اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و دوم)
روزه و استایل زندگی (بخش سوم)
یکی در مورد عشق نوشته بود که:
"من که در منجلاب عشق غرق شده ام ، هیچ جوره نمی توانم جلوی خودم را بگیرم... گویا قلبم از سنگ و در گوش هایم پنبه هست ، هیچ چیزی آرامم نمی کند و اعتیاد به عشق و خیالبافی های مربوط به آن مصرف دائمی ام شده است و با علم به غلط بودن این روش، هر کاری میکنم نمی توانم خودم را کنترل کنم و از دست آن نمی توانم خلاص شوم..."
این نوشته ثابت می کند که مفاهیم عشق ، مشکلات جدی در زندگی برای انسان پیش می آورد و مخصوصا محتواهای بعضی کانالهای مجازی اینچنین شکستهایی را برای انسان شدت می بخشند. نویسنده این پیام، به روش غلط خود واقف است ولی نمی داند چطوری از دست آن خلاص شود.
این جور مشکلات و گرفتاریها مربوط به تمام انسانهاست و راهنمایی های خدا برای نجات از این جور حالات است. خدای حکیم مهربان، انسان را تنها نمی گذارد و آن قادر متعال با دستورات ساده، می خواهد ما را از این غل و زنجیرها نجات دهد. این حالتهای روحی روانی، وقت آدمی را کامل میگیرد و جوری انسانها غل و زنجیر میشوند که انگار تمام دنیا روی سرشان آوار شده است. اهمیت این موضوع از آن جا مشخص میشود که مثلاً گاهی فرد بیکار است ولی وقت انجام هیچ کاری را ندارد، زیرا او در قسمتهای عقل و احساس خود سرش شلوغ است؛ مشغول عشق و خیال پردازی و چاکرا بازی و کارهای خیالی دیگر. این یک نوع طلسم و جادو است. آیا خدای حکیم راهکاری برای نجات از این حالات ارائه داده است؟ آدمی چطوری میتواند این کارها را قطع کند و این زنجیر را بشکند. قطعا خدای مهربان راهکار ساده ای برای نجات از این طلسم ارائه داده است.
یا گاهی افراد شب نشینی میکنند و دوست ندارند که بخوابند؛ آنها فکر میکنند که اگر بخوابند یک چیزی تمام میشود و یا یک ارتباطی تمام میشود. این همان کسب و دریافت هورمون و دوپامین ناری است. این نوع دوپامین توسط خیالبافی و مفاهیم عشق تولید میشود (دوپامین). خیال بافیها و عشق نوعی احضار اجنه و شیاطین است و این ارتباط ناشناخته نوعی حرف زدن و تعامل دوطرفه با اجنه و شیاطین است. اما انسان چطوری میتواند از این حالت دوری کند و خود را نجات دهد؟
خدای قادر متعال میداند که راز سلامتی جسمی و روانی انسان در چیست. لایه جسم خاکی ما، لایه ناری ما، لایه احساس و لایه تعقل چهار لایه مادی هستند که هر انسانی آن را داراست. وقتی از امساک و دوری جستن صحبت میشود، باید در هر چهار لایه اجرا شود و گرنه نمیتوان از مشکلات احساسی و عقلی و ناری رهایی پیدا کرد. گاهی آدمی نمیتواند با عقل و احساس خود، مشکلات مربوط به عشق و خیالپردازی را حل کند. عشق هم یک نوع خیال پردازی است، با این تفاوت که افراد به خود می قبولانند که مثلا واقعی است. یکی بود که ظرفش را می شکستند، ولی خیال میکرد که فردی که ظرفش را شکسته است، عاشقشه! این یک نوع خیالپردازی است.
اما این یک واقعیت است که این نوع خیالپردازی ها گاهی آنقدر سنگین و جدی و قابل باور میشود که به سادگی نمیتوان از دست این نوع خیالپردازی ها نجات پیدا کرد و آدمی به آن معتاد میشود. ما برای رهایی از این حالت، باید خودمان را جوابگو کنیم و تعهدی برای خود ایجاد کنیم. همانطور که اگر شما یک روز روزه ماه رمضان را عمدی بخورید، باید تاوان سنگینی پس بدهید که در قرآن هم ذکر شده است. به ازای هر روز شکستن عمدی روزه ماه رمضان، باید ۶۰ روز متوالی روزه بگیرید و یا ۶۰ نیازمند را اطعام دهید. با این تاوان سنگین، دیگر کسی به فکر خوردن عمدی روزه نیست. اما آیا روزهدارها برای لایههای احساس و عقل خود هم چنین تاوانی را حاضرند بپردازند؟ لایه احساس و عقل هم خوراک دارند. خوراک آنها عشق و خیالپردازی است. تقریبا تمام افرادی که روزه اند، شکم خود را از خوردن منع میکنند و آن را اجرا میکنند؛ حتی اگر کسی آنها را نبیند. این خیلی خوب است. اما آیا همین فرد در لایه عقل و احساس خود هم، روزه نگه میدارد و خیال پردازی و مسائل عشق را بر خود ممنوع میکند؟ و اصلا چطور اینها را بر خود منع کند؟
شنوایی ما بر بینایی ما مسلط است. با یکی احوال پرسی می کنید او شما را نگاه میکند اما فکرش جای دیگریست، اما اگر او را صدا بزنید، متوجه میشود و توجهش به شما جلب میشود و به این طریق شنوایی بر بینایی مسلط است. اما اگر نتوانید با صدا زدن او را متوجه کنید باید به او دست بزنید و با حس لامسه توجه او را جلب کنید. این دو مثال ثابت میکند که شنوایی بر بینایی تسلط دارد و همچنین لامسه بر شنوایی تسلط دارد. یعنی هر چقدر که ما به لایه فیزیکی و قابل لمس تر نزدیکتر شویم احتمال بیدار شدن بیشتر است. سرعت نور (بینایی) از سرعت صوت (شنوایی) بیشتر است و سرعت صوت هم از حرکت دست (حرکت بدنی) بیشتر است.
به همین طریق کسی که در خیال پردازیها و مسائل عشق غرق شده است، اگر بخواهد از این حالات بیرون بیاید و خود را نجات دهد، برای انجام این کار باید از لایههای فیزیکیتر و قابل لمس تر شروع کند. کسی که در خیال پردازی و مسائل عشق خیلی غرق شده است، نمیتواند این مشکل را به سادگی ترک کند و او بهتر است که ترک این ممنوعیت را از ممنوعیتی بر لایه فیزیکی و جسمی خود شروع کند؛ یعنی روزه بگیرد. دستوراتی که خدای مهربان به ما داده است، راه حل همه مشکلهاست. آن قادر متعال همه راه حلها را فرموده است، فقط باید اجرا شود.
در روزه جسم او امساک میکند و او در این حالت میتواند این امساک را به عقل و احساس خود هم تاثیر دهد و به این طریق خود را از تسلط احساسی و عقلی و ناری نجات دهد. زیرا او بدون روزه جسمانی قادر به امساک در لایه عقلی و احساسی خود نیست و پس بهتر است که آن را از جسم خود شروع کند. ما هیچ وقت روزه جسمی خود را نمیشکنیم و پنهانی در آشپزخانه غذا نمیخوریم. این یک عهدی است که آن را رعایت میکنیم. برای نجات از دست شیاطین باید همین عهد را در مورد لایههای عقل و احساس خود هم اجرا کنیم و این کار باید از لایه جسم شروع شود. این نوع عهد، بسیار بازدارنده است. وقتی شما روزه می گیرید و لایه جسمی خود را از خوراکیهای مختلف دور نگه می دارید و امساک می کنید؛ یک پله به بالا حرکت کرده اید و همین حرکت را ادامه میدهید و همین امساک را بر لایه عقل و احساس و لایه ناری خود اجرا می کنید. از ما حرکت، از خدا برکت. برای نجات از دست خیال پردازی و مسائل عشق و چاکرا بازی، باید امساک را از لایه جسم شروع کنیم. بعضی باتری ها میخوابند که با یک شوک دوباره به کار می افتند. روزه و امساک در لایه جسمانی مثل شوک وارد کردن به باتری خوابیده است که باعث به وقوع پیوستن عهد در لایه های عقل و احساس میشود.
در آتش سوزی های جنگلها و دشتها، آتش نشان ها کار جالبی انجام میدهند. آنها برای جلوگیری از نفوذ آتش سوزی به سایر نقاط دشت و یا جنگل، محوطه دور و بر آتش سوزی را به اندازه یک متر میسوزانند، تا جلو سرایت آتش به سایر نقاط را بگیرند. این کار یک نوع امساک و حرکت است برای جلوگیری از گسترش بیشتر آتشسوزی و در نهایت خاموش کردن آن. برای جلوگیری از خیال پردازی ها و متوقف کردن آن، باید از امساک جسمی شروع کرد و این یک نوع مهندسی معکوس است که خدا آن را در روزه برای ما گذاشته است. ما به همین خاطر به آن مهندسی معکوس میگوئیم زیرا ما قاعدتا باید از لایه های بالایی (عقل و احساس)، لایه جسمی خود را از مشکلات و بیماریهای جسمی دور کنیم و این روش خیلی ساده تر و معقولانه تر است. اما گاهی لایه بالایی آتش می گیرد و نمیتوان آن را خاموش کرد (عشق یک نوع دیوانگی است که لایه های عقل و احساس را آتش میزند). به این طریق مهندسی معکوس میکنیم و به وسیله و کمک گرفتن از لایه جسمی، لایه های بالایی را نجات میدهیم. روزه ماه رمضان مهندسی معکوس است برای نجات لایه های عقل و احساس و ناری.
خوشبختانه ماه رمضان نزدیک است و ما باید منتظر روزه این ماه باشیم تا که بتوانیم خود را از آتش سوزیها و مشکلات لایه های بالایی نجات دهیم. به همین خاطر باید بدانیم که روزه بعد از نماز مهمترین رکن دین است و حتی شاید به اندازه نماز مهم باشد. کنترل تغذیه در لایه جسمانی آنچنان مهم است که بطور قطع به یقین می توان گفت که با تغذیه میتوان کل جریان زندگی را عوض کرد. یک جایی خواندم که بعضی مردم در یک کشور خارجی، یک قطعه پلاستیکی روی زبان نصب میکنند تا که مجبور شوند کمتر بخورند و لاغر شوند و یا خیلی ها عمل کوچک کردن معده انجام میدهند تا که کمتر بخورند. وقتی آدمی به این راه حلهای خطرناک و در عین حال مسخره فکر میکند، متوجه اهمیت موضوع میشود که مهمترین اعتیاد در جامعه جهانی، عدم کنترل تعذیه و پرخوری است.
در میان بسیاری از مسلمانان، دید غلطی در مورد خوردن وجود دارد، مردم با این توصیه بزرگ میشوند که : طبق سنت، بشقاب غذا را کامل تمام کن. یعنی هر مقدار از غذا که به شما داده میشود را باید تا آخر بخورید و به اصطلاح طبق سنت عمل کنید! این جمله های غلط دقیقا برخلاف فرموده قرآن است که می فرماید بخورید و بیاشامید و زیاده روی نکنید.
یک جایی در فضای مجازی، جمله ای دیدم ولی یادم نیست از چه کسی بود. او جمله درستی گفته بود:
انسان تنها زمانی میتواند خوشحال و شاد باشد که فکر نکند هدف از زندگی ، خوشحال بودن است.
این جلمه را میتوان به خوردن هم تطبیق داد. هدف از خوردن لذت بردن و پرکردن شکم نیست، بلکه هدف از خوردن برآورده کردن نیازهای بدن است و البته در این مسیر، لذت هایی هم خواهد بود.
دو دید و بینش در مورد خوردن وجود دارد:
1- برآورده کردن کالری و سایر مواد مورد نیاز بدن
2- پر کردن اعضاء داخلی بدن مثل معده و کبد و کلیه و روده و ...
یکی از خصوصیات خوردن در جهنم؛ پرشدگی بیش از حد است. همانطور که آیه می فرماید: فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ = پرشدگی بیش از حد
برآورده کردن سیری؛ به آن معنا نیست که آنقدر بخورید که دیگر جا نشود. بلکه به آن معناست که نیازهای اصلی بدن برآورده شود.
فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿۶۶﴾ پس [دوزخیان] حتما از آن مى خورند و شکمها را از آن پر مى کنند (۶۶)
ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِیمٍ ﴿۶۷﴾ سپس ایشان را بر سر آن آمیغى از آب جوشان است (۶۷)
ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ ﴿۶۸﴾ آنگاه بازگشتشان بى گمان به سوى دوزخ است (۶۸)
إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءَهُمْ ضَالِّینَ ﴿۶۹﴾ آنها پدران خود را گمراه یافتند (۶۹)
فَهُمْ عَلَى آثَارِهِمْ یُهْرَعُونَ ﴿۷۰﴾ پس ایشان به دنبال آنها مى شتابند (۷۰)
وَلَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ ﴿۷۱﴾ و قطعا پیش از آنها بیشتر پیشینیان به گمراهى افتادند (۷۱)
گرسنگی کشیدن در رماه رمضان، ضد بیماری است. سلولهای سرطانی پرمصرف هستند و اما در حین گرسنگی، اولین سلولهایی که از بین میرود، همین سلولهای پرمصرف هستند. مصرف مداوم و زیاد کربوهیدارت و قندها، مقدار هورمونها را از حالت تعادل خارج میکند و برای دفعات بعدی، تنظیمات سیری و گرسنگی در بدن به هم می خورد. گاهی بدن گرسنه نیست و نیازی به موارد غذایی ندارد ولی فرد حس گرسنگی بهش دست داده است؛ زیرا هورمونها تنظیمات خود را از دست داده اند و نامیزان شده اند. روزه هورمونها را دوباره تنظیم میکند.
ما در طول سال، نیازهای کاذب زیادی برای خود درست می کنیم. خیلی از این نیازها، حتی مضر و بیهوده هم هستند. هر چیزی را نگاه می کنیم، هر چیزی را گوش می دهیم، هر چیزی را تصور می کنیم و ... یکی دیگر از معانی امساک این است که خود را از نیازها و عادات کاذب دور کنیم. روزه ماه رمضان فرصت بسیار مناسبی است تا که این تمرین را روی خود اجرا کنیم و از نتیجه آن لذت ببریم. این نیازهای کاذب اگر بعد از یک سال دور ریخته نشوند، موجب بیماریهای روانی خواهند شد. خدا بیخودی دستور روزه داری نمی فرماید. معنای ساده روزه، گرسنگی دادن به بدن است ولی در معانی بالاتر گرسنگی دادن به تمام زالوهایی است که از بدن شما تغذیه میکنند.
آن قادر متعال میداند که راز سلامتی انسان در چیست. لایه جسم خاکی ما، لایه ناری ما، لایه احساس و لایه تعقل چهار لایه مادی هستند که هر انسانی آن را داراست.
در حین روزه باید مواظب این چهار لایه مادی هم باشیم. با مدیتیشن ، خیالپردازی و چاکرابازی برای لایه ناری خود تغذیه فراهم نکنیم. لایه ناری مثل لایه جسمی، غذا نمی خورد، بلکه تغذیه او از طریق مدیتیشن، خیالپردازی، عشق، چاکرابازی، آهنگهای آلفایی و غیره بدست میاید. باید مواظب لایه احساس خویش باشیم که احساسات خود را کنترل کنیم و آن را با آهنگهای چرت و پرت پر نکنیم. عقل خود را هم تمیز نگه داریم. روزه فرآیند پاکسازی از پایین به بالاست؛ برخلاف تغذیه معنوی که از لایه بالایی به پایین است.
بنابراین روزه واقعی، روزه تمام چهار لایه مادی ماست. ماه رمضان به معنای واقعی تعمیرگاه سالانه کالبدهای ماست. زیرا این چهار لایه برهم تاثیر میگذارند و تاثیر گذارند. در قسمتهای قبل ثابت شد که وقتی معنویت غلط بکار می بریم، درتولید بیماری جسم ما تاثیرگذار است. وقتی معنویت غلط و تضاد در لایه های بالایی بوجود آیند، این تضادها بعد از مدتی روی جسم ما نمودار خواهند شد و به بیماری جسم خاکی تبدیل میشوند. بنابراین وقتی روزه می گیریم، باید در هر چهار لایه مادی روزه بگیریم. همانطور که در مورد جسم خاکی خود، از خوراندن غذا امساک می کنیم، باید از خوراندن مدیتیشن، خیالپردازی، احساسات افراطی و منطق غلط به خود هم امساک کنیم.
حتی این مورد در رابطه با غسل و وضو هم صادق است. وقتی غسل می کنیم، باید هر چهار لایه را غسل کنیم. یعنی در حین غسل، ابتدا بدن جسمی خود را می شوییم؛ در همان حال باید لایه ناری خود را از هم از انواع مدیتیشن، خیالپردازی و لایه عقل و احساس خود را از انواع احساسهای غلط و توهمی بشوییم. این در مورد روزه هم صادق است. هر چیزی را به احساس تبدیل نکنیم و مقداری از بروز احساسات امساک کنیم و همچنین از چاکرابازی های ناخواسته دوری کنیم.
هدف از رمضان، فقط گرسنگی کشیدن نیست؛ بلکه سوزاندن خیلی چیزهاست که در لایه جسم خاکی، ناری و عقل و احساسات هم انباشته شده است و اضافی است. کلمه رَمَضان در عربی مشتق از ریشه «رَمَض» به معنای شدّت حرارت و به معنای سوزانیدن است. سلولهای بدن ما مواد اضافی زیاد دارند که مصرف نشده است و در این ماه مصرف و سوزانده میشوند. بدن ما چربی های زیادی احتکار میکند که در این ماه سوزانده میشود. راز سلامتی جسم خاکی ما در این سوزاندن است. این سوزاندن مربوط به لایه ناری و عقل و احساسات هم هست. باید احساسات اضافی و کنترل نشده و مفاهیم عشق را هم سوزاند. طمع و زیاده خواهی و احتکار به بدن ما هم سرایت میکند. بعضی ها خیلی لباس دارند ولی توی عمرشان هیچ استفاده ای نکرده اند. این مساله برای جسم ما هم رخ میدهد. هدف از روزه، فقط گرسنگی نیست و بلکه هدف بسیار مهمتری پشت آن خوابیده است. مصرف مواد انباشته شده در بدن و پاکسازی چهار لایه مادی، جزو هدف اصلی روزه ماه رمضان است. غم و اندوه یک نوع احساسات افراطی هستند. سرخوشی بیش از حد هم یک نوع احساسات افراطی هستند. روزه باید این نوع احساسات غلط را بسوزاند. آدمیان باید احساسات واقعی (طبیعی) خود را بروز دهند و آن را مصرف کنند. مثلا در مقابل آیات و نشانه های خدای رحمان به سجده افتند و گریه ها و خوشحالی های خود را در اینجا بروز دهند و آن را مصرف کنند و این هم خودش نوعی سوزاندن خوب است. در کل فلسفه روزه ماه رمضان این است که در این ماه چیزهایی که بصورت احتکار شده داری، استفاده کنی و آن را برای بعد انبار نکنی. خیلی از مردم که روزه نمی گیرند، بعدا مجبور میشوند که با اعمال جراحی، چربی های اضافی را بردارند. اما در فرآیند روزه، سلولهای ضعیف زنده میشوند و سلولهای سرطانی که به نوعی اضافی هستند، میسوزند و از بین میروند.
روزه یک کتاب است. کتاب یعنی نوشته شده. وقتی خدا می فرماید کتب علیکم الصیام یعنی روزه یک امر و دستور کتبی است. دستور کتبی را باید حتما انجام داد و حتی اگر سختی هایی داشته باشد و برخلاف مرام و مسلک شما باشد، باز باید انجام داد. این همان سوزاندن است.
وقتی دو نفر زیاد با هم صحبت کنند، بعد از مدتی چیزی برای گفتن ندارند و در نتیجه رو به غیبت می آورند. پرخوری هم اینطوری است که به بدن ما آسیب میرساند. علائم سیری و گرسنگی در بدن ما بعد از یازده ماه به هم میریزد و بدن ما بدون آن که بدانیم، بیخودی دستور گرسنگی و یا سیری میدهد و بیشتر چاقی ها و بیماریها از این ناشی میشوند. مثلا موقع افسردگی، علائم گرسنگی از طرف بدن ما صادر میشود که نشان از عدم تنظیم بدن دارد و این یعنی بدن ما سنسور تشخیص گرسنگی و سیری اش به هم ریخته است. اما روزه تمام اینها را دوباره به حالت دفالت بر می گرداند. که اگر مثلا سنسور دوپامین به هم بریزد، آدمی دچار گرسنگی کاذب و یا سیری کاذب میشود.
روزه برای پیدا کردن یک تمایل است که خدا در مورد آن بسیار شدید هشدار داده است. خدای مهربان به کسانی که به غذاهای مسکینانه تمایل ندارند، شدیدا هشدار داده است (وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ). باید در این دنیا کاری کنیم که به این نوع غذاها حض و تمایل پیدا کنیم. تنها راه چاره ، روزه داری است. در روزه داری معمولا ساده ترین غذاها هم خوشمزه میشوند و این نوع حس خیلی خوب است.
إِنَّهُ کَانَ لَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ ﴿۳۳﴾ چرا که او به خداى بزرگ نمى گروید (۳۳)
وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳۴﴾ و به طعامهای مسکینانه تمایل ندارد (۳۴)
فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هَاهُنَا حَمِیمٌ ﴿۳۵﴾ پس امروز او را در اینجا حمایتگرى نیست (۳۵)
وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ ﴿۳۶﴾ و خوراکى جز چرکابه ندارد (۳۶)
لَا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ ﴿۳۷﴾ که آن را جز خطاکاران نمى خورند (۳۷)
هر فردی باید خودش را متقاعد کند که به غذاهای ساده و بی مزه و کم امکانات و مسکینانه تمایل پیدا کند. این مساله آنقدر مهم است که خدای مهربان همین آیه را در جای دیگری هم ذکر فرموده است. دین در قرآن به معنای بینش و سبک زندگی است. خدا در آیه می فرماید (أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ ) آیا کسی که دین را رعایت نمی کند را دیده ای؟ در آیه بعدی نتیجه رعایت نکردن را بیان فرموده است: نتیجه رعایت نکردن دین، راندن یتیمان از خود و عدم تمایل به غذاهای مسکینانه است.
أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ ﴿۱﴾ آیا کسى را که دین را دروغ مى خواند دیدى (۱)
فَذَلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ ﴿۲﴾ این همان کس است که یتیم را بسختى مى راند (۲)
وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳﴾ و به خوراک مسکینانه ترغیب نمى کند (۳)
آیه وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ معنای مهمتری هم دارد. طعام علاوه بر غذا، به معنای فیدبک هم هست. فیدبک یعنی نتیجه عمل. بعضی مواقع آدمی کارش به جایی میرسد که فیدبک کارهایش به او لذت نمی دهد. در این حال طَعَامِ الْمِسْکِینِ یعنی فیدبک کارهای ساده. مثلا از اینکه بعد از غذا خوردن شکرگزاری کند، عارش می آید و به این طریق فیدبک کارها و امور روزانه خود را از دست میدهد. زیرا فیدبکهای ساده به او لذت نمی دهد. در حالی که کسب معنویت در گرفتن همین فیدبکهای ساده است. در هر کاری که انجام می دهیم، سعی کنیم به فیدبکهای معمولی و ساده رضایت دهیم و گرنه نا امید و سرخورده میشویم. گاهی یک مسافرت ساده و کم هزینه میتواند فیدبک ساده و در عین حال موثری برای ما داشته باشد. ما به این فیدبکها در امور روزمره خود نیازمندیم و باید بگیریمش. اینها همان کردار نیک هستند که معنویت ما را تغذیه میکنند. بعضی افراد به فیدبکهای معمولی راضی نیستند و آنها برای گرفتن فیدبک مجبورند که هزینه های زیادی بکنند و به این طریق بر خود و جامعه خود فشار وارد میکنند. سبک زندگی غلط اگر ادامه یابد و مداوم باشد، آدمی را مایوس و نا امید میکند. به همین راحتی.
اگر ما به فیدبکهای ساده زندگی رضایت ندهیم و آنها را نگیریم، به مرحله نا امیدی و یاس در زندگی خواهیم رسید. ردپای خودکشی در مراحل زندگی افرادی که خودکشی میکنند، به یکباره بوجود نمی آید و آنها یهویی خودکشی نمی کنند، بلکه سبک و استایل زندگی آنها را به آن سمت میبرد. آنها با خودکشی خود، میخواهند یک موفقیت بدست آورند و یک فیدبک بگیرند. آنها خودکشی را یک موفقیت برای خود به حساب میاورند. یادداشت کسی که خودکشی کرد: "هرچه فکر میکنم ادامه دادن به این زندگی بیهوده است. من یک میکروب جامعه شدهام، یک وجود زیانآور."
اگر چه زندگی در این دنیا و مخصوصا شرایط فعلی خیلی گل و بلبل نیست ولی مشکل از این است که انسانها خودشان را علامه دهر میدانند و فکر میکنند که چهارچوب کلی زندگی خویش را درست ترسیم کرده اند و در نهایت در آن چهارچوب من در آوردی به نتیجه میرسند که نمیتوانند خودشان را نجات دهند و تصمیم به خودکشی می گیرند. آنها خودکشی را یک موفقیت برای خود بحساب میاورند. نویسنده های بزرگی، که خیلی هم در نوشتن توانا بودند، کارشان به جایی کشید که خودکشی را تنها موفقیت زندگی خود دانستند. آنها فیدبک درستی از زندگی خود نگرفتند (در حالی که فیدبکهای ساده زیادی در کنار آنان وجود داشت) و به این طریق خود را به درد بزرگی دچار کردند و از استعداد و توانایی های خود بدرستی بهره نبردند.
هر وقت گرگ خون بخورد، دردنده تر میشود. مصرف کردن زیاده از حد، کار را خرابتر میکند. دلیل آدمخواری ها در طول تاریخ، زیاده روی در خوردن خون و گوشت و جگر و سایر غذاهای خوشمزه بوده است. در قرآن سوره مائده آیه سه وقتی خدای حکیم در مورد حرام کردن انواع گوشتها صحبت می فرماید، در پایان می فرماید که : الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا یعنی اسلام را به عنوان روش و شیوه زندگیتان انتخاب کردم. در اینجا خیلی واضح میتوان فهمید که دین به معنای سبک و روش و شیوه زندگی و لایف استایل است.
حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۳﴾
بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد و [حیوان حلال گوشت] خفه شده و به چوب مرده و از بلندى افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد مگر آنچه را [که زنده دریافته و خود] سر ببرید و [همچنین] آنچه براى بتان سربریده شده و [نیز] قسمت کردن شما [چیزى را] به وسیله تیرهاى قرعه این [کارها همه] نافرمانى [خدا]ست امروز کسانى که کافر شده اند از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیده اند پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] روش زندگی برگزیدم و هر کس دچار گرسنگى شود بىآنکه به گناه متمایل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد] بى تردید خدا آمرزنده مهربان است (۳)
خدای حکیم در اینجا مفهوم اسلام را تعریف فرموده است. بنابراین کسی که این دستورات خدا در مورد تغذیه را رعایت نمی کند، در واقع دین اسلام را قبول ندارد و شیوه و سبک زندگی دیگری برگزیده است. خدای مهربان بر ما انسانها منت می گذارد و بهترین و ساده ترین راه حل را برای طی و گذراندن مشکلات دنیای فانی طراحی فرموده است. به همین خاطر او خودش میفرماید که من این روش را برای شما بر گزیدم (وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا). روشی که خدا برگزیند، بسیار کارا و موثر است. چه کسی بهتر از خدای مهربان که روش زندگی را برای ما انتخاب کند. معنای تسلیم همین است. ما در این مورد باید تسلیم خدای یکتا شویم. خدا سرآمد تمام علوم است. وقتی یک گوشتی را حرام میکند، حتما هزاران دلیل علمی پشت آن است و اگر انسان جاهل هنوز به آن دلایل نرسیده است، دلیل بر اشتباه بودن نظر خدای عالمیان نیست؛ بلکه دلیل بر خام بودن و جهالت انسان است. بهتر است که بعضی انتخابها را به پروردگارمان وا گذاریم. انسان سعی دارد که انتخابها را خودش انجام دهد و در نتیجه اشتباهات فوق العاده بزرگی میکند و در طول زمان زندگی مسخره ای خواهد داشت و همین تصمیمات جاهلانه باعث ایجاد شرایط آخر الزمانی خواهد شد. چیزی که خدا به آن رضایت داده است، خیلی زیباتر و دلپذیرتر و کاراتر است.
یک بدنساز بعد از مدتی ممکن است نتواند روزه بگیرد. او با آنکه قوی است ولی قادر به تحمل گرسنگی و پایین آمدن هورمونهای بدنش نیست. ما باید طوری زندگی کنیم که روزه مان به هم نخورد. بنابراین استایل زندگی و سبک ورزش خود را طوری انتخاب کنیم که بتوانیم ادامه دهیم و روزه خود را از دست ندهیم. همانطور که گفته شد روزه یک کتاب است و این کتاب باید استایل زندگی ما باشد. در سال، یک ماه به این امر اختصاص می دهیم. وقتی یک بدنساز به حالتی میرسد که دیگر نمیتواند روزه بگیرد، یعنی سبک ورزیش غلط و افراطی بوده است و در آینده برایش دردسرساز میشود. نماز و روزه کتاب هستند و ضروری و اینها را نباید یک آپشن بحساب آورد. ما باید زمانبندی خواب و بیداری خود را طوری تنظیم کنیم که بتوانیم نمازمان را بجا آوریم و آن را از دست ندهیم. کسی که تا ساعت یک و دو نصف شب نمی خوابد و فیلم نگاه میکند، قطعا نمازهایش را از دست میدهد و این سبک و استایل غلطی است. روزه بهترین فرصت جهت تصحیح این استایلهای غلط است و همچنین روزه بهترین فرصت برای تصحیح لایه های بالایی است.
آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی و یک)
آخر الزمان (قسمت بیست و پنجم)
سرزمین شیر و عسل (بخش 2)
در تورات بیان شده است که پیامبران بنی اسرائیل همیشه مردم را به سرزمینی که شیر و عسل در آن جاری است، وعده میداده اند. سرزمین شیر و عسل نمایانگر سرزمینی است که دارای فراوانی و برکات است. به همین خاطر آنان، در آن موقع سرزمین عدن را سرزمین شیر و عسل می نامیدند. شیر نماد غذاهای مغذّی و عسل نماد شیرینی و شفاست. عدن همان بهشت گمشده است که تمام آئینها دنبالش بوده اند. بهشت گمشده زمینی در آئینهای مختلف همیشه مطرح بوده است و همیشه مردم دنبال این بهشت گمشده بوده اند تا دوباره آن را پیدا کنند و یا دوباره آن را احیا کنند. یهودیان، اورشلیم را به عنوان پایتخت این بهشت گمشده معرفی کردند. اورشلیم (Jerusalem) از دو کلمه اور و شلیم تشکیل شده است. اور به معنای شهر و یا خانه و شلیم هم به معنای سلام، امنیت، آرامش است. در زبان عبری حرف " س" را " ش" تلفظ می کنند بنابراین شلیم همان واژه ی " سلیم " عربی است. همانطور که می بینیم، حتی پایتخت این بهشت گمشده، به عنوان شهر آرام، شهر سلام، شهر امن معرفی شده است. معادل عربی اورشلیم، دارالسلام است یعنی خانه امن.
اشتباهی که احزاب مختلف میکنند این است که آنها همگی آمال و وعده ها و سایر آرزوهای خود را در آنجا میخواهند بیابند و همگی به قدس هجوم می برند تا به بهشت و یا وعده های گمشده و مقصود خود برسند. هم اکنون این منطقه شده است چهارراه و میدان جنگهای مذهبی. حال آنکه خدای حکیم و مهربان هیچوقت چنین چیزی مدنظرش نبوده است و هیچوقت وعده سرزمین خاصی الی الابد را به کسی نداده است. برای اثبات این مورد توجه شود که خدای حکیم در قرآن از یک شهر دیگر در زمان پیامبر محمد به عنوان شهر امن (مکه آن روز) یاد میکند.
وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ ﴿۳﴾ و این شهر امن [و امان] (۳)
و البته این آیه به آن معنا نیست که شهر مکه همیشه امن خواهد بود. در تاریخ هم ثابت شده است که بارها در این شهر جنگهای زیادی رخ داده است. بنابراین لفظ (الْبَلَدِ الْأَمِینِ ) برای شهر مکه بطور دائم مصداقیت ندارد. به همین خاطر خدای مهربان لفظ ( وَهَذَا = و این ) را برای اشاره به این شهر استفاده میکند. هَذَا در عربی برای اشاره به نزدیک استفاده میشود. توجه شود که ممکن است اشاره به نزدیک مکانی و یا نزدیک زمانی مد نظر آیه باشد. بنابراین تا زمانی که پیامبر محمد آنجا بود و پیروانش مطیع دستورات قرآن بودند و آن را بدرستی اجرا میکردند، شهر مکه امن بود و به نوعی اورشلیم زمان خود بود؛ اما از زمانی که این موارد رعایت نشود، دیگر صفت امنیت و آرامش برای هیچ شهری بکار نمی رود و از آن سلب میشود. این ثابت میکند که هر شهر و مکان دیگری هم میتواند امن و آرام باشد و هر شهر و سرزمینی میتواند سرزمین شیر وعسل باشد ، مادامی که مردمان آنجا پندار، کردار، گفتار شان نیک باشد و طبق شرایط رحمانی زندگی کنند و مردم از شرک، کفر، گرانفروشی، کم فروشی، اسراف، شهوات و ... دوری کنند.
بنابراین هیچ شهر و مکانی نمیتواند تا ابد صفت امنیت و آرامش و صفت "شیر و عسل در آن جاری است" را با خود حمل کند. امنیت و آرامش یک شهر بستگی به مردمان آن شهر دارد و هیچ خاصیت جادویی و ثابتی برای حفظ امنیت وجود ندارد. توجه شود که هیچ شهر و مکانی خاصیت جادویی و ابدی برای امنیت و آرامش ندارد. این مورد در طول تاریخ هم بارها ثابت شده است که شهر اورشلیم دوره های مختلفی را گذرانده است و انواع و اقسام مردمان، پادشاهان ظالم و ناعادل و جادوگران را به خود دیده است و بنابراین هیچ تضمینی برای امنیت مکان خاصی روی زمین وجود ندارد و نداشته است و نخواهد داشت. بنابراین اینکه مردم به آنجا هجوم ببرند تا به سرزمین شیر و عسل دست یابند، از اساس بی ربط است. هر کس هر جا زندگی میکند، باید برای برقراری امنیت در همانجایی که زندگی می کند، تلاش کند و هیچ سرزمینی با خاصیتهای جادویی وجود ندارد. هر سرزمینی که به آن خاصیت جادویی نسبت داده شود، به محل جمع شدن دیوها و شیاطین تبدیل میشود. به همین خاطر است که گروهها و احزاب و مذاهب مختلف در سرزمین اورشلیم قرنهاست با هم می جنگند و خونریزی های زیادی در آنجا میشود. آنها همگی، آمال و مقصود خویش را در آنجا جستجو میکنند.
خدای مهربان در زمان پیامبر ابراهیم برای ابطال این موارد، فرزند دیگر او (اسماعیل) را به بیابانی بی آب و علف فرستاد تا این شک و شبهه ها و تصورات را باطل کند. اساسا موضوع اورشلیم و قدس برای فریب و انحراف توجه از موضوع اصلی مطرح شده است و به یک جادو تبدیل شده است. موضوع اصلی این است که مردم باید طبق نظام رحمانی زندگی کنند و محل زندگی خویش را بدرستی به سمت امنیت و آرامش ببرند و آن را به اورشلیم جدید تبدیل کنند. اگر به معنای دقیق اورشلیم دقت کنیم، در زبان عبری حرف " س" را " ش" تلفظ می کنند بنابراین شلیم همان واژه ی " سلیم " عربی است و هم خانواده اسلام و سلامت و تسلیم است. اسلام اسم دینی است که خدا از اول خلقت آدم تا قیامت، برای بشر نازل نموده است. هر جا دستورات خدا که همان اسلام است، رعایت شود، به سرزمین شیر و عسل تبدیل میشود.
خدای مهربان در قرآن از سرزمینی صحبت میکند که در زمان سلیمان، برکت در آن قرارداده بود (الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا).
وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عَالِمِینَ ﴿۸۱﴾
و براى سلیمان تندباد را [رام کردیم] که به فرمان او به سوى سرزمینى که در آن برکت نهاده بودیم جریان مى یافت و ما به هر چیزى دانا بودیم (۸۱)
وَمِنَ الشَّیَاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَیَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَلِکَ وَکُنَّا لَهُمْ حَافِظِینَ ﴿۸۲﴾
و برخى از شیاطین بودند که براى او غواصى و کارهایى غیر از آن میکردند و ما مراقب [حال] آنها بودیم (۸۲)
اما این برکت، همیشگی نبوده و نیست و بستگی به عملکرد مردمانش دارد. در زمان پیامبر سلیمان تا وقتی که مردم صادق و متقی بودند، برکت در آن شهر بود. خدا شهرها و جاهای دیگری را هم در طول تاریخ برکت داده است. همانطور که در آیه زیر می فرماید. در این آیه از لفظ (الْقُرَى= شهرها) بصورت جمع استفاده شده است و می فرماید که شهرهایی که در آنها برکت نهاده بودیم (الْقُرَى الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا). بنابراین برکت قراردادن برای یک مکان، بسته به عملکرد مردمان آن دارد و هیچ سرزمینی خاصیت جادویی ندارد. هر جا نخل یکتاپرستی کاشته شود، همانجا به محل امن و یا سرزمینی که شیر وعسل در آن جاری است، تبدیل میشود.
وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّامًا آمِنِینَ ﴿۱۸﴾
و میان آنان و میان آبادانیهایى که در آنها برکت نهاده بودیم شهرهاى متصل به هم قرار داده بودیم و در میان آنها مسافت را به اندازه مقرر داشته بودیم در این [راه]ها شبان و روزان آسوده خاطر بگردید (۱۸)
برکت و یا عذاب بسته به عملکرد مردمان یک سرزمین و یا یک شهر دارد. موجودیت یک سرزمین نمیتواند از عذاب و گناهان قوم ساکن در آن بکاهد. خدای مهربان برای توجیه این مورد، در سه آیه زیر، پشت سر هم از عبارت أَهْلَ الْقُرَى استفاده می فرماید. در اولی می فرماید که اگر مردمان شهرها ایمان آورند (پندار نیک) و به تقوا بگرایند (کردار نیک)؛ قطعا برکاتى از آسمان و زمین برایشان مى گشاییم. اما در دو آیه بعدی امنیت را برای مردمان همین شهرها نفی میکند و می فرماید: آیا ساکنان شهرها از عذاب الهی ایمن شده اند؟
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ﴿۹۶﴾
و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند قطعا برکاتى از آسمان و زمین برایشان مى گشودیم ولى تکذیب کردند پس به [کیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم (۹۶)
أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا بَیَاتًا وَهُمْ نَائِمُونَ ﴿۹۷﴾
آیا ساکنان شهرها ایمن شده اند از اینکه عذاب ما شامگاهان در حالى که به خواب فرو رفته اند به آنان برسد (۹۷)
أَوَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَهُمْ یَلْعَبُونَ ﴿۹۸﴾
و آیا ساکنان شهرها ایمن شده اند از اینکه عذاب ما نیمروز در حالى که به بازى سرگرمند به ایشان دررسد (۹۸)
بنابراین هیچ شهری و منطقه ای، از نظر خدا امن نیست، مگر اینکه مردمانش پندار نیک و کردار نیک داشته باشند. اگر چه اورشلیم اهمیت تاریخی ویژه ای دارد و محل تبلیغ پیامبران بوده است؛ حتی با توجه به این مساله، باز هم امنیت در گرو عملکرد مردمان آن منطقه است. یهودیان برای دستیابی به این شهر، حتی ربا و رشوه هم میدادند. آنان به هر وسیله ای میخواستند که به اهداف خیالی خود برسند.
زمانی که بنی اسرائیل در مصر بودند و برده فرعون شده بودند، پیامبر موسی تصمیم گرفت آنان را نجات دهد و به همین خاطر خواست که آنان را از آن محیط بیرون بکشد. اما اکنون ساز و کار جهان عوض شده است و دهکده های جهانی مجازی در حال شکل گیری است. در زمان ما هجرت دادن فیزیکی نه امکان پذیر است و نه منطقی. بنابراین آن چه اکنون مد نظر است، هجرتهای مجازی است که باید هر کسی در فضای مجازی تکلیف خودش را روشن کند و به سمت پندار نیک هجرت کند و هر آنچه که پندار نیک را از او می گیرد، دوری گزیند.
اما وقتی شرایط آخر الزمانی را نگاه کنیم؛ متوجه خواهیم شد که بشر دارد به سمت دور شدن از سرزمینی که شیر و عسل در آن جاری است، میرود و به مرور زمان شرایط آخر الزمانی را برای خود بوجود خواهد آورد. خدای مهربان تمام شرایط آخر الزمانی را در سوره تکویر فرمود است. این شرایط یهویی و به یکباره ایجاد نمیشوند؛ بلکه به مرور زمان ظاهر و ظاهرتر و نمایان تر میشوند. حتی ایجاد شرایط جهنم هم به مرور از همین دنیا شروع میشوند. خاصیتهای جحیم و سعیر از همین حالا تشکیل میشوند. جحیم یعنی احساسات دیوانه و سعیر هم یعنی بی منطقی. جهنم هنوز نیامده است ولی شرایطش دارد تشکیل میشود. در آخر الزمان نهایی، افراد این دنیا یا به جهنم وصل میشوند و یا به بهشت.
همانطور که در قسمت قبل گفته شد محیط زیست بشر تدریجا و نامحسوس، تنوع و رنگارنگ بودن طبیعی خود را از دست خواهد داد. شفابخش بودن عسل به این خاطر است که زنبور از گلهای گوناگون و متنوع، آن را تهیه میکند. اهمیت شیر هم به این دلیل است که گاو باید از گیاهان مختلف و متنوع بخورد و فرصت انتخاب داشته باشد تا بتواند شیری پرخاصیت تولید کند. گاوها اکنون انتخاب چندانی ندارند و مثل دستگاه شیر تولید کنی به آنها نگاه میشود. اکنون برای زنبور هم انتخاب چندانی نگذاشتهاند و شکر و یا نیشکر جلوش میگذارند و به این طریق عسل خاصیت شفادهندگی اش را از دست داده است.
کتاب قرآن شفای دردهای روانیست زیرا در آن، از هر مثال و نکتهای گفته شده است، مثل عسلی که از شیره هر گل و گیاهی در آن هست. وقتی یک گاو از گیاهان متنوع بخورد، شیرش پرخاصیت است و این تعریف برکت است. برکت یعنی اینکه شما وقتی شیر میخورید، خیلی ویتامینها و خاصیتهای دیگر هم همراهش خواهد بود و به این طریق بدون اینکه خود بدانید، خیلی از نیازهای دیگر شما هم برآورده خواهد شد. اما در جامعه بی برکت، باید به خیلی جزئیات دقت شود تا نیازهای غذایی بدن تهیه شود. آب حاصل از ذوب شدن برفها، از کوهها سرازیر میشود و انواع املاح داخل خاکها را با خود حل میکند و به این طریق با نوشیدن این آب، خیلی از نیازهای دیگر بدن ما هم تامین خواهد شد. این هم برکت است. خدا به نظام رحمانی برکت داده است و کار ما را ساده تر میکند.
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ﴿۹۶﴾
و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند قطعا برکاتى از آسمان و زمین برایشان مى گشودیم ولى تکذیب کردند پس به [کیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم (۹۶)
خدای مهربان شرط داشتن برکت را در آیه بالایی داشتن پندار نیک و تقوا بیان فرموده است. می فرماید اگر مردم شهرها ( أَهْلَ الْقُرَى که معمولا از برکات نظام رحمانی خود را محروم کرده اند) پندار نیک انتخاب کنند و به تقوا بگرایند قطعا خدای رحمان برکاتى از آسمان و زمین برایشان مى گشاید ولى اگر تکذیب کنند، گرفتار میشوند و برکات از مواد غذایی و غیرغذایی آنها گرفته خواهد شد و دچار کمبودهای فراوانی خواهند شد. خواصهای مخفی و مفید در مواد غذایی و غیر غذایی وجود دارد که ما متوجه آن نمی شویم و این خواص مخفی و اضافی مفید همان برکت است. خواص مخفی و رنگارنگ بودن و متنوع بودن خاصیت مواد یعنی مقدار برکت موجود در آن ماده. که اگر برکت در آن نباشد، مردم دچار نیازهای جزئی و بی پایان خواهند شد. اکنون خیلی از مردم میگویند که پولی که پیدا میکنند، برکت ندارد. مثلا شیری که به بچه میدهند، به بچه رشد نمی دهد؛ در حالی که قبلا اینطوری نبود. زیرا شیری که قبلا مصرف میشد، دارای برکت بود ولی حالا برکت از آن گرفته شده است و خواص مفید و مازاد در آن نیست و نیازهای بدن یک بچه را برآورده نمی کند. رنگارنگ بودن و متنوع بودن جزو نظام رحمانی است. طبق فرموده قرآن، مستکبرین کسانی هستند که این تنوع ها را میخواهند از بین ببرند و فقط خودشان و یا روش خودشان را بالا ببرند. در جامعه ای که مستکبرین و استبداد همه گیر شود، شفا و برکت از بین خواهد رفت.
خدای رحمان خوش قول است و صادقترین است. او به وعده هایش عمل میکند و بیشتر از آنچه که ما می بینیم و درخواست میکنیم، به ما میبخشد. مومنان شکر گزار، کسانی هستند که اینها را می بینند و به خاطر آن، خدای رحمان را سپاسگزاری میکنند. وقتی خدا مثلا به ما آب میدهد، فقط آب خالص(H2O ) نمیدهد، بلکه خیلی املاح دیگر همراه آن می فرستد و افراد شکرگزار این چیزهای اضافی همراه آب را می بینند و این دیدن دقیق و همراه با جزئیات تعریف دقیق شکرگزاری است. پیامبر ابراهیم می گوید که خدا کسی است که مرا غذا و آب میدهد؛ زیرا غذا و آبی که او میخورد تمام نیازهای اولیه بدنش را برآورده میکرد.
وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ ﴿۷۹﴾ و آن کس که او به من خوراک مى دهد و سیرابم مى گرداند (۷۹)
وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ ﴿۸۰﴾ و چون بیمار شوم او مرا درمان مى بخشد (۸۰)
بشر به مرور زمان تنوعها و برکتها را از خود میگیرد. او به خاطر تولید بیشتر، شفا را از دست میدهد و در نتیجه روز به روز نیازمندتر میشود و برکت محصولات از بین میرود. در اصل تعریف برکت همین است. برکت یعنی انتخابهای زیادی جلوی زنبور و یا گاو و یا هر تولید کننده دیگری گذاشته شود، به این طریق شیری که مصرف میشود و یا عسلی که مصرف میشود و یا هر چیز دیگری؛ ویتامینهای لازمه بدن در آن هست و دیگر بشر کمتر بیمار میشود و کمتر نیازمند جزئیات بی پایان میشود. این تعریف برکت در قرآن است. افراد شکرگزار این برکتها را می بینند.
حتی تغییر فصلها خودش نوعی درمان است. زمان قدیم قبل از زرتشت، تعداد فصلهای سال، هفت فصل بوده است اما به مرور زمان به علت ناشکری و ناسپاسی مردم آن موقع، تعداد فصلها به پنج و چهار کاهش یافت و اکنون داریم به سمت دو فصلی و در نهایت در آخرالزمان اصلی به سمت تک فصلی (فصل سرما) خواهیم رفت.
وقتی خدا در قرآن میفرماید که ما بادها را میفرستیم و یا باران نازل میکنیم و یا بادها را لقاح کننده میفرستیم. خدا بر ما منت میگذارد که اینها را در اختیار ما قرار میدهد. اما زمانی خواهد رسید که این نعمات نمیماند و بشر مجبور میشود لقاح گل وگیاهان و بادها را به صورت مصنوعی انجام دهد.
وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَسْقَیْنَاکُمُوهُ وَمَا أَنْتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ ﴿۲۲﴾
و بادها را باردارکننده فرستادیم و از آسمان آبى نازل کردیم پس شما را بدان سیراب نمودیم و شما خزانه دار آن نیستید (۲۲)
در آخر آیه می فرماید که شما خزانه دار آن نیستید(وَمَا أَنْتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ ) یعنی روزی اینها را از دست خواهید داد و گرفتار جزئیات بی پایان میشوید. خیلی از پیوندها در میان گیاهان توسط باد انجام میشود و ما بی زحمت از آن استفاده میکنیم. اما زمانی خواهد رسید که این برکت رحمانی از جامعه بشری گرفته خواهد شد و بشر مجبور است که بوسیله علم و تکنولوژی آن را انجام دهد و به این طریق کارهای اضافی و زحمات بیشتری بر دوش بشر خواهد افتاد. در حالی که اکنون مفت و رایگان انجام میشود. در آینده خیلی از محصولات کشاورزی همچون گندم در زمینهای عادی رشد نمی یابند و بشر مجبور میشود که حالات گلخانه ای برای رشد آن محصول فراهم کند. حتی اکنون هم در خیلی جاها، گاوها به صورت مصنوعی و بوسیله آمپول باردار میشوند و دیگر از گاو نر و ماده و جفتگیری آنان خبری نیست.
مثلا اکنون تعداد دانشگاهها و رشته ها خیلی زیاد شده است، اما مثل زنبور بیعسل بیبارند. تنوع و تکثری که بشر ایجاد میکند، بی معنی و بی فایده است و سر خودش کلاه میگذارد. وقتی شکر جلوی زنبور عسل میگذاری یعنی انتخابهای او را از بین بردهای و دیگر خاصیت شفا دهندگی عسل را ازش گرفتهای. در جامعه دروغ، عسلهای تولیدی عسل اصل نیست.
خدای مهربان جسم انسان را برای نظام رحمانی آفریده است. اما انسانها با ساخت لایه هشتم (هر گونه تغییر در خلقت خدادادی را لایه هشتم می نامیم) برای خود از نظام رحمانی دور میافتند. بمرور زمان حتی آنها تواناییهای اولیه جنسی خود را از دست میدهند، حتی حیواناتی که از طبیعت دور نگه داشته میشوند و در قفس نگهداری میشوند به صورت گلخانهای پرورش مییابند؛ دیگر به روش طبیعی باردار نمیشوند و باید از آمپول و یا روشهای دیگر استفاده شود.
اما بشر هر چقدر که پیشرفته تر و ریزبین تر و جزئی نگرتر شود، باز سوراخها و درزهای فراوانی در کارها و علوم اختراعی اش وجود دارد و نمیتواند شرایط احسن را بوجود آورد. شرایط آخر الزمان و آخر دوره ها یعنی به بن بست کشیده شدن شرایط زندگی بشر. نمونه ای از نتایج و خروجی های علم ناقص بشری در قرآن ذکر شده است به نام یاجوج و ماجوج. یاجوج و ماجوج که در قرآن ذکر شده است، نماد دو قوم هستند که خلل و درزهای بشری را پیدا میکنند و از آنجا به جامعه نفوذ میکنند. در تاریخ ، یاجوج و ماجوج به قومهای مختلفی تعبیر شده اند، از جمله قوم مغول، قوم خزر، ترکان عثمانی، یهودیان اروپای شرقی و ... که هیچکدام از اینها مقصد آیه قرآنی نیستند.
یاجوج و ماجوج نماد اقوامی هستند که منابع طبیعی خود را تمام میکنند و بعد به منابع دیگر اقوام دست درازی میکنند. آنها سهم خود از نظام رحمانی را مصرف و تمام میکنند و سراغ دست درازی به سرزمین های دیگر می روند. این دو جامعه نمونه جامعه ای مصرف گرا و ظاهر گرا هستند که غیر از خودشان، رحم و مروتی در بین آنان نیست. در مکاشفه یوحنا، در مورد یاجوج و ماجوج گفته شده است که یاجوج و ماجوج دارای یک مکان جغرافیایی خاص و مشخصی نیستند و بلکه به تمام کسانی که علیه مسیح می جنگند، یاجوج و ماجوج گفته میشود. مسیح در قرآن نماد پیام و کلمه خداست. میتوان براحتی و بسادگی نتیجه گرفت که کلمات خدا همان دستورات و بینش زندگی رحمانی است که خدا بوسیله پیامبران و کتابهای آسمانی بر مردم فرو می فرستد.
اما دیگر سرزمینی که شیر و عسل در آن جاری است، خیلی به سختی تشکیل میشود. ماه عسل انسانها تمام شده است و بشر دارد به سمت ساخت شرایط جهنم میرود. در زمان قدیم مردم برای بدست آوردن نان، چندین مرحله را انجام میدادند تا نانی بدست آورند.
مرحله اول: شخم زدن زمین
مرحله دوم :کاشت گندم
مرحله سوم : برداشت و حمل ونقل
مرحله چهارم : خرمن و کوبیدن ساقه های گندم
مرحله پنجم :تجزیه کامل گندم از کاه و جدا کردن گندم
مرحله ششم: آسیاب گندم و تبدیل به آرد
مرحله هفتم: پختن آرد و تبدیل به نان که این هم خودش مراحل خاصی داشت
اما اکنون این مراحل کم شده است و وسائل و تجهیزات اختراعی کارها را خلاصه کرده است. اگر چه این تجهیزات و وسائل اختراعی خوب و مفید است؛ اما ماهیت کارها نباید فراموش شود. زیرا اگر ماهیت کارها فراموش شود، دیگر حتی بشر میتواند آرد مصنوعی تولید کند و آن را استفاده میکند که این نوع آرد بی کیفیت و بی برکت است. تهیه نان خیلی ساده تر شده است ولی نباید اصل مساله را از یاد برد که اگر از یاد رود، بشر رو به مصنوعی سازی خواهد برد.
در قسمتهای قبلی، در مورد دو آیه (وَإِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ ) و (وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ ) سوره تکویر بحث شد. در این قسمت به آیه های
وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ ﴿۴﴾ وقتى شتران ماده وانهاده شوند (۴)
وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ ﴿۵﴾ و آنگه که وحوش را همى گرد آرند (۵)
پرداخته میشود. شتران ماده معمولا بعد از سیزده ماه و نیم ، نوزادشان را بدنیا می آورند. اما در شرایط آخر الزمانی این زمان کم و کمتر میشود و در نهایت به ده ماه تقلیل می یابد. کلمه عشار در آیه (وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ ) به این نکته اشاره دارد. در این آیه ، از کلمه عشار (هم ریشه عشر به معنای ده ) به جای نام شتر اشاره شده است. این خودش معنای بزرگی در آن نهفته است. شتر که صبور ترین و شکیبا ترین حیوان است و در تحمل گرسنگی و تشنگی و شرایط سخت، زبانزد عام و خاص است، در نزدیکیهای قیامت براساس شرایط گلخانه ای نامناسبی که پیش خواهد آمد، فقط تا ده ماه قدرت و توان تحمل نوزادش را دارد و نوزاد سه ماه و نیم دیگر را باید در محفظه هایی طی کند. شرایط گلخانه ای نامناسبی برای حیوانات وحش بوجود خواهد آمد. هم اکنون هم شرایط نامناسبی برای بعضی حیوانات وحش پیش آمده است و بعضی از آنها در حال انقراض هستند. آیه زیر به این موضوع اشاره دارد.
وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ ﴿۵﴾
و آنگه که وحوش را همى گرد آرند (۵)
بشر شاید بخاطر موزه و یا باغ وحش و تفریح خودش، از بعضی حیوانات نگهداری کند و گرنه محیط زیست حیوانات برایش کوچکترین اهمیتی ندارد.
شاید در بعضی خبرها شنیده باشید که در یک منطقه ای ، گربه ای را به جرم ربودن گوشت و یا ربودن ماهی داخل آکواریوم دادگاهی میکنند و گربه را به زندان می اندازند! واقعا کردار و گفتار و پندار بشر چقدر زشت و منحرف شده است! آیا بشر نمی داند که گربه خاصیتش همین است. آیا گربه را بخاطر خاصیت طبیعی بودنش دادگاهی میکنند؟ آیا اصلا گربه از دادگاه چیزی میداند؟ آیا انسان بطور نامحسوس به طرف دیوانگی و بی شعوری میرود؟ این جور رفتارها عمق سطح بیسوادی بشر و جهالت او را میرساند. با این همه پیشرفت، این جور رفتارها بسیار عجیب و بدور از حکمت و معنویت است و ثابت میکند که بشر به سمت دیوانگی و سعیری میرود.
تمام نکاتی که در سوره تکویر بیان شده است، داستان زندگی انسان روی زمین است که شرایط این سوره را به تدریج و اندک اندک بر روی خود و محیط زیست خود اجرا میکند. و گرنه علم آموزی و امکانات و تجهیزات خیلی خوب است ولی به شرطی که انسان به آن مغرور نشود و فرآیند اصلی کارها را فراموش نکند و ناشکری نکند و ظلم و تعدی نکند. که اگر ناشکری کند، خدا برکات رحمانی را از او خواهد گرفت و انسان را به همان علم و امکانات خواهد سپرد.
برای یک بچه وقتی دندان شیریاش میافتد، اتوماتیک دوباره دندان جایگزین رشد می کند. اما در آینده دیگر دندانهای شیری دوباره رشد نمیکنند و بطور طبیعی جایگزین نمیشوند و بشر مجبور است که آن را برای بچهها بکارد و زحمت بزرگ کردن بچهها روز به روز سختتر میشود. آن موقع کاشت دندان کودکان خردسال بجای دندان شیری، به یکی از مراحل بزرگ کردن کودکان تبدیل میشود و دقیقا به همین خاطر است بزرگ کردن بچه ها روز بروز سخت تر و پیچیده تر میشود. قبلا همه این امورات نامحسوس در نظام رحمانی انجام میشد.
دانشمندان ژاپنی کروموزومی را در انسان کشف کردند که سالها پیش غیر فعال شده است. کار این کروموزوم این بوده است که هر دندانی می افتاد (حتی در بزرگسالان)، اتوماتیک یک دندان دیگر در جایش رشد میکرد. اما اکنون بشر این خاصیت و برکت را از دست داده است و در حال حاضر به رشد دندان شیری در کودکان منحصر است. انسان بزرگسال دیگر نمیتواند از این کروموزوم استفاده کند، زیرا در صورت فعال کردن این کروموزوم، بدن بشر امروزی توانایی تحمل درد جایگزینی دندان جدید را ندارد. هر چقدر که تکنولوژی بشر پیشرفت کند و به آن مغرور شود، بجای آن بعضی برکات خدادادی را از دست خواهد داد. بشر وارد جزئیات بی پایان خواهد شد و بزرگ کردن یک کودک حاوی هزاران باید و نباید و رعایتها خواهد شد و به این طریق فرزندزایی خیلی کم خواهد شد. زمانی خواهد رسید که بزرگ کردن یک بچه به اندازه صد بچه زمان ما زحمت خواهد داشت.
سرزمین شیر و عسل سرزمینی است که در آن فواید اصلی محصولات گرفته نمیشود. تقلب، دزدی، کم فروشی، گران فروشی، فریب و ... وجود ندارد. رفاه واقعی و معقول وجود دارد نه رفاهی که اکنون بصورت مصرف گرائی و اسراف نمود پیدا کرده است.
اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت یکصد و سی)
طهارت (بخش یک)
خیلی از ما از خود می پرسیم که :
· چرا نمی توانیم در نماز حواسمان را جمع کنیم؟
· چرا در نماز نمی توانیم فکرمان را جمع کنیم؟
· چرا نماز روی ما تاثیر ندارد؟
· مگر خدا نگفته نماز ما را از فحشا و منکر دور نگه میدارد، پس چرا دور نگه نمی دارد؟
جواب این سوالات مهم در قرآن داده شده است و خیلی واضح و قاطع بیان شده است. جواب آن است که نماز ما نماز نیست، روزه ما روزه نیست؛ ما قبل از انجام نماز، طهارت نداریم. خدای مهربان در مورد نماز می فرماید که ای مومنان هر وقت اراده کردید، نماز بجا آورید، ابتدا خود را پاک کنید. آیه وضو برای همین مورد است. اما متاسفانه اکثر افراد طهارت را بدرستی انجام نمیدهند و آن را ناقص انجام میدهند. خدای قادر متعال میداند که راز سلامتی انسان در چیست. لایه جسم خاکی ما، لایه ناری ما، لایه احساس و لایه تعقل چهار لایه مادی هستند که هر انسانی آن را داراست.
طهارتی که خدا از آن صحبت می فرماید برای هر چهار لایه مادی است. یعنی هم عقل خود را باید پاک کنیم و هم احساسات خود را پاک کنیم و همچنین لایه ناری خود را پاک کنیم و در نهایت لایه جسمی خود را هم پاک کنیم. آنچه که اکنون بیشتر مسلمانان قبل از نماز انجام میدهند، تطهیر لایه جسمانی است و عموما به تطهیر لایه های دیگر توجهی نمیشود و هیچ آگاهیی از لزوم و اهمیت این موضوع ندارند. تمام کسانی که نماز به جا نمی آورند، در ظاهر هیچ دشمنیی با خدای عالمیان ندارند. اما آنها در واقع بعد از مدتها اشتباه در انجام نماز و طهارت، به این نتیجه میرسند که نماز بی فایده است.
بطور مثال با مدیتیشن ، خیالپردازی و چاکرابازی، لایه ناری خود را آلوده می کنیم. لایه ناری مثل لایه جسمی، با فضولات خاکی کثیف نمیشود، بلکه از طریق مدیتیشن، خیالپردازی، چاکرابازی و غیره آلوده میشود. لایه احساس هم با احساسات مبهم و موهوم و آلفایی مثل آهنگهای آلفایی و مسائل عشق آلوده میشود. عقل و منطق ما هم با گزاره های غلط و سفسطه و طمع و حسادت و بخل آلوده میشود. به همین خاطر قبل از نماز، انجام طهارت برای هر چهار لایه مذکور لازم و ضروری است.
وقتی طهارت می گیریم، باید در هر چهار لایه مادی طهارت را در نظر بگیریم. همانطور که در مورد جسم خاکی خود، از خوراندن غذاهای کثیف دوری می کنیم، باید از خوراندن مدیتیشن، خیالپردازی، احساسات افراطی و منطق غلط به روان خود هم امساک کنیم.
طهارت باید هر چهار لایه را سبک کند. بنابراین کسی که قصد نماز دارد، ابتدا باید لایه های بالایی را تطهیر کند و در نهایت لایه جسمانی خود را تطهیر کند. ابتدا باید عقل و منطق خود را از سفسطه ها و بی منطقی ها دور کنیم و بعد احساسات خود را از آهنگها و فیلمهای توهمی دور کنیم. گاهی افراد تلویزیون و یا ماهواره نگاه میکنند و نمازشان را به زمان تبلیغ پیام بازرگانی می اندازند و با این کار ثابت میکنند که کوچکترین قیامی برای نماز انجام نمی دهند و نمی خواهند دست از احساسات جاری خود بکشند و میخواهند همچنان احساساتی که اکنون در آن فرورفته اند را ادامه دهند. این نماز اصلا نماز نیست و بهتر است اسم دیگری روی آن بگذارند و بی خودی خود را فریب ندهند که مثلا نماز بجا می آورند. نماز شامل قیام و رکوع و سجود است. برای انجام نماز ابتدا باید قیام کنیم. نکته مهم این است که انجام طهارت در چهار لایه مذکور باعث دگرگونی و قیام در ما میشود و همچنین خشوع و خضوع باعث ایجاد رکوع و سجود در ما میشود. خشوع و خضوع یک حالت روانی و احساسی سالم است که در روان ما جریان می یابند و نماز ما ، احساسات درست را به روان ما تزریق میکند. ابراهیم را در جحیم می اندازند؛ اما عقل و احساسات ابراهیم سالم بود و در نتیجه جحیم نتوانست بر لایه جسمی او هم موثر باشد. وقتی عقل و احساسات ما سالم باشند، خدای مهربان خودش لایه جسمی و ناری ما را از انواع جحیمها حفظ میکند.
مواردی که گفته شد برای غسل هم صادق است. وقتی غسل می کنیم، باید هر چهار لایه را غسل کنیم. یعنی در حین غسل، ظاهرا بدن جسمی خود را می شوییم؛ در همان حال باید لایه ناری خود را از هم از انواع مدیتیشن، خیالپردازی و لایه عقل و احساس خود را از انواع سفسطه ها و احساسهای غلط و توهمی بشوییم.
ما در زندگی روزمره خود باید هر چیزی را به احساس تبدیل نکنیم و مقداری از بروز احساسات امساک کنیم و همچنین از چاکرابازی های ناخواسته دوری کنیم. بروز احساسات و هر چیز دیگری باید در موقع خود و زمان خود باشد. مثلا خیلی از مردم وقتی به یک مکان طبیعی میروند، مشغول فیلم و عکس برداری میشوند و در آن لحظه توجه نمی کنند و لذت نمی برند و احساسات خود را بروز نمی دهند و برای بعد می گذارند که تا بعد نگاه کنند و خیالپردازی کنند و احساسات خود را بروز دهند. کسب احساسات درست این است که هر چیزی باید در زمان خودش باشد.
حالا چیزی را در مورد آیه وضو عرض کنم که فوق العاده مهم است. وضو شامل دستوراتی است که خدای مهربان آن را در قرآن بیان فرموده است. اما هر کدام از مراحل وضو در قرآن، معانی فوق العاده ای دارد که راهنمای کل بشریت است.
یَا أَیُّهَا الَّذِین آمَنوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْن وَإِن کُنتُمْ جُنبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِن کُنتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنکُمْ مِن الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنهُ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِن حَرَجٍ وَلَکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون ﴿۶﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید چون به [عزم] نماز برخیزید صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید و سر و پاهاى خودتان را تا برآمدگى پیشین [هر دو پا را کامل] مسح کنید و اگر جنباید خود را پاک کنید [=غسل نمایید] و اگر بیمار یا در سفر بودید یا یکى از شما از قضاى حاجت آمد یا با زنان نزدیکى کرده اید و آبى نیافتید پس با خاک پاک تیمم کنید و از آن به صورت و دستهایتان بکشید خدا نمى خواهد بر شما تنگ بگیرد لیکن مى خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند باشد که سپاس [او] بدارید (۶)
آیتمهای وضو: شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها
اگر در حین نماز، فیلم و آهنگ را خاموش و یا صدای آن را کم نکنی، یعنی داری به فیلم و آهنگ توجه میکنی و این به آن معناست که وجه و توجه خود را نشسته ای. یعنی هنوز به چیزهای دیگری توجه دارید. وقتی خدا می فرماید که وجه خود را غسل کنید یعنی توجهت را باید بشویید و مثلا نباید در حین نماز چیزی بخورید زیرا توجهت به مزه غذا جلب میشود. نباید فیلم نگاه کنید زیرا کسی که در حین نماز ، فیلم نگاه میکند و یا آهنگ گوش میدهد، در واقع توجهش را نشسته است. وجه در زبان عربی از توجه آمده هاست ؛ بنابراین شستن وجه که در آیه وضو آمده است، به معنای فقط شستن ظاهری صورت نیست و بلکه به معنای شستن تمام توجهات است. هر آنچه که توجهات ما را از نماز منحرف میکند، را باید شست (کنار گذاشت). نماز یک نوع تقطیع در امور روزمره است که از ایجاد آرتروز روانی و عقلی جلوگیری میکند. بنابراین نماز از خیلی بیماریهای روانی جلوگیری میکند و حتی آن را درمان میکند.
وسایل مسخره ای همچون رکعت شمار را نباید در نماز بکار برد. نباید تعداد رکعات در نماز را بوسیله رکعت شمار به یاد بیاورید. بلکه باید به توانایی هایی پایه ای خود تکیه کنید. حفظ مراحل انجام وضو که حفظ عدد یک تا چهار است جزو توانایی های اولیه هر انسانی است که نباید در این مورد به رکعت شمار و تسبیح پناه ببرید و از این وسایل من در آوردی استفاده کنید. به همین خاطر خدای حکیم می فرماید که پا را مسح کنید. همانطور که در درمان بیماری ایوب گفته شد، پا نشانگر توانایی های اولیه و بیس بدن ماست. خدای مهربان برای صورت و دست از فعل شستن استفاده فرموده است اما برای سر و پا از مسح استفاده فرموده است. پا نشانه توانایی های اولیه است. خدا بجای فعل شستن از مسح استفاده فرموده است، یعنی در نماز به توانایی های اولیه خود متکی باش و برای شمارش رکعتها از رکعت شمار و یا تسبیح استفاده نکنید. زیرا حفظ عدد یک تا چهار جزو توانایی های اولیه و پایه ای هر انسانی است و کسی که نتواند عدد یک تا چهار را در کنترل ذهنی خود داشته باشد، وضعیت مناسبی از نظر حافظه ندارد و نمی تواند بر عبادتش متمرکز شود.
مسح معنایی بر خلاف شستن دارد. شستن یعنی از چیزی دست شستن و کنار گذاشتن آن. وقتی صورت و دستها را می شوییم ، یعنی توجهات (وجه) و تعلقات (دستها و ایدی و امکانات ثانویه) را کنار بگذاریم و بعد سراغ نماز برویم. اما در مسح باید کنار نگذاریم و در عوض به آن بچسبیم و آن توانایی ها را لمس کنیم. بنابراین مسح سر یعنی فکرمان را جمع کنیم و از مثلا رکعت شمار و تسیبح استفاده نکنیم تا توانایی ذهنی اولیه خود را از دست ندهیم. برای مسح پا هم باید به توانایی های اولیه و پایه ای بدن خویش برگردیم. مثلا از زیر پتو بیرون بیاییم و از سرماخوردن در حین وضو و نماز نترسیم و به توانایی های پایه ای خویش متکی شویم.
بنابراین معانی آیتمهای وضو در لایه های غیر جسمانی به صورت زیر است:
شستن صورت = شستن وجه = سلب توجهات از تلویزیون و تجارت و مطالعه و سایر کارها. باید در حین نماز، آهنگهای موسیقی را گوش نکنید. چیزهایی که در نماز توجهت را جلب می کند را باید بشویید بگذارید کنار. وقتی فضای مجازی نگاه می کنیم و به وبگردی مشغولیم؛ انواع استایلها و چهره ها را نگاه میکنیم، در این حالت خیلی از مواقع توجهات ما آلوده میشود و قطعا در این حالت طهارت باید تجدید شود. نیم ساعت وبگردی بی هدف، به اندازه ده ساعت خستگی به بار می آورد و این خستگی شدید بخاطر کثیف شدن لایه های احساس و منطق ماست. حتی ممکن است که لایه جسمانی ما هنوز طهارت داشته باشد، اما طهارت برای نماز بعدی باید دوباره تجدید شود.
شستن دستها = دست شستن از ایدی و امکانات = کنار گذاشتن امکانات جانبی. خدا فرموده دستها را تا مرافق بشویید (إِلَى الْمَرَافِقِ) که مرافق در بعد جسمانی به معنای آرنجهاست. اما در بعد معنوی به معنای چیزهایی است که معمولا همراه انسان است و انسان با آنها رفیق است. مثلا باید از زیر پتو یا رختخواب بیرون آمد. خدا نمی خواهد ما در طول روز با پتو و رختخواب رفیق شویم، زیرا اینها امکانات جانبی (ایدی) هستند. ایدی در عربی به معنای دستها، امکانات ثانویه و یدکی است. حتی بعضی چیزها مثل ساعت هم برای بعضی ها امکانات ثانویه است و آن را حین وضو از خود جدا میکنند و البته اینگونه موارد برای هر فردی شاید متفاوت باشد.
مسح قسمتی از سر = از آنجا که حرف ب در اول بِرُءُوسِکُمْ آمده است، یعنی مسح قسمتی از سر کافی است ولی برای پا حرف ب نیامده است و پس پاها باید کامل مسح شوند (زیر و روی پا باید مسح شوند).
مسح پاها = مسح پا یعنی تواناییهای پایه ای را بکار بیندازیم و خودمان با پای خود قیام و رکوع و سجده کنیم. باید توانایی های اولیه و پایه ای بدن خویش را فعال کنیم. بنابراین شستن و مسح دو معنای متفاوت و تا حدی متضاد دارند. شستن به معنای کنار گذاشتن و دست برداشتن از آن است و مسح برعکس شستن به معنای لمس دوباره آن است. مسلمانانی که در وضو پای خود را مسح نمی کنند، اشتباه میکنند و مفاهیم مهم مسح سر و پا را از دست میدهند.
حالا می توانیم به چند سوال مهم پاسخ دهیم. خیلی ها می پرسند که : چرا نمی توانیم در نماز حواسمان را جمع کنیم؟ چرا در نماز نمی توانیم فکرمان را جمع کنیم؟ چرا نماز روی ما تاثیر ندارد؟ مگر خدا نگفته نماز ما را از فحشا و منکر دور نگه میدارد، پس چرا دور نگه نمی دارد؟ و ...
این سوالات و هزاران سوال دیگر همگی یک جواب دارند. ما روزه، وضو، نمازمان را درست انجام نمی دهیم. وضوی ما باید چهار خاصیت مهم داشته باشد تا که نمازمان را بتوانیم درست بجا آوریم. خدای مهربان ما انسانها را تنها نگذاشته است و نخواهد گذاشت؛ اگر چه شیطان تا اینجا پر قدرت ظاهر شده است، ولی روشهای ساده ای که خدا فرموده است؛ تمام کیدهای بزرگ شیطان را خنثی میکند.
غسل به معنای شستن و دست کشیدن است. مسح به معنای برگشتن به توانایی های پایه ای و اولیه بدن. ایدی در قرآن به معنای دستها، امکانات، متعلقات و ابزارهای یدکی آمده است. ارجل هم به معنای پاها، توانایی های پایه ای و اولیه، توانایی های بیس و دفالت آمده است.
بنابراین چهار خاصیت مهم طهارت قبل از نماز:
1. حذف (غسل) توجهات و کنار گذاشتن تمام چیزهایی که توجه شما را از نماز غافل میکند. (فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ)
2. دست شستن (غسل) از امکانات، متعلقات و ... و کنار گذاشتن آن (وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ)
3. برگشتن (مسح) به حالت طبیعی و عادی مغزی (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ) یعنی خیالپردازی ها و آمالها را کنار بگذارید و به حالت عادی مغزی برگردید.
4. برگشتن (مسح) به حالت پایه ای و توانایی های اولیه بدن (وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْن).
بنابراین عدم تجدید وضو برای نماز بعدی مشروط به رعایت طهارت در تمام بطنهاست. مثلا بعد از خیالپردازی، باید برای نماز بعدی دوباره وضو بگیرید و عملیات غسل و مسح دوباره صورت گیرد زیرا خیالپردازی و توهمات نوعی آلودگی هستند که باید کنار گذاشته شوند. هر وقت حواست برای نماز جمع نشد و کسالی به نماز برخواستی، یعنی طهارت نداری و حداقل یکی از لایه های عقل، احساسات، ناری و یا جسمانی کثیف است و دوباره باید عملیات طهارت انجام دهید.
بعضی ها میگویند که:
هر جور نماز بخوانید، مفید است و اثر خودش را میگذارد و آنها در ادامه می گویند که در هر حالتی نماز خواندن بهتر از نماز نخواندن است!
این نظریه درست برخلاف فرموده خدا در قرآن است. غافل از آنکه خدای حکیم خودش در قرآن دستور داده است که در حالت سکاری نماز بجا نیاورید. این یعنی در حالتهایی که لایه های بالاتر از جسم (عقل- احساس- ناری) آلوده اند، حتی نزدیک نماز نشوید.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِی سَبِیلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَفُوًّا غَفُورًا ﴿۴۳﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید در حال مستى به نماز نزدیک نشوید تا زمانى که بدانید چه مى گویید و [نیز] در حال جنابت [وارد نماز نشوید] مگر اینکه راهگذر باشید تا غسل کنید و اگر بیمارید یا در سفرید یا یکى از شما از قضاى حاجت آمد یا با زنان آمیزش کرده اید و آب نیافته اید پس بر خاکى پاک تیمم کنید و صورت و دستهایتان را مسح نمایید که خدا بخشنده و آمرزنده است (۴۳)
حالت سکاری دقیقا به حالتی گفته میشود که یکی از لایه های عقل و منطق و احساسات و ناری پاک نیست و به همین خاطر خدا دستور می فرماید که در آن حالت به نماز نزدیک نشوید. خدای حکیم نمی فرماید که نماز بجا نیاورید، بلکه یک مرحله بالاتر از بجا نیاوردن را بیان می فرماید. می فرماید که به نماز نزدیک نشوید. خدا بطور محدود و فقط چند بار از این فعل منفی (لَا تَقْرَبُوا) در قرآن استفاده فرموده است:
لَا تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ
لَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ
لَا تَقْرَبُوا الزِّنَا
لَا تَقْرَبُوا الصَّلَوةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى
سکارا محوطه خطر است. نماز نوعی حضور در محضر خدای متعال است و باید از انواع رجز و رجس دور باشیم. بسیار زشت است که احساسات و خیالات بر ما مسلط باشد و در آن حالت به حضور خدا برسیم. رجس یک نوع کثیفی عقلانی، احساسی، ناری و یا جسمی است که باید قبل از نماز خودمان را از اینها پاک کنیم. دین راه و روش زندگی است. هر کسی باید راه و روش خودش را از کتاب خدا بگیرد و لاغیر. بعضی ها در همان حالتی که خیالات و توهمات بر آنها غالب است ، نماز بجا می آورند و پیش خود فکر میکنند که بهتر است آبروی خود را حفظ کنیم تا دور و بریهایمان نگویند که نماز بجا نیاوردیم. اما خدا شدیدا در این مورد هشدار میدهد و میفرماید که نماز در حالت خیالات و توهمات و در حالاتی که لایه های بالایی طهارت ندارد، بسیار خطرناک است و انسان را دو دستی در اختیار شیاطین قرار میدهد. باطل کننده های طهارت در چهار لایه بصورت زیر است:
لایه های مادی |
باطل کننده طهارت این لایه |
لایه عقل و منطق |
طمع – حسادت - کبر – عجب – ریا – قمار و ... |
لایه شعور و احساسات |
خشم – غضب – کینه – استرس – احساسات مصنوعی ناشی از آهنگهای آلفایی و فیلمهای توهمی و هیجانات کاذب و سایر لذتهای کاذب |
لایه ناری |
خیال پردازی – شعر خوانی - وحدت وجود – مدیتیشن – یوگا – کارما – ذهن مثبت – عشق – فنگ شوئی – ذن و ... |
لایه جسم خاکی |
قضاى حاجت – ملامسه با زنان – جنب شدن |
شیطان از نار خلق شده است. نار وجودی شیاطین، کثیف است و افراد با انجام مدیتیشن و یوگا، نار وجودی خویش را با نار شیاطین آلوده میکنند. ما انسانها خودمان یک نار وجودی در وجود خویشتن داریم و همین برای رتق و فتق امورمان کافی است. افراد در مدیتیشن، عشق و یوگا نارهای بیگانه به خود وصل میکنند و یا زمینه آن را فراهم میکنند و به این ترتیب طهارت ناری خود را از دست میدهند. طهارت یعنی برداشتن همه اینها. اگر توجه کرده باشید، کسانی که عاشق میشوند، بعد از مدتی نمازها را بطور کامل کنار می گذارند و این بخاطر تسلط نار بیگانه بر آنهاست. یا اینکه نماز را با حالت کسلی انجام میدهند. کسالت در انجام نماز، بخاطر آلودگی لایه های عقل، احساس و یا ناری است. این نوع نماز خواندن نیرنگ زدن به خداست. البته کسی که بخواهد به خدا نیرنگ بزند، نیرنگ به خودش بر میگردد (إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ).
إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا کُسَالَى یُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا ﴿۱۴۲﴾
منافقان با خدا نیرنگ مى کنند و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد و چون به نماز ایستند با کسالت برخیزند با مردم ریا مى کنند و خدا را جز اندکى یاد نمى کنند (۱۴۲)
وقتی این آلودگیها و رجزها برداشته شود، آن وقت میتوان با عالم معنا وصل شد و در حضور خدای متعال ایستاد. همانطور که در آیه زیر در مورد مسلمانان جنگ بدر فرموده است. خدا بوسیله نزول باران، رجز و آلودگیهای آنان را پاک کرد. آن وقت امکان ارتباط با عالم معنا فراهم شد ((وَلِیَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِکُمْ).).
إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَیُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَیُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطَانِ وَلِیَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِکُمْ وَیُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ ﴿۱۱﴾
[به یاد آورید] هنگامى را که [خدا] خواب سبک آرامش بخشى که از جانب او بود بر شما مسلط ساخت و از آسمان بارانى بر شما فرو ریزانید تا شما را با آن پاک گرداند و وسوسه شیطان را از شما بزداید و دلهایتان را محکم سازد و گامهایتان را بدان استوار دارد (۱۱)
در کل هدف نماز این است که در هیچ امری و هیچ کاری غرق نشوید. یک لامپ اگر همیشه و مداوم روشن باشد، میسوزد و باید تقطیعها و وقفه هایی در روشن بودن آن باشد. نماز هم چنین نقشی دارد و این زمانبندی را انجام میدهد. به همین خاطر خدا می فرماید که نماز یک کتاب زماندار و تقطیع کننده زمانی است (إِنَّ الصَّلَاةَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَوْقُوتًا).
قرآن یک کتاب آخر الزمانی است. بیشتر کارکرد آیات قرآن از این به بعد خواهد بود. ما در این 1400 سال تابحال از ده درصد توانایی های قرآن هم استفاده نکرده ایم. نود درصد نکات قرآن از این به بعد کاربردی خواهند شد.
نماز یک نوع قیام است (اقیموا الصلوه) و آنقدر مهم است که قبل از انجام آن، باید برای این قیام خود را آماده کنیم. این قیام معناهای عمیقی دارد. یعنی یک نماز میتواند یک انقلاب در شما ایجاد کند. باید بعضی چیزها آب پاکی رویش بریزید و دست از آن بشویید و علیه آن برخیزید و بعد قیام کنید. این همان غسل وجه و ایدی است. اما در عوض باید به یک سری توانایی پایه ای در ذهن و پایمان برگردیم و این همان مسح سر و پا است.
در لایه های دیگر هم نوعی آب هست که ما آن را نمی بینیم. مثلا در لایه ناری آب هست مخصوص اجنه و شیاطین. همانطور که آیه 16 سوره جن می فرماید:
وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا ﴿۱۶﴾
و اگر در راه درست پایدارى ورزند قطعا آب گوارایى بدیشان نوشانیم (۱۶)
وقتی شما از مدیتیشن و خیالپردازیها و عشق و ... دست بکشید، یعنی آن را با آب ناری شسته اید. برای شستن آلودگیهای ناری، نباید وارد محوطه شیاطین و اجنه شویم، بلکه با دست کشیدن از این نوع خیالات و مدیتیشنها، آن را شستشو داده ایم.
اکنون ربات نماز خوان هم ساخته اند و به این طریق تمام اهداف نماز را زیر سوال می برند. خدای مهربان دستور اقامه نماز فرموده است و همچنین دستور عدم نزدیکی به نماز در حالت سکاری فرموده است. وقتی آدمی در حالت سکاری است یعنی لایه های بالایی او (عقل- احساسات - ناری) طهارت ندارد؛ باید آنقدر جرات داشته باشد که به نماز نزدیک نشود و از حرف این و آن و دور و بریهای خود نترسد و در عوض برای طهارت چهار لایه خود اقدام کند. در حالت سکاری نماز خواندن، به نوعی مس کردن شیطان است. در آن حالت شیطان دستش به آدمی میرسد. یعنی در حالت سکاری نماز خواندن، ارتباط با خدا نیست و بلکه ارتباط با جای دیگری است و به همین خاطر خطرناک است و خط قرمز است. خدا خودش صراحتا دستور داده است که در آن حالت نماز نخوانید. مثل این است که کار کنید ولی شماره حساب یکی دیگر به کارفرما بدهید. وقتی در نگاه اول عاشق میشوید، یعنی در حالت سکاری هستید و طهارت خود را از دست داده اید. وقتی خیلی زود جوگیر میشوید و تحت تاثیر حرفها و کنایه های دیگران قرار می گیرید یعنی طهارت کافی ندارید و قضایا و معانی واقعی را درک نمی کنید.