اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت یکصد و بیست و نهم)
آهنگ و صدای شیطان (بخش 2 )
یکی یک فایل صوتی برایم فرستاد و گفت این فایل صوتی حاوی صدای شیطان است که یک مرد آمریکایی از زیرزمین خانه شان ساعت 3 و دوازده دقیقه نصف شب ضبط کرده است.
من کاری به راستی و دروغ این ماجرا ندارم و شاید هم واقعا چنین صدای ناخوشایندی از طرف اجنه و شیاطین بوده باشد. ولی بیایید به قرآن بنگریم تا ببینیم که خدا در مورد صدای شیطان چه می فرماید. آیا صدای شیطان همیشه ترساننده است یا خیلی از مواقع جذب کننده است؟ در یکی از آیات مهم قرآن که در آن خدای مهربان، شیطان را مخاطب قرار میدهد؛ آن قدر متعال خطاب به شیطان می فرماید: و از ایشان هر که را توانستى با آواى خود تحریک کن (وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ)
وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا ﴿۶۴﴾
و از ایشان هر که را توانستى با آواى خود تحریک کن و با سواران و پیادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شرکت کن و به ایشان وعده بده و شیطان جز فریب به آنها وعده نمى دهد (۶۴)
بنابراین آنچه که آیه قرآنی در مورد صوت شیطان می گوید، مربوط به فعل عربی وَاسْتَفْزِزْ است. این فعل به معنای تحریک کردن و دنبال کردن است. یعنی تحریک کردنی که بر اساس تمایل فرد مقابل هم باشد. شیطان انسانها را به سمت و سویی که میخواهد بوسیله صدای خویش تحریک و تشویق و راهنمایی و متمایل و یا دعوت میکند. این معنای واقعی وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ است. یک چوپان بوسیله صداهای مخصوص ، گله گوسفندانش را به این ور و آن ور حرکت میدهد و بوسیله این صداها گله گوسفندان را به سمتی که میخواهد سوق میدهد. یا در آیه دیگری می فرماید که فرعون بنی اسرائیل را در روی زمین آواره و حرکت میدهد.
فَأَرَادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ جَمِیعًا ﴿۱۰۳﴾
پس [فرعون] تصمیم گرفت که آنان را در سرزمین [مصر] حرکت دهد و برکند پس او و هر که را با وى بود همه را غرق کردیم (۱۰۳)
فرعون میخواست که بنی اسرائیل را در مصر دنبال کند و با تهدیدها و ابزارهای خود آنان را به سمت خطر و نابودی بکشاند. در آخرین فرار بنی اسرائیل، فرعون بنی اسرائیل را به کناره ساحل دریا کشاند تا راه فراری پیدا نکنند والبته خدا آنان را کمک کرد و نجات یافتند. فرعون میخواست بنی اسرائیل را حیران و سرگردان در مصر آواره کند و آنان را از بین ببرد و یا به آن سمتی ببرد که خود میخواهد. شیطان هم دقیقا میخواهد بوسیله صدایش مردم را حیران و سرگردان کند و هدف از این حیران و سرگردانی، راهنمایی آنان به سمت هیچ و پوچی و نابودی است. اما اینکه صدای شیطان چیست، در ادامه مورد بررسی قرار می گیرد.
براساس آیه قرآن، سبک زندگی (لایف استایل) به دو بخش متفاوت تقسیم میشود. براساس آیه قرآنی، لقمان فرزندش را به دو امر مهم توصیه میکند. لقمان میگوید که وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ یعنی در راه رفتن خود میانه رو باش و همچنین صدایت را آهسته ساز.
وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ ﴿۱۹﴾
و در راه رفتن خود میانه رو باش و صدایت را آهسته ساز که بدترین آوازها بانگ خران است (۱۹)
بنابراین لایف استایل و سبک زندگی بر دو مبنا استوار است:
1- وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ = یعنی میانه روی و اعتدال در طریق زندگی
2- وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ = یعنی کم کردن و آهسته کردن اندازه ها
اولین مبنا مشی است. مشی یعنی راه رفتن که بوسیله پا انجام می پذیرد. پا یعنی توانایی های پایه ای افراد. اما دومین آیتم از صدا و یا صوت صحبت میکند. صوت مربوط به سایز و اندازه هاست. مثلا وقتی حرف میزنیم، باید مناسب، بوقتش و آهسته باشد. این یعنی سایز و اندازه های مشی و سبک زندگی همان صوت و هارمونی زندگی است. وقتی قرآن می فرماید که وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ یعنی هارمونی و تنظمیات زندگی و مشی زندگی خویش را بالاتر از هارمونی طبیعی رحمانی قرار ندهید. هر هارمونی و صوتی بالاتر از هارمونی نظام رحمانی، یک نوع پارازیت و آلودگی صوتی است و زندگی را زشت و ناخوشایند می کند.
مثلا خدا در قرآن می فرماید که سایز و ارتفاع صوت خود را بالاتر از سایز و ارتفاع صوت نبی قرار ندهید. زیرا یک صوت بالاتر در مقابل صوت پیامبر برای خاموش کردن پیام پیامبر می بود.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ﴿۲﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید صدایتان را بلندتر از صداى پیامبر مکنید و همچنانکه بعضى از شما با بعضى دیگر بلند سخن مى گویید با او به صداى بلند سخن مگویید مبادا بىآنکه بدانید کرده هایتان تباه شود (۲)
إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ ﴿۳﴾
کسانى که پیش پیامبر خدا صدایشان را فرو مى کشند همان کسانند که خدا دلهایشان را براى پرهیزگارى امتحان کرده است آنان را آمرزش و پاداشى بزرگ است (۳)
إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿۴﴾
کسانى که تو را از پشت اتاقها[ى مسکونى تو] به فریاد مى خوانند بیشترشان نمى فهمند (۴)
وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکَانَ خَیْرًا لَهُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۵﴾
و اگر صبر کنند تا بر آنان درآیى مسلما برایشان بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است (۵)
در قیامت همه اصوات و اندازه ها و سایزها، در نزد خدای رحمان غیرفعال میشوند و کسی هم جرات آن کار را ندارد. اما در این دنیای مادی، اصوات و هارمونی های اذیت کننده زیادند.
یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا ﴿۱۰۸﴾
در آن روز [همه مردم] داعى [حق] را که هیچ انحرافى در او نیست پیروى مى کنند و صداها در مقابل [خداى] رحمان خاشع مى گردد و جز صدایى آهسته نمى شنوى (۱۰۸)
صوت چیزی است که حرکت میکند و حتی سرعت مشخصی دارد. در خلاء صوت وجود ندارد. بنابراین صوت یک چیز مادی است. مثل نور نمی تواند در خلاء حرکت کند.
وقتی خدای حکیم از صوت شیطان صحبت میفرماید، یعنی تاثیرات هارمونی و مشی شیطان بصورت یک حرکت مادی در فضای مادی در میاید و این همان تاثیرات صوت شیطان است. ایدئولوژی و هارمونی و نظم شیطان در نظام رحمانی یک نوع بی نظمی و آشوب است. هر ایدئولوژی و تفکری یک نوع هارمونی در زندگی ها تولید میکند. ایدئولوژی شیطان هم هارمونی تولید میکند. سبک و مشی و صوت شیطان انسانها را نرم نرمک به سمت و سوی فقر و فحشا میکشاند. به همین خاطر خدا می فرماید که:
الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۶۸﴾
شیطان شما را از تهیدستى بیم مى دهد و شما را به زشتى وامى دارد؛ و(لى) خدا از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى دهد، و خدا گشایشگر داناست. (۲۶۸)
در آیه قبلی، لقمان به این خاطر گفته است که إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ (صدای خران از زشت ترین صداهاست) ، زیرا صدای خر چندین خاصیت زشت را داراست:
1- صدای خر بی موقع و ناوقت است
2- گاهی خر نصف شب از خود صدا در میاورد
3- کسی که خودش مدتی خر داشت میگفت که وقتی خر را به مزرعه می برید، چیزی نمی خورد ولی وقتی برش میگردانی خانه، شروع میکند به خوردن. البته خدای حکیم عمدا خران را اینطوری آفریده است و گرنه خر یک حیوان معصوم و بی گناه است. خدا او را با این خاصیت زشت آفریده است تا ما انسانها را متوجه این موضوع مهم کند.
4- خروس صبح اول وقت میخواند و این صدا خیلی زیباست. اگرچه گاهی که خروس بیمار میشود، ناوقت میخواند. اما وقتی ناوقت میخواند، زیبا نیست. صدا همان صداست ولی وقتی ناوقت خوانده میشود، دیگر زیبا نیست.
بنابراین مشی زندگی و صوت زندگی دو امر جداگانه هستند که اولی مربوط به طریقه زندگی است و دومی مربوط به نظمها و هارمونی زندگی است. یکی هست که به ظاهر مشی زندگیش درست است اما صوتش مشکل دارد، زیرا او اندازه ها را رعایت نمی کند. مثلا بعضی کارهای نیک انجام میدهد ولی پرخوری میکند و اندازه نگه نمی دارد. مشی و صوت هر دو در هم تاثیر گذارند.
بعضی هارمونی های غلط در زندگی انسانها:
· تفریحات اضافی و خرج های اضافی
· خریدهای اضافی و غیر لازم
· اسراف و زیاده روی
· بدون آنکه گرسنه باشیم و یا نیاز غذایی داشته باشیم، غذا بخوریم
· بوقتش نخوابیدن
· بوقتش بیدار نشدن
· بوقت بیماری، از داروهای شیمیایی استفاده کردن و پوشاندن مشکل و حل نکردن ریشه ای بیماری
· پیش دعا نویس رفتن یک نوع هارمونی غلط در نظام رحمانی است. وقتی خدای مهربان از رگ گردن به ما نزدیکتر است؛ رفتن پیش غیر خدا یک نوع هارمونی و صوت غلط است.
· ترسهای الکی مثل ترس از نداری، ترس از بیماری، ترس از آینده و انواع استرسهای دیگر
· که این ترسها آدمی را به سمت و سوی اشتباه ماجرا میکشاند. مثلا افراد را به سمت و سوی رشوه، دزدی، غیبت و ... میکشاند. انگار این ترسها همان صوت ترسناک شیطان هستند که افراد را میترسانند و آنان را به سمت و سوی اشتباه سوق میدهند.
· نا امیدی هم یک نوع هارمونی غلط در زندگی است که گاهی آدمیان را به سمت خودکشی سوق میدهد
· عشق یک نوع هارمونی غلط در زندگی است که تعادل را در زندگی به هم میزند و آدمیان را به سمت اشتباه زندگی سوق میدهد. خدای مهربان بجای عشق، مودت و رحمت را پیشنهاد میدهد.
اگر به صدایی که اول مقاله گذاشتیم گوش داده باشید؛ متوجه شده اید که ترس و ناله در آن هویداست. اگر این کارهای ناوقت و بی نظمی های زندگی خویش را از طریقی به یک آهنگ تبدیل کنیم؛ خیلی از این صدای ضبط شده زشت تر خواهد بود.
زن و شوهری یک آهنگ گوش میدادند؛ خواننده آهنگ میگفت: دنیا را برایت میاورم و همه دنیا را بهت میدهم! زن رو کرد به شوهرش و گفت که تو خیلی بدی چرا اینکار را برای من نمی کنی! این نوع آهنگها یک نوع هارمونی و صوت غلط و زشت در زندگی است که افراد را به سمت و سوی زشت ماجرا سوق میدهد. عشق یک آهنگ ناموزون و زشت است که اگر به آهنگ تبدیل شود، مثل این صداست. در قسمت نهم جادوی شیاطین در مورد آهنگ شیطان صحبت شد. در آنجا گفته شد که هر خواننده یا هر سراینده شعری، شعر و یا آهنگش را بهخاطر چیزی یا خاطری می گوید؛ مثلاً یکی شعرش را به خاطر عشق از دست رفته میگوید، دیگری افسرده است یکی به خیال خود از دنیا بی بهره است یا بی بهره بوده است، در نتیجه خود را مجبور کرده است که این اشعار را بسراید؛ اگر شما هم این آهنگ را گوش کنید و در حس او فرو روید، به نوعی خود را در موقعیت او قرار داده اید؛ یا به نوعی خود را به موقعیت او هدایت کردهاید و خود را به موقعیت او سوق داده اید. یکی که افسرده است، چرا ما باید خود را به موقعیت او هدایت کنیم و خود را مثل او افسرده کنیم؟ متأسفانه شیاطین بوسیله صوت خویش افراد را این چنین راهنمایی می کنند. خدا در جاهای مختلف قرآن اشاره میفرماید که شیطان فقر و فحشاء و ترس و نا امیدی و افسردگی را بین قربانیان رواج میدهد. روش شیطان همین است؛ تجربه کردن حالات دیگران، از قبیل نا امیدی ، شکست خوردگی عشقی و ... این نمونه همان صوت شیطان است.
این آهنگها و اصوات پر است از آه و ناله. آه و ناله شیطان، فقط آه و ناله نیست، بلکه انتقام، خشم، کینه و تمام صفات زشت در آن پنهان است. هر فریب شیطان، یک فریب دیگر را در خود دارد و هیچوقت بین انسان و شیطان مصالحه ای در کار نیست و نخواهد بود. کسانی که میخواهند عدالت را به روش سلطه گری برقرار کنند، در نهایت خودشان سلطه گر میشوند. زیرا هر کسی براساس هارمونی و صوتی که بهش اعتقاد دارد، عمل خواهد کرد. خیلی از مکاتب و ایدئولوژهای بشری در اولش بظاهر خوب به نمایش گذاشته میشدند ولی وقتی به مرحله اجرا رسید، سلطه گری را رویه خویش کردند؛ زیرا آنها صوت مناسبی را دنبال نکردند.
خیلی از آهنگها که انسانها را به سمت و سوی اشتباه ماجرا سوق میدهند، آلفایی هستند و یک نوع مدیتیشن هستند. من مخالف هر آهنگ و نوایی نیستم و باید یادآوری شود که موسیقی ها و آهنگهای زیبا هم هست. آهنگها و یا موسیقی هایی زیباست که انسانها را به سمت غلط ماجرا سوق ندهند و صفات شیطانی را در آنان بیدار نکنند و حسهای غلط به آنان تزریق نکنند و آنان را به سمت ایدئولوژیهای غلط سوق ندهند. که اگر آهنگ و نوایی این کار را بکند، یک نوع جادو و طلسم است.
خدای مهربان در قرآن سبک زندگی ها را توضیح داده است. کلمه دین یک کلمه اوستایی است از ریشه کلمه اوستایی دئنا (Daena) که بعدا وارد زبان عربی شد؛ به معنای سبک و شیوه زندگی. خدای متعال و بزرگ بر ما منت نهاد و در قرآن از این کلمه اوستایی و ایرانی استفاده فرموده است. قرآن یک سبک و شیوه زندگی با مشی درست و صوت درست به ما معرفی میکند. مثلا خدای مهربان در قرآن از شبی صحبت میکند که دراز است (لَیْلًا طَوِیلًا ).
وَمِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَیْلًا طَوِیلًا ﴿۲۶﴾
و بخشى از شب را در برابر او سجده کن و شب[هاى] دراز او را به پاکى بستاى (۲۶)
این شب شاید همان شب یلدایی (شب چله) باشد که خیلی ها در آن شب دور هم جمع میشوند و تا دیر وقت نمیخوابند. اما خدای مهربان نخوابیدن در این شب های طولانی را به شرطی صحیح میداند که تسبیح و شکرگزاری خدای رحمان در آن باشد. مردم در این شبهای طولانی مشغول فالگیری بوسیله کتابهای شعر هستند و شب خود را با این کارهای شیطانی تلف میکنند. نماز یک نوع سبک زندگی است که یک شبانه روز ما انسانها را به پنج قسمت مساوی تقسیم و تقطیع میکند و این یک نوع نظم و هارمونی است که در وقتهای مشخصی همه چیز ما را قطع میکند و به این طریق انسانها جذب صوتها و هارمونی های دیگر نمی شوند. به همین خاطر خدا می فرماید که نماز انسانها را از فحشاء و منکر باز میدارد. زیرا نماز ما را از اصوات مزاحم دور نگه میدارد.
جهنم یک محیط ناموزون است که نه مشی و سبک زندگی در آن درست است و نه صوت درستی در آن برقرار است. آلودگی صوتی در جهنم همان ناموزون و ناوقت وقت بودن همه امور در آن است. بدون مشی صحیح و بدون صوت و اندازه مناسب، زندگی در همین دنیا هم به یک جهنم تبدیل میشود.
در این دنیا، خدای حکیم و مهربان روشهای زیادی را برای تنظیم اندازه ها و صوتها و مشی زندگی فراهم کرده است. مثلا برف یک روش طبیعی و رحمانی برای جلوگیری از آلودگیهای صوتی است و فواید فوق العاده ای دارد که غیر قابل شمارش است. اما انسانها با خراب کردن طبیعت خویش، این نعمات رحمانی و تنظیم کننده های طبیعی را از دست داده و خواهند داد.
اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت یکصد و بیست و هشتم)
هوش قرآنی (بخش 3 )
اهمیت معنویت
هیچ کسی نمیتواند منکر تاثیر خیلی زیاد معنویت بر زندگی انسانها شود. معنویت چیزی نیست که با تقلید بدست آید، بلکه باید هر کسی بوسیله فرآیند و چرخه پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک،گفتار صبر؛ خودش آن را بدست آورد و آن را کسب کند و تجربه کند. در قرآن تقلید کورکورانه از معنویتِ اشخاص دیگر، بشدت نهی شده است.
وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ ﴿۲۱﴾
و چون به آنان گفته شود آنچه را که خدا نازل کرده پیروى کنید مى گویند [نه] بلکه آنچه که پدرانمان را بر آن یافته ایم پیروى مى کنیم آیا هر چند شیطان آنان را به سوى عذاب سوزان فرا خواند (۲۱)
تقلید کورکورانه از معنویت، چنان خطرناک است که نتیجه آن بوجود آمدن حالت سعیری در انسان است. همانطور که در آیه فرموده است (أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ ). سعیر یعنی حالتی از بی منطقی و بی عقلی در انسان. خدای حکیم انسانها را از عاقبت عذاب سعیری (عَذَابِ السَّعِیرِ ) می ترساند. کارهای بی خردانه همیشه بلای جان انسانها بوده است و هست. در این آیه از تقلید کورکورانه نهی می فرماید و اما در آیه بعدی از تسلیم شدن به دستورات خدای رحمان صحبت میفرماید. وقتی انسانها رو به خدا ببرند و تسلیم آن خالق یکتا شوند، خودبخود در راه مستقیم قرار می گیرند و از تقلید نجات پیدا میکنند. بنابراین تقلید و تسلیم خدا شدن دو مفهوم متضاد هستند.
وَمَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ ﴿۲۲﴾
و هر کس خود را در حالى که نیکوکار باشد تسلیم خدا کند قطعا در ریسمان استوارترى چنگ درزده و فرجام کارها به سوى خداست (۲۲)
تقلید کورکورانه باعث میشود که انسانها معنویت واقعی بدست نیاورند و فقط خیال می کنند که که در راه کسب معنویت هستند. همانطور که در قسمت قبل گفته شد، معنویت جزو ضروری ترین و بدیهی ترین آیتمهای لازم برای زندگی ما روی زمین است. بعضی ها کسب معنویت و ایمان را به اوقات فراغت خود واگذار میکنند که اشتباه است. در یک سایت اینترنتی نوشته بود که:
انسانی که از نظر اقتصادی مشکل دارد، نمی تواند به فکر معنویت باشد و انگیزه و وقتش را ندارد به فکر معنویت باشد.
این جمله غلط، گرچه بظاهر درست و فریبنده است ولی در نهاد خود، اهمیت معنویت را آشکار میکند. زیرا کسی که معنویت درستی نداشته باشد، فکر میکند که معنویت چیزی مثل یوگا و مدیتیشن است که باید روزی چند ساعت به آن اختصاص دهد و وقت خود را تلف کند. در حالی که معنویت همیشه همراه کارهای روزانه ماست و در دل آنان گنجانده شده است. مثلا معنویت همان دعایی است که در حین نیاز و اضطراب از خدای یکتا و مهربان می خواهیم.
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ ﴿۶۲﴾
یا [کیست] آن کس که درمانده را چون وى را بخواند اجابت مى کند و گرفتارى را برطرف مى گرداند و شما را جانشینان این زمین قرار مى دهد آیا معبودى با خداست چه کم پند مى پذیرید (۶۲)
بنابراین این که عده ای میگویند معنویت، نیاز ثانویه انسانهاست، اشتباه خطرناکی است و همین ادعای اشتباه ثابت میکند که معنویت نیاز اولیه و بدیهی هر انسانی است. معنویتهای غلط زیادی وجود دارند مثل یوگا و مدیتیشن و ... . یوگا و مدیتیشن سعی میکنند که خود را از معنویت واقعی جدا کنند و افراد را به حالت خماری و مستی ببرند. معنویت حالت و یا چیزی نیست که در یک جایی دراز بکشید و چای و یا قهوه و سایر تنقلات بخورید و فیلم نگاه کنید و همزمان حس آرامش به خود تلقین کنید و بعد احساس کنید معنویت به شما دانلود و یا منتقل میشود! بلکه انسانها باید در تک تک کارهای روزمره خود، معنویت مربوطه را در نظر داشته باشند و آن را بکار برند. در همینجاست که مشکلات معنوی ما حل میشوند و عقده های روانی بوجود نمی آیند. معنویت یک امر خیالی نیست که در خیال پردازی بدست آید؛ بلکه معنویت طی فرآیند پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر و در سایه نظام رحمانی بدست می آید.
در قسمت قبل گفته شد که وقتی افراد از نظر معنوی ضعف پیدا کنند و یا معنویت صحیح بدست نیاورند، فشارها و عقده هایی در نفس و روان آنان بوجود میاید که به آنان فشار وارد میکند. اگر ما مشکلات معنوی خود را بوسیله همان معنویت و ابزارهای کالبدی آن (عقل، منطق، تفکر ، احساس و شعور و ...) حل نکنیم، فشار زیاد ناشی از این تضاد و پارادکس، کالبد جسمی ما را بیمار میکند. یعنی فشار و تضاد معنوی به فشار و تضاد روی جسم تبدیل میشود و این تعریف بیماری است.
مشکلی که در عقل حل نشود، به مشکل احساسی تغییر ماهیت میدهد و اگر همین مشکل در احساس ما حل نشود، به مشکلات ناری و جسمی تبدیل میشوند که همان بیماری جسمی نامیده میشود. خیلی از مشکلات جسمی از مشکلات و تضادها در لایه های بالاتر ناشی میشوند.
لایه |
ابزار |
پیشنهاد خدا برای حل تضاد معنوی |
پیشنهاد شیطان برای حل تضاد معنوی |
1 |
عقل، تفکر، منطق، عبرت و ... |
استفاده از تفکر و خرد برای هضم معنویت |
استفاده از مشروب و مست کننده ها جهت پوشاندن عقل و پاک کردن صورت مساله |
2 |
احساس و شعور |
کمک گرفتن از شعور و احساس در کنار عقل |
استفاده از احساس بی منطق و سعیرانه |
3 |
لایه ناری |
عبادت و نماز |
شیاطین در این لایه اند و از نار درست شده اند و در این لایه، مدیتیشن و یوگا و عشق را پیشنهاد میدهند |
4 |
جسم خاکی |
مبارزه با بیماری به روش رحمانی و صبورانه و درمان واقعی آن مثل درمان بیماری ایوب |
مبارزه با بیماری با مخدر و مسکن و پوشاندن ظواهر بیماری |
خدای مهربان چهار ابزار برای حل مشکلات و تضادها و پارادکسهای معنوی گذاشته است. اگر یک مشکل معنوی در ابزار اولی (عقل، تفکر، تفقه و ...) حل شد که فبها. اما اگر حل نشد، در آن صورت به سیستم تفکر و منطق انسان فشار میاید و برای کاهش فشار، اتوماتیک به دوش ابزار پایینتر یعنی شعور (ابزار دومی) گذاشته میشود. احساس و یا شعور در اینجا نقش مهمی دارد و باید سعی کند به تفکر و منطق کمک کند تا مشکل معنوی حل شود. در صورتی که شعور هم نتواند تضاد و مشکل را حل کند؛ برای کاهش دادن فشار معنوی، سیستم انسان آن را به لایه ناری و جسم منتقل میکند و مشکل ناری و یا جسمی در بدن ما بوجود میاید که این همان بیماری و مشکل جسمی است. به همین خاطر کسانی که تضادهای معنوی را در عقل و احساس خود حل نکنند، آن تضاد را به لایه ناری میکشانند و لایه ناری هم محل حضور فیزیکی شیاطین است. آنان در این حالت دنبال جادو و دعانویسی میروند تا مشکلشان حل شود. اگر جادو و دعانویسی مشکلشان را حل نکند (که هیچوقت هم حل نخواهد کرد)، مشکل و تضاد به لایه جسم خاکی میرود و به بیماری تبدیل میشود. در بعضی افراد این تضادهای معنوی به لایه ناری میرود و مدتها همانجا می ماند و فرد با این تضاد معنوی کلنجار میرود و حتی ممکن است که در این حالت افراد سایه های اجنه و خود اجنه را هم مشاهده کنند و جن زده شوند و به این طریق افراد دچار بیماریهای ناری (همچون اسکیزوفرنی و ...) میشوند.
وقتی مشکلات به لایه ناری بیایند، شیطان روشهای خودش را برای تخلیه کاذب و یا حل مشکل پیشنهاد میدهد. مثلا عصبانیت، خشم، دادزدن، هوچی گری، آبرو بردن، تهمت زدن، قتل، دزدی از روشهای شیطان برای حل مشکلات و تضادهای معنوی است. این روشها هم همان خط قرمزهایی هستند که خدای رحمان انسان را از ارتکاب آن بازداشته است و به آن تذکر داده است. خدا می فرماید که در لایه معنوی مشکلات را حل کنید و تمام راهنمایی ها و کتابهای آسمانی برای همین نازل شده اند. اما شیطان میگوید مشکل را بفرستید لایه ناری تا با روشهای مخصوص جادویی بپوشانمش برایتان!
مردم مدام از جذب انرژی کائنات صحبت میکنند و البته منظورشان انرژی لایه ناری است که شیطان در همانجاست. اما خدا از قدرت معنویتی صحبت میکند که از معنویت بالا نشات می گیرد. انرژی ناشی از معنویت، به شکل اشعه و دیدنی نیست. بلکه به شکل معنویت و معناست و با این نوعی که مردم آن را انرژی می نامند فرق میکند. شیطان مدیتیشن و چاکرا بازی و عشق را به عنوان کسب معنویت معرفی کرده است و به این طریق بزرگترین فریب و حقه تاریخ صورت گرفته است.
شیطان گاهی بجای عقل و شعور و جسم خاکی جایگزینهایی پیشنهاد میدهد، بجای عقل و تفکر، کید را به افراد معرفی می کند. بجای بکارگیری شعور و احساسات، شعر را پیشنهاد میدهد. بجای بکارگیری لایه خاکی؛ انسانها را به تغییر در خلقت و خلق لایه هشتمی سوق میدهد. لایه هشتمی همان تغییراتی است که انسانها در خلقت خدای رحمان بر روی جسم خاکی خود اجرا میکنند. انسان چه بخواهد ، چه نخواهد؛ در معرض لایه ناری شیاطین قرار می گیرد. به همین خاطرخدای حکیم برای جلوگیری از افتادن در تله شیطان؛ برای هر کدام از آیتمها دستورات خاصی فرموده است. مثلا برای جلوگیری از افتادن در احساسات غلط و اشعار؛ خضوع و خشوع و تواضع را معرفی کرده است. برای جلوگیری از افتادن در کیدها و نیرنگها؛ تعقل و خرد و تفکر را در هر چیزی پیشنهاد میدهد. اما شیطان برای حل خیلی از مشکلات در لایه ناری، وحدت وجود را پیشنهاد داده است و حال آن که خدای حکیم، عبادت و عبودیت را پیشنهاد داده است. تمام کسانی که به وحدت وجود معتقد بوده اند و هستند، از نوعی پریشانی روانی رنج میبرند و حیران و سرگردانند. وحدت وجود و عشق یک تضاد معنوی پیش میاورند، زیرا اینها ماهیتشان بر تضاد بنا شده است. کسانی که عاشق میشوند، بعد از مدتی دچار بیماریهای جسمی میشوند و تعادل روانی خود را هم از دست میدهند.
به زبان دگر، مشکلات و عقده ها و تضادهای روانی در صورت حل نشدن، به مشکلات جسمی تغییر شکل میدهند و حتی بعضی مواقع خود شخص، این تغییر ماهیت مشکل معنوی را میخواهد. زیرا او بیمار شدن جسم و حتی نابودی جسمش را بهتر و قابل تحملتر از وجود عقده و تضاد در معنویت خویش می داند. همین نکته ثابت میکند که انسانها بیشتر از غذا خوردن به معنویت نیاز دارند. در اینجا به جواب سوال اولمان خواهیم رسید. این گفته که ( انسان گرسنه، معنویت را نمی فهمد) اشتباه است. انسانها قبل از اینکه گرسنه غذا باشند، گرسنه معنویت واقعی هستند ولی خودشان نمی دانند. گرسنگی معنوی بسیار خطرناکتر از گرسنگی جسمی است.
گاهی تحمل تضادها و فشارهای ناشی از عدم معنویت و یا معنویت غلط، آنان را حتی به سمت تمارض می برد. آنها به این طریق میخواهند که فشار روانی را در خود به بیماری جسمی تبدیل کنند. زیرا آنها توانایی روانی تحمل آن تضاد را ندارند. یکی با چاقو روی دستش چند خط و زخم زده بود؛ ازش پرسیدند که چرا اینکار را کرده ای؛ در جواب گفت که اینها شکستها و غمهای منه!. او یاسها و غمهای خود که ناشی از تضادها و مشکلات روانی بود را به زخم زدن روی بدن خود تبدیل کرده بود. زیرا اینطوری روانش تاحدی آرام میشد ولی در اصل مشکلش ریشه ای حل نشده بود و بلکه این نوع آرامش، یک نوع آرامش کاذب و تخلیه کاذب است.
حتی اهمیت نیازهای معنوی در سطح جامعه هم مطرح است که اگر معنویت غلط به خورد مردم داده شود، بعد از مدتی جامعه را دچار تضاد معنوی میکند و در نهایت به طبقاتی شدن جامعه و سایر بیماریهای اجتماعی تبدیل میشود. فقر و فحشا دو نوع بیماری اجتماعی هستند. آیه قرآن می فرماید که شیطان با دزدیدن معنویت، فقر و فحشاء را شایع میکند. فقر و فحشاء هر دو بخاطر معنویت غلط بوجود می آیند. اکنون آدمیان تصور درستی در مورد لذتهای جنسی و نیازهای مادی ندارند و شیطان آنان را در این مورد فریب داده است.
الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۶۸﴾
شیطان شما را از تهیدستى بیم مى دهد و شما را به زشتى وامى دارد؛ و(لى) خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى دهد، و خداوند گشایشگر داناست. (۲۶۸)
جالب است که در آیه بعدی، خدای رحمان از اهمیت حکمت صحبت فرموده است. حکمت همان معنویت است.
یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿۲۶۹﴾
(خدا) به هر کس که بخواهد حکمت مى بخشد، و به هر کس حکمت داده شود، به یقین، خیرى فراوان داده شده است؛ و جز خردمندان، کسى پند نمى گیرد. (۲۶۹)
مردم برای حل پارادکسها و تضادها، بجای رشد معنوی خویش، از روشهای غلطی استفاده میکنند. خودزنی ها، تمارض، کیدها و نیرنگها، مصرف مخدرات و مشروبات الکلی و قلیان و سیگار و سایر کارهای مضر، که ضربه به بدن و جسم است، مشکلات و پاردکسهای معنوی را حل نمی کنند، بلکه آن را به پارادکس و مشکل در لایه پایینتر یعنی لایه جسمی تبدیل میکنند و در نتیجه به بیماری جسمی تبدیل میشوند. افراد با تبدیل و کانورت ماهیتی مشکلات و تضادهای معنوی، آن را به دوش کالبد خویش می اندازند و در این حالت تاحدی تخلیه کاذب صورت می گیرد ولی به قیمت ضعیف شدن و بیمار شدن جسم و کالبد. حتی اگر در یک جامعه، تضادها و معنویات غلط حل نشوند، جامعه دچار فشار روانی میشود و در نتیجه بعد از مدتی که صبر همه لبریز شد، معنویت غلط بصورت فقر و فحشاء تغییر ماهیت میدهند و جامعه دچار فقر و فحشا میشود و از بین میرود.
این نوع تغییر ماهیت مشکلات معنویت، برای جنس زنان و مردان مقدار کمی فرق دارد. زنان در سه لایه بالایی فرق کوچکی با مردان دارند. زنان بیشتر از مردان، مشکلات را بر دوش لایه احساس خود می اندازند. به همین خاطر گریه کردن، کید کردن برای حل مشکلات معنوی و تضادها در میان زنان بیشتر از مردان رواج دارد. زنان بیشتر از مردان به هول دادن مشکلات معنوی به جسم خود تمایل دارند و به همین خاطر زنان معمولا بیشتر از مردان، به بیماری جسمی دچار میشوند. این را از روی تعداد بیشتر بیماران زنی که به پزشک مراجعه میکنند، میتوان فهمید.
خدای قادر متعال ما را آفریده است و آن قادر متعال بهتر میداند که ماهیت واقعی زنان و مردان چیست. خدا چیزی میداند که بشر نمی داند. وقتی خدا می فرماید که الرجال قوامون علی النساء. یعنی مردان به تکیه گاه نزدیکترند و تنه معنوی محکمتری نسبت به زنان دارند و بهتر است که زنان از آن کمک بگیرند و به مردان تکیه کنند. متاسفانه تفکرات فمنیستی نمی گذارد بشر خوشبخت شود. شیطان کاری میکند که زنان خیال کنند از مردان بی نیاز هستند و به این طریق آنان را به بیماری جسمی مبتلا میکند و میخواهد نسل بشر را نابود کند.
انسانها در طول تاریخ، هیچوقت بدرستی مرگ و روز آخرت و تغییرات آخر دوره ها را باور نکردند و همیشه به دیده تردید به آن نگاه کردند. آنان مرگ را بدرستی باور نکردند و حتی وقتی کسی از عزیزان خود را از دست میدادند، بعلت فقر معنوی زیاد، آن را یک حادثه هولناک میدانستند. در یک جایی خواندم که یک قبیله در آفریقا، وقتی کسی از نزدیکان آنان بمیرد، به نشانه اندوه زیاد از این اتفاق، هر بار یکی از انگشتان خود را قطع میکنند. آنان این کار را واقعا انجام میدهند. دلیل این عمل جاهلانه این است که آنان تصور دیگری از مرگ و آخر الزمان و روز آخرت دارند و مردن عزیزان خود را در تقابل با معنویت خود میدانند و در نتیجه فشار روانی ناشی از معنویت غلط را به بیماری و ضرر جسمانی تبدیل میکنند.
خیلی از مکاتب بشری، در این عقده ها و گره های معنوی می دمند و آن را بزرگتر و بزرگتر میکنند. نفاثات فی العقد در سوره فلق همین نکته را بیان میدارد. یعنی از شر کسانی که عقده ها و گره های روانی را پیچیده تر و غیر قابل حل تر میکنند، به خدا پناه می برم.
وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ ﴿۴﴾
و از شر دمندگان افسون در گره ها (۴)
منظور از گره در این آیه، مشکلات و تضادها و پارادکسهای معنوی هستند که میتواند به یک گره کهنه و غیر قابل بازشدن تبدیل شود. به همین خاطر خدای حکیم در آیه دیگری می فرماید که : خدا شما را به سوگندهاى بیهوده تان مؤاخذه نمى کند ولى به سوگندهایى که از روى اراده و عمد مى خورید و یا مى شکنید، شما را مؤاخذه مى کند. در آیه از کلمه و عبارت (عَقَّدْتُمُ) که از همان ریشه عقد به معنای گره است، استفاده شده است. یعنی خدا بخاطر اشتباهات سهوی انسان را مورد مواخذه قرار نمیدهد ، اما قطعا تفکرات و اشتباهاتی که به گره تبدیل شده است را مورد بررسی و مواخذه قرار میدهد. اشتباهات سهوی راحت قابل جبران است ولی اشتباهات عمدی به یک گره معنوی تبدیل میشوند و براحتی نمی توان حل شود. بنابراین مورد مواخذه قرار می گیرد و این گره در زندگی انسانها تاثیر گذار است.
لَا یُؤَاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمَانِکُمْ وَلَکِنْ یُؤَاخِذُکُمْ بِمَا عَقَّدْتُمُ الْأَیْمَانَ فَکَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاکِینَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ ذَلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمَانِکُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُوا أَیْمَانَکُمْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿۸۹﴾
خدا شما را به سوگندهاى بیهوده تان مؤاخذه نمى کند ولى به سوگندهایى که [از روى اراده] مى خورید [و مى شکنید] شما را مؤاخذه مى کند و کفاره اش خوراک دادن به ده بینواست از غذاهاى متوسطى که به کسان خود مى خورانید یا پوشانیدن آنان یا آزاد کردن بنده اى و کسى که [هیچ یک از اینها را] نیابد [باید] سه روز روزه بدارد این است کفاره سوگندهاى شما وقتى که سوگند خوردید و سوگندهاى خود را پاس دارید این گونه خداوند آیات خود را براى شما بیان مى کند باشد که سپاسگزارى کنید (۸۹)
این آیه خیلی مهم، اهمیت بازشدن گره ها را میرساند. تضادها، پارادکسها و گره های معنوی ما باید حتما حل شوند و گرنه باعث کردارهایی در ما میشوند که باید جوابگو باشیم و هزینه اش را پرداخت کنیم. نظام رحمانی برای تضادها و معنویتهایی که به گره تبدیل شده است، افراد را مجبور میکند که جوابگو شوند و اگر کسی جوابگو نباشد، دچار دردسرهای ناشی از گره معنوی (مثل بیماری) میشود.
در این آیه برای حل عقده های عمدی ، از دادن کفاره صحبت می فرماید. کفاره دادن روشی کم هزینه برای پرهیز از مورد بازخواست قرار گرفتن است. بازخواست خدا ممکن است که بصورت بیماری، مشکلات روانی و یا سایر مشکلات ظاهر شود. خدای مهربان، روشهای ساده ای برای بازکردن گره های روانی جریان داده است که ساده سازی شده است. ما با کفاره دادن و یا روزه گرفتن میتوانیم عقده های روانی را باز کنیم و معنویت خود را در سطح پندار تعدیل کنیم.
اما شیاطین گره های روانی را به روشهای جادویی (مثل قمار، مشروبات الکلی و مخدرات و ...) میخواهند باز کنند. البته شیاطین گره ها را باز نمی کنند، بلکه فقط نوع گره ها را عوض میکنند. به همین خاطر در ادامه آیه می فرماید که خمر و قمار و انصاب و ازلام رجس هستند و از اعمال شیطان هستند.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۹۰﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید شراب و قمار و بتها و تیرهاى قرعه پلیدند [و] از عمل شیطانند پس از آنها دورى گزینید باشد که رستگار شوید (۹۰)
در ادامه آیه فرموده است که روش حلهای شیطان برای باز کردن گره ها، انسان را از یاد خدا و نماز باز میدارد. این همان نکته بسیار مهمی است که آیه بیان میدارد و البته تابجال کسی توجه نکرده است.
إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ ﴿۹۱﴾
همانا شیطان مى خواهد با شراب و قمار میان شما دشمنى و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد پس آیا شما دست برمى دارید (۹۱)
کسی که مشروب الکلی یا مخدر مصرف میکند، با این هدف مصرف میکند که مصرف این مواد او را در بی فکری بیندازند و گره های معنوی او را حل کنند. در حالی که با مصرف این مواد، گره های معنوی او بطور موقت پوشانده میشوند و فرد به اشتباه فکر میکند حل شده است ولی بعد از مدتی عقده و گره دوباره ظاهر میشوند و فرد باز نیاز دارد که مشروب الکلی و مخدر مصرف کند. به این طریق انسان به یک پوشاننده گره و عقده روانی معتاد میشود.
هر چقدر که معنویت حل نشده در وجود ما باقی بماند، بالاخره روزی این معنویتهای حل نشده ( پوشانده شده بوسیله مخدرات و مسکرات و اشعار) سرباز میکنند و روی سر فرد آوار میشوند و او را دچار بیماری جسمی و یا عصبی میکنند. قیامتی که خدا از آن صحبت می فرماید، چنین روزی است که بشر تمام معنویات حل نشده روی سرش آوار میشود. در آن روز تحمل این معنویات حل نشده آنقدر سخت است که هر کسی تلاش دارد آن را روی سر کس دیگر و یا نزدیکان خود آوار کند تا از فشار روانی آن خود را آزاد سازد. به همین خاطر در آن روز هر کسی از تحمل فشار بار معنویات حل نشده خود فرار میکند.
یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ﴿۳۴﴾ روزى که آدمى از برادرش (۳۴)
وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ ﴿۳۵﴾ و از مادرش و پدرش (۳۵)
وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ ﴿۳۶﴾ و از همسرش و پسرانش مى گریزد (۳۶)
لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ ﴿۳۷﴾ در آن روز هر کسى از آنان را کارى است که او را به خود مشغول مى دارد (۳۷)
اگر چه این آیات مربوط به نزدیکیهای قیامت است ولی در مورد آخر دوره ها و حتی آخر دوره هر انسانی هم صادق است. اما قیامت اصلی به معنای آوار واقعی فشارهای عصبی و جسمی روی انسانهاست.
حتی عقل هم یک امر مادی و دنیایی است. گره های عقلی فقط بوسیله معنویت حل میشوند. تضادها و گره های معنوی که در طول زندگی هر انسانی بوجود میاید، بهتر است که بوسیله ابزارهایی که خدا در اختیار مان قرار داده است حل شود و گرنه حل آن روزبروز مشکل تر میشود. کسی که نتواند گره های معنوی را برای خود حل کند، ممکن است این گره ها وارد لایه جسمانی او شده و به بیماری جسمی و روانی تبدیل شوند و حتی به سمت خودکشی سوق داده شود. حتی اگر گره های معنوی به جسمی تبدیل شوند، باز خدای رحمان، روشهای رحمانی را معرفی کرده است که بیماریها از آن طریق حل می شوند و در نتیجه گره معنوی در لایه جسمی حل می شوند.
شما میتوانید یک گره معنوی را با یک استدلال عقلی و یا یک آیه قرآن حل کنید. اما همین گره اگر وارد لایه جسمانی شود، ممکن است به بیماری جسمی تبدیل شود و ممکن است یک سال طول بکشد تا بیماری خوب شود. بنابراین حل گره ها و عقده ها و تضادها در لایه های بالایی خیلی راحت و سریعتر صورت می گیرد. زیرا در اصل هم قرار بوده است که آنجا حل شود. مشکل معنوی باید بوسیله عقل و شعور حل شود نه بوسیله بیمارشدن.
فرض کنید در پیاده رو راه می روید و شما ناخواسته به یکی تنه میزنید، اگر همان اول بگویید " معذرت می خواهم "، مشکل حل میشود. اما غرور خود را کنار نگذارید و با یک حرف ساده "معذرت می خواهم" حلش نکنید، ممکن است که کار به جنگ و دعوا بکشد و اگر جنگ و دعوا را هم نتوانید حل کنید، کار به ضد و خورد و یا دادگاه میکشد. مشکلات معنوی هم اینطوری هستند؛ باید بوسیله معنویت حلش کنید. که اگر حلش نکنید، شما را به دادگاه و بیمارستان میکشاند.
از نظر علمی نمیتوان بعضی مسائل را حل کرد. حتی وقتی خدا به فرشتگان فرمود که من موجودی خلق میکنم به اسم آدم؛ فرشتگان ابتدا گفتند که خدایا چرا موجودی را خلق میکنید که خونریزی و فساد میکند. اما خدا در جواب آنان فرمود که من چیزی میدانم که شما نمی دانید. فرشتگان بعد از آن به امر خدا سجده کردند و هیچ اعتراض دیگری نکردند و همانجا پارادکس معنوی را برای خود حل کردند. اما شیطان به امر خدا توجه نکرد و کارش به اینجایی رسید که ما داریم می بینیم. شیطان عقده و گره معنویش را در عدم اجابت امر خدا نمایان ساخت. وقتی مصلحت و جواب سوالی را نمی دانی، بهتر است به امر خدا عمل کنید؛ زیرا خدا قابل اعتمادترین و قابل اتکاترین است. به دستورات خدا و ما انزل الله اعتماد کنید و خود را تسلیم آن قادر متعال کنید. در اصل مفهوم اسلام و تسلیم همین است.
گاهی یک خبر دردناک به کسی داده اند و چنان شوکه شده است که لال شده و یا دچار سکته شده است. زیرا او نتوانست از نظر معنوی این خبر را هضم کند و شوک وارده به معنویت خویش را مجبور شد به جسم خود تحمیل کند و جسمش هم توان تحمل این تضاد را نداشت و بیمار شد و قلب و یا زبانش از کار افتاد. بعضی حوادث این دنیا غیر قابل حل است. به همین خاطر در این گونه موارد خدای مهربان توصیه می فرماید که :
الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿۱۵۶﴾
[همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مى گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى گردیم (۱۵۶)
أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ﴿۱۵۷﴾
بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راهیافتگان [هم] خود ایشانند (۱۵۷)
خدا راه حل این پاردکسها را بیان کرده است و ما را به خویشتن داری و صبر دعوت میکند. این همان اسلام و تسلیم است. اگر در امورات این دنیا به خدا توکل نکنید و او را دخیل نکنید، کارها مشکل تر و سنگینتر میشوند. اگر به خدا توکل نکنید و به حرفهای او اعتماد نکنید، باید خود را مقلد یک فیلسوف و یا فرد دیگری کنید که اگر بالفرض این فیلسوف منحرف باشد، این شکست و انحراف برای شما هم هست.
خیالپردازیها، گره ها را غیرقابل حلتر میکنند و حتی گره ایجاد میکنند و این همان تعریف طلسم است. هر چیزی که باعث شود، تضادها و مشکلات معنوی حل نشود و گره معنوی را محکمتر کند، یک نوع طلسم است و یا یک نوع جادو است. کار دعانویس همین است که گره معنوی را محکمتر میکند و افراد را از حل آن گره باز میدارد و آنان را دنبال نخود سیاه می فرستد.
قبل از اخذ نتیجه و کارنامه نهایی در این دنیای فانی، باید گره های معنوی را برای خود حل کنیم و گرنه در صحرای قیامت و حتی آخر الزمان دچار مشکل میشویم. قدیما مردم گندم را درو میکردند و آن را دسته دسته جمع میکردند و این دسته های گندم را بوسیله ساقه های نرمتر از همان گندم یا گیاه دیگری می بستند و گره میزدند و بعد همه را یکجا جمع میکردند تا بعدا در خرمن کوب بریزند و خرد شود. اما جهت ریختن دسته های بسته شده گندم در خرمن کوبی، بایستی از قبل دسته های بسته شده گندم را باز میکردند و گرنه در خرمن کوب گیر میکرد و آن را از کار می انداخت. یک مثال امروزی تر، دستگاه خردکن است. قبل از ریختن سیب زمینی ها در آن باید سیب زمینی را خردتر کنید و گرنه تیغه دستگاه خرد کن میشکند و یا موتورش از کار می افتد. این چند مثال برای اثبات این مساله بود که باید ابتدا مشکلات معنوی را از همان اول حلش کنید و گرنه در لایه جسمی برایتان مشکل ایجاد میکند. راز بروز بیماری در همین نکته است.
این را بدانیم که بدون هدایت خدا، خیلی از پارادکسها و تضادها حل نخواهند شد. لایه معنوی بالاتر از لایه جسمی است. هدایت خدا مربوط به لایه معنوی است. خیلی از شاعران در طول تاریخ، خود را به در و دیوار زدند و چندین مَن شعر سرودند ولی نتوانستند بوسیله شعر و مدیتیشن تضادهای درون خود را حل کنند و به شکست رسیدند. چیزی که در لایه معنوی باید حل شود، باید در همان لایه حل شود و گرنه در لایه جسمی باعث اذیت و آزار میشود. ساختمانی را در نظر بگیرید که یک طراح نقشه آن را کشیده و به بنا و کارگران تحویل داده که ساخته شود. کارگران ساختمان را میسازند و در ادامه کار طراح متوجه میشود که در طراحی ساختمان اشتباهی کرده است. اما از آنجا که ستونهای ساختمان درست شده است، عوض کردن ساخت بسیار سخت و تقریبا غیر ممکن است. در اینحالت زحمت تغییرات بر دوش کارگران می افتد. اشتباهی که طراح (لایه بالایی) کرده است، باعث دردسر بزرگی برای کارگران (لایه های پایینی) شده است. عدم دقت طراح باعث گرفتاری زیادی برای کارگران میشود. حل مشکل در لایه بالایی خیلی زمان کمتری می برد (با کمی دقت و تدبر). اما همان مشکل در مرحله ساخت، تغییر و تصحیح آن خیلی مشکل و زمانبر و هزینه بردار است و گاهی باید ساختمان از نو ساخته شود. بیماری جسمی هم اینطوری است. مشکلات و تضادهای معنوی اگر در لای بالایی (معنوی) حل نشوند، به مشکلات بزرگ جسمی تبدیل میشوند.
خیلی از سوالات معنوی در ذهن انسانها پیش میاید که حل کردن اینها تاثیر زیادی روی ما دارد. از کجا آمده ایم؟ ابتدا کجا بوده ایم؟ کجا می رویم؟ آیا خدا نمی توانست ما را در شرایط بهتری خلق کند؟ و ...
تمام این سوالات و جواب آنها مهم هستند و رویه و روال زندگی ما را تشکیل میدهند. این سوالات زمانی بدون جواب میمانند و یا جواب غلط پیدا میکنند که مردم لایه معنوی را کم اهمیت کنند و لایه جسمی را مهمتر بدانند. وقتی در یک جامعه، چین و چروک پوست برای مردان مهم باشد؛ یعنی معنویت درستی از زندگی در آن جریان ندارد.
گره انداختن در معنویت باعث تغییر در خلقت خدادادی میشود. همان طراحی که نقشه ساختمان را اشتباهی طراحی کرد، باعث تغییرات اساسی در ساختمان میشود و اعمال این تغییرات عملا خیلی سخت است.
این یک امر طبیعی است که در این دنیای شلوغ پلوغ از نظر معنوی، گره هایی وجود دارد و البته شیاطین در این گره ها می دمند و آن را برجسته تر میکنند. معنویت خیلی بالاتر از علم است. کسی که از نظر علمی میداند سیگار مضر است ولی سیگار میکشد، ثابت میکند که خواسته های نفس فقط بوسیله معنویت کنترل میشوند و نه بوسیله علم. علم مثل چاقوی دو لبه است. میتواند بمب اتم، ویروس مخرب، مواد مخدر و ... بسازد و البته میتواند وسایل مفید هم بسازد. پس علم نمیتواند بدون معنویت مشکلات معنوی را حل کند. علم پزشکی، یک علم است و اگر بدون معنویت استفاده شود؛ نمیتواند هیچ بیماری ای را از ریشه حل کند و فقط ظاهر سازی میکند و بیماری را می پوشاند. پوشاندن یک مشکل و وانمود کردن که آن مشکل وجود ندارد، خودش یک نوع کفر و پوشاندن است. شب امتحان بعضی دانشجوها، قرصهای روانگردان و انرژی زا مصرف میکنند تا دیرتر بخوابند و در امتحان قبول شوند. اگر از دانشجو بپرسید که چرا اینکار را می کنید، میگوید که از نظر علمی این قرص انرژی زاست و خواب را به تاخیر می اندازد؛ بنابراین از نظر علمی مشکلی ندارد!
خیلی از اعمال و کردار در طول تاریخ زمانی جزو علم بوده است ولی اکنون خرافه اند. خیلی از چیزهایی که ما اکنون به عنوان خرافه نام می بریم، زمانی جزو علم بوده است.
متقاعد کردن خود به انجام بعضی گناهان، یعنی معنویت غلطی را به خود قبولاندن. قبولاندن معنویت غلط همان گره ایجاد کردن در لایه معنوی است. همین گره ها تحت فشارهایی که به افراد وارد می کند، ممکن است به لایه جسمی منتقل شود. بعضی ها برای حل مشکلات معنوی ایجاد شده، از مشروب الکلی و مخدرات استفاده میکنند. آنان بخاطر ممانعت از ورود گره و عقده از لایه معنوی به جسم، به پیشنهاد شیطان، این روش را انتحاب میکنند. جالب است که روش شیطان، باز بیماری بوجود میاورد.