خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی
خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و دوم) درمان بیماری (بخش سیزدهم) گرمی و سردی (1)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و دوم)

درمان بیماری (بخش سیزدهم)

گرمی و سردی (1)

 

یک داستانی هست که میگوید پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت نگهبانی را دید که در سرما نگهبانى مى‌داد، از او پرسید: آیا سردت نیست؟ نگهبان گفت: چرا سردم است، اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت: من الان داخل قصر که رفتم، دستور میدهم یکى از لباس‌هاى گرم مرا برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه داخل قصر شد و وعده‌اش را فراموش کرد. صبح روز بعد جسد سرمازده نگهبان را در نزدیک قصر پیدا کردند، در حالى که در کنارش یادداشتی پیدا کردند که روی آن نوشته بود: اى پادشاه من هر شب با همین لباس خودم، سرما را تحمل مى‌کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد! هدف از ذکر این داستان، ذکر این نکته بود که دل خوش کردن به گرمی ها؛ آدمی را ضعیف میکند و از پا می اندازد. گرمی ها مقاومت جسمی و روانی آدمی را پایین می آورند.

در بخش درمان بیماری ایوب بیان شد که سردی (بَارِدٌ) راهکار درمان بیماری است. سردی در آن آیه به معنای یخ و یا دمای پایین نیست؛ بلکه فراتر از این معنا در آیه مد نظر است.

 

ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ ﴿۴۲

[به او گفتیم] با پاى خود [به زمین] بکوب اینک این چشمه ‏سارى است‏ سرد و آشامیدنى (۴۲)

 

اگر در گرمای تابستان، از کولر استفاده شود، این به معنای استفاده از سردی نیست و بلکه استفاده از کولر در تابستان، یک نوع گرمی است. زیرا تابستان فصل گرماست و باید انسانها خود را با هوا و محیط تابستان تماس دهند و با آن مغتسل شوند. به همین خاطر در آیه ، از دو کلمه مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ پشت سر هم استفاده فرموده است. یعنی با شرایط محیطی مغتسل شوید. یعنی در تابستان از کولر و خنک کننده های مصنوعی استفاده نشود. خوردن آب یخ بعد از غذا، سردی نیست و بلکه این خودش یک نوع گرمی است. مومنان در زمان پیامبر نوح، یک نوع غسل داشتند که خود را با آب رودخانه غسل می دادند. اما قرآن، به عنوان آخرین کتاب آسمانی؛ راهکارهای گسترده تری برای اینکار ارائه داده است. زیرا اکنون زندگی ها وارد فاز امکانات و ابزارآلات جدید شده است و مغتسل شدن با طبیعت اهمیت بیشتری پیدا کرده است. غسل در رودخانه دیگر برای نسل ما کاربردی ندارد و میسر هم نیست. هم اکنون باید از دل این همه امکانات و ابزارهای مصنوعی، مغتسل شدن با طبیعت و نظام رحمانی را بکاربرد. انسانها باید استفاده از گرمی ها را به حداقل برسانند و تا حد امکان و توانایی سعی شود، روان و جسم خود را با نظام رحمانی هماهنگ کرد. وقتی شب است، بخوابیم؛ وقتی روز است ؛ تلاش و کار و کوشش کنیم؛ وقتی زمان نماز رسیده است، نماز به جا آوریم؛ وقتی رمضان است، روزه بگیریم و همینجوری برای سایر امورات. غسل جدید طبق قرآن به این صورت است که بیان شد. در یک جمله خلاصه شود که :

 

ما باید جسم و روان و زمانبندی های زندگی خود را با نظام رحمانی هماهنگ کنیم. نظام رحمانی در روال درستش به سر می برد و کار خود را به درستی انجام میدهد. اما گرمی های مصنوعی سعی دارند که انسان را وارد فاز جدیدی کنند و بمرور او را بیمار و وابسته و معتاد میکنند. متاسفانه انسان سعی دارد خلاف این روال عمل کند. او سعی میکند شرایط محیطی را تغییر دهد و طبق میل خود در آورد و به این طریق میخواهد نظام رحمانی را با خود هماهنگ کند. انسان بجای اینکه خود را با نظام رحمانی هماهنگ کند، سعی دارد نظام رحمانی را شبیه سازی و طبق خواسته خود در آورد.

 

تعداد ماههای سال دوازده است از اول خلقت تابحال. تعداد ماههای حرام هم چهار تاست. در زمان پیامبر محمد، مشرکان میخواستند که ماههای حرام را جابجا کنند و به این طریق نظام رحمانی را دستکاری میکردند. خدا این کار را کفر می نامد. در عصر ما هم، بهائیان تعداد ماههای سال را از دوازده به نوزده تغییر دادند.

قوانین نظام رحمانی غیر قابل تغییر است و نباید آن را دستکاری کرد. با قوانین نظام رحمانی باید مغتسل شد و باید با آن، خود را وفق داد. اما این فرقه ها میخواهند نظام رحمانی را دستکاری کنند و آن را با خود همراه کنند.

 

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلَا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ﴿۳۶

در حقیقت‏ شماره ماه ‏ها نزد خدا از روزى که آسمانها و زمین را آفریده در کتاب [علم] خدا دوازده ماه است از این [دوازده ماه] چهار ماه [ماه] حرام است این است آیین استوار پس در این [چهار ماه] بر خود ستم مکنید و همگى با مشرکان بجنگید چنانکه آنان همگى با شما مى ‏جنگند و بدانید که خدا با پرهیزگاران است (۳۶)

 

إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَامًا وَیُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿۳۷

جز این نیست که جابجا کردن [ماههاى حرام] فزونى در کفر است که کافران به وسیله آن گمراه مى ‏شوند آن را یکسال حلال مى ‏شمارند و یکسال [دیگر] آن را حرام مى‏ دانند تا با شماره ماههایى که خدا حرام کرده است موافق سازند و در نتیجه آنچه را خدا حرام کرده [بر خود] حلال گردانند زشتى اعمالشان برایشان آراسته شده است و خدا گروه کافران را هدایت نمى ‏کند (۳۷)

 

خدای مهربان، سلامت و خوشبختی بشر را در هماهنگ بودن با این قوانین رحمانی قرار داده است. اشعار ، فال حافظ، جملات ذهن مثبت که همگی از انسان تعریف میکنند و به به و چه چه میکنند، مظلوم نمایی، خیلی از آهنگهای آلفایی، خود را در فاز غم و غصه فرو بردن و بسیاری از توصیه های روانشناسی، اینها همگی یک نوع گرمی و دل خوش کنک هستند که وضعیت روانی انسان را بدتر میکنند و مطابق جریان نظام رحمانی نیستند و بلکه مطابق جریان شیطان هستند.  عشق هم یک نوع گرمی است از جنس گرمی شیطان. هر آنچه که انسان به آن معتاد شود، یک نوع گرمی است که سیستم ایمنی کالبد بدنی و مهمتر از همه سیستم ایمنی روان انسان را ضعیفتر میکنند. خدای مهربان بعضی گرمیها را برای ما انسانها گذاشته است تا که رتق و فتق امور خود را با آن انجام دهیم و البته تا این حد که امورمان انجام شود. اما دلخوش کردن به آن اشتباه است. اما شیطان به این گرمی ها، آتش خود را می افزاید و مردم را در آمال و آرزوها و خیالات می اندازد و مردم را به وعده های دروغین سرگرم میسازد.

 

وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۲۲

و چون کار از کار گذشت [و داورى صورت گرفت] شیطان مى‏ گوید در حقیقت ‏خدا به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید من به آنچه پیش از این مرا [در کار خدا] شریک مى‏ دانستید کافرم آرى ستمکاران عذابى پردرد خواهند داشت (۲۲)

 

آدمیان با دل گرم شدن با گرمی های شیطانی، خود را نیازمند میکنند و در نتیجه دچار فقر و فحشا میشوند. فقر به این دلیل پیش میاید که مردم نیازهای کاذب زیادی برای خود بوجود می آورند و بعد از مدتی، از پس برآوردن این نیازهای کاذب بر نمی آیند و در نتیجه یا خود فقیر میشوند و یا سایر افراد جامعه را فقیر میکنند. فحشاء هم به دلیل گسترش نیازهای جنسی پیش میاید. نیازهای جنسی مشخص و معین هستند ولی انسان با گسترش و پر و بال دادن به آن، خود را در دریایی از نیازهای جنسی کاذب می اندازد که نمیتواند آن را برآورده کند و در نتیجه به فحشاء و روابط نامشروع کشیده میشود. شیطان انسانها را به سمت فقر و فحشا میکشاند. وعده ها و گرمی های شیطان، در نهایت به فقر و فحشا منتهی میشوند.

 

الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۶۸

شیطان شما را از تهیدستى بیم مى‏ دهد و شما را به زشتى وامى دارد؛ و(لى‏) خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى‏ دهد، و خداوند گشایشگر داناست‏. (۲۶۸)

 

حتی گاهی شیطان آدمیان را به سردی بعد از گرمی وعده میدهد. مثلا میگوید: گناه کن، بعدش توبه کن. یعنی از این گرمی استفاده کن و لذت ببر و بعد توبه کن و سردی رویش بریز. حربه آخرین گناه یکی از کاری ترین حربه های شیطان است. برادران یوسف، گفتند فقط همین یکبار گناه میکنیم و یوسف را از جلو چشمان پدر دور می کنیم و بعد از آن افراد خوبی خواهیم شد!

 

اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَتَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ ﴿۹

[یکى گفت] یوسف را بکشید یا او را به سرزمینى بیندازید تا توجه پدرتان معطوف شما گردد و پس از او مردمى شایسته باشید (۹)

 

این جور وعده های شیطان، جهت فریب است. انسانها با انجام گناه، در یک جریانهای دیگر خواهند افتاد و فرصت این جور برنامه ریزیها را نخواهند داشت. برادران یوسف، بالاخره نقشه خود را اجرا کردند ولی تا آخر عمرشان درگیر عواقب این نقشه شدند. نقشه های شیطان طبق برنامه ریزی گناهکاران پیش نخواهد رفت، بلکه طبق برنامه ریزی شیطان پیش خواهد رفت.

جای خیلی گرم و نرم، همسر و فرزندان و مال و اموال، اگر آدمی به آن دل ببندد، همگی یک نوع گرمی هستند.

 

إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ ﴿۱۵

اموال شما و فرزندانتان صرفا [وسیله] آزمایشى [براى شما]یند و خداست که نزد او پاداشى بزرگ است (۱۵)

 

کلمه فتنه که در آیه فرموده است، همان گرمی ها و دل خوش کن هایی است که در مسیر زندگی برای آدمیان پیش میاید و سر راه آدمیان قرار می گیرد. اگر آدمی به این گرمی ها دلخوش کند و تکیه کند، در فتنه افتاده است. آدمیان در میان گرمی ها قرار می گیرند و از آن رد داده میشوند تا آزمایش شوند (أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ = مردم گمان مى کنند، همین که گفتند: ایمان آوردیم، رها مى شوند و در فتنه قرار داده نخواهند شد).

خدا به ما هشدار میدهد که شیطان شما را با گرمی های دنیایی و دل خوش کنک های این دنیا سرگرم نکند (یا بَنِى آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ = اى فرزندان آدم، شیطان شما را با گرمی ها مشغول نکند).

جهنم پر از گرمی های کاذب است. اگر آدمی در این دنیا به این گرمی ها دل خوش کند، روز آخرت در جهنم ، در وسط گرمی ها قرار خواهد گرفت (یَوْمَ هُمْ عَلَى النّارِ یُفْتَنُونَ - ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ = آن روز که آنها در آتش و گرمی انداخته مى شوند و به آنها گفته مى شود: بچشید گرمی ها و دل خوش کن های خود را ).

یکی از خصوصیات جهنم این است که پر است از گرمی ها. البته نه گرمی لذت بخش؛ بلکه گرمی هایی که زیر دل آدمی میزند. در جهنم سردی وجود ندارد (لَا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا  = در آنجا نه سردی چشند و نه شربتى) و این بزرگترین بدبختیی است که میتواند دامنگیر بشر شود.

 

لَا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا ﴿۲۴در آنجا نه خنکى چشند و نه شربتى (۲۴)

إِلَّا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا ﴿۲۵جز آب جوشان و چرکابه‏ اى (۲۵)

جَزَاءً وِفَاقًا ﴿۲۶کیفرى مناسب [با جرم آنها] (۲۶)

 

آیه زیر خیلی زیبا ثابت میکند که افتادن در فتنه همانا و جهنمی شدن همانا (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ = هش‏دار که آنان در فتنه افتاده‏ اند و بى‏ تردید جهنم بر کافران محیط است ). کسانی که در این دنیای فانی جذب فتنه ها و گرمی های شیطانی میشوند، در نهایت جذب جهنم خواهند شد و هم اکنون جهنم برآنان محیط است و از همین حالا مثل هشت پا دور و بر آنان را گرفته است و در نهایت، روز آخرت آنان را لمس میکند.

 

وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَلَا تَفْتِنِّی أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ ﴿۴۹

و از آنان کسى است که مى‏ گوید مرا [در ماندن] اجازه ده و به فتنه‏ ام مینداز هش‏دار که آنان خود به فتنه افتاده‏ اند و بى‏ تردید جهنم بر کافران احاطه دارد (۴۹)

 

فرق گرمی دنیا با گرمی جهنم این است که گرمی در جهنم در نهایت شدّت و حدّت خود قرار دارد. یک غذای شیرین، اگر شیرینی اش کم باشد، قابل تحمل است ولی اگر شیرینی اش زیاد باشد، زیر دل آدمی میزند و بجای لذت، آدمی را عذاب میدهد.

به این طریق فتنه نوعی آزمایش است، تا آدمیان شاهد وعده های دل خوش کنک و گرمی های شیطانی باشند و اما انسان باید زیر این وعده ها بزند و به سوی خدای عالمیان برود و خود را از این گرمی های خطرناک نجات دهد.

خدای حکیم مهربان استفاده از امکانات را منع نفرموده است. امکانات زندگی استفاده شود، ولی نه تا آن حد که به آن دلخوش کنیم و به آن دل ببندیم، که اگر این کار را بکنیم، به عنوان یک گرمی بحساب میایند و بیمار روانی و جسمی می شویم. این نوع گرمی ها یک نوع فتنه هستند.

 

وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى ﴿۱۳۱

و زنهار به سوى آنچه اصنافى از ایشان را از آن برخوردار کردیم [و فقط] زیور زندگى دنیاست تا ایشان را در آن بیازماییم دیدگان خود مدوز و [بدان که] روزى پروردگار تو بهتر و پایدارتر است (۱۳۱)

 

کلمه فتنه در اصل یعنی گذاشتن آهن و یا طلا در آتش تا که ناخالصی آن گرفته شود و آهن محکم و یا طلای خالص تری بدست آید. انسانها هم باید از میان گرمی های این دنیا رد شوند و فقط به اندازه ای که خدا تعیین فرموده است، استفاده کنند و تا حد ممکن از آن دوری کنند و پرهیز کنند تا انسان محکم و مومن و خالصی بدست آید. وعده حتمی و قطعی خدای متعال است که تمام انسانها از میان این گرمی ها و دل خوش کنها خواهند گذشت و البته فقط متقین جذب آن نخواهند شد. متقین کسانی هستند که جذب گرمی ها نخواهند شد و فقط به اندازه نیاز ضروری تا آن حد که خدا اجازه فرموده است، از آن بهره می برند.

 

وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا ﴿۷۱

و هیچ کس از شما نیست مگر [اینکه] در آن وارد مى‏ گردد این [امر] همواره بر پروردگارت حکمى قطعى است (۷۱)

 

ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا ﴿۷۲

آنگاه کسانى را که پرهیزگار بوده‏ اند مى ‏رهانیم و ستمگران را به زانو درافتاده در آن رها مى ‏کنیم (۷۲)

 

اما ظالمین، کسانی هستند که به خود و دیگران ظلم میکنند. آنها بالاخره تسلیم گرمی های شیطان خواهند شد و در مقابل آن به زانو می افتند و معتاد آن میشوند. انسانها یا در مقابل خدا به دلخواه خویش تسلیم میشوند و اسلام می آورند و یا اینکه در مقابل گرمی جهنم، زانو زده و تسلیم آن میشوند. جِثِیًّا در عربی به معنای زانو زدن در مقابل چیزی است، یعنی زمین گیر شدن. یک معتاد ابتدا بصورت تفریحی مخدر مصرف میکند. ابتدا او اختیار مصرف و عدم مصرف خود را دارد. اما بعد از مدتی در مقابل این مخدر تسلیم میشود و در مقابل آن زانو میزند. مواد مخدر یک نوع گرمی هستند.

امکانات بهتر، گرمی های بیشتر، ظاهر زیباتر و فریبنده تر، مقام بهتر، محفل آراسته تر؛ همه اینها تفاخر و تکاثر و گرمی و دل خوش کن و زینت آلات دنیایی هستند که اقوام قبلی بهتر از ما آنها را داشتند و هیچکدام از اینها نتوانست آنان را از عذاب خدا حفظ کند.

 

وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِیًّا ﴿۷۳

و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود کسانى که کفر ورزیده‏ اند به آنان که ایمان آورده‏ اند مى‏ گویند کدام یک از [ما] دو گروه جایگاهش بهتر و محفلش آراسته‏ تر است (۷۳)

 

وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْیًا ﴿۷۴

و چه بسیار نسلها را پیش از آنان نابود کردیم که اثاثى بهتر و ظاهرى فریباتر داشتند (۷۴)

 

گاهی بعضی گرمی ها و دلخوشکنکها آنقدر خطرناکند که بفرموده قرآن، از کشتن خطرناکتر هستند (الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ = بعضی گرمی ها و دلخوشکنکها از قتل شدیدتر و خطرناک تر است).

بعضی روشهای درمانی در علوم پزشکی، آدمیان را معتاد میکند. به نظر من تحمل درد تا حد ممکن خیلی بهتر از این روشهاست. گرمی های زیادی بوجود آمده است و همگی انسان را وابسته تر و ضعیف تر میکنند. آدمی باید خودش را با محیط طبیعت و رحمانی هم دما کند و خود را با آن مغتسل کند.  اما انسان میخواهد شرایط دمایی محیط زندگی خویش را به سمت خودش برساند. او سطح محیط را به سطح خودش میرساند و او سعی دارد شرایط دمایی محیط را با شرایطی که خودش میخواهد وفق دهد. این اولین قدم برای مغتسل نشدن با طبیعت و نظام رحمانی است.

از جنبه مذهبی، مردم برای خودشان گرمی ها و دل خوشی هایی ایجاد کرده اند که در نهایت باعث ضعف روانی آنان میشود. یکی از این گرمی ها ، طلب شفاعت از بزرگان مذهبی و واسطه قرار دادن بزرگان مذهبی در مبحث توسل و شفاعت است. مبحث شفاعت و توسل بسیار غلط انداز شده است. باید بدانیم که طبق فرموده قرآن ما میتوانیم برای هر کسی که خواستیم شفاعت کنیم و برای او دعای خیر کنیم؛ اما خدای حکیم شفیع گرفتن و توسل به مردگان را منع فرموده است. از نظر قرآن، دعای خیر و شفاعت کردن برای دیگران مشکلی ندارد. اما شفیع گرفتن مشکل دارد. دلیل آن خیلی ساده است. افراد با شفیع قرار دادن بزرگان دینی ؛ شفاعت را به عنوان یک گرمی برای خود پذیرفته و در نتیجه روان خود را ضعیف و بیمار میکنند. ما روزانه در پنج وعده نماز خود، اقرار میکنیم که فقط خدا را عبادت می کنیم و فقط از خدا استعانت می جوئیم( ایاک نعبد و ایاک نستعین). این جمله را که روزانه تکرار میکنیم، یک عهد است و باید به این عهد خود وفادار باشیم و از کسی غیر از خدای متعال استعانت نجوئیم. تدبیر امور جهان در دست خداست و شفا و رزق وروزی و سرنوشت ما هم در دست اوست. (اگر) شفاعتی برای کسی انجام شود و (اگر) خدا اجازه دهد و (اگر) پذیرفته شود و (اگر) شفیع دعای شما را بشنود و ( اگر) شفیع بتواند جواب دهد و چند تا اگر دیگر ... . بسیار بی معنی و تاسف بار است که در دعاهایمان به غیر او روی آوریم فقط بخاطر چند تا (اگر و مگر) و شرط و شروط. چرا از خدای یکتایی نخواهیم که از رگ گردن به ما نزدیکتر است و قطعا و بی اگر و مگر جواب میدهد. خدایی که می فرماید (ادعونی استجب لکم)، قطعا دعاها را جواب خواهد داد. چه کسی میتواند به اندازه خدا مهربان باشد و درد دل و راز و نیازهای بندگانش را گوش دهد و آن را درک کند؟ چه کسی به غیر از خدا میتواند نیات قلبی افراد را متوجه شود و نیاز آنان را با توجه به نیت افراد درک کند؟ آیا کسی غیر از خدا، با این خصوصیات هست؟ آیا در میان تمام موجودات غیر از خدا، کسی هست که بتواند درخواستها و نیازهای یک موجود کوچک میکروسکوپی را تامین کند؟ اگر کسی را سراغ دارید، بروید و دعاهای خویش را از او بخواهید و اما اگر نیست، پس باید با تمام وجود تسلیم آن قدرت مطلق باشیم. اگر در این دنیا کسی پیدا شود که بتواند جواب دعاهای دعا کنندگان را بدهد، قطعا نیازهای موجودات دیگری را هم برآورده میسازد. اما آیا غیر از خدا کسی هست؟ خیر

ابتدا یک سوء تفاهم قرآنی رفع شود، بعضی مواقع سوء تفاهماتی پیش می آید که شیطان ملعون آن را بوجود می آورد. انسان عجول و فراموش کار است و زود جوگیر می شود. برای فهم آنچه که قرآن در مورد شفاعت فرموده است، ابتدا باید بین دو مفهوم قرآنی تفاوت قائل شد. باید بین شفیع گرفتن و شفاعت کردن تفاوت قائل شد. می دانیم که تعداد زیادی از آیات قرآن شفاعت را نفی می کنند و تعداد دیگری شفاعت کردن را با اذن و اجازه پروردگار مجاز می دانند. آن چیزی که قرآن آن را نفی و نهی می کند "شفیع گرفتن" است و آن چیزی که مجاز است "شفاعت کردن" است. اگر شفاعتی هست، خودجوش از طرف شفیع مطرح می شود.

بگذارید کارها طبق نظام رحمانی پیش رود، همه شفاها و استجابتها نزد خداست و بس. مثالهایی از توسل به غیر خدا در قرآن ذکر شده است. اما همه اینها مربوط به زمانی است که توسل شونده، زنده بوده است و قادر به شنیدن درخواست و جواب دادن به آن بوده است. همانند برادران یوسف که در زمان زنده بودن پدرشان از او خواستند از خدا برایشان استغفار کند. اما چرا برادران یوسف و آدمهای بد دیگر را باید الگوی خود قرار دهیم. چرا پیامبران را الگوی خویش قرار نمی دهید؟ آیا حتی یک پیامبر در قرآن به غیر خدا توسل کرده است؟ خیر.

بگذارید خدای مهربان خودش گرمی های لازم را در زندگی ها بیندازد. خنده و گریه دست خداست. خدا خودش می گریاند و می خنداند. ما باید بگذاریم که خدا خودش هر آنچه که از گرمی ها در زندگی لازم داریم و به آن نیازمندیم، برایمان جاری و ساری کند. خدا از هر کسی برای انسان، خیرخواه تر است و آن قادر متعال بهتر از هر کسی میداند که سیستم روان ما چطوری می چرخد. موسی در بیابان سر در گم و نیازمند میشود و از خدا میخواهد هر آنچه نیاز مبرم اوست، به او داده شود. خدا نیاز او را به ساده ترین و کم هزینه ترین روش برآورده کرد.

 

فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ ﴿۲۴

پس براى آن دو [گوسفندان را] آب داد آنگاه به سوى سایه برگشت و گفت پروردگارا من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم (۲۴)

 

یکی بود که در اینترنت پکیج خوشبختی می فروخت. او در این پکیج سخنان گرمی و دلخوشکنک های زیادی زده بود. جالب است که او این پکیج را به دهها هزار نفر فروخته بود! مثلا میگفت که اگر ده مورد زیر را رعایت کنید، خوشبخت میشوید یا اگر بیست جمله زیر را هر روز صبح تکرار کنید، موفقیت و موقعیتهای خوب به شما روی خواهند آورد! اینها همش روان فریبی و گرمی هستند که باعث ضعف روان آدمی میشوند.

مردم مدرک میگیرند ولی هیچ تخصصی یاد نمی گیرند. اینها همگی یک نوعی گرمی است.  مدرکهای بی تخصص و بی فایده یک تکه کاغذ پاره و گرمی هستند. سود ربایی یک نوع گرمی است و آدمیان با خوردن آن، آتش میخورند. خوردن مال یتیم هم یک نوع گرمی شیطانی است و کتمان آیات خدا هم، یک نوع گرمی شیطانی است. کلا گرمی های شیطانی و  مازاد بر نیاز، همگی به آتشهای اضافی در بدن تبدیل میشوند و سیستم عصبی و روانی و هورمونی انسانها را به هم می ریزند.

مهریه های بالا هم نوعی گرمی کاذب است که باعث نابودی زندگی ها میشود و آتش در زندگی ها می اندازد. انواع عمل جراحی های زیبایی یک نوع گرمی کاذب هستند که اعتماد به نفس کاذب به افراد تزریق میکنند.  اصلا هدف اصلی زندگی این دنیا، بدست آوردن زندگی در آخرت است و گرنه کل زندگی این دنیا یک گرمی و سرگرمی بیش نیست. لهو و لعب در عربی به معنای سرگرمی است. سرگرمی هم نوعی گرمی است.

 

وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۶۴

این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست و زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است اى کاش مى‏ دانستند (۶۴)

 

این همه گرمیجات که انسان برای خودش درست کرده است، همگی ادامه داستان عصیان شیطان علیه خدای رحمان است. راز سلامتی و چابکی گوزن در این است که در حین علف خوردن، مواظب است که شیر به او حمله نکند، در حین آب خوردن مواظب است که تمساح او را نگیرد. گوزن تمام عمر خویش همیشه با این نوع سردی زندگی میکند و راز سلامتی و چابکی او در همین است. اگر همین گوزن را به یک محیط بسته ببرید که محافظت شده است، چابکی و سلامت خود را از دست میدهد.

اگر خوب دقت کرده باشید، کسانی که مشغولیت کاری دارند، کمتر بیمار میشوند. زیرا به قول معروف بعضی مواقع آدمی یادش میرود بیمار شود و یا اینکه وقتش را ندارد بیمار شود. بیماری در عدم مشغولیتها بوجود میاید و دلیل اصلی ایجاد بیماری، گرمیجات کاذب است. کسانی که سختی های نظام رحمانی را بوسیله انواع گرمی ها برای خود از بین میبرند، بدن و روانشان شل و ول بار میاید و ضعیف میشوند و در نتیجه نقطه ضعف برای خودشان میسازند. طبق فرموده خدای حکیم در قرآن، دوران قاعدگی و زایمان برای زنان همراه با زجر و اذیت است و این زجر و اذیت آتش و گرمی وجودی آنان را میزان و تنظیم میکند و گرنه زنان به تنهایی توانایی این کار را ندارند. قاعدگی مثل یک سردی برای زنان عمل میکند که آتش و گرمی پیوسته آنان را تنظیم میکند. البته اگر بوسیله قرصهای شیمیایی و روانگردانها بی اثرش نکنند.

 

وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ ﴿۲۲۲

از تو در باره عادت ماهانه [زنان] مى ‏پرسند بگو آن رنجى است پس هنگام عادت ماهانه از [آمیزش با] زنان کناره گیرى کنید و به آنان نزدیک نشوید تا پاک شوند پس چون پاک شدند از همان جا که خدا به شما فرمان داده است با آنان آمیزش کنید خداوند توبه‏ کاران و پاکیزگان را دوست مى دارد (۲۲۲)

 

زنان در آن روزها، اذیت میشوند و البته امروزه متاسفانه زنان بوسیله قرصها و داروهای شیمیایی این رنج را به حداقل میرسانند و این اشتباه بزرگی است. تحمل این رنج آتش و گرمی وجودی آنان را تنظیم میکند و بعد از قاعدگی ، زندگی نرمالتری خواهند داشت و از بیماریهای زنانه مصون خواهند بود. انسانها هر چقدر که طبق نظام رحمانی منطبق تر زندگی کنند، جوابشان را بی حساب می گیرند. وقتی در نظام رحمانی صبر کنی و در این راه رنج بکشی، مزدش را خواهی گرفت (إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ).

 

قُلْ یَا عِبَادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿۱۰

بگو اى بندگان من که ایمان آورده‏ اید از پروردگارتان پروا بدارید براى کسانى که در این دنیا خوبى کرده‏ اند نیکى خواهد بود و زمین خدا فراخ است بى‏ تردید شکیبایان پاداش خود را بى‏حساب [و] به تمام خواهند یافت (۱۰)

 

خدای رحمان بخشنده است؛ وقتی سختی های معمول نظام رحمانی را تحمل کنید، اجرش را خواهید گرفت. سیستم ایمنی بدن انسان، به معنای واقعی هوشمند است و هربار که دردی را تسکین دهد و مشکلی را حل کند، برای دفعه بعد، هوشمندتر میشود و بهتر عمل میکند. عدم احساس درد در بیماریها، سیستم ایمنی بدن را فریب میدهد و آن را همچنان کودک و بی تجربه نگه میدارد. مردم بوسیله قرصهای مسکن و مخدرات، هر دردی را از بدن خویش حذف میکنند و سیستم ایمنی بدنشان را از یادگیری و ارتقاء محروم میکنند. قاعدگی برای زنان حادثه بدی نیست که با درد آن مقابله شود، این حادثه برای یک زن، یکبار دو بار پیش نمی آید که یک بیماری بحساب آید. خدای رحمان آن را در وجود آنان گذاشته است و جزو تفکیک ناپذیر سیستم وجودی شان است. خدا خودش می فرماید که قاعدگی نوعی اذیت است (قُلْ هُوَ أَذًى)، یعنی باید بگذارند روند طبیعی اذیت آن طی شود و آن را بوسیله مسکن و قرصهای شیمیایی قطع نکنند، تا آتش و گرمی وجودی زنان کاملا مثلا اولش تنظیم شود.

در این دنیا همه چیز به نوعی حافظه دارند، سیستم ایمنی بدن انسان هم حافظه دارد و از عملکرد خودش یاد می گیرد.  خدا در آیه می فرماید که هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ یعنی دوران قاعدگی اذیت است و در آن دوره از زنان دوری کنید. وقتی خدا می فرماید که دوره قاعدگی اذیت است، یعنی یکی از خصوصیات دوران قاعدگی اذیت شدن است که نباید این خاصیتش را از بین برد. باید دوری کنید در آن روزها از آنان؛ زیرا در آن روزها، پاکسازی نار و گرمی وجودی صورت می گیرد و ممکن است که درگیریهای ناخواسته پیش آید و زنان گرمی وجودیشان با گرمی شوهرشان درگیر شود. به همین خاطر می فرماید که نزدیکشان نشوید تا از این مغناطیس پاک شوند (وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ) و گرمی و نار زنانگی خالص خویش را ریکاوری کنند. در صورتی که اذیت در آن نباشد؛ خاصیت زنانگی زنان منحرف میشود و دچار انواع بیماریهای زنانه هم میشوند.

سیستم ایمنی بدن انسان، یک ماشین به تمام معنا هوشمند و خودکفاست که از داده های قبلی خود یاد می گیرد. اگر زنان بوسیله قرصهای مسکن و مخدر و سایر گرمی ها، قاعدگی را بی تاثیر کنند، دستگاه ایمنی و کاهش درد بدن آنان، از آن به بعد براساس قرصها برنامه ریزی میکند و فریب میخورد و عملا به قرصها معتادش میشوند. گرمی هایی که شیطان برای انسان پیشنهاد میدهد، فریبنده هستند. کید شیطان ضعیف است اما این کید برای کسی ضعیف است که به خدای عالمیان پناه برده باشد و گرنه برای کسی به خدا پناه نبرده باشد، ضعیف نیست.

 

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و یکم) آخرالزمان (قسمت بیست و هشتم ) اصلاح حرکتی

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و یکم)

آخرالزمان (قسمت بیست و هشتم )

اصلاح حرکتی

 

 

مردم برای اصلاح حرکت بچه هایشان هزینه میکنند ولی برای اصلاح رفتار و کردار و پندار بچه هایشان هیچ اقدامی نمی کنند. روش راه رفتن بچه های دبستانی را اصلاح میکنند ولی برای اصلاح مشی و شیوه زندگی آنان چه اقدامی شده است؟ مردم به اصلاح حرکتی بچه‌هایشان توجه می‌کنند، آنها را به باشگاه اصلاح حرکتی می‌فرستند  تا مثلا پایشان انحنا نداشته باشد. اما به اصلاح رفتاری و کرداری و پیشرفت معنوی بچه‌هایشان هیچ توجهی ندارند. آنها بخاطر جزئی نگری بیش از حد، دچار سندروم اِشکال تراشی از هیکل خود شده اند و انحناهای خیلی جزئی و بی اهمیت را در هیکل خود می بینند و همین دید از زندگی به یک مشکل بزرگ برای آنان تبدیل میشود. آنان به ظاهر خود بطور خیلی افراطی، خیلی اهمیت میدهند. دو نوع راه رفتن و مشی روی زمین وجود دارد: یکی راه رفتن روی صورت و دیگری راه رفتن روی زمین با دو پا به نرمی.

 

أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿۲۲

پس آیا آن کس که نگونسار راه مى ‏پیماید هدایت‏ یافته تر است‏ یا آن کس که ایستاده بر راه راست مى ‏رود (۲۲)

 

وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳

و بندگان خداى رحمان کسانى‏ اند که روى زمین به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى‏ دهند (۶۳)

 

در آیه بالایی خدای حکیم گروهی را معرفی می فرماید که روی صورت خود راه می روند (أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ پس آیا آن کس که روی صورت خود راه مى ‏پیماید). راه رفتن و مشی بر اساس صورت، یعنی افراد مشی و روش زندگیشان را بر اساس صورت تنظیم میکنند. کسی که روی صورت خود راه برود، بعد از مدتی راه رفتن روی دو پا را هم از یاد می برد. آدمی به راه رفتن روی پای خود توجه نمی کند و بیشتر کارهایش را براساس صورت خود تنظیم میکند. فضانوردان بعد از مدتی که در فضا بسر می برند، وقتی به زمین بر می گردند، دیگر نمی توانند روی دو پا راه بروند و باید تحت تمریناتی قرار گیرند تا بتوانند دوباره راه رفتن را یاد بگیرند. کسی که همه قضایای دنیا را براساس صورت و ظاهر می سنجد، بعد از مدتی راه و روش و مشی عادی زندگی را هم از یاد می برد. کسی که همه چیز را براساس صورت خود تنظیم میکند، مشی و روش زندگی اش براساس صورت است و این فرد در واقع روی صورت خود راه می رود. خدا روش زندگی را به ما یاد میدهد. آن خالق یکتا می فرماید که باید روی دو پا راه برویم و نه روی صورت. خدای بزرگ در جای دیگری راه و روش زندگی را برای زنان، مشی حیا معرفی میکند (تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ).

 

فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿۲۵

پس یکى از آن دو زن در حالى که به آزرم و حیا گام بر مى‏ داشت نزد وى آمد [و] گفت پدرم تو را مى‏طلبد تا تو را به پاداش آب‏دادن [گوسفندان] براى ما مزد دهد و چون [موسى] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را بر او حکایت کرد [وى] گفت مترس که از گروه ستمگران نجات یافتى (۲۵)

 

زنان باید مشی زندگی خویش را براساس حیا بنا کنند و نه صورت خویش. متاسفانه بسیاری از زنان، روی صورت خود تغییرات بیش از حدی انجام میدهند و بر صورت خویش راه می روند. خدای حکیم و بزرگ می فرماید که زنان باید روش استحیاء را مبنای زندگی خویش قرار دهند.

بعضی از مردم قرص مصرف میکنند که ظاهرشان بیمار نباشد، اگر چه قرص بمرور از ریشه بیمارشان می کند و توانایی های اولیه دفاعی را از بدن آنها سلب می کند. استندآپ کمدی و آهنگها و کنسرتهای مختلف میروند برای تحریک غده های اشک و خنده. آنها نمیتوانند از ته دل بخندند. در مهمانی ها و جلسات به ظاهر و مد لباس افراد اهمیت میدهند و نه به شخصیت واقعی آدمیان. اینها همگی راه رفتن روی صورت و ظاهر است.

افراد بی هیچ دلیل صحیح پزشکی ، عینک آفتابی میزنند، فقط برای اینکه چشمانشان باز و بسته نشود و چروک نشود! خدای مهربان راه رفتن روی صورت را نفی میکند و به مردم توصیه میکند که راه رفتن به نرمی و آرامی و متانت روی دو پا را مبنای زندگی خویش قرار دهند و روی زمین به نرمی گام بردارند. در قسمت بیماری ایوب، ثابت شد که پا نشانه توانایی های اولیه است. آدمی باید براساس توانایی های خود گام بردارد و براساس توانایی اولیه خود، پا دراز کند و مقلد این و آن نباشد. راز سلامتی و خوشبختی انسان در همین است. روشهای رفاهی هرچی هست نباید معنویت را از بین ببرد و یا آن را کمرنگ کند و نباید ظاهر گرا شود.

مردم قبلاً با افراد دیوانه که در محیط زندگی و کار خویش بودند حرف می‌زدند و  با آنها سر و کله می‌زدند و آنها را در کنترل خویش داشتند. اما اکنون به وسیله مخدرات و آرام کننده‌ها آنها را کنترل می‌کنند. انسان‌ها توانایی انتقال معنویت به دیگران را از دست داده اند و حتی حوصله خود را هم ندارند. مردم تحمل بچه هایشان را ندارند و حاضر نیستند که با بچه هایشان روبرو شوند به محض کوچکترین مشکلی ، او را پیش پزشک و روانپزشک و سایر کارشناسان می برند و آنها هم کار خود را راحت کرده و بچه را پیش فعال نامیده و برای او ریتالین و مواد مخدر دیگر می نویسند و رشد و فراز و نشیب معنوی بچه را تقریبا متوقف میکند. در حالی که مردم با سر و کله زدن با بچه ها و افراد ناقص العقل و سایر مردم، میتوانند معنویت خود را ثبات بخشند و آن را در محک آزمایش قرار دهند و همچنین فرزندان خود را از نظر معنوی رشد دهند. دیگر توصیه به حق و توصیه به صبر نمانده است.

 

وَالْعَصْرِ ﴿۱

سوگند به عصر [دوره زمانی] (۱)

 

إِن ٱلْإِنسَٰنَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲

که واقعا انسان دستخوش زیان است (۲)

 

إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳

مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیک کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى و صبر توصیه کرده‏ اند (۳)

 

مردم در آخر الزمان و آخر دوره ها حوصله بچه هایشان را ندارند و آنان را دست روانپزشک و روانشناس و سایر موسسات اختراعی دیگر می سپارند و ارتباطات صمیمانه  بین والدین و فرزندان به حداقل میرسد، زیرا والدین خودشان گرفتارند و به چیزهای دیگری مشغول میشوند. به همین خاطر در آیه قرآن می فرماید که در نزدیکیهای آخر الزمان، افراد از هم نوعان خود دوری میکنند، حتی از نزدیکترین افراد خود.

 

یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ﴿۳۴روزى که آدمى از برادرش (۳۴)

وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ ﴿۳۵و از مادرش و پدرش (۳۵)

وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ ﴿۳۶و از همسرش و پسرانش مى‏ گریزد (۳۶)

لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ ﴿۳۷در آن روز هر کسى از آنان را کارى است که او را به خود مشغول مى دارد (۳۷)

 

این وضعیت گرچه مربوط به آخر الزمان اصلی است ولی در مورد آخر الزمانهای فرعی هم صادق است. این یک پیام بسیار معنادار است برای همگی تا متوجه باشیم که مکاتب ساخت بشر، چنین سرنوشتی را به ارمغان می آورد. در آن روز مادر از فرزند شیرخواره اش غافل میشود. غافل شدن مادر از فرزند شیرخواره فقط مربوط به آخر الزمان اصلی نیست و بلکه در خیلی جاها که مادران مشغول کارند، نوزاد را شیر نمی دهند و ارتباط مادر با نوزاد خیلی کم شده است. حتی بعضی ها بخاطر اینکه هیکلشان به هم نخورد، نوزادشان را در رحم یک زن دیگر بدنیا می آورند و رابطه مادر و فرزندی روز به روز کم رنگ تر میشود و جهان رو به این سمت و سوی خواهد رفت.

 

یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَمَا هُمْ بِسُکَارَى وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ ﴿۲

روزى که در آن بینید هر زن شیردهنده‏اى از نوزاد شیرى‏اش غافل شود، و هر زن آبستنى [بى‏اختیار] وضع حمل کند و مردمان را مست بینى، و حال آنکه مست نباشند، ولى عذاب الهى سخت و سنگین است‏

 

پدر و مادری که برای فرزند خویش وقت نمی گذارند، قطعا برای هر مشکلی که بچه شان پیدا کند ، او را دست موسسات اختراعی و روانپزشک و غیره می سپارند و آنها هم یک لقب بی معنی همچون "پیش فعالی" بر بچه میگذارند و کودک را از سیستم خانواده جدا میکنند و آن را دست داروهای شیمیایی می سپارند. اما نظام رحمانی همه این مشکلات را حل میکند. وقتی روشهای رحمانی بین مردم رواج یابد، خودبخود خیلی از مشکلات بدون هیچگونه دارویی حل خواهد شد. خیلی ها در کودکی پیش فعال بودند، داروی شیمیایی هم نخوردند و اکنون افراد عاقل و بالغی هستند و هیچ مشکلی هم ندارند. روش حلهای من در آوردی بشر، برای حل مشکلات راه به جایی نخواهد برد و فقط شرایط آخر الزمانی ایجاد خواهد کرد.

 

ممکن است بپرسید که چرا مردم دیگر حوصله سر و کله زدن با افراد دیوانه و بچه ها را ندارند؟

 

جواب خیلی ساده ست. زیرا انسان دارد به سمت صفات دیوانگی میرود. یکی بود که همسر داشت؛ اما او در فضای مجازی طوری وانمود می‌کرد که همسر ندارد و با این و آن قرار ملاقات می‌گذاشت و حتی قرار ازدواج هم می‌گذاشت! این طرز رفتار یک نوع دیوانگی جدید است که خیلی رواج یافته است. این نوع دیوانگی یک نوع دیوانگی خودخواسته است و با دیوانگی مادرزادی یا افراد ناقص العقل خیلی فرق دارد.

آنقدر از این نوع دیوانگی‌های خودساخته زیاد شده است که حق و حقوق افراد عقب افتاده ذهنی پایمال شده است. ما باید یک نوع خشونت جدید را به تعاریف خشونت اضافه کنیم و خشونت را طور دیگری تعریف کنیم.

 

خشونت علیه خود

 

افراد یهویی فکر می‌کنند که باید چاق شوند و یا لاغر شوند و یا عمل جراحی زیبایی انجام دهند. این‌ نوع امورات، کارهای خشونت آمیز علیه خود است. مردم حوصله سر و کله زدن با بچه‌هایشان را ندارند و به همین دلیل آنان را دست پزشک و روانپزشک می‌سپارند و دو دستی بچه‌هایشان را از نظام رحمانی خارج کرده و آنان را به یک نظام مصنوعی و پر از اِشکالات می‌سپارند.

مردم دیگر حال و حوصله حل مشکلات و درگیریهای ایجاد شده را ندارند و آن را دست دادگاه و وکیل می سپارند. وکیل هم از آنجا که شغلش همین است، انواع پیچها را بلد است و خلوص را در کارها از بین می برد. صاف و سادگی در امورات روزمره نمانده است و زن و شوهرها با کوچکترین درگیری، به دادگاه مراجعه میکنند و هیچ آدم مصلحی در خانواده ها نمانده است تا که بینشان صلح برقرار کند. خدای مهربان نمی خواهد که اختلافات زن و شوهر به دادگاه ها و وکلا سپرده شود مگر در حالت ناچاری. زیرا وکلا و دادگاه ها نسخه های کلی و بدور از واقعیت زندگی برای افراد می پیچند و همین خودش کار را مشکلتر میکند. خدای مهربان برای رفع اختلاف بین زن و شوهرها، پیشنهاد میدهد که داوری از خانواده مرد و داوری از خانواده زن؛ اقدام به اصلاح و رفع اختلاف کنند. دلیل این مورد خیلی ساده است. زیرا دو نفر از خانواده زن و مرد، خیلی بهتر و واقعی تر زن و مرد را می شناسند و خیلی واقعی تر حرف دل آنان را می زنند و به این طریق خیلی ساده تر مشکلات حل میشود.

 

وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ یُرِیدَا إِصْلَاحًا یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُمَا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا خَبِیرًا ﴿۳۵

و اگر از جدایى میان آن دو [ زن و شوهر] بیم دارید پس داورى از خانواده آن [شوهر] و داورى از خانواده آن [زن] تعیین کنید اگر سر سازگارى دارند خدا میان آن دو سازگارى خواهد داد آرى خدا داناى آگاه است (۳۵)

 

خدای مهربان بهترین راه حلها را ارائه داده است. اما اکنون در دادگاهها، یک کارشناس یا وکیل مامور حل این اختلافها است که به علت عدم شناخت زن و مرد و عدم شناخت موقعیت آن دو؛ هیچوقت نمی تواند بین آنان صلح برقرار کند؛ غیر از آنکه حرفهای کلی و شعر و دهن پر کن  و خیلی پَرت میزند و نمی تواند صلح واقعی برقرار کند.

عشق یک مفهوم شیطانی است و باعث ایجاد معنویت‌های متضاد و غلط در آدمی می‌شود عشق و نفرت دو لبه یک چاقو اند که هر کدام به اندازه دیگری خطرناکند و در خیلی از مواقع به یکدیگر تبدیل می‌شوند شاید قضیه داغ عشق را شنیده باشید. بعضی‌ها  دست خود و یا سایر اعضای بدن خود را داغ می‌کنند و یا خالکوبی مخصوص انجام می‌دهند که یک نوع عهد جسمی است برای راضی کردن و آرام کردن تضاد معنوی. در واقع آدمی از طریق زخم زدن و داغ کردن خود پیامی را از لایه جسمی به لایه معنوی خود می‌فرستند و این یک نوع عهد است از جسم به لایه های معنا. در قدیم برده‌ها را داغ می‌کردند تا معنویت آنان را تحت تاثیر قرار دهند و برای همیشه مهر بردگی نه تنها بر جسم بلکه بر روان آنان نهند.

عشق مفهوم خطرناکی است که حتی معنویت آدمی نمی‌تواند آن را حل کند و باعث ضرر جسمی به فرد می‌شود به همین خاطر مفاهیم عشق تا آخر عمر، آدمی را درگیر خود می‌کند. عشقه یک نوع گیاه است که دور هر چیزی بپیچد، تا خشکش نکند و تا طراوت و شادابی او را نگیرد، ول کن نیست.

توجه شود که نواقص بشری یا علت خدادادی دارد و یا علت خودخواسته. یکی هست پا ندارد. اما خیلی شکرگزار است و طوری رفتار میکند که انگار پاهایش سالم است. اما یکی هست یک جوش بر صورت خود دارد، نمی‌تواند بیرون رود انگار عیب بسیار بزرگی دارد. زیرا او این جوش روی صورت را نمایانگر تضاد معنویتش میداند و  به همین خاطر، یک جوش کوچک خیلی برایش مهم است. اگر معنویت درستی نداشته باشیم این دنیا همش میشود مشکل و ایراد. اما اگر معنویت درستی داشته باشیم دنیا خیلی برایمان راحت‌تر است، حتی اگر یک پا هم نداشته باشی.

کسی که گردنش کج شده است، باید لایف استایل زندگیش را معتدل کند و طرز استفاده از لپ تاپ و موبایل و سایر وسایل را تغییر دهد؛ نه اینکه رو به عمل جراحی و مصرف دارو بیاورد و بخواهد با این روش‌های مصنوعی آن را اصلاح کند. در واقع خدا می‌خواهد که ما روش و استایل زندگی خود را با صبر همراه کرده و آن را در خود اجرا کنیم تا معنویت خود را تقویت کنیم و باعث رشد نفس خویش شویم.

مردم دقت میکنند که دندان بچه شان کج نباشد ولی دهن کجی بچه هایشان را اصلاح نمی کنند. خیلی به اصلاح فیزیکی اهمیت میدهند و اما به اصلاح معنوی خود هیچ اهمیتی نمی دهند. مردم اعتماد به نفس خود را از پزشک های زیبایی می خرند. مثل خریدن دعا و طلسم از دعانویس. روز عروسی طوری عروس را آرایش میکنند که از حالت طبیعی خارج میشود. این نمایشات الکی، راه رفتن روی صورت است. کسی که صورت برایش مهم باشد، از نظام رحمانی خارج میشود. مهمانی ها پر زرق و برق شده است و پر خرج؛ اما کسی شاد نیست و تفاخر و نفاق و زرق و برقهای بیخودی در آن موج میزند.

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهلم ) طهارت (بخش سوم)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهلم )

طهارت (بخش سوم)

 

در قسمتهای قبل گفته شد که در وضو ، دست و صورت باید شسته شوند و سر و پا باید مسح شوند. شستن وجه به معنای دست شستن از توجهات و کنار گذاشتن توجهات است و همچنین شستن ایدی به معنای کنار گذاشتن امکانات است. اما مسح سر و پا به معنای لمس دوباره و برگشتن به توانایی های پایه ای ذهنی و توانایی های پایه ای بدنی است. اما طبق آیه وضو، در تیمم جریان طور دیگری است. در تیمم، برخلاف وضو، صورت و دست باید مسح شوند. تیمم برای مواقع ضروری و ناچاری است. مسح وجه و دست در تیمم به این معناست که در این حالت اضطراری نباید تمام توجهات و امکانات را کنار گذاشت و بلکه باید به توجهات اولیه و امکانات اولیه (می نیمم توجهات و امکانات که در حالت اضطرار لازم است) برگشت. مثلا در حالت جنگ، همزمان که نماز برگزار می شود، باید مواظب اسلحه خود هم باشید. یا در زمانی که در یک جایی به سر می برید که خطر جانی وجود دارد و نماز بجا می آورید، باید مقداری از توجهات خود را به مواظبت از خود اختصاص دهید. یکی بود که کار میکرد و شرایط کارش طوری بود که بعضی نمازها را روی بیل ماشین بولدزر بجا می آورد. قطعا او در حین نماز ، باید مواظب هم باشد که از آن بالا نیفتد. بنابراین در حالات اضطرار باید مواظب جان خود هم بود. خدا بر انسان سخت نمی گیرد.

 زمانی که نماز می خوانید و بچه کنار خود دارید و همچنین سماور پر از آب داغ آنجاست، این یک حالت اضطرار است. باید مواظب بچه هم باشید. خدای توانا نمی خواهد برانسان سخت بگیرد. در حالت عادی، باید تمام توجهات و امکانات خود را کنار بگذارید ولی در حالت اضطرار میتوانید همچنان توجهات و امکانات پایه ای و می نی مم را با خود داشته باشید؛ همچنان که آیه وضو می فرماید (فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنْهُ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ). البته که انسان باید تمام تلاش خود را بکند و حالتی امن ایجاد کند تا بتواند نماز بجا آورد و در نتیجه تمام توجهات خود را به خدای عالمیان اختصاص دهد.

نماز قطع کننده است، قطع کننده مشغولیتهای روزمره. تصور کنید در طول روز مشغول انجام کارهایی هستید، مطالعه می کنید، مشغول تفکر در مورد یک موضوع خاص هستید، تفریح می کنید، غذا می خورید، فیلم نگاه می کنید، خیابان گردی می کنید، پیاده روی می کنید و یا مشغول درس خواندن هستید و یا یک آزمایش علمی انجام می دهید و یا قرآن را قرائت می کنید، و یا تجارت می کنید و ... دراینجا عبادی بودن یا عبادی نبودن این امور مهم نیستند. حتی ممکن است که مشغول قرائت قرآن باشید. خدا از ما میخواهد که  این امور و کارها و افکار بمدت چند دقیقه قطع شوند و این چند دقیقه به فقط خدا اختصاص داده شوند و نماز به جا آورده شود. خدای مهربان از نماز مهمی میان نمازهای پنجگانه صحبت می فرماید (وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى) که مخصوصا باید در این مورد مواظبت شود.

 

حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِینَ ﴿۲۳۸

بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید و خاضعانه براى خدا به پا خیزید (۲۳۸)

 

فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالًا أَوْ رُکْبَانًا فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَمَا عَلَّمَکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ ﴿۲۳۹

پس اگر بیم داشتید پیاده یا سواره [نماز کنید] و چون ایمن شدید خدا را یاد کنید که آنچه نمى‏ دانستید به شما آموخت (۲۳۹)

 

نماز وسطی میان نمازهای پنجگانه، اهمیت خاصی دارد و نقش ضربه زننده اصلی و بُرنده بر روال و جریان پیوستگی مشغولیتهای روزمره را دارد. این نماز وسطی (نماز محوری) هر جوری هست باید اجرا شود و نباید آن را از دست داد، حتی در حالت سواره و یا پیاده (فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالًا أَوْ رُکْبَانًا).

توجه کنیم که بشر دچار یک نوع آرتروز و روماتیسم فکری و روانی شده است که نماز در اصل دوای این درد است. وقتی فکر و پندار انسان مدام بر یک روال پیوسته و تقطیع نشده باشد، فرد خودبخود دچار فریز و جمود فکری خواهد شد و گره ها و عقده های فکری و ذهنی در او ایجاد خواهند شد و این همان آرتروز روانی است. همین گره ها و عقده ها اگر قطع نشوند، زندگی آدمی را بر هم می زنند. نماز وسطی باید به وسط و کمر این مشغولیتهای روزمره بزند تا گره و عقده در روان آدمی ایجاد نشود.

میان مسلمانان در زمینه نماز وسطی، نظرات مختلفی وجود داشته است. عده ای میگویند نماز ظهر و بعضی دیگر میگویند نماز عصر. اما در واقع خدای مهربان، در این آیه کلمه نماز را با کلمه وسط همراه کرده است، تا به ما بفهماند که این نماز، نمازی است که نقش محوری و کلیدی در زندگی هر کسی دارد. وقتی فرد مشغول تجارت است، نماز عصر برای او نقش نماز اصلی را دارد و وقتی کارمند و یا کارگر است، نماز ظهر نقش نماز وسطی را دارد. اما کسی که شبها مشغول نگاه کردن فیلمهای مختلف است، نماز عشاء برای او نقش نماز وسطی را دارد. زیرا نماز وسطی نمازی است که باید جریان اصلی و محور اصلی و محور وسطی مشغولیت هر کسی را قطع کند و ذکر خدا را به او یادآوری کند. در قسمتی از روز که لایه های عقل و احساس انسان مشغولیت بیشتری پیدا کند، نماز مربوط به آن زمان، برای آن فرد نقش نماز وسطی (نماز محوری) را دارد.

اصلا دلیل اصلی اینکه خیلی از مردم نماز بجا نمی آورند، این است که آنها دلشان نمی خواهد پیوستگی روانیی که در آن غرق هستند، قطع شود. آنها فکر میکنند که اگر این پیوستگی روانی را قطع کنند، یک چیزی را از دست میدهند. هر نمازی که اجرا میشود، افکار و حالات شما را از یک امر قطع می کند. مثلا نماز صبح، خواب و تنبلی شما را قطع میکند. من مطمئنم که خیلی از بیماریها از زیاد خوابیدن و بی تحرکی مستمر پیش می آید. نماز ظهر و یا عصر، شما را از تجارت و کار مستمر باز میدارند تا که در آن غرق نشوید. نماز مغرب، شما را از اوهام و خیالات و نماز عشاء شما را از شب نشینی های طولانی برحذر میدارد و حفظ میکند. اما نماز وسطی نقش نماز محوری را دارد که به وسط مشغولیتها و دل مشغولی ها میزند و آدمی را از مشغولیت در لایه های عقل، احساس و آتشی بیدار میکند. شیاطین و اجنه در طول روز چنان آدمی را دچار خیالات و توهمات می کنند که اگر این خیالات قطع نشود، باعث تسلط آنان بر روان فرد خواهد شد. خدا میگوید نماز را بجا آورید تا از این تسلط نامحسوس شیاطین و اجنه رهایی یابید. تسلط نامحسوس شیاطین، یک نوع آلودگی است. خدا بوسیله فرآیند طهارت و نماز میخواهد ما را از این حالت نجات دهد. خدا می فرماید که با به جا آوردن نماز وسطی (نماز محوری) به کمر و محور این مشغولیتها و پیوستگیها بزنید تا از دست آن خلاص شوید.

وقتی آدمی بطور پیوسته، تحت یک احساس و یا یک تفکر و یا یک خیال باشد، لایه های بالایی خود را خسته و آلوده میکند. عشق، کینه، گریه های مصنوعی، مظلوم نمایی، خنده های مصنوعی و ... نوعی مشغولیتهای الکی و آلودگی هستند که روان آدمی را مشغول میکند و کسب معنویت واقعی را برای فرد غیر ممکن میکنند. به همین خاطر نماز لازم است، زیرا این مشغولیتها فقط با یاد خدا قطع میشوند و لا غیر. مشغولیتهای لایه های عقل و احساس و ناری یک نوع رجز هستند که باید برداشته شوند. این نوع پیوستگیهای روانی، آدمی را مسخ میکند و نماز این چرخه مسخ و تکرار تناسخ مانند را میشکند. گاهی آدمیان بعلت شب نشینی های طولانی، دیر می خوابند و آخرای شب، ناخودآگاه حرفهای افراطی و تفریطی بر زبان می رانند. این طرز رفتار بخاطر غلبه یافتن پیوستگی احساسی و عقلی بر آنهاست. اگر روشی برای کنترل این نوع غلبه ها در زندگی نداشته باشید، بعد از مدتی به مسیر دیگری هدایت خواهید که روش غلطی است. خدا نمی خواهد که ما تحت تاثیر این تسلطهای نامحسوس قرار گیریم.

گاهی آدمی خسیس است ولی نمیداند که خسیس است. زیرا پیوستگی روانی، فرد را فریب میدهد و فرد به اشتباه فکر میکند، حقیقت همانی است که در آن حالت به سر می برد. گاهی آدمی متوجه اشکالات اخلاقی و روانی خود نمیشود. باید به کمر این مشغولیتها زد تا مشکلات اصلی انسان نمایان و پیدا شود. رجز و سایر آلودگیها کشف شدنی هستند و باید کشف شوند تا از سر آدمی برداشته شوند.

 

فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُمْ بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ یَنْکُثُونَ ﴿۱۳۵

و چون عذاب را تا سررسیدى که آنان بدان رسیدند از آنها برداشتیم باز هم پیمان‏شکنى کردند (۱۳۵)

 

سبک زندگی غلط آدمی را وارد جهنم میکند. جهنم یک نوع پیوستگی مداوم روانی در آن برقرار است که نمیتوان از آن دست کشید. این نوع پیوستگیها مثل غل و زنجیر آدمی را بند میکنند و نمی گذارند فرد یک لحظه آزاد باشد. التبه اگر خوب دقت کنید، پیوستگیهای روانی این دنیا هم آدمیان را غل و زنجیر و آلوده میکنند. خدای مهربان با طهارت و نماز میخواهد ما را از این حالت خطرناک و چاله روانی و جهنمی نجات دهد. پیوستگیهای روانی نقش ریسمانی را دارند که بوسیله آن حیوانات داحل سیرک را کنترل میکنند. در سیرک، گاهی با یک ریسمان خیلی نازک ، یک فیل را هم کنترل و غل و زنجیر میکنند. نماز وسطی این ریسمان نازک و نامحسوس را برای انسان پاره میکند.

متاسفانه علم روانشناسی جدید میخواهد که رجز و آلودگیها را بدون دخالت دادن نام خدا، پاک کند و این عملا غیر ممکن است. مثل اینکه بخواهید یک اتاقی را جارو کنید ولی اتاق بسته است و بعد از جارو نمیدانی که آشغال را کجا بریزی. روانشناسی آلودگیها را در همان روان خود فرد می ریزد و بیشتر روانگردانی میکند و نه روان درمانی. آنها رجز را تغییر شکل میدهند و دوباره به خورد فرد میدهند و برای درمان فرد، یک فلسفه غلط در روان فرد می اندازند. اینها درمان نیستند و بلکه روانگردانی هستند. اینها یک نوع پوشاندن حقیقت است و به نوعی کفر است.

نباید به آلودگی روانی عادت کرد. زیرا آلودگی هایی که زمان زیادی از آنها بگذرد، دیگر پاک کردنش خیلی مشکل است. آینه هایی که در حمام هستند، بعلت بخار آب زیاد روی آنها، جرم می گیرند و شفافیت خود را از دست میدهند. همان اول، خیلی ساده پاک میشوند، ولی اگر زمان زیادی بگذرد، پاک کردن و تمیز کردن آنان خیلی مشکل میشود. روان انسان هم اینطوری است. اگر مرحله تطهیر آن به تاخیر افتد، خیلی به سختی میتوان آن را تمیز کرد. اگر آدمی آلودگیهای باطنی را پاک نکند، روزی گیر شیطان خواهد افتاد و آن موقع دیگر دیر است.

وقتی خدای رحمان میفرماید که خلق الانسان ضعیفا، یعنی انسان ضعیف خلق شده است و پس باید نقطه ضعفهای خود را بشناسد و بداند که چه چیزهایی روان او را آلوده میکنند و دنبالش نرود و از چیزهایی که این آلودگیها را برای او پیش می آورند، پرهیز کند. کلمه عربی تقوا در همین معناست. تقوا یعنی پرهیز کردن و دوری کردن از چیزهایی که روان ما را آلوده میکنند.

جالب است که زندگی کردن طبق نظام رحمانی و طبیعت رحمانی، خیلی از رجزها و آلودگیها را میشوید و محو و نابود میکند. اما روشهای شیطانی سعی دارد که رجزها را بپوشاند و صورت مساله را پاک کند. در نتیجه بعد از مدتی، نهاد جامعه آنقدر آلوده شده است که مثل بشکه باروت ، هر لحظه احتمال غرق شدن دسته جمعی در آلودگیها، هست. در مواقع بحرانی و تاریک، این آلودگیهای پاک نشده در تصمیمات انسان تاثیرگزارند. مثلا کسی که از خانه تاریک در شب میترسد، میداند که خانه در شب همان خانه در روز است. ولی در مواقع بحرانی، ضمیر ناخودآگاه برای او تصمیم می گیرد و این ضمیر، اگر آلودگی ها در آن انباشت شده باشد، تصمیمات غلط اخذ خواهد شد. تعصبات جاهلی یک نوع آلودگی مخفی هستند که در ضمیر و روان انسان مخفی میشوند و اما در مواقع بحرانی موجب قتل هم خواهند شد. این آلودگیها قوانین و دیوهای مخفیی هستند که در روان آدمی منتظر فرصتی هستند تا فعال شوند.

 

إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوَى وَکَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا ﴿۲۶

آنگاه که کافران در دلهاى خود تعصب [آن هم] تعصب جاهلیت ورزیدند پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خویش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت و [در واقع] آنان به [رعایت] آن [آرمان] سزاوارتر و شایسته [اتصاف به] آن بودند و خدا همواره بر هر چیزى داناست (۲۶)

 

در این آیه، سکینه (آرامش) متضاد مواقع بحرانی است و به هم خوردن این سکینه و آرامش از غلبه یافتن تعصبات و آلودگیهای جاهلی بوجود میاید. در واقع امنیت و آرامش اصلی این است که نگذارید آلودگیهای روانی بر انسان غلبه کند.  برای این کار نیاز به تقوا داریم. یک مادر به بچه اش توصیه میکند که اگر یک فرد بیگانه به تو شکلات داد، ازش نگیرید و آن را نخورید. زیرا مادر میخواهد امنیت جسمی را برای بچه اش تامین کند. معمولا مادران به امنیت جسمی فرزندان اهمیت میدهند و پدران به امنیت معنوی فرزندان باید اهمیت دهند. بچه ضعیف است و به همین خاطر، مادرش او را با یک دستور کنترل میکند. تقوا یعنی رعایت کردن این دستور.

خدای مهربان هم دستورات خاصی را برای ما فرستاده است که نقش نگهدارنده و محافظت کننده را دارد و باید آن را رعایت کنیم؛ به این می گویند تقوا. وقتی یک گوزن، در طبیعت علف میخورد، همیشه مواظب است که شیر و یا پلنگ به او حمله نکند. وقتی آب میخورد، همیشه باید مواظب باشد که تمساح از داخل برکه او را شکار نکند. به این طریق یک گوزن همیشه مواظب است که دچار خطر نشود. آدمی هم باید همیشه از خودش محافظت کند در مقابل آلودگیهای مختلف.

خدا میخواهد کارها را برایمان راحت تر کند. کسی که در لایه های عقل و احساس خود آلودگی و رجز دارد، میتواند در فرآیند وضو خود را پاک نماید. وضو و تطهیر کالبد جسمی، خیلی راحت است. اما خدا بوسیله همین کار راحت میخواهد که تطهیر را به لایه های عقل و احساسمان سرایت دهد.  وقتی شما وضو می گیرید و اعضاء مشخصی را غسل و یا مسح می کنید؛ یک پله به بالا حرکت کرده اید و همین حرکت را ادامه میدهید و همین مراحل غسل و مسح را بر لایه عقل و احساس و لایه ناری خود اجرا می کنید. به این طریق وضوی بدنی نقش قرقره و ساده ساز را برای شما ایفا میکند. خدا با قراردادن انسان در کالبد خاکی، کارها را برایش خیلی راحت تر کرده است. تطهیر در لایه های عقل و احساس و ناری بدون کالبد خاکی خیلی سخت است و تقریبا برای انسان ضعیف خیلی مشکل است. اما جسم خاکی ما، مثل هندل عمل میکند و لایه های عقل و احساس ما را بکار می اندازند. جسم خاکی ما مثل قرقره ای عمل میکند که یک وزنه یک تنی را به صد کیلو برای ما تقلیل میدهد. اجنه لایه خاکی ندارند و تصحیح کردن عقل و احساس برای آنان ده ها برابر انسان مشکل تر است. به همین خاطر است که آنان ده ها برابر انسان بیشتر عمر میکنند تا فرصت بیشتری برای تصحیح خود داشته باشند. وضوی جسمانی، نماز جسمانی، رکوع و سجود و قیام جسمانی و روزه جسمانی بزرگترین نعمتی هستند که خدا به ما داده است تا خود را بوسیله آن پاک کنیم. به همین خاطر بعد از آیه وضو، از اتمام نعمت (وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ) صحبت می فرماید.

 

وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ 

لیکن مى‏ خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند باشد که سپاس [او] بدارید 

 

این اعمال جسمانی آنقدر مهم هستند، که در صورت نبود آب، باید با خاک تیمم کرد و آن را انجام داد. اما این پایان کار نیست و بلکه وضو و نماز و روزه و سجود و رکوع جسمانی، فقط شروع یک فرآیند هستند. فرآیندی که باید به لایه های بالاتر (عقل و احساس و ناری) سرایت کند و جریان یابد. بنابراین نمیتوان براساس ظاهر این اعمال عبادی در مورد دیگران قضاوت کرد. همچنین براساس ظاهر افراد، نباید در مورد آنان قضاوت کرد. بر پایه انجیل یوحنا، مریم مجدلیه ابتدا زنی تن‌فروش بوده است. روزی اهل شهر به دنبال وی می‌افتند تا وی را سنگسار کنند. او می‌گریزد تا به مسیح می‌رسد. مسیح داستان را از دنبال کنندگان می‌پرسد و آنان می‌گویند که ما می‌خواهیم او را بخاطر گناهانش سنگسار کنیم. عیسی می‌گوید بسیار خوب چنین کنید اما نخستین سنگ را کسی بزند که گناهی نکرده باشد. این سخن عیسی آن ها را شرمنده و پراکنده ساخت و جان مریم مجدلیه را رهانید و از آن پس وی یکی از یاران نزدیک عیسی گردید. این داستان ما را به این واقعیت راهنمایی میکند که گاهی آدمی لایه های بالایی خود (لایه عقل و احساس و ناری) را تطهیر و پاک کرده است ولی در لایه جسمانی خود، سابقه خوبی برای خود نگذاشته است. اما ما موظفیم که دیگران را فقط براساس لایه ظاهری و جسمانی قضاوت نکنیم. این داستان نشان میدهد که همیشه مردم برای پاک نشان دادن جلد پنهان خود، سعی در حذف کسانی را داشته اند که بدنام شده بوده اند. آنها آلودگی خود را می پوشاندند. آنها به جای آن که آلودگیهای خود را پاک و تمیز و تطهیر کنند، با رمی سایر گناهکاران و تظاهرات، سعی در پوشاندن آلودگی های نهاد و پنهان خود میکردند.

منافقینی هستند که به ظاهر نماز میخوانند ولی لایه های عقل و احساسشان آلوده ست. ما آنان را نمی شناسیم. اما بهتر است که قضاوت را به عهده آن خالق یکتا بگذاریم. یک زن و یا مرد بد سابقه ممکن است که قبلا خلافهایی انجام داده باشند ولی توبه کرده باشند و لایه های عقل و احساس خود را از آلودگی پاک و تطهیر کرده باشند؛ اما دیگران نباید تهمت به آنان بزنند. همانطور که در آیه رمی هم شدیدا هشدار داده شده است.

کسانی که بدون چهار شاهد، تهمت زنا به دیگران میزنند، هشتاد جلد باید زده شوند و خود کسانی که زناکارند، صد ضربه. که البته اختلاف چندانی ندارند. زیرا از نظر خدای حکیم، آلودگی لایه های بالایی مهم است. زیرا تهمت زنندگان، لایه های بالایشان مشکل دارد و آلوده است. لایه های بالایی زناکاران هم آلوده است. فرق این دو گروه این است که اولی سابقه ندارند و دومی سابقه دارند. ولی آلودگی، آلودگی است و نوع آلودگی زیاد مهم نیست. زیرا سرنوشت هر دو گروه یک مسیر است. برای فهم این موضوع به قسمت هشتم درمان بیماری مراجعه شود.

در نظام رحمانی، دنیا دار توبه و درمان و اصلاح است. اعمال زشت زنا و یا تهمت زدن زنا، هیچکدام رحم در آنان نیست و این کردارهای زشت خالی از ترحم هستند. خدای مهربان برای کسانی که تهمت زنا میزنند، هشتاد ضربه جلدی نوشته است که با خود عمل زنا (صد ضربه) فرق چندانی ندارد. این نشان میدهد که تهمت زنندگان بدون چهار شاهد، پندار و مغناطیس آنان تقریبا به کثیفی پندار زناکاران است. معمولا افراد یک جامعه در زمینه های فحشاء به دو گروه تقسیم میشوند. گروه اولی مرتکب فحشاء میشوند ولی گروه دومی، بدون چهار شاهد، افراد را متهم به فحشا میکنند. معمولا اکثر افراد یک جامعه بی تقوا از نوع گروه دوم هستند. جالب است که درجه کثیفی آتش بیگانه افراد تهمت زننده هشتاد است که نزدیک صد است و با مرتکبین زنا فرق چندانی ندارد. به این طریق خدای حکیم ادعاهای ریاکارانه ( پاک نشان دادن خود در حد خراب کردن دیگران ) را در حد گناه زنا معرفی میکند (فَلَا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى ). پاک نشان دادن خود به قیمت خراب کردن دیگران یک نوع فریب است. افرادی که صرفا برحسب ظاهر جلدی افراد، به دیگران تهمت زنا  میزنند، میخواهند یک چیزی را در نهاد کثیف خویش پنهان کنند و در واقع میخواهند جلد خود را  از آلودگی های زیادی که دارد مخفی کنند. خدا دانای غیب و نهان است و میداند که اینها هم جلدشان آلوده است و به همین خاطر برای اینها هم هشتاد ضربه می نویسد. خدای مهربان، با تجویز صد جلد و هشتاد جلد که در سوره نور آمده است، میخواهد آلودگی زناکاران و تهمت زنندگان را از بین ببرد و آنان را درمان کند. خدا نمیخواهد گناهکاران را سنگسار کند و یا بکشد؛ بلکه میخواهد آنان را درمان کند. به قسمت هشتم درمان بیماری مراجعه شود. 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و نهم ) طهارت (بخش دوم)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و نهم )

طهارت (بخش دوم)

 

در قسمت اول طهارت بیان شد که طهارت یک نوع آماده شدن برای قیام است و در انجام طهارت هر چهار لایه عقل، احساسات، ناری و جسم خاکی باید طاهر و پاک شوند. نماز یک نوع قیام است؛ به همین خاطر خدای حکیم در مورد نماز همیشه فعل اقیموا را بکار می برد. مسیحیان نمازشان را ضایع کردند، زیرا برای انجام آن قیام نمی کنند. یکی دیگر از جنبه های ضایع کردن نماز، به آن معناست که بدون طهارت، نماز بجا آورده شود. هر جا طهارت ناقص باشد، بعد از مدتی نماز به یک کار بیهوده و بیفایده تبدیل میشود و در نهایت کنار گذاشته میشود. آلودگی های عقلی و احساسی و ناری، باعث ضایع شدن نماز میشوند و نتیجه قطعی این موضوع، تابع شهوات شدن است.

 

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا ﴿۵۹

آنگاه پس از آنان جانشینانى به جاى ماندند که نماز را تباه ساخته و از هوسها پیروى کردند و به زودى [سزاى] گمراهى [خود] را خواهند دید (۵۹)

 

به همین خاطر، خدای حکیم با روشهای مختلف میخواهد که مردم را از رجس و رجز و سایر آلودگی های روانی و باطنی پاک کند. همانطور که در آخر آیه وضو می فرماید:

 

وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ

لیکن مى‏ خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند باشد که سپاس [او] بدارید

 

باید انواع آلودگیهای جسمی و روانی را از خود دور کنیم، تا بتوانیم به مرحله اقامه نماز برسیم و آن را برگزار کنیم. اصلا هدف دین همین است که انسانها را پاک کند و از رجز و آلودگیها پاکشان کند. نماز ابزار ضروری دین است.

غسل و مسح که در آیه وضو بیان شده است، فقط مربوط به لایه جسم خاکی ما نیست؛ بلکه غسل و مسح باید در لایه عقل، لایه احساس و لایه ناری هم باشد. اگر طهارت به هر دلیلی در یکی از چهار لایه باطل شود، باید دوباره وضو تجدید شود.

معمولا بیشتر مردم، باطل شدن طهارت برای نماز را فقط به کثیف بودن لایه جسمی محدود میکنند. درحالی که اگر عقل و احساس انسان هم آلوده شود، باید مراحل و فرآیند وضو از اول انجام شود. هر کدام از این لایه ها، باطل کننده هایی دارند که در صورت وقوع، باید وضو از نو تجدید شود. این نکته بسیار مهمی است که بیشتر مسلمانان به آن توجهی ندارند.

 

لایه های مادی

باطل کننده طهارت این لایه

لایه عقل و منطق

طمع – حسادت -  بخل - کبر – عُجب – ریا – قمار و ...

لایه شعور و احساسات

خشم – غضب – کینه – استرس – احساسات مصنوعی ناشی از آهنگهای آلفایی و فیلمهای توهمی و هیجانات کاذب و سایر لذتهای کاذب

لایه ناری

خیال پردازی – شعر خوانی - وحدت وجود – مدیتیشن – یوگا – کارما – ذهن مثبت – عشق – فنگ شوئی – ذن و ...

لایه جسم خاکی

قضاى حاجت – ملامسه با زنان – جنب شدن و ...

 

بخل یک نوع آلودگی عقلی است، که اگر پاک نشود، نمیتوان زکات داد و از مال دنیا دل کند. یعنی بدون طهارت باطنی نمیتوان زکات را پرداخت کرد. در بیشتر آیه های قرآن، هر وقت خدای مهربان از اقامه نماز صحبت می فرماید، بلافاصله از دادن زکات صحبت می فرماید و این ثابت میکند که بدون طهارت باطنی نمی توان نماز بجا آورد و زکات داد. از مقدار زکات پرداختی و مقدار برگزاری نماز افراد یک جامعه میتوان به مقدار آلودگیهای روانی آن جامعه پی برد.

اکنون خیلی از مردم در گوش دادن آهنگهای آلفایی غرق میشوند. با این حال برای نماز بعدی، تجدید وضو نمی کنند. دلیلش هم این است که آنان فقط طهارت لایه جسمانی را در نظر می گیرند و به طهارت لایه احساس و عقل و فکر خویش توجه نمی کنند. در حالی که باید طهارت لایه های عقل و احساس هم در نظر گرفته شود و در صورت آلودگی این لایه های غیر خاکی، باید وضو از نو تجدید شود. در صورت قیام برای نماز بدون طهارت لایه عقل و احساس ، نماز در سکاری است و اصلا برگزاری نماز برای خدای عالمیان در این حالت امکان پذیر نیست. خدای حکیم بطور جدی دستور داده است که در حالت سکاری نماز بجا نیاورید؛ زیرا نماز در حالتی که لایه های عقل و احساس طهارت ندارند، یک توهم است و این نوع نماز برای شیطان است. بعضی از مسلمانان نا آگاهانه ، یوگا را با نماز مقایسه میکنند؛ در حالی که یوگا دقیقا یعنی آلودگی لایه ناری. زیرا در یوگا ، آدمیان به یک آتش بیگانه وصل میشوند و در نتیجه طهارت خود را از دست میدهند. یوگا و مدیتیشن یکی از آلودگیهای خطرناک و باطل کننده های مهم و عمده طهارت باطنی هستند.

خدای رحمان بر به جا آوردن نماز بسیار تاکید دارد ولی در یکی از آیات شدیدا انجام نماز را منع فرموده است و حتی دستور فرموده است که اصلا نزدیکش هم نشوید و آن حالت هم انجام نماز در حالت سکاری (لا تقربوا الصلوه و انتم سکاری) است. زیرا آلودگی آن مسری است و انسان را بیمار میکند.

طهارت قبل از نماز خیلی مهم است، زیرا در صورت عدم طهارت لایه های بالایی ، اقامه نماز غیر ممکن است. همانطور که در آیه وضو بیان شد، هدف از طهارت، اقامه نماز است. قیام هم مثل طهارت باید در هر چهار لایه باشد. یعنی از نظر عقلی هم قیام کرد و مشغول کننده های عقلی را کنار بگذارید و همچنین خود را از هیجانات احساسی دور کنید. واقعیت این است که انسان نمی خواهد بداند که خیالپردازی، عشق، مدیتشین و خیلی از آهنگهای موجود همگی یک نوع آلودگی هستند. اما از آنجا که این آلودگیها از نوع جسمی نیستند، کسی به طهارت آنها توجهی ندارد. نماز بدون طهارت، نماز نیست و هیچ تاثیری در روان ما ندارد. خدا می فرماید که نماز آدمی را از فحشا و منکر باز میدارد. نمازی که این کار را نکند، شک نکنید که بدون طهارت اقامه شده است.

قیام در لایه جسمی، یعنی پا شدن و ایستادن. اما در لایه های عقل و احساس، یعنی عقل و تفکر مان را نسبت به برپایی نماز، بیدار کنیم و فکرمان را به سمت برپایی نماز ببریم و دیگر افکار و دیگر احساسات را از خود دور کنیم. باید احساس خود را از چیزهای دیگر به سمت نماز بکشانیم. لایه ناری ما نباید درگیر مغناطیسهایی همچون عشق، وحدت وجود و سایر آلودگیها باشد، بلکه باید از این موارد دست بکشیم. رکوع و سجود هم مثل قیام باید در هر چهار لایه باشد. رکوع و سجود معناهای مهمی هستند که باید در لایه های عقل و احساس هم رخ دهند. خدای مهربان در مورد سجده می فرماید که:  إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا یعنی گریه واقعی همیشه بعد از سجده بوجود خواهد آمد. البته سجده ای که آیه مدنظرش است، سجده ای است که در هر چهار لایه اتفاق افتد. ما باید ابتدا فکرمان را و عقلمان و احساساتمان را وادار به رکوع و سجود کنیم و بعد انسان خود به خود در مقابل خدای رحمان به خاک خواهد افتاد. گریه های بدون سجود و رکوع بی معنایند و فقط تحریک غده های اشکند. مردم انواع کلیپها را نگاه میکنند و یا انواع کنسرتها و استندآپ کمدی ها می روند تا ذره ای گریه کنند و یا بخندند. در حالی که اینها هیچکدام گریه و خنده واقعی نیستند. گریه و خنده را خدا خودش میدهد و بدست آوردنی نیستند.

 

وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى ﴿۴۳و هم اوست که مى ‏خنداند و مى‏ گریاند (۴۳)

وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْیَا ﴿۴۴و هم اوست که مى‏ میراند و زنده مى‏ گرداند (۴۴)

 

قیام و رکوع و سجود یک امر معنایی هستند که باید ابتدا در حالت معنا شروع شوند و بعد از معنا به امر جسمی تبدیل شوند. قیام و  سجود و رکوع ظاهری که فقط با کالبد بدنی خود انجام میدهیم، یک نماز ریاکارانه است. در نماز سهل انگارانه و ریاکارانه، به قیام و رکوع و سجود در لایه های عقل و احساس توجه نمیشود و به این طریق نماز به یک امر مضر و خطرناک تبدیل میشود. به همین خاطر خدا می فرماید که در حالت سکاری نماز نخوانید. سکاری یعنی حالتی که فرد طهارت عقلی،احساسی را در نظر نمی گیرد. کسی که در این لایه ها طهارت نداشته باشد، قطعا نمی تواند قیام، رکوع و سجود واقعی انجام دهد. مردم سجده و رکوع واقعی انجام نمی دهند ، به همین خاطر به رضایت قلبی در مورد خدا نخواهند رسید و قطعا خوشحالی و گریه واقعی هم برای آنان اتفاق نخواهد افتاد. شرط ورود به بهشت رضایت دو طرفه بین خدای رحمان و بنده است (رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً).

 

ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ﴿۲۸خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (۲۸)

 

فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿۲۹و در میان بندگان من درآى (۲۹)

 

وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿۳۰و در بهشت من داخل شو (۳۰)

 

از نظر قرآن، لایه های احساس و عقل و ناری خیلی مهم هستند و بدون در نظر گرفتن طهارت این لایه ها، نماز در سکاراست و حتی خدا امر می فرماید که نزدیکش نشوید (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى). در یکجای دیگری از قرآن، خدا در مورد امر به آدم و حوا در بهشت از همین فعل استفاده فرموده است (وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ).

 

وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿۳۵

و گفتیم اى آدم خود و همسرت در این باغ سکونت گیر[ید] و از هر کجاى آن خواهید فراوان بخورید و[لى] به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود (۳۵)

 

وقتی این دو مورد را مقایسه می کنیم، خیلی راحت میتوان فهمید که نزدیک شدن به نماز در حالت سکاری، باعث هبوط آدمی میشود؛ همانطور که نزدیک شدن به درخت ممنوعه باعث هبوط آدم و حوا شد. به همین خاطر، خدای مهربان در قرآن خیلی به لایه معنایی نماز اهمیت داده است و همه اش در این مورد صحبت می فرماید. زیرا اصلا بدون طهارت عقل و احساس، نماز بیفایده است و خیلی مضر است. انسان با اجرا کردن نماز در حالت سکاری و سستی، دارد در مورد زندگی بعدیش، قمار میکند و قطعا نماز در حالت سکاری به باخت منتهی میشود.

 

وَمَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلَا یَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ کُسَالَى وَلَا یُنْفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ کَارِهُونَ ﴿۵۴

و هیچ چیز مانع پذیرفته شدن انفاقهاى آنان نشد جز اینکه به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند و جز با [حال] کسالت نماز به جا نمى ‏آورند و جز با کراهت انفاق نمى کنند (۵۴)

 

إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا کُسَالَى یُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا ﴿۱۴۲

منافقان با خدا نیرنگ مى کنند و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد و چون به نماز ایستند با کسالت برخیزند با مردم ریا مى کنند و خدا را جز اندکى یاد نمى کنند (۱۴۲)

 

مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَلِکَ لَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَلَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا ﴿۱۴۳

میان آن [دو گروه] دو دلند نه با اینانند و نه با آنان و هر که را خدا گمراه کند هرگز راهى براى [نجات] او نخواهى یافت (۱۴۳)

 

الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ ﴿۵که از نمازشان غافلند و سهل انگارند (۵)

 

الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ ﴿۶آنان که ریا مى کنند (۶)

 

وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ ﴿۷و از معنویت واقعی ممانعت میکنند (۷)

 

براساس آیات فوق، میتوان نتیجه گرفت که سهل انگاری و ریاکاری در نماز، منجر به نابودی معنویت میشود.

همچنین ترتیب اعضایی که در وضو طهارت می یابند، خیلی مهم است و این ترتیب در وضو نکات مهمی را در بردارد. ترتیب باید همانطوری باشد که آیه می فرماید:

 

·      غسل وجوه (دست کشیدن از توجهات)

·      غسل دستها (دست کشیدن از تعلقات)

·      مسح سر  (چسبیدن به توانایی های اولیه ذهنی)

·      مسح پا (چسبیدن به توانایی های پایه ای بدنی)

 یعنی ما باید وجوه و ایدی خود را بشوییم و  دست از توجهات و تعلقات غیر از خدا بشوییم و آن را بگذاریم کنار. بعد سر و پای خود را لمس کنیم تا بتوانیم به توانایی های اولیه ذهنی (سر) و بعد توانایی پایه ای  (پا) خود برگردیم. شستن و مسح کردن دو معنای تقریبا متضاد دارند. اما یوگا برخلاف نماز میگوید که تواناییهای اولیه ذهنی خود را متوقف کن. نماز میگوید رکوع و سجود کنید ولی یوگا میگوید که از زمین بلند شوید و پرواز کنید!

 

شستن = دست شستن از چیزی = رها کردن = کنار گذاشتن

مسح = لمس دوباره = برگشتن به آن = برگشت به توانایی های اولیه ذهنی و توانایی های پایه ای بدنی

 

وقتی به وقتش آلودگی های عقلی و احساسی را از خود دور نکنیم، در مواقع بحرانی و پیری سرمان آوار میشوند و افراد معرکه گیر میشوند. بعضی آلودگیها در ضمیر ناخودآگاه مخفی و پنهان میشوند و مثل دیو خفته هستند که در دوران پیری و مشکلات بیدار میشوند. به همین خاطر بعضی ها در پیری، معرکه گیر میشوند؛ زیرا آنها در دوران جوانی نمازشان در سکاری بوده است.

شاید توجه کرده باشید که اگر به بعضی افراد، یک کاری را بسپارید، میگوید که وقت انجامش را ندارم. در حالی که او وقت زیادی دارد ولی توانایی انجام کار در لایه جسمانی را ندارد. دلیل آن خیلی ساده است. او مشغول است و البته نه در لایه جسمانی، بلکه در لایه های بالایی مشغول است. این فرد شدیدا نیاز به طهارت و بلافاصله بَعدش نیاز به قیام دارد.

طهارت جسمی و باطنی پیش نیاز قیام هستند. قوم لوط از طهارت نفرت داشتند، زیرا آنها را به حالت عادی بر می گرداند. اما پیامبر لوط و سایر مومنان دنبال طهارت بودند. زیرا آنها میخواستند که یک چیزی را اقامه کنند. برای اقامه باید ابتدا خود را طاهر و پاک کرد. طهارتی که قوم لوط از آن نفرت داشتند، قطعا طهارت ظاهری نبوده است، بلکه طهارتی در سطح عقل و احساس بوده است. وقتی آدمی باطنش کثیف باشد، انواع روشهای کثیف جنسی را هم بوجود خواهد آورد و این روشهای کثیف برای او عادی میشود.

 

وَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ ﴿۸۲

ولى پاسخ قومش جز این نبود که گفتند آنان را از شهرتان بیرون کنید زیرا آنان کسانى‏ اند که به پاکى تظاهر مى کنند (۸۲)

 

جهت انجام طهارت، ابتدا باید یک سری مقدمات را انجام داد. فرض کنید که شما غذایی میخورید که ناسالم است، تا چند روزی مسموم و کسل میشوید و اشتهای خوردن را از دست میدهید و برای بیشتر ما از این نوع اتفاقها افتاده است. زیرا تا غذای فاسد از سیستم گوارشی ما بیرون نرود، نمی توان اشتهای خوردن غذای دیگری را کرد. روان ما هم اینطوری است. اگر ما ورودی فاسدی را از طریق چشمان، گوش و سایر اعضاء دریافت و حس کنیم؛ یعنی آن ورودی فاسد را خورده ایم و بنابراین روان ما بیمار میشود و تا موقعی که ورودی فاسد از روان ما بیرون نرود، نمی توان پندار خود را به سمت نیک متمایل کرد. زیرا همان موقع که ورودی فاسد وارد روان میشود، دیگر نمیتوان واقعیتها را فهمید. یکی از معانی توبه همین است که ورودی فاسد از روان بیرون رانده شود. طهارت عقلی و طهارت احساسی پیش نیاز از بین بردن مسمومیت پنداری و روانی است. بنابراین برای بکار انداختن چرخه نیک (پندار نیک کردار نیک گفتار نیک گفتار صبر)، طهارت اولین کاری است که افراد باید انجام دهند؛ آن هم طهارت در همه سطوح عقل و احساس و ناری و جسمی.

ورودی فاسد مثل یک دیو بر آدمیان چنبره میزند و دست بردار هم نیست. برای بیرون راندن این ورودی فاسد که مثل یک دیو است، باید روزه گرفت. در اینجاست که نماز و روزه به کمک همدیگر می آیند. روزه گرفتن، به تمام معنا دیوها را از محیط روان انسان بیرون میراند. در این مورد جمله ای از مسیح در یکی از انجیلها آمده است که مسیح میگوید:

 

 دیو جز به دعا و روزه از جسم انسان بیرون نمی‌رود

 

مسیح که خودش معجزه اش در همین موارد بود و دیو را از بدن جن زدگان بیرون میراند، چنین نکته ای را برای پیروانش بیان میدارد و این چنین راه حلی را برای آنها بیان میدارد. روزه یک نوع طهارت درونی هم هست. برای بیرون کردن غذای فاسد از بدن، باید تا مدتی چیزی نخورید. برای روان ما هم همینطوری است. ورودی فاسدی که وارد روان ما میشود، با امساک (روزه) بیرون میرود و بنابراین حتی روزه هم نوعی فرآیند طهارت است. در صورت طهارت میتوان معنویت جدید را وارد روان خویش کرد و معناها را صحیح فهمید. همانطور که در روزه، ما غذا نمی خوریم، باید از خوردن خیالات، مفاهیم عشق، مدیتیشن و سایر آلودگی های روانی هم پرهیز کنیم. بدون این نوع پرهیز نمی توان غذای جدید وارد بدن و روان خویش کرد. که اگر هم به زور خورانده شود، باعث بزرگتر شدن بیماری و مشکل خواهد شد.

 

 

آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و هشتم) مذهب عشق ( 2 ) زبان عشق

pdf

 

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و هشتم)

مذهب عشق (بخش 2 )

زبان عشق

 

 

1. زبان عشق بصورت شعر است

زبان عشق ، بصورت شعر است. زیرا شاعران در شعرهایشان هر چیزی که عشقشان بکشد، بیان میدارند. شاید تجربه کرده باشی که مثلا کسی را نصیحت می کنید و به او میگوئید که اینکار را نکن، زشت است. اما او در جواب میگوید که به تو ربطی ندارد، هر آنچه که عشقم بکشد انجام میدهم. وقتی او میگوید که هر آنچه که عشقم بکشد، انجام میدهم، در واقع میخواهد طبق هوای خود عمل کند و هر آنچه که نفس سرکش بخواهد، انجام دهد. او قواعد عادی و ثابت شده نیک را قبول ندارد.

شاعر میگوید : باران می بارد نم نم

تا اینجا مشکلی نیست و جمله معنا دار است. اما شاعر به تکرار این نوع جملات احتیاج دارد و به آن معتاد شده است و بنابراین  او برای جور کردن و ادامه دادن این سخن، مجبور است که این نوع جملات را ادامه دهد، حتی اگر بی معنا باشد. اما مگر آدمی چند جمله اینطوری با این نظم میتواند بسراید! بنابراین او در ادامه ممکن است بگوید:

 باران می بارد نم نم؛

باران می بارد خم خم؛

باران می بارد دم دم؛

 باران میبارد بم بم؛

باران میبارد جم جم؛

باران میبارد لم لم؛

باران میبارد سم سم و ...

 

او (و آیندگان) حتی ممکن است برای این جملات، فلسفه تراشی و معنا تراشی و خیالبافی هم بکنند. عشق هم ادامه یک اغراق و افراط است و عاشق باید همیشه ادامه دهد و همیشه از معشوق تعریف کند و حتی اگر معشوق چیزی برای گفته شدن هم نداشته باشد، عاشق مجبور است مثل یک شاعر ادامه دهد و کارهای شاعرانه و عجیب و غریب و جملات ناهمگون بگوید. عشق با شعر بیان میشود، زیرا عشق با کلام عادی و رفتار عادی سازگار نیست. البته از طرف دیگر، معشوق هم هیچوقت از عاشق، کلام عادی و رفتار عادی را نمی پذیرد. بنابراین اکثر عاشقان، در نهایت به نوعی شاعر و شبهه شاعر میشوند. زیرا عشق آنان را به سمت شعر می کشاند. نمونه افرادی که عاشق شدند و بعد از آن دیوان اشعار نوشتند، زیاد است. آنان به ایجاد شور و شیدایی معتاد شدند و در نهایت آن را در شعر دنبال کردند؛ بعد از مدتی چشم باز کردند دیدند که یک دیوان شعر قطور نوشته اند.

 

2.  شاعر بطور غیر مستقیم معشوق را می پرستد

شاعر در بیت زیر، معشوق را می پرستد و می گوید:

 

شعرها، از عشق تو پر شده‌است                  تو نمیدانی ولی عشق با تو آغاز شده‌است

می‌پرستم تو را لحظه ای، آه یادم آید که تویی!         تو شدی بُت، دل با عشق تو کافر شده‌است

 

وقتی از شعر میگوئیم، منظورمان سخن منظم و قافیه دار نیست. شعر یعنی متنی که در حالت احساسات و یا خلسه و یا حالتهای دیگر گفته شده باشد و یا این حالات را به خواننده القا کند. حتی یک فیلم و یک آهنگ هم میتواند چنین حالتی در انسان پدید آورند و در این حالت فیلم و آهنگ هم نوعی شعر به حساب میآیند. اما یک جمله منظوم که متن خاصی را بیان می کند؛ لزوما همیشه شعر نیست. شعر نو منظوم نیست؛ اما جزو شعر بحساب میآید و بشدت در احساسات سروده شده است. حتی در بعضی زبانها؛ اساسا شعر منظوم زیاد کاربردی ندارد و بیشتر شعر را در حالت نثر نوشته اند. از نظر قرآن شعر هر آنچیزی است که عقل و ذهن و احساسات را بپوشاند و یا آن را دور بزند. کار شعر، دور زدن خرد و منطق و شعور است. زبان عشق، شعر است.

 

3.  حقایقی در مورد عشق

به چند حقیقت در مورد عشق دقت کنید:

·      زبان و کلام عشق، شعر و یا شعر مانند است

·      عاشق شدن یک فرآیند شیمیایی است که در بدن انسان انجام میشود

·      نشانه های عاشقی شبیه نشانه های بروز یک بیماری جسمی است

·      در نتیجه به هم خوردن تعادل طبیعی هورمونهای بدن اعم از دوپامین، تستوسترون و استروژن و سایر هورمونها

·      هورمونها که به هم بخورد، نشانه های کم خوابی، خیالات زیاد، کم اشتهایی و مشکلات دیگر مشاهده میشود

به این طریق متوجه خواهیم شد که فرآیند شعر، از طریق گسترش مفاهیم عشق، حتی میتواند بدن و هورمونهای کالبد انسان را هم کنترل کند. به همین دلیل، روش حلهای شیطان خیلی مکارانه است. تمام روش حلهای شیطانی بر این محور می چرخند که زبان فهم و تکلم فرد را به سمت شعر گونگی ببرند. آنها معنویتهای غلط را اینطوری برای پیروان خویش توجیه و حل و القا میکنند.

 

4.  اشعار به سبک جدید

جملاتی شعرگونه از بعضی استوریها در مورد عشق:

·      اینجوری عشقت را دیوانه خودت کن

·      اگر طلسمت کردن و رابطه عاطفیت را از دست داده ای، این کار را انجام بده

·      با این تکنیک هر کسی را بخواهی جذب خودت کن

·      با این روش هیچ پسری را از دست نمی دهی

·      اگر میخواهی همسرت بهت خیانت نکنه

·      روشهای جذب فرد دلخواه

·      اینجوری با عشقت هم فرکانس شو

·      با نوشیدن آب ثروتمند شو!

·      اینجوری از پارتنرت کادوی گران قیمت بگیر

·      بهترین تایم نامه نوشتن به فرشته عشق

·      چکار کنم پارتنرم بهم پیشنهاد ازدواج بده

·      و هزاران جمله عاشقانه دیگر  ...

تمام این جملات، شعر گونه هستند و به نوعی میخواهند عقل و شعور انسانها را منحرف کنند و معنویت غلط را به آنان تزریق کنند. معنویتهای غلط منجر به روشهای غلط در زندگی هم خواهد شد. مثال در مورد عشق در کتابهای شعر قدیمی خیلی زیاد است. باید توجه کنیم که انحراف جدید و قدیم ندارد و هر دو مشابه اند.

 

5.  مفاهیم خطرناک توسط شعر قابل بیان است

به نظر شما ابیات زیر، چه نکته ای را میخواهد بگوید:

 

 

رنج فال قهوه را عمـری ست فنجان می کشد

سیب را حوا به آدم داد و شیطان شد رجیم

 

 راهی که راهزن زد یک چند امن باشد

ایمن شدم ز شیطان تا توبه را شکستم

 

مفاهیم خطرناکی در این شعر نهفته است.

1- تبلیغ فالگیری

2- مقصر کردن حوا و بی تقصیر نشان دادن شیطان در قضیه آدم و حوا

3- برای رهایی از شیطان، توبه نباید کرد

 

این سه نکته خطرناک در شعر بالایی موجود است ولی در حالت شعر و با زبان شعر کسی به آن اعتراض نمی کند. اما اگر مثل یک آدم عادی، این سه نکته را با زبان ساده و معنایی بیان کنید، به شما اعتراض میکنند. به همین خاطر میگویم که شعر بسیار خطرناک است. به همین دلیل، شیطان زبان شعر و روشهای شاعرانه را برای عشق انتخاب کرده است. مفاهیم خطرناک توسط شعر در قالب عشق قابل بیان است. این نکته بسیار ظریفی است. زیرا دقیقا کار شیطان هم همین است. عشق یک ارتباط نرم و گرم با شیطان است و بسیار فریب دهنده و خطرناک  است. به همین خاطر آوازخوانها، شاعران، مداحان و سیاستمداران پوپولیست جملات خطرناکی را بیان میکنند که کسی هم اعتراض نمی کند زیرا این نوع جملات در قالب آواز، آهنگ و داد زدن بیان میشوند. گاهی یک جمله را بیان می کنید، عقل عادی آن را رد میکند؛ اما همین جمله را در قالب شعر بیان دارید، افراد کم کم باورش میکنند.

 

6.  نظر قرآن در مورد شعرا

هنوز کسی توجه نکرده است که نظر قرآن در مورد شعر و شعرا چیست. بیایید ببینیم که قرآن در مورد شعر چه گفته است.

 

وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿۲۲۴﴾ و شاعران را گمراهان پیروى مى کنند (۲۲۴)

 أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ ﴿۲۲۵﴾ آیا ندیده‏ اى که آنان در هر وادیى سرگردانند (۲۲۵)

 وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ ﴿۲۲۶﴾ و آنانند که چیزهایى مى‏ گویند که انجام نمى‏ دهند (۲۲۶)

 

افراد مسلمانی که طرفدار شعر هستند، حداقل باید این آیات قرآنی را یکبار با دقت بخوانند و خطرات شعر را متوجه شوند. در قرآن، همیشه وحی در تقابل با شعر آمده است. خیلی از آهنگها و کلیپها و فیلمهای زمان ما، یک نوع شعر هستند. زیرا شعر همیشه دو بیتی و غرل نیست. بلکه گاهی یک فیلم و یا یک آهنگ و یا یک حرکت و یا یک شعار است. شعرای جدید می گویند  شاعران پیامبران عشق هستند ، یا یکی دیگر می گفت شاعران زیر مجموعه پیامبران هستند. اینها هنوز قرآن را بدرستی نخوانده اند. کسی که میگوید وحی، همان رویای رسولانه است، وحی را با شعر اشتباه گرفته است.

 

7.  دخالت شیاطین در زندگی انسانها

باید بدانیم که در زمانه ما، دخالتهای شیطان در دنیای انسانها بیشتر بصورت شعر گونه و وحدت وجود است و نه بصورت جسمانی. آنها یک فلسفه و بینش غلط در ذهن انسانها می اندازند، از آنجا به بعد دیگر تاثیر خودش را خواهد گذاشت و نیازی به دخالت فیزیکی نیست. آنها از طریق شعر، به دنیای انسانها نفوذ میکنند و روشها و بینشهای غلط را در ذهن انسانها می اندازند. شعرا از طریق شعر هر آنچه که خدا گفته انجام ندهید، تبلیغ میکنند که انجام دهید.

 

گفتم شراب و خِرقه نه آئین مذهب است

گفتا این عمل به مذهب پیرمغان ‌کنند

 

دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد

گفتا شراب نوش کن و غم دل ببر زِ یاد

 

اکنون دیگر اشعار وارد زندگی ها شده است و مردم  اشعار مولوی و حافظ را روی تیشرت و لیوان ماگ و غیره چاپ میکنند و به این طریق به یک ذکر روزانه برای خود تبدیل میکنند. مولوی با زبان شعر می گوید که حقیقت در دل تضادهاست. در حالی که در نظام رحمانی تضاد وجود ندارد و هر آنچه هست، با همدیگر هماهنگند؛ شاید ما بعضی موارد را درک نکنیم ولی در نظام رحمانی تضادی وجود ندارد و اگر تضادی هست، بین نظام خدای رحمان و شیطان است (جمع اضداد بخش یک جمع اضداد بخش دوم).

 

8.  هدف ترویج شعر ،آشتی اضداد و عادی سازی منکرات است

شعرا ظاهرا از صلح و دوستی جهانی صبحت میکنند و البته منظورشان هم صلح و دوستی تضادهاست. مولوی داستان زن صاحبخانه و مهمان را بیان می کند که داستانی بی معنا و بی مفهوم و شیطانی است. شعرا طوری راجع به زنان صحبت میکنند که انگار زن، خدای مرد است. آنها در قوامیت مرد و زن دست می برند.

بعضی ایده های طرفداران شعر:

 

بهشت را ولش کن بزن و برقص و شاد باش عاشق حق شو انس بگیر با عالم بالا با اون چشم و ابرو مثل خیام باشید او رقص کنان از دنیا رفت.

 

 

شعرا گردانندگان جبهه شر هستند و مردم را دچار سردر گمی می کنند. آنها تمام زحمات پیامبران و صالحان را به نابودی می کشانند. شعرا، بطرز ماهرانه ای حقه ها و مکانیسم فریب شیطان را تبلیغ میکنند و آن را در ذهن خواننده می اندازند. همه میدانیم که در مبحث چاکراها، کندالیتی یعنی مار پیچیده در پایین ستون مهره ها. فعال کردن چاکراها یعنی بیداری و برانگیختگی این مار. که موجب بالا آمدن آن از ستون فقرات و رسیدن به حالتی که مرکز فرماندهی بدن را در دست می گیرد.  مولوی در کتاب شیطانیش به اسم دیوان شمس به همین نکته در مورد مار کندالیتی در چند بیت اشاره کرده و می گوید :

 

این جا کسی ست پنهان دامن من گرفته

خود را سپس کشیده پیشان من گرفته

 

اینجا کسی ست پنهان چون جان و خوش تر از جان

باغی به من نموده ایوان من گرفته

 

یا

 

جادو و چشم بندی چشم کَسَش نبیند

سوداگری است موزون میزان من گرفته

 

چون گلشکر من و او در همدگر سرشته

من خوی او گرفته او آن من گرفته

 

یا

 

بشکن طلسم صورت بگشای چشم سیرت

تا شرق و غرب بینی سلطان من گرفته

 

ساقی غیب بینی پیدا سلام کرده

پیمانه جام کرده پیمان من گرفته

 

همانطور که مشاهده می کنید، همه این ابیات دارند راجع به کسی صحبت میکنند که افراد را می گیرد و مثل مار به جان آنان می افتد. این همان مار کندالیتی است ولی آنان با زبان خود و شعر مانند آن را بیان کرده اند. به این طریق مفاهیم یوگا، عشق و مدیتیشن در اشعار بسادگی بیان میشود و البته شعرا خود آن را تجربه کرده اند و تمام اشعارشان را در آن حالت سروده اند. اگر بخواهیم انحرافات اشعار را بیان کنیم، میتوان براحتی چندین مقاله مفصل نوشت.

 

9.  عاشق خود شدن = هوای نفس را خدای خویش قرار دادن

یا شاعر میگوید که:

 

در جستجوی خدا بودم، خودم را یافتم

به جستجوی خودم رفتم، خدا را یافتم

 

اگر بخواهیم این طور حرف زدن را به زبان بنی آدم و ساده ترجمه کنیم، معنای شعر بالا میشود:

خود = خدا

 

این چنین اشعار کفرآمیز، دست در نظام ارتباطی عبد و معبود می‌برد و می خواهد قوانین پرستش خدا را بهم بریزد.

 

 بایزید بسطامی‌ در تعریف عشق گفته‌ است‌: مرد آن‌ کسی‌ است‌ که‌ دریاها را جرعه‌ جرعه‌ بنوشد، در حالی‌ که‌ زبانش‌ هنوز از تشنگی‌ از دهان‌ بیرون‌ و بر سینه‌اش‌ افتاده‌ باشد.

این تعریف ، نشان از هوا و هوس غیر قابل کنترل عشق دارد.

 

ابن‌ عربی‌ میگوید که‌ عشق‌ با عقل‌ در یک‌ محل‌ گرد نمی‌آید. پس‌ ناگزیر، حکم‌ عشق‌ با حکم‌ عقل‌ در تناقض‌ است‌. این جملات را کسانی گفته اند که سالهای سال با این مفاهیم زیسته اند و کنه واقعی آن را درک کرده اند. پس بنابراین تعریف عشق اصلا با تعریف دوست داشتن نمی خواند و این دو کاملا با هم اختلافات جدی دارند.

 

10.    عشق لیلی و مجنون

ابن عربی در تعریف عشق لیلی و مجنون میگوید:

هنگامی‌ که‌ لیلی‌، نزد وی‌ آمد و صورت‌ ظاهر او با صورت‌ باطنی‌ تخیل‌ شده‌ای‌ که‌ مجنون‌ در خیال‌ خود از وی‌ داشت‌، مطابق‌ نبود، چون‌ او را دید، گویی‌ او را مزاحم‌ِ آن‌ صورت‌ خیالی‌ یافت‌ که‌ از او داشت‌ و ترسید که‌ آن‌ صورت‌ خیالی‌ را گم‌ کند و از دست‌ بدهد. از این‌ رو به‌ لیلی‌ گفت‌: از من‌ دور شو، عشق‌ تو مرا از تو منصرف‌ کرده‌ است‌. مقصودش‌ این‌ بود که‌ آن‌ صورت‌ خیالی‌، همان‌ عین‌ عشق‌ است‌ و از این‌ رو هم‌چنان‌ در جست‌و‌جوی‌ لیلی‌ بود.

 

این سخن ثابت میکند که فرد عاشق، عاشق خیالپردازی خود شده است و تا زمانی لیلی را قبول دارد که لیلی مطابق با خیالاتش باشد و گرنه لیلی را هم نمی خواهد و کنار میزند. او واقعیتها را کنار می زند و می گوید:

 

آن‌ صورت‌ خیالی‌، همان‌ عین‌ عشق‌ است‌

 

 ما همگی می دانیم که اجنه و شیاطین در خیال پردازی آدمی دخالت میکنند و آن را مهندسی میکنند. خیلی راحت میتوان نتیجه گرفت که مجنون عاشق شیطانی بود که این خیالات را برای او بوجود آورده بود. به این طریق خیلی راحت نتیجه می گیریم که عشق، یک نوع جن پرستی و شیطان پرستی است. عاقبت این نوع داستانها به نفرت تبدیل میشود. زیرا ارتباط با شیطان از عشق شروع می شود و به نفرت ختم می شود. عشق و نفرت دو روی یک سکه اند و در ارتباط با شیاطین، ابتدا حرف از دوستی زده میشود و یواش یواش به نفرت تبدیل میشود. این گفته در آیات قرآنی هم به تصویر کشیده شده است. زمانی که انسان با جن و یا شیطان قرینش، در قیامت روبرو میشود، اعلام میدارد که ای کاش فرسنگها از تو دور می بودم و مرا دچار چنین مشکلی نمی کردی!

 

حَتَّى إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ ﴿۳۸

تا آنگاه که او [با دمسازش] به حضور ما آید [خطاب به شیطان] گوید اى کاش میان من و تو فاصله خاور و باختر بود که چه بد دمسازى هستى (۳۸)

 

وَلَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ ﴿۳۹

و امروز هرگز [پشیمانى] براى شما سود نمى ‏بخشد چون ستم کردید در حقیقت‏ شما در عذاب مشترک خواهید بود (۳۹)

 

وقتی خدا بخواهد کسی هدایت نشود و شایستگی هدایت نداشته باشد، شیطانی را نصیب آدمی می کند که او را گمراه کند. شیطان که قرین آدمی شود، روشهایی را روی او پیاده میکند که کنترلش را دست خود گیرد و یکی از این روشها این است که آدمی را به بیماری عشق دچار میکند و دین او را تباه میسازد. کسی که عاشق شود، دیگر دین او عشق است. عشق دین شیاطین است.

 

وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ ﴿۳۶

و هر کس از یاد [خداى] رحمان دل بگرداند بر او شیطانى مى‏ گماریم تا براى وى دمسازى باشد (۳۶)

قَالَ قَرِینُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَیْتُهُ وَلَکِنْ کَانَ فِی ضَلَالٍ بَعِیدٍ ﴿۲۷

[شیطان] همدمش مى‏ گوید پروردگار ما من او را به عصیان وانداشتم لیکن [خودش] در گمراهى دور و درازى بود (۲۷)

 

قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ ﴿۲۸

[خدا] مى‏ فرماید در پیشگاه من با همدیگر مستیزید [که] از پیش به شما هشدار داده بودم (۲۸)

 

مَا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ ﴿۲۹

پیش من حکم دگرگون نمى ‏شود و من [نسبت] به بندگانم بیدادگر نیستم (۲۹)

 

11.    عاشق، در اصل عاشق چیز دیگری است

اما ابن عربی در مورد عشق لیلی و مجنون جای دیگری میگوید:

 مجنون‌ از عاشقان‌ خدا بوده‌ و لیلی‌ فقط  واسطه وحجاب‌ این عشق بوده‌ است‌.

 

این حرف ابن عربی نشان از تفکرات واقعی عاشق و معشوقی دارد. البته از آنجا که ابن عربی خودش به عشق معتقد بوده است و در آن غرق شده بوده است، این کار مجنون را می ستاید. اما مجنون در واقع عاشق خدا نبوده است، بلکه عاشق شیطانی بوده است که آن خیالات را در ذهن او می انداحته است. اما ابن عربی این شیطان را با خدا اشتباه می گیرد. عشق از یک خیالپردازی نشات می گیرد.  خیالپردازی انسان را در دنیای واقعی مستاصل میکند و او را ناسازگار با نظام رحمانی بار می آورد و در نتیجه به مرحله نا امیدی می رسد. کسی که نا امید شود، بهتر و بیشتر به خیالات می چسبد.

البته این اعتراف ابن عربی که در بالا بیان شد، ثابت میکند که در تفکر عشق، معشوق ظاهری بهانه است و گرنه معشوق اصلی، یک شیطان و جن سرکش است که این خیالات را به فرد القا میکند.

هدف غایی عشق، این است که بین عاشق و معشوق فرقی نباشد و یکی شوند. شیطان در اصل میخواست با خدا یکی شود و قدرتهایی پیدا کند که مختص خداست. حلاج که به نهایت کار رسیده بود میگوید:

 

من‌ آن‌ کسم‌ که‌ دوستش‌ می‌دارم‌ و آن‌ کس‌ که‌ دوستش‌ می‌دارم‌، من‌ است‌

 

به این طریق رسیدن به وحدت وجود، هدف نهایی این برنامه هاست. البته وحدت وجود با شیطانی که این خیالات را برای فرد پیش میاورد. هدف نهایی عشق هم وحدت وجود با معشوق است. خودشان هم میگویند یک روح در دو بدن.

 

12.    نباید کودکان را با خیالات بزرگ کرد

مادری به بچه اش گفت که اگر دندانی شیری ات که افتاده است را زیر بالش بگذاری، شب فرشته میاید و آرزویت را برآورده میکند. بچه حرف مادر را باور کرد و قبل از خواب آرزو کرد که صبح یک اسباب بازی کنار بالشش باشد. مادر نصف شب، یک اسباب بازی کنار بالش بچه گذاشت، تا بچه اعتقاد به آرزویش را از دست ندهد. صبح بچه بیدار شد و واقعا فکر کرد که آرزویش توسط فرشته ای برآورده شده است. این کار مادر اگر چه ظاهرا رمانتیک و خیرخواهانه بود ولی معنویت غلطی را به بچه تزریق کرد و یک دروغ بود. مادر با این دروغ، ویروس خطرناکی را به جان بچه انداخت و او را از درک واقعیتهای زندگی بازداشت. والدین بچه هایشان را در خیالات می اندازند و فکر میکنند اینطوری بچه لذت بیشتری می برد. حال آن که بچه باید رشد کند و کم کم با واقعیتها روبرو شود. چنین بچه ای که با انبوهی از این نوع خیالات بزرگ میشود و رشد میکند؛ قطعا در آینده در مورد ازدواج به سمت و سوی خیالات خواهد رفت. ازدواجهای خیالی همان عشق است که زندگیهای شیشه ای میسازد. زندگی های شیشه ای، با شکستن شیشه، نیست و نابود میشود. پدر و مادر فکر میکنند نسبت به بچه هایشان، از خدا مهربانترند. حال آنکه خدا از هر کسی مهربانتر است. دستوراتی که خدای مهربان به ما میدهد، در همین جهت است. مردم عشق را با مهربانی و دوست داشتن اشتباهی می گیرند. به همین خاطر است که بعضی ازدواجها در جامعه ما واقعی نیستند و از خیالات تغذیه میشوند و در نهایت هم به بن بست میرسند.

 

13.    عشق ماهیت ها را عوض میکند

در اشعار، مفهوم عشق، خیلی گسترده شده است و شاعر چنان آن را بزرگنمایی کرده است که هر کسی در آن داخل شود، بدون شک غرق میشود، همانطور که اکثر شعرا غرق شدند. آنان شعر را با مضامین زیر معرفی میکردند.

 

عشق آتش است

عشق دریا است

 

آتش ماهیت شیمیایی و کارکرد اشیاء را عوض میکند. اگر یک درخت آتش بگیرد، به زغال و خاکستر تبدیل میشود. ماهیت و کارکرد درخت با خاکستر کاملا متفاوت است. عشق هم یک نوع آتش است که روی هر چیزی بریزد، ماهیت آن را عوض میکند. عشق ماهیت عقل و احساس را عوض میکند. دیگر قواعد و قوانین عقلی را پایمال میکند و به همین خاطر عاشقان کارهای غیرمعمول و غیر عاقلانه انجام میدهند. عشق یک معجون جادویی است که شیاطین برای جادو کردن انسانها از آن استفاده میکنند. عشق یک آتش خودی نیست، بلکه آتش شیاطین است که روی عقل و احساس انسان می نشیند و در نتیجه آدمی را دیوانه میکند. آتش عشق، پندار نیک را از بین می برد. پندار نیک که از بین رفت، کفر و فسق و عصیان رو میشود. همانطور که آیه زیر می فرماید. خدا ایمان (پندار نیک) را برای ما توصیه میکند(اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ) و همچنین کفر و پلیدکارى و سرکشى را برای ما نمی پسندد. عشق مخالف پندار نیک است(عشق مخالف پندار نیک است).

 

وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُولَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ﴿۷

و بدانید که پیامبر خدا در میان شماست اگر در بسیارى از کارها از [راى و میل] شما پیروى کند قطعا دچار زحمت مى ‏شوید لیکن خدا ایمان را براى شما دوست‏ داشتنى گردانید و آن را در دلهاى شما بیاراست و کفر و پلیدکارى و سرکشى را در نظرتان ناخوشایند ساخت آنان [که چنین‏اند] ره‏یافتگانند (۷)

 

آتش عشق خطرناک و مسری است و به همین خاطر تا بحال جامعه بشری نتوانسته است از دست این آتش بیگانه و خطرناک نجات پیدا کند. یک مثلی هست میگوید که در یک جنگلی، یک درخت آتش می گیرد، بقیه درختها او را دست می اندازند و به او میخندند. اما کمی نگذشت که بقیه درختها هم آتش گرفتند. آتش عشق هم اینطوری است. هر عشقی، آتشی است از یک موجود بیگانه. وحدت وجود این آتشها را یکی میکند و بین این آتشها وحدت ایجاد میکند و در نتیجه کل جنگل آتش می گیرد. آتشی که کتابهای شعر در جان آدمها انداخت، هنوز روشن است زیرا مردم خواهانش هستند و هنوز به چشم تفریح به کتابهای شعر نگاه میکنند. این نوع تفکرات شوخی بردار نیست و روزی خودشان را هم آتش میزند.

 

14.    انسان نمیتواند همزان به دو چیز فکر کند

انسان نمی تواند همزمان به دو چیز فکر کند. بعضی مواقع کسانی هستند که میگویند که مثلا ما با دو دست همزمان می نویسیم. اما اگر دقت شود، او واقعا همزمان نمیتواند با دو دستش بنویسد، اگر فیلم گرفته شود و سرعتش پایین آورده شود؛ متوجه می شویم که مکثهایی کوچک بین کارهایش هست که بعلت سرعت زیاد، ما این مکث را نمی بینیم ولی  زمان که کندتر و جزئی تر شود، مشخص میشود.  بر همین روال؛ کسی که عاشق است، دیگر نمیتواند کار دیگری انجام دهد. نمیتواند معنویت واقعی کسب کند. کسی که عاشق است، غیر ممکن است بتواند بطور واقعی نماز بجا آورد. او حتما نسبت به نمازش کسل و کاهل است. او نسبت به عبادتش کسل و کاهل است زیرا او با اخذ عشق ، دارد کسی دیگری را می پرستد. عشق تا این حد خطرناک است. به قول بعضی ها ، افتادن در مسائل عشق، بازی با دم شیر است. بعضی ها که دور و بر آتش عشق می گردند و تفریحی به آن نگاه میکنند، ابتدا فکر میکنند که آتش آنها را نمی گیرد ولی عشق حالت کششی دارد و آنان را هم میسوزاند. عشق از یک جهتی همان درخت ممنوعه است که خدا می فرماید نزدیکش نشوید.

سیستم عشق، بطور تصاعدی تمام وجود و انرژی شما را میخواهد. ابتدا به معشوق میگوئید: دنیای من؛ بعد میشود قبله من، بعد میشود بت من و بعد میشود خدای من و ...

عشق بر خلاف تسلیم خدا شدن است و یک سیستم بی در و پیکر است که نافرمانی خدای رحمان در آن نهفته است. شیطان عاشق خودش شد. به همین خاطر در مقابل دستور خدای رحمان، گفت "انا خیر منه = من از او بهترم". دین و عشق در یک اقلیم نمی گنجند، زیرا عشق خودش یک دین جداگانه است.

عشق یک نوع حالت روانی خاص است که عاشق، معشوق را طبق خیالات خود میسازد. عملا افراد غشاوه ای را روی معنویت خویش میکشند تا واقعیتها را نبینند و بلکه چیزی را ببینند که خودشان در ذهن خود ساخته اند.

 

 

15.    عشق پرستش یک پوستین و استایل است

عشق یک نیاز کاذب است. نیازهای کاذب زیادند و غیر قابل شمارش. افراد بینش و چشمان خود را در فضای مجازی رام نمی کنند و بعد از مدتی چرخش در میان این استایلها، احساس میکنند که عاشق شده اند. اما اگر بیشتر دقت شود، متوجه می شویم که آنها وارد یک خیالپردازی شده اند و در واقع آنان یک نفر بخصوص را دوست ندارند، بلکه عاشق یک گروه و استایل شده اند. زیرا هرکسی این استایل را داشته باشد، دلشان را می بَرَد. این همان خیالپردازی است. کسانی که ادعای عشق دارند، عاشق یک فرد مشخص نیستند؛ بلکه عاشق یک گروه و استایل شده اند. حالا این گروه و استایل ممکن است که میلیونها نفر باشند؛ بنابراین طبق عشقی که آنها از آن صحبت میکنند، آنها باید هزاران دل داشته باشند و بنابراین در ادعای عشق خود صادق نیستند. به مقاله شماره 88 جادوی شیاطین مراجعه شود.

جدیدا بشر وارد یک نوع عشق و هیجان دیگر شده است به اسم بلایند دیت. میتوانید ماهیت این نوع ارتباط را در اینترنت جستجو کنید. این نوع ارتباط بین انسانها، یک نوع قرار عاشقانه و ارتباط کور است که آدمیان براساس استایل، همدیگر را انتخاب می کنند. آنها استایل مورد علاقه خود را بیان میکنند و یا می بینند و بر آن اساس عشق می ورزند. در این روش عشق؛ ماهیت و شخصیت اصلی انسانها در نظر گرفته نمیشود و بلکه براساس استایل و ظاهر تصمیم گرفته میشود. این ماهیت واقعی عشق است. یک هیجان که انسانها را گیر می اندازد و مودت و رحمت بین افراد نخواهد بود و بلکه یک استایل و پوستین پرستش میشود.

دین عشق میگوید :

دوست داشتن استایلها، هیجان انتخاب استایلها، استایلهای تصادفی و ...  در نهایت پرستش استایل و پوستین

 

اما دین خدا میگوید:

الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ

وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ

وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ

وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ

وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ

وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ

وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ

وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ

وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ

وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ

 

 

إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿۳۵

مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادت‏پیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه‏ دهنده و مردان و زنان روزه‏ دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانى که خدا را فراوان یاد مى کنند خدا براى [همه] آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است (۳۵)

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و هفتم) مذهب عشق (1)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و هفتم)

مذهب عشق (1)

 

 

1.  سوالی که معمولا در مورد عشق مطرح میشود این است که آیا وجود یک عاشق پر از  عشق و کینه و حسادت هست؟چه جوری این دو چیز متضاد در یک جا جمع می شوند؟

 

برای فهم این موضوع، بهتر است که این مورد را خیلی جدی بگیریم و آن را قرآنی و موشکافانه تر بررسی کنیم. معنای عشق، جذب شدگی شدید است، طوری که منطق و احساس خدادادی را از کار می اندازد و یا کمرنگ میکند؛ تا آن حد که هضم معنویت‌های صحیح را برای انسان غیر ممکن می‌کند و در نهایت به هیچی و پوچی منجر می‌شود. عشق یک معنویت فیک است که مثل یک ویروس و زالو در لایه معنوی انسان جا خوش میکند و جای معنویت واقعی را می گیرد. جهت جلوگیری از تکرار مطالب قبلی، لطفا قبل از مطالعه ، مقاله اولی در مورد عشق و همچنین این مقاله را مطالعه کنید. کلمه عشق ریشه سانسکریتی دارد و بعدا وارد زبانهای دیگر مثل عربی و زبانهای آریایی شد. زبان عبری و عربی هر دو یک ریشه دارند و تقریبا شبیه هم هستند، اما کلمه عشق در زبان عبری وجود ندارد. دلیل این اتفاق آن است که از آنجا که بیشتر پیامبران عبری زبان بوده اند؛ تلاش مستمر و مقاومت آنان باعث شد که کلمه شیطانی عشق نتواند وارد زبان عبری شود. اما این لغت از طریق اشعار با قدرت زیاد وارد زبانهای دیگر (از جمله عربی و فارسی) شد و کسی نتوانست جلودارش شود. در حالی که عشق یک کلمه بسیار پر کاربرد در اشعار و محاوره مردم است، اما خدای مهربان در کتاب آسمانی قرآن از این کلمه خطرناک حتی یکبار هم استفاده نکرده است. آنطور که از حال و هوای طرفداران عشق، فهمیده میشود؛ هر مطلب و سخنی در زندگی آنان با کلمه عشق همراه است. اما آیا جای تعجب نیست که این کلمه حتی یکبار در قرآن استفاده نشده است. بعضی از کلمات قرآن اصالتا ریشه غیر عربی دارند و خدای حکیم از این کلمات غیر عربی در قرآن به وفور استفاده فرموده است. مثلا مهمترین کلمه قرآن یعنی دین، ریشه اوستایی و ایرانی دارد ولی خدا از آن به فراوانی در قرآن استفاده فرموده است. اما اگر عشق کلمه و مفهوم خوبی در آن بود، خدا در کتاب آسمانیش حداقل یکبار از آن استفاده می کرد. عشق مفهومی فراتر از دوست داشتن است و به زبان ساده، برای یک ارتباط ناهمگون و افراطی گفته میشود.

 

2.  عشق دین ابلیس است

در اصل کلمه عشق بیانگر دین و فلسفه ابلیس بود. شیطان می‌خواهد معنویت انسان‌ها را از بین ببرد و یا از کار بیندازد. عشق از یک خیال پردازی شروع میشود. کسی که عاشق است از آنجا که وارد یک خیال پردازی شده است، مجبور است که صفات تقلبی و خیالی به معشوق بدهد و در نتیجه معشوق را آنطوری که نیست و نبوده است تعریف کند. به همین خاطر اولین صفت ناشی از عشق، دروغ است. او با نسبت دادن صفات دروغین و خیالی به معشوق، اختیار را از معشوق سلب می‌کند و معشوق را آنطور که خود میخواهد باز تعریف میکند. با اینکار معشوق وارد شور و شیدایی می‌شود و به این طریق معشوق را هم به درد خود مبتلا می‌کند و هر دو دچار یک بیماری می‌شوند. عشق برای شیاطین یک دین است ولی برای انسان یک بیماری روانی است. کسانی بوده اند که عاشق و معشوق بوده اند. با آنکه معشوق تمایلی به وصلت نداشت، ولی عاشق ول کن نبود و در نهایت هیچکدام هیچوقت موفق به ازدواج نشدند. با آنکه معشوق علاقه ای به این وصلت نداشته است؛ ولی نه عاشق و نه معشوق هیچکدام نتوانستند تا آخر عمر خود حتی با افراد دیگری ازدواج کنند و به این طریق هر دو به یک درد و بیماری مشترک دچار شده بودند. عشق آنقدر خطرناک است که حتی معشوق بی خبر و ناراضی به آن وصلت را هم طلسم میکند. عاشق آویزان درگاه معشوق میشود و مثل آتش به جان معشوق می افتد. شعرا خیلی از عشق حرف میزنند و این کلمه به وفور در کلامشان یافت میشود. آنها از شراره ای حرف میزنند که به جانشان افتاده است و این نشان میدهد که عشق شراره و از جنس آتش است. آتشی که قابل دیدن نیست و از ماهیت شیاطین است. این را از نظر علمی هم میتوان اثبات کرد. تغییرات هورمونی بدن در عشق بسیار غیر معمولی است و با حالت نرمال بسیار فرق دارد و همین مساله باعث به هم ریختن توازن هورمونهای بدن میشود و باعث انواع بیماریهای جسمانی میشود. حتی اگر روزی عشق بین دو نفر کم رنگ شود، از آنجا که فرد به سطح خاصی از هورمونها عادت کرده است، مجبور است که عاشق یکی دیگر شود و عملا خیانت کند. نتایج دیگر ترویج عشق در یک جامعه: زن ستیز شدن مردان، مرد ستیز شدن زنان، فمنیست گرایی، افزایش عملهای جراحی زیبایی و ... . عشق یک دیوانگی است که به تنهایی از نهاد یک انسان پاک بر نمی خیزد، بلکه محرک اصلی آن شیطان است. دقیقا به همین خاطر با روان انسان سازگار نیست.  بعضی ها در تعریف عشق می گویند: عشق یعنی چیزی که نداری را به کسی دهی که آن را نمی خواهد.

 

3.  گسترش عشق برای شیطان چه فایده ای دارد؟ چرا شیطان تلاش دارد که مفاهیم عشق  را میان انسانها رواج دهد؟

شیطان با گسترش عشق؛ پیامش را به انسانها میرساند و آن را منتشر میکند. فردی عاشق شد و همین عشق باعث شد که یک کتاب شعر قطور بنویسد. این کتاب شعر مملو است از تضادها و پارادکسها. کسی از شعر ایراد نمی گیرد، زیرا وجود تضادها و پارادکسها در آن عادی است و همین نکته، هدف شیطان را برآورده میکند. مفهوم عشق، فرآیند تولید وحی شیاطین است. کسی که بخواهد مدیوم شود و بخواهد یک نوع دیوانگی از دنیای شیاطین را در دنیای انسانها به نمایش بگذارد، باید حالت عشق را تجربه کند. کسی که عاشق است، حتی اگر به معشوق هم بگوید "خدا"؛ کسی او را نقد نمی کند؛ زیرا میگویند که بیچاره طفلکی عاشق شده! شعرا در شعرهایشان، معشوق را معبود، بت، قبله معرفی میکنند و این کفر بزرگ، عادی سازی شده است.

 

4.  عشق پل ارتباطی بین دنیای شیطان و دنیای انسان است

در واقع عشق ماهیت اصلی فلسفه شیطان است و پل ارتباطی بین شیطان و انسان است. عشق همیشه انسانها را برای شیطان آنلاین نگه میدارد. هدف عشق، خود عشق است که به معنای آنلاین بودن انسان برای شیاطین است. عشق میخواهد مفهوم ارتباط بین افراد و ماهیت زنان و مردان را جور دیگری تعریف کند و آن را خیالی کند و این خودش تغییر در خلقت خدادادی است. به زبان دیگر عشق یک کانورتر و دیکشنری متفاوت است که معانی را طور دیگری بیان میدارد و به عبارت دیگر مترجم و پل بین دنیای انسانها و دنیای خیالی مهندسی شده توسط اجنه و شیاطین است. شروع و پایان عشق دست آدمی نیست و این برخلاف مودت و رحمت است که در کنترل انسان است.

 

5.  عشق یک مذهب است

بیشتر شعرا از ابلیس به عنوان فرشته ای که به جرم عاشقی شیطان شد، نام می برند و او را در این راه می ستایند. حلاج، مولوی، عطار و بسیاری از شعرای دیگر، عشق را به عنوان مذهب خود برگزیده بودند. مذهب عشق با دینی که خدا ارائه داده است، کاملا فرق میکند و معنای کاملا متضادی دارند. مذهب عشق یعنی آویزان شدن به درگاه معشوق؛ و در این معنا رضایت و ماهیت معشوق هیچ اهمیتی ندارد و بلکه معشوق مجبور است که خود را آنطوری که عاشق می گوید بنمایاند و رضایت دهد. شیطان عشق را انتخاب کرد زیرا میخواست هر جوری هست جایگاه خدایی پیدا کند. در کتاب تورات هم، شیطان هدف اصلی خود را جای گرفتن در مقام خدا اعلام میکند:

 

تو، لوسیفر (شیطان)، در دل خود گفتی: "من به آسمان ها خواهم رفت. تخت خود را برپا خواهم کرد. بر فراز ستارگان خدا. من روی صندلی خود خواهم نشست. در کوه جماعت، در فرورفتگی های شمال. من تخت خود را برپا خواهم کرد. بر فراز ابرها بالا برو، من مانند حق تعالی خواهم بود!» اشعیا 14:13-15

 

شیطان برای دستیابی به این هدف، از گسترش مذهب عشق استفاده میکند. عشق فقط در زمینه روابط زناشویی نیست و بلکه در همه زمینه ها مطرح است. حتی در زمینه عبادت. شیطان مذهب عشق را به انسان پیشنهاد میدهد. روشی که به ظاهر  فریبنده و زیباست اما درباطن چیز دیگری است. شعرا که بیشترشان مجذوب این مذهب شیطانی شده اند، میخواهند شیطان وار زندگی کنند و به این طریق آنان ناخواسته و یا خواسته عاشق شیطان و روش و مسلک او شده اند.  

 

6.  آنچه که مردم را در بعضی صفحات شبکه های اجتماعی جذب میکند، جملاتی است از این مذهب شیطانی به اسم مذهب عشق

اکنون هم عرفانهای جدیدی بوجود آمده اند که همگی میخواهند این مذهب را ترویج کنند. اگر به نوشته های داخل بعضی کانالهای اینستاگرام نگاه کنید، متوجه  این موضوع خواهید شد که همگی از عشق، جذب شدگی و ... حرف میزنند. بطور مثال چند جمله از این مدعیان:

 

·      چند تکنیک برای دیوانه کردن و جذب دیگران!

·      جذب دیگران در چند حرکت!

·      اگر میخواهی هر کسی را عاشق خودت کنید، این کلیپ را ببین!

·      رازی که میتوانی بوسیله آن دیگران را دیوانه خود کنید و این راز را کسی به شما نمی گوید و سالهاست که از شما مخفی نگه میدارند!

·      ده قانون جذب!

·      کلیپی که زندگی شما را زیر و رو میکند و موفقیت را برای شما می آورد!

·      و هزاران جمله بی سر و ته دیگر ...

 

آنچه که در این کلیپها مشاهده می کنید، همان مساله عشق و جذب شدگی است که افراد میخواهند بطرز میانبر و جادویی و با هر وسیله و هر قیمتی به یک چیزی برسند.

 

7.  معشوق هم همان مذهب عشق را انتخاب میکند

توجه شود که در مساله عشق، فقط عاشق نیست که راه را اشتباهی میرود، بلکه معشوق هم فراتر از عاشق، دیوانگی میکند. یک معشوق در یوتیوب اینطوری میگفت:

 

اونی که بخوادت، اگر شیطان هم باشی، ازت یک فرشته درست میکنه، تا نگهت دارد

اما اونی که نخوادت ، اگر فرشته هم باشی، ازت یک شیطان درست میکند تا ازت جداشود.

 

در معنی دو جمله بالایی این نکته نهفته است که روش بدست آوردن معشوق و رسیدن به آن، از هر وسیله و دروغی استفاده میشود. برای معشوق، روش بدست آوردن آن مهم نیست و بلکه مهم این است که عاشق دل او را بدست آورد و رضایت او را کسب کند!

در مسائل زناشویی هم عاشق رگ حیات خود را به موجودیت معشوق ربط میدهد. این که تمام وجود خویش را به یکی دیگر ربط دهید و نیازهای خود را در وجود فرد دیگری ببینید، عین ناشکری و ناسپاسی است. عشق انسانها را ناشکر و ناسپاس پرورش میدهد و زندگی حیوانی به انسانها می بخشد و معنویت واقعی را از آنها می گیرد و فلسفه عشق را جای معنویت به آنها قالب میکند.

 

8.  لامذهب

شعرا، عشق را لامذهب (بی مذهب) عنوان میدارند. ولی در اصل، عشق بی مذهب نیست و بلکه عشق خودش یک مذهب و دین جداگانه است. اگر چه آنان می گویند که عشق دین و مذهب نمی شناسد؛ البته در این مورد راست میگویند ، زیرا عشق خودش یک مذهب و دین جداگانه است که با دین خدا در یک اقلیم نمی گنجد. اختراع مذهب عشق، بخاطر پوشاندن دین خداست. دین راه و روش زندگی است. وقتی عشق را انتخاب کنید، یعنی عشق را به عنوان مذهب انتخاب کرده ای و دیگر راه و روش زندگی متفاوت خواهد بود. هدف نهایی عشق جایگزینی با دین خدا و یا کنار زدن آن است. افراد با انتخاب عشق، به عنوان سبک و استایل زندگی، دین خدا را کنار میزنند و این یک نوع کفر است. رابطه عاشق و معشوق یک رابطه شخصی و دلبخواهی است که دیگر افراد پایبند دستورات خدای رحمان نیستند و در نتیجه هر امر خلافی ممکن است بین آنان رخ دهد. به قول معروف؛ اعمال عاشقی طبق هوی و هوس است و قاعده و قانون مشخصی ندارد.

 

9.  عشق و نفرت دو روی یک سکه اند

اما اگر حتی در عشق وصلت صورت گیرد، وصلتی لرزان خواهد بود، طوریکه اگر یکی از طرفین زیر این رابطه بزند دیگری تاب و تحمل این فراق را ندارد و ممکن است که دچار جنایت و یا خیانت و حتی قتل هم بشود. به همین خاطر است که عشق و نفرت دو روی یک سکه اند. عشق یک بستر مناسب برای بروز صفات زشت همچون تنفر، کینه، خیانت، جنایت، خودخواهی و خودپرستی است؛ در واقع عشق بستر پرورش و تکمیل تمام این صفات زشت است. عشق در ظاهر مثل یک کارگاه تولید قارچ سمی است که ناگهانی و به یکباره قارچهای سمی زیادی سبز میشوند و همه چیز خراب میشود. به همین خاطر است که میگوییم عشق و نفرت قابل تبدیل به یکدیگر هستند و در اصل دو روی یک سکه اند. از آنجا که عشق معنویت واقعی را در ذهن آدمی متوقف می‌کند، انسان را آسیب پذیر می‌کند و روان او در خطر می‌افتد. مثل فردی که گلبولهای محافظ بدنش به صفر رسیده باشد. عشق رابطه ای سست و تار عنکبوتی است که به سادگی فرو می ریزد و عمیق ترین کینه ها و دشمنی ها از عشق بوجود میاید که به هیچ آتشی خاموش نمی شوند. زیرا آتش عشق، از جنس آتش شیاطین است که کنترل آن دست انسان نیست و بلکه دست یک موجود بیگانه است؛ بنابراین خاموش کردن آن هم دست انسان نیست. به همین دلیل کسانی که خود را گرفتار عشق میکنند، خیلی به سختی می توانند خود را از آن حالت نجات دهند.

 

10.   عشق کور است

نیچه می‌گوید که عشق کور است و واقعیت‌ها را نمی‌بیند. زن و شوهرهایی هستند در ظاهر عاشق همدیگر هستند ولی همدیگر را ملعبه دست خود کرده‌اند؛ زیرا آنها نمی‌خواهند واقعیت‌های یکدیگر را ببینند و بدانند. آنها همدیگر را آنطوری می بینند که خود میخواهند و در این باره مدتها خیالبافی کرده اند. زن و شوهرهایی هستند که با رابطه عشق وارد زندگی همدیگر شدند ولی حالا دست و پای همدیگر را بسته اند.

 افراد دنبال ارضای تخیلات خود در دنیای واقعی روی یک موش آزمایشگاهی به اسم عاشق و یا معشوق هستند. عشق و نفرت دو روی یک سکه‌اند، زیرا جهالت (و یا خود را به جهالت زدن) در آن حکمفرماست. یک کودک چاقو می‌خواهد، اما مادرش به او چاقو نمی‌دهد. بچه گریه می‌کند و ممکن است در آن لحظه از مادرش بدش بیاید. در این حالت کودک از مادرش که دوستش دارد متنفر می‌شود و عشق و تنفر با هم قرین میشوند. این نوع عشق و تنفر همزمان به خاطر عدم رشد معنوی بچه است. بچه پشت پرده واقعیت‌ها را نمی‌فهمد وگرنه این چنین احساسی برای خود انتخاب نمی کرد. در هر عشق و نفرتی، یک نوع جهالت و نادانی برقرار است، زیرا عاشق ، معشوق را آنطوری که خیال پردازی کرده است می بیند؛ نه آنطور که واقعا وجود دارد. حتی اگر معشوق را آنطوری که هست دید، باز رابطه عاشقانه غلط است که دلیل آن در ادامه توضیح داده میشود.

 

11.   رابطه عاشقانه در هر حالتی غلط است

رابطه عاشقانه در هر حالتی غلط است، زیرا باعث خشکیده شدن معنویت میشود و در ذهن افراد جایگزین معنویت میشود. خدای مهربان بجای آن مودت و رحمت را در قرآن پیشنهاد داده است که مبتنی بر احترام متقابل است که به معنای آرام گرفتن در کنار همدیگر است و نه آویزان شدن به همدیگر.

 

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ

و باز یکی از آیات (لطف) او آن است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در کنار او آرامش یافته و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود. در این امر نیز برای مردم بافکرت ادله‌ای (از علم و حکمت حق) آشکار است.

 

مردم عشق و دوست داشتن را یکی میدانند و همین برداشت غلط، آنان را به مسیر غلطی سوق داده است. با یک مثال فرق عشق و دوست داشتن بیان میشود. والدین به بچه هایشان رحم می کنند و آنان را دوست دارند. به همین خاطر آنان را نصیحت میکنند و به آنان امر و نهی میکنند. اما بچه ها این کارها را احمقانه میدانند و آن را سلب آزادی خود بحساب می آورند. اما اگر والدین به بچه عشق بورزند، بخاطر ناراحت نکردن و ناراضی نکردن بچه ها و از دست ندادن تسلط بر بچه ها؛ بچه هایشان را هیچ نصیحتی نمی کنند و بچه را از نظر معنوی رها میکنند. این مثال خیلی خوب فرق بین عشق و مودت و رحمت را بیان میکند. خیلی از والدین، فرزندانشان را نصیحت نمی کنند و معنویت را به آنها یاد نمی دهند، فقط به این خاطر که رابطه عاشقانه ای که بین آنان برقرار است، به هم نخورد. حتی این مورد برعکسش هم صادق است. وظیفه افراد این است که فرزندان و همسرشان را راهنمایی کنند، اگر چه تلخ باشد و رابطه بین آنان رو به تلخی و سردی بگراید. سردی و تلخی خودش درمان است (مراجعه شود به مقاله درمان بیماری ایوب). مریضی عشق را باید با سردی و تلخی درمان کرد. اصلا عشق با زندگی عادی انسان ناسازگار است. زن و مرد هیچکدام کامل نیستند و پر هستند از ایرادهای گوناگون و همین خصوصیت، رابطه عشق که یک رابطه کمالگرا و خیالی است، را به هم میریزد و عملا غیر ممکن میسازد.

 

12.   عشق های از نوع دیگر

خدای بزرگ و مهربان بنده هایش را بدون عیب درست نکرده است. هرکدام از انسانها حتما عیبهایی دارند. هیچ انسانی کامل نیست. اکنون یک رابطه عشق از نوع دیگری در جامعه بوجود آمده است که مثلا بیشتر مردم هدفشان از ازدواج این است که همسر را به خانواده و سایر فامیل نشان دهند تا که همه ببینند چه عروس خوشگل و یا داماد پولداری جور کرده اند. این روابط مزخرف آنچنان سنگین است که ازدواج را به یک بار خیلی سنگین تبدیل میکند. در حالی که ازدواج یک باری باید بردارد. این هم یک نوع عشق است. اما اینبار عشق به موقعیت و شخصیتهای کاذب اجتماعی.

 

13.   عشق در روان آدمی تضاد می آفریند

فرد یکی را کامل می‌بیند و در نتیجه عاشق او می‌شود. اما وقتی نزدیک او شد، متوجه تفاوت معشوق با خیالات اولیه خود میشود و در نتیجه به نفرت تبدیل می‌شود و این تضاد به یک شکست برای او تبدیل میشود. در رابطه عشق، افراد برای خود تضاد میسازند. ریشه عشق و نفرت هر دو تکبر است فقط با این تفاوت که عشق با پنبه سر می‌برد و تنفر با چاقو.

یا اینکه معشوق، با انواع کیدها و حیله ها عاشق را جذب میکند و در نهایت عاشق را به خود نزدیک می کند. اما همین که عاشق خیلی نزدیک او شود، از ترس اینکه ایرادات و حیله های او رو نشود، نفرت پراکنی میکند تا که عاشق را کمی از خود دورتر کند. به این طریق عشق و نفرت یک نوع جذب و دفع و جنگ و گریز و تضاد همزمان هستند که ماهیت هر دو یکی است. عشق و نفرت یکی هستند، زیرا هر دو در یک فاز مشترک فرکانسی احساسات هستند. در قرآن به این حالت میگویند مسّ. در قرآن این کلمه در مورد شیطان هم استفاده شده است.

 

انَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ ﴿۲۰۱

در حقیقت کسانى که [از خدا] پروا دارند چون وسوسه‏ اى (لمسی) از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و بناگاه بینا شوند (۲۰۱)

 

طرز برخورد شیطان با انسان، اینطوری است که انسان را از نظر احساسی و عقلی و حتی بعضی مواقع جسمی مسّ (لمس) میکند و یا هک میکند. حتی انسان ها هم میتوانند همدیگر را مسّ و هک کنند. آنان در این حالت به عمیق ترین احساسات و گزاره های همدیگر پی می برند و میتوانند همدیگر را بند کنند. وقتی عاشق، به عمیقترین احساسات و عمیقترین نقطه عقلی و حسی (هسته روانی انسان) معشوق پی برد، به دروغگویی و بزرگنمایی معشوق پی می برد و معشوق جهت جلوگیری از این موضوع، تنفر را انتخاب میکند تا که عاشق از هسته روانی او دور شود. به این طریق عشق براحتی به نفرت تبدیل میشود وحتی برعکسش هم ممکن است. خدا بارها در قرآن می فرماید که انسان ضعیف خلق شده است و این یعنی نباید به هیچ انسانی اتکا کرد.

رابطه عاشقانه در هر حالتی غلط است، زیرا کسانی که عاشق می‌شوند، آنها در مرحله اول عاشق خودشانند و این نوع خودخواهی باعث می‌شود که دیگران را آنطوری ببینند که خودشان می‌خواهند و این یک نوع خودخواهیست. در عشق، افراد طرف مقابل را بزرگ می‌کنند و صفات دروغین و غیر واقعی به او نسبت می‌دهند. اما در تنفر افراد خود را بزرگ می‌کنند و به این طریق عشق و نفرت، هر دو یکی هستند و فقط صورت عوض می‌کنند وگرنه منشا و ریشه مشترکی دارند.

 

عشق

تنفر

بزرگنمایی معشوق

بزرگنمایی خود

نسبت دادن صفات غیر واقعی به معشوق

نسبت دادن صفات غیر واقعی به خود

خیال پردازی در مورد معشوق

خیالپردازی در مورد خود

آویزان شدن به معشوق

آویزان شدن به خود

تکبر در مورد معشوق

تکبر در مورد خود

معشوق را آنطوری دیدن که خود خیال میکند

خود را آنطوری دیدن که خود خیال میکند

ریشه هر دو تکبر و خودخواهی و غرور است

 

 

14.   عشق پکیجی است که تمام صفات بد را در نهاد و نهان خود دارد.

بعضی زنان، مردان عاشق را دوست ندارند و در بیشتر مواقع از ترس با مردان عاشق ازدواج می‌کنند وگرنه هیچ علاقه‌ای بینشان نیست. اصلاً عشق باید صفات تنفر، ترس، وحشت، طمع، آزار و اذیت را در خود داشته باشد وگرنه به نتیجه نمی‌رسد. شیطان با گسترش پکیج عشق، در پی پراکندن این صفات شیطانی بین مردم است. مثل نامه ای که داخل پاکت مقداری سم هم قرار داده شده است.

مولوی در کتاب شیطانی اش می‌گوید که دنیا آشتی اضداد است. منظورش همین ترکیب عشق و تنفر است. عشق و تنفر در ظاهر متضادند ولی در اصل یکی هستند. این صفات خیلی راحت به هم تبدیل می‌شوند. جبهه خیر و شرّ از هم جدایند و هیچوقت با هم آشتی نخواهند کرد. تفکرات شعرا، کفر آمیز است و غیر عقلانی.

یک فرد از شما چیزی می‌خواهد، و  شما به مقدار توان به او کمک می کنید. اما اگر همین فرد به شما بچسبد و بخواهد با باج‌گیری و گروگانگیری از شما چیزی بستاند؛ در این صورت او یک سوء استفاده‌گر و عاشق است. هیتلر هم یک عاشق بود اما زنش به خاطر ترس و نفرت به معشوقیت هیتلر تن داده بود و گرنه هیچ آدم عاقلی علاقه ای به ازدواج با یک جنایتکار ندارد. در هندوستان که مهد مفاهیم عشق است؛ بعضی قبایل، وقتی که مرد بمیرد، زنش را هم با او چال می‌کنند و یا با او می‌سوزانند. عشق یک نوع خودخواهی است. منبع عشق و تنفر در هر دو شیطان است.

 

15.   عشق عقل و احساس را آتش میزند

عشق در لایه‌های عقل و احساس آدمی آتش به پا می‌کند و دیگر فرد حتی استدلال‌های ساده و بدیهی را هم نمی‌پذیرد. همین یک دلیل برای بطلان رابطه عاشقانه کافیست. عشق در نهایت به دشمنی و نفرت منتهی می‌شود و خیلی ساده می‌توان نتیجه گرفت که عشق یک بیماری مسریست که بسیار از سرطان خطرناک‌تر است. در عشق حتی اگر دو طرف هم راضی باشند، باز خطرناک است زیرا عشق در هر حالت عقل و احساس انسان را از کار میاندازد. وقتی عقل و احساس انسان خاموش شود، دیگر سیستم ایمنی روان انسان بی محافظ است و هر فکری و هر ایده ای میتواند در آن راه یابد. مثل جسمی که گلبولهای محافظش به صفر رسید است. خیلی از رابطه های عاشقانه بعد از افشا و شکست، منجر به قتل و جنایت شد. بیشتر حاکمان عاشق در طول تاریخ با مرگ خود، دستور به کشتن معشوق بعد از مرگ خود را دادند.

 

16.   عشق ربطی به دوست داشتن ندارد

عشق اصلا ربطی به دوست داشتن ندارد و یک رابطه خیالی است که پر از خودخواهی و خودستایی و خود پرستی است.  همین کلمه دوست داشتن افراد را در معنای کلمه عشق فریب داده است. اگر بیشتر کند و کاو کنیم می فهمیم که عشق مخالف دوست داشتن است. به نظر شما ، کسی به شما بگوید "خدای من و بت من "، آیا او واقعا شما را دوست دارد؟ خیر. زیرا او با این ایده خیلی خطرناک و سمی به شما نزدیک و نزدیکتر میشود و در نهایت شما را هک و به بیماری و ویروس خود دچار میکند. این همان نصیحت شیطان بود که بوسیله آن کلمات، آدم و حوا را فریب داد. با یک کلمه که ظاهرا معنای دوستی دارد ولی در نهان، سلطه گری، آویزان شدن، تکبر، فریب را در خود حمل میکند. زنان با اخذ رابطه عاشقانه، میخواهند مرد را شیفته خود کنند تا حدی که مرد، زن را پرستش کند. مردان هم دوست دارند که زنی انتخاب کنند که دلشان را کامل ببرد تا حد پرستش. این رابطه غلط ، ماهیت واقعی عشق است. در این رابطه، زن و مرد تا وقتی که به مرحله پرستش نرسند، عشق را از همدیگر قبول نمی کنند و حتی اگر روزی به مرحله پرستش هم برسند؛ آن موقع روی دیگر عشق که نفرت است رو میشود. این همان رویه شیطان بود که شیطان از در دوستی به انسان نزدیک شد و وقتی انسان را به پایان گمراهی رساند، آن موقع ولش کرد و زیر همه چیز زد.

 

کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ ﴿۱۶

چون حکایت‏ شیطان که به انسان گفت کافر شو و چون [وى] کافر شد گفت من از تو بیزارم زیرا من از خدا پروردگار جهانیان مى‏ ترسم (۱۶)

 

فَکَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِی النَّارِ خَالِدَیْنِ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاءُ الظَّالِمِینَ ﴿۱۷

و فرجام هردوشان آن است که هر دو در آتش جاوید مى‏ مانند و سزاى ستمگران این است (۱۷)

 

17.    عشق ماهیت کلمات را عوض میکند

شیطان با حربه عشق، آتشی در معنویت افراد می‌اندازد؛ بعد از آن هر مشکلی ممکن است پیش آید و آدم‌ها از نظر معنوی بی‌دفاع می‌شوند. زیرا آتش عشق، ماهیت عقل و احساس و معنویت را عوض می‌کند. به همین خاطر اگر معشوق خواسته عاشق را قبول نکند، عاشق تصمیمات خطرناک برای معشوق می گیرد. کلمه مُخْتَالٍ در عربی به معنای خیالپرداز خودپسند است.

 

لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۲۳

تا بر آنچه از دست‏ شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است‏ شادمانى نکنید و خدا هیچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد (۲۳)

 

 

مُخْتَالٍ فَخُورٍ  یعنی خودشیفته. کسی که واقعیت‌ها را قبول ندارد و بلکه می‌خواهد واقعیت را طبق خیال خود تعریف کند و به این طریق در خلقت خدادادی دستکاری می‌کند.

 

18.   همجنسگرایی

عاشق و معشوق دو فرد جداگانه هستند. اما عاشق میخواهد با معشوق یکی شود و به این طریق یکی شدن با معشوق را راه حل از بین بردن تضادهای معنویش می بیند.

کسانی که هم جنس گرایند، در مرحله اول عاشق خودشان میشوند. زیرا همجنسگرایی هم نوعی خودشیفتگی است. زیرا در اصل عاشق شدن یعنی جذب ساخته ذهنی خود شدن و این یعنی عاشق خود شدن. در واقع افراد عاشق خودشانند و به این خاطر است که عشق یک نوع همجنس‌گرایی و خودجنس‌گرایی ذهنی هم است.

بالاخره روزی عشق و نفرت به هم تبدیل میشوند، دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. بدون شک عشق و نفرت یکی هستند، اما عشق همان نفرت زینت داده شده است. نفرت بریدن سر با چاقوست و عشق بریدن سر با پنبه است.

 

19.   عشق مذهبی

کلمه عشق فقط مربوط به ازدواج و مسائل زن و مرد نیست و بلکه این کلمه مربوط به عقاید مذهبی هم هست. تمام بت پرستی های تاریخ از عشق به بزرگان مذهبی ایجاد شده اند. بت پرستی یک رابطه عاشقانه با بزرگان مذهبی بوده است که به مرور زمان، افراد آن را به خود نزدیک و نزدیکتر کردند و ماهیت بزرگان مذهبی را عوض کردند و در نهایت مجسمه و تمثال و یا نمادشان را درست کردند و بعدا با خود حمل کردند. آنان بخاطر روابط عاشقانه، شروع کردند به داستانسرایی و افسانه سرایی راحع به بزرگان مذهبی خود. به همین خاطر بت پرستان متوجه واقعیتها و اشکال رابطه خود نمی شوند و آنها در بدو امر، رابطه عاشقانه با بزرگان مذهبی خود را ناصحیح نمی دانند و حتی به شدت از آن دفاع میکنند. مفهوم عشق غلط انداز است و خیلی ها را در تاریخ بدبخت کرده است.

برای ایجاد عشق نسبت به پیامبران و بزرگان مذهبی کافی است که خصوصیاتی را به آنان نسبت دهید که در دنیای واقعی، این خصوصیت در آنان وجود خارجی ندارد و نداشته است. مردم صفاتی را به بزرگان مذهبی نسبت میدهند که در آنان نیست و روی این صفات دروغین پافشاری میکنند و آویزان آنان میشوند و در نهایت روی این صفات من در آوردی خیالبافی و داستان سرایی میکنند. به این می گویند غلو کردن. غلو کردن مقدمه بت سازی است.

هر کس را از جایگاه خود خارج کنید و صفات خیالی به او نسبت دهید؛ یعنی رابطه عشق با او بستن. متاسفانه بسیاری از مسلمانان، صفاتی را به پیامبر محمد و سایر بزرگان دین نسبت میدهند که در عمل و واقعیت اینطوری نبوده است و این یعنی رابطه عشق ایجاد کردن و بسیار زشت و ناپسند است و این حالت یک نوع رابطه شرک و بت پرستی است. حدیث وجود دارد که میگوید پیامبر محمد سایه نداشت!، نیروی جنسی پیامبر به اندازه سی مرد بوده است!، پیامبر غیب میدانست!، جهان و تمام موجودات داخل آن بخاطر پیامبر محمد خلق شده اند!، درخت با پیامبر محمد سخن گفت! و ده ها عقاید دیگر که بطلان اینها نیازی به دلیل ندارد. تمام این عقاید غلط بخاطر برقرار شدن رابطه عشق نسبت به بزرگان دینی بوجود آمده است. این رابطه های غلط دین را از بین می برد و راه و روش زندگی را منحرف میکند و ریشه دین را میزند. خدای حکیم این روابط را نادرست میداند و آن را بت پرستی معرفی میکند. هر گونه رابطه عشق نسبت به بزرگان دینی شرک است. مفهوم عشق ماهیت بزرگان مذهبی را عوض میکند و حتی اگر معشوق زنده شود، از کیفیت وصف خود توسط عشاق متعجب میشود.

 

 

قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﴿۶۴

بگو اى اهل کتاب بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند بگویید شاهد باشید که ما مسلمانیم [نه شما] (۶۴)

 

20.   صحنه روبرو شدن بزرگان مذهبی با غلو کنندگان در روز حشر

آیات متعددی در قرآن صحنه روبرو شدن بزرگان دینی را با غلو کنندگان در روز حشر به تصویر می کشند. جالب است که در تمام این آیات، کسانی که بت شده اند و شریک خدا قرار داده میشوند، در آن روز شرک مردم را رد میکنند و دشمن همدیگر میشوند. رابطه عشق نسبت به بزرگان دینی در روز حشر به نفرت تبدیل میشود. به همین خاطر عشق و نفرت دو روی سکه اند. دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. آیه می فرماید: و یاد کن روز حشر را که همه آنان را گرد مى ‏آوریم آنگاه به کسانى که شرک ورزیده‏ اند مى‏ گوییم شما و شریکانتان بر جاى خود باشید پس میان آنها جدایى مى‏ افکنیم و شریکان آنان مى‏ گویند در حقیقت‏ شما ما را نمى ‏پرستیدید و گواهى خدا میان ما و میان شما بس است به راستى ما از عبادت شما بى‏ خبر بودیم. آنجاست که هر کسى آنچه را از پیش فرستاده است مى ‏آزماید و به سوى خدا مولاى حقیقى خود بازگردانیده مى ‏شوند و آنچه به دروغ برمى‏ ساخته‏ اند از دستشان به در مى ‏رود.

 

وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکَانَکُمْ أَنْتُمْ وَشُرَکَاؤُکُمْ فَزَیَّلْنَا بَیْنَهُمْ وَقَالَ شُرَکَاؤُهُمْ مَا کُنْتُمْ إِیَّانَا تَعْبُدُونَ ﴿۲۸

و [یاد کن] روزى را که همه آنان را گرد مى ‏آوریم آنگاه به کسانى که شرک ورزیده‏ اند مى‏ گوییم شما و شریکانتان بر جاى خود باشید پس میان آنها جدایى مى‏ افکنیم و شریکان آنان مى‏ گویند در حقیقت‏ شما ما را نمى ‏پرستیدید (۲۸)

 

فَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبَادَتِکُمْ لَغَافِلِینَ ﴿۲۹

و گواهى خدا میان ما و میان شما بس است به راستى ما از عبادت شما بى‏ خبر بودیم (۲۹)

 

هُنَالِکَ تَبْلُو کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ وَرُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ ﴿۳۰

آنجاست که هر کسى آنچه را از پیش فرستاده است مى ‏آزماید و به سوى خدا مولاى حقیقى خود بازگردانیده مى ‏شوند و آنچه به دروغ برمى‏ ساخته‏ اند از دستشان به در مى ‏رود (۳۰)

 

این آیات خیلی زیبا می فرمایند که رابطه عاشقانه با بزرگان دینی در نهایت به نفرت و جدایی تبدیل میشود و بزرگان دینی در روز حشر، پیروان منتسب به خود را طرد میکنند و عشق آنان نسبت به خود را یک دروغ بزرگ و افترا و غلو می دانند. بنابراین کسانی که به امید شفاعت، آویزان پیامبران و بزرگان دینی میشوند، کارشان عبث و بیهوده است و این یک رابطه غلط است از نوع عشق که در نهایت به نفرت تبدیل میشود. آیه زیر خیلی زیبا این نفرت را به تصویر میکشد.

وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﴿۳۰

و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند (۳۰)

 

وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَى بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا ﴿۳۱

و این گونه براى هر پیامبرى دشمنى از گناهکاران قرار دادیم و همین بس که پروردگارت راهبر و یاور توست (۳۱)

 

و همچنین آیات زیر:

 

وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿۲۲

و [یاد کن] روزى را که همه آنان را محشور مى ‏کنیم آنگاه به کسانى که شرک آورده‏ اند مى‏ گوییم کجایند شریکان شما که [آنها را شریک خدا] مى ‏پنداشتید (۲۲)

 

ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ ﴿۲۳

آنگاه عذرشان جز این نیست که مى‏ گویند به خدا پروردگارمان سوگند که ما مشرک نبودیم (۲۳)

 

انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ ﴿۲۴

ببین چگونه به خود دروغ مى‏ گویند و آنچه برمى‏ بافتند از ایشان یاوه شد (۲۴)

 

رابطه عاشقی با بزرگان دینی در روز حشر، گم میشود و این رابطه قطع میشود. خدا این رابطه را یک دروغ به خودی می نامد(کَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ).

 

وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَکْتُمْ مَا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ وَمَا نَرَى مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَضَلَّ عَنْکُمْ مَا کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿۹۴

و همان گونه که شما را نخستین بار آفریدیم [اکنون نیز] تنها به سوى ما آمده‏ اید و آنچه را به شما عطا کرده بودیم پشت‏ سر خود نهاده‏ اید و شفیعانى را که در [کار] خودتان شریکان [خدا] مى ‏پنداشتید با شما نمى ‏بینیم به یقین پیوند میان شما بریده شده و آنچه را که مى ‏پنداشتید از دست‏ شما رفته است (۹۴)

 

یکی از پیامبران خدا که در مورد او بسیار غلو شده است، عیسی مسیح است که داستان این غلو بسیار در قرآن ذکر شده است. آیه می فرماید که هنگامه محشر خدا می فرماید اى عیسى پسر مریم آیا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو الهه به جاى خدا بپرستید، مسیح میگوید منزهى خدایا، مرا نشاید که چیزى را که حق و درخور من نیست بگویم که اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مى‏ دانستى آنچه در نفس من است تو مى‏ دانى و آنچه در ذات توست من نمى‏ دانم چرا که تو خود داناى رازهاى نهانى.

 

وَإِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلَا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ﴿۱۱۶

و [یاد کن] هنگامى را که خدا فرمود اى عیسى پسر مریم آیا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خدا بپرستید گفت منزهى تو مرا نزیبد که [در باره خویشتن] چیزى را که حق من نیست بگویم اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مى‏ دانستى آنچه در نفس من است تو مى‏ دانى و آنچه در ذات توست من نمى‏ دانم چرا که تو خود داناى رازهاى نهانى (۱۱۶)

 

این آیه خیلی زیبا، تمام بافته های مسیحیان را بر باد میدهد. آنچه که مسیحیان در مورد مسیح می گویند با عقاید خود مسیح تضاد دارد و حال آنکه مسیحیان، به مسیح عشق می ورزند و به شدت از رابطه با او می گویند و دفاع میکنند. پس چرا در روز حشر مسیح ضد آنان است؟ زیرا رابطه عشق همین است. رابطه عشق با بزرگان دینی خیلی خطرناک است. زیرا چشمها را کور و گوشها را کر میکند و در نتیجه آن، غلو در مورد بزرگان دینی قابل توجیه میشود. مفهوم عشق ماهیت بزرگان مذهبی را عوض میکند و حتی اگر معشوق زنده شود، از کیفیت وصف خود توسط عشاق متعجب میشود. همانطور که مسیح در آیه فوق، از وصف خود توسط عشاق خبر ندارد و اظهار بی خبری میکند.

 

21.   چرا مسیحیان متوجه اشتباه خود نمی شوند؟

هزاران سال است که به مسیحیان گفته میشود که مسیح پسر خدا نیست، مسیح خدای زمینی نیست و ...؛ اما این جملات برای آنان بی معنی است و در گوششان فرو نمی رود. کسی که عشق در وجودش نفوذ کند، دیگر هیچ حرفی را باور نمی کند، مگر آنکه در راستای عشقش باشد.

آیه قرآنی می فرماید که پیامبر محمد غیب نمی داند و او هم بشری مثل بقیه است. اما کو گوش شنوا. وقتی که نسبتهایی به پیامبران و سایر بزرگان دین داده شود که خود آنها به آن معتقد نبوده اند و با کلام خدا مغایرت دارد. این پوزیشن را غلو میگویند. در طول تاریخ غالیان زیادی بوجود آمده اند. هم اکنون هم آثار غلو در مذاهب اسلامی زیاد است. مثلا خود پیامبر محمد در قرآن میگوید که من بشری مثل شما هستم. من غیب نمی دانم. من فقط از وحی تبعیت میکنم. اما عده ای کاسه از آش داغتر شده، بعد از مرگ پیامبر می آیند و میگویند نه اینطوری نیست و پیامبر همه اینها را داشته است! به همین خاطر خدا،  در این گونه موارد که مورد سوء استفاده غالیان قرار می گیرد؛ صراحتا به پیامبر دستور میدهد که خودت از زبان خودت اینها را بگو. خیلی از آیات قرآن با قُلْ شروع میشوند. یعنی پیامبر تو خودت اینها را بگو با زبان خودت، تا که بلکه در ماهیت تو غلو و اغراق نکنند.

 

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ﴿۱۱۰﴾

بگو من هم مثل شما بشرى هستم و[لى] به من وحى مى ‏شود که خداى شما خدایى یگانه است پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد (۱۱۰)

 

قُلْ لَا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلَا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَ ﴿۵۰﴾

بگو به شما نمى‏ گویم گنجینه ‏هاى خدا نزد من است و غیب نیز نمى‏ دانم و به شما نمى‏ گویم که من فرشته‏ ام جز آنچه را که به سوى من وحى مى ‏شود پیروى نمى ‏کنم بگو آیا نابینا و بینا یکسان است آیا تفکر نمى ‏کنید (۵۰)

 

اینجور آیات قرآن صراحتا ، از زبان پیامبر صحبت میکنند و صراحتا و با زبان ساده عربی، پیامبر را یک بشر عادی و یک فردی که علم غیب نمی داند، معرفی میکنند.

یک سوم مردم دنیا، مسیح را پسر خدا و (حتی در بعضی نظریه ها خود خدا) می دانند و با او رابطه عاشقانه و خیالی دارند؛ اما مسیح در روز حشر کار آنان را رد میکند و چنین ارتباطی را انکار میکند. همین حالا اگر از یک مسیحی بپرسید که آیا مسیح پسر خداست و یا خود خداست و یا پیامبر خداست؟؛ برای آنها جواب هر سه سوال زیاد فرقی ندارد و تقریبا یکسان است و این تناقضهای آشکار و خطرناک فقط در مذهب عشق امکان پذیر است. براستی عشق، آشتی اضداد است و میخواهد فرقی بین خیر و شرّ قائل نشود.

 

مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿۱۱۷

جز آنچه مرا بدان فرمان دادى [چیزى] به آنان نگفتم [گفته‏ ام] که خدا پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنید و تا وقتى در میانشان بودم بر آنان گواه بودم پس چون نفس مرا گرفتى تو خود بر آنان نگهبان بودى و تو بر هر چیز گواهى (۱۱۷)

 

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿۱۱۸

اگر عذابشان کنى آنان بندگان تواند و اگر بر ایشان ببخشایى تو خود توانا و حکیمى (۱۱۸)

 

چرا برای مسیحیان الفاظ زیر در مذهبشان، فرق چندانی ندارد؟

·      خدا

·      پسر خدا

·      خاندان خدا

·      پیامبر خدا

·      بنده خدا

جواب خیلی ساده است. زیرا ماهیت عشق اینطوری است. فرهنگ لغات عشق محدود است و برای اینها فقط یک کلمه دارد و آن هم عشق است. کسی که عاشق است، اصلا به معانی و ماهیت این کلمات فکر نمی کند و کر و کور است و نمی بیند.

 

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۷۳

کسانى که [به تثلیث قائل شده و] گفتند خدا سومین [شخص از] سه [شخص یا سه اقنوم] است قطعا کافر شده‏ اند و حال آنکه هیچ معبودى جز خداى یکتا نیست و اگر از آنچه مى‏ گویند باز نایستند به کافران ایشان عذابى دردناک خواهد رسید (۷۳)

 

أَفَلَا یَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَیَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۷۴

چرا به درگاه خدا توبه نمى کنند و از وى آمرزش نمى‏ خواهند و خدا آمرزنده مهربان است (۷۴)

 

مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کَانَا یَأْکُلَانِ الطَّعَامَ انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیَاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى یُؤْفَکُونَ ﴿۷۵

مسیح پسر مریم جز پیامبرى نبود که پیش از او [نیز] پیامبرانى آمده بودند و مادرش زنى بسیار راستگو بود هر دو غذا مى ‏خوردند بنگر چگونه آیات [خود] را براى آنان توضیح مى‏ دهیم سپس ببین چگونه [از حقیقت] دور مى‏ افتند (۷۵)

 

قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَاللَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿۷۶

بگو آیا غیر از خدا چیزى را که اختیار زیان و سود شما را ندارد مى ‏پرستید و حال آنکه خداوند شنواى داناست (۷۶)

 

قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا کَثِیرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ ﴿۷۷

بگو اى اهل کتاب در دین خود بناحق گزافه‏ گویى نکنید و از پى هوسهاى گروهى که پیش از این گمراه گشتند و بسیارى [از مردم] را گمراه کردند و [خود] از راه راست منحرف شدند نروید (۷۷)

 

در نهایت خدای حکیم می فرماید که ای اهل کتاب در دین خود غلو نکنید (یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ). یعنی در روش زندگی و بینش زندگی خود گزافه گوئی نکنید. عشق دقیقا یعنی غلو. مفهوم غلو در عشق، نهادینه شده است و پکیج عشق مفهوم غلو و افسانه سازی را در خود دارد. توجه شود که وقتی خدا در قرآن اهل الکتاب را نصیحت می فرماید، منظورش مسلمانان هم هست.

 

22. رابطه عاشقانه با بزرگان دینی، اصلا ربطی به دین خدا ندارد

اگر سه میلیارد نفر به یک رابطه غلط اعتقاد داشته باشند، آن رابطه همچنان یک رابطه غلط است و تعداد معتقدین، در درستی رابطه تاثیری ندارد. گاهی بعضی از مسلمانان پیش خود می گویند که چرا مسیحیان عقیده غلط خود را متوجه نمیشوند. از نظر یک مسلمان، مسیح را پسر خدا دانستن، غلط بودنش اظهر من الشمس است. اما چرا مسیحیان متوجه اشتباه خویش نمیشوند!

زیرا آنان در یک رابطه عاشقانه گیر افتاده اند و در مذهب عشق، عبارات "خدا، پسر خدا، خاندان خدا، پیامبر خدا" مفاهیم تقریبا یکسانی دارند و حتی میتوانند در جای همدیگر بکار برده شوند. اصلا مفهوم تثلیث در مسیحیت همین است و بدون پکیج عشق قابل اثبات نیست.

آنها نمیتوانند خود را نجات دهند، زیرا در مذهب عشق نسبت به این مفاهیم هیچ احساس خطری نمی شود. رابطه عاشقانه با بزرگان دینی، اصلا ربطی به دین خدا ندارد و این نوع رابطه دینداری نیست و بلکه ضد دین است. عشق رابطه ای ضد دین دارد. عشق یک افسار دور گردن انسان می اندازد ولی در عوض دین خدا میخواهد این افسار را بر دارد.

 

حتی بکارگیری کلمه عشق در مورد خدای رحمان هم مشکل ساز است.

وقتی به عمق معنای کلمه شیطانی عشق پی ببریم، متوجه خواهیم شد که حتی بکارگیری کلمه عشق در مورد خدا هم مشکل ساز است. بعضی عرفا و شعرا که در طول تاریخ در هر بیتی از شعرهایشان از این کلمه ناموزون استفاده میکردند، بعد از مدتی اعلام کردند که عاشق خدایند. تا اینجا شاید بگویید که خوب چه مشکلی هست، عاشق خدا بودن مگر بد است؟ اما بنا بر نظریه عشق، عاشق در نهایت در وجود معشوق ذوب میشود و نظریه فناء فی الله را مطرح کردند. بعد از مدتی به نظریه حلول در خدا رسیدند و کار به جاهای خیلی باریک کشیده شد و عملا کفر خود را آشکار کردند. هر عاشقی دوست دارد که بالاخره روزی معشوق را ببیند. عرفا در این مورد، به مرحله ای از گمراهی رسیدند که اعلام کردند خدا را دیده اند و خدا را کشف کرده و مکاشفه کرده اند و حتی با او عشق بازی هم کرده اند (نعوذ بالله). در نهایت کسی مثل حلاج اعلام کرد که خدا در وجود او حلول کرده است و وحدت وجود پیدا کرده است و یک سری چرت و پرتهای دیگر که میتوانید در اینترنت مطالعه کنید. مسیحیان هر نظریه چرت و پرتی که به ذهنشان میرسد را در مورد مسیح بیان میدارند. حال آنکه رابطه خدا و مسیح رابطه ای از نوع خدایی و بندگی است و نه چیز دیگری. تمام پیامبران همیشه خود را بنده خدا میدانسته اند و نسبت به او خضوع و خشوع و رکوع داشته اند و همیشه از خدای عالمیان تقاضای بخشش و عفو میکرده اند و هیچوقت مفاهیم چرت و پرتی مثل عشق را در مخیله خویش هم راه نمی دادند.

 

لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْدًا لِلَّهِ وَلَا الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعًا ﴿۱۷۲

مسیح از اینکه بنده خدا باشد هرگز ابا نمى ‏ورزد و فرشتگان مقرب [نیز ابا ندارند] و هر کس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگى فروشد به زودى همه آنان را به سوى خود گرد مى ‏آورد (۱۷۲)

 

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَیَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَأَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا وَاسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَلَا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَلَا نَصِیرًا ﴿۱۷۳

اما کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند پاداششان را به تمام [و کمال] خواهد داد و از فضل خود به ایشان افزونتر مى ‏بخشد و اما کسانى که امتناع ورزیده و بزرگى فروخته‏ اند آنان را به عذابى دردناک دچار مى‏ سازد و در برابر خدا براى خود یار و یاورى نخواهند یافت (۱۷۳)

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و ششم) آخر الزمان (قسمت بیست و هفتم) انتخاب (2)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و ششم)

آخر الزمان (قسمت بیست و هفتم)

انتخاب (2)

 

 

همانطور که در قسمت قبل گفته شد، با مطالعه قرآن متوجه خواهیم شد که فرق مهمی بین جهنم و بهشت است و آن فرق مهم این است که جهنم یک انتخاب است که انسان خود آن را انتخاب میکند. اما بهشت را خدا خودش برای مومنان انتخاب میکند. خدا از انسان خیلی بخشنده تر و مهربانتر است. خدای حکیم بهترین انتخاب کنندگان است. اگر انسان به حال خود رها شود و از دین اختراعی خودش پیروی کند، در نهایت به جهنم خواهد رسید، اما خدا ما را به بهشت میرساند. به زبان ساده تر گفته شود که انسان بدون راهنمایی و هدایت خدای رحمان، شرایط جهنم را برای خود پیش خواهد آورد. آنچه که انسان انتخاب میکند، رو به جهنم است و آنچه که خدا انتخاب میکند، رو به بهشت است. البته در ظاهر انسان برای رسیدن به بهشت تلاش میکند ولی فعلا به جاده خاکی زده است.

در سوره دخان، یک آیه آمده است که این مطلب را تصدیق میکند. در این سوره، از شجره زقوم صحبت شده است و در نهایت به مصرف کنندگان زقوم می گوید که : بچش که تو همان ارجمند بزرگوارى عبارت عربی این آیه ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ  است. این چند کلمه قرآنی، ماهیت فلسفه و هدف غلط انسانها را برای ما روشن خواهند کرد.

 

ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ ﴿۴۹بچش که تو همان ارجمند بزرگوارى (۴۹)

إِنَّ هَذَا مَا کُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ ﴿۵۰این است همان چیزى که در باره آن تردید میکردید (۵۰)

 

صفات الْعَزِیزُ و الْکَرِیمُ  در قرآن برای خدای رب العالمین بکار برده شده است ولی در این آیه به صورت کنایه مانند، برای جهنمیان در قسمت جحیم بکار برده شده است. یعنی ای انسان تو در دنیای فانی دنبال صفات خدایی (الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ ) بودی و حالا به آن رسیده ای! اکنون آن را درک می کنید؟

این دو صفت یکی به معنای عزت و دیگری در معنای کرامت است. یعنی ای انسان تو باید دنبال بندگی می بودی و نه دنبال صفات خدایی. عزت و کرامت را خدا میدهد. عزت و کرامت کسب شدنی نیستند، خریدنی نیستند. متاسفانه انسانها دنبال الهه بودن هستند. اگر یکی در یک رشته علمی و هنری خیلی وارد میشود، به او می گویند خدای علم، خدای هنر. کسی که زیاد بخشش میکرد، پیروانش او را خدای بخشش و کرم می نامند. همچنین عبارات خدای جنگ، خدای صلح، خدای عدالت و الهه زیبایی و ... بوجود آمد. انسانها در خیالات خویش به دنبال الهه سازی از گذشتگان و وضعیت خویش هستند. الهه ثروت، الهه زیبایی، الهه قدرت، الهه جذابیت و ... . آنها ناخودآگاه با الهه سازی از خویش و دیگران به دنبال وحدت وجود با خدای عالمیان هستند. وحدت وجود فلسفه و دین شیاطین است.

تمام دیکتاتورهای دنیا زمانی به احساس الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ در درون خویش رسیده اند. وقتی هیتلر با یکی صحبت میکرد، فرد تا مدتها در پوست خود نمی گنجید. این فرد در ذهن خویش، هیتلر را فردی تصور میکرد که به او عزت و کرامت میدهد (زیرا او ناخودآگاه هیتلر را الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ  میدانست و ناخودآگاه به او صفت خدایی داده بود).  فرد در کنار هیتلر احساس کاذب عزت و کرامت میکرد. این احساس عزت و کرامت زورکی است زیرا آن فرد زورش به هیتلر نمی رسید. برای هیتلر، همه دور و بریهایش او را می ستودند و گرامی میداشتند و تا حدی به او صفات الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ  داده بودند. خود هیتلر هم چنین حسی را دریافت کرده بود. کسی از او انتقاد نمی کرد و جرات اینکار را هم نداشت. هر حرفی میزد، منتقدی نداشت و همه او را تحسین میکردند. بنابراین در ظاهر، هیتلر خود را به حالت الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ رسانده بود.

اگر فردی همزمان احساس الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ به او دست داد، بدانید که یک جای کارش مشکل دارد. دعانویسان و رمالان با کارهایی که انجام میدهند، در نهاد خود احساس کاذب الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ  به خود میدهند. هم فکر میکنند کرامت دارند و هم فکر میکنند عزت دارند. معمولا سیاست مداران میخواهند به صفت الْعَزِیزُ برسند و افراد کم قدرت تر میخواهند به صفت الْکَرِیمُ  برسند و کرامت داشته باشند.

حتی اگر یک بچه به او حس الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ  همزمان بدهی، دیگر آن بچه درست تربیت نمیشود. زیرا بچه باید ازش ایراد بگیری و نصیحتش کنی و او را تربیت کنید. صفات الْعَزِیزُ و الْکَرِیمُ فقط شایسته خدای متعال است و لاغیر (إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا ). این صفات کسب شدنی نیستند. هر کسی غیر از خدا، صفات خدایی به خود گرفت و آن را در گفتار و پندار و کردار خود نشان داد، بدانید که در شرایط جحیم به سر می برد و اگر ادامه یابد، جهنم را برای خود تضمین میکند. اما خدا در مقابل صفات خدایی، ما را به صفات بندگی دعوت میکند. صفات بندگی مثل خضوع و خشوع و رکوع و سجود و عبودیت و ... است و نه العزیز الکریم. عزت و کرامت دست خداست(تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ) و به هر کس که خودش بخواهد میدهد و این صفات کسب شدنی و انتخاب شدنی نیستند.

 

قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۲۶

بگو بار خدایا تویى که فرمانفرمایى هر آن کس را که خواهى فرمانروایى بخشى و از هر که خواهى فرمانروایى را باز ستانى و هر که را خواهى عزت بخشى و هر که را خواهى خوار گردانى همه خوبیها به دست توست و تو بر هر چیز توانایى (۲۶)

 

 

انسان دنبال عزت و کرامت است ولی فکر میکند که خودش میتواند آن را برای خود ایجاد کند. یک سیاستمدار قدرتمند با چاپلوسی اطرافیان که آمیخته با ترس و رعب است، برای خود این صفات را می خرد و در ظاهر خود را عزیز و کریم میکند. کسی که خود را به حالت عزیز کریم میرساند، خودش را در واقع به یک الهه تبدیل کرده است و کوچکترین حرف و انتقادی را بر نمی تابد. فرعون چنین حالتی برایش پیش آمده بود و خود را الهه معرفی میکرد. حتی او الهه دیگری را در کنار خود نمی توانست تحمل کند. او صفات عزیز کریم را فقط برای خود میخواست.

 

وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یَا هَامَانُ عَلَى الطِّینِ فَاجْعَلْ لِی صَرْحًا لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ ﴿۳۸

و فرعون گفت اى بزرگان قوم من جز خویشتن براى شما خدایى نمى ‏شناسم پس اى هامان برایم بر گل آتش بیفروز و برجى [بلند] براى من بساز شاید به [حال] خداى موسى اطلاع یابم و من جدا او را از دروغگویان مى ‏پندارم (۳۸)

 

سامری گوساله ای با کمک زیورآلات مردم ساخت و آن را به عنوان اله مردم و اله موسی معرفی کرد. او در واقع می خواست موجودی را معرفی کند که العزیز الکریم باشد و به مردم هم عزت و کرامت ببخشد. تمام الهه ها در طول تاریخ با این هدف ساخته شده اند.

 

فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِیَ ﴿۸۸

پس براى آنان پیکر گوساله‏ اى که صدایى داشت بیرون آورد و [او و پیروانش] گفتند این خداى شما و خداى موسى است و [پیمان خدا را] فراموش کرد (۸۸)

 

کسی که به مواد مخدر و مشروبات الکلی معتاد است، برای کسب عزت و کرامت مصرف میکند و به این طریق روش غلطی را بر می گزیند. انسانها با ثروت و مال و قیافه و تغییر در خلقت خدادادی خویش، سعی در خرید عزت و کرامت دارند.  اما خدا این روش انسانها را قبول ندارد و بارها اعلام میدارد که انسانها باید دنبال صفات بندگی باشند و نه صفات خدایی و الهه گری.

 

ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ ﴿۴۹بچش که تو همان ارجمند بزرگوارى (۴۹)

 

این آیه مهم که در سوره دخان آمده است، از درخت زقوم صحبت میکند و در نهایت بصورت کنایه مانند می فرماید که از این درخت بچش که تو العزیز الکریم هستی. کسی که چاپلوسی میکند و دیگران را مدح و تقدیس میکند، به نوعی به فرد مقابل زقوم میدهد. زقوم از روشهای مختلف به افراد داده میشود و باعث تغییر و عدم تعادل هورمونی بدن انسان میشود و او را در مورد قضایای دنیا به اشتباه می اندازد. تصاویر و فیلمهای نامناسب در فضای مجازی، خیالپردازی، مدیتیشن، عشق، وحدت وجود، چاکرابازی، چاپلوسی، مداحی و ... همگی جزو زقومهای دنیوی هستند. زقوم تعادل هورمونهای بدن را تغییر میدهد. به مقالات تعادل هورمونها قسمت 1 و قسمت 2 مراجع شود. چاپلوسی و مداحی حتی افراد مدح شونده را هم اسیر میکند و هر دو گروه تا حد زیادی اختیار خود را از دست میدهند. از آن جا به بعد، دیگر فرد احساس عزت و کرامت میکند و کم کم به یک الهه برای خود و دیگران تبدیل میشود.

روشهای روانشناسی جدید به شما خواهند گفت که هر روز جملات "من موفقم، من خوبم، من بهترینم، من عالی ترینم، من زیباترینم، من پولدارم، من خوشبخت ترینم و ..." را برای خود تکرار کن و ملکه ذهنت کن. این جملات بی سر و ته را انسان ساخته است و بجای روشهای خدای رحمان از این جملات جاهلانه برای تنظیم روان خویش استفاده میکند. انسان حتی برای خودش هم چاپلوسی میکند و سعی دارد با روشهای من در آوردی و ظاهرا علمی خود را عزت و کرامت بدهد. حال آن که نمی داند ، تمام عزتها و کرامتها نزد خداست و بس. این نوع جملات شعر گونه هم زقوم دنیایی هستند و مردم برای قرار گرفتن در حالت العزیز الکریم، این جملات را مصرف میکنند. زقوم واقعیتها را می پوشاند و کسی که از زقوم استفاده کند، به حالت کافری میرسد.

عبارت "مرگ بر" و یا "کشته باد" (قُتِلَ) از زبان قرآن فقط چند جا در قرآن ذکر شده است. شما فکر می کنید که این عبارت خطاب به چه کسی آمده است؟ جالب است که یکی از این آیات، راجع به انسان آمده است.

 

قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ ﴿۱۷مرگ بر انسان چه ناسپاس است (۱۷)

 

اگر انسان بوسیله دین نازل شده از طرف خدای متعال، زندگی خود را کنترل نکند، باعث نابودی و مرگ خودش میشود. انسان با کفرهایش و پوشاندن واقعیتها، مرگ و نابودی را برای خودش می خرد.  یک بچه اگر مواظب خوراکش نباشید و یک سری باید و نباید و شایست و نشایست برای او تعیین نکنید، بعد از مدتی خودش را دچار انواع بیماریهای جسمی و دیابت و چربی خون و غیره میکند. انسان هم اینطوری است. اگر ولش کنید که به مرام انسانیت خودش بچرخد، محکوم به نابودی است. به همین خاطر آیه می فرماید که قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ یعنی مرگ بر انسان چه ناسپاس است. انسان کشته باد که کافر است. کافر یعنی کسی که واقعیتها را می پوشاند و یا انکار میکند. انسان وقتی مشکل معنوی پیدا کند، آهنگ گوش میکند و سعی میکند با فروبردن خود در حس غم و یا شادی کاذب، مشکل را بپوشاند. استفاده از آهنگ در این حالت، یک نوع مدیتیشن و یک نوع زقوم است.

خدا انسان را رها نکرده است و به همین خاطر برای او دین می فرستد. دین برنامه و راه و بینش زندگی است. اگر انسان به حال خود رها شود، خودش را در زقوم غرق خواهد کرد. خدای حکیم به این نادانی و حماقت می گوید انسانیت. انسان با تصمیم گیریهای غلط و ایدئولوژیهای غلطی که انتخاب کرده است، به سوی خودکشی میرود. کشتن یک انسان فقط کشتن یک نفر نیست؛ بلکه کشتن تمام انسانیت است. هر ایدئولوژی ای که باعث ریختن خون یک انسان بی گناه شود، باطل است. هر ایدئولوژی ای که باعث پوشاندن واقعیتها شود، باطل است. ایدئولوژیهای غلط معمولا از زقوم برای خوراک و تغذیه معنوی خود استفاده میکنند.

شیطان فقط دشمن آدم نیست، بلکه دشمن بنی آدم هم هست. موضوع جدیدی که مورد سوء استفاده شیطان قرار گرفته است، انسانیت است که بعضی مردم می گویند که "تنها دین ما انسانیت است".  یا گاهی میگویند که : "ای کاش بجای روزه و نماز و زکات، کمی انسانیت داشتیم!"

خدای مهربان در سوره انسان خیلی زیبا می فرماید که ای انسان آیا زمان آن نرسیده است که بفهمید مفهوم انسانیت چیز قابل ذکری نبوده است و اکنون هم چیز قابل ذکری نیست و در آینده هم چیز قابل ذکری نخواهد شد.

 

هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا ﴿۱

آیا زمانى طولانى بر انسان گذشت که چیز قابل ذکرى نبود (۱)

 

اما بیایید در قرآن جستجو کنیم و ببینیم که خدا در مورد انسانیت چی فرموده است. در قرآن درباره انسان، صفات جهول ، کفور، کفار و ظلوم استفاده شده است. اما مردم برای انسان، صفت اشرف مخلوقات ذکر میکنند که در قرآن چنین چیزی ذکر نشده است. آیا آنها که این صفات من در آوردی را بکار میبرند، پیرو دین خدا هستند؟ آیا آنها کتاب دیگری دارند که انسان را طور دیگری تعریف کرده است؟

 

فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ ﴿۵۰پس به کدامین سخن پس از [قرآن] ایمان مى ‏آورند (۵۰)

 

بله درست است که خدا در بعضی نعمات و امکانات، انسان را بر دیگر موجودات زمین فضیلت داده است. اما این به معنای شریفتر بودن نیست. به فرموده خدای رحمان در قرآن، تمام جانداران و موجودات روی زمین، طریق عبادت و زندگی خویش را میدانند بجز انسان که در این مورد سر در گم است. اما صفات انسان در قرآن بصورتهای زیر آمده است:

 

الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا

إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ 

فَإِنَّ الْإِنْسَانَ کَفُورٌ

کَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا

 

خدا در آیات قرآن، موجودیت انسان را با صفات نیک استفاده نفرموده است. وقتی خدا صفات خوبی از انسان ذکر نفرموده است، پس دینی به نام انسانیت مورد قبول نیست. یعنی اگر انسان از کلام خدا و هدایت خدا بهره نبرد و آن را پشت گوش بیندازد، تمام این صفات بد در او ظهور  پیدا می کند. خدا به همین دلیل انسان را آفریده است و انسان میتواند کفورا باشد (کَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا) و البته این صفت برای شیطان هم بکار برده شده است (وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا).  خدا انسان را در دو راهی قرار داده است و او هدایت را برای انسانها فرستاده است و حالا انسان وظیفه اش این است که هدایت را انتخاب کند( إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا). اگر انسان راه و روشی که خدا می فرماید را انتخاب نکند، به همان نقطه ای که شیطان رسیده است، میرسد.

انسان از همان اول، اشتباه انتخاب کرد. انسان خواست که بین خدا و انسانیت، یکی را انتخاب کند. انسان، مدعی شد که بوسیله مفهوم انسانیت و علم میتواند زندگی روی زمین را اداره کند. انسانیت و آنچه که خدا می فرماید، دو چیز متضادند که باید انسانیت با کنار گذاشتن غرور، به سمت و سوی دین خدا گرایش یابد و تنها راه نجاتش همین است.

 

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲

ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود (۷۲)

 

اما حالا انسان در گِل مانده است و خیلی ساده میتوانیم متوجه شویم که مشکل اصلی انسان، خود مفهوم انسانیت است. انسان با آویزان شدن به مفهوم انسانیت لقمه خیلی راحتیه برای شیطان. انسان با رد هدایتهای خدا و چسپیدن به مفهوم انسانیت، خیلی راحت در تله شیطان می افتد. خدای مهربان جهت کمک به انسان نادان و مغرور، قبل از آمدن ما به این دنیا، گرایش به ربوبیت را در وجود همه انسانها نهادینه کرد تا برگشت به طرف خدا برایشان راحت تر باشد.

 

وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ ﴿۱۷۲

و هنگامى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم گفتند چرا گواهى دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم (۱۷۲)

 

أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ ﴿۱۷۳

یا بگویید پدران ما پیش از این مشرک بوده‏ اند و ما فرزندانى پس از ایشان بودیم آیا ما را به خاطر آنچه باطل‏ اندیشان انجام داده‏ اند هلاک مى ‏کنى (۱۷۳)

 

دو فرموده قرآن در مورد انسان و شیطان را بخوانید.

(کَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا)            (وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا)

یکبار می فرماید که انسان کفور است و یکبار دیگر می فرماید شیطان کفور است. هر دو گروه در پوشاندن حقایق مشترکند. در واقع شیطان و انسان مرزهای مشترکی با هم دارند که هدف از آمدن ما به این دنیای فانی، این است که این مرز را با شیطان جدا کنیم و بجای مفاهیم انسانیت، به سمت خدا برویم و خود را از صفات شیطانی مبرا کنیم و توبه کنیم. مفهوم انسانیت همان مرز است که بوسیله آن شیطان براحتی به ما انسانها دسترسی دارد.

بعضی از مردم نماز و روزه بجا نمی آورند و زکات نمی پردازند ولی در عوض سعی می کنند که خود را تحت فلسفه ای به نام انسانیت قرار دهند؛ مثلاً می‌گویند که:

باید انسان باشیم

اما آنها متوجه نیستند که ما در هر حالتی انسان هستیم و این یک امر بدیهی است. مشکل بشر در انسان بودن نیست، بلکه در پیروی از هدایت فرستاده شده توسط خداست. بعضی ها میگویند اگر حداقل دیندار نیستی، انسان باش. غافل از آنکه نمی دانند چرا خدا ما را خلق کرده است. خدا ما را خلق کرده است تا که خودمان را درست کنیم. انسان ترکیبی است از کالبد بشری با یک نفس. نفسی که در کالبد زمینی قرار گرفته است یک نفس تزکیه نشده است. بنابراین نمی توان روی این ترکیب حساب کرد. این کلام و هدایت خداست که باعث می شود ترکیب این دو به یک ترکیب مناسب و متعادل برسد.

 

وَمَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ ﴿۱۳۰

و چه کسى جز آنکه به سبک ‏مغزى گراید از آیین ابراهیم روى برمى‏ تابد و ما او را در این دنیا برگزیدیم و البته در آخرت [نیز] از شایستگان خواهد بود (۱۳۰)

 

چه کسی جاهلتر از آن است که از ملت ابراهیم پیروی نمی کند. بدون عبادات و تزکیه و نماز و روزه و زکات؛ نفس انسان نمیتواند رشد یابد و یک انسان خوب بدست نخواهد آمد.

وقتی که ما اصل را در انسانیت قرار دهیم به این معناست که که هر آنچه که انسان حق خود بداند باید به آن برسد و این انسان ممکن است که هوس همجنسگرایی کند. آن روی دیگر سکه این است که موجودیت انسان روی زمین تنها نیست و بلکه یک قرین خطرناک به اسم شیطان دارد. بنابراین انسانی که نفس خویش را تزکیه نکند، ترکیبی است از کالبد، نفس و شیطان. بنابراین در تعاریف انسانیت شیطان هم دخیل است. خدا از ما میخواهد که ما خودمان باشیم بدون پیروی از شیطان؛ در آن صورت است که انسان میتواند ادعای انسانیت بکند.

انسان یک قرین به نام شیطان دارد و بنابراین با وجود این قرین، تصمیمات او در همه موارد صحیح نخواهد بود به همین خاطر خدا از انسان در قرآن، به خوبی یاد نکرده است. همین انسان بمب اتم درست می کند و محوطه زندگی خویش و دیگران را به خطر میاندازد. همین انسان به اسم وطن پرستی جان دیگران را می گیرد. همین انسان باعث شده است که تعادل و توازن نعمات الهی و منابع زمین به هم بخورد و در نتیجه بسیاری از انسان های دیگر از نعمات نازل شده محروم بمانند. این انسان داروهای ناکارآمدی را برای بعضی بیماری ها تولید می کند، صرفا فقط به خاطر به دست آوردن پول بیشتر. تنها راه نجات انسان، خدا محوری (لا اله الا الله) است اما انسان این شعار مهم را به انسان محوری تبدیل کرده است. یکی از جنبه های شعار مهم لا اله الا الله دقیقاً به همین معناست؛ انسانیت یک اله به اسم "انسان" برای خودش قرار داده است و طبق امیال این موجود ناسپاس قوانین وضع می کند.

بعضی ها انسانیت را مستقل از دین می دانند و حتی می گویند که انسانیت خود یک دین است که شما را از دین های آسمانی نازل شده بی نیاز می کند! حتی بعضی ها پا را فراتر از این گذاشته و  می گویند انسانیت ما را از خدا هم بی نیاز می کند! مشکل این ایده آن است که انسان خالق خویش را منکر می شود و این خودش بزرگترین مشکل است. اگر انسان آنقدر ناشکر و ناسپاس باشد که خالق خویش را منکر شود، در آن صورت زیر بقیه چیزها هم میزند. خدا خالق ماست ،آن خالق متعال برای ما دستورات و نصایح فرستاده است. کسی که به وضوح زیر این قاعده ساده میزند، مطمئن باشید حقوق انسان های دیگر را هم رعایت نخواهد کرد.

تصور کنید یک جوان بگوید که پدر و مادر من برای من چکار کرده اند؟ (این روزها خیلی از جوانان از این حرفها میزنند) این جوان بدیهیات خیلی مهمی را با این حرفش منکر می شود. کسی که این بدیهیات را رد کند، چه تضمینی دارد قواعد من ‌درآوردی انسانیت را رعایت کند. از کسانی که توصیه خدا را رد می کنند و به جای آن انسانیت را مطرح می‌کنند باید پرسید که مگر دین خدا چه می گوید که با انسانیت ناسازگار است. خدای مهربان در قرآن همین مثال را زده است و شکرگزاری از والدین را بعد از شکرگزاری از خدا آورده است. زیرا کسی که زحمات والدینش را نادیده بگیرد، قطعا یا از ماجرا خبر ندارد و نمی داند با چه زحمتی بزرگ شده است، یا اینکه شعورش را از دست داده است.

 

وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ ﴿۱۴

و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش به او باردار شد سستى بر روى سستى و از شیر باز گرفتنش در دو سال است [آرى به او سفارش کردیم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوى من است (۱۴)

 

شیطان سعی دارد که برای انسان محیط نامناسبی بیافریند. انسان در زمین بدون دین الهی نمیتواند زندگی کند و مسیر درستی را طی کند. در اینجا، دین خدا ملازم انسان باید باشد. در نتیجه شیطان دین را از صحنه زندگی ها بیرون می نهد و یک دین من در آوردی به اسم انسانیت را بجای دین خدا می گذارد.

دین خدا به انسانها جهت میدهد و آنان را مواظب نگه میدارد. اما بنا به دینی که از طرف خدا نازل نشده باشد، انسانها بسته به وضعیت، جانب خوب و یا بد را می گیرند. اگر داخل کشتی گیر بیفتند و خطری واقعی آنان را تهدید کند، فقط خدا را به کمک میخوانند ولی اگر خطر را رد کنند، دوباره غیر خدا را همراه با خدا میخوانند.

 

فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ ﴿۶۵﴾

و هنگامى که بر کشتى سوار مى ‏شوند خدا را پاکدلانه مى‏ خوانند و[لى] چون به سوى خشکى رساند و نجاتشان داد بناگاه شرک مى ‏ورزند (۶۵(

 

ژن خوب و ژن بد، آقازاده و غیرآقازاده ، خودی و غیرخودی و ... از تقسیم بندیهای ناشایستی است که در یک جامعه هیچوقت نباید بوجود آید. جامعه ای که این اضداد را در خود داشته باشد و برای آن عادی سازی کرده باشد، یعنی جامعه سالمی نیست. اما ایدئولوژیهای انسانی من در آوردی ناخودآگاه جامعه را به چنین طبقاتی تقسیم میکنند. گاهی بعضی طریقتها و مذاهب اسلامی خود را طبقه خاصی میان مردم بحساب می آورند و حتی وقتی زکات می پردازند، فقط به طبقه خویش و هم ایدئولوژیهای خویش می پردازند. دلبسته بودن به طبقه خاصی تا این حد!! قطعا چنین زکاتی از نظر خدا قابل قبول نیست. صدقه قابیل پذیرفته نشد و اما صدقه هابیل پذیرفته شد زیرا قابیل در صدقه دادنش، دلبسته خدا نبود. دین انسانیت، انسانها را به جهان اول، جهان دوم، جهان سوم و ... تقسیم میکند. دین من درآوردی انسانها، برای اقشار جامعه خود، تقسیم بندیهای عجیب و غریبی انجام میدهند و عملا عدالت را از بین می برند. به همین خاطر خدای حکیم ، انسان را ظلوم خطاب میکند. زیرا گرایش به انسانیت ذاتا دارای صفات ظلوم، جهول، کفور، هلوع و ... است.

حتی بعضی مکاتب اسلامی در جلسات خصوصی خویش، اصرار دارند که به غیر معتقد به مکتب خود، زن ندهند و یا از آنها زن نگیرند. آنها فقط به هم مکتبیهای خویش زکات میدهند. مثل یهودیها که برای غیر یهودی، درصد ربا را چند برابر می گیرند و می گرفتند. ایدئولوژیهای ساخته دست انسان، بر اصول خاصی استوار است.

·      طبقاتی کردن کردن جامعه

·      ربا ، قمار و ...

·      تقسیم بندی انسانها به جهان اول و دوم و سوم و ...

·      با پیشرفت علم، خود را از دین خدا بی نیاز دیدن

 

انسان اگر طبق دستورات خدا رفتار نکند، به شیطان تبدیل میشود. فرق انسان و شیطان همین است و این مرز بین انسان و شیطان است. تنها ناجی انسانها، فقط خداست و بس. فقط خدا خودش میتواند انسانها را نجات دهد و حتی پیامبران را هم خود خدا نجات میدهد. آیات قرآنی همین را می فرمایند.

 

ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿۱۰۳

سپس فرستادگان خود و کسانى را که گرویدند مى ‏رهانیم زیرا بر ما فریضه است که مؤمنان را نجات دهیم (۱۰۳)

 

قَالَ إِنَّ فِیهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیهَا لَنُنَجِّیَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ ﴿۳۲

گفت لوط [نیز] در آنجاست گفتند ما بهتر مى‏ دانیم چه کسانى در آنجا هستند او و کسانش را جز زنش که از باقى ماندگان [در خاکستر آتش] است‏ حتما نجات خواهیم داد (۳۲)

 

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ ﴿۸۸

پس [دعاى] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را [نیز] چنین نجات مى‏ دهیم (۸۸)

 

بیایید درست زندگی کنیم و نیک بیندیشیم و نیک رفتار کنیم و گفتار نیک بگوییم و در این راه صبر و استقامت بخرج دهیم تا محیط مناسبی را برای زندگی خود و دیگران فراهم کنیم و مثل یک شیطان نباشیم. انسانی که شکرگزار خدا نباشد و از دین او سرباز زند، بمرور به یک شیطان تبدیل میشود. فرق بین انسان و شیطان، همین است.  این دنیا مرحله نجات غریق است. انسان دارد غرق میشود و هبوط کرده است و خدا بوسیله دینش میخواهد او را نجات دهد. ارسال رسولان نوعی عملیات نجات است. در آخر الزمان شرایط طوری پیچیده میشود که دیگر ارسال رسل بیفایده است و به همین خاطر دنیا به آخر میرسد.

 

ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿۱۰۳

سپس فرستادگان خود و کسانى را که گرویدند مى ‏رهانیم زیرا بر ما فریضه است که مؤمنان را نجات دهیم (۱۰۳)

 

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ﴿۳۰

در حقیقت کسانى که گفتند پروردگار ما خداست‏ سپس ایستادگى کردند فرشتگان بر آنان فرود مى ‏آیند [و مى‏ گویند] هان بیم مدارید و غمین مباشید و به بهشتى که وعده یافته بودید شاد باشید (۳۰)

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و پنجم) آخر الزمان (قسمت بیست و ششم) انتخاب (1)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و پنجم)

آخر الزمان (قسمت بیست و ششم)

انتخاب (1)

 

همانطور که در قسمت قبل بیان شد، سوره تکویر داستان تحول انسان از  بدو خلقت تا روز قیامت است. آیات این سوره به مرور تحقق می یابند و تا زمان بگذرد، شدت تحقق این آیات بیشتر میشود. آیات این سوره نشانه های خوبی برای انسان ندارند. آنجایی که می فرماید "و آنگاه که خورشید پوشانده شود و ستاره ها کدر شوند" (إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ - وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ ). یعنی شرایط محیط زیستی بشر به آن سمت خواهد رفت. بشر آنقدر دود و آلایندگی در جو زمین رها کرده است که خورشید بطور واضح مشخص نیست و حتی شبها نمیتوان بطور واضح ستاره ها را دید و این ها خودش نمونه تحقق این آیات است. این آیات به مرور در زندگی انسانها تحقق می یابند و ظاهر میشوند و در نهایت به اوج خود می رسند. در قسمتهای قبلی، آیات دیگر سوره تکویر بررسی شد. اینبار دو آیه زیر بررسی میشود.

 

وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ﴿۸﴾ پرسند چو زان دخترک زنده به‏ گور (۸)

 

بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ ﴿۹﴾ به کدامین گناه کشته شده است (۹)

 

یکی از دلایل مهمی که خدای حکیم عسل را شفابخش معرفی فرموده است طریقه تهیه عسل توسط زنبور عسل است. زنبور با راهنمایی پروردگار عالمیان گل‌ها و گیاهان را انتخاب می‌کند. خدا به زنبور عسل وحی می‌کند تا که راه‌هایی را طی کند که او می‌فرماید.

 

وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ ﴿۶۸

و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [=الهام غریزى] کرد که از پاره‏ اى کوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست [و چفته ‏سازى] مى کنند خانه ‏هایى براى خود درست کن (۶۸)

 

ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۶۹

سپس از همه میوه ‏ها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى [آنگاه] از درون [شکم] آن شهدى که به رنگهاى گوناگون است بیرون مى ‏آید در آن براى مردم درمانى است راستى در این [زندگى زنبوران] براى مردمى که تفکر مى کنند نشانه [قدرت الهى] است (۶۹)

 

مسیرهایی که زنبور برای تهیه شیره گل و گیاهان طی می‌کند توسط وحی انتخاب می‌شوند (فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ) و دلیل اصلی شفابخش بودن عسل همین نکته است. نظام رحمانی برای او انتخاب می‌کند. شفابخش بودن عسل به این خاطر است که خدای رحمان روش‌ها و مسیرهای چیدن گل و گیاهان را تعیین می‌کند. مسیرهایی که زنبور برای تهیه شیره گل و گیاهان طی می‌کند توسط خدای رب العالمین (سُبُلَ رَبِّکِ) انتخاب می‌شوند و دلیل اصلی شفابخش بودن عسل همین نکته است. هر چیز دیگری و یا هر روش دیگری هم که بخواهید شفا در آن باشد، باید تحت فرمان ربّ باشد، یعنی به پذیرش ربوبیت خدای عالمیان ربط پیدا میکند و طبق آن چیزی باشد که ربّ ما فرمان داده است.

اگر ما انسان‌ها این مسیرها را از زنبور عسل بگیریم یعنی خاصیت شفابخشی را از عسل گرفته‌ایم. معمولاً انسان‌ها شکر و یا نیشکر را جلوی زنبور عسل می‌گذارند و به این طریق مسیر تهیه عسل را منحرف می‌کنند و خاصیت شفابخش بودن آن را ازش حذف میکنند و به قند عادی تبدیلش میکنند. حتی اگر گل‌هایی را گلچین کنید و جلوی زنبور عسل بگذارید، باز خاصیت شفابخشی عسل را کم کرده‌اید، زیرا انتخاب را از زنبور گرفته اید؛ اگرچه این روش بهتر از شکر و نیشکر است. زنبور باید طبق وحی رب العالمین گلها را بچیند؛ اما وقتی شما گلها را جلو او بگذارید، یعنی انتخاب را از او گرفته اید و به این طریق خاصیت شفابخشی خود را از دست میدهد. زیرا نوع گل ، مکان گل، دوز گل ، مسافت گل و ... را همگی باید زنبور خودش انتخاب کند تا که خاصیت شفا دهندگی او به صد در صد برسد. در آینده انسان پیشرفت زیادی خواهد کرد و البته در خیلی موارد غیر مفید. ممکن است که به تقلید از زنبور، شیره گل و گیاهان مختلف را بگیرد و آن را ترکیب کند ولی از آنجا که نوع گل، مکان گل، دوز انتخابی، مسافت و ... در شفا دهندگی عسل موثرند ولی انسان نمی تواند این پارامترها را درست تعیین کند و در نتیجه بجای عسل شفا بخش، یک مربا تولید میکند و به نام عسل معرفی میکند.

گاوی که در مزرعه رها شود تا خودش گیاهان را انتخاب کند با گاوی که گیاه محدود و کارتن را به او بخورانید، شیر این دو خیلی از نظر خاصیت و کیفیت متفاوت است. هر چقدر که انسان‌ها روش‌های انتخاب‌ها در طبیعت را دستکاری کنند خاصیت‌های مفید آن را می‌گیرند. به زبان ساده تر اگر انتخاب را از طبیعت و چرخه تولید بگیری و یا محدودش کنید، خاصیت واقعی خودش را از دست میدهد.

اگر آب باران، فوراً جلوی جاری شدن آن را بگیرید و وارد سد کنید، خاصیت‌های مهم آن را گرفته‌اید اما اگر آب باران در کوه‌ها و در دره‌ها و در میان خاک جاری شود خیلی از املاح و مواد مفید را با خود همراه می‌کند و خاصیت شفا دهندگی او بسیار بیشتر میشود.

بچه‌ها به زور به رشته‌های تحصیلی ای می‌روند که هیچ علاقه‌ای به آن ندارند و این نتیجه‌ای به جز بیماری و بیهودگی ندارد. آنها فقط به خاطر پول و موقعیت و مقام‌های اجتماعی آن رشته‌ها را انتخاب می‌کنند. خیلی از دختران و پسران برای علم آموزی درس نمی‌خوانند و بلکه برای به دست آوردن موقعیت‌های کاری و ازدواج، این‌ها را انتخاب می‌کنند که این روش اشتباه است. آنها بزور می خواهند که بچه هایشان را به دکتر و مهندس و سایر موقعیتهای به ظاهر خوب تبدیل کنند. انسانها باید خودشان انتخاب را انجام دهند و گرنه بی برکت است. گاهی یک شغل کم درآمد که با علاقه انتخاب شده است، از یک شغل پردرآمد و دهن پر کن، پر برکت تر است.

کارکرد نظام رحمانی بر اساس انتخاب‌های هوشمندانه است که خدای رحمان آن را می‌گرداند. اما نظام شیطانی انتخاب‌ها را محدود می‌کند و حتی اجبار میکند. بچه ای که فقط به خاطر پول و موقعیتهای اجتماعی، رشته تحصیلی و شغلی را انتخاب میکند، به یک نوع اجبار تن داده است. اجباری از طرف خانواده و یا اجتماع. یکی که معتاد است، انتخاب‌های بسیار محدودی برای خودش ایجاد کرده است. تمام زندگی او انتخابهای او،  تریاک و هیروئین و چند ماده مخدر دیگر است.

آدم و حوا در بهشت بودند و میلیاردها نعمت در اختیارشان بود و خدای حکیم تنها یک درخت را بر آنها حرام کرد. اما شیطان آنان را به سمت آن یکی که خدا منع کرده بود رهنمون شد و همین یک انتخاب مسیر زندگیشان را به دورترین و کوچکترین کره کیهانی به اسم زمین تغییر داد.

 

دو ایدئولوژی متفاوت در این جهان وجود دارد:

 

ایدئولوژی رحمانی: همه چیز حلال است بجز این یک درخت

ایدئولوژی شیطانی: همه را ول کنید و بچسبید به این یک درخت

 

در نظام شیطانی انتخاب‌ها از افراد گرفته می‌شوند و محدود می‌شوند و در نتیجه برکت و شفا از آن جامعه گرفته می‌شود. دولت‌ها در جاهایی کارخانجات می‌سازند که در آنجا آب نیست و یا در آینده با کمبود آب مواجه می‌شود. به این طریق این انتخاب غلط همه چیز را به هم می‌ریزد و باعث مشکلات عدیده‌ای می‌شود. اصلا کفر یعنی انتخاب غلط و ایمان یعنی انتخاب درست. یا به صورت دیگر بیان کنیم: انتخاب غلط در مسیر کفر است و انتخاب درست و رحمانی در مسیر ایمان است.

بعضی افراد می پرسند که آیا نوزاد دختر خوب است یا پسر؟ معمولا افراد در جواب این سوال، شروع به موشکافی میکنند و مزایا و معایب دختر و پسر را لیست میکنند. اما قرآن جواب جداگانه و متفاوتی به این سوال میدهد: هر چه که خدا بدهد همان خوب و مناسب است. آیات آخر سوره لقمان نکات فوق العاده ای را بیان میدارند که سرنوشت آینده بشر به همین یک آیه ربط پیدا میکند:

 

إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ ﴿۳۴

در حقیقت ‏خداست که علم [به] قیامت نزد اوست و باران را فرو مى‏ فرستد و آنچه را که در رحمهاست مى‏ داند و کسى نمى‏ داند فردا چه به دست مى ‏آورد و کسى نمى‏ داند در کدامین سرزمین مى‏ میرد در حقیقت ‏خداست [که] داناى آگاه است (۳۴)

 

مردم فکر میکنند که بعضی چیزها را در اختیار دارند. البته ممکن است در ظاهر در اختیار هم داشته باشند. اما خدای رحمان در آخرین آیه سوره لقمان، نکته فوق العاده ای می فرماید. آن قادر متعال می فرماید که بعضی چیزها نزد خداست:

 

1-           علم ساعت (عِلْمُ السَّاعَةِ)

2-           نزول غیث (وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ)

3-           آنچه که در ارحام است؟ (وَیَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ)

4-           فردا چه بدست می آورید؟ (وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا)

5-           مرگ انسان در کجاست؟ (ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ)

 

در آیه اشاره شده است که تمام این پنج مورد نزد خداست.  اگر چه اکنون انسان ادعا میکند که تمام این موارد را میتوان تشخیص داد و حتی تغییر داد. مثلا انسان ادعا دارد که بوسیله روش IVF میتوان جنسیت جنین را تغییر داد. ظاهرا این روش با تغییر در ترکیب کروموزومهای X و Y  ؛ میتواند در تعیین جنسیت دخالت کند. اما این نکته به آن معنا نیست که این آیه زیر سوال رفته است. وقتی خدا می فرماید که علم این موارد نزد خداست، یعنی بهتر است که انسان در تعیین اینها دخالت نکند و به انتخاب خدا بسنده کند. در این گونه موارد، بهتر است که بشر در آن دخالت نکند و خدا را به عنوان بهترین انتخاب کننده بپذیرد. مثلا وقتی مردم در تعیین جنسیت جنین، دخالت میکنند، مرتکب قتل میشوند و باعث عدم تعادل بین جنس مذکر و مونث میشوند. هر چند که من معتقدم که بشر نمی تواند جنسیت نوزاد را تغییر دهد و بلکه او فقط جنینی (کروموزومی) که مورد دلخواهش نیست را میکشد و یا منع میکند و  اسم این را انتخاب جنسیت نوزاد گذاشته است! زمانی در چین، برای تعیین جنسیت، جنینهای دختر را از بین می بردند تا پسردار شوند. در نهایت توازن دختر و پسر به هم خورد و مشکلات غیر قابل پیش بینی رخ داد. مطمئنم که تعیین جنسیت به روشهای اختراعی انسان، نتیجه خوبی نخواهد داشت و خیلی مشکلات ناشناخته پیش خواهد آورد. بهتر است که انسان دست از علم زدگی  بردارد و  این انتخاب را به خدای عالمیان واگذار کند.

همانطور که گفته شد، حتی اگر زنبور عسل، انواع گل و گیاه جلوش بگذارید، شفای عسل را کم کرده اید. اگر در تعیین جنسیت نوزاد دخالت شود، دیگر برکت و شفا از بچه های نسل بعدی گرفته میشود و یک نسل رباتیک و بی معنا بوجود خواهد آمد که مثل رباتند و هیچ معنویتی در آنها نیست و هدف آنان فقط زندگی نباتی و شهوت و خلسگی خواهد بود. بگذارید جنسیت نوزاد را خود خدا انتخاب کند و به انتخاب خدای رحمان احترام بگذارید و به آن قادر متعال اعتماد و توکل کنید.

 

لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثًا وَیَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ الذُّکُورَ ﴿۴۹

فرمانروایى [مطلق] آسمانها و زمین از آن خداست هر چه بخواهد مى ‏آفریند به هر کس بخواهد فرزند دختر و به هرکس بخواهد فرزند پسر مى‏ دهد (۴۹)

 

کلمه عربی یَشَاءُ مربوط به همین مورد است. یعنی بگذارید خدای رب العالمین خودش انتخاب کند و به اراده خدای بزرگ تعظیم کنید و از او اطاعت کنید، تا نسل ممتاز با معنویت بالا بوجود آید و نه یک نسل رباتیک ماشینی.

خدای مهربان با بارش باران و سایر نزولات آسمانی، امورات مردم را می چرخاند. اما مردم در این قاعده دستکاری میکنند و مثلا در جایی که آب کم است، محصولاتی می کارند که آب زیاد نیاز دارد و به این طریق مجبور میشوند که آب جاهای دیگر را به آن قسمت از زمین سرازیر کنند و تغییر مسیر دهند. تمام کارخانه ها و مراکز تولیدی در چند شهر بزرگ متمرکز شده است و اینها روش رحمانی نیست و در نتیجه روزی به دردسر تبدیل میشود.  شهر ها دارای سدهای بزرگ آب هستند و آب تمام یک منطقه جغرافیایی به سمت آن سرازیر میشود و در این میان، روستاهای آن قسمت بی آب میشوند ولی شهری ها آب فراوان در اختیارشان است و هر روز دوش می گیرند و ماشینشان را می شویند. بشر در انتخابهایش، عدالت را برقرار نمی کند و در نتیجه محیط زیست خود را به خطر می اندازد. اگر محیط زیست جایی خراب شد، یعنی عدالت در آنجا رعایت نشده است.

براساس آیه فوق، خدای توانا انسان را در دو حالت مذکر و یا مونث خلق میکند و جنس سومی در کار نیست (یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثًا وَیَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ الذُّکُورَ). حتی اگر انسانی مادرزادی مشکلاتی در اعضای تناسلی خود داشته باشد، دلیل بر جنس سوم بودن او نیست. بلکه او یا مذکر است و یا مونث و حالت سومی وجود ندارد.

ظاهرا انسان جاهل و نادان میتواند ادعا کند که آیه آخر سوره لقمان را نقض کرده است و مثلا میتواند ادعا کند که میتواند جنسیت نوزاد را تعیین کند. ولی در اینجا توانستن مطرح نیست؛ بلکه بحث بر سر این است که آیا اصلا اینکار درست و صحیح است؟ قسمت دیگر آیه می فرماید که  (ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ) یعنی علم اینکه انسان در کجا می میرد، نزد خداست. اما انسان مغرور میتواند ادعا کند که میتواند طریقه مرگ و بالتبع مکان مرگش را بوسیله داروهای شیمیایی انتخاب کند. اگر چه این کار شدنی است. اما آیا کار صحیحی است؟ خیر.

انسان بوسیله تسلطش میتواند کارهای احمقانه ای انجام دهد. در بحث بین پیامبر ابراهیم و نمرود این مساله بسیار هویداست. پیامبر ابراهیم می گوید که خدای من می میراند و زنده میکند و نمرود برای منتفی کردن این دلیل، یک زندانی را در زندان میکشد و یک زندانی دیگر را آزاد میکند و به این طریق تسلط خود را به نمایش می گذارد. اما وقتی پیامبر ابراهیم، مساله ای خارج از تسلط نمرود بیان میدارد و میگوید که اگر راست می گویید، خورشید را  از سمت دیگر بیرون آر. در این حالت نمرود میماند و بادش می خوابد. اختیارات خیلی مهم نمرود کشتن زندانی و یا آزاد کردن زندانی بود. بشر با تفکرات مسخره و کوته بینانه خود میخواهد جا پای نظام رحمانی بگذارد.

انسان میتواند تمام نکات آخرین آیه سوره لقمان را نقض کند ولی این به معنای نابودی خودش است. مثلا میتواند هر کدام از نکات آیه را بصورت زیر نقض کند:

 

1-           علم ساعت (عِلْمُ السَّاعَةِ) :  دستکاری در زمان خواب و بیداری و شب و روز

2-           نزول غیث (وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ) : دستکاری در توزیع عادلانه آب و سایر نزولات

3-           آنچه که در ارحام است؟ (وَیَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ): دستکاری در جنین و قتل جنینی که نمیخواهد

4-           فردا چه بدست می آورید؟ (وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا) : روآوردن به پیش بینیهای مسخره و فال گیری و کف بینی و ...

5-           مرگ انسان در کجاست؟ (ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ) : خودکشی و رو آوردن به روشهای شیمیایی درمانی و ...

 

بعضی دخالتها، که به ظاهر علمی هم هستند، در عمق خود، مشکلات دیگری را می آفرینند و با نظام رحمانی ناسازگاری پیش می آورند و کم کم از نظام رحمانی جدا میشوند. این را رجم شدن می گویند. انسان با دخالت در اموراتی که اراده آن فقط شایسته رب العالمین است، خود را رجم میکند و به این میگویند خود را رجم کردن. وقتی پنج مورد آیه بالایی نقض شود، آخر الزمان است و کار زمین به پایان می رسد و داستان زندگی جاهلانه انسان روی زمین تمام میشود.

یک خوشه گندم در نظام طبیعی که خدا آفریده است، طی مراحلی رشد می یابد که در واقع پرورش می یابد. وقتی گندم رشد میکند و سر از خاک در می آورد، کم کم رشد میکند. هر روز باد به این خوشه میخورد. خوشه گندم در مقابل فشار باد مقاومت میکند تا که نیفتد. این خوشه گندم گاهی تا یک متر بلند میشود با یک ساقه باریک ولی مقاوم رشد می یابد. طوریکه یاد گرفته است در مقابل فشارهای باد مقاومت کند و نشکند. اما همین گندم اگر در گلخانه رشد کند؛ نمی تواند چنین شرایطی را تجربه کند و این گندم کیفیت گندم طبیعی را ندارد. وقتی محصولات در شرایط رحمانی و طبیعی رشد نکنند، کیفیت خوبی هم نخواهند داشت. فرزندی که در شرایط رحمانی رشد نکند و مصنوعی بار آید، دیگر کیفیت خوبی هم نخواهد داشت. باید تربیت خدای بزرگ را بپذیرد و طبق دستورات خدا عمل کند تا مثل ساقه گندم مقاوم بار آید و معنویت خوبی کسب کند. باید باد و مشکلات و فشارهای روزگار به بچه ها بخورد تا بچه مفید و با کیفیت بار آید. بعضی ها می گویند که آنقدر رفاه برای بچه هایم فراهم میکنم که قند تو دلش آب نشود و البته این نوع رفاه بسیار مضر و بد است.

ما طوری آفریده شده ایم که محدودیتهایی داریم. مثلا ما نمیتوانیم جلو تنفس خویش را بگیریم. اگر کسی با چکش روی زانوی ما بزند، ناخودآگاه عکس العمل نشان میدهیم. ما در موقع خطر واقعی همچون زلزله و تصادفات، رفتارهای کاملا متفاوتی از خود بروز میدهیم و بعضی از آنها از کنترل خودمان خارج است و غیر ارادی است. موقع خطر روی کَشتی، انسان غیر خدا را از یاد می برد و از خدا طلب کمک میکند. البته این رفتارهای غیر ارادی، به حساب نمی آیند. بلکه خدا از ما میخواهد که در شرایط عادی و نرمال، آزادانه و آگاهانه، خدا را انتخاب کنیم. اعمال ارادی ماست که نزد خدا با ارزش است و باعث رشد نفس ما میشود. بنابراین توبه در شرایط عادی قابل قبول است و نه در شرایط اجبار. اجباری کردن دین بی معناست. زیرا اصلا ماهیت دین در اختیاری بودنش است. اجباری کردن دین با تکذیب دین هیچ فرقی ندارد، زیرا انتخاب دین جزو ماهیت اصلی دین است. خدا بی دینی را قبول ندارد ولی اجبار هم نمی کند. خدا خالق و آفریننده ماست و بهتر از هر کسی میتواند ما را اجبار کند، اما این انتخاب را بر عهده خود ما گذاشته است (لا اکراه فی الدین). خدا انسان با کیفیت میخواهد و نه انسان ماشینی و رباتیک.  اعدام مرتد بی معناست. خدا هیچ جای قرآن، برای کسی که دین را رد میکند، اعدام نگذاشته است و این یک قانون بی معنا و ضد رحمانی است.

هیچ پیامبری دین را به مردم اجبار نکرده است، بلکه فقط نصیحت کرده است. جنگهای پیامبر محمد با مشرکین بخاطر دفاع از خود بود و نه اجبار دین به آنها. متاسفانه مردم نصیحت کنندگان را دوست ندارند، زیرا فکر میکنند نصیحت کنندگان آزادی انتخاب آنان را می گیرند.

 

أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی وَأَنَا لَکُمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ ﴿۶۸

پیامهاى پروردگارم را به شما مى ‏رسانم و براى شما خیر خواهى امینم (۶۸)

 

با مطالعه آیات قرآنی متوجه خواهیم شد که فرق مهمی بین جهنم و بهشت است و آن این است که جهنم یک انتخاب است که انسان خود آن را انتخاب میکند. اما بهشت را خدا خودش برای مومنان انتخاب میکند. خدا از انسان خیلی خیلی بخشنده تر و مهربانتر است. خدای حکیم بهترین انتخاب کنندگان است. اگر انسان به حال خود رها شود و از دستورات من در آوردی خودش پیروی کند، در نهایت به جهنم خواهد رسید. اما خدا ما را به شرایط بهشت میرساند. انسان خودش انتخاب کرد که به اینجا روی کره زمین بیاید و شاهد این همه ناملایمات و بی عدالتی ها باشد. این اولین انتخاب جاهلانه و ظالمانه انسان بود که مبدا و منشاء تمام انتخابهای دیگرش هم از همین بر می خیزد.

 

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲

ما امانت [الهى و بار انتخاب] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را انتخاب کرد، براستى او ستمگرى نادان بود (۷۲)

 

جالب است که در آیه بعدی، دلیل این کار بیان شده است تا که منافق و مشرک و مومن از هم جدا شوند.

 

لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا ﴿۷۳

[آرى چنین است] تا خدا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را عذاب کند و توبه مردان و زنان با ایمان را بپذیرد و خدا همواره آمرزنده مهربان است (۷۳)

 

 

قبول این مسئولیت توسط انسان، ذاتا دارای خطرات فراوانی بود که خدای رحمان با آن موافق نبود و به همین خاطر در آخر آیه، انسان را ظالم و نادان خطاب میکند. خدا از این انتخاب انسان راضی نبود. زیرا انسان ترجیح داد که خود را بر خدا ترجیح دهد. دیگر موجودات این حماقت انسان را مرتکب نشدند و حاضر نشدند روی موجودیت خویش قمار کنند. خدا مخالف این انتخاب بود ولی اجبار نکرد و شرایط را برای این انتخاب انسان فراهم کرد. روشی که انسان انتخاب کرد، قمار بود، یک هیجان کاذب و خطرناک بود. آدمی حتی اگر قمار هم بکند، سر موجودیت خویش و اصل خویش قمار نکند. در این قمار، قطعا انسان باخته است و همین حالا نتیجه مشخص است. انسان با این انتخاب میخواهد بگوید که ساخته های دست خود بر نعمات رحمانی می ارزد. اما حتی با این وصف، خدای عالمیان آنقدر مهربان است، که در راهی که انسان انتخاب کرده است، باز او را کمک میکند و حتی اکتشافاتی در ذهن او می اندازد. تمام اختراعات مفید را خدا خودش در ذهن انسانها می اندازد. خدا اختراع چیزهایی را در ذهن انسان می اندازد که خود انسان با آن همه ادعا به ذهنش نمی رسد؛ همانطور که آیه زیر می فرماید (وَیَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ). یعنی در آینده چیزهایی را در ذهن بشر می اندازد که بشر نمیداند. البته انسان جاهل فکر میکند که تکنولوژی کنونی را خودش اختراع کرده است.

 

وَالْخَیْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَزِینَةً وَیَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۸

و اسبان و استران و خران را [آفرید] تا بر آنها سوار شوید و [براى شما] تجملى [باشد] و آنچه را نمیدانید مى ‏آفریند (۸)

 

با قبول امانت، انسان، بزرگی خدا را زیر سوال برد و آن را انکار کرد و جهالت خود را همان موقع آشکار کرد. بنابراین داستان آزادی انسان، داستان قبل از آمدن ما به زمین است. انسان به خیال خود خواست که خودش آزادانه روشها را انتخاب کند. اما حالا در گِل مانده است و آرزوی همان بهشتی را دارد که از آنجا بیرون رانده شد.

کسی که عابر بانک را اختراع کرد، ابتدا رمزش را شش رقمی در نظر گرفته بود. اما زن او گفت که حفظ شش رقم سخت است و بهتر است آن را چهار رقمی کند. بعضی ساده سازی ها و ظرافتها و نکته سنجی ها در اجتماع به پیشنهاد زنان انجام شده است. زن و مرد در کنار هم، وظایف متفاوتی دارند و در این حالت برای اجتماع مفیدند. اگر مردان تنها بودند و زنان به عنوان ازواج در کنار آنان نبودند، شاید مردان در زندگی به یک قابلمه و تابه و دو قاشق و چنگال بسنده میکردند. اما زنان در این مورد سلیقه بهتری دارند و مقداری ظرافت و زیبایی به این امور داده اند. مردان و زنان بصورت زوج آفریده شده اند و هر کدام بدون دیگری، راه غلط را طی میکنند. اما اگر زنان بخواهند فمنیست شوند و مردانه فکر کنند، در آن صورت باز راه و روش اشتباه خواهد بود. وقتی زنان یک جامعه فمنیست شوند، فشار اجتماعی روی آن جامعه چندین برابر میشود. دیگر زنان و مردان و سایر اعضای خانواده کار مجزا میخواهند، ماشین مجزا میخواهند، خانه مجزا میخواهند و ... مثل این است که به یکباره جمعیت را چند برابر کنید. در حالت عادی، خانواده ملاک قرار می گرفت و برای هر خانواده ای یک شغل، یک وسیله نقلیه، یک نان آور کافی بود. اما وقتی انسانها در سطح خانواده از هم بپاشند و ازدواج نکنند، دیگر کانون خانواده تجزیه و شکافته میشود و شبه خانواده هایی ایجاد میشوند و فشار بیش از حد به اجتماع وارد میشود. خدای حکیم، در اجتماع، کوچکترین نهاد را خانواده قرار داده است. اما انسانها آن را تجزیه میکنند و از هم دور میشوند. این نوع انتخابها اشتباه است. روی بعضی انتخابها نباید زیاد اصرار کرد. حقانیت انتخابها را به خدا واگذارید. مباهله در سطح خانواده روشی برای زمان به بن بست رسیدن در انتخاب است. یعنی بعد از آن دیگر تجزیه نکنید. آیه مباهله این نکته را برای ما بیان میدارد. یعنی بگذارید آخرین نود و نهاد خانواده باشد.

 

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ ﴿۶۱

پس هر که در این [باره] پس از دانشى که تو را [حاصل] آمده با تو محاجه کند بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما و شما را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم و لعنت‏ خدا را بر دروغگویان قرار دهیم (۶۱)

 

آیه مباهله معنای دیگری هم دارد. خدا در این آیه دارد سیستم گفتار دو طرفه صحیح و سالم را به ما یاد میدهد. خدا در این سیستم صحیح سه نوع گفتگو و طرز تفکر (أَبْنَاءَ وَ أَنْفُس وَ نِسَاءَ) را در نظر می گیرد. یعنی:

 

أَبْنَاءَ : سیستم تفکری و مجادله بچگانه

نِسَاءَ: سیستم تفکری و مجادله زنانه

أَنْفُس: سیستم تفکری و مجادله مردانه

 

خدا به مجادله کنندگان می فرماید که سیستم خدا کلی است و در هر سه قشر جامعه صحیح است و به واقعیت نزدیکتر است. دلایلی که خدا برای دین در نظر می گیرد، برای کودکان، زنان و مردان، هر سه گروه مناسب است. خدای مهربان به مومنان دستور میدهد که خیلی اهل مجادله الکی و بیفایده نباشند. اگر کسی حرف حق را قبول نکرد، بهتر است که روش خود را از آنها جدا کنید و زیاد با آنها بحث نکنید. خدا نمیخواهد بعضی بحثها و مجادله ها تا قیامت ادامه یابد، بلکه باید در یک نقطه ای راه خود را جدا کنید. خدا می فرماید لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ  :  یعنی هر کس به دین خودش و اجباری در دین نیست.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ به نام خدای رحمتگر مهربان

قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ﴿۱بگو اى کافران (۱)

لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴿۲آنچه مى ‏پرستید نمى ‏پرستم (۲)

وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۳و آنچه مى ‏پرستم شما نمى ‏پرستید (۳)

وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ ﴿۴و نه آنچه پرستیدید من مى ‏پرستم (۴)

وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۵و نه آنچه مى ‏پرستم شما مى ‏پرستید (۵)

لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ ﴿۶دین شما براى خودتان و دین من براى خودم (۶)

 

ما نمی توانیم خودمان به اختراع خودمان، معنویت کسب کنیم. شما همین حالا بروید ده تا فیلم نگاه کن و در نهایت خسته میشوید. اما یک اتفاقی سر راه شما قرار می گیرد و شما آن را در زندگی واقعی خود حل می کنید؛ به اندازه صد برابر این فیلمها، معنویت به شما یاد میدهد. معنویتها را بگذارید نظام رحمانی برایمان انتخاب کند و این به سود ماست. خدا رب العالمین است و بهتر از هر کسی خوراک معنوی ما را میداند. بگذارید خنده ها و گریه ها را خدای عالمیان برایمان انتخاب کند و نه کارشناس جوک و استنداپ کمدی و روشهای مصنوعی دیگر.

 

وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى ﴿۴۳و هم اوست که مى ‏خنداند و مى‏ گریاند (۴۳)

وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْیَا ﴿۴۴و هم اوست که مى‏ میراند و زنده مى‏ گرداند (۴۴)وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالْأُنْثَى ﴿۴۵و هم اوست که دو نوع مى ‏آفریند نر و ماده (۴۵)

 

خنده و گریه هایی که خدا خودش بر ما جاری میکند و ناشی از حوادث طبیعی و رحمانی باشد، در سلامت روانی ما تاثیرگزار است و منجر به شکر گزاری و ذکر و یاد نام مبارک خدا میشود. برخلاف باور عموم، جوک تعریف کردن ، به معنای خنده واقعی نیست و بلکه یک خنده مصنوعی است و هیچ تاثیری در روان انسان ندارد. و فقط شما را از درمان واقعی دور میکند. افرادی هستند که هفتگی هزینه های زیادی در کنسرتهای موسیقی میکنند برای کمی گریه و خنده مصنوعی.

 

 بعضی شاخه های روانشناسی می گویند که همیشه خوشحال باش، همیشه شاد باش و ... و یا بعضی آهنگها می گویند که همیشه غمگین باش، همیشه در گیرخود باش و ... تمام اینها خنده ها و گریه ها مصنوعی هستند و گریه و خنده واقعی فقط در نظام رحمانی امکان پذیر است و لاغیر. خنده هایی که واقعا انسان را خوشحال کند و تاثیر عمیقی روی روان آدمی دارد. در نظام رحمانی باشید و بگذارید خدا خوشحالتان کند.

آیات قرآن نباید انتخابی شود و بلکه باید به کلیت قرآن ایمان بیاوریم و نباید به قسمتی ایمان آوریم و به قسمتی ایمان نیاوریم. به تمام رسولان باید ایمان آوریم و نه فقط به تعدادی. پیامبر محمد از رسولان دیگر بالاتر نیست و بلکه رسولی است مثل رسولان قبلی. ما موظفیم به همه آنها بدون استثناء ایمان آوریم.

 

إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلًا ﴿۱۵۰

کسانى که به خدا و پیامبرانش کفر مى ‏ورزند و مى‏ خواهند میان خدا و پیامبران او جدایى اندازند و مى‏ گویند ما به بعضى ایمان داریم و بعضى را انکار مى ‏کنیم و مى‏ خواهند میان این [دو] راهى براى خود اختیار کنند (۱۵۰)

 

أُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا ﴿۱۵۱

آنان در حقیقت کافرند و ما براى کافران عذابى خفت ‏آور آماده کرده‏ ایم (۱۵۱)

 

وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولَئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا ﴿۱۵۲

و کسانى که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده و میان هیچ کدام از آنان فرق نمى‏ گذارند به زودى [خدا] پاداش آنان را عطا مى ‏کند و خدا آمرزنده مهربان است (۱۵۲)

 

قرآن شفای قلبهاست ولی اگر قرآن و آیاتش انتخابی شود، دیگر شفا بخش نیست و حتی ممکن است دچار خسران شود. مثلا فمنیستهای مسلمان عملا به تمام آیات قرآن ایمان ندارند و معانی بعضی آیات که به ضررشان است را منحرف میکنند.

جامعه جهانی به سمت و سوی جامعه جهانی واحد میرود؛ اما نه در جهت مثبت؛ بلکه در جهت منفی. این جامعه دیگر مرز نمی شناسد و اگر رئیس قدرتمندترین کشور دنیا بسرفد؛ در قیمتهای جهانی تاثیر گزار است. قبلا ما انتخابهای زیادی داشتیم ولی حالا سیاستهای قدرتهای بزرگ بصورت آبشاری در زندگی عادی ما هم تاثیر گزار است. این سیاستها انتخابهای ما را محدود میکنند. زمانی خواهد رسید که کشورهای دنیا مثل یک ایالت کوچک از قدرتهای بزرگ هستند. همین حالا خیلی کشورها چشمشان دنبال ترامپ است تا که ببینند چه می گوید و چه تصمیمی می گیرد. دنیا رو به تک رهبری میرود. قبلا انسانها خیلی چیزها را ذخیره می کردند ولی حالا نمی توان ذخیره کرد. ثروتمندترین فرد جهان هم مجبور است کار کند. مردم مجبورند که قوانین و مقررات کشورهای بالایی ها را بپذیرند و محدودترمیشوند و دامنه انتخابهایشان تنگتر میشود. دنیا دارد رو به تک رهبری میرود؛ مردم زندگیشان سخت تر میشود و مجبورند که بعضی امورات خود را دست دولتها بسپارند و دولتها هم در عقاید و مرام آنان دخالت خواهند کرد. جوری خواهد شد که اگر مثلا مریض شوی و نخواهی پیش مراکز درمانی شیمیایی بروی؛ بهت گیر میدهند و به عنوان ویروس و مختل کننده امور اجتماع شناخته میشوی. اینها انسان را به سمت ربات گونگی میبرد.  بعضی امورات به ما اجبار شده است. مثلا ما نمی توانیم موبایلمان را کنار بگذاریم، زیرا بدون آن زندگی میسر نیست. نظام نوین جهانی اتوماتیک بوجود میاید و شرایط جامعه جهانی در برآیند کلی به آن سمت خواهد رفت و این همان مهیا نمودن شرایط آخر الزمانی است. اگر همین حالا یکی از زمان گذشته را به زمان حال بیاورند و وضعیت امروز ما را ببیند، دو سه ساعت به این وضعیت می خندد.

در آینده برای ازدواج سایتهایی تشکیل میشود و سلایق و خصوصیات افراد در آن نگهداری میشود و باید طبق این فرآیند ازدواج کنید و حتی ممکن است که خود سایت از طریق هوش مصنوعی همسر افراد را انتخاب کند و اجبار به ازدواج هم بکند. به این طریق ساده ترین انتخابها هم از انسان گرفته خواهد شد. انسانی که به نظر خویش برای انتخاب بهتر از انتخاب خدای رحمان به روی زمین آمد، کم کم تمام انتخابهایش را از دست میدهد. حالا معنای آیات زیر را خیلی خوب میتوان فهمید.

 

وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ﴿۸﴾ از انتخابهای کشته شده سوال میشود. (۸)

 

بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ ﴿۹﴾ به کدامین گناه از بین رفته است (۹)

 

کلمه الْمَوْءُودَةُ فقط به معنای نوزاد دختر نیست و بلکه به معانی زیر هم هست.

الْمَوْءُودَةُ = نوزاد دختر، نوزاد پسر، استعدادهای خدادادی، توانایی های اولیه، انتخابهای نظام رحمانی، انتخاب همسر، انتخاب شغل، انتخاب رشته تحصیلی و ...

جامعه جدید بشری این موارد را از بین خواهد برد و آن را به صورت اجباری (اجبار سیستماتیک) در می آورد و البته شاید در ظاهر یک کمی انتخاب و آپشن هم داشته باشد. کم کم به آن نتیجه می رسیم که:

 

 ای انسان تو در حد آن نیستی که در بعضی چیزها دخالت کنید و ای کاش بهتر بود که به انتخاب نظام رحمانی احترام می گذاشتید و باعث این همه ناعدالتی نمی شدید.

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و چهارم) خودکشی

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و چهارم)

خودکشی

 

أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ ﴿۱آیا کسى را که دین را دروغ مى‏ خواند دیدى (۱)

فَذَلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ ﴿۲این همان کس است که یتیم را بسختى مى ‏راند (۲)

وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳و به خوراک‏ مسکینانه ترغیب نمى ‏کند (۳)

 

کلمه دین در قرآن، به معنای سبک و بینش و روش زندگی است. سه آیه ابتدایی سوره ماعون، به دو نکته خیلی مهم اشاره می فرمایند.

 

1-           راندن یتیمان

2-           رغبت نکردن به خوراک ساده و مسکینانه

 

مترجمان قرآن، این دو آیه را خیلی سطحی ترجمه کرده اند. قرآن یک کتاب معمولی نیست مثل کتابهای دیگر، بلکه یک کتاب آخر الزمانی است و سرنوشت بشر در گرو عمل به کلمات این کتاب آخر الزمانی است. یتیم در قرآن معنای اصلیش به کسی گفته میشود که معنویت ناقصی دارد و یا کمبود معنویت دارد. زیرا یتیم نمیتواند رتق و فتق امور خود را بدرستی انجام دهد. دنیای آخر الزمان بیش و پیش از نیاز به امور مادی، به امور معنوی نیازمند است. یتیم کسی است که نمی تواند امور معنوی را کسب کند و از نظر معنوی بی پشت و پناه است.  در واقع کسی که نتواند معنویت واقعی کسب کند، توانایی رتق و فتق امور دنیوی خود را هم از دست میدهد، زیرا هر لحظه ممکن است اشتباهات جبران ناپذیری کند. قمار کردن بخاطر کمبود معنویت اتفاق می افتد. یکی قمار میکند و تمام ثروتش را از دست میدهد، زیرا او بدلیل کمبود و نقصان معنویت اصلا نمیداند که وارد چه ماجرائی شده است.

انسان برای حل این موضوع، از دستورات خدا استفاده نمی کند و روشهای من درآوردی خود را بکار می گیرد. خیلی از دستورات روانشناسی مثل کودک درون و مدیتیشن و یوگا و سایر روشهای شیطانی، برای از حالت یتیم درآوردن افراد به وجود آمده اند. اما این روشها غلط هستند و در عوض افراد را بطور کامل به یتیم معنوی تبدیل میکنند و آنها را کاملا تنها میکنند و همان ذره معنویت را هم از آنها می گیرند.

 همچنین طعام در آیه فوق، علاوه بر تغذیه، به معنای فیدبک هم هست. فیدبک یعنی نتیجه کردار انسان و بازخورد آن. بنا بر این توضیحات، آیات فوق میتوانند به دو معنای مهم اشاره فرمایند.

1-           راندن یتیمان : محروم کردن زیردستان از معنویت واقعی - محروم کردم خانواده از معنویتهای واقعی - دادن معنویت غلط به کسانی که معنویت نیاز دارند و ...

2-           ترغیب نکردن به خوراک مسکینانه :  عدم تمایل به گرفتن فیدبکهای ساده و روزمره  -  خاکی نبودن بلندپرواز بودن سخت گیری کردن در امورات مردم  و ...

بنابه فرمایش خدای عالمیان، کسی که این دو مورد را رعایت نکند؛ کسی است که دین را رد کرده است (أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ ). این دو نکته، یک نوع سبک زندگی غلط هستند. اولی که راندن یتیمان است؛ یعنی معنویت صحیح به دیگران یاد نمی دهند و یا از آن جلوگیری میکنند؛ اما دومی عدم ترغیب به فیدبکهای ساده، یعنی معنویت صحیح به خود و دیگران ندادن. پس:

 

1-           راندن یتیمان: معنویت صحیح به زیردستان یاد ندادن. بعضی افراد، خانواده شان را با خدا و بهشت و جهنم آشنا نمی کنند و فکر میکنند اینطوری با کلاس تر است. آنها ناخواسته خانواده خود را لائیک بار می آورند و به این طریق معنویتها را از آنها محروم میکنند. این خانواده ها ناخواسته در آغوش معنویتهای غلط همچون مدیتیشن می افتند.

 

2-           عدم تمایل به فیدبک ساده: خود و دیگران را از معنویت صحیح محروم کردن. اما گاهی افراد بخاطر تفکراتی که از دیگران تقلید میکنند و یا بلندپروازانه فکر میکنند، خود را از معنویتهای ساده محروم میکنند.

 

هر فردی باید خودش را متقاعد کند که به فیدبکهای ساده و کم امکانات و مسکینانه تمایل پیدا کند. این مساله آنقدر مهم است که خدای مهربان همین آیه را در جای دیگری از قرآن دوباره ذکر فرموده است. دین در قرآن به معنای بینش و سبک زندگی است. خدا در آیه می فرماید (أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ ) آیا کسی که دین را رعایت نمی کند را دیده ای؟ در آیه بعدی دلیل رعایت نکردن را بیان فرموده است: نتیجه رعایت نکردن دین، ندادن معنویت به دیگران و محروم کردن آنان از کسب معنویت صحیح و عدم تمایل به فیدبکهای ساده است که معانی آن بسیار عمیق است و همین دو نکته اگر رعایت شود، تاثیر شگرفی روی معنویت انسان دارد. بنابراین با رعایت همین دو نکته ساده، میتوان ساختمان معنوی خود را بنا نهاد. خدا اسم این ساختمان معنوی را دین می نامد. دین یک کلمه اوستایی از ریشه دئنا (Daena) است که بعدا وارد زبان عربی شد، به معنای راه و روش و بینش و جهان بینی زندگی.

همانطور که گفته شد، طعام علاوه بر غذا، به معنای فیدبک هم هست. فیدبک یعنی نتیجه و بازخورد کارها و امور روزمره از نظر ( پندار کردار - گفتار). بعضی مواقع آدمی کارش به جایی میرسد که فیدبک تفکرات و کارهای روزمره اش به او لذت نمی دهد. در این حالت طَعَامِ الْمِسْکِینِ در آیه یعنی فیدبک کارهای ساده و روزمره. مثلا از اینکه بعد از غذا خوردن شکرگزاری کند، عارش می آید و به این طریق فیدبک کارها و امور روزانه خود را از دست میدهد. زیرا بخاطر تسلط غرور و تکبر بر او، فیدبکهای ساده به او لذت نمی دهد. در حالی که راز کسب معنویت در گرفتن همین فیدبکهای ساده است. شکرگزاری درکارهای روزمره، لذتهای کارهای عادی و مادی را به معنویت تبدیل میکند و همین معنویتها یک فیدبک به نفس ما میدهند و  در نتیجه نفس قوی تر میشود و به نا امیدی نمی رسد. در زمانهای قدیم، مردم بعضی غذاهای لذیذ را ماه به ماه و یا سال به سال میخوردند و از آن لذت بیشتری می بردند. اما اکنون این جور لذتها از حالت معنوی خارج شده است و در نتیجه حتی اگر مردم هر روزه مصرف کنند؛ از آن لذت نمی برند. زن و شوهرهایی که در کنار هم، لذتها را با شکرگزاری و با دخالت جایگاه واقعی خدا در تولید لذت؛ به حالت معنوی تبدیل میکنند؛ باعث رشد نفس خویش شده و زوجیت خویش را بهتر حفظ میکنند و درکنار هم لذت بیشتری می برند. زن و شوهری که در کنار هم به همدیگر معنویت ندهند، ارتباطشان به یک ارتباط شیطانی بدل میشود. ارتباط عشق بین زنان و شوهران یک ارتباط شیطانی است که هدف اصلیش ، حذف کردن ارتباط معنوی بین زوجین است. ازواج باید به همدیگر معنویت بدهند و این فقط در سایه مودت و رحمت امکان پذیر است. اما عشق یک مفهوم افراطی است که کلا معنویتها را کم رنگ کرده و یا حذف میکند. به نظر شما کسی که بطور خیلی افراطی از دیگری تعریف میکند و آویزان او میشود، میتواند همسر خود را یک نصیحت ساده بکند و به او معنویت یاد دهد؟ خیر. خدای مهربان مخالف دوست داشتن و دوست داشته شدن نیست. این یک واقعیت انکار ناپذیر است که زنان از نظر معنوی پایداری کمتری نسبت به مردان دارند و در این زمینه به حالت یتیمی نزدیکترند. بنابراین آنچه که یک زن به آن نیاز دارد، مودت و رحمت است و نه عشق.  عشق زنان را از معنویت واقعی محروم میکند و تکبر و غرور را در آنان پرورش میدهد. به همین خاطر در بعضی آیات قرآن وقتی از زنان یاد میکند، همزمان از یتیمان هم یاد میکند تا خدای حکیم به ما یادآور شود که زنان از نظر معنوی به یتیمی نزدیکترند و میخواهد بفرماید که ای مردان در این مورد مواظب زنان باشید و با مفاهیم چرت و پرتی مثل عشق، آنان را فریب ندهید و آنان را در خیالات نیندازید.

 

یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّسَاءِ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ وَمَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ فِی یَتَامَى النِّسَاءِ اللَّاتِی لَا تُؤْتُونَهُنَّ مَا کُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَأَنْ تَقُومُوا لِلْیَتَامَى بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِهِ عَلِیمًا ﴿۱۲۷

و در باره زنان راى تو را مى ‏پرسند بگو خدا در باره آنان به شما فتوا مى‏ دهد و [نیز] در باره آنچه در قرآن بر شما تلاوت مى ‏شود در مورد زنان یتیمى که حق مقرر آنان را به ایشان نمى‏ دهید و تمایل به ازدواج با آنان دارید و [در باره] کودکان ناتوان و اینکه با یتیمان [چگونه] به داد رفتار کنید [پاسخگر شماست] و هر کار نیکى انجام دهید قطعا خدا به آن داناست (۱۲۷)

 

وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَى فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذَلِکَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا ﴿۳

 

اصلا هدف از ازدواج هم همین است که زن و شوهر به همدیگر معنویت درست بدهند و همدیگر را تغذیه معنوی کنند. رابطه عشق از دادن و گرفتن معنویت بین زوجین جلوگیری میکند. زیرا این خاصیت عشق است. عشق ارتباط و حالتی از ذهن را در آدمی بوجود میاورد که نمی گذارد به سمت ارتباطات و معنویات واقعی برود.

مردم فکر میکنند که باید این فیدبکها و لذتها را خودشان تولید کنند، در حالی این فیدبکها و لذتها، در جریان زندگی پیش میاید و ما باید فقط کسبش کنیم. در هر کاری که انجام می دهیم، سعی کنیم به فیدبکهای معمولی و ساده و در دسترس رضایت دهیم و گرنه نا امید و سرخورده میشویم. گاهی کمک به یک مسکین و یا رفع مشکل یک فرد در حد توان و برداشتن یک مانع، راهنمایی، ایجاد صلح بین دو نفر و یا یک مسافرت ساده و کم هزینه میتواند فیدبک ساده و در عین حال موثری برای ما داشته باشد. ما به این فیدبکها در امور روزمره خود نیازمندیم و باید آنها را بگیریم. اینها همان کردار نیک هستند که معنویت ما را تغذیه میکنند.  بعضی افراد به فیدبکهای معمولی راضی نیستند و آنها برای گرفتن فیدبک مجبورند که هزینه های زیادی بکنند و به این طریق بر خود و جامعه خود فشار وارد میکنند. سبک زندگی غلط اگر ادامه یابد و مداوم باشد، آدمی را مایوس و نا امید میکند. به همین راحتی. خداپرستی فقط مربوط به زمانهای عبادت نیست و بلکه نام خدا باید در هر قسمتی از زندگی باشد. عدم دخالت دادن نام خدا در لذتهای زندگی؛ باعث حرص و عطش نسبت به آن لذتها میشود و باعث میشود که مردم در هر چیزی زیاده روی و اسراف کنند و این لذتها برای آنها یک نوع اعتیاد بحساب میاید. بعد از مدتی مثل یک معتاد مجبورند که منبع لذت را عوض کنند و همینجاست که نا امیدی و یاس پیش میاید.

بعضی ها بخاطر غرور و خود بزرگ بینی، فیدبکهای ساده امور روزمره را از دست میدهند، زیرا لذت ناشی از آن را ناچیز و ساده می انگارند و آن را در سطح طبقه اجتماعی خود نمی دانند. اگر ما به فیدبکهای ساده زندگی رضایت ندهیم و آنها را نگیریم، به مرحله نا امیدی و یاس در زندگی خواهیم رسید. ردپای خودکشی در مراحل زندگی افرادی که خودکشی میکنند، به یکباره بوجود نمی آید و آنها یهویی خودکشی نمی کنند، بلکه سبک و استایل زندگی آنها را به سمت خودکشی سوق میدهد. آنها با خودکشی خود، میخواهند یک موفقیت بدست آورند و یک فیدبک بگیرند. انسانها به گرفتن فیدبک کارهای خویش نیازمندند و گرنه از نظر معنوی می میرند. گرفتن این فیدبکها، غذای معنویت ماست. مرگ در لایه معنوی با مرگ در لایه جسمانی متفاوت است. وقتی فیدبکهای ساده که فراوان در دسترس است را از دست دهیم، معنویت  انسان بی غذا می ماند و افراد دربدر دنبال کسب معنویت از روشهای دیگر هستند و ممکن است که به سختی به آن دست یابند و هزینه های زیادی برای آنها داشته باشد. مثلا افراد به کنسرتهای موسیقی عادت میکنند و هر بار برای شرکت در یک کنسرت، مجبورند که هزینه های زیادی بکنند. اگر چه این کنسرتها معنویت خاصی ندارند بجز در آوردن اشک و خنده های مصنوعی و بی فایده. خیلی از کنسرتها و فیلمها و آهنگها معنویت خاصی ندارند و فقط غده های اشک و خنده  را تحریک میکنند. در حالی که قرآن  می فرماید که ای مردم خنده و گریه شما هم دست خداست.

 

وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى ﴿۴۳و هم اوست که مى ‏خنداند و مى‏ گریاند (۴۳)

 

یعنی خنده و گریه واقعی بوسیله فیلم و آهنگهای غمگین و شاد بدست نمی آید؛ بلکه در جریان زندگی در نظام رحمانی و از طریق فیدبکهای آن بدست میاید. باید توجه کنیم که بعضی مواقع افراد فیدبکهای مناسب نمی گیرند. در کانالهای مجازی، فیدبکها و کردارهای اشتباهی معرفی میشود. مثلا پسری در مترو صندلیش را به یک دختر میدهد و احساس میکند که کردار نیک انجام داده است ولی همین پسر، جایش را به یک پیرزن و یا پیرمرد نمیدهد. متاسفانه این نوع ادا و اطوارها به عنوان کردار نیک معرفی شده اند.  کردار نیک باید پندار نیک پشت آن باشد و گرنه فقط ادابازی است.

افرادی که خودکشی میکنند، برای جلوگیری از مرگ معنویت خویش، خودکشی را یک موفقیت برای خود انتخاب میکنند. یادداشت کسی که خودکشی کرد:

 

 "هرچه فکر می‌کنم ادامه دادن به این زندگی بیهوده است. من یک میکروب جامعه شده‌ام، یک وجود زیان‌آور."

 

اگر چه زندگی در این دنیا و مخصوصا شرایط فعلی خیلی ساده نیست ولی مشکل از این است که انسانها خودشان را دانای کل میدانند و فکر میکنند که چهارچوب کلی زندگی خویش را درست ترسیم کرده اند و در نهایت در آن چهارچوب من در آوردی به نتیجه میرسند که نمیتوانند خودشان را نجات دهند و تصمیم به خودکشی می گیرند. آنها خودکشی را یک موفقیت برای خود بحساب میاورند. نویسنده های بزرگی، که خیلی هم در نوشتن توانا بودند، کارشان به جایی کشید که خودکشی را تنها موفقیت زندگی خود دانستند. آنها فیدبک درستی از زندگی خود نگرفتند (در حالی که فیدبکهای ساده زیادی در کنار آنان وجود داشت) و به این طریق خود را به درد بزرگی دچار کردند و از استعداد و توانایی های خود بدرستی بهره نبردند.

اگر جملات قبل از خودکشی افراد را نگاه کنیم، متوجه کمبود معنویت و مرگ لایه معنوی آنها میشویم. بعضی یادداشت های افراد مشهور قبل از خودکشی:

 

»   آینده، تنها پیری است و بیماری و درد. من باید در آرامش باشم؛ و این تنها راه است«

 

»انگار فقط می‌شود مُرد«

 

 »ترجیح می‌دهم مثل یک انسان آزاد بمیرم، تا این‌که مثل یک برده در قفس‌، به زندگی کردن ادامه دهم«

 

 »اندوه تا ابد ادامه خواهد داشت«

 

»من دارم وارد بزرگ‌ترین ماجرای زندگی‌ام می‌شوم«

 

»طاقتِ جنونِ دیگری را ندارم «

 

»من یه زن خوشگلم ولی  درونم پر از نفرت است«

 

»هیچ چیزی خوشحالم نمی کند. حتی کارهایی که در گذشته خوشحالم میکرد دیگر خوشحالم نمیکند«

 

»نمیخواهم دچار دیوانگی دیگری بشوم«

 

»یک سنگینی عمیق را در وجودم احساس میکنم«

 

و ...

 

بعضی مفاهیم غلط معنوی آنقدر سنگین است که هر کسی تاب تحمل و توانایی تجزیه و تحلیل آن را ندارد، زیرا پر از تضاد است.  با خواندن افکار قبل از خودکشی، به این نتیجه میرسیم که کمبود معنویت و یا معنویت ناقص باعث خودکشی میشود. خدا با زندگی در این دنیا، میخواهد انسان را تربیت کند و کسی که خودکشی میکند، به نوعی کلاس تربیت خدا را نصفه کاره رها میکند.

بعضی ها فکر میکنند، خودکشی یک نوع شجاعت است، ولی در اصل خودکشی بخاطر عدم شجاعت پیش میاید. وقتی معنویت نباشد که قضایای دنیا را بطرز درست توجیه و توضیح دهد، آدمی به پوچی میرسد و دیگر بدست آوردن فیدبکها برای افراد بی معناست. خدا از خلقت آدمی ، هدف دارد و باید طبق این هدف پیش رفت و گرنه آدمی به بن بست میرسد. بعضی آدمیان قدر فرصتهایی که خدا به آنها داده است، را نمی دانند و دست به خودکشی میزنند. بنابراین پشت این جملات به ظاهر فلسفی قبل از خودکشی، یک دنیا از فلسفه ها و روشهای غلط زندگی خوابیده است. عشق، ناشکری، ناسپاسی، غم، اندوه، تکبر. جملات قبل از خودکشی چند نکته را برای ما ثابت میکنند:

 

1-           شیطان با دزدیدن معنویت، افراد را یتیم و تنها میکند و آنها را در گوشه رینگ بوکس گیر می اندازد و آنها را به سمت خودکشی سوق میدهد.

2-           عشق، آدمیان را از معنویت واقعی محروم میکند و جای معنویت را برای آنها می گیرد. در حالی که معنویت مثل غذا برای آدمی لازم است و هیچ چیزی نمی تواند این خلاء را پر کند.

3-           تکبر و خودبزرگ بینی باعث میشود که افراد از گرفتن فیدبکهای ساده زندگی امتناع کنند و کلاس خود را بالاتر ببینند و بدون آن که بدانند، خود را به بن بست میرسانند. مثل کسی که قهر میکند و غذا نمی خورد.

4-           وقتی آدمی نظام رحمانی و قوانین مربوط به آن را نپذیرد، خودبخود به سمت کارما خواهد رفت. کارما آدمیان را از هر نظر به بن بست میرساند. خدا بزرگتر از هر غم و اندوهی است و شادی و لذت واقعی در راه و روش زندگی طبق فرموده خداست. کارما یک معنویت غلط است.

5-           وقتی آدمی از نظر معنوی به بن بست بخورد و همان لحظه تصمیم به خودکشی بگیرد، کار عاقلانه ای نیست و نهایت خامی را میرساند. هیچکدام از افرادی که خودکشی میکنند، به معنویت غلط خویش شک نکرده اند. آنان به روش خویش یقین داشتند و این همان بینش غلطی است که انسان خودش را کامل میداند و همین بینش کار دستش میدهد.

6-           زندگی میگذرد و آدمیان بدون توجه به فیدبکهای ساده زیادی که در کنار آنان است، خود را به بن بست میرسانند. توجه کردن به این فیدبکها، تحمل مشکلات زندگی را آسانتر و هدفمند میکند. فیدبکهای ساده یکبار دوبار پیش نمی آید، بلکه هزاران بار پیش میاید. کسانی که خودکشی میکنند، اینها را نمی بینند و تکبر و غرور نمی گذارد به این فیدبکهای ساده توجه کنند.

 

ادامه سوره ماعون می فرماید:

 

فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ﴿۴پس واى بر نمازگزارانى (۴)

الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ ﴿۵که از نمازشان غافلند (۵)

الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ ﴿۶آنان که ریا مى کنند (۶)

وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ ﴿۷و از پندار-کردار-گفتار نیک جلوگیری میکنند (۷)

 

این آیات در مورد نماز و ریا صحبت می فرماید. پیوستگی روانی مشکلات عدیده ای برای انسانها پیش می آورد. نماز خیلی از تفکرات، خیالات و توهمات را قطع میکند و از پیوسته بودن آن جلوگیری میکند. کسانی که نسبت به نماز سهل انگارند و یا آن را ریاکارانه بجا می آورند؛ به نوعی از چاشنی های نیک ممانعت میکنند. به همین خاطر در آخرین آیه می فرماید که وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ.

کلمه ماعون به معنای پندار-کردار-گفتار نیک است. این آیه یعنی که بعضی مردم دیگران را از فیدبکها و چاشنی های نیک دور میکنند، ممانعت میکنند؛ دریغ میکنند؛ بی نصیب میکنند. چاشنی های نیک همان پندار نیک، کردار نیک، گفتارنیک، گفتار صبر هستند. یکبار در تلویزیون یک روانشناس یک ساعت راجع به طریقه موفقیت در زندگی حرف زد، ولی با کمال تعجب، حتی یکبار اسم خدا را در سخنانش ذکر نکرد. او پیش خود فکر میکرد که سخنانش علمی است و پس نیازی به دخالت دادن اسم خدا در این مباحث نیست. در حالی که علم بدون خدا ، خرافه ای بیش نیست. تمام علومی که در طول تاریخ نام خدا را در مطالب خود حذف کردند، بعد از مدتی از مسیر اصلی خویش منحرف شده و به جادوگری متمایل شدند. اصلا تعریف خرافات همین است: شاخه هایی از علم که نام خدا در آن حذف شود، بعدا به خرافات تبدیل میشوaد. همین حالا کشورهایی که از نظر علمی پیشرفت خوبی کرده اند و اما در بعضی قسمتها که به خود مغرور شده اند؛ دربدر به دنبال بکارگیری نیروهای ماورائی و اجنه و ... هستند تا بتوانند بر جهان تسلط یابند. آنها علم را به جادو و خرافات تبدیل میکنند. هاروت و ماروت همین خطر و نکته را به مردم آن زمان گوشزد کردند.

مردم وقتی وارد طبیعت میشوند، مناظر زیبا می بینند، اما حتی یکبار هم خدا را تسبیح نمی گویند و به این طریق فکر میکنند دارند لذت می برند. لذت بدون دخالت دادن نام مبارک خدا، یک اعتیاد و آزار روانی است. به این طریق مردم بدون آن که بدانند، آتئیست میشوند؛ اگر چه ظاهرا بعضی مواقع میگویند خدا را قبول دارند. طرز صحبت بعضی انسانها طوری است که انگار در این دنیا در کنار خدا، کاره ای هستند.  انسان هنوز متوجه نیست که هیچی نیست.

 

هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا ﴿۱

آیا زمانى طولانى بر انسان گذشت که چیز قابل ذکرى نبود (۱)

 

آیا انسان به یاد نمی آورد که چیز قابل ذکری نبوده است و اکنون هم چیز چیز قابل ذکری نیست و در آینده هم چیز قابل ذکری نخواهد شد؟ خودکشی فقط مربوط به افراد نیست؛ بلکه هر گونه روش و آئینی که انسانها را از معنویت محروم کند و یا معنویت غلط به آنها بدهد، در نهایت محکوم به نابودی است. تمام امتهایی که در طول تاریخ دچار عذاب شدند و از بین رفتند، آنها قبل از نزول عذاب بر لایه جسمی، در لایه معنوی خویش ، خود را دچار مرگ و بن بست کرده بودند. خدا حکیم و مهربان است؛ هیچ امتی را بی خودی از بین نمی برد و به کسی ظلم نمی کند. هر امتی که معنویت واقعی را در خود از بین ببرند و به معنویتهای فیک رو آورند، بر آنها عذاب نازل می شود. زیرا آنها از نظر معنوی مرده اند و فقط زندگی نباتی دارند. آدمی برای گذران زندگی نباتی به این دنیای فانی نیامده است. هدف از آمدن به این دنیا، کسب معنویت واقعی است. این که شاعر سردرگم است و می پرسد آمدنم بهر چی بود؟ جوابش خیلی ساده است: کسب معنویت از طریق نظام رحمانی

گاهی انسانها دنبال ایدئولوژیهای ساخته ذهن خود میروند و از آن دفاع هم میکنند. آنان ناخواسته و خواسته از این ایدئولوژیها دفاع میکنند. اما قطعا این نوع ایدئولوژیهای ساخت ذهن انسان بالاخره  روزی به بن بست می خورند و در آن روز، مدافعان این ایدئولوژیها نا امید می شوند.

آخر الزمان موقعی است که انسان در آن روز به بن بست عقیدتی و ایدئولوژی میرسد و آن موقع انسانها به فکر خودکشی دسته جمعی می افتند و اما خدای رحمان قبل از وقوع این اتفاق، به نظام روی زمین پایان میدهد و در نهایت به زندگی مسخره  بدون معنویت همه انسانها خاتمه میدهد و آزمایش به پایان می رسد. 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و سوم) گیاه خواری

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و سوم)

گیاه خواری

 

یکی پرسید که گیاه خواری چه جایگاهی در دین دارد؟

گاهی انسانها در بعضی جبهه‌گیری‌های اجتماعی شرکت می‌کنند تا که سمت و سوی خاص خود را در زندگی به نمایش بگذارند. مثلا بعضی افراد به بهانه عدم گوشت خواری و دفاع از حقوق حیوانات، رویه ای برخلاف طبیعت انتخاب میکنند و با نظام رحمانی لج می‌کنند و البته لجبازی با نظام رحمانی بعد از مدتی منجر به ایجاد ناامیدی و پارادکس در میان آنان می‌شود. آنان بیشتر از نصف روز خود را صرف رد کردن غذاها و پوشاکهای تهیه شده از دام و سایر محصولات حیوانی می کنند.

حال آنکه خدای مهربان در آیات متعددی می فرماید که گوشت حیوانات برای شما حلال است ولی آنها می‌گویند که حیوانات جان دارند و نباید جان آنان را بگیریم و به این طریق ظاهرا از خدا مقدس‌تر می‌شوند. این یک نوع قهر با سیستم رحمانی است. هدف از این قسمت، زیر سوال بردن گیاه خواری نیست و بلکه  نقد "عدم گوشت خواری" است.  نقد این روش از زندگی لازم است، نه به خاطر خود گیاه خواری؛ بلکه به این خاطر که آنان گوشت را بر خود حرام میدانند و این روش به عنوان یک دین و آئین میان آنان پذیرفته شده است. آنان چیزی را حرام کرده اند که خدا حلال کرده است.

بعضی گیاه خواران که گوشت را بر خود حرام میدانند، می گویند با توجه به شکل دندانهای بشر، انسان اصالتا گوشتخوار نبوده است. در جواب باید گفت که انسان گوشت را خام که نمیخورد و بلکه آن را میپزد و بعد میخورد و بنابراین شکل دندان مربوط به حالتی است که بشر مثل شیر و ببر دنبال شکار برود و آن را با دندانهایش شکار کند. خدای حکیم قبل از خوردن گوشت حیوانات، ذبح آن را دستور فرموده است تا که حیوان زجر کمتری حین کشته شدن بکشد. مثلا کفتار شکارش را از پایش میخورد و مثل شیر گلوی شکار را فشار نمیدهد تا خفه شود و در این حالت شکار به مدت زیادی خورده شدن خود را مشاهده میکند و زجر میکشد. اما خدای حکیم، عمل ذبح کردن را امر فرموده است تا که حیوان زجر نکشد و بجز همان یک ثانیه اولی، چیزی از کشته شدن خود متوجه نشود.

اگر انسان حیوانات را ذبح نکند و از گوشت آنان استفاده نکند، بالاخره روزی حیوانات هم می میرند و مرگ هر جوری باشد، مقداری درد دارد و حتی مرگ ما انسانها هم به نوعی ناگهانی و دردناک است. انسان هم جسدش زیر خاک دفن میشود و خوراک ویروسها و باکتریها میشود. کالبد انسان هم از نظر جسمی جزو طبیعتی است که خدا آفریده است. برداشت محصول یک باغ، باعث پربارتر شدن آن میشود. هر سال باید شاخه های اضافی باغ مو را ببرید و گرنه باغ پربار نمیشود و بعد از مدتی شاخه ها خشکیده میشوند. ذبح حیوانات باعث ایجاد تعادل در آنان میشود و باعث ازدیاد نسل آنان میشود. حتی گیاهان و سبزیجات هم اگر بطور مرتب کوتاه نشوند و چیده نشوند، زرد میشوند و از بین میروند. دقیقا به همین دلیل حیوانات هم باید خورده شوند تا نسلشان حفظ شود.

حیواناتی که خدا خلق فرموده است بجز انعام (گاو، گوسفند و ...) میتوانند بدون انسان رتق و فتق امور خود را انجام دهند و زندگی خود را طی کنند. اما گاو و گوسفند بدون مواظبت انسان نمیتوانند تکثیر شوند و ممکن است نسلشان از بین برود. آنان هوش کافی برای تطابق با تمدن امروزی بشر را ندارند و همیشه نیازمند انسان هستند. انسان وقتی اینها را نگهداری میکند، پس قطعا میتواند از گوشت و پوست و پشم آنها استفاده کند و این استفاده مشوقی برای نگهداری بهتر و دوباره از آنها است. اگر از گاو و گوسفند نگهداری کنید ولی نتوانید از گوشت و محصولاتشان استفاده کنید، باید گاو و گوسفند را مقدس کنید تا بتوانید کار و تلاش و زحمت خود را توجیه کنید و مثل وضعیتی میشود که اکنون در هندوستان است. اگر از گوشت گاو استفاده نشود، بالاخره گاو پیر می شود و در دوران پیری زمین گیر میشود. گاو مثل انسان نمیتواند مشکلات دوران پیری را حل کند و باعث زجر کشیدن آنان میشود. در زمان قدیم، آریائیها گاو را با روش وحشیانه ای همچون کوبیدن چوب بر سر آنان و یا فرو بردن چاقو در بدن آنان، گاو را با زجر کامل میکشتند. هم اکنون هم ماتادورها در اسپانیا و کشورهای آمریکای جنوبی این کار وحشیانه را انجام میدهند و البته آن را یک بازی و سرگرمی به حساب می آورند! بشر متمدن در حالی ادعای دفاع از حیوانات را دارد که خودش آنان را ملعبه دست خود میکند و با زجر آنان را می کشد. اما خدای مهربان عمل  ذبح کردن را دستور فرموده است تا که گاو با کمترین زجر و سریعترین حالت، کشته شود. از نظر ما کشتن حیوانات با بریدن شاهرگ حیاتی آنان دردناک است، اما برای یک گاو این سریعترین و راحت ترین روش مرگ است.

در صورت عدم گوشت خواری، مواد گیاهی زیادی برای تغذیه انسانها لازم است و رقابت انسان با حیوانات سرِ مواد گیاهی به بن بست میخورد و قطعا پیروز این رقابت انسان خواهد بود و باعث نابودی حیوانات میشود. در صورت عدم ذبح حیوانات، میلیونها گاو پیر سرگردان می شوند. سرنوشت این همه گاو چی میشود و اگر در طبیعت رها شوند، به طبیعت آسیب میزنند؛ همانطور که این پدیده در هندوستان به یک مشکل عمده تبدیل شده است. فقرایی که غذای کافی برای خوردن ندارند ولی گاوهای زیادی روی سبزیجات آنان را له میکنند و کسی جرات رد دادن آنان را ندارد. خدای حکیم مهربان گیاه خواری را منع نفرموده است و بیشتر غذاهای ما گیاهی است. بهتر است که اسم گیاه خواری روی این سبک زندگی نگذاریم، بلکه اسم "عدم گوشت خواری" برای این مکتب مناسبتر است.

خدای مهربان در قرآن روی حرام و حلال کردن سلیقه ای اغذیه خیلی هشدار داده است و در قرآن بسیار به آن واکنش نشان داده است و حتی آن را تبعیت از شیطان نامیده است.

 

یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلَالًا طَیِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ ﴿۱۶۸

اى مردم از آنچه در زمین است‏ حلال و پاکیزه را بخورید و از گامهاى شیطان پیروى مکنید که او دشمن آشکار شماست (۱۶۸)

 

إِنَّمَا یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۱۶۹

[او] شما را فقط به بدى و زشتى فرمان مى‏ دهد و [وامى دارد] تا بر خدا چیزى را که نمیدانید بربندید (۱۶۹)

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ﴿۱۷۲

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از نعمتهاى پاکیزه‏ اى که روزى شما کرده‏ ایم بخورید و اگر تنها او را مى ‏پرستید خدا را شکر کنید(۱۷۲)

 

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۱۷۳

[خداوند] تنها مردار و خون و گوشت‏ خوک و آنچه را که [هنگام سر بریدن] نام غیر خدا بر آن برده شده بر شما حرام گردانیده است [ولى] کسى که [براى حفظ جان خود به خوردن آنها] ناچار شود در صورتى که ستمگر و متجاوز نباشد بر او گناهى نیست زیرا خدا آمرزنده و مهربان است (۱۷۳)

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ﴿۸۷

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید چیزهاى پاکیزه‏ اى را که خدا براى [استفاده] شما حلال کرده حرام مشمارید و از حد مگذرید که خدا از حدگذرندگان را دوست نمى دارد (۸۷)

 

وَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلَالًا طَیِّبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ ﴿۸۸

و از آنچه خداوند روزى شما گردانیده حلال و پاکیزه را بخورید و از آن خدایى که بدو ایمان دارید پروا دارید (۸۸)

 

ما حق نداریم، از خدا مقدس تر شویم و بیخودی گوشت حیوانات را بر خود حرام کنیم. خدا خودش به حیوانات جان داده است و خودش هم میداند که چه حالتی برای مرگ حیوانات مناسب است. نتایج عدم گوشت خواری در جامعه ما : دور شدن از جامعه، تنهایی، خود را مجزا دانستن و مطرح کردن، معنویت کاذب برای خود ایجاد کردن و خود را به این امور مشغول کردن و نافرمانی نسبت به فرمان خدا در قرآن، از خدا مقدس تر شدن و از خدا متعصب تر شدن.

وقتی خدا به ملائک دستور فرمود که موجودی روی زمین خلق میکنم و بعد شما باید به او خدمت رسانی (سجده) کنید. ملائک همگی تسلیم امر خدا شدند بجز ابلیس. ابلیس خود را مقدس تر از خدا نشان داد و قضیه مقدس تر از خدا شدن، نشان از خوبی ابلیس نبود، بلکه نشان از غرور غیر قابل کنترل او داشت. غرور باعث میشود که انسان خود را مجزا و "خاص" کند و ایدئولوژیهای دیگری انتخاب کند. عدم گوشت خواری نوعی نافرمانی نسبت به نظام رحمانی است. اگر یک گیاه خوار آیات قرآن را بخواند و تسلیم دستورات خدای رحمان شود، متوجه میشود که ماجرا چیست و پشت پرده مرگ و میرها چیست. داستان موسی و خضر را در قرآن بخوانید؛ پشت پرده واقعیتها آن چیزی نیست که ما می بینیم. حیوانی که ذبح میشود، شاید اصلا از ذبح شدن خود چیزی نفهمد. خیلی انسانها در تصادفات می میرند ولی از آنجا که مرگ آنها ناگهانی است، اصلا متوجه موضوع نمیشوند و در یک چشم به هم زدن می میرند. ذبح حیوانات هم اینطوری است. از یکی پرسیدند که اگر اعدام شوید، اعدام با طناب دار را دوست دارید یا گیوتین؟ او گفت که گیوتین خیلی وحشتناک است و در نهایت گفت طناب دار بهتر است. اما اگر بیشتر دقت شود، اعدام با گیوتین برای مشاهده کنندگان صحنه اعدام، وحشتناک و دردناک است؛ اما برای اعدام شونده راحت تر است زیرا در عرض کمتر از یک ثانیه می میرد و درد کمتری حس میکند. هدف از این مثال این بود که ثابت شود که تصورات ما از ذبح حیوانات و زجر کشیدن آنان واقعی نیست.

اصلا فرآیند گناه از یک نوع سرپیچی ساده شروع میشود. خدا می فرماید که این کار را بکنید، اما بشر میگوید که نه این دستور اشتباه است و حرف خدا را به زمین می زند. تسلیم و اسلام یعنی پذیرفتن آنچه که خدا می فرماید. در آینده ثابت خواهد شد که احساسات گیاهان بیشتر از حیوانات است و حتی ممکن است که گیاهان از کنده شدن خود زجر بیشتری بکشند. از آنجا که حیوانات به مایعی به اسم خون  وابسته اند، در صورت زدن رگ حیاتی آنان، دیگر زنده نیستند و حتی مرگ آنان ممکن است از مرگ گیاهان ساده تر باشد. کسی که گوشت را بر خود حرام میکند، در ضمیر ناخودآگاه خود قانون خدا را نقض میکند و یک گزاره ضد رحمانی را وارد سیستم روان خود میکند و همین گزاره غلط، منشاء آشوبهای ذهنی بعدی علیه خدای رحمان میشود. چند گزاره غلط معنوی، با همدیگر زیربنای یک ساختمان معنوی غلط می شوند.

ما در زندگی خود خیلی از غذاهایمان گیاهی است اعم از نخود و لوبیا و عدس و هویج و غیره؛ ولی خیلی واضح است که ما حق نداریم به بهانه‌های احساسی، گوشت را بر خود حرام کنیم. گیاهخوارانی که از خوردن گوشت امتناع می‌کنند، عمده‌ترین دلیلشان این است که می‌گویند حیوانات جان دارند و یا احساس دارند. گیاهان هم جان دارند و آنها هم احساس دارند اما ما از احساس و درک آنها چیزی نمی‌دانیم. اما آیا خدا هم نمی‌داند! اگر روزی ثابت شود که گیاهان هم جان دارند و احساس دارند (که ثابت هم شده است)، آن موقع ایدئولوژی گیاه خواری شکست خورده است و شدیدا ناامید میشوند و یا اینکه باید تناقض بافی کنند.

گیاهان بسیار هوشمند هستند ولی شاید ما آن را درک نمی کنیم. تابستان امسال قسمتی از یک کوه آتش گرفت. بعد از چندین ماه، اول زمستان امسال از آنجا گذشتم. چیز عجیبی که مشاهده کردم این بود که زمینی که سوخته بود، تمام گیاهانش دوباره سبز شده بودند، مثل بهار. در حالی که کوه بغلی که نسوخته بود، چیزی در آن سبز نشده بود. اما کوهی که سوخته بود، بخاطر دفاع از خود و ترمیم و جبران خسارت ناشی از سوختگی، اول زمستان مثل بهار گیاهان رشد کرده بودند. اینها همگی تصادفی نیستند و بلکه نشان از هوشمندی گیاهان و حتی سایر موجودات دارد. گیاهان نه تنها احساس دارند و بلکه هوش فوق العاده ای دارند که خدادادی در وجودشان هست. این که گیاهان نمی توانند حرکت کنند، به این معنا نیست که هیچگونه احساسی ندارند.

خدا نفرموده است که حتما باید همیشه گوشت بخورید ولی منع هم نکرده است. کسی که مشکل گوارشی دارد؛ نمی تواند بعضی غذاها را بخورد ولی این ممنوعیت در حالت عادی برایش منعی ندارد زیرا او این ممنوعیت را به نظام رحمانی نسبت نمی دهد و بلکه در جهت برآوردن یک رژیم غذایی است و نه چیز دیگری. بعضی افراد شاید بدلایل پزشکی رژیم گیاه خواری را انتخاب کنند، ولی این موضوع ربطی به دین و آئین ندارد و ربطی به تحریم گوشت هم ندارد.

کسانی که گوشت را بر خود حرام میکنند، میگویند که عدم گوشت خواری ، خیلی از بیماریها را درمان کرده است. توجه شود که این یک حرف خیلی کلی است و نیاز به جزئیات بیشتری دارد. درمان بعضی بیماریها در این روش، بخاطر امساک است و نه بخاطر عدم گوشت خواری. از همین گفته گیاه خواران ثابت میشود که گیاه خواری صرف، یک روش معمولی نیست و بلکه یک روش استثنایی است و این روشی نیست برای زندگی عادی و معمولی.

یکی از گیاه خواران میگفت که گیاهخواری اولین گامی است که انسان به سوی راستی و درستی برمیدارد. این گفته ثابت میکند که گیاه خواری فقط یک تصمیم غذایی نیست و بلکه یک فلسفه است و حتی به یک دین تبدیل شده است. توجه شود که دین برای هر انسانی لازم است و حتی آتئیستها هم دین دارند، گرچه ممکن است خودشان بگویند که دین ندارند، ولی ناچارا یک دینی دارند. همینکه میگویند دین ندارند، یعنی این روش خودش یک دینه، یک روشه ، یک آئینه. روان آدمی برای استحکام و نگهداری خویش، نیاز به یک سری اوامر و نواهی و جبهه گیریها دارد. تجربه ثابت کرده است که کسانی که بی دین بوده اند و هیچ دینی را نپذیرفته اند، مجبور شده اند که خودشان برای خود اوامر و نواهی ایجاد کنند. مثلا گیاه خواران برای خود ، گوشت را بر خود حرام کردند و این نیاز روانی آنان است. این نیاز روانی آنان، از این طریق ارضا میشود و در ظاهر به آنها حس رضایت میدهد. این حس رضایت تقلبی خودش شروع انحراف از مسیر اصلی و دین خداست.

فرقه های زیادی در طول تاریخ بوجود آمدند که در ظاهر ایدئولوژی خود را براساس عدم خشونت بنا کردند. یکی از این فرقه ها "مانوی" بود که پیروان آن شعار "عدم خشونت" را پرچم خود قرار داده بودند. هر کدام از این فرقه ها از نظر معنایی به یک سری اوامر و نواهی نیاز داشتند تا بتوانند ادامه دهند. البته آنها مفهوم خشونت را بدرستی برای پیروان خود معنا نکرده بودند. بعضی از این فرقه ها حتی شخم زدن زمین را خشونت علیه زمین و زخمی کردن آن میدانستند. و بعضی دیگر از آنان حتی چیدن میوه های درختان را هم خشونت علیه درختان میدانستند. عدم خشونت یک امر بسیار مناسب و بجایی است ولی در این مورد نباید افراط و تفریط کرد و وارد خیالپردازی شد.  سردر گمی عجیبی در این ایدئولوژیها موج میزند و همگی این دستورات بی فایده را به عنوان یک ایدئولوژی و دین خود بر گزیده بودند و خود را مشغول این دستورات بیهود میکردند و البته خیال میکردند که دارند دین خدا را رعایت میکنند. در حالی که این دستورات بیهوده آنان را از دستورات اصلی دین باز میداشت و فریب میداد. این دستورات به ظاهر درست، فریب دهنده هم بود زیرا افراد به این دستورات و امر و نهی های من در آوردی مشغول بودند و دستورات اصلی دینی را فراموش کرده بودند. بعضی مشغولیتها و اوامر و نواهی، خطرناک و بیهوده و افراط و تفریط است و تمام انرژی آدمی را می گیرند، بدون آنکه معنویتی به شما بدهند. همانند بعضی کشیشها و راهبه های مسیحی که ازدواج را بر خود حرام میکنند بدون آن که خدا در این مورد دستور داده باشد و اینها همگی ساختن دستورات اضافی و بیهوده برای خویشتن است که مانع رشد معنوی است.

اگر بعضی بیماریها بوسیله عدم گوشت خواری درمان شده است، اما از جهات دیگر، بعضی از گیاه خواران یک سرماخوردگی ساده گرفته اند و چهار پنج ماه درگیر آن بوده اند. اولین ضرر عدم گوشت خواری، ضعیف شدن بدن انسان است. معنویت را در یک قالب محدود شده قرار دادن، باعث ضعیف شدن جسم هم میشود.

من کاری به گیاه خوارانی که تقلید میکنند و ناخواسته این روش را برگزیده اند ندارم؛ اما ایدئولوژی نهانی اصلی گیاهخواران این است که آنها از صدور فتوا ضد نظام رحمانی لذت می‌برند. در شطرنج یک حرکت است که گامبی نام دارد در این حرکت فرد شطرنج باز یک سری مهره‌ها را قربانی می‌کند تا چیزها و موقعیت‌های بهتری به دست آورد. گیاهخواران عرفانی هم در نهاد خویش دنبال چنین استراتژیی هستند. آنها دنبال کسب معنویت هستند اما این معنویت با دستور خدای رحمان سازگار نیست و با آن تضاد پیدا می‌کند و از همین جاست که اکثر گیاهخواران نمی‌توانند کتاب آسمانی قرآن را تمام و کمال قبول کنند.

وقتی خدا در سوره مائده آیه 3 و 4 در مورد حلال و حرام کردن گوشت‌ها صحبت می‌فرماید، در نهایت می‌فرماید که من اسلام را به عنوان دین شما برگزیدم و به این روش رضایت دادم. رضایت دادن خدا به آن معناست که ما نباید از خدا مقدس‌تر شویم. اگر کسی از خدا مقدس‌تر شود، یک ایدئولوژی شیطانی برای خودش برگزیده است.

 

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۳

بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت‏ خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد و [حیوان حلال گوشت] خفه شده و به چوب مرده و از بلندى افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد مگر آنچه را [که زنده دریافته و خود] سر ببرید و [همچنین] آنچه براى بتان سربریده شده و [نیز] قسمت کردن شما [چیزى را] به وسیله تیرهاى قرعه این [کارها همه] نافرمانى [خدا]ست امروز کسانى که کافر شده‏ اند از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیده‏ اند پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت‏ خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم و هر کس دچار گرسنگى شود بى‏آنکه به گناه متمایل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد] بى تردید خدا آمرزنده مهربان است (۳)

 

یَسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ ﴿۴

از تو مى ‏پرسند چه چیزى براى آنان حلال شده است بگو چیزهاى پاکیزه براى شما حلال گردیده و [نیز صید] حیوانات شکارگر که شما بعنوان مربیان سگهاى شکارى از آنچه خدایتان آموخته به آنها تعلیم داده‏ اید [براى شما حلال شده است] پس از آنچه آنها براى شما گرفته و نگاه داشته‏ اند بخورید و نام خدا را بر آن ببرید و پرواى خدا بدارید که خدا زودشمار است (۴)

 

خدا منابع زمین را براساس گوشتخواری و گیاه خواری در مجموع با هم تنظیم کرده است. اگر همه مردم دنیا گیاه خوار شوند، برای تامین منابع و ویتامینهای لازمه بدن؛ نیاز به کاشت انواع گیاهان مختلف است که زمین و منابع آبی زمین جوابگوی آن نیست. گوشتخواری خیلی از مشکلات و کمبودهای ویتامینی را بصورت خلاصه تر و ساده تر حل خواهد کرد.  اصلا گوشتخواری یک نعمت رحمانی است که در پیشبرد زندگی بشر خیلی مفید است.

ایدئولوژی شیطانی قابل انگاشت روی جسم نیست. اگر کسی بخواهد آن را روی جسمش نگاشت کند، بیمار می‌شود و تضاد در نهاد او بوجود میاید. گیاه خوار میگوید، گوشت حیوانات را نباید خورد زیرا حیوانات جان دارند. اما از یک طرف دیگر او با یک پارادکس و تضاد همراه است، زیرا گیاهان هم جان دارند. چطوری این تضاد را برای خود حل میکند؟ او از همان اول، هر روز با این تضاد سر وکله میزند و به این طریق وجود تضادها برای او عادی میشود. شیطان می گوید که زندگی مجموعه ای از آشتی تضادهاست. به این طریق شیطان خیلی راحت و حرفه ای، انسانها را به سمت خودش دعوت میکند. در حالی که خدای مهربان می فرماید که تسلیم دستورات خدا شوید تا به تضاد نرسید و گیر شیطان نیفتید. این همان اسلام و تسلیم است.

گیاهخوارانی که گیاه خواری را آئین خود قرار داده اند، با مقدس‌تر شدن از خدا، ناخواسته برای شیطان فعالیت می‌کنند. کسی که مسلمان است و هر گوشتی را بر خود حرام میکند، مجبور است خیلی از آیات قرآن را نادیده بگیرد و آن را نادرست بداند.  این خودش شروع نوعی ایجاد عصیان و آشوب در وجود اوست. در کارهایی مثل گلد کویست، اگر در تبلیغات فعال نباشی موفق نمی‌شوی؛ در ایدئولوژی‌های شیطانی هم باید یک فعالیتی علیه خدای رحمان صورت دهی تا بتوانی بمانی وگرنه بیرونت می‌کنند. عدم تسلیم در مقابل فرامین خدا، یکی از فعالیتهای شیطانی است در جهت روشن نگهداشتن آتش تضاد در جهان.

از نظر علمی هم ثابت شده است که گوشتخواری باعث تداوم و تکثیر حیوانات می‌شود. فرض کنید همه گیاه خوار شوند؛ اگر همه انسانها گیاهخوار شوند به رقیب حیوانات تبدیل می‌شوند و در این رقابت، قطعا انسان پیروز خواهد شد و این روش به ضرر حیوانات خواهد بود و در مکتب گیاه خواری، خشونت علیه حیوانات خیلی بیشتر میشود.

پروتئین‌های حیوانی  باعث پرورش جسم انسان‌ها می‌شوند و این نوع ویتامین‌ها هیچ وقت به فراوانی گوشت، در گیاهان یافت نمی‌شوند. کسانی که ایدئولوژی عدم گوشت خواری را برای خود انتخاب می‌کنند، معمولاً دوران رشد جسمی خود را سپری کرده‌اند و استخوان بندی خود را محکم کرده‌اند. آیا آنها حاضرند که کودکان خود را از گوشت محروم کنند؟ یک کارگر و یا فردی که فعالیت بدنی بالایی دارد هیچ وقت نمی‌تواند عدم گوشت خواری را انتخاب کند، زیرا نمی‌توان از طریق گیاهخواری، ویتامین‌ها و انرژی‌های لازمه فعالیت بدنی زیاد را تامین کرد. سبک غذایی انسان باید طوری باشد که ضعیف نشود و توانایی فعالیت‌های بدنی خود را از دست ندهد. تحریم کردن گوشت نوعی قهر با نظام رحمانی است.

یکی که مدتی گیاهخوار بود، می‌گفت که در حین گیاهخواری سر سوداگری داشته است و  حس‌های ششم او فعال‌تر بوده‌اند و می‌گفت که مثلاً افتادن یک پیرزن را در خیابان چند ثانیه قبل از وقوع می‌دیده است. برای توضیح این مورد بهتر است مرور کنیم که انسان در بعد مادی از چهار لایه تشکیل شده است این لایه‌ها باید با همدیگر هماهنگ باشند وگرنه فرد در توهمات و حس ششم خواهد افتاد و حتی دچار بیماری‌های روانی خواهد شد.

 

وقتی که مثلا لایه احساس ما با لایه جسمی و ناری ما هماهنگ نباشد، آنوقت لایه احساس و ناری ما از چشم و گوش ما جلوتر می‌افتند و اتفاقاتی توهم زا برای انسان می‌افتد که او را به اشتباه می‌اندازد و فرد در این توهم می افتد که دارای قدرتهای خارق العاده شده است! وقوع این اتفاق ، یعنی هماهنگی بین لایه‌ها از بین رفته است و فرد  چیزهایی می‌بیند که آن را کرامت برای خود حساب می‌کند در حالی که این نوع کرامت بی‌فایده است و هیچ سودی ندارد و حتی مضر هم هست. مطلع شدن از افتادن یک پیرزن یک ثانیه زودتر چه مشکلی را از ما حل می‌کند؟ غیر از اینکه فرد را مغرور و خیالاتی می‌کند و فرد فکر می‌کند که دارای نیروهای ماورایی و حس ششم و فوق العاده است!

اینها یک نوع باریکی ادراکی است که باعث ناهماهنگی بین لایه‌هاست که در مصرف مخدرات و مشروبات الکلی هم خیلی پیش می‌آید. کسانی که مشروب الکلی مصرف می‌کنند، به گفته خودشان می‌توانند رانندگی کنند و مشکلی در رانندگی ندارند ولی با این تفاوت که آنها فقط جاده را می‌بینند. مثلا اگر در حین رانندگی یکی جلوی ماشین بیاید، دیگر او را در نظر نمی‌گیرند و نمی‌توانند این موقعیت جدید را کنترل و مدیریت کنند. زیرا مشروب الکلی باریکی ادراکی پیش می‌آورد. افراد مست، مشکلات را از جنبه‌های مختلف نمی‌توانند حل کنند و فقط یک بُعد آن را می‌بینند و در حین بروز مشکل، خود را گم می‌کنند. دلیل اصلی عدم رانندگی در حین مستی همین است وگرنه افراد مست به ظاهر می‌توانند رانندگی کنند و در ظاهر مشکلی هم ندارند. مغز افراد خیلی باهوش بعضی مواقع سریع‌تر از دست آنان عمل می‌کند و به همین خاطر دست خط آنان زیاد جالب نیست. زیرا بین دست و مغز آنان ناهماهنگی پیش میاید. به این طریق ناهماهنگی بین لایه ها، باعث بروز چنین مشکلاتی میشود.

وقتی خدای حکیم مشروب را حرام می‌کند و گوشت را حلال می‌کند یعنی آن خالق یکتا می‌داند که انسان سر سوداگری دارد و کار دست خودش می‌دهد. چیزی که خدا به آن راضی باشد، همان خوب است. هرچه که خدا انتخاب کند و او بفرماید، همان کم مشکل‌تر و مطمئن‌تر است. ما باید تسلیم روش‌های خدا شویم. هرجا دستورات خدا را کنار بزنید دچار مشکل می‌شوید. عدم گوشتخواری به نوعی از خدا مقدس‌تر و متعصب‌تر شدن است. افراد گیاهخوار با انتخاب این نوع ایدئولوژی، خود را دچار سوداگری و خیال پردازی می‌کنند و خود را در زندگی دچار مشکل می‌کنند. فقط آئینی که خدا معرفی میکند، پایدار است و لاغیر.

 

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا ﴿۹

قطعا این قرآن به [آیینى] که خود پایدارتر است راه مى ‏نماید و به آن مؤمنانى که کارهاى شایسته مى کنند مژده مى‏ دهد که پاداشى بزرگ برایشان خواهد بود (۹)

 

در هندوئیسم، به عنوان مهد گیاه خواری، هدف اصلی گیاه خواری ، پرهیز از خشونت معرفی شده است. زیرا گیاه خواران با عدم استفاده از منابع گوشتی، انرژی های بدن خود را پایین می آورند و خود را ضعیفتر میکنند. آنان بجای حل موضوع خشونت در معنویت خویش، از نظر جسمی انرژی های خود را پایین می آورند تا خود را کنترل کنند و خشونت را در خود کم کنند. این روش پوشاندن مشکل و پاک کردن صورت مساله است. آنان گوشت نمی خورند تا از نظر جسمی، بدنی و جنسی ضعیف شوند و در نتیجه تحریک نشوند و به همین خاطر سطح انرژی ها و کالری های بدن خود را پایین می آورند. اگر چه این روش در ظاهر شاید ساده و منطقی به نظر برسد، ولی انسان ضعیف شده برای ادامه زندگی از هر نظر به دردسر خواهد افتاد. انسان در جامعه زندگی میکند و باید خود را با آن وفق دهد و ضعف جسمی او باعث میشود که دیگران بر او مسلط شوند. خدای مهربان در طول دوازده ماه، فقط یک ماه آن را دستور به روزه داری فرموده است. اگر ضعیف شدن جسمی انسان مشکلی را حل میکرد، می بایست حداقل یازده ماه دستور به روزه داری می داد. اما آن قادر متعال فقط یک ماه روزه داری را اعلام فرموده است و حتی این ماه روزه داری هم در جهت تقویت ایمنی بدنی و روانی خود ماست. مرتاضان با روزه داری های طولانی، خود را ضعیف میکنند و افرادی هم که زحمت روزه داری یک ماه از دوازده ماه سال را به خود نمی دهند، باز از نظر ایمنی خود را ضعیف میکنند. خدا موافق ضعیف شدن انسانها نیست. گیاه خواران هم باعث ضعیف شدن سیستم ایمنی کالبد و روان خود خواهند شد. انسان مستضعف، کسی است که از نظر جسمی، عقلی، احساسی و ناری ضعیف شده باشد. هر روشی که باعث این ضعف شود، روشی مستکبرانه است و باید از آن دوری شود.

اما دلیل ابتدایی و اولیه خیلی از کسانی که گوشت را بر خود حرام میکنند؛ نه پرهیز از خشونت، بلکه وسواس فکری و حسی است. مثلا یکی در دوران بچگی یک مرغ جلو چشمهای او ذبح کرده اند؛ احساسات او تحت تاثیر این حادثه قرار گرفته و اکنون او دیگر گوشت مرغ نمی‌خورد. او در واقع نسبت به گوشت مرغ وسواس پیدا کرده است. این یک نوع آلرژی در لایه‌های عقل و احساس و ناری است.

یا یکی دیگر، یکبار یک مو در داخل غذایش پیدا شد.  این فرد تا سال‌ها از آن نوع غذا نخورد؛ در حالی که وجود مو در این غذا اتفاقی بوده است و همیشه مو داخل غذا که نیست. در واقع لایه جسمی او با این غذا مشکلی ندارد. این لایه احساس و عقل اوست که کارها را پیچیده می‌کند و وجود مو داخل غذا را خیلی بزرگنمایی می‌کند و برای این مو، خیالبافی ها میکند. فرد نمی تواند بین احساس و عقل خویش هماهنگی برقرار کند و به این طریق یک نوع غذا را تا ابد برای همیشه بر خود ممنوع میکند. ناهماهنگی بین لایه عقل و احساس و جسم این چنین مشکلاتی را پیش می‌آورد.

آیا ما می‌توانیم از پستان گاو به طور مستقیم شیر بخوریم؟ اگرچه حالا امکانش نیست و نمی‌توانیم ولی در خیلی جاها، بچه‌ها مستقیم از پستان گاو شیر می‌خوردند، مشکلی هم با آن نداشتند. پیش آمده است که افراد شهری دوشیده شدن شیر از پستان گاو را مستقیم نظاره کرده‌اند ولی از آن به بعد، دهن به شیر نزدند. این ادا و اطوارها و حساسیتها یک نوع تضاد در لایه عقلانی و احساسی و جسمی است. اما او براساس تصورات ذهنی خود، که ناشی از نظاره گری دوشیده شدن شیر است، فکر می‌کند این شیر کثیف است. در یک دوربین مخفی به افراد شیر گاو دادند ولی در پایان به آنها می‌گویند که شما شیر خر خوردید؛ بعضی از افراد آن را بالا آوردند. این نوع حساسیت، حساسیتی نیست که واقعا جسم را تحت تاثیر قرار داده باشد و بلکه فقط یک نوع وسواس فکری ذهنی است. خیلی ها کله پاچه نمی خورند و از آن حالت تهوع می گیرند ولی این دلیل بر ممنوع و حرام بودن آن نیست و بلکه مطابق سلیقه آنان نیست. بشر بیشتر با لایه‌های بالایی خودش مشکل دارد وگرنه جسم خاکی او با شیر گاو و یا شیر خر هیچ مشکلی ندارد. این‌ها یک نوع گره‌های روانی و یا فکری هستند.

نماز و روزه ماه رمضان یکی از این ابزارهاست که کانفلیکت و تضاد بین این لایه ها را حل می‌کند و ارتباط بین آنها را هماهنگ‌تر می‌کند و از خیال پردازی‌ها و سوداگری‌ها جلوگیری می‌کند. شیاطین لایه‌های مختلف انسان‌ها را با تحت فشار گذاشتن به هم می‌ریزند و انسان‌ها را دچار وسواس فکری و ذهنی می‌کنند.

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَى الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا ﴿۸۳

آیا ندانستى که ما شیطانها را بر کافران گماشته‏ ایم تا آنان را اذیت کنند (۸۳)

 

این نوع ناهماهنگیها در لایه های مختلف بصورت زیر است:

 

لایه

برهم زننده آن

لایه عقل

توهمات و سفسطه ها

لایه احساس

حساسیتهای بیخودی

لایه ناری

آتش درونی افراد و جذبه ها

 

ترس از سوسک یک ترس غیر واقعی است. بعضی ها الکی سوسک را به عنوان یک حیوان وحشتناک در ذهن خود تصور می‌کنند؛ در حالی که اینطوری نیست و هرچه هست توهمات و حساسیت‌ها و آلرژی‌های درونی است که آدمیان را از واقعیت دور می‌کند.

معمولاً گیاه خواران کسانی همچون انیشتین و سایر افراد سرشناس را مثال می‌زنند که گیاهخوار بوده‌اند. اگرچه هیچ وقت ثابت نشده است. اما توجه نمی‌کنند که هیتلر هم گیاهخوار بوده است و خیلی از خوانندگان سبک‌های شیطانی هم گیاه خوارند.

عدم گوشتخواری و ممنوع کردن گوشت یک نوع معنویت غلط است که کردار نیک نیست و بلکه یک کردار فیک است. غذاهایی که نام غیر خدا بر آن برده میشود حرام است. و این ربطی به گوشت و غیر گوشت ندارد. هر حیوانی که برای غیر خدا ذبح شود و یا هر غذای دیگری با نام غیر خدا پخته و نذر شود، حرام است.

 

وَمَا لَکُمْ أَلَّا تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَکُمْ مَا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَإِنَّ کَثِیرًا لَیُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ ﴿۱۱۹

و شما را چه شده است که از آنچه نام خدا بر آن برده شده است نمى ‏خورید با اینکه [خدا] آنچه را بر شما حرام کرده جز آنچه بدان ناچار شده‏ اید براى شما به تفصیل بیان نموده است و به راستى بسیارى [از مردم دیگران را] از روى نادانى با هوسهاى خود گمراه مى کنند آرى پروردگار تو به [حال] تجاوزکاران داناتر است (۱۱۹)

 

آن چیزی که خدا حرام کرده است ، نذر و ذبح برای غیر خداست و خدای حکیم از مومنان میخواهد که این را برخود حرام کنند. خدای مهربان این نوع حساسیتها و آلرژیها را از ما میخواهد. گوشت خوک، خون، گوشت مردار و هر آنچه که با نام غیر خدا ذبح شود؛ حرام است و ما باید جسم، عقل، احساس خود را به این مورد حساس کنیم و این روش زندگی مناسبی است که خدا پیشنهاد میدهد.

 همانطور که می بینید وقتی خدای مهربان چیزی را حرام میکند، بخاطر ماهیت دینی آن چیز است. حیوانی که برای غیر خدا و با نام غیر خدا ذبح شده باشد، گوشتش حرام است زیرا تغذیه لایه مادی با نام غیر خدا، لایه احساسات و عقل و ناری ما را هم تحت تاثیر قرار میدهد و انسان را به سمت شرک متمایل میکند. گوشتی که برای غیر خدا ذبح و قربانی شده است ، در ظاهر از نظر لایه جسمی با گوشت های دیگر فرقی ندارد ولی هر خوراکی که وارد بدن انسان میشود، ماهیت مادی خوراک وارد معده میشود؛ اما ماهیت عقلی وارد لایه عقل و ماهیت احساسی آن وارد لایه احساس ما میشود و به این طریق مستقیم لایه های عقل و احساس ما را هم تحت تاثیر قرار میدهد و فرد چشم باز میکند می بیند که در شرک و اعمال شرک آمیز گیر افتاده است و دلبسته آن اعمال شده است.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ﴿۸۷

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید چیزهاى پاکیزه‏ اى را که خدا براى [استفاده] شما حلال کرده حرام مشمارید و از حد مگذرید که خدا از حدگذرندگان را دوست نمى دارد (۸۷)

 

وَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلَالًا طَیِّبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ ﴿۸۸

و از آنچه خداوند روزى شما گردانیده حلال و پاکیزه را بخورید و از آن خدایى که بدو ایمان دارید پروا دارید (۸۸)

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَرِمَاحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَخَافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۹۴

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید خدا شما را به چیزى از شکار که در دسترس شما و نیزه ‏هاى شما باشد خواهد آزمود تا معلوم دارد چه کسى در نهان از او مى‏ ترسد پس هر کس بعد از آن تجاوز کند براى او عذابى دردناک خواهد بود (۹۴)

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیًا بَالِغَ الْکَعْبَةِ أَوْ کَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاکِینَ أَوْ عَدْلُ ذَلِکَ صِیَامًا لِیَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَمَنْ عَادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَاللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ ﴿۹۵

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید در حالى که محرمید شکار را مکشید و هر کس از شما عمدا آن را بکشد باید نظیر آنچه کشته است از چهارپایان کفاره‏ اى بدهد که [نظیر بودن] آن را دو تن عادل از میان شما تصدیق کنند و به صورت قربانى به کعبه برسد یا به کفاره [آن] مستمندان را خوراک بدهد یا معادلش روزه بگیرد تا سزاى زشتکارى خود را بچشد خداوند از آنچه در گذشته واقع شده عفو کرده است و[لى] هر کس تکرار کند خدا از او انتقام مى‏ گیرد و خداوند توانا و صاحب‏انتقام است (۹۵)