خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی
خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی

جادوی شیاطین (قسمت شصت و هفت) آخر الزمان (قسمت 5 ) دفع کردن دیوها


 

 

 

 

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت شصت و هفت)

آخر الزمان (قسمت  5 )

دفع کردن دیوها

 

وَالْعَصْرِ ﴿۱

سوگند به عصر [دوره زمانی] (۱)

 

إِن ٱلْإِنسَٰنَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲

که واقعا انسان دستخوش زیان است (۲)

 

إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳

مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیک کرده و همدیگر را به حق سفارش و همدیگر را به شکیبایى توصیه کنند (۳)

 

در آخر دوره ها و اعصار، جریان جهان طوری پیش میرود که فاصله بین حق و باطل خیلی بیشتر میشود ولی تشخیص حق از  باطل مشکل تر میشود. بنابراین کسانی که به پیام سوره العصر (پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک و گفتار صبر) عمل نکنند، دچار خسران بزرگی میشوند و این خسران به آن معناست که بدون آن که خود بدانند، دنباله رو و طرفدار باطل میشوند.  مدت زیادی و یا شاید یک عمر طول میکشد تا یاد بگیریم که دل خوش کردن به اشخاص و ماشین های زیبا، لباس های گران قیمت، خانه های لوکس و احزاب و گروههای سیاسی نوعی بت پرستی است. اما در آخر دوره ها و عصرها، افراد، انتخاب خودشان را کرده اند.

شیطان خواب را از آدمها می گیرد و اینطوری اذیتشان میکند. شیطان فکر آدمها را مشغول نگه میدارد. بیشتر مردم شبها تا دیر وقت نمی خوابند و به خیال خویش، تفریح میکنند و فیلمها و شوها و کلیپها نگاه میکنند و یا گوش میکنند ولی غافلند از اینکه آنها نمیتوانند بخوابند و به همین خاطر اینها را نگاه میکنند؛ علت کلی این مشکل این است که مردم طهارت باطنی خویش را از دست داده اند.

در بعضی زمانها و عصرها، دنیای انسانها و اجنه به هم دیگر خیلی نزدیک میشوند و در این حالت دوره ها عوض میشوند. سوره العصر به این موضوع مهم اشاره دارد و پیام مهم سوره العصر (پندار نیک-کردار نیک- گفتار نیک- گفتار صبر)  برای برون رفت از این بحران است. زمان زرتشت یکی از این زمانها بوده است که شیاطین بصورت دیو و حتی در خیلی از موقعیتها، در حد جسمانی بر محیط انسانها تنزل می یافتند. شیاطین در زمانهای قدیم، بطور جسمانی وارد دنیای انسانها میشدند. اما این بحران در آن زمان تمام شد و این شکل از فرود شیاطین به دنیای انسانها خاتمه یافت و یا خیلی کم شد. قرآن طریقه جدید فرود شیاطین به دنیای انسانها را در عصر حاضر بیان فرموده است. در حالت عادی شیاطین میتوانند انسانها را وسوسه کنند و برای وسوسه نیازی به فرود ندارند. اما در حالتهای خاصی شیاطین میتوانند بر انسانها فرود آیند و در این حالت به آنها دیو گفته میشود. از نظر بعضی ها کلمه دیو کهنه شده است و در قدیم استفاده میشد ولی این کلمه دوباره باید استفاده شود. در زمان قدیم شیاطین فرود آمده به دنیای انسانها، بصورت جسمانی دیده میشدند، اما با تغییر دوره ها و فاصله افتادن بین اَبعاد جن و انس، این امکان از آنها گرفته شد. در تغییر دوره ها و پایان عصرها، توانایی های انسانها و اجنه تغییر ماهیت میدهند. از نظر قرآن، دیوها همان شیاطین هستند که بر افراد فرود می آیند. در قسمت 64 گفته شد که وقتی در عربی، از فعل تَنزَّلُ همراه با شیطان استفاده شود، یعنی حضور مغناطیسی یا جسمی شیطان صورت گرفته است و این تعریف جدید دیو است برای عصر ما. خطر تنزُّل شیاطین در دنیای انسانها آنقدر مهم است که بهتر است از این به بعد، شیاطین فرودآمده را دیو بنامیم، تا بهتر خطر فرود آمدن شیاطین را حس کنیم.

 

هَلْ أُنبِّئُکُمْ عَلَى مَن تَنزَّلُ الشَّیَاطِین ﴿۲۲۱

آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسى فرود مى ‏آیند (دیو) (۲۲۱)

 

تَنزَّلُ عَلَى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ ﴿۲۲۲

بر هر دروغزن گناهکارى فرود مى ‏آیند (۲۲۲)

 

یُلْقُون السَّمْعَ وَأَکْثَرُهُمْ کَاذِبُون ﴿۲۲۳

که [دزدانه] گوش فرا مى دارند و بیشترشان دروغگویند (۲۲۳)

 

در آیه بالا خدای حکیم می فرماید که  آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسى فرود مى ‏آیند (یعنی بصورت دیو در آیند).  آیه بعدی در جواب می فرماید (تَنزَّلُ عَلَى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ ) بر هر دروغگوی گناهکاری. دروغگوی گناهکار یعنی کسی که گفتار بد، کردار بد را بکار می برد. أَفَّاکٍ به معنای کسی است که راه حقیقت را کج میکند و همان راه کژی و ناراستی است.زرتشت هم همین معنی را در پندار بد، کردار بد، گفتار بد مد نظر داشت.

خدا در بعضی آیات از تَنزَّلُ و در بعضی آیات از نَزَلَ و یا أَنزَلَ استفاده فرموده است. فرق در این است که در اولی، حضور جسمانی و یا حضور مغناطیسی صورت می گیرد ولی برای فعل دومی حضور جسمانی و مغناطیسی (حضور فیزیکی) صورت نمی گیرد. همانطور که در شب قدر، ملائکه در زمین حضور فیزیکی پیدا میکنند و برای این امر از تَنزَّلُ استفاده شده است .

 

تَنزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْن رَبِّهِمْ مِن کُلِّ أَمْرٍ ﴿۴

در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر کارى [که مقرر شده است] فرود آیند (۴)

 

برای فهم بیشتر به آیه زیر دقت کنید که خدا در آن می فرماید که شیاطین در نزول قرآن، نتوانسته اند تَنزَّلُ پیدا کنند. یعنی در نزول قرآن، شیاطین نتوانستند بصورت دیو (حضور جسمانی) در آن دخالت کنند.

 

وَمَا تَنزَّلَتْ بِهِ الشَّیَاطِین ﴿۲۱۰

و شیطانها آن را فرود نیاوردهاند (۲۱۰)

 

وَمَا یَنبَغِی لَهُمْ وَمَا یَسْتَطِیعُون ﴿۲۱۱

و آنان را نسزد و نمىتوانند [وحى کنند] (۲۱۱)

 

إِنهُمْ عَن السَّمْعِ لَمَعْزُولُون ﴿۲۱۲

در حقیقت آنها از شنیدن معزول [و محروم]اند (۲۱۲)

 

از آنجا که در آیه های قرآن، شعر همیشه متضاد وحی آمده است، پس در نوشتن کتابهای شعر، شیاطین بر شاعران تَنزَّلُ پیدا میکنند و بیشتر شعراء، اشعار خویش را با حضور فیزیکی شیاطین می سرایند و خودشان هم به این نیروی بیگانه اقرار میکنند. مولوی اقرار میکند:

 

ای که درون جان من تلقین شعرم می‌کنی گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم

 

یا حافظ از شخص سومی میگوید که شعرها را به او الهام میکند:

 

آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت یار شیرین سخن نادره گفتار من است

 

سبک جدید ورود دیوها به دنیای انسانها، اشعار ، آهنگهای آلفایی و فیلمهای توهمی و فیلمهای در مورد خیانت و ... است. به همین خاطر قرآن طهارت را دوباره باز تعریف میکند و به آن شکل جدیدی می بخشد. طهارت از نظر قرآن یعنی دوری از آلودگیهای باطنی و ظاهری. یک آهنگ آلفایی برای ما یک نوع آلودگی صوتی بحساب میاید. نگاه ناپاک و توجه ناپاک به نامحرم یک نوع آلودگی چشمی و یا بصیرتی بحساب میاید. نگاه کردن به تصاویر و فیلمهای مستهجن هم یک نوع آلودگی بصیرتی است. تماس ناپاک و نیت ناپاک هم یک نوع آلودگی بحساب میاید. فرق این نوع آلودگی با آلودگی ظاهری این است که این نوع آلودگی دیده نمیشود. اما آلودگی ظاهری دیده میشود. این نوع آلودگیها، نفس و روان انسان را مسموم میکنند. خدای حکیم در مورد ارتباطات با زنان پیامبر در قرآن می فرماید:

 

یا أَیُّهَا الَّذِین آمَنوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَن لَکُمْ إِلَى طَعَامٍ غَیْرَ ناظِرِین إِناهُ وَلَکِن إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنسِین لِحَدِیثٍ إِن ذَلِکُمْ کَان یُؤْذِی النبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنکُمْ وَاللَّهُ لَا یَسْتَحْیِی مِن الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُن مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُن مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِن وَمَا کَان لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِن ذَلِکُمْ کَان عِندَ اللَّهِ عَظِیمًا ﴿۵۳

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید داخل اتاقهاى پیامبر مشوید مگر آنکه براى [خوردن] طعامى به شما اجازه داده شود [آن هم] بى‏آنکه در انتظار پخته‏ شدن آن باشید ولى هنگامى که دعوت شدید داخل گردید و وقتى غذا خوردید پراکنده شوید بى‏آنکه سرگرم سخنى گردید این [رفتار] شما پیامبر را مى ‏رنجاند و[لى] از شما شرم مى دارد و حال آنکه خدا از حق[گویى] شرم نمى ‏کند و چون از زنان [پیامبر] چیزى خواستید از پشت پرده از آنان بخواهید این براى دلهاى شما و دلهاى آنان پاکیزه‏ تر است و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقا [نباید] زنانش را پس از [مرگ] او به نکاح خود درآورید چرا که این [کار] نزد خدا همواره [گناهى] بزرگ است (۵۳)

 

خدا در این قسمت از آیه (وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُن مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُن مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِن) می فرماید که اگر از زنان پیامبر چیزی خواستید، از پشت پرده از آنان بخواهید که این برای قلب شما و آنها، پاکیزه تر (أَطْهَرُ) است. اطهر( پاکیزه تر) در این آیه به معنای این است که طهارت فقط طهارت ظاهری نیست، بلکه طهارت باطنی هم باید باشد. هر نوع ورودی ناپاک ، طهارت باطنی را به هم می ریزد. اگر طهارت به هم ریخته شود، روان آدمی محل فرود شیاطین (فرود شیاطین = دیو) میشود. ورودی ناپاک از نظر قرآن ، گوش دادن موسیقی آلفایی، مشغول شدن به شعر خوانی ، فیلمها و کلیپهای نامناسب و ... است.  هر کدام از این ورودیها، ناپاکی بوجود میاورد. به همین خاطر خدا میفرماید که ای مومنان و مومنات ابصار خویش را فرو نهید. زیرا ابصار (دیدگان، بینشها) یکی از مهمترین محل ورودیهای ما انسانهاست.

 

وَقُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْن مِن أَبْصَارِهِن وَیَحْفَظْن فُرُوجَهُن

 

قُلْ لِلْمُؤْمِنین یَغُضُّوا مِن أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ 

 

به مردان مؤمن بگو که چشمان خود را رام کنند (و به زنان خیره نشوند)، و عفت خود را حفظ کنند. این برای آنها پاک تر است. خدا همین دستور را مو به مو برای زنان هم فرموده است.  یک فرمان ساده قرآن مانند "چشم هایت را رام کن" منجر به رفتار متواضعانه ای می شود که به نوبه خود نگرانی های مربوط به آزار و اذیت جنسی و غیر جنسی و حسادت و تنفر و طمع را برطرف می کند.

در صورتی که ابصار و دیدگان خویش را نپوشانیم و تقوا پیشه نکنیم، انواع آلودگی وارد بدن و روان ما شده و روانمان بیمار میشود. بیمارشدن روان یعنی فرودآمدن شیاطین بر افراد. خدا به زنان دستور میدهد که زنان دیگر را مسخره نکنند و عیبجویی نکنند و غیبت نکنند. زیرا این ورودیها بشدت روان آنان را به هم میریزد و آلودگی وارد روان آنان میشود. وقتی ورودیها مناسب نباشد، قطعا خروجیها هم مناسب نخواهد بود.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ یَکُنَّ خَیْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۱۱

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کند شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانى زنان [دیگر] را [ریشخند کنند ] شاید آنها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقبهاى زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند (۱۱)

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ ﴿۱۲

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از بسیارى از گمانها بپرهیزید که پاره‏ اى از گمانها گناه است و جاسوسى مکنید و بعضى از شما غیبت بعضى نکند آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‏ اش را بخورد از آن کراهت دارید [پس] از خدا بترسید که خدا توبه‏ پذیر مهربان است (۱۲)

 

در عصر ما، مردم بیشتر اوقات سرشان توی گوشی است و انواع کلیپها را نگاه میکنند. این همه نگاه کردن، ورودیهای آلوده ای را به روان افراد تزریق میکند. پوشاندن ابصار و دیدگان به معنای پوشاندن ابصار در فضاهای مجازی هم است. انسانها باید از ورودیهای ناپاک دوری کنند تا خروجی هایشان پاک باشد و زندگی خویش را امنتر و لذتبخش تر کنند. باید بدانیم که شیاطین فقط بر روانهای ناپاک و آلوده فرود می آیند. در این حالت است که بصورت دیو در روان افراد ظاهر میشوند و افراد را غل و زنجیر میکنند. بعضی جادوگران برای اینکه شیاطین بصورت دیو بر آنها ظاهر شوند، مدتها ادرار خود را مینوشند و نجاسات می خورند و یا کتابهای آسمانی را میسوزانند و یا کارهای ناپاک دیگر انجام میدهند تا که دیوها بر وجود آنان مسلط شوند و یک سری کارها بر روی آنها انجام دهند. زیرا شیاطین بصورت دیو فقط بر کسانی فرود می آیند که افاک اثیم (کژرو گنهکار بدگفتار بدکردار) باشند. جادوگران خیلی خوب میدانند که شیاطین وقتی بر آنها فرود می آیند که روانشان ناپاک باشد و طهارت نداشته باشند؛ به همین خاطر روان خویش را کثیف میکنند. هر آنچه که خدا فرموده است، برعکسش را انجام میدهند و به این طریق روان خویش را ناپاک میکنند. چهل شبانه روز نجاست میخورند، کتاب آسمانی پاره میکنند و خیلی کارهای کثیف دیگر انجام میدهند. تا که دیو بر روان آنان فرود آید و کارهای مسخره ای همچون سیخ در بدن فروکردن و روی زغال راه رفتن و ... را به کمک دیوها انجام دهند. حتی انجام خیلی از گناهان کثیف مثل زنا، غیبت، تهمت و ... بخاطر این است که افراد (بدون این که خود بدانند) میخواهند شیاطین بصورت دیو بر آنها تسلط یابند. زیرا آنها نیرومندی و عزت را در این حالت می بینند.

افاک اثیم کلید فهم طریقه فرود شیاطین به صورت دیو بر انسانهاست.  بد گفتار بد کردار. شما  وقتی با کسی بد صحبت نکنید، مطمئناً درصد بد رفتار کردن هم خیلی کم میشود. وقتی با کسی بد صحبت کنید، درصد درگیری فیزیکی هم زیادتر میشود. نکته فوق مهمی که ما در این آیات بدست می آوریم این است که افراد با گرفتن حالت افاک اثیم (بدگفتار-بدرفتار) روان خویش را آلوده و ناپاک میکنند و در این حالات گرفتار دیوها میشوند. پس شیاطین وقتی فرود آیند به صورت دیو در می آیند و بیشتر بیماریهای روانی در حالتی برای انسانها بوجود میاید که شیاطین بر انسانها فرود می آیند. این حالت در آیه یُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَکْثَرُهُمْ کَاذِبُونَ  بیان شده است. وقتی شیاطین بر انسانها فرود آیند، بصورت دیو در می آیند؛ در آن صورت براحتی میتوانند انسان را هر لحظه گوش و رصد کنند ( یُلْقُونَ السَّمْعَ ) و هر اقدامی را رصد کنند و در نتیجه افراد تحت کنترل آنان قرار می گیرند.

 

یُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَکْثَرُهُمْ کَاذِبُونَ ﴿۲۲۳

که [دزدانه] گوش فرا مى دارند و بیشترشان دروغگویند (۲۲۳)

 

در وسوسه عادی شیاطین، افراد وسوسه میشوند ولی در فرود آمدن شیاطین به صورت دیو، افراد کنترل میشوند. وقتی انسانها با فرود شیاطین در روان خویش کنار آیند، یعنی دیو پرست شده اند و این تعریف جدید شیطان پرستی است. خدا در مورد رجم شیاطین می فرماید:

 

وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّیَاطِینِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِیرِ ﴿۵

و در حقیقت آسمان دنیا را با چراغهایى زینت دادیم و آن را مایه طرد شیاطین [= قواى مزاحم] گردانیدیم و براى آنها عذاب آتش فروزان آماده کرده‏ ایم (۵)

 

طبق فرموده آیه بالایی، مصابیح، رجم است برای شیاطین. شیاطین از راهنمایی و راه راست خوششان نمی آید. از پاکیزگی ، از طهارت ، از اخلاص ، از پاکی خوششان نمی آید و در این جاها فرود نمی آیند. مصابیح هر آن چیزی است که روشنی و راهنمایی و راستی است. یک ستاره میتواند یک مصباح باشد، زیرا مردم بوسیله آن مسیریابی میکنند. به همین خاطر شیطان در تلاش است که حق و باطل را قاطی کند و به این طریق حق را بپوشاند ولی با نشانه ها و راهنمایی هایی که خدا در سیستم رحمانی برای مردم گذشته است، میتوان حیله های شیطان را براحتی پنبه کرد و نابود کرد.

برای دور کردن دیوها از محیط خویش، دستورات مهمی در قرآن آمده است که با رعایت آنها براحتی میتوان آنان را دک کرد. دیوهای عصر ما دیده نمیشوند ولی سایه سنگین آنان بر مردم احساس میشود. نمونه این سنگینی ، فاصله افتادن بین مردان و زنان است. خدا مرد و زن را آفریده است تا روی زمین زوج هم باشند و بین آنان رحمت و مودت باشد؛ اما شیطان کاری کرده است که زنان و مردان در جامعه کنونی ما به همدیگر رضایت نمی دهند و همدیگر را نمیخواهند و ازدواج نمی کنند. هر چند دلیل عمده عدم ازدواج، بوجود آمدن شرایط سخت جامعه برای ازدواج و همچنین مشکلات اقتصادی است. اما دلیل اصلی عدم ازدواج، فرود آمدن دیوها بر جامعه است. مردم ورودیهای خویش را در جامعه و فضاهای مجازی کنترل نمی کنند و طهارت خویش را نگه نمی دارند و باعث فرود آمدن شیاطین بر خود بصورت دیو میشوند. همانطور که در زمانهای قدیم، در بابل، شیاطین بصورت دیو تنزل پیدا کرده بودند و با جادو ، بین زنان و مردان، فاصله می اندختند.

 

وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۱۰۲

و آنچه را که شیطانها در سلطنت‏ سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند پیروى کردند و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان[صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر مى ‏آموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروى کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم [سحر] نمیکردند مگر آنکه [قبلا به او] مى گفتند ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى و[لى] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایى مى ‏آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند هر چند بدون فرمان خدا نمى‏ توانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند و [خلاصه] چیزى مى ‏آموختند که برایشان زیان داشت و سودى بدیشان نمى ‏رسانید و قطعا [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهره‏ اى ندارد وه که چه بد بود آنچه به جان خریدنداگر مى‏ دانستند (۱۰۲)

 

هاروت و ماروت میخواستند مردم را از سحر دیوها آگاه کنند ولی مردم از این آگاهی و دانش که هاروت و ماروت در اختیار مردم می گذاشتند، سوء استفاده کرده و از آن برای فاصله انداختن بین زنان و مردان استفاده میکردند. هم اکنون هم همین بلا سر مردم آمده است. تکنولوژیی های اینترنت، ماهواره ، تلویزیون و ... از این ها سوء استفاده میشود. قطعا بدانید که این تکنولوژیها بدون کمک خدا قابل کشف نبوده است. بشر بیچاره تر از آن است که بتواند بدون کمک خدا، چیزی را کشف کند. قطعا فرشتگان خدا در یاد دادن این علوم به انسانها دست دارند و بدون اینکه انسانها خود بدانند، این علوم در ذهن آنان انداخته میشود. ولی بشر مغرور فکر میکند که خودش به تنهایی این کار کرده است. خدا این تکنولوژیها را برای انسان هموار کرده است تا که صحیح از آن استفاده کند ولی متاسفانه مردم با استفاده غلط از این تکنولوژیها، دیوها را بر خود مسلط کرده و باعث فاصله انداختن و فاصله افتادن بین زنان و مردان شده است و این همان سحر و جادو است. فردی که هر روزه دو سه ساعت از وقت خویش را به نگاه کردن به استایل زندگی سلبریتی های پولدار تلف میکند، چطوری میتواند برای زندگی مشترک به زن و یا مردی ساده مثل خودش رضایت دهد. وقتی ورودیها کثیف و غلط باشند، خروجی هم جور نخواهد شد. چنین افرادی خیلی به ندرت میتوانند زوج خویش را روی زمین پیدا کنند. اگر شیاطین بر زندگی و جامعه فرود آیند، دیگر همه مردم احساس سنگینی می کنند و از زندگی نا امیدند و در خیلی از موارد و امورات زندگی به بن بست میرسند. نشانه های وجود دیو در جامعه همین است. برای دک کردن و دفع کردن و بیرون راندن این شیاطین از محیط و وجود خودمان باید طبق قرآن عمل کنیم.

این قسمت از مقاله، قسمت شصت و هفتم جادوی شیاطین است. اگر از قسمت یکم مطالعه کرده باشید، با طرز تفکر قرآنی مقالات آشنایی پیدا کرده اید. در این قسمت،  خوابی را که چند هفته پیش دیدم را برایتان بازگو میکنم. مدتی پیش از خدا خواستم که به من نشان دهد که چطوری شیاطین بر دنیای انسانها فرود می آیند و راههای مقابله با آن را به من یاد دهد. خدای مهربان دعای من را جواب داد و طی خواب و بصورت تمثیلی به من چندین روش قرآنی را یاد داد که به آن طریق میتوان از فرود شیاطین جلوگیری کرد. این خواب تجربه شخصی خودم است ولی برای خودم نوعی آموزش بود. من این خواب را اینجا تعریف میکنم و توصیه میکنم شما هم بخوانید.

 

1) افراط و تفریط و تقدیس اشیاء و یا پیامبران و اشخاص مذهبی

 

در خواب دیدم که در کنار جنگلی هستم و این جنگل پر از درختان قدیمی و پیر بود، دیوهای زیادی در آن زندگی میکردند؛ پرسیدم که این دیوها در این جنگل چکار میکنند؛ گفته شد که مردم این درختان را مقدس می پندارند و به این درختان قدسیت بخشیده اند و احترام خاصی برای این درختان قائلند، طوریکه از چوب آن استفاده نمی کنند. دیوها و شیاطین این جنگل از این قداست و حمد و ستایشی که نثار درختان میشود، تغذیه میکنند؛ به همین خاطر دیوها در اینجا هستند.

 

طبق فرموده قرآن هر گونه حمد و ستایش و قدسیت فقط برای خدا جایز است. فرض کنید یک جایی هست که مردم یک درخت را مقدس می پندارند و برای آن درخت احترام ویژه ای قائلند، طوری که حتی از آن استفاده نمی کنند ولی به آن تبرک می جویند، زیرا که آن را مقدس می پندارند. این نوع تقدیس خوشایند شیاطین است، زیرا انرژی و ستایشی که مردم برای درخت بروز میدهند، به درخت نمی رسد؛ و شیاطین بجای درخت، این ستایشها و احترامها را دریافت میکنند و به این طریق این جور جاها جای خوشایندی برای فرود شیاطین است. درخت موجودی است که خدا آن را آفریده است و برای منظور و هدف مشخصی خلق شده است. تقدیس نمودن و ستایش نمودن او بسیار بی معنی است. نیروی ماورائی قائل شدن برای یک درخت، همان چیزی است که شیاطین خوششان میاید و از آن طریق بر محیط زندگی انسانها فرود میایند.

شیاطین مثل انگل می مانند و احترامها و ستایشهایی که برای اشیاء و یا کسانی دیگر انجام میشود را دریافت میکنند و متاسفانه مردم از این مورد مهم بی خبرند. زیرا یک درخت از دعا و ستایش و نیایش افراد بی خبر است و در نتیجه دیوها دور و بر این درخت مقدس کمین میکنند و این ستایشها و دعاها را دریافت میکنند و قوی تر میشوند و بر افراد قربانی بیشتر چنگ می اندازند. کسانی که در دعاها مسیح و سایر پیامبران را میخوانند و یا ستایش میکنند؛ از آنجا که ایشان از دعاهای دعاکنندگان غافلند؛ این دعاها و ستایشها به دیوها می رسد و آنان را قوی تر میکند. بنابراین هر گونه تقدیس غیر خدا شامل پیامبران و صالحین، به ضرر خود افراد است. این مهمترین روش فرود دیوها در زندگی انسانهاست.

 

وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ ﴿۵

و کیست گمراه‏ تر از آن کس که به جاى خدا کسى را مى‏ خواند که تا روز قیامت او را پاسخ نمى‏ دهد و آنها از دعایشان بى‏ خبرند (۵)

 

در زمان قدیم، مردم ملائکه را به کمک میخواندند و عبادت می کردند. آنان این ملائکه را ایزدان می نامیدند. بنابراین ایزد باران، ایزد جنگ، ایزد زیبایی، ایزد طوفان و ... داشتند. مردم ستایشها و نیایشها و دعاها و توجه خویش را نثار این ایزدان میکردند. اما طبق آیه قرآنی ، این ستایشها به ملائکه نمیرسید و بلکه به اجنه و شیاطین می رسید. قرآن خیلی واضح این نکته را بیان می فرماید که خدا روزى را که همه آنان را محشور مى ‏کند آنگاه به فرشتگان مى‏ فرماید آیا اینها بودند که شما را ستایش و نیایش می کردند. مى‏ گویند منزهى تو سرپرست ما تویى نه آنها، بلکه جنیان را مى ‏پرستیدند بیشترشان به آنها اعتقاد داشتند.

 

وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ أَهَؤُلَاءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ ﴿۴۰

و [یاد کن] روزى را که همه آنان را محشور مى ‏کند آنگاه به فرشتگان مى‏ فرماید آیا اینها بودند که شما را مى ‏پرستیدند (۴۰)

 

قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ ﴿۴۱

مى‏ گویند منزهى تو سرپرست ما تویى نه آنها بلکه جنیان را مى ‏پرستیدند بیشترشان به آنها اعتقاد داشتند (۴۱)

 

وقتی افراد می میرند، عزیز میشوند و توسط فرزندان و اقوام تقدیس و بزرگنمایی میشوند. این تقدیس و بزرگنمایی، بزرگترین خطری است که دیوها را به آن محیط میکشاند. به همین خاطر خدای مهربان، می فرماید که در صورت مرگ نزدیکان و یا رخداد یک مصیبت، به خدا پناه برید.

 

الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿۱۵۶

[همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مى‏ گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏ گردیم (۱۵۶)

 

شیطان براحتی میتواند بوسیله گسترش تعصبات نژادی، تعصبات قومی، تعصبات زبانی و تعصبات مذهبی؛ برای افراد تقدس ایجاد کند و به این طریق دیوها و شیاطین را وارد محیط زندگی کند و به این طریق آنان را گمراه کند. در زمانهای قدیم، مردن نزدیکان آنقدر سخت بوده است، که مردم اجساد مرده را نزدیک خود نگه میداشتند و با آن زندگی میکردند. همین رسم زشت و ناپسند، دیوها را وارد زندگی افراد میکرد و برای همیشه در بند میشدند. برای دفع کردن دیوها و شیاطین از محیط، باید این جور رسمها و تعصبات را کنار میگذاشتند و یکی از جنبه های طهارت همین بود.

یکی از انحرافات مهم جامعه، ایجاد هاله تقدس برای بزرگان مذهبی است. هاله تقدس، مهمترین خوراک دیوهاست. مثلا در جامعه کنونی وقتی تصویر پیامبر مسیح یا پیامبر محمد را نمایش میدهند، دور و بر سر آنان را نورانی نمایش میدهند. یا طوری به آنان محبت می ورزند انگار که نعوذبالله خدایند.

 

مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ ﴿۱۶۵

و برخى از مردم در برابر خدا همانندهایى [براى او] برمى‏ گزینند و آنها را چون دوستى خدا دوست مى دارند ولى کسانى که ایمان آورده‏ اند به خدا محبت بیشترى دارند کسانى که [با برگزیدن بتها به خود] ستم نموده‏ اند اگر مى‏ دانستند هنگامى که عذاب را مشاهده کنند تمام نیرو[ها] از آن خداست و خدا سخت‏ کیفر است (۱۶۵)

 

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ ﴿۱۶۶

آنگاه که پیشوایان از پیروان بیزارى جویند و عذاب را مشاهده کنند و میانشان پیوندها بریده گردد (۱۶۶)

 

یا اینکه در روابط زن و مرد جملات افراطی بین آنان گسترش داده میشود. مثلا به همدیگر میگویند برات می میرم. در حالیکه اینطوری نیست و اینها یک نوع افراط و تفریط است. این افراط و تفریطها خوراک دیوها میشود. مثلا دیده اید که فردی به معشوق خود می گوید تو جانی و جانانی. خوب با اندکی تامل متوجه می شویم آن فرد یک لهو الحدیث را به زبان آورده و دروغ بزرگی گفته است؛ چون طرف مقابل نه جان اوست و نه جانان. ابراز این احساسات افراطی، تغذیه شیاطین است. به همین خاطر کسانی که وارد این احساسات افراطی میشوند، دیگر نماز نمی خوانند. زیرا شرط اصلی نماز ، وجود طهارت است که آنها ندارند. وقتی یک دیو از فرد تغذیه معنوی میکند، یعنی فرد طهارت ندارد. یک انگل از یک محیط کثیف تغذیه میکند. انگل در محیط تمیز و طاهر نمیتواند زندگی کند.

توجهات افراطی به کلیپهای فضای مجازی، طوری که افراد از آن وقت به بعد، دنبال همان کلیپها و تصاویر هستند؛ نوعی تعذیه شیاطین و دیوهاست. حتی بعضی محیطهای مجازی، هوشمندانه با توجه به سابقه شما، علاقه شما را تشخیص میدهند و بعدا اخبار و تصاویری را به شما نمایش میدهند که شما خوشتان بیاید و متاسفانه این همان جادو کردن افراد است.

 خیالپردازی و توهم هم نوعی تغذیه دیوهاست. محبت کردن و عشق ورزیدن در توهمات و خیالات، نوعی ایثار معنویت کاذب به دیوهاست و دیوها محکمتر و بهتر در ذهن شما لانه میکنند.

هیچ چیزی و هیچ کسی بجز خدا مقدس نیست. خدا هیچوقت کلماتی مثل بیت المقدس را در قرآن استفاده نفرموده است. خدا بجای بیت المقدس، از مسجد الاقصی استفاده فرموده است. بیت المقدس فقط یک مسجد است و از زمان تاسیس یعنی زمان پیامبر سلیمان یک مسجد و عبادتگاه بوده است و قرار بوده است که جای پرستش خدا باشد. اما اکنون محل رقابت قدرتهای بزرگ است و همگی دنبال اینند که از زیر این جایگاه، کتیبه های سلیمان را پیدا کنند و بوسیله آن جادو و قدرت پیدا کنند. حتی اگر این کتیبه ها و انگشتر و یا هر چیز دیگری هم پیدا شوند؛ این اشیاء مادی بدون خود سلیمان، کوچکترین ارزش و قدرتی ندارند.  به همین خاطر این مکانها که مردم در آن به دنبال نیروهای جادویی هستند؛ اکنون و در زمان حال محل تمرکز شیاطین و اجنه و دیوهاست. کسانی دنبال پیدا نمودن انگشتر و اشیاء و کتیبه ها برای دستیابی به قدرت هستند؛ در واقع می گویند که پیامبر سلیمان یک جادوگر بوده است. در حالیکه کارهایی که پیامبر سلیمان در بدست گرفتن اجنه و شیاطین و دیوها انجام میداد، به قدرت خدا بوده ست. خدا این مُلک را دیگر به کسی اعطا نخواهد کرد. توانایی های سلیمان دیگر به کسی غیر از او داده نخواهد شد.

 

قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ﴿۳۵

گفت پروردگارا مرا ببخش و ملکى به من ارزانى دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد در حقیقت تویى که خود بسیار بخشنده‏ اى (۳۵)

 

بیت المقدس، در زمان کنونی ما، پر است از دیوها و شیاطین و به همین خاطر است که در این مکان سالهاست که جنگ تمام نمیشود و همیشه خونهای زیادی ریخته شده است و ریخته میشود. البته به توصیه خدای حکیم، نباید به مقدسات دیگران و حتی بت پرستان توهین کرد. زیرا توهین کردن خودش نوعی گفتار بد است و دیوها را فراخوانی میکند.

حسادت و تنفر هم به نوعی فراخوانی دیوهاست. به همین خاطر خدا می فرماید که :

 

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ﴿۱بگو پناه مى برم به پروردگار سپیده دم (۱)

 

مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ ﴿۲از شر آنچه آفریده (۲)

 

وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ﴿۳و از شر تاریکى چون فراگیرد (۳)

 

وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ ﴿۴و از شر دمندگان افسون در گره ‏ها (۴)

 

وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ﴿۵و از شر [هر] حسود آنگاه که حسد ورزد (۵)

 

یا به زبان دیگر حسادت نوعی پندار بد است. تنفر هم نوعی پندار بد است. اینها همگی خوراک شیاطین و دیوها هستند. در این مورد میتوان مثالهای زیادی ذکر کرد.

 

2) خانواده و دوستان خویش را با خدا و با ستایش نام خدا آشنا کنید

 

در قسمت دیگری از خوابم، خانواده ای را دیدم که در تمام مدت ، نزدیک جنگل خواب بودند و از خطرات دیوها آگاه نبودند و انگار به وجود دیوها در جنگل عادت کرده بودند.

 

قطعا خانواده و دوستان تاثیر شگرفی بر محیط آدمیان دارند. محیط خانواده ای که همگی خدا پرستند و همگی خدا را از دل یاد میکنند و ذکر میکنند؛ برای زندگی آرام خیلی بهتر است و دک کردن شیاطین در چنین خانواده ای بسیار راحت تر است.

 

وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى ﴿۱۳۲

و کسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شکیبا باش ما از تو جویاى روزى نیستیم ما به تو روزى مى‏ دهیم و فرجام [نیک] براى پرهیزگارى است (۱۳۲)

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ ﴿۶

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید خودتان و کسانتان را از آتشى که سوخت آن مردم و نگهاست‏ حفظ کنید بر آن [آتش] فرشتگانى خشن [و] سختگیر [گمارده شده] اند از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپیچى نمى کنند و آنچه را که مامورند انجام مى‏ دهند (۶)

 

اما خانواده ای که ورودیهای خویش را کنترل نمی کنند و هر چیزی را میشنوند و یا می بینند و خدا را ستایش و شکر نمی کنند و نماز بجا نمی آورند، در بقیه افراد هم تاثیر گذار است و شیاطین در چنین خانواده ای به صورت دیو فرود می آیند. بنابراین نصیحت و هدایت به نحو احسن افراد یک خانواده و دوستان بسیار بر جامعه تاثیر گذار است. اجنه و شیاطین به بیت طاهر و پاک ، دسترسی ندارند. گاهی امکاناتی اعم از فیلمها و آهنگها و گروههای مجازی در اختیار افراد خانواده قرار میدهی، که باعث گمراهی آنان میشود و آنان خود خطرات را احساس نمی کنند ولی با دست خودشان، خودشان را در تله می اندازند. شکرگذاری به خاطر نعمتهایی که خدا به خانواده ها میدهد، بزرگترین راه دک و دفع کردن دیوها و شیاطین از خانواده هاست.

 

3) کردار نیک غلط و اشتباه

در قسمت دیگری از خوابم دیدم که در کنار یک چشمه آب هستم. آب چشمه دو مسیر داشت. در یکی از مسیرهایش بجای اینکه آب در مسیر سراشیبی از بالا به پایین جریان یابد، از پایین به بالا جریان می یافت و این مورد عجیبی بود که من با دیدن آن خیلی تعجب کردم و حس خوبی پیدا نکردم.

 

شیاطین تلاش دارند که پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک و گفتار صبر را منحرف کنند. مثلا ممکن است کسی در اینترنت در یک کلیپی مشاهده کند که یکی یک گربه زخمی را از مرگ حتمی نجات میدهد. در این حالت فردی که گربه را نجات میدهد، کردار نیکی انجام میدهد؛ اما کسی که نگاه می کند تحت تاثیر کلیپ قرار گرفته و می رود یک گربه میخرد و در خانه نگهداری میکند و به گربه ترحم میکند و به این طریق فریب میخورد و فکر میکند که کار نیکی انجام میدهد. در حالی که کردار کسی که گربه زخمی را نجات داده است با کردار تقلید کننده بسیار متفاوت است. اولی یک کردار نیک واقعی انجام داده است اما دومی فقط فیلم بازی میکند و خیال میکند که کار نیک انجام میدهد. شیطان کردار نیکهای تقلبی اختراع میکند. ترحم و توجهات فرد اولی به گربه واقعی است و یک کار خالصانه است . اما ترحم و توجهات فرد تقلید کننده واقعی نیست و فقط یک امر احساسی است. بنابراین شیطان ترحم و توجهات فرد دومی را می دزدد و آن را برای خود مصادره میکند و از آن تغذیه معنوی میکند. شیطان ترحم و توجهات فرد اولی را نمی تواند بدزدد، زیرا خالصانه و واقعی است.

به همین خاطر، آدمی باید روی خود را خالصانه به طرف فقط خدا برگرداند. پیامبر ابراهیم خیلی جالب می گوید:

 

إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿۷۹

من از روى اخلاص پاکدلانه روى خود را به سوى کسى گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم (۷۹)

 

کسی که گربه را نجات میدهد و کسی که بخاطر تقلید از اولی، گربه نگهداری میکند. اولی کارش خالصانه است و دیگری کارش احساسی و خودخواهانه است. کسی که یک گربه زخمی را تیمار میکند و بعد آن را رها میکند؛ کارش برای خداست و رو به خدا برگردانده است. اما کسی که صرفا جهت تقلید، یک گربه سالم را مثل بچه اش نگهداری میکند، برای لذت بردن خودش است و ماهیت این دو خیلی متفاوت است. اولی یک کار نیک است اما دومی فقط یک کار تقلیدی است و کار نیکی نیست و فرد در اینجا فریب میخورد و خیال میکند که کار نیک انجام داده است. چرا این فرد یک گربه بیمار و یا یک گربه که یک پایش را از دست داده است را نگهداری نمی کند! بنابراین در صداقت این افراد باید شک کرد.

 

الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴿۱۰۴

[آنان] کسانى‏ اند که کوشش‏شان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مى ‏پندارند که کار خوب انجام مى‏ دهند (۱۰۴)

 

این ها نوعی افراط است. این مورد در مورد گفتار نیک هم صادق است. یکی هست که در حین برخورد با همکارش میگوید: قربانت بروم، فدایت شوم، نوکرتم چاکرتم!  این جملات اضافی نوعی زیاده روی است و گفتار نیک بحساب نمی آید. عادت خوبی که خارجی ها دارند این است که در نامه نگاری ها، در تعارفات افراط نمی کنند. مثلا در یک نامه می نویسند؛ با سلام و احترام فلان امر اجرا شود از طرف .... اما نامه نگاری های فرهنگ اجتماعی ما پر است از گفتارهای افراطی. با عرض سلام و احترام؛ خدمت حضرت عالی؛ این بنده حقیر و فقیر خواهش و استدعا و تمنا میکند که اگر صلاح دانستید ....

این همه خضوع و خشوع برای کی؟! در حالی که انسانها باید نهایت خضوع و خشوع خویش را در بارگاه باریتعالی به نمایش بگذارند نه در بارگاه بنده های خدا. این نوع انرژیها و ستایشها که برای درگاه غیر خدا صرف و خرج میشود، به مصرف اجنه و شیاطین میرسد و آنان روزبروز قوی تر میشوند. اگر نامه های نوشته شده در زمان شاهان ایران زمین را در تاریخ بخوانید، متوجه میشوید که چقدر مردم خود را در مقابل یک پادشاه ذلیل و حقیر میکردند!

در جامعه کنونی، کردار نیک و گفتار نیک منحرف شده است. جریان آب بطور عادی از سمت بالا به سمت پایین است. اما گروههای منحرف، این جریان را عوض و برعکس میکنند. مثلا قرآن در آیه های متعددی بندگان خدا را پیشنهاد میکند و نصیحت میکند تا بردگان را آزاد کنند. اما طالبان و خیلی از گروههای مسلمان تندرو اعلام میکنند که برده داری در اسلام آزاد است و میتوان بچه ها و زنان را به عنوان برده گرفت و فروخت. قرآن برده داری را توصیه نکرده است و در قرآن از هر راهی و بهانه ای توصیه به آزاد کردن برده ها میدهد. وقتی خدا دستور به آزاد سازی برده ها داده است، پس یعنی گرفتن آن مجاز نیست.

تمام پیامبران دینشان اسلام بوده است و خدا در تنها دینش اعلام داشته است که خشونت و تجاوز وجود ندارد. اصلا دین برای از بین بردن تجاوز و خشونت است. این یک اصل اساسی دین است. اگر گروهی برای دفاع از دین ، خشونت و تجاوز به خرج دهند؛ ثابت میکنند که اصلا دین خدا را قبول ندارند. برای از بین بردن باطل، نمیتوان از روشهای باطل استفاده کرد. فقط روش حق است که باطل را از بین می برد.

 

وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا ﴿۸۱

و بگو حق آمد و باطل نابود شد آرى باطل همواره نابودشدنى است (۸۱)

 

بنابراین باطل نمی تواند باطل را از بین ببرد، بلکه باطل با باطل ترکیب و ادغام میشود و یک باطل بزرگتر درست میشود.

 

باطل علیه باطل دیگر  =  باطل بزرگتر

باطل متحد با باطل دیگر  =  باطل بزرگتر

 

بعضی ها می گویند که هدف وسیله را توجیه میکند و آنان به هر طریقی میخواهند که باطل را از بین ببرند. اما با بکار بردن روشهای باطل، خواسته و ناخواسته خودشان به گروه باطل ملحق میشوند.

شاید بعضی جاها که از یک جنگ و مناقشه بین المللی صحبت میکنید، بعضی افراد ناخودآگاه می گویند که این دولتهای مخالف دروغ می گویند و همگی دستشان توی یک کاسه است؛ این گفته ناخواسته باطل+باطل را به یاد می آورد. باطل + باطل یک باطل بزرگتر تشکیل میدهد، هر چند که مخالف هم باشند؛ ولی هر دو دستشان توی یک کاسه (باطل بزرگتر) است.

جادو ، جادو را از بین نمیبرد، بلکه جادو با جادو ادغام میشود و شیاطین قوی تر میشوند. کسانی که برای از بین بردن جادو، پیش دعانویس میروند و او هم برای آنها یک دعا مینویسد (این هم خودش یک نوع جادوست) در واقع میخواهند جادو را با جادو دفع کنند و این جادوها با همدیگر ادغام میشوند و در نتیجه تغذیه شیاطین بهتر فراهم میاید و فرد قربانی اینجا بیشتر در جادو فرو میرود.

حتی افراد مذهبی هم در چنین دامی افتاده اند و همان اعمال جادوگران را به اسم ابطال سحر و جادو انجام می دهند. مثلا آیه های قرآن را روی کاغذی نوشته و به فرد قربانی می دهند که آن را مثل گردن بند دور گردنش بیندازد تا از شر شیطان حفظش کند! این همان سحر و جادوست، اما در قالب مذهب. یا اینکه فال حافظ می گیرند و به یک نوشته استخاره میکنند و این همان جادوست ولی آنچنان به نرمی که کسی متوجه جادو بودنش نمیشود.

بعضی افراد برای جبران یک فحاشی و غیبت و یا افاکی؛ آنان هم این روشهای کثیف را در مورد طرف مقابل بکار میبرند و این خودش به نوعی از بین بردن باطل با باطل است. در حالیکه نمی دانند که با اینکار خودشان هم در کنار باطل قرار می گیرند و در دامن دیوها می افتند. باطل با باطل از بین نمیرود. از بین بردن باطل با باطل، خودش یک نوع تله است برای به دام انداختن افراد و این یکی از بزرگترین جادوهای دیوهاست.

بعضی گروههای تندرو به مردم حمله میکنند و کارهای انتحاری انجام میدهند  به خیال خویش میخواهند باطل را از بین ببرند و یا اینکه به اسم امر به معروف و نهی از منکر برای دیگران مزاحمت ایجاد میکنند. در حالیکه روشهای باطل، باطل را از بین نمی برد و بلکه با باطل ادغام میشود و باطل بزرگتری بدست میاید. شیطان برای درست کردن جنود خویش؛ حتی گروههای اضداد را هم قبول میکند و اختلاف و دشمنی داخلی جنودش ، برایش کوچکترین اهمیتی ندارد. وقتی دو شعله آتش به هم برسند، همدیگر را خاموش نمی کنند، بلکه گسترده تر میشوند. بنابراین روش باطل، باطل را از بین نمی برد. هدف ، هر وسیله و روشی را توجیه نمی کند. خدا برای مقابله با شر، روش باطل را توصیه نمی کند. بکاربردن باطل ، نوعی فریب دادن خداست؛ کسی بخواهد خدا را فریب دهد، فریب به خودش بر میگردد.

 

یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ ﴿۹

با خدا و مؤمنان نیرنگ مى‏ بازند ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمى‏ زنند و نمى‏ فهمند (۹)

 

گاهی بعضی گروههای منسوب به اسلامی، دست به عملیات انتحاری میزنند و پیش خود فکر میکنند که باطل را نابود کرده اند. غافل از آنکه با این کار، خودشان به باطل پیوسته اند و در باطل وحدت وجود پیدا کرده اند. به همین خاطر هزاران بار عملیات انتحاری انجام میدهند و جان خود و دیگران را می گیرند ولی بجز خراب کردن نام اسلام؛ نتیجه ای عایدشان نمیشود. اما گاهی یک فرد خدا پرست، با یک کردار نیک و یا گفتار نیک؛ و صبر بر آن ؛ چنان تغییری را ایجاد میکند که دنیا را تغییر میدهد. زیرا این فقط حق و راستی است که باطل را از بین می برد و هیچوقت روش باطل ، باطل را از بین نمی برد.

خدمت به معلولین و نگهداری از ایتام امر کاملا پسندیده ای است؛ اما زیاده روی در ترحم و دلسوزی نسبت به این افراد امر پسندیده ای نیست. در صورت هر گونه زیاده روی در احترام و محبت به این گروهها، آنان را دلسرد میکند و ترحمات و توجهات اضافی به تغذیه معنوی شیاطین تبدیل میشود. احترام واقعی به یک معلول، این است که لاینی از پیاده رو برای او اختصاص داده شود و برای او ویلچر تهیه شود تا زندگی راحتتری داشته باشد.

وقتی چاپلوسی میکنید، هم خودت را در معرض دیوها قرار میدهی و هم طرف مقابل را در معرض تله آنها قرار میدهی. چاپلوسی و مدح دیگران و اشعار آنقدر خطرناکند که بسیاری از پادشاهان خونریز تاریخ، به دلیل چاپلوسی و تملق و اشعار اطرافیان خویش در چنین توهماتی افتادند. با چاپلوسی و تملق و اشعار، انرژیها و ستایشهایی ساطع میشود که خوراک دیوهاست. دیوها بر چاپلوسی کننده و شونده هر دو تسلط پیدا میکنند؛ باید از چنین محیطهایی دوری کرد. چنگیزخان از همان ابتدا، چنگیزخان خونریز نبوده است؛ تملق و چاپلوسی اطرافیان عامل مهمی در خونریز شدن او بوده است.

احترام به گاو و سایر حیوانات این نیست که از خوردن گوشت آنان جلوگیری شود، بلکه معنای واقعی احترام به حیوانات این است که آزار و اذیت نشوند و اگر هم ذبح میشوند، با روشی خیلی راحت و با کمترین زجر ذبح شوند. آریایی ها قبل از ظهور زرتشت ، با روشهای خیلی وحشیانه ای گاوها را ذبح میکردند. به این طریق که آنقدر به سر گاو می کوبیدند و یا آنقدر به او نیزه میزدند تا گاو بمیرد. این رسم هم اکنون هم در میان ماتادورها در اسپانیا و بعضی کشورهای اروپایی رایج است. نیزه های خاردار در گردن گاو فرو میکنند تا بالاخره گاو با زجر کامل می میرد و این افراد از این مراسم مسخره لذت می برند. اما بعضی از مردم در مقابل این روش وحشیانه قربانی کردن گاو، گاوها را تقدیس کردند و در این امر زیاده روی کردند. هر گونه تقدیس حیوانات، باعث به هدر رفتن انرژی و معنویت ساطع شده میشود و این معنویت به دیوها می رسد و دیوها روز به روز قدرتمندتر میشوند. بنابراین تقدیس گاو در میان هندوها، به نفع گاوها نیست، بلکه به نفع دیوهاست. دیوها معنویت خاصی را از این احترامها و تقدیسها کسب میکنند. تقدیس گاو یک نوع عرفان شرقی است. تمام عرفانهای قدیم و جدید، بر این مبنا استوارند که به دیوها انرژی و معنویت کاذب تزریق میکنند.

تقدیس گاو در میان هندوها شرایط بدی را برای زندگی در هندوستان پیش آورده است. گاوها در خانه ها و مغازه ها و خیابانها و کوچه های شهرها آزادانه رفت و آمد میکنند و کسی نمیتواند جلو آنها را بگیرد. کوچه ها و خیابانها پر است از مدفوع و ادرار گاو. کسانی که اهل هند نیستند؛ بخاطر عدم بهداشت و بوی بسیار بد و تند محیط، نمیتوانند براحتی در چنین محیطی بزیند. در بیشتر نواحی هند، دستشویی وجود ندارد و این بخاطر تقدیس گاو است. زیرا جایی که گاو آزادانه هر جا خواست مدفوع کند و بوی بدی همه جا را بگیرد؛ دیگر وجود دستشویی برای آدمیان، اهمیتش را از دست میدهد. در هند گوشت گاو نباید خورده شود و بیشتر مردم در تغذیه ، مشکلات جدی دارند و مشکلات بسیار جدی دیگری که ناشی از تقدیس گاو است. افراط و تفریط در مورد یک موجود مثل گاو، تعادلات و توازنات رحمانی را از بین می برد و زندگی را بر مردم مشکل میسازد. زمین برای افراط و تفریط مناسب نیست و افراط و تفریط مطابق سیستم رحمانی نیست و زندگی کثیف و محیط کثیف مناسب زندگی دیوهاست. به همین خاطر، خدا در سوره الرحمان می فرماید که از اندازه  مگذرید و میزان را به هم نزنید و افراط و تفریط نکنید.

 

أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ﴿۸

تا مبادا از اندازه درگذرید (۸)

 

وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ﴿۹

و وزن را به انصاف برپا دارید و در سنجش مکاهید (۹)

 

وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ ﴿۱۰

و زمین را براى مردم نهاد (۱۰)

 

کسانی که گاو را مقدس می پندارند، توزان محیط زندگی خویش را به هم میزنند و در نتیجه توازنهای دیگر را هم رعایت نمی کنند. مثلا خیلی ها توی هند بدون هیچگونه دلیلی در خیابانها بوق ممتد میزنند و آلودگی صوتی ایجاد می کنند و البته مثل اینکه خودشان اذیت نمیشوند ولی دیگران تحمل چنین شرایطی را ندارند. کسی که وجود بوی بد در همه محیطهای جامعه برایش مهم نباشد، آلودگی صوتی هم برایش اهمیتی ندارد.

ذکر این موارد از زندگی هندوستان بخاطر اثبات این مساله است که افراط و تفریط در مورد تقدس بخشیدن به یک موجود سودمند و مفید مثل گاو؛ مسیر زندگی و استایل زندگی جامعه ای را عوض میکند و در بیشتر مواقع توازن سیستم رحمانی را به هم میزند. تقدس بخشیدن و افراط و تفریط در مورد هر کسی و یا هر چیزی، به مرور زمان، استایل زندگی غلطی را به افراد دیکته میکند و فرهنگ یک جامعه را تعیین میکند و موافق سیستم رحمانی نیست.  

بنی اسرائیل از خدا دستور می گیرند که باید یک گاو ذبح کنند. اما آنان با پیچاندن دستور، کار را بر خود مشکل کردند. خدا به آنها میگوید که یک گاو (بَقَرَةً) را ذبح کنند. خدا از کلمه بَقَرَةً بدون ال تعریف استفاده میکند. این یعنی خدا گاو خاصی مد نظرش نبوده است و بلکه هر گاوی مورد قبول واقع میشد.

 

 وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ ﴿۶۷

و هنگامى که موسى به قوم خود گفت‏ خدا به شما فرمان مى‏ دهد که ماده گاوى را سر ببرید گفتند آیا ما را به ریشخند مى‏ گیرى گفت پناه مى برم به خدا که [مبادا] از جاهلان باشم (۶۷)

 

اما بنی اسرائیل ، تعریف خدا را عوض کردند و ال  تعریف را به کلمه بَقَرَةً اضافه نمودند (الْبَقَرَ) و آن را از حالت کلیت خارج کردند و کار را بر خود مشکل کردند و با این کار داشتند در کار خویش گره ایجاد میکردند.

 

قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ ﴿۷۰

گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن گرداند که آن چگونه [گاوى] باشد زیرا [چگونگى] این ماده گاو بر ما مشتبه شده و[لى با توضیحات بیشتر تو] ما ان شاء الله حتما هدایت ‏خواهیم شد (۷۰)

 

جالب است که در نهایت بنی اسرائیل بعد از سوالات فراوان و گره ایجاد کردن در امر خدا به موسی میگویند که ای موسی حالا حق را گفتی (قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ). آنان به روش خویش حق را تعریف میکردند و کامل تسلیم امر خدا نمیشدند. البته اگر در نهایت اگر این قسمت از آیه (إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ ) را نمی گفتند، موفق به آن نمیشدند.

 

قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَا شِیَةَ فِیهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُوا یَفْعَلُونَ ﴿۷۱

گفت وى مى‏ فرماید در حقیقت آن ماده گاوى است که نه رام است تا زمین را شخم زند و نه کشتزار را آبیارى کند بى ‏نقص است و هیچ لکه‏ اى در آن نیست گفتند اینک سخن درست آوردى پس آن را سر بریدند و چیزى نمانده بود که نکنند (۷۱)

 

افراد احساسات و توهمات خویش را در وقایع دخالت میدهند و با تحریف کلمات و وقایع ، آن را به نفع خویش تغییر میدهند. اشعار در طول تاریخ معانی را عوض کرده است و جریان آب را عوض کرده است. اشعار مهمترین روش جادوی شیاطین است.

در زمان ما، خیلی از کلمات معانی صحیح خویش را از دست داده اند و تغییر معنی داده اند. مثلا ربا را رواج میدهند و آن را سود می نامند. زنا میکنند و اسم آن را رابطه گذاشته اند و یا جادو به کار می برند و اسم آن را به جذب انرژی کائنات  و کسب معنویت تغییر داده اند. یا اینکه انحرافات جنسی اعم از همجنس گرائی، تغییر جنسیت و ... را با رنگین کمان نمایش میدهند. مواد مخدر را دوا و دارو می نامند. روانگردانی را شفا می نامند. مشروبات الکلی را رانی و آب میوه می نامند. فمنیسم را شجاعت زنانه می نامند. خشونت و قلدری را شجاعت مردانه می نامند و هزاران تحریف دیگر.

 

4) تقدیس حیوانات و اشیاء باعث تغذیه معنوی دیوها میشود

خدای مهربان ، در خوابم جواب یک سوال دیگرم را هم داد. من قبلا از خدا خواسته بودم که راز قربانی کردن را به من بگوید. از خدا خواستم که به من نشان دهد، که چرا قربانی کردن لازم است و چه فایده ای دارد.

 

وقتی هندوها برای گاو تقدیس قائل میشوند و او را ستایش میکنند، در واقع گاو از این موضوع چیزی نمی داند و حتی او به این تقدیس نیازی ندارد و این عمل برایش هم مهم نیست و کوچکترین ارزشی ندارد. به همین خاطر تقدیس و ستایش گاو یک دروغ و کژی است. ولی نکته دیگر این است که این ستایشها و تقدیسها به شیاطین میرسد و شیاطین به همین خاطر بر آن جامعه فرود می آیند و بصورت دیو بر آن جامعه چنبره میزنند و سنگینی آنان در جامعه هند بطور واقعی احساس میشود. هر چند که رعایت حقوق حیوانات یک امر پسندیده است ولی افراط و تفریط در این مورد کار شیطان است. زیرا افراط و تفریط انرژیهای کاذب معنوی برای دیوها فراهم می آورد و به این طریق اسراف کنندگان و افراط کنندگان میشوند برادران و خدمت گذاران دیوها.

 

إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا ﴿۲۷

چرا که اسرافکاران برادران شیطانهایند و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است (۲۷)

 

دانشمندان ثابت کرده اند که بعضی گیاهان احساساتشان از حیوانات هم بیشتر است. بنابراین پرهیز از گوشت خواری و گرایش به گیاه خواری به علت رعایت حقوق حیوانات یک امر افراطی است. خدا حیوانات و گیاهان را برای استفاده انسان آفریده است و خوردن گوشت آنان بدون اسراف و زیاده روی مشکلی ندارد.

 

وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشًا کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ ﴿۱۴۲

و [نیز] از دامها حیوانات بارکش و حیوانات کرک و پشم‏دهنده را [پدید آورد] از آنچه خدا روزیتان کرده است بخورید و از پى گامهاى شیطان مروید که او براى شما دشمنى آشکار است (۱۴۲)

 

وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَنًا وَجَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعَامِ بُیُوتًا تَسْتَخِفُّونَهَا یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَیَوْمَ إِقَامَتِکُمْ وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثًا وَمَتَاعًا إِلَى حِینٍ ﴿۸۰

و خدا براى شما خانه ‏هایتان را مایه آرامش قرار داد و از پوست دامها براى شما خانه ‏هایى نهاد که آن[ها] را در روز جابجا شدنتان و هنگام ماندنتان سبک مى‏ یابید و از پشمها و کرکها و موهاى آنها وسایل زندگى که تا چندى مورد استفاده است [قرار داد] (۸۰)

 

در زمانهای قدیم که بسیاری از مردم گاو را مقدس می شماردند و حتی گوشت او را نمی خوردند. به این طریق این روش به مذاق شیاطین خوش می آمد و منبع در آمد معنوی آنان بود. خدا برای ابطال این سحر؛ دستور به قربانی کردن گاو  و گوسفند برای خدا میداد. قربانی کردن گاو و گوسفند با نام خدا انجام می پذیرفت، ستایش و حمد خدا در آن بود و به این خاطر شیاطین و اجنه را رجم و دک میکرد و آنان را تغذیه معنوی نمی کرد. هر کار خیر و صحنه خیری که برای خدا انجام پذیرد، هزاران دیو را دک و رجم میکند. به همین خاطر کردار نیک و پندار نیک و گفتار نیک و صبر بر این امور، مهمترین وسیله دک و دفع دیوهاست.

اما اکنون که در جامعه ما کمتر کسی گاو و گوسفند را مقدس می شمارد، باید چیزهای دیگری قربانی شوند که پیش مردم مقدسند. مثل پول و سایر زیور آلات. این که مردم فقط گاو و گوسفند را قربانی میکنند، یک امر جالبی نیست و زیاده روی است و این هم خودش نوعی افراط است. هر آنچه از اموال شما عزیز است باید قربانی شود. حتی می توانید بجای قربانی گاو و گوسفند، پولش را به فقرا بپردازید و این روش مناسبی است.

 

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ ﴿۹۲

هرگز به نیکوکارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید و از هر چه انفاق کنید قطعا خدا بدان داناست (۹۲)

 

توجه نمودن و تقدیس شمردن غیر خدا طوری که به ستایش و حمد آنان منجر شود، باعث تغذیه معنوی شیاطین است. به همین خاطر در زمان موسی، خدا بسیار به قربانی کردن گاو و گوسفند امر می فرمود. زیرا امر مهمتری در جریان بود. تقدیس گاو و عرفان گوساله پرستی رایج در آن زمان ، شیاطین را بر آن جامعه به صورت دیو فرود آورده بود. قربانی کردن در آن موقع به نوعی دک و دفع دیوها بوده است. بعضی گناهان که انجام شود، باعث تعذیه معنوی شیاطین میشود و تنها راه خنثی کردن این ارتباط، کفاره دادن و یا قربانی کردن است.

زمانی که کعبه پر از انواع تمثالها و بتها بود؛ پر بود از دیوها. این دیوها آنجا چکار میکردند؟ زیارت کنندگانی که به سفر حج می رفتند و ستایش و نیایش خویش را به بتها عرضه میکردند و آنان را تقدیس میکردند؛ معنویت و انرژیهای خاصی از خود ساطع میکردند که برای غیر خدا بحساب می آمد. در نتیجه این معنویتهای پوچ خوراک و تغذیه دیوها میشد. وقتی خدا از پاک کردن کعبه میگوید، منظورش پاکی از دیوهاست. یعنی در کعبه و هیچ مسجد و عبادتگاهی نباید انرژی و معنویت برای آنها تولید شود. تنها روش دک دیوها این بود که داخل کعبه به هیچ عنوان غیر خدا ستایش و تقدیس نشود.

 

وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ أَنْ لَا تُشْرِکْ بِی شَیْئًا وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ ﴿۲۶

و چون براى ابراهیم جاى خانه را معین کردیم [بدو گفتیم] چیزى را با من شریک مگردان و خانه‏ ام را براى طواف‏کنندگان و قیام‏ کنندگان و رکوع ‏کنندگان [و] سجده‏ کنندگان پاکیزه دار (۲۶)

 

5) موقعیت خود را همیشه به یاد داشته باشید

اگر ما موقعیت جسمی و مادی و سنی خویش را همیشه بیاد نداشته باشیم، به احتمال خیلی زیاد، دچار توهمات و احساسات دروغین میشویم و این نوع خودش نوعی پندار منحرف و غلط است. توهمات و احساسات دروغین خوراک و تغدیه دیوهاست. شایسته است که آدمی هر از چند گاهی، در آینه خود را ببیند و موی سفید شده و قیافه واقعی خویش را یاد آورد تا متوجه تغییرات خویش شود و ناخواسته وارد توهمات و خود جوان انگاری نشود. خود جوان انگاری و خود مقدس انگاری نوعی پندار غلط است. پندار غلط خوراک و تغذیه شیاطین است. خیلی ها هم با اعمال جراحیهای متعدد میخواهند همچنان در این پندار غلط بمانند و در واقع آنها میخواهند که دیوها همچنان از آنها تغذیه کنند.

 

6) ذکر نام خدا

قسمت پایانی خوابم اینطوری بود که از جنگل پر از دیوها و شیاطین دور شدم و در مکانی ایستادم و با ذکر و یاد نام خدای متعال و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم؛ دیوها از بین می رفتند و با هر بار گفتن بسم الله الرحمن الرحیم ، هزار دیو ناپدید میشدند و به یک دیو تبدیل میشدند، تا اینکه همه دیوها از بین رفتند.

 

برای دفع کردن و رجم دیوها و شیاطین و نجات یافتن از دست آنان، ابتدا باید محیط پر از دیوها (محیطی که پاک و طاهر نیست و گفتار بد و کردار بد و پندار بد در آن جریان دارد) را ترک کنید و بعد با نام خدا و فرآیند بسم الله الرحمن الرحیم؛ آنان نابود میشوند. دیوها از ذکر نام خدا و ستایش و حمد خدا؛ بشدت هراس دارند و از چنین محیطی خوششان نمی آید، زیرا آنان بدون تغذیه معنوی عمرشان تمام میشود و از بین میروند. در محیطی که فقط خدا ستایش و نیایش و عبادت شود، دیوها قادر به ادامه نیستند و خود بخود دک و رجم میشوند.

باید توجه کرد که منظور فقط تکرار ظاهری بسم الله الرحمن الرحیم نیست. یک مثال برای ستایش خدا اینطوری است که هر نشانه ای از آیات خدا را که دیدی و یا شنیدی، آگاهانه و در خودآگاهی کامل خدا را ستایش کنید و او را یاد کنید و به فکر او بیفتید. ذکر و یاد نام خدا، نوعی کاشت است برای دنیای آخرت.

 

قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَى ﴿۱۲۶

مى‏ فرماید همان طور که نشانه‏ هاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى امروز همان گونه فراموش مى ‏شوى (۱۲۶)

 

وَکَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یُؤْمِنْ بِآیَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى ﴿۱۲۷

و این گونه هر که را به افراط گراییده و به نشانه‏ هاى پروردگارش نگرویده است‏ سزا مى‏ دهیم و قطعا شکنجه آخرت سخت‏ تر و پایدارتر است (۱۲۷)

 

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۲

ستایش خدایى را که پروردگار جهانیان (۲)

 

تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۱

بزرگوار [و خجسته] است آنکه فرمانروایى به دست اوست و او بر هر چیزى تواناست (۱)

 

تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ ﴿۷۸

خجسته باد نام پروردگار شکوهمند و بزرگوارت (۷۸)

 

شکرگذاری و عدم اسراف و شمارش نعمتهای خدا در طبیعت و محیط خانواده، هم همگی جزو ستایش خدای باریتعالی است. با این حال، بسم الله الرحمن الرحیم؛ فقط یک ذکر نیست، بلکه یک فرآیند است. الله یعنی ذات باریتعالی که باید به وحدانیت و احدیت و صمدیت یاد شود. خدای مهربان خیلی زیبا اسم الله را برایمان توضیح میدهد.

 

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿۱بگو اوست‏ خداى یگانه (۱)

 

اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿۲خداى صمد [ثابت متعالى] (۲)

 

لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿۳[کسى را] نزاده و زاده نشده است (۳)

 

وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿۴و هیچ کس او را همتا نیست (۴)

 

 الرحمن یکی دیگر از اسامی خداست که نشان از رحمانیت عام خدا دارد. هر کسی باید طبق رحمانیت خدا عمل کند.

 

قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَیًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِکَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلًا ﴿۱۱۰

بگو خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید هر کدام را بخوانید براى او نامهاى نیکوتر است و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسیار آهسته‏ اش مکن و میان این [و آن] راهى [میانه] جوى (۱۱۰)

 

خدا از جنبه رحمانیت ممکن است که عذاب هم نازل کند و ممکن است که تنبیه هم بکند. ولی رحمت خدا همه جا گسترده است. خیلی از قوانین طبق رحمانیت خدا، روال صحیح خود را طی میکنند. خیلی از مواقع آدمی نباید در روال رحمانیت خدا دخالت کند. گاهی دخالتها کارها را خرابتر میکند. مریم وقتی با نوزادش به میان قوم خویش بر میگردد، بقیه کارها را به خدای رحمان می سپارد. مردم از او میپرسند که جریان این نوزاد چیست؟ او در جواب آنها را به خدای رحمان میسپارد و میگوید من برای خدای رحمان نذر کرده ام که روزه سکوت بگیرم.

 

فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا ﴿۲۶

و بخور و بنوش و دیده روشن دار پس اگر کسى از آدمیان را دیدى بگوى من براى [خداى] رحمان روزه نذر کرده‏ ام و امروز مطلقا با انسانى سخن نخواهم گفت (۲۶)

 

خدای مهربان به پیامبر محمد و مردم توصیه میکند که برای شناخت رحمانیت خدا، از اهل علم و دانش و خبره سوال کنید. خدای رحمان قوانین و قواعدی را در هفت آسمان و زمین قرار داده است که با کنکاش در آن، میتوان به وجود او و رحمانیت او پی برد.

 

الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا ﴿۵۹

همان کسى که آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است در شش روز آفرید آنگاه بر عرش استیلا یافت رحمتگر عام [اوست] در باره وى از خبره‏ اى بپرس [که مى‏ داند] (۵۹)

 

 

اما مشرکان از کنکاش در هفت آسمان و زمین زیاد خوششان نمی آید زیرا سیستمهای جادویی با کنکاش و علم صحیح میانه ای ندارند.

 

وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا ﴿۶۰

و چون به آنان گفته شود [خداى] رحمان را سجده کنید مى‏ گویند رحمان چیست آیا براى چیزى که ما را [بدان] فرمان مى‏ دهى سجده کنیم و بر رمیدنشان مى‏ افزاید (۶۰)

 

الرحمان انسان را آموزش میدهد و به او قرآن و سایر کتابهای آسمانی یاد داد و میدهد و انسان را خلق کرد.

 

الرَّحْمَنُ ﴿۱[خداى] رحمان (۱) عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿۲قرآن را یاد داد (۲) خَلَقَ الْإِنْسَانَ ﴿۳انسان را آفرید (۳)  عَلَّمَهُ الْبَیَانَ ﴿۴به او بیان آموخت (۴)

 

کسی که از الرحمن دوری کند؛ اتوماتیک به آغوش یک شیطان خواهد افتاد. دوری از الرحمن، یعنی دوری از قرآن و نشانه های خدا و دوری از آنچه که خدای رحمان برای بشر می فرستد.

 

یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا ﴿۴۵

پدر جان من مى‏ ترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد و تو یار شیطان باشى (۴۵)

 

اما کسانی که پندار نیک و کردار نیک (آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) را شعار زندگی خویش قرار دهند، ارتباط معنایی با خدای رحمان پیدا میکنند و زندگی لذت بخشی را طی خواهند نمود و از فرودآمدن دیوها در امان خواهند بود.

 

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا ﴿۹۶

کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند به زودى [خداى] رحمان براى آنان محبتى [در دلها] قرار مى‏ دهد (۹۶)

 

زمانی که بنی اسرائیل به عرفان گوساله گرائی (پرستی) گرایش پیدا کردند و دل به آن بستند، هارون آنان را راهنمایی کرده و می گوید که ای مردم اگر دل به خدای رحمان ببندید، دیگر هیچ علاقه ای به این عرفانهای مسخره نخواهید داشت.

 

وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی ﴿۹۰

و در حقیقت هارون قبلا به آنان گفته بود اى قوم من شما به وسیله این [گوساله] مورد آزمایش قرار گرفته اید و پروردگار شما [خداى] رحمان است پس مرا پیروى کنید و فرمان مرا پذیرا باشید (۹۰)

 

عرفانهایی مثل گوساله پرستی و تقدیس گاو و تقدیس آب و تقدیس سایر اجزای طبیعت و عرفان کابالا و عرفان حلقه و ... ؛ به نوعی برای حذف رحمانیت از زندگی انسانها بوده است. مشرکان پرستش بتها را به سیستم رحمانی نسبت میدادند و از آن یک عرفان برای خود ساخته بودند. از نظر آنان پرستش بتها یک عرفان بوده است.

 

وَقَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ مَا لَهُمْ بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ ﴿۲۰

و مى‏ گویند اگر [خداى] رحمان مى‏ خواست آنها را نمى ‏پرستیدیم آنان به این [دعوى] دانشى ندارند [و] جز حدس نمى‏ زنند (۲۰)

 

این نوع عرفانها برای کسب انرژی و کمک اختراع میشوند. اما اساسا در خارج از سیستم رحمانی، اصلا نصرت و کمک امکان پذیر نیست و خارج از سیستم رحمانی همه چیز نوعی فریب و غرور است و از کمک خبری نیست. وحدت وجود هم یک عرفان شیطانی است که بر غرور و فریب بنا شده است.

 

أَمَّنْ هَذَا الَّذِی هُوَ جُنْدٌ لَکُمْ یَنْصُرُکُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ إِنِ الْکَافِرُونَ إِلَّا فِی غُرُورٍ ﴿۲۰

یا آن کسى که خود براى شما [چون] سپاهى است که یاریتان مى ‏کند جز خداى رحمان کیست کافران جز گرفتار فریب نیستند (۲۰)

 

اما الرحیم در قرآن یک صفت اختصاصی است. خدای مهربان رحیم را به تنهایی به کار نمی برد و بلکه آن را همیشه با صفاتی مثل التواب و الغفور و العزیز بکار می برد. تا اینجا متوجه میشویم که قدم نهایی برای رجم کردن و دفع کردن دیوها در زندگی خویش؛ فهم واقعی این سه اسم و صفت خداست (الله الرحمن - الرحیم).

1-           اقرار به وحدانیت و احدیت الله  ß  2- طبق سیستم رحمانی زندگی کردن ß 3- شامل رحیمیت خدا شدن

تمام هدف زندگی ما انسانها باید این باشد که شامل رحیمیت خدا شویم و در آن حالت وارد جنت او خواهیم شد و این مساله فقط وقتی امکان پذیر است که این ترتیب را رعایت کنیم. یعنی ابتدا به وحدانیت و احدیت خدا ایمان آوریم و بعد طبق سیستم رحمانی زندگی کنیم؛ در آن صورت رحیمیت خدا شامل ما میشود. اگر کسی الله را به وحدانیت و احدیت قبول نکند و برای او کفو، همسر ، فرزند و خاندان قائل شود؛ از همان اول در این فرمول گیر کرده است و در نتیجه نمیتواند طبق سیستم رحمانی هم زندگی کند و در نتیجه از سیستم رحمانی عدول کرده است و دیوها همنشین او خواهند شد.

 

وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ ﴿۳۶

و هر کس از یاد [خداى] رحمان دل بگرداند بر او شیطانى مى‏ گماریم تا براى وى دمسازى باشد (۳۶)

 

وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ ﴿۳۷

و مسلما آنها ایشان را از راه باز مى دارند و [آنها] مى ‏پندارند که راه یافتگانند (۳۷)

 

 

پندار بد، کردار بد، گفتار بد ؛ مخالف سیستم رحمانی است و در نتیجه دیوها در چنین محیطی فرود می آیند. بیشتر بیماریهای روانی، از فرود دیوها بر محیط آدمیان بوجود میایند. وقتی انسانها بدانند، که با گناه هایشان چه موجوداتی را بصورت دیو بر خود فرودآورده اند؛ در آن روز پشیمان خواهند شد ولی آنموقع پشیمانی بیفایده است.

 

حَتَّى إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ ﴿۳۸

تا آنگاه که او [با دمسازش] به حضور ما آید [خطاب به شیطان همنشین] گوید اى کاش میان من و تو فاصله خاور و باختر بود که چه بد دمسازى هستى (۳۸)

 

در نهایت ، انسانها و دیوها در جهنم بطور مشترک برای همیشه با هم خواهند بود و این مزرعه ای است که خود در دنیا کاشته اند.

 

وَلَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ ﴿۳۹

و امروز هرگز [پشیمانى] براى شما سود نمى ‏بخشد چون ستم کردید در حقیقت‏ شما در عذاب مشترک خواهید بود (۳۹)

 

معانی عمیقی در گفتار بسم الله الرحمن الرحیم، نهفته است و به این خاطر است که عمل به آن، دیوها را دک و دفع و نابود میکند. 

جادوی شیاطین (قسمت شصت و شش) شفا

جادوی شیاطین (قسمت شصت و شش) شفا


                    

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم 

جادوی شیاطین (قسمت شصت و شش)

شفا

 

انسان هنوز به درک عمیق نرسیده است که شفا فقط و فقط نزد خدای متعال است. بعضی از عرفانهای مبتنی بر جادو که اخیرا در دنیا زیاد شده اند؛ برای ایجاد احساس شفا در بیماران خود؛ از حربه های مشخصی استفاده میکنند. مثلا یکی از ترفند های مدعیان شفا درمانی برای قانع کردن بیماران، استفاده از ترشحات آدرنالین در فرد داوطلب است.  بدن هر انسانی در هنگام ترس یا اضطراب و هیجان  ماده‌ای به نام آدرنالین ترشح می‌کند. آدرنالین سبب ایجاد تسکین در وی شده و بنابراین در چنین موقعیت‌هایی، شخص بیمار دردی که در بدن خود دارد، را احساس نمی‌کند.  آدرنالین مسکن و ضد درد بسیار قوی ای است. مدعیان درمانگری نیز با سیلی یا ضربه زدن به فرد مورد نظر ، فریاد ناگهانی زدن و ایجاد دلهره، سبب ترشح آدرنالین در او می‌شوند و از هر روش دیگری که باعث ترشح زیاد ادرنالین شود، استفاده میکنند. این مسکن قوی باعث میشود فرد تا مدتی هیچ دردی احساس نکند و عدم احساس درد به مدت مشخصی را شفا بحساب می آورند.  در جریانهای عرفانی مسیحی  به این کار تدهین یا لمس شفا (The Healing Anointing) می‌گویند و در بعضی مواقع از تلقین و هیپنوتیزم هم استفاده میکنند. اینها روشهایی هستند که بدن هر انسانی نسبت به آن واکنش طبیعی نشان میدهد و ربطی به شفا ندارد ولی متاسفانه مدعیان شفا، این موارد طبیعی را با نام خود و یا رئیس و شیخ خود تمام میکنند. در واقع آنها بیماران را از حالی به حال دیگر می برند و بیمار فریب خورده فکر میکند که شفا یافته است. جریان منحرف مسیحیت فکر میکند که هر کسی با تمرین میتواند مثل مسیح شود و مردم را شفا دهد. حتی شفایی که مسیح هم انجام میداد به اذن خدا و معجزه بوده است.

دانشمندان سر دردهای مزمن را با قرصهای ساده درمان کرده اند و یا حتی حساسیت به گل را با گلهای مصنوعی در افراد بر انگیخته اند. این گونه موارد ربطی به شفا ندارد و جزو طبیعت هر انسانی است.

عرفان حلقه یک نسخه ایرانی از یوگاست که انرژی هوشمند کائنات را مطرح میکنند و به قول خودشان برای اتصال مستقیم به خدا به این انرژی وصل میشوند. آنها با انجام مراحلی که شبیه یوگاست ، به خلسه میروند و خیال میکنند که به انرژی خدا وصل شده اند و با خدا وحدت وجود پیدا کرده اند. و البته این حالات جسمی مثل حالتی هست که اجنه بر انسان تسلط پیدا میکنند و البته این شباهتها به این دلیل است که در این عرفانها، اجنه بر افراد مسلط میشوند.

 بشر در درک مسائل معنوی بسیار کوته بین است و خیلی فاصله دارد تا بفهمد که شفا فقط نزد خداست و بس. اگر شفا فقط نزد خدا نباشد، برای انسان مفید نخواهد بود. اگر مسیح بیماران را شفا میداد؛ به خاطر اذن و اجازه خدا بود. باید بدانیم که اذن یک امر دو طرفه است. یعنی وقتی مثلا من به خانه شما بیایم؛ باید ابتدا از شما اذن بگیرم و در مرحله بعدی، شما هم باید اجازه دهید. مسیح پیامبر خدا بود و به اذن خدا بیماران را شفا میداد. وقتی بحث اذن در قرآن مطرح میشود؛ یعنی آن معجزه یک رابطه دو طرفه بوده است و کاملا تحت کنترل خدا بوده است. معجزات را خود خدا انتخاب میکند و نه پیامبران. زمانیکه موسی برای اولین بار عصا را انداخت و به مار تبدیل شد؛ ترسید و فرار کرد. این یعنی حتی موسی نمیداند که چطوری عصا به مار واقعی تبدیل میشود و فقط معجزه با اجازه و اذن خدا در دستان موسی انجام می گیرد. موسی عصا را به مار تبدیل میکرد برای اینکه ثابت کند از طرف خدا پیام دارد و از طرف خدا اذن برای اینکار دارد. چرا؟ زیرا معجزات فقط به اذن خدا انجام میپذیرند و پیامبران از آن به عنوان مدرک از طرف خدا بودن استفاده میکنند. هر پیامبری معجزه ای انجام میداد، میخواست که نشان دهد از طرف خدا پیام دارد؛ زیرا این کار فقط بوسیله خدا انجام می پذیرد و نه فرد دیگری. وقتی مسیح بیماران را شفا میداد؛ میخواست به مردم بگوید که ای مردم فقط خدا بیماران را شفا میدهد و من مسیح در این مورد به اذن او انجام میدهم تا ثابت کنم که فقط خدا شفا میدهد. در زمانه مسیح؛ علم پزشکی که تقریبا با جادوگری هم آمیخته بوده است؛ پیشرفتهای زیادی کرده بود. به همین خاطر خدا این نشانه را برای آن زمان انتخاب کرد. بنابراین نمیتوان شفا را برای غیر خدا در نظر گرفت. این آیات قرآنی را باید با آب طلا نوشت و سر درب همه مساجد نصب کرد.

 

الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ ﴿۷۸﴾

آن کس که مرا آفریده و همو راهنماییم مى ‏کند (۷۸)

 

وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ ﴿۷۹﴾

و آن کس که او به من خوراک مى‏ دهد و سیرابم مى‏ گرداند (۷۹)

 

وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ ﴿۸۰﴾

و چون بیمار شوم او مرا درمان مى ‏بخشد (۸۰)

 

وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ ﴿۸۱﴾

و آن کس که مرا مى‏ میراند و سپس زنده‏ ام مى‏ گرداند (۸۱)

 

وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ ﴿۸۲﴾

و آن کس که امید دارم روز پاداش گناهم را بر من ببخشاید (۸۲)

 

 

شفابخشی نه مربوط به ویژگی داروست و نه مربوط به قدرت داروست.  بلکه شفا فقط از طرف خداست. حتی خدا برای عسل می فرماید که در آن شفاء (فیه الشفاء) است برای مردم؛ خدا نمی فرماید که عسل شفاست، بلکه می فرماید در آن شفا وجود دارد.

احمد نیشیتوبا، در یکی از مقالاتش گفته است که :

 

در عسل همان شفایی است که انسانها برای شفای جسمشان در این دنیای فانی به آن نیاز دارند. بیماریهایی که جنیان و شیاطین بر انسانها تحمیل میکنند و جسم آنها را بیمار میکنند؛ به امر و اذن خدا بوسیله عسل شفا پیدا میکند.

 

عسل به روش فوق العاده ای بدست میاید که خارج از محدوده تکنولوژی انسانهاست. عسل به روش وحی بدست میاید  که از نوع تکنولوژی آسمانهای بالاتر است. فرآیند تهیه عسل، نه تنها عسلی تهیه میکند که در آن شفاست؛ بلکه فرآیند باروری گلها و گیاهان را هم تضمین میکند. دانشمندان ثابت کرده اند که اگر زنبور عسل از بین برود، صد هزار نوع گل و گیاه نیز از بین می رود و زمین مثل مریخ میشود. زنبور عسل برای تهیه یک کیلو عسل، مسافتی معادل هفت برابر دور کره زمین را می پیماید و از ده میلیون گل استفاده می کند. با یک محاسبه ساده، میتواند پی برد که عسل تهیه شده، یک معجون فوق العاده پیچیده و یونیک (منحصر به فرد) است.

طریقه تهیه عسل، اینطوری است که زنبورها از میان صدها هزار گل و گیاه و خار و درخت به وحی خدا چندین گل و گیاه را انتخاب میکنند و از آن گل و گیاه تغذیه کرده و طی فرایندی به کندوی عسل منتقل میکنند. بنابراین یک گرم عسل ممکن است که ترکیب ده گل و گیاه با دوزها و اندازه های مختلف. یعنی یک کندوی شش ضلعی پر از عسل که شاید یک گرم عسل باشد؛ ترکیبی از گل شماره 90 و گیاه شماره 50 است و همچنین با دوزهای مختلف. در اینجا متوجه خواهیم شد که میلیاردها ترکیب میتواند از یک عسل موجود باشد (ترکیب گلهای مختلف با دوزهای مختلف). ترکیب این گلها و گیاهان با دوزهای مختلف، نکته مهمی است. حتی در داروخانه ها هم بعضی داروها آماده موجود نیست و آن را از ترکیب چند ماده بدست می آورند و داروساز باید آن را درست کند با دوزهای مختلف و بیمار باید منتظر باشد تا این کار انجام شود و داروی خود را تحویل گیرد. ترکیباتی که در داروهای داروخانه صورت می گیرد محدود به چند ماده و داروست و بیشتر داروهای داروخانه آماده موجودند. اما تعداد ترکیبات عسل به اندازه تعداد گل و گیاهان و درختان و همچنین دوزهای آنها موجود است که به عبارتی میتوان میلیاردها ترکیب بدست آید. نکته مهم مساله اینجاست که انتخاب این ترکیب، نتیجه وحی است و خدا خودش ترکیب عسلها را به زنبور وحی میکند و چه داروسازی بالاتر از خدای متعال. علت اصلی وجود شفا در عسل به خاطر روش جمع آوری آن است که وحی است. ترکیب حاصل از وحی با ترکیب دست ساز انسان، بسیار بسیار متفاوت است. داروهای ساخت انسان بیشتر روانگردان است تا شفا. 

آیات قرآنی هم بصورت ترکیبی است که خدا آن را به ما یاد میدهد. گاهی یکی کل قرآن را حفظ است ولی هدایت یافته نیست ولی یکی دیگر، یک آیه از قرآن را میخواند و متحول میشود. بنابراین شفا به مقدار نیست و بلکه به انتخاب است. که خدا خودش انتخابش میکند و این تعریف شفاست.

 

 

در علم شیمی هم ترکیب مواد مختلف را معمولا بصورت شش ضلعی نمایش میدهند و جالب است که خانه های کندوی عسل هم شش ضلعی است. انگار خدا به این طریق میخواهد ما را راهنمایی کند که این کندوهای شش ضلعی حاصل ترکیب گل و گیاهان مختلف است با دوزهای مختلف. ترکیباتی که از ماده ها وجود دارد، از قبل بوجود آمده اند. اما ترکیبات عسل امسال با عسل پارسال فرق میکند و چون به وحی مرتبط است، یک حالت داینامیک میگیرد و به همین خاطر خدا فرموده است که در عسل شفا وجود دارد.

خدا در قرآن کریم فرموده است که به زنبور عسل وحی میشود. قطعا باید در طریقه زندگی او شگفتیهای فراوانی باشد. او خانه هایش را بصورت شش ضلعی میسازد. وقتی بقول قرآن، طریقه خانه سازی او از طرف خدا وحی شده است یعنی نمونه کوچکی از تکنولوژی عالم بالاتر در آن نهفته است. بیایید نظر دانشمندان را در مورد خانه سازی زنبور عسل بدانیم.

 

·      خانه ها بصورت شش ضلعی کنار هم ساخته میشوند. این باعث میشود که بیشترین مقدار عسل در آن جای گیرد و کمترین موم در ساخت خانه استفاده شود. اگر خانه ها بصورت دایره ای یا پنج ضلعی و یا هفت ضلعی ساخته میشد، باعث اتلاف فضا و موم میشد و این مورد از طریق فرمولهای ریاضی ثابت شده است.

·      عسل بعد از هزار سال هم سالم میماند زیرا میکروب در آن زنده نمی ماند و این از شگفتیهای آن است. طرز ساخت عسل از گیاهان و گلها، آنچنان شگفت انگیز است که تمام خواص دارویی گیاهان و گلها به عسل منتقل میشود. به همین خاطر واقعا عسل یک فراماده است و انگار از بهشت آمده است و در درمان بیماریهای مختلف به عنوان شفا عمل میکند. فرآیند وحی به زنبور بسیار پیچیده است و در زندگی ما انسانها بسیار موثرند. زنبور عسل در حین جمع آوری شهد گلها و گیاهان، روی آن گلی که باید بنشیند، می نشیند و عسل آن را کسی که باید شفا یابد، مصرف میکند. اگر خدا شفای کسی را در فلان ترکیب گلها و گیاهان قرار داده باشد و آن فرد اگر بنا به اراده خدا قرار باشد که شفا یابد، از آن عسل مصرف میکند.

·      انواع زنبورهای دیگر هم هستند که عسل چندانی تولید نمی کنند و به اندازه نیاز خودشان تولید میکنند. اما زنبور عسل، بیشتر از نیاز خود تولید میکند و این به امر خداست تا انسانها هم از آن بهره برند.

·      زنبور عسل در حین جمع آوری شهد گلها و گیاهان، ناخودآگاه گرده افشانی هم انجام میدهد و باعث بقای گلها و گیاهان زیادی میشود. اگر زنبور عسل نباشد، بعد از چند سال اثری از گلها و گیاهان زیبا نیست و همگی نابود میشوند. آنوقت خود بشر باید گل بکارد و گیاه بکارد؛ درحالیکه اکنون مفت در اختیارش است.

·      خدا به زنبور عسل وحی میکند. دانشمندان ثابت کرده اند که زمین بدون زنبور عسل در عرض کمتر از سه سال نابود میشود. اهمیت وحی از اینجا ناشی میشود. زمین بدون وحی، خرابه ای بیش نیست. بشر بیخودی به خود مغرور است. اهمیت وحی در پیام خدا هم هست. پیامی که خدا در کتب آسمانی برای مردم جهان فرستاده است، باعث شده که زمین هنوز برپا باشد و اگر این نوع از وحی نبود، تابحال بشر همدیگر را بکلی نابود کرده بودند و یا خورده بودند.

·      خدا در قرآن شفا را در عسل و قرآن قرار داده است. شفای جسم در عسل و شفای روح در قرآن است. هر دو وحی شده اند و از عالم بالاترند. این نشان میدهد که ما چقدر وابسته به عالم بالاتریم. بدون وحی از طرف خدا بشر نمیتواند بیش از سه سال در زمین زندگی کند. بشر بدون وحی یک موجود وحشی به تمام معناست.

 

در نقطه مقابل سیستم رحمانی، مواد مخدر صنعتی زیادی بوجود آمده است. مقداری تغییرات در یکی بوجود می آورند و با یک ماده مخدر دیگر ترکیب میکنند و یک ماده مخدر با دوز بالاتر بوجود می آورند و به این طریق مصرف کننده روز به روز نابودتر میشود. اسم این را گذاشته اند شفا. حتی بعضی جاها اسامی انحرافی دیگری برای مواد مخدر استفاده میکنند. مثلا نام هروئین از کلیمه هیرو به معنای قهرمان گرفته شده است و دلیل انتخاب این نام هم اثرات و خواص انرژی بخشی بوده که از هروئین دیده شده است. و حتی در ایران به آن گرد و دوا  هم میگویند. یا بعضی از شعراء، از ماده مخدر تریاک به عنوان درمان هردردی در اشعار خویش نام برده اند. خدا قرآن و غذاهای سالم و عسل را به مردم توصیه میکند و شیطان هم اشعار و مواد مختلف مخدر همراه با ترکیبات آن را معرفی میکند.

جادوی شیاطین (قسمت شصت و پنج) جمع اضداد (بخش دوم)

جادوی شیاطین (قسمت شصت و پنج) جمع اضداد (بخش دوم)


اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت شصت و پنج)

جمع اضداد (بخش دوم)

 

در قسمت شصت و یک ( جمع اضداد) ثابت شد  که در سیستم رحمانی، جمع اضداد امکان پذیر نیست. اما این یک واقعیت است که در این جهان اضداد وجود دارند ولی مطابق با سیستم رحمانی نیستند و سیستم شیطانی آن را بوجود آورده است. متاسفانه جمع اضداد در تار و پود جامعه ریشه دوانده است و زندگی مردم را مختل کرده است و خوشبختی را از آنان گرفته است. کسانی که در این دنیای فانی عزم جدی برای برگشت به طرف خدا از خود نشان نمی دهند، فلسفه هایی را در زندگی خویش بر می گزینند که برایشان جمع اضداد را توجیه کند. شیطان و حزبش در تمام حوادث شرّ دخیل هستند. شیطان با مطرح نمودن اضداد، سعی در به شک انداختن افراد نسبت به خالقشان دارد. خیلی از شعراء و صوفیان و فیلسوفان از آن جا که جمع اضداد کردند، حیران و سرگردان شدند. نتیجه بلافصل جمع اضداد، حیرت و سرگردانی است.

جمع اضداد مهمترین نکته ای است که بشر در مورد آن به اشتباه رفته است و بطور طبیعی آن را انجام میدهد. بشر جمع اضداد را به این دلیل مطرح میکند که دلایل پشت پرده وقایع و عالم غیب را باور ندارد. در جمع اضداد دیگر مردم خواهان صبر برای حل مشکلاتشان نیستند. وقتی آدمیان نتوانند، بعضی پارادکسها را حل کنند، به سمت جمع اضداد میروند و به خیال خودشان حلش میکنند! جمع اضداد ایمان را از آدمیان می گیرد. خیلی از شعرا و صوفیان که دنبال مطرح نمودن جمع اضداد در عالم بودند، ایمان خود را از دست دادند و شروع کردن به گسترش حسن ظن نسبت به شیطان. شعرا راجع به آشتی اضداد صحبت میکنند. در حالی که جمع اضداد همان سیستم شرّ اهریمن است.

جمع دو ضد، شرّ تولید میکند. این همان نکته مهمی است که کسی توجه نمی کند. خدا شر را نمی خواهد. خدا هر آنچه آفریده است خیر است. اما شرّ نتیجه جمع اضداد است. شیطان با ترکیب دو ضد، شرّ درست میکند. انگار ترکیب اضداد، شیاطین را تغذیه معنوی میکند و آنان را قوی تر میکند. به همین خاطر جمع اضداد، ظلم است به خود و همچنین ظلم است به افراد دیگر و سیستم رحمانی. جمع اضداد همان عبادت شیطان است. یک ضرب المثل غلط است که می گوید: "همرنگ جماعت شو تا نشوی رسوا".  این ضرب المثل یک نمونه از جمع اضداد است. همرنگ جماعت شدن در خیلی از موارد اشتباه است. خدا در قرآن صراحتا می فرماید که اکثر مردم اشتباه میکنند. بنابراین در یک جامعه، اکثریت ملاک نیست.

شیطان اقرار میکند که مخلصین را نمی تواند کنترل کند، زیرا مخلصین کسانی هستند که جمع اضداد نمی کنند. جمع اضداد اخلاص آدمیان را می گیرد. کسی که جمع اضداد میکند، خود را در معرض تیر شیاطین قرار میدهد. به همین خاطر شیطان سعی دارد که انسانها را وسوسه کند تا دو ضدّ را با هم جمع کنند و در نتیجه در محدوده دسترسی و کنترل شیطان قرار خواهند گرفت.

انجام یک کار خیر و  یا عمل صالح، صحنه خیر تولید میکند و انسان برای همین آفریده شده است. ما باید روی زمین صحنه های خیر تولید کنیم و این بهترین عمل است و برای همین خلق شده ایم. جمع اضداد صحنه شرّ تولید میکند و این بدترین کار است. تولید شرّ کمک به شیاطین است اما تولید خیر، تنها راه نجات ما است. هر کسی در هر موقعیتی چه دارا، ندار ، بیسواد، باسواد در سطح وفهم خودش باید کار خیر انجام دهد و صحنه های خیر تولید کند. این حداقل چیزی است که برای رفتن به بهشت لازم است. این مطلب مهم در آیه زیر بیان شده است.

 

وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۴۲

و کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند هیچ کسى را جز به قدر توانش تکلیف نمى ‏کنیم آنان همدم بهشتند [که] در آن جاودانند (۴۲)

 

 

تولید صحنه های خیر (اعمال صالح)، مهمترین رکن نجات انسانیت است. در غیر آن صورت انسانیت ، وارد مرحله اسفل سافلین خواهد شد. انسان باید از هر طریق ممکن کارهای خیر انجام دهد و گرنه نجات پیدا نمی کند.

 

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ﴿۴

[که] براستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم (۴)

 

ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ ﴿۵

سپس او را به پست‏ ترین [مراتب] پستى بازگردانیدیم (۵)

 

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ ﴿۶

مگر کسانى را که گرویده و کارهاى شایسته کرده‏ اند که پاداشى بى‏ منت‏ خواهند داشت (۶)

 

هر گونه جمع اضدادی، کارهای خیر انجام شده را خنثی میکند؛ کفر نوعی جمع اضداد است.  براساس آیه مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ ؛ کفر اعمال کسب شده قبلی را نابود میکند.

 

أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا ﴿۱۰۵

[آرى] آنان کسانى‏ اند که آیات پروردگارشان و لقاى او را انکار کردند در نتیجه اعمالشان تباه گردید و روز قیامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهیم نهاد (۱۰۵)

 

کسانی که در جهنم هستند؛ خیلی بلند داد میزنند که پروردگارا ما را بیرون بیاور تا غیر از آنچه میکردیم کار شایسته کنیم (نَعْمَلْ صَالِحًا). این آیه که گفته واقعی جهنمیان است، باید درس بزرگی برای انسان باشد. عدم انجام عمل صالح (کردار نیک) آدمی را وارد جهنم میکند. از آنجا که جمع اضداد، شر تولید میکند؛ بنابراین جمع اضداد، عمل صالح را از بین می برد و آدمی را بدبخت میکند. جمع اضداد نوعی کردار شرّ است.

 

وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ مَا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَجَاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ ﴿۳۷

و آنان در آنجا فریاد برمى ‏آورند پروردگارا ما را بیرون بیاور تا غیر از آنچه میکردیم کار شایسته کنیم مگر شما را [آن قدر] عمر دراز ندادیم که هر کس که باید در آن عبرت گیرد عبرت مى‏ گرفت و [آیا] براى شما هشداردهنده نیامد پس بچشید که براى ستمگران یاورى نیست (۳۷)

 

حرفهای دوگانه زدن هم نوعی جمع اضداد است. اشعار در این زمینه ، مثال خوبی هستند که حرفهای دوگانه و ضد و نقیض می زنند و مردم را از راه راست منحرف میکنند. هر نفسی بسته به اینکه چه زندگی ای روی زمین داشته است، خودش قضاوت خوا هد کرد که به کجا می رود، در صورت زندگی براساس ضد و نقیض، به بهشت نخواهد رفت. تنها راه نجات بشریت راه مستقیم و راستی است.

یکی از مواردی که در فضای مجازی زیاد از آن صحبت میشود، قانون جذب است. قانون جذب میگوید که اگر به خوشبختی و پول فکر کنید، آن را بدست خواهید آورد و اگر به بی پولی و فقر فکر کنید، به آن خواهید رسید. به طور خلاصه قانون جذب میگوید که به هر چی فکر کنید، آن چیز جذب شما خواهد شد. شیطان این قانون را تنها با هدف حذف دعا از زندگی انسان اختراع کرد. اگر بیشتر دقت شود، قانون جذب و دعا دو نوع متضادند که قابل جمع نیستند. خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است و تنها اوست که میتواند نیازهای ما را بر آورده کند و اینکه در خیال خود فکر کنیم که ثروتمندیم و پول داریم و مدام به این موضوع فکر کنیم؛ انسان را مادی و پول پرست پرورش میدهد؛ در حالیکه ما باید نیازهایمان را از خدا بخواهیم و طبق قانون رحمانی تلاش و کوشش خود را بکنیم. قانونی به اسم جذب بی معناست و ضد دعاست. ایدئولوژیهای شیطانی خیلی از مواقع جمع اضداد میکنند ولی بعضی مواقع هم، سعی دارند مثلا دعا را حذف کنند و قانون جذب را جایگزین آن کنند. بعضی ها برای جذب خوشبختی و شادی، به جملات "من خوشحالم ، من شادم ، من موفق خواهم شد"  فکر میکنند. اما یکتاپرستان اصلا اینطوری فکر نمی کنند و طرز تفکر یکتاپرستان با قانون جذب، زمین تا آسمان فرق دارد. پیامبر ابراهیم چه زیبا می گوید: خداست که می خنداند و می گریاند. این آیه بطور رسمی قانون جذب را نفی میکند و من من من را از جملات انسانها حذف میکند.

 

أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى ﴿۴۳

و هم اوست که مى ‏خنداند و مى‏ گریاند (۴۳)

 

چطوری با گفتن و فکر کردن به جملاتی مثل "من خوشحالم ، من شادم ، من موفق خواهم شد"  میتوان به هدف دست یافت در حالیکه ما حتی نمی دانیم فردا چی به سرمان میاید. ما حتی صاحب فردای خویش نیستیم.

 

وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا ﴿۲۳

و زنهار در مورد چیزى مگوى که من آن را فردا انجام خواهم داد (۲۳)

 

این ایدئولوژی غلط مبتنی بر قانون جذب ، میگوید که ای انسان تو خالق خود هستی و تو صاحب خود هستی و به این طریق صفات خدایی به خودشان ربط میدهند و این همان نظریه وحدت وجود است در سایز کوچک. بعضی ها میگویند که "خواستن توانستن است" . این جمله خودش نوعی جمع اضداد است. زیرا خواستن همیشه توانستن نیست. و واقعا انسان نمیتواند هر آنچه که دلش بخواهد، بدست آورد. بوسیله قانون جذب، انسانها در درون خویش ، یک خدای کوچک برای خویش میسازند. شیطان در این ایدئولوژیها خیلی ماهر است و براحتی انسانها را از جهات مختلف فریب میدهد.

مردم برای رسیدن به خواسته های خویش پیش یک دعانویس می روند و از او استعانت می جویند. به این طریق از نظر افراد، دعانویس به یک خالق تبدیل میشود و این یعنی الهه درست کردن.

شیطان میداند که خدا مهمترین نیاز بشریت است به همین خاطر سعی دارد جملات جایگزین درست کند تا مردم را فریب دهد. مثلا جملات شیطانی جایگزین خدا و یا دعا:

 

·      تو را به دست کائنات سپردم!

·      کائنات جواب کارت را میدهد!

·      خودتان را به دست کائنات بسپارید!

·      باید انرژی کائنات را جذب کرد!

 

این عده از مردم، ناخواسته و یا خواسته در دامن یک ایدئولوژی غلط افتاده اند؛ آنان کلمه کائنات را جای کلمه خدا قرار داده اند. شیطان خیلی زیرکانه سعی دارد که کلمه خدا (الله) را از زندگی مردم حذف کند و بجای آن کلمه کائنات و یا شانس و یا کائنات  هوشمند را قرار دهد. این اتفاق در مذاهب شرقی افتاده است و آنان به ندرت نام خدا را ذکر میکنند. آنان بجای نام خدا بیشتر از کلمه کائنات استفاده میکنند. در مذاهب بودایی و هندو؛ کلمه کارما اختراع شده است و هر حادثه ای را از خدا سلب کرده و آن را به کارما ربط میدهند. اینگونه مذاهب برای حذف بهشت و جهنم از فرهنگ لغات؛ تناسخ را اختراع کردند. فرقه های عرفانی دعا را حذف کردند و به جای آن قانون جذب گذاشتند. آنان قانون جذب را به عنوان برترین و اصلی ترین راه ارتباطی با کائنات میدانند. از نظر آنان کائنات نیروی ماوراء طبیعی است که زندگی ما را کنترل می کند. غافل از اینکه؛ بیشتر نیروهایی که ما با آن سرو کار داریم؛ نیروهای شیاطین و اجنه هستند. این افراد از آنجا که خدا را در زندگی خویش حذف کرده اند؛ در دامن انرژیهای شیاطین و اجنه می افتند. زیرا جهانی که خدا خلق کرده است؛ شامل موجوداتی بنام شیاطین و اجنه است که انسانها را می بینند و در کمین آنهایند تا که در زندگی آنها دخالت کرده و آنان را منحرف کنند. بیشتر انرژی هایی که دور و بر ما هستند؛ شیطانی هستند و اصلا نباید جذب شوند. آنقدر انرژیهای شیطانی زیادند که اصلا نباید از چیزی به اسم کائنات درخواست کرد و باید فقط از خود خدا درخواست نمود. در صورتی که مردم از کائنات درخواست کمک و یا انرژی کنند؛ قطعا و صد در صد گیر یک شیطان سرکش خواهند افتاد. طبق فرموده خدا در قرآن، کسانی هستند در روز قیامت که ادعا دارند که از نیروهای کائنات (ملائکه) کمک خواسته اند ولی ملائکه حرفشان را رد میکنند. در زمانهای قدیم مردم، ملائکه را به عنوان ایزدان می شناختند و آن را خدایان می نامیدند. یونانیان و رومیان ، الهه ماه و الهه هنر و الهه دریا و ... داشتند. آنان به جای خدا، از این نیروهای کائنات درخواست می نمودند. شیطان آن موقع هم با مطرح نمودن الهه های مختلف، "خدا" را برای مردم حذف میکرد. زیرا شیطان خیلی خوب میداند که حذف "خدا" در زندگی مردم؛ دقیقا به معنای قرین شدن جنها و شیاطین با آنهاست. یونانیان و رومیان باستان در حین جنگ، برای پیروزی، الهه جنگ را به کمک میخواستند. آنها به خیال خود فکر میکردند که خداپرستند. چقدر زیبا آیات زیر این حادثه را به تصویر کشیده است.

 

وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ أَهَؤُلَاءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ ﴿۴۰﴾

و [یاد کن] روزى را که همه آنان را محشور مى ‏کند آنگاه به فرشتگان مى‏ فرماید آیا اینها بودند که شما را مى ‏پرستیدند (۴۰)

 

قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ ﴿۴۱﴾

مى‏ گویند منزهى تو سرپرست ما تویى نه آنها بلکه جنیان را مى ‏پرستیدند بیشترشان به آنها اعتقاد داشتند (۴۱)

 

به همین خاطر خدای مهربان می فرماید که اینها یک شیطان سرکش را میخوانند ولی خود خبر ندارند.

 

إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَإِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَانًا مَرِیدًا ﴿۱۱۷﴾

به جاى او جز بتهاى مادینه را [به دعا] نمى‏ خوانند و جز شیطان سرکش را نمى‏ خوانند (۱۱۷)

 

ابتدا مردم برای کمک از نیروهای کائنات، الهه پردازی کردند ولی غافل از آنکه هر درخواستی از نیروهای غیبی( بجز درخواست مستقیم از خدا) به شیاطین ختم میشود. ملائکه رسولان و ماموران خدا هستند و نه رسولان بنی آدم. ما در طول روز در پنج نماز خویش میگوییم که ایاک نعبد و ایاک نستعین. این به معنای رد هر گونه الهه سازی است. بکار بردن کائنات که در روانشناسی و عرفانهای جدید مطرح میشود، همان الهه سازی است ولی اینبار الهه سازی به سبک جدید است.

در روانشناسی جدید، به خیال خودشان، تلقین کلید خیلی از مشکلات است. اما باید بدانیم که تلقین کردن برخلاف کار و تلاش و کوشش است. تلقین کردن یعنی چیزی را به خود القا کردن. بشر هنوز از دست خرافات قدیمی خلاص نشده است، که خرافات به سبک جدید به او روی آورده است.

از آنجا که در سیستم رحمانی جمع اضداد امکان پذیر نیست؛ کسانی که مومن هستند، با انجام کوچکترین گناه، سیستم ایمنی نفسشان به کار می افتد و معذب میشوند. زیرا مومنان به جمع اضداد عادت ندارند و در صورت کوچکترین گناهی، معذب میشوند. اما افراد غرق در گناه و فسق؛ مشکلی با جمع اضداد ندارند و نفسشان پذیرای هر نوع ویروس روانی است. گوشت خوک دارای انواع میکروبها و ویروسهاست که لابلای لایه های چربی بدن خوک خود را مخفی کرده اند، ولی خود خوک با این ویروسها و انگلها مشکلی ندارد. جمع اضداد هم اینطوری است که مومنان در صورت جمع اضداد معذب میشوند ولی افراد گناهکار، ظاهرا عین خیالشان نیست.

شیطان بزرگترین دشمن بشریت است. تمام مشکلات و شرّهایی که در زندگی انسانها پیش میاید ، بخاطر جمع اضداد است. واقعا کسی که میخواهد از دست شرّها نجات یابد، باید به معنای واقعی دشمن شیطان باشد، زیرا شیطان جمع اضداد را پیش می آورد. به فرموده خدا در قرآن، دشمنی با شیطان باید دو طرفه باشد. زیرا شیطان یک دشمن عادی نیست، بلکه همیشه در کمین است.

 

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶

در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏ شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى‏ خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶)

 

وقتی خدا میفرماید که شیطان دشمن شماست و شما هم دشمن او باشید، یعنی دشمنی بین ما و شیطان دو طرفه است و دقیقا به این خاطر جمع اضداد در سیستم رحمانی امکان پذیر نیست. شما نمی توانید هم صفت نیک داشته باشید و هم صفت بد. در صورتی که این دو صفت را با هم داشته باشید؛ اتوماتیک از سیستم رحمانی خارج شده اید و وارد سیستمهای شیطانی شده اید.

شیطان فقط دشمن آدم نیست، بلکه دشمن بنی آدم هم هست. موضوع جدیدی که مورد سوء استفاده شیطان قرار گرفته است، انسانیت است که بعضی مردم می گویند که "تنها دین ما انسانیت است".  اما بیایید در قرآن جستجو کنیم و ببینیم که خدا در مورد انسانیت چی گفته است. در قرآن درباره انسان صفات جهول ، کفور ، کفار و ظلوم استفاده شده است.

 

الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا - إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ  - فَإِنَّ الْإِنْسَانَ کَفُورٌ - کَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا

 

خدا در آیات متعددی از قرآن، موجودیت انسان را با صفات نیک استفاده نکرده است. وقتی خدا صفات خوبی از انسان ذکر نفرموده است، پس دینی به نام انسانیت مورد قبول نیست. یعنی اگر انسان از کلام خدا و هدایت خدا بهره نبرد و آن را پشت گوش بیندازد، تمام این صفات بد در او ظهور  پیدا می کند. خدا به همین دلیل انسان را آفریده است و انسان میتواند کفورا باشد (کَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا) و البته این صفت هم برای شیطان بکار برده شده است (وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا).  خدا انسان را در دور راهی قرار داده است و هدایت را برای انسانها فرستاده است و حالا انسان وظیفه اش این است که هدایت را انتخاب کند. إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا

بعضی از مردم نماز و روزه بجا نمی آورند و زکات نمی پردازند ولی در عوض سعی می کنند که خود را تحت فلسفه ای به نام انسانیت قرار دهند؛ مثلاً می‌گویند که باید انسان باشیم. آنها متوجه نیستند که ما در هر حالتی انسان هستیم و این یک امر بدیهی است. مشکل بشر در انسان بودن نیست، بلکه در پیروی از هدایت فرستاده شده توسط خداست. بعضی ها میگویند اگر حداقل دیندار نیستی، انسان باش. غافل از آنکه نمی دانند چرا خدا ما را خلق کرده است. خدا ما را خلق کرده است تا که خودمان را درست کنیم. انسان ترکیبی است از کالبد بشری با یک نفس. نفسی که در کالبد زمینی قرار گرفته است یک نفس تزکیه نشده است. بنابراین نمی توان روی این ترکیب حساب کرد. این کلام و هدایت خداست که باعث می شود ترکیب این دو به یک ترکیب مناسب و متعادل برسد.

 

وَمَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ ﴿۱۳۰

و چه کسى جز آنکه به سبک ‏مغزى گراید از آیین ابراهیم روى برمى‏ تابد و ما او را در این دنیا برگزیدیم و البته در آخرت [نیز] از شایستگان خواهد بود (۱۳۰)

 

چه کسی جاهلتر از آن است که از ملت ابراهیم پیروی نمی کند. بدون عبادات و تزکیه و نماز و روزه و زکات؛ نفس انسان نمیتواند رشد یابد و یک انسان خوب بدست نخواهد آمد.

وقتی که ما اصل را در انسانیت قرار دهیم به این معناست که که هر آنچه که انسان حق خود بداند باید به آن برسد و این انسان ممکن است که هوس همجنسگرایی کند. آن روی دیگر سکه این است که موجودیت انسان روی زمین تنها نیست و بلکه یک قرین به اسم شیطان دارد. بنابراین انسانی که نفس خویش را تزکیه نکند، ترکیبی است از کالبد، نفس و شیطان. بنابراین در تعاریف انسانیت شیطان هم دخیل است. خدا از ما میخواهد که ما خودمان باشیم بدون پیروی از شیطان؛ در آن صورت است که انسان میتواند ادعای انسانیت بکند.

انسان یک قرین به نام شیطان دارد و بنابراین با وجود این قرین، تصمیمات او در همه موارد صحیح نخواهد بود به همین خاطر خدا از انسان در قرآن، خیلی کم، به خوبی یاد کرده است. همین انسان بمب اتم درست می کند و محوطه زندگی خویش و دیگران را به خطر میاندازد. همین انسان به اسم وطن پرستی جان دیگران را می گیرد. همین انسان باعث شده است که تعادل و توازن نعمات الهی و منابع زمین به هم بخورد و در نتیجه بسیاری از انسان های دیگر از نعمات نازل شده محروم بمانند. این انسان داروهای ناکارآمدی را برای بعضی بیماری ها تولید می کند، صرفا فقط به خاطر به دست آوردن پول بیشتر. تنها راه نجات انسان، خدا محوری (لا اله الا الله) است اما انسان این شعار مهم را به انسان محوری تبدیل کرده است. یکی از جنبه های شعار مهم لا اله الا الله دقیقاً به همین معناست؛ انسانیت یک اله به اسم "انسان" برای خودش قرار داده است و طبق امیال این موجود ناسپاس قوانین وضع می کند.

بعضی ها انسانیت را مستقل از دین می دانند و حتی می گویند که انسانیت خود یک دین است که شما را از دین های آسمانی نازل شده بی نیاز می کند! حتی بعضی ها پا را فراتر از این گذاشته و  می گویند انسانیت ما را از خدا هم بی نیاز می کند! مشکل این ایده آن است که انسان خالق خویش را منکر می شود و این خودش بزرگترین مشکل است. اگر انسان آنقدر ناشکر و ناسپاس باشد که خالق خویش را منکر شود، در آن صورت زیر بقیه چیزها هم میزند. خدا خالق ماست ،آن خالق متعال برای ما دستورات و نصایح فرستاده است. کسی که به وضوح زیر این قاعده ساده میزند، مطمئن باشید حقوق انسان های دیگر را هم رعایت نخواهد کرد.

تصور کنید یک جوان بگوید که پدر و مادر من برای من چکار کرده اند؟ این جوان بدیهیات خیلی مهمی را با این حرفش منکر می شود. کسی که این بدیهیات را رد کند، چه تضمینی دارد قواعد من ‌درآوردی انسانیت را رعایت کند. از کسانی که توصیه خدا را رد می کنند و به جای آن انسانیت را مطرح می‌کنند باید پرسید که مگر دین خدا چه می گوید که با انسانیت ناسازگار است.

شیطان سعی دارد که برای انسان محیط نامناسبی بیافریند. مثلا انسان در زمین بدون دین نمیتواند زندگی کند و مسیر درستی را طی کند. در اینجا، دین خدا ملازم انسان باید باشد. در نتیجه شیطان دین را به کناری می نهد و دین من در آوردی به اسم انسانیت را بجای دین خدا می گذارد.

بحثهای بین پیامبر ابراهیم و نمرود، نمونه کاملی از طرز تفکر خوب و بد در جهان است. طرز تفکر تسلیم خدا بودن و طرز تفکر عصیان در مقابل خدا. طرز تفکر تسلیم در مقابل خدا و طرز تفکر خود الهه انگاری.

 ابراهیم گفت : "پروردگار من زندگی می بخشد و می میراند." نمرود گفت: "من هم زندگی می بخشم و می میرانم. دو نفر زندانی ، یکی را کشت و دیگری را آزاد کرد. منطق نمرود تا این حد بود و فکرش تا این حد کار میکرد. وقتی ابراهیم دید که نمرود دنبال حقیقت نیست،  گفت: "خدا خورشید را از مشرق بیرون مى آورد، آیا تو می توانی آن را از مغرب بیرون آوری؟" پس نمرود مات و مبهوت بماند. خدا ستمکاران را هدایت نمی کند.

 

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿۲۵۸﴾

آیا از (حال‏) آن کس که چون خدا به او پادشاهى داده بود (و بدان مى ‏نازید، و) در باره پروردگار خود با ابراهیم محاجّه (مى‏)کرد، خبر نیافتى‏؟ آنکاه که ابراهیم گفت‏: (پروردگار من همان کسى است که زنده مى ‏کند و مى‏ میراند.) گفت‏: (من (هم‏) زنده مى ‏کنم و (هم‏) مى‏ میرانم‏.) ابراهیم گفت‏: (خدا(ى من‏) خورشید را از خاور برمى ‏آورد، تو آن را از باختر برآور.) پس آن کس که کفر ورزیده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمى ‏کند. (۲۵۸(

 

 

 بعضی از مردم در عین این که می دانند ، کاری زشت و نادرست است ، اما آن را انجام می دهند ، انگار یک نیروی ماورایی آنان را وادار می کند. این نیروی ماورایی از طریق تطمیع و لذتهای زودگذر آنان را تشویق به انجام آن می کند. از آنجا که هدایت دست خداست، کسانی که شایستگی بهشت را ندارند ، موفق به درک موضوعات ساده نمی شوند. این خداست که همه چیز را تحت کنترل خویش دارد. تنها خداست که هدایت افراد را بر عهده دارد و آن قادر متعال همه چیز را کنترل می کند.

انسانها بسته به وضعیت، جانب خوب و یا بد را می گیرند. اگر داخل کشتی گیر بیفتند و خطری واقعی آنان را تهدید کند، فقط خدا را به کمک میخوانند ولی اگر خطر را رد کنند، دوباره جمع اضداد میکنند و غیر خدا را با خدا میخوانند.

 

فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ ﴿۶۵﴾

و هنگامى که بر کشتى سوار مى ‏شوند خدا را پاکدلانه مى‏ خوانند و[لى] چون به سوى خشکى رساند و نجاتشان داد بناگاه شرک مى ‏ورزند (۶۵(

 

ژن خوب و ژن بد، آقازاده و غیرآقازاده ، خودی و غیرخودی و ... از تقسیم بندیهای ناشایستی است که در یک جامعه هیچوقت نباید بوجود آید. جامعه ای که این اضداد را در خود داشته باشد و برای آن عادی سازی کرده باشد، یعنی جامعه سالمی نیست. اما ایدئولوژیهای مذهبی من در آوردی ناخودآگاه جامعه را به چنین طبقاتی تقسیم میکنند. گاهی بعضی طریقتها و مذاهب اسلامی خود را طبقه خاصی میان مردم بحساب می آورند و حتی وقتی زکات می پردازند، فقط به طبقه خویش و هم ایدئولوژیهای خویش می پردازند. دلبسته بودن به طبقه خاصی تا این حد!! قطعا چنین زکاتی از نظر خدا قابل قبول نیست. صدقه قابیل پذیرفته نشد و اما صدقه هابیل پذیرفته شد زیرا قابیل در صدقه دادنش، دلبسته خدا نبود.

حتی بعضی مکاتب اسلامی در جلسات خصوصی خویش، اصرار دارند که به غیر معتقد به مکتب خود، زن ندهند و یا زن نگیرند. مثل یهودیها که برای غیر یهودی، درصد ربا را چند برابر می گیرند. در حالیکه خدا حتی ازدواج با اهل کتاب را هم حلال دانسته و خوردن غذای اهل کتاب را هم حلال دانسته است.

ما حتی صاحب جسد و جنازه خویش هم نیستیم. وقتی بمیریم، مردم میگویند که این جنازه را زودتر خاکش کنید تا نگندد. دیگر جسد و جنازه را با نام ما نمیخوانند و بلکه جسد و یا جنازه صدایش میکنند. بیخودی جمع اضداد نکنیم و تنها ناجی انسانها، فقط خداست و بس. بیایید درست زندگی کنیم و نیک بیندیشیم و نیک رفتار کنیم و گفتار نیک بگوییم و در این راه صبر و استقامت بخرج دهیم تا محیط مناسبی را برای زندگی خود و دیگران فراهم کنیم.

 

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ﴿۳۰

در حقیقت کسانى که گفتند پروردگار ما خداست‏ سپس ایستادگى کردند فرشتگان بر آنان فرود مى ‏آیند [و مى‏ گویند] هان بیم مدارید و غمین مباشید و به بهشتى که وعده یافته بودید شاد باشید (۳۰)

جادوی شیاطین (قسمت شصت و چهار) آخر الزمان ( قسمت 4 ) سوشیانت

جادوی شیاطین (قسمت شصت و چهار) آخر الزمان ( قسمت  4 ) سوشیانت


                        

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


                                    

جادوی شیاطین (قسمت شصت و چهار)

آخر الزمان ( قسمت  4 )

سوشیانت

 

خدا قرآن را به عربی نازل فرمود به دو دلیل: یکم؛ کتابهای آسمانی پیشین تغییرات زیادی در متن نوشتاری آنها صورت گرفته است و دوما؛ تعداد افرادی که به این زبانها صحبت میکنند، بسیار کم است. تعداد کسانی که در جهان به زبان عبری صحبت میکنند، به پانزده میلیون نفر نمی رسد. تعداد کسانی که زبان اوستایی را بلدند، تقریبا آنقدر کم است که انگشت شمارند. ترجمه های این کتابها تحریف شده اند و نمیتواند زیاد مورد دلالت قرار گیرند. دلایل دیگری هم برای انتخاب آخرین کتاب خدا (قرآن)  به زبان عربی هست که به یکی از آنها اشاره میشود. یکی دیگر از دلایلی که احتمالا در انتخاب زبان عربی مؤثر بوده این است که مثلا در عربی ضمیر "او" نشانگر جنسیت نیست. از اینرو، وقتی "او" برای خدا بکار می رود، دلالت به جنس مرد یا زن ندارد. شکوه و جلال خدا ستایش باد که ذات مقدس او از مذکر و مؤنث مبرا است. ولی وقتی برای مثال، در زبان انگلیسی "او مذکر He" را برای خدا بکار می برند، تصور غلطی از خدا به مردم می دهد. اینگونه نکات دستوری باعث شد که واژه "پدر" برای خدا تحریف شود و چیزی نتوانست جلودار آن باشد. چنین عطف و اشاره ای را هرگز در قرآن نمی بینید. تعداد کسانی که به عربی حرف میزنند، خیلی زیادند و زبان عربی اکنون یک زبان زنده و فعال جهانی است.

کتابهای پیشین دچار تحریفات زیادی شده اند و  در بیشتر مواقع نوشته و برداشت آزاد پیروان آن کتابهاست. زرتشت یکی از پیامبران خدا بوده است ولی باید توجه کنیم که کتابی از خود زرتشت برجای نمانده است. کتاب زرتشت با حمله اسکندر به ایران از دست رفت، و هر آنچه که به او نسبت داده میشود، نوشته چند قرن بعد بوسیله پیروان منتسب به اوست که متاسفانه تغییرات فوق العاده ای کرده است و با جادو عجین شده است. خدا در قرآن احزابی که دینشان را با جادو عجین کرده اند، مجوس می نامد. اما مرامی که زرتشت تبلیغ کرد، مجوسی نبود و مرام او عاری از هرگونه جادو بود. ازدواج با محارم، اعتقاد به ایزدان مختلف و اعتقاد به جادو هیچوقت جزو اعتقادات زرتشت نبوده است و بعدا فرمانروایان نسلهای بعد و مغان ماد آن را اختراع کردند و این موارد کج فهمی از مواردی است که زرتشت گفته بود. پادشاهان ایران بعداز زرتشت قصد نداشتند شرایط سیاسی سختگیرانه‌ای ایجاد کنند تا باورهای قدیمی را که همچنان نزد بسیاری از نجیب‌زادگان محبوب بود، از میان بردارند. به این طریق آیین زرتشت، رفته‌رفته با عناصر آیین چندایزدی قدیم (میترائیسم) در هم آمیخت و بهترین دلیل بر این موضوع این است که قسمتهایی در ستایش ایزدان کهن در اوستای فعلی وجود دارد. یک پیامبر یکتاپرست همچون زرتشت چطور میتواند هم خدا را ستایش کند و هم ایزدان متعدد را ؟ پادشاهان و حاکمان همیشه در دین دخالت کرده اند و به جهت مسائل سیاسی آن را به دینی عامه پسند تبدیل کردند. به عنوان مثال بدانیم که مراسم شام آخر از میترائیسم وارد مسیحیت شده است و همچنین تثلیث از هندو وارد مسیحیت شده است. دینهای آسمانی به شدت مورد آسیب قرار گرفته اند. مخصوصا اینکه بعد از مرگ پیامبران، پیروان آنان هر آنچه که از فلسفه های جادویی درست و جالب می پنداشتند، وارد دین خود میکردند. زمانی که موسی برای چهل شبانه روز، به کوه طور رفت، بنی اسرائیل تحت تاثیر عرفان شایع آن موقع (ارتباط با خدا از طریق مخلوقاتی مثل گاو)؛ گوساله پرست شدند.

قدیمیان برای هر صفت شیطانی مثل حسد، طمع، شهوت و شکم پرستی یک دیو (شیطان مجسم) نسبت میدادند و برای رهایی از این دیوها، گاها راه حلهای غلطی را اختراع میکردند. قطعا تلاش برای رهایی از آن صفات شیطانی و زشت کار پسندیده ای است. اما این تکاپو و تلاش چطوری باید باشد؟ یک هندو ریاضت و دست کشیدن کامل از این نیازها (شهوت و شکم) را راه حل میداند. بنابراین تمام تلاش یک معتقد هندو این است که تا حد ممکن غذا نخورد و شهوت نداشته باشد. اما قرآن این روش را قبول ندارد. خدا برآورده ساختن متعادل و مشروع این نیازها را توصیه میکند. بعضی ها برای برآورده ساختن این نیازها، راه حلهای غلطی را طی میکنند. مثلا کمونیستها به اشتراک گذاری اموال و ثروت را راه حل میدانند. بعضی ها هم آزادی بی قید و شرط را در برآوردن این نیازها انتخاب میکنند. تمام این تصمیمات و جهان بینی های غلط برای غلبه بر صفاتی است که اهریمن به آنها معرفی کرده است. در حالی که این روشها، روشهای اهریمن است. هدف درست، اما روش غلط. اما خدا در آخرین کتاب آسمانی قرآن ، روشهای متعادل و در عین حال متفاوتی را برای غلبه بر این صفات توصیه فرموده است. از آنجا که قرآن پیامی است که خدا برای همه مردم جهان و مذاهب فرستاده است، هرکس که مومن باشد، علیرغم زبان مادری خود، می تواند آنرا بفهمد.

 

وَلَوْ جَعَلْناهُ قُرْآنا أَعْجَمِیًّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِین آمَنوا هُدًى وَشِفَاءٌ وَالَّذِین لَا یُؤْمِنون فِی آذَانهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُولَئِکَ یُنادَوْن مِن مَکَان بَعِیدٍ ﴿۴۴

و اگر [این کتاب را] قرآنى غیر عربى گردانیده بودیم قطعا مى گفتند چرا آیه ‏هاى آن روشن بیان نشده کتابى غیر عربى و [مخاطب آن] عرب زبان بگواین [کتاب] براى کسانى که ایمان آورده‏ اند رهنمود و درمانى است و کسانى که ایمان نمى ‏آورند در گوشهایشان سنگینى است و قرآن برایشان نامفهوم است و [گویى] آنان را از جایى دور ندا مى‏ دهند (۴۴)

 

گواه این پدیده  شگرف این است که: مومنانی که عربی نمی دانند قرآن را بهتر از کافران عرب زبان می دانند.  بخاطر وجود همان نیروهای نامریی خدا که در خدمت گسترش قرآن هستند، مومنان براحتی می توانند به مفاهیم کتاب آسمانی پی ببرند و از آن لذت می برند، و در عین حال کسانی که ایمان ندارند نمی توانند  به مفاهیم کتاب دسترسی پیدا کنند. غیر مومنان فقط چیزهایی را از کتابهای آسمانی بر میدارند و برداشت میکنند که به درد حزبشان بخورد و اعمال حزبی شان را توجیه کند.

یک اصل اساسی در قرآن هست و آن هم این است که خدا یک دین دارد و هر آنچیزی که با قرآن آخرین کتاب آسمانی مخالفت داشته باشد، مردود است. قرآن مثل یک فرقان است که حکم خدا را مشخص میکند. برای فهم کلام زرتشت، باید شرایط جامعه آن موقع را در نظر بگیریم. به وسیله خود قرآن براحتی میتوان فهمید که پیام زرتشت چی بوده است. در زمان زرتشت، اجنه و شیاطین بطور جسمانی وارد دنیای انسانها میشدند و حتی طوری شده بود که دیوهایی مثل شیوا در میان مردم هندوستان و آریایی ها زندگی میکردند و بنیاد یک طریقت جادویی را بنا نهادند. هفت مرحله یوگا و طریقت و وحدت وجود همان جادوی دیوهاست که در آن موقع دیوها به انسانها یاد میدادند و خیلی از مردم هم دیوها را پرستش میکردند و با آنها مانوس بودند. در میان آریایی ها داستانهای زیادی در این مورد هم نقل شده است. باید توجه کنیم که دیوها افسانه نبودند و بلکه واقعا وجود داشته اند. اجنه و شیاطین زمانی که جسمیت مادی پیدا کنند و وارد دنیای مادی انسانها شوند، دیو نامیده میشوند.  قرآن، دیو را عفریت می نامد.

 

قَالَ عِفْرِیتٌ مِن الْجِن أَنا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَقَامِکَ وَإِنی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِین ﴿۳۹

عفریتى از جن گفت من آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزى براى تو مى ‏آورم و بر این [کار] سخت توانا و مورد اعتمادم (۳۹)

 

در زمان پیامبر سلیمان، حضور دیوها در میان مردم به اوج خود رسیده بود. براساس قدرتی که خدا به پیامبر سلیمان داده بود، او میتوانست دیوها را به خدمت بگیرد و او از آنان برای انجام کارهای شاقه استفاده میکرد. دنیای انسانها و جنها در دوره هایی از زمان خیلی به هم نزدیک میشوند و تداخل این ابعاد، باعث مشکلات زیادی برای مردم میشود. وقتی اجنه و شیاطین کارهایی برای انسانها انجام دهند، یعنی بصورت دیو (دیدنی و یا نادیدنی) وارد دنیای انسانها شده اند. این حالت در زمان پیامبر سلیمان به اوج خود رسید و تا چند قرن ادامه یافت. حضور جسمانی دیوها در میان انسانها، در زمان زرتشت بیشتر مردم مشرق زمین که بیشترشان آریایی بودند، را تحت تاثیر قرار داده بود. زرتشت علیه این دیوها قیام کرد و خواست که آنان را از زندگی مردم بیرون براند. بنابراین آنچیزی که خود زرتشت (و نه مغان) گفت، برای راندن اهریمنها و دیوها از زندگی انسانها بود. از نظر زرتشت ، نماز و طهارت مهمترین وسیله بود برای راندن دیوها. به همین خاطر در اوستا بر طهارت و نماز خیلی تاکید شده است و تمام هدف هم این بوده است که دیوها از زندگی انسانها بیرون رانده شوند. باید دقت شود که دیوها در آن موقع حضور جسمانی میان مردم داشتند و در قالبهای زیادی برای مردم ترس و مشکلاتی ایجاد میکردند. هندوها و سایر مذاهب آریایی با انجام ریاضت و یوگا، حضور جسمانی شیاطین را بصورت دیو قبول کردند، اما زرتشت حضور جسمانی شیاطین را برنتابید. نماز خواندن و طهارت در آن موقع به نوعی رجم و طرد دیوها بود.

آنچه که مردم امروزه به عنوان بیماریهای روانی و مشکلات روانی میشناسند و آن را به عوامل ناشناخته ربط میدهند، در زمان قدیم به دیوها و اهریمنها ربطش میدادند. بعضی ها دیوها را زشت و پلید می پنداشتند و لی بعضی ها با آنان زندگی میکردند و برده آنان و وابسته به آنان بودند. در قدیم در برهه ای ا ززمانها دیوها دیده میشدند و بطور جسمانی وارد دنیای انسانها میشدند و دخالت آنان در دنیای انسانها خیلی واضح تر بود. اما اکنون جریان پیچیده تر شده است. اکنون انواع فیلمها و آهنگهای بلک متال و رپ و سنتی محل ارتباط انسانها با جنها شده اند. اکنون ارتباط دنیای انسانها و جنها، مثل گذشته نیست و حضور جسمانی جنها در میان انسانها مطرح نیست. بلکه حضور مغناطیسی مطرح است. دیگر دیوها مثل قدیم بصورت جسمی دیده نمیشوند، تاکتیک و توانایی جنها عوض شده است و آنان اکنون بصورت مغناطیسی در میان انسانها نمود و حضور پیدا میکنند. هر بار که دوره عوض شود، شیوه حضور شیاطین و جنها در میان انسانها هم تغییر پیدا می کند.

خیلی از مردم با فیلمها و آهنگهای آلفایی که فرکانس مغزی انسانها را تغییر میدهند، انس گرفته اند. زمان قدیم هم دقیقا اینطوری بود که مردم با دیوها (شکل نهایی نفوذ اجنه و شیاطین به دنیای انسانها) انس می گرفتند. فقط دوره ها عوض شده است. با آمدن سلیمان نبی، موجودیت دیو در میان انسانها شکل نزدیکتری پیدا کرد. اما سلیمان به امر خدا، آنان را تسخیر کرد و به خدمت انسانها در آورد. اما این کار فقط محدود به زمان سلیمان بود و بعد از فوت سلیمان، دوباره اوضاع بدتر شد. در سرزمینهای آریایی مثل هند و ایران، مردم با دیوها انس گرفته بودند و حتی در هند، دیوها را می پرستیدند. شیوا خدای هندوها یکی از این دیوها بوده است که هنوز هم مجسمه اش ساخته میشود. خیلی از خدایان هندوها که اکنون پرستش میشود، دیو بوده اند. هر جا، چند خدایی و خدایان و ایزدان مطرح میشود، قطعا بدانید که زمانی محل حضور دیوها بوده است.

خدای مهربان، در قرآن طریقه جدید ورود دیوها به دنیای انسانها را در عصر حاضر بیان فرموده است. از نظر قرآن، دیوها همان شیاطین هستند که بر افراد فرود می آیند. وقتی در عربی، از فعل تَنزَّلُ همراه با شیطان استفاده شود، یعنی حضور مغناطیسی یا جسمی شیطان صورت گرفته است و این تعریف جدید دیو است برای عصر ما.

 

هَلْ أُنبِّئُکُمْ عَلَى مَن تَنزَّلُ الشَّیَاطِین ﴿۲۲۱

آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسى فرود مى ‏آیند (۲۲۱)

 

تَنزَّلُ عَلَى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ ﴿۲۲۲

بر هر دروغزن گناهکارى فرود مى ‏آیند (۲۲۲)

 

یُلْقُون السَّمْعَ وَأَکْثَرُهُمْ کَاذِبُون ﴿۲۲۳

که [دزدانه] گوش فرا مى دارند و بیشترشان دروغگویند (۲۲۳)

 

در آیه بالا خدای حکیم می فرماید که  آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسى فرود مى ‏آیند (یعنی بصورت دیو).  آیه بعدی در جواب می فرماید (تَنزَّلُ عَلَى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ ) بر هر دروغگوی گناهکاری. دروغگوی گناهکار یعنی گفتار بد، کردار بد. أَفَّاکٍ به معنای کسی که راه حقیقت را کج میکند و همان راه کژی و ناراستی است. شعارهای اصلی زرتشت در قرآن آمده است و همین نکته ثابت میکند که زرتشت پیامبری از طرف خدا بوده است.

خدا در بعضی آیات از تَنزَّلُ و در بعضی آیات از أَنزَلَ استفاده فرموده است. فرق در این است که در اولی، حضور جسمانی و یا حضور مغناطیسی صورت می گیرد ولی برای فعل دومی حضور جسمانی و مغناطیسی (حضور فیزیکی) صورت نمی گیرد. همانطور که در شب قدر، ملائکه در زمین حضور فیزیکی پیدا میکنند و برای این امر تَنزَّلُ استفاده شده است .

 

تَنزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْن رَبِّهِمْ مِن کُلِّ أَمْرٍ ﴿۴

در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر کارى [که مقرر شده است] فرود آیند (۴)

 

برای فهم بیشتر به آیه زیر دقت کنید که خدا در آن می فرماید که شیاطین در نزول قرآن، نتوانسته اند تَنزَّلُ پیدا کنند. یعنی در نزول قرآن، شیاطین نتوانستند بصورت دیو (حضور جسمانی) در آن دخالت کنند.

 

وَمَا تَنزَّلَتْ بِهِ الشَّیَاطِین ﴿۲۱۰

و شیطانها آن را فرود نیاورده‏ اند (۲۱۰)

 

وَمَا یَنبَغِی لَهُمْ وَمَا یَسْتَطِیعُون ﴿۲۱۱

و آنان را نسزد و نمى‏ توانند [وحى کنند] (۲۱۱)

 

إِنهُمْ عَن السَّمْعِ لَمَعْزُولُون ﴿۲۱۲

در حقیقت آنها از شنیدن معزول [و محروم]اند (۲۱۲)

 

از آنجا که در آیه های قرآن، شعر همیشه متضاد وحی آمده است، پس در نوشتن کتابهای شعر، شیاطین بر شاعران تَنزَّلُ پیدا میکنند و بیشتر شعراء، اشعار خویش را با حضور فیزیکی شیاطین می سرایند و خودشان هم به این نیروی بیگانه اقرار میکنند. مولوی اقرار میکند:

 

ای که درون جان من تلقین شعرم می‌کنی گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم

 

یا حافظ از شخص سومی میگوید که شعرها را به او الهام میکند:

 

آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت یار شیرین سخن نادره گفتار من است

 

سبک جدید ورود دیوها به دنیای انسانها، اشعار ، آهنگهای آلفایی و فیلمهای توهمی و فیلمهای در مورد خیانت و ... است. به همین خاطر قرآن طهارت را دوباره باز تعریف میکند و به آن شکل جدیدی می بخشد. طهارت از نظر قرآن یعنی دوری از آلودگیهای باطنی و ظاهری. یک آهنگ آلفایی برای ما یک نوع آلودگی صوتی بحساب میاید. نگاه ناپاک و توجه ناپاک به نامحرم یک نوع آلودگی چشمی بحساب میاید. تماس ناپاک و نیت ناپاک هم یک نوع آلودگی بحساب میاید. فرق این نوع آلودگی با آلودگی ظاهری این است که این نوع آلودگی دیده نمیشود. اما آلودگی ظاهری دیده میشود. این نوع آلودگیها، نفس و روان انسان را مسموم میکنند. خدای حکیم در مورد ارتباطات با زنان پیامبر در قرآن می فرماید:

 

یا أَیُّهَا الَّذِین آمَنوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَن لَکُمْ إِلَى طَعَامٍ غَیْرَ ناظِرِین إِناهُ وَلَکِن إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنسِین لِحَدِیثٍ إِن ذَلِکُمْ کَان یُؤْذِی النبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنکُمْ وَاللَّهُ لَا یَسْتَحْیِی مِن الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُن مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُن مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِن وَمَا کَان لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِن ذَلِکُمْ کَان عِندَ اللَّهِ عَظِیمًا ﴿۵۳

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید داخل اتاقهاى پیامبر مشوید مگر آنکه براى [خوردن] طعامى به شما اجازه داده شود [آن هم] بى‏آنکه در انتظار پخته‏ شدن آن باشید ولى هنگامى که دعوت شدید داخل گردید و وقتى غذا خوردید پراکنده شوید بى‏آنکه سرگرم سخنى گردید این [رفتار] شما پیامبر را مى ‏رنجاند و[لى] از شما شرم مى دارد و حال آنکه خدا از حق[گویى] شرم نمى ‏کند و چون از زنان [پیامبر] چیزى خواستید از پشت پرده از آنان بخواهید این براى دلهاى شما و دلهاى آنان پاکیزه‏ تر است و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقا [نباید] زنانش را پس از [مرگ] او به نکاح خود درآورید چرا که این [کار] نزد خدا همواره [گناهى] بزرگ است (۵۳)

 

خدا در این قسمت از آیه (وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُن مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُن مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِن) می فرماید که اگر از زنان پیامبر چیزی خواستید، از پشت پرده از آنان بخواهید که این برای قلب شما و آنها، پاکیزه تر (أَطْهَرُ) است. اطهر( پاکیزه تر) در این آیه به معنای این است که طهارت فقط طهارت ظاهری نیست، بلکه طهارت باطنی هم باید باشد. هر نوع ورودی ناپاک ، طهارت باطنی را به هم می ریزد. اگر طهارت به هم ریخته شود، روان آدمی محل فرود شیاطین میشود. ورودی ناپاک از نظر قرآن ، نگاه ناپاک به نامحرم، گوش دادن موسیقی آلفایی، مشغول شدن به شعر خوانی ، فیلمها و کلیپهای نامناسب و ... است.  هر کدام از این ورودیها، ناپاکی بوجود میاورد. به همین خاطر خدا میفرماید که ای مومنان ابصار خویش را فرو نهید. زیرا ابصار (دیدگان، بینشها) یکی از مهمترین محل ورودیهای ما انسانهاست.

 

وَقُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْن مِن أَبْصَارِهِن وَیَحْفَظْن فُرُوجَهُن

 

قُلْ لِلْمُؤْمِنین یَغُضُّوا مِن أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ 

 

در صورتی که ابصار و دیدگان خویش را نپوشانیم و تقوا پیشه نکنیم، انواع آلودگی وارد بدن ما شده و روانمان بیمار میشود. بیمارشدن روان یعنی فرودآمدن شیاطین بر افراد (همان دیو). خدا به زنان دستور میدهد که زنان دیگر را مسخره نکنند و عیبجویی نکنند و غیبت نکنند. زیرا این ورودیها بشدت روان آنان را به هم میریزد و آلودگی وارد روان آنان میشود. وقتی ورودیها مناسب نباشد، قطعا خروجیها هم مناسب نخواهد بود. در عصر ما، مردم بیشتر اوقات سرشان توی گوشی است و انواع کلیپها را نگاه میکنند. این همه نگاه کردن، ورودیهای آلوده ای را به روان افراد تزریق میکند. پوشاندن ابصار و دیدگان به معنای پوشاندن ابصار در فضاهای مجازی هم است. انسانها باید از ورودیهای ناپاک دوری کنند تا خروجی هایشان پاک باشد و زندگی خویش را امنتر و لذتبخش تر کنند. باید بدانیم که شیاطین فقط بر روانهای ناپاک و آلوده فرود می آیند. در این حالت است که بصورت دیو در روان افراد ظاهر میشوند و افراد را غل و زنجیر میکنند. بعضی جادوگران برای اینکه شیاطین بصورت دیو بر آنها ظاهر شوند، مدتها ادرار خود را مینوشند و یا کتابهای آسمانی را میسوزانند و یا کارهای ناپاک دیگر انجام میدهند تا که دیوها بر وجود آنان مسلط شوند و یک سری کارها بر روی آنها انجام دهند. زیرا شیاطین فقط بر کسانی فرود می آیند که افاک اثیم (کژرو گنهکار بدگفتار بدکردار) باشند.

زرتشت طریقه مبارزه با دیوها را ابداع کرد و با روش طهارتی مخصوص آن زمان، دیوها را از محیط زندگی مومنان بیرون راند. پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک اصل بنیادینی است که زرتشت آموزش داده است و بر اهمیت رفتار اخلاقی و اعمال مثبت در زندگی تأکید دارد. زرتشت به وجود خدایی برتر به نام اهورا مزدا (به معنای خالق مطلق یا قادر مطلق) اعتقاد داشت که نماینده حقیقت، نور و هماهنگی در جهان بود. ویل دورانت علت اساسی کمرنگ شدن دین زرتشت را، تمایلی است که بشر به شعر وتخیل دارد تا منطق، زیرا مردم نمی توانند بدون اسطوره وافسانه به زندگی ادامه دهند.

 

إِن الَّذِین آمَنوا وَالَّذِین هَادُوا وَالصَّابِئِین وَالنصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِین أَشْرَکُوا إِن اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِن اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿۱۷

کسانى که ایمان آوردند و کسانى که یهودى شدند و صابئى‏ ها و مسیحیان و زرتشتیان و کسانى که شرک ورزیدند البته خدا روز قیامت میانشان داورى خواهد کرد زیرا خدا بر هر چیزى گواه است (۱۷)

 

براساس تعالیم زرتشت انسان موظف است که درجنگ  خیر با شر، جانب خیر را بگیرد تا به حقیقت برسد. زرتشت در همان ابتدای ظهور با استفاده از مشروب هوم (نوعی مخدر) و گیاه شاهدانه به مخالفت برخاست و استفاده از آن را حرام دانست. اما نسلهای بعدی پیامهای مهم زرتشت را نقض کردند و درست برخلاف آنچه که زرتشت گفته بود عمل میکردند.

در قضاوتهایمان مدت زمان ظهور زرتشت را در نظر داشته باشیم.  بسیاری از عقاید نسبت به عناصر چهارگانه از اعتقادات قومی و قبیله‌ای بوده و بعداً وارد دین زرتشت شده است. تعالیمی که سینه به سینه منتقل می‌شود در فرایند انتقال شکل اولیه خویش را از دست می‌دهد و بسیاری از عبارات منتقل شده  مفهوم دیگری را به خویش می‌گیرد. زرتشت زمانی در ایران ظهور کرد که طبیعت و جانوران پرستش میشد ، میترائیسم رواج داشت و  مردم از خدایانی با نامهای خدای آب، خدای خورشید، خدای رود، خدای باد، خدای آتش و حرف میزدند. این آیین ها به وسیله مغ‌ها حفاظت می‌گشتند و آنها عالمان دینی این اقوام محسوب می‌شدند. هدف زرتشت این بود که این اعتقادات شرک آمیز را از بین ببرد. زرتشت معتقد بود که هیچ فدیه و نیازی جز سپاس وکردارنیک در درگاه اهورامزدا پذیرفته نمی شود. اما زرتشت نتوانست ظواهر رسوم کهن را کامل براندازد. هرگز ایرانیان اصول یکتاپرستی زرتشت را کامل نپذیرفتند. نام بردن از خدایان و ایزدان با مرام یکتاپرستی زرتشت نمی خواند. زیرا اوستای اصلی با حمله اسکندر از بین رفت و بنابراین بعد از آن، سران مذهبی هر چه فلسفه از ادیان قبلی شمنیسم و میترائیسم بود وارد اوستا کردند. اما شاگردان قرآن براحتی میتوانند پیامهای زرتشت را متوجه شوند. خدا نمی گذارد پیام هیچ پیامبری در طول تاریخ گم شود. خوشبختانه قرآن پیام زرتشت را در خود دارد و البته قرآن پیام تمام پیامبران دیگر را هم در خود دارد.

در زمانهای قدیم می‌گفتند که خیالات گناه نیست و بیشتر اشعار توهمی بر این اساس پایه گذاری شده‌اند، اما زرتشت خط بطلان بر این ایده کشید و پندار نیک را به عنوان یک اصل اساسی ایمان اعلام کرد. زرتشت معتقد بود که انسان به جز تلاش و کوشش خود و کردار خود هیچ فدیه‌ای به دردش نمی‌خورد یعنی انسان بدون تلاش و کوشش هیچ است. (لَیسَ للانسان الّا ماسَعی)

زرتشت با اعتقاد به نبرد دائمی نیروهای خیر و شر، مفهوم خیر و شر را مطرح کرد. در قسمت شصت و یک جادوی شیاطین (جمع اضداد)،  مفهوم خیر و شر طبق قرآن بررسی شده است و آنچه که در قرآن گفته شده است، نسخه صحیح آن چیزی است که زرتشت در مورد خیر و شر گفته است. در حالیکه مغان بمرور زمان این نظریه را منحرف کرده اند. آنچه که زرتشت گفت، در قرآن ، به شکل صحیحش آمده است و نوشته های مغان برای ما قابل استناد نیست و ربطی به زرتشت ندارد. از نظر قرآن شیطان مخالف الرحمن است و تمام مشکلات بشریت بخاطر مبارزه سیستمهای شیاطین با سیستم رحمانی است. همانطور که پیامبر ابراهیم میگوید که :

 

یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَان إِن الشَّیْطَان کَان لِلرَّحْمَن عَصِیًّا ﴿۴۴

پدر جان شیطان را مپرست که شیطان [خداى] رحمان را عصیانگر است (۴۴)

 

یَا أَبَتِ إِنی أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِن الرَّحْمَن فَتَکُون لِلشَّیْطَان وَلِیًّا ﴿۴۵

پدر جان من مى‏ ترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد و تو یار شیطان باشى (۴۵)

 

خدا سیستم رحمانی را بوجود آورده است و مردم باید طبق این سیستم زندگی کنند و در این سیستم نفس خویش را بپیرایند و نباید به روشهای شیطانی متوسل شوند. در زمانهای قدیم، شیاطین بطور جسمانی (دیو) وارد زمین میشدند و علنا به مبارزه با سیستم رحمانی می پرداختند. خدا هیچ پرستشی را در قالب سیستم غیر رحمانی نمی پذیرد. زمانی بنی اسرائیل این اشتباه را کردند و رو به عرفانی شیطانی از طریق گوساله کردند. هارون برای مقابله با عرفان گوساله پرستی (عرفان رایج در آن زمان)، خدا را الرحمن معرفی می کند و صفت الرحمن را به گوساله پرستان گوشزد میکند.

 

وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُون مِن قَبْلُ یَا قَوْمِ إِنمَا فُتِنتُمْ بِهِ وَإِن رَبَّکُمُ الرَّحْمَن فَاتَّبِعُونی وَأَطِیعُوا أَمْرِی ﴿۹۰

و در حقیقت هارون قبلا به آنان گفته بود اى قوم من شما به وسیله این [گوساله] مورد آزمایش قرار گرفته اید و پروردگار شما [خداى] رحمان است پس مرا پیروى کنید و فرمان مرا پذیرا باشید (۹۰)

 

براساس قرآن، شیطان مخالف الرحمن است. یا به منوال دیگر سیستم شیطانی برخلاف سیستم رحمانی است. پیامبر زرتشت هم تعریف جالبی از راستی و کژی کرده است. راستی را به قانون طبیعی حاکم بر هستی که کردار ها باید براساس آن تنظیم شوند، تعریف کرده است. این همان قانون رحمانی است که کل هفت آسمان براساس آن ساخته شده اند و فقط کسانی به راه راست میروند که براساس قانون راستی (به زبان قرآن سیستم رحمانی) عمل کنند. دروغ براساس گفته زرتشت یعنی برخلاف راه راستین عمل کردن. در قرآن هم الشیطان در مقابل الرحمن عصیان کرده است. بنابراین نیروی خیر و شر هم در قرآن بصورت سیستم و نظام رحمانی (خیر) و سیستم شیطانی (شر) ذکر شده است. قرآن کتاب دقیقی است و بنابراین این نظریه، طریقه درستش در قرآن ذکر شده است و قرآن هیچوقت ثنویت را تایید نمی کند. اما مبارزه مداوم سیستم شیطانی با سیستم رحمانی منطبق با قرآن است.

زرتشت به مومنان توصیه میکند که از راه کجی و اهریمنی دوری کنند و فریب ظواهر و فریبهای اهریمن را نخورند و از آن دوری کنند و به مقابله با آن بپردازند. در قرآن هم پیروی از شیطان، منجر به ظهور بدبختی و فقر و فحشاء خواهد شد و منجر به نابودی طبیعت و زندگی میشود.

آنچه که پیامبر زرتشت میگفت همان چیزی است که پیامبر ابراهیم قبلا گفته بود و این نوع تعریف از خیر و شر ربطی به ثنویت ندارد. باید توجه شود که آنچه مغان می گویند، ملاک ارزیابی زرتشت نیست و ربطی به زرتشت هم ندارد. زرتشت از آزادی انتخاب و مسئولیت فردی در قبال اعمال خود دفاع می کرد و تأکید می کرد که افراد در قبال عواقب تصمیمات خود پاسخگو هستند و باید باشند. زرتشت با تأکید بر نیاز به شفقت و همدلی نسبت به همه موجودات، اندیشه برادری جهانی را تبلیغ می کرد. این همان امت واحده ای است که خدا در قرآن می فرماید:

 

ان الناسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النبِیِّین مُبَشِّرِین وَمُنذِرِین وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْن الناسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِین أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیًا بَیْنهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِین آمَنوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِن الْحَقِّ بِإِذْنهِ وَاللَّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿۲۱۳

مردم امتى یگانه بودند پس خدا پیامبران را نویدآور و بیم‏ دهنده برانگیخت و با آنان کتاب [خود] را بحق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى کند و جز کسانى که [کتاب] به آنان داده شد پس از آنکه دلایل روشن براى آنان آمد به خاطر ستم [و حسدى] که میانشان بود [هیچ کس] در آن اختلاف نکرد پس خدا آنان را که ایمان آورده بودند به توفیق خویش به حقیقت آنچه که در آن اختلاف داشتند هدایت کرد و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت مى ‏کند (۲۱۳)

 

آیین فعلی زرتشتی شامل قداست آتش و گاو است، و این ربطی به خود زرتشت ندارد. زمان قدیم از آتش و ادرار گاو به عنوان  وسیله طهارت استفاده میکرده اند ولی گذر زمان، مفاهیم را برای مردم عوض کرده است و اینها را مقدس کرده است. با مطالعه اوستای فعلی متن هایی را می‌بینیم که هسته ی اصلی آن کهن‌تر هستند و در دین زرتشت گنجانده شده‌اند. این کار به احتمال زیاد پس از زرتشت، توسط پیروانش صورت گرفته و بن‌مایه ی آن‌ از آیین های کهن‌تر، یعنی پیش از ظهور زرتشت، است. با ظهور زرتشت، بر باور به خدایان گوناگون مهر باطل خورد و تنها خدای آفریننده، اهورا مزدا به‌جا ماند. پس از مرگ زرتشت بار دیگر خدایان آریایی به گونه و شکل های گوناگون درون دین رخنه کردند و برخی از مروجان دین براساس گذشت زمان و تغییراتی که در محل سکونت رخ می‌داد به جعل و تحریف این دین پرداختند. آئین میترا تاثیر عمیقی بر مغان داشته است که بعد از مرگ زرتشت، دوباره به همان برگشتند. اهریمن خالق هیچ چیزی نیست؛ بدون شک خدا خالق هر چیزی است. اما اهریمن میتواند با جمع اضداد، شرّ درست کند.

 

اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ ﴿۶۲

خدا آفریدگار هر چیزى است و اوست که بر هر چیز نگهبان است (۶۲)

 

اگر انسان با بعضی شرایط و بعضی موجودات این جهان راحت نیست، بخاطر در تبعید بودن او است. انسان از بهشت به زمین تبعید شده است و  به همین خاطر قرار نیست همه شرایط بر وفق مراد او باشد. زرتشت برخلاف آئینهای هندو و بودایی ، موفقیت مادی که از طریق شرافتمندانه و بدون ظلم کردن به دیگران به دست آید و با بخشندگی (زکات و انفاق) همراه باشد، را کمکی میداند به پیشرفت معنوی و نه مانعی برای آن. قرآن کار و تلاش و کوشش و تعاون و همکاری مثبت را تشویق میکند و مردم را به سمت آن میخواند. بر طبق قرآن، در جهانی که فعالیتهای باطل زیاد شده است و بیشتر اعمال مردم به باطل گرایش دارد، تنها روش زندگی، انتخاب فعالیتهای صحیح است تا سیستم شیطانی خنثی شود. از نظر قرآن، این سیستم شیطانی است که تنبلی و فقر و فحشاء را گسترش میدهد. بنابراین باید تمام اهداف مادی مردم برای مبارزه کردن با این هدف اهریمنی باشد.

 

إِن اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَان وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنهَى عَن الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون ﴿۹۰

در حقیقت ‏خدا به دادگرى و نیکوکارى و بخشش به خویشاوندان فرمان مى‏ دهد و از کار زشت و ناپسند و ستم باز مى دارد به شما اندرز مى‏ دهد باشد که پند گیرید (۹۰)

 

اما شیطان برعکسش را توصیه میکند.

 

الشَّیْطَان یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۶۸

شیطان شما را از تهیدستى بیم مى‏ دهد و شما را به زشتى وامى دارد؛ و(لى‏) خدا از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى‏ دهد، و خدا گشایشگر داناست‏. (۲۶۸)

 

خدا به مردم توصیه میکند که به توصیه شیطان، زندگی و نعمات پاکیزه را بر خود حرام نکنند.

 

یَا أَیُّهَا الناسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلَالًا طَیِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَان إِنهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِین ﴿۱۶۸

اى مردم از آنچه در زمین است‏ حلال و پاکیزه را بخورید و از گامهاى شیطان پیروى مکنید که او دشمن آشکار شماست (۱۶۸)

 

إِنمَا یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُون ﴿۱۶۹

[او] شما را فقط به بدى و زشتى فرمان مى‏ دهد و [وامى دارد] تا بر خدا چیزى را که نمیدانید بربندید (۱۶۹)

 

خدا همه نعمات پاکیزه و طیب را بر مردم حلال کرده است ولی از یک طرف ، اسراف و شکم پرستی را مذموم شمرده است. خدا در قرآن راه معتدلی را توصیه فرموده است. زرتشت در مورد غلبه بر صفات اهریمنی می گوید: مردم بر تردید و آرزوی نادرست با خرد چیره شوند، بر آز با خرسندی، بر خشم با آرامش، بر رشک با نیکخواهی، بر نیاز با هشیاری، بر ستیز با آشتی، بر دروغزنی با راستی.

قرآن به مردم توصیه میکند که برای غلبه بر سیستم شیطانی، در سیستم رحمانی زندگی کنند. زندگی در سیستم رحمانی بطور کامل ، سیستم شیطانی را میشوید و نابود میکند. باطل مثل کف روی آب است که با یک جریان آب زلال ناپدید میشود.  این مورد بطور مفصل در مقاله جادوی شیاطین قسمت 56 و 61 مورد بررسی قرار گرفته است.

مغان یا همان مجوس، کسانی هستند که دین پاک را با جادو عجین میکنند و بین مردم گسترش میدهند. در دینی که جادو وجود دارد، پاکی و خلوصیت از آن دین گرفته میشود. متاسفانه دین زرتشتی هم تحت تاثیر مغان، تغییر کرده است و مفاهیم اصلی خداپرستی در آن منحرف شده است و عبارات ایزدان وارد آن شده است.  شعرا همیشه از مغان حمایت میکرده اند، زیرا که خود شعراء دینشان براساس جادو بوده است. شاعری در مورد پیر مغان میگوید:

 

مشکل خویش برِ پیر مغان بردم دوش         کو به تأیید نظر حل معما می‌کرد

 

آنچیزی که زرتشت گفت، یکتاپرستی محض بود و بسیاری از آئینهای آن با دین زرتشتی فعلی فرق دارد. همانطور که مسیحیت فعلی با آنچه که مسیح می گفت، کاملا فرق دارد. اصل مهم زرتشت که مورد تایید قرآن است، پندارنیک ، گفتار نیک ، کردار نیک (یا به ترجمه دیگر : منش نیک ، گویش نیک ، کنش نیک  ) است و این هسته پیام پیامبر زرتشت است که بقیه پیامهای او براین اساس باید باشد. بیایید این پیام را طبق قرآن بسنجیم. در قرآن ، یک سوره با پیام زرتشت مرتبط است. سوره العصر حاوی پیام زرتشت است. خدا آنقدر مهربان است که نمی گذارد پیام هیچ نذیر و بشیری در طول تاریخ گم شود. خدا نگذاشت که پیام واقعی زرتشت برای شاگردان قرآن گم شود.

 

بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَن الرَّحِیمِ

به نام خدا رحمتگر مهربان

 

وَالْعَصْرِ ﴿۱

سوگند به عصر [دوره زمانی] (۱)

 

إِن ٱلْإِنسَٰنَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲

که واقعا انسان دستخوش زیان است (۲)

 

إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳

مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیک کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى توصیه کرده‏ اند (۳)

 

در سوره مهم العصر خدا می فرماید که: همه انسانها در خسران و زیانند و تنها راه نجات آنان این پروسه است:

 

إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ 

 

این آیه فوق مهم، همان دستور پندار نیک، گفتار نیک ، کردار نیک است.

آمَنوا پندار نیک

عَمِلُوا الصَّلِحَتِ  کردار نیک

توَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ   گفتار نیک

 

اما اگر توجه کرده باشید، قرآن سه تغییر مهم در آن ایجاد کرده است. یکی اینکه کردار را قبل از گفتار آورده است؛ دومی اینکه گفتار را به دو مرحله تبدیل کرده است؛ سوم اینکه گفتار باید دوطرفه باشد. بنابراین طبق قرآن ، به صورت زیر در میاید:

1

2

3

4

آمَنوا

عَمِلُوا ٱلصَّٰلِحَٰتِ 

توَاصَوْا بِالْحَقِّ

تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ

پندار و منش نیک

کردار نیک

گفتار حق (نیک)

گفتار صبر

 

خدای مهربان از فعل تَوَاصَوْا (باب تفاعل یعنی موعظه دو طرفه یعنی وقتی موعظه میکنی، موعظه هم بپذیر) استفاده فرموده است.

شاید بپرسید که چرا خدا در قرآن کردار را قبل از گفتار ذکر فرموده است. دلیل آن این است که دوره عوض شده است و ساز و کار زندگی ما مثل گذشته ها نیست. زمان قدیم مردم در به در دنبال یک کتاب بودند و تهیه کتابها و گفتار بسیار سخت و حتی کسی که گفتار نیک میداشت، بسیار نایاب بوده است. بیشتر جاهلیت زمان قدیم ، بخاطر عدم گفتار نیک کافی بوده است. بنابراین در آن موقع گفتار نیک سرآغاز کردار نیک بوده است. اما در زمان ما، آنقدر اطلاعات زیاد شده است که زیادی و تنوع گفتار باعث جاهلیت و سر در گمی افراد شده است. ما در فضای مجازی آنقدر گفتار های عجیب و غریب می بینیم که ظاهرا هم خوب! هستند ولی اینها گمراه کننده هم هستند، مگر اینکه کردار نیک شروع کننده آن بوده باشد. این کردار نیک است که باعث گفتار نیک واقعی خواهد شد. هر گفتار نیکی موجب کردار نیک نخواهد شد. اما اگر کردار نیک انجام دهید، آنموقع گفتارهای نیک واقعی و کاربردی خواهید گفت و اثرات این روش بسیار زیادتر خواهد بود.

فرض کنید کسی به یک بیماری مبتلا شده است و بعد از انجام بعضی کارها و خوردن و یا نخوردن بعضی غذاها خوب میشود و این فرد تجربه ای پیدا میکند. تجربه او حاصل عمل و کردار اوست. آیا به نظر شما یک بیمار که همین بیماری را دارد، از این فرد گفتار خوبتر خواهد شنید یا اینکه به یک سری گفته های نامعلوم در مورد این بیماری اکتفا کند! ما در دورانی به سر می بریم که فراوانی داده ها و اقوال، مشکلات زیادی را پیش آورده است. بنابراین از نظر قرآن، کردار نیک به شرط پندار نیک موجب ایجاد یک زندگی پاکیزه و حقیقی خواهد شد.

 

مَن عَمِلَ صَالِحًا مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِن فَلَنحْیِیَنهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنجْزِیَنهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَن مَا کَانوا یَعْمَلُون ﴿۹۷

هر کس از مرد یا زن کار نیک کند و مؤمن باشد (پندار نیک داشته باشد) قطعا او را با زندگى پاکیزه‏ اى حیات [حقیقى] بخشیم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏ دادند پاداش خواهیم داد (۹۷)

 

از نظر قرآن ، افراد باید پندارشان را درست کنند و بعد عمل نیک انجام دهند و  بعد از آن است که میتوانند به دیگران توصیه بکنند. تواصوا بالحق و تواصو بالصبر نوعی تعامل با دیگران است. آدمیان در انجام کردار نیک، به آدم صالحی تبدیل میشوند ولی کسی که کردار نیک انجام دهد و به دیگران توصیه هم بکند، به آدم مصلحی تبدیل میشود. تفاوت بین فرد صالح و مُصلح در همین نکته است.

شعراء کسانی هستند که پندارشان را به گفتار تبدیل میکنند ولی به کردار تبدیل نمی کنند و اگر آنان مقداری از پندارشان را به کردار تبدیل میکردند، آنقدر در توهمات فرو نمی رفتند.

 

وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُون ﴿۲۲۴

و شاعران را گمراهان پیروى مى کنند (۲۲۴)

 

أَلَمْ تَرَ أَنهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُون ﴿۲۲۵

آیا ندیده‏ اى که آنان در هر وادیى سرگردانند (۲۲۵)

 

وَأَنهُمْ یَقُولُون مَا لَا یَفْعَلُون ﴿۲۲۶

و آنانند که چیزهایى مى‏ گویند که انجام نمى‏ دهند (۲۲۶)

 

إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِین ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُون ﴿۲۲۷

مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفته‏ اند یارى خواسته‏ اند و کسانى که ستم کرده‏ اند به زودى خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت (۲۲۷)

 

به همین خاطر ، قرآن از شعرا به خوبی یاد نکرده است و کتابهای شعر هم بزرگترین دشمن کتاب خدا هستند. همیشه در طول تاریخ، بسیاری از جباران، اختیار ایمان و عمل صالح  (پندار نیک و کردار نیک) را به ایمانداران اجازه میدادند ولی در مرحله گفتار حق (گفتار نیک) به مبارزه به آنان می پرداختند و نمی گذاشتند که گفتار نیک گسترش یابد.

بعضی مواقع آدمی به موقعیتی از زندگی میرسد که پیش خود می گوید : خدایا کی از دست این دنیا نجات پیدا می کنیم. برای حصول این نتیجه باید بدانیم که ایمان، عمل صالح تولید میکند و عمل صالح، گفتار حق تولید میکند و گفتار حق ، گفتار صبر تولید میکند و صبر هم دوباره ایمان (پندار نیک) را افزایش میدهد و به این طریق یک چرخه و سیکل تشکیل میشود و روز به روز افراد، نفسشان رشد میکند و اگر خدا صلاح بداند، افراد را می میراند و به همان بهشتی می رسند که خدا وعده داده است. این سیکل آنقدر ادامه می یابد تا فرد تصفیه شود و خدا در این سیکل فرصت کافی به هر کسی میدهد.

از نظر قرآن گفتار، فقط گفتار حق نیست، بلکه صبر هم نوعی گفتار است. قسمتی از مشکلات با حرف حل نمیشود و فقط با صبر حل میشود. مزدک یکی از کسانی بود که در زمان ساسانیان ادعای پیروی از زرتشت را داشت و شعار پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک را داشت. اما اشتباهی که مزدک کرد، این بود که گفتار صبر نداشت. او معتقد بود که برای پیروزی بر دیوهای شهوت، نیاز، آز ، گرسنگی باید از ثروتمندان گرفت و بین فقرا تقسیم کرد ، او در این مورد ایده ای کمونیستی داشت. شاید مزدک جزو اولین کمونیستهای تاریخ بوده باشد. زیرا او صبر را در ایده های خود دخالت نمیداد و به هر شیوه ای میخواست که بر دیوها پیروز شود. غافل از آنکه صبر خودش مهمترین رکن زندگی هر انسانی است و نمیتوان بدون صبر در سیستم رحمانی زندگی کرد. کلا ایده کمونیست براساس عدم صبر بنا شده است. کسانی که تلاش و کوشش خودشان را نکرده اند و میخواهند صاحب اموال دیگران شوند و این یک نوع سوء استفاده و تنبلی است. بشریت براساس علم و روش ناقص خویش، با به اشتراک گذاری اموال میخواهد مشکل جامعه را حل کند. در حالیکه خدا به روش زکات و صدقات و روزه و نماز میخواهد مشکلات جامعه را حل کند. در یک جامعه که همه چیز اشتراکی است، دیگر زکات و صدقات بی معناست، تلاش و کوشش و ایثارگری بی معناست. جبهه گیری مزدک در این مورد، لزوم نزول قرآن را ثابت کرد. قرآن یک ایدئولوژی کامل برای زندگی دارد که هیچ نقصی در آن نیست.

پروسه قرآنی پندار نیک، کردار نیک ، گفتار نیک، گفتار صبر در سراسر زندگی آدمیان خودبخود پدیدار میشود. مثلا بچه ها در بچگی به پندار نیک و کردار نیک عمل میکنند. یک بچه آنچه را که خوب میداند، عمل میکند و حتی ممکن است نتواند بیانش کند و دیگران را نصیحت کند. اما بچه که بزرگ شد و به مرحله نوجوانی و جوانی رسید، کم کم به سمت گفتار نیک هم میرود و دیگران را هم نصیحت میکند. اما بعدا که بزرگتر شد، به مرحله گفتار صبر هم میرسد. زمانی که افراد به چهل سالگی برسند، باید هر چهار مرحله را طی کنند و به یک سیکل برسند که دوباره گفتار صبر باعث افزایش ایمانشان شود. به همین خاطر خدای حکیم، پندار نیک را ایمان می نامد.

پندار نیک --> کردار نیک --> گفتار نیک --> گفتار صبر --> پندار نیک --> ...

 

اما در مقابل این فرمول قرآنی، فرمول شیطانی طبق زیراست:

 

پندار بد --> کردار بد --> گفتار بد --> عدم صبر --> پندار بد --> ...

 

این فرمول توسط نیروهای شرّ تبلیغ میشود. گسترش نیروهای شر ، هم اکنون هم به طور سیستماتیک انجام میشود. در موسیقی و فیلمها، بطرز عجیبی برای نیروی شر تبلیغات میشود. بطور مثال در موسیقی های بلک متال و راک ، عملا شیاطین بر آنها به شکل دیو فرود می آیند و پرستش میشوند و حتی در صحنه های اجرای این موسیقی ها و فیلمها، دیوها را به داخل وجود خویش فراخوانی میکنند. یکی از کسانی که جزو گروههای موسیقی بلک متال بود، سر صحنه اجرا با دندانهایش خون یک خفاش زنده را می مکد!

تاثیر جن بر انسان قطعا بصورت مادی هم قابل توجیه و توضیح است. تاثیر مادی جنها بر انسان، شکل جدید حضور دیوها در میان انسانهاست که دیده نمیشوند و فقط بصورت مغناطیسی حضور دارند.

گروه مشهور موسیقی کره ای با نام بی تی اس  قیافه های خویش را طوری آرایش کرده اند که جنسیتشان مشخص نیست! اینها برای تبلیغات نیروهای شرّ است و کج نشان دادن واقعیتهاست. در خیلی از موسیقی ها و فیلمها مطالبی با مفهوم "شکایت از خدا"   مطرح میشود و میخواهند بیان کنند که چرا خدا کاری نمی کند؟ سیستم رحمانی کارا نیست! یاس و نا امیدی فراوان، همگی از شاخصه های این گروه هاست. طبق قرآن، فقط کافرین از خدا نا امید میشوند. این اشعار و آهنگها، دین را مانع لذت میدانند و خدا را به خشک مذهبی متهم میکنند. شیاطین انسانها را در مقابل این سوالات تحریک میکنند که افراد جانب خدای رحمان را نگیرند. دیوها هم در قدیم همین تحریکها را انجام میدادند.

دعوت به شر در قالب این آهنگها تبلیغ میشود. در این آهنگها اعتراضات شیطان نسبت به خدا، به عنوان راستی و حقیقت معرفی میشوند و به نظر آنان راستی یعنی آن. از نظر آنها راستی همان حرفهای شیطان نسبت به خداست.

یکی میگفت که اجنه و شیاطین هیچ ضرری ندارند و در تاریخ حتی یک مورد مرگ انسان توسط اجنه و شیاطین گزارش نشده است! اما باید بدانیم که این گروه مخفی (اجنه و شیاطین) جنگهای زیادی بین انسانها را راه انداخته اند و در جنگها باعث کشتن میلیونها انسان شده اند. مخالفت با سیستم رحمانی بزرگترین جنایت دیوها و شیاطین است که تمام مشکلات بشر از همین نکته است.  به همین خاطر به دیوها و شیاطین ، عوامل مخفی هم میگویند. زیرا آنان با ایدئولوژیشان جنگها به راه می اندازند و هزاران ایدئولوژی ضد و نقیض در جهان منتشر کرده اند. گرایش به دیوها در زمان قدیم آشکارتر و واضح تر بوده است. زرتشت علیه این سیستم شر به پا خواست .

بوب دانشمند اوستا شناس معتقد بود که گفته های زرتشت قیامی بود علیه ادیان آریائی هندی. هندیها به وجود خدایان متعدد مشهور هستند و بیشتر این خدایان دیوها بوده اند. شیوا یکی از خدایان اصلی هندوها، دیو بوده است و یوگا و وحدت وجود توسط او پایه گذاری شده است. زرتشت در زمان خویش این خدایان را دیو می نامد و آنان را در قعر دوزخ می بیند و بوسیله نماز و دستورات خاص طهارت میخواهد که مردم در بند این دیوها را آزاد کند.

متاسفانه اندیشه های افلاطونی وارد اوستا شده است. نوشته های افلاطونی به درد دین نمیخورند. پس از حمله اسکندر مقدونی و نابودی اوستا؛ سال ها بعد، مغان زرتشتی آنچه را که خواستند نوشتند و برخی از جلوه های بت پرستی را به اوستا وارد کردند. ثابت شده است که گاتاها توسط زرتشت نوشته نشده اند و مغان در آن ها دخالت داشته اند. در نوشته های مغان، خدایان (فرشتگان)در کنار اهورامزدا ذکر و ستایش می شوند و این شباهت عجیبی به فلسفه یونان دارد. پیش از حمله اسکندر مقدونی، زرتشتیان فقط اهورامزدا را می پرستیدند، اما بعدها امشاسپندان و خدایان و ایزدان به آن اضافه شدند و جنبه چندخدایی پیدا کرد و شبیه فلسفه یونانی شد. متاسفانه با گذشت زمان، حوادث و رویدادهای تاریخی بر این ادیان تاثیر گذاشته و این ادیان پاکی خود را از دست داده اند و کشف حقایق از کتاب های به جا مانده بسیار دشوار است و نمی توان حقایق آن را بدون فرقانی از طرف خدا یافت. خدای باد، خدای نور، خدای آسمان و غیره به این ادیان اضافه شده اند و هیچ شکی نیست که پیامبر زرتشت چنین چیزی نگفته است، اما این مغان بودند که تحت تاثیر مذاهب پیشین و یونانی ها این ها را به دین اضافه کردند.

خدا یکی است و خدای همه ادیان یکی بوده است و همه این ادیان موظفند که فقط یک خدا را پرستش و ستایش کنند و همان خدا که تورات را نازل کرد و همان خدا که صحف را بر دیگر رسولان نازل کرد؛ همان خدا قرآن را نازل کرده است و همه موظفند که از قرآن برای یافتن حقایق دین باستانی خویش استفاده کنند تا حقیقت برای آنها مشخص شود.

 

وَمَا کَان الناسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنهُمْ فِیمَا فِیهِ یَخْتَلِفُون ﴿۱۹

و مردم جز یک امت نبودند پس اختلاف پیدا کردند و اگر وعده‏ اى از جانب پروردگارت مقرر نگشته بود قطعا در آنچه بر سر آن با هم اختلاف مى کنند میانشان داورى مى ‏شد (۱۹)

 

زرتشت معتقد بود که افراد با تماس با نیروهای شیطانی و دیوها، آلوده میشوند و باید پاک شوند و طهارت یابند. زرتشت به خرد و تفکر و تعقل اهمیت میداد و اهمیت دادن به تعقل و تفکر، دقیقا یعنی مخالفت با شعر و شاعری و احساسات گمراه کننده. اهریمن و دیو در دین زرتشت تفاوتی جزئی با جن و شیطان دارد و معنای طهارت در دین زرتشت را با توجه به این تفاوت باید فهمید. جن به معنای پوشیده و مخفی است. پوشیده و مخفی از دید ما انسانها؛ اما اگر همین جن از این حالت خارج شود و بوسیله حواس پنجگانه انسان ، حس شود؛ دیگر به یک دیو تبدیل شده است. دیوها در قدیم به شکل انسانها در می آمدند و حتی گاهی با انسانها زندگی میکردند. در زمان های قدیم شیاطین و اجنه به صورت انسان تنزل پیدا میکردند، در آن موقع خدا این قدرت را به آنها داده بود هرچند که آنها وقتی به دنیای انسان ها می آمدند صورت و صدای مناسبی پیدا نمی کردند. در داستان ها نقاشی شده است که دیوهایی که به دنیای انسان ها می آمدند و جسمیت خاکی پیدا می کردند را در جایی مثل طویله نگهداری می کردند، این مورد بخاطر این بود که آنها از بعد بالاتری به بعد ما انسانها تنزل پیدا میکردند. شیاطین وقتی به دنیای انسانها تنزل پیدا میکردند، دیو نامیده میشدند و نسبت به انسان، شکل زشتی پیدا میکردند. خدا در قرآن به دیو، عفریت میگوید.  اما وقتی ملائکه تنزل پیدا می‌کردند به دنیای ما انسان ها، صورت و صدای مناسب و زیبایی پیدا می‌کردند به نحو احسن؛  زیرا که ملائکه نیروهای خدا بودند اما شیاطین و اجنه نیروهای شیطانی بودند. شاید بعضی جاها، در بعضی فرهنگ ها دیده باشید که مثلا مجسمه ای درست شده که کله آن شیر و بدنش بنی آدم است؛ یا کله اش بنی آدم و بدنش ماهی مانند است و یا اینکه کله اش گرگ و بدنش بنی آدم است. اینها از همان دیو هایی گرفته شده که به دنیای انسان ها می آمدند ولی خلقت شان زیبا نبود، این موجودات به دنیای انسان ها می آمدند برای گمراهی انسان ها و آنها به این طریق دنیای انسان ها را تجربه می‌کردند و نمایشات خود را برگزار میکردند.  اما با تغییر دوره زمانی، این امکان از آنها گرفته شد و یا بسیار نادر شد و آن‌ها دیگر تنزل جسمی به شکل انسان پیدا نمی کنند اما تنزل های از نوع دیگر پیدا خواهند کرد و انسان ها را تحت تاثیر قرار می دهند. ظهور دیوها در میان آریایی ها به حدی بود که زندگی مردم را تحت تاثیر قرار داده بود و حتی مردم دیوها را پرستش میکردند و از آنان مجسمه درست میکردند. شیوا خدای هندوان در مشرق زمین و مردوک (که به شکل یک گاو بوده است) در مغرب زمین همگی مجسمه هایی داشته اند. شیوا خدای هندوها یکی از این دیوها بود که به دنیای انسانها تنزل پیدا کرد و پایه گذار مذهب جادویی شد. خود هندوها هم اعتراف میکنند که شیوا خدای نابودگر و هلاک کننده است. هفت مرحله یوگا و جادو و طریقت و مفاهیم عشق و ... را دیو شیوا بین مردم رواج داد. به همین خاطر مفهوم دیوها و خدا در مذهب هندو و سایر مذاهب جادویی، با هم قاطی شده است. از همین نقطه ، کلماتی مثل خدایان و خدایگان و خداوند و الهه و سایر مفاهیم بت پرستی بین مردم رواج یافت. در حالیکه خدا یکی است و بنابراین کلماتی مثل خدایان، خدایگان، خداوند و الهه نشان از چند خدایی دارد و قطعا دیوها در گسترش چنین فرهنگ و کلماتی نقش داشته اند. زرتشت علیه این فرهنگ به پا خواست، او  به کار و تلاش و کوشش خیلی اهمیت میداده است و بر همین اساس ریاضت مرتاضان هندوها را منع میکند و آنرا به دیوها نسبت میدهد. بعضی از زرتشتی ها به اشتباه فکر میکنند که زرتشت روزه را منع کرده است؛ در حالی که آنچه که زرتشت منع کرده بود، روزه نبوده است و بلکه ریاضت هندویی بود.

به جهت همین انحرافها، باید از آخرین کتاب خدا؛ قرآن پیروی کنیم و گرنه بدون آن منحرف خواهیم شد. مطالعات در ادیان باستانی مشکلی ندارد و حتی به حل و رفع اختلاف خیلی از پیروان کمک میکند ولی قرآن باید ملاک باشد و خدا قرآن را برای هدایت بشر نازل کرده است. همان خدایی که پیامبران پیشین را فرستاد؛ همان خدا قرآن را نازل کرده است. کسی که خدا را میخواهد، باید از پیام آخرین کتابش پیروی کند.

مهمترین پیام زرتشت جهت راندن اهریمن و دیوها، طهارت و نماز بوده است، در قرآن هم به طهارت و نماز خیلی اهمیت داده شده است و مهمترین آیه قرآن، آیه وضو است که قبل از هر نمازی باید بجا آورده شود.

خدا در آیه مربوط به وضو می فرماید هدف از وضو طهارت و پاکی است. منظور خدای حکیم از یک جهت، شاید پاکی جسمی باشد ولی اگر با دقت بیشتر بررسی کنیم منظور طهارت و پاکی از مغناطیس شیاطین است که شستن و مسح برای این کار در وضو گذاشته شده است. نماز و وضو این میدان را به حد طبیعی خود باز  می­گردانند. و قتی آب یافت نشود با خاک مسح می شود که همان کار آب را انجام می دهد. الان حضور جسمانی اجنه به شکل انسان و یا جانوران ، میان انسانها مثل گذشته برای آنان میسر نیست. بلکه آنان اکنون میان انسانها حضور مغناطیسی پیدا میکنند. توانایی های اجنه و انسانها عوض شده است و در نتیجه روشها هم عوض شده است. وقتی اجنه با مغناطیس خود، مغناطیس انسان را لمس می کنند باید این مغناطیس بیگانه را از میدان خود بیرون برانیم که با مسح بالاترین و پایین ترین قسمت بدن در وضو (سر و پا)  امکان پذیر است.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِین آمَنوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْن وَإِن کُنتُمْ جُنبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِن کُنتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنکُمْ مِن الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنهُ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِن حَرَجٍ وَلَکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون ﴿۶﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید چون به [عزم] نماز برخیزید صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید و سر و پاهاى خودتان را تا برآمدگى پیشین [هر دو پا را کامل] مسح کنید و اگر جنب‏اید خود را پاک کنید [=غسل نمایید] و اگر بیمار یا در سفر بودید یا یکى از شما از قضاى حاجت آمد یا با زنان نزدیکى کرده‏ اید و آبى نیافتید پس با خاک پاک تیمم کنید و از آن به صورت و دستهایتان بکشید خدا نمى‏ خواهد بر شما تنگ بگیرد لیکن مى‏ خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند باشد که سپاس [او] بدارید (۶)

 

خدای مهربان در پایان آیه ، حتی این کار را اتمام نعمت خود می داند؛ همانی که در سوره حمد از او می خواهیم (صراط الذین انعمت علیهم).   یعنی این طهارت و پاکی نعمتی از جانب خداست. خدا در آیه دیگری  برای قرآن هم می فرماید لا یمسه الا المطهرون. یعنی باید برای درک قرآن از مغناطیس اجنه و شیاطین پاک باشیم.  خود مسئله تیمم نشان می دهد که بیشتر منظور پاکی درونی است زیرا خاک را بر صورت و دستان خود می زنیم. خدا با ساده ترین روش، یعنی نماز و وضو؛ ما را بر مغناطیس اجنه آگاه کرده است و با بجا آوردن این فرایض دینی، خود را از مغناطیس اجنه و شیاطین پاک میکنیم و به همین خاطر خدای مهربان آن را نعمت بزرگی میداند.

خدا می فرماید اذا قمتم الی الصلاه، یعنی بین وضو و نماز نباید فاصله بیفتد؛  بر خلاف عده ای که با یک وضو چند نماز اقامه می کنند. برای درک درست نماز و ارتباط درست با خدا؛ باید انسان از میدان مغناطیسی اجنه طاهر و پاک شد. اجنه نمی دانند در فکر ما چی میگذرد ولی با دستکاری در میدان مغناطیسی بر ما تاثیر می گذارند.  هر کس فکر منحصر به فرد خود را دارد ولی احساس ها یکسانند. هر سلول بدن انسان دارای میدان مغناطیسی می باشد و مجموع تمام این میدان ها، همان میدان مغناطیسی انسان را تشکیل می دهد.

زرتشت در این مورد، نماز و طهارت را برای دور کردن و راندن اهریمن توصیه میکرد و همین نکته خودش ثابت میکند که پیام زرتشت هم از طرف خدا بوده است. اشتباهی که بیشتر مسلمانان میکنند این است که بجای مسح پا، آن را فقط می شویند. در حالی که پا (زیر و رو ) باید مسح شود و این نکته آنقدر مهم است که طهارت وضو بدون آن کامل نمیشود. شما میتوانید پایتان را بشویید و این ناقض وضو نیست ولی در وضو باید پاها مسح شوند و این را آیه قرآنی می فرماید.

 همانطور که می دانید بیشتر از دو سوم بدن انسان را آب تشکیل داده است وقتی میدان مغناطیسی همین مولکول های آب تغییر بیابد و یا نامنظم شوند فرد دچار مشکلات روانی و جسمی می شود زیرا نظم این مولکول ها بر روی سلامتی انسان تاثیر میگذارد. وقتی فردی وضو می گیرد و یا تیمم می کند این دو عنصر که از طبیعت هستند و میدان طبیعی و عادی خود را دارند باعث می شوند که میدان بدن هم به حالت طبیعی و نرمال برسد و از تاثیر اجنه و شیاطین جلوگیری شود. وقتی اجنه و یا شیاطین نیروهای خود را در میدان انسان قرار می دهند و با تاثیر بر میدان ما، سبب به هم ریختن نظم قطبی مولکول های آب می شوند، همین بی نظمی موجبات عدم تعادل روانی و جسمی فرد شده و در طولانی مدت سبب بیماری های روانی و جسمی می شود.

مثلا وقتی فردی خشمگین می شود و یا یک حس منفی را در خود دارد، میدان حالت متفاوتی به دست میآورد و بالعکس همین احساس مشخص توسط اجنه ایجاد می شود به این صورت که با تغییر و دخالت در میدان، حس مشخصی را در فرد القا می کنند.

 

وَأَنهُ کَان رِجَالٌ مِن الْإِنسِ یَعُوذُون بِرِجَالٍ مِن الْجِن فَزَادُوهُمْ رَهَقًا ﴿۶﴾

و مردانى از آدمیان به مردانى از جن پناه مى ‏بردند و بر سرکشى آنها مى‏ افزودند (۶)

 

در این آیه از کلمه رجال بدون ال معرفه استفاده شده است. نشان میدهد که جنیان و آدمیان که همدیگر را بازی میدهند، اساسا برای هم شناخته شده نیستند و برای هم حالت مجهولیت دارند ولی با میدانهای مغناطیسی شان همدیگر را به کمک میخوانند و مخصوصا انسانها که در بیشتر موارد به اجنه پناه می برند. وضو مانند پرده ای است که مانع ورود مغناطیس اجنه به میدان ما میشوند. باید توجه شود که در وضو دو عضو سر و پا هر دو باید مسح شوند و حتی زیر پا هم باید مسح شود تا میدان مغناطیسی از بین برود. این است که خدا در آیه وضو، آن را یک نعمت بزرگ بحساب می آورد. تمام نعمتهای خدا در این جهان، برای نجات ما انسانهاست.

مسح کامل پا در وضو برای اولین بار بوسیله من بیان شد و این مورد بوسیله معجزات ریاضی نوزده در قرآن قابل اثبات است. معجزه ریاضی ١٩ راز صحیح وضو را بر ما آشکار کرد. نکات زیر از آیه قابل استخراج است و نشان می دهد که پاها را باید بطور کامل مسح کشید و طریقه صحیح مسح کشیدن هم بیان شده است.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِین آمَنوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْن وَإِن کُنتُمْ جُنبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِن کُنتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنکُمْ مِن الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنهُ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِن حَرَجٍ وَلَکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون ﴿۶﴾

 

·      مقدار ابجد آیه ۶ سوره مائده ١۶٠٧۴ است و این یعنی ١٩ * ٨۴۶

·      عبارت " برءوسکم و ارجلکم " چهارده حرف دارد . ١۴ تعداد حروف مقطعه هم هست .

·      عبارت " امسحوا برء وسکم وارجلکم الى الکعبین " مسح قسمتی از سر و مسح کامل پاها را مشخص می کند . مقدار ابجد آن ٩۶٩ است. ٩۶٩ یعنی ١٩ * ۵١  . این عبارت به این معناست که مسح هم برای سر و هم برای پاست.

·      حرف " ب " در اول کلمه " برءوسکم " نشان از این دارد که در مسح سر قسمتی از سر مد نظر آیه است و چون "ب" در اول کلمه ارجلکم نیامده است، یعنی تمام پا باید مسح شود.

·      وضو دو شستن و دو مسح است. مقدار ابجد عبارت وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ  171 است. 171 = 19*9   و همچنین مقدار ابجد عبارت رُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ  627 است. 627 = 19 * 33

این مطلب همبستگی دو مسح و دو شستن را ثابت میکند.

·      مسح برای تیمم هم هست. خدا دو بار در این آیه از امسحوا استفاده فرموده است. یکبار برای وضو (بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْن) و بار دیگر برای تیمم (بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ).  دو عبارت بالایی جمعا 38 حرف دارند. 38 =19 *2

و همچنین مقدار ابجد هر دو عبارت، 1026 است. 1026 = 19 * 54

·      در اختلاف بین شستن و مسح کردن پا : می توان پاها را شست بدون این که آن را لمس کرد. اما در مسح باید پاها را لمس هم کرد (مسح کرد).

 

إِن الدِّین عِندَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِین أُوتُوا الْکِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنهُمْ وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِن اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ ﴿۱۹

در حقیقت دین نزد خدا همان اسلام است و کسانى که کتاب [آسمانى] به آنان داده شده با یکدیگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنکه علم براى آنان [حاصل] آمد آن هم به سابقه حسدى که میان آنان وجود داشت و هر کس به آیات خدا کفر ورزد پس [بداند] که خدا زودشمار است (۱۹)

 

این موضوع مهم توسط من (اسعد حسینی) بیان شده است. طهارت بدون مسح کامل پاها امکان پذیر نیست و ناقص است. برای بیرون کردن اجنه و شیاطین از میدان مغناطیسی خویش، باید حتما به این صورت و ترتیب که در آیه فرموده است انجام شود.

زرتشت خود را سوشیانت می نامید یعنی کسی که راهنمای افراد برای راندن دیوها است. سوشیانت یک نام خاص نیست و بلکه لقب است، مثل  نظریه "مهدی" در میان مسلمانان. مقدار ابجد سوشیانت (827) و مقدار ابجد اسم من اسعد حسینی (273) و مقدار ابجد مهدی (59) است. هر سه عدد را با هم جمع کنیم :

 

827 + 273 + 59  = 1159

حاصل ضریب نوزده است.

 

1159= 19 * 61

 

تلفظ دیگر سوشیانت، سوشیانس (487) است که اگر باز هم با ابجد نام من (273) جمع کنیم ؛ حاصل ضریب نوزده است.

 

487 + 273 = 760 = 19 * 40

 

این رابطه ثابت میکند که بیان پیام سوره العصر در این عصر و دوره وظیفه من است و یک سوشیانت این را بیان میکند. زمانی شبیه پیام این سوره توسط زرتشت بیان شد و حالا وظیفه من است.

 

اگر مقدار ابجد کل سوره العصر(4740) را با مقدار ابجد سوشیانت (827) جمع کنیم، عدد 5567 بدست میاید که این عدد ضریب نوزده است.

 

وَالْعَصْرِ إِن ٱلْإِنسَٰنَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ 

 

4740 + 827   =   5567  =    19 * 293

 

این رابطه ثابت میکند که سوشیانت هایی که برای نجات دادن مردم از دست شیاطین و دیوها به امر خدا اقدام میکنند؛ باید طبق این سوره عمل کنند و پیام این سوره را ابلاغ کنند. تنها راه راندن و دفع شیاطین و دیوها، بکارگیری دستور مهم سوره العصر است که همان پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر است. در زمانه فعلی، هم پندار باید نیک باشد و هم کردار و هم گفتار و هم صبر باید داشته باشید ، تا بتوانید از دست شیاطین رهایی یابید. اگر پندار (افکار و خیالات و نیات) نیک نباشد، هیچ تضمینی برای کردار و گفتار نیک و صبر هم نیست. این چهار فاکتور وابسته به هم هستند و بدون همدیگر کامل نیستند. دقیقا به همین دلیل راه تنها نجات از دست شیاطین عمل به این سوره است. مخصوصا اینکه دوره زمانی عوض میشود و در خود سوره العصر آیه دوم، خدا میفرماید که همه انسانها پیش فرض در زیان و خسران هستند ، بجز کسانی (إِلَّا الَّذِین) که پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر را در روال زندگی خود انتخاب کنند. این قسمت از آیه تاکید میکند که راه حل دیگری بجز این نیست. هیچ راهی جز این راه نیست، بقیه مسیر ها نادرست هستند و این تنها راه راستی است.

این پیام مهم زرتشت در مورد راندن دیوها و شیاطین در سوره العصر ذکر شده است و این پیام را اکنون و در این دوره و عصر من اعلام میکنم. سوره العصر مربوط به تغییر دوره های زمانی است (کلمه العصر بر این دلالت دارد). در دوره های زمانی ، تاکتیک و حمله شیاطین نسبت به انسانها شدیدتر میشود و تنها راه نجات، عمل به سوره العصر است. مقدار ابجد چهار کلمه را با هم جمع میکنیم، حاصل ضریب نوزده است.

 

زرتشت (1307)     اسعد (135)    العصر(391)   سوشیانت (827)

 

1307+135+391+827 = 2660 = 19 * 14* 10

 

19 مضرب مشترک قرآن است و 14 هم تعداد حروف مقطعه است.

 

زرتشت (1307) یک سوشیانت (827) بوده است. سوشیانت یعنی کسی که بر ضد دیوها قیام می کند. این دو عدد را در کنار هم قرار میدهیم، حاصل ضریب نوزده است.

 

1307827= 19 * 68833

 

من اسعد حسینی (273)  همان پیام زرتشت (1307) را طبق قرآن بیان میکنم. این دو عدد را در کنار هم قرار میدهیم، حاصل ضریب نوزده است.

 

2731307=19 * 143753

 

من اسعد حسینی (273) پیام سوره العصر (391) را طبق قرآن بیان میکنم. این دو عدد را در کنار هم قرار میدهیم، باز حاصل ضریب نوزده است.

 

273391 = 19 * 14389

 

زرتشت پیام مهم (پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک) را بیان کرد. آیه إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا الصَّلِحَتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ  شامل چهار مرحله است. سه مرحله اولی پیام زرتشت در این قسمت از آیه است (إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا الصَّلِحَتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ). مقدار ابجد این قسمت از آیه 2284 است. مقدار ابجد زرتشت 1307 است. اگر هر دو عدد را با هم جمع کنیم ، حاصل مضرب نوزده است.

 

2284+1307 = 3591 = 19 * 189

 

اگر مقدار ابجد سه عبارت مهم آیه که پیام زرتشت (1307) بوده اند را کنار هم قرار دهیم، حاصل مضرب نوزده است.

 

آمَنوا

عَمِلُوا ٱلصَّٰلِحَٰتِ 

توَاصَوْا بِالْحَقِّ

ابجد = 98

706

645

پندار نیک

کردار نیک

گفتار نیک

 

130798706645 = 19 * 6884142455

 

اگر مقدار ابجد زرتشت (1307) ، العصر (391) و من اسعد حسینی (273) را کنار هم قرار دهیم یک عدد ده رقمی بدست می آید که این عدد باز هم مضرب نوزده است.

 

1307391273 = 19 * 68810067

 

این رابطه ثابت میکند که سوره العصر پیام زرتشت بوده است و این پیام را در این عصر و زمانه ، من بیان میکنم و این رابطه مهم، ارتباط بین دو عصر و دو دوره زمانی را اثبات میکند. عصر زمان زرتشت و عصر ما.

هیچکدام از روابط بالا، اتفاقی نیست؛ مخصوصا اینکه همراه با آن، یک پیام مهم در قرآن ثابت میشود. خدا پیام تمام پیامبران را در طول تاریخ در قرآن بیان فرموده است و نمی گذارد پیام هیچ پیامبری گم شود.  زرتشت یکی از آن پیامبران است که نامش بطور مستقیم در قرآن ذکر نشده است، بلکه بصورت کد شده در قرآن ذکر شده است و سوره العصر حاوی پیام اوست.

تمام سوالاتی که در طول تاریخ برای افراد پیش آمده است ، در قرآن جواب داده شده است. در قسمتی از اوستا، بعضی سوالات ذهن زرتشت را به خود مشغول میکند و او این سوالات را از اهورامزدا می پرسد:  

 

"این را از تو میخواهم، اهورامزدا به راستی بگو: چه کسی نور و تاریکی را آفرید؟ چه کسی خواب و بیدار ی را آفرید؟ چه کسی سحر، روز وشب را آفرید؟" 

 

این سوال، سوال تمام کسانی است که دنبال حقیقت و راستی اند. این سوالات ساده و نمونه های آن ، سوالی است که برای رسیدن به حقیقت باید روی آن فکر شود و جواب داده شود. خدا در قرآن به این سوالات خیلی ساده جواب میدهد. هیچ کتابی مثل قرآن نیست. قرآن تمام سوالات و جوابهای آن را در خود دارد.

 

وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُون ﴿۳۳

و اوست آن کسى که شب و روز و خورشید و ماه را پدید آورده است هر کدام از این دو در مدارى [معین] شناورند (۳۳)

 

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنورَ ثُمَّ الَّذِین کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُون ﴿۱

ستایش خدایى را که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکیها و روشنایى را پدید آورد با این همه کسانى که کفر ورزیده‏ اند [غیر او را] با پروردگار خود برابر مى کنند (۱)

 

وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبَاسًا وَالنوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النهَارَ نشُورًا ﴿۴۷

و اوست کسى که شب را براى شما پوششى قرار داد و خواب را [مایه] آرامشى و روز را زمان برخاستن [شما] گردانید (۴۷)

 

وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْن یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنا مِن السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا ﴿۴۸

و اوست آن کس که بادها را نویدى پیشاپیش رحمت‏ خویش [=باران] فرستاد و از آسمان آبى پاک فرود آوردیم (۴۸)

 

جواب این سوالات را هر کسی میداند ولی هر کسی نمیداند که این سوالات را از خود بپرسد و نکته همین جاست. خدا در قرآن ذهنها را کنجکاو میکند تا او را پیدا کنند. پیدا کردن خداست که انسانها را به مقصد میرساند.

طهارت ، همان نکته ای است که زرتشت آن را بیان میکرد و روی آن پافشاری میکرد تا اجنه و شیاطین را از درون افراد و محیط براند. وضو و نماز هم دقیقا اینکار را میکنند و بر طهارت باطنی و مغناطیسی و بدنی نمازگزاران و مومنان تاکید دارد. باید بدانیم که پیام راستین اهورامزدا در همین قرآن است. پیام راستین خدا را نمیتوان در کتابهایی که سالم به دست ما نرسیده است، براحتی پیدا کرد. خدای مهربان نمی گذارد که پیام هیچ پیامبری گم شود. پیام اصلی زرتشت مبارزه با دیوها (شامل نماز و طهارت) بوده است و هرگونه پیام دیگری که یکتایی خدا را زیر سوال ببرد و به او نسبت داده شود و مطابق قرآن نباشد؛ از او نیست. قرآن کتابی است فوق العاده که تمام پیام پیامبران گذشته را بطور خالص در خود دارد و معجزه ریاضی نوزده هم آن را پشتیبانی میکند. هر گونه نظری که به مسیح و یا زرتشت نسبت داده شود و مخالف با یکتایی خدا باشد؛ مردود است و خدا در این مورد با کسی تعارف ندارد. تنها راه نجات بشریت همین است و لا غیر.

                                           لا اله الا الله

هیچ الهه و خدایی در کنار خدای یکتا نیست

 

قائل شدن قدرتهایی ماورایی برای پیامبران و فرشتگان و هر گونه موجود دیگری شرک است و از نظر خدا قابل بخشش نیست. بکابردن کلمات خدایان، خدایگان، پسر خدا ، آل و خاندان خدا ، ایزدان  و ... شرک محض است و قابل پذیرش نیست. متاسفانه هاله ای از قداست و اسطوره دور و بر پیامبران و شخصیتهای مذهبی تاریخی را گرفته است و همین هاله نمی گذارد که پیام واقعی آنان را متوجه شویم. ایجاد همین هاله کار شیاطین و اهریمن است که مردم را به گمراهی بکشانند. بسیاری از این هاله ها چنان در عقاید و فرهنگ مردم رخنه کرده است که دین نتوانسته است آنان را برکند. خود این هاله ها، نماد اهریمن و شیاطین هستند. اما خدای حکیم و دانا دوره را عوض میکند تا به زور مردم را متوجه اشتباهشان کند. سوره العصر اشاره به همین نکته دارد. در این سوره مهم خدا انسانها را زیاندیده و بیچاره می نامد مگر اینکه به پندار نیک (ایمان) و کردار نیک (اعمال صالح) و گفتار نیک (توصیه حق) و گفتار صبر (توصیه صبر) مراجعه کنند و باید مردم زندگیشان را بر اساس این چهار اصل بنا نهند تا به حضور جدید شیاطین و اجنه در زندگیشان پایان دهند و دیوها را بر خود مسلط نکنند. خدا در این سوره فرموده است که موجودیت انسان زیانکار است مگر اینکه (إِلَّا الَّذِین) چهار اصل مهم را سرمشق و برنامه زندگی خویش قرار دهند. این استثناء که در سوره ذکر شده است، نشان از این دارد که تنها راه بیرون راندن اجنه و شیاطین و نجات از دست آنان، عمل به این چهار اصل است و بدون آن امکان پذیر نیست.

 

وَالْعَصْرِ ﴿۱

سوگند به عصر [دوره زمانی] (۱)

 

إِن ٱلْإِنسَٰنَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲

که واقعا انسان دستخوش زیان است (۲)

 

إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳

مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیک کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى توصیه کرده‏ اند (۳)

 

جادوی شیاطین (قسمت شصت و سه) آخر الزمان (قسمت 3 ) هبوط دوباره انسان


جادوی شیاطین (قسمت شصت و سه) آخر الزمان (قسمت  3 ) هبوط دوباره انسان


اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت شصت و سه)

آخر الزمان (قسمت  3 )

هبوط دوباره انسان

 

در قسمتهای قبل بررسی شد که انسان در کره زمین، قبل از قیامت و روز داوری، چندین بار دیگر هبوط پیدا میکند و البته تعداد هبوطها را فقط خدا میداند. تکبر و خود بزرگ بینی باعث هبوط دوره ای انسانها و جنها میشود. در این هبوط، شیاطین محدودتر میشوند و همچنین زمین برای زندگی انسانها تنگتر میشود و بعضی امکانات طبیعیش را از دست میدهد و انسان مجبور است که با علمش آن کمبودها را تهیه کند. هر وقت که دوره ها عوض شود، کار شیاطین و انسانها مشکلتر میشود.

زمان قدیم هوا گرم بود، اما اشعه های مضر نداشت و دود و غبار نبود. اما حالا هم گرما هست و هم دود و غبار و اشعه های مضر. هبوط دوره ای که سوره العصر به آن اشاره میکند؛ باعث خسران انسان است مگر اینکه ایمان و عمل صالح و توصیه حق و توصیه صبر بکار گیرند.

 

وَالْعَصْرِ ﴿۱

سوگند به عصر [دوره زمانی] (۱)

 

إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲

که واقعا انسان دستخوش زیان است (۲)

 

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳

مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیک کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى توصیه کرده‏ اند (۳)

 

قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ ﴿۱۳

فرمود از آن [مقام] فرو شو تو را نرسد که در آن [جایگاه] تکبر نمایى پس بیرون شو که تو از خوارشدگانى (۱۳)

 

براساس آیه بالایی، هبوط باعث ضعیف تر شدن شیاطین خواهد شد. هبوط نهایی که جهنم است و شیاطین به نهایت ضعف خویش می رسند و اما انسانها هم در هبوط دچار ذلت و خواری خواهند شد و باید برای تهیه نیازهای اولیه زندگی بدوند. در هبوط بنی اسرائیل به مصر، آنها دچار ذلت و مسکینی شدند (وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ). الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ در اینجا به معنای ذلت و نداری و مسکینی است.

 

إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ ﴿۶۱

و چون گفتید اى موسى هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مى ‏رویاند از [قبیل] سبزى و خیار و سیر و عدس و پیاز براى ما برویاند [موسى] گفت آیا به جاى چیز بهتر خواهان چیز پست‏ ترید پس به شهر فرود آیید که آنچه را خواسته‏ اید براى شما [در آنجا مهیا]ست و [داغ] خوارى و نادارى بر [پیشانى] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا که آنان به نشانه‏ هاى خدا کفر ورزیده بودند و پیامبران را بناحق مى ‏کشتند این از آن روى بود که سرکشى نموده و از حد درگذرانیده بودند (۶۱)

 

کفران نعمتهای طبیعی ، نتیجه ای جز ذلت و نداری و مسکینی ندارد. بنابراین آنچه که به سر بشر می آید، نتیجه اعمال و کردار بد خویش است.

علم بدون تقوی به درد نمی خورد و علاوه بر آن، باعث هبوط بشر خواهد شد. علم ناقص بشری میگوید که تغییر جنسیت یک مساله علمی است ولی تقوی می گوید که به خدای خویش ایمان داشته باشید و به جنسیت خویش رضایت دهید. تقوی مخالف علم نیست؛ اما تقوی باید راه و چاه کاربرد علم را مشخص کند.

مسائل جنسی کثیف شده است و روشهای کثیفی در ارتباطات جنسی اختراع شده است که اصلا بهداشتی نیست و حتی حیوانات هم اینطوری نمی کنند.

هبوط براحتی قابل جبران نیست. یک روز عمدی روزه بخورید؛ باید برای جبرانش شصت روز روزه بگیرید. بنابراین نسبت هبوط به صعود ، 60 به 1 است. هبوط خیلی راحت است ولی برای جبران همان مقدار هبوط باید شصت برابر تلاش کنید. گناهی مثل شرک ، را هبوط اعظم می نامیم که جبران آن تقریبا غیر ممکن است و تمام اعمال کسب شده قبلی را صفر میکند.

هبوط باعث ضعیف تر شدن شیطان خواهد شد. شیطان هر چقدر که ضعیف تر شود، درجه هبوطش پایینتر میرود و به همین خاطر منطقهایش با منطق صحیح تفاوت اساسی دارد. در منطق شیطان برای پیش بردن کارها، دزدی و قتل و زنا مجاز است و البته می دانیم که این اعمال کثیف نشانه قوت نیست، بلکه اینها نشانه ضعف است. هر چقدر هبوط سنگینتر باشد، منطق کثیفتر میشود. از آنجا که شیطان نفسش ضعیف است، فقط در موقعیتهای خاصی از مکان و زمان میتواند بر انسان پیروز شود. بنابراین کاری میکند که انسان به آن جایی برود که شیطان میخواهد. آن مکان هم یک مکان فیزیکی نیست ، بلکه یک موقعیت ذهنی و فکری است که از طریق آهنگها، اشعار، فیلمها و احساسات آلفایی بدست می آید. مخلصین کسانی هستند که در این مکانهای ذهنی قرار نمی گیرند و پندار نیک و کردار نیک و گفتار نیک را سرمشق خویش قرار میدهند. اینکه شیطان اقرار کرد که نمی تواند مخلصین را فریب دهد، بخاطر ضعیف بودن نفسش است و گرنه شیطان به کسی رحم نمی کند. شیطان میخواهد چیزی را که خدا بهت داده است، ازت بگیرد. میخواهد امکانات طبیعی خدادادی را ازت بگیرد و از ترویج اسراف، افراط و تفریط استفاده میکند. البته در این تاکتیک خودش هم ضعیف تر میشود.

با توجه به آیه (قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ شیطان در هر بار هبوط ضعیف تر و قدرتهایش کمتر میشود. خدای حکیم در آخر آیه می فرماید إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ ؛ یعنی شیطان جزو خوار شدگان است. و این کوچک شدن، در هر بار هبوط دوره ای هم اتفاق خواهد افتاد. در زمان قدیم شیطان قدرتش بیشتر و امکاناتش هم بیشتر بود. حتی طوری بود که اجنه و شیاطین بطور جسمانی (دیو) وارد دنیای انسانها میشدند. اما بعد از هبوط دوره ای انسان، این امکان از آنها گرفته شد و ضعیف تر شدند. شیطان دیگر نمیتواند مثل سابق در میادینش اسب دوانی کند. البته این نکته مزیتی برای انسانها به حساب نمی آید، زیرا متاسفانه انسانها هم با هر بار هبوط ، ضعیف تر میشوند و همت و عزم آدمیان سابق را ندارند. آدمهای قدیم در نبود اینترنت و کتابها، خیلی از مفاهیم دینی را برای خود روشن میکردند ولی اکنون با بودن منابع زیاد و با یک جستجوی ساده هر منبعی قابل دسترسی است؛ ولی کسی حوصله روشن شدن این مسائل را ندارد و نسل جدید متاسفانه خودشان نمی خواهند در دینشان تحقیق کنند و دینشان را از شایعات اخذ میکنند.

هر چقدر که به قیامت نزدیکتر شویم، زمین غیر قابل سکونت تر میشود و وضعیت قیامت نزدیکتر میشود. زمانی می آید که ستاره ها تیره میشوند و یا تیره دیده میشوند، از بس که لایه ازن و لایه های محافظتی دیگر زمین ضعیف میشوند و این میتواند یکی از دلایل باشد (وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ) و  شترهای ماده ده ماهه می زایند (وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ) درحالی که شتر بطور طبیعی سیزده ماه و نیم می زاید. اما زایمان زودرس بخاطر ضعیف تر شدن انسانها و حتی حیوانات است. شتر یکی از حیواناتی است که تحملش از هر حیوانی بیشتر است و بدن او بیشتر با بی آبی و بی غذایی در زمین سازگار است ولی این حیوان در نزدیکیهای قیامت، از شرایطی که انسانها برای زندگی روی زمین پیش آورده اند، خسته میشود و توانایی زایمان کامل را ندارد. در هر بار هبوط انسانها هم ضعیف تر میشوند و توانایی تحمل نه ماهه یک بچه برای زنان مشکل میشود و نوزادان مقداری از نوزادی خود را داخل جعبه های محافظتی و یا رحم اجاره ای  طی میکنند. در هربار هبوط، شرایط برای زندگی حیوانات هم بدتر میشود (وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ) و حیوانات از دست انسانها کلافه میشوند و بشر مجبور است برای نگهداری بعضی حیوانات هزینه های زیادی بکند. همین حالا هم نگهداری یک شیر و یا یک خرس پاندا در یک باغ وحش، سالانه میلیونها دلار هزینه بر میدارد و نزدیکیهای قیامت این مبالغ سرسام آور میشود. زمین روز به روز گرمتر میشود و یخها آب میشوند (وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ). این کارها و مشکلات که پیش میاید بخاطر کارهایی است که انسانها روی زمین انجام میدهند و زمین را طوری دستکاری میکنند که یک زندان بزرگ برای خود درست میکنند. البته در تغییر دوره ها این تغییرات صد در صدی نیست. یعنی تمام آبهای دریاها گرم نمیشوند، بلکه تغییرات صد در صدی در نزدیکیهای قیامت اصلی رخ خواهد داد.

فعالیتهای انسان آنچنان موجب تغییرات بنیادی در زمین میشود که بعضی کوهها در جای خود ثابت نمی مانند و حرکت میکنند (وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ). این ها زمین را وارد یک دوره جدید زمین شناسی میکند. آن موقع دیگر انسان صرفا یک موجود استفاده کننده از منابع زمین نیست، بلکه کوه خواری و دریا خواری هم می کند. آنموقع دیگر خیلی دیر است که بشر به حالت قبلترش برگردد، مجبور است که با علمش مشکلاتش را حل کند. هم اکنون دریاچه های زیادی خشک شده اند و یا در حال خشک شدن هستند، همچون دریاچه ارومیه.

قرآن در مورد قیامت و نزدیک شدن آن ، نشانه های زیادی گفته است که بعضی از این نشانه ها به مرور به وقوع می پیوندد. خدا نشانه های بسیار در دسترس نهاده و آن خالق مطلق تمام  اطلاعات لازم جهت پرده برداشتن از تاریخ آخر زمان نهایی را به ما داده است. رشاد خلیفه کاشف معجزه ریاضی نوزده در قرآن، که من تغییرات فکری خویش را مدیون نوشته های ایشان هستم؛ در مورد نشانه های قیامت می گوید که تعدادی از نشانه ها اکنون به وقوع پیوسته است و تعدادی دیگر هنوز به وقوع نپیوسته است.

·                     جدا شدن پاره ای از ماه: این رویداد هنگامی رخ داد که نخستین افراد بشر در ماه ژوییه سال ١٩٦٩ در کره ماه پیاده شدند و سنگهایی از ماه را به زمین آوردند.  مردم  سیاره زمین هم اکنون می توانند به بسیاری از  موزه ها، دانشگاه ها، و رصد خانه ها بروند و قطعات یا پاره هایی از ماه را ببینند. و البته جداشدن پاره ای از ماه در آینده بیشتر هم خواهد شد و بشر با دست خودش طبیعت تنها قمر زمین را ضایع میکند. هم اکنون هم خیلی از کشورها ماهگرد به ماه میفرستند تا که فلزات ارزشمند در آن پیدا کنند و به زمین بیاورند. البته این مسابقه تا زمانی خوب است که در ماه دستکاری چندانی نشود و جنبه علمی داشته باشد.

·     کشف کد ریاضی قرآن بر پایه ی عدد ١٩: در سال ١٩٧٤ تحقق یافت.  این کشف بزرگترین پیام خدا برای بشریت بود. کسانی که معجزه ریاضی مبتنی بر نوزده را رد میکنند، مثل این است که در زمان موسی، تبدیل شدن چوبدستی به مار را منکر شوند.

·     موجود ساخته شده از عناصر خاک ( آیه ٨٢:٢٧): ” مردم را آگاه  می کند که آنها نسبت به پروردگارشان غافل  بوده اند.“  موجود ساخته شده از عناصر خاک، ظاهر شد و وسیله ای بود تا کد ریاضی قرآن توسط آن آشکار شود، و اعلام کند که دنیا نسبت به پیام خدا بی توجه  است.  این موجود/ مخلوق   رایانه است. توجه داشته باشید که از حاصل جمع شماره ی ارقام این سوره و آیه (٨٢: ٢٧)  ١٩ ، بدست می آید( ١٩= ٢+ ٨+ ٧+ ٢). 

 

وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لَا یُوقِنُونَ ﴿۸۲

و چون قول [عذاب] بر ایشان واجب گردد جنبنده‏ اى را از زمین براى آنان بیرون مى ‏آوریم که با ایشان سخن گوید که مردم [چنانکه باید] به نشانه‏ هاى ما یقین نداشتند (۸۲)

 

زمان وقوع قیامت در سال ١٤٠٠ هجری قمری برابر با١٩٨٠ ، میلادی کشف شد.  اگر  ٣٠٠ سال خورشیدی (زمان خواب اصحاب کهف در غار) به سال ١٩٨٠ اضافه شود، می شود ٢٢٨٠، که این عدد مضرب ١٩ است، (١٢٠× ١٩).  پس، دنیا در سال ١٧١٠ هجری، (٩٠ × ١٩)، برابر با ٢٢٨٠ میلادی (١٢٠× ١٩) به آخر می رسد.  جالب است که از سال ١٩٨٠ تا ٢٢٨٠، ٣٠٠ سال خورشیدی فاصله است. عدد سیصد تعداد سالهای شمسی بود که اصحاب کهف در خواب بسر بردند. یعنی از روز کشف این واقعه توسط رشاد خلیفه تا قیامت سیصد سال مانده است. این نکته جالب است که تعداد سالهای خواب اصحاب کهف، هم نشانه ای است برای قیامت.

اصحاب کهف در سال 251 میلادی به خواب رفتند و 300 سال شمسی به خواب رفتند. سال 551 میلادی از خواب بیدار شدند. 551 عددی است مضرب نوزده.

551= 19* 29

 

·         یأجوج و مأجوج:  این نشانه هنوز کامل ظهور نکرده است ولی قطعا نشانه هایی از شروع وقوع آن مشاهده میشود. یاجوج و ماجوج قومی هستند که در زمین فساد میکنند و بقیه مردم می خواهند که از آنان دوری کنند.

 

حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ﴿۹۳

تا وقتى به میان دو سد رسید در برابر آن دو [سد] طایفه‏ اى را یافت که نمى‏ توانستند هیچ زبانى را بفهمند (۹۳)

 

قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا ﴿۹۴

گفتند اى ذوالقرنین یاجوج و ماجوج سخت در زمین فساد مى کنند آیا [ممکن است] مالى در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدى قرار دهى (۹۴)

 

این که چرا نزدیکیهای قیامت (با آن همه پیشرفت علمی و نظم!) یاجوج و ماجوج وجود دارند، سوال مهمی است که در ادامه به جوابش می رسیم. به فرموده خدا در قرآن یاجوج و ماجوج قومی بودند که حرف حالیشان نبود.

 

حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ﴿۹۳

تا وقتى به میان دو سد رسید در برابر آن دو [سد] طایفه‏ اى را یافت که نمى‏ توانستند هیچ قولی را بفهمند (۹۳)

 

قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا ﴿۹۴

گفتند اى ذوالقرنین یاجوج و ماجوج سخت در زمین فساد مى کنند آیا [ممکن است] مالى در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدى قرار دهى (۹۴)

 

اما نزدیکیهای قیامت دوباره چنین قومی بوجود می آیند. اینکه چرا در نزدیکیهای قیامت که علم بشر آنچنان پیشرفته است که  صدها تُن خاک ماه را به زمین منتقل میکنند. آیا برای شما عجیب نیست که قومی که حرف حالیشان نیست در آن تمدن پیشرفته وجود داشته باشند!

 

حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ ﴿۹۶

تا وقتى که یاجوج و ماجوج [راهشان] گشوده شود و آنها از هر پشته‏ اى بتازند (۹۶)

 

وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ ﴿۹۷

و وعده حق نزدیک گردد ناگهان دیدگان کسانى که کفر ورزیده‏ اند خیره مى ‏شود [و مى‏ گویند] اى واى بر ما که از این [روز] در غفلت بودیم بلکه ما ستمگر بودیم (۹۷)

 

 جواب این سوال، ما را به سرانجام جهالت انسان آگاه خواهد کرد. انسان از نظر علمی پیشرفت زیادی کرده است و تا 2280 میلادی (سال آخر شدن دنیا) پیشرفتهای خیلی بیشتری هم خواهد کرد. اما واقعیت این است که این پیشرفتها ظاهریند و مخصوص تمام مردم نیست. بلکه تعداد زیادی از مردم، از این قافله پیشرفت عقب می مانند و نمیتوانند خود را با نظم جهانی آن روز وفق دهند و در نتیجه به قوانین و نظم آن دوره پایبند نخواهند بود. اگر فیلم عصر جدید چارلی چاپلین را دیده باشید، در آن فیلم رباتها زندگی عادی را بر چاپلین تلخ میکنند و دست و پا گیرند. بعضی امکانات دست و پا گیرند و کار انسان را چندان راحت نمی کنند.

مردم اگر دوربین در محیط کارشان نصب باشد، مراعات میکنند و مواظب روابطشان هستند، در حالیکه نمیدانند، خدای عالمیان شایسته ترین است برای اینکه از او تقوا داشته باشیم. اما تا به قیامت نزدیکتر شویم، آنقدر خودکنترلی ها در محیط زندگی انسانها نصب میشود که واقعا زندگی خسته کننده میشود. تصور کنید که در اتاق خواب، هم یک دوربین نصب شود. خدا از مردم تقوا میخواهد. اینها تقوا نیست. وقتی ما بخاطر دوربین رعایت کنیم، یعنی از دوربین ترسیده ایم  و بخاطر تقوا از خدا نیست. هر چقدر که به قیامت نزدیکتر شویم، فرصتهای تقوای انسانها کمتر میشود. دیگر تعداد موقعیتهایی که میتوان آزادانه و با انتخاب (نه به زور دوربین) خدا را انتخاب کرد کم میشود و این نوعی هبوط است.

گاها رسم و رسومات اضافی، مانع یک زندگی ساده میشود. مثلا اکنون خیلی از مردم ، چنان در ازدواجها سخت می گیرند که جوانها ترجیح میدهند ازدواج نکنند و آنان خود را وارد این رسم و رسومات خسته کننده نمی کنند. مهریه زیاد و اجباری و یا جهیزیه اجباری و خرجهای اضافی دیگر همگی مثل غل و زنجیر دست و پای آنان را بسته است و  خانواده ها را خسته کرده است و کسی تمایل به وارد شدن به این بازی را ندارد. آیا خدا گفته است که این سختگیری ها انجام شود؟ خیر. مردم با اختراع قیدهای اضافی در ازدواج به خیال خودشان سعی در محکم کردن پایه های زندگی دارند ولی این علوم خرافی و رسومات دست و پاگیر بشری، نه تنها محکمش نمی کند، بلکه کاملا نابودش میکند. ما نابودی آن را داریم می بینیم. وضعیت فعلی نتیجه سخت گیریهای گذشته است. یک جامعه نتیجه اعمال خودش را می بیند. علوم و رسوم اختراعی بشر که بر وحی الهی مبتنی نیستند، از آنجا که ناقصند؛ نمیتواند بنیاد یک زندگی شود.

همین حالا که بشر پیشرفت زیادی کرده است، اما تعدادی از گروهها و اقوام از این پیشرفتها بی بهره اند و هیچ سهمی در آن ندارند و هیچوقت به آن پایبند نیستند و در نتیجه به نظم قراردادی در جامعه پایبند نیستند. این که این گروه در هر زمانه ای هستند، نشان از آن دارد که پیشرفت علمی بشر (بدون پیام خدا)، عدالت آور نیست و بشر بدون هدایت از طرف خدا وحشی خواهد بود اگر چه وسایل پیشرفته هم در اختیار داشته باشد. نظم و ارتباطات جهانی آن موقع احتمالا، ارتباطات و نظمی پیچیده است که آزادی طبیعی انسانها را می گیرد. عده ای از مردم که تحمل چنین شرایطی را ندارند و تقوا و صبر کافی هم ندارند، در نهایت زیر همه چیز میزنند و این عده یاجوج و ماجوج نامیده میشوند. از آنجا که آیه می فرماید که این قوم هیج قولی را متوجه نمیشوند (قَوْمًا لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا )؛ پس احتمالا بشر ارتباطات و سیستمی که در آینده بوجود خواهد آورد، زیاد کارا نیست و تقوا زا نیست. انسان امانتی را که خدا به او سپرد، صحیح از آن استفاده نمی کند و وحی را به کناری میزند و خودش امور تربیتی ودینی را برعهده می گیرد. در نتیجه خروج قومی مثل یاجوج و ماجوج در آن روز قطعی است. وجود قومی که پایبند نظم زمانه نیست؛ نشان از جهانی دو قطبی دارد. بشر بدون دین و بکارگیری هدایت از طرف خدا؛ جامعه جهانی را به دو قطب تقسیم میکند که هیچکدام همدیگر را درک نمی کنند و حرف هم را متوجه نمیشوند (قَوْمًا لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ). این تقسیم بندی دو قطبی ناخواسته پیش خواهد آمد و نتیجه ایدئولوژیهای غلط میان انسانهاست. قبل از قیامت؛ در هر دوره ای که عوض میشود؛ این دوقطبی ها بوجود میاید. قطبی که تابع نظم خودساخته هستند و یک سری محدودیتها را پذیرفته اند ولی قطب دیگر این نظم را قبول ندارند و محدودیتهای زمان خویش را قبول ندارند و شروع به کارشکنی و فساد میکنند مثل یاجوج و ماجوج. گروه اولی مغرور به علم خویش و گروه دومی(یاجوج و ماجوج) ، گروه اولی را قبول ندارد و این نمونه واقعی جهان دو قطبی.

علم بشر بدون تقوا و هدایت خدا، راههای غلطی را طی خواهد کرد و کره زمین در سال 2280 میلادی بخاطر بی کفایتی انسانها در بکار بردن علم به بن بست خواهد رسید و این بن بست باعث میشود که ملائکه مامور خدمت در زمین، پشتیبانی خویش را از زمین قطع کنند و در نتیجه مشکلات فراوانی برای زمین پیش خواهد آمد، از جمله برخورد اجرام آسمانی با زمین و حوادث دیگری که در قرآن ذکر شده است. زمین تا مدت مشخصی برای زندگی بشر مهیاست، اما بعد از طغیان انسانها، منابع زمین توانایی و کشش نیازهای انسان اسراف کننده را نخواهد داشت و منابع زمین به بن بست میرسد.  در این حالت خدا خودش همراه با فرشتگان وارد دنیای ما میشوند و به نجات مومنان اقدام کنند. قیامت به همین معناست. کسی که  برای نجات انسانها میاید، خود خداست و در آن روز مهیب، خدای عالمیان، تنها منجی و نجات دهنده انسانهاست.

 

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِکَةُ وَقُضِیَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ﴿۲۱۰

مگر انتظار آنان غیر از این است که خدا و فرشتگان در [زیر] سایبانهایى از ابر سپید به سوى آنان بیایند و کار [داورى] یکسره شود و کارها به سوى خدا بازگردانده مى ‏شود (۲۱۰)

 

برای ناباورانی که این شواهد محکم قرآنی را نپذیرند، دنیا بناگاه به پایان می رسد و این افراد به شدت غافلگیر میشوند. از نظر خدا خیلی مهم است که مردم نشانه های قیامت را پیدا کنند و ظهور این نشانه ها باید روی زندگی مردم تاثیر مثبت داشته باشد. این مورد نه تنها مربوط به قیامت اصلی است، بلکه مربوط به دوره های قبل از قیامت هم هست. قبل از قیامت ، چندین هبوط دوره ای دیگر صورت می گیرد و این ها هم نشانه های ضعیف شده قیامت را در خود دارند.

بشریت در هبوط زبانهای همدیگر را متوجه نمیشوند و فقط ارتباطات در فضای مجازی حالیشان است. همین حالا هم توی ژاپن رباتهایی هستند که افراد را از تنهایی در می آورند و یا حتی برایشان حرف میزنند. اگر توجه کنید، بیشتر مردم همیشه سرشان توی گوشی است و خود را با آن مشغول میکنند و مثل یک دوست برای آنها عمل میکند. دیگر انسانها مثل سابق، دو دست ندارند. بلکه یک دستشان یک گوشی را حمل میکند و فقط یکی از دو دست انسان کاربرد واقعی دارد و یکی دیگر همیشه مشغول است. دیگر انسانها دو چشم ندارند و دو گوش ندارند. هر کسی را می بینید (مخصوصا نسل جدید) یک هد فون توی گوششه و سرش توی گوشیه. این فرد از چشمان و گوشهایش در دنیای واقعی استفاده نمی کند و در یک دنیای دیگری به سر می برد. یا در یک مهمانی، همه سرشان توی گوشیه و کسی با کسی دیگر حرف نمی زند؛ انگار حرفهای همدیگر را متوجه نمیشوند. این شرایط حتی شیوه راه رفتن مردم روی زمین را هم عوض کرده است ، طوریکه انگار کج راه میروند.

 

أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ ﴿۸

آیا دو چشمش نداده‏ ایم (۸)

 

وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ ﴿۹

و زبانى و دو لب (۹)

 

وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ ﴿۱۰

و هر دو راه [خیر و شر] را بدو نمودیم (۱۰)

 

علم مبتنی بر تقوی تنها وسیله مناسب برای رفاه بشر است ولی بشر نباید به علمش مغرور شود. سلیمان با مورچه حرف زد، آیا انسان با علمش میتواند با مورچه حرف بزند؟ علم انسان هنوز نتوانسته است در این مسیر پا بگذارد. انسان اگر خیلی از هوش مصنوعی (بطرز صحیح) استفاده کند، شاید روزی سطح نظمش به سطح نظم مورچه برسد. اگر تمام داروسازان عالم را جمع کنید، نمی توانند دارویی مفید تر از عسل تهیه کنند.

با آنکه انسانها هبوط پیدا میکنند و امکانات طبیعی کمتر میشود ولی خدا وعده داده است که: اگر ما به دستورات خدا عمل کنیم، نه اینکه بشنویم ولی عمل نکنیم. و اگر اکثر مردم اینکار را بکنند، خدا برکاتی از آسمان و زمین بر مردم می باراند. خدا حکیم مهربان است.

 

لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ﴿۹۶﴾

و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند قطعا برکاتى از آسمان و زمین برایشان مى‏ گشودیم ولى تکذیب کردند پس به [کیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم (۹۶)

جادوی شیاطین (قسمت شصت و دو) بازی ها و فیلمها


جادوی شیاطین (قسمت شصت و دو) بازی ها و فیلمها


اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت شصت و دو)

بازی ها و فیلمها

 

همه ما بازی کامپیوتری انجام داده ایم و به محض شروع بازی، شروع به کشتن و فتح اهدافی می کردیم ولی از خود سوال نکردیم که چرا باید اینها را بکشیم. هر چند این کشتنها در دنیایی مجازی انجام میشود و زیانی به دیگران نمی رساند اما تفکر نادرستی را در کودکان ما پرورش میدهد. اینکه سرسپرده و تسلیم یک تفکر نادرست باشیم. کسانی بالاتر تصمیم گرفته اند که عده ای باید کشته شوند و ما در بازی باید انجامش دهیم و این خودش روحیه تسلیم پذیری ما به غیر خدا را پرورش میدهد. خیلی از فیلمها و بازیها، خواسته و ناخواسته به نرمی تفکرات فلسفی نادرستی را ترویج و تزریق میکنند. یک فیلم سینمایی به اسم the platform است که  نکات مثبتی در آن بود و نکاتی منفی ای هم در آن بود که بطرز زیرکانه ای فلسفه نادرستی از زندگی ارائه میداد. (لینک دانلود فیلم)

توضیحات ویکی پدیا در مورد فیلم: در این فیلم محیطی شبیه زندان بصورت عمودی است و در هر طبقه دو نفر به سر می برند و بیشتر شبیه قرنطینه است. این فیلم داستان فردی است که برای ترک سیگار به  این مکان مراجعه میکند و بدون اطلاع واقعی از این محیط به آن جا میرود برای ترک سیگار. تمام محیط داستان مربوط به یک محیط قرنطینه با سازه عمودی است که تعداد زیادی محکومان به‌طور تصادفی در طبقات آن زندانی هستند. در این مکان عجیب؛ هر طبقه آن یک سلول است که به صورت عمودی روی هم قرار گرفته‌اند و از بالاترین طبقه (طبقه اول) تا پایین‌ترین طبقه (طبقه ۳۳۳) ادامه دارند. در هر سلول ۲ نفر برای یک ماه زندگی می‌کنند و این افراد تا وقتی که یکی از آنها آزاد شود یا از بین برود؛ با هم هستند. ماه بعد افراد همه طبقه‌ها به‌طور کاملاً تصادفی پس از بیدار شدن از یک خواب شبانگاهی؛ جابه‌جا می‌شوند و در طبقات و سلول‌های دیگر قرار می‌گیرند. انسان‌ها توافق کرده‌اند در این سازه محبوس شوند و تعدادی از آنها دوره حکم زندان خود را در آن می‌گذرانند و برخی داوطلبانه به آن آمده‌اند. در این زندان اسرار آمیز قطعه مربع شکلی وجود دارد که در واقع میز مفصل غذاست و روی آن انواع غذاها قرار دارد و به شکل آسانسوری از طبقه اول (بالاترین طبقه) به طرف پایین‌ترین طبقه حرکت می‌کند و در هر طبقه؛ برای غذاخوری زندانیان؛ توقف چند دقیقه ای برای غذا رسانی به زندانیان دارد. هر روز مقدار زیادی غذا روی آن قرار داده می‌شود. غذاها بر اساس سلیقه تمام زندانیان که در ابتدای ورود از آنها پرسیده شده‌است؛ به بهترین نحو؛ آماده می‌شوند.

اتفاق تأمل‌برانگیزی که در این زندان اتفاق می‌افتد این است که طبقات اول بیش از اندازه‌ای که نیاز دارند غذا مصرف می‌کنند و اسراف و حیف و میل می‌کنند طوری که به تدریج که این سکوی غذا به طبقات پایین‌تر می‌رسد چیز خاصی به سایر زندانیان زیردست نمی‌رسد و از طبقات میانی به پایین زندانیان دست به گریبان گرسنگی و مرگ هستند. شخصیت اصلی داستان به تشویق یکی از کارمندان سابق این سازمان تلاش می‌کند که این نظام ظالمانه زندان را به هم بزند و به هر طریقی که هست غذای موجود را از طبقه اول تا طبقه آخر مدیریت و جیره‌بندی کنند که به همه زندانیان غذا برسد. کارگردان فیلم شاید خواسته است که نظام این زندان عمودی را به نظام طبقاتی جامعه تشبیه کند و  بگوید که یک سری با موقعیت‌ها و امتیازاتی که دارند در رفاه کامل و بدون هیچ گونه مشکل خوراک و پوشاک و بهترین زندگی را بگذرانند )برگرفته از این لینک).

 البته بسیاری از این انسان‌ها در فیلم در این زمینه اسراف میکنند و هیچ‌وقت به فکر زندگی انسان‌های سطح پایینتر نیستند و برایشان مهم نیست که ساکنین طبقات پایین تر چه بلایی سرشان میاید.  شاید نمایش این معضل، یکی از نکته های مثبت فیلم باشد اما اگر طراح این فیلم منظورش از مدیریت قرنطینه؛ خدا و نظام خدا بوده باشد؛ خواسته و یا ناخواسته خدا و نظام خدا را ظالمانه معرفی کرده است که قادر نبوده است چنین وضعی را مدیریت کند. ما باید بدانیم که "خدا" یا همان الله  هیچ جایگزینی ندارد و طرحهای خدا برای خوشبختی هیچ گونه جایگزینی ندارند. برای یک زندگی صحیح و آرام ، خدا برای ما یک انتخاب نیست، بلکه تنها انتخاب است. در ضمن هر طرحی را نباید به خدا نسبت داد و طراحی این دنیا شبیه این فیلم نیست، برخلاف آنچه که کارگردان فیلم تصور کرده است. شاید بتوان گفت که دنیا در بدترین حالتش، شبیه به داستان این فیلم باشد.

 هر روز به مدت زمان مشخصی از حفره عمودی وسط بندها، از بالاترین طبقه غذا به پایین ارسال میشود و در این فیلم افراد طبقات بالایی غذا به وفور در اختیار آنها قرار می گیرد ولی افراد طبقه پایین تر چیزی به آنها نمیرسد و یا پس مانده های غذای دیگران به آنها میرسد و آنها از شدت گرسنگی شروع به خوردن همدیگر میکنند و باقی ماجرا. با توجه به اینکه فرد مسئول قرنطینه بطور مداوم تاکید میکند که به اندازه خود فقط غذا بردارید تا به طبقات پایین تر هم برسد ولی عملا کسی گوش نمی کند. در این فیلم، غریزه شکم و غریزه حفظ بقا بر ایمان ارجحیت دارد و خبری از ایثار و فداکاری آدمها در این قرنطینه نیست. افراد در این قرنطینه در نهایت به خوی حیوانی و خوی شیطانی خویش می رسند، هرکدام به نوعی. حتی کسانی که در طبقات بالایی از هر نوع غذایی می خورند و البته با اینکار حق دیگران را پایمال میکنند، به معنای واقعی خوشگذرانی نمی کنند، بلکه خوی شیطانی پرخوری آنها  فعال شده است و مزیتی بر آدمهای طبقات پایینتر که همدیگر را میخورند، ندارند و حتی شاید بدتر هم باشند. در شرایط بحرانی پرخوری و اسراف دست کمی از هم نوع خواری ندارد. شاید به همین خاطر است که خدای مهربان اسراف کنندگان را برادران شیطان می نامد.

 

إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا ﴿۲۷

چرا که اسرافکاران برادران شیطانهایند و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است (۲۷)

 

 شاید بعضیها فکر کنند که ثروتمند بودن به هر طریقی موجب خوشبختی است. اما از نظر خدا، خوشبختی و بدبختی به کمیت و کیفیت امکانات نیست. خدا برای اکثریت جامعه رزق و روزی در حد و اندازه نازل میکند و این خود آدمیان هستند که غذاهای با هورمون بالاتر را نشان خوشبختی میدانند و برای بدست آوردن آن در خیالات فرو میروند و برای رسیدن به آن هر کاری میکنند. در سیستم خدا، افراد با همدیگر تعاون و همکاری میکنند (تعاونوا علی البر و التقوی) و حتی در راه خدا جان و مال خود را به خطر می اندازند و از خود گذشتگی میکنند. جهاد و تلاش و کوشش در راه خدا به همین معناست. چیزی که کارگردان فیلم در نظر نگرفته است، تلاش و کوشش در راه خداست. تلاش و کوشش در راه خدا بر حفظ جان و مال ارجحیت دارد.

در این قرنطینه و یا زندان غذاهای بسیار خوب و خوشمزه ای تهیه میشود که مدیریت این ساختمان عمودی به شدت به بهداشت و کیفیت غذاها اهمیت میدهد و بخاطر یک تار مو در غذاها، پرسنل آشپزخانه را توبیخ میکند و اگر کسی در هر طبقه ای غذایی را ذخیره کرده باشد، مدیریت مجموعه باخبر میشود و سلول و آن طبقه گرم شده و افراد داخل آن میسوزند (یک نوع تفکر شبهه کمونیستی ). اما در سیستم خدا، پاداش و تنبیه به این طریق نیست و خدا فرصت زیادی به آدمیان میدهد و خدا پس کَله ی هر کسی که یک کار خلاف کند، نمی زند و به آدمیان حتی ظالمان فرصت کافی برای تفکر و برگشت و توبه میدهد. این نوع تفکر در فیلم ناشی از یک تفکر کمونیستی حاکم بر فیلم است که میخواهد بگوید خدا در مدیریت جامعه ناتوان است. همانطور که یهودیان می گفتند خدا هر کاری نمی تواند انجام دهد و در انجام بعضی کارها ناتوان است و انسان خودش باید به روش خودش عمل کند. انسانها وقتی به خیال خود، خدا را ناتوان می بینند، کمونیست میشوند.

 ولی در فیلم، همین مجموعه مدیریت از وضعیت افراد قرنطینه شده بی خبر است و به اوضاع اهمیتی نمیدهد! هر ماه، جای افراد بطور شانسی در بندها عوض میشود و ممکن است که افراد به بندهای بالاتر و یا پایین تر سقوط کنند. به نظر من این قسمت از فیلم  بطور زیرکانه ای مفهوم تناسخ را به رخ میکشد که هر انسانی بعد از مرگ دوباره با یک موقعیت دیگر متولد میشود. اما از نظر قرآن تناسخ وجود ندارد و تناسخ یک مفهوم شیطانی و اشتباه است. اگر هم منظور فیلم را از تعویض طبقات در هر ماه به این معنا بدانیم که انسانها اگر در موقعیتهای مختلف قرار گیرند، همان ماهیت واقعی خودشان را نشان میدهند؛ در این حالت میتوان معنا را پذیرفت. کسی که ماه پیش در طبقه پایین بود و غذا گیرش نمی آمد، در ماه بعد به طبقات بالاتر می رفت و غذاهای دیگران را میخورد و پایمال میکرد و خیلی زود فراموش میکرد که خودش زمانی در موقعیتهای پایینتر بوده است. خدای مهربان همه انسانها را در بهترین موقعیت خلق کرده است(لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ) . یعنی اگر ما در خانواده فقیری به دنیا آمده ایم ، خدا به ما رحم کرده است و کسی که بعضی امکانات را ندارد، این موقعیت برای او خوب است و او در این موقعیت میتواند بهتر به سمت خدا برگردد.

 

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ﴿۴﴾

[که] براستى انسان را در بهترین حالت آفریدیم (۴)

 

ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ ﴿۵﴾

سپس او را به پست‏ ترین [مراتب] پستى بازگردانیدیم (۵)

 

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ ﴿۶﴾

مگر کسانى را که گرویده و کارهاى شایسته کرده‏ اند که پاداشى بى‏ منت‏ خواهند داشت (۶)

 

در این قرنطینه که 333 طبقه است و هر طبقه دو نفر در آن ساکن هستند، جمعا 666 نفر هستند. از این نظر فیلم میخواهد 666 را یک عدد شیطانی معرفی کند و اشتباه فیلم از همینجا شروع میشود.

اتفاقا عدد 666 یک عدد شیطانی نیست و این یک اشتباه فاحش جامعه مسیحیت است که 666 را عدد شیطان معرفی کرده است. در تورات هم نوشته شده است که، هدیه ای که ملکه سباء برای پیامبر سلیمان فرستاد شامل 666 واحد نقره بود.  در دو آیه دیگر از تورات، 666 به عنوان عددی شیطانی معرفی شده است و گفته شده است که 666 عدد وحش است. در این فیلم هم 666 تعداد آدمیانی هستند که در بندها گیر افتاده اند و برای حفظ جان خود همدیگر را میخورند و حقوق دیگران را پایمال میکنند. شیطان عدد خاصی ندارد و تمام تلاشش این است که آدمیان هم نوعان خود را بخورند.

تقسیم ناعادلانه غذاها در فیلم نشان از این دارد که فیلم میخواهد سیستم توزیع رزق و روزی محیط قرنطینه را زیر سوال ببرد. اما در دنیای واقعی، خدا رزق و روزی افراد  را از طریقی میرساند که خودشان هم نمیدانند. خدا فقط حرف نمیزند و واقعا اینکار را میکند. در حالیکه مدیریت قرنطینه در فیلم، فقط حرف میزند و عملا تقسیم نمیکند.

 

وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا ﴿۳﴾

و از جایى که حسابش را نمى ‏کند به او روزى مى ‏رساند و هر کس بر خدا اعتماد کند او براى وى بس است‏ خدا فرمانش را به انجام‏رساننده است به راستى خدا براى هر چیزى اندازه‏ اى مقرر کرده است (۳)

وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ ﴿۶﴾

و هیچ جنبنده‏ اى در زمین نیست مگر [اینکه] روزیش بر عهده خداست و [او] قرارگاه و محل مردنش را مى‏ داند همه [اینها] در کتابى روشن [ثبت] است (۶)

 

وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ ﴿۲۲﴾

و روزى شما و آنچه وعده داده شده‏ اید در آسمان است (۲۲)

 

مَا أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ ﴿۵۷﴾

از آنان هیچ روزیى نمى‏ خواهم و نمى‏ خواهم که مرا خوراک دهند (۵۷)

 

إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ﴿۵۸﴾

خداست که خود روزى بخش نیرومند استوار است (۵۸)

 

نمونه توزیع رزق و روزی خدا، سیستمی است که در میان حیوانات طراحی کرده است و رزق همه را به نحو احسن میرساند. یکبار در یکی از کلیپها، یک فرد ثروتمند عرب یک ببر را در خانه نگهداری میکرد. تا آنجایی که یادم است روزی سی یا چهل کیلو گوشت برایش فراهم میکرد و به این کارش افتخار میکرد. پیش خودم گفتم اگر بجای یک ببر، ده ببر به او بدهید تا نگهداری کند؛ آنوقت واقعا به مشکل بر میخورد هر چقدر هم که ثروتمند باشد. اما خدای رحمان تمام کائنات را میچرخاند بدون هیچ گونه کاستی ای. خدا در زمین به اندازه کافی قدرت خودش را نشان داده است و میدهد. حالا دیگر وظیفه ما است که کاستی های موجود در زمین را ناشی از عملکرد خویش بدانیم. بیشتر مردم از آنچه که خدا برای آنها نازل میکند، بیشتر مصرف میکنند و بیشتر بر میدارند و به این طریق مردم با حفر چاههای مفرط، کمبود آب بوجود می آورند و باعث زحمت سایر مردم میشوند. وقتی چیزی که حق ما نیست را برداریم؛ به نوعی دزدی کرده ایم. دزدی در حالت کلی به این معناست. برداشتن آنچیزی که حق ما نیست.

در فیلم مرد میخواهد با مسئولین محیط قرنطینه صحبت کند ولی آنها جواب او را نمیدهند و اساسا ارتباط با مسئولین محیط قرنطینه قطع است. در حالی که ما توی این دنیا، میتوانیم با خدا حرف بزنیم و با او درد دل کنیم و خدا هم واقعا جواب ما را میدهد. خدا میفرماید که ادعونی استجب لکم. یعنی مرا بخوانید تا جوابتان را گویم. خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است و حتی از خود ما به ما نزدیکتر است.

 

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ﴿۱۶﴾

و ما انسان را آفریده‏ ایم و مى‏ دانیم که نفس او چه وسوسه‏ اى به او مى ‏کند و ما از شاهرگ [او] به او نزدیکتریم (۱۶)

 

اگر تقوی داشته باشیم، جوابهای خدا را درک خواهیم کرد. خدا خودش را به ما نشان نمیدهد زیرا ما اصلا توانایی دیدن او را نداریم. اما توانایی داریم که آیات و نشانه های او را در طبیعت و کیهان و زندگی خویش ببینیم.

یک شیر تنها چیزی که میخورد گوشت حیوانات دیگر است و با همین یک نوع غذا تمام ویتامینهای بدنش تامین میشود. اما انسان اینطوری نیست و بعد از مصرف یک ماده خوراکی تکراری بطور مداوم دچار کمبودهای ویتامین خواهد شد. حیوانات و جانداران دیگر در یک چرخه طبیعی هرکدام کامل کننده یکدیگرند . گوشتی که از شکار یک شیر باقی می ماند، خوراک کفتارها میشود و مقداری که فاسد میشود، توسط ویروسها تجزیه میشود و دوباره به چرخه طبیعت بر میگردد. اما انسانها کامل کننده یکدیگر نیستند. انسانها در محیط قرنطینه فیلم کامل کننده همدیگر نیستند و هر کسی به فکر خودش است. در این محیط، تعاون و همکاری و احسان و نیکوکاری و ایثار بی معنی است. به همین خاطر خدا می فرماید:

 

فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ ﴿۳۶﴾

پس شیطان هر دو را از آن بلغزانید و از آنچه در آن بودند ایشان را به درآورد و فرمودیم فرود آیید شما دشمن همدیگرید و براى شما در زمین قرارگاه و تا چندى برخوردارى خواهد بود (۳۶)

 

درندگی، خوی حیوانی و شیطانی و غرایز حیوانی و زنده ماندن به هر قیمتی و خوشگذارنی به هر قیمتی جزو اعمال و کارهای ساکنین این محیط قرنطینه است.  بعضی افراد داخل قرنطینه حتی از حیوانات هم گمراهترند. پیرمرد بد طینت بعد از صرف غذا با ولع فراوان و دست اندازی به تمام غذاها، در نهایت آب دهانش را به روی غذاها می اندازد و وقتی از او پرسیده میشود که چرا اینکار را کردی؟ او در جواب می گوید که طبقه بالایی ها هم همین کار را کرده اند برای ما. در سیستمهای شیطانی، همه چیز براساس رقابتهای ناصحیح، چشم و هم چشمی و کینه و حسد و انتقام می چرخد.

 فداکاری و ایثار و از خود گذشتگی برای افراد دیده نمیشود. ما در این جهان نمی توانیم بدون ایثار و فداکاری، طی طریق کنیم و اصلا فداکاری و ایثار و از خود گذشتگی یک نوع راه نجات است. ما اگر احسان و فداکاری کنیم، در مرحله اول خودمان را نجات داده ایم.

 

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ ﴿۹۲﴾

هرگز به نیکوکارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید و از هر چه انفاق کنید قطعا خدا بدان داناست (۹۲)

 

شیطان چیزی برای از دست دادن ندارد؛ بنابراین از چهار جهت به بنی آدم حمله میکند و تنها قصدش این است که بنی آدم را از بین ببرد و یا او را به یک شیطان تبدیل کند. برای شیطان حالت سومی وجود ندارد. وقتی چنین دشمن سرسختی وجود دارد، بی معنی است که وقت خویش را تلف کنیم.

طبق فرموده قرآن، ابلیس، الله را به عنوان خالق قبول دارد. شیطان علیه یکی از صفات خدا با نام الرحمن عصیان کرده است و تمام فریبهای او بخاطر زیر سوال بردن رحمانیت خداست.

 

یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا ﴿۴۴﴾

پدر جان شیطان را مپرست که شیطان [خداى] رحمان را عصیانگر است (۴۴)

 

یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا ﴿۴۵﴾

پدر جان من مى‏ ترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد و تو یار شیطان باشى (۴۵)

 

شیطان علیه صفت رحمانیت خدا شورش کرده است و میخواهد به همه بقبولاند که طبق سیستم رحمانی زندگی نکنند. زیرا شیطان میداند که تنها راه زندگی موفق در زمین، زندگی کردن طبق سیستم رحمانی است.

 

الرَّحْمَنُ ﴿۱﴾

[خداى] رحمان (۱)

 

عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿۲﴾

قرآن را یاد داد (۲)

 

خَلَقَ الْإِنْسَانَ ﴿۳﴾

انسان را آفرید (۳)

 

عَلَّمَهُ الْبَیَانَ ﴿۴﴾

به او بیان آموخت (۴)

 

خدای رحمان قرآن را به مردم یاد داد و انسان را آفرید و به انسان بیان آموخت. اما شیطان میخواهد دقیقا این سه را نقض کند. شیطان میخواهد کسی قرآن و یا کتابهای آسمانی نخواند و یا طوری بخوانند که چیزی متوجه نشوند و فقط صوت و قرائت قرآن را گوش کنند و فقط از نظر صوتی لذت ببرند. شیطان با الهام شعر و توهمات میخواهد مردم از قدرت بیان خویش استفاده نکنند و بیانی که خدا به آنان آموخته است را منحرف کنند و همچنین تمام تلاش او این است که انسان و توانایی های او را منحرف کند و وقت او را به چیزهای دیگری تلف کند. مثلا شیطان ، انسان را به مهملاتی همچون :

-      ای انسان تو خدای خودت هستی!

-      ای انسان تو بدون خدا هم میتوانی راه راست را پیدا کنید.

-      ای انسان تو کامل هستی.

-      ای انسان تو برای لذت بردن به زمین آمده اید.

-      ای انسان ، دین برای تو لازم نیست، چون خدا به تو عقل داده است!

-      ای انسان تو میتوانی به مرحله خدایی برسی!

و ...

مشغول میکند و  با این ایدئولوژی های پوچ و نادرست، توانایی های واقعی انسان را منحرف میکند. کسی که خلبان نیست ولی به او بگویید که تو خلبانی و او باور کند؛ قطعا این باور نادرست (توهم) روزی کار دستش خواهد داد. 

بشر تبعیدی آنچنان در تهیه غذای خویش در زمین سر در گم است که هر قومیت و ملیتی ، غذاهای مختلفی برای خود اختراع کرده است. میلیونها سال است که حیوانات بومی زمین غذاهای یکسانی دارند و غذایشان در زمین آماده ست، ولی انسان بسته به اقوام مختلف، انواع ترشیجات، شوریجات، سوشیجات، ماکارونی ،پنیر ، ماست و ... را اختراع کرده است. گاها بچه های نسل جدید غذاهای نسل قدیم را اصلا نمیتوانند بخورند و تمایلی به آن هم ندارند. غذاهای هندی کاملا با غذاهای ایرانی متفاوت است و انگار از دو کره مختلف آمده اند. در بین بعضی اقوام، مردان چیز زیادی از آشپزی نمی دانند و بدون زنان مجبورند روال متفاوت و جدیدی از تغذیه را ادامه دهند.  این همه تنوع و اختلاف نشان از غیر بومی بودن انسان در زمین دارد. اما در بهشت هر آنچه که بخواهی ، آماده ست. برخلاف جهنم، که هر آنچه که بخواهی، نیست.

 

وَحِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ کَمَا فُعِلَ بِأَشْیَاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ ﴿۵۴﴾

و میان آنان و میان آنچه [به آرزو] مى‏ خواستند حایلى قرار مى‏ گیرد همان گونه که از دیرباز با امثال ایشان چنین رفت زیرا آنها [نیز] در دودلى سختى بودند (۵۴)

 

ثروتمندان غذاهای خاصی برای خود تهیه می کنند و غیر از آن را نمی خورند و تمایلی نسبت به آن ندارند.  فقرا غذاهای ارزانتری می خورند و بسیاری از مردم نسبت به این نوع غذاهای ساده که فقرا استفاده میکنند، تمایلی ندارند.

 

وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳۴﴾و به غذای مسکین تمایل نشان نمیدهد (۳۴)

 

بشر به هم نوع خویش رحم نمیکند. در تغذیه بسیار اسراف میکند ؛ این نوع رفتار نشان از آن دارد که بشر همچنان میخواهد به تکبر خود ادامه دهد.  ما به خاطر همین تکبر از بهشت اخراج شدیم؛ آدمی شایسته است که از تغذیه خویش کم کند و اسراف نکند و به همان مقدار ، مساکین را اطعام کند. واقعا حیف است که بخاطر شکم ، خودمان را برای همیشه به جهنم بیندازیم. 

از آنجا که ما قبلا شیطان را انتخاب کردیم و علیه خدا شورش کردیم، خدا اینبار از ما میخواهد در کره زمین علیه شیطان شورش کنیم. به همین خاطر است که خدا میفرماید که دشمنی با شیطان باید دو طرفه باشد.

 

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶﴾

در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏، شما هم او را دشمن گیرید او فقط دار و دسته خود را مى‏ خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶)

 

مادام که ما شیطان را دشمن خود فرض نکنیم، نمی توانیم به سوی خدا برگردیم. وقتی شما شیطان را دشمن خود میدانید، به این معناست باید روشهای فریب او را بشناسید و از دستورات و وسوسه های او دوری کنید.

پیش بینی زلزله توسط حیوانات یک امر طبیعی است و بخاطر اخت بودن آنها با زمین است. اما بشر تبعید شده، در این مورد کاملا گیج است. مشاهدات زیادی مبنی بر ترک لانه قبل از وقوع زلزله از سوی مارها، راسوها و موش ها گزارش شده است؛  این حیوانات برای فرار از خطرات زلزله، چند روز پیش از وقوع آن، محل را ترک میکنند. حتی بعضی مارها یک ماه قبل از زلزله ، محل را ترک میکنند! حیوانات قبل از زلزله انواع مختلفی از بی قراری ها تا ترک لانه و فرار را بروز می دهند. آزمایشات نشان داده است که  مورچه ها قبل از زلزله، بسته به شدت زلزله ، نظم و آرامش خود را از دست می دهند. این موارد نشان میدهد که حیوانات و موجودات دیگر تنها در صورت وقوع یک خطر واقعی دچار استرس و ترس و اضطراب میشوند. اما بیشتر استرسها و ترسها و ناراحتی هایی که انسان بر خود تحمیل میکند، غیر واقعی است و بیشتر الکی است و فقط احساسات و توهمات است. همین مورد دلیل تبعید انسان به کره زمین را مشخص میکند. تا وقتی که انسان این خصوصیات بیخود را  از خود دور نکند، نمی تواند به موطن اصلی خویش بهشت برگردد. واکنش در مقابل یک خطر غیرواقعی و کاذب! استرس بخاطر هیچ! ترس از هیچ!

هیچ حیوانی از تاریکی نمیترسد بجز انسان! هیچ حیوانی برای خود توهم نمیسازد تا بعد از توهم خودساخته بترسد. البته دلیل این رفتار انسان برمیگردد به قرین و همزاد او که همان شیطان است. شیطان متاسفانه با القاء ترس به قربانیان خود، آنان را کنترل میکند.

 

الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۶۸﴾

شیطان شما را از تهیدستى بیم مى‏ دهد و شما را به زشتى وامى دارد؛ و(لى‏) خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى‏ دهد، و خداوند گشایشگر داناست‏. (۲۶۸)

 

در این فیلم، اگر افراد به ایثار و جهاد در راه خدا ایمان داشتند، غذا به همه میرسید و محیطی وحشی فراهم نمیشد و افراد همدیگر را از بین نمی بردند. بشر برای زندگی روی کره زمین، بیش از هرچیزی به محیطی آکنده از دوستی و فداکاری و ایثار نیازمند است. فداکاری و ایثار و جهاد در راه خدا از راه علم و امکانات و منطق بدست نمی آید. بلکه تنها راه دین است ، دینی خالص مبتنی بر کتاب آسمانی.

در آخر فیلم؛ فکر کنم افراد به نیستی میرسند و این یک اشتباه فاحش است. زیرا انسان هیچوقت از بین نمی رود. ماندگاری انسان حتی در جهنم ابدی است. بعضی ها میگویند که  جهنم وجود ندارد و جهنم و بهشت همینجاست! مهمترین دلیل بر وجود جهنم، این است که ما همانطور که در بهشت بخاطر ارتکاب گناه به اینجا زمین تبعید شدیم. کسانی هم که در اینجا گناه مرتکب شوند، به جایگاه بسیار بدتری به اسم جهنم تبعید میشوند. قطعا مرگ و عدم بهتر از جهنم است و طبق فرموده قرآن این آرزوی جهنمیان است که برآورده نمیشود. جهنمیان روزی هزار بار آرزوی عدم و مرگ میکنند ولی امکان پذیر نیست. کسی که میگوید که جهنم وجود ندارد و بعد از مرگ همه چیز تمام میشود؛ در جواب باید به او گفت ای کاش اینطوری بود که شما می گویید. عدم بسیار بهتر از جهنم است.  ولی قطعا اینطوری نیست و وجود جهنم حتمی است. این فیلم نکات مثبتی داشت و نکات منفی هم داشت. در هر فیلمی که نگاه میکنیم، نباید تمام مطالب آن را دربست پذیرفت؛ خدا عقل و فهم به ما داده است و باید در این نوع فیلمها، دقت کرد و تحت تاثیر ایدءولوژیهای غلط قرار نگرفت.

 

 

 

جادوی شیاطین (قسمت شصت و یک) جمع اضداد!

جادوی شیاطین (قسمت شصت و یک) جمع اضداد!


اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت شصت و یک)

جمع اضداد!

 

شاید شما هم عبارت "جمع اضداد" را شنیده یا خوانده باشید که میان صوفیان و فلاسفه مطرح است. ابتدا باید بدانیم که در سیستم رحمانی، جمع اضداد امکان پذیر نیست. این یک واقعیت است که در این جهان اضداد وجود دارند ولی مطابق با سیستم رحمانی نیستند و سیستم شیطانی آن را بوجود آورده است. بعضی ها فکر میکنند که شب ضد روز است و یا سفید ضد سیاه است. ولی اینها ضد هم نیستند. بلکه اینها زوجند. خدای حکیم در قرآن از عبارت جمع اضداد استفاده نفرموده است ولی عبارت زوجیت را بکار برده است. یکی از بزرگترین نشانه های خدا ، زوجیت است. خدا در جهان ما ، همه چیز را زوج آفریده است. شاید کسی از خود سوال کند چرا خدا همه چیز را به صورت زوج آفریده است.  هدف اصلی زوج آفریده شدن در جهان مادی، عبرت گرفتن و متذکر شدن انسانهاست. یعنی خدا بوسیله آفریدن ازواج و متممها و مکملها در این جهان، ما را به نشانه هایش راهنمایی میکند و اندیشه انسان را به تلاش و کنکاش وا میدارد (وَمِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ). ما در این جهان سن محدود و مهمتر از همه توانایی های محدودی داریم. بنابراین برای شناسایی جهان و همچنین شناسایی خودمان، بوسیله ازواج راحت تر میتوانیم تحقیق کنیم و به نتیجه برسیم.

 

وَمِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿۴۹﴾

و از هر چیزى دو گونه آفریدیم امید که شما عبرت گیرید (۴۹)

 

اما شیطان زوجیت را منحرف میکند و آن را به ضدیت تبدیل میکند. متاسفانه جمع اضداد در دل زندگی مردم رخنه کرده است و زندگی آنان را به هم ریخته است. مثلا خیلی از مردم به جمله "با کسی رفیق شو که از خودت ثروتمندتر باشد" عقیده مندند. ولی این عبارت یک جمله شیطانی است که دو واقعیت متضاد در آن جمع شده است. این جمله شیطانی، به افراد پیشنهادی را میدهد که فرد مقابل را در نظر نمی گیرد. زیرا فرد این توصیه را فقط میتواند برای خودش بکار برد و نه رفیقش. جمع اضداد در سیستم رحمانی امکان پذیر نیست ولی سیستم شیطان بر این مبنا استوار است. مثلا یکی دیگر از توصیه های شیطان این است که اگر تصادف کردید و ضرری به طرف مقابل زدید ، در حد امکان فرار کنید و فرد مقابل را مقصر نشان دهید؛ اما اگر شما متضرر بودید، نگذارید فرد فرار کند. این نوع فلسفه زندگی یک نوع جمع اضداد است و سیستم شیطانی کلا براساس جمع اضداد استوار است. اگر فلسفه زندگی براساس جمع اضداد پایه گذاری شده باشد، یک نوع شیطان پرستی است. شیطان پرستی فقط مربوط به فرقه های فراماسونی مثل فرقه آنتوان لوی نیست، بلکه هر کس اینجور تفکرات مبتنی بر جمع اضداد را رویه زندگی خویش قرار دهد، به نوعی شیطان پرست است. آنتوان لاوی موسس کلیسای شیطان می گوید که : شیطان می‌گوید انتقام و خونخواهی کردن بجای برگرداندن صورت. اما آنتوان همین قانون را در مورد طرف مقابل نمی پذیرد. در اینجا قصد نداریم که فرقه آنتوان لاوی را با جمله و یا عبارت "شیطان پرست و یا شیطان گرا" معرفی کنیم و صورت مساله را پاک کنیم. شیطان پرستی بر اساس جمع اضداد طراحی شده است. خیلی از تفکرات انتون لاوی ( یا لوی) در میان عامه مردم هم وجود دارد. فقط با این فرق که او صراحتا افکارش را میگوید ولی بقیه در لفافه مذهب و قومیت این افکار را اعلام می دارند. خیلی از صوفیان و شعراء ، جمع اضداد را ترویج میکنند و عقاید خویش را بر این اساس بنا نهاده اند. حتی میگویند که صوفی جمع اضداد است. آنان پا را فراتر از این حرفها گذاشته و خدا را جمع اضداد معرفی میکنند!  دلیلشان هم این است که بعضی صفات خدا را ضد هم میدانند مثل اول و آخر و یا ظاهر و باطن. در حالیکه این صفات ضد هم نیستند، بلکه این علم ماست که این صفات را درک نمی کند و خیال میکند ضد همند. خدا منزه و مبری است از اینکه جمع اضداد باشد. بلکه شیطان اضداد را پیش می آورد و سیستم رحمانی منطبق با جمع اضداد نیست. هدف مهم شیطان هم از طراحی جمع اضداد این است که زندگی در سیستم رحمانی را غیر ممکن کند و نسبت به خدا گمان بد ایجاد کند. در این جهان شیطان روشی را بکار می گیرد که ضد رحمانی باشد. هر روش ضد رحمانی برای انسان بیراهه و دردسرساز است. نفسهای ما (و نه جسمهای ما) قبلا به ربوبیت خدا شهادت داده اند. حواس و جسم ما چیزی از آن حادثه به یاد ندارد ولی ما باید با بصیرت خویش ، نفس خویش را دوباره به گفتن بَلَى به ربوبیت خدا قانع کنیم (أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى). خدا بوسیله سیستم رحمانی که طراحی نموده است، میخواهد تمام جهانیان را تربیت کند تا شایستگی برگشت به بهشت را دوباره بدست آورند. جمع اضداد دستیابی به این هدف را به خطر می اندازد.

متاسفانه جمع اضداد در تار و پود جامعه ریشه دوانده است شاید شنیده و یا دیده باشید که بعضی خانواده ها برای پسرشان، عروسی کم خرج و ساده می خواهند ولی برای دخترشان عروسی مجلل می خواهند. این رفتار و کنش، جمع اضداد است که منطبق با سیستم رحمانی نیست و بلکه منطبق با سیستم شیطانی است. چیزهایی که شیطان پیشنهاد میدهد، با توصیه های رحمانی متضاد است و هیچوقت هم جمع نخواهند شد.

کسانی که در این دنیای فانی عزم جدی برای برگشت به طرف خدا از خود نشان نمی دهند، تفکراتی را بر می گزینند که برایشان جمع اضداد را توجیه کند. جمع اضداد یعنی هم خدا را می خواهد، هم خرما را. خیلی از افراد که مشروبات الکلی مینوشند، تا حدی دین را قبول دارند که بتوان مصرف مشروب الکلی را با دین جمع کرد و این یعنی نوعی جمع اضداد. شعر مهمترین توجیه است برای جمع اضداد. به همین خاطر شعرا همیشه میگویند که هم این و هم آن و یا نه این و نه آن! کتاب شعری به اسم دیوان شمس پر است از جمع اضداد. اشعار مهمترین دشمن پیام خدا هستند.

ضرب المثل های غلط در میان مردم جا افتاده که همگی حامل پیام جمع اضدادند. مثلا اگر چیزی بدون محافظ گذاشته شود؛ میگویند "همینجوری به امان خدا رها شده". در حالیکه امان خدا از هر امانی بالاتره. مگر از امان خدا بالاتر هم داریم. تمام امنیتها و پناهگاهها پیش خداست. متاسفانه شیطان حتی در ضرب المثل ها هم دخالت کرده و جملات فراوانی با مضمون جمع اضداد علیه خدای عالمیان منتشر کرده است.

یا اینکه میگویند: موسی به دین خود و عیسی به دین خود. در حالیکه تمام پیامبران از جمله موسی و عیسی، همگی یک دین داشته اند و همگی مسلمان بوده اند و هیچکدام ادعای تاسیس دین جدید نداشته اند. این ضرب المثل خودش چندین ضدّ را با هم جمع کرده است.

یا ضرب المثل دیگر میگوید : خدا بد نده! در حالیکه خدا همیشه خیر را برای مردم میخواهد و اگر بدی ای به مردم میرسد بخاطر کارها و اعمال خود مردم است.

 

مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا ﴿۷۹

هر چه از خوبیها به تو مى ‏رسد از جانب خداست و آنچه از بدى به تو مى ‏رسد از خود توست و تو را به پیامبرى براى مردم فرستادیم و گواه بودن خدا بس است (۷۹)

 

یکی از نشانه های بلوغ نفس افراد این است که بوجود آمدن شر را از طرف شیطان بدانند. اگر یک روزی با اتوموبیلت تصادف کردید و طرف مقابل شروع به دشنام گویی و جنگ کرد، بدانید که پای شیطان درمیان است تا جنگ راه بیندازد.

موسی در دورانی از زندگیش بخاطر تعصب طایفه ای، با یک قبطی درگیر شد و ناخواسته قتل انجام گرفت؛ اما او فورا متوجه قضیه شد و عامل اصلی شر و قتل را به شیطان نسبت داد.

 

وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَى حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَیْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ ﴿۱۵

و داخل شهر شد بى‏آنکه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم در زد و خورد یافت‏ یکى از پیروان او و دیگرى از دشمنانش [بود] آن کس که از پیروانش بود بر ضد کسى که دشمن وى بود از او یارى خواست پس موسى مشتى بدو زد و او را کشت گفت این کار شیطان است چرا که او دشمنى گمراه‏ کننده [و] آشکار است (۱۵)

 

قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿۱۶

گفت پروردگارا من بر خویشتن ستم کردم مرا ببخش پس خدا از او درگذشت که وى آمرزنده مهربان است (۱۶)

 

ایوب ، بیمار میشود و در نهایت، اعتراف میکند که بیماری او از طرف شیطان است.

 

وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ﴿۴۱

و بنده ما ایوب را به یاد آور آنگاه که پروردگارش را ندا داد که شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا کرد (۴۱)

 

زندگی موسی و ایوب بعد از این اعترافاتشان، زمین تا آسمان فرق کرد و هر دو به مدارج عالی رسیدند. آنان فهمیدند که شیطان در تمام حوادث شرّ دخیل است. آنان دشمن اصلی خویش را شناخته بودند  و این بزرگترین پیروزی هر انسانی است. وقتی آدمیان بزرگترین دشمن خویش را بشناسند، دیگر دیر عصبانی میشوند و در جنگ و جدالهای بیخودی نمی افتند و زندگی امنتری را طی میکنند. خدا می فرماید که : وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳و بندگان خداى رحمان کسانى‏ اند که روى زمین به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى‏ دهند (۶۳)  بندگان خدای رحمان عامل اصلی شرّ را میشناسند و به همین علت آنان به ملایمت پاسخ میدهند و به نرمی و لطافت رفتار میکنند ، زیرا میدانند که خدا عامل اصلی تمام خوبی هاست و شیطان عامل اصلی شرّ است.

 

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶

در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏ شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى‏ خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶)

 

شرک بزرگترین جمع اضداد است. در قرآن ذکر شده است که مشرکین ، شرکشان را به خدا نسبت میدادند و میگفتند که خدا در سیستم رحمانی خودش دستور به آن داده است. اما خدا در ادامه می فرماید که آنان نسبت به این موضوع دانشی ندارند و فقط حدس میزنند و دروغ میگویند. بکار بردن جمع اضداد در مورد سیستم رحمانی به علت بی دانشی است و یک نوع دروغ است.

 

وَقَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ مَا لَهُمْ بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ ﴿۲۰

و مى‏ گویند اگر [خداى] رحمان مى‏ خواست آنها را نمى ‏پرستیدیم آنان به این [دعوى] دانشى ندارند [و] جز حدس نمى‏ زنند (۲۰)

 

خدای حکیم خالق ماست و آن باریتعالی بهتر از هر کسی میداند که صلاح بشریت در چیست و او هیچوقت به جمع اضداد دعوت نمی کند. تنها راه نجات بشریت ، دوری از جمع اضداد است. جمع ضدها همان سیستم شرّ شیطان است.

 

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿۲۱۶

بر شما کارزار واجب شده است در حالى که براى شما ناگوار است و بسا چیزى را خوش نمى دارید و آن براى شما خوب است و بسا چیزى را دوست مى دارید و آن براى شما بد است و خدا مى‏ داند و شما نمیدانید (۲۱۶)

 

بعضی شعراء تفکرات نادرستی در مورد جمع اضداد دارند. در حالیکه در سیستم رحمانی اصلا جمع اضداد وجود ندارد. نوشته اند که : ابوسعید خراز گفته‌ بود که‌ او خدا را از راه‌ جمع‌ او میان‌ دو ضد، شناخته‌ است‌، زیرا خود ابوسعید جمع‌ آن‌ دو را در خودش‌ یافته‌ و دیده‌ بود. او می‌دانست‌ که‌ به‌ صورت‌ خدا آفریده‌ شده‌ است‌ و گفته خدا را شنیده‌ بود که‌ او اول‌ و آخر و ظاهر و باطن‌ است‌، و این‌ آیه‌ را شاهد گفته خود آورده‌ بود.

خدای رحمان منزه است از این تفکرات شیطانی و گفته های بی سر و ته.  جمع اضداد در مورد خدا امکان پذیر نیست. سیستم شیطانی و سیستم رحمانی قابل جمع نیستند و پدیده های این دو سیستم با هم هیچ آشتی ای ندارند و تا ابد هم هیچ آشتی ای نخواهند داشت. شیطان این خواب (جمع اضداد) را به جهنم خواهد برد.

پیامبر ابراهیم خیلی خوب متوجه شده بود که سیستم شیطانی بر خلاف سیستم رحمانی است و جمع اضداد فقط زمانی امکان پذیر است که مردم شیطان را بپذیرند. به همین خاطر ، ابراهیم با هوشمندی کامل خطاب به پدرش، جمع اضداد را رد کرد و آن را مخلّ امنیت دانست.

 

یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا

پدر جان شیطان را مپرست که شیطان خداى رحمان را عصیانگر است

 

شیطان دشمن بنی آدم است زیرا با جلوه دادن عادی جمع اضداد، فرهنگ خودش را منتشر میکند.

 

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ

اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید زیرا وى دشمن آشکار شماست

 

 جبهه خیر و جبهه شر با هم قابل جمع نیستند. نمیتوان هم به کتاب خدا ایمان داشت و هم از طاغوت برای داوری استفاده کرد.

 

 

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحَاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِیدًا ﴿۶۰

آیا ندیده‏ اى کسانى را که مى ‏پندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و [به] آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان آورده‏ اند [با این همه] مى‏ خواهند داورى میان خود را به سوى طاغوت ببرند با آنکه قطعا فرمان یافته‏ اند که بدان کفر ورزند و[لى] شیطان مى‏ خواهد آنان را به گمراهى دورى دراندازد (۶۰)

 

خدا میخواهد مردم به سمت خیر بروند ولی شیطان میخواهد به سمت شر. این دو خواسته ضد همند. بزرگترین جمع اضداد، جمع  بت پرستی و توحید (شرک) در کنار هم است. شریک قائل شدن برای خدا بزرگترین مثال جمع اضداد است. فرد مشرک در عین حال که میگوید خدا یکی است ولی غیر خدا را هم به عنوان الهه می گیرد. لا اله الا الله به طور جامع هر گونه جمع اضدادی را باطل اعلام میکند. لا اله الا الله یعنی خدایی در کنار الله نیست (و نباید باشد)

انسان بخاطر عجول بودن و جهالت، همانطور که خیر را میخواهد ؛ با همان روش هم شر را میخواهد. این همان جمع اضداد است.

 

وَیَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا ﴿۱۱

و انسان [همان گونه که] خیر را فرا مى‏ خواند [پیشامد] بد را مى‏ خواند و انسان همواره شتابزده است (۱۱)

 

شکر یعنی استفاده درست و صحیح از سیستم و نعمات رحمانی و کفر یعنی استفاده ناصحیح از آن. شکر و کفر با همدیگر همزمان نوعی جمع اضداد است.

شیطان با مطرح نمودن اضداد، سعی در به شک انداختن افراد نسبت به خالقشان دارد. مثلا بعضی ها می گویند که چطور خدا هم هدایت میکند و هم گمراه میکند.

 

وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ ﴿۲۷

و کسانى که کافر شده‏ اند مى‏ گویند چرا از جانب پروردگارش معجزه ‏اى بر او نازل نشده است بگو در حقیقت ‏خداست که هر کس را بخواهد بى‏ راه مى‏ گذارد و هر کس را که [به سوى او] بازگردد به سوى خود راه مى ‏نماید (۲۷)

 

وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۹۳

و اگر خدا مى‏ خواست قطعا شما را امتى واحد قرار مى‏ داد ولى هر که را بخواهد بیراه و هر که را بخواهد هدایت مى ‏کند و از آنچه انجام مى‏ دادید حتما سؤال خواهید شد (۹۳)

 

اراده خدا جامع و کامل است و هیچوقت  اشتباه نمی کند. بنابراین کسی را هدایت کند و یا کسی را گمراه کند ؛ هر دو به آنچه استحقاقش را داشته اند رسیده اند. اگر خدای رحمان و رحیم کسی را هدایت نکند، یعنی آن فرد گمراهی میخواهد. این دو موضوع جمع اضداد نیست. بلکه اراده و درک و فهم ما در این جهان مادی نمیتواند بدرستی این موضوع را از هم تشخیص دهد. اما در روز قیامت تشخیص آن ساده خواهد بود زیرا بصیرت و درک افراد در آن روز خیلی دقیقتر است و میدانند که خدا هیچوقت اشتباه نمی کند و بیخود بیگناهان را گمراه نمی کند.

 

وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصَارُ ﴿۴۲

و خدا را از آنچه ستمکاران مى کنند غافل مپندار جز این نیست که [کیفر] آنان را براى روزى به تاخیر مى‏ اندازد که بصیرتها و بینشها قوی مى ‏شود (۴۲)

 

خیلی از شعراء و صوفیان و فیلسوفان از آن جا که جمع اضداد کردند، حیران و سرگردان شدند. نتیجه بلافصل جمع اضداد، حیرت و سرگردانی است. شیطان برای حل این حیرت و سرگردانی، افراد را به مستی و جادو دعوت میکند. خیلی از افراد بخاطر خلاص شدن از این حیرت، وارد مراحل یوگا و مدیتیشن میشوند و سعی دارند که مسائل را در آن جا به فراموشی بسپارند و عقل و تفکر و خرد خویش را تعطیل کنند.

جمع اضداد مهمترین نکته ای است که بشر در مورد آن به اشتباه رفته است و بطور طبیعی آن را انجام میدهد. مثلا می گویند که : در نا امیدی بسی امید است. در حالیکه خدا هیچوقت نا امیدی را توصیه نمی فرماید. بلکه جمله صحیح این ضرب المثل در آیه قرآن ذکر شده است.

 

إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿۶

آرى با هر دشوارىی آسانى ای است (۶)

 

یعنی هر دشواری ای و سختی ای ، آسان خواهد شد و این دقیقا برخلاف آن چیزی است که ضرب المثل در نا امیدی بسی امید است می گوید. زیرا خود خدا دستور می فرماید که هیچوقت از خدا نا امید نشوید و فقط گمراهان اند که از رحمت خدا ناامید میشوند.

 

قَالَ وَمَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ ﴿۵۶

گفت چه کسى جز گمراهان از رحمت پروردگارش نومید مى ‏شود (۵۶)

 

بشر جمع اضداد را به این دلیل مطرح میکند که دلایل پشت پرده وقایع و عالم غیب را باور ندارد.

 

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿۱۷

و شما آنان را نکشتید بلکه خدا آنان را کشت و چون [افکندى تو نیفکندى بلکه خدا افکند  و بدین وسیله مؤمنان را به آزمایشى نیکو بیازماید قطعا خدا شنواى داناست (۱۷)

 

در این آیه، بعضی ها فکر میکنند که جمع اضداد انجام شده است (وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى). اما این دید و علم ناقص ماست که فکر میکند این آیه جمع اضداد است. پیامبر محمد تیر می اندازد، ولی خدا هم تیر می اندازد و این خداست که آنان را با تیر زد و نه پیامبر محمد. خدا میخواهد به ما بگوید که او پیامبر را بطور غیبی کمک میکرد و تیرهای پیامبر با کمک خدا به هدف میخورد و اگر خدا نبود، هیچوقت به هدف نمیخورد. وقتی خدا با گروهی باشد، صدها نفر ، هزاران نفر را شکست میدهند. انسان ساز و کار پشت پرده و غیبی قضایا را درک نمی کند و به همین خاطر میگوید که اینها جمع اضداد است.

نظریه شیطانی وحدت وجود ، یک نوع جمع اضداد است. روش شیطان با روش خدا قابل جمع نیست. صوفی ها صلح کل را مطرح میکنند که طبق آن هیچ ایده ای غلط نیست و همه ایده ها قابل جمع هستند. طبق نظریه صلح کل صوفیان، همه فرقه ها و احزاب یکسانند و فرقی بین مسجد و میخانه نیست. این نوع افکار شیطانی میخواهند به نظریه جمع اضداد یک کلیت ببخشد و آن را رسمیت دهند.

 اگر کسی کتاب شیطان گرائی (انجیل شیطان) نوشته انتون لاوی را مطالعه کند، متوجه خواهد شد که او در قوانین خود، جمع اضداد کرده است. آنتوان لاوی در تفکراتش لذات را فقط برای خود میخواهد، حتی به قیمت نابودی دیگران. گروههای فراماسونری هم اینچنین فکر میکنند و هر چیزی را برای خود میخواهند. آنان آدمهای نیکوکار و بخشنده ای نیستند ، اما در میان خویش، همدیگر را برادر صدا میزنند. ایده های این گروهها پر است از جمع اضداد.

 

 

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶﴾

در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏ شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى‏ خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶(

 

در جمع اضداد دیگر بشریت خواهان صبر برای حل مشکلاتش نیست. بلکه به خیال خویش از راه جمع اضداد حلش میکند. مثلا کسی که رشوه می پردازد، به نوعی راه حل فوری و اورژانسی را انتخاب میکند و این در حالی است که خودش رشوه را قبول ندارد ولی میگوید همین یکبار تا کارم راه بیفتد و این یک نوع جمع اضداد است. برادران یوسف ، وقتی یوسف را درون چاه انداختند، گفتند که همین یکبار خلاف میکنیم و بعد از آن آدمهای صالحی میشویم.

 

اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَتَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ ﴿۹

[یکى گفت] یوسف را بکشید یا او را به سرزمینى بیندازید تا توجه پدرتان معطوف شما گردد و پس از او مردمى شایسته باشید (۹)

 

این طرز تفکر همان جمع اضداد است. تمام گناهان برای اولین بار به همین دلیل انجام می پذیرند. اما زمانی که آدمیان شر را  در کنار خیر پذیرفتند و جمع اضداد کردند؛ دیگر بیرون رفتن از این حالت خیلی سخت خواهد شد. شیطان جمع اضداد در کردار، گفته ها و پندارها را رواج میدهد تا که مخالفت با آنچه که خدا منع کرده است را ترویج کند. از نظر خدا در قرآن نجات جان یک انسان  مثل نجات جان کل انسانهاست. در قرآن هر قصاصی، باید با قصاص همسان و همتراز خودش در نظر گرفته شود. اما در میان مردم گاهی بخاطر مقداری پول ناچیز، جنگ در میگیرد و فرد مرتکب قتل میشود. قاتل کشتن فرد مقتول را حق خود میداند. این همان تفکر شیطانی است. افرادی که صفات شیطانی مثل بخل، طمع، غیبت، دزدی، زنا، ریا ، ربا، افترا ، رشوه را انتخاب می کنند، به نوعی اینها را حق مسلم خود می دانند و حتی گاهی برای دفاع از خود به این صفات شیطانی پناه می برند. آنها برای رفع نیازهای خود و نیرو گرفتن به این صفات شیطانی رو می آورند.  افراد در حالت عصبانیت این صفات شیطانی را با صفات خوب دیگری که دارند، جمع میکنند (جمع اضداد) و به این طریق دچار قتل میشوند. گاهی بعضی دولتها ، در مقابل انتقادهای سیاسی بزرگترین قصاصها و حتی قتل را در مورد منتقدین در نظر می گیرند. این جور سیاست همان جمع اضداد است. استالین بخاطر انتقادها و حرکات کوچک، بسیاری را قربانی کرد.

حتی کمک کردن به دیگران معنای واقعی خودش را از دست داده است. بعضی افراد در کمک به دیگران با هدف تسلط بر او ، نفوذ به او و یا تجاوز و یا بده بستان انجام می دهند و احسان و نیکوکاری و قرض الحسنه در قاموس آنان بی معنی است.  اما در سیستم خدا اینجوری نیست و جمع اضداد امکان پذیر نیست.

 

مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۶۱﴾

 

مَثَل (صدقات‏) کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى کنند همانند دانه‏ اى است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه‏ اى صد دانه باشد؛ و خدا براى هر کس که بخواهد (آن را) چند برابر مى ‏کند، و خدا گشایشگر داناست‏. (۲۶۱(

 

نویسنده انجیل شیطان (آنتوان لاوی) با دیدن عکس و تصاویر تصادفات ، منکر خدا شد و گفت چرا خدا این همه خونریز است! او درگیر جمع اضداد شد و نتیجه گرفت که خدا خونریز است.

یک دعا نویس که خودش هزار مشکل دارد، مردم پیشش میروند که مشکلاتشان را حل کند؛ اگر دعا نویس کاری از دستش بر می آمد، مشکلات خودش را حل میکرد و این خودش "جمع اضداد" است. خیلی از مردم متاسفانه این "جمع اضداد" را در وجود دعانویس  نمی بینند.

یا اینکه کسانی که تورات را حمل میکنند ولی حمل نمی کنند. این خودش نوع جمع اضداد است که در سیستم شیطانی فقط میسر است.

 

قلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿۵

مثل کسانى که [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مکلف گردیدند] آنگاه آن را به کار نبستند همچون مثل خرى است که کتابهایى را برپشت مى ‏کشد [وه] چه زشت است وصف آن قومى که آیات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را راه نمى ‏نماید (۵)

 

یا اینکه کسانی هستند که ادعا میکنند وارد بهشت میشوند ولی هیچوقت آرزوی مرگ نمی کنند. اینم خودش نوعی جمع اضداد است. در سیستم رحمانی جمع اضداد امکان پذیر نیست و دقیقا جهنم به این خاطر خلق شده است تا این اضداد را پذیرا باشد.

 

قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿۶

بگو اى کسانى که یهودى شده‏ اید اگر پندارید که شما دوستان خدایید نه مردم دیگر پس اگر راست مى‏ گویید درخواست مرگ کنید (۶)

 

وَلَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ﴿۷

و[لى] هرگز آن را به سبب آنچه از پیش به دست ‏خویش کرده‏ اند آرزو نخواهند کرد و خدا به [حال] ستمگران داناست (۷)

 

وقتی آدمیان نتوانند، بعضی پارادکسها را حل کنند، به سمت جمع اضداد میروند. جمع اضداد ایمان را از آدمیان می گیرد. خیلی از شعرا و صوفیان که دنبال مطرح نمودن جمع اضداد در عالم بودند، ایمان خود را از دست دادند و شروع کردن به گسترش حسن ظن نسبت به شیطان. شعرا راجع به آشتی اضداد صحبت میکنند. در حالی که جمع اضداد همان سیستم شر اهریمن است.

 

زندگانی آشتی ضدهاست                 مرگ آنک اندر میانش جنگ خاست

 

حتی شعراء گاهی غوره و انگور را ضد هم معرفی میکنند که نشان از آن دارد که هنوز بطور واقعی نفهیمده اند که ضد چیست. بیراهه رفتن در این مفاهیم و عدم توجه به قرآن ؛ شعرا و صوفیان را در حیرت و سردرگمی فرو برده است.

ترس از مار ضد شجاعت نیست. زیرا بعضی مواقع ترس از مار محتاطانه است. بنابراین معرفی کردن خیلی از اضداد واقعیت ندارد و فقط یک حرف شاعرانه است.

 

غور و انگور، ضدان اند،  لیک       چون که غوره پخته شد، شد یار نیک

 

مولوی معتقد است که زیر بنای خلقت بر اضداد بنا شده است و این همان حرف شیطان است که میخواهد سیستم رحمانی را در تربیت افراد خنثی و بی اثر کند.

 

پس بنای خلق از اضداد بود
لا جرم ما جنگییم از ضر و سود
هست احوالم خلاف همدگر
هر یکی با هم مخالف در اثر

 

و هم چنین معتقد است که زندگی، ترکیب و جمع همین اضداد است.

 

زندگانی آشتی ضدهاست
مرگ آن کاندر میانشان جنگ هاست

 

کتابهای شعر، همان کتابهای شیطان هستند که به معنای واقعی جمع اضداد را تبلیغ میکنند و به همین خاطر شعرا همیشه حیران و سرگردانند و از شعر گفتن هیچوقت سیر نمیشوند. شیطان کتابی به نام خودش ندارد، او عقایدش را با نام دیگران منتشر میکند و جوری جمع اضداد میکند که کسی پی نبرد.

صفات شیطانی باعث بوجود آمدن جمع اضداد در افراد میشود. مثلا یک فرد حسود، چیزی را برای خود میخواهد و برای دیگری نمیخواهد و این خودش نوعی جمع اضداد است. تمام مشکلات بشریت ناشی از تجمع اضداد در روان خویش است. مجذوب شدن به ظواهر دنیایی و ماده پرستی به خاطر جمع اضدادی است که مردم در فلسفه زندگی خویش اجرا میکنند. چشم و هم چشمی نوعی جمع اضداد است. چشم و هم چشمی نوعی حسادت است که مردم دیدن چیزی که ندارند را برای دیگران روا نمی دارند و برای ارضای این حس شیطانی، شروع به تقلید میکنند. آنان همیشه کمبودهای خویش را با ثروتمندان می سنجند و نه با فقرا و این خودش نوعی جمع اضداد است.

متاسفانه بعضی شاخه های روانشناسی ؛ به شدت مشغول ترویج جمع اضداد هستند. چند مثال:

 

·      عشق یعنی چیزی که نداری را به کسی دهی که آن را نمی خواهد.

·      فقط با افراد موفق تر از خودت مراوده کن

 

خدای مهربان مبرّی از جمع اضداد است. متاسفانه خیلی از احادیث و روایات برای خدا ، جمع اضداد مطرح میکنند و خدا را صاحب جمع اضداد معرفی میکنند و این برخلاف یگانه پرستی و توحید است. خدا مبری از هر گونه اضداد است و اینکه امور و مشیت خدا بوسیله انسانها قابل درک نیست؛ بخاطر عدم ایمان به لایه غیبی است. شما نمیتوانید یک اختلاف در قرآن پیدا کنید. اما احادیث و روایات پر هستند از اختلاف و ضدّ. همین آیه اهمیت پیروی از وحی الهی را میرساند. بدون وحی، گیر اضداد می افتید.

 

أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا ﴿۸۲

آیا در [معانى] قرآن نمى‏ اندیشند اگر از جانب غیر خدا بود قطعا در آن اختلاف بسیارى مى‏ یافتند (۸۲)

 

جمع دو ضد، شرّ تولید میکند. این همان نکته مهمی است که کسی توجه نمی کند. خدا شر را نمی خواهد. خدا هر آنچه آفریده است خیر است. اما شرّ نتیجه جمع اضداد است. شیطان با ترکیب دو ضد، شرّ درست میکند. انگار ترکیب اضداد، شیاطین را تغذیه معنوی میکند و آنان را قوی تر میکند. به همین خاطر جمع اضداد، ظلم است به خود و همچنین ظلم است به افراد دیگر و سیستم رحمانی. جمع اضداد همان عبادت شیطان است. خدا می فرماید که (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى) در حالت سکارا و مستی و توهمات نزدیک نماز نشوید. این به آن علت است که نماز در مستی، جمع اضداد است. نماز در این حالت جمع اضداد است زیرا فرد هم خدا را می خواهد و هم توهمات و مستی را. اما خدا این ترکیب را ممنوع کرده است. خدا نماز خالصانه می خواهد و گرنه بیفایده و حتی مضر است. بیفایده است زیرا این نوع نماز، نماز نیست؛ و مضر است زیرا جمع اضداد است. کسی که جمع اضداد کند، به سیستم رحمانی ظلم کرده است.

هیتلر می گفت: ترحم و مظلوم نمایی و گریه کردن و صدقه دادن نیز کار بدی است. هیتلر عدم ترحم و عدم صدقه  را در ذهن خویش با ایدئولوژیش گره زده بود و او با جمع اضداد ، خودش را به مرحله ای رساند که میلیونها انسان را کشت. بعضی از مردم قدرت و عدالت خدا را نادیده می گیرند. خدای مهربان همه چیز را در این جهان به مقدار و اندازه خلق کرده است. این خود انسانها هستند که میزان و مقدار آن را به هم میریزند و جمع اضداد میکنند. شاید تعجب کنید که صدای مورچه حتی از صدای موتور هواپیما هم بلندتر است.  اما چون خیلی بالاتر از آستانه شنوایی انسان است، شنیده نمیشود و اذیتی برای ما ندارد. در هر خانه ای حداقل ده ها هزار مورچه زندگی می کنند و مدام رفت و آمد می کنند. تصور کنید که صداهای این مورچه ها بوسیله گوش ما قابل شنیدن بود!؛ آیا زندگی ممکن بود؟ اما خدای مهربان همه چیز را به اندازه و مقدار خلق کرده است. اما اگر کسی پیدا شود و یک دستگاهی اختراع کند که این صداها را قابل شنیدن کند و در همه جا نصب کند، آیا میتوان بین این همه مورچه و سر و صدا زندگی کرد؟! قطعا خیر.  اگر چنین فردی پیدا شود و این دستگاه را برای مزاحمت ایجاد کند، قطعا به پیاده سازی سیستم شرّ کمک نموده است.

خدای حکیم حشرات را کوچک آفریده است ولی تصور کنید که مورچه و یا پشه بیست برابر بزرگتر از سایزی بودند که حالا هستند؛ قطعا کسی امنیت نداشت و نمیتوانست روی زمین زندگی کند. اما زمانی در آینده ممکن است که بعضی انسانها در این حشرات دستکاری ژنتیکی کنند و بخواهند از آن به عنوان آسیب رساندن به دیگران استفاده کنند. این حالت طبق سیستم شیطانی است. زیرا شیطان میخواهد طرح خدا در سیستم رحمانی را با شکست مواجه کند. بنابراین در زمین، مورچه همان اندازه و سایز که خدا خلق فرموده است؛ قابل پذیرش است و غیر از آن قابل قبول نیست. به همین خاطر خدا در سوره الرحمن میفرماید که میزانها و اندازه ها را به هم نزنید.

 

أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ﴿۸

تا مبادا از اندازه درگذرید (۸)

 

وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ﴿۹

و وزن را به انصاف برپا دارید و در سنجش مکاهید (۹)

 

وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ ﴿۱۰

و زمین را براى مردم نهاد (۱۰)

 

أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ   یعنی به اندازه بارندگی، آب مصرف کنید و اسراف نکنید و به اندازه گلیم خویش پا را دراز کنید. منابع طبیعی زمین را به پول تبدیل نکنید و آلوده نکنید. حیوانات و حشراتی که متوازن کننده و متعادل کننده طبیعت هستند، را از بین نبرید.

جمع اضداد به خانواده ها هم رسیده است. خدای مهربان، ازواج را زوج همدیگر آفریده است ولی ممکن است که زوج با نصیحت شیطان ، راه دگری بپیمایند و به رقیب و ضدّ هم تبدیل شوند. خدا زن را آفریده است که زن باشد و مرد ، مرد باشد و بجز این حالت، جمع اضداد پیش میاید. اهریمن هم همین را میخواهد. خدا زوجیت را آفریده است. سیستم رحمانی پر است از این نوع زوجیتها.

خدا تمام آب اقیانوسها و دریاها را شور آفریده است و مقدار بسیار کمی از آب موجود در زمین را از طریق باران در دریاچه ها و کوهها و رودخانه ها شیرین کرده است. خدا آن را به قسمت و اندازه و برحسب نیاز شیرین می کند. زیرا اگر تمام آب اقیانوسها  از همان اول شیرین میشد و بمدت طولانی راکد بودند، آب می گندید و قابل استفاده نبود. خدای قادر توانا هر چیزی را به اندازه آفریده است و در موقع مناسب نازل میکند. او نسبت به هیچ چیزی کوتاهی نکرده است. اگر عدم توازنی در طبیعت و زندگی هست، انسانها باعث و بانی آن هستند نه خدا. اگر انسانها باعث گرم شدن زمین شوند و باعث بالارفتن آب اقیانوسها و در نتیجه ورود آبهای شور به خشکی ها شوند و در نتیجه خشکیها غیر قابل زرع شوند؛ خود انسانها مقصرند. سیستم شر را خود انسانها با طراحی شیاطین و اهریمن ایجاد میکنند.

مرگ برای اغلب مردم یک معمای بزرگ است و حتی آنها مرگ و زندگی را جمع اضداد میدانند. البته نه برای شاگردان قرآن .  ما از قرآن چنین فرا می گیریم که مرگ دقیقا  مانند خواب است؛ همراه با رؤیا. درازای زمان مرگ تا رستاخیز مانند یک شب خوابیدن است. هر کس در لحظه ی مرگ می فهمد که چه سرنوشتی در انتظار اوست؛ بهشت یا دوزخ.  برای کافران، مرگ واقعه ای است وحشتناک؛ هنگامی که فرشتگان جانشان را می گیرند، بر صورت ها یشان می زنند. قرآن، به دفعات، از دو مرگ سخن می گوید، نخستین مرگ هنگامی رخ داد که در مشاجره در عالم اعلا ، ما ایستادگی لازم را برای پاسداری از مقام قدوسی خدا از خود نشان ندادیم، و این مرگ تا لحظه تولد ما در این جهان طول می کشد.  دومین مرگ، به زندگی ما در این دنیا خاتمه می دهد. دومین مرگ ما ضد زندگی نیست. اگر درست و صحیح زندگی کرده باشیم و نفس خویش را پیراسته باشیم، دقیقا مرگ نه تنها ضد زندگی نیست، بلکه ادامه یک زندگی واقعی است.

هدف از آفرینش، دوست داشتن و عبادت خداست و هرکاری برخلاف این جریان باشد، مایه دردسر و عذاب آدمیست و باعث انواع بیماریهای جسمی و روحی میشود. پاتریک گلاین میگوید که اعتماد دینی منطقی ترین و سازگارترین صحت دماغی و شادمانی است. آدمیان باید به حرف خدا اعتماد کنند و بیخودی برای خود جمع اضداد نسازند و زندگی خود را پر از تنش و استرس و حیرت و سرگردانی نکنند.

 

الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿۲۸﴾

همان کسانى که ایمان آورده‏ اند و دلهایشان به یاد خدا آرام مى‏ گیرد آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مى‏ یابد (۲۸(

 

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ﴿۵۶﴾

و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند (۵۶(

 

 

بعضی ها فکر میکنند انجام کارهای نیک و پرهیز از کارهای بد، فقط برای آخرت است. در حالیکه انجام کارهای نیک برای بدست آوردن یک زندگی پاک در همین دنیاست و در نهایت به درد آخرت هم میخورد. آیه قرآن خیلی زیبا می فرماید : هر کسی که کار شایسته ای انجام دهد ، (خواه) مرد باشد یا زن ، در حالی که مؤمن است ، او را به حیاتی پاک زنده می داریم ، و مسلماً پاداششان را به (حسب) بهترین اعمالی که انجام می دادند ؛ به آنها می دهیم .

جادوی شیاطین (قسمت شصت) خدا نظاره گر است

جادوی شیاطین (قسمت شصت) خدا نظاره گر است


اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت شصت)

خدا نظاره گر است

 

بزرگترین دلخوشی ما در دنیای فانی این است که خدا را ناظر بر اعمال خویش ببینیم. وقتی به آسمان نگاه می کنیم، میلیاردها ستاره می درخشند، ماه و خورشید طبق قاعده منظمی بدون یک دقیقه پس و پیش کارشان را انجام میدهند، هیچکدام از ماه و خورشید و ستارگان سرخود عمل نمی کنند و آنان هیچوقت از همکاری با هم دست نمی کشند و از همدیگر پیشی نمی گیرند. این نظم فوق العاده نشان از هدف و مقصد مهمی دارد که خدا برای جهان در نظر گرفته است. عظمت کیهان آنقدر زیاد است که کره زمین در میان آنان گم است. قطعا عظمت آفرینش آسمانها و زمین از عظمت آفرینش انسان خیلی بیشتر است. این همه عظمت و بزرگی در آفرینش برای یادآوری و تربیت ما آفریده شده است. خدا معماهایی در جهان گذاشته است تا ما آن را پیدا کنیم و با این معماها بتوانیم خدا را بهتر بشناسیم و او را به یاد آوریم. خدا از هر طریق ممکن میخواهد خودش را به ما معرفی کند تا ما به وجود او پی ببریم. انگار پی بردن به وجود اوست که ما را به بهشت بر میگرداند. پی بردن به وجود اوست که ما را به اصل خویش بر میگرداند. پی بردن به وجود آن خالق بی همتای یکتا از روی نشانه هایش، عزم ما را جزم میکند که کردار نیک انجام دهیم و بیشتر به حرفهایش گوش کنیم. آسمان را آبی آفریده است و ستارگان را زینت آن قرار داده است تا ما بدانیم که یک قدرت برتر نظاره گر ماست و البته این نوع ویوی زیبا فقط روی زمین قابل مشاهده است و جهان بیرون از زمین تاریک است و اصلا آبی نیست. این نشان میدهد که هدف از خلق کائنات، روی آوردن و توجه نمودن انسانهای روی کره زمین است . روی آوردن و توجه نمودن به خالق این نشانه ها.

 

إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿۷۹

من از روى اخلاص پاکدلانه روى خود را به سوى کسى گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم (۷۹)

 

خدای مهربان خیلی با عظمت است. او اثرات و آیات خود را در هر ذره‌ای از خلقت، قرار داده است. از طلوع و غروب خورشید تا صدای زیبای پرنده‌ها، همگی نشانه هایی از عظمت و قدرت خالق یکتا را در خود دارند. ما با تصدیق این نشانه ها بر وجود او مهر تائید می نهیم و به او روی می آوریم. او خدایی است که هر چیزی را با دقت کامل در نظر گرفته است، او رزق و روزی این همه موجودات را در نظر گرفته است و همزمان زیبایی و هماهنگی را برای آنها در نظر گرفته است. بطوریکه با همه تنوع و زیبایی در جهان، همچنان هماهنگی و تعادلی وجود دارد که شکوه و عظمت او را برای ما به نمایش می گذارد. وقتی به طبیعت و عظمت کیهان خیره می‌شویم، به کوچکی و  ناچیزی خویش در برابر عظمت خدا پی می بریم. البته هدف از آفرینش جهان هم همین است که ما به این نکته پی ببریم، زیرا نفس ما متکبر است و تنها راه برای بیداری او همین است. او خالق جهان است، پروردگاری که هر ذره‌ای در این جهان را به طور کامل می‌شناسد. او قادر به خلقت زیبایی‌های دیگری است که حتی در آرزوها و خیالات هم نمی‌توان آنها را تصور کرد. باید باور عمیق داشته باشیم که همه چیز در این جهان ، صفت رحمانی خدا را به ما یادآوری می‌کند. همانی که انسان را آفرید و به او یاد داده است که چکار کند و کتاب آسمانی برای او فرستاد و همیشه حاضر و ناظر است بر اعمال او.

وقتی خدا می فرماید که خدا خالق هر چیزی است ، یعنی در مطالعه موجودیت هر چیزی، خدا به عنوان فاکتور خالق باید مطرح شود و گرنه علم به بیراهه میرود و به جهل تبدیل میشود. هاوکینگ به این نتیجه رسیده بود که جهان به صورت خودبخودی به وجود آمده است و نیازی به وجود خدا نیست. بعضی ها می گویند که نظر هاوکینگ در مورد وجود خدا بر اساس دیدگاه فیزیکی و علمی است و نه دیدگاه دینی. ما باید دقت کنیم که نمیتوان فاکتور خدا را از نظریات علمی حذف کرد. مثل این است که در مطالعه یک وسیله که حرکت میکند، همه عوامل آن بررسی شود بجز قسمت انرژی مورد نیاز برای حرکت. خدا در قرآن می فرماید که لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ یعنی هیچ قوه و انرژیی بدون خدا امکان پذیر نیست. یعنی تمام کائنات بدون خدا ، هیچ است و به محض رو برگرداندن خدا از کائنات، تمام آسمانها و زمین انرژیشان را از دست خواهند داد و در نتیجه جرمشان را هم از دست میدهند و به هیچ تبدیل میشوند. اما بدون در نظر گرفتن این عامل مهم در معادلات علمی، جهل حکمفرما میشود و خرافات خودش را جای علم جا میدهد. تمام قبائل قدیمی اولیه که خدا را در معادلاتشان حذف کردند، در جهل و خرافات گیر افتادند. یکی از روشهای توقف علمی بشریت که شیاطین دوست دارند، حذف خدا از معادلات  فاکتورهای علمی است. خیلی از شیمیدانها در طول تاریخ، خدا را از معادلاتشان حذف کردند و جذب جادو شدند و بلافاصله دنبال تبدیل کردن مس به طلا بودند و سالها وقت خویش را صرف این مورد کردند ولی به نتیجه نرسیدند. زیرا همان لحظه که خدا را حذف کردند، از جاده علم خارج شده و به جاده جهل و خرافات افتادند. (هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ- آیا کسانى که مى‏ دانند و کسانى که نمى‏ دانند یکسانند ). اصلا تمام علوم مفید، با هدایت خدا کشف شده اند. وقتی خدا را وارد یک معادله علمی کنید؛ خودبخود به مرحله بعدی هدایت خواهید شد و علم گسترش پیدا میکند. اما اگر خدا از معادلات حذف شود، علم به شک و گمان و ظن تبدیل میشود و دیگر اسم علم نمیتوان رویش گذاشت؛ بلکه قدم زدن در تاریکی است.

علم و دانش فقط وسیله شناخت بیشتر خدا هستند و فقط در آن صورت میتواند به رفاه بیشتر بشر کمک کند. در خیلی از شاخه های علمی، بشر پیشرفت زیادی نکرده است زیرا اعتقادی به آن موضوع ندارد. آیا بشر میتواند مصرف آب را در کشاورزی و صنعت بهینه سازی کند و به کمترین حالت خود برساند؟ بشر فعلی نمیتواند زیرا در این موضوع خیلی کم کار کرده است و اعتقادی به عدم اسراف ندارد. اما خالق ما عدم اسراف را توصیه فرموده است. وقتی خدا در نظر گرفته نشود، شاخه های مفید علمی نادیده گرفته میشوند و این خودش نوعی جهل است. خدا بنی آدم را بر بسیاری از موجودات دیگر فضیلت داده است و بیشتر موجودات دیگر با کمترین امکانات زندگی میکنند فقط به این دلیل که در خدمت بنی آدم و محیط زیست او باشند. مدت عمر انسان از نود و نه درصد عمر حیوانات و جانداران دیگر بیشتراست. بعضی از حشرات فقط یک روز زنده اند. عمر متوسط یک انسان خیلی بیشتر از موجودات دیگر است.

تعدادی از مورچه خوارها و سوسمارها بینایی کم و یا حتی کاملا کور هستند و اینها بدون بینایی روی زمین زندگی میکنند و زندگی را براساس آنچه خدا آفریده است، ادامه میدهند. اما بنی آدم با آنکه کره زمین در اختیارش است، قادر به یک زندگی بی دردسر نیست و همیشه زیاده خواه است.

یک بچه اگر بداند که زندگیش چقدر به پدر و مادرش وابسته است، اهمیت وجود پدر و مادرش را درک میکند؛آنوقت شکر گزار والدینش خواهد بود. اگر بعضی حقایق زندگی نسبت به کره زمین را بدانیم، لزوم ایمان به لایه غیبی جهان برایمان اثبات میشود و آنوقت شکرگزار خدا خواهیم بود.

 

وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ ﴿۱۴

و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش به او باردار شد سستى بر روى سستى و از شیر باز گرفتنش در دو سال است [آرى به او سفارش کردیم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوى من است (۱۴)

 

 زمین تنها سیاره منظومه شمسی است که حیات در آن میسر است. نگهداشتن امکان حیات در یک کره دور افتاده مثل زمین کار ساده ای نیست. مریخ هم زمانی آب داشته است و بمرور زمان آب آن از بین رفته است و اکنون امکان استفاده از آن میسر نیست و حتی شاید قبلا جاندارانی هم داشته است. طول روزها در مریخ بمرور کم میشود و سرعت چرخش مریخ به دور خودش بیشتر میشود و این مقدار تغییر، اگر برای زمین پیش میامد، دیگر زندگی در زمین میسر نبود و تمام نظم و محاسبات به هم میخورد. کمربند وان آلن بالای زمین یک نوع سپر دفاعی چند لایه ای در برابر طوفان های خورشیدی و تشعشعات فضایی بوجود آورده است و بدون وجود این لایه محافظ امکان زندگی در زمین وجود ندارد. این لایه را چه کسی گذاشته است؟ چرا مریخ این لایه را ندارد؟ چرا آبهای مریخ از بین رفته است و قابل استفاده نیست ولی آبهای زمین قابل استفاده است. چرا سرعت چرخش زمین به دور خودش، در دراز مدت تغییر آنچنانی و قابل ملاحظه ای نکرده است؟ و هزاران سوال دیگر که تنها یک جواب دارند. یک نیروی غیبی از زمین محافظت میکند. چون آسمان یکم و مخصوصا منظومه شمسی، خطرات زیادی این سیارات را تهدید میکند و جالب است که تنها زمین در این بین سالم مانده است و امکانات حیات خود را از دست نداده است. یک نیروی غیبی، زمین را برای زندگی بطور مداوم نگه میدارد. این نیرو همان نیروی خداست. خدا میخواهد که مردم متوجه این موضوع شوند و به غیب ایمان آورند.

 

الم ﴿۱

الف لام میم (۱)

 

ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ ﴿۲

این است کتابى که در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است (۲)

 

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ﴿۳

آنان که به غیب ایمان مى ‏آورند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به ایشان روزى داده‏ ایم انفاق مى کنند (۳)

 

خیلی ها روی زمین، خودشان و یا اربابانشان را صاحب این نیروها معرفی میکنند؛ اما خدا از ما میخواهد که همه این خیلی ها را رد کنیم و فقط خدای واحد و اَحد را منشاء این نیروهای غیبی بدانیم.

 

قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﴿۶۴

بگو اى اهل کتاب بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند بگویید شاهد باشید که ما مسلمانیم [نه شما] (۶۴)

 

اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۳۱

اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جاى خدا به الوهیت گرفتند با آنکه مامور نبودند جز اینکه خدایى یگانه را بپرستند که هیچ معبودى جز او نیست منزه است او از آنچه [با وى] شریک مى‏ گردانند (۳۱)

 

خدا نمونه ارباب گرفتن غیر خدا را در مورد مسیحی ها بیان میدارد و به ایمانداران گوشزد کند که شما نباید چنین کنید. ربّ باید یکی باشد. جهت ادامه زندگی روی زمین، یکی بودن ربّ خیلی ضروری است. اگر هر ملتی ربّ مخصوص خود را اتخاذ کند، در آن صورت تربیتها متفاوت خواهد بود و باعث افتراق انسانها و نابودی زمین خواهد شد.

 

یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿۳۹

اى دو رفیق زندانیم آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداى یگانه مقتدر (۳۹)

 

در قرآن، داستان بنی اسرائیل در صحرای سینا به طور خلاصه به شرح زیر است: خدا برای بنی اسرائیل، قومی که در برابر ظلم و ستم فرعون ذلیل شده بودند، با آیات خود آنان را نجات داد، بعد بنی اسرائیل از مصر رفتند و از زیر یوغ بردگی آزاد شدند و به صحرای سینا رفتند. در این صحرا، خدا با موسی صحبت کرد. خدا در صحرای سینا با بنی اسرائیل عهد بست که بر اساس آن، بنی اسرائیل باید فرامین خدا را رعایت کنند و در عوض، خدا هم برکات خودش را بر آنها نازل خواهد کرد. بنی اسرائیل در این صحرا مکررا فرامین الهی را نقض می کردند و نسبت به خدا اعتراض میکردند. داستان بنی اسرائیل در صحرای سینا سمبل زندگی تمام بشریت است. در آنجا، خدا به موسی ده فرمان می‌دهد و او می بایست این فرمان‌ها را به مردم بگوید. فرمان‌ها شامل قوانین مهمی است که رعایت آن تضمین کننده سلامت روانی یک جامعه است. موسی این فرمان‌ها را به بنی اسرائیل گفت، اما برخی از افراد این فرمان‌ها را نادیده می‌گرفتند و بر خلاف آن عمل میکردند. خدا بارها عهدش را با بنی اسرائیل تجدید میکند و بنی اسرائیل هم بارها عهدش را با خدا می شکند.

خدا در صحرای سینا، حتی ابرها را برای محافظت از بنی اسرائیل می گرداند و همچنین غذاهای من و سلوی را به آنها معرفی میکند و هدایت میکند و بنی اسرائیل شرایط یک زندگی را خواهند داشت. فرق زندگی در آنجا با مصر این بود که بنی اسرائیل در سینا زندگی سخت تری داشتند و تنوع کمتری بود ولی در عوض آزاد بودند. اما زندگی در مصر تنوع بیشتری داشت ولی برده بودند. هر زمان که بنی اسرائیل به فرامین خدا احترام میگذاشتند و آن را به درستی اجرا میکردند؛ خدا هم سایه ای را بالای سر آنها قرار میداد. این سایه یک چیز نمادین است و به معنای محافظت است. این داستان برای تمام بشریت مایه عبرت است. زیرا هر بنده ای از بندگان خدا که نیت برپایی فرامین خدا را داشته باشد و در راه خدا تلاش و کوشش کند، چنین سایه و محافظی از طرف خدا خواهد داشت. اما اگر سایه ها را نبیند و طبق سایه ها حرکت نکند، به خودش ظلم میکند.

 

وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ﴿۵۷

و بر شما ابر را سایه‏ گستر کردیم و بر شما منّ و سلوی فرو فرستادیم [و گفتیم] از خوراکیهاى پاکیزه‏ اى که به شما روزى داده‏ ایم بخورید و[لى آنان] بر ما ستم نکردند بلکه بر خویشتن ستم روا مى‏ داشتند (۵۷)

 

خدا محافظها و سایه ها و امکانات خاصی در طول زندگی در اختیار انسانها قرار میدهد و انسانها اگر این سایه ها را نادیده بگیرند و خدا را به آن خاطر ستایش و سپاس نگویند، به خود ظلم می کنند و دچار لعنت خدا میشوند. ما هر چیزی که در زندگی داریم و بدست می آوریم، از طرف خداست و جزو سایه هایی است که خدا برای محافظت و گذران روزگار برای ما میفرستد. خانه، و یا شغلی که انجام میدهیم و به ازای آن پول می گیریم، سایه هایی است از طرف خدا. اما بعضی ها ممکن است که این سایه ها را قبول نکنند و دچار تنوع طلبی بروند و دچار راهی بروند که خدا برای آنها نمی پسندد. بنی اسرائیل در صحرای سینا بایست می ماندند و بعضی مشکلات را باید تحمل میکردند و یا اینکه به مصر بر میگشتند و تنوع طلبی را انتخاب میکردند ولی در عوض برده و بنده غیر خدا می شدند.

 

مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى ﴿۱۲۴

و هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى ‏کنیم (۱۲۴)

 

قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنْتُ بَصِیرًا ﴿۱۲۵

مى‏ گوید پروردگارا چرا مرا نابینا محشور کردى با آنکه بینا بودم (۱۲۵)

 

قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَى ﴿۱۲۶

مى‏ فرماید همان طور که نشانه‏ هاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى امروز همان گونه فراموش مى ‏شوى (۱۲۶)

 

خدا در صحرای سینا، منّ را برای بنی اسرائیل فراهم می آورد. منّ نوعی دانه بود گِرد به اندازه دانه های گشنیزکه با گزش بعضی درختان توسط حشرات از آن خارج میشد و مردم جمعش میکردند و به آرد و نان تبدیلش میکردند و طعمی همانند نان و عسل داشته است. این نوع نان، بیشتر ویتامینها و مواد مغذی مورد نیاز بدن انسان را داشته است. تنها مشکلش این بود که به درد آدمهای تنوع طلب نمی خورد. زیرا آدمهای تنوع طلب در عوض این نان مغزی، خیار و عدس و سیر و پیاز و هندوانه و میوه های آبکی میخواستند. علم هم ثابت کرده است که خیار و هندوانه و سیر و پیاز قسمت اعظم آنان آب است و مواد مغزی آنها نسبت به حجمی که دارند، بسیار کم است. یک هندوانه و یا خیار نود درصد یا حتی بیشتر حجمشان آب است و مواد مغزی بسیار کمی (نسبت به حجمشان) دارند. البته این مواد هم فواید زیادی دارند. اما در صحرای سینا رشد اینها خیلی هزینه بردار است و یا حتی غیرممکن است. این موضوع ثابت میکند که تنوع طلبی آدمها باید سازگار با محیط زیستشان باشد و گرنه دچار بردگی میشوند و توسط شهری ها به بردگی گرفته میشوند.

 

وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ ﴿۶۱

و چون گفتید اى موسى هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مى ‏رویاند از [قبیل] سبزى و خیار و سیر و عدس و پیاز براى ما برویاند [موسى] گفت آیا به جاى چیز بهتر خواهان چیز پست‏ ترید پس به شهر فرود آیید که آنچه را خواسته‏ اید براى شما [در آنجا مهیا]ست و [داغ] خوارى و نادارى بر [پیشانى] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا که آنان به نشانه‏ هاى خدا کفر ورزیده بودند و پیامبران را بناحق مى ‏کشتند این از آن روى بود که سرکشى نموده و از حد درگذرانیده بودند (۶۱)

 

خدا به آدمها ، دوری از تنوع طلبی ها را توصیه میکند تا عزت نفس خویش را حفظ کنند و خود را دچار خواری و زبونی نکنند. تنوع طلبی آنچنان خطرناک است که قوم بنی اسرائیل که نشانه های زیادی از خدا با چشمان خویش دیده بودند، این تنوع طلبی را بر این نشانه ها ترجیح دادند. فکر نکنید که ما از بنی اسرائیل بهتریم. باید توجه کنید که در میان اقوام دیگر، بنی اسرائیل قوم بهتر! در زمان خویش بوده اند. خدا بوسیله سایه هایی که در کنترل خودش است از ما حمایت میکند ولی در عوض ما هم وظیفه داریم که به فقط او توکل کنیم. خدا به توکل ما نیاز ندارد، بلکه ما برای نجات خویش به توکل به خدا نیاز داریم.

 

یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ﴿۱۵

اى مردم شما به خدا نیازمندید و خداست که بى ‏نیاز ستوده است (۱۵)

 

انسانها بعد از تنوع طلبی، خود و محیط خود را دچار کمبود میکنند و تمام منابع طبیعی خدادادی را  مصرف میکنند. خدا برای هر ملتی و هر فردی رزق و روزی را به اندازه و به مقدار معلوم نازل میکند.

 

وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ﴿۲۱

و هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینه ‏هاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه‏ اى معین فرو نمى‏ فرستیم (۲۱)

 

اما اگر افراد در استفاده از این نزولات آسمانی اسراف و افراط و تفریط کنند، دیگر مسئولیتش برعهده خدا نیست. خدا به مقدار معلوم (بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ  علمی و معین) نازل میکند. خدا برای خیلی از مناطق نزولات آسمانی نازل می کند تا که صحیح و متعادل از آن استفاده شود نه اینکه هندوانه و خیار و چغندر قند و سایر میوه های آبکی بکارند. بنابراین باید این مساله را رعایت کنند و گرنه دچار مشکلات زیادی خواهند شد. انسان نباید هر چیزی را به پول تبدیل کند. انسان نباید تمام منابع طبیعی خدادادی را به پول تبدیل کنند. تنوع طلبی مهمترین دلیل نابودی منابع طبیعی است، زیرا تنوع طلبی پول زیاده از حد لازم دارد. هر چقدر که آدمی بیشتر علیه خدا عصیان کند، بیشتر امکانات طبیعی زمین را از دست خواهد داد و امکانات طبیعی دست نیافتنی تر میشود. انسانها هبوط پیدا میکنند و این یعنی شایستگی موقعیت قبلی را ندارند.

ما برای زندگی راحتتر روی زمین، بیشتر به هدایت از طرف خدا نیاز داریم تا علم. آیا علم میتواند حزن و اندوه بشر را از بین ببرد؟ خیر. در این مورد علم ناقص انسان یک قرص مسکن و روانگردان برای فرد حزین تجویز میکند. در حالی که هدایت خدا به روش خیلی سالمتر و راحتتری اینکار را میکند.

 

یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۳۵

اى فرزندان آدم چون پیامبرانى از خودتان براى شما بیایند و آیات مرا بر شما بخوانند پس هر کس به پرهیزگارى و صلاح گراید نه بیمى بر آنان خواهد بود و نه اندوهگین مى شوند (۳۵)

 

در روش خدا، فرمول این کار خیلی ساده است. استقامت در راه خدا، خوف و حزن را از بین می برد.

 

 

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۱۳

محققا کسانى که گفتند پروردگار ما خداست‏ سپس ایستادگى کردند بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد (۱۳)

 

بشر وقتی از هدایت خدا پیروی نکند ، دچار غضب خدا شده و تابع هوی میشود. در اینجا میتوانیم دو فعل عربی هدی و هوی را از جهاتی متضاد همدیگر بدانیم.

 

کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَمَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَى ﴿۸۱

از خوراکیهاى پاکیزه‏ اى که روزى شما کردیم بخورید و[لى] در آن زیاده‏ روى مکنید که خشم من بر شما فرود آید و هر کس خشم من بر او فرود آید قطعا در [ورطه] هلاکت افتاده است (۸۱)

 

وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى ﴿۸۲

و به یقین من آمرزنده کسى هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته نماید و به راه راست راهسپر شود (۸۲)

 

حتی علم زیاد، نمیتواند بشر را نجات دهد، مادامی که بشر از هدایت خدا پیروی نکند. یکی با علم خودش کشتی تایتانیک را محکم و غیر قابل غرق میسازد و توهم برش میدارد که کشتی اش غرق نشدنی است. اما علم انسان همیشه ناقص است و یک چیزی کم دارد، یک آجر حیاتی در هر ساختمانی هست که فقط خالق عالم مکان این آجر را میداند. علم اقتصاد، علم پزشکی و سایر علوم بشری پر است از ناخالصی ها. بشر حتی جادوگری را هم یک علم میداند. او شعر را هم یک علم میداند. در حالیکه اینها علوم نیستند و پر هستند از خرده شیشه. بشر میخواهد از اینها، راه خودش را انتخاب کند. بشر سرنوشت خودش را داده است دست این علوم (99 درصد جهل).

علم واقعی یعنی دستوراتی که خدا برای هدایت ما فرستاده است. انسان عالم نیست؛ علمی که ربا را برای اقتصاد تجویز کند، علم نیست. بودن و نبودن این علم تاثیری در وجود هدایت ندارد. وجود خیلی از مشکلات بشری، بخاطر وجود علم ناقص در میان انسانهاست.

 

 

جادوی شیاطین (قسمت پنجاه و نه) آخر الزمان (قسمت 2) هبوط دوباره انسان

جادوی شیاطین (قسمت پنجاه و نه) آخر الزمان (قسمت 2) هبوط دوباره انسان


اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت پنجاه و نه)

آخر الزمان (قسمت 2)

هبوط دوباره انسان

 

در قسمت قبل بررسی شد که انسان در کره زمین، قبل از قیامت و روز داوری، چند بار دیگر، هبوط پیدا میکند و شرایط زندگی برایش مشکل تر میشود. زمانی از چشمه های طبیعی، آب خنک می نوشید و زیر سایه ها استراحت میکرد و شبها می خوابید و روزها تلاش و کوشش میکرد ولی اکنون انسان دوباره هبوط پیدا کرده است و در هر بار هبوط، شرایط زندگی طبیعی را از دست میدهد و باید بوسیله تجهیزات و امکانات اختراعی و ساخته دست خودش، همان امکانات طبیعی را برای خودش شبیه سازی کند. زمانی که انسانها عصیان کنند، شرایط طبیعی از کنترل خارج شده و نمیتوان شرایط طبیعی را براحتی و ساده دوباره بدست آورد. برای مثال اکنون تابستان مردم در شهرها، همگی داخل ادارات و خانه ها کولر روشن کرده اند و این کولر قسمت موتورش خارج از ساختمان است و قسمت موتور کولرها، گرما و بخار تولید میکند و زمانی که شما از یک کوچه و یا بغل یک ساختمان رد میشوید، گرمای فوق العاده ای حس میکنید که ناشی از گرمای این تجهیزات و ماشین آلات است و درصدی از گرمای داخل شهرها به این علت است. و به این طریق تجهیزات اختراعی بشر، میشود قاتل جان خودش. به این دلیل بچه ها و بزرگترها داخل خانه می مانند و  معنای روز و شب و اوقات و استراحت و کار را درک نمی کنند. آنقدر دود و غبار و گرد و خاک در آسمان هست که خورشید ناپیداست و کسی غروب آفتاب و طلوع آفتاب و قرص ماه و ستارگان در شب را نمی بیند و در یک فضای انتزاعی و مجازی بزرگ میشوند و به این طریق گذر روزگار بر آنان هیچ تاثیری ندارد.

مردم گرمای درونی خویش را با قیمت گزافی از بین می برند. به قیمت آلوده کردن محیط زندگی خویش. هر گناهی که انجام میشود، مقدار نار(آتش درونی از نوع شیطان) درون بدن انسان را زیادتر می کند و این نارها نیاز به خاموش کردن دارند و مردم به اشتباه فکر میکنند که باید از کولر و سایر تجهیزات بطور مفرط استفاده کنند. در حالیکه این نوع نار فقط بوسیله تقوا و پرهیزگاری خاموش میشود.

آدمی باید لحظه به لحظه وقتش را در نظر داشته باشد و آیات و نشانه های خدا را ببیند و درک کند و از آن برای رشد نفس خویش استفاده کند. به همین خاطر خدای حکیم می فرماید که نماز کتابی موقوت (زماندار) است.

 

فَإِذَا قَضَیْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْکُرُوا اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِکُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَوْقُوتًا ﴿۱۰۳﴾

و چون نماز را به جاى آوردید خدا را [در همه حال] ایستاده و نشسته و بر پهلوآرمیده یاد کنید پس چون آسوده ‏خاطر شدید نماز را [به طور کامل] به پا دارید زیرا نماز بر مؤمنان در اوقات معین مقرر شده است (۱۰۳)

 

متاسفانه اکنون بیشتر مردم به این نشانه ها و اوقات طبیعی اعتقادی ندارند و  آن را نادیده می گیرند. خدا نمازها را در اوقات مشخصی گذاشته است و میخواهد ما این اوقات را درک کنیم و قطعا برای این ناباوران که شواهد محکم طبیعی را نپذیرند، زمانها و دوره ها و عصرها بناگاه به پایان می رسد. انسان باید همیشه شب و روزش مشخص باشد و طلوع و غروب آفتاب را از هم تشخیص دهد و بین پایان و آغاز روز و شب فرق قائل شود. شبها زمان استراحت است. اما مردم متاسفانه با دیدن فیلمهای عشقی و آلفایی ، شب خود را از بین می برند و خوابهای عمیق را از زندگی خویش حذف میکنند. خدا شب را برای آرامش و استراحت آفریده است و این اندازه گیری آن خالق یکتاست و خالق ما بهتر از هر کسی طریقه برآورده شدن نیازهای ما را می داند. گاهی افراد تا هفته ها به آسمان نگاه نمی کنند و حرکات خورشید و ماه و ستارگان را بررسی نمی کنند، یعنی نیاز ندارند.

 

فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿۹۶

[هموست که] شکافنده صبح است و شب را براى آرامش و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده این اندازه‏ گیرى آن تواناى داناست (۹۶)

 

وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿۹۷

و اوست کسى که ستارگان را براى شما قرار داده تا به وسیله آنها در تاریکیهاى خشکى و دریا راه یابید به یقین ما دلایل [خود] را براى گروهى که مى‏ دانند به روشنى بیان کرده‏ ایم (۹۷)

 

ما باید بین اوقات پنجگانه نمازها فرق قائل شویم و یکی از دلایل نماز نخواندن و سبک شمردن نمازها همین است. مردم فرقی بین شب و روز و آغاز و پایان شب و روز نمی گذارند و این اوقات برایشان مهم نیست و غرق شدن در اشعار و فیلمها و کانالهای چت و ... آنان را از درک اوقات طبیعی محروم کرده است. خدا ما را می شناسد و به همین خاطر می فرماید که نماز یک کتاب مبتنی بر وقت است (إِنَّ الصَّلَاةَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَوْقُوتًا ). بزرگترین دردسر زندان، عدم درک اوقات است. ما اکنون با غرق شدن در فیلمها و آهنگها، یک زندان بزرگ برای خود درست کرده ایم. یک بچه شبها نمی خوابد و یا با بزرگترها می خوابد و یا اینکه شب و روز چراغ خانه روشن است ، به همین خاطر این بچه اوقات و زمانها را درک نمی کند و از همه مهمتر این بچه اهمیت نماز را نمی فهمد. نسل آینده که با این روش پرورش یافته اند،  نشانه ها و آیات خدا در طبیعت را هم نمی فهمند و نادیده گرفتن این نشانه ها و آیات به معنای فراموش کردن خداست. کسی که خدا را فراموش کند، خدا هم او را فراموش میکند.

بعضی ها را دیده ای که موی سرشان سفید شده است ولی هنوز فکر میکنند جوان هستند و نمیخواهند گذر و گذشت روزگار را درک کنند. این افراد نمیخواهند متوجه عمق قضیه شوند. قبلا آفتاب و ماه و روز و شب را می دید و توجه نمی کرد ولی حالا از بس که دود و گرد و غبار زیاد شده است که شب و روز برایش مشخص نیست و آفتاب و ماه را نمی بیند. بعد از مدتی آیات و نشانه های واضح خدا دیگر پیدا نیست و این جزای فردی است که آیات و نشانه های خدا را نادیده می گیرد.

 

وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ وَکُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلًا ﴿۱۲

و شب و روز را دو نشانه قرار دادیم نشانه شب را تیره‏ گون و نشانه روز را روشنى‏ بخش گردانیدیم تا [در آن] فضلى از پروردگارتان بجویید و تا شماره سالها و حساب [عمرها و رویدادها] را بدانید و هر چیزى را به روشنى باز نمودیم (۱۲)

 

در مدیتیشن ، افراد متوجه اوقات نیستند، زیرا مدیتیشن و یوگا یک سیستم شیطانی هستند و شیطان هم میخواهد افراد را نسبت به اوقات و زمانها بی تفاوت کند و نمایشات خودش را جایگزین آیات خدا کند.

در سایز بزرگتر و گسترده تر باید دوره ها و عصرها را درک کنیم و بدانیم که هر عصر و دوره ای چه خصوصیاتی دارد.

 

وَالْعَصْرِ ﴿۱﴾ سوگند به عصر [تغییر دوره ها و هبوط انسان] (۱)

إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲﴾ که واقعا انسان در این هبوط دستخوش زیان است (۲)

 

انسانها خیلی فانتزی فکر میکنند و از بس که آیات و نشانه های خدا را نادیده گرفته اند که نبود نشانه های خدا برایشان مهم نیست. آیا شما توجه کرده اید که خیلی از روزها مردم در شهرهای شلوغ نمی توانند آفتاب و ماه را واضح ببینند. زیرا این افراد طبیعت و محل زندگی خودشان هم برایشان مهم نیست و حتی یک روز یک نور مصنوعی در آسمان بگذارند، شاید خیلی ها متوجه نبود آفتاب نشوند.

کسی که آیات واضح در طبیعت را نبیند و برایش مهم نباشد، قطعا این فرد آیات دیگر را هم نمیبیند.

براساس فرموده خدا در قرآن، آدم و حوا در بهشت که بودند، با انجام گناه بزرگ، پوشش و حفاظهای خود را از دست دادند و بلافاصله شروع کردند به پوشاندن خود بوسیله برگهای بهشت. پوشاندن بوسیله برگهای بهشت کنایه ای است از اینکه آنها هبوط کردند و امکانات طبیعی را از دست دادند و برای تهیه همان امکانات مجبور شدند از امکانات و منابع استفاده کنند و خود را محافظت کنند.

 

فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ ﴿۲۲﴾

پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید پس چون آن دو از [میوه] آن درخت [ممنوع] چشیدند برهنگى‏ هایشان بر آنان آشکار شد و به چسبانیدن برگ[هاى درختان] بهشت بر خود آغاز کردند و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد مگر شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که در حقیقت‏ شیطان براى شما دشمنى آشکار است (۲۲)

 

 بعداً انسان به کره زمین هبوط یافت و آنوقت در کره زمین، بشر مجبور شد بوسیله حفاظ موجود در زمین از خود محافظت کند. لباس آدمی را از نور خورشید و آسیبهای دیگر محافظت میکند. مهمتر از لباس فیزیکی، لباس تقواست که آدمی باید به تن کند و گرنه پوششهای فیزیکی بدون تقوا بیفایده است.

 

یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَرِیشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَیْرٌ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ﴿۲۶﴾

اى فرزندان آدم در حقیقت ما براى شما لباسى فرو فرستادیم که عورتهاى شما را پوشیده مى دارد و [براى شما] زینتى است و[لى] بهترین جامه [لباس] تقوا است این از نشانه‏ هاى [قدرت] خداست باشد که متذکر شوند (۲۶)

 

 

شیطان ما را از بهشت بیرون راند و لباس را از تنمان برکند تا عورتهایمان و عیبها و نقطه ضعفهایمان را بر خودمان نمایان کند. به همین خاطر ما مجبوریم که در دنیای فانی، بوسیله لباس و سایر پوششها، خودمان را از خطراتی که در زمین هست حفظ کنیم.

حتی زن و مرد میتوانند همدیگر را در زندگی در مقابل خطرات و عیوب و کاستی ها بپوشانند (هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ). از یک طرف بنابه پیشنهاد شیطان، زن و مرد میتوانند لباس هم نباشند و آبروی همدیگر را بریزند و مشکلات زیادی در زندگی برای هم فراهم کنند و حفاظ همدیگر را بیش از پیش از بین ببرند. اما یک پوشش دیگر هست که آدمی خودش برای خودش تهیه میکند و آن هم پوشش و لباس تقواست.  خیلی از خطرها در دنیا، فقط بوسیله لباس تقوا دفع میشوند (لِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَیْرٌ) و بعضی مواقع تنها راه و واقعی ترین حفاظ برای زندگی روی زمین، حفاظ تقواست .  خیلی ها در زمین بخاطر پوشش عیوب خیالی و توهمات خویش گاها دست به کارهای نادرست میزنند؛ مثلا بدون هیچ دلیل پزشکی اعضاء بدن خویش را جراحی و  دستکاری میکنند و یا سعی دارند با لباسهای گران قیمت و انواع مدها و  اتوموبیلهای گران قیمت، عیوب خویش را بپوشانند.  

از همینجا متوجه خواهیم شد که تقوا مهمترین سلاحی است که بشر برای محافظت از خود در زمین در اختیار دارد. زمانی که انسان عصیان میکند و دنبال لذتهای کاذب است و توهمات و خیالات او را گمراه میکند. در این حالت فقط تقوا میتواند او را از این منجلاب بیرون بیاورد. هیچ روانشناسی و هیچ جادوگری و هیچ پزشک و روانپزشکی نمیتواند به اندازه یک هزارم تقوا در جسم و روان انسان تاثیر گذار باشد.

در جهنم، تبعیدگاه  آخری، تنها پوشش و محافظ، پوست است که خود به یکی از بزرگترین اسباب زجر تبدیل میشود. در جهنم شدت اذیت آتش نار (منبع نار جهنم شاید از تعدادی خورشید باشد و یا منبع دیگری) آنقدر زیاد است که پوستها کامل میسوزد و بدن بشر جهنمی طوری طراحی شده که این لباس و پوست دوباره سبز میشود و روز بعد دوباره زجر کشیدنها تکرار میشود.

در زمین، پوششها و لباسها برای محافظت است. اما پوششها و محافظهایی که مبتنی بر تقوی نیست، محافظت نمی کنند و باعث زجر میشوند و بیشترین اشتباه انسانها در همین نکته است. در جهنم ، محافظی که در نظر گرفته شده است، خودش مهمترین وسیله زجر افراد است. اگر محافظی که ما در زمین برای خود استفاده میکنیم مبتنی بر تقوا نباشد، اتوماتیک به یک وسیله زحمت، زجر و اذیت تبدیل میشود دقیقا همانند جهنم. اتوموبیل یک حفاظ و وسیله است که انسان میتواند انجام امورات و کارهایش را با آن راحتتر کند اما وقتی انسان بدون هیچ دلیلی و صرفا بخاطر پُزدادن سوار اتوموبیل شده و در سطح شهر میچرخد و دود به محیط زندگیش می افزاید، در آن صورت همین حفاظ و وسیله به یک وسیله زجر تبدیل میشود.

در بهشت، با انجام گناه، لباس از بین رفت، در جهنم پوستها و حفاظها از بین میرود و درصد خطر بطرز وحشتناکی بالا میرود. خدا از حفاظ جهنم به عنوان پوست یاد میکند، زیرا حفاظ جهنم با سیستم اعصاب در ارتباط است. حفاظ روی زمین، اگر بدون تقوا باشد، با سیستم اعصاب در ارتباط است و باعث زجر افراد میشود.  اینها نکاتی است که باید بشر روی آن تفکر نماید.

اما جالب است که خدای حکیم طبق آیات بالایی در بهشت به آدم هشدار تبعید به زمین داده بوده است. خدا هشدار داده بود که ای آدم زنهار که شیطان شما را از بهشت بیرون نکند و آنوقت بد‏ بخت وشقی میشوی.  ای بنی آدم حالا شما در جایی هستی که نه تشنه میشوی و نه گرسنه و نه برهنه و نه آفتاب سوخته و ... این یعنی این که اگر نافرمانی کنی و فریب شیطان را بخوری ، به جایی میروی که تشنه میشوی و گرسنه میشوی و برهنه میشوی و آفتاب سوخته میشوی. اینها تعریفی است که خدای حکیم از زمینی که هم اکنون در آن در تبعید به سر می بریم، کرده است. خدا این هشدارها را قبلا گفته بوده است در بهشت! خدا قبلا گفته بوده است که زمین جای زیاد مناسبی برای زندگی بنی آدم نیست.

 

فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى ﴿۱۱۷﴾

پس گفتیم اى آدم در حقیقت این [ابلیس] براى تو و همسرت دشمنى [خطرناک] است زنهار تا شما را از بهشت به در نکند تا تیره‏ بخت گردى (۱۱۷)

 

إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَى ﴿۱۱۸﴾

در حقیقت براى تو در آنجا این [امتیاز] است که نه گرسنه مى ‏شوى و نه برهنه مى‏ مانى (۱۱۸)

 

وَأَنَّکَ لَا تَظْمَأُ فِیهَا وَلَا تَضْحَى ﴿۱۱۹﴾

و [هم] اینکه در آنجا نه تشنه مى‏ گردى و نه آفتاب‏زده (۱۱۹)

 

وَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَا یَبْلَى ﴿۱۲۰﴾

پس شیطان او را وسوسه کرد گفت اى آدم آیا تو را به درخت جاودانگى و ملکى که زایل نمى ‏شود راه نمایم (۱۲۰)

 

فَأَکَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ﴿۱۲۱﴾

آنگاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگى آنان برایشان نمایان شد و شروع کردند به چسبانیدن برگهاى بهشت بر خود و [این گونه] آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت (۱۲۱)

 

ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَى ﴿۱۲۲﴾

سپس پروردگارش او را برگزید و بر او ببخشود و [وى را] هدایت کرد (۱۲۲)

 

قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشْقَى ﴿۱۲۳﴾

فرمود همگى از آن [مقام] فرود آیید در حالى که بعضى از شما دشمن بعضى دیگر است پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسد هر کس از هدایتم پیروى کند نه گمراه مى ‏شود و نه تیره‏ بخت (۱۲۳)

 

اما خدا در قرآن ، به بشر هشدار داده است که اگر بشر در همین زمین عصیان کند، دوباره هبوط پیدا می کند و همین حفاظها و امکانات به وسیله ای برای زجر او تبدیل میشود. خدا چقدر حکیمانه صحبت میکند و چقدر زیبا راهنمایی میکند. خدا یک مثال زیبا در این مورد برای ما بیان فرموده است.  قبلا بنی اسرائیل از دستورات واضح خدا سرپیچی کردند و به مصر هبوط پیدا کردند. (أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا) به جاى چیز بهتر خواهان چیز پست‏ ترید پس به یک شهر کم امکانات و شلوغ و پر زرق و برق هبوط کنید.

 

وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ ﴿۶۱

و چون گفتید اى موسى هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مى ‏رویاند از [قبیل] سبزى و خیار و سیر و عدس و پیاز براى ما برویاند [موسى] گفت آیا به جاى چیز بهتر خواهان چیز پست‏ ترید پس به شهر فرود آیید که آنچه را خواسته‏ اید براى شما [در آنجا مهیا]ست و [داغ] خوارى و نادارى بر [پیشانى] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا که آنان به نشانه‏ هاى خدا کفر ورزیده بودند و پیامبران را بناحق مى ‏کشتند این از آن روى بود که سرکشى نموده و از حد درگذرانیده بودند (۶۱)

 

مصر در آن موقع، جایگاه مناسبی برای بنی اسرائیل نبوده است، چه از نظر امکانات و چه از نظر روحیات. مصر جایی بود که بنی اسرائیل در آنجا قبلا بَرده بودند و سختی های فراوانی کشیدند و مصر جایی بود که به روحیات بنی اسرائیل نمی خواند. اما آنها خودشان اینطوری میخواستند. آنها بهترین غذا را با خیار و سیر و عدس و پیاز عوض کردند. هر چند این سبزیجات هم مفیدند ولی از نظر ارزش غذایی هیچوقت به پای من و سلوی نمیرسند (منّ نوعی دانه بود گِرد به اندازه دانه های گشنیزکه با گزش بعضی درختان توسط حشرات از آن خارج میشد و مردم جمعش میکردند و به آرد و نان تبدیلش میکردند و طعمی همانند نان و عسل داشته است و سلوی هم گوشت نوعی پرنده مغزی و خوشمزه بوده است). بشر خودش، هبوط میخواهد. بنی اسرائیل آن موقع خودشان هبوط میخواستند و بجای این غذاهای مفید ، زرق و برق شهریها را می خواستند و به همین خاطر خدا آنان را به مصر کوچانید و زندگی واقعی را از دست دادند و در یک زندگی پر استرس و دردسر شهری افتادند. خدا برای مردم، بیابان سینا را بر شهرنشینی مصر ترجیح داده بود. زیرا بنی اسرائیل در تمدن شهرنشینی و پرزرق و برق مصر، صفات خوب را از دست میدادند و در آن غرق میشدند. خدا غذایی طبیعی به اسم منّ را برای آنها معرفی کرد که بیشتر مواد مورد نیاز بدن یک انسان در آن بود. در بیابان سینا کاشت خیار و سیر و پیاز که بسیار آب بَر بوده است، به صرفه نبوده است و به همین خاطر خدا دانه ای به آنها معرفی کرد که خیلی کمتر آب نیاز داشت و در صحرای سینا هم راحت بدست میامد. خدا میخواست این نکته را به ما بگوید که ما باید بسته به شرایط محیطی، نوع غذای خویش را انتخاب کنیم. جایی که آب کم دارد معنی ندارد که هندوانه و چغندر قند و خیار و پیاز و سیر کاشته شود. مثلا در زندگی شهرنشینی، پفک و چیپس و انواع تنقلات با فایده بسیار کم و حتی مضر درست شده است که مردم با آن خود را مشغول میکنند ولی باید بدانیم که قیمت تمام شده اینها بسته به منابع طبیعی آن منطقه باشد. خدا میخواهد که ما بدانیم که برای هر منطقه ای لزومی ندارد که یک سبک غذایی یکسان بکار برده شود. بعضی غذاها باید زیاد از آن بخورید تا بتوانید مواد مغزی و کالری مفید از آن کسب کنید و به همین خاطر است که مردم اضافه وزن دارند و دچار انواع بیماریها میشوند.

خدا در داستان من و سلوی میخواهد به ما بگوید که غرق شدن در زندگی شهری بسیار خطرناک است و کسی که در آن غرق شود، دیگر امیدی به رشد نفسش نیست. آدمی به تنوع کمتر غذاها راضی شود ولی همت و پیراستگی نفسش را از دست ندهد. نتیجه می گیریم که تنوع طلبی زیاد، باعث هبوط به زندگی مصنوعی و شهر نشینی خواهد شد. البته بعضی افراد بخاطر مسائل کاری در شهر زندگی میکنند ولی هیچوقت خود را در زرق و برقهای شهری غرق نکرده اند و خود را از خیلی مضرات آن دور نگه میدارند. مهمانیهای گران و پر زرق و برق، روان جامعه به اصطلاح متمدن را به هم ریخته است. دلایل عوض شدن دوره زیاد است، تنوع طلبی مهمترین دلیل هبوط دوره ای بشر است. تنوع طلبی بطور غیر منطقی در جامعه زیاد شده است. یکی بود که یک اتوموبیل خرید، چند روز نگذشت که خواست آن را عوض کند و پول خودش را هدر دهد، من هنوز این تصمیم او را درک نکردم و دلیل آن را نفهمیدم. دلایل آدمها برای تنوع طلبی خیلی پیچیده شده است.

فیلم باربی که اخیرا فروش زیادی داشته است، ثابت میکند که ارتباط بین زنان و مردان در حد زیادی منحرف شده است. در این فیلم دنیایی صرفا زنانه معرفی میشود که مردان نقش چندانی در آن ندارند و زنان را بدون مردان خوشبخت نمایش میدهد. در این جامعه خیالی، زنان در حد وسیعی مردان را حذف کرده اند و دنبال قدرت هستند. کودکان نسل جدید که بااین تفکرات بزرگ شوند، قطعا نسل آینده رو به نابودی خواهد رفت و این فیلم به نوعی تراجنسیتی را تبلیغ هم میکند. زیرا زنانی که به مردان احتیاج ندارند و حتی آنان را مزاحم می پندارند ، قاعدتا با همدیگر زندگی میکنند. دنیایی صورتی و صرفا زنانه. جالب است که رنگ غالب فیلم هم صورتی است. خدای مهربان زنان را آفریده است که زن باشند و مردان مرد باشند و در زمین با همدیگر زندگی کنند. مردان باید خود را قانع کنند که وظایف پدری و همسری خویش را انجام دهند و زنان هم باید همراه مردان (الرجال قوامون علی النساء)، وظایف مادری و همسری خویش را انجام دهند. زنان فقط در این حالت خوشخبت خواهند بود و لاغیر. یکی از مهمترین دلایل هبوط انسان فاصله افتادن بین وظایف خدادادی زنان و مردان با تصورات و خیالات آنهاست. تاثیر بدی که این فیلم روی جامعه زنان و مردان دارد، دست کمی از بدترین فیلمهای تاریخ ندارد.

در یک سایت اینترنتی گفته بود که دو زوج که به همراه همدیگر به تماشای این فیلم رفته بودند، زن که متوجه شد شوهرش از دیدن این فیلم زیاد خوشحال نیست و متاثر نشده است، از او جدا شد و اعلام کرد که به علت بی احترامی به دنیای فانتزی زنان، دیگر حاضر نیست با این مرد زندگی کند! این فیلمها زیر پوستی، فمنیسم و تراجنسیتی را ترویج میکنند و سعی دارند که مخاطب را متقاعد کنند که فرق چندانی بین زن و مرد نیست. این فیلم محتوای چندانی ندارد و حتی جالب هم ساخته نشده است. واقعا برای نسلی که این فیلم ها را می پسندند باید نگران شد که چقدر در خیالات به سر می برند. جامعه ای بی غم، که در خیالات خویش زندگی میکنند و  اصلا به فکر پرورش نفس خویش نیستند و دقیقا به همین خاطر است که خدا دوره را عوض میکند. اگر مردم اسراف کنند و معانی زندگی را عوض کنند و آن را بیش از حد منحرف کنند، تنها راه حل، تغییر شرایط زندگی روی زمین است که انسان به این نقطه از موقعیت رسیده  است. این فیلم دنیایی را نشان میدهد بدون در نظر گرفتن مردان و احساسات آنها.

زمان قدیم گرفتن ربا روشهای محدودی داشت ؛ آن موقع رباخوار به کسی پول قرض میداد و بعد از مدتی چند برابرش را پس می گرفت، اما الان رسانه و شغلهای کاذب به کمک رباخواری آمده است. کشاورز میوه ای را با قیمت ایکس تومان به دلال میفروشد و دلال آن را چند برابر(لَا تَأْکُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً) به بازار وارد میکند و این کار دلال خودش نوعی ربا است.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَأْکُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۱۳۰

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید ربا را [با سود] چندین برابر مخورید و از خدا پروا کنید باشد که رستگار شوید (۱۳۰)

 

وَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ ﴿۱۳۱

و از آتشى که براى کافران آماده شده است بترسید (۱۳۱)

 

وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۱۳۲

خدا و رسول را فرمان برید باشد که مشمول رحمت قرار گیرید (۱۳۲)

 

گاهی چندین دلال این مسیر را ادامه میدهند و یک سیستم رباخواری زنجیره ای را با هم تشکیل میدهند و این هم چند برابری (أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً ) است. ربا خوار، تنبل میشود و به ربا عادت میکند و بمرور ربای بیشتری میخواهد تا آرام شود. باید تصاعدی بالا رود و گرنه افسرده میشود. زمان قدیم افراد رباخوار محدود بودند ولی الان بیشتر جامعه ناخواسته و خواسته در این مساله افتاده اند.  خدای مهربان در مورد ربا از لفظ خوردن استفاده می فرماید. زیرا ربا به نوعی از منابع زمین تامین میشود و از منابع زمین بطرز افراطی استفاده میشود و به این خاطر بعد از مدتی مردم در مورد منابع طبیعی زمین به بن بست میرسند. وقتی یک کالایی گران شود و این گرانی بطور آبشاری بقیه کالاها را گران کند، یعنی سیستم ، یک سیستم رباخواری است و اقتصاد جامعه رو به نابودی است و بر آتش بنا شده است. در جامعه ای که دلال زیاد شد، سیستم ربوی است. یکی از دلایل دوره عوض شدن، همین رباخواری است که در تار و پود جامعه ریشه دوانده است.

مسائل مربوط به عشق در جامعه ریشه دوانده است. عشق یک مفهوم کاملا شیطانی است و یک نوع جذب شدگی است. عشق چنان عزت و نفس آدمی را ضعیف میکند که خدا برای نجات بشریت، دوره را عوض میکند. خدا مودت و رحمت را بجای عشق پیشنهاد داده است. وقتی به بعضی دوستان و آشنایان می گویم که عشق یک مفهوم شیطانی است، تعجب میکنند و من را به سنگدلی متهم میکنند. در حالی که عشق یک نوع سنگدلی است. عشق مفهومی مخالف مودت و رحمت است. نتیجه عشق، بت سازی است ولی در مودت و رحمت، فرد مقابل را انسانی نیازمند مانند خودمان می دانیم که همانند ما به مودت و رحمت نیاز دارد؛ ولی در عشق طرف مقابل را بی نیاز می دانیم و به بتی تبدیل می شود که در نهایت چون هیچی نیست با شکست روبرو می شود. مودت بر اساس عقل و عشق بر اساس توهم است. از مشکلات عشق میتوان یک کتاب نوشت. دوره باید عوض شود تا بشر این مفاهیم شیطانی از سرش بپرد و گرنه متوجه موضوع نمیشود.

 

جادوی شیاطین (قسمت پنجاه و هشت) ربوبیت

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


جادوی شیاطین (قسمت پنجاه و هشت)

ربوبیت

 

 

یک نظر در قسمت نظرات وبلاگ مطرح شد که بجاست اینجا هم ذکر شود و توضیح داده شود.

 

((( دلیل اینکه انسان ها با شرایط مختلفی به دنیا میان چیه ؟ چرا بعضی ها در خانواده ای به دنیا میان که مسیر پیشرفت چه مادی چه معنوی براشون مهیاس و بعضی ها مثلا افرادی که در کشور های آفریقایی به دنیا میان چه مادی و چه معنوی در مضیقه هستن؟چرا بعضی از بچه ها با بیماری به دنیا میان و بدون اینکه چیزی از زندگی زمینی بفهمن از دنیا میرن ؟ بدون اعتقاد به تناسخ چطور میشه این جور مسائل رو توضیح داد؟ )))

 

نظریه تناسخ مرگ را به انتقال نفس از بدنی به بدن دیگر تعبیر میکند. یکی از مشکلات اساسی نظریه تناسخ این است که افراد معتقد به تناسخ فکر می کنند که اگر در یک خانواده ثروتمند به دنیا بیایند و یا با بدن سالمتر پا به این دنیا بگذارند؛ خوشی و خوشبختی به آنها روی خواهد آورد! در حالیکه این جزئیات ملاک خوشبختی نیست. یک واقعیت غیر قابل انکار این است که هیچ انسانی احساس خوشبختی نمی کند در این دنیا. میتوانید از کسانی بپرسید که آرزوی موقعیت آنان را دارید. اصلا کسی که کار خوب انجام بدهد اتفاقا نباید اصلا وارد این دنیا شود، چون آزمایشهای این دنیا پر از سختی است. یکی از مهمترین صفات خدا، ربوبیت است. رب از ریشه تربیت اخذ شده است. یعنی خدا بخاطر این صفتش میخواهد ما را تربیت کند و رشد دهد. اگر یکی در خانواده ثروتمند به دنیا آمده باشد و دیگری در خانواده فقیر بدنیا آمده باشد، دلیل اصلیش بخاطر جنبه تربیتی آنهاست. زیرا آنی که در خانواده فقیر بدنیا میاید، چالشهای آن خانواده در تربیت او مفید است. کسی که زن بدنیا میاید، چالشهای دنیای زنان، در تربیت نفس او موثر است. اگر مرد می بود، میزان موفقیت او بسیار کمتر میشد. این گونه موقعیتها را خدا خودش آفریده است. بنابراین ما باید به این موقعیتها رضایت دهیم و از رب خویش بخاطر خلق این موقعیتها راضی باشیم. این حس رضایت از خالق ماست که ما را شایسته رضایت او از ما می کند و به این طریق به مرتبه راضیه مرضیه خواهیم رسید و در زمره بندگان او وارد خواهیم شد. در آیه (ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ) خدا از صفت ربّ برای نام خود استفاده فرموده است. در فارسی کلمه ربّ را به پروردگار (پرورش دهنده) ترجمه می کنیم که بسیار مناسب است.

 

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾

اى نفس مطمئنه (۲۷)

 

ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ﴿۲۸﴾

خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (۲۸)

 

فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿۲۹﴾

و در میان بندگان من درآى (۲۹)

 

وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿۳۰﴾

و در بهشت من داخل شو (۳۰)

 

زمانی بنی اسرائیل برحسب فرمان خدا می بایست گاوی را سر می بریدند و بر مرده میزدند تا قاتل مشخص شود. اما آنها از موسی خواستند که از پروردگار (ربّ) بپرسد که خصوصیات دیگر گاو را بگوید. آنها به حرف ربّشان اعتماد نکردند و سوالات دیگری پیش آوردند.

 

قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا هِیَ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ ﴿۶۸﴾

گفتند پروردگارت را براى ما بخوان تا بر ما روشن سازد که آن چگونه [گاوى] است گفت وى مى‏ فرماید آن ماده گاوى است نه پیر و نه خردسال [بلکه] میانسالى است بین این دو پس آنچه را [بدان] مامورید به جاى آرید (۶۸)

 

در نهایت کار را بر خود مشکل کردند و آنقدر کار برایشان مشکل شد که گاو فرضی با مشخصات پیچیده ای شد که چنین گاوی به ندرت یافت میشد و نزدیک بود اصل کاری (ذبح یک گاو) را انجام ندهند. آنان تربیتی که خدا برایشان در نظر گرفته بود، را پیچیده کردند و کار را بر خود مشکل کردند. زیرا آنها براساس افکار مریض خویش فکر میکردند که باید گاوی با مشخصاتی که خودشان در نظر دارند برای ذبح باشد و به حرف خدا اعتماد نکردند. آدمیان هم در زندگی طرح ساده خدا را پیچیده میکنند و لقمه را از پشت سر در دهن می گذارند. کسی که در خانواده ای فقیر و ساده بدنیا بیاید، برای خوشبخت شدن، کافیست در همان خانواده فقیر و با امکانات ضعیف خوب باشد و صاف و ساده وظایفش را عمل کند و قطعا به خوشبختی خواهد رسید. حتی کسی که ثروتمند است ، فقط کافیست از نعماتی که خدا به او داده است ببخشد و آن را در راه صحیحی استفاده کند.

روزی یک زن ثروتمند، به خانه یک زن روستایی رفت. زن روستایی چهره اش زیر آفتاب در مزرعه سوخته بود. زن روستایی پیش خود فکر میکرد که زن ثروتمند و شهری خوشبخت است و در خیال خویش آرزوی موقعیت او را میکرد. ولی زن شهری جمله ای گفت که برعکسش را ثابت میکرد. زن ثروتمند گفت که ای کاش یک کلبه داشتم و مثل تو در آن زندگی میکردم و زیر فشار زرق و برقهای شهری نمی بودم و خیالم آسوده بود.

داستان تاجر و ماهیگیر نمونه تلاش بیهوده افراد است برای خوشبخت شدن. یک تاجر و ماهیگیر با هم صحبت میکنند. تاجر در تلاش است که پول زیادتری کسب کند تا مثل ماهیگیر در جایی دنج و زیبا زندگی کند و این روش زندگی (که سالها طول میکشد) را هم به ماهیگیر توصیه میکند. ماهیگیر جواب خوبی می دهد و می گوید که من همین حالا هم در جایی دنج و زیبا زندگی می کنم و از آن راضی ام. بیشتر حرصها و آرزوهای انسان واقعی نیستند و الکی دور خود چرخیدن است. آرزوهای بیشتر مردم واقعی نیست و همین آرزوها نمی گذارد در واقعیت زندگی کنند و آنان مدام در حسرت زندگی ثروتمندان هستند. در حالی که خوشبختی واقعی این است که انسان در همان موقعیت زندگی کند و حتی اگر همان ثروتمند در موقعیت خودش نباشد، خوشبخت نخواهد شد.

کسی که زن است در همان موقعیت زن ، مراحل تربیتی را خواهد گذراند و کسی که مرد باشد هم در همان موقعیت مردانه  مراحل تربیتی را خیلی ساده تر خواهد گذراند و این طرح خداست و باید به آن اعتماد کرد. نود درصد کسانی که تغییر جنسیت داده اند، بعدا از این تغییر پشیمان شده اند ولی راه برگشتی ندارند. چندی پیش زنی ایرانی که تغییر جنسیت داده بود و در ظاهر به مرد تبدیل شده بود ، اعلام پشیمانی کرد و گفت که دنیای مردان با دنیای زنان خیلی متفاوت است و اقرار کرد که دنیای مردان به نسبت دنیای زنان، دنیای تنهایی است و زنان توانایی و تحمل چنین دنیایی را ندارند. این فرد در ظاهر خود را مرد نمایش میداد ولی او هنوز ماهیت روانش زن بود و نمیتوانست این را انکار کند. بنابراین موقعیتهایی که خدا برای زندگی ما در نظر می گیرد، بسیار بجاست.

قارون در یک مراسم جشن برای تفاخرو خودنمایی، زیور آلات خویش را به مردم مینمایاند؛ تعدادی از مردم میگفتند که قارون چقدر خوشبخت است، ای کاش ما هم مثل اوخوشبخت بودیم! این تصور مردم در مورد خوشبختی جالب است! هر آنچه که می بینند ، بی خبر از واقعیت و پشت پرده به خوشبختی تعبیر میکنند. در حالیکه خود قارون، ثروتش را بخاطر تفاخر و خودنمایی نمایش میداد و حس خودنمایی خویش را ارضا میکرد. قارون به ثروت خویش راضی نبود و از آن برای ارضای حس تفاخر و خودنمایی بهره می برد.  خودنمایی یک حس شیطانی است و قارون داشت یک حس شیطانی را در وجود خویش ارضا میکرد و اصلا تعداد گنجینه های خویش برایش مهم نبود و حتی تعدادش را هم نمیدانست. ولی مردم فقط در آنچه که میبینند قضاوت میکنند و واقعیتها را توجه نمیکنند. مثل یک معتاد که در حین مصرف مواد مخدر، نعشه میشود و حرفهای گنده گنده میزند. در این حالت مردم فکر میکنند که او چقدر داناست! در حالیکه فرد معتاد فقط دارد خودش را ارضا میکند و به آنچه که میگوید ایمان ندارد و عمل هم نمی کند.

بعد که خانه قارون و گنجهایش در زمین فرو رفتند، همان عده از مردم اینبار گفتند که: واى مثل اینکه خدا روزى را براى هر کس از بندگانش که بخواهد گشاده یا تنگ مى‏ گرداند و اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را هم به زمین فرو برده بود!

 این طرز تعویض رفتارها و گفتارها، نشان از این دارد که بشر تکلیفش را با خود مشخص نکرده است و هنوز نمیتواند بپذیرد که زمین محل آزمایش است. تعریف خوشبختی از نگاه بشر تبعید شده، بسیار متغیر است زیرا بشر به آنچه که می بیند توجه میکند و به آن حسادت می ورزد. در این جا بشر باز هم صفت شیطانی به اسم حسادت را در وجود خویش ارضا میکند. تمام تعبیرهای بشر از خوشبختی، از یک سری صفات شیطانی نشات میگیرد. ما در زندگی خویش در کره زمین، اگر صفات خوب مثل بخشش، گذشت، مهربانی، خوش خلقی و ... را در خود تقویت کنیم؛ در آن صورت به همان بهشت گمشده خویش بر میگردیم؛ اما اگر صفات شیطانی مثل بخل، حسادت، طمع، ریا، خودنمایی و ... را در خود تقویت کنیم؛ در آن صورت شایستگی به بهشت رفتن را نداریم . اگر این صفات شیطانی در انسان قوی شود، نیاز به آبیاری دارد و بشر را معتاد خویش میکند. و در آنصورت بشر در یک سیکل باطل صفات شیطانی گیر می افتد و خوشبختی معنایش را از دست میدهد. او بعد از مدتی متوجه میشود که به جای خوشبختی به یک سری صفات شیطانی، از جمله بخل، خودنمایی، ریا و ... روی آورده است. دقیقا به این خاطر خدا می فرماید که به زمین نچسبید و الا شیطان کاری میکند که در همان زمین قورت داده شوید.

آدمیزاد فکر میکند که اگر شغل خوب و مقام خوب و یا درآمد خوبی داشته باشد،در آنصورت خوشبخت میشود. او تصور میکند که اگر یک زوج خوب و فرزندانی داشته باشد، در آنصورت خوشبخت میشود و... ولی این آدمی که از این تصورات دارد، هفت میلیارد آدم دیگر را می بیند که بسیاری از آنان زن و فرزند دارند و مال و منال دارند. حتی لحظه ای به وضعیت آنان توجه نمی کند که آیا اینهایی که این امکانات و اموال را دارند، خوشبختند یا نه؟ اگر خوشبخت نیستند، به چه دلیل؟ بشر بعد از این همه تجربه و سابقه هنوز نمی خواهد قبول کند که خوشبختی واقعی فقط در گرو دل بستن به خداست و بس.  راز خوشبختی ما انسانها در جابجایی موقعیتهای زندگی نیست (فقیر ثروتمند شود و یا ثروتمند فقیر شود)، بلکه راز آرامش و خوشبختی ما در مشخص نمودن موقعیت خود نسبت به خداست.

 

الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿۲۸﴾

همان کسانى که ایمان آورده‏ اند و دلهایشان به یاد خدا آرام مى‏ گیرد آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مى‏ یابد (۲۸)

 

الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ ﴿۲۹﴾

کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند خوشا به حالشان و خوش سرانجامى دارند (۲۹)

 

اگر هدف زندگی ما ثروتمند شدن و یا چیزهای مادی باشد، از نظر قرآن باطل است. تنها هدف پرورش و رشد نفس است. پرورش و رشد نفس فقط در گرو دل بستن به خدا بوجود می آید و لاغیر. خدا رحمان و رحیم است و مهربانتر از پدر و مادر است. خدا از هرکسی نسبت به ما مهربانتر و حکیمتر است. خدا با روش زندگیی که برای ما انتخاب می نماید میخواهد که وِزر (بار گران) را از سرمان بردارد. وقتی ما نسبت به  موقعیت خویش ناراضی باشیم و ناسپاس باشیم در آنصورت بارمان را سنگین کرده ایم، طوری که پشتمان را خم میکند. پروردگار ما  با روشهای تربیتی خودش، میخواهد بار ما را سبک گرداند (وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ). او ما را آفریده است و بهتر از هرکسی توانایی های ما را می بیند.

 

أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿۱﴾

آیا براى تو سینه‏ ات را نگشاده‏ ایم (۱)

 

وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿۲﴾

و بار گرانت را از [دوش] تو برنداشتیم (۲)

 

الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿۳﴾

[بارى] که [گویى] پشت تو را شکست (۳)

 

وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿۴﴾

و نامت را براى تو بلند گردانیدیم (۴)

 

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿۵﴾

پس [بدان که] با دشوارى آسانى است (۵)

 

إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿۶﴾

آرى با دشوارى آسانى است (۶)

 

فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿۷﴾

پس چون فراغت‏ یافتى به طاعت درکوش (۷)

 

وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿۸﴾

و با اشتیاق به سوى پروردگارت روى آور (۸)

 

در هر موقعیتی باشی (فقیر و یا ثروتمند) کافیست که با اشتیاق  به سوی پرورگار روی آوری (وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ). راهی که خدا برای تربیت ما در نظر گرفته است، سبک و راحت است. اما اگر انسانها در امیال و آرزوها و رویاها فرو روند و رو به ناسپاسی  آورند، در آن صورت بارشان سنگین شده است و البته خودشان خبر ندارند.  بچه های خانواده های فقیر، بعد از بزرگ شدن، والدین خویش را مقصر اوضاع میدانند و به این ترتیب اصل ماجرا و واقعیت ماجرا را نفی میکنند و نسبت به والدین خویش ناسپاسی میکنند و این اشتباه محض است. منظور از احسان به والدین دقیقا همین معناست. انسانها نباید کوششها وتلاشهای والدین را بی نتیجه و بی تاثیر جلوه دهند. آزمایش آنها دقیقا این است که این موقعیت را ادامه دهند (أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ ).

 

وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ ﴿۱۴﴾

و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش به او باردار شد سستى بر روى سستى و از شیر باز گرفتنش در دو سال است [آرى به او سفارش کردیم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوى من است (۱۴)

 

قطعا بدانید که آرزو های مومنان این نیست که مثل آدمای ثروتمند شوند، بلکه آرزوها و دعاهای آنان این است که مورد غفران و رضایت خدا قرار گیرند.