اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت یکصد و نوزدهم)
هوش زیر کلاغی (بخش پنجم)
چطوری ما هوش معنوی خود را بالا ببریم و تلاش و کوشش بیهوده نکنیم. خدای مهربان در قرآن ما را راهنمایی فرموده است. براساس قرآن، تلاش و کوششهایی که به معنویت تبدیل نشوند، به درد نمیخورند. هر کسی بنا به وسعت و توانایی خودش تلاش و کوشش میکند.
وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا ﴿۱۹﴾
و هر کس خواهان آخرت است و نهایت کوشش را براى آن بکند و مؤمن باشد آنانند که تلاش آنها مورد حق شناسى واقع خواهد شد (۱۹)
اما بعضی تلاش و کوششها بیفایده هستند و بدرد نمی خورند و سودی به لایه معنوی ما نمی رسانند و اگر هم فایده ای داشته باشند، فقط فایده مادی دارد و مربوط به همین دنیاست. نتیجه تلاش و کوشش ما باید به لایه معنوی ما برسد و گرنه در حد یک خرید و فروش است. به همین خاطر در آیه فوق می فرماید (وَهُوَ مُؤْمِنٌ) یعنی تلاش و کوشش ما باید با ایمان ما مرتبط باشد.
الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴿۱۰۴﴾
[آنان] کسانى اند که کوشششان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مى پندارند که کار خوب انجام مى دهند (۱۰۴)
أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا ﴿۱۰۵﴾
[آرى] آنان کسانى اند که آیات پروردگارشان و لقاى او را انکار کردند در نتیجه اعمالشان تباه گردید و روز قیامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهیم نهاد (۱۰۵)
برای درک بهتر موضوع، سه جنبه اصلی هر انسانی را بررسی می کنیم.
از نظر قرآن، ما انسانها از لایه های مختلفی تشکیل شده ایم. هر کدام از این لایه ها (ابعاد، جهات، وجوه) در رشد معنوی ما نقش اساسی دارند. چهار لایه پایینی که مربوط به جسم مادی ماست، در اختیار ماست تا نور خود را زیاد کنیم و نفس خویش را هم رشد دهیم و به مرحله راضیه مرضیه برسانیم.
هر کدام از این لایه ها دارای یک زوج هستند. لایه ناری و لایه خاکی با هم زوجند. لایه تعقل و احساسات با هم زوجند و نور و نفس هم با همدیگر زوجند. در قیامت اگر نفس ما نور کافی کسب نکرده باشد، نمیتوانیم وارد بهشت شویم و این دو برای هم زوجند. نور فقط بوسیله هوش معنوی سطح بالا بدست میاید. مشکل افراد در روز محشر، نبود نور کافی است. همانطور که در آیه زیر می فرماید:
یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ ﴿۱۳﴾
آن روز مردان و زنان منافق به کسانى که ایمان آورده اند مى گویند ما را مهلت دهید تا از نورتان [اندکى] برگیریم گفته مى شود بازپس برگردید و نورى درخواست کنید آنگاه میان آنها دیوارى زده مى شود که آن را دروازه اى است باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد (۱۳)
افرادی که در این دنیای مادی بوسیله پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، نور کافی برای خود کسب نکرده اند، در آنروز نفسشان تنهاست و بیچاره اند. نور برای نفس مثل یک هوش معنوی است. همانطور که ما در این دنیای فانی هم بدون هوش و تعقل نمی توانیم زندگی را صحیح طی کنیم.
نکاتی در این مورد هست که مورد بررسی قرار می گیرد:
1. ما انسانها از خاک آفریده شده ایم. لایه جسم خاکی مهمترین ابزار ماست برای کسب هوش معنوی. شیطان لایه خاکی ندارد و از لایه ناری تشکیل شده است. انسانها نباید وارد لایه ناری شوند؛ شیطان در لایه ناری همیشه پیروز است زیرا او از آتش آفریده شده است و لایه ناری خانه اوست. مدیتیشن و چاکرابازی انسانها را وارد لایه ناری میکند و در آنجا قطعا و بدون استثناء ناخواسته و یا خواسته عبد شیطان میشوند. برای محافظت از لایه ناری، باید پندار نیک انتخاب کنیم.
2. بنابراین ما فقط بوسیله کردار نیک، گفتار نیک، صبر ،سجده، رکوع، نماز، کمک به نیازمندان و ... که مربوط به لایه خاکی است میتوانیم هوش معنوی بالای خود را اثبات کنیم. کسانی که میگویند فقط دلت پاک باشد، کافیست و نماز و روزه اضافی است؛ در واقع میخواهند کردار نیک در لایه خاکی را حذف کنند و به دنیای اجنه و شیاطین بروند. شعر و توهمات و خیالپردازی و بلند پروازی مقدمه ورود به لایه ناری است. زیرا این طور پندارها، با لایه خاکی و امکانات آن جور نیست و در نتیجه انسانها به آن لایه کشانده میشوند. لایه ناری میدان شیطان است. ما فقط بوسیله اعمال نیک و عبادات می توانیم لایه ناری خود را حفظ کنیم. مدیتیشن و یوگا و سایر جادوها، قطعا انسان را به سمت شکست می کشاند.
3. بعضی ها می گویند که ما میخواهیم ثروتمند شویم تا که بتوانیم کار نیک انجام دهیم. اما این فقط یک خیالپردازی است و بیشتر آدمها در این دنیای فانی نمی توانند از راه سالم ثروتمند شوند. پس بهتر است که برای انجام کار نیک منتظر این موقعیتها نشد. شیطان انسانها را دنبال آرزوهای دور و دراز می فرستد و آنان را از زمان حال خارج میکند و این هم خودش نوعی جادوست. هر آنچه که از دست انسان بر میاید و در توانایی او باشد؛ خدا همان را می پذیرد. خدا خارج از توانایی انسان، از او انتظار ندارد. از نظر خدا سعی خالصانه انسان مهم است و وسعت آن مهم نیست. لیس للانسان الا ما سعی
4. خلوت با شیطان ، یعنی انسانها برای دلخوشی و شعر و سایر خیالپردازیها به لایه ناری میروند. خیلی افراد وقتی ناراحت می شوند یا غم و غصه دارند یا کمبود مالی دارند، سریع یک آهنگ و شعر آلفایی را گوش داده و به سراغ بالایی ها (شیاطین و اجنه) می روند تا ببیند آنها چه می گویند! شعر می گوید: ما زبالاییم و بالا می رویم. از نظر آنان باید از بالایی ها بود تا نجات پیدا کرد. مثلا از نظر بعضی افراد، باید ثروتمند بود تا بتوان کار نیک انجام داد. آنها ناخودآگاه جامعه را به دو قطب تبدیل میکنند که فقط یک قطب آن جامعه توانایی انجام کار نیک را دارد.
آنها برای حل مشکلات خویش، به سراغ لایه بالایی ها میروند. خیلی اوقات زمانی که از فردی میپرسیم که در مورد خودش چگونه قضاوت میکند میگوید که فرد خوبی نیست!! و این برای ما خیلی عجیب است زیرا فرد دنیای درون خود را که ما از آن آگاهی نداریم بهتر میشناسد و وقتی که با موجودات بالایی خود خلوت میکند، در توهمات و خیالات خود انواع رذایل اخلاقی را انجام میدهد. خلوت با بالایی ها نشان از عدم شکرگزاری فرد دارد و فرد نسبت به لایه خاکی که خدا او را در آن آفریده است ناراضی است.
وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ ﴿۱۴﴾
و چون با کسانى که ایمان آورده اند برخورد کنند مى گویند ایمان آوردیم و چون با شیطانهاى خود خلوت کنند مى گویند در حقیقت ما با شماییم ما فقط [آنان را] ریشخند مى کنیم (۱۴)
5. به همین دلیل، خیالبافی و توهمات باعث میشود که انسان دارای دو شخصیت مجزا باشد و همین ریشه تمام مریضیها و اختلالات روانی میباشد. وقتی فردی کسی دیگر را در زمینهای بهتر میداند و توانایی رقابت با آن فرد را ندارد، در ذهن خود کینه و حسد و حسرت را پرورش میدهد و در دنیای پنهانی درون خود به روش هایی در پی جبران این کمبود بر میآید و چون منبع موثقی برای تکیه کردن ندارد و اجنه در لایه ناری نیز بر تصمیمات و ذهن فرد تاثیر میگذارند، فرد به سمت موارد خطرناکی پیش می رود که به خود و فرد دیگر و حتی جامعه آسیب میزند.
6. انسان نمیتواند دنیای خلوت (دنیای ناری) خود را در دنیای واقعی دخالت ندهد. ناگزیر و قطعا ، تفکرات و اندیشه های دنیای خلوت در دنیای واقعی ما تاثیر گذارند. تفکرات و تعقل و اندیشه پاک و هوش معنوی از منبع واقعیت و حقیقت سرچشمه می گیرند و برای پیشبرد انسان و علم به کار میروند ولی توهمات از منبع شیاطین و اجنه میباشند و هیچ فایده و ثمری ندارند و چه بسا انسان را به سمت بدی و بدبختی سوق میدهند. این نوع خیالبافی ها و بلند پروازیها هوش معنوی غلطی را به انسانها تزریق میکنند. بلندپروازی و خیالات آدم و حوا را از بهشت بیرون کرد. آرزوی فرشته شدن و جاودانگی آنان را به سمت نادیده گرفتن امکانات خاکی موجود در بهشت کرد و آنان از آنجا بیرون رانده شدند. در هر جا نعمتی را نادیده بگیرید، از دستش میدهید و یا به زبان دیگر از آنجا رانده میشوید. تعریف ناشکری همین است. امکانات زمین از حالت طبیعی خارج میشود و این همان هبوط امکانات زمین است.
7. به این طریق شرایط محیطی آخر الزمان را خود انسانها رقم خواهند زد و در آخر الزمان طوری خواهد شد که خنده ها و گریه ها هم مصنوعی میشوند و گریه فقط یک نوع تحریک غده های اشک است. حتی شاید برای خنداندن مردم، کارشناس جوک و کارشناس استنداپ کمدی بیاورند و گرنه انسانها بسادگی نمی خندند. بسیاری از مردم ، برای خنداندن و یا گریاندن و تحریک احساسات خود، به انواع کنسرتها میروند و هزینه های زیادی میدهند. در حالی که عامل اصلی خنداندن و گریاندن، خدای متعال است. پیامبر ابراهیم چه زیبا می گوید که :
وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى ﴿۴۳﴾
و هم اوست که مى خنداند و مى گریاند (۴۳)
وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْیَا ﴿۴۴﴾
و هم اوست که مى میراند و زنده مى گرداند (۴۴)
پیامبر ابراهیم گریاندن و خنداندن را در ردیف میراندن و زنده کردن میاورد. او میخواست بگوید که همانطور که میراندن و زنده کردن فقط در ید و قدرت خداست، خنداندن و گریاندن هم فقط در ید قدرت اوست. خنده و گریه واقعی با تحریک غده های خنده و اشک بدست نمی آید.
وَیَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعًا ﴿۱۰۹﴾
و بر روى زمین مى افتند و مى گریند و بر فروتنى آنها مى افزاید (۱۰۹)
براساس فرموده آیه فوق، در سیستم رحمانی، حتی گریه و خنده واقعی هم خشوع و خضوع انسان را زیاد میکند. به این طریق در لایه خاکی گریه و خنده واقعی به معنا تبدیل میشوند. اما بمرور لایه معنوی انسانها ضعیف میشود و شده است و بیشتر کارها فقط ظاهری و فیلم است و به معنا تبدیل نمیشوند. انسانها روز بروز شقی تر و سنگدلتر میشوند. جهنمیان اقرار میکنند که شقاوت در دنیای فانی برآنها غلبه کرده بود.
قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ ﴿۱۰۶﴾
مى گویند پروردگارا شقاوت ما بر ما چیره شد و ما مردمى گمراه بودیم (۱۰۶)
8.
رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ ﴿۱۰۷﴾
پروردگارا ما را از اینجا بیرون بر پس اگر باز هم [به بدى] برگشتیم در آن صورت ستمگر خواهیم بود (۱۰۷)
9.
قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ﴿۱۰۸﴾
مى فرماید [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید (۱۰۸)
انسانها شقی شده اند. اگر اشتباه کوچکی در شاخه گل عروس پیش آید؛ به یک کینه همیشگی بین زوجین تبدیل میشود که تا آخر عمرشان ادامه دارد! اگر این شقاوتها بین انسانها زیاد شود، یعنی بر آن جامعه غلبه کرده است و هوش معنوی آن جامعه را تحت سیطره خود می آورد. هر انسانی مقداری شقاوت در وجودش هست که باید درمانش کند و گرنه همین شقاوت کم، عدالت را در آن جامعه به خطر می اندازد.
انسانها برای بارورتر کردن زمینشان، آن را میسوزانند و به این طریق تمام حشرات و مورچه ها و ریزموجودات و سایر جانداران داخل زمین را از بین می برند. آیا انسان این موجودات ریز و مفید را نمی بیند؟ آیا دیده نشدن چیزی و یا کسی، دلیل بر نادیده گرفتن اوست؟ آیا ضعیف بودن، دلیلی برای نادیده گرفته شدن توسط دیگران است؟ شقاوت سراسر وجود انسان را گرفته است. خدا ابتدا رزق و روزی دابه (موجودات و حشرات ریز) را فراهم آورده است و بعد مال انسان را. ترتیب در آیه زیر آشکار است. اما انسان این حق را به خود میدهد که موجودات ضعیف تر و کوچکتر از خود را نابود کند. شقاوت او این حق را به او میدهد. شقاوت یک نوع هوش زیرکلاغی است که حق براساس آن تعریف میشود.
وَکَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿۶۰﴾
و چه بسیار جاندارانى که نمى توانند متحمل روزى خود شوند خداست که آنها و شما را روزى مى دهد و اوست شنواى دانا (۶۰)
وقتی خدای حکیم بخواهد منطقه ای را برای همیشه نابود کند، دابه آن منطقه را از بین می برد. حاصلخیزی خاک زمین بخاطر وجود دابه در داخل خاک است. دابه به موجودات ریز و حشرات گفته میشود.
وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَى ظَهْرِهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِ بَصِیرًا ﴿۴۵﴾
و اگر خدا مردم را به [سزاى] آنچه انجام داده اند مؤاخذه میکرد هیچ جنبنده اى را بر پشت زمین باقى نمى گذاشت ولى تا مدتى معین مهلتشان مى دهد و چون اجلشان فرا رسد خدا به [کار] بندگانش بیناست (۴۵)
کسانی که زمین کشاورزیشان را میسوزانند، دقیقا حاصلخیزی زمینشان را از بین می برند. هوش معنوی زیر کلاغی، اینچنین می کند. آدمی با دست خودش، خودش را نابود میکند. یهودیان هوش مادی بالایی داشتند ولی هوش معنوی پایین. زمانی یهودیان در زمان پیامبر محمد، با دستان خود، خانه های خود را خراب میکردند. آنان هوش معنوی بالایی ندارند.
هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَأَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ ﴿۲﴾
اوست کسى که از میان اهل کتاب کسانى را که کفر ورزیدند در نخستین اخراج [از مدینه] بیرون کرد گمان نمیکردید که بیرون روند و خودشان گمان داشتند که دژهایشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود و[لى] خدا از آنجایى که تصور نمیکردند بر آنان درآمد و در دلهایشان بیم افکند [به طورى که] خود به دست خود و دست مؤمنان خانه هاى خود را خراب میکردند پس اى دیدهوران عبرت گیرید (۲)
10. عدم شکرگزاری و نادیده گرفتن نعمات طبیعی خدا؛ باعث از دست دادن آن نعمت میشود. اصلا هبوط امکانات طبیعی زمین، بخاطر نادیده گرفتن آن امکانات است. مردم نسبت به امکانات موجود ناشکری می کنند و به همین دلیل آن نعمت رحمانی برداشته میشود. شاید در آینده بادهایی که ابرها را بارور میکنند، دیگر نباشند و بشر مجبور شود که با دستگاههایی آن را انجام دهد. وقتی خدای حکیم از یک نعمت در قرآن صحبت می فرماید؛ منظورش این است که شاید روزی دست درازیهای انسان این نعمت را کم رنگ کند و در نتیجه برداشته شود.
وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَسْقَیْنَاکُمُوهُ وَمَا أَنْتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ ﴿۲۲﴾
و بادها را باردارکننده فرستادیم و از آسمان آبى نازل کردیم پس شما را بدان سیراب نمودیم و شما خزانه دار آن نیستید (۲۲)
11.
وَإِنَّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَنُمِیتُ وَنَحْنُ الْوَارِثُونَ ﴿۲۳﴾
و بى تردید این ماییم که زنده مى کنیم و مى میرانیم و ما وارث [همه] هستیم (۲۳)
12.
وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ ﴿۲۴﴾
و به یقین پیشینیان شما را شناخته ایم و آیندگان [شما را نیز] شناخته ایم (۲۴)
نزدیکیهای قیامت، خیلی از نعمات رحمانی برداشته میشود و آن موقع بشر مجبور است که مصنوعی آن را تولید کند.
13. اجنه و شیاطین لایه جسمانی خاکی را در اختیار ندارند، به همین خاطر رشد و تغییر در آنها بسیار سخت است. کسانی که وارد لایه ناری میشوند و با اجنه و شیاطین ارتباط دارند، اکثرا دیوانه میشوند. زیرا دو سیستم جدایند که قابل فهم نیستند برای هم. شیطان ابتدا به آدم فخر می فروخت که او در لایه آتشی است و آدم در لایه خاکی. شیطان این را یک نوع برتری و مزیت بحساب می آورد. البته شیطان در محاسباتش اشتباه کرد. خیلی از مردم هم در این دنیای خاکی مثل شیطان فریب خورده اند و نمیخواهند خاکی باشند و از لایه خاکی دوری میکنند و این مثل همان فریبی است که شیطان دچار آن شد. بعضی مردم در زیورآلات و زینتهای فریبنده دنیایی غرق شده اند و تمام زندگی و وقت خود را وقف بدست آوردن اینها میکنند که آنان را از لایه خاکی دورتر میکند.
14. در لایه خاکی میتوان روزه گرفت، زکات داد، به مستمندان کمک کرد؛ سجده کرد، رکوع کرد و هزاران کار دیگر. این اعمال و کارها در لایه خاکی بسیار ساده است. اما در لایه ناری همین اعمال خیلی سخت است و معنای دیگری دارد و اصلا بعضی از این اعمال در لایه ناری وجود ندارند. شیطان بعدا این مساله را متوجه شد و به همین خاطر تصمیم گرفت که انسانها را از رشد در لایه خاکی محروم کند و به این طریق مدیتیشن و چاکرابازی را طراحی کرد تا بتواند آدمیان را به لایه ناری بکشاند و اینطوری به آنها دروغ بزرگی القا کرد که لایه ناری، محل اخذ معنویت است.
15. جراحی های زیبایی غیر ضروری (که در جامعه ما 99 درصد غیر ضروری هستند) همگی انسانها را از لایه خاکی دور میکند و آنان را از مزایای لایه خاکی محروم میکند. این نوع جراحی ها لایه خاکی انسانها را تغییر میدهد و در نتیجه افراد نمی توانند از لایه خاکی خود استفاده کافی و کامل کنند.
16. شیطان آدم و حوا را از بهشت بیرون راند. به آنان وعده های جاودانگی و فرشته شدن داد. خدای حکیم به آدم و حوا وعده بهشت جاودانه را نداد، زیرا میدانست که آدم و حوا روزی فریب شیطان را میخورند و از بهشت رانده می شوند. آرزوی فرشته شدن برای آدم و حوا (که شیطان در ذهن آنان انداخت) هم نوعی نارضایتی نسبت به لایه خاکی بود. زیرا آدم وحوا در بهشت در لایه خاکی بهشتی بودند و داشتند زندگی بی دغدغه خود را میکردند ولی شیطان میخواست آنان را مستقیم به لایه بالایی بکشاند و البته دروغ میگفت.
17. در قرآن، از قاسطون صحبت فرموده است. مُقسط یعنی کسی که عدل و قسط برقرار میکند. اما قاسطون یعنی کسانی که قسط و عدل را بر هم می زنند. قاسطون منطقها و هوش زیرکلاغی استفاده میکنند. به همین خاطر هیزم و آتش زنه جهنم خواهند شد. زیرا اینها با هوشهای زیر کلاغی و غلط خویش محیط بی منطق و دیوانه جهنم را گرم میکنند.
وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا ﴿۱۵﴾
ولى منحرفان هیزم جهنم خواهند بود (۱۵)
بشر با منطقهای غلط و هوش مادی اشتباه، باعث گسترش بی عدالتی خواهد شد. خیلی افراد میخواستند ثروتمند شوند تا که بعدا از ثروتشان خیر و خیرات کنند. اما در راه ثروتمند شدن، حق افراد دیگر را خوردند. در منطق رحمانی، به زور نمیشود ثروتمند شد، زیرا منابع زمین محدود است و هر گونه اقدامی ممکن است باعث ضربه زدن به دیگران شود. خدای مهربان ثروت را حرام نکرده است ولی به هر طریقی نمیتوان آن را بدست آورد. اما در منطق شیطانی، ثروتمند شدن به هر قیمتی توصیه میشود. افراد بعدا که ثروتمند شدند، قول اولشان یادشان میرود و زیرش میزنند. بعضی افراد جهت ثروتمند شدن، چاه عمیق میزنند و آنقدر آب از آن بیرون میکشند که زیر زمین را خالی میکنند و باعث ایجاد ضرر به همسایه ها و افراد دیگر میشوند. بنابراین ثروتمند شدن به قیمت خالی کردن زیر دیگران ، نه تنها به نفع جامعه نیست و بلکه خودش عامل مهم بی عدالتی است. قاسطون کسانی هستند که این چنین منطق و هوش مادی ای را به کار می برند. قاسطون کسانی هستند که به ظاهر کار خوبی انجام میدهند ولی در اصل زیر پای دیگران را خالی میکنند.
18. انسانها باید بدانند که آب و نانی که استفاده میکنند، چطوری بدست میاید و چطوری تهیه میشود. و مهمتر از همه باید بدانند که در صورت نبود اینها، چه اتفاقی می افتد. این نوع محاسبات ساده، هوش معنوی درستی را به ما یاد میدهند.
19. قبل از طوفان نوح؛ هر کسی جسمش قوی تر بود، مورد توجه تر بود. بعدا در زمان فرعون، هر کسی با لایه ناری ارتباط داشت، قوی تر معرفی میشد. به همین خاطر در زمان فرعون، جادوگری رواج داشت. بعدا که شعر و فیلم بوجود آمد، عده ای که فیلمهای احساسی تر بازی میکردند و اشک و خنده آدمها را در می آوردند، مهمتر بودند. اما حالا دوره عوض شده است و هر کس هوش مادی قوی تری داشته باشد، قوی تر بحساب می آورند. اما خدای رحمان همه اینها را رد میکند و هوش معنوی رحمانی را ملاک قدرت قرار میدهد.
20. بشر فقط با هوش معنوی بالا (که از طریق قرآن بدست میاید) میتواند خود را از این لجنزار نجات دهد. اوائل تاریخ بیشتر بیماریها از نوع جسمی بود. بعد از مدتی بیماریهای روانی (مربوط به لایه ناری است مثلا وحدت وجود یک نوع بیماری ناری است) بوجود آمد. حالا دیگر بیماریهای مربوط به هوش و احساسات بوجود آمده است. افراد در ظاهر سالمند ولی منطقشان بیمار است.
21. وقتی چهار لایه پایینی انسان، بیمار باشد، اتوماتیک قلب مریض میشود و معانی و مفاهیم معنوی را نمی فهمد. در قلب مریض نور تولید نمیشود و به نفس ظلم میشود.
22. شیطان گفت که من از آدمی بهترم. او در واقع می خواست بگوید که لایه ناری از لایه خاکی بهتر است. کسانی هستند که به نوع و سبک طعام مسکین و ساده علاقه ای ندارند. آنان لایه غذای لاکچری را از لایه غذای ساده بهتر میدانند.
وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳﴾
و به خوراک بینوا ترغیب نمى کند (۳)
این نوع تفکر در زمان ما زیاد شده است. افراد در حسرت زندگی ثروتمندان هستند. آنان در حسرت امکانات و غذاهای لاکچری هستند. اما خدا به مردم دستور میدهد که غذاهای ساده هم بخورید و از لایه خاکی زیاد دور نشوید. خدا دستور بیهوده صادر نمی کند. او دقیقا مشکل و نقطه ضعف انسان را میداند. وقتی خدا دستور میدهد که به خوراکهای ساده و بینوا رغبت نشان دهید و استفاده کنید؛ یعنی این پاشنه آشیل بشریت است. یکی در اینستاگرام کلیپ گذاشته بود و پوز میداد که من صبحانه خاویار میخورم و ناهار بره کبابی و شام هم یک غذای لاکچری دیگر! بعضی ها که این کلیپها را می بینند، به شدت لایه احساسات و منطقشان تحت تاثیر قرار می گیرد و آنان یهویی تصمیم می گیرند که به هر قیمتی باید ثروتمند شوند و سبک زندگی خود را مثل کلیپ کنند. اعمال نیک در لایه خاکی میتواند سریع لایه معنای ما را قوی کند ولی برعکسش هم ممکن است اتفاق بیفتد و بعضی کارها در لایه های خاکی میتواند سریع لایه معنا را نابود کند.
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ﴿۸۳﴾
آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مى دهیم که در زمین خواستار برترى و فساد نیستند و فرجام [خوش] از آن پرهیزگاران است (۸۳)
اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت یکصد و هجدهم)
هوش زیر کلاغی (بخش چهارم)
اذان الانعام
در قسمتهای قبلی گفته شد که براساس آیه قرآن، وقتی قربانی قابیل نزد خدا قبول واقع نشد، قابیل نزد هابیل رفت و به او گفت که من تو را به قتل میرسانم، زیرا قربانی تو پذیرفته شده و مال من پذیرفته نشده است! این یکی از غیرمنطقی ترین تهدیدها و قتلهای تاریخ بوده است و البته کمی ریزنگر باشیم، متوجه خواهیم شد که تمام قتل و کشتارهای دیگر هم به صورتهای دیگری غیر منطقی هستند بجز در حالت قصاص و دفاع از خود در مقابل حمله.
قرآن، این منطق و سطح هوش قابیل را به عنوان یک هوش زیرکلاغی تعریف میکند. خدای مهربان از ما انسانها میخواهد که سطح هوش معنوی خود را بالا ببریم تا دچار چنین خطاهایی نشویم. بطور مثال ذکر شد که حسادت به اموال و موقعیتهای دیگران، ناشی از یک هوش معنوی زیر کلاغی است. هوش مادی در مقابل هوش معنوی مطرح شد. ممکن است که فردی هوش مادی او بالا باشد ولی هوش معنویش زیرکلاغی باشد. کسی که اقتصادش را بوسیله ربا فربه میکند، هوش مادیش بالاست ولی هوش معنویش پایین است. زیرا در دراز مدت ربا اقتصادش را نابود میکند. هوشهای معنوی بالا دوراندیش هستند، اما هوشهای مادی فقط تا چند قدم جلو خود را می بینند. هوش معنوی سطح بالا می گوید که یک شغل تخصصی و مفید کم درآمد بهتر است از یک شغل کاذب پردرآمد. هوشهای معنوی سطح بالا درک میکنند که ربا مثل آتش به جان انسانها و جامعه می افتد.
هوشهای مادی، خیلی راحت جوگیر میشوند و فریب میخورند، اگر هوش معنوی بالاسرشان نباشد. در قرآن تعقل و استفاده از هوش معنوی را با کلمات زیادی بیان فرموده است از جمله: تعلم، تفقه، تعقل، تدبر، تذکر، عبرت و... هر کدام از این جنبه ها اهمیت مخصوص خود را دارند. یکی ممکن است علم اقتصاد بلد باشد و پول زیادی کسب کند ولی اگر هوش معنوی بالایی نداشته باشد، ممکن است به جاده ربا وارد شود. یکی ممکن است علم پزشکی بلد باشد و در درمان به داروهای شیمیایی متکی شود. علم پزشکی میگوید، مسکن تب را پایین می آورد؛ اما هوش معنوی پزشکی میگوید که قرصهای شیمیایی و مسکن در بیشتر موارد نباید مصرف شود، تا توانایی ها و پایه های اولیه دفاعی بدن فرد نابود نشود؛ اگر چه فرد به زحمت می افتد.
یک زمانی بود که هیتلر برای سربازانش ماده مخدر شیشه تهیه میکرد و سربازان بوسیله این قرصها، در خلسه گی فرو می رفتند. بشر بوسیله علم و هوش مادی این ماده مخدر را تهیه کرده بود. در جنگ جهانی اول، سربازان تریاک مصرف میکردند و در حالت خلسگی ادعای قدرت میکردند و گُنده گوئی میکردند. در زمان های قدیم کسانی که بیماریهای ناشناخته می گرفتند، سایر مردم آنها را از جامعه طرد میکردند و یا می سوزاندند. این جور کارها را هم علم آن زمان تجویز میکرده است. چیزهایی که ما اکنون به عنوان خرافات می شناسیم، زمانهای قدیم، جزو علم آن زمانه بوده است. خیلی از مسائل علمی امروز، در آینده به خرافات تبدیل میشوند. زمانی خواهد آمد که تجویز و مصرف خودسرانه آنتی بیوتیک و سایر داروهای شیمیایی زمان ما را به عنوان اشتباهات پزشکی ذکر میکنند.
پس علم بشر همیشه ناقص است و تصمیمات کلان صحیحی نخواهد گرفت. باید یک هوش معنوی بالای سر علم مادی باشد، تا علم مادی به بیراهه کشیده نشود. ملاک خوب بودن انسانها، هوش مادی بالاتر نیست و بلکه هوش معنوی بالاتر است. معمولا مردم در مقایسات و قضاوتهایشان هوش مادی را در نظر دارند و به هوش معنوی توجهی نمی کنند.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ یَکُنَّ خَیْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۱۱﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کند شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانى زنان [دیگر] را [ریشخند کنند ] شاید آنها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقبهاى زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند (۱۱)
سوء استفاده از هوش مادی، یک نوع جادوست. روانشناسی جدید ظاهرا یک علم است ولی خیلی مواقع دستورات غلط و بیخودی ترویج میکند و واقعا گمراه کننده است. در زمانهای قدیم هم علم روانشناسی بوده است و البته اکنون ما به خیلی از دستورات آن خرافات می گوئیم.
روانشناسی برای کسب حال خوب، حتی مدیتیشن را هم تجویز میکند. در حالی که مدیتیشن یک امر شیطانی است. یکجایی نوشته بود که: کار خوب، کاری است که بعد از آن حال خوبی از خود داشته باشی و کار بد آنی هست که بعد از انجامش حال بدی به تو دست بدهد!
واقعا این معیار خوبی برای تشخیص نیک و بد نیست. خیلی از احساسها منحرف کننده هستند. کسی که سیگار میکشد، احساس میکند که از نظر روانی تخلیه شده است و افسردگی اش کم شده است. اما این روش نه تنها تخلیه کننده نیست، بلکه وابسته کننده هم است. افراد تا آخر عمر وابسته به این روش میشوند. معنای واقعی اعتیاد همین است.
گاوبازی و کشتن گاو با زجر هم نوعی تخلیه عصبی است. ولی میدانیم که این روش تخلیه عصبی، کار وحشیانه ای است. در سیستم شیطانی، برای تخلیه عصبی باید خشونت به خرج داد و هیجانات خطرناک ایجاد کرد. سیستمهای شیطانی با به خطر انداختن جان دیگران، تخلیه عصبی انجام میدهد. اگر هوش معنوی صحیح، هوشهای مادی را کنترل نکند، هوش مادی خوره جان انسان میشود. هوش مادی مثل اسب است و هوش معنوی مثل اسب سوار. هیتلر هوش سخنرانی اش خیلی بالا بود ولی خیلی چرت و پرت و جملات شعر گونه می گفت. اما برعکس پیامبر موسی خیلی خوب سخنرانی بلد نبود ولی پر از هوش معنوی بود.
بعضی افراد می گویند که میخواهم بچه ام را طوری بزرگ کنم که واقعا زندگی کند و از زندگی لذت ببرد. وقتی با دقت بررسی می کنید، می بینید که فرد اصلا نماز هم نمیخواند و روزه هم نمی گیرد و نماز را به کودکش هم یاد نمی دهد و یا شاید نماز را بی کلاسی میداند. گرچه ممکن است هوش مادی این افراد در ظاهر بالا باشد ولی در اصل هوش معنوی زیر کلاغی دارند. این افراد با این لایف استایل از زندگی که پیش می گیرند؛ هوش معنوی کودک را فلج میکنند. سوره لقمان حاوی نکات مهمی از نصیحتهای لقمان به فرزندش است که میتواند لایف استایل با هوش معنوی برای کودکان را تعریف کند.
خداپرستی و توحید: از شریک قرار دادن برای خدا دوری کن و در این محوطه پا نگذار |
وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ ﴿۱۳﴾
|
و [یاد کن] هنگامى را که لقمان به پسر خویش در حالى که وى او را اندرز مى داد گفت اى پسرک من به خدا شرک میاور که به راستى شرک ستمى بزرگ است (۱۳) |
پندار نیک و بینش صحیح در مورد خدا: خدا همه ما و اعمال ریز و درشت همه را می بیند و تمام جهان را در با تمام جزئیات در مشت خویش دارد |
یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ ﴿۱۶﴾ |
اى پسرک من اگر [عمل تو] هموزن دانه خردلى و در تخته سنگى یا در آسمانها یا در زمین باشد خدا آن را مى آورد که خدا بس دقیق و آگاه است (۱۶) |
کردار نیک و صبر: نماز- امر به نیکی و نهی از شرّ و صبر |
یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ﴿۱۷﴾ |
اى پسرک من نماز را برپا دار و به کار پسندیده وادار و از کار ناپسند باز دار و بر آسیبى که بر تو وارد آمده است شکیبا باش این [حاکى] از عزم [و اراده تو در] امور است (۱۷) |
رفتار نیک: خاکی بودن و متواضعانه رفتار کردن و دوری از خودپسندی و فخر فروشی |
وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۱۸﴾ |
و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسند لافزن را دوست نمى دارد (۱۸) |
گفتار نیک: مشی زندگی معتدل + صدا و خروجی های مناسب و آرام و آهسته داشته باش |
وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ ﴿۱۹﴾ |
و در راه رفتن خود میانه رو باش و صدایت را آهسته ساز که بدترین آوازها بانگ خران است (۱۹) |
آیه ای در قرآن هست که می فرماید که شیطان طی سه مرحله انسان را فریب میدهد و او را وارد بازی خودش میکند.
1- گمراه سازی (وَلَأُضِلَّنَّهُمْ)
2- خیالپردازی (وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ)
3- مطیع سازی (وَلَآمُرَنَّهُمْ)
و در ادامه می فرماید که بعد از وارد شدن در بازی شیطان، انسانها گوشهای چهارپایان را می شکافند. بحث این قسمت از جادوی شیاطین راجع به این نکته است.
وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِینًا ﴿۱۱۹﴾
و آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم کرد و وادارشان مى کنم تا گوشهاى دامها را شکاف دهند و وادارشان مى کنم تا آفریده خدا را دگرگون سازند و[لى] هر کس به جاى خدا شیطان را دوست [خدا] گیرد قطعا دستخوش زیان آشکارى شده است (۱۱۹)
شکافتن گوشهای چهارپایان (فَلَیُبَتِّکُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ) معانی جالبی میتواند داشته باشد که مربوط به هوش زیر کلاغی است. انعام و سایر حیوانات هوش سطح پایینی نسبت به انسان دارند. حتی کلاغ که یکی از باهوش ترین حیوانات است، باز هوشش از یک انسان بالغ کمتر است.
انسان ظالم است و اگر بداند و تشخیص دهد که هوشی بالاتر از جانداران دیگر دارد، آنان را به سخره می گیرد و از آنان سوء استفاده میکند. نمونه اش سرگرمی گاوبازی است. در این نوع سرگرمی گاوباز یا گاوبازها به یک گاو بیخبر از همه جا حمله کرده و تلاش میکنند این گاو را تحت سلطه خود قرار داده و یا کنترل نمایند. در آخر بازی هم با فرو کردن نیزه و یا آلت دیگری، بطرز وحشیانه ای گاو را به قتل می رسانند. گاو کور رنگ است و هیچ رنگی را تشخیص نمی دهد. انسان از این خاصیت گاو سوء استفاده میکند و براساس همین نکته او را ملعبه دست خود قرار میدهد. این مربوط به اذان الانعام است که در آیه فرموده است. زیرا گاو براساس حرکات یک پارچه قرمز و یا هر رنگ دیگری، واکنش نشان میدهد و به این طریق انسان در گوشهای گاو (مرکز اطاعت پذیری گاو) دخالت میکند و هوش گاو را به هم میریزد. خدا در این آیه گوش را به هوش ربط داده است. زیرا گوش محل تجزیه و تحلیل وقایعی است که در محیط پیش میاید. انسانهایی که در حین شنیدن حرف حق، انگشت در گوش خود میکنند، در واقع میخواهند که سطح هوش پایین خود را اثبات کنند.
شیطان میخواهد به همین روش، سیستم سلطه گری را در جهان حکمفرما کند. مثلا به انسان تلقین میکند که ای انسان تو هوشت از گاو بیشتر است، پس او را ملعبه دست خودت کن. به این طریق در نظام شیطانی، هر کس هوش مادی اش از هوش افراد و موجودات دیگر بالاتر بود، بر دیگران سلطه دارد. به این طریق شیطان یک سلطه گری آبشاری و درختی در جامعه بوجود میاورد که افراد در سطح خانواده و جامعه و دولتها، دیگران را به سلطه می گیرند و آنان را ملعبه دست خود میکنند و سردسته همه این سلطه گرها، کسی نیست جز شیطان. کسی که در راس هرم نشسته و این سیستم را تبلیغ میکند، شیطان است. این نوع سیستم یک نوع شستشوی مغزی هم هست. وقتی شیطان گفت که من از آدم بهترم زیرا او از خاک است و من از آتش؛ منظورش این بود که هوش مادی من از او بالاتر است. حالا هم همین استراتژی را ادامه میدهد و کل نیرنگهایش بر این مبنا چیده میشود.
ملائکه هوش مادی و معنوی بسیار بالایی دارند ولی آنها از این موضوع سوء استفاده نمی کنند ولی برعکس، شیاطین از هوش مادی بالاترشان کمال سوء استفاده را میکنند. هر انسانی زمانی یتیم بوده است و یا یتیم میشود. در هوشهای مادی، دست بالای دست زیاد است. یتیم یعنی کسی که هوش مادی پایین تری نسبت به دیگران دارد. خدا به انسانها توصیه و حتی امر میفرماید که رعایت یتیمان را بکنید و بخاطر هوش مادی پایین تر ایتام، اموال آنان را نخورید و ضعیف کشی نکنید. در نظام شیطانی، هرکس هوش مادی بالاتری داشته باشد، بهتر است ولی در نظام رحمانی اینطوری نیست.
اما اینکه چرا خدا هوش بعضی حیوانات را خیلی پایین قرارداده است زیرا خدای قادر توانا سطح هوش گوسفند و گاو و انعام دیگر را پایین آفرید تا در اختیار انسان باشند. یک نفر میتواند هزاران گوسفند را کنترل کند؛ که اگر اینطوری نبود، دامداری و تهیه شیر برای انسان غیر ممکن میشد. اما خدای حکیم این سطح هوش پایین را برای انسان نمی پسندد و انسان را بخاطر سطح هوش پایین در حد انعام (گوسفند و گاو و ..) مورد سرزنش قرار میدهد.
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿۱۷۹﴾
و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده ایم [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى بینند و گوشهایى دارند که با آنها نمى شنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند [آرى] آنها همان غافلماندگانند (۱۷۹)
سطح هوش پایین باعث میشود که انسانها وارد جهنم شوند. زیرا با سطح هوش پایین، سرنوشتی مثل قابیل پیدا میکنند. البته این سطح هوش پایین برای گاو و گوسفند عیب نیست و بلکه آنان بخاطر انسان اینطوری آفریده شده اند. حوادثی در مورد گوسفندان پیش آمده است که یک گوسفند داخل گله، سرش را پایین انداخته و از یک دره به پایین افتاده است و بقیه هم دنبال او رفته و همگی با هم به پایین پرتاب شده اند. زیرا وظیفه انسان است که آنان را کنترل کند و نگذارد آسیب ببینند. ولی برای انسان این سطح هوش قابل قبول نیست. خدا خیلی از حیوانات را برای خدمت به انسان آفریده است. فعلا نگهداری از یک گوسفند کار سختی نیست، اما نگهداری از یک شیر و یا خرس خیلی هزینه بردار است. گروههای سیرک برای نگهداری از یک پاندا و یا شیر، سالانه صدها هزار دلار هزینه میکنند.
انسان موظف است که از هوش سطح پایین انعام و حیوانات و حتی سایر انسانها سوء استفاده نکند و از خاصیت هوش پایین آنان ، بدرستی و صحیح استفاده کند. و مثل گاوبازها به اذیت کردن آنان روی نیاورد. به زبان ساده تر، انسان نباید ضعیف کشی کند و نباید انسانها و موجودات با هوش پایین تر را استثمار کند و آنان را دست نیندازد و مسخره نکند. کلا انعام (چهارپایان) به هوش پایین شهرت دارند. اگر چه این هوش پایین آنان برای راحتی کار انسان است ولی خدا انسانها را هشدار میدهد که هوش معنوی خود را در سطح انعام نگه ندارند.
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿۱۷۹﴾
و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده ایم [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى بینند و گوشهایى دارند که با آنها نمى شنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند [آرى] آنها همان غافلماندگانند (۱۷۹)
هوش معنوی پایین برای انسان قابل پذیرش نیست. تمام مشکلات بشریت از هوش معنوی پایین او نشات می گیرد. هوش معنوی بالا می گوید که انسانها نباید از هوش مادی پایین تر انسانها و حیوانات دیگر سوء استفاده کنند.
حیوانات هوش خود را با نظام رحمانی سازگار کرده اند. مثلا خروس که اول صبح میخواند، به نوعی پیام و کدی به محیط خویش و جانداران دیگر میفرستد که صبح است و باید بیدار شد. خروس که بخواند، گربه بیدار میشود و گربه بیدار شود، موشها کنترل میشوند. حیوانات این نوع ارسال کد به یکدیگر و محیط طبیعت را می پسندند. اما اگر خروس نخواند، گربه بیدار نمیشود و موش زیاد میشود و تعادل محیط زیست به هم می خورد. این فقط یک مثال بود. حیوانات به روش خویش طریقه زندگی سالم را بلدند و این همان نماز و تسبیح آنان است. انسانها هم باید کدهای خوب به همدیگر بفرستند (تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ) و این در چرخه نیک (پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر) میسر خواهد بود. حیوانات این چرخه نیک را به روش خویش رعایت میکنند. خروسی که بیمار باشد، ناوقت میخواند و انسانی که چرخه نیک را رعایت نکند، او هم یک بیمار است که باید درمان شود. وقتی که خروس میخواند، شاید برای یک انسان مهم نباشد و حتی شاکی شود که چرا بیدارش کرده است، ولی برای حیوانات دیگر مهم است.
آواز پرندگان نوعی کد فرستادن است. وقتی مثلا گنجشک و یا خروس کد بفرستند، جانداران و گیاهان دیگر متوجه میشوند که صبح است و باید فعال شد. آنها ورودی و خروجی خود را از همان طبیعت می گیرند و به این طریق خاصیت طبیعی بودنشان را حفظ میکنند. سگها و یا گربه هایی که در خانه در رختخواب کنار انسانها می خوابند، تماما خواص طبیعی خود را از دست میدهند و حتی دیگر نمی توانند شکار هم بکنند. نباید ورودی های حیوانات را دستکاری کرد. طبیعتی که خدا آفریده است، کامل و در یک زنجیره نیک است. طبیعت به یک سگ طبیعی بدون رختخواب نیاز دارد. انسان میخواهد که حیوانات را شبیه به خود کند. انسان خودش که نمیداند چطوری زندگی کند و به این طریق حیوانات دیگر را هم میخواهد بدبخت کند. وقتی یک سگ مصنوعی بار آید، دیگر نیازهای مصنوعی پیدا میکند و هر مدت یکبار باید آمپول بهش بزنند. نظام طبیعی رحمانی بهترین پزشک و حکیم است. یک سگ که اینطوری بار آید، حتی صدایی ازش در نمی آید. در حالی که یک سگ طبیعی باید عو عو کند. این یک نوع افسردگی برای حیوانات است. حیوانات از دست انسان راحت نیستند و به همین خاطر در قیامت، حیوانات حشر میشوند و آن روز این بدبخیتهایی که انسان به آنان تحمیل کرده است ، بررسی میشود.
وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ ﴿۵﴾ و آنگه که وحوش را همى گرد آرند (۵)
وقتی یک تکه استخوان به سگ بدهید، دمش را تکان میدهد و به این طریق از شما تشکر میکند. سگ اینطوری تشکر میکند. لزومی ندارد که به طریق دیگری تشکر کردن را به او یاد داد. در مطیع سازی حیوانات، نباید در زبان بدن آنان دخالت کرد و هر نوع دخالتی در طبیعت حیوان همان خراش دادن گوش حیوانات است که در آیه فرموده است. انسان باید به حیوانات رحم کند و در گوشها و ورودیهای آنان دخالت نکند. زمانی هندوها، گاو را مقدس می دانستند و به دیده احترام به او می نگریستند و البته از نظر گاو این یک نوع اذیت کردن است. اکنون در جوامع متمدن حیوانات دیگر هم به این طریق اذیت میشوند. این جور کارها، نیازهای کاذبی است که مردم برای خود ایجاد میکنند. انسان میخواهد طبیعت را از حالت طبیعی خارج کند و آن را تحت کنترل خویش در آورد و آنجوری که خودش میخواهد با طبیعت رفتار کند. در حالی که ما باید با طبیعت هماهنگ شویم و نباید در ورودیها و گوشهای طبیعت دستکاری نکنیم.
بطور مثال مقدس دانستن گاو، دخالت در امر پذیری و گوشهای گاو است و این نوعی جنایت است. در هندوستان، مردم گاو را مقدس میدانند و این درحالی است که گاو این تقدیس و توجه را نمی فهمد و حتی از آن هم خبر ندارد و آن را دوست ندارد. خدای مهربان این نوع توجه کردن را شرک می نامد. زیرا یک کار بیهوده و عبث است. کار بیهوده و عبث به شیاطین ختم میشود. کسی که گاو را مقدس می پندارد، به نوعی هوش معنوی خود را از انعام هم پایین تر میداند.
إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا یَسْمَعُوا دُعَاءَکُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَکُمْ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ وَلَا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ ﴿۱۴﴾
اگر آنها را بخوانید دعاى شما را نمى شنوند و اگر [فرضا] بشنوند اجابتتان نمى کنند و روز قیامت شرک شما را انکار مى کنند و [هیچ کس] چون [خداى] آگاه تو را خبردار نمى کند (۱۴)
در ادامه آیه می فرماید که خدای دانا خبیر است و با اطمینان کامل میداند که آنها صدا و توجهات شما را نمی شنوند و حتی اگر هم بشنوند، نمی توانند جواب دهند. خدا می فرماید که به حرف خدا اطمینان کنید و این مساله را بپذیرید و درک این مساله یک نوع هوش معنوی سطح بالا را می طلبد.
مسلمان بودن یک امر ثبت نامی نیست که هر کسی در شناسنامه اش نوشته شود، به یک مسلمان تبدیل شود. هرکس اسم خود را مسلمان نامید، دلیل بر مسلمان بودنش نیست. همانطور که بانکهای زیادی وجود دارند و اسم اسلامی را به یدک می کشند ولی بدیهی ترین قانون قرآنی را زیر پا میگذارند و عملا و آشکارا ربا می دهند و می خورند. با گذاشتن اسم اسلامی بعد از نام بانک، بانک اسلامی نمیشود. این فقط یک اسم گذاری است (إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ).
فرار از واقعیتها، یعنی انگشت در گوش نهادن. همانطور که قوم نوح اینچنین می کردند.
إِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا ﴿۷﴾
و من هر بار که آنان را دعوت کردم تا ایشان را بیامرزى انگشتانشان را در گوشهایشان کردند و رداى خویشتن بر سر کشیدند و اصرار ورزیدند و هر چه بیشتر بر کبر خود افزودند (۷)
معمولا انگشتها نماد خروجی یک انسان هستند. ما با انگشتان خود تایپ میکنیم، می نویسیم، طراحی میکنیم، تعمیر میکنیم. بنابراین انگشتان ما ابزار خروجی ما هستند. اما گوشها ورودی ماست. وقتی انگشتان در گوش می نهیم؛ یعنی از خود در خود می ریزیم؛ یعنی خروجی ما به ورودی ما وصل است و به این طریق یک سیکل تکرار و باطل بوجود میاید. سیکل تکرار یک نوع جادو و مانتراست. دراویش و مرتاضان از حربه تکرار برای به خلسه رفتن استفاده میکنند. این همان جادوست. این فقط مختص مرتاضان و دراویش نیست و بلکه اکثر انسانها به چنین دردی مبتلایند. به این طریق انسانها خود را هم جادو میکنند. به این میگویند خودجادویی. نمونه خودجادویی غیبت کردن است. غیبت کردن یعنی ورودی غلطی را به دیگران دادن و در گوشهای دیگران دخالت کردن. به این خاطراست که خدای مهربان، غیبت را گناه بزرگی بحساب آورده است و آن را با خوردن گوشت بدن برادر مرده مقایسه کرده است.
همانطور که گفته شد شیطان میخواهد سیستم سلطه گری را در جهان حکمفرما کند. مثلا به انسان تلقین میکند که ای انسان تو هوش اقتصادیت از دیگران بیشتر است، پس از او سود بیشتری بگیر. یکی گندم میکارد و بعد یک دلال آن را از او میخرد و بخاطر هوش اقتصادی بالاتر، چندین برابر این قیمت به فروش میرساند. گرچه این کار با رضایت طرفین انجام شده است ولی کار دلال فاقد هوش معنوی است. زیرا سود دلال چند برابر سود تولید کننده است. کشاورز تولید میکند ولی دلال سودش چند برابر کشاورز است. زیرا هوش اقتصادی دلال قوی تر است.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَأْکُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۱۳۰﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید ربا را [با سود] چندین برابر مخورید و از خدا پروا کنید باشد که رستگار شوید (۱۳۰)
اما اگر بیشتر دقت کنیم، این یک نوع کلک است و این کار فاقد هوش معنوی است. میتوان این نوع معاملات ناسالم را نوعی هوش اقتصادی نامید که مخالف هوش معنوی است. فردی که هوش معنوی سالم داشته باشد، افراد با هوش اقتصادی پایین را مُسخر نمی کند و فریب نمی دهد و حتی کاری میکند که فرد با هوش اقتصادی پایین تر به حق خود برسد. پول زیاد که با ربا بدست آمده باشد، به آتشی در درون انسان تبدیل میشود. فقط افراد با هوش معنوی بالا، می فهمند که این کار مثل خودکشی است. گاهی یک تعمیرکار، تعمیرات غیر لازم را روی وسیله انجام میدهد تا هزینه بیشتری کسب کند. اگر چه این نوع معامله با رضایت طرفین انجام پذیرفته است ولی فرد با هوش تخصصی بالاتر، مشتری با هوش تخصصی پایین را مُسَخَر میکند. این اعمال فقط هوش اقتصادی بالاست و گرنه فاقد هوش معنوی است.
ربا بعد از مدتی یک جامعه را به فساد میکشاند و ورودیها و خروجیهای غلطی برای یک جامعه تولید میکند و زندگی عادی را برای عامه مردم مشکل و سخت میکند. ربا مثل آتش است که وارد بدن شود. کسی ربا بخورد، باز هم بیشتر نیاز دارد. برای فهم این نکته در مورد ربا؛ پرخوری را بررسی میکنیم. با ذکر این مثال خدای نخواسته نمیخواهم بگویم که افراد چاق رباخوارند. بلکه فقط قصدم مقایسه است. پرخوری هم نوعی اندوخته غیر ضروری و مضر است برای بدن خودمان. کسی که پرخوری میکند، به نوعی بار اضافی برای بدن خویش ایجاد میکند. جالب است که افراد پرخور با توجه به اینکه چربی و مواد زیادی در بدن ذخیره دارند، ولی باز هم پرخوری میکنند و این پرخوری تصاعدی بالا میرود. در پرخوری، بدن اندوخته ها و چربی های اضافی را در نظر نمی گیرد و انگار هیچی ندارد و بر خوردن حریص تر میشود. بر همین منوال، کسی که ربا میخورد باز هم به ربای بیشتر نیاز دارد و به یک حرص و ولع پایان ناپذیر وصل میشود.
یهودی ها هوش اقتصادی قویی داشتند و دارند ولی هوش معنوی بالایی نداشتند. راز بقای این نوع اقتصادها، در هوش اقتصادی پایین دیگران است. در این نوع سیستم شیطانی، بی خبری و اطلاعات ناکافی، برای افراد سود جو یک موقعیت خوب و اقتصادی بحساب میاید.
بعضی میخواهند ورودیها و گوشهای دیگران را کنترل کنند. مثلا یکی در ماشینش آهنگ خاصی که خودش خوشش میاید میگذارد و صدایش را زیاد میکند، طوریکه تا فاصله یک کیلومتری هم شنیده میشود. این افراد در گوشها و ورودیهای دیگران دخالت میکنند و ناخواسته میخواهند دیگران را در این زمینه مطیع خود کنند.
حتی در میان انسانها هم انواع مطیع سازی وجود دارد و رواج پیدا کرده است که انسانها نسبت به هم روا میدارند و واقعا تا ابد مایه شرمندگی انسانیت است. مثل سلطه گری کلامی، برده داری، برده داری جنسی ، توهین کلامی، تحقیر کلامی و ...
وقتی خدا می فرماید که انسان بعضی مواقع از چهارپایان هم گمراه تر است (أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ)، یعنی در آن حالت هوش معنوی بسیار پایینی دارد. مقدار هوش پایین چهارپایان، جوابگوی زندگیشان است و همین مقدار هوش برای آنان کافیست. اما جنها و انسانها، به مرحله ای میرسند که هوششان از چهارپایان هم خیلی کمتر است. زیرا انسان در شرایطی زندگی میکند که همنشین نامناسبی به نام شیطان دارد. شیطان دیده نمیشود و به همین دلیل فقط هوشهای معنوی سطح بالا تشخیص میدهند که شیطان دشمن آشکار آدمی است. کسی که هوش معنوی مناسبی نداشته باشد، وارد جهنم میشود. در این آیه فرموده است که این افراد برای جهنم مناسبند.
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿۱۷۹﴾
و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده ایم [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى بینند و گوشهایى دارند که با آنها نمى شنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند [آرى] آنها همان غافلماندگانند (۱۷۹)
هفت لایه انسان در قسمتهای قبلی توضیح داده شد. خدا از ما میخواهد که این لایه ها را بصورت تفکیک شده داشته باشیم و مرز این لایه ها را رعایت کنیم. چهار لایه مادی و دو لایه معنوی. لایه قلب هم رابط این دو قسمت است.
1 |
کالبد مادی |
لایه جسم خاکی |
2 |
لایه ناری یا آتشی |
|
3 |
لایه شعور و یا احساسی |
|
4 |
لایه منطق و هوش |
|
5 |
کانورتر و رابط بین کالبد مادی و معنوی |
لایه قلب |
6 |
کالبد معنوی |
لایه نور |
7 |
لایه نفس |
کسانی که مدیتیشن و مراقبه و مکاشفه میکنند، لایه خاکی و لایه ناری خود را یکی میکنند و خود را در حالت وحدت وجود قرار میدهند و به این طریق تقریبا خود را متوقف میکنند و لایه های خود را به هم می ریزند. ما از خاکیم و فقط بوسیله پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک میتوانیم خود را تزکیه دهیم. این سه رکن اساسی بوسیله لایه خاکی ما انجام میشود. اگر توجه کرده باشید، در بعضی روزهای بارانی هفت لایه رنگین کمان از هم تفکیک میشوند و ظاهر میشوند. زیرا هوا تمیز و پاکیزه است. انسان هم باید هفت لایه اش تفکیک شده باشد و مثل هوای بارانی، تمیز و پاک باشد.
وقتی لایه احساس و منطق یکی شود، فرد به دیکتاتور تبدیل میشود. هیتلر سخنران عجیبی بود و در حین سخنرانی احساسات و منطقش یکی میشد و هر حرف غیر منطقیی را به شنوندگانش می قبولاند. بعضی ایدئولوژیهای غلط در طول تاریخ با جایگزینی احساسات غلط بجای منطق گسترش پیدا کردند. رجز خوانی در جنگ یک نوع جایگزینی احساسات با منطق است. البته احساسات و منطق هر کدام در جای خود لازمند. اما کسانی که میخواهند منطق و هوش معنویشان را در تصمیمات خود کنار بزنند، خیلی از احساسات و آهنگهای احساسی استفاده میکنند. این یک نوع طلسم است. هر چیزی که باعث ترکیب شدن دو لایه انسان کنار هم شود، نوعی جادو و طلسم است. بنابراین خیلی از آهنگهای احساسی و آلفایی یک نوع طلسمند. به همین خاطر خدای مهربان، به مومنان توصیه می فرماید که جواب توهینها و متلکها و مسخره بازیهای جاهلان را ندهید و منطقی باشید و جوگیر نشوید. یعنی حتی در شرایط بحرانی هم نباید جوگیر و جو زده شد.
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳﴾
و بندگان خداى رحمان کسانى اند که روى زمین به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى دهند (۶۳)
اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت یکصد و هفدهم)
هوش زیر کلاغی (بخش سوم)
شرایط جهنمی
§ سعیر
در قسمت قبل گفته شد که یکی از صفات جهنم سعیر است. این نام مربوط به هوش معنوی است. در جهنم هوش معنوی و منطق وجود ندارد و محیطی کاملا بی منطق است؛ همه مثل دیوانه اند. هیچ اصولی در آن نیست. حتی اگر وجود داشته باشد، آنقدر کم است که دردی را دوا نمی کند. ما حتی در این دنیا هم نمی توانیم نیم ساعت در محیطی که هیچی در آن رعایت نمیشود، تحمل کنیم. شاید از نظر خیلی ها زندان بدترین و معذبترین جا باشد. اما زندان روی زمین مثل بهشت است نسبت به شرایط جهنم. زندان روی زمین فقط یک زندان برای کالبد جسمی است و اما جهنم عذاب است برای تمام هفت لایه انسان. شرایطی که اکنون شیطان در ارتباطات اجتماعی و میان خانواده ها پیش آورده است، گاهی خیلی از شرایط زندان سخت تر است. شرایطی که زلیخا برای یوسف در خانواده بوجود آورد، خیلی سخت بود و یوسف زندان را بر آن شرایط ترجیح داد. شرایط بی منطقی سخت است.
ما در حالت کلی، در کره زمین باز یک زندانی و تبعیدی بحساب میاییم. البته یک زندان بزرگ با هشت میلیارد هم زندانی. یوسف چه زیبا گفت که: ای هم زندانیهای من آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداى یگانه مقتدر؟ شما به جاى او جز نامهایى چند را نمى پرستید که شما و پدرانتان آنها را نامگذارى کرده اید و خدا دلیلى بر حقانیت آنها نازل نکرده است فرمان جز براى خدا نیست دستور داده که جز او را نپرستید این است دین درست ولى متاسفانه بیشتر مردم نمى دانند.
یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿۳۹﴾
اى دو رفیق زندانیم آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداى یگانه مقتدر (۳۹)
مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۴۰﴾
شما به جاى او جز نامهایى [چند] را نمى پرستید که شما و پدرانتان آنها را نامگذارى کرده اید و خدا دلیلى بر [حقانیت] آنها نازل نکرده است فرمان جز براى خدا نیست دستور داده که جز او را نپرستید این است دین درست ولى بیشتر مردم نمى دانند (۴۰)
هم زندانی نباید نسبت به وضعیت زندانیهای دیگر بی تفاوت باشد و باید همدیگر را به سمت حق و نیکی و صبر راهنمایی کنیم و نسبت به هم بی تفاوت نباشیم. اکنون در بعضی شهرهای بزرگ، آدمها آنقدر نسبت به هم بیگانه اند که اگر یکی در خانه اش بمیرد، فقط با انتشار بوی جنازه اش متوجه مرگ او میشوند. آدمیان از همدیگر دور شده اند، فقط به این خاطر که از شرّ همدیگر در امان باشند. این نشانه خوبی نیست. آدمیان صاف و سادگی خود را از دست داده اند.
§ و آنگاه که جحیم بی منطق شود!
در زندان زمین، افراد هر چقدر هم شرّ باشند ولی میتوان یک نظمی را رعایت کرد. اما در جهنم، هیچ منطق و نظمی کارساز نیست. این تصور که جهنم جایی است که در آن آتش روشن کرده اند و مردم را به نوبت در آن می اندازند و یا سیخ داغ روی پوستشان می گذارند اشتباه است. در عوض جهنم جایی است که هیزم و قوانینش در این دنیا توسط خود افراد نوشته میشود. کسانی که در این دنیا سعیر (مرتبط با منطق زیر کلاغی) و یا جحیم (مرتبط با توهمات، احساسات، اشعار و خلسگی) برای خود و جامعه خود میسازند؛ عملا دارند شرایط و قوانین دنیای بعدی خود را می نویسند و در جهنم برآیند همه این قوانین برای آنها برقرار میشود. آدمیان در آنجا گرفتار پندار و کردار و گفتار بد خود میشوند. در آیه قرآن به احساسات زیر هوش کلاغی و بی منطق (یعنی ترکیب جحیم و سعیر) هم اشاره شده است (وَإِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ ). مترجمین قرآن این آیات را از دید خود ترجمه کرده اند. اما با مطالعه کل قرآن، متوجه میشویم که جحیم قسمت احساسی جهنم و سعیر قسمت هوش جهنم است.
وَإِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ ﴿۱۲﴾ و آنگه که جحیم بی منطق شود (۱۲)
وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ ﴿۱۳﴾و آنگه که بهشت را فرا پیش آرند (۱۳)
عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ ﴿۱۴﴾هر نفس بداند چه فراهم دیده (۱۴)
§ احساسات بی منطق
آیه وَإِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ ﴿۱۲﴾ و آنگه که جحیم بی منطق شود (۱۲) احساسات بی منطق و زیر هوش کلاغی جهنم را بیان میفرماید. مثل کسی که یک آهنگ آلفایی گوش میکند و بیخودی گریه میکند و یا دچار یک احساس سنگین و نامتعادل میشود. عدم تعادل روانی و منطقی بین افراد بوجود میاید. سعیر و جحیم در این دنیا هم وجود دارند و اصلا بوجود آمدن جحیم و سعیر از همین دنیا شروع میشود و همین حالا بصورت شرّ خود را به ما نشان داده است. وجود شرّ در این دنیا بخاطر وجود این چنین صفاتی بین مردم است. سعیر خاصیتی است که در نبود هوش معنوی بوجود میاید. پیامبران همیشه هوش معنوی بسیار بالایی داشته اند. وقتی برای مردم حرف میزدند، کسانی که هوش معنوی پایینی داشتند، انگشتانشان را در گوشهایشان می گذاشتند تا قانع نشوند و هوششان زیر سوال نرود. یا اینکه لباس خویش بر سر می کشیدند تا خود را به بی خیالی بزنند. بچه های کوچک سطح هوششان پایین است و مثلا اگر به یک بچه کوچک بگویید که او در خانه نیست؛ بچه جلو چشمش را می گیرد تا ثابت کند که بله در خانه نیست.
وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا ﴿۷﴾
و من هر بار که آنان را دعوت کردم تا ایشان را بیامرزى انگشتانشان را در گوشهایشان کردند و رداى خویشتن بر سر کشیدند و اصرار ورزیدند و هر چه بیشتر بر کبر خود افزودند (۷)
براساس فرموده آیه فوق، وقتی عده ای هوش معنوی را رد کنند، مستکبر میشوند (وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا) و قطعا پذیرفتن منطقها و هوشهای معنوی صحیح، انسانها را از تکبر و خودبزرگ بینی محافظت میکند. وقتی از هوش معنوی صحبت میکنیم، منظور هوشهای مادی نیست. ممکن است که یکی هوش اقتصادی اش بالا باشد ولی ربا خوار باشد و ثروت هنگفتی بدست آورد. اما این فرد هوش معنوی اش بسیار پایین است. هوش اقتصادی یک هوش مادی است. اما اگر همین اقتصاد براساس مفاهیم معنوی (عدم ربا، تجارت سالم) باشد، یک هوش معنوی است. یکی ممکن است هوش علمی اش زیاد باشد ولی بمب اتم بسازد و در این حالت هوش معنوی ندارد.
§ من از او بهترم!
اولین بار شیطان بود که یک منطق غلط را مطرح کرد و آن زمانی بود که گفت من از آدم بهترم زیرا او از خاک آفریده شده است و من از آتش آفریده شده ام.
قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ ﴿۷۶﴾ گفت من از او بهترم مرا از آتش آفریده اى و او را از گل آفریده اى (۷۶)
قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ ﴿۷۷﴾ فرمود پس از آن [مقام] بیرون شو که تو رانده اى (۷۷)
وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ ﴿۷۸﴾ و تا روز جزا لعنت من بر تو باد (۷۸)
ایده من از او بهترم (أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ) سرآغاز تمام منطقها و هوشهای زیرکلاغی بود. این یک منطق غلط بود. اکنون این منطق شیطانی بصورتهای مختلف در بیشتر نقاط جهان خود را بصورتهای گوناگون بروز داده است:
· من از او بهترم
· من از او بالاترم
· نژاد من از نژادهای دیگر بالاتر است
· مردم کشور من از مردم همه کشورهای دیگر بهتر هستند
· زبان من از همه زبانها بهتر است
· مذهب من از همه مذاهب دیگر حقتر است
· ما خاصیم و دیگران عام
· بهشت فقط مال پیروان مذهب من است
· و ...
شیطان هوش معنوی بسیار پایینی داشت و هم اکنون هم هوش معنوی بسیار پایینی دارد. جمله ای که شیطان گفت، یک احساس غیرمنطقی بود؛ آن هم احساس منحرف و غلط. از همینجا نتیجه می گیریم که شیطان با احساسات غلط و منحرف، حقایق را می پوشاند. منطق شیطان با منیّت و غرور ترکیب شده است. او گفت من از آتش خلق شده ام و آدم از خاک؛ پس از او بهترم. شیطان خود را از خدا حکیمتر میدانست. در بهشت به آدم و حوا گفت که خدا به همین خاطر این درخت را بر شما ممنوع کرده است زیرا خدا نمیخواهد شما جاودان و یا فرشته شوید. شیطان با منطق غلطش براحتی آدم و حوا را فریب داد. زیرا او در کنار منطق غلطش یک چیزی به نام خدعه و نیرنگ دارد. خدعه و نیرنگ برای دور زدن هوش معنوی رحمانی است. که شیطان خیلی از این روش استفاده میکند. به آدم و حوا گفت که واقعا شما را نصیحت می کنم و خیرخواه شما هستم، ولی اینطوری نبود و قسم خوردن او برای فریب دادن آدم و حوا بود. شیطان دروغ را در قالب راستی به آنان قبولاند.
§ منطق رحمانی زیباست
منطق رحمانی بسیار زیباست. خدا میفرماید که کشتن یک نفر بی گناه مثل کشتن تمام مردم دنیاست. به این طریق خدا میخواهد خطر قتل بی گناهان را به مردم گوشزد کند. خدا میخواهد به مردم بفهماند که کشتن افراد را ساده ننگرید و به زندگی و مرگ دیگران اهمیت دهید. یک نفر هم یک نفر است و باید به زندگی و مرگ او توجه شود. در مسائل دولتی و نظامی دنیا، وقتی از کشته شدن و کشتن حرف میزنند؛ با اعداد ریاضی آن را بیان میکنند. مثلا میگویند که در آن حادثه صد نفر مردند و پس صد نفر از دست دادیم. انگار دارند با ماشین حساب جمع و تفریق انجام میدهند. گرفتن جان انسانها با جمع و تفریق عادی محاسبه نمیشود، زیرا گرفتن جان یک نفر بدون حالت قصاص و دفاع از خود، فقط به مثابه گرفتن جان یک نفر نیست. یعنی عدد یک در اینجا؛ یک نیست، بلکه مساوی است با بی نهایت. خدا میخواهد برای ما بشر بیان بفرماید که اینطوری در مورد جان انسانها صحبت نکنید. جان انسانها را شما نباید بگیرید. گرفتن جان انسانها فقط دست خداست. در نظام رحمانی قتل و کشتن راه حل هیچ مشکلی نیست بجز در حالت دفاع از خود و قصاص. هوش معنوی بالا، برای حل مشکلات هیچوقت قتل و کشتن را انتخاب نمی کند.
هر کاری که انجام می دهیم باید در راستای حل یک مشکل باشد. بعضی مردم بی هیچ دلیلی سقط جنین می کنند که مثل قتل است و در نظام رحمانی روش حلی به نام سقط جنین نداریم. سقط جنین هیچ مشکلی را حل نمی کند.
قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۱۵۱﴾
بگو بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده براى شما بخوانم چیزى را با او شریک قرار مدهید و به پدر و مادر احسان کنید و فرزندان خود را از بیم تنگدستى مکشید ما شما و آنان را روزى مى رسانیم و به کارهاى زشت چه علنى آن و چه پوشیده[اش] نزدیک مشوید و نفسى را که خدا حرام گردانیده جز بحق مکشید اینهاست که [خدا] شما را به [انجام دادن] آن سفارش کرده است باشد که بیندیشد (۱۵۱)
زنده کردن یک انسان، مثل زنده کردن کل انسانهاست. هوشهای معنوی بالا متوجه میشوند که قتل حساس است و خود را از آن دور نگه میدارند. خدا با این آیه میخواهد بفرماید که ای بشر، قوانین اجتماعی خود را براساس جلوگیری از کشتن و قتل و اعدام بگذار (بجز در حالت قصاص و دفاع از خود).
مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ﴿۳۲﴾
از این روى بر فرزندان اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس کسى را جز به قصاص قتل یا [به کیفر] فسادى در زمین بکشد چنان است که گویى همه مردم را کشته باشد و هر کس کسى را زنده بدارد چنان است که گویى تمام مردم را زنده داشته است و قطعا پیامبران ما دلایل آشکار براى آنان آوردند [با این همه] پس از آن بسیارى از ایشان در زمین زیاده روى مى کنند (۳۲)
اما هوشهای معنوی پایین و زیرکلاغی، اهمیت آن را درک نمی کنند و خود را آلوده میکنند. از دید هوشهای معنوی سطح بالا:
· دنیا لهو و لعب است
· دنیا چند ساعت و یا یک روز یا چند روز است.
· قتل یک نفر بجز در حالت قصاص مثل کشتن تمام انسانهاست
· زنده کردن یک انسان مثل زنده کردن تمام انسانهاست
· فرزندان، همسر، مال و اموال همگی برای انسان فتنه و آزمایش هستند
اما از دید هوشهای معنوی سطح پایین:
· دنیا برای این است که خوشگذرانی کنیم!
· دین محدود کننده است و نمی گذارد زندگی کنیم!
· لذت در چیزهایی است که خدا حرام کرده است!
بچه ها روی چیزهایی دعوا میکنند که برای ما عجیب است. زیرا هوش و دید ما بالاتر از دید آنهاست. ما میتوانیم با هوش معنوی برتر خود، بین آنان صلح برقرار کنیم و به دعوای آنها خاتمه دهیم. اما اگر هوش معنوی پایینی داشته باشیم، آتش دعوا را بیشتر می کنیم و حتی ممکن است خود را وارد دعواهای بچگانه آنها هم بکنیم. تمام جنگهای جهانی، بخاطر هوش سطح پایین پیش آمده است. هوشهای سطح پایین خیلی زود عصبانی میشوند و از کوره در می روند.
§ هوش معنوی سطح پایین، از راه درست فرار میکند
اصلا تمام صفات بدی که انسان به خود گرفته است (عجول – هلوع – کفور – ظلوم - جهول) همگی از یک هوش زیر کلاغی ناشی میشوند. بنی اسرائیل در بعصی مواقع هوش معنوی سطح پایینی داشتند. زمانی خدا به بنی اسرائیل فرمود که از این دروازه وارد شوید تا پیروز شوید و به هدف خود برسید. اما آنها گفتند اى موسى تا وقتى آنان در آن شهرند ما هرگز پاى در آن نمی گذاریم تو و پروردگارت بروید و جنگ کنید که ما همین جا مى نشینیم و منتظر پیروزی شما می مانیم!
قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ ﴿۲۴﴾
گفتند اى موسى تا وقتى آنان در آن [شهر]ند ما هرگز پاى در آن ننهیم تو و پروردگارت برو[ید] و جنگ کنید که ما همین جا مى نشینیم (۲۴)
قَالَ رَبِّ إِنِّی لَا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَأَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ ﴿۲۵﴾
[موسى] گفت پروردگارا من جز اختیار شخص خود و برادرم را ندارم پس میان ما و میان این قوم نافرمان جدایى بینداز (۲۵)
قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ ﴿۲۶﴾
[خدا به موسى] فرمود [ورود به] آن [سرزمین] چهل سال بر ایشان حرام شد [که] در بیابان سرگردان خواهند بود پس تو بر گروه نافرمانان اندوه مخور (۲۶)
بخاطر این منطق و هوش معنوی بسیار سطح پایین و زیر کلاغی بنی اسرائیل، خدای حکیم تصمیم گرفت که آنان چهل سال دیگر به هدف خود نرسند و در بیابان سرگردان شوند.
خدا میفرماید که وقتی کسی از نزدیکان شما بمیرد، خودزنی نکنید و احساسات و منطق خود را کنترل کنید و از دید و هوش معنوی بالا به قضیه نگاه کنید و بگوئید که : إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿۱۵۶﴾
[همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مى گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى گردیم (۱۵۶)
کسانی که هوش معنوی سطح بالا را انتخاب میکنند، از طرف خدا پشتیبانی میشوند و هدایت یعنی همین.
أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ﴿۱۵۷﴾
بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راهیافتگان [هم] خود ایشانند (۱۵۷)
زنان لوط و نوح، هوش معنوی پایینی داشتند. آنان با آنکه در کنار پیامبران می زیستند، ولی نتوانستند، هوش معنوی خود را ارتقاء دهند و با کافران ماندند. آدمها با سطح هوش معنویشان دسته بندی میشوند و زن و فرزند و خانواده پیامبر بودن، ملاک دسته بندی نیست.
تصور غلطی در مورد پیامبران میان مردم پیش آمده است و آن هم این است که مردم فکر میکنند در گذشته پیامبران حرف میزدند و مردم یادداشت میکردند و نوت برداری میکردند! اما پیامبران در طول تاریخ همگی بدون استثناء توسط اکثریت مردم رد شده اند و آنچه که در قرآن در این مورد ذکر شده است، برای ما بیان میدارند که پیامبران و سایر مومنان، همگی طرد و رد و اذیت میشده اند و یادداشتی در کار نبوده است. از نظر عامه مردم آن زمان، پیامبران و مومنان بزرگترین مرتدین زمان خود بوده اند. خدای رحمان و رحیم به مومنان توصیه میکند که در مقابل توهینها و فحاشی های مخالفان سکوت کرده و هوش معنوی بالای خود را اثبات کنند. این آیه ثابت میکند که کَل کَل کردن و مجادله کردن با افراد نادان، از هوش سطح پایین حکایت میکند.
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳﴾
و بندگان خداى رحمان کسانى اند که روى زمین به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى دهند (۶۳)
وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا ﴿۶۴﴾
و آنانند که در حال سجده یا ایستاده شب را به روز مى آورند (۶۴)
§ هوش سطح پایین، رفتار افراد را زشت و غیر قابل تحمل میکند
هوشهای معنوی در سطح پایین ، با فحاشی و داد زدن و تهمت زدن، کمبود هوش معنوی خود را جبران میکنند. وقتی منطق و هوش معنوی پایین آید، صداها انکر الاصوات میشوند. هر کرداری و هر رفتاری و هر پنداری که هوش معنوی شما را پایین آورد، باید دور انداخت و باید از آن دوری کرد. این تعریف تقواست.
زمانی که نوح و سایر مومنان مشغول درست کردن کشتی شدند، قوم نوح او را مسخره میکردند و به او میگفتند که ای نوح هوا به این خوبی و خوشی و آسمان به این صافی، چرا کشتی میسازی؟ حتی آنها در این مورد، مومنان را با سطح هوش پایین و دیوانه معرفی میکردند. اما وقتی طوفان آمد و مومنان سوار کشتی شدند؛ آنوقت مشخص شد که هوش معنوی کی پایینه و هوش معنوی کی بالاست. پسر نوح وارد کشتی نشد، زیرا هوش معنوی او پایین بود.
وَهِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَکَانَ فِی مَعْزِلٍ یَا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنَا وَلَا تَکُنْ مَعَ الْکَافِرِینَ ﴿۴۲﴾
و آن [کشتى] ایشان را در میان موجى کوه آسا مى برد و نوح پسرش را که در کنارى بود بانگ درداد اى پسرک من با ما سوار شو و با کافران مباش (۴۲)
قَالَ سَآوِی إِلَى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکَانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ ﴿۴۳﴾
گفت به زودى به کوهى پناه مى جویم که مرا از آب در امان نگاه مى دارد گفت امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاهدارنده اى نیست مگر کسى که [خدا بر او] رحم کند و موج میان آن دو حایل شد و [پسر] از غرق شدگان گردید (۴۳)
هوش معنوی پسر نوح و نوح را با هم مقایسه کنیم:
نوح : پسرم بیا با ما باش و سوار شو و با کافران نباش.
پسرنوح : من به کوه پناه خواهم برد تا مرا از آب در امان نگه دارد.
نوح : امروز در برابر فرمان خدا، هیچ پناه و محافظی نیست.
می بینید که هوش معنوی نوح بسیار بالا بوده است و پسر نوح نمیدانست که آب و کوه و همه چیز در اختیار خداست و امر خدا که صادر شد، چیزی نمیتواند جلو آن را بگیرد.
§ نمادهای شیطان پرستی رایج یک نوع فریب است
تصوری که اکثر مردم در مورد شیطان پرستی دارند اشتباه است. دید و بینش مردم نسبت به شیطان پرستی و پیروی از شیطان، در بین مردم منحرف شده است. آنها فکر میکنند که شیطان پرست کسی است که برای خود شاخ درست کند و یا شکلها و آرمهای شیطانی روی بدن خویش خالکوبی کند. اتفاقا شیطان این عده قلیل که این تغییرات را روی بدن خویش انجام میدهند را عمدا عَلَم کرده است تا توجه ها را از چیز دیگری غافل کند. شیطان پرست یعنی کسی که از هوش های سعیرانه و زیر کلاغی استفاده میکند. اما وقتی مردم این عده قلیل را می بینند، پیش خود میگویند که خدا را شکر که ما شیطان پرست نیستیم و خود را تافته جدا بافته بحساب میاورند و خود را تبرئه میکنند. این هم خودش یک نوع فریب است. در حالی که خدا صراحتا می فرماید که داشتن صفت سعیرانه (هوش زیر کلاغی و بی منطقی ) افراد را جزو اصحاب السعیر میکند.
إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶﴾
در حقیقت شیطان دشمن شماست شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶)
شیطان یک عده را به عنوان شیطان پرست معرفی میکند که آرمهای زشت و اشکال خاصی روی بدن خود به نمایش میگذارند. این نقطه انحرافی است. زیرا شیطان در واقع میخواهد که بقیه خود را تبرئه کنند و به خود شک نکنند. شیطان هوش ضعیفی دارد و زیر هوش کلاغ است ولی در خدعه و نیرنگ بسیار قوی است. خدعه و نیرنگ یعنی بی منطقی و دور زدن هوش معنوی به هر قیمتی. در حالی که خیلی از مردم هوشهای زیر کلاغی در زندگی خویش بکار می برند و آن را لایف استایل زندگی خویش میکنند؛ اما هیچوقت خود را شیطان پرست نمی دانند. زیرا شیطان با زرنگی تمام، طور دیگری پرستش شیطان را برای آنها معرفی کرده است.
§ طلسم
یکی میگفت که من در ازدواج طلسم شده ام و هر کسی را انتخاب میکنم، به هم میخورد. این طلسم، همان منطقها و هوشهای زیرکلاغی است که بین مردم جا افتاده است. در هوشهای زیرکلاغی، ازدواج ها قفل میشوند. زیرا افراد با شرطهای الکی و زیر کلاغی، دیگران را از خود میرانند. وقتی منطقهای زیرکلاغی مطرح شود؛ دیگر با نظام رحمانی سازگار نیست و افراد فکر میکنند که طلسم شده اند و کارها گره خورده است. در نتیجه قابل حل نیست. البته هر گونه هوش معنوی سطح پایین در واقع یک نوع طلسم هم هست. بعد مردم می روند پیش دعانویس و رمال که طلسم را باطل کند. آنها هم دستورات چرت و پرت برای افراد مینویسند و افراد را سرکار می گذارند و کاری میکنند که افراد با همان هوش زیر کلاغی ادامه دهند. در حالی که انتخاب یک هوش معنوی بالا و منطق صحیح کلیه طلسمها را باطل میکند و افراد را به نظام رحمانی بر می گرداند و مشکلات خود بخود حل میشود. مثلا کسی که میگوید در ازدواج طلسم شده است؛ بجای اینطور حرف زدن؛ شایسته است که هوش معنوی بالایی را برای زندگی انتخاب کند. بهتر است که از شرطها و مهریه های بالا و تقاضاهای غیر قابل اجرا و انتظارات زیاد و عجیب و غریب دست بکشد و دید خود را نسبت به زندگی عوض کند، تا با نظام رحمانی سازگار شود و مشکل حل شود.
§ هفت خاصیت جهنم
خدای قادر توانا هفت خاصیت برای جهنم در قرآن ذکر فرموده است. مثل سعیر، جحیم، نار، حطمه، سقر و ... هر کدام از اینها یکی از خاصیتهای جهنم را توضیح میدهند. جهنم مجموعه ای از این خاصیتهاست. اگر هفت لایه انسان را در نظر بگیریم، هر کدام از این لایه ها، به خاصیتی از جهنم میتواند متصل شود. کسی که لایه های خود را به خاصیتهای جهنمی متصل کند؛ در نهایت وارد جهنم خواهد شد. بهتر است که لایه قلب را به عنوان یک کانورتر بین قسمت معنویت و جسمانیت در نظر بگیریم. به همین خاطر نسبت به قسمت پیشین تغییری در جدول خواهیم داد. یک لایه میانی به نام لایه قلب در آن بین خواهد بود که معانی و مفاهیم را ترجمه میکند. کسانی که مفاهیم معنوی را درک نمی کنند و یا غلط ترجمه میکنند، خاصیت حطمه به خود خواهند گرفت که در جهنم قلبهایشان همیشه میشکند.
لایه های انسان |
خاصیت جهنمی مرتبط به آن لایه |
معنای جهنمی آن |
||
1 |
کالبد مادی |
لایه جسم خاکی |
سقر |
در نظام رحمانی زندگی نکردن |
2 |
لایه ناری یا آتشی |
نار |
تسلط آتش بیگانه بر آتش وجودی انسان |
|
3 |
لایه شعور و یا احساسی |
جحیم |
مربوط به خیالات و توهمات و اشعار |
|
4 |
لایه منطق و ذهنی |
سعیر |
یک منطق غیر قابل کنترل و هوش زیر کلاغی |
|
5 |
کانورتر و رابط بین کالبد جسمی و معنوی |
لایه قلب |
حطمه |
شکستن دلها و قلب |
6 |
کالبد معنوی |
لایه نور |
لظی |
شراره مضر |
7 |
لایه نفس |
هاویه |
عدم تعادل و توازن نهایی نفس |
§ شیاطین یک لایه بالاتر از انسانها هستند و این به ضررشان است
شیاطین و اجنه، لایه جسم خاکی ندارند و شش لایه دارند و آنها یک لایه کمتر از انسانها دارند. لایه پایینی آنها از لایه ناری شروع میشود. تزکیه و توبه در لایه ناری بسیار سخت است. به همین خاطر است که شیاطین و اجنه چهار یا پنج هزار سال عمر میکنند و اما انسان بطور متوسط هفتاد سال عمر میکند. یعنی اجنه تقریبا بطور متوسط هفتاد برابر انسان بیشتر عمر میکنند. دلیل این عمرطولانی این است که تزکیه و توبه و تربیت در لایه ناری بسیار سخت و زمانبر است. خدای مهربان به انسانها لطف کرده است که لایه جسمانی در اختیار آنان قرار داده است. در لایه جسمانی، بوسیله سجده، رکوع، نماز، وضو، مطابق با نظام رحمانی زندگی کردن و خیلی از تنوعهای دیگر میتوان براحتی نفس را رشد داد و برای خود نور جمع کرد. اما در لایه ناری این ابزارها در اختیار افراد نیست. شما حتی وقتی آب می نوشید، میتوانید، با شکرگزاری و ذکر نام خدا قبل از آن، آب خوردن را هم به یک وسیله عبادت تبدیل کنید.
برای فهم بیشتر موضوع به طرز کار قرقره توجه کنیم. طرز کار قرقره اینطوری است که بوسیله یک قرقره میتوان خیلی راحت تر و با نیروی کمتر و زمان کمتر اجسام سنگین را از جای خود حرکت داد. قرقره برای کاهش نیروی لازم برای کشیدن یا بلند کردن بارها طراحی میشود. اگر قرقره نباشد، بلند کردن اشیاء سنگین سخت و زمانبر خواهد بود. لایه جسمانی خاکی برای انسانها مثل قرقره می ماند. اجنه و شیاطین لایه جسمانی خاکی را در اختیار ندارند، به همین خاطر رشد و تغییر در آنها بسیار سخت است. به زبان ساده تر اجنه قرقره در اختیار ندارند. شیطان ابتدا به آدم فخر می فروخت که او در لایه آتشی است و آدم در لایه خاکی. شیطان این را یک نوع برتری و مزیت بحساب می آورد. اما او در محاسباتش اشتباه کرد. زیرا اکنون ثابت شده است که آدمی میتواند در عرض هفتاد سال خود را پاک کند و همین زمان در دنیای اجنه پنج هزار سال است. به این طریق منطقهای غلط نه تنها مشکلات را حل نمی کند، بلکه آن را سخت تر و طولانی تر میکند. در لایه خاکی میتوان خیلی کارها انجام داد و نفس خود را رشد داد. در لایه خاکی میتوان روزه گرفت، زکات داد، به مستمندان کمک کرد؛ سجده کرد، رکوع کرد و هزاران کار دیگر. این اعمال و کارها در لایه خاکی بسیار ساده است. اما در لایه ناری همین اعمال خیلی سخت است و معنای دیگری دارد و اصلا بعضی از این اعمال در لایه ناری وجود ندارند. شیطان بعدا این مساله را متوجه شد و به همین خاطر تصمیم گرفت که انسانها را از رشد در لایه خاکی محروم کند و به این طریق مدیتیشن و چاکرابازی را طراحی کرد تا بتواند آدمیان را به لایه ناری بکشاند و اینطوری به آنها القا کرد که لایه ناری، محل اخذ معنویت است. در حالی که امکان برای رویه پندار نیک ، کردار نیک، گفتار نیک در لایه خاکی بسیار زیادتر است.
به همین خاطر شیطان، شکایت از نظام رحمانی را بین مردم گسترش میدهد و کاری میکند که مردم نسبت به آنچه که خدای رحمان به آنها داده است و یا میدهد، ناشکر و ناسپاس باشند. شیطان میخواهد به مردم بقبولاند که سیستم رحمانی ناکاراست. در نتیجه آنان را به سمت لایه ناری می کشاند.
در آن روز منافقان به مومنان می گویند که مقداری از نور خود به ما بدهید و اما در جواب آنها گفته میشود که قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا یعنی شما باید برگردید تا بتوانید نور برای خود جمع کنید.
یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ ﴿۱۳﴾
آن روز مردان و زنان منافق به کسانى که ایمان آورده اند مى گویند ما را مهلت دهید تا از نورتان [اندکى] برگیریم گفته مى شود بازپس برگردید و نورى درخواست کنید آنگاه میان آنها دیوارى زده مى شود که آن را دروازه اى است باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد (۱۳)
با آنکه آنها لایه جسمانی خود را پشت سر گذاشته اند و احتمالا در لایه های بالاتر و یا لایه ناری بسر می برند؛ اما در جواب درخواست آنها گفته میشود که باید به لایه قبلی برگردید تا بتوانید نور را لمس کنید (ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ). زیرا لمس نور در لایه ناری برای شما زمانبر و غیر ممکن است. کسی که نتواند در لایه جسمانی خدا پرست شود، هیچوقت در لایه ناری نخواهد توانست خداپرست شود. زیرا برگشت در لایه ناری هفتاد برابر مشکل تر از لایه جسمانی است. مثلا فردی که شاعر است، در هفتاد سالگی هم نفسش رشد نکرده است و تمنای دختر هیجده ساله میکند. زیرا این فرد تمام عمر خود در مدیتیشن و لایه ناری بوده است. در لایه ناری انسان نمیتواند خود را پاک کند. خدا به همین خاطر، هفت آسمان ما را پایین فرستاده است تا در اینجا روی کره خاکی بتوانیم خود را پاک کنیم و دوباره شایستگی بهشت پیدا کنیم. ما در بهشت نمی توانیم خود را پاک کنیم. فقط شرایط زمین میتواند ما را سر عقل آورد.
§ خاصیتهای جهنم در همین دنیا توسط افراد ساخته میشود
شدت و قدرت خاصیتهای جهنم توسط خود جهنمیان در این دنیا ساخته میشود. جهنم بستری است که این صفات (جحیم – سعیر – سقر و ...) را می گیرد. باید توجه کرد که صفاتی که جهنم آن را قورت خواهد داد؛ مربوط به این هفت صفت است و در قیامت جهنم به این مکان از کیهان آورده خواهد شد و تمام افرادی که این صفات را به خود اختصاص داده اند، را در خود جمع خواهد کرد. لایه چهارم انسان که منطق است، اگر درست و صحیح پرورش پیدا نکند، در نهایت یک سعیر برای خودش تولید میکند. خاصیت سعیر یک لایه بی منطق و غیر هوشمندانه و دیوانه وار است که همین خاصیت برای اذیت انسان کافیست. خدای دانای حکیم در قرآن می فرماید که خاصیت سعیر برای عذاب جهنم کافیست (وَکَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِیرًا ) یعنی اگر بقیه خاصیتهای جهنم را بردارید؛ همین یک خاصیت برای عذاب کافیست.
فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَکَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِیرًا ﴿۵۵﴾
پس برخى از آنان به وى ایمان آوردند و برخى از ایشان از او روى برتافتند و [براى آنان] دوزخ پرشراره بس است (۵۵)
صفاتی که اکنون حول جهنم است، در شکل زیر نشان داده شده است و همه انسانها بدون استئناء از این صفات تجربه خواهند کرد و اگر حتی کسی این صفات را نداشته باشد، آثار و اذیت و ضررات این صفات از دیگران به او چشانده خواهد شد.
انسانهای جهنمی در همین دنیا حداقل یکی از این خاصیتهای هفت گانه جهنم را بر تن خود میکنند و به همین خاطر در قیامت وارد جهنم میشوند. جهنم یک سخت افزار و بستر است و اما هفت خاصیت و صفت جهنم (سعیر – جحیم – نار – سقر – حطمه - لظی - هاویه) نرم افزارهایی هستند که روی هر فردی در جهنم سوار میشود. فردی که هوش زیر کلاغی در این دنیای فانی استفاده کرده است، به نوعی صفت سعیر برای خودش جمع میکند و در نهایت در قیامت این فرد با صفت سعیر (بی منطقی و هوش زیر کلاغی) در بستر جهنم قرار می گیرد. بنابراین افراد به دلخواه خویش وارد جهنم میشوند و خودشان جهنم را انتخاب میکنند. در جهنم یک نوع زندگی برقرار است و البته نمیتوان اسم آن را زندگی گذاشت. زیرا افراد آنجا تمام صفات جهنمی بر تن خود کرده اند و برای خود و دیگران عذاب می آفرینند.
§ لمس شرایط جهنم
هر انسانی در همین دنیا، قبل از برپایی قیامت، مقداری از شرایط جهنم را لمس خواهد کرد. یکی که شاعر است و در شعر غرق شده است و جزو گمراهان شده است، در همین دنیا شرایط جحیم را لمس میکند. یکی از شرایط جحیم، سر در گمی، بی تکلیفی، حیرانی، سرگردانی و دیوانگی است که میان شعرا زیاد است.
وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ ﴿۹۱﴾و جحیم براى گمراهان نمایان مى شود (۹۱)
خاصیت این دنیا اینطوری است. تمام انسانها (چه خوب و چه بد) آلودگی جهنمی پیدا میکنند و یا آن را مشاهده می کنند و یا از آن ضربه می بینند. یکی ممکن است جحیم برای خودش درست کند و یکی دیگر ممکن است با بکارگیری هوش و منطق شیطانی؛ سعیر برای خودش درست کند. ولی خدای مهربان متقین را از این محیط و خواص آلوده نجات میدهد و آنان را از آن بیرون میکشد و آلودگی آنان را پاک میکند.
مردم در زمان پیامبر ابراهیم، تصمیم می گیرند که شرایط جحیم برای او درست کنند. آنها تصمیم می گیرند که احساسات و لایه شعور او را هدف گیرند و برای رسیدن به این منظور، برای او یک جحیم فراهم میکنند و او را وارد آن میکنند.
قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیَانًا فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ ﴿۹۷﴾ گفتند برایش جحیمی بسازید و در آن بیندازید (۹۷)
قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ ﴿۶۹﴾ گفتیم اى آتش براى ابراهیم سرد و بىآسیب باش (۶۹)
اما خدای مهربان جحیم را برای ابراهیم بی اثر کرد و جحیم برای او گلستان شد و خاصیت جحیم بر تن ابراهیم ننشست. خدای رحمان رحیم، مهربانترین و عادلترین است و نمی گذارد مومنانی مثل ابراهیم در جحیم بیفتند. ابراهیم جحیم را با چشمان خود دید و از میان آن رد شد ولی اثر جحیم بر او ننشست. خدای حکیم دانا می فرماید که تمام انسانها بدون استثناء از شرایط و حول جهنم خواهند گذشت و اما خدا مومنان را نجات خواهد داد.
وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا ﴿۷۱﴾
و هیچ کس از شما نیست مگر [اینکه] در آن وارد مى گردد این [امر] همواره بر پروردگارت حکمى قطعى است (۷۱)
ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا ﴿۷۲﴾
آنگاه کسانى را که پرهیزگار بوده اند مى رهانیم و ستمگران را به زانو درافتاده در [دوزخ] رها مى کنیم (۷۲)
به همین خاطر در آیات قبل از این آیات، از حول جهنم صحبت می فرماید. یعنی قبل از قیامت و روز داوری، افراد وارد بستر جهنم نخواهند شد و هنوز وقت آن نرسیده است که این هفت صفت به جهنم وصل شوند. اما افراد در همین دنیا شرایط جهنمی (سعیر – جحیم – سقر – حطمه و ...) را خواهند چشید و یا از آن گذر خواهند کرد. البته این اتفاق افتاده است و ما همگی به خاصیتهای جهنمی آلوده شده ایم. خدا در نهایت متقین را از آن نجات میدهد. انسان در کار انجام شده قرار گرفته است (کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا ) و حالا وقت مجادله نیست و بلکه وقت آن است که خود را از این بحران نجات دهد. این اتفاق زمانی افتاد که ما به زمین تبعید و منتقل شدیم و خدا ما را در کار انجام شده قرار داد. آن قادر مهربان بخاطر مصلحت خودمان ما را وارد این شرایط کرد. کسانی که شایستگی بهشت را دارند، در این شرایط خودشان را می پزند و آماده بهشت میشوند و کسانی هم که شایستگی بهشت را ندارند، خودشان را با صفات جهنمی سازگار میکنند و مهیای ورود به جهنم میشوند. خدا میخواهد به این طریق، شیطان و جهنم و بهشت را به ما بشناساند و ماهیت واقعی آنها را به ما بفهماند. شیطان افراد را به سمت سعیر (جامعه ای بی منطق و هوش در سطح زیر کلاغ) دعوت میکند. بنابراین طبق فرموده این آیه، افراد قبل از برپایی روز داوری، اگر دعوت شیطان را قبول کنند، جزو اصحاب سعیر قرار می گیرند.
إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶﴾
در حقیقت شیطان دشمن شماست شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶)
§ جهنم اکنون سخت افزاری است که چیزی رویش نصب نیست
اما در قیامت، جهنم پیش کشیده خواهد شد و ظاهر میشود. آن موقع جهنم خالی است و فعال نیست. مثل کامپیوتری است که هیچ سیستم عاملی رویش نصب نیست. با آوردن جهنم به این قسمت از کیهان، تمام خواص جهنمی که افراد برای خود جمع کرده اند اعم از جحیم، سعیر، سقر، حطمه و ... جذب جایی به اسم جهنم خواهند شد و افراد دارای این خاصیتها در یکجا جمع میشوند. زیرا جهنم تنها جایی است که این افراد را می پذیرد.
وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّکْرَى ﴿۲۳﴾
و جهنم را در آن روز [حاضر] آورند آن روز است که انسان پند گیرد و[لى] کجا او را جاى پندگرفتن باشد (۲۳)
همین خاصیتهایی که مردم آن را در این دنیا برای خود درست میکنند، جهنم را درست میکند. جهنم هیزم و انرژی و شدتش را از جهنمیان اخذ میکند. به همین خاطر خدای حکیم جهنمیان را به جهنم بشارت میدهد. زیرا جهنمیان این روش از زندگی را دوست دارند. آنها منطق و هوش معنوی غلط را دوست دارند. آنها جحیم را دوست دارند.
جهنم جای تاریک و تنگی است و ابتدا خیلی کوچک است. اما بمرور بسته به میزان افراد داخل آن، کِش پیدا میکند. به همین خاطر خدای مهربان از جهنم می پرسد که ای جهنم آیا جا هست؟ جهنم در جواب میگوید که هر چه هست بفرستید، چون من جا باز میکنم. جهنم براساس محتوایش خود را رسایز میکند و تغییر ماهیت میدهد. در جهنم وحدت وجود برقرار است. به این طریق عذاب هر فردی، بر عذاب دیگران هم می افزاید، انگار جهنمیان برای جهنم هیزم و آتش زنه هستند. در همین دنیا هم افرادی که به وحدت وجود معتقدند، تمام نگرانیها و حیرتها و سرگردانیهای دیگران به آنها منتقل میشود. این خاصیت وحدت وجود است. وحدت وجود از این نظر تشابهاتی با جهنم دارد. یعنی در وحدت وجود این دنیا، افراد هیزم همدیگر خواهند بود. شیطان با گسترش نظریه وحدت وجود میان مردم، آنان را به هم وصل میکند و از آنها یک هیزم برای هم میسازد. کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا
یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ﴿۳۰﴾
آن روز که [ما] به دوزخ مى گوییم آیا پر شدى و مى گوید آیا باز هم هست (۳۰)
نظام رحمانی با منطق و هوش زیر کلاغی سازگار نیست. روش قابیل ضد نظام رحمانی بود. زیرا منطق او زیر کلاغی بود. به همین خاطر کسانی که این روش از هوش معنوی را لایف استایل زندگی خویش می سازند، وارد ساختار دیگری خواهند شد به اسم جهنم؛ که ساختار آنجا با هوشهای زیر کلاغی سازگار است.
§ تقوا یعنی خود را مواظبت کنید تا صفات جهنمی کسب نکنید
تقوا در فرهنگ لغت قرآنی یعنی اینکه از انواع و اقسام فلسفه ها و ایدئولوژیهای زیر کلاغی پرهیز کنید تا بتوانید از جهنم محافظت شوید. ما باید خود را از گزند منطقهای زیر کلاغی دور نگهداریم تا در این دنیا صفات جهنمی به تن خود نکنیم. کسی که در این دنیا هیزم کارها و منطقهای شیطان باشد، در ادامه هم هیزم جهنم خواهد شد. اصلا تقوا از بُعد دیگر یعنی اینکه از منطقها و هوشهای زیرکلاغی پرهیز کنیم (هم در مورد خود و هم در مورد دیگران).
خمر و میسر هم نوعی هوش زیر کلاغی در آنان نهفته است. کسی که مشروب الکلی مصرف میکند، به خیال خود، آرامش به خود میدهد. اما او صدمات جبران ناپذیری به رابطه خود با نظام رحمانی میزند. خدا می فرماید که به رابطه خود با نظام رحمانی ضربه نزنید و بلکه با خدای رحمان معامله و تجارت کنید.
إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿۱۱۱﴾
در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اینکه بهشت براى آنان باشد خریده است همان کسانى که در راه خدا مى جنگند و مى کشند و کشته مى شوند [این] به عنوان وعده حقى در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است پس به این معامله اى که با او کرده اید شادمان باشید و این همان کامیابى بزرگ است (۱۱۱)
در حقیقت خدای رحمان، جان و اموال مومنان را به بهای اینکه آنان را تا بهشت بالا میکشد، می خرد. عهد و قول خدا بسیار زیبا و پایدار است. این یک معامله بسیار عالی است.
اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت یکصد و شانزدهم)
هوش زیر کلاغی (بخش دوم)
در قسمت قبل گفته شد که کلاغ یکی از باهوش ترین حیوانات است و ضریب هوشی (EQ) او 2.5 است. در حالی که EQ انسان 7.5 است. یعنی ضریب هوشی یک انسان عادی سه برابر یک کلاغ است. طبق آیه قرآنی ضریب هوشی قابیل از کلاغ هم کمتر بوده است. این را خود قابیل اعتراف میکند. به این میگویند: هوش و منطق زیر کلاغی.
فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ ﴿۳۱﴾
پس خدا زاغى را برانگیخت که زمین را مى کاوید تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان کند [قابیل] گفت واى بر من آیا عاجزم که مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم پس از [زمره] پشیمانان گردید (۳۱)
نه تنها قابیل؛ بلکه تمام عرفانها و ایدئولوژیها و طریقتهای شبیه به قابیل هم، بنیانی زیر هوش کلاغ دارند. وقتی با انگشت به ماه اشاره کنید، آنها نوک انگشتان را می بینند. عرفان کابالا (عرفان قابیل) و سایر عرفانهای دیگر، منطق خاص خودشان را بکار می گیرند و منطق آنان زیر هوش کلاغ است. خدا از بشر میخواهد که هوش معنوی خودش را بالا ببرد و گرنه در زمین نابود میشود و یا باعث نابودی دیگران میشود. بعضی حیوانات در طول تاریخ به علت سطح هوش بسیار پایین منقرض شدند. آنها نتوانستند با محیطهای تغییر یافته توسط انسان، خود را وفق دهند. یا بعضی از این حیوانات، صفاتی را برای خود اتخاذ کردند تا نسل خود را نگهدارند. گربه در عین حال که مظلوم نمایی میکند، ولی بی صفت هم هست. سگ بخاطر اینکه با انسانها باشد، وفاداری را انتخاب کرد. وقتی خدا می فرماید که ای بنی آدم ما تو را بر خیلی از موجودات فضیلت بخشیدیم و آنان را مسخر تو ساختیم؛ بخاطر سطح هوشی است که در اختیار انسان قرار گرفته است. خدا سطح هوش بعضی حیوانات را پایین آورد تا در اختیار انسان قرار گیرند. حیوانات در این زمینه بی تقصیرند و خدای حکیم آنان را اینطوری آفریده است تا در اختیار بنی آدم قرار گیرند و بنی آدم بتوانند در محیط زمین، آزمایشها را پاس کنند.
وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا ﴿۷۰﴾
و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم و آنان را در خشکى و دریا [بر مرکبها] برنشاندیم و از چیزهاى پاکیزه به ایشان روزى دادیم و آنها را بر بسیارى از آفریده هاى خود برترى آشکار دادیم (۷۰)
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَیُمْسِکُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ ﴿۶۵﴾
آیا ندیده اى که خدا آنچه را در زمین است به نفع شما رام گردانید و کشتیها در دریا به فرمان او روانند و آسمان را نگاه مى دارد تا [مبادا] بر زمین فرو افتد مگر به اذن خودش [باشد] در حقیقت خداوند نسبت به مردم سخت رئوف و مهربان است (۶۵)
خدای قادر توانا سطح هوش گوسفند و گاو و انعام دیگر را پایین آفرید تا مُسخر و در اختیار انسان باشند. یک نفر میتواند هزاران گوسفند را کنترل کند؛ که اگر اینطوری نبود، دامداری و تهیه شیر برای انسان غیر ممکن میشد. اما خدای حکیم این سطح هوش پایین را برای انسان نمی پسندد و انسان را بخاطر سطح هوش پایین در حد انعام (گوسفند و گاو و ..) مورد سرزنش قرار میدهد.
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿۱۷۹﴾
و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده ایم [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى بینند و گوشهایى دارند که با آنها نمى شنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند [آرى] آنها همان غافلماندگانند (۱۷۹)
سطح هوش پایین باعث میشود که انسانها وارد جهنم شوند. زیرا با سطح هوش پایین، سرنوشتی مثل قابیل پیدا میکنند. البته این سطح هوش پایین برای گاو و گوسفند عیب نیست و بلکه آنان بخاطر انسان اینطوری آفریده شده اند. حوادثی در مورد گوسفندان پیش آمده است که یک گوسفند داخل گله، سرش را پایین انداخته و از یک دره به پایین افتاده است و بقیه هم دنبال او رفته و همگی با هم به پایین پرتاب شده اند. زیرا وظیفه انسان است که آنان را کنترل کند و نگذارد آسیب ببینند. ولی برای انسان این سطح هوش قابل قبول نیست. کنترل یک گله گوسفند، نیازمند یک منطق است که انسان اینکار را باید بکند.
اگر انسان در نظام رحمانی زندگی نکند و طبق قواعد طبیعت رحمانی جلو نرود، هوش معنوی درستی بدست نخواهد آورد. بیشتر ما زمانی که بچه بودیم و در مزرعه کار می کردیم، بزرگترها ما را میفرستادند چشمه آب که کتری را پر از آب کنیم و ببریم تا چای درست کنیم. ما می رفتیم چشمه آب، با سرِ کتری یواش یواش و با حوصله، از چشمه آب ، کتری را پر میکردیم. این روال پنج دقیق طول می کشید؛ به این طریق صبر و حوصله به ما آموخته میشد. مواظب بودیم که سر کتری از دستمان رها نشود و داخل چشمه نیفتد تا آب چشمه گل آلود نشود؛ به این طریق دقت می آموختیم. اگر هم چنین اتفاقی می افتاد، چند دقیقه منتظر می شدیم تا آب چشمه دوباره زلال و صاف شود و دوباره ادامه کار را می دادیم و به این طریق پشتکار می آموختیم. آن موقع فقط زمانهای مشخصی میوه در اختیار ما بود. باید منتظر می شدیم تا مثلا میوه انگور برسد تا از آن بخوریم و به این طریق انتظار می آموختیم. کلا نظام رحمانی جزء به جزءش، آموزنده است و هوش انسان را بالا می برد. هوش و منطقی که خدا برای انسان مدِ نظرش است، باید بالاتر از کلاغ باشد و گرنه در تله شیطان می افتد. این هوش فقط در نظام رحمانی به دست خواهد آمد.
بعضی مردم کولر را در تابستانها همیشه روشن میکنند و این کولرها گرمای زیادی را به بیرون از خانه پرتاب میکند و به این طریق محیط خیلی گرم میشود و باز هم مجبورند که دوباره کولرها را روشن نگهدارند و به این طریق هم برق را هدر میدهند و هم اینکه محیط زندگی خویش را گرم و ناخوشایند میکنند و همان گرمای موتور کولرها دوباره به محیط خودشان بر می گردد و یک تسلسل باطل بوجود میاید. یا افراد به پرخوری عادت میکنند و نمیتوانند ترکش کنند و بعد مجبور میشوند که عمل کوچک کردن معده انجام دهند. چاه آب زدن و آنقدر آب از آن بیرون کشیدن و زیر خود را خالی کردن؛ و زلزله و رانش زمین و ایجاد گسل و افزایش ریزگرد و ... بوجود میاید. یکی در کشتی فقط جای خود را سوراخ میکند. اینها همگی یک نوع هوش زیر کلاغی هستند.
بیشتر مواقع مردم خودشان هیزم آتش و مشکلات خودشان هستند. در جهنم هوش جهنمیان، زیر کلاغی است و به همین خاطر آنان حطب و هیزم جهنم خواهند شد. بیشتر گرمای داخل جهنم بخاطر هوش پایین جهنمیان است.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ ﴿۶﴾
اى مؤمنان خود و خانوادهتان را از آتشى حفظ کنید که هیزم آن مردم و سنگها هستند و فرشتگانى درشتخو و سخترو بر آن گماردهاند که از خداوند در آنچه فرمانشان دهد سرپیچى نمىکنند، و هر چه به ایشان فرمان داده مىشود، انجام دهند (۶)
وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا ﴿۱۵﴾
ولى منحرفان هیزم جهنم خواهند بود (۱۵)
مشاهدات ثابت کرده است که کلاغ اگر گردو پیدا کند، آن را در جاده آسفالت قرار میدهد تا که یک ماشین از روی آن رد شود و گردو شکسته شود و بعد که ماشین از روی آن رد شد، کلاغ میرود تا آن را جمع کند و بخورد. او به این طریق سازگاری خود با محیط انسانها را حفظ کرده است. کلاغها وقتی همگی با هم قار قار میکنند و صدایشان را بالا می برند، یعنی دارند برای یک مساله ای رای گیری میکنند و آنان به این طریق، روش و طریقه کنترل خودخواهی و احساسات خود را پیدا کرده اند. انسانها هم باید هوش معنوی خود را براساس آنچه که خدا نازل کرده است، تنظیم کنند. هدایتی که خدا نازل میکند، مسیر صحیح هوش معنوی را برای ما انسانها تعیین میکند.
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۳۸﴾
فرمودیم جملگى از آن فرود آیید پس اگر از جانب من شما را هدایتى رسد آنان که هدایتم را پیروى کنند بر ایشان بیمى نیست و غمگین نخواهند شد (۳۸)
وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۳۹﴾
و[لى] کسانى که کفر ورزیدند و نشانه هاى ما را دروغ انگاشتند آنانند که اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (۳۹)
شیطان فقط کسانی را میتواند فریب دهد که منطق و هوش معنوی زیرکلاغی دارند. کسی که اسراف میکند و یا در طبیعت و محیط زندگی خویش آشغال می ریزد و یا بیش از اندازه از زمین آب بیرون میکشد، به نوعی هوش معنوی او زیر کلاغ است. نزدیکیهای قیامت، بخاطر بکارگیری هوش معنوی بسیار پایین، زمین دچار مشکلات زیادی خواهد شد و هر هفته و یا شاید هر روز زلزله های پرقدرتی خواهد آمد. در آن موقع بشر مجبور است که تمهیدات زیادی را برای محافظت از خود بکار گیرد و گرفتار جزئیات بی پایان میشود. هبوط دوباره انسانها در زمین به همین معنا و به همین نحو است.
کسانی که هوش معنوی خود را زیر کلاغ نگه میدارند؛ در حین نیاز به هوش بیشتر، مجبورند که از کید و نیرنگ استفاده کنند. مثل اینکه انسان نمیخواهد از کلاغ باهوش تر باشد و میخواهد پایین تر از کلاغ باشد. نمونه های کارهایی که انسانها انجام میدهند و با این کارها ثابت میکنند که هوش معنوی آنها زیر کلاغ است، زیاد است. در عربستان کسی که اقدام به خودکشی کند، دارش میزنند! یعنی در عربستان، مجازات خودکشی، اعدام است. در حالی که هر انسانی با کمی هوش معنوی، متوجه میشود که این قانون بی معنی و غلط و بیرحمانه است. اگر کنکاش کنیم و دلیل این حکم را بیابیم، به منابعی غیر از قرآن (حدیث و سنت) بر میخوریم که این مشکلات را بوجود آورده اند. قرآن هوش معنوی انسانها را بالا می برد، اما حدیث و سنت هوش معنوی انسانها را از بین می برد. تنها کتاب آسمانی قرآن میتواند منبع و مرجع احکام دینی باشد و لاغیر.
فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ ﴿۵۰﴾ پس به کدامین سخن پس از [قرآن] ایمان مى آورند (۵۰)
واحد کتابهای شعر، مَن است. هر من تقریبا سه کیلو است. اما قرآن فقط یک جلد است و روی حرف به حرف آن میتوان حساب کرد. اما کتابهایی هستند که از ده جلد به بالا هستند. این کتابها واحدشان باید مَن و یا کیلو باشد. قرآن سبعا من المثانی است. یعنی یک جلد است ولی هفت بطن دارد که هر بطن آن، دنیایی از مطالب است. پس واحد قرآن مثانی است. قرآن کلمه به کلمه و حرف به حرفش، معنا و مفهوم واقعی دارد. شیطان بخاطر این موضوع، کتابهای شعری به اسم مثنوی معنوی و نامهای مشابه دیگر نازل کرد و به این طریق میخواست با قرآن مقابله کند. خدای مهربان در قرآن، انسانها را به معنای واقعی با هوش معنوی واقعی آشنا میکند و آنان را آموزش میدهد.
بعضی گروههای مذهبی، مخالفان عقیدتی خویش را حرامزاده می نامند و یا انواع برچسبهای دیگر میزنند. در حالی که این نوع دفاعهای زشت؛ در حد هوش زیر کلاغی است. در حالی که قرآن می فرماید اجباری در دین نیست (لا اکراه فی الدین)؛ اما تعدادی از مسلمانان ، کسی که از دین برگردد را اعدام میکنند. این هم یک نوع هوش زیر کلاغی است. وقتی از آنها بپرسید که چرا؟ آنها می گویند که پذیرش دین اسلام اختیاری است ولی بیرون آمدن از آن اختیاری نیست! این واقعا یک نوع هوش زیر کلاغی است. وقتی خدا می فرماید که در دین اجباری نیست، یعنی در دین اجباری نیست و این یک منطق ساده است.
زنان فریب مادیات را میخورند و مردان هم فریب بَزَکها و آرایشهای فریبنده را میخورند؛ در حالی که خودشان میدانند ماجرا چیست. اینها هم همگی نوعی هوش زیر کلاغی است. یا اینکه جوانان مهریه های خارج از توان خود و شرایط غیر منطقی در ازدواج را قبول و یا مطرح میکنند و اینها همگی نوعی هوش زیرکلاغی است.
هوش معنوی شیطان خیلی ضعیف است و در حد زیر کلاغ است (إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا). اما شیطان بوسیله تهییج احساسات و القای غرور، انسانها را شکست میدهد و هوش معنوی آنان را از کار می اندازد. یک کلاغ از امکانات رحمانی و موجود استفاده میکند و زندگی خود را براساس آن پیش می برد. اما انسان از هوشی که خدا بالقوه در اختیار او قرار داده است استفاده نمی کند و به نظام رحمانی ضربه میزند.
یهودیان می گفتند که دست خدا بسته است. اما خدا می فرماید که دستهای خودشان بسته باد. یهودیان با منطق رحمانی مَچ نبودند و نیستند، به همین خاطر مدعی بودند که خدا توانایی بعضی کارها را ندارد و با منطق رحمانی نمیتوان بعضی کارها را انجام داد. آنها منطقهای دیگری (مثل عرفان کابالا = عرفان قابیلی) را بکار بردند. اما منطق خدا بالای همه منطقهاست.
وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ﴿۶۴﴾
و یهود گفتند دست خدا بسته است دستهاى خودشان بسته باد و به [سزاى ] آنچه گفتند از رحمت خدا دور شوند بلکه هر دو دست او گشاده است هر گونه بخواهد مى بخشد و قطعا آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو فرود آمده بر طغیان و کفر بسیارى از ایشان خواهد افزود و تا روز قیامت میانشان دشمنى و کینه افکندیم هر بار که آتشى براى پیکار برافروختند خدا آن را خاموش ساخت و در زمین براى فساد مى کوشند و خدا مفسدان را دوست نمى دارد (۶۴)
بعضی مردم، زندگیشان را با زندگی های دیگران مقایسه میکنند و این هم یک نوع بینش زیر کلاغی است. چشم و هم چشمی و مقایسه کردن با دیگران و حسادت و سایر صفات ناپسند، همگی هوش زیر کلاغی هستند. در این دنیا، هر کسی موقعیت خودش را دارد و خوشبختی قابل تقلید نیست.
بیشتر منطقها و هوش داخل اشعار زیر کلاغی است و شعرا بخاطر قبولاندن آن به خوانندگان؛ آن را با احساسات می پوشانند. وقتی پیش دعانویس بروید، او یک سری جملات شعرگونه و زیر کلاغی تحویلتان میدهد؛ مثل: قَدر تو را نمیدانند- دستت نمک ندارد - شوهرت مرد خوبی است ولی طلسم شده است – یکی از نزدیکانت طلسمت کرده است – بدخواه زیاد داری و ... این جملات بی سر و ته را فقط هوشهای زیر کلاغی جدی می گیرند.
لیلی ظرف مجنون را میشکند ولی مجنون برداشت دیگری از این حادثه میکند و خیال میکند که لیلی کشته مرده اوست. این هم یک نوع هوش زیر کلاغی است. کلا عشق و مفاهیم شبیه به آن، یک نوع هوش زیرکلاغی را گسترش میدهند. عشق در نگاه اول، هم یک نوع هوش زیرکلاغی است. عشق یک مفهوم شیطانی است (عشق) و کلا مفاهیم عشق بزرگترین تله ای است که تابحال بشر در آن افتاده است. دو نفر عاشق هم بودند، یکی از آنها به دیگری گفت که اگر من را دوست داری، خودت را بکش. اگر توجه کنید، منطقها و هوشهای زیرکلاغی، خیلی جاهلانه هستند.
افرادی هستند که آرزوی ثروت و خانه و ماشین دیگران را دارند و آنها خانه کوچک خودشان را بی ارزش میدانند. در حالی که او برای بدست آوردن آن خانه کوچک زحمت زیادی کشیده است. او زحمت خودش را نادیده می گیرد و چیزی که خودش با تلاش و کوشش بدست آورده است را ناچیز و بی ارزش میداند. اینها نوعی بحران شخصیت است. وقتی شخصی را به این دلایل زیرکلاغی، بالاتر از خودت بدانی، یعنی بحران شخصیت. بحران شخصیت یک نوع تضاد است که در نهایت منطق و هوش انسان را به زیر کلاغ می برد.
اکثر میوه ها و غذاهای مختلف فارغ از مزه و رنگ و طعم؛ ویتامینهای تقریبا یکسانی دارند. خدا نعمات مشابه و زیادی آفریده است. خدا میخواهد به ما بگوید که اگر یک نوع میوه گران بود و یا قابل دسترسی نبود؛ یک نوع میوه دیگر مصرف کن. با نظام رحمانی لجبازی نکنید.
صفات شیطانی مثل حسادت و طمع هوش معنوی را از بین می برند. عده ای ثروت قارون را دیدند و در همان لحظه هوش معنوی آنان به زیر کلاغ تنزل پیدا میکند و آرزوی موقعیت قارون میکنند؛ ولی بعد از معدوم شدن قارون و ثروتش؛ به هوش میایند و از آرزوی قبلی خود بر میگردند. کلا تصمیمها و کارهای زیر هوش کلاغی، همیشه ندامت به دنبال دارد.
فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ﴿۷۹﴾
پس [قارون] با کوکبه خود بر قومش نمایان شد کسانى که خواستار زندگى دنیا بودند گفتند اى کاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما [هم] داده مى شد واقعا او بهره بزرگى [از ثروت] دارد (۷۹)
وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ ﴿۸۰﴾
و کسانى که دانش [واقعى] یافته بودند گفتند واى بر شما براى کسى که گرویده و کار شایسته کرده پاداش خدا بهتر است و جز شکیبایان آن را نیابند (۸۰)
فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کَانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا کَانَ مِنَ الْمُنْتَصِرِینَ ﴿۸۱﴾
آنگاه [قارون] را با خانه اش در زمین فرو بردیم و گروهى نداشت که در برابر [عذاب] خدا او را یارى کنند و [خود نیز] نتوانست از خود دفاع کند (۸۱)
وَأَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکَانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَیْکَأَنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ ﴿۸۲﴾
و همان کسانى که دیروز آرزو داشتند به جاى او باشند صبح مى گفتند واى مثل اینکه خدا روزى را براى هر کس از بندگانش که بخواهد گشاده یا تنگ مى گرداند و اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را [هم] به زمین فرو برده بود واى گویى که کافران رستگار نمى گردند (۸۲)
کسی که قتل انجام میدهد؛ در آن لحظه عواقب آن را در نظر نمی گیرد. زیرا صفات شیطانی، همچون عصبانیت، خشم، حسادت؛ هوش معنوی را برای آن لحظه خاموش میکنند و در لحظاتی خاص هوش معنوی انسانها را دَور میزنند. اما بعد از انجام قتل، فرد پشیمان شده و احساس ندامت میکند. انگار انسانها در حین ارتکاب گناهان، به یک منطق و هوش دیگر وصل میشوند. دیگر شیطان مثل سابق، فیس تو فیس و نقطه به نقطه کار نمی کند، بلکه او از طریق گسترش منطقها و هوشهای زیر کلاغی ، به کنترل انسانها ادامه میدهد. شیطان با گسترش منطقهای زیر کلاغی، جمع کثیری را کنترل میکند. پادشاهی شیطان یعنی همین. کسی شیطان را ندیده است ولی منطقها و هوشهای زیر کلاغی او بشدت رایج است.
هر چیزی که ندامت به دنبال داشته باشد، نوعی منطق زیر کلاغی پشت آن بوده است. دوستی های خیابانی و پنهانی هم از هوش کمتر از کلاغ بهره می برد. زیرا این نوع ارتباطات عواقب خطرناکی دارد که در آن لحظه افراد متوجه خطراتش نیستند. اما بعضی هیجانات کاذب و شیطانی سیستم هوش آدمیان را در آن لحظات خاموش میکند.
یک خرافه ای هست به اسم فنگ شوئی که مردم مثلا هر سال میز ناهار خوری شان را عوض میکنند تا مثلا تغییری در روحیه خویش ایجاد کنند. به این طریق هزینه های زیادی دست خود میدهند و بار مالی زیادی بر دوش سرپرست خانواده می گذارند. اما این نوع تغییر روحیه زیاد هم هوشمند نیست و بلکه یک روش بسیار بدوی و پیش پا افتاده است. نسل جوان روشهای هوشمندانه ای برای تغییرات در خود ایجاد نکرده اند. مومنانی هستند که وقتی میوه می خرند، خودشان میوه های دارای خال و لک را پاک میکنند و میخورند و میوه های سالم تر را برای بچه هایشان می گذارند. به این میگویند تغییر روحیه واقعی. یا کسانی هستند که یک وسیله خراب را دوباره تعمیر میکنند و آن را بکار می گیرند و به این طریق اسراف نمی کنند و این تعریف هوش معنوی صحیح است.
کسانی هستند که از همان اوائل ازدواج میخواهند همه امکانات را داشته باشند و به این طریق تقریبا مقوله ازدواج را به بن بست میکشانند. هوش سطح پایین بالاخره کار دست بشر میدهد و نسلش را از بین می برد. کسی که از همان اول، همه چیز داشته باشد؛ بعد میخواهد چکار کند؟ این فرد عملا خودش را به بن بست کشانده است. آنان در نهایت مجبورند که رو به فنگ شوئی بیاورند و شروع به اسراف و حیف و میل اموال خود کنند.
کسی که با اولین سردرد و یا عطسه شروع به خوردن انواع قرصها و داروهای شیمیایی میکند؛ از هوش زیر کلاغی استفاده میکند. او زیر پای خود را خالی میکند و توانایی های اولیه سیستم ایمنی بدن خویش را نابود میکند.
شیطان بجای دعاکردن و خواستن از خدا، یک سیستم زیر کلاغی معرفی کرده است به اسم قانون جذب؛ و آن هم این است که اگر روی چیزی تمرکز کنید، آن چیز خودش میاید و جذب شما میشود! این را قانون جذب می گویند و آن را جایگزین دعا معرفی کرده اند. این نوع تعریف دعا، یک نوع هوش زیر کلاغی است. قانون جذب یک قانون در سطح هوش زیرکلاغ است.
وقتی دو نفر با هم درگیر میشوند، اگر یکی از آنها منطق بالای کلاغ داشته باشد؛ مشکلشان حل میشود. اما اگر هر دو هوش در سطح زیر کلاغ بکار برند، دیگر نمیتوان بین آنها صلح برقرار کرد و میشود لج و لجبازی. وقتی دو نفر نسبت به هم کینه دارند، نمیتوان بین آنها صلح برقرارکرد، اما اگر یکی از آنها بخشش را انتخاب کند، به صلح خواهند رسید. بکارگیری هوش معنوی طبق نظام رحمانی حلال مشکلات است.
در جوامع با هوش معنوی پایین، ربا و دلالی گسترش می یابد و کارهای تخصصی و بنیه ای اهمیتش را از دست میدهد. سیستم مبتنی بر ربا و دلالی یک نظام بی رحم است. انسانهای بی رحم از هوشهای نظام رحمانی استفاده نمی کنند، بلکه از هوشهای زیرکلاغی همچون ربا و دلالی استفاده میکنند.
منطق زیر کلاغی ناقص است و از تمام داده ها و پارامترها بهره نمی برد. با این اوصاف میتوان هوش معنوی ای که مورد نظر قرآن است را اینطوری بیان نمود: هر رویکرد و طرحی که در راستای هدایت و نظام رحمانی باشد و در این زمینه به رشد نفس انسان کمک کند، را میتوان یک نوع هوش معنوی مفید نامید.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ به نام خدای رحمتگر مهربان
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۱﴾به راستى که مؤمنان رستگار شدند (۱)
الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿۲﴾همانان که در نمازشان فروتنند (۲)
وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ﴿۳﴾و آنان که از بیهوده رویگردانند (۳)
وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ ﴿۴﴾و آنان که زکات مى پردازند (۴)
وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ﴿۵﴾و کسانى که پاکدامنند (۵)
إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ ﴿۶﴾مگر در مورد همسرانشان یا کنیزانى که به دست آورده اند که در این صورت بر آنان نکوهشى نیست (۶)
فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ ﴿۷﴾پس هر که فراتر از این جوید آنان از حد درگذرندگانند (۷)
وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ﴿۸﴾و آنان که امانتها و پیمان خود را رعایت مى کنند (۸)
وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ ﴿۹﴾و آنان که بر نمازهایشان مواظبت مى نمایند (۹)
أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ ﴿۱۰﴾آنانند که خود وارثانند (۱۰)
الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۱۱﴾همانان که بهشت را به ارث مى برند و در آنجا جاودان مى مانند (۱۱)
ازنظر قرآن؛ فروتنی، تواضع، محافظت از نمازها، مداومت بر نمازها، رویگردانی از لغو و بیهوده گوئی، محافظت از اعضاء تناسلی و پاکدامنی یک نوع هوش سطح بسیار بالا هستند که فقط افراد مومن به آن میرسند. کسی که متواضع و فروتن و خاکی است، شاید از نگاه اول، ضعیف به نظر برسد ولی واقعا راه واقعی و قدرتمند را او انتخاب کرده است. کسی که پاکدامن و با شرم و حیاست؛ در ظاهر ممکن است خود را از بعضی نمایشها محروم کند، ولی لذت واقعی را او می برد و این فرد از نظر خدا هوش معنوی بالایی دارد و بهشت جای کسانی است که هوش معنوی بالایی دارند (الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ) .
یکی از نامهای جهنم سعیر است. این نام مربوط به هوش معنوی است. در جهنم هوش معنوی و منطق وجود ندارد و محیطی کاملا بی منطق است. همه دیوانه اند. ما حتی در این دنیا هم نمی توانیم نیم ساعت در محیطی که هیچی در آن رعایت نمیشود، توقف کنیم. خدای قادر توانا هفت خاصیت برای جهنم در قرآن ذکر فرموده است. مثل سعیر، جحیم، نار، حطمه، سقر و ... هر کدام از اینها یکی از خاصیتهای جهنم را توضیح میدهند. جهنم مجموعه ای از این خاصیتهاست. اگر هفت لایه انسان را در نظر بگیریم، هر کدام از این لایه ها، به خاصیتی از جهنم میتواند متصل شود. کسی که لایه های خود را به خاصیتهای جهنمی متصل کند؛ در نهایت وارد جهنم خواهد شد.
|
خاصیت جهنمی مرتبط به آن لایه |
معنای جهنمی آن |
||
1 |
مربوط به کالبد مادی |
لایه جسمی |
سقر |
در نظام رحمانی زندگی نکردن |
2 |
لایه ناری یا آتشی |
نار |
تسلط آتش بیگانه بر آتش وجودی انسان |
|
3 |
لایه شعور و یا احساسی |
جحیم |
مربوط به خیالات و توهمات و اشعار |
|
4 |
لایه منطق و ذهنی |
سعیر |
یک منطق غیر قابل کنترل و هوش زیر کلاغی |
|
5 |
مربوط به کالبد معنوی |
لایه قلب |
حطمه |
شکستن دلها و قلب |
6 |
لایه نور |
لظی |
شراره مضر |
|
7 |
لایه نفس |
هاویه |
عدم تعادل و توازن نهایی نفس |
لایه چهارم انسان که منطق است، اگر درست و صحیح پرورش پیدا نکند، در نهایت یک سعیر برای خودش تولید میکند. خاصیت سعیر یک لایه بی منطق و غیر هوشمندانه و دیوانه وار از جهنم است که همین خاصیت برای اذیت انسان کافیست. خدای دانا در قرآن می فرماید که خاصیت سعیر جهنم برای عذاب کافیست (وَکَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِیرًا ) یعنی اگر بقیه خاصیتهای جهنم را بردارید؛ همین یک خاصیت برای عذاب کافیست.
فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَکَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِیرًا ﴿۵۵﴾
پس برخى از آنان به وى ایمان آوردند و برخى از ایشان از او روى برتافتند و [براى آنان] دوزخ پرشراره بس است (۵۵)
انسانهای جهنمی در همین دنیا حداقل یکی از این خاصیتهای هفت گانه جهنم را بر تن خود میکنند و به همین خاطر وارد جهنم میشوند. جهنم یک سخت افزار و بستر است و اما هفت خاصیت و صفت جهنم (سعیر – جحیم – نار – سقر – حطمه – لظی - هاویه) نرم افزارهایی هستند که روی هر فردی در جهنم سوار میشود. فردی که هوش زیر کلاغی در این دنیای فانی استفاده کرده است، به نوعی صفت سعیر برای خودش جمع میکند و در نهایت در قیامت این فرد با صفت سعیر (بی منطقی و هوش زیر کلاغی) در بستر جهنم قرار می گیرد. بنابراین افراد به دلخواه خویش وارد جهنم میشوند و خودشان جهنم را انتخاب میکنند.
کسانی که لایه قلب خود را خراب کرده اند، خاصیت حطمه جهنم را برای خود درست میکنند. مثلا یکی در زمان پیری، بدون دلیل قانع کننده، پدر و یا مادر پیرش را به سرای سالمندان میفرستد و دل آنان را میشکند. بچه متوجه شکسته شدن دل والدین خویش نیست. اما پدر و مادر شاید به زبان نیاورند ولی تمام امیدی که به بچه هایشان بسته بودند، را از دست میدهند. این افراد خاصیت حطمه برای خود درست میکنند. حطمه هم مربوط به شکستن دلها و قلوب است. شما اگر یک حرف زشت را از یک بچه بشنوی، ناراحت نمی شنوی؛ ولی همان حرف را از بزرگتر بشنوی، در شما تاثیر گذار است. قلب کانورتر و مترجم است. قلبها ترجمه حرکات و جملات را بسته به شرایط انجام میدهند. شیاطین در این دنیا از عقده ها و گره ها برای ترجمه جملات استفاده میکنند. در هر حادثه ای، گره ها را پیش خواهند کشید و دل افراد را می شکنند. قانون و منطق شیطان شکننده دلهاست. به همین خاطر کسانی که این روش شیطان را انتخاب کنند، در جهنم هم همان خاصیت حطمه پیدا میکنند و دلشان شکسته خواهد شد.
وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ ﴿۵﴾ و تو چه دانى که آن آتش خردکننده چیست (۵)
نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ﴿۶﴾ آتش افروخته خدا[یى] است (۶)
الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ ﴿۷﴾ [آتشى] که به دلها مى رسد (۷)
هر انسانی در همین دنیا، قبل از برپایی قیامت، مقداری از شرایط جهنم را لمس خواهد کرد. یکی که شاعر است و در شعر غرق شده است و جزو گمراهان شده است، در همین دنیا شرایط جحیم را لمس میکند. یکی از شرایط جحیم، سر در گمی، بی تکلیفی، حیرانی، سرگردانی و دیوانگی است.
وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ ﴿۹۱﴾و جحیم براى گمراهان نمایان مى شود (۹۱)
خاصیت این دنیا اینطوری است. تمام انسانها (چه خوب و چه بد) آلودگی جهنمی پیدا میکنند و یا آن را مشاهده می کنند. یکی ممکن است جحیم برای خودش درست کند و یکی دیگر ممکن است با بکارگیری هوش و منطق شیطانی؛ سعیر برای خودش درست کند. ولی خدای مهربان متقین را از این محیط آلوده نجات میدهد و آنان را از آن بیرون میکشد و آلودگی آنان را پاک میکند.
وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا ﴿۷۱﴾
و هیچ کس از شما نیست مگر [اینکه] در آن وارد مى گردد این [امر] همواره بر پروردگارت حکمى قطعى است (۷۱)
ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا ﴿۷۲﴾
آنگاه کسانى را که پرهیزگار بوده اند مى رهانیم و ستمگران را به زانو درافتاده در [دوزخ] رها مى کنیم (۷۲)
این اتفاق افتاده است و ما همگی به خاصیتهای جهنمی آلوده شده ایم (البته مقدار آلودگی کم یا زیادش بسته به تقوای فرد دارد). خدا در نهایت متقین را از آن نجات میدهد. انسان در کار انجام شده قرار گرفته است و حالا وقت مجادله نیست و بلکه وقت آن است که خود را از این بحران نجات دهد. این اتفاق زمانی افتاد که ما به زمین تبعید و منتقل شدیم و خدا ما را در کار انجام شده قرار داد. آن قادر مهربان بخاطر مصلحت خودمان ما را وارد این شرایط کرد. کسانی که شایستگی بهشت دارند، در این شرایط خودشان را می پزند و آماده بهشت میشوند و کسانی هم که شایستگی بهشت را ندارند، خودشان را با صفات جهنمی سازگار میکنند و مهیای ورود به جهنم میشوند. خدا میخواهد به این طریق، شیطان را به ما بشناساند و ماهیت واقعی او را به ما بفهماند. شیطان افراد را به سمت سعیر (جامعه ای بی منطق و هوش در سطح زیر کلاغ) دعوت میکند.
إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶﴾
در حقیقت شیطان دشمن شماست شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶)
در قیامت، جهنم پیش کشیده خواهد شد و ظاهر میشود. آن موقع جهنم خالی است و فعال نیست. مثل کامپیوتری است که سیستم عامل رویش نصب نیست. با آمدن جهنم به این قسمت از کیهان، تمام خواص جهنمی که افراد برای خود جمع کرده اند اعم از جحیم، سعیر، سقر، حطمه و ... جذب جایی به اسم جهنم خواهند شد و افراد دارای این خاصیتها را در خود جمع میکنند.
وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّکْرَى ﴿۲۳﴾
و جهنم را در آن روز [حاضر] آورند آن روز است که انسان پند گیرد و[لى] کجا او را جاى پندگرفتن باشد (۲۳)
همین خاصیتهایی که مردم آن را در این دنیا برای خود درست میکنند، جهنم را درست میکند. جهنم هیزم و انرژی و شدتش را از جهنمیان اخذ میکند. به همین خاطر خدا جهنمیان را به جهنم بشارت میدهد. زیرا جهنمیان این روش از زندگی را دوست دارند. آنها منطق و هوش معنوی غلط را دوست دارند.
جهنم جای تاریک و تنگی است و ابتدا خیلی کوچک است. اما بمرور بسته به میزان افراد داخل آن، کِش پیدا میکند. به همین خاطر خدای مهربان از جهنم می پرسد که ای جهنم آیا جا هست؟ جهنم میگوید که هر چه هست بفرستید، چون من جا باز میکنم.
یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ﴿۳۰﴾
آن روز که [ما] به دوزخ مى گوییم آیا پر شدى و مى گوید آیا باز هم هست (۳۰)
نظام رحمانی با منطق و هوش زیر کلاغی سازگار نیست. روش قابیل ضد نظام رحمانی بود. زیرا منطق او زیر کلاغی بود. به همین خاطر کسانی که این روش از هوش معنوی را لایف استایل زندگی خویش می سازند، وارد ساختار دیگری خواهند شد به اسم جهنم. که ساختار آنجا با هوشهای زیر کلاغی سازگار است.
تقوا در فرهنگ لغت قرآنی یعنی اینکه از انواع و اقسام فلسفه ها و ایدئولوژیهای زیر کلاغی پرهیز کنید تا بتوانید از جهنم محافظت شوید. ما باید خود را از گزند منطقهای زیر کلاغی دور نگهداریم تا صفات جهنمی به تن خود نکنیم. اصلا تفکرات خام و نپخته و زیر کلاغی باعث میشود که جوانان به سمت عرفانهای کاذب و اشعار بروند و مغز خود را شستشو دهند. کسی که در این دنیا هیزم کارها و منطقهای شیطان باشد، در ادامه هم هیزم جهنم خواهد شد.
هرکسی باید موقعیت خودش را در این دنیای فانی بداند. انسان وضعیتش زیاد خوب نیست و در نهایت باید خدا نجاتش دهد. همه ما شرایط جهنمی را تجربه خواهیم کرد تا که شناختی نسبت به جهنم داشته باشیم. آدمهای عاقل از شرایط همین دنیا، پی به وضعیت جهنم خواهند برد. بعضی زردآلوهای محلی مزه تلخی دارند. دلیل تلخی آن شاید وضعیت زمین و یا گیاهانی است که در آن محوطه وجود دارد. پرتقال بم شیرینتر از پرتقال شمال است زیرا درخت پرتقال بم در کنار درخت خرماست و مزه شیرین خرما در او تاثیر گذاشته است. به این طریق ما در این دنیا شرایط جهنمی و یا بهشتی را تا حدی می چشیم. خدا متقین را از آن وضعیت نجات میدهد.