خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی
خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و بیست و هفتم) هوش قرآنی (بخش 2) ارتباط سیستم ایمنی کالبد بدنی و ایمان

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و بیست و هفتم)

هوش قرآنی (بخش 2)

ارتباط سیستم ایمنی کالبد بدنی و ایمان

 

چندی قبل یکی  ایراد گرفت و به من گفت که مطالب در مورد درمان بیماری ایوب ضد نظام درمانی و پزشکی مدرن است. این سوال و ایراد، خودش یکی از جنبه های نزدیکی آخر الزمان و ظاهر شدن آن است. اینکه بشر خودش حوادث آخر الزمان را رقم می زند و با دلخواه خویش به سمت آن میرود، همین است. آنچه که در مورد درمان بیماری ایوب بیان شد، فرموده خدای آفریننده و حکیم در قرآن است و از خودم که نیست. حالا ضد باشد یا نباشد، نیاز به کندو کاو بیشتر دارد. ولی اگر نظام پزشکی و درمانی مدرن ضد آیات قرآنی باشد، وای به حال این نظام درمانی! در این قسمت جواب ایشان را واضح بیان میدارم.

 

 

1)فرق بین علم  و جادو:

بشر تلاش دارد که ارتباط بین جسم و معنویت را قطع کند و در این راه، علم را بهانه قرار میدهد. من به علوم مختلف معتقدم و به هیچ عنوان به پزشک و یا هر صنف دیگری تهمت نمی زنم. علم کالبد مثل علم فیزیک، یا شیمی یا هر نوع علم دیگری قابل اهمیت است و از این نظر مورد پسند است. اما این علم اگر در مرحله عمل بخواهد روشهای درمانی غلط و ضد دینی بکار گیرد؛ آن وقت مساله دیگری است. قطعا همگی این را میدانیم که خدای مهربان به علم اندوزی اهمیت فراوانی داده است. کسانی که میدانند با کسانی که نمی دانند مساوی نیستند.

فیزیک و شیمی علوم غیر قابل انکاری هستند ولی اگر کسی بیاید و از همین فیزیک و شیمی استفاده کند و بمب اتم بسازد و یا یک ویروس مخرب تولید کند؛ در آن صورت از این علوم سوء استفاده شده است. وقتی سوء استفاده از یک علم را زیر سوال ببری، به معنای رد خود آن علم نیست. سوء استفاده از یک نوع علم، یک نوع جادو است. و این فرق مهم علم و جادو است. وقتی از علم سوء استفاده کنید، به جادو تبدیل میشود. یک شعبده باز در خفا کار مشخص و علمی انجام میدهد، اما در عمل طور دیگری وانمود و دیده میشود و یک فریب است. علم پزشکی هم تا آنجایی که علم واقعی پشت آن است، قابل پذیرش است. اما وقتی از مخدرات و سایر روشهای غلط استفاده شود، مثل شعبده بازی است که دیگران را فریب میدهد. جدا دانستن بیماری جسم از معنویت، یک امر غیرواقعی و دروغ است.

علم پزشکی هم از این قاعده جدا نیست. بعضی روشهای درمانی فعلی از علم پزشکی سوء استفاده میکند و مثلا در مورد جسم میگوید که مُسکن تب را پایین می آورد و ظاهر را خوب میکند. اما هوش معنوی میگوید که ما نباید این کار را بکنیم. این طرز استفاده از علوم یک نوع جادو است. اهداف علم پزشکی و دارویی فعلی در مرحله عمل از آنجا که با اهداف پولی قاطی شده اند ، تصمیمات درستی در این مورد نمی گیرند و با جادو عجین شده اند. علم خالص پزشکی با طرز استفاده از آن فرق دارد و دو مبحث متفاوتند که نباید با هم خلط شوند. علم پزشکی تا آنجایی که مربوط به علوم پایه است، غیر قابل انکار است ولی روشهای آن در مرحله اجرا و عمل، قابل بحث است. حتی بعضی مواقع خود مردم بدون تجویز پزشک، از علوم پزشکی سوء استفاده میکنند و خودسرانه برای خود داروی شیمیایی تجویز و مصرف میکنند و این ربطی به پزشک ندارد و بلکه روشهایی جادویی است که متاسفانه رایج شده است.

 

2)          بیمار جادو را جایگزین فرآیند نظام رحمانی میکند:

متاسفانه در دانش پزشکی، مردم به سمت استفاده از مخدرات و مسکنات میروند. یک بیمار باید کاملا بر فرآیند درمان خود آگاه و مسلط باشد، اما کسی که وارد مثلا یک مرکز درمانی میشود، آنچنان مخدرات و مسکنات به او میزنند که بیمار تصور درستی از وضعیت خویش ندارد و حتی از خود بیگانه میشود و تصور غلطی در مورد بدن خویش پیدا میکند. بیمار به گرمی های دارویی ایمان می آورد و این بزرگترین ضربه ای است که به روان بیمار وارد میشود. حال آنکه هدف از درمان بیماری، باید برگشت بیمار همراه با صبر و توبه باشد و گرنه بیمار حتی ایمان خود و هدف خود را از زندگی از دست میدهد. این نوع درمان به معنای سرپوش گذاشتن روی وضعیت فعلی بیمار است، انگار که بیمار در بیمار شدن خویش هیچ تقصیری نداشته است! در حالی که هر کدام از ما که بیمار میشویم، ناشی از یک عملکرد و رویه غلط در زندگیمان است. همانطور که ایوب بیان میدارد و اعتراف میکند که شیطان او را به نُصب و عذاب و بیماری دچار ساخته است.

 

وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ﴿۴۱

و بنده ما ایوب را به یاد آور آنگاه که پروردگارش را ندا داد که شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا کرد (۴۱)

 

3)         اشتباه مهلک:

براساس آیه بالایی جداسازی بیماری و معنویت، اولین اشتباه مهلک روشهای درمانی رایج است. ایوب بیماری جسمیش را به مسّ شیطان ربط میدهد. روشهای درمانی باید کاملا به معنویت وصل شوند. معنویت می گوید هر دردی را نباید از بین برد، بلکه باید آن را با روشهای طبیعی و صبر آرام نمود تا به حالت سکون برسد و این نوع تحمل درد خودش اصل درمان است و بعد از مدتی خود درد از بین میرود و درمان هم انجام میشود. یک بچه گریه میکند، گریه او بخاطر مشکل و نیازی است که در بدن اوست. اگر بچه گریه نداشته باشد، بعلت متوجه نشدن والدین ، شاید از گرسنگی بمیرد. درد و تب و لرز هم در بدن انسان اینطوری است و مثل گریه نوزاد لازم هستند و نباید بوسیله مخدرات خفه شوند.

متاسفانه بعضی مراکز درمانی، واکنشها و کنشهای طبیعی بدن در مقابل بیماریها را میخواهند از بین ببرند و این علامت و نشانه ها را بیماری به حساب می آورند. آنها مثلا تب کردن و لرز کردن را به روشهای مخدرات میخواهند از بین ببرند که اشتباه محض است و خود و بیمار را سرگرم این کارها میکنند و اسم آن را درمان میگذارند و در حالی که این روشها ضد درمان هستند. خیلی از این نوع درمانها، درمان نیستند و بلکه یک نوع روان گردانی است و انجام آن هم تخصص خاصی نمی خواهد و زیاد مشکل و حرفه ای نیست. به همین خاطر بعضی افراد خودشان در خانه داروها را میخرند و این روشهای غلط را انجامش میدهند و به این طریق روش غلطی در جامعه رایج شده است. بشر هنوز پی نبرده است و یا شاید نمی خواهد پی ببرد که خیلی از این داروها ، نوع رسمی و ضعیف تر شده همان حشیش و تریاک و سایر مواد مخدر هستند.

وقتی در جایی، صنعت دارو و درمان با فاصله زیاد از دیگر صنعتها ثروتمندتر شدند، یعنی یک جاری کارش می لنگد. مردم دیگر برای علاقه به علوم درمانی به دانشگاههای علوم درمانی نمی روند، بلکه در هر شغلی پول زیادتری جمع شود، میگویند به آن علم وکار علاقه مندیم! آنان در واقع به آن علم علاقمند نیستند، بلکه به پول و مقام علاقمندند. البته این روش درس خواندن، بعدا مشکلات زیادی را برای فرد و یک جامعه بوجود خواهد آورد.

4)         خود فراموشی:

مهمترین ابزاری که خدا در درمان بیماری به انسان داده است، صبر و اوابی و توبه رو به نظام رحمانی است که اگر از بیمار گرفته شود، دیگر افراد بیمار، خود را هم فراموش میکنند و به خود فراموشی مبتلا میشوند.  اساسا کسی که بیماری و رنج  و درد، نتواند او را به خود آورد، دیگر به درد بهشت نمی خورد و بلکه خود را برای  جهنم آماده میکند تا آنجا دردهایش را بوسیله زقوم (یک ماده فوق مخدر قوی که در جحیم میروید) خاموش کند.

 

وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۱۹

و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشى کرد آنان همان نافرمانانند (۱۹)

 

بدن انسان مستعد بیماریهای فراوانی است ، و البته این بیماریها فقط در صورت عدم صبر ، در جسم ظاهر میشوند. فرآیند ظاهر شدن بیماری، فقط در صورت ضعف جسمی و روانی و ضعف ایمان افراد ظاهر میشود. این نوع ظاهر شدن بیماریها هم خودش مصداق کامل پدیدار شدن تدریجی و ظهور حوادث آخر الزمان است. طرز تفکر یک بیمار که با داروهای مسکن و مخدر، روی بیماری اش سرپوش گذاشته است، به مثابه طرز تفکر افراد در آخر الزمان است که با انواع مخدرات و تفکرات جحیمی و سعیری، روی کارهای جاهلانه و شاعرانه خویش سرپوش میگذارند.  کسی که معتاد است، مادامی که اعتیاد دارد هیچوقت از کارهای گذشته خویش توبه نمی کند و خیلی از جرمهای دیگر را هم مرتکب میشود. کسی که بیمار میشود و با روشهای غیر رحمانی و مخدرات و مسکنات درمان میشود (البته بکارگیری کلمه درمان در اینجا اشتباه است و بهتر است بجای درمان، روانگردانی استفاده شود)، از گناهان خویش توبه نمی کند و به آن ادامه هم میدهد. در حالی که بیماری فرصت خوبی است برای اینکه فرد به سمت خدای رحمان برگردد.

 

5)          درمان بیماری پُل و فرصتی است برای خودسازی:

از نظر بشری که در نظام رحمانی است، هر مرضی قابل درمان است، اما از نظر بشری که نظام رحمانی را دوست ندارد و دست به دامن مخدرات و مسکنات برده است، هر مرضی هر چند ساده، حتی استعداد تبدیل شدن به سرطان را دارد! این است که بشر خیلی جاهلانه مسائل و مشکلات را بزرگنمایی میکند و استقلال روان و بدن خود را از دست میدهد و آن را دست روشهایی جادویی میسپارد.

مرگ دست خداست و هیچ پزشک و روشی نمیتواند حتی یک ثانیه به عمر ما اضافه کند و یا کم کند. حتی بیمارانی که با اشتباهات پزشکی می میرند، مدت عمرشان تمام شده است و آنان به امر و مشیت خدای تعالی، این روش را بر می گزینند.

اما روش مبارزه بدن و روان ما با مشکلات است که آدمی را میسازد و از او یک فرد بهشتی یا جهنمی میسازد. بیماری هم مثل سایر مشکلات، یک مشکلی است که در جسم ما نمود و ظاهر شده است.

اصلا انسان نباید کاری را روی بدن خود و دیگران انجام دهد که مسئولیتش را قبول نمی کند (همانطور که بسیاری از روشهای درمانی از همان اول شروع درمان، از خود سلب مسئولیت میکنند و آن را به دوش بیمار می اندازند). بشر هنوز در درمان بیماری، روشهای انتحاری بکار می برد  (مسکنات و مخدرات روش انتحاری هستند که خوب و بد را با هم از بین می برند) و این نشان میدهد که هنوز اعتقاد و اطمینان کامل به روش خویش هم ندارند. روشهای درمان خدا، انتحاری نیست و بلکه کاملا پایه ای است. روشهای انتحاری، روشهای دقیقی نیستند و بلکه نشان از جهالت و بی دانشی است. جادو هم یک روش انتحاری است و مثل قمار می ماند که آمد، نیامد دارد.

 

6)          ارتباط تنگاتنک سیستم ایمنی بدن و ایمان:

ما همانطور که به ایمان و پندار خویش اهمیت می دهیم، و به هیچ عنوان نباید آن را از دست دهیم؛ به همین طریق نباید سیستم ایمنی کالبد بدنی خویش را ضعیف کنیم. بروز بیماری در بدن انسان برای این است که انسان در طی فرآیند درمان بیماری، به نظام رحمانی رضایت دهد و به سمت آن برگردد. این بهترین فرصت برگشت و توبه است. دیده ای کسی که بیمار میشود، خیلی از آمال و آرزوها را از دست میدهد و از سرش می افتد و بادش می خوابد؛ البته این حالت خوب است. اگر بیمار با روشهای رحمانی همراه با چاشنی صبر، همچون ایوب و بدور از داروهای مخدر و سایر روشهای انتحاری  نسبت به درمان اقدام کند، عملا سیستم ایمنی بدن خویش و مهمتر از همه، سیستم ایمنی روان خویش (ایمان = پندار) را با هم تقویت میکند و این نور علی نور است.

 

7)         سیستم ایمنی کالبد و سیستم ایمنی معنوی:

در قسمتهای قبل گفته شد که انسان لایه معنوی دارد و همچنین لایه جسمی. وقتی از سیستم ایمنی صحبت می کنیم؛ در لایه معنوی آن را ایمان و یا پندار نیک می نامیم و در لایه جسمی آن را سیستم ایمنی جسمی می نامیم.

 

لایه معنوی

لایه جسمی

سیستم ایمنی = ایمان

سیستم ایمنی جسم بدون مخدرات و روشهای جادویی

پندار نیک

روشهای درمان رحمانی

 

هر کدام از این دو نوع ایمنی، تقویت کننده همدیگر هستند. یعنی اگر ایمان ما زیاد باشد، سیستم ایمنی بدن ما هم قوی تر است و اگر ما با روش رحمانی و طبیعی ، سیستم ایمنی بدن خود را تقویت کنیم، ایمان ما در لایه معنوی هم افزایش می یابد. این دو نوع امنیت لازم و ملزوم هم دیگرند. خدای مهربان و سرشار از رحم، لایه جسمی را در اختیار ما قرار داد تا براحتی بتوانیم حتی بوسیله فرآیند درمان بیماری جسمی، ایمان خود را افزایش دهیم. بنابراین حتی بیماری هم فرصت بسیار مناسبی است برای کسانی که توانایی افزایش معنویت در لایه معنوی خود را ندارند؛ تا که همزمان ایمان و سیستم ایمنی جسم خود را افزایش دهند.

 

8)         منشاء اصلی بروز بیماری:

با زبان ساده تر منشاء ضعف سیستم ایمنی جسمی توضیح داده میشود. بیشتر بیماریها در بدن انسان بروز پیدا میکنند و یهویی و به یکباره بوجود نمی آیند. وقتی افراد از نظر روانی ضعف پیدا کنند، فشارها و عقده هایی در روان آنان بوجود میاید که به آنان فشار وارد میکند. اگر ما مشکلات معنوی خود را بوسیله همان معنویت و ابزارهای کالبدی آن (عقل، منطق، تفکر ، احساس و شعور و ...) حل نکنیم، فشار زیاد ناشی از این تضاد و پارادکس، بدن انسان را بیمار میکند. یعنی فشار معنوی به فشار روی جسم تبدیل میشود و این تعریف بیماری است. به زبان دیگر، اگر گره ها و عقده های روانی بوسیله عقل، احساسات و قلب حل نشوند، به مشکل جسمی تبدیل میشوند. وقتی جسم انسان مریض شود، کمی بادش می خوابد و حالا نوبت این است تا که گره ها و مشکلات معنوی حل نشده، در فرآیند درمان بیماری جسمی درک و حل شوند.

به همین خاطر اگر بیماری به روش رحمانی و با صبر و بردباری درمان شود، عقده روانی فرد هم حل شده و بهبود می یابد (از هر دو جنبه ایمان و سیستم ایمنی کالبد بدن). اگر گره ها و عقده ها و تضادهای روانی در لایه معنوی و پندار حل نشوند، به بیماری در لایه جسمی تبدیل میشوند. اگر فرد برای درمان بیماری به روشهای جادویی و مخدرات روی آورد، نه تنها مشکل و عقده روانی معنویش حل نمی شود، بلکه بعد از مدتی در سایز بزرگتر ظاهر میشود و این سایز بزرگتر، در نهایت جسم او را از پای در خواهد آورد. ما اینجا در مورد بیماریهای مسری مثل کرونا صحبت نمی کنیم، زیرا این بیماریها ناشی از یک عامل خارجی هستند که به یکباره ظاهر میشوند. اگر چه مقدار ضعف سیستم ایمنی بدن و همچنین سیستم ایمنی پندار ما در مورد این نوع بیماریها، باز هم تعیین کننده هستند.

 

9)           اگر تضادهای معنوی حل نشود، منجر به بیماری و خودزنی میشود:

مشکلات و عقده ها و تضادهای روانی در صورت حل نشدن، به مشکلات جسمی تغییر شکل میدهند و حتی بعضی مواقع خود فرد این  تغییر ماهیت را میخواهد. زیرا او بیمار شدن جسم و حتی نابودی جسمش را بهتر و قابل تحملتر از وجود عقده و تضاد در روان خویش می داند. همین نکته ثابت میکند که انسانها بیشتر از غذا خوردن به معنویت نیاز دارند. گاهی تحمل تضادها و فشارهای ناشی از عدم معنویت و یا معنویت غلط، آنان را حتی به سمت تمارض می برد. آنها به این طریق میخواهند که فشار روانی را در خود به بیماری جسمی تبدیل کنند. زیرا آنها توانایی روانی تحمل آن تضاد را ندارند.

یکی با چاقو روی دستش چند خط و زخم زده بود؛ ازش پرسیدند که چرا اینکار را کرده ای؛ در جواب گفت که اینها غمهای منه!. او غمهای خود که ناشی از تضادها و مشکلات روانیش بود را به زخم زدن روی پوست خود تبدیل کرده بود. زیرا اینطوری روانش تاحدی آرام میشد ولی در اصل مشکلش ریشه ای حل نشده بود. بلکه موقتا آرام گرفته بود. البته همین مشکل معنوی پنهان حل نشده، مثل دیو خفته بعدا سر فرصت دوباره بیدار میشود و گرفتارش میکند.

 

10)      تخلیه کاذب:

خودزنی ها، تمارض، کیدها و نیرنگها، مصرف مخدرات و مشروبات الکلی و قلیان و سیگار و سایر کارهای مضر، که ضربه به بدن و جسم است، مشکلات و پاردکسهای معنوی را حل نمی کنند، بلکه آن را به پارادکس و مشکل در لایه جسمی تبدیل میکنند و در نتیجه به بیماری جسمی تبدیل میشوند. افراد با تبدیل و کانورت ماهیتی مشکلات و تضادهای معنوی، آن را به دوش کالبد خویش می اندازند و در این حالت تاحدی تخلیه کاذب صورت می گیرد ولی به قیمت ضعیف شدن و بیمار شدن جسم و کالبد.

اما روش درمانی رحمانی برای بیماری، مهندسی معکوس میکند و جسم بیمار را به روش طبیعی و رحمانی درمان میکند؛ در عین حال مشکل روانی را هم از بین می برد و گره را باز می کند. کسانی که قبلا معتاد بوده اند و اعتیاد را ترک کردند؛ همیشه کسانی بوده اند که به روشهای رحمانی و طبیعی ترک کرده اند. معنویت غلط با روش غلط از بین نمی رود و بلکه لایه به لایه می چرخد. خدای رحمان به ما رحم کرده است و به ما فرصت میدهد تا معنویت غلطی که به بیماری تبدیل شده است را براحتی به روش درمانی طبیعی و رحمانی حل کنیم (مثل ایوب).

 

11)      صبر مهمترین ابزار درمان بیماری:

انسان بیمار باید برای درمان خویش اقدام کند و البته درمانی به روش قرآنی و رحمانی و صبورانه. در آخر دوره ها و آخر الزمان صبر در زندگیها اهمیت خاصی پیدا میکند بطوریکه بدون صبر نمی توان هیچ کار عاقلانه ای انجام داد. خدای مهربان در سوره العصر که مربوط به حوادث آخر الزمان و آخر عصرها و دوره هاست؛ به این نکته مهم اشاره دارد و مهمترین رکن را جهت آسیب ندیدن کالبد و روان، داشتن صبر و تعامل با آن اعلام میداد.

 

 

وَالْعَصْرِ ﴿۱

سوگند به عصر [دوره زمانی] (۱)

 

إِن ٱلْإِنسَٰنَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲

که واقعا انسان دستخوش زیان است (۲)

 

إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳

مگر کسانى که ایمان آورده (پندار نیک) و کارهاى نیک کرده (کردار نیک) و همدیگر را به حق سفارش (گفتار نیک) و به شکیبایى توصیه کرده‏ اند (گفتار صبر) (۳)

 

پندار نیک کردار نیک گفتار نیک گفتار صبر

 

 سیستم ایمنی روان بدون بکارگیری صبر متقابل و توبه و تعامل در مورد سیستم ایمنی جسم، امکان پذیر نیست. انسان با بکارگیری صبر و توبه در درمان بیماری خویش؛ تضادهای موجود در جسم (و متعاقبا در روان) را از بین میبرد و این همان هدف خلقت انسان است که ما برای همین به این دنیا آمده ایم.

 

12)    تمارض:

شاید توجه کرده باشید که کسانی که از نظر روانی پریشانند، دوست دارند از نظر جسمی بیمار شوند! تا از طریق بیماری جسمی راه حلی برای برون رفت از آن وضعیت روحی پیدا شود. اما این حالت یک نوع تمارض است که اساسا ماهیت و فلسفه تمارض همین است و البته روش غلطی است. تمارض یک روش غلط برای برون رفت از یک عدم تعادل روانی است. یعنی انسانها میخواهند روان و فشار عصبی که بر روان آنان حاکم است را به یک بیماری جسمی تبدیل کنند و به این طریق فشار روانی را به فشار جسمی تبدیل کنند و از شر آن فشار خلاص شوند. مثلا کسانی که خودکشی میکنند دقیقا میخواهند فشار عصبی و روانی را روی جسم خود بیندازند. که البته این یک روش مغلطه انداز و فریب است. کسانی بوده اند که مثلا خودسوزی کرده اند ولی نمرده اند. اما حالا که فشار عصبی رویشان نیست؛ قصد خودکشی ندارند ولی با یک بدن سوخته همراهند. واقعا بشر نمی داند چطوری زندگی کند و راهش را بلد نیست؛ تنها دلیل آن هم دوری از دین خداست. دین از یک کلمه اوستایی (دئنا = daena) گرفته شده است که بعدا بصورت کلمه "دین" وارد زبان عربی شد. دین در زبان اوستایی به معنای روش و فلسفه و بینش زندگی است. در قرآن هم، دقیقا به همین معناست. خدا در قرآن روش و بینش زندگی را به ما یاد میدهد. دین هم برای درمان بیماری جسمی است و هم درمان بیماریهای روانی.

 

13)   تخلیه فشارهای عصبی:

البته همگی خوب می دانیم که درمان روان خیلی از درمان جسم مهمتر است. حتی گاهی انسان فشارهای عصبی که از طریق شیطان بر او تحمیل میشود را نمی تواند و نمیداند چطوری تخلیه کند و به روشهای غلط روی می آورد. قرآن کتاب درمان واقعی جسمی و روانی انسان است. نجات از بیماری های جسمی و روانی، یعنی برگشت از یک روش غلط زندگی، برگشت از یک روش غلط تغذیه و برگشت از خیلی چیزهای دیگر و این همان توبه ای است که خدا مردم را به آن دعوت میکند. ایوب بعد از درمان، صفات صبر و اوابی برای خود بدست آورد. حتی کلمه ایوب یک نام عبری است و در زبان عبری به معنای توبه کننده و برگشت کننده است. ایوب آنچنان در درمان بیماری، طبیعی و خوب و رحمانی عمل کرد که همان موقع او را ایوب یعنی برگشت کننده به سمت خدا نامیدند. یعنی برگشت کننده و توبه کننده به نظام رحمانی. درمان بیماری همان فرآیند برگشت به نظام رحمانی است. با شروع برگشت به نظام رحمانی، هر نوع بیماری ای درمان میشود.

 

وَخُذْ بِیَدِکَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ﴿۴۴

[و به او گفتیم] یک بسته ترکه به دستت برگیر و با آن بزن و سوگند مشکن ما او را شکیبا یافتیم چه نیکوبنده‏ اى به راستى او توبه‏ کار بود (۴۴)

 

بنابراین ایوب برای درمان بیماریش دو کار انجام داد:

 

1-           اعتراف به منشاء بیماری

2-           شروع به درمان آن به روش خدای رحمان

 

اگر یکی از این دو آیتم در درمان بیماری نباشد؛ بیماری درمان نمیشود و قطعا دوباره بر میگردد.

 

14)   بیماری به عنوان فرصت برگشت:

خدای مهربان روشهای خیلی کارا و جسورانه ای برای پرورش روان ما در اختیار ما گذاشته است. ما انسانها بیمار میشویم و حالا توپ در زمین ما است تا با چه روشی سلامتی را به جسم و روان خود برگردانیم. وقتی توپ در زمین ماست یعنی فرصت خوبی برای ما فراهم شده است و نباید از دستش دهیم. روشی که برای همیشه در ذهن بماند و با خدا آشتی کند و این نوع درمان است که بیمه کننده پندار است. اما روشهای مخدرات و مسکنات، فرد را به فراموشی و خود فراموشی میسپارند و ایمان فرد را میدزدند. مثلا در بعضی روشهای روانپزشکی، کلا یک بمب مسکن و مخدر در داخل اعصاب و جسم فرد بیمار می اندازند و با این روش انتحاری بالاخره یک اتفاقی می افتد و یک چیزی میشود. بیمار از حالی به حالی میرود و خیال میکند درمان شده است. تغییر حالات عصبی در بیمار، او را در مورد خود به اشتباه می اندازد. در ایران باستان، مدعیان درمانگری را به دو دسته تقسیم میکردند؛ گروهی که حکیم بودند و همیشه در هر درمانی، هوش معنوی بکار می بردند و گروهی دیگر که مُغ بودند و روشهای انتحاری و جادویی در درمان بیماری بکار می بردند. روشهای انتحاری یک نوع جادو است.

فرق بیماری جسمی و روانی در این است که در بیمار روانی بار تضادها و مشکلات معنوی، روی سیستم اعصاب او می افتد ولی در بیمار جسمی این مشکلات و تضادهای حل نشده معنوی، روی سایر اعضاء بدن او می افتد. که در هر دو، کارکرد این اعضاء را مختل میکند و باعث مشکلات زیادی برای فرد میشود.

حالا طوری شده است که در یک خانواده اگر کسی بیمار شود و اگر روشهای رحمانی و طبیعی برای درمان بکار رود و دلسوزانه بیمار را پیش مراکز درمانی شیمیایی نبرند؛ سایر افراد خانواده به سرپرست خانواده نهیب میزنند که چرا ما از اقشار دیگر عقبیم و چقدر بدبختیم که از این امکانات پزشکی (بخوانید امکانات انتحاری شیمیایی) محرومیم و چرا از این هزینه ها برای ما نمیشود!  

واقعا انسان کارش به کجا رسیده است! که کارهای نیک و اعمال نیک گم شده اند و مردم دنبال روشهای جادویی هستند! حالا دیگر مصرف آنتی بیوتیک و مسکنها و مخدرات و سایر روشهای انتحاری به عنوان امتیاز و رفاه حساب میشوند! جهالت بشر تمامی ندارد.

 

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و بیست و ششم) آخر الزمان (قسمت بیست و چهارم) سرزمین شیر و عسل (بخش 1)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و بیست و ششم)

آخر الزمان (قسمت بیست و چهارم)

سرزمین شیر و عسل (بخش 1)

 

 

قرآن نشانه های آخر الزمان و آخر دوره ها را به صورتهای مختلف پیش بینی کرده است و آن را با لغات پر معنایی بیان فرموده است. جهان دوره های مختلفی را طی خواهد کرد و طی این مدت، تغییرات جغرافیایی و زیستی زیادی در آن شکل می گیرد. فقط افرادی که دقت میکنند، این تغییرات را مشاهده میکنند. در سوره تکویر عمده این تغییرات بیان شده است. یکی از این آیات می فرماید که :

 

وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ ﴿۳﴾  و آنگاه که کوهها به رفتار آیند (۳)

ترجمه دقیقتر آیه این است:

و آنگاه که برآمدگیهای زمین تغییر شکل میدهند

 

اگر در محیط طبیعت و محیط زیست زندگی خویش دقت کرده باشید و به تغییر شکل دره ها دقت کرده باشید، متوجه خواهید شد که بسیاری از رودخانه ها خشک شده اند و اکنون عمق خود را از دست داده اند و دره این رودخانه ها پر شده اند و هم سطح زمین های کناری شده اند. این نمونه مهم آیه وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ  است. یعنی برآمدگیها و فرورفتگیهای زمین تغییر شکل میدهند و پر میشوند. بیابانها و دشتها نمونه های دیگری از وقوع این آیه هستند.

 

 

زمانهای قدیم هر شهری و هر روستایی یک رودخانه از میان آن عبور میکرد که اکثر اوقات پر آب بود. حتی طوری بود که مردم در کنار آن فرش می شستند. اما اکنون خبری از این رودخانه ها نیست و تقریبا اکثر این رودخانه خشک شده اند و عمق و دره های خود را از دست داده اند و هم سطح زمینهای کناری شده اند. استفاده بی رویه از آب و سایر منابع زیر زمینی باعث رانش زمین شده است و این مورد هم خودش مصداق دیگر این آیه است.

هر چه زمان میگذرد، درک این گونه تغییرات مهمتر میشود. بشر باید بداند که محیط زیست او قبلا چطوری بوده و حالا چطوری شده است. دانستن این تغییرات، ما را در درک حوادث آخر دوره ها کمک خواهد کرد. بعضی ها که این تغییرات را دقت کرده اند و این قضیه برایشان مهم است؛ همیشه میگویند که ای کاش آن موقع و در شرایط قبلی و گذشته زندگی می کردیم و شرایط الان را با چشمان خود نمی دیدیم.

در تورات بیان شده است که پیامبران همیشه مردم را به سرزمینی که شیر و عسل در آن جاری است، وعده میداده اند. سرزمین شیر و عسل نمایانگر سرزمینی است که دارای فراوانی و برکات است. به همین خاطر آنان، در آن موقع سرزمین عدن را سرزمین شیر و عسل می نامیدند.  شیر نماد غذاهای مفید و پرورش دهنده و عسل نماد شیرینی و شفاست. عدن همان بهشت گمشده است که تمام آئینها دنبالش بوده اند. بهشت گمشده در آئینهای مختلف همیشه مطرح بوده است و همیشه مردم دنبال این بهشت گمشده بوده اند تا دوباره آن را پیدا کنند.

اما قرآن، تصویری از فرآیند نابودی آن بهشت گمشده طراحی کرده است که به مرور زمان تا روز آخر شدن دنیا به وقوع می پیوندد. فقط آدم و حوا نبودند که بهشت را از دست دادند؛ بلکه تک تک ما انسانها بهشتی را در زندگی خویش از دست میدهیم و جالب است که با چشمان خود آب شدن و از بین رفتن آن را می بینیم. زمانی در محیط زندگی ما رودخانه جاری بود و ما خود شاهد آن بودیم ولی حالا جاری نیست. این نوع مشاهده تغییرات، مشاهده از دست دادن چیزی است که با چشمان خود آن را دیدیم. اینها را از دست دادیم و چیزهای دیگری بدست آوردیم ولی  اکنون تقریبا همگی حاضریم که به آن سالها برگردیم ولی امکانات جدید را نداشته باشیم.

اگر از یکی بپرسید که زندگی در گذشته ها خوب و لذت بخش بوده است یا هم اکنون. بیشتر آدمیان میگویند که زندگی گذشته خوب بوده است و تقریبا همگی برای آن روزهای گذشته تاسف میخورند. این همان بهشت گمشده و از دست رفته است که هر کسی آن را جوری و به طریقی از دست داده است. این بهشت دوره ای با بهشت عدن فرق میکند. ولی برای درک بهشت برین و عدن ، درک این بهشت دوره ای لازم است. هر کسی باید فرق زندگی گذشته و حال خود را بداند و گرنه تصور درستی از این تغییرات نخواهد داشت و حتی تصور درستی از بهشت هم نخواهد داشت. بهشت اصلی در آسمانهاست ولی زندگی ما روی زمین طی دگرگونی هایی، به سمت منفی می گراید؛ طوری که ما همیشه در آرزوی گذشته ها هستیم. خدای مهربان ما را در این فرآیند قرار داد تا متوجه شویم که چرا آن را از دست دادیم و چطوری دوباره آنرا بدست آوریم.

بنی اسرائیل در مصر آرزوی بازگشت به دوران گذشته خود را داشتند و بهشت گمشده آنان بازگشت به شرایط و دوران گذشته بود. پیامبر موسی وعده سرزمینی که شیر و عسل در آن جاری است به آنها داد. البته که این وعده فقط در شرایطی تحقق می یافت که آنان به حرفهای موسی گوش میدادند و طبق آن حرکت میکردند.

زمانی مردم سالها زندگی میکردند و حتی یکبار هم بیمارستان نمی رفتند! اکنون مردم هر روزه بیمارند و هزاران داروخانه برپا شده است و داروهای مسکن و مخدر به مردم می فروشند و زندگی مصنوعی برای مردم ساخته اند و توانایی های اولیه بدن انسان را نابود کرده اند. این یک سیر و گذر کوچکی نیست. یک بنده مومن پی به این جریان می برد و این همان فرآیند آخر الزمانی است. علاوه بر آن که آخر الزمان ها و آخر دوره های کلی برای تمام بشریت بوجود میاید؛ هر انسانی یک آخر الزمان مخصوص به خود را هم دارد. افراد مومن پی به این آخر الزمان خود می برند. آنان تصویر کلی از این تغییرات را درک میکنند. این افراد تلاش دارند تا که آن ارزشها را برگردانند. آنچه که پیامبران بنی اسرائیل به مردم وعده میدادند، تسخیر سرزمین دیگران نبوده است و بلکه برگرداندن ارزشها و شرایط احسن گذشته به بنی اسرائیل بوده است.

بدن ما انسانها نقطه ضعفهای فراوانی دارد و به مرور و طی زمان، نقطه ضعفهای زیادتری هم پیدا میکند. اما به محض  اینکه از توانایی های اولیه و پایه ای بدن خویش استفاده نکنیم و آن را بوسیله قرصهای شیمیایی بایکوت کردیم، این نقطه ضعفها ظاهر میشوند و به بیماریهای مختلف دچار میشویم. انسان بعد از مدتها زندگی در روی زمین با شرایط نامناسب، بالقوه دارای نقطه ضعفها و بیماریهای خفته زیادی میشود که به محض اینکه به گرمی ها پناه برد، همه اش فعال میشود و فرد را دچار جزئیات بی پایان میکند.

تعریف خوشبختی این نیست که امکانات زیادی داشته باشیم؛ بلکه خوشبختی واقعی این است که طوری زندگی کنیم، که خیلی از مشکلات ظاهر و باطن که در بدن و محیط ما وجود دارد، برای ما پیش نیاید و سر راه ما قرار نگیرند. طریقه این نوع زندگی، یعنی طبق نظام رحمانی زندگی کردن و آن وقت خدای مهربان پشتیبانی هایش را برای انسانها قرار میدهد. افرادی که بازنشسته میشوند و از کار دست میکشند و به گرمیها و جای گرم  و نرم رو می برند؛ بعد از بازنشستگی، دچار انواع بیماریهای مختلف میشوند. این موضوع بخاطر پناه بردن آنان به گرمی هاست (به مقاله درمان بیماری ایوب قسمت 102 مراجه شود). فرآیند از بین بردن توانایی های پایه ای بدن، بعضی مواقع آبشاری انجام میشود. یکی بود که بازنشسته شد و بعلت کم تحرکی، دیابت گرفت و قرص دیابتی که مصرف میکرد، باعث سنگ کلیه شد و همینجوری به مشکلاتش اضافه میشد.

فرآیند درمان بیماری بصورتی درآمده است که خیلی به جزئیات توجه میکنند و برای این جزئیات بی اهمیت، داروهای شیمیایی تجویز میشود و در نتیجه توانایی های پایه ای بدن بیمار را ضعیف میکنند. متاسفانه انسانها کمال گرا هستند و مثلا میخواهند هیچگونه میکروب و نقطه ضعفی در بدن آنان نباشد. این روش یک روش ماکیاولی است و با روش زندگی رحمانی تضاد دارد. فیلمی بود که داستان آن مربوط به یک زندان در میان جزیره بود. مسئولین زندان عمدا آب خیلی گرم برای دوش گرفتن زندانیها فراهم می کردند. دلیل آن هم این بود که سیستم ایمنی بدن آنان را به این آب خیلی گرم عادت میدادند و دیگر کسی به فکر فرار و شنا در آب جزیره که سرد بود نمی افتاد. فرعون هم خانواده های بنی اسرائیل را طوری به گرمیها و مصرفگرایی عادت داده بود که دیگر برده شده بودند و کسی به فکر نجات خویش نبود. پیامبر موسی آنان را تحریک کرد تا نجاتشان دهد. بعد از آن بنی اسرائیل در زمان پیامبر موسی، خواستند که از مصر (نماد جامعه مصرفگرا و ظاهرگرا) بروند؛ در طی حرکت، ابرها بالای سر آنان قرار می گرفت و آنان را پشتیبانی میکرد. ابر در این آیات به معنای پشتیبانی و حمایت است. ابر چتر حمایتی خدا بود. هر کس در نظام رحمانی زندگی و حرکت کند، تحت این چتر حمایتی قرار خواهد گرفت.

 

وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ﴿۵۷

و بر شما ابر را سایه‏ گستر کردیم و بر شما گزانگبین و بلدرچین فرو فرستادیم [و گفتیم] از خوراکیهاى پاکیزه‏ اى که به شما روزى داده‏ ایم بخورید و[لى آنان] بر ما ستم نکردند بلکه بر خویشتن ستم روا مى‏ داشتند (۵۷)

 

فرامین و فرآیندهایی که خدا برای آنان در نظر گرفت، باید دقیقا طبق آن عمل میکردند. ولی متاسفانه بنی اسرائیل بیشتر این موارد را رعایت نمی کردند. زمانی که بنی اسرائیل در زمان قحطی به مصر رفتند؛ تا زمانی که پیامبر یوسف زنده بود، مشکلی نبود. اما بعد از مرگ یوسف پیامبر، جذب زرق و برقهای مصر (نماینده شهر و تمدن پر زرق و برق) شدند. فرعون بوسیله همین زرق و برقها، بنی اسرائیل را جذب کرد و در خدمت سیستم خود گرفت. پیامبر موسی بنی اسرائیل را با نشانه هایی از طرف خدا نجات داد و آنان را از مصر خارج کرد و به سمت سرزمین شیر و عسل برد. سرزمین شیر و عسل برخلاف آنچه که بنی اسرائیل انتظار داشتند، پر زرق و برق نبود. بلکه مشکلات فراوانی در آن بود. می بایست من و سلوی (دو نوع غذای سالم و مفید) می خوردند و البته این برای بنی اسرائیل تکراری بود و جوابگوی تنوع طلبی های آنان نبود. آنان در سرزمین بی آب سینا، بهانه خیار و سایر سیفی جات می گرفتند! و همچنین آنان دنبال زرق و برقهای شهری (مصر آن موقع) بودند. اما پیامبر موسی آنان را به جایی دور از این شرایط فرا میخواند. پیامبر موسی به بنی اسرائیل می گفت که برتان می گردانم به حالتی که شیر و عسل فراوان باشد و شیر و عسلهایش اصل و مفید باشد. شیر و عسل نماد غذاهایی هستند که مفید هستند و شفا در آنان است.

آیا سرزمینی که شیر و عسل در آن جاری است، همان سرزمینی است که خدا وعده داده است؟ تورات سرزمین وعده داده  شده را 14 بار با عبارت "شیر و عسل در آن جاری است" توصیف میکند. عبارتی که به وعده خدا برای بازگرداندن مومنان به آن حالت مرتبط شده است. یهودیان در طول تاریخ این وعده ها را به یهودیان و اسرائیل محدود کردند. اگر بیشتر تورات را مطالعه کنیم و همزمان با آن قرآن را در کنار خود داشته باشیم، متوجه خواهیم شد که شیر و عسل نمایانگر زیر چتر رحمانی بودن است. بودن شیر و عسل در زمین به رفتار مسئولانه ما بستگی دارد و به سرزمین خاصی گره زده نشده است. خدا هیچوقت سرزمین خاصی را به هیچ قومی وعده نداده است. شیر و عسل نشانه نهایی یک سرزمین سرسبز و حاصلخیز است که زیر چتر و حمایت خداست.

اگر بخواهیم ماهیت این آیه تورات را در مورد یک جامعه بدانیم؛ به شیر و عسل تولید شده در آن جامعه نگاه کنید. اگر شیر تولیدی آن جامعه، یک شیر کم خاصیت بود؛ و همچنین در تهیه عسل به زنبور عسل شکر می خورانند؛ بدانید که آن جامعه از جامعه آرمانی دور شده است و از نظر ایمانی دچار انحطاط شده است. اکنون در جامعه ما شرایطی پیش آمده است که نمی توان با اطمینان یک کیلو عسل اصل پیدا کرد. بیشتر عسلهای موجود، همگی شکر قاطی دارند و دیگر به عسل هم نمی توان اطمینان کرد. تنها راه این است که خودت تولید کنید و گرنه نمی توان عسل اصل را با اطمینان صددرصدی یافت.

در زمانهای قدیم دام ها می توانستند علف ها و گیاهان را در مزرعه ها بجوند و در نتیجه شیر تولید کنند، و همچنین زنبورها می توانستند از انواع گل های متنوع برای تولید عسل استفاده کنند. اما بعدا انسان در تولید این دو کیفیت را قربانی کرد و گاوها و سایر دامهای شیر ده را به چند گیاه محدود کرد و همچنین شکر را به زنبور عسل خوراند. به این طریق حقه بازی و کلک وارد ماجرا شد و شیر و عسل خاصیت طبیعی خود را از دست دادند.

خدای مقدس، در قرآن می فرماید که به زنبور عسل وحی میکند و حاصل این وحی، کند و کاو در میان گیاهان و میوه ها و درختان مختلف با رنگهای مختلف است و حاصل آن عسل است  که در آن شفاست.

 

وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ ﴿۶۸

و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [=الهام غریزى] کرد که از پاره‏ اى کوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست [و چفته ‏سازى] مى کنند خانه ‏هایى براى خود درست کن (۶۸)

 

ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۶۹

سپس از همه میوه ‏ها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى [آنگاه] از درون [شکم] آن شهدى که به رنگهاى گوناگون است بیرون مى ‏آید در آن براى مردم درمانى است راستى در این [زندگى زنبوران] براى مردمى که تفکر مى کنند نشانه [قدرت الهى] است (۶۹)

 

خدای مقدس و متعال در ادامه می فرماید که زنبور عسل از همه میوه ها و ثمرات میخورد (کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ) و در ادامه می فرماید نتیجه این تلاش، ماده ای است که خصوصیات و رنگهای مختلف دارد (مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ) و در آن شفاست. این آیه نکات فوق العاده ای را در خود دارد. یکی اینکه زنبور عسل از همه میوه ها و ثمرات می خورد (کُلِّ الثَّمَرَاتِ). ثانیا زنبور به روش پروردگارش اینکار را میکند (سُبُلَ رَبِّکِ) . امر و نهی پروردگار (رب) برای تربیت و بهره سازی است.  در نتیجه عسلی بدست می آید که رنگها و خاصیتهای متفاوت (مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ) دارد و شفا در آن است. شفا بودن عسل بخاطر متفاوت و متنوع بودن گلها و گیاهانی است که زنبور استفاده میکند.میوه ها و ثمرات هر چه مختلفتر، باعث شفا بخش تر بودن عسل میشوند.

چشمه های قدیمی آب، از آنجا که حاصل ذوب شدن برفها بود، آب آنها گواراتر بود و هر کدام گوارایی مخصوصی داشت. زیرا آب برف ذوب شده از بالای کوهها داخل سنگها و خاک نفوذ میکرد و به مرور ذوب میشد و املاح و ویتامین های مفید داخل سنگها و خاک کوه را در خود حل میکرد و به این طریق آب این چشمه ها ، منبع املاح و ویتامینهای مفید بوده است. میوه ها و گندم حاصل از این آب معدنی مغذی، بسیار مقوی تر و مفیدتر بوده است و نیازهای بدن انسان را برآورده میکرده است. اما اکنون میوه ها به سمت تک مزه گی میروند. اکنون مردم محصولاتی را میکارند که دستکاری شده اند و وزن و حجم بیشتری میدهند و کاری به کیفیت ندارند. این ها سرزمین شیر و عسل نیستند؛ بلکه سرزمین شیر و عسل تقلبی هستند.

حالا گاوها در گاوداری نگهداری میشوند و چند نوع علف محدود (یونجه یا کاه) میخورند و قطعا شیر این گاو خاصیت شیر طبیعی را ندارد. گاوها در قدیم ، در میان مزرعه ها پرورش می یافتند و از صدها نوع علوفه و گیاهان مختلف می خوردند و قطعا شیر این گاو زمین تا آسمان با شیرهای امروزی فرق داشت. زنبور عسل هم چون از صدها گیاه و درخت و گل تغذیه میکند، عسلش شفابخش تر است.

در قدیم مادرانی که برای بزرگ کردن نوزادان شیر نداشتند، از شیر گاو استفاده میکردند و شیر این گاو کاملا نیازهای نوزاد را تامین میکرد. اما اکنون تغذیه گاو متنوع نیست و در نتیجه شیرش هم کامل نیست و مردم مجبور شدند که شیر خشک بسازند و بطور مصنوعی ویتامین ها و املاح را در آن جور کنند.

انسان بهتر است در هر تغذیه ای تعادل را نگه دارد و مثلا بعضی مواقع از آبهای مناطق و شهرهای دیگر و یا چشمه های دیگر هم بخورد تا املاح بدنش تامین شود و به علت یکنواختی آب، دچار سنگ کلیه و بیماریهای دیگر نشود. یکی از دلایل تشکیل سنگ کلیه، یکنواختی آب است. اگر چند نوع آب، مصرف شود؛ آبهای مختلف با املاح مختلف از تشکیل سنگ کلیه جلوگیری میکنند.

خدا به زنبور وحی می کند که از کل ثمرات و میوه ها بخورد(کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ)، تا عسلش مفیدتر باشد. گاوی که یک نوع یا دو نوع علوفه می خورد، شیرش با گاوی که در مزرعه ها از انواع علوفه های مختلف می خورد، زمین تا آسمان فرق دارد. قدیما می گفتند که شیر بز مفیدتر است زیرا بز جاهای بلندتر و بالای صخره های بلند می رفت و گیاهانی می خورد که حیوانات دیگر به آن دسترسی نداشتند و به این طریق شیر بز، مخصوص و مفیدتر بود.

اما اکنون انسانها شرایط گلخانه ای برای خود ایجاد کرده اند و خود را دچار محاسبات پیچیده ای کرده اند. شرایط گلخانه ای با ماهیت سرزمینی که شیر و عسل در آن جاری است، منافات دارد.  در زمان آینده، شرایط سخت تر هم خواهد شد. انسانها همینکه یک میوه شبیه طالبی در شرایط گلخانهای درست کنند، برای خود یک موفقیت حساب میکنند، اگر چه این طالبی بیشتر املاح و ویتامین های مورد نیاز بدن را تامین نمی کند و مزه خاصی ندارد و بیشتر یک شکل و تصویر است. مردم در مراسمها، کیک پر از شکر میسازند و آن را به شکل موز و توت فرنگی و طالبی و سایر میوه ها میسازند و به این طریق تغذیه های مضر با نام میوه ها تبلیغ میشود.

من شخصا دوست ندارم که به زمان آینده بروم، زیرا خیلی واضح میدانم که چه زندگی سخت و شرایط غیر قابل تحملی وجود خواهد داشت. اما اگر با فرض محال، روزی به گذشته برگردم، قدر نعمتهای طبیعی آن موقع را بیشتر خواهم دانست و خیلی بیشتر از خدای متعال سپاسگزار خواهم بود.

اما آیا انسانها میتوانند تلاش کنند تا شرایط قبلی را دوباره برقرار سازند. بله میتوانند؛ دقیقا همانکاری که پیامبر موسی میخواست برای بنی اسرائیل بکند و آنان را از دست زندگی بی برکت مصری نجات دهد و آنان را به سرزمینی که شیر و عسل در آن جاری است هدایت میکرد. اما عملکرد خود بنی اسرائیل در این مسیر ثابت کرد که بنی اسرائیل عملا هیچوقت این شرایط را نپذیرفتند.

حتی خدای مهربان ، انسانها را با رنگها و نژادها و زبانهای مختلف آفریده است و اینها خودش نوعی نعمت است. بعضی سیاستمدارها در دولتها تلاش دارند که برای ایجاد وحدت! در جامعه، فرهنگها و زبانهای محلی را از بین ببرند و یکدستش کنند که این خودش اشتباه وحشتناکی است و نعمت بزرگی را از دست خواهند داد. گوناگونی در خلقت و آفرینش، خودش یک نعمت است از طرف خدای مهربان، و باعث سلامت روانی جامعه است. افرادی هستند که هیچوقت میان قومی نبوده اند و با آن قوم هیچ آشنایی ای ندارند، ولی بدون هیچگونه دلیلی از اقوام متفاوت متنفر هستند و خود را از آنها برتر میدانند.  این صراحتا مخالف نظام رحمانی است. خدای مهربان تنها معیار کرامت را تقوا میداند و لاغیر.

 

یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ ﴿۱۳

اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست بى‏ تردید خداوند داناى آگاه است (۱۳)

 

خدای مهربان می فرماید شُعُوبًا وَقَبَائِلَ یعنی نژادها و زبانها و لهجه های مختلف که همین خودش موجب رشد اجتماعی و در نهایت رشد فردی خواهد شد. در طول تاریخ به دلیل اینکه انسانها نخواسته اند همدیگر را بشناسند و یا نتوانسته اند همدیگر و اهداف همدیگر را بشناسند، موجب ایجاد جنگهای مختلف شده اند. ولی اگر براساس فرموده خدای مقدس و متعال، ملتها و اقوام در صدد شناخت همدیگر برآیند و در این راه تلاش کنند، دیگر هیچ جنگی پیش نخواهد آمد (وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا). کشورهایی که زمانی پیشرفت زیاد در علوم مختلف داشته اند، به این خاطر بود که پذیرای شعوب و قبائل مختلف شدند و همین تنوع باعث ایجاد انگیزه پیشرفت در آنها شد. نژادپرستی مهمترین دلیل عقب ماندگی ملتهاست.

حتی کلمات قرآن به این دلیل شفا در آن وجود دارد که از هر نوع مثالی در آن هست. گوناگونی مثالها و آیات در قرآن، مثل عسل و یا شیری است که از هزاران گیاه بدست آمده باشد و دوای دردهای روانی  است. مثلا داستانهای قرآنی در جاهای مختلف قرآن بصورت تکه تکه آمده است و در یک سوره از موضوعات مختلف صحبت شده است و خدای آفریننده از این موضوع بهتر آگاه است و میداند که چطوری با ترکیب کلمات دوای دردهای قلبی روانی ما را فراهم کند. اما نوشته های ما انسانها ، پر است از نقائص و افراط و تفریط. قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی، یک کتاب یونیک و بی نقص است که توسط خالق ما برای راهنمایی ما فرستاده شده است و واقعا حیف است که خود را از کلمات آن محروم کنیم.

 

وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الْإِنْسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا ﴿۵۴

و به راستى در این قرآن براى مردم از هر گونه مثلى آوردیم و[لى] انسان بیش از هر چیز سر جدال دارد (۵۴)

 

وقتی شرایط آخر الزمانی را نگاه کنیم؛ متوجه خواهیم شد که بشر دارد به سمت دور شدن از سرزمین شیر و عسل میرود و به مرور شرایط آخر الزمانی را بوجود خواهد آورد. خدای مهربان تمام شرایط آخر الزمانی را در سوره تکویر فرمود است که در ادامه توضیح داده میشود. این شرایط یهویی و به یکباره ایجاد نمیشوند؛ بلکه به مرور زمان ظاهر و ظاهرتر میشوند.

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و بیست و پنجم) هوش قرآنی (بخش 1)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و بیست و پنجم)

هوش قرآنی (بخش 1)

 

قرآن طریقت و لایف استایلی را برای زندگی ما انسانها ارائه داده است که در هیچ مقطعی از تاریخ نمونه نداشته است و نخواهد داشت. کلماتی که قرآن ارائه میدهد، از طرف رب العالمین است و یک مسلمان واقعی دل به آن می بندد و تسلیم گفتار آن میشود. وقتی بدانیم که کلمات قرآن حرف به حرف از طرف خداست، آنوقت نوشته های دیگر را در کنار قرآن قرار نمی دهیم و مبنا و اساس زندگی خویش را بر قرآن قرار میدهیم.

 به امید خدا آیاتی در این مورد از قرآن بررسی میشود تا بوسیله این آیات بتوانیم سبک درستی از زندگی را انتخاب کنیم. سبکی از زندگی که نیاز به پزشک و داروهای شیمیایی را به حداقلِ حداقل میرساند. اکثر انسانها از نظر معنوی یتیم شده اند. آنان پرخوری، خریدهای اضافی و الکی، زیاده روی در تفریحات و ولگردی در وبگردی و زیاده روی در آن و خیلی عادات غلط دیگر را به عنوان سبک زندگی برگزیده اند که البته همگی اشتباه است. انسانها آنقدر از نظر هوش معنوی یتیم شده اند که گاهی هوش مصنوعی از بعضی جهات بهتر از انسان عمل میکند. همین حالا اگر از هوش مصنوعی بپرسید که نظرت راجع به زیاده روی در وبگردی و پرخوری چیست، نصیحتهایی که میداند را به شما میگوید و توصیه به عدم افراط و تفریط میکند! اما انسانها کم کم به سمت ایجاد جحیم و سعیر (عدم ثبات احساسی و فکری) خواهند رفت و پایداری و استقامت فکری و ثبات احساسی خویش را از دست میدهند و  به همین خاطر در آینده مجبور خواهند شد که بعضی تصمیمات و نتایج را به هوش مصنوعی بسپارند. این تغییرات طوری مداوم و آهسته پیش میرود که بشر در نگاه اول خودش متوجه نیست که چی به سر خویش آورده است. ما زمانی خیلی از شماره تلفنهای آشنایان و خانواده را حفظ بودیم ولی حالا حتی شاید شماره خودمان را هم حفظ نباشیم. زمانی خواهد آمد که آدمیان به علت تزلزل فکری و احساسی قادر به اخذ تصمیمات درستی نخواهند بود و آن موقع از هوش مصنوعی کمک می گیرند. روز شکست انسان زمانی است که از ساخته دست خود عقب مانده تر شود.

آن موقع تنها روش برای قوامیت بخشیدن به تفکرات و کنترل احساسات افراطی و عصیانگر، دستورات و نکات قرآنی خواهد بود. قرآن تابحال میان ملل مسلمان کامل و بدرستی معرفی نشده است. اگر اهمیت استفاده از قرآن تابحال مثلا ده درصد بوده باشد؛ از این به بعد، اهمیت و لزوم استفاده از آن نود درصد است و بشر مجبور است که از دستورات آن استفاده کند و گرنه نابود خواهد شد.

 

1)درمان بیماری ایوب:

آیه ای که در مورد درمان بیماری ایوب آمده است، چنان پر معناست که به جرات میتوان گفت که تمام دستورات پزشکی حکیمانه در آن موجود است. قبل از خواندن این بخش، این قسمت و سایر قسمتهای مربوط به درمان بیماری از مجموعه مقالات جادوی شیاطین را حتما مطالعه کنید.

بشر با بکارگیری این چند آیه، از تصنعات پزشکی بی نیاز خواهد شد و هزینه های زیادی از زندگی خویش را کاهش خواهد داد و در نتیجه بار زندگی در روی زمین برایش سبکتر خواهد شد. خدای رب العالمین برای درمان بیماری ایوب، به او می فرماید:

 

ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ ﴿۴۲

[به او گفتیم] با پاى خود [به زمین] بکوب اینک این چشمه ‏سارى است‏ سرد و آشامیدنى (۴۲)

 

ترجمه بالایی از سایت پارس قرآن ( parsquran )گرفته شده است. این ترجمه و سایر ترجمه های موجود از قرآن، نمی توانند معنای کامل آیه را برای ما توضیح دهند. در این مواقع، تنها متن عربی قرآن که کلمات نازل شده از طرف رب العالمین است میتواند راهنما و رهگشا باشد. به همین خاطر کلمه به کلمه عربی این آیه را مورد بررسی خواهیم داد تا متوجه کنه و بطن آیه شویم.

 

1

ارْکُضْ

بزن- بتاز تحرک داشته باش راه بینداز- شروع کن تحریک کن جریان بدن را زیادتر کن

2

بِرِجْلِکَ

پا پایه های انسان توانایی های اولیه

3

هَذَا

این چیزی که نزدیک و در دسترس تو است

4

مُغْتَسَلٌ

تماس پوستی و جلدی و مغناطیسی

5

بَارِدٌ

سردی سرما طبع سرد دل خوش نکردن - دل خوش نکردن به دنیا و امورات آن

6

وَشَرَابٌ

و خوردنیهای به شکل مایع

 

 

مُغْتَسَلٌ : مغتسل شدن با طبیعتی که در آن هستید، یعنی طوری با طبیعت و نظام رحمانی تماس برقرار کنید که آن را حس کنید. مثلا در زمستان باید سرما به بدن شما برسد طوریکه بدن شما لرز کند. متاسفانه مردم همیشه بغل بخاری می نشینند و نمی گذارند بدنشان سرما را حس کند. لرز کردن یک جنبه جسمانی دارد که در حالت مغتسل شدن با نظام رحمانی شکل میگیرد و اما جنبه روانی آن مربوط به درک قلبی آیات قرآن و آیات طبیعت است.  قرآن کتابى است که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانى که از پروردگارشان مى‌ترسند مى‌افتد و پوست آنان تحت تاثیر قرار می گیرد؛ سپس پوست و قلبشان نرم میشود و به ذکر خدای عالمیان متمایل مى‌شوند. در آیه زیر این مورد بیان شده است و کلمات پوست، لرزش، قلب، نرم شدن پوست و قلب در آن برجسته است. پوست محل تبادل سرما و گرما و تماس با نظام طبیعت رحمانی است.

 

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ ذَلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿۲۳

خدا زیباترین سخن را [به صورت] کتابى متشابه متضمن وعد و وعید نازل کرده است آنان که از پروردگارشان مى‏ هراسند پوست بدنشان از آن به لرزه مى‏ افتد سپس پوستشان و دلشان به یاد خدا نرم مى‏ گردد این است هدایت‏ خدا هر که را بخواهد به آن راه نماید و هر که را خدا گمراه کند او را راهبرى نیست (۲۳)

 

این آیه خیلی مهم می فرماید که ( تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ) یعنی پوست کسانی که از پروردگارشان خشیت دارند و از او می ترسند، تحت تاثیر قرار می گیرد.

 

بِرِجْلِکَ هَذَا: هذا در این آیه یعنی ای ایوب با امکاناتی که در اختیارت است و در محیط زندگیت وجود دارد، درمان را شروع کن. هَذَا در عربی به نزدیک اشاره دارد. اما ذلک و تلک به دور اشاره دارند. بنابراین درمان هر کسی در همان محیط در دسترسش و با توجه به امکانات موجود فرد، جوابگو است. فقیر با امکانات و محیط خود و ثروتمند هم با امکانات و محیط خویش. در روشهای درمان بیماری، تقلید و تعمیم و کپی بی معناست.

 خدای مهربان در این آیه از رِجْلِ صحبت فرموده است. رجل (پا) یعنی امکانات پایه ای بدن انسان. اما دست (ید) یعنی امکانات جانبی و کمکی و یدکی. خدای مهربان برای درمان بیماری ایوب، از رجل صحبت می فرماید. یعنی مهمترین نکته در درمان بیماری، تحریک توانایی های پایه ای و مبنایی خود بدن انسان است. در ضمن در اول آیه از فعل امر ارکض استفاده فرموده است. وقتی خدا از فعل امر استفاده می نماید یعنی اجرا کردنش مجبوری است و در آن مورد هیچ راه حل مناسب دیگری یافت نمیشود و اینطوری نیست که دل بخواهی باشد. بنابراین در درمان بیماری، نباید تقلید کرد، هرکس با توجه توانایی های پایه ای و مالی خودش، روش خودش را دارد.

اما بعضی انسانها بر طبقه فلسفه کلمه هذا (روش نزدیک) در این آیه عمل نمی کنند و از روشهای درمانی ثروتمندان (روشهای دور که برای آنان فراهم نیست) و در دسترس آنان نیست، تقلید میکنند و مسائل مالی و مشکلات دیگری را برای خود بوجود می آورند. آنان کلمه هذا را به تلک و ذالک تبدیل میکنند و روشهای غلط را به کار می گیرند و هزینه های خارج از توان خویش را به خود تحمیل میکنند. از همینجاست که در شغلهای مربوط به درمان، زیرمیزی گرفتن ها رایج شد و از نیازهای مصنوعی انسانها سوء استفاده میشود. هر جا علنا زیرمیزی و رشوه گرفته شد، بدانید که کل جریان و روش آن کار مشکل دارد و بدانید که مردم راه اصلی را اشتباهی میروند. انسانها یتیم معنوی شده اند و نمی دانند که چطوری با نظام رحمانی خود را وفق دهند تا که مشکلاتشان کمتر شود.

فرآیند درمان بیماری و حل مشکلات در نظام رحمانی باید طبق دستورات خدای رحمان باشد. این روش به معای قبول کردن ربوبیت و روش تربیتی خدای عالمیان است و این روش است که عبدساز است. قرآن کتابی است که به این روش رهنمایی میکند. خاصیت دنیای فانی این است که انسان گاهگاهی بیمار میشود و حتی هدف از بیماری این است که فرد با صبر و حوصله و روشهای رحمانی خود را درمان کند تا که صفات خوبی مثل صبر و تحمل و بردباری را به خود یاد دهد وآن را کسب کند و باتجربه و آبدیده شود و زینتهای دنیای فانی از سرش بپرد. هدف از امتحان دادن این است که از قبل درس را بدرستی خوانده باشید و گرنه تقلب هم یک روش حل است ولی روش غلطی است.

 

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا ﴿۹

قطعا این قرآن به [آیینى] که خود پایدارتر است راه مى ‏نماید و به آن مؤمنانى که کارهاى شایسته مى کنند مژده مى‏ دهد که پاداشى بزرگ برایشان خواهد بود (۹)

 

تَقْشَعِرُّ : آیه دیگر که ذکر شد در مورد سیخ شدن مو و لرزش پوست صحبت می فرماید. نکته مهمی که این آیه را با آیه درمان بیماری ایوب ارتباط میدهد، همین کلمه است که مربوط به تماس با طبیعت و نظام رحمانی است. این لرزش در تماس با طبیعتی که در آن هستید بدست میاید. مثلا زمانی که طبیعت رحمانی زمستان است، بدن انسان باید این سرما را حس کند و با آن مغتسل شود و این اغتسال باعث لرزش و تحرک و جنب و جوش لایه پوستی و جلدی و مغناطیسی انسان خواهد شد و این خودش راز سلامتی بدن انسان است.

کلمه تَقْشَعِرُّ معنای مهم دیگری را هم در مورد درمان بیماریهای جسمی برای ما بیان میدارد. این کلمه به معنای تحت تاثیر قرار گرفتن پوست است. مثلا شما اگر در هوای سرد بیرون روید، پوست شما انقباض و انبساط پیدا میکند و باعث تحرک داخل پوستی میشود و در سلامتی پوست موثر است. حتی احساس معنویت درونی که قلب را تحت تاثیر قرار دهد، باعث سیخ شدن مو میشود که این خودش در سلامتی پوست و مو بسیار تاثیر گذار است. یکبار دیگر این آیه مهم ذکر میشود:

 

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ ذَلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿۲۳

خدا زیباترین سخن را [به صورت] کتابى متشابه متضمن وعد و وعید نازل کرده است آنان که از پروردگارشان مى‏ هراسند پوست بدنشان از آن به لرزه مى‏ افتد سپس پوستشان و دلشان به یاد خدا نرم مى‏ گردد این است هدایت‏ خدا هر که را بخواهد به آن راه نماید و هر که را خدا گمراه کند او را راهبرى نیست (۲۳)

 

در این آیه، بعد از صحبت در مورد تحت تاثیر قرار گیری آیات و نظام و طبیعت رحمانی می فرماید که ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ یعنی پوست و قلبشان نرم میشود. کلمه تَلِینُ در عربی به معنای نرم شدن است. مثلا شما قبل از ورزش، ابتدا باید کمی خودتان را نرم کنید و گرنه دچار گرفتگی و اسپاسم عضلانی خواهید شد. پوست و قلب انسان هم باید نرم شوند و گرنه در یک حادثه و مصیبت و بیماری ممکن است که اسپاسم عضلانی بگیرید و دچار مشکلات پوستی و یا قلبی و مشکلات سایر اعضای بدنتان شوید.

خدا بهترین حدیث را در قرآن نازل کرده است؛ کتابی هماهنگ و باثبات که به هر دو راه بهشت و دوزخ اشاره می کند. پوست کسانی که هیبت و حرمت پروردگارشان را ارج می نهند از آن منقبض می شود، سپس پوست و قلبشان برای پیام خدا نرم می شود. چنین است هدایت خدا؛ او آن را به هر که بخواهد هدایت شود، عطا می کند. و اما کسانی را که خدا به گمراهی فرستد، هیچ چیز نمی تواند آنها را هدایت کند. این آیه خیلی مهم میفرماید ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یعنی این هدایت خداست.

 

·      تحت تاثیر آیات و نشانه های خدای رحمان قرار گرفتن تا حدی که موی پوست سیخ شود و پوست انقباض و انبساط پیدا کند : تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ

 

·      بعد از این تاثیر پذیری، پوست نرم میشود و در نهایت قلب هم نرم میشود: ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ

 

·      مغتسل شدن با طبیعت و نظام رحمانی بر روی قلب و سایر اعضای بدن انسان تاثیر میگذارد و در آن صورت انسان از توانایی های پایه ای بدن خویش برای درمان بیماری استفاده میکند.

 

بیشتر بیماریهای قلبی و پوستی، بخاطر عدم نرمش پوست و قلب پیش میاید. این نوع نرمش هم چیزی نیست که با ماساژ پوست و قلب بدست آید؛ بلکه نرمش و اثرگیری از طبیعت و آیات خدای رحمان موثرترین روش است. اگر پوست خود را با طبیعت خدای رحمان هماهنگ کنیم، در سلامت قلب ما مفید و موثر خواهد بود. پوست ما باید آفتاب بخورد، با آب سرد و گرم و طبیعی تماس پیدا کند، باید با خاک زمین تماس داشته باشیم و خاکی باشیم. اینها همگی در سلامت پوست و قلب ما مفید است.

در تابستان باید گرمای آن حس شود، طوریکه تاثیر آن بر بدن مشخص شود. مردم در تابستان همیشه زیر کولر هستند و نمی گذارند بدنشان کوچکترین تماسی با نور آفتاب و گرما داشته باشد. باید تحرک داشت، طوریکه خسته شوید. حالا دیگر مردم خسته شدن و عرق کردن را دوست ندارند و طوری کار میکنند که کوچکترین خستگی نداشته باشند و عرق نریزند. یکی بود که فرش حمل میکرد، او برای اینکه خسته نشود، هیچوقت از دست و قدرت بازوان خود برای حمل فرش استفاده نمی کرد و همیشه فرش را روی کول خود می انداخت و حمل میکرد. بعد از مدتی دیسک کمر گرفت. او برای اینکه خسته نشود و از نیروی ماهیچه های دست خود استفاده نکند، تمام وزن فرش را روی کمر خود می انداخت. بعد از مدتی مهره های کمرش آسیب دید و دیسک کمر گرفت. اگر او برای حمل آن از دستش هم استفاده میکرد و ماهیچه های بدن خود را بکار می گرفت، فشار بیش از حد به کمر خود وارد نمی کرد و دچار دیسک کمر نمیشد. اگر چه روش دومی، خستگی می آورد و فرد عرق میکند ولی روش امن تری است. اما در روش دومی، وزن را مهره های کمر متحمل میشوند و فرد زیاد خسته نمیشود و عرق نمی ریزد ولی در عوض ستون بدنش آسیب می بیند. تمام مشکلات و بیماریهای انسان مثل دیسک کمر از این نکته ناشی میشوند که انسان نمی خواهد با نظام و طبیعت رحمانی مغتسل شود. نمیخواهد خسته شود و نفس نفس بزند، نمیخواهد تحرک داشته باشد و عرق کند. خستگی، عرق کردن، تلاش کردن، حس کردن گرمای تابستان و سرمای زمستان و ... از روشهای سالم ماندن است. از بین بردن اینها رفاه نیست و بلکه منبع و منشاء تولید بیماری است. حالا کرم ضد عرق درست کرده اند و عملا میخواهند مردم را بیمار کنند و بیش از پیش آنان را به نظام درمانی من درآوردی وابسته کنند و هزینه های زیادی را به آنان اجبار کنند. وقتی مثلا تب و لرز کنید و یا سرما بخورید و پیش بعضی مراکز درمانی بروید، روش درمانی آنان بر این اساس است که میخواهند تب و لرز و آب بینی و سایر واکنشهای طبیعی بدن را از بین ببرند و اینطوری خیال! میکنند که حال فرد را خوب کرده اند، و البته به این میگویند مشتری مداری! تب و لرز و سایر واکنشهای بدن باید جریان طبیعی خود را طی کند و اینها دفاع طبیعی بدن از خودش است. کسب رضایت ظاهری بیمار برای آنان اولویت دارد و هوش معنوی در امورات این چنین روشهای درمانی جایی ندارد. این است که به فرموده قرآن، بعضی افراد روی ظاهر خویش راه میروند (یَمْشِی مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ). راه رفتن روی صورت یعنی اینکه در برخورد با مثلا بیماری فقط به خوب شدن ظاهری و سطحی (مثلا قطع تب و لرز و قطع آب بینی و ...) توجه شود. اینها نوعی مزاحمت ایجاد کردن برای بدن است و خاموش کردن نشانه های طبیعی بدن است. برای خوب شدن باید از همان روشهای طبیعی استفاده شود. استفاده از داروهای شیمیایی برای قطع تب و لرز و سایر نشانه ها، مثل استفاده از بمب است که در یک خانه بیندازی. قطعا خوب و بد را با هم از بین می برد.

 

أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿۲۲

پس آیا آن کس که نگونسار راه مى ‏پیماید هدایت‏ یافته تر است‏ یا آن کس که ایستاده بر راه راست مى ‏رود (۲۲)

 

مغتسل شدن با طبیعت و نظام رحمانی، حتی برای جنبه های روانی و رفتاری هم هست. همانطور که در سوره مدثر می فرماید :

 

یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ ﴿۱اى کشیده رداى شب بر سر (۱)

 

قُمْ فَأَنْذِرْ ﴿۲برخیز و بترسان (۲)

 

وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ ﴿۳و پروردگار خود را بزرگ دار (۳)

 

وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ ﴿۴و لباس خویشتن را پاک کن (۴)

 

وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ ﴿۵و از پلیدى دور شو (۵)

 

یعنی ردا، پتو و یا هر چیز دیگری که خود را با آن پیچیده ای، کنار بگذار و وارد محیط شو و برخیز و بیدار شو و دیگران را هم بیدار کن. لباسهایت را تمیز و پاکیزه کن و از پلیدی دور شو. این آیه خیلی مهم ثابت میکند که انسان نمی تواند از رجز و پلیدی در امان بماند مادام که سر در پتو برده است و خود را وارد محیط و نظام رحمانی نکرده است.

یکی از من سوال کرد که آیا شما که این مطالب را در مورد درمان بیماری و سبک زندگی می گویید، خودت رعایت میکنید؟ در جواب بگویم که از زمانی که متوجه عمق و مفهوم آیه شدم، در حد توان خودم بله اجرا میکنم و به آن اعتقاد عمیق دارم و گرنه نمی نوشتم. من هر آنچه که به آن ایمان دارم و عمیقا درک کرده ام را می نویسم. ولی در حد توان خودم به آن عمل میکنم. من خودم تا وقتی نیاز خیلی خیلی بحرانی نداشته باشم، هیچوقت نزد پزشک نمیروم. البته من فقط اختیار خودم را دارم و نمی توانم کسی دیگر را اجبار کنم و فقط میتوانم غیر از خودم را نصیحت کنم. اما به هر حال ممکن است که افرادی باشند که بهتر از من رعایت کنند و نکات ریز تری را مورد توجه قرار دهند. مطالبی که در مورد درمان بیماری عرض میشود، از قرآن است و از خودم نیست و هر کس دیگری هم که بخواهد در نظام رحمانی باشد، مجبور است که آن را اجرا کند. وقتی خدا به ایوب دستور می فرماید، آن را با فعل امر (ارْکُضْ) شروع میکند؛ یعنی فرمان و دستور است. چیزی که از نظر خدای حکیم، فرمان و دستور باشد، یعنی راه حل جایگزین و میانبر و راه حل دومی ندارد. دقیقا باید با همان روشی باشد که خدا می فرماید. این روشها نه فقط برای درمان بیماری جسمی است، بلکه در سلامت روان هم مطرح است. به همین خاطر خدای حکیم به پیامبر محمد در سوره مدثر و مزمل دستور میفرماید که ای جامه پیچیده به خود بیدار شو و یا ای لباس خواب پوشیده، بیدار شو. قطعا این دو نکته در سلامت روان ما هم موثر است.

آیه درمان بیماری ایوب دو قسمت است که با حرف عطف (و) از هم جدا شده اند. در قسمت اول آیه از خوردن و غذا حرفی نزده است و بلکه از امکانات پایه ای و نظام رحمانی و مغتسل شدن با نظام رحمانی صحبت فرموده است. خدای مهربان خوردن را بعد از اجرای قسمت اول قرار داده است.

 

قسمت اول

 

قسمت دوم

ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ

وَ

شَرَابٌ

در این قسمت حرفی از خوردن نیست

 

در درمان بیماری، اهمیت خوردن بعد از اجرای قسمت اول آیه است

 

رب العالمین خوردن غذاهای به صورت و شکل مایع را پیشنهاد داده است. هر نوع غذایی میتواند بصورت مایع و یا بصورت جامد مصرف شود. کسی که ناخوش است، بهتر است بصورت مایع مصرف کند تا تاثیر گذاری آن سریعتر و هضم آن راحت تر باشد. همچنین نکته دیگری از آیه ثابت میشود و آن این است که خوراک و داروهای خوراکی برای درمان بیماری در اولویت نیستند و بلکه در مرحله بعدی قرار دارند.

آیه زیر ثابت میکند که مخالفت با روشهای نظام رحمانی، عذاب آور است و مشکلات را بیشتر میکند. پیامبر ابراهیم به پدرش میگوید که شیطان را پرستش نکن زیرا شیطان نسبت به خدای رحمان عصیان کرده است.

 

یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا ﴿۴۴

پدر جان شیطان را مپرست که شیطان [خداى] رحمان را عصیانگر است (۴۴)

 

یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا ﴿۴۵

پدر جان من مى‏ ترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد و تو یار شیطان باشى (۴۵)

 

منظور آیه این است که در زندگی خویش، روشهای رحمانی را استفاده کن و بنا به وسوسه شیطان، نسبت به نظام رحمانی عصیان نکن؛ که اگر عصیان کنید از جانب نظام رحمانی دچار عذاب و درد خواهی شد.

وجود مشکلات مثل بیماری و نداری و غیره از خصوصیات این دنیاست که هر کسی کم یا زیاد با آن سرو کار دارد و هیچکسی در این مورد استثناء نیست. اما در اینجا ، مهمترین نکته این است که روش مقابله و واکنش و روش حل ما برای آن چطوری باشد.

 

وانه هو اضحک و ابکی. و براستی اوست که میخنداند و می گریاند.

و انه هو امات و احیا. و براستی اوست که می میراند و زنده میکند.

 

وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى ﴿۴۳و هم اوست که مى ‏خنداند و مى‏ گریاند (۴۳)

 

وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْیَا ﴿۴۴و هم اوست که مى‏ میراند و زنده مى‏ گرداند (۴۴)

 

وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالْأُنْثَى ﴿۴۵و هم اوست که دو نوع مى ‏آفریند نر و ماده (۴۵)

 

ما به اشتباه فکر میکنیم که خنده ها و گریه هایمان دست خودمان است. خدای حکیم مهربان برای اینکه توجه ما را بر انگیزد، ابتدا می فرماید (و هم اوست که مى ‏خنداند و مى‏ گریاند)  و بعد می فرماید که (و هم اوست که مى‏ میراند و زنده مى‏ گرداند).  تقریبا تمام مردم دنیا معتقدند که مرگ و زندگی دست خداست ولی خدا در دو آیه بالایی میفرماید که با اولویت بیشتر، خنده ها و گریه ها هم دست خداست.  همانطور که مرگ و زندگی دست خداست، خنده و گریه و خوشبختی هم بطور کامل دست خداست. یعنی فقط روش رحمانی میتواند خنده و گریه واقعی را فراهم کند. از هر روشی نمی توان آن را بدست آورد. از هر راهی نمیتوان بدست آورد. بیشتر جوکهایی که مردم تعریف میکنند، دارای خنده واقعی نیستند، بلکه به سخره گرفتن دیگران است.  خنده های واقعی و گریه های واقعی را فقط خدا به افراد میدهد و ایجاد شدنی نیستند. مردم دیگر حالا نمی خندند و خنده ها هم مصنوعی شده است . باید کارشناس جوک بیاورند تا بطور مصنوعی و با فشار کلمات، مردم را بخنداند.

چند نمونه خنده واقعی در قرآن هست. وقتی سلیمان حرف مورچه را گوش کرد از تعجب خندید و این یک خنده واقعی بود که از ته دل برآمد.

 

حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ ﴿۱۸

تا آنگاه که به وادى مورچگان رسیدند مورچه‏ اى [به زبان خویش] گفت اى مورچگان به خانه ‏هایتان داخل شوید مبادا سلیمان و سپاهیانش ندیده و ندانسته شما را پایمال کنند (۱۸)

 

فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ ﴿۱۹

[سلیمان] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت پروردگارا در دلم افکن تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس بگزارم و به کار شایسته‏ اى که آن را مى ‏پسندى بپردازم و مرا به رحمت‏ خویش در میان بندگان شایسته‏ ات داخل کن (۱۹)

 

سلیمان خنده را به شکرگزاری ربط داد و این نوع خنده یک خنده واقعی بود. حتی خنده ها و گریه های واقعی هم نوعی مغتسل شدن با نظام رحمانی هستند و این هم مثل لرز کردن در سلامتی جسمی و روانی ما موثر است. وقتی آدمی یکی از نشانه های خدا را درک میکند و خوشحال میشود، این یعنی یک خنده واقعی. شاید شنیده باشید که زمانی ارشمیدس  یک کار مهمی را انجام داد و بعد ناخودآگاه بلند شد و فریاد زد یافتم یافتم و به این طریق او خوشحالی و فریاد واقعی خویش را بروز داد. اما حالا فریادها و خوشحالی ها و گریه ها مصنوعی شده اند و همه اش فیلم و ادابازی هستند که در سلامتی تاثیری ندارند و حتی در وجود انسانها نفاق و دورویی ایجاد میکنند.