خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی
خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و ششم) طهارت (بخش چهارم)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و ششم)

طهارت (بخش چهارم)

 

طبق فرموده خدای حکیم در قرآن، دوران قاعدگی و زایمان برای زنان همراه با  اذیت است و این نوع اذیت، آتش و گرمی وجودی آنان را میزان و تنظیم میکند و گرنه زنان خود به تنهایی توانایی این کار را ندارند. در مقالات درمان بیماری ثابت شد که سردی مهمترین و محور اصلی درمان هر نوع ناهماهنگی جسمی و روانی است. قاعدگی هم مثل یک سردی برای زنان عمل میکند که آتش و گرمی پیوسته آنان را تنظیم میکند. البته اگر بوسیله قرصهای شیمیایی و سایر روانگردانها بی اثرش نکنند. آیه خیلی مهمی در این مورد در قرآن ذکر شده است که میتوانم بگویم تمام مشکلات روانی زنان را به نحو احسن حل خواهد کرد.

 

وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ ﴿۲۲۲

از تو در باره عادت ماهانه [زنان] مى ‏پرسند بگو آن رنجى است پس هنگام عادت ماهانه از [آمیزش با] زنان کناره گیرى کنید و به آنان نزدیک نشوید تا پاک شوند پس چون پاک شدند از همان جا که خدا به شما فرمان داده است با آنان آمیزش کنید خداوند توبه‏ کاران و پاکیزگان را دوست مى دارد (۲۲۲)

 

در قرآن بعضی آیات با عبارت یَسْأَلُونَکَ آمده است و این واژه هر کدام در مورد موضوع های مهمی می باشد که خدا بوسیله این آیات نکته های بسیار مهمی را برای ما بیان می فرمایند. بشر از بدو خلقت با قاعدگی آشنا بوده است و اکنون هر کسی میداند که قاعدگی چیست، اما راهکارها و نکات مهمی در آیه نهفته است که خدای حکیم میخواسته اند اینها را بیان دارند و البته بشر این نکات را توجه نمی کند.

زنان در آن روزها، اذیت میشوند و البته امروزه متاسفانه زنان بوسیله قرصها و داروهای شیمیایی این تغییرات را در خود خاموش میکنند و این اشتباه بزرگی است. تحمل این رنج، آتش و گرمی وجودی آنان را تنظیم میکند و بعد از قاعدگی ، زندگی نرمالتری خواهند داشت و از بیماریهای زنانه مصون خواهند بود. انسانها هر چقدر که طبق نظام رحمانی منطبق تر زندگی کنند و سردی های نظام رحمانی را پذیرا شوند، جوابشان را بی حساب می گیرند. وقتی در نظام رحمانی صبر کنی و در این راه رنج بکشی، مزدش را خواهی گرفت (إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ).

 

قُلْ یَا عِبَادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿۱۰

بگو اى بندگان من که ایمان آورده‏ اید از پروردگارتان پروا بدارید براى کسانى که در این دنیا خوبى کرده‏ اند نیکى خواهد بود و زمین خدا فراخ است بى‏ تردید شکیبایان پاداش خود را بى‏حساب [و] به تمام خواهند یافت (۱۰)

 

خدای رحمان بخشنده است؛ وقتی سردی ها و سختی های معمول نظام رحمانی را تحمل کنید، اجرش را خواهید گرفت. سیستم ایمنی بدن انسان، به معنای واقعی هوشمند است و هربار که دردی را تسکین دهد و مشکلی را حل کند، برای دفعه بعد، هوشمندتر میشود و بهتر عمل میکند. عدم احساس درد در بیماریها، سیستم ایمنی بدن را فریب میدهد و آن را همچنان کودک و بی تجربه نگه میدارد. مردم بوسیله قرصهای مسکن و مخدرات، هر دردی را از بدن خویش حذف میکنند و سیستم ایمنی بدنشان را از یادگیری و ارتقاء محروم میکنند. قاعدگی برای زنان حادثه بدی نیست که با درد آن مقابله شود، این حادثه در دوران زندگی یک زن، یکبار دو بار پیش نمی آید که یک حادثه عجیب بحساب آید. خدای رحمان آن را در وجود آنان گذاشته است و جزو تفکیک ناپذیر سیستم وجودی شان است. خدا خودش می فرماید که قاعدگی نوعی اذیت است (قُلْ هُوَ أَذًى)، یعنی باید بگذارند روند طبیعی آن طی شود و آن را بوسیله مسکن و قرصهای شیمیایی قطع نکنند، تا آتش و گرمی وجودی زنان کاملا مثلا اولش تنظیم شود. کلمه اذیت که در آیه ذکر شده است، به معنای اذیت مضر نیست، بلکه این یک نوع اذیت سودمند است.

در این دنیا همه چیز به نوعی حافظه دارند، سیستم ایمنی بدن انسان هم حافظه دارد و از عملکرد خودش یاد می گیرد.  خدا در آیه می فرماید که هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ یعنی دوران قاعدگی اذیت است و در آن دوران از زنان دوری کنید. وقتی خدا می فرماید که دوره قاعدگی اذیت است، یعنی یکی از خصوصیات دوران قاعدگی اذیت شدن طبیعی است که نباید این خاصیتش را از بین برد. باید دوری کنید در آن روزها از آنان؛ زیرا در آن روزها، پاکسازی نار و گرمی وجودی صورت می گیرد و ممکن است که درگیریهای ناخواسته پیش آید. به همین خاطر می فرماید که نزدیکشان نشوید تا از این مغناطیس پاک شوند (وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ) و گرمی و نار زنانگی خالص خویش را ریکاوری کنند. در صورتی که تحمل اذیت در آن نباشد؛ گرمی وجودشان تنظیم نمیشود و خاصیت زنانگی زنان منحرف میشود و دچار انواع بیماریهای زنانه هم میشوند.

اگر زنان بوسیله قرصهای مسکن و مخدر و سایر گرمی ها، قاعدگی را بی تاثیر کنند، دستگاه ایمنی و کاهش درد بدن آنان، از آن به بعد براساس قرصها برنامه ریزی میکند و فریب میخورد و عملا به قرصها معتاد میشوند.

در آخر آیه می فرماید که إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ   واقعا این قسمت از آیه به چه معناست؟ چرا خدای مهربان در آیه ای که مربوط به قاعدگی و محیض زنان است، می فرماید که خدا توبه کننده گان و کسانی که طالب پاکی هستند را دوست دارد. کلمه عربی الْمُتَطَهِّرِینَ  یعنی کسانی که طالب و خواستار پاکی هستند.  این یعنی زمان قاعدگی، فرصت مناسبی است که زنان از پیوستگیهای روانی زنانه و زندگی روزمره مقداری کناره گیری کنند و خود را از این پیوستگیها و آلودگیها پاک کنند. شاید دیده باشید که بعضی حوادث و حرف و حدیثها در زندگی پیش میاید که زنان را بشدت درگیر میکند و آنان بطرز افراط گونه ای، جذب آن میشوند و آن را خیلی جدی میگیرند و روان آنان را درگیر میکند. خدای مهربان دوره قاعدگی را برای این کار گذاشته است، تا که این نوع پیوستگی روانی را از بین ببرد و زنان از زیر این بار روانی سبک شوند. تا وقتی که زنان این بار روانی را به زمین نگذارند، با مردشان و خانواده تضاد و کانفلیکتهایی پیش میاید. کل افراد خانواده هم باید این قانون را رعایت کنند و به این خلوت زنانه احترام بگذارند. توبه همین جور کارهاست. توبه یعنی برگشت از یک روش غلط و یا بینش غلط و یا برگشت از یک گرمی افراطی.

همانطور که میدانید ما انسانها چهار لایه مادی داریم (لایه عقل لایه احساس لایه ناری یا آتشی لایه خاکی). وقتی خدای مهربان از طهارت صحبت می فرماید، منظورش طهارت هر چهار لایه است. قاعدگی فقط برای طهارت لایه جسم خاکی نیست، بلکه مربوط به طهارت لایه عقل، احساس و ناری هم هست. آخر آیه از طهارت و توبه هر دو صحبت (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ) می فرماید. توبه مربوط به لایه معنایی و روانی است و مربوط به جسم نیست. پس قطعا هدف آیه، فقط طهارت جسمی نیست و بلکه بر طهارت لایه عقل و احساس زنان هم دلالت دارد.

اما طهارت این لایه ها فقط با یک طریق بدست می آید که زنان باید مقداری از حالت قبلی کناره گیری کنند و یا کناره گیری شوند. به همین خاطر آیه می فرماید که فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ یعنی از زنان کناره گیری کنید و یا در بعضی مواقع کناره گیری شوند و تا وقتی که چهار لایه شان پاک نشده است، نزدیکشان نشوید. قاعدگی از نظر جسمی، یعنی خارج شدن مایعی شبیه خون از بدن. این مایع باید از بدن زن خارج شود. اما در بُعد عقل و احساس، یعنی بیرون ریختن یک سری منطقها و احساسات غلط و دور ریختنی. به همین خاطر خدا می فرماید که از آنان دوری کنید، تا که تحت تاثیر منطقها و احساسات افراطی و گرم قرار نگیرید. اینها مسائل بهداشتی جسمی و روانی زنان است که قرآن بیان میدارند و ارتباط تنگاتنگی با سلامت جسمی و روانی خانواده و جامعه دارد. اقوام پیشین سخت گیریهای زیادی در این مورد انجام میدادند، طوریکه از خوردن ، آشامیدن و حتی نشست و برخواست با زنان در ایام حیض دوری میکردند و آنان را کامل جدا میکردند. اما قرآن آن را معتدل کرد و خدای مهربان فقط از ما چند چیز میخواهد: تعادل و بازبینی در گفتار، پندار، کردار با زنان در این دوران. درگیر نشدن با آنان در آن روزها و دوری جستن تا حد امکان و بسته به شرایط در آن چند روز جهت جلوگیری از درگیریهای عقلی و احساسی. خدا زنان و مردان را آفریده است و او بهتر از هر کسی میداند که چه اموری و چه روشی برای آنان مناسب است.

 

نکاتی در آیه محیض مطرح است و میتوان از آن نتایج مهمی گرفت:

 

1-           نزدیکی منظورش فقط نزدیکی جنسی نیست و بلکه منظورش این است که از نظر عقلی و احساسی هم زیاد نزدیک زنان نشوید و در نخ آنان نروید.

2-           در این روزها زنان هم باید خودشان عزلت را انتخاب کنند و به مسائلی که لایه های آنان را درگیر میکند، زیاد نزدیک نشوند.

3-           قاعدگی یک زمانبندی است که به زنان یادآوری میکند که باید هر ماه چند روز آن را عزلت نشینی کنند تا که از پیوستگی روانی، احساسی، عقلی ، در امان باشند. قاعدگی یک نوع انقطاع زورکی و قطع پیوستگیهای خانوادگی، اجتماعی است از طرف نظام رحمانی. به هر حال خدای رحیم زنان و مردان را آفریده است و آن قادر متعال میداند که بهترین راه حل و راهکار آن برای زنان چیست.

4-          فضای مجازی لایه عقل و احساس و آتشی آدمیان را درگیر میکند. مهمترین نکته این است که زنان این لایه ها را در نظر نمی گیرند و به کَرات در فضای مجازی درگیرند و ذهن و احساس خود را مشغول میکنند. برخلاف بینش بعضی ها، فضای مجازی خلوت و عزلت نیست، بلکه شلوغتر از هرجایی است.

5-           بنابراین آیه فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ که عزلت و به دنبال آن طهارت را برای زنان میفرماید، فقط دستور به مردان نیست. قسمت مهم آن مربوط به خود زنان است که باید عقل و احساس و ذهن خود را در روزهای قاعدگی در فضای مجازی مشغول نکنند و پیوستگی آن را در هم شکنند. تا که طهارت و پاکی مد نظر خدای متعال بدست آید. خدای مهربان میخواهد که انقطاع و عزلت زنان در لایه های عقل و احساس هم سرایت کند تا که طهارت باطنی هم کسب شود. چون که طهارت اصلی، طهارت باطنی است.

6-           این عزلت گزینی چند روزه زنان در ماه، به نفع مرد و کل خانواده است که آنان هم به نوعی پیوستگی ارتباط خانوادگی را قطع میکنند و مقداری ارتباطات سبک تر میشود.

7-           زنان نباید درگیر بعضی چیزها و بعضی مشکلات شوند و البته نباید آنان را درگیر هم کرد. بعضی امورات در کنترل حتی مردان هم نیست و در کل انسانها نباید زیاد درگیر آن شوند. از آنجا که زنان احساسات بر آنها غالبتر است، مشکلات کاری بشدت احساساتشان را تحت تاثیر قرار میدهد و برای آنها مشکل ساز میشود.

8-           خدای مهربان می فرماید که وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ در دوران قاعدگی نزدیک زنان نشوید تا که طهارت بدست آورند. قطعا اینجا منظورش فقط طهارت جسمی نیست و بلکه باید لایه های عقل و احساس هم پاکیزه شوند. یکی از آلودگیهای لایه های عقل و احساس، کلیپهای نامناسب در فضای مجازی است که همزمان حس رشک، حسادت، گریه، خنده، طمع و ... را در انسان تحریک میکند.

9-           در اینجا لازم است که زنان به طهارت لایه عقل و احساس خود اهمیت دهند، تا بتوانند به چرخه خانواده برگردند. زیرا زنان پایه اصلی خانواده اند و اگر این طهارت صورت نگیرد، بچه های درستی تربیت نخواهند شد و خانواده به هم می ریزد. زنان باید احساسات خود را پاک نگهدارند. زنان قدیمی تر آدمهای ساده ای بودند. حتی خنده هایشان هم ساده و بی آلایش بود، اما حالا اینطوری نیست. زمانی که فرشتگان پیش پیامبر ابراهیم آمدند و مژده اسحاق را به او و همسرش سارا دادند، سارا ناخودآگاه خندید. این جور خندیدن ها واقعی است و ادابازی نیست. انسانها سنگدل شده اند و احساسات مصنوعی و کاذب بر احساسات خدادادی آنها غلبه کرده است. احساسات کاذب و مصنوعی، نوعی سنگدلی است. کسانی که وارد جهنم میشوند، یکی از مشکلات خود در دنیا را سنگدلی اعلام میدارند.

 

قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ ﴿۱۰۶

مى‏ گویند پروردگارا شقاوت ما بر ما چیره شد و ما مردمى گمراه بودیم (۱۰۶)

 

رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ ﴿۱۰۷

پروردگارا ما را از اینجا بیرون بر پس اگر باز هم [به بدى] برگشتیم در آن صورت ستمگر خواهیم بود (۱۰۷)

 

قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ﴿۱۰۸

مى‏ فرماید [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید (۱۰۸)

 

10-   شاید یکی بگوید که چرا خدا این سختی را برای زنان گذاشته است. این سختی لازم است، زیرا بدون عُسر و سختی، یُسر بدست نخواهد آمد (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا). در چرخه سختی به آسانی (الْعُسْر به یُسْرً) است که آدمیان قدر سلامتی و زندگی را خواهند دانست.

11-   زنان اگر این پیوستگیهای روانی را قطع نکنند، بمرور خود را دچار بیماریهای جسمی و مخصوصا بیماریهای زنانه میکنند. تک تک اجزاء بدن انسان برای کارکرد در نظام رحمانی ساخته شده اند و در صورت خارج از این کارکرد، دچار بیماری میشود.

12-   ولگردی در وبگردی، اینپوتها و ورودی های زیادی را وارد روان انسانها میکند که نود درصد آنها کثیف است. این یک امر بدیهی است که هر ورودی  کثیف، یک اوت پوت و خروجی کثیف هم دارد. مثلا اگر آدمی به هر دلیلی عصبی شود، پر خوری میکند که به آن پرخوری عصبی میگویند. پرخوری منجر به بیمار شدن جسم خواهد شد. بنابراین پرخوری از یک اینپوت غلط روانی سرچشمه می گیرد. به همین منوال تمام مشکلات و عادات جسمی غلط دیگر هم از اینپوتهای غلط روانی ناشی میشوند. فضای مجازی و تلویزیون و ماهواره و کلیپهای متعدد دیگر، نقش مهمی در این آلودگیها دارند. وقتی مثلا بدون هدف وارد اینستاگرام می شوید؛ با کشیدن انگشتان به چپ و یا راست، براحتی کلیپهای متفاوت و متنوعی را می بینید که هر کدام مربوط به موضوعی است. واقعا آدمی این همه اینپوت و ورودی های مختلف را چکار کند؟ غیر از این است که فکر و عقل و احساس آدمی را درگیر میکند و به تبع آن، حسادت، رشک، طمع، حسرت، چشم و هم چشمی، ترغیب شک و گمان، مسخره کردن دیگران و خیلی موضوعات دیگر را می بینید که هر کدام از اینها گزیده هستند و هیچکدام اینپوت واقعی و درستی را به آدمی نمی دهند.

13-    خدا  میخواهد که این اینپوتهای غلط قطع شوند و به زندگی نرمال برگردانده شوید. وقتی یک کلیپ یک دقیقه ای در اینستا که برگزیده و منتخب فرد دیگری است، می بینید یعنی فقط یک دقیقه منتخب از زندگی یک فرد را به نمایش می گذارد. بقیه لحظات چی؟ بنابراین ترغیب احساسات و باورها با این کلیپهای بریده و کوتاه، هیچ اطلاعات درستی به آدمی نمی دهد و فقط روان آدمی را در مورد زندگی واقعی به اشتباه می اندازد.

14-   دین یک کلمه اوستایی است به معنای سبک و روش و بینش زندگی. انتخاب روشهای غلط برای زندگی که خود و دیگران را به خطر اندازد، باعث ظلم به خود و دیگران میشود و این یعنی تکذیب دین. تکذیب دین به این معنا نیست که کسی مثلا بگوید من دین را قبول ندارم. بلکه تکذیب دین یعنی با روشهایی غیر از روش خدای رحمان زندگی کنید.

15-   بسیاری از بیماریهای روانی از عدم تقطیع پیوستگیهای روانی پیش میاید. نماز یک مکانیسم برای تقطیع این پیوستگیهاست. اگر نماز بجا آورده نشود، دچار بیماریهای خطرناک روانی میشوید. مثلا پارانوید یک نوع بیماری روانی است که بر اثر گرمی مداوم رفتاری و گفتاری و عدم تقطیع در لایه عقل و منطق پیش میاید. یا اینکه عشق یک نوع بیماری روانی است که براثر احساسات خیلی گرم و پیوسته پیش میاید.  تنفر هم بر اثر احساسات افراطی پیش میاید. حسادت نوعی منطق گرم است که نیاز به تقطیع دارد. گرمی لایه ناری منجر به بیماریهایی میشود که به ارتباط با اجنه خاتمه می یابد. نماز تمام این مشکلات را حل میکند. خدای مهربان، روان زنان را بهتر از هر کسی می شناسد و میداند که آنان در جریان زندگی از جهات مختلف به قاعدگی نیازمندند و به این تقطیع هم نیازمندند. در واقع نبود قاعدگی در زنان، یک نوع ایراد است و سلامت جسمی و روانی آنان به وجود آن ربط مستقیم دارد.

16-    قاعدگی اگر بدرستی طی شود، فایده های زیادی برای زنان و خانواده های آنان دارد که ارزش تحمل اذیتها را دارد. خدای مهربان کاری کرده است که عادت ماهیانه در دوران بارداری و شیردهی اتفاق نیفتد. زیرا در این دوران، زنان مشغولیتهای زیاد دیگری دارند. بعضی ها فکر میکنند که خونریزی دوران قاعدگی، زنان را ضعیف میکند ولی تحقیقات نشان داده است که این گفته صحیح نیست. خونریزی دوران قاعدگی باید دفع شود و اگر دفع نشود، ضرر بیشتری میرساند.

17-   با شناخت خاصیت قاعدگی و یا محیض، براحتی میتوان به نقش واقعی زنان و مردان در جامعه پی برد. فمنیستها و سایر ایدئولوژیهای غیر واقعی و خیالی نمی توانند ضامن خوشبختی زن و مرد باشند و جامعه را به نابودی میکشانند. اختلافات زیادی که در ساختار آفرینش زن و مرد وجود دارد، ما را به این نکته میرساند که زنان و مردان هر کدام وظایف متفاوتی دارند که هر کدام از این وظایف فقط با شرایط گروه خودش سازگار است و لاغیر.

18-   حتی مشکلاتی که خدای مهربان در طی زندگی برای ما انسانها چه زن و چه مرد پیش میاورد، بخاطر تقطیع کردن یک سری پیوستگیهای عقلی ، احساسی است تا ما را به توبه و برگشت به مسیر درست وا دارد.

 

وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ﴿۱۵۵

و قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و کاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماییم و مژده ده شکیبایان را (۱۵۵)

 

الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿۱۵۶

[همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مى‏ گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏ گردیم (۱۵۶)

 

أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ﴿۱۵۷

بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راه‏یافتگان [هم] خود ایشانند (۱۵۷)

 

19-            خدای مهربان بر قوم فرعون، انواع بلاها و نشانه ها را نازل فرمود تا که یادآورشان باشد و یک سری غرور و مشکلات روانی را قطع کند و آنها به سمت واقعیت و حقیقت برگردند.

 

وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَنَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ﴿۱۳۰

و در حقیقت ما فرعونیان را به خشکسالى و کمبود محصولات دچار کردیم باشد که عبرت گیرند (۱۳۰)

 

اما آنها بجای یادآوری و برگشت به سمت حقیقت، میگفتند این کارها و بلایا بخاطر بدشگونی موسی و اطرافیانش است. این حرف آخر تمام مستکبرین است که مشکلات خود را گردن دیگران می اندازند. مشکلاتی که خود برای خود ایجاد کرده بودند. آنها با رویه ای متفاوت از خلقت و نظام رحمانی، خود را دچار ضد و نقیض میکنند و وقتی در زندگی به بن بست میخورند، خیلی ناجوانمردانه آن را گردن گروه مومن می اندازند.

 

فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۱۳۱

پس هنگامى که نیکى [و نعمت] به آنان روى مى ‏آورد مى گفتند این براى [شایستگى] خود ماست و چون گزندى به آنان مى ‏رسید به موسى و همراهانش شگون بد مى‏ زدند آگاه باشید که [سرچشمه] بدشگونى آنان تنها نزد خداست [که آنان را به بدى اعمالشان کیفر مى‏ دهد] لیکن بیشترشان نمى‏ دانستند (۱۳۱)

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و پنجم) درمان بیماری (بخش شانزدهم) گرمی و سردی (4) - سلوک در سقر

pdf

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و پنجم)

درمان بیماری (بخش شانزدهم)

گرمی و سردی (4)

مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ 

(چرا به سَقَر سلوک کردید؟)

 

 

بعضی ها میگویند نباید برای بهشت و جهنم، خداپرست شد. این گفته آنان به علت انحراف فوق العاده تفکراتشان است. سرنوشت همه افراد به بهشت و یا جهنم ختم میشود، مگر ممکن است که شناسایی این دو موقعیت مهم نباشد. اگر مردم بدانند که جهنم یک نوع استایل و سبک زندگی و طریقت و سلوک است؛ آنوقت دقیقتر و جدی تر به آن فکر میکنند. در قسمت قبل هم براساس فرمایشات خدای حکیم در قرآن ثابت شد که جهنم یک نوع استایل و سبک و سلوک است. تمام فراز و نشیبهای زندگی این دنیا هم بخاطر انتخاب سبک زندگی است. خدا این روش را دین می نامد. هر انسانی باید بالاخره روزی سبک زندگی خود را انتخاب کند و روی انتخاب خود یقین پیدا کند. آیه لکم دینکم و لی دینی در همین معناست. ما به این دنیا آمده ایم که یک سبک را انتخاب کنیم و عملا جبهه خود را مشخص کنیم. خدای حکیم زندگی دنیوی را حیات دنیوی می نامد. اما زندگی در جهنم را سلوک می نامد (مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ ). دقت در معنای این کلمات، شرایط جهنم را برای ما مشخص میکنند.

خدای مهربان در مورد جهنم می فرماید که :

 

لَا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا ﴿۲۴در آنجا نه خنکى چشند و نه نوشیدنی (۲۴)

إِلَّا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا ﴿۲۵جز آب جوشان و چرکابه‏ اى (۲۵)

جَزَاءً وِفَاقًا ﴿۲۶کیفرى مناسب [با جرم آنها] (۲۶)

 

در جهنم نه سردی وجود دارد و نه شراب. اما در عوض حمیم و غسّاق وجود دارد. بر حسب دو آیه پشت سر هم که فرموده است، متوجه می شویم که خدای حکیم میخواهد کلمات متضاد را در این دو آیه برای ما مشخص کند. زیرا آیه اولی در مورد جهنم می فرماید که در آن نیست ولی آیه دومی میگوید در جهنم هست. اولی میگوید بارد و شراب در جهنم نیست ولی دومی می فرماید که در عوض حمیم و غسّاق هست. پس خیلی راحت میتوان نتیجه گرفت که بارد متضاد حمیم و شراب متضاد غسّاق است.

 

صفات بهشتی

صفات جهنمی

بارد

حمیم

شراب

غسّاق

 آب

الکل و سایر تزریقات

نوشیدنیهای مفید

می و باده و...

متاسفانه تعداد زیادی از داروها مخدر هستند و به نوعی غسّاق هستند

مغتسل شدن و تماس با طبیعت و نظام رحمانی. خدای مهربان این نوع مغتسل شدن را بارد(سردی) می نامد.

جدا شدن از طبیعت و نظام رحمانی و مصنوعی شدن و وابسته  شدن به انواع داروها و گرمی های کاذب و اعتیاد آور

متکی بودن به توانایی های اولیه پایه ای و بدنی

جدا شدن از توانایی های اولیه بدنی و مصنوعی شدن

 

اگر مقاله درمان بیماری ایوب را نگاه کرده باشید، متوجه خواهید شد که در آن آیه، کلمات بارد و شراب هم به عنوان درمان بیماری ایوب آمده بود ( بَارِدٌ وَشَرَابٌ ).

 

ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ ﴿۴۲

[به او گفتیم] با پاى خود [به زمین] بکوب اینک این چشمه ‏سارى است‏ سرد و آشامیدنى (۴۲)

 

اما در آیه مربوط به جهنم میگوید که لَا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا  إِلَّا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا یعنی روش درمانی که به ایوب پیشنهاد شد، در جهنم وجود ندارد و در عوض روش حمیما غساقا هست. روش درمانی ایوب دقیقا مخالف سبک و سلوک زندگی جهنمی است. حمیم به معنای گرمی های افراطی و غسّاق هم ضد شراب است. مشروب الکلی یک نوع غسّاق است و به اشتباه آن را مشروب می نامند. حتی شیطان کاری کرده است که مردم آن را مشروب بنامند بدون ذکر پسوند الکلی.

معمولا بیشتر مردم اعتقاد دارند و میگویند که در بهشت، مشروبات الکلی و مست کننده وجود دارد. اما این تصور آنان به این علت است که آنان به اشتباه مایعات مست کننده را مشروب می نامند. در حالی که مایعات مست کننده و الکلی، مشروب نیستند، بلکه از نظر قرآن غسّاق هستند. درست است که شکل هر دو مایع است. اما ماهیت شراب و غسّاق خیلی متفاوت است. هر دو مایعند ولی متضادند. بنابراین عبارت مشروب الکلی، غلط انداز است و بهتر است عبارت غسّاق الکلی استفاده شود. نوشیدن مشروبات الکلی از آنجا که روند جاری شدنش در بدن کاملا با روند جاری شدن مایعات دیگر فرق دارد، یک نوع تزریق بحساب میاید. مشروبات الکلی طوری در بدن جریان می یابد که با روال جاری شدن مایعات دیگر در بدن کاملا متفاوت است. درست است که مشروبات مست کننده و الکلی هم مایع هستند ولی در اصل مشروب نیستند. دلیل آن این است که وقتی مثلا الکل وارد خون میشود و گلبولهای سفید و قرمز را تحت تاثیر قرار میدهد، بعد از آن هورمونهای سروتونین و گابا را تحت تاثیر قرار میدهد و بعد از آن تصمیم گیریهای انسان را مختل میکند. جالب است که الکل مایع است ولی باعث کم آبی بدن میشود! بدن انسان نمیتواند از قند موجود در الکل استفاده کند و در نتیجه مصرف کنندگان بعد از مصرف ، کسل و ناتوانند، طوریکه بدن مجبور است از ویتامینهای از قبل موجود در بدن استفاده نماید. بدن ، بعد از مشروب خواریهای فراوان، ویتامینهای اصلی و ضروری خویش را از دست میدهد. درحالی که مشروب باید فایده ای به بدن برساند ولی مشروب الکلی برعکس مشروب است. به همین خاطر این مایعات مست کننده به اشتباه شراب و یا مشروب نامیده شده اند. اینها غسّاق هستند و نه شراب.

خدا در قرآن آن را غسّاق می نامد. اما شیطان کاری کرده است که مردم مشروب بهشتی را با الکل اشتباهی بگیرند و آن را یکی بدانند.  بیشتر مردم سوال می کنند که آیا در بهشت مشروب الکلی وجود دارد؟

این سوال مثل این است که بپرسید آیا در بهشت غسّاق وجود دارد؟ این سوال آنان به این خاطر است که آنان دلشان پیش صفات جنهمی است. آیا آنها آن همه صفات مضر مشروب الکلی را در خود و دیگران نمی بینند؟! و باز هم آرزوی مشروب الکلی در بهشت میکنند!؟ چیزی که در این دنیا حرام و مضر است، در بهشت هم حرام و مضر است.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۹۰

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید شراب و قمار و بتها و تیرهاى قرعه پلیدند [و] از عمل شیطانند پس از آنها دورى گزینید باشد که رستگار شوید (۹۰)

 

إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ ﴿۹۱

همانا شیطان مى‏ خواهد با شراب و قمار میان شما دشمنى و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد پس آیا شما دست برمى دارید (۹۱)

 

گوشت خوک هم نوعی غسّاق است که اثرات مشابه الکل بر بدن دارد. بیشتر داروهای تزریقی نوعی غسّاق اند که ضررشان از فایده شان خیلی بیشتر است. خدای مهربان می فرماید که این مشروبات، ضررشان بسیار بیشتر از نفعشان است. یک آمپول که میزنی برای رفع سرماخوردگی، شاید یک فایده داشته باشد، ولی صد ضرر دیگر به شما وارد میکند. این مشروب نیست و بلکه یک نوع غسّاق است.

 

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ﴿۲۱۹

درباره شراب و قمار از تو مى ‏پرسند بگو در آن دوگناهى بزرک و سودهایى براى مردم است و[لى] گناهشان از سودشان بزرگتر است و از تو مى ‏پرسند چه چیزى انفاق کنند بگو مازاد [بر نیازمندى خود] را این گونه خداوند آیات [خود را] براى شما روشن مى‏ گرداند باشد که بیندیشید (۲۱۹)

 

یکی سرماخوردگی گرفت، برای رفع آن رفت آمپول زد، بعد از آن دچار مشکلات روده ای شد و ضررات زیادی به او زده شد. آمپول یک مشکل او را به ظاهر حل کرد ولی چندین مشکل دیگر به او اضافه کرد. این تعریف واقعی غسّاق است.

خدای مهربان در مورد مزه ها در جهنم صحبت میکند. طعام در عربی به معنای مزه هم هست.

 

فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هَاهُنَا حَمِیمٌ ﴿۳۵پس امروز او را در اینجا حمایتگرى نیست (۳۵)

 وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ ﴿۳۶و خوراکى جز چرکابه ندارد (۳۶)

 لَا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ ﴿۳۷که آن را جز خطاکاران نمى ‏خورند (۳۷)

 

بعضی غذاها فقط مزه اند و گرنه از نظر محتوای غذایی و ویتامینها، فایده آنچنانی ندارند(لَا یُسْمِنُ وَلَا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ = نه فربه کند و نه گرسنگى را باز دارد ). این نوع غذاها، ویتامین و یا یک آیتم مفید به بدن شما نمی افزایند؛ بلکه فقط یک مزه اند.

 

لَیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِیعٍ ﴿۶خوراکى جز خار خشک ندارند (۶)

 لَا یُسْمِنُ وَلَا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ ﴿۷[که] نه فربه کند و نه گرسنگى را باز دارد (۷)

 

غذایی که هیچ فایده ای به بدن نمی رساند و علاوه بر آن باعث خارج شدن مواد مفید از بدن هم بشود. یک فایده داشته باشد و صد تا ضرر. با این نوع غذاها، جهنمی ها از دست خودشان خسته میشوند و روزی هزار بار آرزوی مرگ میکنند ولی نمی میرند و حتی توانایی خودکشی هم ندارند. اما شرایط زندگی (زندگی در جهنم زندگی نیست و بلکه قرآن آن را سلوک می نامد) در جهنم را بعضی افراد در این همین دنیا هم برای خودشان درست میکنند. هر گونه استفاده افراطی از گرمی های این دنیا، شما را به شرایط جهنم نزدیکتر میکند. هر چیزی باید حد اعتدال داشته باشد و باید در استفاده از گرمی ها در زندگی، حد اعتدال را رعایت کرد و نباید زیاده روی کرد. گرمی زیاد دل کسی را نمی برد، بلکه دل را میزند. تمام این مشکلات بخاطر انتخاب خود جهنمیان در همین دنیاست. در چند آیه بالاتر خدا بعد از وصف جهنم، می فرماید که: لَا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا ﴿۲۴إِلَّا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا ﴿۲۵جَزَاءً وِفَاقًا ﴿۲۶یعنی اینکه جهنم یک توافق است(جَزَاءً وِفَاقًا ). جهنم یک سیر و سلوک است که افراد در انتخاب آن توافق میکنند و حتی به انتخاب خود هم یقین پیدا میکنند. توجه شود که اسامی مهم نیستند. بلکه محتوای اسامی مهم هستند. ممکن است کسی طالب جهنم نباشد، اما سبک و سلوک زندگی او شبیه جهنم باشد؛ بنابراین او جهنم را انتخاب کرده است.

بنابراین طریقه تغذیه جهنمیان اینطوری است که آنها در جحیم ، زقوم میخورند و شکمهای خود را از این نوع تغذیه پُرِ پُر میکنند. اما برای هضم شکمهای پر از زقوم، مجبورند که حمیم(یک نوع گرمی) روی آن بریزند. اما جالب است که بعد از مدتی دیگر حمیم هم جوابگو نیست و مجبورند که از طعام دیگری به اسم غسلین استفاده کنند.

 

فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هَاهُنَا حَمِیمٌ ﴿۳۵پس امروز او را در اینجا حمایتگرى نیست (۳۵)

 وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ ﴿۳۶و خوراکى جز چرکابه ندارد (۳۶)

 لَا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ ﴿۳۷که آن را جز خطاکاران نمى ‏خورند (۳۷)

 

سیستم تغذیه جهنمیان به اینجا ختم نمیشود و در نهایت به چیزی به اسم ضریع میرسند که غذایی عجیب دردناک است.

 

لَیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِیعٍ ﴿۶خوراکى جز خار خشک ندارند (۶)

 لَا یُسْمِنُ وَلَا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ ﴿۷[که] نه فربه کند و نه گرسنگى را باز دارد (۷)

 

برای درک تغذیه در جهنم، باید بدانیم که تغذیه در جهنم نوعی اعتیاد است. آنها زقوم میخورند که زقوم یک ماده مخدر است که میلیونها برابر خطرناک تر از شیشه است. آنها برای هضم زقوم، مجبورند که حمیم روی آن بریزند و بعد از مدتی باز هم مجبورند که از مزه های غسلین و ضریع استفاده کنند. در این دنیای فانی هم چنین سبکی برقرار است. مثلا یکی معتاد است و ابتدا تریاک می کشد؛ بعد از مدتی کشیدن تریاک به او حال نمی دهد، اینبار تریاک را قورت میدهد و یا می خورد. بعد از مدتی این هم جوابگو نیست و میرود سراغ ماده مخدر قوی تر. در نهایت کارش بجایی میکشد که حتی حوصله کشیدن اینها را هم ندارد و میخواهد به خود تزریق کند و اثرش آنی به او برسد. در جهنم هم ابتدا حمیم، بعد غسلین، بعد ضریع و ... هر کدام از اینها، جهنمیان را معتاد میکند و تا ابد در جهنم می مانند. اینها روش و سلوکی بود که خودشان در این دنیا انتخاب کرده بودند.

حتی جهنمیان در جهنم خواسته هایی دارند و البته فورا جواب خواسته هایشان داده میشود. زیرا برای آنها صبری در کار نیست. همانطور که آیه می فرماید (وَإِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ= اگر کمک بخواهند فورا به آبى چون مس گداخته یاری میشوند). اگر توجه شود بین دو کلمه یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا هیچ کلمه دیگری نیامده است. یعنی همه چیز آنی است. مثلا در همین دنیای فانی، یک معتاد بعد از مدتی کارش بجایی میکشد، که به سمت مواد مخدر سریع الاثر میرود. یعنی وقتی خمار شود، مواد مخدر را تزریق میکند و یا قورت میدهد. او دیگر حوصله روشهای مصرف زمانبر را ندارد. این که در جهنم همینکه کمک بخواهند، کمک کرده میشوند (یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا) ؛ به این علت است که آنان خود این روش را میخواهند. آنها روشهای سریع و فاقد صبر میخواهند. البته در این آیه، منظور از کمک، کمک نیک نیست و بلکه از نوع کمکی است که خود جهنمی ها میخواهند. 

 

وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا ﴿۲۹

و بگو حق از پروردگارتان [رسیده] است پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند که ما براى ستمگران آتشى آماده کرده‏ ایم که سراپرده ‏هایش آنان را در بر مى‏ گیرد و اگر فریادرسى جویند به آبى چون مس گداخته که چهره ‏ها را بریان مى ‏کند یارى مى ‏شوند وه چه بد شرابى و چه زشت جایگاهى است (۲۹)

 

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا ﴿۳۰

کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند [بدانند که] ما پاداش کسى را که نیکوکارى کرده است تباه نمى ‏کنیم (۳۰)

 

باید در این دنیا از چیزهایی بهره برد که با معنا باشند و نظام رحمانی آن را توصیه کرده باشد. هر چقدر که ما از روشهای رحمانی بیشتر بهره بریم، ارزش خود را بالا می بریم. مثلا اگر بیمار شویم، روش رحمانی و صبر بکار بریم مثل ایوب، نه قرصهای شیمیایی و مخدرات و مسکرات. بنابراین وزن معنویمان را خودمان را در این جهان با سبک زندگی خویش تعیین میکنیم که اگر به اهمیت آن پی بردیم، آنوقت زندگی خوشی را سپری خواهیم کرد. شناخت سبک و سیاق و سلوک جهنمی، ما را به روشهای درمان بیماری در نظام رحمانی بیشتر آشنا میکند. آنچه که در جهنم وجود دارد، ضد درمان است و در واقع روانگردانی است. روشهای روانگردانی، جهنمی ها را به مرحله دق میرساند و این همان عذابی است که در این دنیا باور نداشتند عذاب باشد. بلکه فکر میکردند خوشی و نعمت است.

این روش و سبک و سلوک زندگی در جهنم، همان عذابی است که خدا وعده داده است. همانطور که برای بعضی ها که در این دنیا در نظام رحمانی زندگی نمی کنند؛ زندگی دنیوی را عذابی برای آنها قرار داده است. خدای حکیم این عذاب دنیوی را )الْعَذَابِ الْأَدْنَى =عذاب دنیایی( می نامد و همچنین عذاب جهنم را (الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ= عذاب بزرگتر) می نامد.

 

وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿۲۱

و قطعا غیر از آن عذاب بزرگتر از عذاب این دنیا [نیز] به آنان مى‏چشانیم امید که آنها [به خدا] بازگردند (۲۱)

 

اما عذاب دنیوی برای این است که آنها برگردند. عذاب دنیوی برای افراد در دل سبک زندگی آنهاست و عذاب اکبر هم در دل سبک و سلوک افراد در جهنم است. عذاب جهنم جدی و دردناک است و شدت آن هفتاد برابر عذاب دنیوی است.

 

ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُکُوهُ ﴿۳۲

پس در سلسله ای که ابعاد آن هفتاد ذراع است وى را در زندگی جهنمی بیندازید (۳۲)

 

خدای مهربان در این آیه، باز هم زندگی و سبک آن در جهنم را سلوک می نامد (فعل فَاسْلُکُوهُ از ریشه سلوک است ). در این آیه خدای حکیم هشدار داده است که زندگی در جهنم (که آن را سلوک می نامد) هفتاد برابر پیچیده تر و سخت تر از عذاب دنیوی است. عذاب دنیوی در بدترین حالتش یک پیچ و سلسله است و دردناک. حالا تصور کنید که هفتاد پیچ و سلسله چگونه است؟ در واقع خدای مهربان با این طرز بیان میخواهند خطرات سلوک در جهنم را برای ما بیان دارند. ابیات زیادی از شعرا هم به سلسله و موی دوست و عبارات سیر و سلوک اشاره دارند. مثلا در شعر، سلسله را رابطه ظریف و ناگسستنی  عاشق و معشوق می نامد.

 

دوش در حلقهٔ ما قصّهٔ گیسویِ تو بود

تا دلِ شب سخن از سلسلهٔ مویِ تو بود

یا

این سلسله موی مرا بند کرده است

 

این زنجیرها و سلسله ها همان پیوندهای ناگسستنی انسان با آیتمهای جهنمی در زندگی دنیوی است؛ که افراد در جهنم همین سلوک را ادامه میدهند. اشعار سبکهای زندگی جهنمی را تبلیغ میکنند.

ما هیچکدام جهنم را ندیده ایم. اما با این آیات، متوجه عمق خطر خواهیم شد. آدمیان در جهنم وارد شرایط جدیدی میشوند و به آن شرایط سپرده میشوند. دین یک کلمه اوستایی است به معنای سبک و سیاق و بینش زندگی. وقتی خدا می فرماید که لا اکراه فی الدین یعنی اجباری در روش زندگی نیست. این قاعده برای جهنم هم هست. زندگی در جهنم، نوعی سلوک است. خدای عادل مهربان حتی در جهنم هم به کسی ظلم نمی کند ولی با کسی هم شوخی ندارد و در وعده هایش صادق است. جهنمیان طبق روش و بینش دنیوی خود در جهنم بدون امکانات رحمانی سلوک میکنند. در جهنم، خدای مهربان از آنان روی برمیگرداند. در نتیجه نظام و بینش جهنمیان برقرار است و شامل رحمت الهی نمی شوند. بدون رحمت الهی هیچی لذت بخش نیست و همه چیز میشود عذاب و اذیت.

به هر حال ما در این دنیا وقت داریم که سبک زندگی خویش را سبک و سنگین کنیم و مقدار و داده های کسب شده وجودی خویش را حساب کنیم.

 

فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ ﴿۶اما هر که سنجیده ‏هایش سنگین برآید (۶)

فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ ﴿۷پس وى در زندگى خوشى خواهد بود (۷)

 

اما اگر از نظام رحمانی بهره نبریم، وزن معنوی خود را تقویت نکرده ایم و در نتیجه هوایی می شویم. در آیه از عبارت فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ استفاده فرموده است. یعنی در نتیجه سبک بودن وزن معنوی؛ هاویه زادگاه و مادر اوست. هاویه به یک آتش و گرمی خیلی قوی گفته میشود. مثل یک مخدر خیلی قوی.

 

 

وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ ﴿۸و اما هر که سنجیده ‏هایش سبک بر آید (۸)

فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ ﴿۹پس جایش هاویه باشد (۹)

وَمَا أَدْرَاکَ مَا هِیَهْ ﴿۱۰و تو چه دانى که آن چیست (۱۰)

نَارٌ حَامِیَةٌ ﴿۱۱آتشى است‏ سوزنده (۱۱)

 

فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ معناهای دیگری هم دارد. هاویه یک گرمی خیلی افراطی است که جهنمی ها را هوایی میکند. آیه، هاویه را به مادر نسبت داده است. این از ره مثال است. زیرا یک مادر میتواند با حس مادرانه قوی خود، کنترل بچه هایش را در دست گیرد. حتی پسرانی بوده اند که خیلی قوی و سرکش بوده اند، اما با یک اشاره مادرشان، هوایی میشوند یا هوایشان می خوابد. بنابراین هاویه خاصیتی از جهنم است که هرکسی تسلیم آن میشود و کسی را یارای مخالفت با قوانین آن نیست.

افراد جهنمی، خودشان جهنم را انتخاب میکنند و حتی سوال و جوابی در مورد گناهانی که در این دنیا مرتکب شده اند هم در کار نیست. این را آیه قرآن می فرماید. آیه می فرماید: در آن روز هیچ انس و جنى از گناهش پرسیده نشود

 

فَیَوْمَئِذٍ لَا یُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلَا جَانٌّ ﴿۳۹در آن روز هیچ انس و جنى از گناهش پرسیده نشود (۳۹)

 

بلکه این بهشتیان هستند که در مورد سبک زندگی جهنمیان سوال میکنند و کنجکاو میشوند. آنها از گناهان جهنمیها نمی پرسند، بلکه از آنها می پرسند، سبک زندگی شما چه بوده است که این منطقه از کیهان را انتخاب کرده ای؟ (مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ= چه شد که سقر را به عنوان مسلک خویش انتخاب کرده ای؟) عبارت سَلَکَکُمْ از ریشه سلک است هم ریشه با کلمات سلوک، راه و روش، سازش ، انتهاج، رفتار، روش، طی طریق کردن، رفتن، رفتار، روش، شیوه، کردار. با این اوصاف اسم دین جهنمیان سلوک است. آنها در این دنیای فانی، دین خدا را منکر شدند و سبکهای پیشنهادی خدای عالمیان را رد کردند و در نتیجه از همین دنیا، دینی به اسم سلوک را انتخاب کردند.

از جهنمیان پرسیده نمیشود که گناهانتان چیست. بلکه از آنها پرسیده میشود که چطور شد، این سبک و شیوه از زندگی را انتخاب کردی؟ چطور شد سر از سقر درآوردی؟ چطور شد کارتان به اینجا کشیده شد؟ همانطور که از آیه قبل پیداست، بهشتیان از آنها می پرسند که چطور از میان این همه جنت و باغ زیبا (فِی جَنَّاتٍ یَتَسَاءَلُونَ )، سقر را انتخاب کردی؟

 

فِی جَنَّاتٍ یَتَسَاءَلُونَ ﴿۴۰در میان باغها از یکدیگر مى ‏پرسند (۴۰)

عَنِ الْمُجْرِمِینَ ﴿۴۱درباره مجرمان (۴۱)

مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ ﴿۴۲چه چیز شما را در سقر درآورد (۴۲)

 

جهنمیان هم در مقابل این سوال، جوابهای واقعی میدهند و چهار سبک غلط زندگی خویش را در این دنیا بیان میدارند که داخل شدن آنان به سقر را نتیجه این چهار سبک میدانند. یکی از معناهای مهم سلوک، سازگاری است. خدای مهربان بطور جدی، زندگی در جهنم را زندگی نمی نامد، بلکه آن را سلوک می نامد. شرایط و سبک زندگی دنیوی آنها با شرایط سقر سازگار است و با بهشت ناسازگار است و دقیقا به همین خاطر آنجا تنها انتخابشان است.

 

قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ﴿۴۳گویند از نمازگزاران نبودیم (۴۳)

وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ ﴿۴۴و بینوایان را غذا نمى‏ دادیم (۴۴)

 وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ ﴿۴۵با هرزه‏ درایان هرزه‏ درایى میکردیم (۴۵)

وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ ﴿۴۶و روز جزا را دروغ مى ‏شمردیم (۴۶)

حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ ﴿۴۷تا یقین به ما رسید (۴۷)

 

آنها چهار سبک غلط زندگی خویش را می شمارند و داستان زندگی خویش را اینطوری بیان میدارند:

 

1-           قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ  از نمازگزاران نبودیم؛ نمازها را با کاهلی و سستی برگزار میکردیم؛ نمازها را محافظت نمی کردیم؛ اوقات زندگی خویش را براساس اوقات نماز تعیین نمی کردیم؛ از دستورات دینی رویگردانی می کردیم. (بُعد ارتباط با خدا)

 

 

2-           وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ  بینوایان را غذا نمی دادیم؛ مزه های زندگی را به آنها نمی دادیم؛ آنها را از مزه های ساده هم محروم میکردیم؛ تغذیه معنوی را از کسانی که نمی دانستند، بامزه پراکنی منع میکردیم؛ حق آنها را می خوردیم. (بُعد تغذیه مادی و تغذیه معنوی)

 

3-         وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ  با هرزه‏ درایان هرزه‏ درایى میکردیم؛ وقت تلف می کردیم؛ مثل انعام فقط می خوردیم و می خوابیدیم؛ در مسائل دنیوی (تفریح و شکم و شهوت و...) فرو میرفتیم و در آن غرق می شدیم. (بُعد سرگرمی و گرمی ها و دلخوش کنهای دنیایی)

 

4-           وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ روز جدایی سبک زندگی ها را باور نکردیم؛ فکر نمی کردیم کار به اینجا بکشد و هواهای ما به ما داده شود؛ یک سبک زندگی آسمانی و چهارچوب کلی در مورد زندگی را قبول نداشتیم. (بُعد چهارچوب کلی از زندگی= دین)

 

در نهایت می گویند: تا اینکه یقین پیدا کردیم (حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ ) که این روش و سبک زندگی شایسته ماست. به همین خاطر اینجا را انتخاب کرده ایم. آنها یقین پیدا میکنند که فقط گرمی های سقر، آنها را سرجایشان می نشاند. سلوک در عرفان به معنای "سیر و سفریست که سالک گام به گام می پیماید برای پیوستن به کمال " هم است. بنابراین آنها برای رسیدن به آن مکان، تلاش و کوشش هم کرده اند و یک انتخاب تصادفی و یکباره ای نبوده است. خدای عادل حکیم نمی گذارد کسی اشتباهی به جهنم برود. او خودش جهنم را خلق کرده است. کسانی وارد جهنم میشوند که فکرش را هم نمی کنید. کسانی که دوست دارید هدایت شوند، راه دیگری را انتخاب میکنند. شما نمی توانید راه را برای کسی دیگر انتخاب کنید. خدا خودش انتخاب میکند.

 

إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ﴿۵۶

در حقیقت تو هر که را دوست دارى نمى‏ توانى راهنمایى کنى لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایى مى ‏کند و او به راه‏یافتگان داناتر است (۵۶)

 

هر کسی راه خودش را خود انتخاب میکند. هیچ احساساتی، هیچ خویشاوندیی و هیچ نسبتی نمیتواند این راه را تغییر دهد. این نشان میدهد که رعایت نکردن چهار مورد بالایی، منجر به سوق شما به سمت یک دین غیر خدایی خواهد شد و در نتیجه سبک زندگی شما طور دیگری است و در نهایت به جهنم ختم میشود.

1-           عدم ارتباط با خدا

2-           تغذیه معنوی و تغذیه مادی به دیگران و خود ندادن

3-           غرق شدن در لذات و تفریحات و سرگرمی ها و گرمی ها

4-           قبول نداشتن یک چهارچوب کلی در مورد این دنیا و آن دنیا.

هر کدام از چهار مورد بالایی، به ترتیب بعد از یکدیگر بوجود میایند. وقتی نماز و ارتباط با خدا نداشته باشید، تغذیه معنوی و مادی غلطی به دیگران میدهید و بعد از آن در روشهای غلط زندگی و گرمی های زندگی غرق خواهید شد و در نهایت سبک و روش خدا را منکر می شوید و بعد از آن به یقین می رسید که سلوک در جهنم برای شما مناسب است.

مثلا وقتی نماز نخوانید، یعنی به نظام رحمانی وصل نیستید و در نتیجه به جای دیگری وصلید و سبک زندگی غلطی به شما دیکته خواهد شد. این نوع دیکته گی در نهایت به چیرگی تبدیل میشود.

سقر در آیه دیگری هم آمده است و آن آیه به سقر و در ادامه به معجزه ریاضی نوزده اشاره می فرماید. همانطور که در مقاله 117 ام جادوی شیاطین گفته شد، سقر به بُعد جسمانی جهنم اشاره دارد.

لایه های انسان

خاصیت جهنمی مرتبط به آن لایه

معنای جهنمی آن

1

کالبد مادی

لایه جسم خاکی

سقر

در نظام رحمانی زندگی نکردن

2

لایه ناری یا آتشی

نار

 تسلط آتش بیگانه بر آتش وجودی انسان

3

 لایه شعور و یا احساسی

جحیم

مربوط به خیالات و توهمات و اشعار

4

 لایه منطق و ذهنی

سعیر

یک منطق غیر قابل کنترل و هوش زیر کلاغی

5

کانورتر و رابط بین کالبد جسمی و معنوی

لایه قلب

حطمه

شکستن دلها و قلب

6

کالبد معنوی

لایه نور

لظی

شراره مضر

7

لایه نفس

هاویه

عدم تعادل و توازن نهایی نفس

 

 

فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ ﴿۲۴و گفت این [قرآن] جز سحرى که [به برخى] آموخته‏ اند نیست (۲۴)

إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ ﴿۲۵این غیر از سخن بشر نیست (۲۵)

سَأُصْلِیهِ سَقَرَ ﴿۲۶زودا که او را به سقر در آورم (۲۶) 

وَمَا أَدْرَاکَ مَا سَقَرُ ﴿۲۷و تو چه دانى که آن سقر چیست (۲۷) 

لَا تُبْقِی وَلَا تَذَرُ ﴿۲۸نه باقى مى‏ گذارد و نه رها مى ‏کند (۲۸)

 لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ ﴿۲۹لواحه ای است برای بشر (۲۹)

 عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ ﴿۳۰[و] بر آن نوزده است (۳۰)

وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِکَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَیَزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیمَانًا وَلَا یَرْتَابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْکَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِیَ إِلَّا ذِکْرَى لِلْبَشَرِ ﴿۳۱

و ما موکلان آتش را جز فرشتگان نگردانیدیم و شماره آنها را جز آزمایشى براى کسانى که کافر شده‏ اند قرار ندادیم تا آنان که اهل کتابند یقین به هم رسانند و ایمان کسانى که ایمان آورده‏ اند افزون گردد و آنان که کتاب به ایشان داده شده و [نیز] مؤمنان به شک نیفتند و تا کسانى که در دلهایشان بیمارى است و کافران بگویند خدا از این وصف‏کردن چه چیزى را اراده کرده است این گونه خدا هر که را بخواهد بیراه مى‏ گذارد و هر که را بخواهد هدایت مى کند و [شماره] سپاهیان پروردگارت را جز او نمى‏ داند و این [آیات] جز تذکارى براى بشر نیست (۳۱)

 

این سقر از همین دنیا شروع میشود و البته شروع شده است. کسانی که نشانه های واضح خدا را رد میکنند، عملا وارد سقر میشوند. آنها به قرآن می گفتند که قول بشر و یا سحر و شعر است. خیلی ها به معجزه ریاضی قرآن میگویند بازی ریاضی.

 اما خدا بر هر چیزی قادر تواناست و آن قادر متعال تمام مسیر های پیش روی ما را می بیند. کسانی که سبک و روش زندگی (دین) خویش را به خدا می سپارند، خدا بجای سقر، بجای مناسب که همان جنت است وصلشان میکند. اما کسانی که خود را به خدا نسپارند، خدا آنان را به سقر وصل میکند(سَأُصْلِیهِ سَقَرَ ). وصل کردن به سقر، یعنی سبک و شیوه زندگی او یک نوع سلوک است به سمت جهنم. تمام کارها و امورات و تلاش و کوشش او در این دنیا، طوری دست در دست هم میدهند که در نهایت فرد را به سلوک در جهنم سوق میدهند.

خدا بهتر از ما میتواند انتخاب کند. وقتی آدمی خودش را در زندگی، کامل بدون هیچ تعصب مادرزادی و بدون هیچ تعصب قبیله ای و مذهبی، خالصانه تسلیم واقعیت و حقیقت کند، در آن صورت خدا خودش بهترین مسیر را برایش انتخاب میکند. ما باید مطمئن شویم که داریم راه درست را انتخاب می کنیم. جهنم یک راه و مسیر و یا طریقت است (طَرِیقَ جَهَنَّمَ). یعنی طریقتی است که سالها ممکن است برای آن فعالیت کنید و برای آن جانفشانی کنید و متوجه نباشید؛ پس نیاز به تفکر و تفکر دوباره دارد.

 

إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا وَکَانَ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرًا ﴿۱۶۹

مگر راه جهنم که همیشه در آن جاودانند و این [کار] براى خدا آسان است (۱۶۹)

 

حالا می فهمیم که پذیرفتن نشانه ها و آیات و معجزات قرآن مثل تابلوها و علامات این طَرِیقَ جَهَنَّمَ عمل میکنند و مومنان از طریق همین آیات میتوانند راه جهنم را شناسایی کنند و در نتیجه احتیاط کنند تا از آن راه نروند. به همین خاطر پذیرفتن معجزات قرآن چه ریاضی و چه غیر ریاضی بسیار مهم است و اگر به هر دلیل رد شوند و یا کم اهمیت جلوه داده شوند؛ ممکن است راه را گم کنید و به بیراهه بروید. بیراهه ها همگی به طَرِیق جَهَنَّمَ رهنمون میشوند.

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و چهارم) درمان بیماری (بخش پانزدهم) گرمی و سردی (3) جهنم و بهشت

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

  

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و چهارم)

درمان بیماری (بخش پانزدهم)

گرمی و سردی (3)

جهنم و بهشت

 

 

فرق بزرگی بین این دنیا و جهنم وجود دارد. این دنیای فانی نقش مکانی را دارد که در آن آدمیان باید خود را در آن درمان و اصلاح کنند. اما جهنم جای درمان نیست و بلکه جهنم عاقبت کار است. تمام بیماریها و گرفتاریهای این دنیا به این جهت برای ما پیش میایند تا که ما بوسیله پاس کردن آن (و البته چگونگی و روش پاس کردن آن مهم است) درمان شویم. اما جهنم یک مکانی است که اصلاح و درمان در آن وجود ندارد. افرادی که به جهنم میروند، تا ابد و برای همیشه در آنجا می مانند. این که از بهشت به زمین آمدیم، ریسک و قمار بود. اما رفتن به جهنم؛ خطرناک و نابود کننده است. رفتن به بهشت هم پیروزی واقعی است. ممکن است کسی سوال کند که جاودانه ماندن گناهکاران در جهنم برای همیشه، به دور از رحمت خداست. اما باید بدانیم که جهنم یک نوع سبک زندگی است که خود جهنمیان از همین جهان فانی آن را استارت میزنند و در نهایت به جهنم میرسند. افراد به خاطر یک روز دو روز گناه به جهنم نمی روند، بلکه آنان یک عمر زندگی، با سبک غلط ادامه داده اند و خود را از نظام رحمانی دک کرده اند. جهنم یک مسیر و یا مصیر غلط  است و در نهایت میشود یک پناهگاه برای گناهکاران (مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا). گناهکارانی که سبک زندگیشان غلط است و در نهایت از دست خود خسته میشوند و در نتیجه ماوی و پناهگاه آنان جهنم خواهد بود. زیرا سبک زندگی غلط فقط با جهنم سازگار است. زندگی در جهنم نسبت به زندگی این دنیا، زندگی نیست و بلکه عذاب است ولی به هر حال آنان در جهنم جاودانه می مانند (فایل1 و فایل 2). آخر الزمان، زمانی است که زندگی در این دنیا، بیشترین شباهت و نزدیکی را با جهنم دارد. همچنین جهنم نقش رصد کنندگی را در این جهان دارد. جهنم هنوز به کیهان ما نزدیک نشده است. اما روز آخر شدن دنیا، به اینجا آورده میشود. بنابراین روز بروز نقش رصد کنندگی آن هم بیشتر میشود.

 

وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّکْرَى ﴿۲۳

و جهنم را در آن روز [حاضر] آورند آن روز است که انسان پند گیرد و[لى] کجا او را جاى پندگرفتن باشد (۲۳)

 

موجودیت جهنم دارای ماهیتی است که تا حدی در این دنیا هم سیطره دارد و بر کافرین محیط است . مثلاً کسی که افراط و تفریط می‌کند در محوطه رصد جهنم قرار می‌گیرد و جهنم بر او محیط می‌شود. البته در این دنیا هم افراد بد، یک جهنم دنیایی برای خود درست می‌کنند که کم کم و در درازای زمان به آن سمت نزدیک می‌شوند. در آخرت همه این جهنم‌های خودساخته یکی می‌شوند. در واقع جهنم یک نوع دام است که افراد با دوری از نظام رحمانی در آن می‌افتند.

یکی می‌گفت که در وجود من دو نوع خواهش وجود دارد:

یک: بعضی مواقع دلم می‌خواهد تمام دنیا را بگردم

دو:  بعضی مواقع دیگر دلم می‌خواهد مدتها در یک گوشه تنها بنشینم

 

به این حالت می‌گویند تبذیر، زیرا اولین خواهش نوعی افراط است و دومین هم تفریط است. وقتی فرد از افراط حالش به هم بخورد، می‌رود سمت تفریط. و همچنین وقتی از تفریط حالش به هم بخورد می‌رود سمت افراط. این افراد اختیارشان دست خودشان نیست و مثل یک آونگ هر لحظه یک طرفند. آنها بالاجبار یا این طرفند و یا آن طرف و حد وسط به آنها لذت نمی دهد.

خیلی ها سبک و استایل زندگیشان بر این منوال است؛ بعضی مواقع افراط و بعضی مواقع تفریط. افراط میکنند و بعد که از افراط خسته شدند، میروند سمت تفریط. قرآن چرخش بین افراط و تفریط را تبذیر می نامد. شیاطین به سمت این نقاط فرا می خوانند. زیرا این نقاط تبذیری به نوعی تحت شعاعهای جهنمی قرار دارند. به همین خاطر خدای مهربان مبذرین را برادران شیاطین می نامد (إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ). قرآن کتاب کاملی است و تنها کتابی است که ما برای خوشبختی و روش زندگی نیاز داریم. در مجموعه مقالات جادوی شیاطین، فقط از آیات قرآنی به عنوان منبع دین استفاده میشود و در این مقالات ثابت شد که روش زندگی خویش را باید از تنها قرآن اخذ کنیم. دلیل این امر خیلی ساده است؛ چون منابع دیگر در کنار قرآن، اصلا چیزی برای گفتن ندارند. به مطالبی که در قرآن آمده است، اعتماد کنید تا هدایت شوید. بدون اعتماد به خدا هدایت امکان پذیر نیست.

نظام رحمانی بر اساس افراط و تفریط درست نشده است و با حالت افراط و تفریط سازگار نیست و این حالت را طرد میکند. کسی که در این دنیا در نقاط افراط و تفریط زندگی کند و جزو مبذرین باشد، به او خوش نخواهد گذشت و بزودی از نظام رحمانی نا امید میشود. زیرا نقاط افراط و تفریط در رصد جهنم قرار دارند و جزو زندگی از نوع جهنمی هستند. توجه کنید که نظریه کارما یک نظریه شیطانی است، زیرا فقط برای افرادی صادق است که در حالت تبذیر باشند.

آیه قرآن می فرماید که جهنم بر کافران احاطه دارد و بر آنان محیط است (إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ ). زیرا شرایط جهنمی بر نقاط تبذیر (افراط و تفریط) مسلط و محیط است. هر کسی در این نقاط قرار گیرد، تحت شعاعهای جهنمی قرار دارد و به حس رضایت از نظام رحمانی (راضیه مرضیه) نخواهد رسید.

 

یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ ﴿۵۴

و شتابزده از تو عذاب مى‏ خواهند و حال آنکه جهنم قطعا بر کافران احاطه دارد (۵۴)

 

در سیستم شیطانی حد وسط وجود ندارد، عقربه‌ یا نمی‌چرخد یا تا آخر می‌چسبد. مردم به گرمای زیاد، سرگرمی زیاد، شوخی زیاد، آهنگ زیاد، فیلم زیاد، و سایر دل خوش کنی‌های زیاد خودشان را مشغول کرده‌اند و به این طریق خود را در یک آونگ افراط و تفریط می اندازند. خیلی از فیلمها و کلیپها و آهنگها، انسانها را در این آونگ افراط و تفریط می اندازند و آنان را از زندگی در نظام رحمانی نا امید می کنند. فیلمها و داستانهای عشقی باعث شده است که مردم برای ازدواج، ایده آل گرا شوند و در نتیجه در دامنه تبذیر می افتند و زندگی شان مثل جهنم میشود. در این دنیای فانی، آدم ایده آل و کامل و  از همه نظر کامل وجود ندارد و کسی که دنبال این چنین آدمی میگردد، در واقع خودش را در حالت تبذیر قرار میدهد و زندگی شبهه جهنمی پیدا میکند. مفاهیم عشق در محوطه تبذیر قرار دارد.

گرمی های زیاد نوعی افراط و تفریط هستند. شیطان رو به صفات افراط و تفریط و گرمی های جهنمی دعوت می‌کند. این صفات و گرمی ها از نظر معنوی مثل یک هاله و گرمی محیط و دور و بر افراد را می گیرند. افرادی که این نوع آتشها و گرمی های شیطانی را در وجود خود دارند؛ برای سیستم جهنم قابل رصدند و تحت شعاعهای او قرار دارند. مثلا ربا یک نوع گرمی است. کسی که ربا می‌خورد هیچ وقت از هیچی سیر نمی‌شود، زیرا هزینه‌های زندگیش بر اساس گرمی ربا تنظیم می‌شود. بنابراین گرمی جهنم بر زندگی آنان شعاع می اندازد. در جهنم افراد وقتی غذا میخورند، شکمهایشان را پر میکنند(فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ). این یک نوع افراط است. کسی که افراط میکند، به نوعی تحت شعاع جهنمی قرار دارد و البته ممکن است خودش متوجه نباشد. از آنجا که ربا یک نوع گرمی است، رباخواران طبق همین فرمول جهنمی عمل میکنند. اما این مربوط به این دنیاست. در آخرت، افراد جهنمی بطور کلی (و نه فقط در نقاط افراط و تفریط) در حیطه شعاعهای جهنمی قرار می گیرند. در این دنیای فانی کافیست که رحمانیت خدا نسبت به افراد کم شود؛ در آن صورت ما همگی تحت شعاع‌های جهنمی قرار می‌گیریم و رصد می‌شویم و اعمالمان تحت فرمولهای جهنمی قرار می گیرد. کارما محاسبه اعمال تحت افراط و تفریط است و به همین خاطر کارما در نظام رحمانی جایی ندارد و یک خرافه بیش نیست. اما برای افراد با زندگی جهنمی صادق است (لِلطَّاغِینَ مَآبًا ).

 

إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا ﴿۲۱[آرى] جهنم [از دیر باز] کمینگاهى بوده (۲۱)

لِلطَّاغِینَ مَآبًا ﴿۲۲[که] براى سرکشان بازگشتگاهى است (۲۲)

 

با این اوصاف، انسان در شرایط خطرناکی قرار گرفته است و باید برگردد به سمت و سوی خدای رحمان و  پناه برد به آن قادر متعال و گرنه از همین دنیا، وارد زندگی شبیه جهنم میشود. مردم خودشان جهنم را انتخاب می کنند. شرایط بهشت و جهنم آنطوری نیست که نسل به نسل بدست ما رسیده است. جهنم و بهشت یک انتخاب است که افراد خودشان آن را در این دنیا انتخاب میکنند.

به فرموده قرآن، افرادی که وارد جهنم میشوند، تصور درستی از بهشت ندارند. به همین خاطر در جهنم، آنان آرزوی رفتن به بهشت نمی کنند و بلکه یک تصور خیلی کلی از آن دارند. قرآن صحنه گفتگوی جهنمیان و اهل بهشت را ترسیم کرده است. در این ترسیم، جهنمیان از بهشتی ها میخواهند که آب و رزقهای دیگر را به آنها بدهند (أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ). آنها تصور درستی از بهشت ندارند و حتی رزقهای بهشتی بجز آب را بدرستی نمی شناسند.

 

وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْکَافِرِینَ ﴿۵۰

و دوزخیان بهشتیان را آواز مى‏ دهند که از آن آب یا از آنچه خدا روزى شما کرده بر ما فرو ریزید مى‏ گویند خدا آنها را بر کافران حرام کرده است (۵۰)

 

دلیل این امر آن است که آنها در این دنیای فانی هم تصور درستی از بهشت نداشتند. یک سایت آتئیست بود که وصف بهشت را اینطوری نوشته بود:

زن باره بودن بهشتیان، شکمو بودن بهشتیان، زیاده روی کردن در خوردن و مسائل جنسی، تنبلخانه و

 

اما اگر خوب توجه کنید، صفاتی که این سایت آتئیست از بهشت آورده است، مال بهشت نیست و بلکه علاقه و خیالات آنان است. کسانی که خدا را قبول ندارند، تصور درستی از بهشت و جهنم ندارند.

در جهنم، آدمیان هیچ آشناییی با بهشت ندارند و حتی آرزوی آن را هم نمی کنند. بلکه آنها به جای بهشت، آرزوی برگشت به زمین را دارند. زیرا آنها با زمین آشنایی دارند. اما تصور درستی از بهشت ندارند. البته حتی اگر به زمین برگردانده شوند، دوباره جهنم را انتخاب میکنند.

ثروتمندی فرزندش را میخواست تربیت کند. او پسرش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند. آنها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند. در راه بازگشت و در پایان سفر, مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد این سفر چه بود؟ پسر پاسخ داد :خیلی خوب بود پدر! پدر پرسید: پسرم آیا به زندگی آنها توجه کردی؟ پسر پاسخ داد: بله خیلی توجه کردم! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟  پسر کمی فکر کرد و بعد گفت: فهمیدم ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حیاتمان یک فواره داریم که با برق کار میکند ولی آنها رودخانه ای دارند. ما در حیاتمان فانوسهای تزئینی داریم ولی آنها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست! پسر اضافه کرد: متشکرم پدر که به ما نشان دادی که ما واقعا چقدر فقیر هستیم.

این فقط یک داستان بود. در این داستان، پدر پیش از این مسافرت، تصور درستی از خوشبختی و امکانات نداشت. او به اشتباه فکر میکرد، او از همه داراتر است و یک زندگی بهشتی جور کرده است. اما پسرش، شرایط بهتر را فهمید و آن را درک کرد. بر همین منوال جهنمیان و آئیستها تصور درستی از زندگی بهشتی ندارند. آنها زندگی جهنمی را با زندگی بهشتی اشتباه گرفته اند.

جهنمیان چه در جهنم و چه در این دنیای فانی تصور درستی از زندگی بهشتی ندارند. به همین خاطر آنان جهنم را انتخاب میکنند. برخلاف تصور بعضی ها، بهشت تنبل خانه و فاحشه خانه و یا سلف سرویس نیست که شکمها تا حد ممکن پر شوند. بلکه بهشت جایی است که صبر و شکیبایی و تعادل و عدم اسراف و عدم افراط و تفریط و عدم تبذیر در آن جزو آیتمهای اصلی است. کسانی که در این دنیا صبر بخرج ندهند، نمیتوانند وارد بهشت شوند. زیرا صبر در بهشت جزو آیتمهای ضروری زندگی آنجاست. به همین خاطر در قرآن، فرشتگان بر بهشتیان بخاطر بدست آوردن صبر، سلام می فرستند.

 

سَلَامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ ﴿۲۴

[و به آنان مى‏ گویند] درود بر شما برای آنکه صبر بدست آوردید راستى چه نیکوست فرجام آن سراى (۲۴)

 

مومنان باید بهشت وار زندگی کنند تا بتوانند وارد بهشت شوند. افراد باید از چیزهایی که دل به آن بسته اند و آن را به عنوان گرمی در زندگی پذیرفته اند، انفاق کنند و از آن ببخشند و گرنه به صفات بهشتی همچون الْبِرَّ = نیکی نخواهند رسید. برای بدست آوردن بهشت باید صفات بهشتی همچون صبر، بردباری، نیکی، بخشش و ... در این دنیای فانی بدست آورد.

 

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ ﴿۹۲

هرگز به نیکوکارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید و از هر چه انفاق کنید قطعا خدا بدان داناست (۹۲)

 

کسانی که جهنم وار زندگی میکنند، بعد از مرگ همان روش زندگی را ادامه میدهند و وارد جهنم میشوند. اما بهشت وار زندگی کردن یعنی:

·      طبق نظام رحمانی زندگی کردن

·      مثلا برای درمان بیماری، از همان روشهای رحمانی استفاده کردن

·      صبر وبردباری پیشه کردن

·      اعتدال در روش زندگی

·      پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک

·      عفت و پاکدامنی و بصیرت و چشمان خود را حفظ کردن

·      و سایر صفات بهشتی

 

اما جهنم وار زندگی کردن یعنی:

·      طبق روش شیطانی زندگی کردن

·      برای درمان بیماری از روشهای غیررحمانی و مخدرات استفاده کردن

·      عدم وجود تقوا در زندگی

·      عدم وجود صبر در زندگی

·      پندار بد، کردار بد، گفتار بد

·      عدم اعتدال در خوردن و سایر امورات زندگی

·      شکم بارگی و شهوترانی

·      و سایر صفات جهنمی

 

مردم بعد از مردن، بنا به طریقه زندگی در این دنیا، همان روش را ادامه میدهند. اگر روششان شبیه به جهنم باشد و جهنم وار زندگی کنند، به جهنم خواهند رفت و اما اگر روش زندگی شبیه به بهشت باشد، به بهشت می روند. خدای مهربان با نازل کردن دستورات خود، سعی میکند که انسان را با روش بهشتی زندگی آشنا کند و بعد آنان را وارد آن کند. وقتی کسی بخواهد یک هواپیما را براند، باید ابتدا او را با آن آشنا کرد و اصول ابتدایی آن را باید یاد گرفت. برای رفتن به بهشت، باید اصول اولیه آن را یاد گرفت. خدای رحمان میخواهد چنین آموزشی به ما بدهد.  اما مردم پی به این موضوع نمی برند و متاسفانه به روش جهنمی در زندگی تمایل دارند.

خدا در قرآن می فرماید (وَیُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ = و در بهشتى که براى آنان شناسانده است، آنان را درمى ‏آورد). یعنی باید با شرایط شبیه به بهشت زندگی کرد تا بتوان بعد از مرگ همان را ادامه داد. آدمیان وارد بهشتی می شوند که از قبل در این دنیا شناسانده شده اند و یا دنبال آن بوده اند. البته اشتباه نکنید؛ بهشت وار زندگی کردن به معنای غرق شدن در امکانات نیست. بلکه طریقه درست زندگی کردن براساس امکانات موجود است.

 

سَیَهْدِیهِمْ وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ ﴿۵

به زودى آنان را راه مى ‏نماید و حالشان را نیکو مى‏ گرداند (۵)

 

وَیُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ ﴿۶

و در بهشتى که براى آنان شناسانده است، آنان را درمى ‏آورد (۶)

 

در بهشت، مردم خواسته هایشان تسبیح خداست (سبحانک اللهم =خدایا تو پاک و منزهى). سلام و احوال پرسیشان، درود و سلام و آشتی و صلح است (وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ = درودشان در آنجا سلام است ). همچنین خواسته های دیگرشان ستایش خدای عالمیان است (وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ = نیایش دیگر آنان این است که الحمد لله رب العالمین =ستایش ویژه پروردگار جهانیان است). این طرز زندگی باید از همین جهان و دنیا شروع شده باشد و گرنه افراد وارد بهشت نخواهند شد. باید این طریق زندگی را از همین دنیای فانی استارت زده باشید و گرنه به بهشت نخواهید رفت. براساس آیات قرآنی، در بهشت سایه وجود دارد. پس نتیجه می گیریم که بهشت هم یک سری محدودیتها دارد و برای زندگی در بهشت، باید صبر داشته باشید و در این دنیا صفات صبوری برای خود جمع کرده باشید. در واقع بهشت برای مومنان ادامه زندگی این دنیاست. البته با ده ها برابر شدن همه چیزهای خوب و نیک.

 

دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۱۰

نیایش آنان در آنجا سبحانک اللهم [=خدایا تو پاک و منزهى] و درودشان در آنجا سلام است و پایان نیایش آنان این است که الحمد لله رب العالمین [=ستایش ویژه پروردگار جهانیان است] (۱۰)

 

ما پایه های بهشت و جهنم خود را در همین دنیا خواهیم ساخت. بعد از مرگ این پایه ها تعیین میکنند که به کدام سوی خواهیم رفت. پایه ها و ستونهای بتنی یک ساختمان باید طبقه طبقه و به آرامی بالا رود. ابتدا فنداسیون آن را طراحی میکنید. بعد بتن میریزید و بعد باید چند هفته صبر کنید تا بتن خشک شود و بعد یک طبقه دیگر بالا ببرید و دوباره باید صبر کنید تا بروید سراغ طبقات بعدی. بطور متوسط هفتاد سال زندگی ما در این دنیای فانی، به این علت است که ما این ساختمان و بیت را برای خود بنا کنیم. زن فرعون، آسیه خیلی خوب بهشت را می شناخت. او در خانه فرعون زندگی میکرد. قطعا در خانه فرعون، هر امکاناتی که به ذهن خطور کند در اختیارش بود. اما او زندگی بهشتی میخواست و میخواست طوری در این دنیا زندگی کند که بتواند در آن دنیا ادامه دهد. او از خدا میخواهد که خانه ای در بهشت برایش بنا کند. او امکانات فانی این دنیا را نمی خواست و برایش بی ارزش بود. او میخواست صفات بهشتی برای خودش کسب و جمع کند. صفاتی همچون صبر، بردباری، صلح، تسلیم، سلام، ستایش خدای عالمیان و ...

 

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿۱۱

و براى کسانى که ایمان آورده‏ اند خدا همسر فرعون را مثل آورده آنگاه که گفت پروردگارا پیش خود در بهشت‏ خانه‏ اى برایم بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان (۱۱)

 

بعضی ها میگویند که بهشت جای ثروتمندان است. اما این تفکر اشتباه از آنجا ناشی میشود که آنان تصور درستی از بهشت ندارند. کسی که اینطوری فکر میکند، نمیتواند وارد بهشت شود. خدا بی نیاز است و نیازی به عبادت و زکات انسانها ندارد. خدا غنی است. اگر به آنها دستور میفرماید که بخشش کنند و نماز و روزه به پا دارند، بخاطر این است که انسانها صفات بهشتی کسب کنند. مهم کسب صفات بهشتی است. اگر یک فرد قدرتمند و یا ثروتمند بیمار شود، از آنجا که پولدار است میتواند با امکانات بیمارستانی خیلی زود از نظر ظاهری خوب شود. این فرد با پولش خیلی از مشکلات را ظاهرا حل خواهد کرد. او میتواند در هر روشی پارتی بکار گیرد، اما او  با این روش خود را از صفاتی همچون، صبر، بردباری، تحمل و ... محروم میکند. او صفات معنوی برای خودش درست نمی کند. کسی که به روشهای بهشتی در زندگی اعتقاد نداشته باشد، به بهشت نخواهد رفت.

دین یک کلمه اوستایی است  به معنای روش و بینش زندگی تا که بوسیله اجرای آن، صفات بهشتی بدست آورید. ایوب فرد ثروتمندی بود، اما سبک و استایل زندگی او، بدن او را بیمار کرد. اما جالب است که او بعد از اعتراف، این سبک غلط را به شیطان نسبت میدهد. توجه کنید که مومنان واقعی مثل ایوب، در دعاهای خویش، نزد خدای عالمیان به گناهان خویش اعتراف میکنند.

 

وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ﴿۴۱

و بنده ما ایوب را به یاد آور آنگاه که پروردگارش را ندا داد که شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا کرد (۴۱)

 

اما ایوب با سبک جدید زندگی که شروع کرد (سبک زندگی جدید ایوب)، صفات اوابی و صبوری برای خود کسب کرد. طبق گفته تورات، ایوب خیلی ثروتمند بوده است و نزدیک به هزار خدمتکار داشته است. اما او سبک زندگی خود را زیرو رو کرد و به این طریق بهشت را بدست آورد. دینهای شناسنامه ای بی اعتبارند. مردم دنیا 32 درصدشان مسیحی اند و نزدیک نوزده درصد مسلمان. اما واقعیت این است که هیچکدام از این ارقام درست نیست. تعداد مسلمان مومن شاید به صد هزار نفر هم نرسد. تعداد مسیحیان معتقد هم شاید به صدهزار نفر نرسد. سبک زندگی آدمیان (و نه اسم و مذهب ارثی آنان) است که مومن بودن آنان را تعیین میکند. متاسفانه بیشتر مردم جهان وارد جهنم خواهند شد. زیرا آنان وارد جایی میشوند که برای صفات آنجا تلاش کرده باشند.

 

وَلَوْ شِئْنَا لَآتَیْنَا کُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ﴿۱۳

و اگر مى‏ خواستیم حتما به هر کسى [از روى جبر] هدایتش را مى‏ دادیم لیکن سخن من محق ق گردیده که هر آینه جهنم را از همه جنیان و آدمیان خواهم آکند (۱۳)

 

لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿۷

آرى گفته [خدا] در باره بیشترشان محقق گردیده است در نتیجه آنها نخواهند گروید (۷)

 

سبک زندگی (دین) است که آدمیان را وارد بهشت یا جهنم میکند. یوم الدین که در قرآن آمده است، روزی است که سبک زندگی های همه رو میشود و این سبک زندگی هاست که تعیین میکند که هر فردی کجا میرود. کسانی که در این دنیای فانی از گرمی های شیطانی و افراط و تفریط استفاده کرده باشند، داخل یک حباب گرمی خود را نگه میدارند و این حباب آنان را احاطه میکند(بَلَى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ). زمانی که قیامت شود؛ جهنم میاید و تمام این حبابها را جذب خود میکند. خاصیت فیزیکی جهنم طوری است که  جهنم کاری به افراد ندارد؛ بلکه او حبابهای گرمی را جذب میکند. در آن روز افراد همراه حباب خود خواهند بود. انفاق در دنیای فانی نوعی سردی است که برای ترکاندن حبابهای گرمی باید استفاده شود.

 

بَلَى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۸۱

آرى کسى که بدى به دست آورد و گناهش او را در میان گیرد پس چنین کسانى اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (۸۱)

 

اما کسانی که در این دنیای فانی پندار نیک و کردار نیک برگزینند، داخل حبابهای گرمی نخواهند بود و وارد بهشت خواهند شد. پندار نیک، کردار نیک جزو مهمترین سردی هایی است که انسانها میتوانند بوسیله آن زندگی سخت دنیایی را طی کنند و از آن نجات یابند.

 

وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۸۲

و کسانى که ایمان آورده (پندار نیک) و کارهاى شایسته کرده‏ اند (کردار نیک) آنان اهل بهشتند و در آن جاودان خواهند ماند (۸۲)

 

برای گذران زندگی در این دنیا، باید سردی ها را بکار برد و همچنین گرمی ها را هم بوسیله این سردی ها کنترل و معتدل کرد. گرمی زیاد باعث به هم خوردن فاصله هزینه و در آمد میشود و عملا زندگی ها بهم میخورد. خدا به اندازه و مقدار مشخصی برای هر فردی نازل میکند (وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ). اما اگر فاصله درآمد و هزینه زیاد شود، دیگر همه معادلات بهم میخورد. در نظام رحمانی این فاصله معتدل است اما در نظام شیطانی، فاصله زیاد است. متاسفانه بعضی از مردم، درآمدهای خود را صرف ایجاد گرمی های کاذب میکنند و خود و جامعه خود را بیمار میکنند. گرمی های کاذب، هیزم مشکلات جامعه میشود و دود آن به چشم همه خواهد رفت.

 

وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ﴿۲۱

و هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینه ‏هاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه‏ اى معین فرو نمى‏ فرستیم (۲۱)

 

خدای حکیم می فرماید که در جهنم، به کسی ظلم نمیشود. همین آیه نشان از آن دارد که جهنم یک سبک و استایل زندگی غلط است که نصیب کسانی میشود که در این دنیا سبک زندگیشان غلط و شیطانی است. در جهنم به کسی ظلم نمیشود؛ زیرا زندگی آنان در جهنم دقیقا آن چیزی است که خود مردم در این دنیا میخواسته اند.

 

مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿۱۶۰

هر کس کار نیکى بیاورد ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر کس کار بدى بیاورد جز مانند آن جزا نیابد و بر آنان ستم نرود (۱۶۰)

 

اگر به گرمی های شیطانی عادت شود و ادامه یابد، شیطان میتواند روان انسانها را برای خود شکل دهد و آنانرا به یک شیطان مثل خودش تبدیل کند.

سبک زندگی غلط ، انسانها را در همین دنیا هم به خطر می اندازد. سرطان بیماریی نیست که آدمی را بکشد؛ بلکه نام سرطان است که آدمیان را نا امید کرده و آنانرا میکشد. دانشمندان علوم پزشکی طی آزمایشی روی بعضی بیماران سرطانی، مشخص کردند که این افراد را بیماری سرطان نکشته است. بلکه آنان بعد از شنیدن کلمه سرطان، استرس و غم و غصه پیدا کردند و اعضای دیگر مثل قلب، کلیه، کبد و ... آنان از کار افتاد و براثر آن مردند. خود سرطان نمی کشد، بلکه کلمه سرطان است که میکشد. اینها یک نوع نام گذاری است که بشر خودش انجام داده است و بلای جان خودش شده است.

 

إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى ﴿۲۳

[این بتان] جز نامهایى بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذارى کرده‏ اید [و] خدا بر [حقانیت] آنها هیچ دلیلى نفرستاده است [آنان] جز گمان و آنچه را که دلخواهشان است پیروى نمى کنند با آنکه قطعا از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است (۲۳)

 

ما همه میدانیم که مردن صددرصد (نه حتی نود و نه درصد) دست خداست. با این حال آدمیان از چیزی که حتی یک درصدش هم دستشان نیست میترسند. آدمی باید از چیزی بترسد که حداقل یک درصدش دست خودش است. چیزی که دست خداست و آن خالق یکتا خودش انتخاب میکند، ترس ندارد و بلکه باید اطمینان کرد. مرگ حق است و حق تر از مرگ وجود ندارد. هیچ کسی بهتر از خدا، مصلحت ما را در مرگ و زندگی نمیداند.

کسی که فکر میکند در بهشت، مشروب الکلی وجود دارد، در واقع دارد برای جهنم کار میکند. زیرا در جهنم زقوم وجود دارد که به معنای واقعی مخدر است. مشروب الکلی حاصل میوه های گندیده است (رجوع شود به مقاله مشروب الکلی). میوه های قند دار گندیده؛ چنان تغییر ماهیت می دهند که قند آنها به یک نوع قند غیر قابل تجزیه و غیر قابل استفاده برای بدن ما تبدیل میشود. بدن انسان نمیتواند از قند موجود در الکل استفاده کند و در نتیجه مصرف کنندگان بعد از مصرف ، کسل و ناتوانند، طوریکه بدن مجبور است از ویتامینهای از قبل موجود در بدن استفاده نماید. بدن ، بعد از مشروب خواریهای فراوان، ویتامینهای اصلی و ضروری خویش را از دست میدهد.

کسی که فکر میکند، در بهشت، مشروب الکلی وجود دارد، در واقع دارد جهنم را برای خود تصور میکند ولی به اشتباه فکر میکند بهشت آنجاست. میتوان گفت که این افراد، بهشتشان همان جهنم است.

مشکلات جهنمیان در جهنم به این خاطر است که آنان سبک زندگی غلطی در جهنم دارند. آنان به این خاطر به جهنم میروند زیرا در همین دنیا از این سبکهای غلط دوست داشتند و در نتیجه به جایی میروند که همان سبک زندگی غلط وجود دارد. البته با این تفاوت که در جهنم، دیگر ماهیت واقعی گناهان رو میشود و نمیتوان آن را زینت داد. یوم الدین یعنی روزی که هر کس دنبال دین خودش میرود. دین یعنی سبک زندگی. پس یوم الدین یعنی روزی که هر کس دنبال سبک زندگی خودش میرود. براساس سبک آیات قرآن، متوجه خواهیم شد که سبک زندگی در جهنم برای آنان آشناست. آنان وقتی وارد جهنم میشوند، متوجه انتخاب غلط خود خواهند شد ولی دیگر کاری نمیشود کرد. زیرا اگر حتی برگردانده شوند، باز هم همان روش غلط را بر می گزینند. آنان دلشان با آن روشها و استایل غلط زندگی بوده است و هست و خواهد بود. جهنم یک استایل و سبک زندگی است که از همین دنیا شروع میشود. اما در این دنیا مردم چه جهنمی و چه بهشتی با هم هستند. اما روز جدایی خواهد آمد و این سبکها از هم جدا خواهند شد. به همین خاطرخدا آن روز را یَوْمَ الْفَصْلِ ، یعنی روز جدایی می نامد.

 

إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿۴۰

در حقیقت روز جدایی موعد همه آنهاست (۴۰)

 

یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئًا وَلَا هُمْ یُنْصَرُونَ ﴿۴۱

همان روزى که هیچ دوستى از هیچ دوستى نمى‏ تواند حمایتى کند و آنان یارى نمى ‏شوند (۴۱)

 

إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ ﴿۴۲

مگر کسى را که خدا رحمت کرده است زیرا که اوست همان ارجمند مهربان (۴۲)

 

در روز جدایی، این دو نوع سبک زندگی جدا میشوند. در این دنیای فانی هر دو سبک در کنار هم هستند ولی در روز جدایی، سبکها تفکیک میشوند و هر کس به سمت خودش خواهد رفت. کسانی که صفات بهشتی برای خود کسب کرده باشند، به بهشتی خواهند رفت که آن صفات در آنجا وجود دارد. اما جهنمیان به جایی خواهند رفت که خودشان به اشتباه آنجا را بهشت می پندارند و می پنداشتند.

 

آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و سوم) درمان بیماری (بخش چهاردهم) گرمی و سردی (2)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و سوم)

درمان بیماری (بخش چهاردهم)

گرمی و سردی (2)

 

در قسمت قبل گفته شد که کلمه فتنه در قرآن همان گرمی های افراطی است که در زندگی برای انسانها پیش میاید. حالا این گرمی ها ممکن است فرد به دلخواه خود دنبالش رفته باشد و یا ممکن است سر راه او قرار گرفته باشند و یا اینکه به زور او را به آن سمت کشانده باشند. پیامبر ابراهیم توسط قومش ، به آتش و گرمی انداخته شد. اما از آنجا که پیامبر ابراهیم خالص و پاک بود؛ توسط خدای رب العالمین از آتش نجات یافت و به امر خدا، آتش و گرمی به سردی و سلامت تبدیل شد.

 

قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ ﴿۶۹

گفتیم اى آتش براى ابراهیم سرد و بى‏آسیب باش (۶۹)

 

وَأَرَادُوا بِهِ کَیْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِینَ ﴿۷۰

و خواستند به او نیرنگى بزنند و[لى] آنان را زیانکارترین [مردم] قرار دادیم (۷۰)

 

قوم پیامبر ابراهیم همه ساله در یک جشن سراسری شرکت می‌کردند. در آن روز، همه از شهر خارج می‌شدند و آن روز را در بیرون شهر سپری می‌کردند (شاید برای مراسمی مثل سیزده بدر بیرون می رفته اند). در حالی که مردم برای این مراسم و یا جشن از شهر خارج می‌شدند، از او خواستند که با آنها بیاید، اما او گفت که کسالت دارد و قبول نکرد. آنها به بیرون شهر رفتند ولی ابراهیم نرفت و بتها را شکست بجز بزرگترین آنها. وقتی برگشتند گفتند چه کسی این کار وحشتناک را با بتهای ما کرده است؟ ابراهیم را فراخوانی کردند و از او پرسیدند که آیا تو با بتهای ما این کار را کرده اید؟ پیامبر ابراهیم میخواست گفتگوی منطقیی را با آنها شروع کند. او از ادامه این گفتگو نترسید و پیش خود گفت که هر چه خدا بخواهد. او در جواب سوالشان گفت: بزرگترین بت این کار را کرده است؛ اگر باور ندارید ازش بپرسید! این سوال فقط یک سوال نبود؛ بلکه زیر سوال بردن یک منطق غلط بود. آنها در جواب گفتند ای ابراهیم تو میدانی که اینها حرف نمی زنند؛ پس چرا از ما چنین سوالی می پرسید؟ پیامبر ابراهیم گفت که پس به گفته خودتان، اگر حرف نمی زنند و نمی شنوند، پس نه سودی به شما میرسانند و نه ضرری. پس چرا آنها را عبادت میکنید؟ آنها در مقابل این منطق، حرفی برای گفتن نداشتند و یک تصمیم احساسی غلط گرفتند؛ آنها دستور به سوزاندن پیامبر ابراهیم دادند ولی آسیبی به او نرسید. بعد از نجات از این حادثه، پیامبر ابراهیم به سرزمین قدس مهاجرت نمود.

در تورات، داستان بین ابراهیم و پدرش اصلا ذکر نشده است. در تورات چیزی درباره  مبارزه سرسختانه او با بت پرستی و بت پرستان به چشم نمی خورد این نکته ثابت میکند که پیامبر ابراهیم اصالتا عبرانی و یا عرب نبوده است و بلکه ریشه ایرانی دارد. آنچه در تورات ذکر شده است، مربوط به زمان بعد از هجرت او از بابل به بیت المقدس است. در تورات هیچ ذکری از بنای کعبه توسط پیامبر ابراهیم ذکر نشده است، زیرا این حوادث در قدس اتفاق نیفتاده است. قرآن برخلاف تورات، به زندگی وی پیش از مهاجرت بسیار پرداخته است. تورات فقط قسمتهایی از زندگی پیامبر ابراهیم را ذکر میکند که مربوط به سرزمین قدس است و لاغیر. تورات از سرگذشت پیامبر ابراهیم در سرزمین ایران قدیم، هیچ چیزی نمی گوید. دلایل این امر هنوز مشخص نیست ولی شاید تعصب نویسندگان بعدی تورات نسبت به زبان عبری باعث این کتمان شده است.

نتایج زیر از داستان پیامبر ابراهیم در قرآن اخذ میشود:

·      قوم پیامبر ابراهیم ایرانی بودند و به یک جشن بزرگ سالانه که همگی به بیرون از شهر می رفتند، اهمیت میدادند. این جشن به احتمال زیاد همان مراسم سیزده بدر و یا چیزی شبیه به آن بوده است. البته اینجا مراسم سیزده بدر زیر سوال برده نمیشود. اگر چه پیامبر ابراهیم هم مخالفتی با خود جشن نداشت و بلکه گفت که بیمار است و نمی تواند بیرون آید. مراسم سیزده بدر اگر مفهوم ذکر خدا و شکرگزاری از نعمات خدا در آن مطرح شود و به طبیعت ضرر رسانده نشود، مشکلی ندارد.

·      پیامبر ابراهیم برای جشن بیرون نرفت، زیرا خانه از پای بست ویران بود. وقتی خانه از بیخ و بن ویران باشد، دیگر شرکت در جشن ها و مراسمات و سایر شعارها بی اهمیت است.

·      آزر پدر ابراهیم بود و نه عموی او. این مطلب در قرآن نه یکبار دوبار، بلکه ده ها بار ، آزر به عنوان پدر ابراهیم ذکر شده است. آزر یک نام ایرانی بوده است. خدای حکیم با ذکر نام پدر ابراهیم به عنوان آزر، قصد دارد که مطلب مهمی را در تورات تصحیح کند و آن قادر متعال میخواهد مطلب مهمی را به ما برساند. در قرآن، آیات دیگری از زبان پیامبر ابراهیم ذکر شده است که سبک و سیاق آن به زبانی غیر عبری نزدیکتر است.

 

تبدیل آتش و گرمی به سردی و سلامت، معناهای متفاوتی در مورد پیامبر ابراهیم میتواند داشته باشد. پیامبر ابراهیم خودش این گرمی را نمی خواست. اما جبهه شر میخواستند به زور یک گرمی و آتش روی پیامبر ابراهیم اجرا کنند. اما گرمی و آتش اجباری روی مخلصینی مثل ابراهیم به امر و اذن خدا کارساز نخواهد بود. اما متاسفانه بیشتر مردم بصورت اختیاری، گرمی ها را در این دنیا انتخاب میکنند. وقتی اختیار به میان آید، دیگر خدای مهربان، در اختیار آدمیان دخالت نمی کند. بعضی مواقع، بعضی گرمی ها و فتنه ها را جامعه بطور سیستماتیک روی افراد اجبار میکند. اگر افراد مخلص باشند و اخلاص خود را بروز داده باشند، این گرمی ها به امر و اذن خدا به خیر ختم خواهد شد.

 

خوردن ربا یک نوع گرمی است. همچنین خوردن مال یتیم، خوردن گرمی و نار است.

 

إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا ﴿۱۰

در حقیقت کسانى که اموال یتیمان را به ستم مى ‏خورند جز این نیست که آتشى در شکم خود فرو مى ‏برند و به زودى در سعیر درآیند (۱۰)

 

همچنین کسانی که مطالب کتاب نازل شده توسط خدا را کتمان و پنهان میکنند، گرمی و آتش برای خود ذخیره میکنند. کسانی که از این نوع گرمی ها بهره برند و یا بخورند، روز قیامت، خدای مهربان با ایشان سخن نخواهد گفت و پاکشان نمی کند (وَلَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمْ).

 

إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۱۷۴

کسانى که آنچه را خداوند از کتاب نازل کرده پنهان مى دارند و بدان بهاى ناچیزى به دست مى ‏آورند آنان جز آتش در شکمهاى خویش فرو نبرند و خدا روز قیامت با ایشان سخن نخواهد گفت و پاکشان نخواهد کرد و عذابى دردناک خواهند داشت (۱۷۴)

 

کسانی که تلاش میکنند که با القاب حاجی، سید ، ارباب و ... صدا زده شوند، برای خود نوعی گرمی بوجود آورده اند. اینها به ضررشان است و  سیستم روانشان را ضعیف میکند. مسخره کردن زنان توسط زنان دیگر، برای آنان یک گرمی و سرگرمی بحساب میاید. خود مقدس پنداری، خود حق پنداری، و سایر تکبرها، همه اینها نوعی گرمی هستند که روان و جسم آدمی را ضعیف می کنند. شیطان گفت من از آدم بهترم و هنوز هم بر این عقیده است. شیطان این تکبر و تفکر را به عنوان یک گرمی برای خود پذیرفته است.

خدای مهربان جنگ در ماههای حرام را منع فرموده است، اما کسانی که به خدا ایمان ندارند، جنگ در این ماهها را ترجیح میدهند. جنگ در ماههای حرام برای غیرمومنان یک گرمی بحساب میاید.

بنا به عقیده کسانی که به خدا ایمان ندارند، عمل گناه از عمل حلال شیرین تر است. زیرا در عمل گناه، گرمی و آتش شیطان دخیل است. شیرینی گناه، بخاطر خاصیت بهترش نیست و بلکه شیرینی ظاهری بیشتر گناه بخاطر گرمی و نار اضافی آن است که یک سم است. گرمی های اضافی گناه از جنس گرمی شیطان است و در این گناهها، نفرات دیگری از جنس شیاطین شریکند.

زنان گرمی های زیادی از شوهران خویش می خواهند که شوهران خویش را به زحمت و خطر می اندازند و البته این قضیه به ضرر خودشان است و آنان با این نوع زیاده خواهی، آتش در زندگی خویش می اندازند.

حمیم در قرآن به معنای گرمی و دلخوش کنی است. به فرموده قرآن، جهنمیان در جحیم، از شجره زقوم میخورند و شکمهای خود را از آن پر میکنند. اما نکته جالب آن است که برای هضم آن، مجبورند که حمیم روی آن بریزند. مترجمین قرآن، حمیم را به آب جوش ترجمه کرده اند. اما حمیم در حالت کلی به معنای هر نوع گرمیی است.

 

فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿۶۶

پس [دوزخیان] حتما از آن مى ‏خورند و شکمها را از آن پر مى کنند (۶۶)

 

ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِیمٍ ﴿۶۷

سپس ایشان را بر سر آن آمیغى از آب جوشان است (۶۷)

 

آنان بدنشان وابسته به گرمی هاست و بدون حمیم نمی توانند غذا را هضم کنند. جهنمیان در جحیم، پرخوری میکنند و بعدش برای هضم آن مجبورند، از گرمی ها استفاده کنند. بدنشان توانایی هضم غذا را ندارد. سیستم ایمنی و هاضمه کالبد آنان، آنقدر ضعیف است که همیشه بیمارند و مجبورند برای تقویت آن، از حمیم استفاده کنند. جهنمیان هر بار که غذا میخورند، مجبورند که از حمیم استفاده کنند. مثل این است که روی زمین، کسی غذا میخورد، برای هضمش هر بار باید یک آمپول دردناک بزند.

توجه کنید که تصورات ما از جهنم و بهشت اشتباه است. مردم در جهنم مثل زمین زندگی میکنند، مثل گناه کاران در روی زمین. البته زندگی در جهنم، زندگی نیست. اما به هر حال، در آنجا مثل زمین زمان طی میشود. فرق جهنم با زمین این است که در جهنم سردی وجود ندارد و همه چیز گرمی است.

راز سلامتی جسم و روان انسان، در بکارگیری سردی هاست. گرمی ها روان و کالبد انسان را وابسته و معتاد و ضعیف میکند. نماز یک نوع سردی است. زمانی که آدمی مشغولیتهای ذهنی و فکری و یا احساسی پیدا میکند، با انجام نماز وقفه ای در این امور صورت می گیرد و مثل این است که آب روی آتش ریخته باشید. به همین خاطر نماز یک سردی مهم بحساب میاید. روزه هم پرخوریهای سالانه را قطع میکند و مثل یک سردی عمل میکند. زکات دادن، دل خوش کنیها و گرمیهای درآمد ها را از بین می برد. گرمیهایی که در زندگی روزمره پیش می آید، باید سردی رویش بریزید تا که اذیت نکند. در روز حساب و کتاب، هیچ نوع گرمیی دردی از کسی دوا نمی کند.

 

وَأَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ کَاظِمِینَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَلَا شَفِیعٍ یُطَاعُ ﴿۱۸

و آنها را از آن روز قریب[الوقوع] بترسان آنگاه که جانها به گلوگاه مى ‏رسد در حالى که اندوه خود را فرو مى ‏خورند براى ستمگران نه یارى است و نه شفاعتگرى که مورد اطاعت باشد (۱۸)

 

خدای مهربان، یک سری گرمی های معتدل در این جهان قرار داده است که همینها جوابگوی زندگی ماست و نیازی به استفاده از گرمی های کاذب و اضافی نیست. گرمی های غیر رحمانی، افراط و تفریط دارند و معتدل نیستند.

در این جهان افراط و تفریط در استفاده از گرمی ها، انسانها را بیمار میکند. اما در لایه ناری (جایی که شیاطین بسر می برند)، یک گرمی دیگری از جنس شیطان وجود دارد که خیلی از مردم از آن بهره می برند و خود را به آن معتاد و وابسته میکنند. عشق، یوگا، مدیتیشن، وحدت وجود و خیلی از موارد دیگر وابسته به گرمی شیطانی هستند و بر آن استوارند. اگر یک فرد،  گرمی های افراطی و اضافی را وارد زندگیش کند و جلو آن را  نگیرد، سطح آن به سطح گرمی شیطان می رسد و با گرمی شیطان قاطی میشود و در نتیجه یهویی از کنترل خارج میشود و دردسرهای بزرگی ایجاد میشود و به بیماریهای روانی خودخواسته تبدیل میشوند. باید سردی روی گرمی های افراطی بریزید و آن را خاموش کنید تا که شعله های آن در کنترل و سطح شیطان قرار نگیرد. کینه، حسادت، غیبت، عداوت یک نوع گرمی شیطانی است که باعث رسیدن سطح گرمی شما به سطح گرمی شیاطین میشود و در نتیجه با شیطان مسّ پیدا میکنید.

گرمی های افراطی، نه تنها به سود ما نیست و بلکه به ضررمان است.

اگر صبح دیر از خواب پا شوید، کسل ترید. بنابراین پی می بریم که نماز چقدر مهم است. ذکر خدا در زندگی، مثل سردی عمل میکند و آتشها و گرمی های افراطی و شیطانی را خاموش میکند. در این دنیای فانی، ذکر و یاد خدا بسیار مهم است. اگر ذکر و یاد خدا را وارد زندگی خویش کنیم، متوجه نقطه ضعف خود میشویم و در نتیجه به خود مغرور نمی شویم. انسانها در حالتی که گرمی بر آنها احاطه دارد، گرمند و متوجه وضعیت خویش نیستند. اما در سردی ها به دنیای واقعی بر می گردند. ذکر و یاد غیر خدا مثل یک گرمی است و لذت کاذب به آدمیان میدهد و به همین خاطر بعضی ها ذکر خدا آنان را خوشحال نمی کند و اما ذکر غیر خدا آنان را خوشحال میکند. این نوع خوشحالی، خوشحالی واقعی نیست و بلکه فقط یک گرمی است.

 

وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ ﴿۴۵

و چون خدا به تنهایى یاد شود دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند منزجر مى‏ گردد و چون کسانى غیر از او یاد شوند بناگاه آنان شادمانى مى کنند (۴۵)

 

خدا انسانها را به روشهای مختلف آزمایش میکند. هر آنچه غیر خداست میتواند به عنوان گرمی خطرناک عمل کند. گرمی های زیادی در این دنیا وجود دارد و خدای حکیم در مورد جذب شدن به آنان، هشدارهای لازم را هم داده است.

اگر بتوانیم، در میان گرمی های دنیا، خود را محافظت کنیم و افراط و تفریط نکنیم و بتوانیم شاکله وجودی خویش را بسازیم، فبها؛ و گرنه به جهنم خواهیم رفت. افراط در استفاده از گرمی ها، شعله آتش شیطان را روشن نگه میدارد و به این طریق شیاطین از گرمی های اضافی زندگی انسانها تغذیه میکنند. به همین خاطر خدای حکیم می فرماید که اسرافکاران برادران شیطان هستند. هر چیزی که خیلی از آن استفاده کنید، از چشم آدمی می افتد و زیر دل آدمی میزند. زیرا گرمی های اضافی مورد تغذیه شیاطین قرار می گیرند.

ما انسانها از خاک آفریده شده ایم، بنابراین غذای ما انسانها از جنس خاک است. اما شیاطین از جنس نار و آتش و گرمی هستند و قاعدتا غذای آنها باید از جنس نار و گرمی باشد. گرمی های اضافی و افراطی که انسانها استفاده میکنند، مورد تغذیه شیاطین قرار می گیرد و شیاطین مثل زالو به انسان می چسبند و از گرمی های اضافی و افراطی انسانها تغذیه میکنند.

 

إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا ﴿۲۷

چرا که اسرافکاران برادران شیطانهایند و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است (۲۷)

 

هر نوع گرمی اضافی و افراطی، شیاطین را تغذیه میکند. شیاطین درمقابل این تغذیه، یک لذت کاذب به افراد تغذیه شونده میدهند. اما این لذت کاذب گذراست و نمی ماند. دفعه بعدی شیطان دوز آنرا زیادتر میکند، طوریکه افراد معتاد آن میشوند. هربار دوز آن بیشتر میشود. اما افراد در مقابل این لذت کاذب، مجبورند که هربار گرمی های بیشتری مصرف کنند و به همین خاطر است که گرمی های اضافی و افراطی، زیر دل آدمی میزند.

در عصر جدید، توصیه به حق و توصیه به صبر لازم است. حرف حق تلخ است. تلخی هم نوعی سردی است. اینها همگی سردی است و خیلی در زندگی ها لازمند.

 

وَالْعَصْرِ ﴿۱﴾ سوگند به عصر [دوره زمانی] (۱)

إِن ٱلْإِنسَٰنَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲﴾ که واقعا انسان دستخوش زیان است (۲)

إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳﴾ مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیک کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى توصیه کرده‏ اند (۳)

 

در واقع اگر آدمیان، به حق توصیه نکنند و به صبر همدیگر را سفارش نکنند، جامعه دچار گرمی هایی میشود که عواقب آن دامنگیر خودشان هم خواهد شد.

 

وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ﴿۲۵

و از فتنه‏ اى که تنها به ستمکاران شما نمى ‏رسد بترسید و بدانید که خدا سخت‏ کیفر است (۲۵)

 

تفکرات انتقادی سرد است و برای سلامت یک جامعه لازمند. سیاستمدارانی که تفکرات انتقادی را سرکوب کرده اند، بمرور به دیکتاتوری تبدیل شده اند. دیکتاتوری یک نوع سیاست گرم است که اگر سردی رویش ریخته نشود، روز بروز گرمتر میشود و در نهایت همه را می سوزاند.

قمار یک نوع گرمی است. زیرا قمار خوش بینی کاذب نسبت به شانس  و موقعیت خود است که این خودش یک نوع گرمی بحساب میاید. در صورت عادت به یک گرمی افراطی، دیگر گرمی های ساده به شما لذت نمی دهد. همین عادت و در عین حال خطرناک، میتواند انسان را به جهنم بیندازد.

 

وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳۴و به مزه های ساده و مسکینانه تمایل ندارد (۳۴)

 

گرمی های افراطی و من در آوردی، استرس می آفریند و اما گرمی های ساده رحمانی، آرامش می آورد.

وقتی دعاهای پیامبران و صالحین را در قرآن مطالعه کنیم؛ متوجه خواهیم شد که در همگی خضوع و خشوع موج میزند. خضوع و خشوع یک نوع سردی برای فرد است که تکبر و خودبزرگ بینی و خود مقدس انگاری و خود قهرمان انگاری را در آدمی می کشد. باید در مقابل خدای رحمان به خاک افتاد و نهایت خضوع و خشوع بکار برد تا که از دست گرمی های شیطانی و افراطی نجات یابید. چند دعای قرآنی را بخوانید تا متوجه شوید که در هیچکدام، مَن مَن کردن و تکبر و خودبزرگ بینی وجود ندارد و بلکه در همگی خضوع و خشوع موج میزند:

 

رَبُّنا اِنَّنا امَنّا فَاغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النّارِ.

رَبَنا اتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی‌الاخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النّار.

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلَّذینَ کَفَروا وَ اغْفِرْلَنا رَبَّنا ِانَّکَ اَنتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ.

رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وَ اِنْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ.

رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا اِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبلِنا.

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلَّذینَ کَفروا وَ اغْفِرْلَنا.

رَبَّنا لاتُزِغْ قُلُوبَنا بَعَد اِذْهَدَیْتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً.

رَبَّنا لاتُواخِذْنا اِنْ نَسَّینا اَوْ اَخْطَانا.

رَبَّنا اتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً وَهَیَّیْ لَنا مِنْ اَمْرِنا رَشَدًا.

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلقَوْمِ الظّالِمینَ.

رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابِ النّارِ.

رَبَّنا لاتَجْعَلَنا مَعَ الَقَوْمِ الظَّالِمینَ.

رَبَّنا عَلَیْکَ تَوکَّلْنا وَ اِلَیْکَ اَنَبْنا وَ اِلَیْکَ الْمَصیُر.

رَبَّنا فَاغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا وَ کَفَّرْ عَنّا سَیّئاتِنا وَ توَفَّنا مَعَ الاْبْرارِ.

رَبنا وَاتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ وَ لاتُحْزِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ اِنَّکَ لاتُخْلِفُ الْمیعادَ.

رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً فَاغْفِر لِلَّذینَ تابُوا وَاتَّبَعُو سَبیلَکَ و قِهِمْ عَذابَ الْحَجیمِ.

رَبَّنا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ اِنَّ عَذابَها کانَ غَزاماً.

رَبَّنا امَنّا فَاغْفِرْلَنا وَ ارْحَمْنا وَ اَنْتَ خَیْرُ الرّاحِمینَ.

رَبَّنا اِنَّنا سمَعْنا مُنادِیاً یُنادی لِلاْیمانِ اَنْ امِنُوا بِرَبَّکُمْ فَامَنّا.

 

رَبَّنا اَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْلَنا اِنَّکَ عَلی کُلَّ شَیْءٍ قَدیرُ.

رَبَّنا اغِفرْلی وَلِوالِدَیَّ وَ لِلْموْمِنینَ یَوْمَ یَقَومُ الْحِسابُ.

رَبَّنا اَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبَّتْ اَقدامَنا وَ اَنْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ.

رَبَّنا وَلاتَحْمِلْنا ما لاطاقَهَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنّا وَاغْفِرلَنا وَ ارْحَمْنا اَنّتَ مَوْلینا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَومِ الْکافِرینَ.

رَبّنَا اَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ.

رَبَّنا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ اِنّا مُومِنُونَ.

رَبَّنا اِنَّکَ رَوُفُ رَحیمَ.

رَبَّنا اِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ اَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظالِمینَ مِنْ اَنْصاٍر.

رَبَّنا اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا وَ اِسْرافَنا فی اَمِرْنا وَثَبَّتْ اَقدامَنا وَ اَنْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ.

رَبَّنا اغْفِرلَنا وَ ِلاخواِننَا الُّذینَ سَبَقُونا بِالاْیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ امَنُوا.

 

در تمام این دعاها، مَن مَن کردن و تکبر وجود ندارد. این طرز پندار و گفتار و کردار راز سلامت روانی است. شیطان در مقابل خدا ایستاد و گفت من از آدم بهترم. او با این کار در مقابل خدا گرمی بکار برد و خود را دچار مشکلی کرد که او را هلاک کرده است.

زنان و مردان، با عادت دادن خود به گرمی ها، تنبل میشوند و در نتیجه حوصله ندارند که مشکلات و اختلافات فیمابین خود را حل کنند و در نتیجه به دادگاه ها و وکلا مراجعه میکنند و کار خود را مشکلتر و پیچیده تر میکنند. خیلی از علوم اختراعی بشر، همچون وکالت، پزشکی و روانپزشکی و روانشناسی و ... علوم گرمی هستند که اگر زیاد استفاده شود؛ انسانها را وابسته تر می کنند. انسان خودش را به این علوم گرم وابسته کرده است ولی حتی الامکان باید خیلی کم و در حالات ناچاری باید استفاده شوند. رشوه، پارتی، رانت و ربا جزو گرمی های خطرناکی هستند که میتوانند نظم و آرامش روانی یک جامعه را آتش بزنند. آدمیان با بکارگیری این گرمی ها، از واقعیات دور می افتند و فاصله می گیرند.

توکل به خدا، یک نوع سردی است. اما شیطان انسانها را به سمت گرمی ها دعوت میکند تا مردم توکل خود به خدا را دست کم گیرند و آن را از دست دهند. خدای مهربان و حکیم به عنوان ربّ میخواهد که ما را تربیت کند. اما افراد به گرمی های کاذب و افراطی دل خوش میکنند و توکل خود به خدا را از دست میدهند و به این طریق از تربیت خدا فرار میکنند و فکر میکنند خدا میخواهد خوشی های آنان را بگیرد.

شاعر میگوید:

 

اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْه

 

در این  شعر، ساقی کسی است که گرمی های کاذب برای افراد بوجود می آورد و آنان را سرمست و سرگرم میسازد. شعر کلا یک نوع گرمی است که به فالوورهایش، گرمی و غرور کاذب میدهد.

خدای مهربان می فرماید که شیطان دشمن شماست و شما هم باید دشمن او باشید.

 

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶

در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏ شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى‏ خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶)

 

این آیه از بُعد دیگر به آن معناست که باید با گرمی های شیطانی هم دشمن باشیم. باید با مفاهیم و فلسفه های شیطانی هم دشمن باشیم. اگر دشمنی با شیطان، دوطرفه نباشد، بعد از مدتی بطور نامحسوس دوست شیطان خواهید شد. هندوها ابتدا گفتند که ما دشمن شیطان نیستیم تا از شر او در امان باشیم. ولی در آئین آنها بمرور، شیطان در کنار خدا قرار گرفت و هم اکنون هندوها، شیوا (نام دیگر شیطان) را به عنوان خدای نابودگر پذیرفته اند. ایزدی ها هم اینچنین رویه ای را طی کردند.

تمام مذاهب و آئینهایی که الهه هایی برای خود درست کرده اند، دلیل اصلی این مورد این است که آنها با مفاهیم شیطانی دشمن نبودند و نیستند. مثلا با دروغ دشمن نیستند. دشمنی با شیطان باید در هر سه سطح پندار، کردار، گفتار باشد و گرنه نامحسوس و ناخودآگاه جذب شیطان خواهید شد. هندوها شیوا را دست کم گرفتند و با او دشمنی نکردند، چشم باز کردند دیدند که مفهوم شیوا (شیطان) در رتبه نخست آئینشان جای گرفته است.  وقتی مثلا با رشوه، ربا دشمن نباشید، به یک امر معمولی و عامه پسند در جامعه تبدیل میشود. اگر با فلسفه شیطان و گرمی های او مقابله نکنید، روشهای زیادی برای توجیه ربا و رشوه وجود خواهد داشت و گیر خواهید افتاد. زمان قدیم مردم برای توجیه ربا، اسکناس را به هم دیگر میفروختند. مثلا می گفتند این بسته اسکناس که مثلا صد هزارتومان است را به صد و پنجاه هزارتومان به شما می فروشم. به این طریق ربا را به یک نوع خرید و فروش تبدیل میکردند. البته که همه میدانیم این یک نوع کلک شرعی است.

در حالت عادی ربا قابل توجیه نیست؛ اما وقتی گرمی شیطانی و افراطی وسط بیاید، ربا به یک چیز عادی و قابل توجیه تبدیل میشود. گرمی های شیطانی طوری ذهن و احساس آدمیان را می پزند که روشهای ربایی را توجیه پذیر میکنند. چنین گرمی هایی ضد و دشمن خدایند. خدای مهربان ربا را اعلام جنگ نسبت به خدا و رسول خدا میداند.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿۲۷۸

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید، از خدا پروا کنید؛ و اگر مؤمنید، آنچه از ربا باقى مانده است واگذارید. (۲۷۸)

 

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِکُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ ﴿۲۷۹

و اگر (چنین‏) نکردید، بدانید به جنگ با خدا و فرستاده وى‏، برخاسته‏ اید؛ و اگر توبه کنید، سرمایه ‏هاى شما از خودتان است‏. نه ستم مى ‏کنید و نه ستم مى ‏بینید. (۲۷۹)

 

باید با شیطان و روشهایش، با سردی رفتار کنید و سردی روی این نوع گرمی های شیطانی بریزید و گرنه جذب آن خواهید شد. جذب روشهای شیطانی شوی، شیطان شما را مسّ و لمس میکند. زیرا این نوع روشها باعث رسیدن سطح گرمی شما به سطح گرمی شیطان میشود و در نتیجه با شیطان مسّ پیدا میکنید.

 

الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۲۷۵

کسانى که ربا مى ‏خورند، (از گور) برنمى ‏خیزند مگر مانند برخاستن کسى که شیطان بر اثر تماس‏، آشفته ‏سرش کرده است‏. این بدان سبب است که آنان گفتند: (داد و ستد صرفاً مانند رباست‏.) و حال آنکه خدا داد و ستد را حلال‏، و ربا را حرام گردانیده است‏. پس‏، هر کس‏، اندرزى از جانب پروردگارش بدو رسید، و (از رباخوارى‏) باز ایستاد، آنچه گذشته‏، از آنِ اوست‏، و کارش به خدا واگذار مى ‏شود، و کسانى که (به رباخوارى‏) باز گردند، آنان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود. (۲۷۵)

 

یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ ﴿۲۷۶

خدا از (برکت‏) ربا مى ‏کاهد، و بر صدقات مى‏ افزاید، و خداوند هیچ ناسپاس گناهکارى را دوست نمى دارد. (۲۷۶)

 

گرمی نوعی مُسَکِن و آرام کننده است؛ اما سردی درمان است. دعانویس و فالگیر گرمی های شیطان را به افراد میدهند. البته خود مراجعه کننده هم به دعانویس گرمی میدهد. این نوع تبادل گرمی دوطرفه است. کلا سیستم شیطانی از این نوع گرمی ها تغذیه میکند. استفاده از گرمی ها نباید پیوسته باشد و گرنه معتاد آن میشوی. مثلا وقتی یک روز غذای مفصل میخوری، روز بعدی یک غذای ساده تر بخورید تا گرمی پیوسته نباشد. خریدهای اضافی نوعی گرمی است، ولخرجی و سفرهای افراطی هم نوعی گرمی است. اما قناعت و اعتدال در هر چیزی یک نوعی سردی است.

توهین و دشنام و دشمنی جزو گرمیهای شیطانی است. در جهنم، هیچ سردیی وجود ندارد. به همین خاطر توهین و دشمنی بین جهنمیان تا ابد به صلح نخواهد رسید. در جهنم هر امتی، امت کناری خودش را لعنت می کند و با او دشمنی میکند.

 

قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولَاهُمْ رَبَّنَا هَؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلَکِنْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿۳۸

مى‏ فرماید در میان امتهایى از جن و انس که پیش از شما بوده‏ اند داخل آتش شوید هر بار که امتى [در آتش] درآید همکیشان خود را لعنت کند تا وقتى که همگى در آن به هم پیوندند [آنگاه] پیروانشان در باره پیشوایانشان مى‏ گویند پروردگارا اینان ما را گمراه کردند پس دو برابر عذاب آتش به آنان بده [خدا] مى‏ فرماید براى هر کدام [عذاب] دو چندان است ولى شما نمیدانید (۳۸)

 

وَقَالَتْ أُولَاهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ ﴿۳۹

و پیشوایانشان به پیروانشان مى‏ گویند شما را بر ما امتیازى نیست پس به سزاى آنچه به دست مى ‏آوردید عذاب را بچشید (۳۹)

 

در روی زمین هم دو ملت که با هم دشمنند؛ اگر هر دو دارای گرمی شیطانی باشند، تا ابد به صلح نخواهند رسید و در نهایت هر دو محکوم به نابودی اند. خشم، عصبانیت هم یک نوع گرمی است. هر کدام از این صفات شیطانی در جهنم که بروز یابند، هیچوقت خاموش نخواهند شد. دلیل آن این است که در جهنم هیچ صفت سردی در افراد وجود ندارد.

سه طلاقه کردن زنان با یک جمله، از نظر قرآن باطل است. زیرا اینها از خشم بر می خیزد و یک نوعی گرمی خطرناک است. عفو و بخشش و کظم غیظ و فروبردن خشم، سردی است. در زندگی جهنمی این نوع صفات سرد وجود ندارد.

استراحت کردن و خواب در موقعیت سردی باید باشد و گرنه خواب واقعی انجام نمی پذیرد . البته منظور دمای محیط نیست. اکنون مردم میایند خانه و موقع خوابشان، تا نصف شب فیلم نگاه میکنند و جالب است که فکر میکنند دارند استراحت میکنند. در حالی که اینها مدیتیشن است و ربطی به استراحت و خواب ندارد. بیشتر ناشکری ها و ناسپاسی ها در لحظه از دست دادن گرمی های افراطی صورت می گیرد.

اگر دو نفر با هم جنگ کنند، اگر یکی از آنها سردی بکار نبرد، هیچوقت بینشان صلح نخواهد شد. باید یکی از آنها کوتاه بیاید و یا ببخشد و گرنه تا ابد دشمنی ادامه خواهد یافت.

گرمی در لایه عقل، به الحاد و سفسطه تبدیل میشود. گرمی در لایه احساس، به عشق و موارد دیگر منتهی میشود. این گرمی ها باید با دستورات سردی که خدا داده است خاموش شوند. نماز، روزه، زکات و سایر دستورات دینی یک نوع سردی هستند که در صورت عدم بکارگیری در زندگی، نجات افراد خیلی سخت خواهد بود. کسی که خودکشی میکند، گرمی بر او غلبه یافته است و او بخاطر عدم اجرای دستورات خدای متعال، قادر به خاموش کردن آن نیست و یا راهکار آن را بلد نیست و در نتیجه میخواهد با مرگ ( یک سردی خیلی قوی) آن را خاموش کند.

انسانها باید بعضی مواقع به اصل خویش برگردند و گرمی های اضافی و شیطانی را در زندگی خویش خاموش کنند. در کره زمین، در نظام رحمانی، اصل بر استفاده از سردی است و گرمی را بر حسب نیاز باید استفاده کرد.

ترک هر نوع گرمیی با سختی همراه است ولی بعد از ترک، کار ساده تر و سهل تر میشود(إنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا = آرى با دشوارى آسانى است).

گاهی عدم درک موقعیت خود در جامعه، انسانها را وارد گرمی هایی میکند. مثلا ممکن است کسی به شما بگوید، ریشت سفید شده و پیر شده ای. اگر شما ضعف روانی داشته باشید، ممکن است آن را جدی گرفته و بروید دنبال ایجاد گرمی هایی در این زمینه. وکیل، روانشناس و ... بیشتر مواقع گرمی ایجاد میکنند. مدیتیشن گرمی ایجاد میکند. اما معنویت رحمانی، سردی ایجاد میکند.

افرادی که به گرمی های افراطی عادت دارند، در حین بیماری و یا سکرات موت، این گرمی ها را کم کم از دست میدهند، به همین خاطر ممکن است دچار هذیان گوئی شوند.

حلقه های عرفانی گرم است. وقتی افراد وارد حلقه های عرفانی شوند، از گرمی های همدیگر استفاده می برند و در نتیجه گرمی های حلقه ها بیشتر و خطرناکتر است. وحدت وجود گرمی ها را بیشتر میکند.

امر به معروف و نهی از منکر سردی است و برای جامعه گرم لازم است. در خانواده باید افراد به نماز توصیه شوند و این نوع سردی برای خانواده لازم است.

 

وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى ﴿۱۳۲

و کسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شکیبا باش ما از تو جویاى روزى نیستیم ما به تو روزى مى‏ دهیم و فرجام [نیک] براى پرهیزگارى است (۱۳۲)

 

افراد به گناهان خویش اعتراف نمی کنند و بلکه آنان رو به مظلوم نمایی و توجیه و سفسطه می برند. اینها همه اش گرمی است. اما اعتراف نوعی سردی است. توبه و اعتراف یک نوع سردی است که باید در زندگی بارها پیش آید، تا دچار گرمی شیطان نشوید.

خدای مهربان یکی از روشهای درمان جنگ و جدال بین زن و شوهرها را هجرت و دوری (وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ) امر فرموده است. هجرت و دوری همان سردی روابط است. زن و شوهرهایی که جنگ و جدال بینشان زیاد است، باید هر از چند گاهی مقداری سردی (بدون جنگ و جدال) روی روابط خود بریزند تا که مشکلشان درمان شود. قاعدگی زنان، نوعی سردی است که زنان را از مشکلات بزرگی (مثل عشق و پیوستگی روانی) نجات میدهد و البته این سردی به سود مردان هم هست، زیرا آنان را هم از مشکلات بزرگ دیگر نجات میدهد. زنان و مردان نباید زیاد در نخ هم فروروند، بلکه باید هر ماه، روابط خود را تعدیل کنند. نزدیکی بیش از حد و در نخ هم فرورفتن زنان و مردان، اصلا به سودشان نیست و بلکه آنان را به جان هم می اندازد. 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و دوم) درمان بیماری (بخش سیزدهم) گرمی و سردی (1)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و دوم)

درمان بیماری (بخش سیزدهم)

گرمی و سردی (1)

 

یک داستانی هست که میگوید پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت نگهبانی را دید که در سرما نگهبانى مى‌داد، از او پرسید: آیا سردت نیست؟ نگهبان گفت: چرا سردم است، اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت: من الان داخل قصر که رفتم، دستور میدهم یکى از لباس‌هاى گرم مرا برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه داخل قصر شد و وعده‌اش را فراموش کرد. صبح روز بعد جسد سرمازده نگهبان را در نزدیک قصر پیدا کردند، در حالى که در کنارش یادداشتی پیدا کردند که روی آن نوشته بود: اى پادشاه من هر شب با همین لباس خودم، سرما را تحمل مى‌کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد! هدف از ذکر این داستان، ذکر این نکته بود که دل خوش کردن به گرمی ها؛ آدمی را ضعیف میکند و از پا می اندازد. گرمی ها مقاومت جسمی و روانی آدمی را پایین می آورند.

در بخش درمان بیماری ایوب بیان شد که سردی (بَارِدٌ) راهکار درمان بیماری است. سردی در آن آیه به معنای یخ و یا دمای پایین نیست؛ بلکه فراتر از این معنا در آیه مد نظر است.

 

ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ ﴿۴۲

[به او گفتیم] با پاى خود [به زمین] بکوب اینک این چشمه ‏سارى است‏ سرد و آشامیدنى (۴۲)

 

اگر در گرمای تابستان، از کولر استفاده شود، این به معنای استفاده از سردی نیست و بلکه استفاده از کولر در تابستان، یک نوع گرمی است. زیرا تابستان فصل گرماست و باید انسانها خود را با هوا و محیط تابستان تماس دهند و با آن مغتسل شوند. به همین خاطر در آیه ، از دو کلمه مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ پشت سر هم استفاده فرموده است. یعنی با شرایط محیطی مغتسل شوید. یعنی در تابستان از کولر و خنک کننده های مصنوعی استفاده نشود. خوردن آب یخ بعد از غذا، سردی نیست و بلکه این خودش یک نوع گرمی است. مومنان در زمان پیامبر نوح، یک نوع غسل داشتند که خود را با آب رودخانه غسل می دادند. اما قرآن، به عنوان آخرین کتاب آسمانی؛ راهکارهای گسترده تری برای اینکار ارائه داده است. زیرا اکنون زندگی ها وارد فاز امکانات و ابزارآلات جدید شده است و مغتسل شدن با طبیعت اهمیت بیشتری پیدا کرده است. غسل در رودخانه دیگر برای نسل ما کاربردی ندارد و میسر هم نیست. هم اکنون باید از دل این همه امکانات و ابزارهای مصنوعی، مغتسل شدن با طبیعت و نظام رحمانی را بکاربرد. انسانها باید استفاده از گرمی ها را به حداقل برسانند و تا حد امکان و توانایی سعی شود، روان و جسم خود را با نظام رحمانی هماهنگ کرد. وقتی شب است، بخوابیم؛ وقتی روز است ؛ تلاش و کار و کوشش کنیم؛ وقتی زمان نماز رسیده است، نماز به جا آوریم؛ وقتی رمضان است، روزه بگیریم و همینجوری برای سایر امورات. غسل جدید طبق قرآن به این صورت است که بیان شد. در یک جمله خلاصه شود که :

 

ما باید جسم و روان و زمانبندی های زندگی خود را با نظام رحمانی هماهنگ کنیم. نظام رحمانی در روال درستش به سر می برد و کار خود را به درستی انجام میدهد. اما گرمی های مصنوعی سعی دارند که انسان را وارد فاز جدیدی کنند و بمرور او را بیمار و وابسته و معتاد میکنند. متاسفانه انسان سعی دارد خلاف این روال عمل کند. او سعی میکند شرایط محیطی را تغییر دهد و طبق میل خود در آورد و به این طریق میخواهد نظام رحمانی را با خود هماهنگ کند. انسان بجای اینکه خود را با نظام رحمانی هماهنگ کند، سعی دارد نظام رحمانی را شبیه سازی و طبق خواسته خود در آورد.

 

تعداد ماههای سال دوازده است از اول خلقت تابحال. تعداد ماههای حرام هم چهار تاست. در زمان پیامبر محمد، مشرکان میخواستند که ماههای حرام را جابجا کنند و به این طریق نظام رحمانی را دستکاری میکردند. خدا این کار را کفر می نامد. در عصر ما هم، بهائیان تعداد ماههای سال را از دوازده به نوزده تغییر دادند.

قوانین نظام رحمانی غیر قابل تغییر است و نباید آن را دستکاری کرد. با قوانین نظام رحمانی باید مغتسل شد و باید با آن، خود را وفق داد. اما این فرقه ها میخواهند نظام رحمانی را دستکاری کنند و آن را با خود همراه کنند.

 

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلَا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ﴿۳۶

در حقیقت‏ شماره ماه ‏ها نزد خدا از روزى که آسمانها و زمین را آفریده در کتاب [علم] خدا دوازده ماه است از این [دوازده ماه] چهار ماه [ماه] حرام است این است آیین استوار پس در این [چهار ماه] بر خود ستم مکنید و همگى با مشرکان بجنگید چنانکه آنان همگى با شما مى ‏جنگند و بدانید که خدا با پرهیزگاران است (۳۶)

 

إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَامًا وَیُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿۳۷

جز این نیست که جابجا کردن [ماههاى حرام] فزونى در کفر است که کافران به وسیله آن گمراه مى ‏شوند آن را یکسال حلال مى ‏شمارند و یکسال [دیگر] آن را حرام مى‏ دانند تا با شماره ماههایى که خدا حرام کرده است موافق سازند و در نتیجه آنچه را خدا حرام کرده [بر خود] حلال گردانند زشتى اعمالشان برایشان آراسته شده است و خدا گروه کافران را هدایت نمى ‏کند (۳۷)

 

خدای مهربان، سلامت و خوشبختی بشر را در هماهنگ بودن با این قوانین رحمانی قرار داده است. اشعار ، فال حافظ، جملات ذهن مثبت که همگی از انسان تعریف میکنند و به به و چه چه میکنند، مظلوم نمایی، خیلی از آهنگهای آلفایی، خود را در فاز غم و غصه فرو بردن و بسیاری از توصیه های روانشناسی، اینها همگی یک نوع گرمی و دل خوش کنک هستند که وضعیت روانی انسان را بدتر میکنند و مطابق جریان نظام رحمانی نیستند و بلکه مطابق جریان شیطان هستند.  عشق هم یک نوع گرمی است از جنس گرمی شیطان. هر آنچه که انسان به آن معتاد شود، یک نوع گرمی است که سیستم ایمنی کالبد بدنی و مهمتر از همه سیستم ایمنی روان انسان را ضعیفتر میکنند. خدای مهربان بعضی گرمیها را برای ما انسانها گذاشته است تا که رتق و فتق امور خود را با آن انجام دهیم و البته تا این حد که امورمان انجام شود. اما دلخوش کردن به آن اشتباه است. اما شیطان به این گرمی ها، آتش خود را می افزاید و مردم را در آمال و آرزوها و خیالات می اندازد و مردم را به وعده های دروغین سرگرم میسازد.

 

وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۲۲

و چون کار از کار گذشت [و داورى صورت گرفت] شیطان مى‏ گوید در حقیقت ‏خدا به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید من به آنچه پیش از این مرا [در کار خدا] شریک مى‏ دانستید کافرم آرى ستمکاران عذابى پردرد خواهند داشت (۲۲)

 

آدمیان با دل گرم شدن با گرمی های شیطانی، خود را نیازمند میکنند و در نتیجه دچار فقر و فحشا میشوند. فقر به این دلیل پیش میاید که مردم نیازهای کاذب زیادی برای خود بوجود می آورند و بعد از مدتی، از پس برآوردن این نیازهای کاذب بر نمی آیند و در نتیجه یا خود فقیر میشوند و یا سایر افراد جامعه را فقیر میکنند. فحشاء هم به دلیل گسترش نیازهای جنسی پیش میاید. نیازهای جنسی مشخص و معین هستند ولی انسان با گسترش و پر و بال دادن به آن، خود را در دریایی از نیازهای جنسی کاذب می اندازد که نمیتواند آن را برآورده کند و در نتیجه به فحشاء و روابط نامشروع کشیده میشود. شیطان انسانها را به سمت فقر و فحشا میکشاند. وعده ها و گرمی های شیطان، در نهایت به فقر و فحشا منتهی میشوند.

 

الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۶۸

شیطان شما را از تهیدستى بیم مى‏ دهد و شما را به زشتى وامى دارد؛ و(لى‏) خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى‏ دهد، و خداوند گشایشگر داناست‏. (۲۶۸)

 

حتی گاهی شیطان آدمیان را به سردی بعد از گرمی وعده میدهد. مثلا میگوید: گناه کن، بعدش توبه کن. یعنی از این گرمی استفاده کن و لذت ببر و بعد توبه کن و سردی رویش بریز. حربه آخرین گناه یکی از کاری ترین حربه های شیطان است. برادران یوسف، گفتند فقط همین یکبار گناه میکنیم و یوسف را از جلو چشمان پدر دور می کنیم و بعد از آن افراد خوبی خواهیم شد!

 

اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَتَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ ﴿۹

[یکى گفت] یوسف را بکشید یا او را به سرزمینى بیندازید تا توجه پدرتان معطوف شما گردد و پس از او مردمى شایسته باشید (۹)

 

این جور وعده های شیطان، جهت فریب است. انسانها با انجام گناه، در یک جریانهای دیگر خواهند افتاد و فرصت این جور برنامه ریزیها را نخواهند داشت. برادران یوسف، بالاخره نقشه خود را اجرا کردند ولی تا آخر عمرشان درگیر عواقب این نقشه شدند. نقشه های شیطان طبق برنامه ریزی گناهکاران پیش نخواهد رفت، بلکه طبق برنامه ریزی شیطان پیش خواهد رفت.

جای خیلی گرم و نرم، همسر و فرزندان و مال و اموال، اگر آدمی به آن دل ببندد، همگی یک نوع گرمی هستند.

 

إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ ﴿۱۵

اموال شما و فرزندانتان صرفا [وسیله] آزمایشى [براى شما]یند و خداست که نزد او پاداشى بزرگ است (۱۵)

 

کلمه فتنه که در آیه فرموده است، همان گرمی ها و دل خوش کن هایی است که در مسیر زندگی برای آدمیان پیش میاید و سر راه آدمیان قرار می گیرد. اگر آدمی به این گرمی ها دلخوش کند و تکیه کند، در فتنه افتاده است. آدمیان در میان گرمی ها قرار می گیرند و از آن رد داده میشوند تا آزمایش شوند (أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ = مردم گمان مى کنند، همین که گفتند: ایمان آوردیم، رها مى شوند و در فتنه قرار داده نخواهند شد).

خدا به ما هشدار میدهد که شیطان شما را با گرمی های دنیایی و دل خوش کنک های این دنیا سرگرم نکند (یا بَنِى آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ = اى فرزندان آدم، شیطان شما را با گرمی ها مشغول نکند).

جهنم پر از گرمی های کاذب است. اگر آدمی در این دنیا به این گرمی ها دل خوش کند، روز آخرت در جهنم ، در وسط گرمی ها قرار خواهد گرفت (یَوْمَ هُمْ عَلَى النّارِ یُفْتَنُونَ - ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ = آن روز که آنها در آتش و گرمی انداخته مى شوند و به آنها گفته مى شود: بچشید گرمی ها و دل خوش کن های خود را ).

یکی از خصوصیات جهنم این است که پر است از گرمی ها. البته نه گرمی لذت بخش؛ بلکه گرمی هایی که زیر دل آدمی میزند. در جهنم سردی وجود ندارد (لَا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا  = در آنجا نه سردی چشند و نه شربتى) و این بزرگترین بدبختیی است که میتواند دامنگیر بشر شود.

 

لَا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا ﴿۲۴در آنجا نه خنکى چشند و نه شربتى (۲۴)

إِلَّا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا ﴿۲۵جز آب جوشان و چرکابه‏ اى (۲۵)

جَزَاءً وِفَاقًا ﴿۲۶کیفرى مناسب [با جرم آنها] (۲۶)

 

آیه زیر خیلی زیبا ثابت میکند که افتادن در فتنه همانا و جهنمی شدن همانا (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ = هش‏دار که آنان در فتنه افتاده‏ اند و بى‏ تردید جهنم بر کافران محیط است ). کسانی که در این دنیای فانی جذب فتنه ها و گرمی های شیطانی میشوند، در نهایت جذب جهنم خواهند شد و هم اکنون جهنم برآنان محیط است و از همین حالا مثل هشت پا دور و بر آنان را گرفته است و در نهایت، روز آخرت آنان را لمس میکند.

 

وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَلَا تَفْتِنِّی أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ ﴿۴۹

و از آنان کسى است که مى‏ گوید مرا [در ماندن] اجازه ده و به فتنه‏ ام مینداز هش‏دار که آنان خود به فتنه افتاده‏ اند و بى‏ تردید جهنم بر کافران احاطه دارد (۴۹)

 

فرق گرمی دنیا با گرمی جهنم این است که گرمی در جهنم در نهایت شدّت و حدّت خود قرار دارد. یک غذای شیرین، اگر شیرینی اش کم باشد، قابل تحمل است ولی اگر شیرینی اش زیاد باشد، زیر دل آدمی میزند و بجای لذت، آدمی را عذاب میدهد.

به این طریق فتنه نوعی آزمایش است، تا آدمیان شاهد وعده های دل خوش کنک و گرمی های شیطانی باشند و اما انسان باید زیر این وعده ها بزند و به سوی خدای عالمیان برود و خود را از این گرمی های خطرناک نجات دهد.

خدای حکیم مهربان استفاده از امکانات را منع نفرموده است. امکانات زندگی استفاده شود، ولی نه تا آن حد که به آن دلخوش کنیم و به آن دل ببندیم، که اگر این کار را بکنیم، به عنوان یک گرمی بحساب میایند و بیمار روانی و جسمی می شویم. این نوع گرمی ها یک نوع فتنه هستند.

 

وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى ﴿۱۳۱

و زنهار به سوى آنچه اصنافى از ایشان را از آن برخوردار کردیم [و فقط] زیور زندگى دنیاست تا ایشان را در آن بیازماییم دیدگان خود مدوز و [بدان که] روزى پروردگار تو بهتر و پایدارتر است (۱۳۱)

 

کلمه فتنه در اصل یعنی گذاشتن آهن و یا طلا در آتش تا که ناخالصی آن گرفته شود و آهن محکم و یا طلای خالص تری بدست آید. انسانها هم باید از میان گرمی های این دنیا رد شوند و فقط به اندازه ای که خدا تعیین فرموده است، استفاده کنند و تا حد ممکن از آن دوری کنند و پرهیز کنند تا انسان محکم و مومن و خالصی بدست آید. وعده حتمی و قطعی خدای متعال است که تمام انسانها از میان این گرمی ها و دل خوش کنها خواهند گذشت و البته فقط متقین جذب آن نخواهند شد. متقین کسانی هستند که جذب گرمی ها نخواهند شد و فقط به اندازه نیاز ضروری تا آن حد که خدا اجازه فرموده است، از آن بهره می برند.

 

وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا ﴿۷۱

و هیچ کس از شما نیست مگر [اینکه] در آن وارد مى‏ گردد این [امر] همواره بر پروردگارت حکمى قطعى است (۷۱)

 

ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا ﴿۷۲

آنگاه کسانى را که پرهیزگار بوده‏ اند مى ‏رهانیم و ستمگران را به زانو درافتاده در آن رها مى ‏کنیم (۷۲)

 

اما ظالمین، کسانی هستند که به خود و دیگران ظلم میکنند. آنها بالاخره تسلیم گرمی های شیطان خواهند شد و در مقابل آن به زانو می افتند و معتاد آن میشوند. انسانها یا در مقابل خدا به دلخواه خویش تسلیم میشوند و اسلام می آورند و یا اینکه در مقابل گرمی جهنم، زانو زده و تسلیم آن میشوند. جِثِیًّا در عربی به معنای زانو زدن در مقابل چیزی است، یعنی زمین گیر شدن. یک معتاد ابتدا بصورت تفریحی مخدر مصرف میکند. ابتدا او اختیار مصرف و عدم مصرف خود را دارد. اما بعد از مدتی در مقابل این مخدر تسلیم میشود و در مقابل آن زانو میزند. مواد مخدر یک نوع گرمی هستند.

امکانات بهتر، گرمی های بیشتر، ظاهر زیباتر و فریبنده تر، مقام بهتر، محفل آراسته تر؛ همه اینها تفاخر و تکاثر و گرمی و دل خوش کن و زینت آلات دنیایی هستند که اقوام قبلی بهتر از ما آنها را داشتند و هیچکدام از اینها نتوانست آنان را از عذاب خدا حفظ کند.

 

وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِیًّا ﴿۷۳

و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود کسانى که کفر ورزیده‏ اند به آنان که ایمان آورده‏ اند مى‏ گویند کدام یک از [ما] دو گروه جایگاهش بهتر و محفلش آراسته‏ تر است (۷۳)

 

وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْیًا ﴿۷۴

و چه بسیار نسلها را پیش از آنان نابود کردیم که اثاثى بهتر و ظاهرى فریباتر داشتند (۷۴)

 

گاهی بعضی گرمی ها و دلخوشکنکها آنقدر خطرناکند که بفرموده قرآن، از کشتن خطرناکتر هستند (الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ = بعضی گرمی ها و دلخوشکنکها از قتل شدیدتر و خطرناک تر است).

بعضی روشهای درمانی در علوم پزشکی، آدمیان را معتاد میکند. به نظر من تحمل درد تا حد ممکن خیلی بهتر از این روشهاست. گرمی های زیادی بوجود آمده است و همگی انسان را وابسته تر و ضعیف تر میکنند. آدمی باید خودش را با محیط طبیعت و رحمانی هم دما کند و خود را با آن مغتسل کند.  اما انسان میخواهد شرایط دمایی محیط زندگی خویش را به سمت خودش برساند. او سطح محیط را به سطح خودش میرساند و او سعی دارد شرایط دمایی محیط را با شرایطی که خودش میخواهد وفق دهد. این اولین قدم برای مغتسل نشدن با طبیعت و نظام رحمانی است.

از جنبه مذهبی، مردم برای خودشان گرمی ها و دل خوشی هایی ایجاد کرده اند که در نهایت باعث ضعف روانی آنان میشود. یکی از این گرمی ها ، طلب شفاعت از بزرگان مذهبی و واسطه قرار دادن بزرگان مذهبی در مبحث توسل و شفاعت است. مبحث شفاعت و توسل بسیار غلط انداز شده است. باید بدانیم که طبق فرموده قرآن ما میتوانیم برای هر کسی که خواستیم شفاعت کنیم و برای او دعای خیر کنیم؛ اما خدای حکیم شفیع گرفتن و توسل به مردگان را منع فرموده است. از نظر قرآن، دعای خیر و شفاعت کردن برای دیگران مشکلی ندارد. اما شفیع گرفتن مشکل دارد. دلیل آن خیلی ساده است. افراد با شفیع قرار دادن بزرگان دینی ؛ شفاعت را به عنوان یک گرمی برای خود پذیرفته و در نتیجه روان خود را ضعیف و بیمار میکنند. ما روزانه در پنج وعده نماز خود، اقرار میکنیم که فقط خدا را عبادت می کنیم و فقط از خدا استعانت می جوئیم( ایاک نعبد و ایاک نستعین). این جمله را که روزانه تکرار میکنیم، یک عهد است و باید به این عهد خود وفادار باشیم و از کسی غیر از خدای متعال استعانت نجوئیم. تدبیر امور جهان در دست خداست و شفا و رزق وروزی و سرنوشت ما هم در دست اوست. (اگر) شفاعتی برای کسی انجام شود و (اگر) خدا اجازه دهد و (اگر) پذیرفته شود و (اگر) شفیع دعای شما را بشنود و ( اگر) شفیع بتواند جواب دهد و چند تا اگر دیگر ... . بسیار بی معنی و تاسف بار است که در دعاهایمان به غیر او روی آوریم فقط بخاطر چند تا (اگر و مگر) و شرط و شروط. چرا از خدای یکتایی نخواهیم که از رگ گردن به ما نزدیکتر است و قطعا و بی اگر و مگر جواب میدهد. خدایی که می فرماید (ادعونی استجب لکم)، قطعا دعاها را جواب خواهد داد. چه کسی میتواند به اندازه خدا مهربان باشد و درد دل و راز و نیازهای بندگانش را گوش دهد و آن را درک کند؟ چه کسی به غیر از خدا میتواند نیات قلبی افراد را متوجه شود و نیاز آنان را با توجه به نیت افراد درک کند؟ آیا کسی غیر از خدا، با این خصوصیات هست؟ آیا در میان تمام موجودات غیر از خدا، کسی هست که بتواند درخواستها و نیازهای یک موجود کوچک میکروسکوپی را تامین کند؟ اگر کسی را سراغ دارید، بروید و دعاهای خویش را از او بخواهید و اما اگر نیست، پس باید با تمام وجود تسلیم آن قدرت مطلق باشیم. اگر در این دنیا کسی پیدا شود که بتواند جواب دعاهای دعا کنندگان را بدهد، قطعا نیازهای موجودات دیگری را هم برآورده میسازد. اما آیا غیر از خدا کسی هست؟ خیر

ابتدا یک سوء تفاهم قرآنی رفع شود، بعضی مواقع سوء تفاهماتی پیش می آید که شیطان ملعون آن را بوجود می آورد. انسان عجول و فراموش کار است و زود جوگیر می شود. برای فهم آنچه که قرآن در مورد شفاعت فرموده است، ابتدا باید بین دو مفهوم قرآنی تفاوت قائل شد. باید بین شفیع گرفتن و شفاعت کردن تفاوت قائل شد. می دانیم که تعداد زیادی از آیات قرآن شفاعت را نفی می کنند و تعداد دیگری شفاعت کردن را با اذن و اجازه پروردگار مجاز می دانند. آن چیزی که قرآن آن را نفی و نهی می کند "شفیع گرفتن" است و آن چیزی که مجاز است "شفاعت کردن" است. اگر شفاعتی هست، خودجوش از طرف شفیع مطرح می شود.

بگذارید کارها طبق نظام رحمانی پیش رود، همه شفاها و استجابتها نزد خداست و بس. مثالهایی از توسل به غیر خدا در قرآن ذکر شده است. اما همه اینها مربوط به زمانی است که توسل شونده، زنده بوده است و قادر به شنیدن درخواست و جواب دادن به آن بوده است. همانند برادران یوسف که در زمان زنده بودن پدرشان از او خواستند از خدا برایشان استغفار کند. اما چرا برادران یوسف و آدمهای بد دیگر را باید الگوی خود قرار دهیم. چرا پیامبران را الگوی خویش قرار نمی دهید؟ آیا حتی یک پیامبر در قرآن به غیر خدا توسل کرده است؟ خیر.

بگذارید خدای مهربان خودش گرمی های لازم را در زندگی ها بیندازد. خنده و گریه دست خداست. خدا خودش می گریاند و می خنداند. ما باید بگذاریم که خدا خودش هر آنچه که از گرمی ها در زندگی لازم داریم و به آن نیازمندیم، برایمان جاری و ساری کند. خدا از هر کسی برای انسان، خیرخواه تر است و آن قادر متعال بهتر از هر کسی میداند که سیستم روان ما چطوری می چرخد. موسی در بیابان سر در گم و نیازمند میشود و از خدا میخواهد هر آنچه نیاز مبرم اوست، به او داده شود. خدا نیاز او را به ساده ترین و کم هزینه ترین روش برآورده کرد.

 

فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ ﴿۲۴

پس براى آن دو [گوسفندان را] آب داد آنگاه به سوى سایه برگشت و گفت پروردگارا من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم (۲۴)

 

یکی بود که در اینترنت پکیج خوشبختی می فروخت. او در این پکیج سخنان گرمی و دلخوشکنک های زیادی زده بود. جالب است که او این پکیج را به دهها هزار نفر فروخته بود! مثلا میگفت که اگر ده مورد زیر را رعایت کنید، خوشبخت میشوید یا اگر بیست جمله زیر را هر روز صبح تکرار کنید، موفقیت و موقعیتهای خوب به شما روی خواهند آورد! اینها همش روان فریبی و گرمی هستند که باعث ضعف روان آدمی میشوند.

مردم مدرک میگیرند ولی هیچ تخصصی یاد نمی گیرند. اینها همگی یک نوعی گرمی است.  مدرکهای بی تخصص و بی فایده یک تکه کاغذ پاره و گرمی هستند. سود ربایی یک نوع گرمی است و آدمیان با خوردن آن، آتش میخورند. خوردن مال یتیم هم یک نوع گرمی شیطانی است و کتمان آیات خدا هم، یک نوع گرمی شیطانی است. کلا گرمی های شیطانی و  مازاد بر نیاز، همگی به آتشهای اضافی در بدن تبدیل میشوند و سیستم عصبی و روانی و هورمونی انسانها را به هم می ریزند.

مهریه های بالا هم نوعی گرمی کاذب است که باعث نابودی زندگی ها میشود و آتش در زندگی ها می اندازد. انواع عمل جراحی های زیبایی یک نوع گرمی کاذب هستند که اعتماد به نفس کاذب به افراد تزریق میکنند.  اصلا هدف اصلی زندگی این دنیا، بدست آوردن زندگی در آخرت است و گرنه کل زندگی این دنیا یک گرمی و سرگرمی بیش نیست. لهو و لعب در عربی به معنای سرگرمی است. سرگرمی هم نوعی گرمی است.

 

وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۶۴

این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست و زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است اى کاش مى‏ دانستند (۶۴)

 

این همه گرمیجات که انسان برای خودش درست کرده است، همگی ادامه داستان عصیان شیطان علیه خدای رحمان است. راز سلامتی و چابکی گوزن در این است که در حین علف خوردن، مواظب است که شیر به او حمله نکند، در حین آب خوردن مواظب است که تمساح او را نگیرد. گوزن تمام عمر خویش همیشه با این نوع سردی زندگی میکند و راز سلامتی و چابکی او در همین است. اگر همین گوزن را به یک محیط بسته ببرید که محافظت شده است، چابکی و سلامت خود را از دست میدهد.

اگر خوب دقت کرده باشید، کسانی که مشغولیت کاری دارند، کمتر بیمار میشوند. زیرا به قول معروف بعضی مواقع آدمی یادش میرود بیمار شود و یا اینکه وقتش را ندارد بیمار شود. بیماری در عدم مشغولیتها بوجود میاید و دلیل اصلی ایجاد بیماری، گرمیجات کاذب است. کسانی که سختی های نظام رحمانی را بوسیله انواع گرمی ها برای خود از بین میبرند، بدن و روانشان شل و ول بار میاید و ضعیف میشوند و در نتیجه نقطه ضعف برای خودشان میسازند. طبق فرموده خدای حکیم در قرآن، دوران قاعدگی و زایمان برای زنان همراه با زجر و اذیت است و این زجر و اذیت آتش و گرمی وجودی آنان را میزان و تنظیم میکند و گرنه زنان به تنهایی توانایی این کار را ندارند. قاعدگی مثل یک سردی برای زنان عمل میکند که آتش و گرمی پیوسته آنان را تنظیم میکند. البته اگر بوسیله قرصهای شیمیایی و روانگردانها بی اثرش نکنند.

 

وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ ﴿۲۲۲

از تو در باره عادت ماهانه [زنان] مى ‏پرسند بگو آن رنجى است پس هنگام عادت ماهانه از [آمیزش با] زنان کناره گیرى کنید و به آنان نزدیک نشوید تا پاک شوند پس چون پاک شدند از همان جا که خدا به شما فرمان داده است با آنان آمیزش کنید خداوند توبه‏ کاران و پاکیزگان را دوست مى دارد (۲۲۲)

 

زنان در آن روزها، اذیت میشوند و البته امروزه متاسفانه زنان بوسیله قرصها و داروهای شیمیایی این رنج را به حداقل میرسانند و این اشتباه بزرگی است. تحمل این رنج آتش و گرمی وجودی آنان را تنظیم میکند و بعد از قاعدگی ، زندگی نرمالتری خواهند داشت و از بیماریهای زنانه مصون خواهند بود. انسانها هر چقدر که طبق نظام رحمانی منطبق تر زندگی کنند، جوابشان را بی حساب می گیرند. وقتی در نظام رحمانی صبر کنی و در این راه رنج بکشی، مزدش را خواهی گرفت (إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ).

 

قُلْ یَا عِبَادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿۱۰

بگو اى بندگان من که ایمان آورده‏ اید از پروردگارتان پروا بدارید براى کسانى که در این دنیا خوبى کرده‏ اند نیکى خواهد بود و زمین خدا فراخ است بى‏ تردید شکیبایان پاداش خود را بى‏حساب [و] به تمام خواهند یافت (۱۰)

 

خدای رحمان بخشنده است؛ وقتی سختی های معمول نظام رحمانی را تحمل کنید، اجرش را خواهید گرفت. سیستم ایمنی بدن انسان، به معنای واقعی هوشمند است و هربار که دردی را تسکین دهد و مشکلی را حل کند، برای دفعه بعد، هوشمندتر میشود و بهتر عمل میکند. عدم احساس درد در بیماریها، سیستم ایمنی بدن را فریب میدهد و آن را همچنان کودک و بی تجربه نگه میدارد. مردم بوسیله قرصهای مسکن و مخدرات، هر دردی را از بدن خویش حذف میکنند و سیستم ایمنی بدنشان را از یادگیری و ارتقاء محروم میکنند. قاعدگی برای زنان حادثه بدی نیست که با درد آن مقابله شود، این حادثه برای یک زن، یکبار دو بار پیش نمی آید که یک بیماری بحساب آید. خدای رحمان آن را در وجود آنان گذاشته است و جزو تفکیک ناپذیر سیستم وجودی شان است. خدا خودش می فرماید که قاعدگی نوعی اذیت است (قُلْ هُوَ أَذًى)، یعنی باید بگذارند روند طبیعی اذیت آن طی شود و آن را بوسیله مسکن و قرصهای شیمیایی قطع نکنند، تا آتش و گرمی وجودی زنان کاملا مثلا اولش تنظیم شود.

در این دنیا همه چیز به نوعی حافظه دارند، سیستم ایمنی بدن انسان هم حافظه دارد و از عملکرد خودش یاد می گیرد.  خدا در آیه می فرماید که هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ یعنی دوران قاعدگی اذیت است و در آن دوره از زنان دوری کنید. وقتی خدا می فرماید که دوره قاعدگی اذیت است، یعنی یکی از خصوصیات دوران قاعدگی اذیت شدن است که نباید این خاصیتش را از بین برد. باید دوری کنید در آن روزها از آنان؛ زیرا در آن روزها، پاکسازی نار و گرمی وجودی صورت می گیرد و ممکن است که درگیریهای ناخواسته پیش آید و زنان گرمی وجودیشان با گرمی شوهرشان درگیر شود. به همین خاطر می فرماید که نزدیکشان نشوید تا از این مغناطیس پاک شوند (وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ) و گرمی و نار زنانگی خالص خویش را ریکاوری کنند. در صورتی که اذیت در آن نباشد؛ خاصیت زنانگی زنان منحرف میشود و دچار انواع بیماریهای زنانه هم میشوند.

سیستم ایمنی بدن انسان، یک ماشین به تمام معنا هوشمند و خودکفاست که از داده های قبلی خود یاد می گیرد. اگر زنان بوسیله قرصهای مسکن و مخدر و سایر گرمی ها، قاعدگی را بی تاثیر کنند، دستگاه ایمنی و کاهش درد بدن آنان، از آن به بعد براساس قرصها برنامه ریزی میکند و فریب میخورد و عملا به قرصها معتادش میشوند. گرمی هایی که شیطان برای انسان پیشنهاد میدهد، فریبنده هستند. کید شیطان ضعیف است اما این کید برای کسی ضعیف است که به خدای عالمیان پناه برده باشد و گرنه برای کسی به خدا پناه نبرده باشد، ضعیف نیست.

 

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و یکم) آخرالزمان (قسمت بیست و هشتم ) اصلاح حرکتی

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و یکم)

آخرالزمان (قسمت بیست و هشتم )

اصلاح حرکتی

 

 

مردم برای اصلاح حرکت بچه هایشان هزینه میکنند ولی برای اصلاح رفتار و کردار و پندار بچه هایشان هیچ اقدامی نمی کنند. روش راه رفتن بچه های دبستانی را اصلاح میکنند ولی برای اصلاح مشی و شیوه زندگی آنان چه اقدامی شده است؟ مردم به اصلاح حرکتی بچه‌هایشان توجه می‌کنند، آنها را به باشگاه اصلاح حرکتی می‌فرستند  تا مثلا پایشان انحنا نداشته باشد. اما به اصلاح رفتاری و کرداری و پیشرفت معنوی بچه‌هایشان هیچ توجهی ندارند. آنها بخاطر جزئی نگری بیش از حد، دچار سندروم اِشکال تراشی از هیکل خود شده اند و انحناهای خیلی جزئی و بی اهمیت را در هیکل خود می بینند و همین دید از زندگی به یک مشکل بزرگ برای آنان تبدیل میشود. آنان به ظاهر خود بطور خیلی افراطی، خیلی اهمیت میدهند. دو نوع راه رفتن و مشی روی زمین وجود دارد: یکی راه رفتن روی صورت و دیگری راه رفتن روی زمین با دو پا به نرمی.

 

أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿۲۲

پس آیا آن کس که نگونسار راه مى ‏پیماید هدایت‏ یافته تر است‏ یا آن کس که ایستاده بر راه راست مى ‏رود (۲۲)

 

وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳

و بندگان خداى رحمان کسانى‏ اند که روى زمین به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى‏ دهند (۶۳)

 

در آیه بالایی خدای حکیم گروهی را معرفی می فرماید که روی صورت خود راه می روند (أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ پس آیا آن کس که روی صورت خود راه مى ‏پیماید). راه رفتن و مشی بر اساس صورت، یعنی افراد مشی و روش زندگیشان را بر اساس صورت تنظیم میکنند. کسی که روی صورت خود راه برود، بعد از مدتی راه رفتن روی دو پا را هم از یاد می برد. آدمی به راه رفتن روی پای خود توجه نمی کند و بیشتر کارهایش را براساس صورت خود تنظیم میکند. فضانوردان بعد از مدتی که در فضا بسر می برند، وقتی به زمین بر می گردند، دیگر نمی توانند روی دو پا راه بروند و باید تحت تمریناتی قرار گیرند تا بتوانند دوباره راه رفتن را یاد بگیرند. کسی که همه قضایای دنیا را براساس صورت و ظاهر می سنجد، بعد از مدتی راه و روش و مشی عادی زندگی را هم از یاد می برد. کسی که همه چیز را براساس صورت خود تنظیم میکند، مشی و روش زندگی اش براساس صورت است و این فرد در واقع روی صورت خود راه می رود. خدا روش زندگی را به ما یاد میدهد. آن خالق یکتا می فرماید که باید روی دو پا راه برویم و نه روی صورت. خدای بزرگ در جای دیگری راه و روش زندگی را برای زنان، مشی حیا معرفی میکند (تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ).

 

فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿۲۵

پس یکى از آن دو زن در حالى که به آزرم و حیا گام بر مى‏ داشت نزد وى آمد [و] گفت پدرم تو را مى‏طلبد تا تو را به پاداش آب‏دادن [گوسفندان] براى ما مزد دهد و چون [موسى] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را بر او حکایت کرد [وى] گفت مترس که از گروه ستمگران نجات یافتى (۲۵)

 

زنان باید مشی زندگی خویش را براساس حیا بنا کنند و نه صورت خویش. متاسفانه بسیاری از زنان، روی صورت خود تغییرات بیش از حدی انجام میدهند و بر صورت خویش راه می روند. خدای حکیم و بزرگ می فرماید که زنان باید روش استحیاء را مبنای زندگی خویش قرار دهند.

بعضی از مردم قرص مصرف میکنند که ظاهرشان بیمار نباشد، اگر چه قرص بمرور از ریشه بیمارشان می کند و توانایی های اولیه دفاعی را از بدن آنها سلب می کند. استندآپ کمدی و آهنگها و کنسرتهای مختلف میروند برای تحریک غده های اشک و خنده. آنها نمیتوانند از ته دل بخندند. در مهمانی ها و جلسات به ظاهر و مد لباس افراد اهمیت میدهند و نه به شخصیت واقعی آدمیان. اینها همگی راه رفتن روی صورت و ظاهر است.

افراد بی هیچ دلیل صحیح پزشکی ، عینک آفتابی میزنند، فقط برای اینکه چشمانشان باز و بسته نشود و چروک نشود! خدای مهربان راه رفتن روی صورت را نفی میکند و به مردم توصیه میکند که راه رفتن به نرمی و آرامی و متانت روی دو پا را مبنای زندگی خویش قرار دهند و روی زمین به نرمی گام بردارند. در قسمت بیماری ایوب، ثابت شد که پا نشانه توانایی های اولیه است. آدمی باید براساس توانایی های خود گام بردارد و براساس توانایی اولیه خود، پا دراز کند و مقلد این و آن نباشد. راز سلامتی و خوشبختی انسان در همین است. روشهای رفاهی هرچی هست نباید معنویت را از بین ببرد و یا آن را کمرنگ کند و نباید ظاهر گرا شود.

مردم قبلاً با افراد دیوانه که در محیط زندگی و کار خویش بودند حرف می‌زدند و  با آنها سر و کله می‌زدند و آنها را در کنترل خویش داشتند. اما اکنون به وسیله مخدرات و آرام کننده‌ها آنها را کنترل می‌کنند. انسان‌ها توانایی انتقال معنویت به دیگران را از دست داده اند و حتی حوصله خود را هم ندارند. مردم تحمل بچه هایشان را ندارند و حاضر نیستند که با بچه هایشان روبرو شوند به محض کوچکترین مشکلی ، او را پیش پزشک و روانپزشک و سایر کارشناسان می برند و آنها هم کار خود را راحت کرده و بچه را پیش فعال نامیده و برای او ریتالین و مواد مخدر دیگر می نویسند و رشد و فراز و نشیب معنوی بچه را تقریبا متوقف میکند. در حالی که مردم با سر و کله زدن با بچه ها و افراد ناقص العقل و سایر مردم، میتوانند معنویت خود را ثبات بخشند و آن را در محک آزمایش قرار دهند و همچنین فرزندان خود را از نظر معنوی رشد دهند. دیگر توصیه به حق و توصیه به صبر نمانده است.

 

وَالْعَصْرِ ﴿۱

سوگند به عصر [دوره زمانی] (۱)

 

إِن ٱلْإِنسَٰنَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲

که واقعا انسان دستخوش زیان است (۲)

 

إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳

مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیک کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى و صبر توصیه کرده‏ اند (۳)

 

مردم در آخر الزمان و آخر دوره ها حوصله بچه هایشان را ندارند و آنان را دست روانپزشک و روانشناس و سایر موسسات اختراعی دیگر می سپارند و ارتباطات صمیمانه  بین والدین و فرزندان به حداقل میرسد، زیرا والدین خودشان گرفتارند و به چیزهای دیگری مشغول میشوند. به همین خاطر در آیه قرآن می فرماید که در نزدیکیهای آخر الزمان، افراد از هم نوعان خود دوری میکنند، حتی از نزدیکترین افراد خود.

 

یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ﴿۳۴روزى که آدمى از برادرش (۳۴)

وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ ﴿۳۵و از مادرش و پدرش (۳۵)

وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ ﴿۳۶و از همسرش و پسرانش مى‏ گریزد (۳۶)

لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ ﴿۳۷در آن روز هر کسى از آنان را کارى است که او را به خود مشغول مى دارد (۳۷)

 

این وضعیت گرچه مربوط به آخر الزمان اصلی است ولی در مورد آخر الزمانهای فرعی هم صادق است. این یک پیام بسیار معنادار است برای همگی تا متوجه باشیم که مکاتب ساخت بشر، چنین سرنوشتی را به ارمغان می آورد. در آن روز مادر از فرزند شیرخواره اش غافل میشود. غافل شدن مادر از فرزند شیرخواره فقط مربوط به آخر الزمان اصلی نیست و بلکه در خیلی جاها که مادران مشغول کارند، نوزاد را شیر نمی دهند و ارتباط مادر با نوزاد خیلی کم شده است. حتی بعضی ها بخاطر اینکه هیکلشان به هم نخورد، نوزادشان را در رحم یک زن دیگر بدنیا می آورند و رابطه مادر و فرزندی روز به روز کم رنگ تر میشود و جهان رو به این سمت و سوی خواهد رفت.

 

یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَمَا هُمْ بِسُکَارَى وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ ﴿۲

روزى که در آن بینید هر زن شیردهنده‏اى از نوزاد شیرى‏اش غافل شود، و هر زن آبستنى [بى‏اختیار] وضع حمل کند و مردمان را مست بینى، و حال آنکه مست نباشند، ولى عذاب الهى سخت و سنگین است‏

 

پدر و مادری که برای فرزند خویش وقت نمی گذارند، قطعا برای هر مشکلی که بچه شان پیدا کند ، او را دست موسسات اختراعی و روانپزشک و غیره می سپارند و آنها هم یک لقب بی معنی همچون "پیش فعالی" بر بچه میگذارند و کودک را از سیستم خانواده جدا میکنند و آن را دست داروهای شیمیایی می سپارند. اما نظام رحمانی همه این مشکلات را حل میکند. وقتی روشهای رحمانی بین مردم رواج یابد، خودبخود خیلی از مشکلات بدون هیچگونه دارویی حل خواهد شد. خیلی ها در کودکی پیش فعال بودند، داروی شیمیایی هم نخوردند و اکنون افراد عاقل و بالغی هستند و هیچ مشکلی هم ندارند. روش حلهای من در آوردی بشر، برای حل مشکلات راه به جایی نخواهد برد و فقط شرایط آخر الزمانی ایجاد خواهد کرد.

 

ممکن است بپرسید که چرا مردم دیگر حوصله سر و کله زدن با افراد دیوانه و بچه ها را ندارند؟

 

جواب خیلی ساده ست. زیرا انسان دارد به سمت صفات دیوانگی میرود. یکی بود که همسر داشت؛ اما او در فضای مجازی طوری وانمود می‌کرد که همسر ندارد و با این و آن قرار ملاقات می‌گذاشت و حتی قرار ازدواج هم می‌گذاشت! این طرز رفتار یک نوع دیوانگی جدید است که خیلی رواج یافته است. این نوع دیوانگی یک نوع دیوانگی خودخواسته است و با دیوانگی مادرزادی یا افراد ناقص العقل خیلی فرق دارد.

آنقدر از این نوع دیوانگی‌های خودساخته زیاد شده است که حق و حقوق افراد عقب افتاده ذهنی پایمال شده است. ما باید یک نوع خشونت جدید را به تعاریف خشونت اضافه کنیم و خشونت را طور دیگری تعریف کنیم.

 

خشونت علیه خود

 

افراد یهویی فکر می‌کنند که باید چاق شوند و یا لاغر شوند و یا عمل جراحی زیبایی انجام دهند. این‌ نوع امورات، کارهای خشونت آمیز علیه خود است. مردم حوصله سر و کله زدن با بچه‌هایشان را ندارند و به همین دلیل آنان را دست پزشک و روانپزشک می‌سپارند و دو دستی بچه‌هایشان را از نظام رحمانی خارج کرده و آنان را به یک نظام مصنوعی و پر از اِشکالات می‌سپارند.

مردم دیگر حال و حوصله حل مشکلات و درگیریهای ایجاد شده را ندارند و آن را دست دادگاه و وکیل می سپارند. وکیل هم از آنجا که شغلش همین است، انواع پیچها را بلد است و خلوص را در کارها از بین می برد. صاف و سادگی در امورات روزمره نمانده است و زن و شوهرها با کوچکترین درگیری، به دادگاه مراجعه میکنند و هیچ آدم مصلحی در خانواده ها نمانده است تا که بینشان صلح برقرار کند. خدای مهربان نمی خواهد که اختلافات زن و شوهر به دادگاه ها و وکلا سپرده شود مگر در حالت ناچاری. زیرا وکلا و دادگاه ها نسخه های کلی و بدور از واقعیت زندگی برای افراد می پیچند و همین خودش کار را مشکلتر میکند. خدای مهربان برای رفع اختلاف بین زن و شوهرها، پیشنهاد میدهد که داوری از خانواده مرد و داوری از خانواده زن؛ اقدام به اصلاح و رفع اختلاف کنند. دلیل این مورد خیلی ساده است. زیرا دو نفر از خانواده زن و مرد، خیلی بهتر و واقعی تر زن و مرد را می شناسند و خیلی واقعی تر حرف دل آنان را می زنند و به این طریق خیلی ساده تر مشکلات حل میشود.

 

وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ یُرِیدَا إِصْلَاحًا یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُمَا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا خَبِیرًا ﴿۳۵

و اگر از جدایى میان آن دو [ زن و شوهر] بیم دارید پس داورى از خانواده آن [شوهر] و داورى از خانواده آن [زن] تعیین کنید اگر سر سازگارى دارند خدا میان آن دو سازگارى خواهد داد آرى خدا داناى آگاه است (۳۵)

 

خدای مهربان بهترین راه حلها را ارائه داده است. اما اکنون در دادگاهها، یک کارشناس یا وکیل مامور حل این اختلافها است که به علت عدم شناخت زن و مرد و عدم شناخت موقعیت آن دو؛ هیچوقت نمی تواند بین آنان صلح برقرار کند؛ غیر از آنکه حرفهای کلی و شعر و دهن پر کن  و خیلی پَرت میزند و نمی تواند صلح واقعی برقرار کند.

عشق یک مفهوم شیطانی است و باعث ایجاد معنویت‌های متضاد و غلط در آدمی می‌شود عشق و نفرت دو لبه یک چاقو اند که هر کدام به اندازه دیگری خطرناکند و در خیلی از مواقع به یکدیگر تبدیل می‌شوند شاید قضیه داغ عشق را شنیده باشید. بعضی‌ها  دست خود و یا سایر اعضای بدن خود را داغ می‌کنند و یا خالکوبی مخصوص انجام می‌دهند که یک نوع عهد جسمی است برای راضی کردن و آرام کردن تضاد معنوی. در واقع آدمی از طریق زخم زدن و داغ کردن خود پیامی را از لایه جسمی به لایه معنوی خود می‌فرستند و این یک نوع عهد است از جسم به لایه های معنا. در قدیم برده‌ها را داغ می‌کردند تا معنویت آنان را تحت تاثیر قرار دهند و برای همیشه مهر بردگی نه تنها بر جسم بلکه بر روان آنان نهند.

عشق مفهوم خطرناکی است که حتی معنویت آدمی نمی‌تواند آن را حل کند و باعث ضرر جسمی به فرد می‌شود به همین خاطر مفاهیم عشق تا آخر عمر، آدمی را درگیر خود می‌کند. عشقه یک نوع گیاه است که دور هر چیزی بپیچد، تا خشکش نکند و تا طراوت و شادابی او را نگیرد، ول کن نیست.

توجه شود که نواقص بشری یا علت خدادادی دارد و یا علت خودخواسته. یکی هست پا ندارد. اما خیلی شکرگزار است و طوری رفتار میکند که انگار پاهایش سالم است. اما یکی هست یک جوش بر صورت خود دارد، نمی‌تواند بیرون رود انگار عیب بسیار بزرگی دارد. زیرا او این جوش روی صورت را نمایانگر تضاد معنویتش میداند و  به همین خاطر، یک جوش کوچک خیلی برایش مهم است. اگر معنویت درستی نداشته باشیم این دنیا همش میشود مشکل و ایراد. اما اگر معنویت درستی داشته باشیم دنیا خیلی برایمان راحت‌تر است، حتی اگر یک پا هم نداشته باشی.

کسی که گردنش کج شده است، باید لایف استایل زندگیش را معتدل کند و طرز استفاده از لپ تاپ و موبایل و سایر وسایل را تغییر دهد؛ نه اینکه رو به عمل جراحی و مصرف دارو بیاورد و بخواهد با این روش‌های مصنوعی آن را اصلاح کند. در واقع خدا می‌خواهد که ما روش و استایل زندگی خود را با صبر همراه کرده و آن را در خود اجرا کنیم تا معنویت خود را تقویت کنیم و باعث رشد نفس خویش شویم.

مردم دقت میکنند که دندان بچه شان کج نباشد ولی دهن کجی بچه هایشان را اصلاح نمی کنند. خیلی به اصلاح فیزیکی اهمیت میدهند و اما به اصلاح معنوی خود هیچ اهمیتی نمی دهند. مردم اعتماد به نفس خود را از پزشک های زیبایی می خرند. مثل خریدن دعا و طلسم از دعانویس. روز عروسی طوری عروس را آرایش میکنند که از حالت طبیعی خارج میشود. این نمایشات الکی، راه رفتن روی صورت است. کسی که صورت برایش مهم باشد، از نظام رحمانی خارج میشود. مهمانی ها پر زرق و برق شده است و پر خرج؛ اما کسی شاد نیست و تفاخر و نفاق و زرق و برقهای بیخودی در آن موج میزند.

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهلم ) طهارت (بخش سوم)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهلم )

طهارت (بخش سوم)

 

در قسمتهای قبل گفته شد که در وضو ، دست و صورت باید شسته شوند و سر و پا باید مسح شوند. شستن وجه به معنای دست شستن از توجهات و کنار گذاشتن توجهات است و همچنین شستن ایدی به معنای کنار گذاشتن امکانات است. اما مسح سر و پا به معنای لمس دوباره و برگشتن به توانایی های پایه ای ذهنی و توانایی های پایه ای بدنی است. اما طبق آیه وضو، در تیمم جریان طور دیگری است. در تیمم، برخلاف وضو، صورت و دست باید مسح شوند. تیمم برای مواقع ضروری و ناچاری است. مسح وجه و دست در تیمم به این معناست که در این حالت اضطراری نباید تمام توجهات و امکانات را کنار گذاشت و بلکه باید به توجهات اولیه و امکانات اولیه (می نیمم توجهات و امکانات که در حالت اضطرار لازم است) برگشت. مثلا در حالت جنگ، همزمان که نماز برگزار می شود، باید مواظب اسلحه خود هم باشید. یا در زمانی که در یک جایی به سر می برید که خطر جانی وجود دارد و نماز بجا می آورید، باید مقداری از توجهات خود را به مواظبت از خود اختصاص دهید. یکی بود که کار میکرد و شرایط کارش طوری بود که بعضی نمازها را روی بیل ماشین بولدزر بجا می آورد. قطعا او در حین نماز ، باید مواظب هم باشد که از آن بالا نیفتد. بنابراین در حالات اضطرار باید مواظب جان خود هم بود. خدا بر انسان سخت نمی گیرد.

 زمانی که نماز می خوانید و بچه کنار خود دارید و همچنین سماور پر از آب داغ آنجاست، این یک حالت اضطرار است. باید مواظب بچه هم باشید. خدای توانا نمی خواهد برانسان سخت بگیرد. در حالت عادی، باید تمام توجهات و امکانات خود را کنار بگذارید ولی در حالت اضطرار میتوانید همچنان توجهات و امکانات پایه ای و می نی مم را با خود داشته باشید؛ همچنان که آیه وضو می فرماید (فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنْهُ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ). البته که انسان باید تمام تلاش خود را بکند و حالتی امن ایجاد کند تا بتواند نماز بجا آورد و در نتیجه تمام توجهات خود را به خدای عالمیان اختصاص دهد.

نماز قطع کننده است، قطع کننده مشغولیتهای روزمره. تصور کنید در طول روز مشغول انجام کارهایی هستید، مطالعه می کنید، مشغول تفکر در مورد یک موضوع خاص هستید، تفریح می کنید، غذا می خورید، فیلم نگاه می کنید، خیابان گردی می کنید، پیاده روی می کنید و یا مشغول درس خواندن هستید و یا یک آزمایش علمی انجام می دهید و یا قرآن را قرائت می کنید، و یا تجارت می کنید و ... دراینجا عبادی بودن یا عبادی نبودن این امور مهم نیستند. حتی ممکن است که مشغول قرائت قرآن باشید. خدا از ما میخواهد که  این امور و کارها و افکار بمدت چند دقیقه قطع شوند و این چند دقیقه به فقط خدا اختصاص داده شوند و نماز به جا آورده شود. خدای مهربان از نماز مهمی میان نمازهای پنجگانه صحبت می فرماید (وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى) که مخصوصا باید در این مورد مواظبت شود.

 

حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِینَ ﴿۲۳۸

بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید و خاضعانه براى خدا به پا خیزید (۲۳۸)

 

فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالًا أَوْ رُکْبَانًا فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَمَا عَلَّمَکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ ﴿۲۳۹

پس اگر بیم داشتید پیاده یا سواره [نماز کنید] و چون ایمن شدید خدا را یاد کنید که آنچه نمى‏ دانستید به شما آموخت (۲۳۹)

 

نماز وسطی میان نمازهای پنجگانه، اهمیت خاصی دارد و نقش ضربه زننده اصلی و بُرنده بر روال و جریان پیوستگی مشغولیتهای روزمره را دارد. این نماز وسطی (نماز محوری) هر جوری هست باید اجرا شود و نباید آن را از دست داد، حتی در حالت سواره و یا پیاده (فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالًا أَوْ رُکْبَانًا).

توجه کنیم که بشر دچار یک نوع آرتروز و روماتیسم فکری و روانی شده است که نماز در اصل دوای این درد است. وقتی فکر و پندار انسان مدام بر یک روال پیوسته و تقطیع نشده باشد، فرد خودبخود دچار فریز و جمود فکری خواهد شد و گره ها و عقده های فکری و ذهنی در او ایجاد خواهند شد و این همان آرتروز روانی است. همین گره ها و عقده ها اگر قطع نشوند، زندگی آدمی را بر هم می زنند. نماز وسطی باید به وسط و کمر این مشغولیتهای روزمره بزند تا گره و عقده در روان آدمی ایجاد نشود.

میان مسلمانان در زمینه نماز وسطی، نظرات مختلفی وجود داشته است. عده ای میگویند نماز ظهر و بعضی دیگر میگویند نماز عصر. اما در واقع خدای مهربان، در این آیه کلمه نماز را با کلمه وسط همراه کرده است، تا به ما بفهماند که این نماز، نمازی است که نقش محوری و کلیدی در زندگی هر کسی دارد. وقتی فرد مشغول تجارت است، نماز عصر برای او نقش نماز اصلی را دارد و وقتی کارمند و یا کارگر است، نماز ظهر نقش نماز وسطی را دارد. اما کسی که شبها مشغول نگاه کردن فیلمهای مختلف است، نماز عشاء برای او نقش نماز وسطی را دارد. زیرا نماز وسطی نمازی است که باید جریان اصلی و محور اصلی و محور وسطی مشغولیت هر کسی را قطع کند و ذکر خدا را به او یادآوری کند. در قسمتی از روز که لایه های عقل و احساس انسان مشغولیت بیشتری پیدا کند، نماز مربوط به آن زمان، برای آن فرد نقش نماز وسطی (نماز محوری) را دارد.

اصلا دلیل اصلی اینکه خیلی از مردم نماز بجا نمی آورند، این است که آنها دلشان نمی خواهد پیوستگی روانیی که در آن غرق هستند، قطع شود. آنها فکر میکنند که اگر این پیوستگی روانی را قطع کنند، یک چیزی را از دست میدهند. هر نمازی که اجرا میشود، افکار و حالات شما را از یک امر قطع می کند. مثلا نماز صبح، خواب و تنبلی شما را قطع میکند. من مطمئنم که خیلی از بیماریها از زیاد خوابیدن و بی تحرکی مستمر پیش می آید. نماز ظهر و یا عصر، شما را از تجارت و کار مستمر باز میدارند تا که در آن غرق نشوید. نماز مغرب، شما را از اوهام و خیالات و نماز عشاء شما را از شب نشینی های طولانی برحذر میدارد و حفظ میکند. اما نماز وسطی نقش نماز محوری را دارد که به وسط مشغولیتها و دل مشغولی ها میزند و آدمی را از مشغولیت در لایه های عقل، احساس و آتشی بیدار میکند. شیاطین و اجنه در طول روز چنان آدمی را دچار خیالات و توهمات می کنند که اگر این خیالات قطع نشود، باعث تسلط آنان بر روان فرد خواهد شد. خدا میگوید نماز را بجا آورید تا از این تسلط نامحسوس شیاطین و اجنه رهایی یابید. تسلط نامحسوس شیاطین، یک نوع آلودگی است. خدا بوسیله فرآیند طهارت و نماز میخواهد ما را از این حالت نجات دهد. خدا می فرماید که با به جا آوردن نماز وسطی (نماز محوری) به کمر و محور این مشغولیتها و پیوستگیها بزنید تا از دست آن خلاص شوید.

وقتی آدمی بطور پیوسته، تحت یک احساس و یا یک تفکر و یا یک خیال باشد، لایه های بالایی خود را خسته و آلوده میکند. عشق، کینه، گریه های مصنوعی، مظلوم نمایی، خنده های مصنوعی و ... نوعی مشغولیتهای الکی و آلودگی هستند که روان آدمی را مشغول میکند و کسب معنویت واقعی را برای فرد غیر ممکن میکنند. به همین خاطر نماز لازم است، زیرا این مشغولیتها فقط با یاد خدا قطع میشوند و لا غیر. مشغولیتهای لایه های عقل و احساس و ناری یک نوع رجز هستند که باید برداشته شوند. این نوع پیوستگیهای روانی، آدمی را مسخ میکند و نماز این چرخه مسخ و تکرار تناسخ مانند را میشکند. گاهی آدمیان بعلت شب نشینی های طولانی، دیر می خوابند و آخرای شب، ناخودآگاه حرفهای افراطی و تفریطی بر زبان می رانند. این طرز رفتار بخاطر غلبه یافتن پیوستگی احساسی و عقلی بر آنهاست. اگر روشی برای کنترل این نوع غلبه ها در زندگی نداشته باشید، بعد از مدتی به مسیر دیگری هدایت خواهید که روش غلطی است. خدا نمی خواهد که ما تحت تاثیر این تسلطهای نامحسوس قرار گیریم.

گاهی آدمی خسیس است ولی نمیداند که خسیس است. زیرا پیوستگی روانی، فرد را فریب میدهد و فرد به اشتباه فکر میکند، حقیقت همانی است که در آن حالت به سر می برد. گاهی آدمی متوجه اشکالات اخلاقی و روانی خود نمیشود. باید به کمر این مشغولیتها زد تا مشکلات اصلی انسان نمایان و پیدا شود. رجز و سایر آلودگیها کشف شدنی هستند و باید کشف شوند تا از سر آدمی برداشته شوند.

 

فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُمْ بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ یَنْکُثُونَ ﴿۱۳۵

و چون عذاب را تا سررسیدى که آنان بدان رسیدند از آنها برداشتیم باز هم پیمان‏شکنى کردند (۱۳۵)

 

سبک زندگی غلط آدمی را وارد جهنم میکند. جهنم یک نوع پیوستگی مداوم روانی در آن برقرار است که نمیتوان از آن دست کشید. این نوع پیوستگیها مثل غل و زنجیر آدمی را بند میکنند و نمی گذارند فرد یک لحظه آزاد باشد. التبه اگر خوب دقت کنید، پیوستگیهای روانی این دنیا هم آدمیان را غل و زنجیر و آلوده میکنند. خدای مهربان با طهارت و نماز میخواهد ما را از این حالت خطرناک و چاله روانی و جهنمی نجات دهد. پیوستگیهای روانی نقش ریسمانی را دارند که بوسیله آن حیوانات داحل سیرک را کنترل میکنند. در سیرک، گاهی با یک ریسمان خیلی نازک ، یک فیل را هم کنترل و غل و زنجیر میکنند. نماز وسطی این ریسمان نازک و نامحسوس را برای انسان پاره میکند.

متاسفانه علم روانشناسی جدید میخواهد که رجز و آلودگیها را بدون دخالت دادن نام خدا، پاک کند و این عملا غیر ممکن است. مثل اینکه بخواهید یک اتاقی را جارو کنید ولی اتاق بسته است و بعد از جارو نمیدانی که آشغال را کجا بریزی. روانشناسی آلودگیها را در همان روان خود فرد می ریزد و بیشتر روانگردانی میکند و نه روان درمانی. آنها رجز را تغییر شکل میدهند و دوباره به خورد فرد میدهند و برای درمان فرد، یک فلسفه غلط در روان فرد می اندازند. اینها درمان نیستند و بلکه روانگردانی هستند. اینها یک نوع پوشاندن حقیقت است و به نوعی کفر است.

نباید به آلودگی روانی عادت کرد. زیرا آلودگی هایی که زمان زیادی از آنها بگذرد، دیگر پاک کردنش خیلی مشکل است. آینه هایی که در حمام هستند، بعلت بخار آب زیاد روی آنها، جرم می گیرند و شفافیت خود را از دست میدهند. همان اول، خیلی ساده پاک میشوند، ولی اگر زمان زیادی بگذرد، پاک کردن و تمیز کردن آنان خیلی مشکل میشود. روان انسان هم اینطوری است. اگر مرحله تطهیر آن به تاخیر افتد، خیلی به سختی میتوان آن را تمیز کرد. اگر آدمی آلودگیهای باطنی را پاک نکند، روزی گیر شیطان خواهد افتاد و آن موقع دیگر دیر است.

وقتی خدای رحمان میفرماید که خلق الانسان ضعیفا، یعنی انسان ضعیف خلق شده است و پس باید نقطه ضعفهای خود را بشناسد و بداند که چه چیزهایی روان او را آلوده میکنند و دنبالش نرود و از چیزهایی که این آلودگیها را برای او پیش می آورند، پرهیز کند. کلمه عربی تقوا در همین معناست. تقوا یعنی پرهیز کردن و دوری کردن از چیزهایی که روان ما را آلوده میکنند.

جالب است که زندگی کردن طبق نظام رحمانی و طبیعت رحمانی، خیلی از رجزها و آلودگیها را میشوید و محو و نابود میکند. اما روشهای شیطانی سعی دارد که رجزها را بپوشاند و صورت مساله را پاک کند. در نتیجه بعد از مدتی، نهاد جامعه آنقدر آلوده شده است که مثل بشکه باروت ، هر لحظه احتمال غرق شدن دسته جمعی در آلودگیها، هست. در مواقع بحرانی و تاریک، این آلودگیهای پاک نشده در تصمیمات انسان تاثیرگزارند. مثلا کسی که از خانه تاریک در شب میترسد، میداند که خانه در شب همان خانه در روز است. ولی در مواقع بحرانی، ضمیر ناخودآگاه برای او تصمیم می گیرد و این ضمیر، اگر آلودگی ها در آن انباشت شده باشد، تصمیمات غلط اخذ خواهد شد. تعصبات جاهلی یک نوع آلودگی مخفی هستند که در ضمیر و روان انسان مخفی میشوند و اما در مواقع بحرانی موجب قتل هم خواهند شد. این آلودگیها قوانین و دیوهای مخفیی هستند که در روان آدمی منتظر فرصتی هستند تا فعال شوند.

 

إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوَى وَکَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا ﴿۲۶

آنگاه که کافران در دلهاى خود تعصب [آن هم] تعصب جاهلیت ورزیدند پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خویش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت و [در واقع] آنان به [رعایت] آن [آرمان] سزاوارتر و شایسته [اتصاف به] آن بودند و خدا همواره بر هر چیزى داناست (۲۶)

 

در این آیه، سکینه (آرامش) متضاد مواقع بحرانی است و به هم خوردن این سکینه و آرامش از غلبه یافتن تعصبات و آلودگیهای جاهلی بوجود میاید. در واقع امنیت و آرامش اصلی این است که نگذارید آلودگیهای روانی بر انسان غلبه کند.  برای این کار نیاز به تقوا داریم. یک مادر به بچه اش توصیه میکند که اگر یک فرد بیگانه به تو شکلات داد، ازش نگیرید و آن را نخورید. زیرا مادر میخواهد امنیت جسمی را برای بچه اش تامین کند. معمولا مادران به امنیت جسمی فرزندان اهمیت میدهند و پدران به امنیت معنوی فرزندان باید اهمیت دهند. بچه ضعیف است و به همین خاطر، مادرش او را با یک دستور کنترل میکند. تقوا یعنی رعایت کردن این دستور.

خدای مهربان هم دستورات خاصی را برای ما فرستاده است که نقش نگهدارنده و محافظت کننده را دارد و باید آن را رعایت کنیم؛ به این می گویند تقوا. وقتی یک گوزن، در طبیعت علف میخورد، همیشه مواظب است که شیر و یا پلنگ به او حمله نکند. وقتی آب میخورد، همیشه باید مواظب باشد که تمساح از داخل برکه او را شکار نکند. به این طریق یک گوزن همیشه مواظب است که دچار خطر نشود. آدمی هم باید همیشه از خودش محافظت کند در مقابل آلودگیهای مختلف.

خدا میخواهد کارها را برایمان راحت تر کند. کسی که در لایه های عقل و احساس خود آلودگی و رجز دارد، میتواند در فرآیند وضو خود را پاک نماید. وضو و تطهیر کالبد جسمی، خیلی راحت است. اما خدا بوسیله همین کار راحت میخواهد که تطهیر را به لایه های عقل و احساسمان سرایت دهد.  وقتی شما وضو می گیرید و اعضاء مشخصی را غسل و یا مسح می کنید؛ یک پله به بالا حرکت کرده اید و همین حرکت را ادامه میدهید و همین مراحل غسل و مسح را بر لایه عقل و احساس و لایه ناری خود اجرا می کنید. به این طریق وضوی بدنی نقش قرقره و ساده ساز را برای شما ایفا میکند. خدا با قراردادن انسان در کالبد خاکی، کارها را برایش خیلی راحت تر کرده است. تطهیر در لایه های عقل و احساس و ناری بدون کالبد خاکی خیلی سخت است و تقریبا برای انسان ضعیف خیلی مشکل است. اما جسم خاکی ما، مثل هندل عمل میکند و لایه های عقل و احساس ما را بکار می اندازند. جسم خاکی ما مثل قرقره ای عمل میکند که یک وزنه یک تنی را به صد کیلو برای ما تقلیل میدهد. اجنه لایه خاکی ندارند و تصحیح کردن عقل و احساس برای آنان ده ها برابر انسان مشکل تر است. به همین خاطر است که آنان ده ها برابر انسان بیشتر عمر میکنند تا فرصت بیشتری برای تصحیح خود داشته باشند. وضوی جسمانی، نماز جسمانی، رکوع و سجود و قیام جسمانی و روزه جسمانی بزرگترین نعمتی هستند که خدا به ما داده است تا خود را بوسیله آن پاک کنیم. به همین خاطر بعد از آیه وضو، از اتمام نعمت (وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ) صحبت می فرماید.

 

وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ 

لیکن مى‏ خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند باشد که سپاس [او] بدارید 

 

این اعمال جسمانی آنقدر مهم هستند، که در صورت نبود آب، باید با خاک تیمم کرد و آن را انجام داد. اما این پایان کار نیست و بلکه وضو و نماز و روزه و سجود و رکوع جسمانی، فقط شروع یک فرآیند هستند. فرآیندی که باید به لایه های بالاتر (عقل و احساس و ناری) سرایت کند و جریان یابد. بنابراین نمیتوان براساس ظاهر این اعمال عبادی در مورد دیگران قضاوت کرد. همچنین براساس ظاهر افراد، نباید در مورد آنان قضاوت کرد. بر پایه انجیل یوحنا، مریم مجدلیه ابتدا زنی تن‌فروش بوده است. روزی اهل شهر به دنبال وی می‌افتند تا وی را سنگسار کنند. او می‌گریزد تا به مسیح می‌رسد. مسیح داستان را از دنبال کنندگان می‌پرسد و آنان می‌گویند که ما می‌خواهیم او را بخاطر گناهانش سنگسار کنیم. عیسی می‌گوید بسیار خوب چنین کنید اما نخستین سنگ را کسی بزند که گناهی نکرده باشد. این سخن عیسی آن ها را شرمنده و پراکنده ساخت و جان مریم مجدلیه را رهانید و از آن پس وی یکی از یاران نزدیک عیسی گردید. این داستان ما را به این واقعیت راهنمایی میکند که گاهی آدمی لایه های بالایی خود (لایه عقل و احساس و ناری) را تطهیر و پاک کرده است ولی در لایه جسمانی خود، سابقه خوبی برای خود نگذاشته است. اما ما موظفیم که دیگران را فقط براساس لایه ظاهری و جسمانی قضاوت نکنیم. این داستان نشان میدهد که همیشه مردم برای پاک نشان دادن جلد پنهان خود، سعی در حذف کسانی را داشته اند که بدنام شده بوده اند. آنها آلودگی خود را می پوشاندند. آنها به جای آن که آلودگیهای خود را پاک و تمیز و تطهیر کنند، با رمی سایر گناهکاران و تظاهرات، سعی در پوشاندن آلودگی های نهاد و پنهان خود میکردند.

منافقینی هستند که به ظاهر نماز میخوانند ولی لایه های عقل و احساسشان آلوده ست. ما آنان را نمی شناسیم. اما بهتر است که قضاوت را به عهده آن خالق یکتا بگذاریم. یک زن و یا مرد بد سابقه ممکن است که قبلا خلافهایی انجام داده باشند ولی توبه کرده باشند و لایه های عقل و احساس خود را از آلودگی پاک و تطهیر کرده باشند؛ اما دیگران نباید تهمت به آنان بزنند. همانطور که در آیه رمی هم شدیدا هشدار داده شده است.

کسانی که بدون چهار شاهد، تهمت زنا به دیگران میزنند، هشتاد جلد باید زده شوند و خود کسانی که زناکارند، صد ضربه. که البته اختلاف چندانی ندارند. زیرا از نظر خدای حکیم، آلودگی لایه های بالایی مهم است. زیرا تهمت زنندگان، لایه های بالایشان مشکل دارد و آلوده است. لایه های بالایی زناکاران هم آلوده است. فرق این دو گروه این است که اولی سابقه ندارند و دومی سابقه دارند. ولی آلودگی، آلودگی است و نوع آلودگی زیاد مهم نیست. زیرا سرنوشت هر دو گروه یک مسیر است. برای فهم این موضوع به قسمت هشتم درمان بیماری مراجعه شود.

در نظام رحمانی، دنیا دار توبه و درمان و اصلاح است. اعمال زشت زنا و یا تهمت زدن زنا، هیچکدام رحم در آنان نیست و این کردارهای زشت خالی از ترحم هستند. خدای مهربان برای کسانی که تهمت زنا میزنند، هشتاد ضربه جلدی نوشته است که با خود عمل زنا (صد ضربه) فرق چندانی ندارد. این نشان میدهد که تهمت زنندگان بدون چهار شاهد، پندار و مغناطیس آنان تقریبا به کثیفی پندار زناکاران است. معمولا افراد یک جامعه در زمینه های فحشاء به دو گروه تقسیم میشوند. گروه اولی مرتکب فحشاء میشوند ولی گروه دومی، بدون چهار شاهد، افراد را متهم به فحشا میکنند. معمولا اکثر افراد یک جامعه بی تقوا از نوع گروه دوم هستند. جالب است که درجه کثیفی آتش بیگانه افراد تهمت زننده هشتاد است که نزدیک صد است و با مرتکبین زنا فرق چندانی ندارد. به این طریق خدای حکیم ادعاهای ریاکارانه ( پاک نشان دادن خود در حد خراب کردن دیگران ) را در حد گناه زنا معرفی میکند (فَلَا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى ). پاک نشان دادن خود به قیمت خراب کردن دیگران یک نوع فریب است. افرادی که صرفا برحسب ظاهر جلدی افراد، به دیگران تهمت زنا  میزنند، میخواهند یک چیزی را در نهاد کثیف خویش پنهان کنند و در واقع میخواهند جلد خود را  از آلودگی های زیادی که دارد مخفی کنند. خدا دانای غیب و نهان است و میداند که اینها هم جلدشان آلوده است و به همین خاطر برای اینها هم هشتاد ضربه می نویسد. خدای مهربان، با تجویز صد جلد و هشتاد جلد که در سوره نور آمده است، میخواهد آلودگی زناکاران و تهمت زنندگان را از بین ببرد و آنان را درمان کند. خدا نمیخواهد گناهکاران را سنگسار کند و یا بکشد؛ بلکه میخواهد آنان را درمان کند. به قسمت هشتم درمان بیماری مراجعه شود. 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و نهم ) طهارت (بخش دوم)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و نهم )

طهارت (بخش دوم)

 

در قسمت اول طهارت بیان شد که طهارت یک نوع آماده شدن برای قیام است و در انجام طهارت هر چهار لایه عقل، احساسات، ناری و جسم خاکی باید طاهر و پاک شوند. نماز یک نوع قیام است؛ به همین خاطر خدای حکیم در مورد نماز همیشه فعل اقیموا را بکار می برد. مسیحیان نمازشان را ضایع کردند، زیرا برای انجام آن قیام نمی کنند. یکی دیگر از جنبه های ضایع کردن نماز، به آن معناست که بدون طهارت، نماز بجا آورده شود. هر جا طهارت ناقص باشد، بعد از مدتی نماز به یک کار بیهوده و بیفایده تبدیل میشود و در نهایت کنار گذاشته میشود. آلودگی های عقلی و احساسی و ناری، باعث ضایع شدن نماز میشوند و نتیجه قطعی این موضوع، تابع شهوات شدن است.

 

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا ﴿۵۹

آنگاه پس از آنان جانشینانى به جاى ماندند که نماز را تباه ساخته و از هوسها پیروى کردند و به زودى [سزاى] گمراهى [خود] را خواهند دید (۵۹)

 

به همین خاطر، خدای حکیم با روشهای مختلف میخواهد که مردم را از رجس و رجز و سایر آلودگی های روانی و باطنی پاک کند. همانطور که در آخر آیه وضو می فرماید:

 

وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ

لیکن مى‏ خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند باشد که سپاس [او] بدارید

 

باید انواع آلودگیهای جسمی و روانی را از خود دور کنیم، تا بتوانیم به مرحله اقامه نماز برسیم و آن را برگزار کنیم. اصلا هدف دین همین است که انسانها را پاک کند و از رجز و آلودگیها پاکشان کند. نماز ابزار ضروری دین است.

غسل و مسح که در آیه وضو بیان شده است، فقط مربوط به لایه جسم خاکی ما نیست؛ بلکه غسل و مسح باید در لایه عقل، لایه احساس و لایه ناری هم باشد. اگر طهارت به هر دلیلی در یکی از چهار لایه باطل شود، باید دوباره وضو تجدید شود.

معمولا بیشتر مردم، باطل شدن طهارت برای نماز را فقط به کثیف بودن لایه جسمی محدود میکنند. درحالی که اگر عقل و احساس انسان هم آلوده شود، باید مراحل و فرآیند وضو از اول انجام شود. هر کدام از این لایه ها، باطل کننده هایی دارند که در صورت وقوع، باید وضو از نو تجدید شود. این نکته بسیار مهمی است که بیشتر مسلمانان به آن توجهی ندارند.

 

لایه های مادی

باطل کننده طهارت این لایه

لایه عقل و منطق

طمع – حسادت -  بخل - کبر – عُجب – ریا – قمار و ...

لایه شعور و احساسات

خشم – غضب – کینه – استرس – احساسات مصنوعی ناشی از آهنگهای آلفایی و فیلمهای توهمی و هیجانات کاذب و سایر لذتهای کاذب

لایه ناری

خیال پردازی – شعر خوانی - وحدت وجود – مدیتیشن – یوگا – کارما – ذهن مثبت – عشق – فنگ شوئی – ذن و ...

لایه جسم خاکی

قضاى حاجت – ملامسه با زنان – جنب شدن و ...

 

بخل یک نوع آلودگی عقلی است، که اگر پاک نشود، نمیتوان زکات داد و از مال دنیا دل کند. یعنی بدون طهارت باطنی نمیتوان زکات را پرداخت کرد. در بیشتر آیه های قرآن، هر وقت خدای مهربان از اقامه نماز صحبت می فرماید، بلافاصله از دادن زکات صحبت می فرماید و این ثابت میکند که بدون طهارت باطنی نمی توان نماز بجا آورد و زکات داد. از مقدار زکات پرداختی و مقدار برگزاری نماز افراد یک جامعه میتوان به مقدار آلودگیهای روانی آن جامعه پی برد.

اکنون خیلی از مردم در گوش دادن آهنگهای آلفایی غرق میشوند. با این حال برای نماز بعدی، تجدید وضو نمی کنند. دلیلش هم این است که آنان فقط طهارت لایه جسمانی را در نظر می گیرند و به طهارت لایه احساس و عقل و فکر خویش توجه نمی کنند. در حالی که باید طهارت لایه های عقل و احساس هم در نظر گرفته شود و در صورت آلودگی این لایه های غیر خاکی، باید وضو از نو تجدید شود. در صورت قیام برای نماز بدون طهارت لایه عقل و احساس ، نماز در سکاری است و اصلا برگزاری نماز برای خدای عالمیان در این حالت امکان پذیر نیست. خدای حکیم بطور جدی دستور داده است که در حالت سکاری نماز بجا نیاورید؛ زیرا نماز در حالتی که لایه های عقل و احساس طهارت ندارند، یک توهم است و این نوع نماز برای شیطان است. بعضی از مسلمانان نا آگاهانه ، یوگا را با نماز مقایسه میکنند؛ در حالی که یوگا دقیقا یعنی آلودگی لایه ناری. زیرا در یوگا ، آدمیان به یک آتش بیگانه وصل میشوند و در نتیجه طهارت خود را از دست میدهند. یوگا و مدیتیشن یکی از آلودگیهای خطرناک و باطل کننده های مهم و عمده طهارت باطنی هستند.

خدای رحمان بر به جا آوردن نماز بسیار تاکید دارد ولی در یکی از آیات شدیدا انجام نماز را منع فرموده است و حتی دستور فرموده است که اصلا نزدیکش هم نشوید و آن حالت هم انجام نماز در حالت سکاری (لا تقربوا الصلوه و انتم سکاری) است. زیرا آلودگی آن مسری است و انسان را بیمار میکند.

طهارت قبل از نماز خیلی مهم است، زیرا در صورت عدم طهارت لایه های بالایی ، اقامه نماز غیر ممکن است. همانطور که در آیه وضو بیان شد، هدف از طهارت، اقامه نماز است. قیام هم مثل طهارت باید در هر چهار لایه باشد. یعنی از نظر عقلی هم قیام کرد و مشغول کننده های عقلی را کنار بگذارید و همچنین خود را از هیجانات احساسی دور کنید. واقعیت این است که انسان نمی خواهد بداند که خیالپردازی، عشق، مدیتشین و خیلی از آهنگهای موجود همگی یک نوع آلودگی هستند. اما از آنجا که این آلودگیها از نوع جسمی نیستند، کسی به طهارت آنها توجهی ندارد. نماز بدون طهارت، نماز نیست و هیچ تاثیری در روان ما ندارد. خدا می فرماید که نماز آدمی را از فحشا و منکر باز میدارد. نمازی که این کار را نکند، شک نکنید که بدون طهارت اقامه شده است.

قیام در لایه جسمی، یعنی پا شدن و ایستادن. اما در لایه های عقل و احساس، یعنی عقل و تفکر مان را نسبت به برپایی نماز، بیدار کنیم و فکرمان را به سمت برپایی نماز ببریم و دیگر افکار و دیگر احساسات را از خود دور کنیم. باید احساس خود را از چیزهای دیگر به سمت نماز بکشانیم. لایه ناری ما نباید درگیر مغناطیسهایی همچون عشق، وحدت وجود و سایر آلودگیها باشد، بلکه باید از این موارد دست بکشیم. رکوع و سجود هم مثل قیام باید در هر چهار لایه باشد. رکوع و سجود معناهای مهمی هستند که باید در لایه های عقل و احساس هم رخ دهند. خدای مهربان در مورد سجده می فرماید که:  إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا یعنی گریه واقعی همیشه بعد از سجده بوجود خواهد آمد. البته سجده ای که آیه مدنظرش است، سجده ای است که در هر چهار لایه اتفاق افتد. ما باید ابتدا فکرمان را و عقلمان و احساساتمان را وادار به رکوع و سجود کنیم و بعد انسان خود به خود در مقابل خدای رحمان به خاک خواهد افتاد. گریه های بدون سجود و رکوع بی معنایند و فقط تحریک غده های اشکند. مردم انواع کلیپها را نگاه میکنند و یا انواع کنسرتها و استندآپ کمدی ها می روند تا ذره ای گریه کنند و یا بخندند. در حالی که اینها هیچکدام گریه و خنده واقعی نیستند. گریه و خنده را خدا خودش میدهد و بدست آوردنی نیستند.

 

وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى ﴿۴۳و هم اوست که مى ‏خنداند و مى‏ گریاند (۴۳)

وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْیَا ﴿۴۴و هم اوست که مى‏ میراند و زنده مى‏ گرداند (۴۴)

 

قیام و رکوع و سجود یک امر معنایی هستند که باید ابتدا در حالت معنا شروع شوند و بعد از معنا به امر جسمی تبدیل شوند. قیام و  سجود و رکوع ظاهری که فقط با کالبد بدنی خود انجام میدهیم، یک نماز ریاکارانه است. در نماز سهل انگارانه و ریاکارانه، به قیام و رکوع و سجود در لایه های عقل و احساس توجه نمیشود و به این طریق نماز به یک امر مضر و خطرناک تبدیل میشود. به همین خاطر خدا می فرماید که در حالت سکاری نماز نخوانید. سکاری یعنی حالتی که فرد طهارت عقلی،احساسی را در نظر نمی گیرد. کسی که در این لایه ها طهارت نداشته باشد، قطعا نمی تواند قیام، رکوع و سجود واقعی انجام دهد. مردم سجده و رکوع واقعی انجام نمی دهند ، به همین خاطر به رضایت قلبی در مورد خدا نخواهند رسید و قطعا خوشحالی و گریه واقعی هم برای آنان اتفاق نخواهد افتاد. شرط ورود به بهشت رضایت دو طرفه بین خدای رحمان و بنده است (رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً).

 

ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ﴿۲۸خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (۲۸)

 

فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿۲۹و در میان بندگان من درآى (۲۹)

 

وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿۳۰و در بهشت من داخل شو (۳۰)

 

از نظر قرآن، لایه های احساس و عقل و ناری خیلی مهم هستند و بدون در نظر گرفتن طهارت این لایه ها، نماز در سکاراست و حتی خدا امر می فرماید که نزدیکش نشوید (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى). در یکجای دیگری از قرآن، خدا در مورد امر به آدم و حوا در بهشت از همین فعل استفاده فرموده است (وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ).

 

وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿۳۵

و گفتیم اى آدم خود و همسرت در این باغ سکونت گیر[ید] و از هر کجاى آن خواهید فراوان بخورید و[لى] به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود (۳۵)

 

وقتی این دو مورد را مقایسه می کنیم، خیلی راحت میتوان فهمید که نزدیک شدن به نماز در حالت سکاری، باعث هبوط آدمی میشود؛ همانطور که نزدیک شدن به درخت ممنوعه باعث هبوط آدم و حوا شد. به همین خاطر، خدای مهربان در قرآن خیلی به لایه معنایی نماز اهمیت داده است و همه اش در این مورد صحبت می فرماید. زیرا اصلا بدون طهارت عقل و احساس، نماز بیفایده است و خیلی مضر است. انسان با اجرا کردن نماز در حالت سکاری و سستی، دارد در مورد زندگی بعدیش، قمار میکند و قطعا نماز در حالت سکاری به باخت منتهی میشود.

 

وَمَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلَا یَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ کُسَالَى وَلَا یُنْفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ کَارِهُونَ ﴿۵۴

و هیچ چیز مانع پذیرفته شدن انفاقهاى آنان نشد جز اینکه به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند و جز با [حال] کسالت نماز به جا نمى ‏آورند و جز با کراهت انفاق نمى کنند (۵۴)

 

إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا کُسَالَى یُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا ﴿۱۴۲

منافقان با خدا نیرنگ مى کنند و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد و چون به نماز ایستند با کسالت برخیزند با مردم ریا مى کنند و خدا را جز اندکى یاد نمى کنند (۱۴۲)

 

مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَلِکَ لَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَلَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا ﴿۱۴۳

میان آن [دو گروه] دو دلند نه با اینانند و نه با آنان و هر که را خدا گمراه کند هرگز راهى براى [نجات] او نخواهى یافت (۱۴۳)

 

الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ ﴿۵که از نمازشان غافلند و سهل انگارند (۵)

 

الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ ﴿۶آنان که ریا مى کنند (۶)

 

وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ ﴿۷و از معنویت واقعی ممانعت میکنند (۷)

 

براساس آیات فوق، میتوان نتیجه گرفت که سهل انگاری و ریاکاری در نماز، منجر به نابودی معنویت میشود.

همچنین ترتیب اعضایی که در وضو طهارت می یابند، خیلی مهم است و این ترتیب در وضو نکات مهمی را در بردارد. ترتیب باید همانطوری باشد که آیه می فرماید:

 

·      غسل وجوه (دست کشیدن از توجهات)

·      غسل دستها (دست کشیدن از تعلقات)

·      مسح سر  (چسبیدن به توانایی های اولیه ذهنی)

·      مسح پا (چسبیدن به توانایی های پایه ای بدنی)

 یعنی ما باید وجوه و ایدی خود را بشوییم و  دست از توجهات و تعلقات غیر از خدا بشوییم و آن را بگذاریم کنار. بعد سر و پای خود را لمس کنیم تا بتوانیم به توانایی های اولیه ذهنی (سر) و بعد توانایی پایه ای  (پا) خود برگردیم. شستن و مسح کردن دو معنای تقریبا متضاد دارند. اما یوگا برخلاف نماز میگوید که تواناییهای اولیه ذهنی خود را متوقف کن. نماز میگوید رکوع و سجود کنید ولی یوگا میگوید که از زمین بلند شوید و پرواز کنید!

 

شستن = دست شستن از چیزی = رها کردن = کنار گذاشتن

مسح = لمس دوباره = برگشتن به آن = برگشت به توانایی های اولیه ذهنی و توانایی های پایه ای بدنی

 

وقتی به وقتش آلودگی های عقلی و احساسی را از خود دور نکنیم، در مواقع بحرانی و پیری سرمان آوار میشوند و افراد معرکه گیر میشوند. بعضی آلودگیها در ضمیر ناخودآگاه مخفی و پنهان میشوند و مثل دیو خفته هستند که در دوران پیری و مشکلات بیدار میشوند. به همین خاطر بعضی ها در پیری، معرکه گیر میشوند؛ زیرا آنها در دوران جوانی نمازشان در سکاری بوده است.

شاید توجه کرده باشید که اگر به بعضی افراد، یک کاری را بسپارید، میگوید که وقت انجامش را ندارم. در حالی که او وقت زیادی دارد ولی توانایی انجام کار در لایه جسمانی را ندارد. دلیل آن خیلی ساده است. او مشغول است و البته نه در لایه جسمانی، بلکه در لایه های بالایی مشغول است. این فرد شدیدا نیاز به طهارت و بلافاصله بَعدش نیاز به قیام دارد.

طهارت جسمی و باطنی پیش نیاز قیام هستند. قوم لوط از طهارت نفرت داشتند، زیرا آنها را به حالت عادی بر می گرداند. اما پیامبر لوط و سایر مومنان دنبال طهارت بودند. زیرا آنها میخواستند که یک چیزی را اقامه کنند. برای اقامه باید ابتدا خود را طاهر و پاک کرد. طهارتی که قوم لوط از آن نفرت داشتند، قطعا طهارت ظاهری نبوده است، بلکه طهارتی در سطح عقل و احساس بوده است. وقتی آدمی باطنش کثیف باشد، انواع روشهای کثیف جنسی را هم بوجود خواهد آورد و این روشهای کثیف برای او عادی میشود.

 

وَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ ﴿۸۲

ولى پاسخ قومش جز این نبود که گفتند آنان را از شهرتان بیرون کنید زیرا آنان کسانى‏ اند که به پاکى تظاهر مى کنند (۸۲)

 

جهت انجام طهارت، ابتدا باید یک سری مقدمات را انجام داد. فرض کنید که شما غذایی میخورید که ناسالم است، تا چند روزی مسموم و کسل میشوید و اشتهای خوردن را از دست میدهید و برای بیشتر ما از این نوع اتفاقها افتاده است. زیرا تا غذای فاسد از سیستم گوارشی ما بیرون نرود، نمی توان اشتهای خوردن غذای دیگری را کرد. روان ما هم اینطوری است. اگر ما ورودی فاسدی را از طریق چشمان، گوش و سایر اعضاء دریافت و حس کنیم؛ یعنی آن ورودی فاسد را خورده ایم و بنابراین روان ما بیمار میشود و تا موقعی که ورودی فاسد از روان ما بیرون نرود، نمی توان پندار خود را به سمت نیک متمایل کرد. زیرا همان موقع که ورودی فاسد وارد روان میشود، دیگر نمیتوان واقعیتها را فهمید. یکی از معانی توبه همین است که ورودی فاسد از روان بیرون رانده شود. طهارت عقلی و طهارت احساسی پیش نیاز از بین بردن مسمومیت پنداری و روانی است. بنابراین برای بکار انداختن چرخه نیک (پندار نیک کردار نیک گفتار نیک گفتار صبر)، طهارت اولین کاری است که افراد باید انجام دهند؛ آن هم طهارت در همه سطوح عقل و احساس و ناری و جسمی.

ورودی فاسد مثل یک دیو بر آدمیان چنبره میزند و دست بردار هم نیست. برای بیرون راندن این ورودی فاسد که مثل یک دیو است، باید روزه گرفت. در اینجاست که نماز و روزه به کمک همدیگر می آیند. روزه گرفتن، به تمام معنا دیوها را از محیط روان انسان بیرون میراند. در این مورد جمله ای از مسیح در یکی از انجیلها آمده است که مسیح میگوید:

 

 دیو جز به دعا و روزه از جسم انسان بیرون نمی‌رود

 

مسیح که خودش معجزه اش در همین موارد بود و دیو را از بدن جن زدگان بیرون میراند، چنین نکته ای را برای پیروانش بیان میدارد و این چنین راه حلی را برای آنها بیان میدارد. روزه یک نوع طهارت درونی هم هست. برای بیرون کردن غذای فاسد از بدن، باید تا مدتی چیزی نخورید. برای روان ما هم همینطوری است. ورودی فاسدی که وارد روان ما میشود، با امساک (روزه) بیرون میرود و بنابراین حتی روزه هم نوعی فرآیند طهارت است. در صورت طهارت میتوان معنویت جدید را وارد روان خویش کرد و معناها را صحیح فهمید. همانطور که در روزه، ما غذا نمی خوریم، باید از خوردن خیالات، مفاهیم عشق، مدیتیشن و سایر آلودگی های روانی هم پرهیز کنیم. بدون این نوع پرهیز نمی توان غذای جدید وارد بدن و روان خویش کرد. که اگر هم به زور خورانده شود، باعث بزرگتر شدن بیماری و مشکل خواهد شد.

 

 

آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و هشتم) مذهب عشق ( 2 ) زبان عشق

pdf

 

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و هشتم)

مذهب عشق (بخش 2 )

زبان عشق

 

 

1. زبان عشق بصورت شعر است

زبان عشق ، بصورت شعر است. زیرا شاعران در شعرهایشان هر چیزی که عشقشان بکشد، بیان میدارند. شاید تجربه کرده باشی که مثلا کسی را نصیحت می کنید و به او میگوئید که اینکار را نکن، زشت است. اما او در جواب میگوید که به تو ربطی ندارد، هر آنچه که عشقم بکشد انجام میدهم. وقتی او میگوید که هر آنچه که عشقم بکشد، انجام میدهم، در واقع میخواهد طبق هوای خود عمل کند و هر آنچه که نفس سرکش بخواهد، انجام دهد. او قواعد عادی و ثابت شده نیک را قبول ندارد.

شاعر میگوید : باران می بارد نم نم

تا اینجا مشکلی نیست و جمله معنا دار است. اما شاعر به تکرار این نوع جملات احتیاج دارد و به آن معتاد شده است و بنابراین  او برای جور کردن و ادامه دادن این سخن، مجبور است که این نوع جملات را ادامه دهد، حتی اگر بی معنا باشد. اما مگر آدمی چند جمله اینطوری با این نظم میتواند بسراید! بنابراین او در ادامه ممکن است بگوید:

 باران می بارد نم نم؛

باران می بارد خم خم؛

باران می بارد دم دم؛

 باران میبارد بم بم؛

باران میبارد جم جم؛

باران میبارد لم لم؛

باران میبارد سم سم و ...

 

او (و آیندگان) حتی ممکن است برای این جملات، فلسفه تراشی و معنا تراشی و خیالبافی هم بکنند. عشق هم ادامه یک اغراق و افراط است و عاشق باید همیشه ادامه دهد و همیشه از معشوق تعریف کند و حتی اگر معشوق چیزی برای گفته شدن هم نداشته باشد، عاشق مجبور است مثل یک شاعر ادامه دهد و کارهای شاعرانه و عجیب و غریب و جملات ناهمگون بگوید. عشق با شعر بیان میشود، زیرا عشق با کلام عادی و رفتار عادی سازگار نیست. البته از طرف دیگر، معشوق هم هیچوقت از عاشق، کلام عادی و رفتار عادی را نمی پذیرد. بنابراین اکثر عاشقان، در نهایت به نوعی شاعر و شبهه شاعر میشوند. زیرا عشق آنان را به سمت شعر می کشاند. نمونه افرادی که عاشق شدند و بعد از آن دیوان اشعار نوشتند، زیاد است. آنان به ایجاد شور و شیدایی معتاد شدند و در نهایت آن را در شعر دنبال کردند؛ بعد از مدتی چشم باز کردند دیدند که یک دیوان شعر قطور نوشته اند.

 

2.  شاعر بطور غیر مستقیم معشوق را می پرستد

شاعر در بیت زیر، معشوق را می پرستد و می گوید:

 

شعرها، از عشق تو پر شده‌است                  تو نمیدانی ولی عشق با تو آغاز شده‌است

می‌پرستم تو را لحظه ای، آه یادم آید که تویی!         تو شدی بُت، دل با عشق تو کافر شده‌است

 

وقتی از شعر میگوئیم، منظورمان سخن منظم و قافیه دار نیست. شعر یعنی متنی که در حالت احساسات و یا خلسه و یا حالتهای دیگر گفته شده باشد و یا این حالات را به خواننده القا کند. حتی یک فیلم و یک آهنگ هم میتواند چنین حالتی در انسان پدید آورند و در این حالت فیلم و آهنگ هم نوعی شعر به حساب میآیند. اما یک جمله منظوم که متن خاصی را بیان می کند؛ لزوما همیشه شعر نیست. شعر نو منظوم نیست؛ اما جزو شعر بحساب میآید و بشدت در احساسات سروده شده است. حتی در بعضی زبانها؛ اساسا شعر منظوم زیاد کاربردی ندارد و بیشتر شعر را در حالت نثر نوشته اند. از نظر قرآن شعر هر آنچیزی است که عقل و ذهن و احساسات را بپوشاند و یا آن را دور بزند. کار شعر، دور زدن خرد و منطق و شعور است. زبان عشق، شعر است.

 

3.  حقایقی در مورد عشق

به چند حقیقت در مورد عشق دقت کنید:

·      زبان و کلام عشق، شعر و یا شعر مانند است

·      عاشق شدن یک فرآیند شیمیایی است که در بدن انسان انجام میشود

·      نشانه های عاشقی شبیه نشانه های بروز یک بیماری جسمی است

·      در نتیجه به هم خوردن تعادل طبیعی هورمونهای بدن اعم از دوپامین، تستوسترون و استروژن و سایر هورمونها

·      هورمونها که به هم بخورد، نشانه های کم خوابی، خیالات زیاد، کم اشتهایی و مشکلات دیگر مشاهده میشود

به این طریق متوجه خواهیم شد که فرآیند شعر، از طریق گسترش مفاهیم عشق، حتی میتواند بدن و هورمونهای کالبد انسان را هم کنترل کند. به همین دلیل، روش حلهای شیطان خیلی مکارانه است. تمام روش حلهای شیطانی بر این محور می چرخند که زبان فهم و تکلم فرد را به سمت شعر گونگی ببرند. آنها معنویتهای غلط را اینطوری برای پیروان خویش توجیه و حل و القا میکنند.

 

4.  اشعار به سبک جدید

جملاتی شعرگونه از بعضی استوریها در مورد عشق:

·      اینجوری عشقت را دیوانه خودت کن

·      اگر طلسمت کردن و رابطه عاطفیت را از دست داده ای، این کار را انجام بده

·      با این تکنیک هر کسی را بخواهی جذب خودت کن

·      با این روش هیچ پسری را از دست نمی دهی

·      اگر میخواهی همسرت بهت خیانت نکنه

·      روشهای جذب فرد دلخواه

·      اینجوری با عشقت هم فرکانس شو

·      با نوشیدن آب ثروتمند شو!

·      اینجوری از پارتنرت کادوی گران قیمت بگیر

·      بهترین تایم نامه نوشتن به فرشته عشق

·      چکار کنم پارتنرم بهم پیشنهاد ازدواج بده

·      و هزاران جمله عاشقانه دیگر  ...

تمام این جملات، شعر گونه هستند و به نوعی میخواهند عقل و شعور انسانها را منحرف کنند و معنویت غلط را به آنان تزریق کنند. معنویتهای غلط منجر به روشهای غلط در زندگی هم خواهد شد. مثال در مورد عشق در کتابهای شعر قدیمی خیلی زیاد است. باید توجه کنیم که انحراف جدید و قدیم ندارد و هر دو مشابه اند.

 

5.  مفاهیم خطرناک توسط شعر قابل بیان است

به نظر شما ابیات زیر، چه نکته ای را میخواهد بگوید:

 

 

رنج فال قهوه را عمـری ست فنجان می کشد

سیب را حوا به آدم داد و شیطان شد رجیم

 

 راهی که راهزن زد یک چند امن باشد

ایمن شدم ز شیطان تا توبه را شکستم

 

مفاهیم خطرناکی در این شعر نهفته است.

1- تبلیغ فالگیری

2- مقصر کردن حوا و بی تقصیر نشان دادن شیطان در قضیه آدم و حوا

3- برای رهایی از شیطان، توبه نباید کرد

 

این سه نکته خطرناک در شعر بالایی موجود است ولی در حالت شعر و با زبان شعر کسی به آن اعتراض نمی کند. اما اگر مثل یک آدم عادی، این سه نکته را با زبان ساده و معنایی بیان کنید، به شما اعتراض میکنند. به همین خاطر میگویم که شعر بسیار خطرناک است. به همین دلیل، شیطان زبان شعر و روشهای شاعرانه را برای عشق انتخاب کرده است. مفاهیم خطرناک توسط شعر در قالب عشق قابل بیان است. این نکته بسیار ظریفی است. زیرا دقیقا کار شیطان هم همین است. عشق یک ارتباط نرم و گرم با شیطان است و بسیار فریب دهنده و خطرناک  است. به همین خاطر آوازخوانها، شاعران، مداحان و سیاستمداران پوپولیست جملات خطرناکی را بیان میکنند که کسی هم اعتراض نمی کند زیرا این نوع جملات در قالب آواز، آهنگ و داد زدن بیان میشوند. گاهی یک جمله را بیان می کنید، عقل عادی آن را رد میکند؛ اما همین جمله را در قالب شعر بیان دارید، افراد کم کم باورش میکنند.

 

6.  نظر قرآن در مورد شعرا

هنوز کسی توجه نکرده است که نظر قرآن در مورد شعر و شعرا چیست. بیایید ببینیم که قرآن در مورد شعر چه گفته است.

 

وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿۲۲۴﴾ و شاعران را گمراهان پیروى مى کنند (۲۲۴)

 أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ ﴿۲۲۵﴾ آیا ندیده‏ اى که آنان در هر وادیى سرگردانند (۲۲۵)

 وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ ﴿۲۲۶﴾ و آنانند که چیزهایى مى‏ گویند که انجام نمى‏ دهند (۲۲۶)

 

افراد مسلمانی که طرفدار شعر هستند، حداقل باید این آیات قرآنی را یکبار با دقت بخوانند و خطرات شعر را متوجه شوند. در قرآن، همیشه وحی در تقابل با شعر آمده است. خیلی از آهنگها و کلیپها و فیلمهای زمان ما، یک نوع شعر هستند. زیرا شعر همیشه دو بیتی و غرل نیست. بلکه گاهی یک فیلم و یا یک آهنگ و یا یک حرکت و یا یک شعار است. شعرای جدید می گویند  شاعران پیامبران عشق هستند ، یا یکی دیگر می گفت شاعران زیر مجموعه پیامبران هستند. اینها هنوز قرآن را بدرستی نخوانده اند. کسی که میگوید وحی، همان رویای رسولانه است، وحی را با شعر اشتباه گرفته است.

 

7.  دخالت شیاطین در زندگی انسانها

باید بدانیم که در زمانه ما، دخالتهای شیطان در دنیای انسانها بیشتر بصورت شعر گونه و وحدت وجود است و نه بصورت جسمانی. آنها یک فلسفه و بینش غلط در ذهن انسانها می اندازند، از آنجا به بعد دیگر تاثیر خودش را خواهد گذاشت و نیازی به دخالت فیزیکی نیست. آنها از طریق شعر، به دنیای انسانها نفوذ میکنند و روشها و بینشهای غلط را در ذهن انسانها می اندازند. شعرا از طریق شعر هر آنچه که خدا گفته انجام ندهید، تبلیغ میکنند که انجام دهید.

 

گفتم شراب و خِرقه نه آئین مذهب است

گفتا این عمل به مذهب پیرمغان ‌کنند

 

دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد

گفتا شراب نوش کن و غم دل ببر زِ یاد

 

اکنون دیگر اشعار وارد زندگی ها شده است و مردم  اشعار مولوی و حافظ را روی تیشرت و لیوان ماگ و غیره چاپ میکنند و به این طریق به یک ذکر روزانه برای خود تبدیل میکنند. مولوی با زبان شعر می گوید که حقیقت در دل تضادهاست. در حالی که در نظام رحمانی تضاد وجود ندارد و هر آنچه هست، با همدیگر هماهنگند؛ شاید ما بعضی موارد را درک نکنیم ولی در نظام رحمانی تضادی وجود ندارد و اگر تضادی هست، بین نظام خدای رحمان و شیطان است (جمع اضداد بخش یک جمع اضداد بخش دوم).

 

8.  هدف ترویج شعر ،آشتی اضداد و عادی سازی منکرات است

شعرا ظاهرا از صلح و دوستی جهانی صبحت میکنند و البته منظورشان هم صلح و دوستی تضادهاست. مولوی داستان زن صاحبخانه و مهمان را بیان می کند که داستانی بی معنا و بی مفهوم و شیطانی است. شعرا طوری راجع به زنان صحبت میکنند که انگار زن، خدای مرد است. آنها در قوامیت مرد و زن دست می برند.

بعضی ایده های طرفداران شعر:

 

بهشت را ولش کن بزن و برقص و شاد باش عاشق حق شو انس بگیر با عالم بالا با اون چشم و ابرو مثل خیام باشید او رقص کنان از دنیا رفت.

 

 

شعرا گردانندگان جبهه شر هستند و مردم را دچار سردر گمی می کنند. آنها تمام زحمات پیامبران و صالحان را به نابودی می کشانند. شعرا، بطرز ماهرانه ای حقه ها و مکانیسم فریب شیطان را تبلیغ میکنند و آن را در ذهن خواننده می اندازند. همه میدانیم که در مبحث چاکراها، کندالیتی یعنی مار پیچیده در پایین ستون مهره ها. فعال کردن چاکراها یعنی بیداری و برانگیختگی این مار. که موجب بالا آمدن آن از ستون فقرات و رسیدن به حالتی که مرکز فرماندهی بدن را در دست می گیرد.  مولوی در کتاب شیطانیش به اسم دیوان شمس به همین نکته در مورد مار کندالیتی در چند بیت اشاره کرده و می گوید :

 

این جا کسی ست پنهان دامن من گرفته

خود را سپس کشیده پیشان من گرفته

 

اینجا کسی ست پنهان چون جان و خوش تر از جان

باغی به من نموده ایوان من گرفته

 

یا

 

جادو و چشم بندی چشم کَسَش نبیند

سوداگری است موزون میزان من گرفته

 

چون گلشکر من و او در همدگر سرشته

من خوی او گرفته او آن من گرفته

 

یا

 

بشکن طلسم صورت بگشای چشم سیرت

تا شرق و غرب بینی سلطان من گرفته

 

ساقی غیب بینی پیدا سلام کرده

پیمانه جام کرده پیمان من گرفته

 

همانطور که مشاهده می کنید، همه این ابیات دارند راجع به کسی صحبت میکنند که افراد را می گیرد و مثل مار به جان آنان می افتد. این همان مار کندالیتی است ولی آنان با زبان خود و شعر مانند آن را بیان کرده اند. به این طریق مفاهیم یوگا، عشق و مدیتیشن در اشعار بسادگی بیان میشود و البته شعرا خود آن را تجربه کرده اند و تمام اشعارشان را در آن حالت سروده اند. اگر بخواهیم انحرافات اشعار را بیان کنیم، میتوان براحتی چندین مقاله مفصل نوشت.

 

9.  عاشق خود شدن = هوای نفس را خدای خویش قرار دادن

یا شاعر میگوید که:

 

در جستجوی خدا بودم، خودم را یافتم

به جستجوی خودم رفتم، خدا را یافتم

 

اگر بخواهیم این طور حرف زدن را به زبان بنی آدم و ساده ترجمه کنیم، معنای شعر بالا میشود:

خود = خدا

 

این چنین اشعار کفرآمیز، دست در نظام ارتباطی عبد و معبود می‌برد و می خواهد قوانین پرستش خدا را بهم بریزد.

 

 بایزید بسطامی‌ در تعریف عشق گفته‌ است‌: مرد آن‌ کسی‌ است‌ که‌ دریاها را جرعه‌ جرعه‌ بنوشد، در حالی‌ که‌ زبانش‌ هنوز از تشنگی‌ از دهان‌ بیرون‌ و بر سینه‌اش‌ افتاده‌ باشد.

این تعریف ، نشان از هوا و هوس غیر قابل کنترل عشق دارد.

 

ابن‌ عربی‌ میگوید که‌ عشق‌ با عقل‌ در یک‌ محل‌ گرد نمی‌آید. پس‌ ناگزیر، حکم‌ عشق‌ با حکم‌ عقل‌ در تناقض‌ است‌. این جملات را کسانی گفته اند که سالهای سال با این مفاهیم زیسته اند و کنه واقعی آن را درک کرده اند. پس بنابراین تعریف عشق اصلا با تعریف دوست داشتن نمی خواند و این دو کاملا با هم اختلافات جدی دارند.

 

10.    عشق لیلی و مجنون

ابن عربی در تعریف عشق لیلی و مجنون میگوید:

هنگامی‌ که‌ لیلی‌، نزد وی‌ آمد و صورت‌ ظاهر او با صورت‌ باطنی‌ تخیل‌ شده‌ای‌ که‌ مجنون‌ در خیال‌ خود از وی‌ داشت‌، مطابق‌ نبود، چون‌ او را دید، گویی‌ او را مزاحم‌ِ آن‌ صورت‌ خیالی‌ یافت‌ که‌ از او داشت‌ و ترسید که‌ آن‌ صورت‌ خیالی‌ را گم‌ کند و از دست‌ بدهد. از این‌ رو به‌ لیلی‌ گفت‌: از من‌ دور شو، عشق‌ تو مرا از تو منصرف‌ کرده‌ است‌. مقصودش‌ این‌ بود که‌ آن‌ صورت‌ خیالی‌، همان‌ عین‌ عشق‌ است‌ و از این‌ رو هم‌چنان‌ در جست‌و‌جوی‌ لیلی‌ بود.

 

این سخن ثابت میکند که فرد عاشق، عاشق خیالپردازی خود شده است و تا زمانی لیلی را قبول دارد که لیلی مطابق با خیالاتش باشد و گرنه لیلی را هم نمی خواهد و کنار میزند. او واقعیتها را کنار می زند و می گوید:

 

آن‌ صورت‌ خیالی‌، همان‌ عین‌ عشق‌ است‌

 

 ما همگی می دانیم که اجنه و شیاطین در خیال پردازی آدمی دخالت میکنند و آن را مهندسی میکنند. خیلی راحت میتوان نتیجه گرفت که مجنون عاشق شیطانی بود که این خیالات را برای او بوجود آورده بود. به این طریق خیلی راحت نتیجه می گیریم که عشق، یک نوع جن پرستی و شیطان پرستی است. عاقبت این نوع داستانها به نفرت تبدیل میشود. زیرا ارتباط با شیطان از عشق شروع می شود و به نفرت ختم می شود. عشق و نفرت دو روی یک سکه اند و در ارتباط با شیاطین، ابتدا حرف از دوستی زده میشود و یواش یواش به نفرت تبدیل میشود. این گفته در آیات قرآنی هم به تصویر کشیده شده است. زمانی که انسان با جن و یا شیطان قرینش، در قیامت روبرو میشود، اعلام میدارد که ای کاش فرسنگها از تو دور می بودم و مرا دچار چنین مشکلی نمی کردی!

 

حَتَّى إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ ﴿۳۸

تا آنگاه که او [با دمسازش] به حضور ما آید [خطاب به شیطان] گوید اى کاش میان من و تو فاصله خاور و باختر بود که چه بد دمسازى هستى (۳۸)

 

وَلَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ ﴿۳۹

و امروز هرگز [پشیمانى] براى شما سود نمى ‏بخشد چون ستم کردید در حقیقت‏ شما در عذاب مشترک خواهید بود (۳۹)

 

وقتی خدا بخواهد کسی هدایت نشود و شایستگی هدایت نداشته باشد، شیطانی را نصیب آدمی می کند که او را گمراه کند. شیطان که قرین آدمی شود، روشهایی را روی او پیاده میکند که کنترلش را دست خود گیرد و یکی از این روشها این است که آدمی را به بیماری عشق دچار میکند و دین او را تباه میسازد. کسی که عاشق شود، دیگر دین او عشق است. عشق دین شیاطین است.

 

وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ ﴿۳۶

و هر کس از یاد [خداى] رحمان دل بگرداند بر او شیطانى مى‏ گماریم تا براى وى دمسازى باشد (۳۶)

قَالَ قَرِینُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَیْتُهُ وَلَکِنْ کَانَ فِی ضَلَالٍ بَعِیدٍ ﴿۲۷

[شیطان] همدمش مى‏ گوید پروردگار ما من او را به عصیان وانداشتم لیکن [خودش] در گمراهى دور و درازى بود (۲۷)

 

قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ ﴿۲۸

[خدا] مى‏ فرماید در پیشگاه من با همدیگر مستیزید [که] از پیش به شما هشدار داده بودم (۲۸)

 

مَا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ ﴿۲۹

پیش من حکم دگرگون نمى ‏شود و من [نسبت] به بندگانم بیدادگر نیستم (۲۹)

 

11.    عاشق، در اصل عاشق چیز دیگری است

اما ابن عربی در مورد عشق لیلی و مجنون جای دیگری میگوید:

 مجنون‌ از عاشقان‌ خدا بوده‌ و لیلی‌ فقط  واسطه وحجاب‌ این عشق بوده‌ است‌.

 

این حرف ابن عربی نشان از تفکرات واقعی عاشق و معشوقی دارد. البته از آنجا که ابن عربی خودش به عشق معتقد بوده است و در آن غرق شده بوده است، این کار مجنون را می ستاید. اما مجنون در واقع عاشق خدا نبوده است، بلکه عاشق شیطانی بوده است که آن خیالات را در ذهن او می انداحته است. اما ابن عربی این شیطان را با خدا اشتباه می گیرد. عشق از یک خیالپردازی نشات می گیرد.  خیالپردازی انسان را در دنیای واقعی مستاصل میکند و او را ناسازگار با نظام رحمانی بار می آورد و در نتیجه به مرحله نا امیدی می رسد. کسی که نا امید شود، بهتر و بیشتر به خیالات می چسبد.

البته این اعتراف ابن عربی که در بالا بیان شد، ثابت میکند که در تفکر عشق، معشوق ظاهری بهانه است و گرنه معشوق اصلی، یک شیطان و جن سرکش است که این خیالات را به فرد القا میکند.

هدف غایی عشق، این است که بین عاشق و معشوق فرقی نباشد و یکی شوند. شیطان در اصل میخواست با خدا یکی شود و قدرتهایی پیدا کند که مختص خداست. حلاج که به نهایت کار رسیده بود میگوید:

 

من‌ آن‌ کسم‌ که‌ دوستش‌ می‌دارم‌ و آن‌ کس‌ که‌ دوستش‌ می‌دارم‌، من‌ است‌

 

به این طریق رسیدن به وحدت وجود، هدف نهایی این برنامه هاست. البته وحدت وجود با شیطانی که این خیالات را برای فرد پیش میاورد. هدف نهایی عشق هم وحدت وجود با معشوق است. خودشان هم میگویند یک روح در دو بدن.

 

12.    نباید کودکان را با خیالات بزرگ کرد

مادری به بچه اش گفت که اگر دندانی شیری ات که افتاده است را زیر بالش بگذاری، شب فرشته میاید و آرزویت را برآورده میکند. بچه حرف مادر را باور کرد و قبل از خواب آرزو کرد که صبح یک اسباب بازی کنار بالشش باشد. مادر نصف شب، یک اسباب بازی کنار بالش بچه گذاشت، تا بچه اعتقاد به آرزویش را از دست ندهد. صبح بچه بیدار شد و واقعا فکر کرد که آرزویش توسط فرشته ای برآورده شده است. این کار مادر اگر چه ظاهرا رمانتیک و خیرخواهانه بود ولی معنویت غلطی را به بچه تزریق کرد و یک دروغ بود. مادر با این دروغ، ویروس خطرناکی را به جان بچه انداخت و او را از درک واقعیتهای زندگی بازداشت. والدین بچه هایشان را در خیالات می اندازند و فکر میکنند اینطوری بچه لذت بیشتری می برد. حال آن که بچه باید رشد کند و کم کم با واقعیتها روبرو شود. چنین بچه ای که با انبوهی از این نوع خیالات بزرگ میشود و رشد میکند؛ قطعا در آینده در مورد ازدواج به سمت و سوی خیالات خواهد رفت. ازدواجهای خیالی همان عشق است که زندگیهای شیشه ای میسازد. زندگی های شیشه ای، با شکستن شیشه، نیست و نابود میشود. پدر و مادر فکر میکنند نسبت به بچه هایشان، از خدا مهربانترند. حال آنکه خدا از هر کسی مهربانتر است. دستوراتی که خدای مهربان به ما میدهد، در همین جهت است. مردم عشق را با مهربانی و دوست داشتن اشتباهی می گیرند. به همین خاطر است که بعضی ازدواجها در جامعه ما واقعی نیستند و از خیالات تغذیه میشوند و در نهایت هم به بن بست میرسند.

 

13.    عشق ماهیت ها را عوض میکند

در اشعار، مفهوم عشق، خیلی گسترده شده است و شاعر چنان آن را بزرگنمایی کرده است که هر کسی در آن داخل شود، بدون شک غرق میشود، همانطور که اکثر شعرا غرق شدند. آنان شعر را با مضامین زیر معرفی میکردند.

 

عشق آتش است

عشق دریا است

 

آتش ماهیت شیمیایی و کارکرد اشیاء را عوض میکند. اگر یک درخت آتش بگیرد، به زغال و خاکستر تبدیل میشود. ماهیت و کارکرد درخت با خاکستر کاملا متفاوت است. عشق هم یک نوع آتش است که روی هر چیزی بریزد، ماهیت آن را عوض میکند. عشق ماهیت عقل و احساس را عوض میکند. دیگر قواعد و قوانین عقلی را پایمال میکند و به همین خاطر عاشقان کارهای غیرمعمول و غیر عاقلانه انجام میدهند. عشق یک معجون جادویی است که شیاطین برای جادو کردن انسانها از آن استفاده میکنند. عشق یک آتش خودی نیست، بلکه آتش شیاطین است که روی عقل و احساس انسان می نشیند و در نتیجه آدمی را دیوانه میکند. آتش عشق، پندار نیک را از بین می برد. پندار نیک که از بین رفت، کفر و فسق و عصیان رو میشود. همانطور که آیه زیر می فرماید. خدا ایمان (پندار نیک) را برای ما توصیه میکند(اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ) و همچنین کفر و پلیدکارى و سرکشى را برای ما نمی پسندد. عشق مخالف پندار نیک است(عشق مخالف پندار نیک است).

 

وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُولَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ﴿۷

و بدانید که پیامبر خدا در میان شماست اگر در بسیارى از کارها از [راى و میل] شما پیروى کند قطعا دچار زحمت مى ‏شوید لیکن خدا ایمان را براى شما دوست‏ داشتنى گردانید و آن را در دلهاى شما بیاراست و کفر و پلیدکارى و سرکشى را در نظرتان ناخوشایند ساخت آنان [که چنین‏اند] ره‏یافتگانند (۷)

 

آتش عشق خطرناک و مسری است و به همین خاطر تا بحال جامعه بشری نتوانسته است از دست این آتش بیگانه و خطرناک نجات پیدا کند. یک مثلی هست میگوید که در یک جنگلی، یک درخت آتش می گیرد، بقیه درختها او را دست می اندازند و به او میخندند. اما کمی نگذشت که بقیه درختها هم آتش گرفتند. آتش عشق هم اینطوری است. هر عشقی، آتشی است از یک موجود بیگانه. وحدت وجود این آتشها را یکی میکند و بین این آتشها وحدت ایجاد میکند و در نتیجه کل جنگل آتش می گیرد. آتشی که کتابهای شعر در جان آدمها انداخت، هنوز روشن است زیرا مردم خواهانش هستند و هنوز به چشم تفریح به کتابهای شعر نگاه میکنند. این نوع تفکرات شوخی بردار نیست و روزی خودشان را هم آتش میزند.

 

14.    انسان نمیتواند همزان به دو چیز فکر کند

انسان نمی تواند همزمان به دو چیز فکر کند. بعضی مواقع کسانی هستند که میگویند که مثلا ما با دو دست همزمان می نویسیم. اما اگر دقت شود، او واقعا همزمان نمیتواند با دو دستش بنویسد، اگر فیلم گرفته شود و سرعتش پایین آورده شود؛ متوجه می شویم که مکثهایی کوچک بین کارهایش هست که بعلت سرعت زیاد، ما این مکث را نمی بینیم ولی  زمان که کندتر و جزئی تر شود، مشخص میشود.  بر همین روال؛ کسی که عاشق است، دیگر نمیتواند کار دیگری انجام دهد. نمیتواند معنویت واقعی کسب کند. کسی که عاشق است، غیر ممکن است بتواند بطور واقعی نماز بجا آورد. او حتما نسبت به نمازش کسل و کاهل است. او نسبت به عبادتش کسل و کاهل است زیرا او با اخذ عشق ، دارد کسی دیگری را می پرستد. عشق تا این حد خطرناک است. به قول بعضی ها ، افتادن در مسائل عشق، بازی با دم شیر است. بعضی ها که دور و بر آتش عشق می گردند و تفریحی به آن نگاه میکنند، ابتدا فکر میکنند که آتش آنها را نمی گیرد ولی عشق حالت کششی دارد و آنان را هم میسوزاند. عشق از یک جهتی همان درخت ممنوعه است که خدا می فرماید نزدیکش نشوید.

سیستم عشق، بطور تصاعدی تمام وجود و انرژی شما را میخواهد. ابتدا به معشوق میگوئید: دنیای من؛ بعد میشود قبله من، بعد میشود بت من و بعد میشود خدای من و ...

عشق بر خلاف تسلیم خدا شدن است و یک سیستم بی در و پیکر است که نافرمانی خدای رحمان در آن نهفته است. شیطان عاشق خودش شد. به همین خاطر در مقابل دستور خدای رحمان، گفت "انا خیر منه = من از او بهترم". دین و عشق در یک اقلیم نمی گنجند، زیرا عشق خودش یک دین جداگانه است.

عشق یک نوع حالت روانی خاص است که عاشق، معشوق را طبق خیالات خود میسازد. عملا افراد غشاوه ای را روی معنویت خویش میکشند تا واقعیتها را نبینند و بلکه چیزی را ببینند که خودشان در ذهن خود ساخته اند.

 

 

15.    عشق پرستش یک پوستین و استایل است

عشق یک نیاز کاذب است. نیازهای کاذب زیادند و غیر قابل شمارش. افراد بینش و چشمان خود را در فضای مجازی رام نمی کنند و بعد از مدتی چرخش در میان این استایلها، احساس میکنند که عاشق شده اند. اما اگر بیشتر دقت شود، متوجه می شویم که آنها وارد یک خیالپردازی شده اند و در واقع آنان یک نفر بخصوص را دوست ندارند، بلکه عاشق یک گروه و استایل شده اند. زیرا هرکسی این استایل را داشته باشد، دلشان را می بَرَد. این همان خیالپردازی است. کسانی که ادعای عشق دارند، عاشق یک فرد مشخص نیستند؛ بلکه عاشق یک گروه و استایل شده اند. حالا این گروه و استایل ممکن است که میلیونها نفر باشند؛ بنابراین طبق عشقی که آنها از آن صحبت میکنند، آنها باید هزاران دل داشته باشند و بنابراین در ادعای عشق خود صادق نیستند. به مقاله شماره 88 جادوی شیاطین مراجعه شود.

جدیدا بشر وارد یک نوع عشق و هیجان دیگر شده است به اسم بلایند دیت. میتوانید ماهیت این نوع ارتباط را در اینترنت جستجو کنید. این نوع ارتباط بین انسانها، یک نوع قرار عاشقانه و ارتباط کور است که آدمیان براساس استایل، همدیگر را انتخاب می کنند. آنها استایل مورد علاقه خود را بیان میکنند و یا می بینند و بر آن اساس عشق می ورزند. در این روش عشق؛ ماهیت و شخصیت اصلی انسانها در نظر گرفته نمیشود و بلکه براساس استایل و ظاهر تصمیم گرفته میشود. این ماهیت واقعی عشق است. یک هیجان که انسانها را گیر می اندازد و مودت و رحمت بین افراد نخواهد بود و بلکه یک استایل و پوستین پرستش میشود.

دین عشق میگوید :

دوست داشتن استایلها، هیجان انتخاب استایلها، استایلهای تصادفی و ...  در نهایت پرستش استایل و پوستین

 

اما دین خدا میگوید:

الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ

وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ

وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ

وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ

وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ

وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ

وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ

وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ

وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ

وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ

 

 

إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿۳۵

مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادت‏پیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه‏ دهنده و مردان و زنان روزه‏ دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانى که خدا را فراوان یاد مى کنند خدا براى [همه] آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است (۳۵)

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و هفتم) مذهب عشق (1)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و هفتم)

مذهب عشق (1)

 

 

1.  سوالی که معمولا در مورد عشق مطرح میشود این است که آیا وجود یک عاشق پر از  عشق و کینه و حسادت هست؟چه جوری این دو چیز متضاد در یک جا جمع می شوند؟

 

برای فهم این موضوع، بهتر است که این مورد را خیلی جدی بگیریم و آن را قرآنی و موشکافانه تر بررسی کنیم. معنای عشق، جذب شدگی شدید است، طوری که منطق و احساس خدادادی را از کار می اندازد و یا کمرنگ میکند؛ تا آن حد که هضم معنویت‌های صحیح را برای انسان غیر ممکن می‌کند و در نهایت به هیچی و پوچی منجر می‌شود. عشق یک معنویت فیک است که مثل یک ویروس و زالو در لایه معنوی انسان جا خوش میکند و جای معنویت واقعی را می گیرد. جهت جلوگیری از تکرار مطالب قبلی، لطفا قبل از مطالعه ، مقاله اولی در مورد عشق و همچنین این مقاله را مطالعه کنید. کلمه عشق ریشه سانسکریتی دارد و بعدا وارد زبانهای دیگر مثل عربی و زبانهای آریایی شد. زبان عبری و عربی هر دو یک ریشه دارند و تقریبا شبیه هم هستند، اما کلمه عشق در زبان عبری وجود ندارد. دلیل این اتفاق آن است که از آنجا که بیشتر پیامبران عبری زبان بوده اند؛ تلاش مستمر و مقاومت آنان باعث شد که کلمه شیطانی عشق نتواند وارد زبان عبری شود. اما این لغت از طریق اشعار با قدرت زیاد وارد زبانهای دیگر (از جمله عربی و فارسی) شد و کسی نتوانست جلودارش شود. در حالی که عشق یک کلمه بسیار پر کاربرد در اشعار و محاوره مردم است، اما خدای مهربان در کتاب آسمانی قرآن از این کلمه خطرناک حتی یکبار هم استفاده نکرده است. آنطور که از حال و هوای طرفداران عشق، فهمیده میشود؛ هر مطلب و سخنی در زندگی آنان با کلمه عشق همراه است. اما آیا جای تعجب نیست که این کلمه حتی یکبار در قرآن استفاده نشده است. بعضی از کلمات قرآن اصالتا ریشه غیر عربی دارند و خدای حکیم از این کلمات غیر عربی در قرآن به وفور استفاده فرموده است. مثلا مهمترین کلمه قرآن یعنی دین، ریشه اوستایی و ایرانی دارد ولی خدا از آن به فراوانی در قرآن استفاده فرموده است. اما اگر عشق کلمه و مفهوم خوبی در آن بود، خدا در کتاب آسمانیش حداقل یکبار از آن استفاده می کرد. عشق مفهومی فراتر از دوست داشتن است و به زبان ساده، برای یک ارتباط ناهمگون و افراطی گفته میشود.

 

2.  عشق دین ابلیس است

در اصل کلمه عشق بیانگر دین و فلسفه ابلیس بود. شیطان می‌خواهد معنویت انسان‌ها را از بین ببرد و یا از کار بیندازد. عشق از یک خیال پردازی شروع میشود. کسی که عاشق است از آنجا که وارد یک خیال پردازی شده است، مجبور است که صفات تقلبی و خیالی به معشوق بدهد و در نتیجه معشوق را آنطوری که نیست و نبوده است تعریف کند. به همین خاطر اولین صفت ناشی از عشق، دروغ است. او با نسبت دادن صفات دروغین و خیالی به معشوق، اختیار را از معشوق سلب می‌کند و معشوق را آنطور که خود میخواهد باز تعریف میکند. با اینکار معشوق وارد شور و شیدایی می‌شود و به این طریق معشوق را هم به درد خود مبتلا می‌کند و هر دو دچار یک بیماری می‌شوند. عشق برای شیاطین یک دین است ولی برای انسان یک بیماری روانی است. کسانی بوده اند که عاشق و معشوق بوده اند. با آنکه معشوق تمایلی به وصلت نداشت، ولی عاشق ول کن نبود و در نهایت هیچکدام هیچوقت موفق به ازدواج نشدند. با آنکه معشوق علاقه ای به این وصلت نداشته است؛ ولی نه عاشق و نه معشوق هیچکدام نتوانستند تا آخر عمر خود حتی با افراد دیگری ازدواج کنند و به این طریق هر دو به یک درد و بیماری مشترک دچار شده بودند. عشق آنقدر خطرناک است که حتی معشوق بی خبر و ناراضی به آن وصلت را هم طلسم میکند. عاشق آویزان درگاه معشوق میشود و مثل آتش به جان معشوق می افتد. شعرا خیلی از عشق حرف میزنند و این کلمه به وفور در کلامشان یافت میشود. آنها از شراره ای حرف میزنند که به جانشان افتاده است و این نشان میدهد که عشق شراره و از جنس آتش است. آتشی که قابل دیدن نیست و از ماهیت شیاطین است. این را از نظر علمی هم میتوان اثبات کرد. تغییرات هورمونی بدن در عشق بسیار غیر معمولی است و با حالت نرمال بسیار فرق دارد و همین مساله باعث به هم ریختن توازن هورمونهای بدن میشود و باعث انواع بیماریهای جسمانی میشود. حتی اگر روزی عشق بین دو نفر کم رنگ شود، از آنجا که فرد به سطح خاصی از هورمونها عادت کرده است، مجبور است که عاشق یکی دیگر شود و عملا خیانت کند. نتایج دیگر ترویج عشق در یک جامعه: زن ستیز شدن مردان، مرد ستیز شدن زنان، فمنیست گرایی، افزایش عملهای جراحی زیبایی و ... . عشق یک دیوانگی است که به تنهایی از نهاد یک انسان پاک بر نمی خیزد، بلکه محرک اصلی آن شیطان است. دقیقا به همین خاطر با روان انسان سازگار نیست.  بعضی ها در تعریف عشق می گویند: عشق یعنی چیزی که نداری را به کسی دهی که آن را نمی خواهد.

 

3.  گسترش عشق برای شیطان چه فایده ای دارد؟ چرا شیطان تلاش دارد که مفاهیم عشق  را میان انسانها رواج دهد؟

شیطان با گسترش عشق؛ پیامش را به انسانها میرساند و آن را منتشر میکند. فردی عاشق شد و همین عشق باعث شد که یک کتاب شعر قطور بنویسد. این کتاب شعر مملو است از تضادها و پارادکسها. کسی از شعر ایراد نمی گیرد، زیرا وجود تضادها و پارادکسها در آن عادی است و همین نکته، هدف شیطان را برآورده میکند. مفهوم عشق، فرآیند تولید وحی شیاطین است. کسی که بخواهد مدیوم شود و بخواهد یک نوع دیوانگی از دنیای شیاطین را در دنیای انسانها به نمایش بگذارد، باید حالت عشق را تجربه کند. کسی که عاشق است، حتی اگر به معشوق هم بگوید "خدا"؛ کسی او را نقد نمی کند؛ زیرا میگویند که بیچاره طفلکی عاشق شده! شعرا در شعرهایشان، معشوق را معبود، بت، قبله معرفی میکنند و این کفر بزرگ، عادی سازی شده است.

 

4.  عشق پل ارتباطی بین دنیای شیطان و دنیای انسان است

در واقع عشق ماهیت اصلی فلسفه شیطان است و پل ارتباطی بین شیطان و انسان است. عشق همیشه انسانها را برای شیطان آنلاین نگه میدارد. هدف عشق، خود عشق است که به معنای آنلاین بودن انسان برای شیاطین است. عشق میخواهد مفهوم ارتباط بین افراد و ماهیت زنان و مردان را جور دیگری تعریف کند و آن را خیالی کند و این خودش تغییر در خلقت خدادادی است. به زبان دیگر عشق یک کانورتر و دیکشنری متفاوت است که معانی را طور دیگری بیان میدارد و به عبارت دیگر مترجم و پل بین دنیای انسانها و دنیای خیالی مهندسی شده توسط اجنه و شیاطین است. شروع و پایان عشق دست آدمی نیست و این برخلاف مودت و رحمت است که در کنترل انسان است.

 

5.  عشق یک مذهب است

بیشتر شعرا از ابلیس به عنوان فرشته ای که به جرم عاشقی شیطان شد، نام می برند و او را در این راه می ستایند. حلاج، مولوی، عطار و بسیاری از شعرای دیگر، عشق را به عنوان مذهب خود برگزیده بودند. مذهب عشق با دینی که خدا ارائه داده است، کاملا فرق میکند و معنای کاملا متضادی دارند. مذهب عشق یعنی آویزان شدن به درگاه معشوق؛ و در این معنا رضایت و ماهیت معشوق هیچ اهمیتی ندارد و بلکه معشوق مجبور است که خود را آنطوری که عاشق می گوید بنمایاند و رضایت دهد. شیطان عشق را انتخاب کرد زیرا میخواست هر جوری هست جایگاه خدایی پیدا کند. در کتاب تورات هم، شیطان هدف اصلی خود را جای گرفتن در مقام خدا اعلام میکند:

 

تو، لوسیفر (شیطان)، در دل خود گفتی: "من به آسمان ها خواهم رفت. تخت خود را برپا خواهم کرد. بر فراز ستارگان خدا. من روی صندلی خود خواهم نشست. در کوه جماعت، در فرورفتگی های شمال. من تخت خود را برپا خواهم کرد. بر فراز ابرها بالا برو، من مانند حق تعالی خواهم بود!» اشعیا 14:13-15

 

شیطان برای دستیابی به این هدف، از گسترش مذهب عشق استفاده میکند. عشق فقط در زمینه روابط زناشویی نیست و بلکه در همه زمینه ها مطرح است. حتی در زمینه عبادت. شیطان مذهب عشق را به انسان پیشنهاد میدهد. روشی که به ظاهر  فریبنده و زیباست اما درباطن چیز دیگری است. شعرا که بیشترشان مجذوب این مذهب شیطانی شده اند، میخواهند شیطان وار زندگی کنند و به این طریق آنان ناخواسته و یا خواسته عاشق شیطان و روش و مسلک او شده اند.  

 

6.  آنچه که مردم را در بعضی صفحات شبکه های اجتماعی جذب میکند، جملاتی است از این مذهب شیطانی به اسم مذهب عشق

اکنون هم عرفانهای جدیدی بوجود آمده اند که همگی میخواهند این مذهب را ترویج کنند. اگر به نوشته های داخل بعضی کانالهای اینستاگرام نگاه کنید، متوجه  این موضوع خواهید شد که همگی از عشق، جذب شدگی و ... حرف میزنند. بطور مثال چند جمله از این مدعیان:

 

·      چند تکنیک برای دیوانه کردن و جذب دیگران!

·      جذب دیگران در چند حرکت!

·      اگر میخواهی هر کسی را عاشق خودت کنید، این کلیپ را ببین!

·      رازی که میتوانی بوسیله آن دیگران را دیوانه خود کنید و این راز را کسی به شما نمی گوید و سالهاست که از شما مخفی نگه میدارند!

·      ده قانون جذب!

·      کلیپی که زندگی شما را زیر و رو میکند و موفقیت را برای شما می آورد!

·      و هزاران جمله بی سر و ته دیگر ...

 

آنچه که در این کلیپها مشاهده می کنید، همان مساله عشق و جذب شدگی است که افراد میخواهند بطرز میانبر و جادویی و با هر وسیله و هر قیمتی به یک چیزی برسند.

 

7.  معشوق هم همان مذهب عشق را انتخاب میکند

توجه شود که در مساله عشق، فقط عاشق نیست که راه را اشتباهی میرود، بلکه معشوق هم فراتر از عاشق، دیوانگی میکند. یک معشوق در یوتیوب اینطوری میگفت:

 

اونی که بخوادت، اگر شیطان هم باشی، ازت یک فرشته درست میکنه، تا نگهت دارد

اما اونی که نخوادت ، اگر فرشته هم باشی، ازت یک شیطان درست میکند تا ازت جداشود.

 

در معنی دو جمله بالایی این نکته نهفته است که روش بدست آوردن معشوق و رسیدن به آن، از هر وسیله و دروغی استفاده میشود. برای معشوق، روش بدست آوردن آن مهم نیست و بلکه مهم این است که عاشق دل او را بدست آورد و رضایت او را کسب کند!

در مسائل زناشویی هم عاشق رگ حیات خود را به موجودیت معشوق ربط میدهد. این که تمام وجود خویش را به یکی دیگر ربط دهید و نیازهای خود را در وجود فرد دیگری ببینید، عین ناشکری و ناسپاسی است. عشق انسانها را ناشکر و ناسپاس پرورش میدهد و زندگی حیوانی به انسانها می بخشد و معنویت واقعی را از آنها می گیرد و فلسفه عشق را جای معنویت به آنها قالب میکند.

 

8.  لامذهب

شعرا، عشق را لامذهب (بی مذهب) عنوان میدارند. ولی در اصل، عشق بی مذهب نیست و بلکه عشق خودش یک مذهب و دین جداگانه است. اگر چه آنان می گویند که عشق دین و مذهب نمی شناسد؛ البته در این مورد راست میگویند ، زیرا عشق خودش یک مذهب و دین جداگانه است که با دین خدا در یک اقلیم نمی گنجد. اختراع مذهب عشق، بخاطر پوشاندن دین خداست. دین راه و روش زندگی است. وقتی عشق را انتخاب کنید، یعنی عشق را به عنوان مذهب انتخاب کرده ای و دیگر راه و روش زندگی متفاوت خواهد بود. هدف نهایی عشق جایگزینی با دین خدا و یا کنار زدن آن است. افراد با انتخاب عشق، به عنوان سبک و استایل زندگی، دین خدا را کنار میزنند و این یک نوع کفر است. رابطه عاشق و معشوق یک رابطه شخصی و دلبخواهی است که دیگر افراد پایبند دستورات خدای رحمان نیستند و در نتیجه هر امر خلافی ممکن است بین آنان رخ دهد. به قول معروف؛ اعمال عاشقی طبق هوی و هوس است و قاعده و قانون مشخصی ندارد.

 

9.  عشق و نفرت دو روی یک سکه اند

اما اگر حتی در عشق وصلت صورت گیرد، وصلتی لرزان خواهد بود، طوریکه اگر یکی از طرفین زیر این رابطه بزند دیگری تاب و تحمل این فراق را ندارد و ممکن است که دچار جنایت و یا خیانت و حتی قتل هم بشود. به همین خاطر است که عشق و نفرت دو روی یک سکه اند. عشق یک بستر مناسب برای بروز صفات زشت همچون تنفر، کینه، خیانت، جنایت، خودخواهی و خودپرستی است؛ در واقع عشق بستر پرورش و تکمیل تمام این صفات زشت است. عشق در ظاهر مثل یک کارگاه تولید قارچ سمی است که ناگهانی و به یکباره قارچهای سمی زیادی سبز میشوند و همه چیز خراب میشود. به همین خاطر است که میگوییم عشق و نفرت قابل تبدیل به یکدیگر هستند و در اصل دو روی یک سکه اند. از آنجا که عشق معنویت واقعی را در ذهن آدمی متوقف می‌کند، انسان را آسیب پذیر می‌کند و روان او در خطر می‌افتد. مثل فردی که گلبولهای محافظ بدنش به صفر رسیده باشد. عشق رابطه ای سست و تار عنکبوتی است که به سادگی فرو می ریزد و عمیق ترین کینه ها و دشمنی ها از عشق بوجود میاید که به هیچ آتشی خاموش نمی شوند. زیرا آتش عشق، از جنس آتش شیاطین است که کنترل آن دست انسان نیست و بلکه دست یک موجود بیگانه است؛ بنابراین خاموش کردن آن هم دست انسان نیست. به همین دلیل کسانی که خود را گرفتار عشق میکنند، خیلی به سختی می توانند خود را از آن حالت نجات دهند.

 

10.   عشق کور است

نیچه می‌گوید که عشق کور است و واقعیت‌ها را نمی‌بیند. زن و شوهرهایی هستند در ظاهر عاشق همدیگر هستند ولی همدیگر را ملعبه دست خود کرده‌اند؛ زیرا آنها نمی‌خواهند واقعیت‌های یکدیگر را ببینند و بدانند. آنها همدیگر را آنطوری می بینند که خود میخواهند و در این باره مدتها خیالبافی کرده اند. زن و شوهرهایی هستند که با رابطه عشق وارد زندگی همدیگر شدند ولی حالا دست و پای همدیگر را بسته اند.

 افراد دنبال ارضای تخیلات خود در دنیای واقعی روی یک موش آزمایشگاهی به اسم عاشق و یا معشوق هستند. عشق و نفرت دو روی یک سکه‌اند، زیرا جهالت (و یا خود را به جهالت زدن) در آن حکمفرماست. یک کودک چاقو می‌خواهد، اما مادرش به او چاقو نمی‌دهد. بچه گریه می‌کند و ممکن است در آن لحظه از مادرش بدش بیاید. در این حالت کودک از مادرش که دوستش دارد متنفر می‌شود و عشق و تنفر با هم قرین میشوند. این نوع عشق و تنفر همزمان به خاطر عدم رشد معنوی بچه است. بچه پشت پرده واقعیت‌ها را نمی‌فهمد وگرنه این چنین احساسی برای خود انتخاب نمی کرد. در هر عشق و نفرتی، یک نوع جهالت و نادانی برقرار است، زیرا عاشق ، معشوق را آنطوری که خیال پردازی کرده است می بیند؛ نه آنطور که واقعا وجود دارد. حتی اگر معشوق را آنطوری که هست دید، باز رابطه عاشقانه غلط است که دلیل آن در ادامه توضیح داده میشود.

 

11.   رابطه عاشقانه در هر حالتی غلط است

رابطه عاشقانه در هر حالتی غلط است، زیرا باعث خشکیده شدن معنویت میشود و در ذهن افراد جایگزین معنویت میشود. خدای مهربان بجای آن مودت و رحمت را در قرآن پیشنهاد داده است که مبتنی بر احترام متقابل است که به معنای آرام گرفتن در کنار همدیگر است و نه آویزان شدن به همدیگر.

 

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ

و باز یکی از آیات (لطف) او آن است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در کنار او آرامش یافته و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود. در این امر نیز برای مردم بافکرت ادله‌ای (از علم و حکمت حق) آشکار است.

 

مردم عشق و دوست داشتن را یکی میدانند و همین برداشت غلط، آنان را به مسیر غلطی سوق داده است. با یک مثال فرق عشق و دوست داشتن بیان میشود. والدین به بچه هایشان رحم می کنند و آنان را دوست دارند. به همین خاطر آنان را نصیحت میکنند و به آنان امر و نهی میکنند. اما بچه ها این کارها را احمقانه میدانند و آن را سلب آزادی خود بحساب می آورند. اما اگر والدین به بچه عشق بورزند، بخاطر ناراحت نکردن و ناراضی نکردن بچه ها و از دست ندادن تسلط بر بچه ها؛ بچه هایشان را هیچ نصیحتی نمی کنند و بچه را از نظر معنوی رها میکنند. این مثال خیلی خوب فرق بین عشق و مودت و رحمت را بیان میکند. خیلی از والدین، فرزندانشان را نصیحت نمی کنند و معنویت را به آنها یاد نمی دهند، فقط به این خاطر که رابطه عاشقانه ای که بین آنان برقرار است، به هم نخورد. حتی این مورد برعکسش هم صادق است. وظیفه افراد این است که فرزندان و همسرشان را راهنمایی کنند، اگر چه تلخ باشد و رابطه بین آنان رو به تلخی و سردی بگراید. سردی و تلخی خودش درمان است (مراجعه شود به مقاله درمان بیماری ایوب). مریضی عشق را باید با سردی و تلخی درمان کرد. اصلا عشق با زندگی عادی انسان ناسازگار است. زن و مرد هیچکدام کامل نیستند و پر هستند از ایرادهای گوناگون و همین خصوصیت، رابطه عشق که یک رابطه کمالگرا و خیالی است، را به هم میریزد و عملا غیر ممکن میسازد.

 

12.   عشق های از نوع دیگر

خدای بزرگ و مهربان بنده هایش را بدون عیب درست نکرده است. هرکدام از انسانها حتما عیبهایی دارند. هیچ انسانی کامل نیست. اکنون یک رابطه عشق از نوع دیگری در جامعه بوجود آمده است که مثلا بیشتر مردم هدفشان از ازدواج این است که همسر را به خانواده و سایر فامیل نشان دهند تا که همه ببینند چه عروس خوشگل و یا داماد پولداری جور کرده اند. این روابط مزخرف آنچنان سنگین است که ازدواج را به یک بار خیلی سنگین تبدیل میکند. در حالی که ازدواج یک باری باید بردارد. این هم یک نوع عشق است. اما اینبار عشق به موقعیت و شخصیتهای کاذب اجتماعی.

 

13.   عشق در روان آدمی تضاد می آفریند

فرد یکی را کامل می‌بیند و در نتیجه عاشق او می‌شود. اما وقتی نزدیک او شد، متوجه تفاوت معشوق با خیالات اولیه خود میشود و در نتیجه به نفرت تبدیل می‌شود و این تضاد به یک شکست برای او تبدیل میشود. در رابطه عشق، افراد برای خود تضاد میسازند. ریشه عشق و نفرت هر دو تکبر است فقط با این تفاوت که عشق با پنبه سر می‌برد و تنفر با چاقو.

یا اینکه معشوق، با انواع کیدها و حیله ها عاشق را جذب میکند و در نهایت عاشق را به خود نزدیک می کند. اما همین که عاشق خیلی نزدیک او شود، از ترس اینکه ایرادات و حیله های او رو نشود، نفرت پراکنی میکند تا که عاشق را کمی از خود دورتر کند. به این طریق عشق و نفرت یک نوع جذب و دفع و جنگ و گریز و تضاد همزمان هستند که ماهیت هر دو یکی است. عشق و نفرت یکی هستند، زیرا هر دو در یک فاز مشترک فرکانسی احساسات هستند. در قرآن به این حالت میگویند مسّ. در قرآن این کلمه در مورد شیطان هم استفاده شده است.

 

انَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ ﴿۲۰۱

در حقیقت کسانى که [از خدا] پروا دارند چون وسوسه‏ اى (لمسی) از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و بناگاه بینا شوند (۲۰۱)

 

طرز برخورد شیطان با انسان، اینطوری است که انسان را از نظر احساسی و عقلی و حتی بعضی مواقع جسمی مسّ (لمس) میکند و یا هک میکند. حتی انسان ها هم میتوانند همدیگر را مسّ و هک کنند. آنان در این حالت به عمیق ترین احساسات و گزاره های همدیگر پی می برند و میتوانند همدیگر را بند کنند. وقتی عاشق، به عمیقترین احساسات و عمیقترین نقطه عقلی و حسی (هسته روانی انسان) معشوق پی برد، به دروغگویی و بزرگنمایی معشوق پی می برد و معشوق جهت جلوگیری از این موضوع، تنفر را انتخاب میکند تا که عاشق از هسته روانی او دور شود. به این طریق عشق براحتی به نفرت تبدیل میشود وحتی برعکسش هم ممکن است. خدا بارها در قرآن می فرماید که انسان ضعیف خلق شده است و این یعنی نباید به هیچ انسانی اتکا کرد.

رابطه عاشقانه در هر حالتی غلط است، زیرا کسانی که عاشق می‌شوند، آنها در مرحله اول عاشق خودشانند و این نوع خودخواهی باعث می‌شود که دیگران را آنطوری ببینند که خودشان می‌خواهند و این یک نوع خودخواهیست. در عشق، افراد طرف مقابل را بزرگ می‌کنند و صفات دروغین و غیر واقعی به او نسبت می‌دهند. اما در تنفر افراد خود را بزرگ می‌کنند و به این طریق عشق و نفرت، هر دو یکی هستند و فقط صورت عوض می‌کنند وگرنه منشا و ریشه مشترکی دارند.

 

عشق

تنفر

بزرگنمایی معشوق

بزرگنمایی خود

نسبت دادن صفات غیر واقعی به معشوق

نسبت دادن صفات غیر واقعی به خود

خیال پردازی در مورد معشوق

خیالپردازی در مورد خود

آویزان شدن به معشوق

آویزان شدن به خود

تکبر در مورد معشوق

تکبر در مورد خود

معشوق را آنطوری دیدن که خود خیال میکند

خود را آنطوری دیدن که خود خیال میکند

ریشه هر دو تکبر و خودخواهی و غرور است

 

 

14.   عشق پکیجی است که تمام صفات بد را در نهاد و نهان خود دارد.

بعضی زنان، مردان عاشق را دوست ندارند و در بیشتر مواقع از ترس با مردان عاشق ازدواج می‌کنند وگرنه هیچ علاقه‌ای بینشان نیست. اصلاً عشق باید صفات تنفر، ترس، وحشت، طمع، آزار و اذیت را در خود داشته باشد وگرنه به نتیجه نمی‌رسد. شیطان با گسترش پکیج عشق، در پی پراکندن این صفات شیطانی بین مردم است. مثل نامه ای که داخل پاکت مقداری سم هم قرار داده شده است.

مولوی در کتاب شیطانی اش می‌گوید که دنیا آشتی اضداد است. منظورش همین ترکیب عشق و تنفر است. عشق و تنفر در ظاهر متضادند ولی در اصل یکی هستند. این صفات خیلی راحت به هم تبدیل می‌شوند. جبهه خیر و شرّ از هم جدایند و هیچوقت با هم آشتی نخواهند کرد. تفکرات شعرا، کفر آمیز است و غیر عقلانی.

یک فرد از شما چیزی می‌خواهد، و  شما به مقدار توان به او کمک می کنید. اما اگر همین فرد به شما بچسبد و بخواهد با باج‌گیری و گروگانگیری از شما چیزی بستاند؛ در این صورت او یک سوء استفاده‌گر و عاشق است. هیتلر هم یک عاشق بود اما زنش به خاطر ترس و نفرت به معشوقیت هیتلر تن داده بود و گرنه هیچ آدم عاقلی علاقه ای به ازدواج با یک جنایتکار ندارد. در هندوستان که مهد مفاهیم عشق است؛ بعضی قبایل، وقتی که مرد بمیرد، زنش را هم با او چال می‌کنند و یا با او می‌سوزانند. عشق یک نوع خودخواهی است. منبع عشق و تنفر در هر دو شیطان است.

 

15.   عشق عقل و احساس را آتش میزند

عشق در لایه‌های عقل و احساس آدمی آتش به پا می‌کند و دیگر فرد حتی استدلال‌های ساده و بدیهی را هم نمی‌پذیرد. همین یک دلیل برای بطلان رابطه عاشقانه کافیست. عشق در نهایت به دشمنی و نفرت منتهی می‌شود و خیلی ساده می‌توان نتیجه گرفت که عشق یک بیماری مسریست که بسیار از سرطان خطرناک‌تر است. در عشق حتی اگر دو طرف هم راضی باشند، باز خطرناک است زیرا عشق در هر حالت عقل و احساس انسان را از کار میاندازد. وقتی عقل و احساس انسان خاموش شود، دیگر سیستم ایمنی روان انسان بی محافظ است و هر فکری و هر ایده ای میتواند در آن راه یابد. مثل جسمی که گلبولهای محافظش به صفر رسید است. خیلی از رابطه های عاشقانه بعد از افشا و شکست، منجر به قتل و جنایت شد. بیشتر حاکمان عاشق در طول تاریخ با مرگ خود، دستور به کشتن معشوق بعد از مرگ خود را دادند.

 

16.   عشق ربطی به دوست داشتن ندارد

عشق اصلا ربطی به دوست داشتن ندارد و یک رابطه خیالی است که پر از خودخواهی و خودستایی و خود پرستی است.  همین کلمه دوست داشتن افراد را در معنای کلمه عشق فریب داده است. اگر بیشتر کند و کاو کنیم می فهمیم که عشق مخالف دوست داشتن است. به نظر شما ، کسی به شما بگوید "خدای من و بت من "، آیا او واقعا شما را دوست دارد؟ خیر. زیرا او با این ایده خیلی خطرناک و سمی به شما نزدیک و نزدیکتر میشود و در نهایت شما را هک و به بیماری و ویروس خود دچار میکند. این همان نصیحت شیطان بود که بوسیله آن کلمات، آدم و حوا را فریب داد. با یک کلمه که ظاهرا معنای دوستی دارد ولی در نهان، سلطه گری، آویزان شدن، تکبر، فریب را در خود حمل میکند. زنان با اخذ رابطه عاشقانه، میخواهند مرد را شیفته خود کنند تا حدی که مرد، زن را پرستش کند. مردان هم دوست دارند که زنی انتخاب کنند که دلشان را کامل ببرد تا حد پرستش. این رابطه غلط ، ماهیت واقعی عشق است. در این رابطه، زن و مرد تا وقتی که به مرحله پرستش نرسند، عشق را از همدیگر قبول نمی کنند و حتی اگر روزی به مرحله پرستش هم برسند؛ آن موقع روی دیگر عشق که نفرت است رو میشود. این همان رویه شیطان بود که شیطان از در دوستی به انسان نزدیک شد و وقتی انسان را به پایان گمراهی رساند، آن موقع ولش کرد و زیر همه چیز زد.

 

کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ ﴿۱۶

چون حکایت‏ شیطان که به انسان گفت کافر شو و چون [وى] کافر شد گفت من از تو بیزارم زیرا من از خدا پروردگار جهانیان مى‏ ترسم (۱۶)

 

فَکَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِی النَّارِ خَالِدَیْنِ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاءُ الظَّالِمِینَ ﴿۱۷

و فرجام هردوشان آن است که هر دو در آتش جاوید مى‏ مانند و سزاى ستمگران این است (۱۷)

 

17.    عشق ماهیت کلمات را عوض میکند

شیطان با حربه عشق، آتشی در معنویت افراد می‌اندازد؛ بعد از آن هر مشکلی ممکن است پیش آید و آدم‌ها از نظر معنوی بی‌دفاع می‌شوند. زیرا آتش عشق، ماهیت عقل و احساس و معنویت را عوض می‌کند. به همین خاطر اگر معشوق خواسته عاشق را قبول نکند، عاشق تصمیمات خطرناک برای معشوق می گیرد. کلمه مُخْتَالٍ در عربی به معنای خیالپرداز خودپسند است.

 

لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۲۳

تا بر آنچه از دست‏ شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است‏ شادمانى نکنید و خدا هیچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد (۲۳)

 

 

مُخْتَالٍ فَخُورٍ  یعنی خودشیفته. کسی که واقعیت‌ها را قبول ندارد و بلکه می‌خواهد واقعیت را طبق خیال خود تعریف کند و به این طریق در خلقت خدادادی دستکاری می‌کند.

 

18.   همجنسگرایی

عاشق و معشوق دو فرد جداگانه هستند. اما عاشق میخواهد با معشوق یکی شود و به این طریق یکی شدن با معشوق را راه حل از بین بردن تضادهای معنویش می بیند.

کسانی که هم جنس گرایند، در مرحله اول عاشق خودشان میشوند. زیرا همجنسگرایی هم نوعی خودشیفتگی است. زیرا در اصل عاشق شدن یعنی جذب ساخته ذهنی خود شدن و این یعنی عاشق خود شدن. در واقع افراد عاشق خودشانند و به این خاطر است که عشق یک نوع همجنس‌گرایی و خودجنس‌گرایی ذهنی هم است.

بالاخره روزی عشق و نفرت به هم تبدیل میشوند، دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. بدون شک عشق و نفرت یکی هستند، اما عشق همان نفرت زینت داده شده است. نفرت بریدن سر با چاقوست و عشق بریدن سر با پنبه است.

 

19.   عشق مذهبی

کلمه عشق فقط مربوط به ازدواج و مسائل زن و مرد نیست و بلکه این کلمه مربوط به عقاید مذهبی هم هست. تمام بت پرستی های تاریخ از عشق به بزرگان مذهبی ایجاد شده اند. بت پرستی یک رابطه عاشقانه با بزرگان مذهبی بوده است که به مرور زمان، افراد آن را به خود نزدیک و نزدیکتر کردند و ماهیت بزرگان مذهبی را عوض کردند و در نهایت مجسمه و تمثال و یا نمادشان را درست کردند و بعدا با خود حمل کردند. آنان بخاطر روابط عاشقانه، شروع کردند به داستانسرایی و افسانه سرایی راحع به بزرگان مذهبی خود. به همین خاطر بت پرستان متوجه واقعیتها و اشکال رابطه خود نمی شوند و آنها در بدو امر، رابطه عاشقانه با بزرگان مذهبی خود را ناصحیح نمی دانند و حتی به شدت از آن دفاع میکنند. مفهوم عشق غلط انداز است و خیلی ها را در تاریخ بدبخت کرده است.

برای ایجاد عشق نسبت به پیامبران و بزرگان مذهبی کافی است که خصوصیاتی را به آنان نسبت دهید که در دنیای واقعی، این خصوصیت در آنان وجود خارجی ندارد و نداشته است. مردم صفاتی را به بزرگان مذهبی نسبت میدهند که در آنان نیست و روی این صفات دروغین پافشاری میکنند و آویزان آنان میشوند و در نهایت روی این صفات من در آوردی خیالبافی و داستان سرایی میکنند. به این می گویند غلو کردن. غلو کردن مقدمه بت سازی است.

هر کس را از جایگاه خود خارج کنید و صفات خیالی به او نسبت دهید؛ یعنی رابطه عشق با او بستن. متاسفانه بسیاری از مسلمانان، صفاتی را به پیامبر محمد و سایر بزرگان دین نسبت میدهند که در عمل و واقعیت اینطوری نبوده است و این یعنی رابطه عشق ایجاد کردن و بسیار زشت و ناپسند است و این حالت یک نوع رابطه شرک و بت پرستی است. حدیث وجود دارد که میگوید پیامبر محمد سایه نداشت!، نیروی جنسی پیامبر به اندازه سی مرد بوده است!، پیامبر غیب میدانست!، جهان و تمام موجودات داخل آن بخاطر پیامبر محمد خلق شده اند!، درخت با پیامبر محمد سخن گفت! و ده ها عقاید دیگر که بطلان اینها نیازی به دلیل ندارد. تمام این عقاید غلط بخاطر برقرار شدن رابطه عشق نسبت به بزرگان دینی بوجود آمده است. این رابطه های غلط دین را از بین می برد و راه و روش زندگی را منحرف میکند و ریشه دین را میزند. خدای حکیم این روابط را نادرست میداند و آن را بت پرستی معرفی میکند. هر گونه رابطه عشق نسبت به بزرگان دینی شرک است. مفهوم عشق ماهیت بزرگان مذهبی را عوض میکند و حتی اگر معشوق زنده شود، از کیفیت وصف خود توسط عشاق متعجب میشود.

 

 

قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﴿۶۴

بگو اى اهل کتاب بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند بگویید شاهد باشید که ما مسلمانیم [نه شما] (۶۴)

 

20.   صحنه روبرو شدن بزرگان مذهبی با غلو کنندگان در روز حشر

آیات متعددی در قرآن صحنه روبرو شدن بزرگان دینی را با غلو کنندگان در روز حشر به تصویر می کشند. جالب است که در تمام این آیات، کسانی که بت شده اند و شریک خدا قرار داده میشوند، در آن روز شرک مردم را رد میکنند و دشمن همدیگر میشوند. رابطه عشق نسبت به بزرگان دینی در روز حشر به نفرت تبدیل میشود. به همین خاطر عشق و نفرت دو روی سکه اند. دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. آیه می فرماید: و یاد کن روز حشر را که همه آنان را گرد مى ‏آوریم آنگاه به کسانى که شرک ورزیده‏ اند مى‏ گوییم شما و شریکانتان بر جاى خود باشید پس میان آنها جدایى مى‏ افکنیم و شریکان آنان مى‏ گویند در حقیقت‏ شما ما را نمى ‏پرستیدید و گواهى خدا میان ما و میان شما بس است به راستى ما از عبادت شما بى‏ خبر بودیم. آنجاست که هر کسى آنچه را از پیش فرستاده است مى ‏آزماید و به سوى خدا مولاى حقیقى خود بازگردانیده مى ‏شوند و آنچه به دروغ برمى‏ ساخته‏ اند از دستشان به در مى ‏رود.

 

وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکَانَکُمْ أَنْتُمْ وَشُرَکَاؤُکُمْ فَزَیَّلْنَا بَیْنَهُمْ وَقَالَ شُرَکَاؤُهُمْ مَا کُنْتُمْ إِیَّانَا تَعْبُدُونَ ﴿۲۸

و [یاد کن] روزى را که همه آنان را گرد مى ‏آوریم آنگاه به کسانى که شرک ورزیده‏ اند مى‏ گوییم شما و شریکانتان بر جاى خود باشید پس میان آنها جدایى مى‏ افکنیم و شریکان آنان مى‏ گویند در حقیقت‏ شما ما را نمى ‏پرستیدید (۲۸)

 

فَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبَادَتِکُمْ لَغَافِلِینَ ﴿۲۹

و گواهى خدا میان ما و میان شما بس است به راستى ما از عبادت شما بى‏ خبر بودیم (۲۹)

 

هُنَالِکَ تَبْلُو کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ وَرُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ ﴿۳۰

آنجاست که هر کسى آنچه را از پیش فرستاده است مى ‏آزماید و به سوى خدا مولاى حقیقى خود بازگردانیده مى ‏شوند و آنچه به دروغ برمى‏ ساخته‏ اند از دستشان به در مى ‏رود (۳۰)

 

این آیات خیلی زیبا می فرمایند که رابطه عاشقانه با بزرگان دینی در نهایت به نفرت و جدایی تبدیل میشود و بزرگان دینی در روز حشر، پیروان منتسب به خود را طرد میکنند و عشق آنان نسبت به خود را یک دروغ بزرگ و افترا و غلو می دانند. بنابراین کسانی که به امید شفاعت، آویزان پیامبران و بزرگان دینی میشوند، کارشان عبث و بیهوده است و این یک رابطه غلط است از نوع عشق که در نهایت به نفرت تبدیل میشود. آیه زیر خیلی زیبا این نفرت را به تصویر میکشد.

وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﴿۳۰

و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند (۳۰)

 

وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَى بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا ﴿۳۱

و این گونه براى هر پیامبرى دشمنى از گناهکاران قرار دادیم و همین بس که پروردگارت راهبر و یاور توست (۳۱)

 

و همچنین آیات زیر:

 

وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿۲۲

و [یاد کن] روزى را که همه آنان را محشور مى ‏کنیم آنگاه به کسانى که شرک آورده‏ اند مى‏ گوییم کجایند شریکان شما که [آنها را شریک خدا] مى ‏پنداشتید (۲۲)

 

ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ ﴿۲۳

آنگاه عذرشان جز این نیست که مى‏ گویند به خدا پروردگارمان سوگند که ما مشرک نبودیم (۲۳)

 

انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ ﴿۲۴

ببین چگونه به خود دروغ مى‏ گویند و آنچه برمى‏ بافتند از ایشان یاوه شد (۲۴)

 

رابطه عاشقی با بزرگان دینی در روز حشر، گم میشود و این رابطه قطع میشود. خدا این رابطه را یک دروغ به خودی می نامد(کَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ).

 

وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَکْتُمْ مَا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ وَمَا نَرَى مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَضَلَّ عَنْکُمْ مَا کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿۹۴

و همان گونه که شما را نخستین بار آفریدیم [اکنون نیز] تنها به سوى ما آمده‏ اید و آنچه را به شما عطا کرده بودیم پشت‏ سر خود نهاده‏ اید و شفیعانى را که در [کار] خودتان شریکان [خدا] مى ‏پنداشتید با شما نمى ‏بینیم به یقین پیوند میان شما بریده شده و آنچه را که مى ‏پنداشتید از دست‏ شما رفته است (۹۴)

 

یکی از پیامبران خدا که در مورد او بسیار غلو شده است، عیسی مسیح است که داستان این غلو بسیار در قرآن ذکر شده است. آیه می فرماید که هنگامه محشر خدا می فرماید اى عیسى پسر مریم آیا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو الهه به جاى خدا بپرستید، مسیح میگوید منزهى خدایا، مرا نشاید که چیزى را که حق و درخور من نیست بگویم که اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مى‏ دانستى آنچه در نفس من است تو مى‏ دانى و آنچه در ذات توست من نمى‏ دانم چرا که تو خود داناى رازهاى نهانى.

 

وَإِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلَا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ﴿۱۱۶

و [یاد کن] هنگامى را که خدا فرمود اى عیسى پسر مریم آیا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خدا بپرستید گفت منزهى تو مرا نزیبد که [در باره خویشتن] چیزى را که حق من نیست بگویم اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مى‏ دانستى آنچه در نفس من است تو مى‏ دانى و آنچه در ذات توست من نمى‏ دانم چرا که تو خود داناى رازهاى نهانى (۱۱۶)

 

این آیه خیلی زیبا، تمام بافته های مسیحیان را بر باد میدهد. آنچه که مسیحیان در مورد مسیح می گویند با عقاید خود مسیح تضاد دارد و حال آنکه مسیحیان، به مسیح عشق می ورزند و به شدت از رابطه با او می گویند و دفاع میکنند. پس چرا در روز حشر مسیح ضد آنان است؟ زیرا رابطه عشق همین است. رابطه عشق با بزرگان دینی خیلی خطرناک است. زیرا چشمها را کور و گوشها را کر میکند و در نتیجه آن، غلو در مورد بزرگان دینی قابل توجیه میشود. مفهوم عشق ماهیت بزرگان مذهبی را عوض میکند و حتی اگر معشوق زنده شود، از کیفیت وصف خود توسط عشاق متعجب میشود. همانطور که مسیح در آیه فوق، از وصف خود توسط عشاق خبر ندارد و اظهار بی خبری میکند.

 

21.   چرا مسیحیان متوجه اشتباه خود نمی شوند؟

هزاران سال است که به مسیحیان گفته میشود که مسیح پسر خدا نیست، مسیح خدای زمینی نیست و ...؛ اما این جملات برای آنان بی معنی است و در گوششان فرو نمی رود. کسی که عشق در وجودش نفوذ کند، دیگر هیچ حرفی را باور نمی کند، مگر آنکه در راستای عشقش باشد.

آیه قرآنی می فرماید که پیامبر محمد غیب نمی داند و او هم بشری مثل بقیه است. اما کو گوش شنوا. وقتی که نسبتهایی به پیامبران و سایر بزرگان دین داده شود که خود آنها به آن معتقد نبوده اند و با کلام خدا مغایرت دارد. این پوزیشن را غلو میگویند. در طول تاریخ غالیان زیادی بوجود آمده اند. هم اکنون هم آثار غلو در مذاهب اسلامی زیاد است. مثلا خود پیامبر محمد در قرآن میگوید که من بشری مثل شما هستم. من غیب نمی دانم. من فقط از وحی تبعیت میکنم. اما عده ای کاسه از آش داغتر شده، بعد از مرگ پیامبر می آیند و میگویند نه اینطوری نیست و پیامبر همه اینها را داشته است! به همین خاطر خدا،  در این گونه موارد که مورد سوء استفاده غالیان قرار می گیرد؛ صراحتا به پیامبر دستور میدهد که خودت از زبان خودت اینها را بگو. خیلی از آیات قرآن با قُلْ شروع میشوند. یعنی پیامبر تو خودت اینها را بگو با زبان خودت، تا که بلکه در ماهیت تو غلو و اغراق نکنند.

 

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ﴿۱۱۰﴾

بگو من هم مثل شما بشرى هستم و[لى] به من وحى مى ‏شود که خداى شما خدایى یگانه است پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد (۱۱۰)

 

قُلْ لَا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلَا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَ ﴿۵۰﴾

بگو به شما نمى‏ گویم گنجینه ‏هاى خدا نزد من است و غیب نیز نمى‏ دانم و به شما نمى‏ گویم که من فرشته‏ ام جز آنچه را که به سوى من وحى مى ‏شود پیروى نمى ‏کنم بگو آیا نابینا و بینا یکسان است آیا تفکر نمى ‏کنید (۵۰)

 

اینجور آیات قرآن صراحتا ، از زبان پیامبر صحبت میکنند و صراحتا و با زبان ساده عربی، پیامبر را یک بشر عادی و یک فردی که علم غیب نمی داند، معرفی میکنند.

یک سوم مردم دنیا، مسیح را پسر خدا و (حتی در بعضی نظریه ها خود خدا) می دانند و با او رابطه عاشقانه و خیالی دارند؛ اما مسیح در روز حشر کار آنان را رد میکند و چنین ارتباطی را انکار میکند. همین حالا اگر از یک مسیحی بپرسید که آیا مسیح پسر خداست و یا خود خداست و یا پیامبر خداست؟؛ برای آنها جواب هر سه سوال زیاد فرقی ندارد و تقریبا یکسان است و این تناقضهای آشکار و خطرناک فقط در مذهب عشق امکان پذیر است. براستی عشق، آشتی اضداد است و میخواهد فرقی بین خیر و شرّ قائل نشود.

 

مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿۱۱۷

جز آنچه مرا بدان فرمان دادى [چیزى] به آنان نگفتم [گفته‏ ام] که خدا پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنید و تا وقتى در میانشان بودم بر آنان گواه بودم پس چون نفس مرا گرفتى تو خود بر آنان نگهبان بودى و تو بر هر چیز گواهى (۱۱۷)

 

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿۱۱۸

اگر عذابشان کنى آنان بندگان تواند و اگر بر ایشان ببخشایى تو خود توانا و حکیمى (۱۱۸)

 

چرا برای مسیحیان الفاظ زیر در مذهبشان، فرق چندانی ندارد؟

·      خدا

·      پسر خدا

·      خاندان خدا

·      پیامبر خدا

·      بنده خدا

جواب خیلی ساده است. زیرا ماهیت عشق اینطوری است. فرهنگ لغات عشق محدود است و برای اینها فقط یک کلمه دارد و آن هم عشق است. کسی که عاشق است، اصلا به معانی و ماهیت این کلمات فکر نمی کند و کر و کور است و نمی بیند.

 

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۷۳

کسانى که [به تثلیث قائل شده و] گفتند خدا سومین [شخص از] سه [شخص یا سه اقنوم] است قطعا کافر شده‏ اند و حال آنکه هیچ معبودى جز خداى یکتا نیست و اگر از آنچه مى‏ گویند باز نایستند به کافران ایشان عذابى دردناک خواهد رسید (۷۳)

 

أَفَلَا یَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَیَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۷۴

چرا به درگاه خدا توبه نمى کنند و از وى آمرزش نمى‏ خواهند و خدا آمرزنده مهربان است (۷۴)

 

مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کَانَا یَأْکُلَانِ الطَّعَامَ انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیَاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى یُؤْفَکُونَ ﴿۷۵

مسیح پسر مریم جز پیامبرى نبود که پیش از او [نیز] پیامبرانى آمده بودند و مادرش زنى بسیار راستگو بود هر دو غذا مى ‏خوردند بنگر چگونه آیات [خود] را براى آنان توضیح مى‏ دهیم سپس ببین چگونه [از حقیقت] دور مى‏ افتند (۷۵)

 

قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَاللَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿۷۶

بگو آیا غیر از خدا چیزى را که اختیار زیان و سود شما را ندارد مى ‏پرستید و حال آنکه خداوند شنواى داناست (۷۶)

 

قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا کَثِیرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ ﴿۷۷

بگو اى اهل کتاب در دین خود بناحق گزافه‏ گویى نکنید و از پى هوسهاى گروهى که پیش از این گمراه گشتند و بسیارى [از مردم] را گمراه کردند و [خود] از راه راست منحرف شدند نروید (۷۷)

 

در نهایت خدای حکیم می فرماید که ای اهل کتاب در دین خود غلو نکنید (یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ). یعنی در روش زندگی و بینش زندگی خود گزافه گوئی نکنید. عشق دقیقا یعنی غلو. مفهوم غلو در عشق، نهادینه شده است و پکیج عشق مفهوم غلو و افسانه سازی را در خود دارد. توجه شود که وقتی خدا در قرآن اهل الکتاب را نصیحت می فرماید، منظورش مسلمانان هم هست.

 

22. رابطه عاشقانه با بزرگان دینی، اصلا ربطی به دین خدا ندارد

اگر سه میلیارد نفر به یک رابطه غلط اعتقاد داشته باشند، آن رابطه همچنان یک رابطه غلط است و تعداد معتقدین، در درستی رابطه تاثیری ندارد. گاهی بعضی از مسلمانان پیش خود می گویند که چرا مسیحیان عقیده غلط خود را متوجه نمیشوند. از نظر یک مسلمان، مسیح را پسر خدا دانستن، غلط بودنش اظهر من الشمس است. اما چرا مسیحیان متوجه اشتباه خویش نمیشوند!

زیرا آنان در یک رابطه عاشقانه گیر افتاده اند و در مذهب عشق، عبارات "خدا، پسر خدا، خاندان خدا، پیامبر خدا" مفاهیم تقریبا یکسانی دارند و حتی میتوانند در جای همدیگر بکار برده شوند. اصلا مفهوم تثلیث در مسیحیت همین است و بدون پکیج عشق قابل اثبات نیست.

آنها نمیتوانند خود را نجات دهند، زیرا در مذهب عشق نسبت به این مفاهیم هیچ احساس خطری نمی شود. رابطه عاشقانه با بزرگان دینی، اصلا ربطی به دین خدا ندارد و این نوع رابطه دینداری نیست و بلکه ضد دین است. عشق رابطه ای ضد دین دارد. عشق یک افسار دور گردن انسان می اندازد ولی در عوض دین خدا میخواهد این افسار را بر دارد.

 

حتی بکارگیری کلمه عشق در مورد خدای رحمان هم مشکل ساز است.

وقتی به عمق معنای کلمه شیطانی عشق پی ببریم، متوجه خواهیم شد که حتی بکارگیری کلمه عشق در مورد خدا هم مشکل ساز است. بعضی عرفا و شعرا که در طول تاریخ در هر بیتی از شعرهایشان از این کلمه ناموزون استفاده میکردند، بعد از مدتی اعلام کردند که عاشق خدایند. تا اینجا شاید بگویید که خوب چه مشکلی هست، عاشق خدا بودن مگر بد است؟ اما بنا بر نظریه عشق، عاشق در نهایت در وجود معشوق ذوب میشود و نظریه فناء فی الله را مطرح کردند. بعد از مدتی به نظریه حلول در خدا رسیدند و کار به جاهای خیلی باریک کشیده شد و عملا کفر خود را آشکار کردند. هر عاشقی دوست دارد که بالاخره روزی معشوق را ببیند. عرفا در این مورد، به مرحله ای از گمراهی رسیدند که اعلام کردند خدا را دیده اند و خدا را کشف کرده و مکاشفه کرده اند و حتی با او عشق بازی هم کرده اند (نعوذ بالله). در نهایت کسی مثل حلاج اعلام کرد که خدا در وجود او حلول کرده است و وحدت وجود پیدا کرده است و یک سری چرت و پرتهای دیگر که میتوانید در اینترنت مطالعه کنید. مسیحیان هر نظریه چرت و پرتی که به ذهنشان میرسد را در مورد مسیح بیان میدارند. حال آنکه رابطه خدا و مسیح رابطه ای از نوع خدایی و بندگی است و نه چیز دیگری. تمام پیامبران همیشه خود را بنده خدا میدانسته اند و نسبت به او خضوع و خشوع و رکوع داشته اند و همیشه از خدای عالمیان تقاضای بخشش و عفو میکرده اند و هیچوقت مفاهیم چرت و پرتی مثل عشق را در مخیله خویش هم راه نمی دادند.

 

لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْدًا لِلَّهِ وَلَا الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعًا ﴿۱۷۲

مسیح از اینکه بنده خدا باشد هرگز ابا نمى ‏ورزد و فرشتگان مقرب [نیز ابا ندارند] و هر کس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگى فروشد به زودى همه آنان را به سوى خود گرد مى ‏آورد (۱۷۲)

 

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَیَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَأَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا وَاسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَلَا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَلَا نَصِیرًا ﴿۱۷۳

اما کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند پاداششان را به تمام [و کمال] خواهد داد و از فضل خود به ایشان افزونتر مى ‏بخشد و اما کسانى که امتناع ورزیده و بزرگى فروخته‏ اند آنان را به عذابى دردناک دچار مى‏ سازد و در برابر خدا براى خود یار و یاورى نخواهند یافت (۱۷۳)