتباه میکرده است و بنابراین بصیرتش را تصحیح کرد و نفسش را قانع کرد که دیگر قلیان و سیگار نکشد. البته او به قیمت بسیار گزافی توانست بوسیله بصیرتش ، نفسش را قانع کند که دست از امر غلط بردارد. بنابراین بصیرتهای غلط ، هزینه بردار هم هستند. بصیرت کاذب ؛ از نفس بر می خیزد و البته هیچوقت به یقین تبدیل نمیشود و بصیرت کاذب و غلط همیشه در ریب و شک و گمان می ماند و نمیتواند به مرحله شهود برسد. به همین خاطر در روز قیامت که این خطا از طرف نفس وجود ندارد؛ بصیرت انسان خیلی عالی کار میکند.

 

لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ ﴿۲۲﴾

[به او مى‏ گویند] واقعا که از این [حال] سخت در غفلت بودى و[لى] ما پرده‏ ات را [از جلوى چشمانت] برداشتیم و دیده‏ ات امروز تیز است (۲۲)

 

ممکن است که این سوال پیش آید که چرا آدمی با علم بر غلط بودن یک گناه، اما باز به انجام گناه ادامه میدهد؟ جواب خیلی ساده است. زیرا لذت آن گناه قبل از بصیرت نسبت به آن ، فرد را تحت تاثیر قرار داده است. تعدادی از پارمترهای پنهان که وارد بصیرت ما میشوند، از لذت انجام گناهان سرچشمه می گیرد. به همین خاطر ما نباید حتی نزدیک بعضی گناهان شویم زیرا در صورت نزدیک شدن به آن محدوده، بصیرت ما به اشتباه می افتد. مثلا خدا می فرماید :

 

وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلًا ﴿۳۲﴾

و به زنا نزدیک مشوید چرا که آن همواره زشت و بد راهى است (۳۲)

 

بنابراین تعدادی از پارمترها که وارد بصیرت ما میشوند، از لذت انجام گناهان سرچشمه می گیرد و پنهان هستند و در ظاهر ما نمی بینیمش. یعنی بعضی گناهان مثل زنا، نباید به محدوده آن نزدیک شد؛ زیرا در صورت نزدیکی، بصیرت ما دچار اشتباه شده و خیلی راحت فریب میخورد. زیرا لذت ناشی از نزدیک شدن به این گناهان جزو پارامترهای وروی بصیرت ماست و بصیرت اشتباه را به ما تزریق میکند. تاکتیکهای شیطان براین اصل استوار است که بصیرت را به اشتباه بیندازد. اساسا فلسفه اصلی انجام گناه ، به هم ریختن بصیرت است و در نتیجه دچار بصیرت اشتباه شده و زندگی متفاوت میشود. مثلا کسی که در لجنزار است و فکر می کند لذت زندگی در همین لجنزار است، هیچ تمایلی برای بیرون آمدن از لجنزار نمی کند. زیرا بصیرت اشتباه باعث شده است که نفسش آلوده شود. این حادثه زمانی پیش میاید که فرد قبل از بصیرت صحیح نسبت به قضیه ای، از گناه لذت برده و در نتیجه نفس فریب تجربه غلط را میخورد. تجربه صحیح باعث میشود که نفس قانع شود تا گناه را انتخاب نکند. به همین خاطر خدا در مقابل گناه خطرناکی مثل زنا، ازدواج را نصیحت و توصیه فرموده است.

بعضی ها امور معنوی را ریاکاری میدانند، در حالیکه امور معنوی واقعی ریاکاری نیستند و اگر ریاکاری باشند، خودبخود به امر شیطانی بدل میشود. زیرا در این گونه افراد، امور معنوی از قلب به نفس وارد نشده اند و به همین خاطر تاثیری در پرهیزگاری نفس ندارند.

به همین خاطر خیلی مهم است که بچه ها را از همان اوایل بچگی ، صحیح تربیت کنیم تا دچار لذت قبل از بصیرت نشوند و در امور معنوی به مشکل برنخورند. یکی از وظایف پدر و مادرها، پرورش صحیح بچه هایشان است تا دچار بصیرت غلط نشوند و ارتباطشان را با عالم معنا از دست ندهند. بیشتر والدین سعی بر حذف خدا و بهشت و جهنم از قاموس بچه ها دارند. آنها سعی دارند بدون هیچگونه اشاره ای به خدا، قیامت، شیطان ، جهنم و بهشت؛ زندگی را برای بچه ها توضیح دهند و به این طریق بچه با یک بصیرت بسیار غلط و ناقص بزرگ میشود و براحتی طعمه بصیرتهای فیک میشود.

مثلا بعضی از والدین از همان اوائل بچگی، عباراتی همچون مال خودمه، مال منه، فقط من و ... را به بچه هایشان یاد میدهند و بصیرت آنان را به هم میریزند. یا اینکه والدین به بچه شان یاد میدهند که اگر کسی تو را زد، تو هم او را بزن!  به این طریق با منطقها و فلسفه های غلط، بصیرت بچه را از همان اوائل به هم میریزند و باعث میشوند که بعدا بچه دچار بصیرتهای غلط شده و در نتیجه نفسش را آلوده کند و فرد درستی در جامعه از آب در نمی آید.

آدم و حوا هم بوسیله بصیرت غلط از بهشت تبعید شدند. شیطان با وسوسه های خود، بصیرت غلطی نسبت به شجره ممنوعه به آن دو وسوسه کرد و آنان را فریب داد. ما هر گناهی که انجام دهیم؛ نفس خویش را آلوده می کنیم و وظیفه مان این است که نفسمان را از آلودگی پاک کنیم.

بعضی ها می گویند که بچه ها را بگذارید تا در همان تفکرات بچگی بمانند . البته این حرف فقط از نظر تفریحی درست است و گرنه باید از همان بچگی روی بصیرت بچه ها کار کرد و با روشهای بچگانه به آنان بصیرت و بینش صحیح در مورد زندگی را یاد داد. آلودگی نفس در بدو تولد برداشته میشود ولی ماهیت نفس برداشته نمیشود. وظیفه ما این است که این ماهیت را عوض کنیم. بنابراین بکاربردن کلمه معصومیت در مورد بچه ها اشتباه است. بچه ها نفسشان از آلودگی پاک است اما ماهیت نفس خویش را در همان اوائل بچگی بروز میدهند. مثلا  یک بچه ممکن است که در مورد هر چیزی بگوید مال منه! و یا خشن باشد و ... به همین خاطر ما موظفیم بچه هایمان را با بصیرتهای صحیح و قرآنی آشنا کنیم و با زبان بچگانه در حد توانایی درکشان، آنان را نصیحت کنیم. بچه ای که از همان اوائل بچگی، با مواد مخدر آشنا شده و لذت آنرا میچشد، دیگر خیلی سخت است که بصیرتش را تغییر دهید، زیرا مواد مخدر بصیرت او را تغییر داده است و بسیار مشکل است که از آن دست بکشد. بطوریکه با بصیرت فیک، حس گناه در ما از بین میرود و دیگر فرد عذاب وجدان هم ندارد.

ما بخاطر مشکل دار بودن نفس خویش، به این دنیا آمده ایم. بنابراین تمام انسانها نفسشان دارای مشکل است و برای رفع این مشکل به این جهان خاکی آمده اند. نفس انسان با توجه ماهیتش ، کلا خواهان است. حالا خواهان خیر یا شر. وظیفه بصیرت ماست که خیر را به او پیشنهاد دهد و البته در این بین، شیطان هم شر را پیشنهاد میدهد.

جادوی شیاطین (قسمت بیست و چهارم) جاودانگی در آتش (بخش دوم)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت بیست و چهارم)

جاودانگی در آتش (بخش دوم)

 

نجات از جهنم آنقدر مهم است که خدای حکیم مهربان، به سبک زیر از آن صحبت میکند و نجات از آتش جهنم را بزرگترین پیروزی برای تمام افراد میداند.

 

کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿۱۸۵﴾

هر جاندارى چشنده [طعم] مرگ است و همانا روز رستاخیز پاداشهایتان به طور کامل به شما داده مى ‏شود پس هر که را از آتش به دور دارند و در بهشت درآورند قطعا کامیاب شده است و زندگى دنیا جز مایه فریب نیست (۱۸۵)

 

در قسمت قبلی مقاله جاودانگی دوزخ؛ گفته شد که افراد وارد شده به جهنم برای همیشه در آنجا می مانند و هیچ وقت از آن خارج نمیشوند. در تورات در وصف جهنم نوشته شده است که جهنم جایی تاریک و تنگ و خوفناک است. در جهنم آسمان آبی نیست و کاملا تاریک مطلق است. مکان در جهنم به حدی تنگ است که افراد کنار هم، همدیگر را اذیت میکنند و یک لحظه هم آرامش ندارند. در قرآن هم ، به این مورد اشاره شده است که جهنم تا حد امکان پر میشود.

 

وَلَوْ شِئْنَا لَآتَیْنَا کُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ﴿۱۳﴾

و اگر مى‏ خواستیم حتما به هر کسى [از روى جبر] هدایتش را مى‏ دادیم لیکن سخن من محقق گردیده که هر آینه جهنم را از همه جنیان و آدمیان پر خواهم کرد (۱۳)

 

فَذُوقُوا بِمَا نَسِیتُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا إِنَّا نَسِینَاکُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۱۴﴾

پس به [سزاى] آنکه دیدار این روزتان را از یاد بردید [عذاب را] بچشید ما [نیز] فراموشتان کردیم و به [سزاى] آنچه انجام مى‏ دادید عذاب جاودان را بچشید (۱۴)

 

کلمه أَمْلَأَنَّ که در آیه آمده است؛ به این معناست که جهنم پر میشود و این دقیقا مطابق آیه تورات است که جهنم را جایی تنگ معرفی میکند. در آیه دیگری خدا می فرماید که ای جهنم آیا بازهم جا هست! جهنم در جواب می گوید که بله جا هست.

 

یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ﴿۳۰﴾

آن روز که [ما] به دوزخ مى‏ گوییم آیا پر شدى و مى‏ گوید آیا باز هم هست (۳۰)

 

از آیه فوق مشخص میشود که جهنم خودش را گسترده تر میکند که بیشتر جا گیرد و به همین خاطر قرآن هم بر آیه تورات مهر تصدیق می نهد. به فرموده قرآن، در جهنم سایه ها سه بعدی و زرد رنگ هستند. از آنجا که جهنم جایی تاریک است؛ پس آتش جهنم باید سیاه باشد و به فرموده قرآن، سایه آتش جهنم، زرد رنگ است؛ انگار سایه آتش جهنم، چیزی مثل آتش این دنیاست.

 

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ﴿۲۸﴾

آن روز واى بر تکذیب ‏کنندگان (۲۸)

 

انْطَلِقُوا إِلَى مَا کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ ﴿۲۹﴾

بروید به سوى همان چیزى که آن را تکذیب میکردید (۲۹)

 

انْطَلِقُوا إِلَى ظِلٍّ ذِی ثَلَاثِ شُعَبٍ ﴿۳۰﴾

بروید به سوى [آن] دود سه شاخه (۳۰)

 

لَا ظَلِیلٍ وَلَا یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ ﴿۳۱﴾

نه سایه‏ دار است و نه از شعله [آتش] حفاظت مى ‏کند (۳۱)

 

إِنَّهَا تَرْمِی بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ ﴿۳۲﴾

[دوزخ] چون کاخى [بلند] شراره مى‏ افکند (۳۲)

 

کَأَنَّهُ جِمَالَتٌ صُفْرٌ ﴿۳۳﴾

گویى طنابهایی ممتد زرد رنگند (۳۳)

 

آتش جهنم با آتش دنیا خیلی فرق دارد، فقط اسامی مشابه دارند. زمانی که موسی آتشی را از دور دید، گفت که نزد آتش میروم تا راهنمایی پیدا کنم و یا شعله ای از آن بیاورم تا گرم شویم و یا با آن غذا درست کنیم. اما آتش جهنم برخلاف آتش این دنیا، هیچ فایده ای برای مجرمین ندارد؛ یعنی برای آنان خاصیت مفید ندارد. آتش جهنم خاصیت روشن کنندگی ندارد و تاریکی مطلق حکمفرما است. اما سایه اش زرد رنگ است؛ یعنی یک نوع رنگ زرد زننده . یعنی سایه آتش جهنم؛ که به نوعی از یک سری فیلتر رد میشود؛ به چیزی شبیه آتش روی زمین تبدیل میشود. از همینجا مشخص میشود که چه آتش وحشتناکی در انتظار اهل جهنم است. به همین خاطر خدای عزیز حکیم دستور میدهد که خود و خانواده خویش را از آتش جهنم دور نگهدارید.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ ﴿۶﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید خودتان و کسانتان را از آتشى که سوخت آن مردم و سنگهاست‏ حفظ کنید بر آن [آتش] فرشتگانى خشن [و] سختگیر [گمارده شده] اند از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپیچى نمى کنند و آنچه را که مامورند انجام مى‏ دهند (۶)

 

جمل در عربی به معنای فقط شتر نیست.

 (جَ مَ ) [ ع . ] (اِ. ) شتر.

(جُ مَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - ریسمان ضخیم . ۲ - طناب کشتی . ۳ - حساب حروف ابجد.

پس در آنجا که خدا می فرماید درهای آسمان برای جهنمیان باز نمیشود ، مگر اینکه طناب کشتی از سوراخ سوزن رد شود. منظورش شتر نیست، بلکه منظور طناب کشتی است. همچنین در آنجایی که میگوید جمالات صفر که درتعریف شراره های سایه در جهنم است؛ به معنای شراره هایی زرد رنگ مثل طناب دراز و ممتدند. طناب کشتی خیلی ضخیم است و هیچوقت از سوراخ سوزن خیاطی رد نمیشود.

 

دورترین نقطه از نور که اسفل السافلین یا همان هسته جهنم است. اما خدای حکیم عبارت حجرا محجورا را در مورد مجرمین بکار می برد.

 

یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلَائِکَةَ لَا بُشْرَى یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا ﴿۲۲﴾

روزى که فرشتگان را ببینند آن روز براى گناهکاران بشارتى نیست و مى‏ گویند دور و ممنوع [آید از رحمت‏ خدا] (۲۲)

 

 حجرا محجورا یعنی لایه ای که بین دو چیز قرار دارد که نمی گذارد قاطی شوند. همانطور که در آیه دیگری در مورد دو دریای شور و شیرین عبارت حِجْرًا مَحْجُورًا  را بکار می برد.

 

وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا ﴿۵۳﴾

و اوست کسى که دو دریا را موج‏زنان به سوى هم روان کرد این یکى شیرین [و] گوارا و آن یکى شور [و] تلخ است و میان آن دو مانع و حریمى استوار قرار داد (۵۳)

 

 زیرا دو دریای شور و شیرین هیچوقت با هم قاطی نمیشوند بخاطر جرم و چگالی و سایر خصوصیات متفاوتشان. به همین دلیل هم بهشت و جهنم نمیتوانند قاطی شوند بخاطر خصوصیات متفاوتشان و کسی که وارد جهنم شود، خصوصیات جهنم را میگیرد و نمیتواند وارد بهشت شود. حتی اگر آنها را در معرض بهشت قرار دهید، قادر به استفاده از آن نیستند ، زیرا ماهیت وجودی بهشتیان و جهنمیان کاملا متفاوت است؛ مثل آب شور و شیرین که با هم ترکیب نمیشوند.

همانطور که بین دو دریای شیرین و شور، مانع استواری همچون چگالی ، جرم و سایر خواص وجود دارد و نمی گذارد که با هم ترکیب شوند. برای بهشتیان و جهنمیان هم همینطور است. جهنمیان طوری آفریده شده اند که ساختار وجودی و جسمی آنان با بهشتیان بسیار متفاوت است که اصلا نمی توانند باهم باشند و بنابراین این بهترین دلیل است که جهنمیان نمیتوانند هیچوقت وارد بهشت شوند.

این نظریه که جهنمیان از جهنم خارج میشوند و وارد بهشت میشوند؛ در قرآن نیست و اینها از خرافات گذشتگان گرفته شده است و شیطان برای بی اهمیت کردن جهنم نزد مردم رواج داده است. شما تصور کنید که مردم روی چی بحث میکنند! روی اینکه آیا بعد از جهنم، وارد بهشت میشوند؟! اصلا چرا ما باید طوری رفتار کنیم که وارد جهنم شویم. چرا اخطار مستقیم و مهم خدای مهربان را جدی نگرفته و دل به جاودانه نبودن جهنم خوش کنیم؟

 

 

جادوی شیاطین (قسمت بیست و سوم) خدا (بخش دوم)

pdf


اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت بیست و سوم)

خدا (بخش دوم)

 

 

انشتاین میگوید که بشر پس از آشنا شدن با فیزیک جدید همین قدر می تواند ادعا کند که با الفبای کتاب آفرینش آشنا شده است و نه بیشتر. از نظر بزرگترین دانشمند فیزیک جهان، علوم قرن حاضر فقط یک الفبا است. به قول دیگر ، بشر در دوران بچگی علمی به سر می برد.

یک طوفان جوی روی سیاره مشتری سیصد سال پیش شروع شده است و هنوز تمام نشده است؛ در حالیکه طوفانهای سیاره زمین حداکثر یک هفته طول میکشد. در سیاره زهره، اسید می بارد و هیچ سفینه ای بیشتر از یک ساعت نمی تواند دوام بیاورد. در بعضی سیاره های منظومه شمسی، هزاران سال پیش آتشفشان هایی شروع به فعالیت کرده اند و هنوز خاموش نشده اند، در حالیکه مدت فعالیت آتش فشان در روی زمین، محدود است. مشتری 1300 برابر زمین حجم دارد و هر دوازده سال یکبار دور خورشید می چرخد ولی هر روز در مشتری ده ساعت است. یعنی سرعت گردش مشتری دور خودش نسبت به حجمی که دارد بسیار زیاد است و تقریبا مثل فرفره دور خودش می چرخد.  یک فرد در زمین میتواند تا 5 برابر وزن خودش را بمدت کمی تحمل کند که در سیاره مشتری جاذبه بسیار بیشتر است و در این حالت بدن انسان له و خرد میشود. در سیارات دیگر نمیتوان ساخت و ساز کرد و به این راحتی ها نمیتوان آن را سرپا نگهداشت. جاذبه زیاد هر چیزی را فرو می ریزد. در سیارات دیگر منظومه شمسی، آب در دمای صد درجه نمی جوشد و در دمای صفر درجه یخ نمی بندد. بیشتر شهاب سنگهای سرگردان منظومه شمسی توسط سیاره مشتری جذب میشود و این یعنی سیاره مشتری خطرات برخورد شهاب سنگ ها به زمین را دفع میکند.

در بعضی نقاط زمین، گاهی دو خورشید مشاهده شده است. همانطور که در تصویر زیر مشاهده میشود.

 

این پدیده بعلت نزدیک شدن سیاره مشتری به زمین و انعکاس نور خورشید بر آن رخ میدهد. در این تصویر ، جو سیاره مشتری طوری نور را بازتابش میدهد که انگار یک خورشید دیگر هم هست. اما همه میدانیم که بازتابش نور خورشید روی ماه سفید است و شبها زمین را زیاد روشن نمی کند. همین نکته خودش نعمت بزرگی است. تصور کنید که جنس خاک ماه طوری بود که نور زیادی را بازتابش میکرد؛ آنوقت شبها آرامش نداشتیم و محاسبات بشر به هم میخورد.

تمام این آیات و نشانه ها نشان میدهند که زمین بطرز عجیبی برای مناسب بودن زندگی انسان، کنترل میشود و شخصی سازی شده است. زلزله روی ماه و یا مریخ یک ساعت و نیم طول میکشد ولی روی زمین یک دقیقه طول میکشد. اگر روی زمین یک زلزله یک ساعت طول بکشد؛ کل آن منطقه را نابود میکند. ما تابحال فکر می کردیم؛ خدا میخواهد زمینیان را با عذاب کردن از بین ببرد. در حالیکه خدا با کنترل زمین لرزه و آتشفشان و دمای زمین و سایر پارامترها، میخواهد که هنوز زمین جای زندگی باشد و انسانها برای پرورش نفس خویش کاری انجام دهند.

سوال مهمی که بعضی مردم از خود می پرسند این است که پس چرا خدا مردم را به حال خود رها کرده است و برای آنها راهنمایی نمیفرستد و چرا خدا نمیخواهد که حق را از ناحق مشخص سازد؟ چرا خدا کاری انجام نمیدهد؟ کاری که همه را به راه راست به طور اجبار هدایت کند. مثلاً زمانی خدا برای بنی اسرائیل مرده را زنده کرد و به دست مسیح کور را شفا می داد اما چرا اکنون این ها نمانده است؟ چرا خدا کاری نمی کند که همه او را بشناسند و همه به خطای خویش پی ببرند؟

 نکته اینجاست که خدا به اجبار نمی خواهد مردم را به راه راست هدایت کند زیرا در اجبار، نفس رشد نمی کند. قوم صالح از صالح معجزه خواستند که شتری را از دل کوه بیرون آورد. اما آنان بعد از ظاهر شدن شتر، زیر معجزه زدند و در نتیجه نابود شدند. نشانه های مستقیم خدا در صورت رد شدن، منجر به نابودی افراد می شود. شاید از خود بپرسیم که  چرا خدا نسخه‌های اصلی انجیل و تورات را به مردم نشان نمی دهد تا بسیاری از مردم جهان از خرافات دست بردارند. زیرا خدا می خواهد زندگی مردم همچنان ادامه یابد و آزمایش آنان این طوری طراحی شده است. البته آن روز هم می آید و در روز قیامت هر چیزی برای مردم ثابت می شود. به همین خاطر مردم گیج و منگ میشوند و نمی توانند زندگی را ادامه دهند .

 

وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ ﴿۷۱﴾

و اگر حق از هوسهاى آنها پیروى میکرد قطعا آسمانها و زمین و هر که در آنهاست تباه مى ‏شد [نه] بلکه یادنامه‏ شان را به آنان داده‏ ایم ولى آنها از [پیروى] یادنامه خود رویگردانند (۷۱)

 

بر اساس آیه قرآن در سوره الرحمن، خدا عدالت و ترازو را در گستره آسمانها و زمین برقرار کرده است و البته بشر است که این عدالت و ترازو را به هم میزند و زده است.

 

الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ﴿۵﴾خورشید و ماه بر حسابى [روان]اند (۵)

 

وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ ﴿۶﴾و بوته و درخت چهره ‏سایانند (۶)

 

وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ ﴿۷﴾و آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشت (۷)

 

أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ﴿۸﴾تا مبادا از اندازه درگذرید (۸)

 

وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ﴿۹﴾و وزن را به انصاف برپا دارید و در سنجش مکاهید (۹)

 

دلیل واقعی فقر انسان به هم زدن این ترازو و خارج ساختن ترازو از اصل خودش است.  به شما قول می دهم اگر روزی خورشید و ماه، کنترل آن دست بشر می افتاد، استفاده از آن پولی می شد و سران کشورها برای  استفاده از نور خورشید و ماه ، پول می گرفتند و از دیگران باج میخواستند. بشر عدالت به روش خودش را بارها اجرا کرده است و آن را از حالت میزان خارج ساخته است . اما خدا عدالت را بطور میزان و صحیح برقرار کرده است و آن را در اختیار مردم گذاشته است(وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ ). دلیل واقعی فقر و فلاکت انسان طغیان بر علیه عدالتی است که خدا برقرار کرده است. (أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ )

 یک داعشی عدالت را در سربریدن و اعدام افراد مخالف خویش می‌داند و هر کسی به دید خویش عدالت را برقرار می کند و جالب است که این افراد انتظار دارند که خدا هم مثل  آنها رفتار کند! و حتی خیلی مواقع خودشان را در اجرای عدالت جای خدا می گذارند و به نام خدا این عدالت من در آوردی را اجرا میکنند. بشر به نام دین، بی عدالتی را اجرا میکند و اسمش را عدالت می گذارد.

بعضی ها دعا کردن را با دستور دادن اشتباهی گرفته اند مثلاً یکی عصبانی می شود و از خدا میخواهد که طرف مقابل را از بین ببرد. ولی باید بدانیم که این دعا نیست بلکه یک دستور است در حالی که خدا می فرماید دعا باید در حالت تضرع و پنهانی باشد دعایی که از صفات شیطانی مثل عصبانیت و خشم و ... برخیزد، قطعا حالت تضرع ندارد و نزد خدا ارزشی ندارد.

بشر قضاوت و عدالت را به روش خویش اجرا می کند. مثلاً داعش افرادی که نماز نمی خوانند را می کشد. به این طریق افرادی مثل داعش، خود را جای خدا قرار داده اند. کسانی که عدالت را در همین دنیا به روش خویش، بر خلاف دستور خدا انجام میدهند به آخرت ایمان ندارند؛ زیرا اگر به آخرت ایمان داشتند صبر میکردند تا خدا آن را اجرا کند. آنها به نوعی صحنه قیامت را زود زود بازسازی می کنند. مثلاً کسی مثل خلخالی افراد را می کشت و میگفت اگر فرد خوب باشد به بهشت میرود و اگر هم بد باشد به جهنم میرود! این طرز گفتار نشان از عدم ایمان طرف مقابل به آخرت دارد زیرا وظیفه انسان اجرای داوری در مقابل ایمان افراد نیست؛ بلکه این کار، فقط کار خداست.

فرصتی که خدا در روی کره زمین برای زندگی به افراد داده است را فقط خدا خودش می تواند بگیرد و گرفتن این زندگی فقط حق خود خداست. در قرآن قسط به معنای قضاوت های دنیایی است. داعش و طالبان و سایر گروه های افراطی قضاوت و عدالت را حق خودشان می دانند به این طریق آنها می خواهند در این مسیر جای خدا را بگیرند. در قسمتهای قبلی عرض شد که در عرفان مجوسی و مجیکال یوگی ها و صوفی ها می خواستند بعضی صفات خدا را پیدا کنند و به آن صفات دست یابند.  داعش و طالبان و سایر گروههای افراطی هم چنین ایده ای را در سر دارند و این همان عرفان مجوسی است که طالبان و داعش اجرا میکنند. زمانی که افراد در مقابل دستورات خدا طغیان میکنند از قسط و عدل بیرون می آیند. خدا خودش جان را به ما داده است و فقط او هم حق دارد جان را بگیرد و جان افراد فقط دست خداست. خدا فقط در یک مورد جان گرفتن افراد را مجاز دانسته است و آن هم قصاص در مقابل جان و یا در جنگها. با این حال خدا در مقابل گرفتن جان، بخشش قاتل را پیشنهاد میدهد. در عرفان مجوسی که طالبان و داعش و افراط گراها و حدیث گراها و صوفی ها و یوگی ها اجرا میکنند، رسیدن به صفات خدایی مورد هدف است و افراد خودشان را جای خدا قرار میدهند. خدای مهربان حکیم کشتن یک انسان بدون قصاص را مساوی با گرفتن جان تمام انسانها میداند و نجات جان یک انسان را مساوی با نجات جان کل انسانها میداند.

شیطان درون کاوی را برای قربانیان خود ترویج می‌کند.  اما خدا هفت آسمان آفریده که هر کدام از دیگری بسیار بزرگتر است و بندگان خود را به تحقیق و تفحص در آنها دعوت می کند. خدا افراد را دعوت نمی کند که سر در لاک خویش فرو برند. دنیای شیطانی که در اشعار و توهمات وسوسه میشود، بسیارمحدود و نا امید کننده است.

سرخپوستان و قبایل بومی در سراسر جهان هنوز بعضی مراسم شیطان پرستی دارند هیچ گونه پیشرفتی در زمینه علم و تکنولوژی نکرده اند زیرا شیطان با ترویج روش های خویش عملا آن مردم را از دستیابی به علم باز داشت. بشر بدون کمک وحی خدا هیچی نیست.

مارلون براندو میگوید که ترجیح میدهم روی موتورسیکلتم باشم و به خدا فکر کنم تا اینکه تو کلیسا باشم و به موتورسیکلتم فکر کنم. این حرف گرچه درست است ولی نشان از محیط نامناسب برای دین دارد. ما مجبور نیستیم در یک محیط نامناسب عبادت کنیم. خدا از مسجد ضرار صحبت میکند و آن را برای عبادت رد میکند. ما موظف و مجبور نیستیم دستورات دینی را از مراجع دینی بگیریم. خدا یک کتاب آسمانی بنام قرآن برای ما فرستاده است که راهنمای کسانی است که هدایت میخواهند. کسانی که هدایت نمیخواهند، به ظاهر از قرآن پیروی میکنند و البته عملا هیچوقت به قرآن مراجعه نمی کنند. انگار قرآن با یک زبان غیرقابل فهم برای آنان نازل شده است. خدا قرآن را نازل فرموده است؛آیا کسی بهتر از خدا میتواند مطلبی را برای بشر توضیح دهد. بعضی از مردم نماز بجا نمی آورند و میگویند که دین خراب شده است! کسی که مطلع باشد و مطمئن باشد دین رایج در جامعه خراب شده است، قادر به تشخیص دستورات غلط و صحیح از همدیگر است و باید راه درست را انتخاب کند. مغز انسان فوق پیشرفته است. شما یک نفر که بیست سال پیش یکبار دیده ای، را باز هم تشخیص میدهید. آلگوریتم تشخیص چهره مغز ما فوق العاده است که هنوز هوش مصنوعی به آن نرسیده است. مغزی که این قدر پیشرفته است، براحتی میتواند جملات و کلمات خدا را متوجه شود. خدا ما را آفریده است و به آلگوریتم مغز ما هم کاملا واقف است و او بهتر از هرکسی میداند که نقطه قوت انسانها چیست و بنابراین جملاتی که خدا برای راهنمایی ما میفرستد، کاملا حساب شده و در حد توانایی فهم ماست. خدا قرآن را آسان نازل فرموده است و در حد توانایی مغز ما ، صحبت نموده است.