اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت نود)
عرفانهای قدیم و نوظهور (بخش دوم)
عرفانهای قدیم و نوظهور همیشه، یا در مقابل دین خدا قرار گرفته اند و یا قسمتهایی از دین خدا را نقض کرده اند. عرفانهای قدیمی و باستانی، دوباره توسط شیطان بسته بندی جدید میشوند و با کمی تغییر میان مردم شایع میشوند. کید و فریب شیطان ضعیف است (إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا) ولی از روشهای مختلف آن را دوباره اجرا میکند و به همین خاطر، مردم دوباره فریب میخورند و از یک سوراخ چندین بار گزیده میشوند.
خیلی از مردم ، هنوز نمی دانند که دستورات خدا در کتابهای آسمانی بسیار ساده و مستقیم است و اجرای آن بسیار ساده است. کجای دین، خدا دستور داده است که ساعتها مدیتیشن کنید و چاکرا باز کنید تا کمک بگیرید و شفا یابید؟ در عوض خدا فرموده است که در حالت سکاری، مستی، آلفا، مدیتیشن نماز نخوانید و حتی نزدیک نماز نشوید (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى). معنای آیه این است که ای مومنان (ای کسانی که چرخه ی نیک برای زندگی برگزیده اید) نزدیک نماز نشوید در حالت سکاری و خیالات و مدیتیشن. این آیه بسیار مهم به ما می گوید که نماز در سکاری، پندار نیک را هدف می گیرد و آن را نابود میکند. وقتی خدای حکیم در قرآن ، از عبارت (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا) استفاده می فرماید، یعنی ای کسانی که چرخه ی نیک برای زندگی برگزیده اید و یا چرخه ی نیک را شروع کرده اید. چرخه ی نیک همان پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر است.
متاسفانه افراد مذهبیی هستند که از سر ناآگاهی، مدیتیشن و یوگا را با نماز مقایسه میکنند؛ درحالی که این دو دقیقا ضد همند. یوگا در اصل برای این است که با مقصود خویش یکی شوید و با او وحدت وجود پیدا کنید. وحدت وجود یا یوگا برای این بوجود آمد که افراد را به سمت ایزد گونگی ببرد و انسان قدرتهای خدایی پیدا کند؛ یعنی انسان یک فرشته شود. اگر بیشتر دقت کنید این همان روش فریبی بود که آدم و حوا را از بهشت تبعید کرد. شیطان همان دستورات و حقه ها را با بسته بندی جدید اجرا میکند.
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ ﴿۲۰﴾
پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورتهایشان برایشان پوشیده مانده بود براى آنان نمایان گرداند و گفت پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز [براى] آنکه [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره] جاودانان شوید (۲۰)
فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَا یَبْلَى ﴿۱۲۰﴾
پس شیطان او را وسوسه کرد گفت اى آدم آیا تو را به درخت جاودانگى و ملکى که زایل نمى شود راه نمایم (۱۲۰)
ما هنوز شیطان را به درستی نشناخته ایم؛ این موجود کثیفتر از آنی است که ما می پنداریم. مردم باید پندار خویش را نسبت به شیطان تغییر دهند. خدا که خیرخواه ماست و ارحم الراحمین است، به ما می فرماید که شیطان دشمن شماست و شما هم باید دشمن او باشید. پندار ما نسبت به شیطان باید همین باشد.
إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶﴾
در حقیقت شیطان دشمن شماست شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶)
اما اگر دقت کنید، شعراء و عرفانهای قدیم و جدید، هیچکدام این دستور خدا را رعایت نمی کنند. آنها شیطان را مظلوم نشان میدهند و حتی او را تنها موحد عالم معرفی میکنند. این نوع تفکر نسبت به شیطان، پندار درستی به حساب نمی آید. شعرا، شیطان را به عنوان فردی مظلوم و بازیگر در نقش بد معرفی میکنند:
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خرابآبادم
این شعر برای شیطان مظلوم نمایی میکند و جوری به خواننده القا میکند که شیطان بوسیله آدم فریب خورده است. اینها خلاف واقعیت است. این نوع عرفان ها به حرف خدا در مورد شیطان اعتماد ندارند. شعر دیگر میگوید که اگر توبه بشکنید، از دست شیطان در امان خواهی بود.
راهی که راهزن زد یک چند امن باشد ایمن شدم ز شیطان تا توبه را شکستم
این همان ایده ایزدی ها و هندوهاست. ایزدی ها به شیطان احترام میگذارند، تا که از از دست او در امان باشند. هندوها هم ابلیس(شیوا) را به عنوان خدای هلاک کننده و نابودگر می شناسند، تا از دست او در امان باشند. این نوع تفکرات در حافظه افراد نسل به نسل منتقل شده است و حتی اگر به بعضی بچه ها بگویید که شیطان دشمن شماست، مواظب حیله های او باشید؛ در جواب میگویند که من کاری باشیطان ندارم تا به من آسیب نرساند. تفکر شیطان هراسی در ملتهای مختلف ، به روشهای مختلف خود را نمایانده است. دستور خدای مهربان در این مورد، راه حل همه این مشکلات است (إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا). شیطان دشمن ماست و باید ما هم دشمن او باشیم.
عرفانهای قدیمی در اشعار شاعران نهفته است و از طریق شعر شاعران به نسلهای بعدی منتقل شده است. به همین خاطر، خطراتش پنهان است و کسی متوجه آن نمیشود. مولوی اشعار منحرف زیادی در این مورد دارد که مقاله جداگانه ای میخواهد. متاسفانه بعضی از مردم، مولوی را مولانا (به معنای مولا و سرور ما) لقب داده اند. طبق آیات قرآن، مومنان فقط و فقط خدا را مولا و سرور خود میدانند و لاغیر. این یکی از پایه های مهم یکتاپرستی است.
لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿۲۸۶﴾
خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایى اش تکلیف نمى کند. آنچه (از خوبى) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى) به دست آورده به زیان اوست. پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر، پروردگارا، هیچ بار گرانى بر (دوش) ما مگذار؛ همچنانکه بر (دوش) کسانى که پیش از ما بودند نهادى. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تویى؛ پس ما را بر گروه کافران پیروز کن. (۲۸۶)
قُلْ لَنْ یُصِیبَنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۵۱﴾
بگو جز آنچه خدا براى ما مقرر داشته هرگز به ما نمى رسد او سرپرست ماست و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند (۵۱)
آیا مردم آیه های قرآن را نمی خوانند که غیر خدا را به عنوان مولا و سرور خود معرفی میکنند. قطعا افراد وقتی میگویند مولوی ، مولای ماست، منظورشان شعر اوست و گرنه که مولوی را که کسی ندیده است. شعر مولوی و شمس هم که پر است از افکار منحرف و شیطانی. مولوی در مورد شیطان طوری حرف میزند که خواننده حق را به شیطان میدهد.
گفت ما اول فرشته بودهایم ** راه طاعت را به جان پیمودهایم
پیشهی اول کجا از دل رود ** مهر اول کی ز دل بیرون شود
در سفر گر روم بینی یا ختن ** از دل تو کی رود حب الوطن
ما هم از مستان این می بودهایم ** عاشقان درگه وی بودهایم
ناف ما بر مهر او ببریدهاند ** عشق او در جان ما کاریدهاند
روز نیکو دیدهایم از روزگار ** آب رحمت خوردهایم اندر بهار
نه که ما را دست فضلش کاشته ست ** از عدم ما را نه او برداشته ست
ای بسا کز وی نوازش دیدهایم ** در گلستان رضا گردیدهایم
بر سر ما دست رحمت مینهاد ** چشمههای لطف از ما میگشاد
وقت طفلیام که بودم شیر جو ** گاهوارم را که جنبانید او
از که خوردم شیر غیر شیر او ** کی مرا پرورد جز تدبیر او
اصل نقدش داد و لطف و بخشش است ** قهر بر وی چون غباری از غش است
چند روزی که ز پیشم رانده است ** چشم من در روی خوبش مانده است
کز چنان رویی چنین قهر ای عجب ** هر کسی مشغول گشته در سبب
من سبب را ننگرم کان حادث است ** ز انکه حادث حادثی را باعث است
به این طریق اشعار، زمینه انس افراد با ابلیس را فراهم میکنند. ابلیسی که خدا در مورد او به ما دستور میدهد که او دشمن شماست و شما هم دشمن او باشید.
یوگا و مدیتیشن می گویند که با عشق، روی خدا یا شخص یا چیزی که میخواهید با او یکی شوید، خود را به حالت خلسه گی ببرید. اگر بیشتر دقت کنید؛ در اینجا پندار افراد مورد هدف قرار می گیرد. در ادامه ثابت میشود که هدف قرارداده شدن و آسیب دیدن پندار، منجر به جن زدگی میشود.
مدیتیشن، نوعی تقدیم انرژیهای معنوی به شیاطین و اجنه است و این یعنی قربانی دادن به شیطان است. این قربانی دادن در قلمرو معنوی (قلمرو پندار) شکل می گیرد. ایده های مدیتیشن، با کمی اختلاف همگی بر این اساس هستند که میگویند:
اگر از کائنات و شعور کیهانی و یا موجودات غیبی درخواست کنید و به آن وصل شوید؛ دقیقا مثل این است که به خدا وصل شده باشید.
طبق آیه های قرآنی، هر مؤمنی باید بتواند بر پندار خود کنترل داشته باشد و نباید افسار آن از دست او خارج شود؛ زیرا ممکن است منجر به خیالپردازی شود و غیر قابل کنترل شود. مدیتیشن یک امر شیطانی است و تمرین این حالت است تا که ما کنترل پندار خویش را از دست دهیم. انجام این کار، به قدرت های شیطانی یک حق قانونی و فرصت زمانی می دهد؛ تا با پندار آدمیان بازی کنند. مردم اغلب مدیتیشن و حلقه را تمرین می کنند تا آنچه را که ناآگاهانه به دنبال آن هستند پیدا کنند. خیلی از مواقع حتی خود نمی دانند که دنبال چی هستند. ولی همین که وقت می گذارند، فکر میکنند دارند تلاش میکنند ولی تلاششان بی فایده و حتی مضر است.
الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴿۱۰۴﴾
[آنان] کسانى اند که کوشششان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مى پندارند که کار خوب انجام مى دهند (۱۰۴)
أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا ﴿۱۰۵﴾
[آرى] آنان کسانى اند که آیات پروردگارشان و لقاى او را انکار کردند در نتیجه اعمالشان تباه گردید و روز قیامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهیم نهاد (۱۰۵)
مثلا دیده ای که یکی یک آهنگ آلفایی گوش داده و یک حس مبهمی به او دست میدهد و لذتی بدست آورده است. او تقلا میکند که دیگران هم این حس را تجربه کنند؛ به همین خاطر صدای آهنگ گوشی و یا ضبط صوت اتوموبیل را زیاد میکند. آنها یک حسی را تجربه کرده اند که قابل بیان نیست و برای خودشان هم مبهم است؛ ولی میخواهند که دیگران را هم به این ماجرا وارد کنند. این نوع تجربه یک پندار مبهم است. آنها بدون این که خود بدانند برای آن بازاریابی و تبلیغات میکنند و این کار به آنها لذت و احساس قدرت میدهد، به آنها حس کشف یک انرژی بیگانه و ناشناخته میدهد. آنها با اینکار یک پندار مبهم را به کردار تبدیل میکنند و این چرخه مبهم را می چرخانند. البته این چرخه فعلا مبهم است و بعدا شرایط عوض میشود.
پندار مبهم ß کردار = چرخه مبهم
این چرخه مبهم، اگر تکرار شود، بعدا به چرخه شرّ وصل خواهد شد و عضوی از آن خواهد شد. بعضی افراد که خالکوبی میکنند، بخاطر حس کردن درد اینکار را انجام میدهند، زیرا حس کردن درد به آنها قدرت میدهد. حتی گاهی اوقات بعضی افراد به همان دلایلی که افراد خالکوبی می کنند به خود آسیب می رسانند: این نوع تحمل درد به آنها کمک می کند تا احساس قدرت موقتی کنند. شیطان به این طریق خیلی ساده، افراد را دچار غرور و تکبر میکند. این نوع پندار ، یک پندار مبهم است. پندار مبهم یک روش غلط برای کسب اعتماد به نفس است.
گاهی در جنگها و جدالها یکی شروع به خودزنی میکند و یا لاف زنی میکند و یا یک خراش به خودش میزند تا از او خون خارج شود؛ تا که قدرت و جراتش مثلا بیشتر شود. البته این فقط یک حس مبهم است که افراد پیدا میکنند و گرنه در اصل قدرت و جراتش بیشتر نمیشود. حتی مظلوم نمایی هم برای دادن حس قدرت و اعتماد به نفس به خود است. البته توجه کنید که همه اینها، فقط یک حس و باد الکی هستند و افراد به هیچ عنوان اعتماد به نفس پیدا نمی کنند. در واقع آنها اعتماد به یک موجود بیگانه پیدا میکنند و به همین دلیل این حس برای آنها مبهم است. این موجود بیگانه یک جن است که آنها را وارد این حس مبهم کرده است و یا در بردن به این حس، دست داشته است. در جنگ بدر، شیطان مشرکین را باد کرد و آنها براساس این حس مبهم جلو آمدند؛ ولی در وسط کار، خدا فرشتگان را برای کمک مومنان فرستاد و در نتیجه شیطان فرار کرد و به محض فرار شیطان؛ مشرکین باد غرور و اعتمادشان خالی شد و شکست خوردند. در اینجا مشخص شد که حس غرور و اعتمادی که در آن لحظه به مشرکان دست داده بود، از خودشان نبوده است و بلکه از یک موجود بیگانه بوده است.
وَإِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّی جَارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَى عَقِبَیْهِ وَقَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ ﴿۴۸﴾
و [یاد کن] هنگامى را که شیطان اعمال آنان را برایشان بیاراست و گفت امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نخواهد شد و من پناه شما هستم پس هنگامى که دو گروه یکدیگر را دیدند [شیطان] به عقب برگشت و گفت من از شما بیزارم من چیزى را مى بینم که شما نمى بینید من از خدا بیمناکم و خدا سخت کیفر است (۴۸)
گاهی افراد تا نصفه های شب نمی خوابند و فیلم نگاه میکنند. حتی بعضی بچه ها دوست دارند که تا ساعت یک و دو نیمه شب نخوابند؛ زیرا آنها یک حس مبهمی پیدا میکنند و دوست دارند که این حس مبهم ادامه پیدا کند و مبهم بودن منشاء این حس، آنان را جذب میکند و آنان نمی خواهند که این حس قطع شود. البته بعضی مواقع این حسها، عاقبت به خیر نخواهد شد و کودک صحیح تربیت نخواهد شد.
قمارخانه ها و سایتهای قمار این قاعده روانی را خوب بلدند و آنها کاملا طبق این قاعده عمل میکنند. قمارکننده ها به شانس و قرعه و احساسهای مبهم روی می آورند. دلیل موفقیت صاحبان قمارخانه هم سوء استفاده از همین احساس مبهم است. وقتی مردم قمار می کنند، معمولاً یک حسی پیدا میکنند که این حس آنها را متقاعد میکند که در قمار شرکت کنند تا بیشتر از آنچه که با آن شروع کرده بودند، برنده شوند. آنها در موقع قمار، بدست آوردن پول را هدف اصلی خود قرار میدهند. اینکه این پول را چکار کنند، برای آنها حس مبهمی است و به همین خاطر دوباره و دوباره در قمار شرکت میکنند. قمار می تواند به تعدادی از مشکلات مانند بدهی، اعتیاد و حتی جرم منجر شود. به این طریق حسهای مبهم، میتواند در نهایت افراد را مجرم سازد و افراد را دچار کردار بد کند.
موجودات دیگر تنها در صورت وقوع یک خطر و حادثه واقعی دچار حس استرس و ترس و اضطراب میشوند. اما بیشتر حسها و استرسها و ترسها و ناراحتی هایی که انسان بر خود تحمیل میکند، غیر واقعی است و بیشترش الکی است و فقط احساسات و توهماتی است از یک منبع ناشناخته و بیگانه (اجنه و شیاطین).
انسانها در تمام این روشها تلاش دارند که زندگیشان را بدون دخالت دادن خدا اداره کنند. استفاده از این حسهای مبهم، نشانگر این واقعیت است. تلاش برای اداره زندگی بدون خدا ، ما را یاد فریب خوردن آدم و حوا بوسیله شیطان می اندازد. شیطان با این حیله آدم و حوا را از بهشت بیرون کرد که به ملائکه تبدیل شوند. تبدیل شدن به یک موجود دیگر از خصوصیات بشر است. بشر هیچوقت در موقعیت کنونی خویش راضی نیست. یک فقیر و یک ثروتمند هیچوقت به آنچه که دارند راضی نیستند. فقیر آرزو دارد که ثروتمند شود و ثروتمند آرزو دارد محیطی آرام داشته باشد و خوشبخت شود ولی هیچی نداشته باشد! تلاش برای این نوع جابجایی ها همان تغییر در خلقت خدادادی است. بشر باید به نقشی که خدا او را در آن آفریده راضی باشد و در آن نقش درست عمل کند و وقتش را تلف نکند. اما شیطان وعده مال اندوزی و امکانات ساده همان بهشت (که ما را در آنجا فریفت و باعث تبعید شدن انسانها شد ) را به مردم میدهد تا آنان را گمراه کند.
انسانها دنبال حسهای واقعی متعلق به خود نیستند و بلکه دنبال حسهای مبهم با منشاء بیگانه هستند. اگر کسی یک باغ داشته باشد، بیشتر از حس مالکیت باغ لذت می برد. اما خدا به ما میگوید که به حس مالکیت زیاد اهمیت ندهید و زندگی دنیا تمام شدنی است و به این طریق انسان را از رفتن در این حسها و غرق شدن در آنها بر حذر میدارد. انسان بیشتر دنبال مالکیت و قدرت و شهرت است تا استفاده صحیح از امکانات در دسترس خود. بشر بیشتر دنبال اقناع حسهای القائی از طرف شیاطین است. بجای استفاده صحیح از منابع زمین و توزیع عادلانه آن، دنبال ارضای حس مالکیت و تصاحب بیشتر منابع آن است. بجای حفاظت از جانداران زمین از آنان استفاده ابزاری میکند و آنان را در قفس میکند و حس خودخواهی خود را ارضا میکند. انسانها باید توجه کنند که هر کاری انجام میدهند، برای ارضای چه حسی است؟ آیا برای ارضای حس شهوت، حسودی، طمع، تنبلی، چشم و هم چشمی، مالکیت و سایر حسهای شیطانی است؟ یا برای این است که چرخه ی نیک خود را محکمتر کنند.
گاهی بعضی عرفانهای کاذب ، به پیروان خود یاد میدهند که پشت سر هم جملات مثلا "من به خواسته ام میرسم؛ من موفق میشوم؛ من خوشبخت میشوم" را تکرار کنند. واقعا چطوری آدمی میتواند با تکرار پشت سر هم این جملات ، به موفقیت برسد؛ در حالی که به قول قرآن، ما حتی نمی دانیم فردا چه به سرمان خواهد آمد و حتی نمیدانیم که فردا چکار می کنیم (لَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا ).
لَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا ﴿۲۳﴾
و زنهار در مورد چیزى مگوى که من آن را فردا انجام خواهم داد (۲۳)
إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا ﴿۲۴﴾
مگر آنکه خدا بخواهد و چون فراموش کردى پروردگارت را یاد کن و بگو امید که پروردگارم مرا به راهى که نزدیکتر از این به صواب است هدایت کند (۲۴)
این نوع عرفانها با زیرکی تمام میخواهند که نقش خدا را در زندگی ها حذف و یا کم رنگ کنند و تکبر و غرور را در میان انسانها رواج می دهند و جالب است که اسم آن را ذهن مثبت و روانشناسی گذاشته اند. تکرار جملاتی مثل "من موفق میشوم؛ من موفق میشوم؛ من موفق میشوم" خودش نوعی وِرد و جادوست. تکرار جملات و کلمات غیر واقعی ، پندار آدمیان را از چرخه ی نیک خارج میکند و آن را در اختیار شیاطین می گذارد. این جمله هر چند که از نظر ساختاری درست است، ولی بیفایده است زیرا این نوع گفتار، هیچوقت به پندار نیک تبدیل نخواهد شد. دلیلش هم غیرواقعی بودن آن است. زیرا برای هر گونه موفقیتی، کردار لازم است. شیطان با زیرکی تمام، کردار را از این چرخه حذف میکند. شیطان گفتارها را به وِرد تبدیل میکند. دلیل آن هم این است که در صورت تبدیل گفتار نیک به وِرد، خودبخود چرخه نیک متوقف شده و پندار در اختیار شیطان قرار می گیرد. بنابراین حذف یکی از آیتمهای چرخه ی نیک، خودبخود کار را خراب میکند. اگر گفتار بدون پندار و تفکر باشد، یا اگر گفتار بدون کردار باشد؛ چرخه ی نیک معیوب خواهد شد. چرخه معیوب، دیگر چرخه نیک نیست و یک نوع جادوست. شیطان بجای شعار؛
(پندار نیک - کردار نیک – گفتار نیک - گفتار صبر)
شعار
(خیالات- کار بیهوده – گفتار وِرد و تکرار کلمات- عجله)
را ترویج میدهد.
حتی بعضی جادوگران، برای جادوگری از تکرار بعضی کلمات بی معنی استفاده می کنند و به این طریق خود را در اختیار جن همزادشان قرار میدهند و البته خودشان خیال میکنند، جن را فراخوانی کرده اند. جن بدون در اختیار گرفتن پندار انسان و سوار شدن بر آن، هیچوقت قابل فراخوانی نیست؛ زیرا این تنها راه ارتباط مستقیم است. دقیقا به همین دلیل است که ارتباط با اجنه و فراخوانی آنان بسیار مضرّ است. احضار ارواح همان احضار اجنه است و گرنه ارواح مردگان هیچوقت قابل فراخوانی نیستند.
خدا توصیه می فرماید که در حالت سکاری و مستی، نماز بجا نیاورید تا پندارتان از کنترل خارج نشود؛ زیرا نماز در آنحالت فقط تکرار یک سری کلمات (بدون توجه به معنا) است و عملا نماز به یک وِرد تبدیل میشود. پیش بعضی دعانویسها که میروید و مشکل خود را مطرح میکنید، مثلا به شما خواهند گفت که این معجون را در آب بریزید و چهار قُل را سی مرتبه روی معجون بخوانید و بعد بخورید، تا مشکل شما حل شود و طلسم شکسته شود. اولا این دستور خودش یک نوع وِرد و طلسم است. زیرا همه چیزش مبهم اندر مبهم است. این دستورات دعانویس، خودش القای حس مبهم به قربانی است. مهمترین نکته این است که در این نوع عرفان، تفکر و تعقل باید کنار زده شود تا بتوان این روش حل را برای شکستن طلسم قبول کرد. زیرا در هر نوع تصمیم گیریی، تفکر و احساس هر دو باید باشند تا بتوان تصمیم درست را گرفت. وقتی تفکر و تعقل نباشد و به یک سری تکرار دل بسته شود، یعنی پندار خود را در اختیار جن همزاد قرار داده ای و به این طریق همزاد جنی شما، فرمانده پندار شما میشود و انواع تفکرات و توهمات و کابوسها برای شما پیش میاید. بعضی ها که پیش دعانویسها رفته اند، بعد از آن دچار این چنین مشکلاتی شده اند.
در عرفانهای شرقی هم یک کلمه خاصی را مدام تکرار میکنند و خودشان آن را مانترا می نامند. کسانی که این جملات و کلمات را تکرار میکنند، حتی ممکن است که معنای آن را هم نفهمند. تکرار جملات و کلمات بی معنی که تفکر و تعقل در آن نیست، مثل یک ماده مخدر است و باعث ترشح هورمونهای خاصی در بدن انسان میشود، که تعادل بدنی انسان را به هم می ریزد. افراد کم کم به این عدم تعادل هورمونی معتاد میشوند. تقلید هم یک نوع تکرار است. به همین خاطر تقلید در دین خیلی خطرناک است و هر کسی باید خودش دین را بپذیرد با عقل و احساس هر دو.
یا اینکه افراد هر روز سایتهای خاصی را بدون هدف سر میزنند، تا سوژه لذتی پیدا کنند. بعضی جوانان بعد از بیدار شدن از خواب، چند ساعت تمام بی هدف مشغول ویوی کانالهای مختلف میشوند و این نوع تکرار هم خیلی اشتباه است. اگر افراد مطالعه میکنند و یا چیزی میخواهند یاد بگیرند، این حسابش جداست و تکرار بیهوده نیست. این نوع تکرار هم نوعی جادوست. حتی خدای مهربان نماز تکراری را قبول ندارد، هر نماز ما باید نسبت به نماز قبلی پیشرفت کرده باشد و فرق کرده باشد. نماز یک عبادت است و نه یک عادت. عبادت و عادت فقط در یک حرف (ب) فرق دارند. تشخیص تکراری بودن خیلی از عبادات ما، نیاز به دقت بیشتری دارد.
دستورات یک دعانویس پندار نیک آدمیان را در مورد خدا و نظام رحمانی، از بین میبرد. زیرا این دستور دعانویس، هم کردار بی معنایی است و هم گفتارش مبتنی بر تکرار وِرد گونه است و عملا افراد را از چرخه نیک به بیرون پرت میکند. به همین خاطر افراد بعد از بکارگیری این دستورات بی معنی، احساس سنگینی میکنند و طلسم واقعی اتفاق می افتد و در تله می افتند. دلیل آن خیلی ساده است؛ افراد بدون آنکه متوجه شوند، از چرخه ی نیک خارج شده اند. گفتار وِرد گونه، گفتار نیک نیست و بنابراین چرخه ی نیک را قطع میکند. هر آیتمی که چرخه ی نیک را قطع کند، یک نوع جادوست.
چرخه ی نیک
پندار نیک ß کردار نیک ß گفتار نیکß گفتار صبرß پندار نیکß...
بنابراین گفتار وِردگونه، کردار ریا، پندار مبهم، خرافات و عجله همگی چرخه ی نیک را قطع میکنند و به عنوان یک جادو تلقی میشوند. خرافاتی که از بچگی به ما به ارث میرسد، پندار ما را تحت تاثیر قرار میدهد و خیلی از مواقع باعث قطع چرخه ی نیک خواهد شد. به همین خاطر خدای مهربان، دستور میفرماید که نماز را در حالت مستی و مدیتیشن اقامه نکنید؛ زیرا نماز در این حالتها یک وِرد است و به جادو تبدیل میشود و بسیار خطرناک است.
کارهایی که دراویش و فرقه های صوفیه در تکرار کلمات انجام میدهند، پندار آنها را خراب میکند. زیرا پندار آنان به یک سری کلمات بی معنی و وِرد گونه عادت میکند و در نتیجه هر گونه کلمات بی معنی و وِردی میتواند به آنها لذت بخشد و در نتیجه با هر گونه کلمات بی معنی و وِردی، براحتی جادو میشوند و براحتی تحت تاثیر قرار می گیرند. کسانی که آهنگ گوش میکنند و یک آهنگ خاصی را مکررا تکرار میکنند و گوش میدهند، به این تکرار بی معنی معتاد شده اند. شاید کسی بگوید که تکرار این کلمات بی معنی چه ضرری دارد؟ ضررش این است که وقتی یک تکرار بی معنی به شما لذت بدهد و روی شما تاثیر گذار باشد، همه تکرارهای دیگر هم بر شما تاثیر بخش خواهد شد. در هندوستان به گاوها احترام می گذارند و آنان را تقدیس میکنند. این کار، یک کار بسیار بیهوده و مضرّ است. یکی از نتایج این تقدیس این است که گاوها هر جا که بخواهند ادرار میکنند. خیابانها و کوچه ها پر است از بوی ادرار گاو. مردم هندوستان در خیابانها بدون هیچ گونه دلیلی، پشت ماشینهایشان بوق ممتد میزنند. زیرا کسی که آن همه بوی ادرار گاو برایش مهم نباشد، آلودگی صوتی هم برایش مهم نخواهد بود.
یکی از راههای تلقین ذهنی شیاطین که از آن طریق انسانها را کنترل میکنند، همین تکرارهاست. زیرا در تکرارها، هم تفکر و عقل پوشانده خواهد شد و هم احساس از حالت تعادل خارج خواهد شد. به همین خاطر است که در این تکرارها، پندار آدمیان در امان نیست و انحراف قطعی است. وقتی پندار در امان نباشد، و نیروهای بیگانه در آن سرک بکشند، در تاریکی شب، تنه درخت را بصورت شکل یک انسان تصور میکنی. ترس از تاریکی بخاطر پندارهای غلطی است که مردم در مورد محیط زیست خویش دارند. کسی که پندار خود را با خرافات پر کرده باشد، قطعا تصورات درستی هم از وقایع و محیط زیست خویش ندارد.
بعضی مردم ذکرها و دعاهای خاصی به زبان عربی را که به آنها رسیده است، بدون اینکه معنایش را درک کنند و توجه کنند، تکرار میکنند. مردم اغلب در دعاها به اصطلاحات عربی میچسبند بدون اینکه معانی آنها را به زبان مادری خود و یا زبان قابل فهم برای خود بیان کنند. به این طریق در این تکرارها، خیلی از معانی کلمات گم میشود. در حالی که دعا به درگاه خدا باید آگاهانه و به حالت تضرع و خاشعانه باشد و گرنه یک تکرار بیهوده است. خدای مهربان، در قرآن، خود را با صفات زیادی معرفی فرموده است و هر کدام از این صفات، معنای خاصی را با خود حمل میکنند. این صفات خدا در قرآن باید ترجمه شوند تا ماهیت خدا را به مخاطبان زبانهای دیگر معرفی کند. خدا عمدا از صفات مختلف علیم بصیر سمیع حکیم رحمان رحیم جبار متکبر و ... استفاده میفرماید تا خود را به زبان ساده به مردم معرفی کند. حفظ این اسامی عربی بدون فهم معنا، مردم را از شناخت آن باریتعالی محروم میکند. شناخت این صفات مختلف در دنیایی که خدایان متعددی در آن پرستش می شوند، حیاتی است. وقتی فقط خدا را الله بخوانیم و او را رحمان، رحیم، جبار، متکبر، علیم، سمیع نخوانیم؛ دیگر مزیت خدا بر خدایان تقلبی مشخص نیست و به این خاطر است که افراد با جرات تمام، از خدایان دیگر و یا بی خدایی صحبت میکنند و قدرت خدا را زیر سوال می برند. اگر اسماء خدا فقط آواهای بی معنی بود، یک اسم کافی بود. تنوع نامها و صفات خدا، ما را به شناخت خدا از وجوه مختلف دعوت میکند. کسی که از وجوه مختلف خدا را بشناسد، دیگر بسادگی محبت خدا از دلش بیرون نمیرود و جذب عرفانهای کاذب نمیشود. مثلا مسیحیت منحرف، بیشتر روی صفت رحم خدا زوم میکنند و خود را از خیلی صفات دیگر محروم کرده اند؛ به همین خاطر با جرات تمام، مسیح را جای خدا قرار داده اند و به شدت جذب عرفانهای شرقی و نوظهور شده اند. هر آنچه که از عرفانهای شرقی وارد کشورهای مسیحی شده است، همگی توسط آنها پذیرفته شده است. قرآن خیلی زیاد، از خواننده اش میخواهد که در آیاتش تفکر و تعمق کند، بفهمد، تدبر کند، و به آیات آن توجه کند، کسی که فقط قرآن را قرائت میکند و عربی هم نمیداند؛ چطور میتواند این دستور مهم قرآنی را اجرا کند. این نوع قرآن خواندن فقط در سطح قول است و نه در سطح پندار و کردار. سخنی که آدمی معنی آن را نداند، نمیتوان آن را به کردار و پندار نیک تبدیل کرد.
وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿۱۷۱﴾
و مثل [دعوت کننده] کافران چون مثل کسى است که حیوانى را که جز صدا و ندایى [مبهم چیزى] نمى شنود بانگ مى زند [آرى] کرند لالند کورند [و] درنمى یابند (۱۷۱)
دعا و خواسته فقط قول نیست، بلکه باید از پندار برخیزد. دعاهایی که به زبان عربی و یا هر زبان دیگری است، مردم بدون توجه به معنای آن فقط تکرار میکنند و این دعا فقط در سطح گفتار است. دعا باید در سطح پندار و کردار و گفتار هر سه سطح باشد. وقتی مدیتیشن از شرق بین مسلمانان رواج پیدا کرد، مردم روشهای مدیتیشن را با اعمال جامعه خود مقایسه کردند، وقتی دیدند در هر دو، تکرار کلمات بی معنا وجود دارد، دیگر آنها فرقی بین مدیتیشن و دین نمی گذارند و گرایش به مدیتیشن در جامعه بوجود میاید. زیرا وقتی می بینند که مردم دعاها را بدون آن که معنایش را بفهمند، فقط تکرار میکنند؛ همان تکرار را در مدیتیشن اجرا میکنند و اینها هر دو یک نوع مانترا است. آنها فقط پوستین عوض میکنند. به همین خاطر بعضی مذهبی های ناآگاه نماز را با یوگا مقایسه میکنند. در حالی که این دو ضد همدیگرند. وقتی آدمی بین دو چیز متضاد، فرقی قائل نشود، یعنی آن دو از نظر او یک سیستم مبتنی بر تکرار هستند و بس. تکرار کلمات بی معنا، چه در قالب دین و چه در قالب مدیتیشن، همگی یک فلسفه است. اگر دیدید که یکی بدون مطالعه و چشم بسته رفت سراغ مدیتیشن؛ قطعا بدانید که او در دین قبلیش هم، دچار تکرار کلمات بی معنا بوده است. او در دین قبلیش با تمام صفات خدا آشنا نبوده است و به همین خاطر جذب خدایان دروغین میشود.
وقتی از خدا چیزی میخواهید، باید این خواسته از پندار نیک شما برخیزد و بعد در همان راستا عمل کنید و در نهایت به سطح قول برسد و گفته شود. درخواستها و دعاها باید فقط به درگاه خدای متعال باشد و نباید از هیچ پیامبر و شخص صالح مرده ای درخواست کمک کنید. مخاطب قرار ندادن خدا در دعاها، نوعی تکبر و غرور است. دعایی که مستقیم برای خدا باشد؛ خدای مهربان حتما جواب خواهد داد و این را خود خدای متعال وعده فرموده است و خدا هیچوقت خلاف وعده اش عمل نمی کند.
وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ ﴿۶۰﴾
و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم در حقیقت کسانى که از پرستش من کبر مى ورزند به زودى خوار در دوزخ درمى آیند (۶۰)
در بعضی طریقتها، شیخ طریقت به فرد یک واژه میدهد و به او می گوید که این اسم اعظم است و فقط به تو می دهم؛ بنابراین مراقب باشید که آن را با کس دیگری مطرح نکنید!
این اسمی هم که شیخ طریقت به افراد میدهد، یک اسم بی معناست و خیلی واضح و مشخص است که اسم یک شیطان است و فرد با تکرار آن، عملا آن شیطان را پرستش میکند. و گرنه خدا چرا باید یک اسم مخصوص داشته باشد، که کسی آنرا بلد نباشد. اسم اعظمی که بعضی طریقتها مطرح میکنند، خودش یک نوع مانترا و جادوست. اسم اعظم خودش نوعی جادوست برای قطع کردن چرخه ی نیک.
رفتن از چرخه نیک به چرخه شرّ ، سخت است و حتی بعضی افراد، در حالت عادی نمی توانند وارد فاز بعضی گناهان شوند. شیطان برای حل این مشکل، افراد را به مستی، وِردهای بی معنی، دعانویسی، آهنگهای آلفایی و تکرارهای بی معنا دعوت میکند و افراد در این حالات راحتتر دچار گناه میشوند. زیرا در این حالت چرخه ی نیک متوقف است. در حین توقف چرخه ی نیک، میتوان افراد را براحتی به سمت گناه برد.
اما همینکه افراد وارد چرخه شرّ شوند، عذاب وجدان و سنگینی خاصی را بر خود حس میکنند. آنان برای حل این سنگینی در چرخه شرّ باید باز هم دچار گناهان دیگری شوند. مثل این است که برای پوشاندن یک دروغ، مجبور شوید که دروغهای دیگری هم ببافید. در این حالت افراد دچار دو قطبی میشوند و برای زندگی در دنیای واقعی ناتوان میشوند و دچار از هم گسیختگی روان میشوند و ممکن است که دچار بیماریهای سخت روانی شوند. اکثر کسانی که قتل و جنایات وحشتناک انجام داده اند، اقرار می کنند که در حین انجام جنایت و گناه، کنترل خویش را در دست نداشته اند و عواقب انجام گناه برایشان اصلا مهم نبوده است و در آن لحظه آن را کار درستی می دانسته اند. زیرا در آن لحظه، کنترل پندارشان دست خودشان نیست و نیروهای بیگانه (شیاطین)، انجام قتل را درست جلوه میدهند. به همین خاطر است که هر گونه اقدام و فعالیتی که باعث شود انسانها کنترل پندارشان را از دست دهند، بسیار خطرناک است و عواقب جدی برای انسان دارد. قتلی که در این حالت انجام شود، به نام انسان تمام میشود. انسان در این دنیا نمیتواند قرین جنّی خود را مقصر اعلام کند. البته در روز حساب و کتاب ، انسانها قرینهای خود را مقصر اعلام میکنند ولی بیفایده است.
حَتَّى إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ ﴿۳۸﴾
تا آنگاه که او [با دمسازش] به حضور ما آید [خطاب به شیطان] گوید اى کاش میان من و تو فاصله خاور و باختر بود که چه بد دمسازى هستى (۳۸)
وَلَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ ﴿۳۹﴾
و امروز هرگز [پشیمانى] براى شما سود نمى بخشد چون ستم کردید در حقیقت شما در عذاب مشترک خواهید بود (۳۹)
بعضی افراد می گویند که لذت کارهای ممنوعه از لذتهای حلال بیشتر است. این یکی از نشانه های فاسد شدن پندار است. فقط یک فرد معتاد بر این باور است که لذت مواد مخدر از لذت غذا بیشتر است. فقط یک فرد مشروبی بر این باور است که لذت نوشیدن مشروب الکلی از لذت نوشیدنیهای دیگر بیشتر است. زیرا این افراد پندارشان فاسد شده است و قضایا را درست نمی فهمند. بعضی افراد با آنکه سنی از آنها گذشته است، ولی به درک و نتیجه درستی از وقایع دنیا نمیرسند. اینها نشانه پندار فاسد است. پندار فاسد، مثل بدنی است که ویروس در آن است. این ویروس، بدن را ضعیف میکند و ممکن است آن را از پای در آورد. پندارهای فاسد هم روان آدمی را مریض میکنند و در نهایت کردار و گفتار را هم تحت تاثیر قرار خواهند داد.
اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت هشتاد و نه)
عرفانهای قدیم و نوظهور (بخش یک)
در همه اعصار و دوره ها افراد زیادی بوده و هستند که از فرصتهایی که خدا به آنها میدهد، استفاده نمی کنند؛ در آن صورت در پی بازگرداندن آن فرصتها بصورت میانبر هستند و در نتیجه به دنبال یک عرفان و بینش و یا یک جادو می گردند تا آنها را به یک راه میانبر (در واقع بیراهه) راهنمایی کند تا معنویت و معصومیت از دست رفته را به آنها برگرداند. اما در این راههای میانبر، خطرات زیادی در کمین است و همیشه چند اصل از اصول دین خدا ، نادیده گرفته میشوند. اکنون عرفانهای نوظهور زیادی یافت شده اند که البته در ظاهر نوظهور نامیده میشوند ولی اگر بیشتر دقت کنیم، عمری به درازای تاریخ دارند. از جمله عرفان حلقه، عرفان حافظ، عرفان مولوی، عرفان وحدت وجود، عرفان گوساله پرستی، عرفان تقدیس گاو و هزاران عرفان دیگر. این عرفانها معنویتهایی منحرف و ناقص به پیروان خویش میدهند و آنان را در دام شیطان می اندازند. علت گرایش انسانها به این عرفانها، ثابت میکند که انسانها مثل غذا، به معنویت و دین نیاز دارند. بنیانگزاران این عرفانها برای جذب ، ابتدا وعده هایی را به افراد میدهند از جمله:
1- رسیدن به قدرتهای خدایی
2- کن فیکون کردن
3- قدرت شفا دادن
4- تغییر سرنوشت خود و دیگران
5- نفوذ در زندگی دیگران و تسلط بر آنها
6- کارهای خارق العاده و کرامت انجام دادن
7- عمر دراز داشتن
8- به بخت خود رسیدن و بخت گشایی
9- پیش بینی آینده
10- به احساس نشئگی رسیدن
11- رسیدن به لذات جنسی بدون ازدواج
و ...
در این عرفانها، هدف از زندگی، مبدا و علت و چرایی بودن ما در این دنیا، زیاد مطرح نمیشود. مثلا برای کم رنگ کردن بهشت و جهنم و روز عدالت و داوری، تناسخ را مطرح میکنند؛ یا اینکه نسبت به شیطان حسن ظن دارند ولی در عوض نسبت به خدا شک و گمان بد دارند. اگر اشعار و نوشته های ابن عربی و حلاج و شمس و مولوی و سایرین را مطالعه کرده باشید متوجه خواهید شد که در بیشتر اشعارشان، شیطان را مظلوم نشان میدهند. آنان مبدا و علت و چرایی آمدن ما به این دنیا را منحرف میکنند و شیطان را به عنوان موجودی مظلوم و محکوم به بازی در نقش بد به نمایش می گذارند. این فرقه ها تعدادشان مشخص نیست، بلکه به تعداد آدمهای بی دین و یا متدین منحرف، فرقه وجود دارد. مثلا به شعر زیر توجه کنید که گوینده آن بخاطر جهل خودش، میخواهد ماجرای آمدن ما به این دنیا را منحرف کند.
این چه بهشتی است در آن خوردن گندم خطاست
این چه جهانی است که نوشیدن می نارواست
آی رفیق این ره انصاف نیست
این جفاست...
یا یکی دیگر میگوید :
برای بالاتر از خدا بودن باید شیطان را بخشید، زیرا آنکه بخشنده ترین است کاری جز بخشیدن ندارد.
این طرز تفکرها همگی از یک منبع، نشات می گیرد و آن هم شیطان است. حتی شیطان در شعر دومی ، باز هم به انسانها دروغ گفته است، زیرا شیطان اصلا قصدش بازگشت و بخشیده شدن نیست. باز کردن چاکراها، از طریق شعر، آهنگهای آلفایی، فیلم های توهمی و یا هر نوع مدیتیشن دیگر، چنین جملاتی را در ذهن افراد عادی جلوه میدهد و بطرز موذیانه ای، نسبت به شیطان پندار نیک ایجاد میکند. در این عرفانها، پندارها مربوط به پندار دنیای اجنه است و از طریق این عرفانها، فلسفه های دنیای اجنه مطرح میشود و بینش آنان نسبت به دنیا مطرح میشود.
یکی دیگر از خصوصیات این فرقه ها، این است که مرزی بین شیاطین و ملائکه، کتاب خدا و کتاب غیر خدا، قائل نیستند و به این طریق پندار مناسبی در این زمینه ندارند. در حالی که خدای حکیم حتی پندار نیک را برای ما تعریف میکند. آیه قرآن می فرماید که پیامبر و سایر مومنان، به خدا و ملائکه و کتابهای آسمانی و رسولانش ایمان دارند و هیچ فرقی بین رسولانش نمی گذارند.
آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿۲۸۵﴾
پیامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ایمان آورده است، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آورده اند (و گفتند:) (میان هیچ یک از فرستادگانش فرق نمى گذاریم) و گفتند: (شنیدیم و گردن نهادیم، پروردگارا، آمرزش تو را (خواستاریم) و فرجام به سوى تو است.) (۲۸۵)
فرق گذاشتن بین رسولان، نوعی پندار نامناسب در ذهن افراد ایجاد میکند و یک گیت شیطانی برای افراد ایجاد میکند. به همین خاطر پیروان مذاهب در طول تاریخ، بجز تعداد کمی، رسولان بعدی را نپذیرفتند و علنا بین رسولان فرق قائل شدند و یکی از اصول ایمان را زیر پا گذاشتند و با فرق گذاشتن بین رسولان، پندار نیک خود را خراب کردند. تعداد دیگری از این فرقه ها، فرقی بین ملائکه و شیاطین قائل نیستند. اگر به ترکیب خدایان یونان باستان و هندوها ، دقت کنید؛ تعدادی از آنان شیطان بوده اند. مثلا شیوا خدای هندوها ، همان ابلیس بوده است که بطور جسمی وارد دنیای انسانها شد و فلسفه های یوگا، وحدت وجود، عشق، تناسخ و... را میان مردم جا انداخت.
یا خیلی از این فرقه ها، نوشته های رهبران حلقه های عرفان خود را در کنار کتاب آسمانی قرار میدهند. وحدت وجودی ها با زیرکی تمام، تعریف خدا را کم رنگ کردند و گفتند که خدا در هر چیزی هست و در هر چیزی میتوان خدا را دید و به این طریق استقلال و وحدانیت وجود را از تعریف خدا گرفتند. وحدت وجودی ها در اصل میخواهند بگویند که خدا در تمام موجودات جهان هست و به این طریق طبق نظر آنها میتوان نتیجه گرفت که موجودات جهان بوسیله خودشان آفریده شده اند و در نهایت هرکسی میتواند به مرحله خدایی برسد. هر چند افرادی بعدا پیدا شدند که سعی کردند این ایرادات را از وحدت وجود پاک کنند و ماست مالی کنند؛ اما قطعا و بدون هیچ شکی، وحدت وجود صوفیان و سایر عرفانها، همان یوگاست و ساخته پرداخته خود ابلیس است و با هیچ آبی پاک نمیشود. خدا ما را آفریده است که بنده او باشیم و به مرحله بندگی برسیم، نه اینکه به مرحله خدایی برسیم.
عرفان حلقه یکی از نمونه عرفانهایی است که همان ایده های کهن را جلدی نو بخشیده است و مطرح میکند. پیروان عرفان حلقه، هر بار که حلقه تشکیل میدهند، چاکراهایشان را باز میکنند و به این طریق وارد مدیتیشن میشوند و به این طریق افراد در این عرفان، خودشان را وارد محوطه خطر میکنند و بعد میگویند که در خطریم! و در نهایت کارهای احمقانه و گلخانه ای برای حفظ شدن از این حمله ها انجام میدهند و تعدادی از آنها در این محوطه، دچار آسیب روحی روانی هم میشوند. آسیب دیدن در حالت چاکراهای باز، یک اتفاق عادی است. وقتی چاکراها باز شوند، مرز معنوی و حتی گاهی فیزیکی میان انسانها و اجنه از بین میرود و در نتیجه انسانها در معرض آسیب قرار می گیرند. چیزی که انسانها را نسبت به این خطرات بی خیال میکند، این است که انسانها اجنه را با چشمان خویش نمی بینند و در نتیجه خطرات از جانب آنان را هم جدی نمی گیرند.
رعایت چرخه ی نیک (پندار نیک ß کردار نیک ß گفتار نیک) به خاطر حفظ این مرز است. بدون رعایت این چرخه، نمی توان مرز معنوی و فیزیکی بین خود و شیاطین را حفظ کرد. اما پیروان عرفان حلقه، خود را وارد این محوطه خطر میکنند و خود را وارد درگیری فیزیکی و مغناطیسی با اجنه میکنند و گرفتار میشوند. تقلید از سران عرفان حلقه، آنان را به این کارهای خطرناک تشویق میکند. مثل این است که یکی عمل جراحی کوچک کردن معده انجام میدهد و عملش موفقیت آمیز است و زنده از اتاق عمل بیرون میاید و احساس خوبی پیدا میکند. بعد افراد دیگر برای تجربه کردن این حس موفقیت، غذا زیاد میخورند تا چاق شوند و مجبور شوند، عمل کوچک کردن معده انجام دهند و به این طریق به همان حس موفقیت مورد نظر برسند. بازکردن چاکرا و مدیتیشن، پندار انسان را در معرض خطر قرار میدهد و اجنه و شیاطین به ذهن انسانها دسترسی مستقیم خواهند داشت و از آن به بعد، چرخه نیک متوقف خواهد شد و افراد در معرض خطر خواهند بود. وقتی شیاطین در پندار انسانها دخالت کنند، چوب لای چرخه نیک می اندازند و شک و شبهه های زیادی را در پندار افراد تزریق میکنند. همانطور که کسانی که شعرخوانی میکنند، دچار حیرانی و سرگردانی میشوند. این وقایع، زندگی و خواب و ارتباطات افراد را تحت تاثیر قرار میدهد و آنها برای خود یک دردسر بزرگ درست میکنند و بعد کار و زندگیشان میشود نجات یافتن از دست این دردسر خودساخته. پیروان این عرفان و عرفانهای مشابه، خود را به محوطه خطر وارد میکنند؛ اما مشکل اینجاست که آنها به خیال خود فکر میکنند به شعور کیهانی (ملائکه) متصل شده اند و دارند شفا می گیرند و یا شفا میدهند. پیروان این عرفان ها برای خود دشمن سازی میکنند و البته دشمن سازی آنها بخاطر این است که آنها پندار خویش را در معرض اجنه و شیاطین قرار میدهند و ترسها و کابوسهای شبانه که دچارش میشوند، به این علت است.
مثلا افراد دسته جمعی هر کدام در خانه خویش در ساعت مشخصی مدیتیشن میکنند و چاکراهایشان را باز میکنند و همگی به نوعی یک حلقه عرفانی تشکیل میدهند و برای هدف مشخصی، به شعور کیهانی وصل میشوند تا مثلا یک بیمار را شفا دهند. آنها نمی دانند که چاکرا باز کردن و مدیتیشن ، افراد را به شیاطین و اجنه وصل میکند. افراد با نیت شفا گرفتن از کائنات، وارد حلقه میشوند ولی گیر شیاطین می افتند.
در بعضی از عرفانهای دیگر، بعضی مادیات به عنوان نماد برگزیده میشود مثل نوع انگشتر، نوع خالکوبی، طریقه ریش گذاشتن و یا نوع ریش نگذاشتن و موادها و نمادهایی برای چشم زخم و دعانویسی. بعضی از افراد در این عرفانها، با داشتن یک جن که در واقع خود این فرد، در خدمت جن می باشد؛ ولی خودشان اشتباهی فکر میکنند که جن در اختیار آنهاست؛ اما در واقع او در اختیار جن است. به مردم وعده میدهند که مشکلات مالی، روحی، ازدواج، کمبود رزق و روزی، زیاد شدن ثروت، جلب محبت شوهر، چشم زخم، جلوگیری از طلاق، بازکردن بخت و ... را حل میکنند. به افراد انواع بخورها و داروهای عجیب و غریب میدهند. کسانی پیش این عرفانهای سنتی و جدید میروند که فکر میکنند در زندگیشان قفل ایجاد شده است و طلسم شده اند و می خواهند به آنچه که در ذهن دارند برسند و این راههای میانبر (بیراهه) را انتخاب میکنند. بیراهه ها به جواب نمیرسد و بلکه آدمیان را به چرخه شرّ وصل میکند. اساسا هر گونه بیراهه ای، به چرخه شرّ وصل میشود. در نظام رحمانی میانبر وجود ندارد؛ زیرا عمل کردن طبق نظام رحمانی بهترین راه است و راه حل جایگزین دیگری ندارد. دعانویسها نمونه سنتی این نوع عرفانها هستند و عرفان حلقه و عرفان مولوی و عرفان حافظ و ... نمونه جدید آنها هستند ولی همگی یک ریشه دارند. حتی فالی که از کتابهای شعر گرفته میشود ، خودش یک نوع عرفان و دعانویسی است. یکی میگفت که پیش دعانویس سنتی رفته و او هم دعایی برایش نوشته است و داخل یک جعبه گذاشته است. بعد از آن، همیشه کابوس میدیده است و مشکلات روانی زیادی برایش پیش آمده است. دلیل آن کابوسها خیلی ساده است. دعانویس (خواسته و یا ناخواسته) فرد را وارد بازی جدیدی میکند و عاقبت این بازی ، وصل شدن به چرخه شرّ است. حتی خود دعانویس هم در این بازی گیر افتاده و به همین خاطر میخواهد دیگران را هم مبتلا کند.
حتی کسانی که شعر میخوانند و یا یک فیلم توهمی می بینند و در لذات و احساسات آن فرو میروند، دچار حس جدیدی میشوند که دوست دارند این تجربه را به دیگران منتقل کنند؛ به همین خاطر وقتی افراد یک فیلم احساسی می بینند، خیلی اصرار دارند که دیگران را به نگاه کردن آن وادار کنند زیرا نمی توانند نوع احساسی که در حین نگاه کردن فیلم داشته اند را بیان کنند و میخواهند که افراد دیگر را به آن دعوت کنند تا آنان هم چنین حسی را تجربه کنند. فردی که برایش دعا نوشته شده است، بعد از همراه کردن دعا با خود، مثل کسی است که یک بت با خودش حمل میکند. در واقع او با حمل کردن این نوشته ها، یک دکل با خودش حمل میکند و هر لحظه در دسترس شیاطین و اجنه است و حتی موقعیت جغرافیایی خود را به آنها داده است. مردم در حالی به این کارهای خطرناک رو می آورند که خدای مهربان ، بارها در کتاب آسمانیش از ما خواسته است که فقط او را بخوانیم و فقط او را به یاری بجوئیم (إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ). مشکلاتی که مردم برای حل آن پیش دعانویس میروند، حل آنها مربوط به لایه غیبی است و فقط خدا میتواند حلش کند. مراجعه به دعانویس یا عارفان حلقه دقیقا نقض این مساله است و بجای حل، گره در آن ایجاد میکند.
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿۱۸۶﴾
و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى کنم پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند (۱۸۶)
درخواست حل مشکلات از دعانویس و یا هر کس دیگری، به آن معناست که مردم امر خدا را استجابت نمی کنند و به او ایمان ندارند و به حضور خدای توانا در دنیای غیبی و دنیای غیر غیبی اطمینان ندارند. آنان هنوز پندار خویش را در مورد خدای رحمان و نظام رحمانی تصحیح نکرده اند. فکر میکنند که نظام رحمانی یک سری قلق و خلل و سوراخ دارد که میتوانند آن قلقها و سوراخها را با پارتی بازی و یا اجتماع چند نفری و حلقه تشکیل دادن و یا از طریق یک واسطه باز کنند. نظام رحمانی هیچ خلل و سوراخی ندارد و هیچ برگی از درخت بدون اجازه و اطلاع خدا نمی افتد. بنابراین چرا مشکلاتمان را پیش خدای عالمیان نبریم؟ پناه بردن مردم به عرفانهای حلقه و دعانویسی، بخاطر پندار نادرستی است که مردم در مورد خدا دارند؛ آنها هنوز پی به وجود خدا نبرده اند و نمی دانند که خدا چه قدرتهایی دارد و به خدا ایمان ندارند. متاسفانه مردم در این مورد هنوز به پندار درستی از خدا نرسیده اند و خدا را بسیار دور از خود میدانند. انسانها اگر پندارشان را در مورد خدا درست کنند و بعد طبق این پندار عمل کنند، تمام مشکلات حل خواهد شد و خدای رحمان برای آنها، محبت و رابطه ای در دلها قرار میدهد.
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا ﴿۹۶﴾
کسانى که ایمان آورده (پندار نیک) و کارهاى شایسته کرده اند (کردار نیک) به زودى [خداى] رحمان براى آنان محبتى [در دلها] قرار مى دهد (۹۶)
کسی که مثلا فرزند ندارد، مگر کسی غیر از خدا میتواند از نظام رحمانی برای او فرزند بگیرد! کدام پیامبر و کدام شخص نیکی ، تابحال از غیر خدا تقاضای فرزند کرده است؟ اگر افراد پندار نیک در مورد خدا داشته باشند و براساس آن، کردار نیک انجام دهند و این کردار نیک آنان باعث تولید گفتار نیک شود؛ در آن صورت آنان در نظام رحمانی فعالیت میکنند و خدا نیازشان را برآورده میکند و هر آنچه خودش صلاح بداند، نازل خواهد کرد.
کسانی که وارد عرفانهای کاذب میشوند، بعد از مدتی نمازها را ترک میکنند، زیرا نیازی به آن نمی بینند. آنان عاشق این حلقه ها میشوند. در حالی که خدا در قرآن خطاب به مومنان می فرماید که حتی در جنگ هم باید نماز خواند. وقتی یکی بمدت چند روز پشت سر هم غذا نمی خورد و حتی میگوید که نیازی به غذا ندارم؛ یعنی از یک جایی دیگر دارد تغذیه میشود. از یک جایی دیگر دارد چیزی بهش میرسد؛ بنابراین نیازی به غذا ندارد. تمام کسانی که نماز نمی خوانند و نیازی به آن ندارند، بدانند و آگاه باشند که وارد یک عرفان و بینش کاذب از زندگی شده اند و حتی شاید خود خبر نداشته باشند. حتی شاید آنها به هیچ فرقه ای که نامش ثبت شده است، تعلق نداشته باشند ولی مرز معنوی خود را از دست داده اند. خدای مهربان پندار نیک از ما میخواهد تا چنین مرز معنویی همیشه حفظ شود.
شیطان با انداختن افراد به این باتلاقها، میخواهد که افراد را از چرخه نیک خارج سازد و آنان را وارد چرخه شرّ کند. وقتی کسی وارد مدیتیشن شد، اساسا به منبع چرخه شرّ وصل میشود و از آن به بعد، کلا پندار نیک برایشان بی معنا و بی اهمیت است.
حفظ مرز معنوی برای هر انسانی ضروی است. هر انسانی یک همدم شیطانی دارد که نماینده ایده های شیطان است. همدم شیطانی ما تا محدوده مشخصی میتواند به ما نزدیک شود. او فقط زمانی میتواند به انسان نزدیک تر شود که پی ببرد پندارمان نیک نیست. انسانها پندار نیک همدیگر را متوجه نمی شوند، زیرا ما از باطن هم دیگر بی خبریم. اما همدم شیطانی ما از پندار نیک و یا بد ما خبر دارد. در صورتی که پندار ما نیک نباشد، همدم شیطانی ما بصورت دیو (شیطان جسمانی یا شیطان مغناطیسی) در محیط و وجود انسان نفوذ میکند. ما با پندار نیک خود، در دنیای پنهانی (محل زندگی اجنه و شیاطین) صحنه های خیر ایجاد می کنیم و شیاطین را از دخالت در زندگی انسانها و شورش و تکبر علیه خدای رحمان باز می داریم. انسانها باید با پندارهای نیک و دوری از پندارهای بد؛ مرز معنوی خود را با شیاطین مشخص کنند و همچنین با انجام کردار نیک و گفتار نیک، مرز معنوی خویش را با انسانها هم مشخص کنند تا نعمتهای زمینی را از دست ندهند و هبوط پیدا نکنند. انسانها باید از ارتباط با اجنه و شیاطین بطور جدی خودداری کنند. تنها راه اثرگزاری بر آنها، انتخاب پندار نیک و دوری از پندار بد در جریان زندگی است. هر روش دیگری به گمراهی ختم میشود. تمام عرفانهای کاذب هرکدام به روشهای متفاوت از پیروان خویش میخواهند که این قاعده رحمانی را دور بزنند. نزد خدا این حلقه ها و روشهای منحرف، کوچکترین ارزشی ندارد.
این نوع عرفانها، با این فرض عمل میکنند که آنان به شعور کیهانی (فرشتگان) وصل میشوند و اما خدای مهربان این دروغ بزرگ را در کتاب آسمانی قرآن آشکار کرده است. توجه کنید که این نوع عرفانها در هر زمانی بوده اند و قدمت آنها به اوائل تاریخ میرسد. خدای مهربان در قیامت ، فرشتگان را جمع کرده و از آنها می پرسد که آیا مردمی که ادعای ارتباط با کائنات و کیهان را داشتند، آیا با شما ارتباط برقرار می کردند؟ فرشتگاه در جواب می گویند که ای خدای مهربان؛ اینها دروغ می گویند و در عوض از اجنه درخواست کمک میکردند.
وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ أَهَؤُلَاءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ ﴿۴۰﴾
و [یاد کن] روزى را که همه آنان را محشور مى کند آنگاه به فرشتگان مى فرماید آیا اینها بودند که شما را مى پرستیدند (۴۰)
قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ ﴿۴۱﴾
مى گویند منزهى تو سرپرست ما تویى نه آنها، بلکه جنیان را مى پرستیدند بیشترشان به آنها اعتقاد داشتند (۴۱)
این دو آیه مهم، تمام ماجرا را شرح میدهد. وقتی مردم به یک ارتباط غیبی وارد میشوند، ولی نمیدانند که آن طرف ارتباط کیست. هر جا ندانی که آن طرف ارتباط کیست، یعنی شیاطین آنطرف ایستاده اند. اما این عرفانها، از آنجا که آنطرف ارتباط را نمی بینند، فکر میکنند، با فرشتگان در تماسند. آنها پندار غلطی در مورد کائنات دارند. تنها خداست که میتواند در هر ارتباطی، آن طرف ارتباط باشد. بنابراین وقتی بحث ارتباط با لایه غیبی پیش آید، تنها یک نفر برای ارتباط مجاز است و آن هم خدای عالمیان است و لاغیر. این همان شعار مهم لا اله الا الله است. هر کسی غیر از خدا در لایه غیبی خوانده شود، به یک الهه تبدیل شده است و این عمل شرک است و این کار به معنای الهه سازی است. حتی فرشتگان که در لایه غیبی هستند، نباید خوانده شوند و حتی اگر فرشتگان خوانده شوند و با فرض اینکه متوجه درخواست هم بشوند، جواب درخواست را نمی دهند؛ زیرا فرشتگان تحت امر آدمیان نیستند و بلکه تحت امر خدایند. این قسمت از آیه (قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنَا مِنْ دُونِهِمْ - فرشتگان مى گویند خدایا منزهى تو، سرپرست ما تویى نه آنها) به این معناست که فرشتگان تحت امر خدایند و نه تحت امر آدمیان. فرشتگان بدون امر خدا، دست به سیاه و سفید نمی زنند.
خیلی از مردم، این ملائکه ها را موکلان رحمانی می نامند و مردم در زمان قدیم، مثلا از موکل دریا، فرزند غرق شده شان را می خواستند. آنان بعد از مدتی موکل دریا را ایزد دریا و یا ایزد آب نامیدند و به این طریق آنان را یک الهه نامیدند. به این طریق مردم، به جای خدا از فرشتگان تقاضای کمک می کردند. تمام ماجرای بت پرستی های تاریخ به این طریق بوجود آمده است. تمام ایزدان یونانی و هندو، همگی نامهای فرشتگان و یا دیوها بوده اند. گاهی هم نام دیوها (فرشتگان رانده شده) به عنوان ایزد مطرح میشد؛ مثل شیوا در هندوستان.
خدای مهربان در آیه ای از قرآن می فرماید که هیچ گفتگوى محرمانه اى میان سه تن نیست مگر اینکه او چهارمین آنهاست و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست(مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ).
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِنْ ذَلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿۷﴾
آیا ندانسته اى که خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است مى داند هیچ گفتگوى محرمانه اى میان سه تن نیست مگر اینکه او چهارمین آنهاست و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست و نه کمتر از این [عدد] و نه بیشتر مگر اینکه هر کجا باشند او با آنهاست آنگاه روز قیامت آنان را به آنچه کرده اند آگاه خواهد گردانید زیرا خدا به هر چیزى داناست (۷)
در این آیه نکته مهمی وجود دارد . خدا در این آیه می فرماید که هیچ گفتگوى محرمانه اى میان سه تن نیست مگر اینکه خدا چهارمین آنهاست. ما وقتی آیه را می خوانیم، از خود می پرسیم که چرا خدا از عدد سه شروع کرده و چرا از عدد دو شروع نکرده و ممکن است که از خود سوال کنیم که چرا خدا نفرمود: هیچ گفتگوى محرمانه اى میان دو تن نیست مگر اینکه خدا سومین آنهاست. جواب این است که: گفتگوی محرمانه در نود و نه درصد موارد، بین دو نفر اصلا وجود ندارد، زیرا در 99 درصد نجواها و گفتگوهای محرمانه بین دو انسان، قطعا حداقل یک شیطان در این بین وجود دارد. به همین خاطر خدای مهربان نجوی را منع کرده است، مگر این که نجوی مربوط به نیکی و تقوا (تَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَى) باشد.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَى ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَیَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیَتِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاءُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ وَیَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْلَا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿۸﴾
آیا کسانى را که از نجوا منع شده بودند ندیدى که باز بدانچه از آن منع گردیده اند برمى گردند و با همدیگر به [منظور] گناه و تعدى و سرپیچى از پیامبر محرمانه گفتگو مى کنند و چون به نزد تو آیند تو را بدانچه خدا به آن [شیوه] سلام نگفته سلام مى دهند و در دلهاى خود مى گویند چرا به آنچه مى گوییم خدا ما را عذاب نمى کند جهنم براى آنان کافى است در آن درمى آیند و چه بد سرانجامى است (۸)
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَیْتُمْ فَلَا تَتَنَاجَوْا بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیَتِ الرَّسُولِ وَتَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ﴿۹﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید چون با یکدیگر محرمانه گفتگو مى کنید به [قصد] گناه و تعدى و نافرمانى پیامبر با همدیگر محرمانه گفتگو نکنید و به نیکوکارى و پرهیزگارى نجوا کنید و از خدایى که نزد او محشور خواهید گشت پروا دارید (۹)
بنابراین هرگونه نجوای دیگری غیر از نیکی و تقوا (وَتَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَى)، از شیطان است، زیرا شیطان به این طریق می خواهد ترس و حزن را وارد روان انسانها کند. تشکیل حلقه های عرفانی، نوعی نجوی با شیاطین و لایه غیبی است و به این خاطر است که افراد بعد از این ارتباطات ، حال خوبی ندارند و دچار غم و اندوه خواهند شد.
إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۱۰﴾
چنان نجوایى صرفا از [القاآت] شیطان است تا کسانى را که ایمان آورده اند دلتنگ گرداند و[لى] جز به فرمان خدا هیچ آسیبى به آنها نمى رساند و مؤمنان باید بر خدا اعتماد کنند (۱۰)
کسانی که از طریق مدیتیشن، حلقه عرفانی تشکیل میدهند، ناخواسته موجودات بیگانه ای وارد آن حلقه میشوند و پندارهای افراد را تحت کنترل خود میسازند. به همین خاطر خدا در مورد نماز می فرماید که در حالت سکاری (مستی، مدیتیشن، چاکرا باز کردن و آلفا) به نماز نزدیک هم نشوید. زیرا در نماز با پندار نامناسب، یک نجوای شیطانی مطرح است و مثل ویروس منتقل میشود.
حتی زنانی که در محیطهای خانوادگی به غیبت و مسخره کردن افراد دیگر می پردازند (همگی در آلفای خاصی قرار می گیرند)، بعد از مدتی سیکل قاعدگی آنان مثل هم میشود. اگر فرد غالب دچار ناهماهنگی سیکل قاعدگی باشد، بقیه هم دچار آن میشوند! زیرا هورمونهای زنانه آنان به علت غرق شدن در توهمات و گناه تغییر می کند. به همین خاطر بیماریهای غیرمسری برای زنانی که دور هم به گناهانی مثل غیبت و اتهام و تجسس می پردازند، خودبخود به دیگر زنان سرایت می کند. جمع شدن زنان دور هم و غیبت کردن پشت سر دیگران خودش یک نوع عرفان حلقه است ولی معمولا چون افراد در این حالت خود را به عرفان خاصی منتسب نکرده اند؛ زیاد از این بُعد به قضیه پرداخته نشده است. گاهی افراد در یک مهمانی که مشغول غیبت و تجسس هستند، دوست ندارند که مجلس را قبل از بقیه ترک کنند؛ این تمایل دو دلیل دارد؛
یک: افراد از همدیگر میترسند ، زیرا در هر نجوا و اجتماعی که گناه انجام شود، شیاطین زیادی در آن بین هستند و افراد می ترسند که مجلس را قبل از بقیه ترک کنند، زیرا می ترسند که بعد از رفتنشان، پشت سر آنها هم غیبت شود؛ بنابراین افراد دچار ترس و حزن میشوند.
دو: افراد جذب حلقه شده اند و از حلقه لذت می برند و دل کندن از حلقه برایشان سخت است.
این بهترین دلیل برای دوری از این نوع عرفانهاست. زیرا این عرفانها پندارهای نیک را بین افراد حلقه و سایر افراد اجتماع از بین می برد. به این طریق عملا چرخه ی نیک متوقف میشود. خدای مهربان حتی به مومنان توصیه میکند که ای مومنان ، قبل از نجوی با پیامبر، صدقه ای بدهید تا پندارتان را با نیکی شروع کنید و این برای شما پاکیزه تر و بهتر است. یعنی نجوا آنقدر خطرناک است که قبل از شروع نجوا، خدا میخواهد که افراد با تقدیم یک صدقه (کمک، حرف راست و صادقانه و یا هر گونه راستی دیگری)، نجوا را به سمت پندار نیک متمایل کنند. مثل این که شما یک نوشیدنی تلخ را نمی توانید بخورید ولی با یک کمی عسل مخلوط می کنید تا قابل خوردن باشد. نجوا آنقدر خطرناک است که خدا آن را منع کرده است. نجوا، نابود کننده پندار نیک است.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَةً ذَلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۱۲﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید هرگاه با پیامبر [خدا] گفتگوى محرمانه مى کنید پیش از گفتگوى محرمانه خود صدقه اى تقدیم بدارید این [کار] براى شما بهتر و پاکیزه تر است و اگر چیزى نیافتید بدانید که خدا آمرزنده مهربان است (۱۲)
أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿۱۳﴾
آیا ترسیدید که پیش از گفتگوى محرمانه خود صدقه هایى تقدیم دارید و چون نکردید و خدا [هم] بر شما بخشود پس نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و از خدا و پیامبر او فرمان برید و خدا به آنچه مى کنید آگاه است (۱۳)
کسانی که بدون صدقه نجوا میکردند، در حالی که آنها همزمان به پیامبرگوش میدادند ولی در پندارشان چیز دیگری بود. خدا می فرماید که آنان به چیز دیگری گوش میدادند (نجوا) ، درحالی که در ظاهر به پیامبر گوش میدادند. این همان تعریف حلقه است. حلقه یک نوع نجواست که در ظاهر افراد کنار همند، ولی پندار هر کسی پیش یک شیطان است. حتی غیبت کردن هم نوعی حلقه است. غیبت در ظاهر چند کلمه است ولی در اصل یک ویروس روانی است که بسیار خطرناک است و میتواند به سرعت در یک حلقه تاثیر گزار باشد. غیبت و نجوا و شک و گمان بد، در ظاهر گناهان و یا کلماتی ساده هستند ولی در لایه پنداری، یک ویروس خطرناک با خود وارد پندار انسانها میکنند. در عرفانهای حلقه و عرفانهای مشابه، در حین مدیتیشن و تشکیل حلقه، صرف نظر از بعد مسافت و فاصله؛ پندارهای شرّ بطور مسری به افراد سرایت میکند.
اکنون بعضی تماسها از طریق گوشی موبایل، مثل نجوا عمل میکنند و خیلی از زندگی ها را به هم میریزند. بنابراین نجوا فقط صحبت کردن درِگوشی دو نفر نیست، بلکه نجوا از طریق موبایل و شبکه های اجتماعی هم ممکن است. استفاده نادرست از تکنولوژی، حیطه گناهان افراد و اجتماع را به شدت زیاد کرده است.
نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا ﴿۴۷﴾
هنگامى که به سوى تو گوش فرا مى دارند ما بهتر مى دانیم به چه [منظور] گوش مى دهند و [نیز] آنگاه که به نجوا مى پردازند وقتى که ستمگران گویند جز مردى افسونشده را پیروى نمى کنید (۴۷)
در زمان موسی، ساحران قبل از انجام سحر، شروع به نجوی کردند. نجوی در اینجا نوعی ارتباط و حلقه تشکیل دادن است.
فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى ﴿۶۲﴾
[ساحران] میان خود در باره کارشان به نزاع برخاستند و به نجوا پرداختند (۶۲)
افرادی که این نوع بینش نسبت به زندگی پیدا میکنند ، ماهیت واقعی و هدف واقعی خویش را از دیگران مخفی نگه میدارند و در سطح یک پندار مخفی نگه میدارند و به این طریق پندار آنان همیشه آلوده است و به این طریق عملا خود را وارد چرخه شرّ میکنند.
حتی کسانی که یک آهنگ آلفایی و یا سریالهای توهمی و خیانت در زمانهای خاصی از شب، را نگاه میکنند و تحت تاثیر این فیلمها و آهنگهای نامناسب قرار می گیرند، به نوعی یک حلقه تشکیل داده اند و عملا یک نوع بینش و عرفان حلقه تشکیل داده اند. گاهی زنان و یا مردان در مهمانی ها حلقه هایی تشکیل میدهند که در آن حلقه ها، غیبت و نجوی و ظن و گمان بد و تجسس براحتی انجام میشود و این هم نوعی حلقه است. وقتی وارد بعضی محل کارها میشوید، مردم دارند فیلم دیشب را که ساعت یک شب دیده اند را برای هم تعریف میکنند و این خودش نوعی اثرات حلقه است. عرفان حلقه در زندگی ها جاری شده است و این از زمان قدیم هم بوده است.
این یک واقعیت است که انسانها اگر طبق نظام رحمانی زندگی نکنند، در نهایت به یک زامبی تبدیل میشوند. زامبی موجود عجیبی نیست، بلکه با زبان خودمانی، خود واقعی شیاطین است یا ربات شیاطین. ماده مخدری به این نام موجود است که سریع این کار را میکند. اما یک روش دیگر هست که به بمرور زمان این بلا را سر آدمیان میاورد. وقتی آدمیان با همدیگر زامبی شوند، قطعا برای هم قابل تحملترند. وقتی افراد با همدیگر مدیتیشن کنند، آن ایده قابل پذیرش تر است ، حتی اگر آن ایده خطرناک باشد. وقتی آدمیان با هم شیطان شوند، قابل قبولتر است. در ضمن شیاطین از طریق حلقه ها، نقشه توپوگرافی طرفداران خویش را دارند و دسته جمعی کنترل میکنند و کار برایشان خیلی راحت تر است.
خدای مهربان از عرفانهای منحرف و شیطانی به عنوان (الْعِجْلَ) یاد میکند. آن قادر متعال، از عبارت اتخاذ (گرفتن) گوساله استفاده می فرماید(بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ).
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿۵۴﴾
و چون موسى به قوم خود گفت اى قوم من شما با گرفتن گوساله برخود ستم کردید پس به درگاه آفریننده خود توبه کنید و [خطاکاران] خودتان را به قتل برسانید که این [کار] نزد آفریدگارتان براى شما بهتر است پس [خدا] توبه شما را پذیرفت که او توبه پذیر مهربان است (۵۴)
وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ﴿۵۵﴾
و چون گفتید اى موسى تا خدا را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد پس در حالى که مى نگریستید صاعقه شما را فرو گرفت (۵۵)
خدای مهربان، عمدا عبارت العجل را برای گوساله ، استفاده فرموده است و نه عبارت البقره. زیرا این کلمه معانی و وجوه دیگری از قضیه را هم برای ما حمل کرده است. یکی از این معانی که عجل با خود دارد؛ عجله و نوپا بودن است. معمولا وقتی گوساله به دنیا بیاید، همان لحظه سعی میکند که سرپا بایستد. فلسفه های نوین و عجول هم اینجوریند که فورا میخواهند هر چیزی را زیر چترخود بیاورند و برای هر چیزی توضیح دارند. این عرفانها در این موارد بشدت در اشتباهات هولناک می افتند. برای اولین بار که مدیتیشن به سبک جدید از شرق آسیا، وارد کشورهای دیگر شد، مردم به سرعت طرفدارش شدند و خیلی کتابها در این مورد چاپ شد. زمانی هم که بعضی شعرا در ایران ظهور پیدا کردند، همه شدند شاعر و طرفدار حافظ و مولوی و ...
در حالی که حرف خدا یکی است و خدای مهربان هیچوقت دین را تغییر نداده است و از اول خلقت تابحال دین نازل شده بر تمام پیامبران، همان اسلام بوده است و تمام پیامبران همین دین را تبلیغ میکرده اند و لا غیر.
إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَمَنْ یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ ﴿۱۹﴾
در حقیقت دین نزد خدا همان اسلام است و کسانى که کتاب [آسمانى] به آنان داده شده با یکدیگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنکه علم براى آنان [حاصل] آمد آن هم به سابقه حسدى که میان آنان وجود داشت و هر کس به آیات خدا کفر ورزد پس [بداند] که خدا زودشمار است (۱۹)
عرفانهای نوظهور بشدت مثل یک بیماری مسری و یک مد جدید لباس، جریان پیدا میکنند. در حالی که پیامبر موسی برای گرفتن ده فرمان از خدا، چهل شبانه روز در کوه طور اعتکاف کرد و عبادت کرد؛ اما سامری بمدت کمی در چند روز، یک گوساله ساخت و همه را به آن کیش و عرفان درآورد. انسان از عجله ساخته شده است و به همین خاطر بنی اسرائیل ، ترجیح دادند که یک عرفان مُسری را بجای فرامین خدا بپذیرند؛ زیرا عرفانهای کاذب زودتر جواب میدهند و میانبر هستند. عرفان کاذب در ظاهر، بین افراد حلقه، وحدت ایجاد میکند و افراد فکر میکنند همدلند. این نوع وحدت خودش یک امر فریبنده است. پیامبر هارون بعد از اینکه خیلی تلاش کرد تا آنها را از گرایش به عرفان گوساله بازدارد ولی موفق نشد؛ به این وحدت قلابی و ظاهری اشاره میکند (خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ - من ترسیدم بگویى میان بنى اسرائیل تفرقه انداختى ). این نوع وحدت، در واقع وحدت نیست، بلکه در سطح پنداری تفرقه است. این نوع وحدت ، در ظاهر وحدت است و گرنه پندار هر کسی پیش یک شیطان است. اصلا مفهوم وحدت در میان شیاطین مثل دنیای انسانها نیست و آنها دید دیگری نسبت به وحدت دارند. مثلا دیده ای که در بعضی مراسمات، شعرخوانی میکنند و مردم به به و چه چه میگویند و فکر میکنند وحدت دارند؛ اما در اصل پندارشان کاملا متفرق است. آنها فقط در سطح قول وحدت دارند.
قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی ﴿۹۴﴾
گفت اى پسر مادرم نه ریش مرا بگیر و نه [موى] سرم را من ترسیدم بگویى میان بنى اسرائیل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نکردى (۹۴)
عرفانهای کاذب مثل یک حلقه عمل میکنند و اگر یکی از افراد حلقه پندار نامناسب داشته باشد، به بقیه اعضاء هم سرایت میکند. این حلقه ها مثل غل و زنجیر می مانند که افراد با هم گیر می افتند. در اصل حلقه برای این است که افراد همیشه بصورت دسته جمعی تحت کنترل باشند و زیاد از حلقه دور نشوند.
کاری که سامری کرد، فقط یک نوع پندار شیطانی بود و مستقیم مردم را وارد چرخه شیطانی میکرد. در حالی که خدای حکیم؛ ابتدا پندار نیک و بعد تبدیل این پندار نیک به کردار نیک و بعد تبدیل این کردار نیک به گفتار نیک را توصیه میکند و این روش یک فرآیند زمانبر است و صبر میخواهد. همانطور که در سوره العصر فرموده است. زمانی که سامری رسوا شد، به او گفته شد که ای سامری تو در دنیا به نقطه ای خواهید رسید که خواهید گفت به من دست مزنید و کاری به من نداشته باشید. جمله تَقُولَ لَا مِسَاسَ به این معناست که سامری از نظر فکری قفل شده است و کاملا تحت کنترل دیوها شده است و کسی نمیتواند او را تغییر دهد. به همین خاطر به هر کسی که قصد تغییر تفکرات او را داشته باشد، می گوید که کاری به من نداشته باشید و به من دست مزنید؛ زیرا اختیارم دست خودم نیست. تمام عرفانهای منحرف همینجوریند. سردسته های عرفانهای کاذب هیچوقت قادر به تغییر نخواهند شد، زیرا تحت تاثیر و سنگینی شیاطین بزرگی قرار دارند و نمیتوانند از زیر این سنگینی بیرون آیند. سامری تنها خودش بار حلقه را در دست داشت، وقتی موسی از کوه طور برگشت و حلقه ومظاهر آن را نابود کرد و افراد داخل حلقه را پشیمان کرد؛ سامری ماند و یک بار سنگین. سامری در حلقه، مهره اصلی بود. به همین خاطر، بعد از نابودی حلقه، سامری زیر آوار ماند.
قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانْظُرْ إِلَى إِلَهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا ﴿۹۷﴾
گفت پس برو که بهره تو در زندگى این باشد که [به هر که نزدیک تو آمد] بگویى [به من] دست مزنید و تو را موعدى خواهد بود که هرگز از آن تخلف نخواهى کرد و [اینک] به آن خدایى که پیوسته ملازمش بودى بنگر آن را قطعا مى سوزانیم و خاکسترش مى کنیم [و] در دریا فرو مى پاشیم (۹۷)
شیطان هم حلقه بزرگی تشکیل داده است که خودش سردسته حلقه است و بار سنگینی را با خود حمل میکند. حتی اگر افراد حلقه پشیمان شوند، شیاطین و سردسته های اصلی نمی توانند از این غل و زنجیر بیرون آیند. خدای مهربان در قرآن هیچوقت از توبه شیطان حرف نزده است، زیرا اصلا امکان پذیر نیست. بنابراین وارد شدن شیطان به جهنم قطعی است؛ هر چند که هنوز دنیا به آخر نرسیده است. حتی فرعون که از شیطان خیلی کوچکتر است، هم نتوانست در لحظات آخر عمرش توبه کند؛ زیرا حلقه ای که تشکیل داده بود، بسیار سنگین بود و در لحظات آخر که سیستم او شکست خورد؛ حلقه روی فرعون آوار شد و نجاتش غیرممکن شد.
فرض کنید پدر شما به شما می گوید که فرزندم یک کیلو سبزی بخرید، چون برای ظهر مهمان داریم و لازم داریم. شما در راه خرید، دوستانت را می بینید و آنها به شما پیشنهاد میدهند که خرید را بگذارید برای بعد و فعلا با هم تفریح کنیم. آیا شما می توانید توصیه پدرتان را فراموش کنید؟ اگر فراموش کردید، چه جوابی برای پدرتان دارید؟ آیا عذاب وجدان نخواهید داشت؟ قطعا عذاب وجدان خواهید داشت. اما یک راه برای سرپوش گذاشتن و توجیه کردن آن دارید. یک شعر چند پهلو میتوانید پیدا کنید و آن را برای پدر خویش بخوانید و کار خود را حتی بی ایراد جلوه دهید. به این طریق یک عرفان جدید ساخته اید.
اما خدای مهربان برای رهایی از این عرفانهای کاذب، توصیه فرموده است که افراد باید نماز، مناسک مذهبی، زندگی و مرگشان را فقط به خدا اختصاص دهند و نه هیچ احد دیگری (قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ). وقتی نمازت را به خدا اختصاص دهید، دیگر برای کسی و بخاطر هیچ کسی به حلقه های گوناگون وصل نمیشوید. وقتی زندگی و مرگتان برای خداست، یعنی دیگر برای کسی نمی میرید و حتی آن را در سطح گفتار هم تکرار نمی کنید.
قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۱۶۲﴾
بگو در حقیقت نماز من و [سایر] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانیان است (۱۶۲)
لَا شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ ﴿۱۶۳﴾
[که] او را شریکى نیست و بر این [کار] دستور یافته ام و من نخستین مسلمانم (۱۶۳)
قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَلَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿۱۶۴﴾
بگو آیا جز خدا پروردگارى بجویم با اینکه او پروردگار هر چیزى است و هیچ کس جز بر زیان خود [گناهى] انجام نمى دهد و هیچ باربردارى بار [گناه] دیگرى را برنمى دارد آنگاه بازگشت شما به سوى پروردگارتان خواهد بود پس ما را به آنچه در آن اختلاف میکردید آگاه خواهد کرد (۱۶۴)
عده ای دیگر از دعانویسها ، کارهای خود را با کارهای آصف بن برخیا مقایسه میکنند و می گویند که چرا آصف در زمان پیامبر سلیمان، تخت بلقیس را در چشم به هم زدنی انتقال داد. آنها می گویند که ما هم مثل آن موقع، علم کتاب داریم! آنها هنوز متوجه نیستند که کارهایی که در مُلک و پادشاهی سلیمان، انجام شد، دیگر قابل انجام نیست. سلیمان بعد از وقایعی که برایش اتفاق افتاد و بحث ما در اینمورد نیست ، از خدا درخواست کرد و گفت پروردگارا مرا ببخش و مُلکى به من ارزانى دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد در حقیقت تویى که خود بسیار بخشنده اى.
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ﴿۳۵﴾
گفت پروردگارا مرا ببخش و ملکى به من ارزانى دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد در حقیقت تویى که خود بسیار بخشنده اى (۳۵)
فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیْثُ أَصَابَ ﴿۳۶﴾
پس باد را در اختیار او قرار دادیم که هر جا تصمیم مى گرفت به فرمان او نرم روان مى شد (۳۶)
وَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ ﴿۳۷﴾
و شیطانها را [از] بنا و غواص (۳۷)
وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ ﴿۳۸﴾
تا [وحشیان] دیگر را که جفت جفت با زنجیرها به هم بسته بودند [تحت فرمانش درآوردیم] (۳۸)
براساس این آیه ، مُلکی که به پیامبر سلمیان داده شد، هیچوقت به هیچ کسی دیگر داده نخواهد شد. در این مُلک، شیاطین و جن و باد و خیلی چیزهای دیگر در اختیارش بودند. بنابراین امکاناتی که در اختیار پیامبر سلیمان بود، همگی به امر و اذن خدا بوده است و یک معجزه بوده است و کسی دیگر هیچوقت نمیتواند به آن دست یابد. همانطور که کتاب قرآن بر پیامبر محمد نازل شد و کسی را یارای آوردن چنین کتابی نیست و دیگر کتابی مثل قرآن، هیچوقت بر کسی دیگر نازل نخواهد شد. این که آصف بن برخیا، در یک چشم به هم زدن، تخت بلقیس را آورد، از خصوصیات مُلکی بوده است که به سلیمان عطا شده بوده است . در این مُلک، خیلی کارهای عجیب دیگر هم اجرا میشد و این فقط مختص آن مُلک بوده است؛ پرندگان حرف میزدند و پیامبر سلیمان به امر و اذن خدا، زبان مورچه ها و پرندگان را متوجه میشد. خیلی از مردم به این نکته توجه نمی کنند که دیگر این مُلک به کسی داده نخواهد شد (هَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی). علاوه برآن، دعانویسان مکتب فکری شرک آمیزی دارند و به هیچ عنوان با پیامبر سلیمان قابل مقایسه نیستند. دعانویسان در عوض با جادوگران زمان سلیمان قابل مقایسه اند. جادوگران آن زمان شایع کرده بودند که سلیمان هم جادو میکند و این کارها را با جادو انجام میدهد. دعانویسهای زمان ما هم همین حرف را در مورد آن مُلک میزنند.
وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۱۰۲﴾
و آنچه را که شیطان[صفت]ها در سلطنت سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند پیروى کردند و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان[صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر مى آموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروى کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم [سحر] نمیکردند مگر آنکه [قبلا به او] مى گفتند ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى و[لى] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایى مى آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند هر چند بدون فرمان خدا نمى توانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند و [خلاصه] چیزى مى آموختند که برایشان زیان داشت و سودى بدیشان نمى رسانید و قطعا [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهره اى ندارد وه که چه بد بود آنچه به جان خریدنداگر مى دانستند (۱۰۲)
کارهایی که در مُلک سلیمان انجام میشد، مختص آن مُلک بود و همانطور که سلیمان دعا کرد که دیگر این ملک به کسی اعطا نخواهد شد؛ خدا دعای پیامبر سلیمان را استجابت کرد و از آن زمان تابحال کسی نتوانسته است که این کارها را انجام دهد. کسانی که مدعی اند که کارهای خارق العاده مثل اتفاقاتی که در زمان مُلک سلیمان انجام شد، انجام میدهند، قطعا بدانید که اینها دروغ می گویند و وارد جادو شده اند و فازشان با فاز مُلک سلیمان کوچکترین شباهتی ندارد.
اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت هشتاد و هشت)
بارهای اضافی
در سوره العصر، خدای مهربان از خسران انسانها صحبت میکند. در آیه دوم این سوره مهم، خدا اختصاصا از زیان و خسران انسان صحبت می فرماید و نه زیان اجنه (إِن ٱلْإِنسَٰنَ لَفِی خُسْرٍ ). زیرا در آخر عصرها، انسانها پندار شرّ و بد بر می گزینند و در نتیجه شیاطین به دنیای انسانها تعدی و حمله میکنند. اجنه پندار انسانها را متوجه میشوند و در صورتی که اکثریت انسانها به پندارهای بد رو آورند، آنان دچار خود حق پنداری شده و به دنیای انسانها حمله ور میشوند. ما این حمله را نمی بینیم ولی از آشوبهای مختلف اجتماعی، خانوادگی، سیاسی، مذهبی که بوجود میاید؛ میتوان فهمید که در لایه بالایی اتفاقات عجیبی افتاده است. در قدیم، بعضی از شیاطین دیده میشدند و حتی بصورت جسمی به دنیای انسانها وارد میشدند و از آسمانهای دیگر استراق سمع میکردند، ولی در انتهای عصر قبلی، آنها محدود شدند و این امکانها و قدرتها از آنها گرفته شد. بزودی شیاطین بعضی قدرتهای دیگر را هم از دست خواهند داد. حالا وقت آن رسیده است که حیله های شیطان رو شود و بعضی از مفاهیم که بین مردم به عنوان خوب تعریف شده اند، طبق آیات قرآن، باز تعریف شوند تا ماهیت واقعی ماجرا روشن شود.
در عربی از کلمه عصر، به معنای آخر دوره ها و یا آخر روزها استفاده میشود. زمان عصر تا زمان غروب زیاد فاصله ندارد. بنابراین ما در آخر دوره ها شرایطی شبیه (با شدت کمتر) نزدیکیهای قیامت و آخرین روزهای دنیا را تجربه خواهیم کرد؛
وَالْعَصْرِ ﴿۱﴾ سوگند به عصر [دوره زمانی] (۱)
إِن ٱلْإِنسَٰنَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲﴾ که واقعا انسان دستخوش زیان است (۲)
إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳﴾
مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیک کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى توصیه کرده اند (۳)
شیطان ملعون بعد از اغوا شدن، گفت که از روبرو، پشت سر، راست و چپ به انسان حمله میکند؛ یعنی از چهار جهت حمله میکند. جالب است که در میان این چهار جهت (أَیْدِیهِمْ – خَلْفِهِمْ – أَیْمَانِهِمْ - شَمَائِلِهِمْ )، همگی به صورت جمع ذکر شده اند به جز پشت سر (خَلْفِهِمْ). این نکته مفهوم پر معنایی دارد. یعنی بیشترین خطراتی که اجنه و شیاطین برای ما پیش می آورند، از روبرو و راست و چپ است. خطرات پشت سری، یک نوع حمله است که ما متوجه نیستیم و در غفلت دچارش میشویم؛ ولی خطرات روبرو و طرفین، خطراتی هستند که انسانها خودخواسته می پذیرند. خدای مهربان در این آیه مهم ، خطرات خودخواسته را خطرناکتر و بیشتر از خطرات ناخواسته معرفی میکند. کسی که خوابیده است را میتوان بیدار کرد ولی کسی که خود را به خواب زده است، را نمی توان بسادگی بیدار کرد. خطرات روبرویی ، خطراتی است که ما در جریان عادی زندگی با آن روبرو میشویم و خطرات چپ و راست مربوط به خطراتی است که از جبهه های گوناگون چپ و راستی به ما معرفی میشوند و اما خطراتی که در پشت سر ما هستند، خطراتی هستند که از آن آگاه نیستیم ولی تحت شرایطی ممکن است برای ما پیش آیند و ما را در کار انجام شده قرار دهند.
ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ ﴿۱۷﴾
آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى تازم و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت (۱۷)
در آیه دیگری، خدا از قرینهای آدمی صحبت میکند. منظور از قرینها دراین آیه، زوج ، جن همزاد و دوستان و نزدیکان هستند که با آنها روزانه سرو کار داریم. قرینهایی که چیزهایی را در روبرو و پشت سر آدمیان زیبا جلوه میدهند ( وَقَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ) و بوسیله آن گمراه میشوند. در این آیه خدای مهربان در مورد زینت دادن و زیبا جلوه دادن، از کلمات روبرو و پشت سر ( فَزَیَّنُوا لَهُمْ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ) استفاده فرموده است. حملات چپ و راستی، ممکن است از بیرون به محیط انسانها تزریق شود. اما حملات روبرویی را خود انسانها آگاهانه به پیشوازش میروند.
وَقَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ ﴿۲۵﴾
و براى آنان دمسازانى گذاشتیم و آنچه در دسترس ایشان و آنچه در پى آنان بود در نظرشان زیبا جلوه دادند و فرمان [عذاب] در میان امتهایى از جن و انس که پیش از آنان روزگار به سر برده بودند بر ایشان واجب آمد چرا که آنها زیانکاران بودند (۲۵)
زمانی که آدمیان جوان هستند و تشنه معنویت و انواع فلسفه ها؛ بیشترین حمله ها از طرف راست و چپ شکل می گیرد (أَیْمَانِهِمْ - شَمَائِلِهِمْ). زیرا این جور حملات، مربوط به طرز افکار و فلسفه ها و ایدئولوژیهاست. به همین خاطر جوانان بیشتر از هر کسی جذب عرفانهای شرقی و غربی میشوند. این عرفانها در قدیم و جدید با نامهای گوساله پرستی ، تقدیس گاو، صوفی گری، عرفان حلقه، وحدت وجود، یوگا، عشق، فراماسونری، عرفان اشو، کابالا، مولوی، حافظ و هزاران عرفان دیگر معرفی شده اند. خدای مهربان برای جلوگیری از این جور حملات، دین را برای ما نازل کرده است تا جلو اینجور فلسفه های غلط را بگیرد. بیشتر مردم دین خدا را کافی نمی دانند و جذب این فلسفه ها و عرفانها میشوند. این فلسفه ها و عرفانها نیازهای کاذب و بار اضافی هستند و ربطی به زندگی رحمانی ندارند و حتی زندگی رحمانی را به خطر می اندازند.
اما خطراتی که از روبرو ما را تهدید میکنند، مربوط به خطراتی هستند که مردم در جریان زندگی آن را رعایت نمی کنند. مثلا نماز نمی گزارند، زکات نمی دهند، روزه نمی گیرند و ... در آخر دوره ها و عصرها، خطرات از هر چهار جنبه، بطرز شدیدی آدمیان را تهدید میکند.
اما خطراتی هستند که از پشت سر ما را تهدید میکنند ولی کسی تابحال به آن توجه نکرده است؛ با یک مثال توضیح داده میشود. معمولا در قمارخانهها ، مسئولین قمارخانه تلاش میکنند که خلاء زمانی ایجاد کنند تا که مشتریان متوجه گذشت زمان نشوند و زمان بیشتری را در قمارخانه بگذرانند و پول بیشتری هزینه کنند. آنها مثلا ساعتهای دیواری را برمیدارند و آهنگهای بخصوصی پخش میکنند و آنها تلاش میکنند تا ارتباط مشتریان را با دنیای بیرون تا حد ممکن قطع کنند. حتی پنجرههای قمارخانهها را می پوشانند تا مشتریان متوجه محیط بیرون از قمارخانه نشوند. کنترل صوتی تصویری و رنگ این محیطها طوری صورت میگیرد که کسی دوست ندارد از آنجا بیرون رود. حتی موارد واقعی پیش آمده است که فرد مشغول قمار بوده است و در همان لحظه زنگ زده اند که بچه ات بیمار و در بیمارستان است؛ اما او بی خیال، به قمار ادامه داده است. خطرات حملات پشت سری را هر کسی متوجه نمیشود. شرایط محیطی قمارخانه ، مثل غل و زنجیر، افراد را می بندد.
در زمان ما، قمارخانه های به سبک سنتی نمانده است ولی پاساژها و مراکز خرید، و حتی سایتهای آنلاین خرید، طوری ساخته و شیک میشوند که همچنین شرایطی را برای مشتریان پیش می آورند. در این پاساژها آهنگهای خاصی را پخش میکنند تا که بازدید کنندگان را جذب کنند. وقتی مثلا در تابستان وارد بعضی پاساژها و مراکز خرید میشوید، هوای محیط داخل آن بسیار خنک است ، طوری که بازدید کننده دوست ندارد از آنجا بیرون رود. اما این هوای خنک با قیمت گزافی بدست آمده است. کولرهای زیادی روشن هستند و این کولرها قسمت موتورشان بیرون از مرکز خرید هستند و گرمای فراوانی را به بیرون پرت میکنند. بطوریکه محوطه مرکز خرید بسیار گرمتر از هوای معمولی و هوای داخل آن است؛ و اما هوای داخل مرکز خرید، بسیار خنک در حد قطب شمال. به این طریق بازدیدکننده از این مراکز بدون این که بداند، ناخواسته تحت تاثیر شرایط خاص و غیرمعمولی قرار می گیرد و جذب شرایطی میشود که هزینه زندگیش را بالا میبرد و بار اضافی برایش درست میکند. این جور تاثیرات و انحرافات از پشت سر صورت گرفته است.
این یک واقعیت است که تغییرات تصنعی محیطی بر رفتار آدمیان تاثیر شگرفی دارد و اما برخلاف انسانها؛ این تغییرات چندان بر حیوانات تاثیرگزار نیست و در عوض تغییرات محیط طبیعی بر حیوانات تاثیرگذار است. شما اگر یک پرنده را ببرید داخل چنین محیطهای تصنعی، تحت تاثیر قرار نمی گیرد و حتی ممکن است اذیت شود. طی آزمایشهای متعدد ثابت شده است که کسوف و خسوف بر رفتار حیوانات تاثیر می گذارد. پرندگان در حین کسوف و خسوف آواز خود را متوقف میکنند و حتی ملخها و زنبورها زودتر از موعد مقرر به لانههایشان برمیگردند. قبل از زلزله، مورچه ها نظمشان به هم میخورد. مارها از لانه هایشان بیرون میروند و سگها و گربه ها رفتارهای عجیبی از خود نشان میدهند. حیوانات خیلی جذب نمایشات تصنعی نمیشوند، اما در مقابل نشانه های طبیعی عکس العمل مناسب نشان میدهند. خدای مهربان، انسانها را هم دعوت میکند که به نشانه های طبیعی و آیات طبیعی او توجه کنند و جذب نمایشات شیطانی و تصنعی نشوند. نمایشات تصنعی، بار اضافی برای ما بوجود میاورند، اما آیات رحمانی و طبیعی ما را با نظام رحمانی ربط میدهند و خوبخود در چرخه نیک قرار می گیریم و بار انسان خالی میشود. اصلا این نمایشات تصنعی برای پوشاندن و بی اهمیت کردن نظام رحمانی است. نظام رحمانی بارهای اضافی را خالی میکند و نمایشات تصنعی بیشترش میکند.
انسانها مراکز خرید زیادی ساخته اند و کلکهای زیادی در آن بکار برده اند و از پشت سر، آدمیان را هیپنوتیزم میکنند. آنها چیدمان های اینچنینی را وارد زندگی خویش کرده اند و با انواع کلک سعی در فروش محصولات میکنند و البته اسم آن را بازاریابی گذاشته اند. اسراف، افراط، تفریط و آهنگهای آلفایی در محیط زندگی انسانها زیاد شده است. یا گاهی افراد در داخل خانه، رنگها و چیدمان و دکوراسیون را طوری می چینند و خیال میکنند که انرژی داخل خانه خود را تقویت کرده اند. یکی از مراکز روانشناسی در اینترنت نوشته بود که:
اگر شما دچار مشکلاتی مثل فشار بیش از حد کاری شدید شاید بتوان علت آن را به وجود میز مرمری ناهارخوری شما که در اتاق ناهارخوری خود دارید ربط داد. پس هر چه سریعتر میز مذکور را به نوع چوبی آن تغییر دهید تا از شدت فشارهای حاکم بر شما کاسته شود.
حتی یک فلسفه دنیوی هم با نام فنگ شویی برای بهبود این چیدمانها ساخته اند. حالا من کاری به نوع میز ندارم. ولی این نوع طرز تفکر نشان از یک فلسفه کاملا غلط در زندگی دارد. هر چند من معتقدم که پاکیزگی محیط زندگی، امر پسندیده ای است ولی این امر بخاطر پاکیزه بودنش است و نه خاصیت روحی روانی انواع میزها. این افراد با این بهانه واهی، هر ساله توصیه میکنند که مبل و چیدمان خانه را عوض کنید و به خیال خود، انرژی وارد خانه ها میکنند. این رفتار فقط در ظاهرش زیباست و گرنه اسراف بزرگی پشت آن خوابیده است. تفکرات و فلسفه های شیطانی، از پشت سر هم حمله میکنند. هر ساله چیدمان خانه را عوض کردن، ظاهرا یک تنوع روانی است ولی به چه قیمتی! مردم به عمق جهالت این نوع فلسفه ها توجه نمی کنند. اسراف و زیاده روی پشت این فلسفه ها خوابیده است و اگر کسی خوب توجه کند، این همان چیزی است که ابلیس گفت از پشت به آنها حمله میکنم. این نوع کردارها ، کردار نیکی نیست، زیرا در جهت پیشبرد اهداف شیطان است.
إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا ﴿۲۷﴾
چرا که اسرافکاران برادران شیطانهایند و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است (۲۷)
زمانی بود که پدر بزرگها و مادر بزرگها وقتی میوه می خریدند، میوه های نرم تر و یا میوه های دارای خال سیاه را جدا میکردند و خال سیاه آن را می گرفتند و خودشان بقیه میوه را میخوردند و میوه های سالم و دست نخورده را می گذاشتند برای بچه هایشان. اما اکنون از این نوع رفتارها آنقدر کم پیش میاید که آدمی در این عصر، دلش برای این نوع رفتارها تنگ میشود. آنها با این کردارهای کوچک و زیبا، نمی گذاشتند چرخه نیکشان بخوابد. این رفتار ساده، تاثیر مثبتی بر آدمی دارد و این را کردار نیک میگویند. بچه های نسل جدید دیگر خودشان را از این رفتارهای ساده که بار آدمی را کم میکند ، محروم کرده اند. انسانها برای ماندن در چرخه نیک به کردار نیک نیاز دارند، هر چند کردار نیک کوچک. خدای مهربان به ما بچه میدهد و در حین بچه بزرگ کردن هم، فرصتهایی برای کسب کردار نیک برای ما قرار داده است. انسانها باید از هر فرصتی استفاده کنند و بارهای اضافی از دوش خود و همدیگر بردارند و به این طریق کردار نیک انجام دهند. اصلا یکی از جنبه های کردار نیک همین است که کردار نیک، بارهای اضافی روانی را از دوش آدمیان بر میدارد. کردار نیک (حتی کوچک) نمی گذارد که چرخه نیک متوقف شود و اتوماتیک بار اضافی برای شما پیش نخواهد آمد.
انسانها برای خود بار اضافی زیادی درست میکنند. کسب انرژی از طریق عوض کردن چیدمان خانه، یکی از این بارهاست. عزت نفس اینجوری بدست نمیاید. این حتی روش عوض کردن روحیه هم نیست و فقط شیطان وارد زندگیشان میشود و بار اضافی برایشان تولید میشود. خدای مهربان روشهای بسیار کاراتر و ساده تری برای این کار قرار داده است. آدمیان باید به آن روشی رو آورند که خدا مقدر و نصیب کرده است. اگر در این مسیر قرار بگیریم، اتفاقات درست خودش پیش خواهد آمد.
بعضی ازواج برای همدیگر بار اضافی ایجاد میکنند. پرسه زدن بی هدف در فضای مجازی و ویوی زندگی سلبریتی ها و ثروتمندان، روان آدمی را پر از نیاز کاذب میکند. گاهی یکی از زوجین در فضای مجازی پرسه میزند و بعد از چند ساعت وبگردی بی هدف و ویوی زندگی سلبریتی ها و پولدارها و بیکارها، روان خود را پُر از نیاز کاذب میکند و برای خود بار اضافی روانی ایجاد میکند. در این حالت، بار اضافی ایجاد شده، به روان فرد فشار میاورد و او از قرین و زوجش انتظار دارد که بار اضافی را برایش بردارد. آدمیان بخاطر حفظ نکردن چشم و گوش و زبانشان، بار روانی زیادی در خود جمع میکنند و خود را پُر میکنند. روان پر باید تخلیه شود. اگر ما غذای زیاد بخوریم ، تا چندین ساعت بعد نمیتوانیم چیز دیگری بخوریم. اما دستگاه طبیعی هاضمه ما، بدون دخالت ما، غذا را هضم و دفع میکند و به این طریق از فشار و بار اضافی غذا نجات پیدا میکنیم. اما در مورد بارهای اضافی که انسان وارد دستگاه روان خود میکند، قضیه متفاوت است. کسانی که به علت حفظ نکردن چشمها و دیدگان و ابصار و زبان و سایر اینپوتها، روان خویش را پر میکنند و بعد آنها به اشتباه فکر میکنند که این نیازهای کاذب باید برآورده شوند و بیشتر هزینه های زندگی مربوط به این نیازهای کاذب است. در حالی که نیازهای کاذب اصلا نباید برآورده شوند و بلکه باید نادیده گرفته شوند. نادیده گرفتن نیازهای کاذب، بوسیله پندار نیک و تقوا و صبر امکان پذیر است و اتوماتیک آن را از روان ما بیرون میریزد. نیاز جنسی اگر کنترل نشود، انسان را تابع خود کند. در قرآن خیلی روی این مورد تاکید شده است که افراد نباید تابع شهوات باشند. اگر چه خدای حکیم، برآورده کردن نیاز جنسی را برای ازواج حلال کرده است و این ارتباط حلال هم برای این است تا که زوجین تابع شهوات نشوند. زیرا شهوت جنسی ، مَیلی است برمبنای خیال پردازی و هر چه بیشتر روی آن خیالپردازی شود، غیر قابل کنترل تر و بزرگتر میشود. مثل یک گلوله برف است که از بالای تپه غلط داده میشود. ابتدا حجمش کم است و هر چه بیشتر غلط بخورد، حجمش بیشتر میشود و غیر قابل کنترل تر میشود. خدا میخواهد که افراد تابع شهوات نشوند. بنابراین خدا ارضای شهوات بین زوجین را منع نفرموده است، ولی تبعیت از شهوات را منع کرده است. به همین خاطر است که اگر یکی از زوجین بار اضافی برای خود ایجاد کند، از همان اول گلوله برف بزرگی انتخاب کرده است و عملا از شهوات تبعیت کرده است و این انحراف بزرگی است.
وَاللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَیُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیمًا ﴿۲۷﴾
خدا مى خواهد تا بر شما ببخشاید و کسانى که از خواسته ها[ى نفسانى] پیروى مى کنند مى خواهند شما دستخوش انحرافى بزرگ شوید (۲۷)
اگر یکی از زوجین ، از شهوات تبعیت کند، عملا توسط زوج دیگر برآورده نشدنی است و غیر قابل کنترل است، زیرا تبعیت از شهوات، یک مَیل بزرگ در افراد ایجاد میکند که قابل حل نیست. در حین نوشتن این قسمت از جادوی شیاطین، روی این قضیه خیلی فکر کردم و خیلی تحقیق کردم که آیا از نظر قرآن صحیح است که زوجین براساس تصاویر و فیلمهای نامناسب اینترنتی و ماهواره ای، بارهای اضافی و هواهای نفسانی برای هم ایجاد کنند. بعد از مطالعه قرآن به این نتیجه رسیدم که تصاویر نامناسب حتی بین زوجین، اشتباه محض است. زیرا کسی که براساس این تصاویر تحریک شود، عملا یک تصویر را به عنوان زوج خویش بر می گزیند و علاوه بر آن ، این کار، مهر تائیدی است بر سیستم و نظام شیطانی. این یک واقعیت قرآنی است که کسی نمیتواند بار و مَیل دیگری را برعهده گیرد. واقعیت این است که لذات کسب شده از این طرق نادرست، ماهیت جنسی ندارند و بلکه شهوتی است که در آن شیاطین و اجنه دخالت دارند؛ بنابراین شرکت در این نمایشها، باعث تسلط اجنه و شیاطین بر افراد میشود و نیاز جنسی منحرف میشود. همانند قوم لوط، که نیاز جنسی را منحرف کردند. کسب لذت از یک تصویر و یا یک کلیپ و فیلم، نوعی منحرف کردن میل جنسی است. زیاده روی و بزرگ کردن شهوات، کار را به جاهای خطرناک میرساند. بهترین دلیل برای عدم تبعیت از شهوات، این است که افرادی که از شهوات تبعیت میکنند، نماز بجا نمی آورند.
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا ﴿۵۹﴾
آنگاه پس از آنان جانشینانى به جاى ماندند که نماز را تباه ساخته و از هوسها پیروى کردند و به زودى [سزاى] گمراهى [خود] را خواهند دید (۵۹)
حالا متوجه مفهوم آیه (أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ) میشویم؛ کسی بار دیگری را برعهده نمی گیرد. نه بخاطر اینکه نخواهد؛ بلکه نمی تواند بار انحرافی دیگران را بردارد. لذت بردن از یک تصویر، ماهیت جنسی ندارد و بلکه ماهیت جنّی دارد و این یک بار انحرافی است و حتی ماهیت آن نیاز جنسی نیست تا برآورده شود. این نیاز کاذب و منحرف شده را همانی فقط میتواند برآورده کند که بوجود آورده است (جن مسلط بر فرد) و کلیدش دست اوست. اما این نیازهای کاذب اصلا نباید برآورده شوند، تا برده فکری اجنه نشویم.
کسانی که از تصاویر و فیلمهای نامناسب، لذت می برند، در واقع ماهیت نیاز جنسی را منحرف کرده اند و آنها دارند با یک جن لذت می برند و جنی را به عنوان زوج برگزیده اند. افراد بار ایجاد شده توسط یک جنّ را به عنوان نیاز جنسی تلقی کرده و منحرف میشوند. این افراد از آن به بعد روشهای مختلف دیگری را هم میتوانند پیدا کنند که همان حس را به آنها میدهد، زیرا در همه این روشها (بجز ازدواج) ، جن شریک است و حسها شبیه همند. همجنسگرائی، خود جنسگرائی، خودارضائی، لذت بردن از طریق تصاویر و فیلمها همگی حسهای مشترکی به افراد میدهند و بنابراین افراد خود را بین انتخاب این روشها، مختار می بینند. مطالعه آماری نشان داده است که گردانندگان سایتهای مستهجن، بعد از مدتی، همجنس گرا میشوند. اما حس نیاز جنسی در ازدواج کاملا با روشهای بالا فرق دارد.
افراد در ازدواج به همدیگر تعهد میدهند که نسبت به هم صادق باشند و لذات جنسی را منحرف نکنند. کسانی که از یک تصویر، لذت جنسی میبرند، در واقع وارد یک نوع خیالپردازی شده اند و در آنحالت، باید در خیالات خود، هم زوج مقابل خود را تصور و خیالپردازی کنند و به این طریق افراد، همزمان هم نقش مونث دارند و هم نقش مذکر. این همان حالت قوم لوط است ولی به سبک جدیدش.
خدا می فرماید که در روز قیامت، کسی نمیتواند بار دیگری را بر عهده گیرد (أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ). این قاعده در این دنیا هم تا حدی صادق است. زیرا وزر در آیه به معنای بار منحرف شده است. باری که لازم نیست و اضافی و سربار است. ماشینی که بنزینی است، فقط بنزین مصرف میکند و ایستادن این ماشین در صف گازوئیل بی فایده و وقت تلف کردن است و حتی اگر این ماشین گازوئیل تویش بریزید، ممکن است کلا خراب شود. خدا ما را خلق کرده است ومیداند که به چه نوع لذتی و چطوری نیاز داریم. بنابراین زن و شوهر در این دنیای فانی، تا حدی میتوانند بار اضافی همدیگر را بردارند. بیشتر سوء تفاهم ها میان زن و شوهر، در این حالات پیش میاید.
أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ﴿۳۸﴾ که هیچ بردارنده اى بار دیگرى را بر نمى دارد (۳۸)
یکی از زوجین با وبگردی های بی هدف و دیدن کلیپها و فیلمهای مختلف، نیازهای کاذب از انواع مختلف برای خود ایجاد میکند و بارهای اضافی روانی در او بوجود میاید. حالا او از زوجش انتظار دارد که نیاز(های) کاذب او را برآورده کند. زوج او از چگونگی نیازهای او و درهم تنیدگی آنها خبر ندارد و حتی ممکن است نداند که چیست و بنابراین قادر به برداشتن بار اضافی او نیست و در نتیجه بین آنان فاصله می افتد. در واقع او به زوجش می گوید که تو با تصویر ذهنی من که ساخته ام نمی خوانید، پس تفاهم نداریم. انسانها حتی نباید برای دیگران تصویر بسازند و نباید باعث گمراهی آنان شوند. جادویی که بین زوجین فاصله می اندازد، همین است. اجنه و شیاطین فلسفه نیازهای جنسی را تغییر میدهند و بین زن و مرد فاصله زیادی می اندازند. آنان نیازهای خدادادی را منحرف میکنند و آن را به چیزی تبدیل میکنند که خودشان سوار آنند و این همان جادوست.
بارها و نیازهای کاذب، از یک خیالپردازی سرچشمه می گیرند و به اندازه تعداد انسانها و جنها، حالات و نیازهای کاذب وجود دارد؛ بنابراین عملا، در 99 درصد موارد، نمیتوان نیازها و بارهای کاذب را ارضا کرد و بر روی آنها توافق کرد. این همان جادویی است که بین زوجین تفرقه می افکند. خدای مهربان، نمونه زوجیت صحیح را بیان فرموده است.
الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ
وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ
وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ
وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ
وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ
وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ
وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ
وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ
وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ
وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ
إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿۳۵﴾
مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادتپیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزه دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانى که خدا را فراوان یاد مى کنند خدا براى [همه] آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است (۳۵)
به نظر شما برای چنین ازواجی شایسته است که بوسیله تصاویر ساختگی و نمایشات شیطانی، از هم لذت ببرند؟ کسانی که این کار را بکنند، فقط یک تصویر و یا یک استایل را به عنوان همسر خویش برگزیده اند و این عدم صداقت و پندار منحرف را نشان میدهد. آدمیان باید نسبت به زوج خویش هم از پندار نیک بهره برند.
اگر توجه کرده باشید خیلی از سلبریتی ها بعد از مدتی قادر به ادامه زندگی با همدیگر نیستند، زیرا بار سنگینی را برای هم ایجاد میکنند و از پس هم بر نمیایند. حتی سلبریتی هایی که خودشان در فضای مجازی تولید کننده نیاز و بار هستند، نمی توانند بارها و نیازهای شریک زندگیشان را برآورده کنند و کارشان به اختلاف و جدایی می کشد؛ همین نکته هزار معنا دارد. اما قطعا افرادی که از اینها طریقه زندگی می آموزند و نیازهای کاذب اینها را تقلید میکنند، بیشتر در مشکلات فرو می روند. خدا بین زوجین، مودت و رحمت قرار داد تا که بار همدیگر را کم کنند و یکی از معانی مودت و رحمت این است که ازواج برای هم بار اضافی ایجاد نکنند و برای همدیگر، بار خارج از تحمل و توان دیگری ایجاد نکنند و به هم دیگر رحم کنند. حتی خدا که خالق ماست، خارج از وسع انسان؛ از انسان انتظار ندارد (لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ).
در خیلی از مراسمها و مهمانیها و فاتحه خوانی ها، مردم با چشم و هم چشمی و عدم پوشاندن ابصارشان، بار برای خود درست میکنند و روان خود را پُر میکنند. اصلا وقتی خدا می فرماید که دیدگان خود را بپوشانید و هر چیزی را نگاه نکنید، منظورش این است که نیازهای کاذب برای خود درست نکنید و بار اضافی برای خود و زوج خویش و خانواده خود و حتی اجتماع خود درست نکنید.
وَقُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْن مِن أَبْصَارِهِن وَیَحْفَظْن فُرُوجَهُن
قُلْ لِلْمُؤْمِنین یَغُضُّوا مِن أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ
یک فرمان ساده قرآنی مانند دستور آیه بالایی "بینش و چشم هایت را رام کن" منجر به رفتار متواضعانه ای می شود که بار روانی برای ما ایجاد نمی کند و روان انسانها پُر نمیشود. وقتی بدانید که همسرت ، نمی تواند نیاز کاذب شما را برآورده کند؛ بنابراین بهتر است که دنبال این نیاز کاذب نروید و نگاهش هم نکنید؛ زیرا هم به سود خودت است و هم مودت و رحمت را در مورد همسرت رعایت کرده اید. در صورت ایجاد نیاز کاذب در روان خویش؛ ممکن است که زوج شما برای تهیه آن، به دردسر بیفتد و وارد حیطه گناه شود و یا مجبور شود اعمال جراحی زیبایی انجام دهد.
شخصی که انواع استایلهای زناشویی و یا چیدمانهای خانه ها را در اینترنت ویو میکند و در این حالت بار روانی برای خود ایجاد میکند؛ در این حالت فرد چندین راه برای تخلیه این بار اضافی دارد. یکی اینکه از تخیل خود استفاده کند و در رویای خود، برای خود چنین همسر و زندگیی بسازد. او در تخیل دستش باز است و او بهترین خانه ها و زیباترین همسران را در تخیل خویش تصور میکند و قطعا بعد از مدتی، دیگر روابط ساده با همسرش، جوابگو نیست و این یک واقعیت است که روابط تخیلی ، هیچ جایگزینی در دنیای واقعی ندارند. هر چند که افراد بهترینها را در خیال خود برای خود میسازند (به کمک اجنه)؛ اما ارضا کننده نیست و مثل پشمک است و گرسنگی را رفع نمی کند و هیچ نیازی را برآورده نمی کند. بنابراین افراد مجبورند این تخیلات را هر روز تکرار کنند و معتاد این نوع خیالپردازی میشوند.
اشتباه این روش این است که افراد فکر میکنند به نیاز خود رسیده اند. در حالی که اینها اصلا نیاز نیستند و نوعی زیاده خواهی، ناشکری و تکبر در آن نهفته است. این نیاز نیست و بلکه یک میل و هوی و هوس بزرگ و خانمان برانداز است. این افراد از شهوات تبعیت میکنند و میل زیادی به شهوات و مادیات دارند و اینها ربطی به نیاز ندارد و بلکه بقول قرآن یک تمایل و هوای بزرگ و مهار نشدنی (مَیْلًا عَظِیمًا ) است.
وَاللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَیُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیمًا ﴿۲۷﴾
خدا مى خواهد تا بر شما ببخشاید و کسانى که از خواسته ها[ى نفسانى] پیروى مى کنند مى خواهند شما دستخوش انحرافى بزرگ شوید (۲۷)
خدای مهربان، در آیه بعدی این آیه، نکته فوق العاده ای می فرماید که ای انسانها، خدا شما را از این امیال نفسانی و مادی برحذر میدارد زیرا میخواهد که بار شما را کم کند (یُخَفِّفَ عَنْکُمْ) و در ادامه می فرماید که انسان ضعیف خلق شده است و نمیتواند این بارهای اضافی را تحمل کند.
یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا ﴿۲۸﴾
خدا مى خواهد تا بارتان را سبک گرداند و [مى داند که] انسان ناتوان آفریده شده است (۲۸)
گاهی بعضی مشکلات انچنینی در میان خانواده ها پیش میاید که افراد به این نتیجه میرسند که بارهای تولید شده از طرف زوج و اطرافیان عمدی است؛ اما بکاربردن عمد در این جا اشتباه است؛ زیرا اطرافیان، رفع این بارها را حق مسلم خود میدانند و در نتیجه عمدی نیست و همچنین سهوی هم نیست زیرا افراد به دلخواه خویش وارد بازی خطرناکی شده اند و عاقبتش جالب نیست. تفرقه افتادن بین ازواج و حتی افراد جامعه ، از عواقب خطرناک آن است. زیرا ترکش های این بارهای اضافی، نوعی حمله به حساب میاید. این حملات از جانب شیاطین صورت گرفته است. مثلا خانواده ها بر اثر گسترش و پخش نیازهای کاذب بین افراد اجتماع، فشار زیادی اعم از مهریه، جهیزیه، تالار ووو برای هم بوجود می آورند و این بارها و نیازهای کاذب، جامعه را متفرق میکند. در جامعه شیطانی، نیازهای کاذب زیادی وجود دارد و بارهای زیادی روی شانه های افراد هست. ازدواجی که خدا از بدو خلقت به تمام نفوس وعده داده است، بدون بار اضافی است. اما در جامعه غیر رحمانی، به مشکلترین کارها تبدیل میشود. گاهی بچه ها در این زمینه ها به والدین خویش فشار زیادی می آورند و حرمت آنان را نگه نمی دارند.
وَقَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا ﴿۲۳﴾
و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید اگر یکى از آن دو یا هر دو در کنار تو به سالخوردگى رسیدند به آنها [حتى] اوف مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنى شایسته بگوى (۲۳)
وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا ﴿۲۴﴾
و از سر مهربانى بال فروتنى بر آنان بگستر و بگو پروردگارا آن دو را رحمت کن چنانکه مرا در خردى پروردند (۲۴)
بچه ها بیشتر در فضای مجازی هستند و با نگه نداشتن چشمان و دیدگان و بینش خود، انواع نیازهای کاذب برای خود ایجاد میکنند و از پدر و مادرها انتظار دارند که شرایط برآورده شدن این نیازها را برای آنان مهیا سازند. والدین هم توانایی تهیه این شرایط را ندارند و در نتیجه، بچه ها احترام والدین شان را نگه نمیدارند و خدا در این مورد به انسانها هشدار میدهد که به والدین خویش حتی اُف هم نپرانید.
نیازهای کاذب زیادند و غیر قابل شمارش. اما بهتر است که نگاهی به ماهیت واقعی یکی از مهمترین نیازهای کاذب این روزها بیندازیم. افراد بینش و چشمان خود را در فضای مجازی رام نمی کنند و بعد از مدتی چرخش در میان این استایلها، احساس میکنند که عاشق شده اند. اما اگر بیشتر دقت شود، متوجه می شویم که آنها وارد یک خیالپردازی شده اند و در واقع آنان عاشق یک نفر بخصوص نشده اند، بلکه عاشق یک گروه و استایل شده اند. زیرا هرکسی این استایل را داشته باشد، دلشان را می بَرَد. این همان خیالپردازی است. همانطور که قبلا ثابت شد، عشق یک مفهوم شیطانی است و کسانی که ادعای عشق دارند، عاشق یک فرد مشخص نیستند؛ بلکه عاشق یک گروه و استایل شده اند. حالا این گروه و استایل ممکن است که میلیونها نفر باشند؛ بنابراین طبق عشقی که آنها از آن صحبت میکنند، آنها باید هزاران دل داشته باشند و بنابراین در ادعای خود صادق نیستند. خدای مهربان وقتی انسانها را آفرید، فرمود که از نوع خودتان (مِنْ أَنْفُسِکُمْ) همسری براى شما آفرید تا بدان آرام گیرید.
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۲۱﴾
و از نشانه هاى او اینکه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستى و رحمت نهاد آرى در این [نعمت] براى مردمى که مى اندیشند قطعا نشانه هایى است (۲۱)
همانطور که می بینید، آن چیزی که خدا از بدو خلقت به انسانها وعده داد است ، خلق همسرانی از نوع خود انسانهاست که بوسیله آن آرام گیرند. اما اکنون چیزی که مردم میخواهند، همسرانی از نوع خودشان نیست؛ بلکه آنها یک گروه و یا استایل را دوست دارند و این گروه و استایل ممکن است که یک میلیون عضو داشته باشد. بنابراین کسی که عاشق یک استایل است، در واقع عاشق یک میلیون نفر است! بنابراین اکنون آنچه که از آن به عنوان عشق و دوست داشتن یاد میشود، حتی حیوانات هم اینچنین نمی کنند. اگر یک تصویر دیگر از همان استایل که او خوشش آمده است، به او نشان دهید، او باز هم خوشش میاید و این دل، دل که نیست؛ بلکه به اندازه یک ترمینال شلوغ است. خدای مهربان وقتی از مودت و رحمت صحبت می فرماید؛ از خلق همسرانی از جنس انسان صحبت فرموده است (خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا) که خدا خلق فرموده است. استایلهای متفاوتی که افراد عاشق آن میشوند؛ ساخته دست انسانهاست و افرادی که مدعی عاشقی این استایلها هستند، در واقع عاشق تمام کسانی هستند که این استایل را دارند. به این ترتیب، فلسفه عشق حتی ساده ترین تعهدات اخلاقی را هم رعایت نمی کند. قانون دوم تورات می فرماید که : ای انسان تو را معبود دیگری جز من نباشد. هیچ تصویری از آنچه در آسمان یا بر روی زمین یا در آب است، نساز و آنها را پرستش نکن.
بت پرستی همیشه، به صورت ساختن تمثال و مجسمه نیست؛ بلکه بیشتر مواقع بصورت تحریف آفریده های خداست. خدا همسرانی از جنس خود ما برای ما آفریده است (خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا)؛ اما مردم پوستین و تصاویری از آنها را به عنوان زوج برای خود انتخاب میکنند و سالها با این نوع تصویر و پوستین زندگی میکنند. تصاویر و پوستین بسیار کلی است و هر تصویری در عمل، میلیونها مصداق دارد و بنابراین افراد قاعده خدا را رعایت نکرده اند و برخلاف دستور خدا، تصویری را جایگزین مخلوق خدا میکنند. خدا ازواجی را از جنس خود انسان برای او آفریده است و مودت و رحمت را بین این دو نوع انسان قرار داده است. افراد در عشق؛ عاشق یک استایل و تصویر میشوند و آنها به این طریق عاشق جن همزاد خود شده اند.
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۲۱﴾
و از نشانه هاى او اینکه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستى و رحمت نهاد آرى در این [نعمت] براى مردمى که مى اندیشند قطعا نشانه هایى است (۲۱)
اصلا فرق عشق با مودت و رحمت همین است. عشق بین دو استایل و دو گروه است، اما مودت و رحمت بین دو انسان و یا دو نفس است (خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ). به همین خاطر، حتی حیوانات هم عشق را انتخاب نکردند و انسان در این زمینه حتی از حیوانات هم خیلی گمراه تر است.
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿۱۷۹﴾
و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده ایم [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى بینند و گوشهایى دارند که با آنها نمى شنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند [آرى] آنها همان غافلماندگانند (۱۷۹)
خدای مهربان امر فرموده است که با زنان و مردان زناکار و یا مشرک ازدواج نکنید. بنابراین زانی و مشرک، خط قرمز ازدواجهاست. زانی و مشرک به درد ازدواج نمیخورند، زیرا روان این افراد آلوده است. یک نوع آلودگی که مسری است و سریعا به زوج هم منتقل میشود. همین آیه مشخص میکند که هدف از ازدواج، فقط مسائل جنسی نیست، بلکه در ازدواج؛ دو ایده، دو حریم با هم مرتبط میشوند و اگر یکی آلوده باشد، به دیگری هم سرایت میکند. وقتی از این نوع آلودگی حرف میزنیم، منظور آلودگی پندار است. این که در آیه فرموده است (وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ) یعنی این دستور تعیین کننده مرز معنوی است؛ مرز معنوی با اجنه و انسانها. کسی که به ازدواج با زانی و یا مشرک تمایل دارد، و در عین حال خود را مومن میداند؛ در واقع مومن نیست و پندار نیک ندارد و فقط خیال میکند مومن است؛ زیرا مرز خود را با شیاطین و انسانهای زانی و مشرک مشخص نکرده است. به همین خاطر خدا می فرماید که : مرد زناکار جز زن زناکار یا مشرک را به همسرى نگیرد و زن زناکار جز مرد زناکار یا مشرک را به همسری نگیرد. این قسمت از آیه فقط یک دستور نیست؛ بلکه یک جریان جاری هم هست. کسی که با یک زانی ازدواج میکند، در واقع نشان میدهد که مرز زنا و یا شرک برایش مهم نیست و این در پندار اوست.
الزَّانِی لَا یَنْکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لَا یَنْکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ ﴿۳﴾
مرد زناکار جز زن زناکار یا مشرک را به همسرى نگیرد و زن زناکار جز مرد زناکار یا مشرک را به زنى نگیرد و بر مؤمنان این [امر] حرام گردیده است (۳)
بنابراین خدا در آیه میخواهد بفرماید که در مورد زنا و شرک بی تفاوت نباشید و تصمیم نهایی ازدواج را به آن موکول کنید. کسی که در این مورد بی تفاوت باشد، در واقع ایمان خود (پندار نیک) را زیر سوال می برد. وقتی خدای حکیم کلمه حرام را در قرآن استفاده می فرماید، نشان از آن دارد که میخواهد مرزهایی را مشخص کند و به هیچ عنوان نباید از آن مرز عبور کرد. حالا این مرز، ممکن است یک مرز پنداری و معنوی (پندار نیک) باشد و یا یک مرز عملی (کردار نیک و گفتار نیک). با مرز معنوی و پنداری، تکلیف خود را در مقابل اجنه و شیاطین مشخص می کنیم و با مرز عملکردی، مرز خود را با سایر انسانها مشخص می کنیم.
بنابراین رعایت سه دستور (پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک) برای مرزبندی بین حق و باطل است. هر کسی باید جبهه خودش را مشخص کند. خدا در آیه دیگری از قرآن می فرماید که ای مومنان؛ مادر، خواهر، دختر، عمه ، خاله، و ... بر شما حرامند. وقتی کلمه حرام بکار میبرد یعنی مرزبندی میخواهد بکند. در اصل کلمه حرام هم از حریم آمده است و به معنای یک نوع مرزبندی است. وقتی خدا مرزبندی میکند، یعنی در هر سه آیتم (پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک) باید رعایت شود. یعنی حتی نباید خیالش هم کرد. وقتی میفرماید ربا حرام است، یعنی حتی نباید در خیال و پندار خویش با ربا و روشهای ربا خود را ثروتمند کرد.
واقعا آدمیان ناشکر و ناسپاسند، زیرا به آنچه که خدا آفریده است، رضایت نمی دهند و دنبال یک سری استایل می گردند و عاشق این استایلها میشوند و این واقعا پندار خیلی زشت و ناپسندی است. آنها به ازواجی که خدا آفریده است، راضی نیستند. خدا می فرماید که تعداد کمی از بندگان شکرگزار و راضی هستند (وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ ). وقتی خدا می فرماید تعداد کمی شکرگزار هستند، یعنی شکرگزارها آنقدر کمند که برای ما انسانها اصلا مشخص نیستند. زیرا خدا ، خداست و چیزهایی می بیند که ما نمی بینیم و او تمام موجودات و انسانها را می بیند. از نظر خدای علیم بصیر، تعداد کمی از بندگان سپاسگزارند؛ وقتی از نظر خدای علیم بصیر، تعداد شاکرین کم است یعنی این تعداد کم اصلا برای ما انسانها مشخص نیستند.
اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت هشتاد و هفت)
عشق مخالف پندار نیک است
خدا به بنی اسرائیل دستور می فرماید که گاوی را ذبح کنند. اما آنان در نحوه اجرای این دستور، مشکلات پنداری خویش را بیرون ریختند. دستوراتی که خدا صادر می فرماید، یک نوع فتنه هم هست و این فتنه پندار آدمیان را بیرون می ریزد و ماهیتها مشخص میشود. داستان گاو بنی اسرائیل در بزرگترین سوره قرآن مفصلا ذکر شده است:
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ ﴿۶۷﴾
و هنگامى که موسى به قوم خود گفت خدا به شما فرمان مى دهد که ماده گاوى را سر ببرید گفتند آیا ما را به ریشخند مى گیرى گفت پناه مى برم به خدا که [مبادا] از جاهلان باشم (۶۷)
قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا هِیَ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ ﴿۶۸﴾
گفتند پروردگارت را براى ما بخوان تا بر ما روشن سازد که آن چگونه [گاوى] است گفت وى مى فرماید آن ماده گاوى است نه پیر و نه خردسال [بلکه] میانسالى است بین این دو پس آنچه را [بدان] مامورید به جاى آرید (۶۸)
قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ ﴿۶۹﴾
گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن کند که رنگش چگونه است گفت وى مى فرماید آن ماده گاوى است زرد یکدست و خالص که رنگش بینندگان را شاد مى کند (۶۹)
قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ ﴿۷۰﴾
گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن گرداند که آن چگونه [گاوى] باشد زیرا [چگونگى] این ماده گاو بر ما مشتبه شده و[لى با توضیحات بیشتر تو] ما ان شاء الله حتما هدایت خواهیم شد (۷۰)
قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَا شِیَةَ فِیهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُوا یَفْعَلُونَ ﴿۷۱﴾
گفت وى مى فرماید در حقیقت آن ماده گاوى است که نه رام است تا زمین را شخم زند و نه کشتزار را آبیارى کند بى نقص است و هیچ لکه اى در آن نیست گفتند اینک سخن درست آوردى پس آن را سر بریدند و چیزى نمانده بود که نکنند (۷۱)
وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ ﴿۷۲﴾
و چون شخصى را کشتید و در باره او با یکدیگر به ستیزه برخاستید و حال آنکه خدا آنچه را کتمان میکردید آشکار گردانید (۷۲)
فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحْیِی اللَّهُ الْمَوْتَى وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۷۳﴾
پس فرمودیم پاره اى از آن [گاو سر بریده را] به آن [مقتول] بزنید [تا زنده شود] این گونه خدا مردگان را زنده مى کند و آیات خود را به شما مى نمایاند باشد که بیندیشید (۷۳)
وقتی خدا می فرماید که یک گاو قربانی کنید، منظورش گاو مشخصی نبود. بلکه هر گاوی که بنی اسرائیل قربانی میکردند، کافی بود (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً). خدا کلمه بَقَرَةً را بدون ال تعریف استفاده می فرماید، تا به ما بگوید که هر گاوی ذبح میشد، کافی بود. براساس آیه 73 سوره بقره، زنده شدن مرده، بوسیله گوشت این قربانی یک معجزه و آیت بوده است؛ همچون زنده شدن عُزیر. این یکی از معدود معجزاتی است که در طول تاریخ در دستان خود مردم انجام شد (فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحْیِی اللَّهُ الْمَوْتَى وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ). معجزات دیگر همگی در دست پیامبران انجام میشد، اما این یکی در دستان مردم عادی انجام شد.
بنی اسرائیل قبلا به گوساله پرستی گرایش یافته بودند و هنوز مقداری از آن عقاید در پندار آنان مانده بود. خدا عمدا قربانی کردن گاو را به آنها امر فرمود تا هم آنها را آزمایش کند و هم اینکه حب گوساله گرائی را در آنان بکشد. اما بنی اسرائیل از رنگ گاو، سن گاو و پارامترهای دیگر می پرسند و این سوالات پی در پی بنی اسرائیل نکات مهمی را در مورد آنان آشکار کرد:
1- سوالات پی در پی بنی اسرائیل در مورد اینکه چه گاوی را ذبح کنند؛ کار را برای آنها مشکل کرد و نزدیک بود از جاده حق منحرف شوند. سوال کردن زیاد اصلا خوب نیست و عاقبتش ممکن است گمراهی باشد. آدمی باید زود پیام را دریافت کند و هر چقدر دیرتر دریافت کند، خطر انحراف بیشتر میشود.
2- سوالات پی در پی بنی اسرائیل نکته مهم دیگری را هم آشکار کرد و آن این بود که آنها هنوز در قلب خویش، علاقه به گوساله پرستی داشتند؛ علاقه قلبی به گاو هنوز در میان آنان بود. سوالات پی در پی از اینکه چه گاوی را باید ذبح کنند؛ چه رنگی باشد، چاق باشد یا لاغر باشد، سنش چقدر باشد؛ نشان از این واقعیت داشت که آنها هنوز در قربانی کردن گاو مردد بودند و هنوز عشق به گاو در قلب آنها وجود داشت ولی بروز نمی کردند. اما وقتی این مساله پیش آمد، عشق قلبی آنان وارد پندارشان شد و یک گره بزرگ ایجاد شد. این قسمت از آیه (وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ خدا آنچه را که شما پنهان میدارید، آشکار میسازد) به این موضوع اشاره دارد. عشق و علاقه به یک چیزی و یا شخصی در مواقع بحرانی، وارد پندار آدمیان میشود و تصمیم گیری را برای آنان مشکل میسازد.
3- وقتی کسانی که زمانی که به گوساله گرایش داشته اند؛ هنوز در قربانی کردن گاو مرددند ولی به زبان نمی آورند و هر بار بهانه میاورند، یعنی هنوز عشق گوساله پرستی در آنان هست ولی این عشق را نمی توانند بیان کنند و این عشق بصورت مخالفت با دستور مستقیم خدا و تعلل در اجرای آن نمود پیدا میکند. آنان با سوالات پی در پی برای خود زمان می خریدند و نمیتوانستند پندار واقعی خود را هویدا کنند و البته حتی شاید خودشان هم متوجه دلیل این همه بهانه گیری نمیشدند، زیرا ناخودآگاه آنان آلوده بود و تزکیه داده نشده بود.
4- سوالات پی در پی بنی اسرائیل، ثابت کرد که آنان دچار خیالبافی شده اند و فقط خدا می دانست که چی در ذهنشان می گذرد. خیالبافی، آنان را از فهمیدن دستور مستقیم خدا باز میداشت و آنها داشتند طبق خیالبافی های خود سوال مطرح میکردند. زیرا دستور خدا منطبق با عشق قلبی آنان نبود. خیالبافی آدمیان را از فهم صحیح دستورات خدا باز میدارد. این نوع خیالبافی برای افراد زیاد پیش میاید.
عشق یک مفهوم و ماده شیطانی است و مثل یک مایع سمی در خون افراد جریان دارد و در تمام تصمیمهای انسان دخالت میکند و اثر گذار است. خدای مهربان، عشق به گاو و گوساله را در آیه زیر به صورت یک نوشیدنی ترسیم میکند که در قلب و خون افراد جریان دارد (وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ). یعنی مهر گوساله در دلشان سرشته شد. بعضی خالکوبی ها ، که نشانگر یک ایدئولوژی است، بر بدن انسان حک میشود و انسان دیگر نمیتواند از آن ایدئولوژی دست بکشد و این نوع خالکوبی حکم چک امضا شده بدون نوشتن مبلغ را دارد. عشق هم همین طوری است و افراد با عشق، دیگر برده ایدئولوژی خاصی هستند و نمیتوانند تصمیمات ساده هم بگیرند و حتی در یک دستور ساده خدا (یک گاو ذبح کنید) می مانند. حتی یک بچه هم این دستور را می فهمد. اگر بچه شما در یک مهمانی شلوغ کند و شما به او بگویید که بیاید بنشیند، بچه حرف و منظور شما را متوجه میشود و میاید می نشیند. او نمی پرسد که چطوری بنشینم؟ در چند حرکت بنشینم؟ کجا بنشینم؟ با همین لباس بنشینم؟ ؛ اما فلسفه عشق، آنقدر خطرناک است که این مقدار فهم و درک را از انسانها می گیرد.
وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿۹۳﴾
و آنگاه که از شما پیمان محکم گرفتیم و [کوه] طور را بر فراز شما برافراشتیم [و گفتیم] آنچه را به شما داده ایم به جد و جهد بگیرید و [به دستورهاى آن] گوش فرا دهید گفتند شنیدیم و نافرمانى کردیم و بر اثر کفرشان [مهر] گوساله در دلشان سرشته شد بگو اگر مؤمنید [بدانید که] ایمانتان شما را به بد چیزى وامى دارد (۹۳)
در قرآن، وقتی از گوساله پرستی صحبت میشود، منظورش عرفانی به اسم گوساله گرائی است. در واقع عشق به گاو و گوساله در زمان قدیم، یک عرفان بوده است که در قسمتهای قبلی جادوی شیاطین اثبات شد. تمام عرفانهای قدیم و جدید همگی ادامه دهنده همان راهند. اولین مبحثی که افرادی مثل ابن عربی و حلاج میان خود مورد بحث گذاشتند، همین گوساله گرائی بوده است و حتی از آن هم دفاع کرده اند. گاهی ناخودآگاه و رسوم پیشینه در مقابل خودآگاه انسان قرار میگیرد. گاهی آیینهای سنتی و مذهبی هرچند غلط در دل آدمی لانه میکنند و مردم آنچنان دلبسته اش میشوند که کاری به شرک بودن یا نبودنش ندارند و حتی حاضرند قدرتهای خدا را در او ببینند و با این کار آن را الهه خویش قرار دهند. بنی اسرائیل آنچنان شیفته گاو مصریان قرار گرفته بودند که سرمست شده بودند و حتی فکر میکردند که خدا میتواند در قالب یک گوساله خود را به آنها بنمایاند. حتی بعضی عرفا همچون ابن عربی در جریان گوساله پرستی، حق را به گوساله پرستان میدهد و آن را عین خدا پرستی میداند.
آدمی نیاز دارد که به خدا محبت ورزد و تمام تلاش خود را برای خدا بکار گیرد و عبادت خود را خالصانه فقط بخدا اختصاص دهد، که اگر نورزد و این نیاز طبیعی خویش را برآورده نکند، گیر گوساله های طلایی می افتد. همیشه ناخودآگاه و رسوم پیشینه در مقابل خودآگاه انسان قرار میگیرد. کسی که خدا را در قلب خویش داشته باشد، خودآگاه او پیروز خواهد شد و کسی که قلبش مریض باشد؛ گوساله های طلایی و رسوم آبا و اجدادی در قلب او لانه میکنند و سر فرصت گوساله هم خواهند ساخت؛ دقیقا مثل قوم بنی اسرائیل که در ناخودآگاه خویش تحت تاثیر خدای طوفان در اساطیر سوار بر گاو نر مصریان قرار گرفته بودند.
پندار عجیبی بین مردم جهان از قبل بوده و هست که همه احساس میکنند که باید مستقیم خدا را ببینند و حسش کنند. در حالیکه خدا از رگ گردن به آنها نزدیکتر است. خدا از خود ما به ما نزدیکتر است. بشر در هر دم و بازدمی نیازمند و محتاج خداست ولی با این حال میخواهد خدا را با حواس پنجگانه ببیند!! انسان با وجود خدای به این نزدیکی، همیشه دنبال واسطه میگردد. غافل از اینکه در واسطه گری، انسان همیشه دلبسته واسطه خواهد شد نه دلبسته خدا. طرفداران این نوع عرفان، حتی در این مورد اشعار زیادی هم سروده اند.
مسلمان گر بدانستی که بت چیست
بدانستی که دین در بتپرستی است
بنی اسرائیل به گوساله عشق داشتند و با اینکه خدا آیات زیادی به آنها نمایاند، ولی آنها در قلبشان یک چیز دیگری بود. یکی از نشانه ها که خدا به آنها نشان داد، بالا بردن کوه طور جلو چشمان بنی اسرائیل بود! اما عشق به گوساله نگذاشت این آیت بزرگ را بگیرند. خدا در ادامه می فرماید که قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ( اگر پندار نیک دارید، بدانید که پندارتان شما را به بد چیزی امر میکند). این قسمت از آیه نشان میدهد که آنان پندار نیکی نداشته اند. کلاً عشق پندارهای نیک را از بین می برد و هدف از عشق هم همین است. خدای مهربان در آیه می فرماید که وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ یعنی بخاطر کفرشان، عشق گوساله پرستی در قلبشان جریان پیدا کرد. کفر مقابل ایمان است و این یعنی پندار بد. ایمان (پندار نیک) مثل جریان خون، در سراسر وجود انسان جاری میشود. اما در طرف مقابل ، پندار شرّ هم مثل خون در رگهای انسان جریان دارد. عرفانهای قدیم و جدید (مثل عرفان مولوی، حافظ، عرفان حلقه، صوفی گری،کابالا، فراماسونری، مقدس دانستن گاو، گوساله پرستی، مرتاضی ، اشو ، فنگ شویی ، ذهن مثبت و ...) همگی به نوعی بر مبنای عشق و وحدت وجود و حلول و تناسخ و ... بنا شده اند و اینها همگی پندار نیک را از روان انسان بیرون می ریزند. مثل توازن ویروس و گلبولهای مفید در خون. اگر گلبولهای مفید در بدن که محافظ بدن انسان هستند، کم شوند، ویروسها براحتی بر بدن ما مسلط میشوند. روان ما هم اینطوری است که پندار نیک باعث ضعف ویروسهای روانی میشود و اگر پندار نیک ضعیف شود، ویروسهای روانی براحتی بر روان ما چیره میشوند. یکی از این ویروسهای روانی، توهم عشق است. در محیط آلوده به عشق؛ دیگر پندارهای نیک کم می شوند و به این ترتیب عشق، عمل به دستورات خدا را مشکل میسازد. عشق به گوساله، نمی گذاشت که بنی اسرائیل دستور واضح خدا را بفهمند و مدام آن را می پیچاندند. اگر متون قدیمی را مطالعه کنید، متوجه خواهید شد که گوساله پرستی صرفا یک مراسم ساده نبوده است؛ بلکه گوساله پرستی مبنای یک عرفان مبسوط بوده است که تمام جریان خیر و شرّ آن زمان طبق آن تعریف میشده است. کتابهای شعر هم نود درصدش، در مورد عشق است و به همین خاطر است که خدا در قرآن، شاعر را مخالف وحی میداند و شعر را متضاد کلام خدا معرفی میکند.
در زمان ما هم کسانی هستند که شیفته کتابهای شعر همچون مولوی و حافظ هستند و عرفانهای خاصی از این کتابها برای خود استخراج میکنند. در حالی که این کتابها، همان کتابهای الهام شده از طرف شیطان هستند.
در قدیم جشنهای تقدیس گاو و گوساله برگزار میشد و مردم در این جشنها و فستیوالها، شرکت میکردند و با بزک کردن و زیورآلات زمان خود، خود را به نمایش میگذاشتند. نقاشی های زیادی روی سنگ از دوران باستان در این مورد باقی مانده است. طبق این نقاشی ها، مردم مصر، گاو را جسمی میدانستند که خدا در آن برای کمک به مردم هبوط کرده است و گاو را نماد خدا می دانستند. در بین النهرین هم گاو را نماد ایزد باران می دانستند. بعضی تمدنها گاو را قربانی میکردند تا که زمین را بارور سازد. یکی از القاب ایزد شیوا در هندوستان ،پشویتی است که به معنای فرمانروای گاوها است. همانطور که قبلا ثابت شد، شیوا همان ابلیس است که در زمانهای قدیم میان مردم ظاهر شد و هفت مرحله جادو و یوگا و عشق را به آنها یاد داد. جالب است که در نقاشی های باستانی هند، شیوا و همسرش را سوار بر گاو رسم کرده اند. این نقاشی معنی مهمی دارد. شیوا یکی از ایزدان هندیان، یکی از دیوها بوده است که اوصاف او منطبق با ابلیس است. نقاشی او سوار بر گاو، یعنی دیوها از تقدس بخشیدن به گاو، سوء استفاده میکرده و به این طریق ذهن و روان انسانها را در دست می گرفتند. شیاطین برای تسلط بر انسانها، نیاز به تقدس بخشی به یک شیء و یا موجود زنده دیگری دارند. گاو به عنوان یک حیوان مفید و پرفایده، هدف خوبی بود و به این طریق شیوا (همان ابلیس) ، تقدیس گاو را به عنوان مهمترین حربه خود انتخاب کرد. شاید از خود بپرسیم که چرا گاو؟ زیرا گاو حیوان مفید و پر استفاده ای بوده است و تقریبا همه مردم با آن سر و کار داشته اند و مهمتر از همه این است که گاو یک حیوان رام بوده است. خدای مهربان چهارپایانی را آفریده است (گاو، گوسفند و ..) که رام هستند و انسان بدون هیچ زحمتی از گوشت و شیر و پوست و پشم آنها استفاده میکند. در حالی که حیوانات دیگر رام کردنشان سخت است؛ اما انعام برای انسانها از بدو خلقت رام هستند. یک سوره از قرآن به نام انعام، اسم گذاری شده است تا به انسان یادآوری شود که همه این نعمات را خدا برای انسانها رام کرده است.
أَمَدَّکُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِینَ ﴿۱۳۳﴾ شما را به [دادن] دامها و پسران مدد کرد (۱۳۳)
وَجَنَّاتٍ وَعُیُونٍ ﴿۱۳۴﴾ و به [دادن] باغها و چشمه ساران (۱۳۴)
وَلَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِکُونَ ﴿۷۱﴾ آیا ندیده اند که ما به قدرت خویش براى ایشان چهارپایانى آفریده ایم تا آنان مالک آنها باشند (۷۱)
وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَکُوبُهُمْ وَمِنْهَا یَأْکُلُونَ ﴿۷۲﴾ و آنها را براى ایشان رام گردانیدیم از برخیشان سوارى مى گیرند و از بعضى مى خورند (۷۲)
وَلَهُمْ فِیهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلَا یَشْکُرُونَ ﴿۷۳﴾ و از آنها سودها و نوشیدنیها دارند پس چرا شکرگزار نیستید (۷۳)
اما اکنون این نوع عرفان، بجز هندوستان، از رونق افتاده است و شیطان اکنون ابزارهای زیادی همچون تلویزین، وبگردی، آهنگ و ... در اختیار دارد و نیازی به آن نمی بیند.
همین نمایشات کاذب بنی اسرائیل را جذب کرده بود. اکنون هم این نمایشات با نامهای دیگری همچون فرش قرمز، جشن حافظ، جشن مولوی، زیباترین ملکه جهان و جشن هالوون و انواع جشنهای نمایشی دیگر ... ادامه دارد. جشنهایی در راستای چرخه رحمانی هستند که بر مبنای شکرگزاری از نعمتهای خدا باشند؛ همچون جشن برداشت محصولات و گرفتن درآمدها و دادن قسمت مشخصی از آن به نیازمندان.
خدای مهربان رابطه بین زوجین را ، مودت و رحمت معرفی میکند، اما شیطان آن را بصورت عشق تعریف میکند. عشق رابطه غلطی میان زوجین است که باید تصحیح شود و زمانش رسیده است تا که عشق به عنوان یک فلسفه شیطانی معرفی شود.
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ
و باز یکی از آیات (لطف) او آن است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در کنار او آرامش یافته و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود. در این امر نیز برای مردم بافکرت ادلهای (از علم و حکمت حق) آشکار است.
آنچه که از آیه فوق آشکار است این است که هدف اصلی ازدواج، برقراری مودت و رحمت بین زوجین است. اما گاهی مردم این عبارت را درست نمی فهمند و زندگی را بر خود تلخ میکنند. بعضی ها انتظار دارند که یکی از زوجین به دیگری محبت زیادی ابراز دارد؛ آنطوریکه طرف دیگر اشباع شود و در نتیجه پایه زندگی محکم شود! اما چنین انتظاری با این منوال ؛ زندگی ها را سست میکند وحتی بی فایده و مضّر است. در این جور زندگی ها دروغ و ریاکاری در سطح خانواده نمایان میشود و زیاد دوام نمی آورد. ما باید بفهمیم که هدف آیه اصلا اینطوری نیست. بلکه خدا میخواهد بفرماید که در زندگی مشترک و سطح خانواده؛ مودت و رحمت را پیش گیرید و براساس آن با یکدیگر رفتار کنید. یعنی اشتباهات همدیگر را ببخشید و نسبت به خطاها و کوتاهی ها و کمبودهای زندگی سختگیر نباشید و نسبت به هم رحم و مودت داشته باشید. مودت و رحمتی که خدا از آن صحبت میکند، یک رویه دو طرفه در زندگی است و نه یک خواسته یک طرفه. این که زوجین کمبودهای همدیگر را بپوشانند و مثل لباس برای هم باشند و نسبت به هم مودت و رحمت داشته باشند و براین اساس خانواده تشکیل دهند و حرف پراکنی نسبت به هم نداشته باشند؛ و براساس رحمت و مودت؛ حرفهایی نزنند که دیگری را اذیت کنند. این روش از زندگی است که پایه های خانواده ها را محکم میکند و در خانواده محیطی آرام و امن و لذت بخش فراهم میکند. خدای مهربان ما را آفریده است و خوب ما را می شناسد؛ فقط آن خالق بی همتا میداند که ما به چه نوع روشی در زندگی نیاز داریم و چه نوع روشی، زندگیِ امن و لذت بخش و ادامه داری برای ما فراهم میکند. مودت و رحمت محیط خانواده و زندگی را طوری مرتب میکند که امنیت و لذت و آرامش ادامه دار باشد.
پرسه زدن بی هدف در فضای مجازی و ویوی زندگی سلبریتی ها و ثروتمندان، روان آدمی را پر از نیاز کاذب میکند و در این حالت افراد مجبور میشوند که با روشهای غیر معقول آن را تخلیه کنند. گاهی یکی از زوجین در فضای مجازی پرسه میزند و بعد از چند ساعت وبگردی بی هدف و ویوی زندگی سلبریتی ها و پولدارها، روان خود را پُر از نیاز کاذب میکند و برای خود بار روانی درست میکند؛ ولی بعد نمی داند که چطوری از زیر فشار این بار روانی نجات یابد. بعد از تایم کاری، همسرش خسته به خانه میرود و میخواهد استراحت کند؛ اما زوج او روانش پر است و میخواهد که همسر خسته اش فورا با همان روش سلبریتی ها نیاز روانی او را برآورده کند. همسر خسته هم از این نیاز او بی خبر است و توانایی ایفای چنین نقشی را ندارد و حتی ممکن است که روشهای آنها را نداند. به این طریق فاصله زیادی بین آنها می افتد. سحر و جادوی واقعی که در زندگی ها اتفاق می افتد، اینطوری است.
یکی از زوجین یا هر دو بخاطر حفظ نکردن چشم و گوش و زبانشان، بار روانی زیادی در خود جمع میکنند و خود را پُر میکنند. خدا ما را طوری آفریده است که نمیتوان با روان پر، زندگی کرد، بلکه باید هر جوری است این بار روانی برداشته شود. همانطور که بدن طبیعی ما طوری آفریده شده است که وقتی غذا میخوریم و شکممان پر میشود، بعد از مدت زمانی باید خالی شود. اما این روال طبیعی را خود بدن ما انجام میدهد. اینپوتهای غلط که وارد روان انسان شود، به یک بار اضافی برای روان ما تبدیل میشوند. عشق و توهمات مربوطه این کار را میکنند. عشق یک بار اضافی بر روان آدمی تحمیل میکند که همیشگی است و در روان انسان جا خوش میکند. به این طریق طرف همیشه توپش پر است. وقتی یکی از زوجین بعلت پرسه زنی افراطی در فضای وب و تلویزیون و آهنگها و اشعار، توپش پر میشود (روانش پر از نیاز کاذب میشود) و از زوجش انتظار تخلیه روانی دارد؛ زوج هم نمیتواند این تخلیه را انجام دهد و در نتیجه بین آن دو فاصله می افتد. خدا زوجین را آفریده است که طبیعی زندگی کنند و چشمانشان و روانشان را حفظ کنند. به همین خاطر خدای مهربان می فرماید که :
إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿۳۵﴾
مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادتپیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزه دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانى که خدا را فراوان یاد مى کنند خدا براى [همه] آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است (۳۵)
خدا اینطوری ازواج و روابط آنان را تعریف میکند تا که بار روانی غیر قابل حل برای طرف مقابل ایجاد نکنند.
الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ
وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ
وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ
وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ
وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ
وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ
وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ
وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ
وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ
وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ
کسی که بر طبق قاعده زوجیت مثلا (وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ) ، عمل کند و پندار خویش را نیک نگه دارد و از وبگردی بی هدف و فیلمهای توهمی و آهنگهای آلفایی و سایر روشهای مدیتیش پرهیز کند، در آن صورت بار روانی برای خود ایجاد نمی کند و به زوج خویش هم فشار نمی آورد و به این طریق زندگی بی دردسرتری خواهند داشت. فاصله افتادن بین ازواج از همین بار روانی های اضافی شروع میشود. اما خدای حکیم راهکاری برای تخلیه روانی کسانی که روان خود را بر اثر ناآگاهی پر میکنند، فرموده است. روان انسان با نماز و صبر تخلیه میشود.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿۱۵۳﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید از شکیبایى و نماز یارى جویید زیرا خدا با شکیبایان است (۱۵۳)
در چرخه نیک (پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک) که باشید و چرخه بچرخد؛ این بارهای روانی اصلا بوجود نمی آیند. چرخش چرخه نیک، به این معناست که پندار نیک به کردار نیک و بعد به گفتار نیک تبدیل شود. این چرخه اتوماتیک بارهای روانی ونیازهای کاذب را بیرون می ریزد و روان انسان پاکیزه میشود.
زندگی غلط در این دنیا در بدترین حالاتش شباهتهای زیادی به زندگی در جهنم دارد. در جهنم، بارهای روانی زیادی برای افراد بوجود میاید و افراد چنان تحت فشار قرار می گیرند که هر لحظه از نظر فشار عصبی، تقاضای مرگ میکنند ولی مرگ امکان پذیر نیست. اصلا مرگ در جهنم و بهشت وجود ندارد. در جهنم حتی غذایی که میخورند، چنان بطن آنان را پر میکند (فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ) که بطن جسمی و بطن روانی آنان هر دو پر میشود و این فشار خیلی زیاد، آنان را مجبور میکند که مایعی داغ و خطرناکی را روی آن بریزند (ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِیمٍ ) و این همان عذاب دردناک است. در نهایت دوباره به جحیم بر میگردند و دچار یک سیکل باطل میشوند(ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ ). فشارهای روانی و پر شدن روان انسان، تخلیه میخواهد و طرز تخلیه در جهنم خطرناک است و جهنمیان این کار را مجبورند انجام دهند.
فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿۶۶﴾ پس [دوزخیان] حتما از آن مى خورند و شکمها را از آن پر مى کنند (۶۶)
ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِیمٍ ﴿۶۷﴾ سپس ایشان را بر سر آن آمیغى از آب جوشان است (۶۷)
ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ ﴿۶۸﴾ آنگاه بازگشتشان بى گمان به سوى دوزخ است (۶۸)
عواقب انجام گناهان در این دنیا هم شبیه جهنم است. افراد با حفظ نکردن چشمان و گوش و زبان خود، بار روانی زیادی برای خود درست میکنند و نیازهای کاذب برای خود درست میکنند و به این طریق روان خویش را پر میکنند و طریه تخلیه آن را هم نمیدانند و فکر میکنند که این نیازهای کاذب باید برآورده شود و بیشتر هزینه های زندگی مربوط به این نیازهای کاذب است. در حالی که نیازهای کاذب اصلا نباید برآورده شوند و باید نادیده گرفته شوند. هر گونه نیاز کاذبی انسانها را مجبور به گناهان دیگری میکند. خانواده ها باید ورودیهای خود را چک کنند و خود را از شرایطی شبیه جهنم باز دارند.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ ﴿۶﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید خودتان و کسانتان را از آتشى که سوخت آن مردم و سنگهاست حفظ کنید بر آن [آتش] فرشتگانى خشن [و] سختگیر [گمارده شده] اند از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپیچى نمى کنند و آنچه را که مامورند انجام مى دهند (۶)
همه انسانها قیافه هایی شبیه هم دارند و اگر دقیقتر نگاه کنیم، می بینیم که همگی دو چشم و دو پا و دو دست و یک زبان و دو گوش و... دارند و تقریبا همه اجزا بدن ما شبیه انسانهای دیگر است و اختلافات بسیار ناچیزی با هم داریم. اختلافها در 99درصد موارد، در حد رنگ و زوایه هاست. بنابراین خوشبخت دانستن دیگران و بدبخت دانستن خود، بخاطر یک سری نیازها و امکانات و بَزَک کردنهای کاذب و اضافی، راه و روش و نتیجه گیری جداً غلطی است. ما باید زیبایی را طور دیگری تعریف کنیم. انسانها زیبایی و لذت را تابحال غلط تعریف کرده اند و آنها این تعریفها را از سیستم شیطانی و شرّ گرفته اند و همان تعریفها را می خواهند به نظام رحمانی ایمپورت کنند که این خودش نوعی تضاد و ضدیّت پیش می آورد. رعایت تقوا و رعایت حجب و حیاست که انسانها را زیبا میکند. رعایت چرخه نیک، به معنای واقعی انسان را نیک نشان میدهد. انسانها در چرخه نیک که باشند، خودبخود نیک هستند. تعریف جدید زیبایی، نیک بودن و در چرخه نیک بودن است و کسی که در چرخه نیک باشد، خودبخود نیک به نظر میرسد.
زنان و مردان تصویری از زندگی براساس نیازهای کاذب برای خود درست کرده اند و برای رسیدن به آن تلاش میکنند و خیال میکنند که در صورت رسیدن به آن خوشبختند. به آن هم میرسند ولی همین که به آن رسیدند، دوباره یک تصویر دیگر از زندگی برای آنها ایجاد میشود و باز روز از نو روزی از نو . آنقدر تصویرهای کاذب و ظاهرا جذاب و بزک شده زیاد است که همیشه سرکاری زیاد است و هیچوقت هم به خوشبختی نمی رسند. این همان سراب است. شیطان کلا وعده هایش دروغ و سراب است. پشمک بزرگ ولی بیفایده. نام بزرگ، ولی شهر ویران. اما روش خدا در زندگی، به انسانها آرامش و رضایت میدهد و پر کیفیت است.
در نظام رحمانی، اگر یکی از زوجین، ضعیف بود؛ زوج دیگر به او رحم میکند و به او احترام می گذارد و او را ترک نمی کند. نظام رحمانی لذت بخش هم هست. زیرا معنا و مفهوم دارد. اما در نظام شیطانی، انسانها تحقیر میشوند؛ اگر زنان هر روز آرایش نکنند، اعتماد به نفس ندارند و نمیتوانند بیرون روند. در نظام شیطانی به انسانها احترام گذاشته نمیشود. نظام شیطانی آبروی انسانها را می برد. نظام شیطانی به زنان فشار می آورد و آنان از خوف پیری و از دست دادن زیبایی ظاهری، دنبال اعمال جراحی و سایر روشهای غلط می روند. اما در نظام رحمانی، افراد خوف و حزن ندارند، زیرا معیارهایشان فرق میکند(لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ). معیار زیبایی در نظام رحمانی و نظام شیطانی خیلی فرق دارد. در نظام شیطانی افراد بدون تغییر ظاهر خود نمی توانند بیرون روند. آنان برای خود ماسکی می گذارند (ماسک شامل کلیه تغییرات غیر منطقی است، مثل بیشتر اعمال جراحی زیبایی و لباسهای فخر فروشی و ...). آنان پیری را به عنوان مرحله ای از مراحل زندگی نمی پذیرند و به این طریق در خلقت خدادادی تغییر ایجاد میکنند. در حالی که پیری هم خودش جز نظام رحمانی است و برای هر انسانی پیش میاید و انسانها باید آن مرحله را هم طی کنند تا نفسشان تزکیه یابد. پیری هم خودش یکی از لذتهای نظام رحمانی است و میتوان از آن برای تزکیه نفس بهره برد. کسانی که طبق دستورات خدای رحمان زندگی نکنند، مسائلی همچون پیری، از دست رفتن جوانی و ... به یک دغدغه برای آنها تبدیل میشود و در نتیجه لباس خوف و جوع خواهند پوشید و هیچوقت به آرامش نخواهند رسید.
وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ ﴿۱۱۲﴾
و خدا شهرى را مثل زده است که امن و امان بود [و] روزیش از هر سو فراوان مى رسید پس [ساکنانش] نعمتهاى خدا را ناسپاسى کردند و خدا هم به سزاى آنچه انجام مى دادند طعم گرسنگى و هراس را به [مردم] آن چشانید (۱۱۲)
وَلَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَهُمْ ظَالِمُونَ ﴿۱۱۳﴾
و به یقین فرستاده اى از خودشان برایشان آمد اما او را تکذیب کردند پس در حالى که ظالم بودند آنان را عذاب فرو گرفت (۱۱۳)
در نظام شیطانی، ترسها و خوفهای زیادی برای انسانها پیش میاید. خوف از نداری، خوف از پیری، خوف از داشتن نوزاد دختر، خوف از از دست دادن زیبایی ظاهری و هزاران خوف دیگر. همین خوفها آرامش زندگی را از افراد می گیرد. نظام شیطانی پر است از خوفهای فراوان و متعدد. افراد برای رهایی از این همه خوف، مجبورند به نظام شیطانی و پندار شرّ مهر تائید نهند و این همان دوست شدن با شیطان است.
إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿۱۷۵﴾
در واقع این شیطان است که دوستانش را مى ترساند پس اگر مؤمنید از آنان مترسید و از من بترسید (۱۷۵)
وَلَا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئًا یُرِیدُ اللَّهُ أَلَّا یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿۱۷۶﴾
و کسانى که در کفر مى کوشند تو را اندوهگین نسازند که آنان هرگز به خدا هیچ زیانى نمى رسانند خدا مى خواهد در آخرت براى آنان بهره اى قرار ندهد و براى ایشان عذابى بزرگ است (۱۷۶)
یک بدن ساز ، که در ورزش خیلی افراط میکند، یک بدنِ دیگر برای خودش میسازد که هزینه میبرد و چند برابر بدن عادی، غذا می طلبد و این ورزشکار روزی دو سه ساعت را فقط به خوردن اختصاص میدهد و گرفتار عضله های اضافی میشود و برای خودش هزینه اضافی می تراشد و تلاش و کوشش بیهوده ای انجام میدهد. این ورزشکار، در ورزش زیاده روی کرده و عضله های زیادی میسازد و روزی دو ساعت مشغول تغذیه این عضله ها میشود و این عضله ها به یک موجود مزاحم و پر زحمت و طفیلی برای او تبدیل میشوند. در حالی که آدمها باید تمام سعی و تلاششان را در مورد آخرت انجام دهند و سعی کنند چیزی و توشه ای برای آخرت بسازند.
وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا
کسی که آخرت را بخواهد و سعی خود را برای آن بکند؛ آن کس مومن است (پندار نیک دارد)، قطعا آنان تلاششان بی جواب نخواهد بود.
نیازهای کاذب، هیچوقت در دنیای واقعی برآورده نخواهند شد و در نتیجه شیطان به قربانیان پیشنهاد میدهد که برای ارضای این نیازها به خیالپردازی روی آورند. خیالپردازی هم بطور مستقیم پندار آدمیان را هدف می گیرد. خیالپردازی در مورد نیازهای کاذب خیلی خطرناک است و اگر انسانها زمانی قدرت داشته باشند، آن را به اجرا می گذارند. خیلی از شاهان در طول تاریخ برای خود حرمسرا ساختند، زیرا ساختن حرمسرا زمانی آرزو و خیال آنان بوده است. زمانی که امکان و قدرتش را پیدا کردند؛ تشکیلش دادند. بعضیها فکر میکنند که در عصر حاضر تشکیل حرمسرا مطرح نیست؛ در حالی که چندی پیش خواننده ای ایرانی در ترکیه، که به ثروتی دست یافته بود و فضا را مهیا دید، تقریبا در آنجا حرمسرا تشکیل داده بود؛ او ثابت کرد که خیلی از انسانها در صورت قدرتمند شدن، هر حریمی را می شکنند. بیشتر انسانها متاسفانه، خیالپردازیهای خویش را در حین قدرتمندی به مرحله اجرا میگذارند.
وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَلَکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ ﴿۲۷﴾
و اگر خدا روزى را بر بندگانش فراخ گرداند مسلما در زمین سر به عصیان برمى دارند لیکن آنچه را بخواهد به اندازه اى [که مصلحت است] فرو مى فرستد به راستى که او به [حال] بندگانش آگاه بیناست (۲۷)
وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِینٌ ﴿۱۴﴾
و هر کس از خدا و پیامبر او نافرمانى کند و از حدود مقرر او تجاوز نماید وى را در آتشى درآورد که همواره در آن خواهد بود و براى او عذابى خفت آور است (۱۴)
بنابراین اگر خدا به بعضی ها پول زیادی نمی دهد، در واقع به آنها رحم کرده است و لطف بزرگی در حق آنان کرده است (وَلَکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ ). ما باید از طرز زندگی این افراد عبرت بگیریم و خدا را به عنوان بهترین خیرخواه خود بپذیریم. این نتیجه گیری برای هر انسانی لازم است.
کسانی در جامعه هستند که به محض امکان مالی، مخفیانه زنان دیگری می گیرند و اینها خیالات خود را اجرا میکنند؛ زنانی هم هستند که به محض امکان مالی، شوهرشان را ول میکنند و دنبال اهداف دیگری می گردند. به همین خاطر خیالبافی خیلی خطرناک است و مثل یک مار مخفی است. شاید بعضی خیالبافی ها در اولش مهم به نظر نرسد ولی این خیالبافی در ذهن و حافظه ناخودآگاه آدمیان میماند و سر فرصت خودش را نشان میدهد و آدمی را دچار کردار بد می کند و با یک حرکت، افراد را از چرخه نیک به بیرون پرتاب میکند.
خیالپردازی مثل یک پندار بد است که در ذهن افراد لانه میکند و سر فرصت ، به مرحله اجرا گذاشته میشود. به همین دلیل خدای حکیم، خیلی از ماها را از نظر مالی محدود میکند و این به نوعی لطف آن باریتعالی است و به ما رحم میکند؛ تا که وارد کردار بد نشویم. زیرا اگر شرایطی فراهم شود که پندار بد به کردار بد تبدیل شود؛ دیگر کار تمام است و انسان مهر خاتمه خود را زده است و وارد جهنم میشود؛ زیرا اگر پندار بد به کردار بد تبدیل شود؛ یعنی چرخه شرّ را چرخانده است و به جنود شیطان می پیوندد. کسی که چرخه شرّ را بچرخاند، یعنی به جنود شیطان پیوسته است.
فَکُبْکِبُوا فِیهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ ﴿۹۴﴾
پس آنها و همه گمراهان در آن [آتش] افکنده مى شوند (۹۴)
وَجُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ ﴿۹۵﴾
و [نیز] همه سپاهیان ابلیس (۹۵)
اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت هشتاد و شش)
آخر الزمان (قسمت بیست و سوم)
دفع کردن دیوها (بخش نوزدهم)
شرایط گلخانه ای (قسمت یازدهم)
چرخه ی نیک
همانطور که در سوره العصر بیان شده است، پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر؛ شیرازه و محور چرخه نیک هستند و کسی که بخواهد در چرخه نیک باشد، حتما باید این چهار دستور مهم و حیاتی را در همه حال رعایت کند و البته در جبهه مقابل از پندار شرّ، کردار شرّ، گفتار شرّ، گفتار عجله ؛ دوری کند و حتی نسبت به آن بی تفاوت نباشد. اگر در چرخه نیک نباشید؛ حتما در چرخه مقابلش هستید، حالت سومی وجود ندارد. موجودیت انسان بطور کلی و پیش فرض به عجله تمایل دارد (خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ) و همین خاصیت منفی، او را به سمت چرخه ی شرّ جذب میکند؛ بنابراین گفتار صبر یکی از ضروری ترین آیتمهای چرخه نیک است. وقتی ابلیس ملعون به حرف خدا گوش نکرد و اغوا شد؛ گفت مرا تا روزى که بنی آدم برانگیخته خواهند شد مهلت ده؛ خدا هم فرمود تو از مهلت یافتگانى.
قَالَ أَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ﴿۱۴﴾
گفت مرا تا روزى که [مردم] برانگیخته خواهند شد مهلت ده (۱۴)
قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ ﴿۱۵﴾
فرمود تو از مهلت یافتگانى (۱۵)
قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿۱۶﴾
گفت پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندى من هم براى [فریفتن] آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست (۱۶)
ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ ﴿۱۷﴾
ابلیس در ادامه گفت که: پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندى من هم براى فریفتن آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست. شیطان گفت که من سر راه راست تو (صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ) کمین میکنم و آنان را فریب میدهم. این یعنی اینکه بنی آدم کوچکترین لغزشی از راه راست (پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر) بکنند؛ شیطان در انتظار آنهاست. پس هیچ راه سومی در اینجا وجود ندارد و افراد برای دست یابی به خوشبختی این دنیا و آن دنیا و پاس کردن آزمایشهای این دنیا؛ باید حتما در چرخه نیک باشند و لاغیر. هیچ راهی بجز راه راستی (صِرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ) وجود ندارد. خدای حکیم ، در سوره ای از قرآن به چرخه نیک فرشتگان و پرندگان اشاره فرموده است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَالصَّافَّاتِ صَفًّا ﴿۱﴾ سوگند به صف بستگان که صفى [با شکوه] بسته اند (۱)
فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا ﴿۲﴾و به بازدارندگان که به طور خاصی باز میدارند(۲)
فَالتَّالِیَاتِ ذِکْرًا ﴿۳﴾ و به پی گیری کنندگان و یا تلاوت کنندگان [نشانه های الهى] (۳)
إِنَّ إِلَهَکُمْ لَوَاحِدٌ ﴿۴﴾ که قطعا معبود شما یگانه است (۴)
در اینجا، خدای مهربان از گروهی از فرشتگان صحبت میکند که صف باشکوهی بسته اند (وَالصَّافَّاتِ صَفًّا ). گروهی از ملائکه که در انجام فرامین الهی در صف هستند و آنان در چرخه نیک هستند. آنان در تلاشند که شرایط را طوری برقرار کنند تا چرخه نیک را برای همه انسانها هموار کنند و در این راه از عوامل بازدارنده مختلف هم استفاده می برند (فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا )؛ مثالی برای عوامل بازدارنده این است که مثلا آب آتش را خاموش میکند و یا آتش و یا گرما، آب را بخار میکنند و به این طرق شرایطی را برای انسانها پیش میاورند تا که زندگیشان در زمین طی شود و حرف حق به گوش همه برسد و تمام این کارها برای این است که مردم به این نتیجه برسند که إِنَّ إِلَهَکُمْ لَوَاحِدٌ قطعا معبود شما یگانه است. در آیه سوم می فرماید فَالتَّالِیَاتِ ذِکْرًا و به پی گیری کنندگان آیات و نشانه های الهی. در اینجا تالیات به معنای ترتیب و نظم و پی در پی بودن امورات دنیاست. مثلا در جای دیگری خدا می فرماید که :
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿۱﴾ سوگند به خورشید و تابندگى اش (۱)
وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ﴿۲﴾سوگند به ماه چون پى [خورشید] رود (۲)
در این آیه خدای مهربان به خورشید و ماه قسم میخورد و می فرماید که سوگند به ماه چون در پی خورشید میرود و از کلمه تَلَاهَا استفاده می فرماید که هم ریشه تَّالِیَاتِ است. پس فرشتگان به امر حق تعالی، امورات و تنظیمات این چنینی را برای زمین کنترل میکنند تا که این امورات نشانه هایی داشته باشد برای انسانها و در اینجا فرشتگان کاری میکنند که سر موقع مشخصی این نشانه ها به انسانها نمایش داده شود و همین نشانه هاست که ثابت میکند خدا یکتاست و تمام این کارها برای این است که مردم به این نتیجه برسند که إِنَّ إِلَهَکُمْ لَوَاحِدٌ قطعا معبود شما یگانه است. در سال 1969، بشر موفق به فتح ماه شد. بدون کمک فرشتگان، این قضیه در آن موقع اصلا امکان پذیر نبوده است. پنجاه سال از آن موقع گذشته است و هنوز بشر با فرونشاندن ربات روی ماه مشکل دارد، چه برسد به انسان. زیرا خدا مقرر کرده بود که بشر می بایست در سال 1969 ماه را فتح کند و این کار انجام شد. آپولو 11 در تاریخ 21/7/1969 میلادی ساعت 1:54:1 با 21 کیلوگرم از خاک ماه، از ماه جدا شد. 54:1 نشانگر سوره شماره 54 آیه 1 (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ ) است.
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ ﴿۱﴾ ساعت نزدیک شد و از هم شکافت ماه (۱)
شکافته شدن ماه؛ یعنی فتح شدن ماه و برداشتن خاک از آن است. این یکی از نشانه های نزدیکی ساعت است. خدا طرحهایش را به انجام میرساند. هر امری کند، فرشتگان بطور دقیق در حد میکرو ثانیه بدون هیچگونه تاخیری انجام میدهند. علمی که فرشتگان بلدند، بسیار بسیار پیشرفته تر از علم ماست و اصلا با علم ما قابل مقایسه نیست. مثل ماشین اسباب بازی پلاستیکی و ماشین واقعی است. خدا قطعا در سوره قمر، به فرود انسان بر ماه اشاره فرموده است و منظورش از انشقاق ماه، یعنی جدا شدن خاک از آن است. تمام اینها برای این است که بشر به هدف اصلی نزدیک شود و خدا در این مورد انسانها را هل میدهد، تا که بوسیله نشانه هایش در کائنات، پی بوجود او برند و از دست شیطان نجات یابند. از نظر من، حتی بشقاب پرنده ها، پهبادهای کنترل از راه دور فرشتگان است که گهگاهی آن را میان انسانها می فرستند تا که آنان را به یک سری تکنولوژیهای پیشرفته راهنمایی کنند و البته هیچ کس نمیتواند طرحهای آینده خدا را برای ساکنان زمین پیش بینی کند. قطعا تا به قیامت نزدیکتر شویم، انشقاق ماه، ابعاد بزرگتری به خود می گیرد و حتی ممکن است که کشورهای پیشرفته ، حفاریهای عظیمی روی ماه انجام دهند و ممکن است که به محیط طبیعی آن آسیب برسانند.
خدای مهربان در تعدادی از سوره ها به مسائل مختلف قسم یاد میکند. وقتی خدا چیزی را به عنوان قسم ذکر کند، یعنی خیلی مهم است و میخواهد توجه انسانها را به آن مطلب جلب کند. معمولا برای چیزی قسم میخورند که خیلی حیاتی و سرنوشت ساز باشد اما متاسفانه ما انسانها خیلی مواقع برای مسائل بی ارزش قسم می خوریم که این عادت بسیار بدی است و در این حالت نام مبارک خدا را پایین میاوریم و به این علت است که گروهای خداناباور در جامعه زیاد شده اند. بعضی از مردم هم، از قسم برای فریب دیگران استفاده میکنند و میخواهند حرف خود را به کرسی بنشانند؛ که این نوع قسم خوردن، شبیه قسم شیطان است ( وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ ﴿۲۱﴾ و براى آن دو سوگند یاد کرد که من قطعا از خیرخواهان شما هستم (۲۱) ). در جایی که خدا قسم میخورد، یعنی در فهم آن مطلب لازم است تصمیم خود را بگیریم و تمام تلاش خود را بکار بریم.
در چند آیه اول سوره صافات ؛ از سه حالت و یا قید برای فرشتگان استفاده کرده است . صافات ، زاجرات، تالیات. صافات در این آیه در وصف فرشتگان است، همانطور که در آیه دیگری از قرآن قید شده است (وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ ).
وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ ﴿۱۶۴﴾ و هیچ یک از ما [فرشتگان] نیست مگر [اینکه] براى او [مقام و] مرتبه اى معین است (۱۶۴)
وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ ﴿۱۶۵﴾ و در حقیقت ماییم که [براى انجام فرمان خدا] صف بسته ایم (۱۶۵)
وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ ﴿۱۶۶﴾ و ماییم که خود تسبیحگویانیم (۱۶۶)
صافات ، زاجرات، تالیات؛ سه حالتی هستند که فرشتگان در سوره صافات با آن وصف شده اند. این سه صفت چه ربطی به پندار، کردار، گفتار نیک دارد؟ وقتی خدا می فرماید وَالصَّافَّاتِ صَفًّا ؛ قید صَفًّا را بدون ال معرفه استفاده میکند. زیرا نحوه صف بستن فرشتگان برای ما انسانها مشخص نیست و از حیطه علمی ما خارج است و برای ما مجهول است ولی همین را میدانیم که آنان صف بسته اند.
ملائکه و تمام موجودات و جمادات و پرنده ها همگی در چرخه رحمانی هستند و آنان بطور کامل این چرخه را رعایت می کنند. یک پرنده هیچوقت پندار بدی ندارد و تمام تلاش او مفید است و هیچوقت گفتار بد ندارد. زمانی که یک پرنده میخواند و یا پرواز میکند، مزاحم کسی نیست و حتی صدایش آرامش بخش هم است. او زمانی که سردش است، هوای گرم در میان پرهای خود ذخیره میکند و حالت پف کرده به خود می گیرد و به این طریق بدون ضربه زدن به نظام طبیعت، خود را گرم نگه میدارد و در این زمینه به امکاناتی که خدا به او داده است راضی است و از آن امکانات در دسترس، به نحو احسن استفاده میکند.
أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَیَقْبِضْنَ مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَنُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ ﴿۱۹﴾
آیا در بالاى سرشان به پرندگان ننگریسته اند [که گاه] بال مى گسترند و [گاه] بال مى آنند جز خداى رحمان [کسى] آنها را نگاه نمى دارد او به هر چیزى بیناست (۱۹)
خدای مهربان، همانطور که از صفت ویا قید صافات برای پرندگان استفاده می کند، در ادامه می فرماید که کل پرندگان، نماز و تسبیح خود را میدانند. بنابراین در صف بودن پرندگان به معنای این است که آنان نماز و تسبیح خویش را به این طریق انجام میدهند. آنان به این علت نماز و تسبیح انجام میدهند تا که در صف (چرخه نیک) باشند و همه این صفوف برای این است که همگی در چرخه نیک به سوی خدا برگردند، زیرا بازگشت همه به سوی اوست. (وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ )
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ ﴿۴۱﴾
آیا ندانسته اى که هر که [و هر چه] در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى گویند و پرندگان [نیز] در حالى که در آسمان پر گشوده اند [تسبیح او مى گویند] همه ستایش و نیایش خود را مى دانند و خدا به آنچه مى کنند داناست (۴۱)
وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ ﴿۴۲﴾
و فرمانروایى آسمانها و زمین از آن خداست و بازگشت [همه] به سوى خداست (۴۲)
تمام حرکاتی که پرندگان انجام میدهند، بخاطر در صف بودن است. انجام نماز و تسبیح توسط پرندگان فقط به این خاطر است که آنان در چرخه نیک (صافات) باشند.
صافات ، زاجرات، تالیات ؛ صفاتی هستند که مطلقا هر سه مورد در مورد ملائکه صدق میکند و اما قید اولی (صافات) در مورد پرندگان و خیلی از موجودات دیگر هم صادق است. حتی نماز و تسبیح آنان بخاطر ماندن در این صف و ارائه این صف است. این صف همان چرخه رحمانی است. هر چند که چرخه رحمانی برای پرندگان با چرخه رحمانی در میان انسانها کمی متفاوت است ولی همگی یک هدف را دنبال میکنند و آن این است که ثابت کنند، إِنَّ إِلَهَکُمْ لَوَاحِدٌ قطعا معبود شما یگانه است. انسانها هم دقیقا باید برای ماندن در چرخه رحمانی تلاش کنند. اما شیاطین دقیقا بر خلاف این سه صفت و قید عمل میکنند و سعی دارند که دیگران را از چرخه رحمانی خارج سازند و انسانها را از آن دور میکنند. جنگ ستارگان که میلیاردها سال پیش در آسمانها اتفاق افتاد، بخاطر همین موضوع بود.
شاید شنیده باشید که خیلی ازواج با آنکه در رفاه کامل بسر می برند، ولی یهویی از هم جدا میشوند. آنان بعد از بیست سی سال زندگی مشترک، در نهایت به نتیجه میرسند که باید از هم جدا شوند. بیشتر جدایی ها بخاطر فاصله افتادن بین اهداف آنها است. انسانها بعد از سالها زندگی ، تازه متوجه میشوند که اهدافشان غلط بوده است و پندارهای غلطی در مورد زندگی داشته اند. مثلا دیده ای بعضی ها از بچه هایشان سوال میکنند که علم بهتر است یا ثروت؟ آنها با این سوال، ناخودآگاه بچه را به هم می ریزند و به او القا میکنند که هدف از زندگی یا علم است یا ثروت. در حالی که هدف اصلی از آمدن ما به این دنیا، هیچکدام از این دو تا نیست. هدف از زندگی عبادت و ستایش خدای باریتعالی است (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ).
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ﴿۵۶﴾ و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند (۵۶)
مَا أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ ﴿۵۷﴾ از آنان هیچ روزیى نمى خواهم و نمى خواهم که مرا خوراک دهند (۵۷)
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ﴿۵۸﴾ خداست که خود روزى بخش نیرومند استوار است (۵۸)
نتایج زیر برای بعضی آدمها، خیلی به سختی بدست میاید و برای خیلی ها هم هیچوقت بدست نمیاید:
· ثروتمندترین مرد جهان، لزوما بهترین شوهر جهان نیست.
· زیباترین زن جهان، لزوما بهترین همسر نیست.
· خوش تیپ ترین مرد جهان، لزوما همسر خوبی نیست.
· علم و ثروت هیچکدام خوشبختی نمی آورند.
· اتکا به زیبایی ظاهری خوشبختی نمی آورد.
· تعداد کمی از مشکلات با پول حل میشود.
انسانها بعد از سالها زندگی به در بسته میخورند و به نتایجی میرسند که باید زودتر می رسیدند. آنها وقت خود را تلف میکنند و دیر به نتایج لازمه میرسند و اوقات و زمان خود را هدر میدهند و در پیراستن نفس خویش کاهلی میکنند. اما پرندگان و سایر حیوانات از همان اول درست و صحیح و رضایتمندانه انتخاب میکنند. آدم و حوا بعد از فریب خوردن توسط ابلیس، دنبال اهدافی غیرواقعی افتادند و نتیجه این هدف غلط، سرخوردگی و شکست و هبوط به زمین بود.
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ ﴿۲۰﴾
پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورتهایشان برایشان پوشیده مانده بود براى آنان نمایان گرداند و گفت پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز [براى] آنکه [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره] جاودانان شوید (۲۰)
وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ ﴿۲۱﴾
و براى آن دو سوگند یاد کرد که من قطعا از خیرخواهان شما هستم (۲۱)
شیطان به آدمیان از در نصیحت وارد شد و گفت که پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز براى آنکه مبادا فرشته گردید یا از زمره جاودانان شوید! شیطان هدف نادرستی را به آنان تزریق کرد. همین هدف نادرست آنان را به زمین آورد و گرفتار شدند. شیطان یک پندار غلط را وارد ذهن آنان کرد و آن هم این بود که خدا صلاح مردم را نمی خواهد و به آنان حسادت میکند و دوست ندارد بنی آدم خوشبخت شوند (نعوذ بالله). پندار غلط در مورد خدا، همان کفر و بی ایمانی است. اگر ما در مورد خدا، پندار غلط نداشته باشیم، خیلی از مشکلات و پارادوکسهای زندگیمان حل میشود. مثلا افراد خودشان شرایط شرّ برای خود ایجاد میکنند ولی بعد از خود می پرسند که چرا خدا شرّ برای آنان ایجاد کرده است! هر کسی باید به این مرحله از رشد برسد و اقرار کند که خدا مطلقا خیرخواه همه است و ما باید پندار خویش را بر این اساس تنظیم کنیم. خدا کسی را به شرّ تشویق نمی کند. اما قطعا خدا خودش اجازه وجود یافتن شرّ را داده است تا مردم بوسیله خیر و شرّ آزمایش شوند.
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ ﴿۳۵﴾
هر نفسى چشنده مرگ است و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود و به سوى ما بازگردانیده مى شوید (۳۵)
پرندگان و سایر حیوانات در طول زندگی خویش، نه تنها خود را به نتایج صحیح میرسانند؛ بلکه روشهای صحیح را هم اجرا میکنند و اصلا وقت تلف نمی کنند و میانبر نمی زنند. این همان بودن در چرخه نیک است. کلمه صافات در سوره صافات، به همین معناست. این نوع کردار، نوعی تسبیح پروردگار هم هست. پرندگان برای تسبیح پروردگار وقت می گذارند؛ انسانها نماز نمی خوانند و می گویند وقت نداریم! وقت گذاشتن برای نماز و تسبیح پرورگار، از الزامات و ضروریات یک زندگی سالم است. انسانها خیلی مواقع به کارهایی که خدا برایشان میکند، اقرار نمی کنند. اما پرندگان با چرخه ای که خدا برایشان در نظر گرفته است، می چرخند و به این طریق به ربوبیت پروردگار اقرار میکنند. کشاورزی که محصولی میکارد و دغلی در آن بکار نمی برد و منابع طبیعی آب را هدر نمی دهد و طمع نمی کند؛ چندین ماه منتظر میشود و صبر میکند تا محصول رشد کند و آن را برداشت کند و بعد از برداشت، زکات آن را می پردازد و شکرگزاری میکند ؛ به این طریق این کشاورز، صبر به خرج داده و تسبیح خدای میکند و این همان چرخه نیک است. اما مردم اکنون ، تسبیح شمار الکترونیکی اختراع کرده اند و پیش خود فکر میکنند که تسبیح خدا می گویند! در حالی که این نوع تسبیح گفتن، نوعی جادوست. اتفاقا این جور اعمال، چرخه نیک را متوقف میکند. انسانها در حین توقف چرخه نیک، خودبخود رو به تکرار می آورند. حتی ربات نماز خوان و رکعت شمار هم درست شده است که کاملا با هدف دین تضاد صد در صدی دارند. خدای مهربان عبادت آگاهانه میخواهد و نه عبادت ربات گونه. یا اینکه مردم تسبیح دستشان می گیرند و مدام تکرار میکنند الله الله الله . این حالت از یاد کردن خدا هم نوعی جادوست. منظور از تسبیح خدا، شبیه همان کاری است که پرندگان میکنند. آنان روال زندگی خویش را طبق نظام و چرخه رحمانی انجام میدهند و این همان تسبیح پروردگار عالمیان است. خدای عالمیان می فرماید که خدا را با تضرع و خاشعانه و نهانی و با بیم و امید بخوانید. این یعنی خواندن خدا باید آگاهانه و هدفمند باشد و نه تکرار ربات گونه.
ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَةً إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ﴿۵۵﴾
پروردگار خود را به زارى و نهانى بخوانید که او از حدگذرندگان را دوست نمى دارد (۵۵)
وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ ﴿۵۶﴾
و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید و با بیم و امید او را بخوانید که رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است (۵۶)
در یک جایی سد درست کرده اند و کلی آب پشت آن جمع شده است ولی چند کیلومتر آنطرف تر کاملا خشک و بایر شده است. به این طریق انسان، چرخه طبیعت را میشکند و به صافات عمل نکرده است و مانع جریان خیر میشود. چطوری ممکن است که در جایی این همه آب جمع شده باشد ولی چند متر آن طرفتر خشک و بایر باشد! یک جای کار می لنگد. بشر قسی القلب شده است و مفاهیم و معانی نیکی و خیر را نمی فهمد.
مردم با اخذ صفات شیطانی همچون، حسودی، چشم و هم چشمی و طمع و غیبت و خودنمایی و ... برای خود استرس و وسواس ایجاد میکنند ولی از آن طرف برای برطرف کردن این استرس و وسواس خودساخته، کلاس ذهن مثبت و روانشناسی برگزار میکنند و به این طریق برای خود بار اضافی درست میکنند. یا اینکه افراد پرخوری میکنند و بعد از آن مجبورند که قرص لاغری مصرف کنند و یا عمل جراحی کوچک کردن معده انجام دهند. انسانها خودشان درد برای خود ایجاد میکنند و بعد راهکارهایی به خیال خود خوبی برای درمان این دردها اختراع میکنند و اسم این نوع اختراعها را پیشرفت میگذارند. در حالیکه اینها اصلا پیشرفت نیست و بلکه نوعی جهالت است؛ مثل آب در الک کردن. راه حل اصلی این مشکل این است که چشم و هم چشمی نکنند و حسودی و طمع نکنند و این راه حل یک راه حل رحمانی است و گرنه همه راه حلهای دیگر جاهلانه است. یکی از جنبه های جهالت عصر جدید، اینگونه است. تعریف راه راستی همین است. یعنی راه حلهای واقعی و ایمانی برای مشکلات انتخاب شود. پندار نیک می گوید کم خوردن و اسراف نکردن راه حل درمان این بیماری است ولی پندار شرّ میگوید علم قرصهای شیمیایی اختراع کرده است و حال بیماران را دگرگون میکند.
گستره طوفان نوح، کل زمین نبوده است، بلکه فقط آن قسمت از زمین بوده است که قوم نوح زندگی میکردند. وقتی خدای مهربان، به پیامبر نوح فرمود که از هر جفت حیوان بردار و به کشتی ببر؛ منظورش تمام گونه های جانوری نبوده است؛ بلکه حیواناتی بوده است که مردم آن موقع برای چرخه زندگی لازم داشته اند. نجات حیوانات همتراز نجات انسانها بوده است. ظالمان در طوفان غرق شدند ولی نجات جان حیوانات لازم بوده است، زیرا حیوانات در چرخه نیک بودند و برای چرخه نیک لازم بودند. ولی ظالمان در چرخه نیک نبودند. پیامبر نوح با این کار از محیط زیست محافظت کرد. اما اکنون ، نگهداری و پاسداری از طبیعت و محیط زیست به یک شوخی تبدیل شده است. از جلو هر بانک و خودپردازی که رد میشوید، پر است از فیشهای بانکی که همه اش پرت و پلا شده است. آیا پول داشتن ، مجوز هرخرابکاریی است؟ هیچ کسی هم متوجه آلودگی نمیشود. طبیعت که می روید ، پر است از نایلون و این نایلونها، حیوانات و جانوران را اذیت میکند و گاها باعث آتش سوزی میشود. کسی به محیط زیست اهمیت نمی دهد. اینها دقیقا مخالف تسبیح کردن خدای است و چوب لای چرخه نیک می گذارد. یا تلویزیون و اجتماعهای مجازی پر شده است از آهنگهای آلفایی و بیش از پیش مردم را به آهنگهای احساسی و آلفایی عادت میدهند و به این طریق مردم دچار خلسگی میشوند و از چرخه نیک خارج میشوند.
خدای مهربان داستان واقعی و گفتگوی کسانی که در جهنم خواهند بود؛ را در قرآن بیان فرموده است. طرز گفتار و سوال جهنمیان از همدیگر ثابت میکند که آنان خودشان و همدیگر را مقصر میدانند و به آن اعتراف میکنند. آنها اقرار می کنند که در این دنیا پندار نیک نداشته اند (قَالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ) و طغیان و افراط و تفریط کرده بوده اند (بَلْ کُنْتُمْ قَوْمًا طَاغِینَ ). آنها به همدیگر می گویند که شما را گمراه کردیم زیرا خودمان گمراه بودیم (فَأَغْوَیْنَاکُمْ إِنَّا کُنَّا غَاوِینَ ). بهتر است که گفتگوی جهنمیان را با هم بخوانیم.
وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ ﴿۲۷﴾ و بعضى روى به بعضى دیگر مى آورند [و] از یکدیگر مى پرسند
قَالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْیَمِینِ ﴿۲۸﴾ [و] مى گویند شما [ظاهرا] از در راستى با ما درمى آمدید [و خود را حق به جانب مى نمودید] (۲۸)
قَالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ﴿۲۹﴾ [متهمان] مى گویند [نه] بلکه با ایمان نبودید (۲۹)
وَمَا کَانَ لَنَا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ بَلْ کُنْتُمْ قَوْمًا طَاغِینَ ﴿۳۰﴾ و ما را بر شما هیچ تسلطى نبود بلکه خودتان سرکش بودید (۳۰)
فَحَقَّ عَلَیْنَا قَوْلُ رَبِّنَا إِنَّا لَذَائِقُونَ ﴿۳۱﴾ پس فرمان پروردگارمان بر ما سزاوار آمد ما واقعا باید [عذاب را] بچشیم (۳۱)
فَأَغْوَیْنَاکُمْ إِنَّا کُنَّا غَاوِینَ ﴿۳۲﴾ و شما را گمراه کردیم زیرا خودمان گمراه بودیم (۳۲)
فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ ﴿۳۳﴾ پس در حقیقت آنان در آن روز در عذاب شریک یکدیگرند (۳۳)
اینها اقرار کسانی است که در جهنم بسر می برند و به آخر کار رسیده اند. آنها صراحتا اقرار میکنند که اشتباه زندگی کرده اند. اما بهتر است که انسان خودش در این دنیا از همان اول به این نتیجه برسد و نتیجه گیری را به آخر کار حواله ندهد. زیرا اجل ناگهانی میاید و آدمی را می گیرد و انسانها به این نتیجه گیری نخواهند رسید و فرصت نتیجه گیری پیدا نمی کنند. نتیجه گیری لحظات آخر، بیفایده است.
إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولَئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿۱۷﴾
توبه نزد خداوند تنها براى کسانى است که از روى نادانى مرتکب گناه مى شوند سپس به زودى توبه مى کنند اینانند که خدا توبه شان را مى پذیرد و خداوند داناى حکیم است (۱۷)
وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا ﴿۱۸﴾
و توبه کسانى که گناه مى کنند تا وقتى که مرگ یکى از ایشان دررسد مى گوید اکنون توبه کردم پذیرفته نیست و [نیز توبه] کسانى که در حال کفر مى میرند پذیرفته نخواهد بود آنانند که برایشان عذابى دردناک آماده کرده ایم (۱۸)
کسانی که طبق چرخه نیک زندگی میکنند و مثل ملائکه و پرندگان صافات هستند؛ اندوخته ای برای آخرت خویش جمع کرده اند و خوف و حزن ندارند (فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ).
وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۴۸﴾
و ما پیامبران [خود] را جز بشارتگر و هشداردهنده نمى فرستیم پس کسانى که ایمان آورند (پندار نیک) و نیکوکارى کنند (کردار نیک) بیمى بر آنان نیست و اندوهگین نخواهند شد (۴۸)
انسان عواقب کارهای خودش را نمی پذیرد و آن را به عوامل دیگری ربط میدهد. او شرایط پیش آمده را ناشی از کردار و افعال خویش نمی بیند، بلکه آن را بخدا نسبت میدهد و در نتیجه بخدا معترض میشود که چرا جامعه پر از فساد شده است؟ در حالی که فساد و شرّ جزو چیزهایی است که ظاهر میشود، آن هم بخاطر کردار مردم. فساد چیزی نیست که از قبل ایجاد شده باشد؛ بلکه جزو آیتمهایی است که بمرور و بنا بر کردار شرّ جامعه ظاهر و پدیدار میشود. خدا چرخه رحمانی را کاملا خیر و نیک آفریده است. فساد و شرّ چیزی است که ظاهر میشود و در جامعه ظهور پیدا میکند (ظَهَرَ الْفَسَادُ).
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿۴۱﴾
به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده فساد در خشکى و دریا نمودار شده است تا [سزاى] بعضى از آنچه را که کرده اند به آنان بچشاند باشد که بازگردند (۴۱(
نکته مهمی که در آیه است این است که فساد در خشکی و دریا ظاهر میشود (فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ). یعنی فسادی که مردم میکنند، تاثیر آن در خشکی و دریا پدیدار میشود. چرا در خشکی و چرا در دریا؟ وقتی مردم طمع و حسادت و چشم و هم چشمی کنند و نیازهای کاذب برای خود ایجاد کنند، به پول بیشتری نیاز پیدا میکنند و در نتیجه از منابع زمین سوء استفاده میکنند. سوء استفاده از منابع زمین، آب یک دریاچه را تمام میکند و در نتیجه دریاچه به ته میرسد و بعد ته مانده دریاچه که نمک است ، محیط زیست را به خطر می اندازد و به این طریق مشکلات ناخواسته بوجود میاید و به این طریق فساد و آثار آن ظاهر میشود.
خدا قسمتی از این فسادها و بی عدالتی ها را از بین نمی برد تا که بعضى از آنچه را که کرده اند به مردم بچشاند، باشد که بازگردند و بدرگاه خدا توبه کنند. خدا این سختی ها را که خود مردم بوجود می آورند و حاصل اعمال خود خود آنهاست، را برای مدتی رفع نمی کند تا که مردم بخود آیند و توبه کنند و به سوی خدا برگردند. اگر مردم نتیجه گیری لازم را کردند، که فبها و گرنه وضعیت بدتر میشود.
خدا به تک تک موجودات و انسانها توجه میکند. وقتی ما معتقدیم که خدا زمین را آفریده است؛ این فقط یک اعتقاد ساده ست که بیشتر افراد آن را قبول دارند. اما ما باید این عقیده خود را گسترش دهیم و اینبار بگوییم که خدا زمین را آفریده و همچنین از آن زمان تا کنون زمین را هم اداره می کند و نیازهای ساکنینش را لحظه به لحظه برآورده میکند و فقط اوست که میتواند نیازهای تمام موجودات زمین را درک کند و آن را برآورده کند. حتی در روز قیامت هم تک تک افراد به حضور خدا خواهند رسید و در این مورد دادگاهی خواهند شد.
وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَکْتُمْ مَا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ وَمَا نَرَى مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَضَلَّ عَنْکُمْ مَا کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿۹۴﴾
و همان گونه که شما را نخستین بار آفریدیم [اکنون نیز] تنها به سوى ما آمده اید و آنچه را به شما عطا کرده بودیم پشت سر خود نهاده اید و شفیعانى را که در [کار] خودتان شریکان [خدا] مى پنداشتید با شما نمى بینیم به یقین پیوند میان شما بریده شده و آنچه را که مى پنداشتید از دست شما رفته است (۹۴(
در چرخه رحمانی، هر اتفاقی که بیفتد، هزاران معنا پشت آن است و معنویتهای زیادی را میتوان از آن برداشت کرد. وقتی زمستان میرود و بهار میاید و گیاهان دوباره زنده میشوند، اینها خودش درس بزرگی به ما میدهد. چرخه های شیطانی در این زمانه زیاد شده است و مردم رو به فال گیری و شرط بندی آورده اند. در نظام رحمانی چیزی به اسم فال گیری و غیب گوئی نداریم. زیرا اساسا اینها غیرممکن است و سرکاری است و معنویتهای کاذب به شما تزریق میکند. مثلا بعضی سایتها که میروی، برایت فال می گیرد و جمله "امروز خوشبختی به شما رو می آورد!" بیرون میدهد. اولا این جمله خیلی کلی است و تقریبا برای همه افراد و حالات صدق میکند؛ مثلا این سایت چطوری فهمید که امروز من خوشبخت خواهم بود! کلا اشعار هم همینطوری است. توجه کرده اید که کسی نسبت به شعر هیچ اعتراضی نمی کند؛ زیرا جملات اشعار کلی است و هر طوری میشود معنا کرد. شعر هیچ کسی را بی نصیب نمی گذارد. هر کسی آن را میخواند میگوید به به و چه چه. اینها هدایت نیستند. اینها راه مستقیم را نشان نمی دهند. راه های معکوس و متضاد در اشعار یک امر خیلی عادی است. اینها جملاتی را می گویند که افراد خوششان میاید و چیز جدیدی به آنها نمی دهد. همین خودش نوعی توقف چرخه نیک است. اکنون برای روز تولد بچه ها، مراسم را طوری می گیرند که بچه را دچار خیالپردازی میکنند و او را از معنویت واقعی دور میکنند و به این طریق بچه ها صحیح پرورش داده نمیشوند.
راهنمایی و هدایت جمعی است. کسی نمیتواند بگوید که من خودم هدایت شده هستم و کاری به بقیه نزدیکان و خویشان خود ندارم. راهنمایی و هدایت جمعی است. ما در سوره فاتحه میگوییم ایا ک نعبد و ایاک نستعین و همچنین میگوییم اهدنا صراط المستقیم. همه افعال به حالت جمع هستند، بیشتر دعاهای قرآن حالت جمع دارند. یعنی ما هدایت خویش را از دیگران نباید مخفی کنیم، منظورم اجبار نیست بلکه باید راه درست را به دیگران بگویی تا اتمام حجت شود در صورتی که هدایت خود را مخفی کنید نشان از آن دارد که کامل به روش خودت ایمان ندارید و در این زمینه پندار نیک ندارید. شما نمی توانید با دوستهایت تفریح بروید و گردش کنید ولی راجع به مرام خودت چیزی نگویید. اگر این کار را بکنید یعنی پندارت مشکل دارد. پندار وقتی نیک است که بچرخد و منجر به تولید کردار نیک و گفتار نیک شود و گرنه فقط یک خیالپردازی است.
اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت هشتاد و پنج)
روزه و استایل زندگی (بخش دوم)
خوشبختانه، رمضان نزدیک شده است. رمضان ماهی است که قرآن در آن نازل شده است. قرآن برای کسانی که خواستار هدایتند، مایه سلامتی روح و روان و برای کسانی که خواستار هدایت نیستند، مایه خسران است. علاوه بر آن، خود روزه این ماه هم در سلامتی جسم ما تاثیر بسزایی دارد. این ماه ترکیبی است از سلامتی جسم و سلامتی روان برای آدمیان. در یکی از قسمتهای قبلی جادوی شیاطین که در مورد استایل زندگی نوشته شد، گفته شد که یکی از خواص مهم روزه گرفتن این است که در طول ماه رمضان، عادت ها شکسته می شوند. در رمضان سیستم عادات خودساخته به هم میریزد؛ عادت زیاد به گوشی؛ عادت به خوردن زیاد؛ عادت به خوابیدن زیاد؛ عادت به وعده های غذایی غیر لازم و هزاران عادت دیگر. ده روز اول رمضان، درگیر شکستن عادتها و مبارزه با عادتها هستیم؛ در دهه دوم رمضان، فرد روزه دار تا حدی خود را پیدا میکند و بر جسم خویش کنترل پیدا میکند و اما در دهه سوم، هم بر جسم و هم بر روان خویش کنترل پیدا میکند.
بعضی افراد که مشکلات گوارشی پیدا میکنند ، سریع در اینترنت جستجو میکنند که چه غذایی و یا چه میوه ای و یا چه قرص و دارویی برای این مشکل خوب است؛ تا که آن را بخورند و خوب شوند. یا اینکه دنبال انواع ویتامینها می گردند تا مشکل حل شود. بیشتر این راه حلها بر خوردن مبتنی است. اما در خیلی مواقع بزرگترین حلال مشکلات گوارشی این است که چیزی نخورید. نخوردن و نیاشامیدن در بازه زمانی مشخصی، بهترین و مهمترین ویتامین است. اکثر مشکلات گوارشی فقط با این روش حل میشوند. ماه رمضان بزرگترین مرکز پزشکی بدون هزینه و بدون روان گردانی است. علاوه بر فواید بدنی، روزه ماه رمضان فرصتی است برای تزکیه نفس و پرورش خود، تا که در چرخه نیک ثابت بمانیم. جزئیات روزه در آیات 183 تا 187 سوره بقره ذکر شده است. این فریضه الهی در طول زمان، همچون نماز دستخوش تغییر گشت و زمان افطار از نماز عشاء به مغرب کاهش یافت.
أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِکُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ وَعَفَا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیَامَ إِلَى اللَّیْلِ وَلَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاکِفُونَ فِی الْمَسَاجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿۱۸۷﴾
در شبهاى روزه همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گردیده است آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستید خدا مى دانست که شما با خودتان ناراستى میکردید پس توبه شما را پذیرفت و از شما درگذشت پس اکنون [در شبهاى ماه رمضان مى توانید] با آنان همخوابگى کنید و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته طلب کنید و بخورید و بیاشامید تا رشته سپید بامداد از رشته سیاه [شب] بر شما نمودار شود سپس روزه را تا [فرا رسیدن] شب به اتمام رسانید و در حالى که در مساجد معتکف هستید [با زنان] درنیامیزید این است حدود احکام الهى پس [زنهار به قصد گناه] بدان نزدیک نشوید این گونه خداوند آیات خود را براى مردم بیان مى کند باشد که پروا پیشه کنند (۱۸۷)
قرآن زمان روزه داری را از نماز فجر (صبح) تا نماز عشاء تعیین کرده است اما کسی به این نکته توجه نمی کند و از این دستور مهم قرآنی خود را محروم میکنند. براساس آیه 187 سوره بقره وقت روزه داری از شروع نماز صبح است تا شروع نماز عشاء، زیرا در آیه 187، کلمه شب ( اللیل ) به نماز عشاء اشاره دارد (أَتِمُّوا الصِّیَامَ إِلَى اللَّیْلِ). برای روشن شدن موضوع، میتوانید به آیه 114 سوره هود مراجعه کنید؛ می بینید که در آن آیه خدای مهربان از نماز عشاء به عنوان نماز شب یاد کرده است.
وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَى لِلذَّاکِرِینَ ﴿۱۱۴﴾
و در دو طرف روز [=اول و آخر آن] و نخستین ساعات شب نماز را برپا دار زیرا خوبیها بدیها را از میان مى برد این براى پندگیرندگان پندى است (۱۱۴)
پس براساس آیات 2:187 و 11:114 زمان روزه داری از نماز صبح است تا نماز عشاء. در این حالت حدودا یک ساعت در زمستانها و یا یک ساعت و نیم در تابستانها به زمان روزه داری اضافه میشود. زمان شروع نماز مغرب؛ هنوز هوا خیلی روشن است و حدودا یک ساعت تا یک ساعت و نیم طول میکشد تا این حالت گرگ و میش تمام شود و شب شروع شود.
از نظر علمی هم ثابت شده است که روزه در لحظات آخرش هر چقدر بیشتر طول بکشد، فایده اش بیشتر است و به زبان ساده تر، فایده اصلی روزه داری، بعد از مغرب اتفاق می افتد. روزه داری و گرسنگی دادن به بدن، فایده اصلی آن در لحظات آخر آن اتفاق می افتد. ویدئوی زیر را نگاه کنید که در آن، این نکته بطور علمی توضیح داده شده است.
https://s23.picofile.com/file/8448945450/sawm.mp4.html
روزه قبل از نزول قرآن هم بوده است ولی آن ملتها بمرور زمان، آن را گم کردند. همانطور که آیه می فرماید (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ) روزه بر شما نوشته شده است، همانطور که بر امتهای قبل مقرر شده بوده است.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿۱۸۳﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید روزه بر شما مقرر شده است همان گونه که بر کسانى که پیش از شما [بودند] مقرر شده بود باشد که پرهیزگارى کنید (۱۸۳)
بسیاری از یهودیان روزه خود را در شب پایان می دهند که در آن تاریکی مطلق است و ماه در آسمان ظاهر می شود. تمام اینها مربوط به امتهای قبل است که هیچکدام زمان غروب آفتاب، روزه را افطار نمی کنند، بلکه زمانی روزه را افطار میکنند که ستاره ها و ماه در آسمان ظاهر شده اند و این همان زمان نماز عشاء است. زمان شروع و پایان ماه رمضان هم کاملا مشخص است. خدای متعال می فرماید:
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿۱۸۵﴾
ماه رمضان [همان ماه] است که در آن قرآن فرو فرستاده شده است [کتابى ] که مردم را راهبر و [متضمن] دلایل آشکار هدایت و [میزان] تشخیص حق از باطل است پس هر کس از شما این ماه را درک کند باید آن را روزه بدارد و کسى که بیمار یا در سفر است [باید به شماره آن] تعدادى از روزهاى دیگر [را روزه بدارد] خدا براى شما آسانى مى خواهد و براى شما دشوارى نمى خواهد تا شماره [مقرر] را تکمیل کنید و خدا را به پاس آنکه رهنمونیتان کرده است به بزرگى بستایید و باشد که شکرگزارى کنید (۱۸۵)
در آیه می فرماید فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ هرکس از شما که ماه (الشَّهْرَ) را مشاهده کرد روزه بگیرد. در عربی، کلمه قمر و شهر هر دو برای ماه بکار میروند. خدای حکیم، در این آیه کلمه قمر را بکار نمیبرد و بلکه کلمه الشَّهْرَ را بکار میبرد. قمر یعنی ماه فیزیکی که ما در آسمان می بینیم ولی شهر یعنی ماه محاسباتی که ما آن را محاسبه می کنیم. خدای حکیم، وقتی از ماه رمضان صحبت میفرماید، میگوید شَهْرُ رَمَضَانَ و نمی فرماید قَمَرُ رَمَضَانَ. زیرا رمضان یک ماه محاسبه شدنی است. بنابراین برای شروع روزه، لزومی به دیدن ماه قمری (القمر) نیست و بلکه مشاهده ماه منطقی و محاسباتی (الشَّهْرَ) کافی است. علاوه بر آن، خدا از کلمه شَهِدَ استفاده میکند و نه کلمه رَایَ. فرق این دو کلمه این است که رای یعنی دیدن با دو چشمان سر؛ اما شهد
یک کلمه کلی تر است که به معنای دیدن از نظر منطقی و یا علمی و یا بصیرتی هم هست. مثلا شما مطمئنید که فردا صبح ساعت هفت، آفتاب طلوع میکند و در این شکی ندارید و به این می گویند شَهِدَ. ولی اگر شک داشته باشید، باید هر روز صبح ساعت هفت بلند شوید و نگاه کنید ببینید که آیا آفتاب طلوع کرده است یا نه و شما اگر چنین رابطه علمیی را قبول نداشته باشید، باید هر روز رَایَ بکار برید. خدا در قرآن دقیق کلمات را بیان میدارد بدون هیچگونه انحراف و اعوجاجی. حتی خدا کلمه الشَّهْرَ را با ال معرفه استفاده فرموده است. این یعنی ماه منطقی، معین و مشخص و قابل محاسبه است و میتوان آن را بدست آورد. خورشید و ماه و تمام ستارگان طبق قاعده مشخصی عمل میکنند و همگی قابل محاسبه اند.
الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ﴿۵﴾ خورشید و ماه طبق محساباتى [روان]اند (۵)
حتی دانشمندان علم ستاره شناسی، تقویم دقیق سیاره مریخ و سایر سیارات منظومه شمسی را هم بدست آورده اند. زیرا اینها طبق فرمول مشخص و محاسبات خاصی عمل میکنند و حتی اگر اینها تاخیری داشته باشند؛ تاخیر یک ثانیه ای در چند میلیون سال است و این زمان برای ما آنقدر کوچک است که برای ما قابل درک نیست و قابل اغماض است و در محاسبات ما هیچ تاثیری ندارد. دیدن ماه قمری با چشمان دو سر، شامل خطاهای زیادی است و لزومی به این کار نیست. کسانی که این روش را انتخاب میکنند، بارها اشتباه کرده اند و باعث شده اند که یک روز ماه رمضان را از دست دهند.
هر انسانی که روزه می گیرد، باید در طول ماه رمضان چند کیلو وزن کم کند و این یک روال طبیعی است. حداقل باید یکی از وعده های غذایی کم شود و گرنه فواید جسمی روزه داری را از دست خواهد داد. وقتی در طول روز چیزی نمی خورید و هنگام افطار که گرسنه اید، غذا میخورید؛ درس بزرگی به ما میدهد و آن هم این است که هر وقت گرسنه بودید غذا بخورید و در صورت عدم گرسنگی لزومی به غذا خوردن نیست. گاهی مهمترین ویتامین موردنیاز بدن ما، ویتامینی به نام "نخوردن و نیاشامیدن" است. روزه به ما می آموزد که بر بدن خویش و اجزای آن کنترل داشته باشیم و در زمان پیری و بیماری ها؛ این خیلی به دردمان میخورد. آدمی ضعیف است و اگر چنین تمرینهایی نداشته باشد، بعدا اجزاء بدن او حرکات غیر ارادی انجام میدهند و ممکن است افراد در مواقع ضعف جسمانی، حتی نتوانند ادرار خود را کنترل کنند. کسانی که شب ادراری دارند، روزه این مشکل آنها را حل میکند و به آنها کمک میکند که بر سیستم گوارشی خود کنترل بهتری داشته باشند. در گرسنگی، سلولهای سرطانی و معیوب، نمی توانند عدم تغذیه را تحمل کنند و در نتیجه شروع میکنند به خوردن همدیگر و این فرآیند، بسیار بهتر از شیمی درمانی است و هیچ گونه عواقبی برای بدن ما هم ندارد و تعداد این سلولها را کاهش میدهد و قطعا بسیار بهتر از شیمی درمانی عمل میکند. هر کدام از صفتهای شرّ (غیبت، حسادت، طمع، تنبلی و ...) که دروجود انسان است، چندین دیو را تغذیه میکنند و اگر این صفات شرّ ترک شوند، دیوها به زحمت می افتند و اگر در مقابل فشارهای آنان صبر کنید، آنان مجبور به ترک شما میشوند و از دست آنها خلاص میشوید. خلاصی از دست دیوها، فقط با پندار نیک ممکن است. روزه مهمترین روش است تا که ما پندار مان را به سمت نیک ببریم. در حین روزه داری، انرژی انسان کم میشود و در نتیجه انرژیی نداری تا به جنها بدهی و این خودش یک نوع توفیق و پیروزی است.
تعریف خوردن (اکل) در قرآن، فقط خوردن غذا نیست. طبق قرآن غیبت کردن هم به نوعی خوردن گوشت جسد مرده برادر است (یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ). خدای مهربان از گرفتن ربا هم به عنوان خوردن یاد کرده است (الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا). گوساله گرائی و گرایش به عرفانهای شرقی و غربی و گرایش به اشعار و آهنگهای آلفایی و فیلمهای توهمی هم؛ نوعی نوشیدن است (وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ). میراث دیگران را بزور گرفتن هم نوعی خوردن است (وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ). مال یتیمان را گرفتن هم نوعی خوردن ذکر شده است (یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى). اموال دیگران را گرفتن به روشهای باطل هم نوعی خوردن است (وَلَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ). بنابراین دو نوع خوردن داریم؛ یکی خوردنی که وارد دستگاه گوارش ما میشود و دیگری خوردنی که وارد دستگاه روان ما میشود. خیلی از پزشکان همیشه از خوردن نوع اولی حرف میزنند و داروهایی برای درمان اولی می نویسند ولی حکیمان از نوع دومی هم حرف میزنند. بنابراین برای داشتن یک بدن از هر نظر سالم، حتما باید هر دو نوع خوردن را رعایت کرد. خوردن از نوع روانی، در همه حال باید رعایت شود ولی میتوان در ماه رمضان، روی آن با دقت کار کرد تا سوراخ سمبه های آن گرفته شود و دیگر خوردنی غیر مجاز وارد جسم و روان شما نشود. برای حل مشکلات از نوع روانی، شیطان قرصهای روانگردان و شیمیایی و مدیتیشن و چاکرابازی را پیشنهاد میدهد ولی خدا، خالق روان ما، پرهیز از این نوع خوردنیها را پیشنهاد میدهد. این نکته خیلی مهم است که بدون درمان خوردنیهای نوع دوم، بیماریهای ناشی از خوردن نوع اول هم قابلیت درمان واقعی ندارند.
فرق مهمی که این دو نوع تغذیه دارند، این است که اگر در تغذیه نوع اولی، افراط شود، بدن ما دچار چربی خون و قند و چاقی و بیماریهای جسمی دیگر میشود. اما تغذیه نوع دومی، باعث تغذیه دیوها خواهد شد و دیوها وارد محیط و جسم انسانها شده و باعث ایجاد بیماریهای روانی در انسان خواهد شد. برای اینکه واقعا بطور صد درصدی از مزایای روزه داری بهره مند شویم، حتما باید از هر دو نوع خوردن در ماه رمضان جدا خود داری شود. وقتی که دیوها بر روان انسان چنبره بزنند، دیگر خیلی سخت است که بدن را سالم نگه داشت. آیات مربوط به خوردن روانی ذکر میشوند:
وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿۹۳﴾
و آنگاه که از شما پیمان محکم گرفتیم و [کوه] طور را بر فراز شما برافراشتیم [و گفتیم] آنچه را به شما داده ایم به جد و جهد بگیرید و [به دستورهاى آن] گوش فرا دهید گفتند شنیدیم و نافرمانى کردیم و بر اثر کفرشان [مهر] گوساله در دلشان سرشته شد بگو اگر مؤمنید [بدانید که] ایمانتان شما را به بد چیزى وامى دارد (۹۳)
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ ﴿۱۲﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید از بسیارى از گمانها بپرهیزید که پاره اى از گمانها گناه است و جاسوسى مکنید و بعضى از شما غیبت بعضى نکند آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد از آن کراهت دارید [پس] از خدا بترسید که خدا توبه پذیر مهربان است (۱۲)
وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَمًّا ﴿۱۹﴾
و میراث [ضعیفان] را چپاولگرانه مى خورید (۱۹)
إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا ﴿۱۰﴾
در حقیقت کسانى که اموال یتیمان را به ستم مى خورند جز این نیست که آتشى در شکم خود فرو مى برند و به زودى در آتشى فروزان درآیند (۱۰)
وَلَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۱۸۸﴾
و اموالتان را میان خودتان به ناروا مخورید و [به عنوان رشوه قسمتى از] آن را به قضات مدهید تا بخشى از اموال مردم را به گناه بخورید در حالى که خودتان [هم خوب] میدانید (۱۸۸)
الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۲۷۵﴾
کسانى که ربا مى خورند، برنمى خیزند مگر مانند برخاستن کسى که شیطان بر اثر تماس، آشفته سرش کرده است. این بدان سبب است که آنان گفتند: (داد و ستد صرفاً مانند رباست.) و حال آنکه خدا داد و ستد را حلال، و ربا را حرام گردانیده است. پس، هر کس، اندرزى از جانب پروردگارش بدو رسید، و (از رباخوارى) باز ایستاد، آنچه گذشته، از آنِ اوست، و کارش به خدا واگذار مى شود، و کسانى که (به رباخوارى) باز گردند، آنان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود. (۲۷۵)
خدا می فرماید که کسانى که ربا مى خورند، برنمى خیزند مگر مانند برخاستن کسى که شیطان بر اثر تماس، آشفته سرش کرده است. بنابراین خوردن از نوع دوم؛ دقیقا باعث تسلط شیاطین بصورت دیو برانسان خواهد شد. در این نوع خوردن، شیطان با انسان مماس میشود (یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ)، و این یعنی شیطان دارد باطری به باطری میکند و از روان انسان تغذیه میکند. یا اینکه کسانی که اموال یتیمان را میخورند، انگار دارند آتش وارد بطون خود میکنند ( إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا). خوردن آتش معناهای زیادی میتواند داشته باشد، خدا در ادامه می فرماید وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا یعنی بزودی اینها به سعیر خواهند رسید. سعیر جنبه ای از جهنم است که در همین دنیا هم میتواند اتفاق بیفتد و همین نوع آتشهاست که انسانها را از این دنیا به جهنم وصل میکند. اتصال از این دنیا به جهنم از طریق این نوع خوردنها صورت می گیرد.
نیم ساعت وبگردی بی هدف که فقط حسادت، شهوت، غبطه و سایر صفات منفی بار انسان میکند، به اندازه یک روز خستگی می آورد. زیرا اینها تغذیه روانی هستند که فقط روان انسان را پر میکنند و گرنه ارزش تغذیه ای برای روح و روان ما ندارند و خیلی مضر هستند. دیگران را پر کردن، کنایه از این است که صفات بد را در او تحریک کردن. همانطور که در جهنم، جهنمیان فقط شکمهایشان پر میشود و هیچ فایده دیگری برای آنها ندارد (فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ). اما کسانی که بوسیله تلویزیون و وبگردی های ناسالم، ورودیهای ناسالم وارد روان خویش میکنند، بیمار میشوند و بعدا مجبورند که برای درمان این بیماری، کارهای خطرناکی انجام دهند و چیزهای خطرناک دیگری وارد روان خویش بکنند. آیه ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِیمٍ کنایه از این موضوع است که جهنمیان بعد از میل غذایی که فقط بطنها و روانها را پر میکند، مجبورند که مایعی جوشان روی آن بریزند. به همین طریق اخذ اینپوتهای ناسالم از هر منبعی (تلویزیون، وبگردی، فیلم، آهنگ و رمان و ...) روان انسان را پر میکند و باعث زجر افراد میشود و افراد مجبورند که مایع جوشان (حمیم) روی آن بریزند. مایع جوشان اینجا کنایه ای از یک ورودی خیلی مضر است و اصل عذاب همین ورودی مضر است که بعد از خوردن اینپوت حرام شکل می گیرد.
فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿۶۶﴾ پس [دوزخیان] حتما از آن مى خورند و شکمها را از آن پر مى کنند (۶۶)
ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِیمٍ ﴿۶۷﴾ سپس ایشان را بر سر آن آمیغى از آب جوشان است (۶۷)
ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ ﴿۶۸﴾ آنگاه بازگشتشان بى گمان به سوى دوزخ است (۶۸)
همانطور که می بینید، خوردن فقط غذا و مایعات نیست؛ بلکه خیلی کارهای دیگر هم به عنوان خوردن ذکر شده است. هر چند که خوردنیهایی مثل ربا و غیبت در همه حال حرامند. اما در روزه ماه رمضان، اختصاصا باید در نخوردن اینها دقت کنید تا اگر غل و غشی هست، ترک شود و از دست این عادات شیطانی خلاص شوید. این نوع خوردنهای غیر مادی، مهمترین ضرری که پشت آن است، این است که پندار نیک افراد را از بین میبرد و میسوزاند. مثلا کسی که ربا میخورد، به نوعی به سیستم شیطانی اطمینان پیدا میکند و نسبت به آن حسن ظن پیدا میکند. به این طریق پندار نیک او به پندار شرّ تبدیل میشود. به همین خاطر خدا از رباخوار به عنوان کسی که آتش میخورد ، یاد کرده است. خوردن آتش به معنای آتش ناشی از سوختن نفت و یا چوب نیست بلکه منظور آتشی است از نوع آتش شیاطین که این نوع آتش، پندار نیک را میسوزاند. به همین خاطر خدا در قرآن در تعریف ربا از عبارت یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ استفاده فرموده است.
الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۲۷۵﴾
کسانى که ربا مى خورند، (از گور) برنمى خیزند مگر مانند برخاستن کسى که شیطان بر اثر تماس، آشفته سرش کرده است. این بدان سبب است که آنان گفتند: (داد و ستد صرفاً مانند رباست.) و حال آنکه خدا داد و ستد را حلال، و ربا را حرام گردانیده است. پس، هر کس، اندرزى از جانب پروردگارش بدو رسید، و (از رباخوارى) باز ایستاد، آنچه گذشته، از آنِ اوست، و کارش به خدا واگذار مى شود، و کسانى که (به رباخوارى) باز گردند، آنان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود. (۲۷۵)
گناهان باطنی مثل ربا، غیبت و ... پندار نیک افراد را میسوزانند و عملا فرد به یک قربانی سوختنی برای شیطان تبدیل میشود. بدون این که فرد خودش متوجه باشد، خودش را قربانی شیطان کرده است. پس هدف اصلی شیطان، قربانی کردن آدمیان برای خودش است، تا از این قربانی تغذیه کند. سیستم شرّی که شیطان برپا کرده است، بر همین قربانیها استوار است.
همانطور که خوردن گناهان باطنی، پندار نیک را میسوزاند، خوردن مثلا مشروب الکلی هم تمام ویتامینهای مفید جسم ما را میسوزاند. مشروبات حاصل از میوه های قند دار گندیده هستند و چنان تغییر ماهیت می دهند که قند آنها به یک نوع قند غیر قابل تجزیه و غیر قابل استفاده برای بدن ما تبدیل میشود. بدن انسان نمیتواند از قند موجود در الکل استفاده کند و در نتیجه مصرف کنندگان بعد از مصرف ، کسل و ناتوانند، طوریکه بدن مجبور است از ویتامینهای از قبل موجود در بدن استفاده نماید. بدن ، بعد از مشروب خواریهای فراوان، ویتامینهای اصلی و ضروری خویش را از دست میدهد و آن را می سوزاند. اینپوتهای شرّ هم اینچنین پندار نیک آدمیان را از بین می برد و یا آن را کم رنگ میکند. پندار نیک تعیین میکند که شما در جبهه شرّ هستید یا در جبهه خیر.
فرض کنید که شما غذایی میخورید که ناسالم است، تا چند روزی کسل میشوید و اشتهای خوردن را از دست میدهید و برای بیشتر ما این اتفاق افتاده است. زیرا تا غذای فاسد از سیستم گوارشی ما بیرون نرود، نمی توان اشتهای خوردن غذای دیگری را کرد. روان ما هم اینطوری است. اگر ما ورودی فاسدی را از طریق چشمان، گوش و سایر اعضاء حس کنیم؛ یعنی آن ورودی فاسد را خورده ایم و بنابراین روان ما بیمار میشود و اگر تا موقعی که ورودی فاسد از روان ما بیرون نرود، نمی توان پندار خود را به سمت نیک متمایل کرد. زیرا همان موقع که ورودی فاسد وارد روان میشود، دیگر نمیتوان واقعیتها را فهمید. یکی از معانی توبه همین است که ورودی فاسد از روان بیرون رانده شود.
روزه بزرگترین کمپ ترک گناهان قلبی و بدنی هست. در روزه داری باید سطوح پندار،کردار، گفتار چک شوند و در نتیجه بهترین تمرین است برای برگشت به چرخه نیک. خدا می فرماید که آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ قطعا همه مردم دنیا بدون استثناء از آن کراهت دارند و چنین چیزی را دوست ندارند و همگی بدون استثناء می گویند خیر. اما خدا این مقایسه را ذکر کرده است تا نشان دهد که گناهان باطنی همچون غیبت و حسادت و کینه چقدر خطرناکند و اصلا عواقب و خطرات اینها قابل مقایسه با خطرات گناهان دیگر نیست. این آیه میخواهد به ما بفهماند که اگر ما گناهان را می دیدیم و تجسم می کردیم و می فهمیدیم که چه تاثیر مخربی در روح و روان ما دارند، هیچوقت دنبال آن نمی رفتیم. زیرا در حالت عادی، شما هیچوقت به خوردن گوشت برادر و گوشت هیچ کس دیگری فکر هم نمی کنید؛ و مقایسه غیبت با این کردار خیلی زشت؛ برای نشان دادن درجه کثیفی گناهان است. شما تصورکنید که دیوهایی که پشت این صحنه گردانی هستند؛ چقدر کثیفند. قرآن صحنه های روبرو شدن گناهکاران با دیوهای پشت صحنه را به تصویر میکشد:
حَتَّى إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ ﴿۳۸﴾
تا آنگاه که او [با همزادش] به حضور ما آید [خطاب به شیطان] گوید اى کاش میان من و تو فاصله خاور و باختر بود که چه بد همزادی بودی (۳۸)
مردم در قیامت از دیوهایشان منزجر و متنفر میشوند ولی آن موقع بیفایده است و مهم این دنیاست که باید این تنفر را اعلام کنیم. تنها راه دور کردن دیوها از خود و محیط خود، اخذ پندار نیک است. حتی کردار نیک و گفتار نیک هم برای ثبات بخشیدن به پندار نیک است.
روزه گرفتن، به تمام معنا دیوها را از محیط انسان بیرون میراند. در این مورد در انجیل هم آمده است که : دیو جز به دعا و روزه از جسم انسان بیرون نمیرود. تمام کتابهای آسمانی در ماه روزه داری برای انسان نازل شده اند؛ زیرا در این ماهها، شیاطین ضعیفتر میشدند و بصورت دیو، نمیتوانستند در متن کتابهای آسمانی دخالت کنند. همانطور که قرآن هم در ماه رمضان نازل شد.
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿۱۸۵﴾
ماه رمضان [همان ماه] است که در آن قرآن فرو فرستاده شده است [کتابى ] که مردم را راهبر و [متضمن] دلایل آشکار هدایت و [میزان] تشخیص حق از باطل است پس هر کس از شما این ماه را درک کند باید آن را روزه بدارد و کسى که بیمار یا در سفر است [باید به شماره آن] تعدادى از روزهاى دیگر [را روزه بدارد] خدا براى شما آسانى مى خواهد و براى شما دشوارى نمى خواهد تا شماره [مقرر] را تکمیل کنید و خدا را به پاس آنکه رهنمونیتان کرده است به بزرگى بستایید و باشد که شکرگزارى کنید (۱۸۵)
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿۱۸۶﴾
و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى کنم پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند (۱۸۶)
جالب است که بعد از آیه در مورد ماه رمضان، خدا می فرماید که : هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند بگو من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى کنم پس آنان باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند. آیه خیلی زیبا می گوید که ای پیامبر اگر بندگان من از تو درباره من سوال کردند و درخواستی داشتند؛ بگو که خدا نزدیک است و دعای هر دعاکننده ای را جواب میدهد. همین آیه خودش ثابت میکند که ما انسانها باید در دعاهای خویش فقط و فقط خدا را بخوانیم و درخواستهایمان را فقط به او ارائه دهیم. وقتی مردم زمان پیامبر محمد، پیش او می روند و از او درباره خدا می پرسند و یا از پیامبر درباره خدا چیزی میخواهند؛ پیامبر محمد آنان را راهنمایی کرده و میگوید که خدا نزدیک است و دعای هر دعاکننده ای را جواب میدهد؛ پس خودتان باید از خدا بخواهید. (فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ). اگر کسی در زمان پیامبر خواسته خود را از پیامبر می خواست و یا میخواست از طریق پیامبر خواسته را به خدا بگوید، حتی زمانی که پیامبر زنده بوده است ؛ خدا می فرماید که من نزدیکم و جواب هر دعا کننده ای را می دهم اگر مرا بخواند (فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ). خدا عمدا در این آیه از ضمیر مفرد (إِذَا دَعَانِ) استفاده می فرماید و می گوید : إِذَا دَعَانِ = زمانی که من را بخواند.
درخواست کمک از کسانی که مرده اند، به خدا نمیرسد و بلکه به دیوها میرسد و دیوها از این خواسته، تغذیه میکنند. اما اگر درخواست شونده، زنده باشد؛ خود ماهیت درخواست کردن مشکلی ندارد، زیرا درخواست کننده بالاخره جوابی می گیرد و درخواست شونده هم سخنی میگوید. پسران یعقوب از پدرشان میخواهند که پیش خدا برایشان طلب استغفار کند.
قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ ﴿۹۷﴾
گفتند اى پدر براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم (۹۷)
این درخواست مشکلی ندارد، زیرا یعقوب زنده بوده است و جوابی به پسرانش میدهد. یعقوب در جواب پسرانش می گوید:
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿۹۸﴾
گفت از پروردگارم براى شما آمرزش خواهم خواست که او همانا آمرزنده مهربان است (۹۸)
یعقوب، در جواب پسرانش از زمان آینده دور استفاده میکند (سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ) و به این طریق یعقوب نمیخواهد که خود را واسطه مستقیم بین خدا و پسرانش کند. بلکه او میخواهد که در آینده بطور خودجوش و خودخواسته، از خدا برای پسرانش طلب استغفار کند و این روش استغفار بدون مشکل است و از نظر قرآن ایرادی ندارد. اما اگر پسرانش بعد از مرگ پیامبر یعقوب، از پدرشان که مرده است، بخواهند که برای آنها استغفار کند، این نوع طلب، از نظر قرآن بیفایده و حتی مضرّ است؛ زیرا اولا یعقوب صدای پسرانش را نمی شنود و دوما نمی تواند جوابی بدهد. بنابراین این نوع دعا و استغفار، ابتر است و یک سر دیگرش به دیوها متصل است.
وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ ﴿۵﴾
و کیست گمراه تر از آن کس که به جاى خدا کسى را مى خواند که تا روز قیامت او را پاسخ نمى دهد و آنها از دعایشان بى خبرند (۵)
وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَکَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ ﴿۶﴾
و چون مردم محشور گردند دشمنان آنان باشند و به عبادتشان انکار ورزند (۶)
إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا یَسْمَعُوا دُعَاءَکُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَکُمْ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ وَلَا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ ﴿۱۴﴾
اگر آنها را بخوانید دعاى شما را نمى شنوند و اگر [فرضا] بشنوند اجابتتان نمى کنند و روز قیامت شرک شما را انکار مى کنند و [هیچ کس] چون [خداى] آگاه تو را خبردار نمى کند (۱۴)
زمانی که یعقوب زنده بود، پسرانش پیش او رفتند و از او خواستند که پیش خدا برایشان استغفار کند و یعقوب در این مورد آنان را سرزنش نکرد، بلکه گفت در آینده برای شما استغفار خواهم کرد. یعقوب به این خاطر این مساله را به آینده موکول کرد زیرا اصلا ماهیت دعا برای دیگران اینطوری است. اگر دعا خودجوش و آگاهانه نباشد، اصلا نزد خدا قابل قبول نیست و به خدا نمی رسد. ما انسانها می توانیم بطور خودجوش و هر وقت که خواستیم برای نزدیکانمان و افراد دیگر، از خدا تقاضای استغفار کنیم و این در قرآن مجاز است و یعقوب به همین خاطر آن را به آینده موکول کرد. اما درخواست از کسانی که مرده اند و از دعای ما بی خبرند، بی معنی است، زیرا آنها از تقاضای ما بی خبرند. به این خاطر است که خدای مهربان در قرآن، شفاعت کردن را مجاز دانسته است ولی شفیع گرفتن را مجاز نمیداند (وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ). بنابراین شفیع گرفتن مجاز نیست ولی شفاعت کردن مجاز است. شما می توانید برای هر کس که دوست داشتی ، دعای خیر کنید و این یک مساله خودجوش است و از نظر قرآن مشکلی ندارد. زیرا در شفاعت کردن؛ در واقع شما دارید خواسته ات را از خدا میخواهی.
وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۱۸﴾
و به جاى خدا چیزهایى را مى پرستند که نه به آنان زیان مى رساند و نه به آنان سود مى دهد و مى گویند اینها نزد خدا شفاعتگران ما هستند بگو آیا خدا را به چیزى که در آسمانها و در زمین نمى داند آگاه مى گردانید او پاک و برتر است از آنچه [با وى] شریک مى سازند (۱۸)
خدای مهربان، روشهای مرتاضان برای زندگی را قبول ندارد. آنها خود را از خیلی از غذاها محروم میکنند و تا آخر عمرشان، جامه های کهنه میپوشند. آیه ای از قرآن، این نوع زندگی را صراحتا رد میکند.
یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ ﴿۳۱﴾
اى فرزندان آدم جامه خود را در هر نمازى برگیرید و بخورید و بیاشامید و[لى] زیاده روى مکنید که او اسرافکاران را دوست نمى دارد (۳۱)
البته در اصل، مرتاضان خود را از غذا بی نیاز نمی کنند، بلکه تعادل هورمونهای بدن خویش را به هم میزنند و به این طریق به هورمون دیگری معتاد میشوند. همانطور که در قسمت 47 ام جادوی شیاطین گفته شد؛ غذاهای گندیده و فاسد باعث تغییر ناگهانی سطح هورمونها در بدن میشوند. مشروبات الکلی هم حاصل میوه های گندیده است. بعضی مرتاضان برای تغییر سطح هورمون سروتونین، غذاهای فاسد مصرف میکنند و حتی بعضی از آنها در طول تاریخ برای بالابردن همین هورمون، به مدت چهل شبانه روز از ادرار خود می نوشیدند تا سطح غیر مجاز هورمونها را در بدن خود تولید کنند و به آن حالتی از ذهن، که خودشان آن را آرامش و مکاشفه! می نامند، برسانند. ترشح سروتونین باعث میشود که احساس گرسنگی طبیعی از بین برود و به همین خاطر مرتاضان هندی، احساس گرسنگی را در خود از بین میبرند و به این طریق هورمونهای طبیعی و خدادادی خویش را دستکاری میکنند. هورمون سروتونین بالا موجب ایجاد حس رضایت و شادی کاذب درونی فرد (گاهی بدون هیچ دلیلی) می شود. و البته این شادی کاذب نوعی اعتیاد است و مرتاضان تا آخر عمرشان معتاد این نوع کسب آرامش هستند و مغز خود را پوچ میکنند. خیلی از داروهای شیمیایی، باعث بهبودی بیماری نمیشوند و بلکه فقط سطح هورمونها را جابجا میکنند و بیمار بیچاره فکر میکند بیماریش خوب شده است.
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿۳۲﴾
[اى پیامبر] بگو زیورهایى را که خدا براى بندگانش پدید آورده و [نیز ] روزیهاى پاکیزه را چه کسى حرام گردانیده بگو این [نعمتها] در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده اند و روز قیامت [نیز] خاص آنان مى باشد این گونه آیات [خود] را براى گروهى که مى دانند به روشنى بیان مى کنیم (۳۲)
بعضی از مردم به اشتباه فکر میکنند که خوشی و هدف این دنیا به لذتهایش است؛ ولی این نوع تفکر هم اشتباه و منحرف است. خوشی این دنیا به صحیح زندگی کردن است. آزمایشهای دوره ای محققین علم پزشکی ثابت کرده است که روزه واقعا از دیابت نوع دوم جلوگیری میکند و حتی آن را محو میکند. زیرا دیابت و بسیاری از بیماریهای دیگر از عدم تعادل بدنی نشات می گیرند. هنوز علم نتوانسته است که بطور کامل طریقه کامل سوخت و ساز بدن انسان را با جزئیات بفهمد و هیچوقت هم بطور کامل نخواهد فهمید. خدای مهربان که ما را خلق کرده است، بهتر از هر کسی میداند که چطوری بدن ما را تنظیم کند. آن خالق متعال میداند که روزه داری بهترین روش برای تنظیم سیستم گوارشی و هورمونی بدن است. روشهای پزشکی هیچوقت به اندازه روزه موثر نیستند. زیرا روزه فقط نخوردن غذا نیست، بلکه فرد روزه دار دیگر با چشمهایش و گوشهایش و تمام حسهای دیگرش گناهی انجام نمیدهد و اینپوتهای غلط وارد روان و بدن خویش نمی کند. بیشتر عدم تعادل هورمونها، از گناهان حاصل میشوند، وقتی شما پیش بعضی مراکز درمانی می روید، کمتر کسی شما را به عبادت و رعایت دستورات دینی مثل روزه نصیحت میکند. در حالی که منشاء اصلی بیماریها، عدم رعایت دستورات دینی است. متاسفانه مردم دیگر همدیگر را نصیحت نمی کنند و نقش سیاهی لشکر و ربات را برای هم بازی میکنند. اینها برخلاف آیه تواصو بالحق و تواصوا بالصبر است. در آینده هوش مصنوعی میتواند کار آنها را هم انجام دهد. فرق انسان با هوش مصنوعی همین است. انسانها باید همیشه همدیگر را نصحیت کنند البته با زبان نرم و خوش. هر انسانی به نصیحت نیک و صادقانه و سخنان نیک نیاز دارد، مثل نیاز به آب و غذا. گفتار نیک نمی گذارد که آدمها در خیالات زندگی کنند و آنان را از خواب و خیال بیدار میکند.
خیالپردازی و غرق شدن در اشعار و احساسات و توهمات باعث ابتلا به دیابت نوع دوم خواهد شد، زیرا خیالپردازی و توهمات و احساسات افراطی، بدن را فریب داده و باعث تولید سطح نامنظمی از هورمونها و سایر پارامترها در بدن میشود و تنظیمات طبیعی و نرمال بدن به هم میخورد و زمینه ابتلا به انواع بیماریها فراهم میشود. بنابراین بیماریهای انسان ، همیشه منشاء خوردن غذا ندارند و بیشتر مواقع منشاء روانی دارند و اگر فرد روزه دار، ورودیهای روان خویش را کنترل نکند و نفسش را تزکیه ندهد، سلامت جسمی خودش را هم به خطر می اندازد و سود زیادی از روزه جسمی نمی گیرد. بعضی ها میگویند روزه برای بدن مضر است! در واقع آنان چون تسلط کاملا علمی بر این موضوع ندارند، فقط جنبه رباتی آن را در نظر می گیرند و بقیه پارامترها را در نظر نمی گیرند. از نظر آنان روزه مضر است ولی داروهای شیمیایی و روان گردانی مجاز است! آنها متوجه نیستند که روزه چقدر اصولی تنظیمات جسمی و روحی روانی را با هم تنظیم میکند. تنظیمات جسمی و روانی هر دو وابسته به هم هستند و اگر چیزی تنظیم شود، باید هر دو با هم تنظیم شوند و گرنه مغلطه انداز است و روزه دقیقا اینکار را میکند.
اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت هشتاد و چهار)
آخر الزمان (قسمت بیست و دوم)
دفع کردن دیوها (بخش هجدهم)
شرایط گلخانه ای (قسمت دهم)
جنگ ستارگان
توصیه میکنم که قبل از مطالعه این قسمت از جادوی شیاطین، این لینک را مطالعه کنید. ما به این علت در این دنیا بسرمی بریم که گناهی بس هولناک مرتکب شده ایم، و زندگی این دنیا فرصتی است که به ما داده شده تا دیگر بار خود را نجات دهیم، شرک خود را علنا محکوم کنیم، و به درگاه خدا بپیوندیم. تمام ماجرا از آنجا آغاز شد که میلیاردها سال پیش نزاعی در ملکوت اعلی درگرفت. آیه قرآنی به این نزاع آسمانی اشاره فرموده است. خدای مهربان و حکیم به این جنگ آسمانی در جای جای قرآن اشاره فرموده است. این جنگ در آسمانها شکل گرفت و در زمین اتفاق نیفتاد. آن موقع، زمین یک سیاره متروکه بوده است و شاید در مراحل اولیه پیدایش و تکمیل بوده است. آن موقع هنوز انسان به زمین تبعید نشده بود. این جنگ بزرگ همان جنگ ستارگان است که در آسمان بین نیروهای خیر و شرّ اتفاق افتاد. خدای مهربان در آیه ای از قرآن به این جنگ ستارگان اشاره می کند.
مَا کَانَ لِیَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَى إِذْ یَخْتَصِمُونَ ﴿۶۹﴾
مرا در باره ملاء اعلى هیچ دانشى نبود آنگاه که مجادله و جنگ میکردند (۶۹)
دکتر رشاد خلیفه کاشف معجزه ریاضی قرآن در این زمینه می گوید که یکی از مخلوقات بلند پایه، یعنی ابلیس، از روی جاه طلبی و تفرعن به فکر افتاد که خود نیز می تواند با قدرتی که خدا به او داده بود، در کنار خدا خدایی کند و بدین ترتیب مقام قدوسی خدا را زیر سوال برد. شیطان در آن موقع دارای قدرت زیادی بود و نعمتهای زیادی به او داده شده بود. پندار شیطان نه تنها کفرآمیزبود، بلکه بکلی نیز غلط بود؛ زیرا فقط خداست که توانایی و قابلیت لازم را برای خدایی دارد. به دنبال این کفر شیطانی، در ملکوت اعلی تفرقه ایجاد شد، و کلیه مخلوقاتی که در قلمرو خدا بودند به چهار دسته طبقه بندی شدند :
1. فرشتگان: مخلوقاتی که از همان اول به مقام قدوسی خدا معترف بودند .
2. حیوانات و جمادات: مخلوقاتی که اول عصیان ورزیدند ولی بعد دعوت خدا را برای توبه پذیرفتند.
3. جن ها: مخلوقاتی که با شیطان موافق بودند؛ که او نیز می تواند ”خدا” باشد.
4. آدمیان: مخلوقات غیرمصمم و بی تفاوت؛ آنها نتوانستند با قاطعیت پای این اعتقاد بایستند که مقام قدوسی فقط از آن خداست. مشکل اصلی بشریت بی تفاوتی بود. اکنون هم بی تفاوتی بزرگترین مشکل بشریت است.
این مجادله جمعیت بهشتى باعث شد تا مخلوقات خدا به این چهار گروه دسته بندى شوند. این دسته بندی در آیه زیر و همچنین بعضی آیات دیگر بطور ضمنی بیان شده است.
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲﴾
ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود (۷۲)
خیلی جالب است که این آیه در سوره احزاب است. احزاب یعنی گروهها. این ثابت میکند که حزب بازی ها و گروهبندی ها و مذاهبی که انسانها برای خودشان انجام میدهند و تشکیل میدهند، همگی بی اعتبارند و تنها گروهی که مورد قبول خداست، گروهی است که طرفدار خداست و در چرخه نیک بسر می برد. بنابراین دسته بندیهای جناحی و سیاسی و مذهبی همگی باطلند.
خوردن از درخت ممنوعه و نافرمانی آدمی از خدا، برخلاف آنچه مردم عقیده دارند، گناه اصلی و گناه اولیه انسان نبود. گناه اولیه و اصلی این بود که ما نتوانستیم در آن نزاع و جنگ بزرگ با قاطعیت پای این اعتقاد بایستیم که فقط خدا صاحب مقام قدوسی است. یعنی ما نتوانستیم اقرار کنیم که تمام قدرت ها فقط از آن خداست و مقام الوهیت فقط برازنده اوست. انسان در آن موقع بی تفاوت بود. بی تفاوتی در مقابل جبهه شرّ، گناه اصلی و اولیه انسان بود. اکنون هم همین گناه مهمترین، گناه انسان است. بیشتر مردم روی زمین، در مقابل جبهه شرّ بی تفاوتند.
با این درگیری، شیطان حماقت بزرگی از خود نشان داد. حماقت او تکبر و غفلت او بود. مقام پروردگاری فقط شایسته خدای یکتاست. فقط اوست که می تواند جهان را اداره کند. فقط اوست که برهمه موجودات مسلط است و نیازهای آنان را برآورده میکند.
اگر انسان بتواند جن همزاد خود را متقاعد کند که به گناه اصلی خود اعتراف کند، و پشتیبان مقام قدوسی خدا باشد، هر دو مخلوق مورد عفو و بخشایش خدا قرار می گیرند و روز رستاخیز به سلطنت جاوید خدا باز می گردند. ولی اگر جن همزاد، بتواند انسان را به شرک و بت پرستی متقاعد کند، آنگاه هر دو مخلوق برای همیشه از درگاه خدا تبعید می شوند و هر دو برای همیشه با هم در جهنم خواهند بود.
از طرف دیگر، انسانهایی که شیطان را از خود دور می کنند، و مقام قدوسی خدا را عملا پاس می دارند، و از جبهه خیر حمایت میکنند و در مقابل جبهه شرّ می ایستند، دوباره در پناه خدا قرار می گیرند. آنان از یک زندگی ایده آل در این دنیا و در آخرت برخوردار می شوند. آمدن انسانها از ملاء اعلا به زمین، فرصت دیگری بود تا انسانها خود را در محک و آزمایش قرار دهند و در این فرصت که در کره زمین هستند، دوباره بتوانند از مقام قدوسی خدای عالمیان، دفاع کنند و به بهشت برین برگردند.
بی تفاوتی در مقابل جبهه شرّ باعث شد که ما به این دنیا تبعید شویم. زیرا آن موقع همه موجوداتی که فریب شیطان را خورده بودند، توبه کردند بجز انسانها و اجنه. اجنه که صراحتا و علنا، شیطان را قبول کردند و در تیم او قرار گرفتند. اما انسانها اعلام کردند که میخواهند طی فرآیندی، خودشان بین خدا و شیطان انتخاب کنند. آنان از مقام خدای عالمیان دفاع نکردند و خود را وارد شرایط سختی کردند. آیه میفرماید که ما امانت الهى ( بار انتخاب بین خدا و شیطان) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، آنها از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند ولى انسان آن را برداشت براستى او ستمگرى نادان بود. خدا انسان را بخاطر این انتخابش ظَلُومًا جَهُولًا ستمگر نادان مینامد.
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲﴾
ما امانت [الهى و بار انتخاب] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود (۷۲)
لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا ﴿۷۳﴾
[آرى چنین است] تا خدا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را عذاب کند و توبه مردان و زنان با ایمان را بپذیرد و خدا همواره آمرزنده مهربان است (۷۳)
در آیه بعدی، خدای مهربان، هدف از این طرح را عذاب کردن مردان و زنان منافق و مشرک و همچنین آمرزش مردان و زنان مومن (افراد با پندار نیک) بیان فرموده است. خدای مهربان، در این آیه، از مومن و مومنات ، منافق و منافقات، مشرکین و مشرکات سخن می فرماید. در این آیه مذکر و مونث را جدا جدا ذکر میکند ؛ به این طریق خدا میخواهد به ما بفهماند که طریقه اخذ پندار نیک و یا پندار شرّ و شرک و نفاق برای جنس مرد و جنس زن، متفاوت است و هر کدام در سطح خود آزمایش میشوند.
بنابراین در کل، هدف از اجرای این طرح، اخذ پندار نیک بوده است. شیاطین پندارهای آلوده را می بینند و بنابراین آنان از طریق پندارهای آلوده جذب انسانها میشوند. هر گونه پندار آلوده ای، انسان را از چرخه نیک خارج میکند. برای اخذ پندار نیک، نباید نسبت به جبهه شرّ بی تفاوت بود. بی تفاوتی، نوعی پندار آلوده ست. خیلی از مردم این را نمی دانند. جبهه شرّ فعال است و اگر بی تفاوت باشید، قطعا روزی قاطی آن میشوید و این مساله، دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. بیشتر مردم در این دنیا سیاهی لشکرند و دقیقا جبهه خود را مشخص نمی کنند. هر جا باد بوزد، همان طرف میروند. اگر اکثریت جامعه، گفتار و کردار غلطی را انتخاب کنند، آنها هم همین رویه را بر می گزینند. وقتی بی تفاوت باشید، تحت تاثیر هر جریانی قرار می گیرید و جوّ هر چیزی شما را می گیرد. آدمی هم بخاطر بی تفاوتی و عدم عزم کافی به این جا تبعید شد.
وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا ﴿۱۱۵﴾
و به یقین پیش از این با آدم پیمان بستیم و[لى آن را] فراموش کرد و براى او عزمى [استوار] نیافتیم (۱۱۵)
کسانی که نسبت به قضایا بی تفاوتند، فکر میکنند آزاد زندگی میکنند ولی در تور شیطان افتاده اند ولی خودشان احساس نمی کنند و بالاخره روزی به وسطهای تور خواهند رفت. چرخه شرّ نمایشهایی برگزار میکند و مردم جذب اینها میشوند. آدمهای بی تفاوت خیلی راحت جذب این نمایشات میشوند. تا وقتی که آدمها جوانند، بی تفاوتند. شیطان از این بی تفاوتی آنها استفاده کرده و به تبلیغگر خود تبدیلشان می کند. مثلا خیلی ها بدون آنکه خودشان مشروب الکلی مصرف کنند، از مشروب الکلی دفاع میکند. یا اینکه از دیدن فیلمهای مستهجن دفاع میکنند و بی خودی مقهور تکنولوژی زمانه خود میشوند و هر چیزی را در قالب تکنولوژی خوب یا بد می پذیرند و چشمان خود را بر خیلی چیزها می بندند. یا اینکه تفکرات فمنیستی بر می گزینند. تمام این اتفاقات می افتد و فرد بدون اینکه خود بداند به تبلیغگر این طرز افکار تبدیل میشود. البته این اتفاق تا زمانی ادامه پیدا میکند که افراد جوانند و هنوز مقداری توانایی و زیبایی ظاهری دارند. اما بعد که چهل سالگی را رد کردند، آن موقع زیبایی و ظاهر آنان کم رنگ شده و در نتیجه شیطان هم ، پیشنهاد دیگری به آنها خواهد داد. اینکه آنها از تبلیغگری دست بردارند و بیایند داخل نظام شرّ و علنا چرخه شرّ را بچرخانند. افراد در این حالت چاره ای جز پذیرش این پیشنهاد ندارند و آن اتفاقی که قرار بود نیفتد، می افتد. بنابراین خدا ما را نیافریده است که تا سن چهل سالگی عبادت نکنیم و به دستورات او بی توجهی کنیم و بعد از چهل سالگی به فکر عبادت خدا بیفتیم. بی تفاوتی مثل یک نوع باند مافیاست و قطعا بیشتر این افراد نمی توانند از باند خارج شوند.
انسانها وقتی در چرخه شرّ هستند، شامل رحیمیت خدا نمیشوند. فقط کسانی شامل رحیمیت خدا میشوند که چرخه خیر را بچرخانند و خدا آنان را کمک خاصه میکند. بنابراین انسانهای بی تفاوت، قطعا در چرخه شرّ هستند، هر چند در اوائل از نظر خودشان زیاد مشخص نیست.
زندگی دنیوی ما، قسمت کوچکی از این طرح رحمانی است. این طرح از خیلی وقت پیش شروع شده است و ما در آخرای آن هستیم و خیلی سرنوشت ساز. زندگی دنیوی ما برش کوچکی از همان جنگ ستارگان است و به نوعی ادامه آن است. خدای مقدس و حکیم به این طریق دارد ، جنگ ستارگان را به اتمام میرساند و آن را حل و فصل میکند و بهشت و یا جهنم، مقصد نهایی شرکت کنندگان در این جنگ است.
شیطان تا زمانی که جزو ملائکه بود، به او ستاره صبح می گفتند ، البته زمانی که او هنوز مطیع خدا بود. به همین دلیل جادو گران و منجمان قدیم از ستاره صبح هم برای پیشگوییها استفاده میکردند. ملائکه مخلوقاتی هستند که هیچوقت نسبت به قدرت خدا شک نکردند و میدانستند که فقط خدای یکتای مهربان توانایی خدا شدن را دارد. اکثریت مخلوقات خدا جزو این دسته بودند. تعداد فرشتگان آنقدر زیاد است که هیچکس به جز خدا توانایی شمردن آنان را ندارد. حتی خود فرشتگان تعداد خود را نمیدانند. فرشتگان در آسمان به سر می برند و از نعمات خدا بهره می برند و از این که مطیع خدا هستند ، بسیار خوشنود هستند و به آن افتخار می کنند. آنان در خوشی کامل به سر می برند. انجام ماموریتهای خدای یگانه برای آنان لذت بخش است. آنها ماموریتهای خدا در زمین ، اعم از بارش باران و تقسیم رزق و روزی را به امر خدای رحمان انجام میدهند.
در جنگ ستارگان، فرشتگان پیشنهاد کردند که شورش کنندگان از محوطه سلطنت خدا اخراج شوند. اما خدای مهربان به شورشیان فرصت دیگری داد تا به جنایت خود اعتراف کنند و به درگاه خدا توبه کنند. اکثریت آنان از این فرصت استفاده کرده و توبه کردند، آنها برای جبران خودخواهی و اشتباه خود (همکاری با شیطان) موافقت کردند تا که خودخواهی را در وجود خود خفه کنند و به این دنیا آمدند تا در نقش موجودات مطیع و فرمانبر بازی کنند. بنابراین جمادات ، حیوانات و سایر مخلوقات به جز انسان و جن مخلوقاتی تسلیم شده اند که برای جبران گناهانشان به این دنیا آمده اند. این نقش به طور ضمنی در آیات قرآنی بیان شده است. در عوض ایفای نقش موجودات مطیع در این دنیا، این موجودات به درگاه سلطنت جاودانى خدا بخشیده می شوند. تعداد موجوداتی که از کردار بد خود توبه کردند ، آنقدر زیاد است که به تنهایی در زمین جا نمی گرفتند ، به همین دلیل اکثریت این موجودات در محدوده آسمان یکم در ستاره ها و سیاره های مختلف جا گرفته اند. تمام مخلوقات روی زمین و تمام پرندگانی که با بال های خود پرواز می کنند، جماعت هایی مانند ما انسانها هستند. تمام این مخلوقات قبلا توبه کرده اند و روزی نزد پروردگارشان احضار خواهند شد.
وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُکُمْ مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ ﴿۳۸﴾
و هیچ جنبنده اى در زمین نیست و نه هیچ پرنده اى که با دو بال خود پرواز مى کند مگر آنکه آنها [نیز] گروه هایى مانند شما هستند ما هیچ چیزى را در کتاب [لوح محفوظ] فروگذار نکرده ایم سپس [همه] به سوى پروردگارشان محشور خواهند گردید (۳۸)
اسب، سگ، درختان، خورشید، ماه، ستارگان، کودکان فلج و عقب افتاده از جمله این مخلوقات خردمند هستند که به جنایت خود اعتراف کردند و توبه کردند ، اما برای جبران کفر اولیه خود ، در این دنیا نقشی که خدا برای آنان تعیین کرده است را بازی میکنند. این موضوع شاید برای خیلی از مردم قابل هضم نباشد. اما این یک واقعیت است که موجودات دیگر هم برای خود دنیایی دارند. با این تفاوت که دنیای آنان محدود است ، زیرا که آنان به طور موقت نقشی را ایفا میکنند. پیامبر سلیمان با مورچگان حرف میزند . مورچه ها سلیمان و سپاهش را می شناسند. هدهد برای پیامبر سلیمان خبر می آورد. این نشان میدهد که جمادات و حیوانات موجودات با شعوری هستند. اما آنان برای جبران گناه خود و کشتن نفس خویش در این دنیا نقش موجوداتی مطیع را بازی میکنند. ستارگان و درختان و همه جمادات و حیوانات برای خدا سجده می کنند.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ وَمَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ ﴿۱۸﴾
آیا ندانستى که خداست که هر کس در آسمانها و هر کس در زمین است و خورشید و ماه و [تمام] ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و بسیارى از مردم براى او سجده مى کنند و بسیارى اند که عذاب بر آنان واجب شده است و هر که را خدا خوار کند او را گرامى دارنده اى نیست چرا که خدا هر چه بخواهد انجام مى دهد (۱۸)
وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ ﴿۶﴾ و بوته و درخت چهره سایانند (۶)
اسب مغرور نیست .صاحب اسب میتواند هرکسی باشد. میتواند چاق ، لاغر، جوان ، پیر، فقیر، ثروتمند باشد. خورشید هر روز طبق روندی که خدا برایش تعیین کرده است انجام وظیفه میکند. بدن انسان متعلق به زمین است بنابراین ششها ، ریه ها و قلبها طبق امر خدای متعال به کار خود ادامه میدهند و در اجل مشخصی از کار خواهند افتاد. تعداد سایر جانوران بسیار بیشتر از انسانهاست . فقط تعداد مورچه ها را در نظر بگیرید. تعداد مورچه ها روی کره زمین چند میلیارد برابر انسانهاست. دایناسورها قبل از آمدن ما به زمین وجود داشتند زیرا این نقشه خدای یکتا بود و دایناسورها زمین را برای زندگی ما آماده کردند زیرا که اگر آنان نبودند زمین هم مثل مریخ غیر قابل سکونت بود و حالا هیچ درختی وجود نداشت و نفت و مواد فسیلی موجود نبود.
در جنگ بدر شیطان به کمک مشرکین آمده بود. او اعمال مشرکین را در نظرشان زیبا جلوه می داد ، غرور کاذب به آنان تزریق میکرد. اما خدا هم ملائکه هایش را برای کمک مومنین فرستاد. شیطان سپاه خدا را دید. ما انسانها ملائکه را نمی بینیم، اما شیطان آنها را می بیند. شیطان به محض دیدن ملائکه از صحنه گریخت و مشرکین را تنها گذاشت. در واقع وعده های شیطان کلا دروغ است. او دوست مشرکین نبود ، بلکه او نمیخواهد به تنهایی وارد جهنم شود. او از سر کینه و عداوت میخواهد کل انسانها را با خود وارد جهنم کند.
وَإِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّی جَارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَى عَقِبَیْهِ وَقَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ ﴿۴۸﴾
و [یاد کن] هنگامى را که شیطان اعمال آنان را برایشان بیاراست و گفت امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نخواهد شد و من پناه شما هستم پس هنگامى که دو گروه یکدیگر را دیدند [شیطان] به عقب برگشت و گفت من از شما بیزارم من چیزى را مى بینم که شما نمى بینید من از خدا بیمناکم و خدا سخت کیفر است (۴۸)
البته شیطان واقعا یک دروغگوی واقعی است. کلا نظام شیطانی و شرّ براساس دروغ بنا شده است. وعده هایش، لذتهایش، پندارهایش، همه چیزش دروغین است.
وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۲۲﴾
و چون کار از کار گذشت [و داورى صورت گرفت] شیطان مى گوید در حقیقت خدا به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید من به آنچه پیش از این مرا [در کار خدا] شریک مى دانستید کافرم آرى ستمکاران عذابى پردرد خواهند داشت (۲۲)
متاسفانه عده زیادی از مردم از انسان به عنوان اشرف مخلوقات یاد می کنند و این اشتباه فاحشی است. این در واقع همان خصلت شیطانی است که به آنها هم سرایت کرده است. شیطان هم خود را بالاتر از همه میدانست، به همین دلیل با کله سقوط کرد. زمانی که آدم و حوا توی بهشت بودند ، شیطان آنان را به نزدیک شدن به درخت ممنوعه ترغیب می کرد و به آنان وعده فرشته شدن می داد. در واقع اگر انسان فرشته بود ، وضعش این نبود . همه داریم می بینیم که انسانها چطوری توی گناه غرق شده اند. انسان اشرف مخلوقات نیست و این فقط یک وعده دروغین است و یک فریب است. انسان گناهکار است و باید از گناهش توبه کند. همین.
متاسفانه عده زیادی از مسلمانان فکر می کنند که خدا جهان را به خاطر پیامبر محمد آفریده است. در حالی که اگر می دانستند که چرا انسانها به این جهان پست آمده اند، این حرفشان را پس می گرفتند. خدا صراحتا در قرآن میفرماید که جنها و انسانها را برای پرستش دوباره خدا آفریده است. زیرا بعد از آن نزاع و شورش آسمانی ، جنها و انسانها ، خدا را از دست دادند و خود را به پایین انداختند. به همین خاطر خدا فرصت دیگری به آنان داد ، تا دوباره با پرستش دوباره خدا ، به بهشت و سرزمین جاوید خدا برگردند.
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ﴿۵۶﴾ و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند (۵۶)
کتابهای حدیث و سنت سخنان پیامبر محمد نیستند و این کتابها، دو سه قرن بعد از پیامبر نوشته شده اند و هیچ گونه شباهتی با پیامهای قرآن ندارند و حتی در فهم قرآن دست اندازی میکنند. بعضی از مسلمانان طبق احادیث فکر میکنند که فرشتگان دارای اختیار نیستند ، معلوم نیست که این تفکرات از کجا آمده است. جر و بحثی که در میان جمعیت بهشتی در گرفت ، همانطور که در بالا گفته شد ، ثابت میکند که آفریده های خدا دارای اختیار کامل هستند. شورش تعدادی از آنان این حقیقت را به اثبات رساند که موجودات خدا دارای اختیار هستند و به این دلیل به خدای مهربان خدمت میکنند که آنها از قدرت و عظمت بی پایان خدا قدردانى میکنند. بدون آن جرو بحث بهشتی و شورش ، ما هیچوقت نمیفهمیدیم که آزادی بزرگترین هدیه خداست به تمام مخلوقاتش.
قبل از آن شورش، چیزی به اسم مرگ نبود. خدای مهربان جهت انجام این نقشه رحیمانه ، و الک کردن خوب و بد، مرگ و زندگی را آفرید. در آیه زیر خدا می فرماید او مرگ و زندگی را آفرید. ابتدا مرگ آفریده شده است بعد زندگی (خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ).
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ ﴿۲﴾
همانکه مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید و اوست ارجمند آمرزنده (۲)
نقشه خدا اینگونه بود که شورشیان به دنیای دیگری وارد شوند،
جایی که از مشاجره بهشتی و نقش قبلی خویش هیچ چیزی به یاد نداشته باشند. هم
انسانها و هم جنها پیام خدا و پیام شیطان را دریافت میکنند و مختارند که هرکدام را
انتخاب کنند. آنان یا به درگاه جاودانه و پر از نعمت خدا بخشیده میشوند یا این که
برای همیشه با شیطان در زجر به سر میبرند. در اینجا لازم بود که خدا اختیاراتی را
به طور موقت به شیطان بدهد ، زیرا که جهت آزمایش این مورد لازم بود. والبته آن به
این معنا نیست که خدا برای خود رقیب انتخاب کرده است. بلکه خدا آزمایش را اینطوری
طراحی کرده است و البته در اصل خود انسانها و جنها این را خواستند.
مسئولیت این زندگانی فناپذیر برعهده خود انسان است. در واقع رنجها و
زحماتی که انسان در این زندگی متحمل میشود ، نتیجه سرپیچی خودش است. خدا عادل است
و به بندگانش ظلم نمی کند. بلکه شورش اولیه باعث شد که ما وارد این دنیای پست
شویم. به همین خاطر خدا میفرماید که ما انسان را آفریدیم تا متحمل سختی و رنج شود.
متحمل سختی شود تا خود را از این منجلاب نجات دهد. ما انسانها خود این روش را
انتخاب کردیم. ما انسانها خود مسئول این همه رنج و زحمت هستیم. به همین خاطر یکی
فقیر است ، یکی غنی است . هر انسانی مسئول اعمال خویش است.
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ ﴿۴﴾
براستى که انسان را در رنج آفریده ایم (۴)
خدا خودش طبق حکمت خود بهترین موقعیت ها را برای هر کس انتخاب نموده است. بنابراین کسی که مادرزادی فقیر است ، نباید شکایتی از خدا داشته باشد که چرا او فقیر است!. زیرا این بهترین موقعیت برای اوست تا بتواند به طرف خدا برگردد. شاید اگر او ثروتمند می بود ، نمیتوانست به طرف خدا برگردد. بنابراین اتفاقات مادرزادی و غیر مادرزادی ، تماما مسئولیتش برعهده خودماست و این بهترین موقعیتی است که میتوانستیم داشته باشیم. بنابراین انسانها با توجه به رحمت بی پایان خدا با بهترین طرح و نقش آفریده میشوند تا بتوانند برای آمرزش خویش در آن موقعیت تلاش کنند. بنابراین موقعیتهای مادرزادی ظلم به بندگان نیست ، بلکه رحمت است. کسی که پدر ثروتمندی دارد و یا کسی که پدر فقیری دارد ؛ خدای عالمیان به هیچکدام ظلم ننموده است ، بلکه بهترین موقعیتها را به هر کدام داده است. زیرا خدا از هرکسی بهتر به نفس آدمیان آشنایی دارد و او میداند که چه کسی در چه موقعیتی باید باشد تا بتواند به طرف خدا برگردد. کسی که در موقعیت فعلی نتواند به طرف خدا برگردد ، در هیچ موقعیت دیگری هم نخواهد توانست به طرف خدا برگردد.
وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَلَکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ ﴿۲۷﴾
و اگر خدا روزى را بر بندگانش فراخ گرداند مسلما در زمین سر به عصیان برمى دارند لیکن آنچه را بخواهد به اندازه اى [که مصلحت است] فرو مى فرستد به راستى که او به [حال] بندگانش آگاه بیناست (۲۷)
وَهُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَیَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ ﴿۲۸﴾
و اوست کسى که باران را پس از آنکه [مردم] نومید شدند فرود مى آورد و رحمت خویش را مى گسترد و هموست سرپرست ستوده (۲۸)
خیلی از مردم تصور درستی از بت پرستی ندارند ؛ فکر می کنند که وقتی یک کسی و یا چیزی شریک خدا قرار داده می شود ، که آن چیز و یا فرد را خدا بنامید. این تصور نادرست است. همانطور که در آیه 42 سوره کهف آمده است؛ ، فردی که باغش سوخت ، در نهایت تاسف خورد و گفت ای کاش هرگز ملکم را همچون خدا در کنار پروردگارم قرار نمی دادم (وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا) .
وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَى مَا أَنْفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا ﴿۴۲﴾
[تا به او رسید آنچه را باید برسد] و [آفت آسمانى] میوه هایش را فرو گرفت پس براى [از کف دادن] آنچه در آن [باغ] هزینه کرده بود دستهایش را بر هم مى زد در حالى که داربستهاى آن فرو ریخته بود و [به حسرت] مى گفت اى کاش هیچ کس را شریک پروردگارم نمى ساختم (۴۲)
فرد باغدار هیچوقت صراحتا نمی گفت که این باغ خدای من است. بلکه توقعی که او از باغ داشت باعث شد که باغ به یک الهه برای او تبدیل شود. او توقع داشت که آن باغ او را تضمین کند. او باغ را آنقدر دوست داشت که خدا را از یاد برده بود. او به جای خدا ، باغ را تکیه گاه خویش قرار داده بود ، به همین خاطر بدون اینکه خود بداند ، خدای دیگری برای خود برگزیده بود. برای یک فرد هرچیزی ممکن است به یک الهه تبدیل شود. فقط خدای قادر متعال، سرور و مولای ماست و فقط اوست که میتواند تکیه گاه انسان باشد. این همان نتیجه ای است که هر انسانی باید به آن نتیجه برسد.
اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت هشتاد و سه)
آخر الزمان (قسمت بیست و یک)
دفع کردن دیوها (بخش هفدهم)
شرایط گلخانه ای (قسمت نهم)
زوجیت
خدای مهربان هر چیزی را در این جهان بصورت زوج آفریده است. حتی زوجیت در گیاهان هم مطرح است. طراحی زوجیت برای یادآوری و عبرت گرفتن انسانهاست. خیلی چیزهای دیگر هم بصورت زوج آفریده شده اند، ولی ما ممکن است از نظر علمی هنوز به آن پی نبرده باشیم. اما اگر خدا بخواهد بالاخره روزی انسان به آن پی خواهد برد.
وَمِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿۴۹﴾ و از هر چیزى دو گونه آفریدیم امید که شما عبرت گیرید (۴۹)
خدای مهربان، برای انسانها هم زوج آفریده است، ولی در مورد انسانها ، زوجیت انتخابی است و همیشه درست از آب در نمی آید. در اصل قرار است که زوجیت کمکی باشد برای زوجین تا راحت تر در نظام رحمانی زندگی کنند و عیبهای همدیگر را بپوشانند. اما به نظر میرسد که عملا در اکثر موارد، چنین هدفی محقق نشده است.
زوجیت مهمترین نقطه ای است که در آخر عصرها و دوره ها مورد حمله شیاطین قرار می گیرد. زیرا این موضوع خیلی حساس است و در حالت عادی هم همیشه می لنگد. این مورد که منحرف شود، کلا نظم خانواده ها و در نتیجه نظم اجتماع به هم میخورد. در زمان عصر قبلی ، شیاطین به بابِل آن موقع حمله کرده بودند و حساسترین موضوع جامعه در تمام دوران، که زوجیت بود را مورد حمله قرار دادند و بین زن و مرد اختلاف می انداختند. مردم آن دوره و روزگار چیزهایی را از فرشتگان هاروت و ماروت می آموختند که بین زن و مرد فاصله می انداخت (مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ) و از تعلیمات فرشتگان سوء استفاده میکردند. این نکته اشاره به این موضوع دارد که آن موقع بین ازواج فاصله افتاده بود و مشکل بزرگی پیش آمده بود. اما اکنون همین مشکل در جامعه ما هم اتفاق افتاده است. شاید وقتی این را می گویم، بعضی ها که از پیشرفت تکنولوژی جوگیر شده اند، خود را به بی خیالی بزنند و بگویند که این روال طبیعی بین زوجین است و ربطی به جادو ندارد. اما آنها توجه نمی کنند که خدا در قرآن به ما در مورد ماهیت بشر میگوید و آن خالق یکتا در آیه های زیادی از قرآن به ما میگوید که ما چقدر سریع نعمت های شگفت انگیزی که روزانه به ما ارائه می شود را در نظر نمی گیریم و چقدر زود همه چیز را فراموش می کنیم. خدا در خیلی از آیات قرآنی رفتار ما را به وضوح در قرآنش بیان می کند، او به ما خبر میدهد که انسان روزی ماهیت وجودی خویش را منحرف میکند. از آنجا که خدا ، از آینده و گذشته و همه چیز خبر دارد، هر جمله ای که در کتاب آسمانیش می فرماید، قطعا بی برو برگرد به وقوع پیوسته و یا خواهد پیوست. از معدود آیاتی که خدای حکیم در آن از اهل کتاب به خوبی یاد کرده است و آنان را تحسین کرده است، آیات زیر است:
لَیْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ ﴿۱۱۳﴾
[ولى همه آنان] یکسان نیستند از میان اهل کتاب گروهى درست کردارند که آیات الهى را در دل شب مى خوانند و سر به سجده مى نهند (۱۱۳)
یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُولَئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ ﴿۱۱۴﴾
به خدا و روز قیامت ایمان دارند و به کار پسندیده فرمان مى دهند و از کار ناپسند باز مى دارند و در کارهاى نیک شتاب مى کنند و آنان از شایستگانند (۱۱۴)
خدا می فرماید که همه اهل کتاب یکسان نیستند، از میان اهل کتاب گروهى درست کردارند که آیات الهى را در دل شب مى خوانند و سر به سجده مى نهند و به خدا و روز قیامت ایمان دارند و به کار پسندیده فرمان مى دهند و از کار ناپسند باز مى دارند و در کارهاى نیک شتاب مى کنند و آنان از شایستگانند و صالحانند. بطور خلاصه آیه می فرماید که بعضی از اهل کتاب، برای برقراری چرخه نیک (پندار نیک-کردار نیک-گفتار نیک) شب و روز عبادت و تلاش میکنند و اینها حسابشان نزد خدا فرق میکند. در زمان پیامبر محمد، منظور از اهل کتاب، مسیحیان و یهودیان و تمام ادیانی بود که کتاب آسمانی داشته اند (البته اکنون، مسلمانان هم جزو اهل کتاب به حساب میایند و این آیه در مورد مسلمانان هم صادق هست).
اما گروه دیگری از اهل کتاب هستند که درست برخلاف این عمل میکنند. آنان در دل شب نمی خوابند و فقط فیلمها و سریالهای ادامه دار نگاه میکنند و هیچ کاری به درست و نادرستی کارها ندارند و هر چیزی را زیر لوای پیشرفت تکنولوژی مجاز میدانند. هر آیه از آیات قرآن، در واقع وضعیت حال جوامع مختلف را نشان میدهد. وقوع افتراق بین زوجین در بابل قدیم اتفاق افتاد و هم اکنون هم دوباره اتفاق افتاده است. خدای رحمان، اول و آخر و ظاهر و باطن است. او همه چیز را میداند و تک تک کلماتش در مورد انسانهای تمام دوران صدق میکند. خیلی راحت میتوان این را اثبات کرد. هم اکنون آمار طلاق و مخصوصا طلاقهای عاطفی بسیار بالا رفته است و افتراق عجیبی بین ماهیت خواسته زنان و ماهیت خواسته مردان پیش آمده است. اما سوالی که ممکن است پیش آید این است که آیا در زمانه ما، فرشتگانی همچون هاروت و ماروت هم هستند؟ بله هستند ولی اکنون آنان دیده نمیشوند. همانطور که در زمانهای قدیم، شیاطین دیده میشدند، در جبهه مقابل، فرشتگان هم دیده میشدند. اما اکنون شیاطین دیده نمیشوند و در نتیجه فرشتگان هم دیده نمیشوند. با پیشرفت تکنولوژی و عوض شدن عصر، طریقه ظاهر شدن شیاطین و فرشتگان در محیط انسانها فرق کرده است و دیگر مثل سابق نیست. ماهیت ابعادی زندگی انسانها و جنها فرق کرده است و دیگر هیچوقت نمیتوان فرشتگان و شیاطین را دید، زیرا طریقه حضور آنان فرق کرده است. برای درک این مساله در زمان حاضر، باید متوجه شویم که تمام پیشرفتهای علمی بشریت ، بخاطر لطف و رحمت خدای باریتعالی است. خدا بوسیله فرشتگان، بسیاری از اکتشافات علمی را به انسان الهام کرده است. در سال 1969 بشر توانست پا روی ماه بگذارد. ولی این را بدانید که اگر کمک خدا نبود، بشر هیچوقت موفق به این کار نمی شد، خدا از طریق فرشتگان به انسان کمک کرد که آن اتفاق بیفتد. خود سازمان ناسا ، هم هنوز در حسرت آن روزی هستند که پا روی ماه گذاشتند و به سادگی نمیتواند تکرارش کند. در آن موقع، همه شرایط فراهم شد و همه خطرات دور شد تا که بشر پا روی ماه بگذارد و این لطف خدا بود و خواسته حتمی خدا بود که در آن زمان و تاریخ باید اتفاق می افتاد. بشر شصت سال است که روی این موضوع فکر میکند که چطوری شرایطی را فراهم آورد که بطور امن یک انسان را روی کره ماه فرود آورد ولی هنوز نتوانسته است تمام جوانب و مشکلات آن را کنترل و حل کند. این در حالی است که قبلا این کار انجام شده است. به این خاطر بشر بعد از آن دیگر نتوانست روی ماه پا بگذارد؛ نه به این خاطر که نخواهد، بلکه عزم و جزم و توانش را نداشت. در جنگ بدر ، مسلمانان با تعداد خیلی کم توانستند مشرکان با تعداد زیاد را شکست دهند، زیرا خدا میخواست اینطوری شود و خدا تعدادی از ملائکه به کمک مسلمانان فرستاد. هر چند آنان خود متوجه این کمک نبودند. اما در جنگ احد اینطوری نشد. تمام پیروزی ها و فتحها و اکتشافات بدون هیچ شکی از طرف خداست.
اکنون انسان با ابزار علمی که خدا در اختیارش قرار داده است، متوجه خیلی مسائل در روان خویش شده است. طوری که او با دستکاری روان و جسم خویش، میتواند خود را مثلا هیپنوتیزم کند و یا میتواند خود را روان گردانی کند. رسانه ها اعم از موبایل، تلویزیون ، اینترنت و ... نوعی پیشرفت تکنولوژی هستند که وارد زندگی افراد شده اند و جزو لاینفک زندگی افراد شده اند؛ اصل این تکنولوژیها را خدا در ذهن افراد افکنده است. اما آیا مردم اکنون از این رسانه ها، واقعا درست استفاده میکنند؟ خیر؛ آنان از علم پزشکی برای روانگردانی بهره می برند و از علم روانشناسی و جامعه شناسی برای جادو کردن جامعه و فروش محصولات بنجل با قیمت غیرواقعی به آنها بهره می برند. وقتی از علم پزشکی برای روانگردانی استفاده شود، یعنی جادو بکاربرده شده است. وقتی بجای عبادت و نماز ، از مدیتیشن و یوگا استفاده شود، یعنی از جادو استفاده کردن. بجای صبر کردن در درمان بیماریها، با داروها و مخدرها، موقتی و سریع مشکل را حل کردن که این هم خودش نوعی جادوست.
خدا این علوم را در دل بشر انداخت و به بشر یاد داد تا که مثبت از آن استفاده کند، نه اینکه به عنوان سحر و جادو از آن استفاده کند. گاهی تبلیغات تلویزیونی و یا یک فیلم، مثل یک جادو عمل میکنند و چنان تاثیری در افکار جمعی دارند که همگی باور میکنند. فیلمهایی در مورد روابط خانوادگی تولید شده است که لذتهای حرام و خیانت را ترویج میکنند و بسیاری از ازواج اینها را باور کرده اند و دنبال تحقق آن هستند و به این ترتیب افتراق عجیبی بین زوجها پیش آمده است. به همین خاطر ، مشکلی که در بابل قدیم پیش آمد، در زمان ما هم پیش آمده است ولی فقط سبکها و روشها فرق کرده است و گرنه معانی و مفاهیم یکی است. خدا در مورد گسترش این نوع جادوها در زمان قدیم می فرماید:
وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۱۰۲﴾
و آنچه را که شیطان[صفت]ها در سلطنت سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند پیروى کردند و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان[صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر مى آموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروى کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم [سحر] نمیکردند مگر آنکه [قبلا به او] مى گفتند ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى و[لى] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایى مى آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند هر چند بدون فرمان خدا نمى توانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند و [خلاصه] چیزى مى آموختند که برایشان زیان داشت و سودى بدیشان نمى رسانید و قطعا [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهره اى ندارد وه که چه بد بود آنچه به جان خریدند اگر مى دانستند (۱۰۲)
وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَیْرٌ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۱۰۳﴾
اگر آنها گرویده (پندار نیک) و پرهیزگارى کرده بودند (تقوا) قطعا پاداشى [که] از جانب خدا [مى یافتند] بهتر بوداگر مى دانستند (۱۰۳)
در ادامه میفرماید که اگر مردم پندار نیک انتخاب میکردند (وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا) و بوسیله تقوا از این پندار نیک محافظت میکردند (وَاتَّقَوْا)، دیگر دچار این دردسر و مشکل بزرگ نمیشدند. از این نکته مهم مشخص میشود که عامل اصلی فاصله افتادن بین زن و مرد، عدم پندار نیک و گرایش مردم به پندار بد بوده است. هم اکنون هم، بیشتر کلیپها و آهنگهایی که در تلویزیون و اینترنت به اشتراک گذاشته میشود، چیز مفیدی در آنها نیست و بیشتر پندار انسانها را تحت تاثیر قرار میدهد و آنان را در آمال و آرزوها فرو می برد و پندارها را آلوده میکند. آلودگی پندار چیزی نیست که دیده شود، ولی مسبب اصلی تمام بدبختی هاست. زمانی که اکثر پندارها آلوده شوند، خدا آنموقع دوره و عصر را عوض میکند تا نسل بشر را حفط کند. آلودگی پندار توسط خود ما دیده نمیشود ولی شیاطین و اجنه آن را می بینند و با آلودگی های زیادی که می بینند، جوگیر شده و فکر میکنند که حق با آنهاست و به این خاطر به دنیای انسانها حمله میکنند تا که تسخیرش کنند. در این حالت، خدا برای حفظ نسل بشریت، عصر و دوره را عوض میکند و محیط زیست انسان هبوط پیدا میکند و بشر دچار مشکلات فراوانی خواهد شد تا که این اوهام از سرش بپرد.
وقتی مردان در آرزوها و امیال خود فرو روند و زنان هم در آرزوها و امیال خود فرو روند، دیگر نیازهایشان با هم منطبق نخواهد شد و در نتیجه در زندگی واقعی از هم فاصله می گیرند و این همان سحر و جادویی است که بین موجودیت زن و موجودیت مرد فاصله انداخته است. بعد از مدتی می بینید که زنان و مردان نیازهای کاذب برای خود درست کرده اند و در نتیجه نیازهای واقعی همدیگر را نمی فهمند و متوجه همدیگر نمیشوند، انگار زنان از کره ونوس آمده اند و مردان از کره مریخ آمده اند. این یعنی فاصله افتادن بین زنان و مردان. در نتیحه زنان و مردان برای استحکام ارتباط این فاصله، مهریه های زیاد و شرایط غیرواقعی مطرح میکنند و در نتیجه ازدواج ها به نابودی کشانده میشود.
در آبه بعدی خدا جمله عجیبی می فرماید : ای کسانی که ایمان آورده اید و پندار نیک را به عنوان روش زندگی خویش انتخاب کرده اید، از کلمه رَاعِنَا استفاده نکنید و بجای آن از انْظُرْنَا استفاده کنید.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۱۰۴﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید نگویید راعنا و بگویید انظرنا و [این توصیه را] بشنوید و [گر نه] کافران را عذابى دردناک است (۱۰۴)
تابحال کسی در مورد ارتباط این آیه با آیه قبلی که در مورد افتراق بین زوجین در سرزمین بابل صحبت میکرد، حرفی نزده است و کسی نکته آن را نگرفته است. خدا آیات قرآن را طوری بیان میدارد که انگار همین حالا دارد برای ما اتفاق می افتد. قرآن سرنوشت و بیان حال زندگی واقعی انسانهاست و شعر و خیالپردازی نیست. قرآن دقیقا برخلاف شعر و خیالپردازی است؛ این کتاب فوق العاده، شرح و تصویری از واقعیتهاست.
به نظر شما چرا خدای مقدس بعد از آیه ای که در مورد جادوگری زمان بابل صحبت میکند، به مومنان می فرماید که از کلمه رَاعِنَا استفاده نکنید و بجای آن از انْظُرْنَا استفاده کنید. زیرا خدا میخواهد که به این طریق ماهیت کلی آن جادوها را برای ما بیان دارد که برای ما هم قابل درک باشد، زیرا آن دانای مطلق، میداند که در آینده هم این اتفاق بارها خواهد افتاد. هر داستان و هر جریانی که خدا در قرآن ذکر فرموده است، بی حکمت نیست. حتی ترتیب بیان آیات هم بی حکمت نیست.
کلمه رَاعِنَا در عربی، پندار بدی پشت آن بود. بنابراین این کلمه گفتار نیکی بحساب نمی آمد و چند پهلو بود. اگر گفتار نیک نباشد، پندار را خراب میکند و افراد جادو میشوند. جادوها را بهتر است به دو دسته تقسیم کنیم؛ جادوی سخت و جادوی نرم. جادوهای سخت، توسط کسانی انجام میشود که جادوگر و دعانویسند. اما جادوی نرم یک امر عادی است و ممکن است که در زندگی هر فردی در جریان عادی زندگی اتفاق بیفتد. راعنا یعنی "چشمی هم به ما داشته باش (با پندار نامناسب)" ولی انظرنا یعنی "به ما دقت کن". خدا به این طریق میخواهد به ما بگوید که از حالات و گفتارهایی که پندارها را خراب میکند، پرهیز شود. باید در اختلافات این ها دقت کرد. گاهی طرز ادای یک کلمه، معنای آن را عوض میکند و ممکن است که پندار نیک را به پندار بد تبدیل کند. حتی اسامی دو فرشته هاروت و ماروت؛ فقط در حرف اولشان فرق دارند. این نکته حساسیت موضوع را نشان میدهد. تکنولوژی همان تکنولوژی است ولی ممکن است که بشر از این تکنولوژی برای خیالپردازی استفاده کند و بوسیله آن، پندارها را تحت تاثیر قرار دهد. هاروت و ماروت در زمان ما، فرشتگانی هستند که این تکنولوژی ها را به ما یاد داده اند و یا در دل انسان انداخته اند. اصول اولیه بمب اتم با نیروگاه هسته ای فرق چندانی ندارد ولی یکی مضر است و دیگری مفید؛ فقط اهداف و نیات فرق میکند.
آیه فوق این نکته مهم را می فرماید و خطر بزرگی را به مومنان گوشزد میکند. گاهی گفتارهایی بیان میشود و یا حرکاتی انجام میشود که پندار نیکی پشت آن نیست. مثلا یک مرد و یا یک زن در یک فیلم، حرفی به طرف مقابل میزند و کنایه ای اشاره ای میکند و یا اینکه حرکتی غیر معمول انجام میدهد؛ بعد طرف مقابل ، برداشت عاشقی از آن میکند و در خیالات غرق میشود و مردم از این گفته ها و حرکات و حالات مسخره و بی معنی و چند پهلو لذت می برند. بیننده متوجه پشت صحنه فیلم نیست. همان بازیگری که این نقش را بازی میکند و بیننده ها را تحت تاثیر قرار میدهد، خودش در زندگی واقعی خویش، چندین بار ازدواج کرده است و هر بار هم ناراضی است و هیچ احساس خوشبختی نمی کند. بازیگری که این حالات را بازی میکند و بینندگان را تحت تاثیر قرار میدهد، هزار تا آرایش و بزک کرده است و خودش در آن موقع، خود واقعی نیست. او فقط دارد یک نمایش برگزار میکند. سحر و جادوهای به سبک جدید، این است که این سحر و جادوها بر علم زمانه سوار میشوند و در نتیجه مردم آن را می پذیرند. در این مورد زنان و مردان بطور جدی تحت تاثیر قرار می گیرند و بیشتر مواقع زندگی ها پر از مشاجره میشود.
در این فیلمها، بعد از دهها قسمت، زن و مرد عاشق به هم میرسند. بعد از آن دیگر سریال تمام میشود و این در حالی است که زندگی اصلی بعد از آن شروع میشود. این فیلمها فقط برش کوچکی از زندگی ها (آن هم خیالی) را نمایش میدهند و برای آن برش، انواع خیالپردازی میکنند. مثل این است که برای فهمیدن کیفیت زندگی دو زوج، فقط فیلم روز عروسی آنها را بررسی کنید؛ قطعا چنین روشی اشتباه است و کوچکترین مطابقتی با واقعیت ندارد. در این سریالها، خصوصی ترین لحظه های زندگی آدمهای خیالی فیلم میشود. مردم این فیلمها را می بینند و برای آن در مورد خود، خیالپردازی میکنند. ضرراتی که این فیلمها دارد، این است که آدمها فکر میکنند که عشق میتواند هر مرزی را بشکند و این را حق خود میدانند. مردم بعد از مدتی فکر میکنند که اگر حس عشق به آنها دست داد، دیگر میتوانند خیانت کنند و هر قبح دیگری را مرتکب شوند و عهد زناشویی خود را زیر پا بگذارند. حس عشق، در واقع حسی است که همزاد شیطانی انسان، بر انسان سوار میشود و کنترل حس انسان را در دست می گیرد. عشق نشان از علاقه به فرد مقابل نیست، بلکه نشان از سنگینی همزاد شیطانی بر انسان است. شعراء که از عشق خیلی زیاد حرف میزنند، به جایی رسیدند که برای رسیدن به این نقطه خیالی، حاضر شدند، جهنم را بخرند. آنان شیطان را بی گناه نشان دادند و تطهیر کردند. آدمی چقدر میتواند خطرناک شود که این چنین بی پروا علیه خدای رحمان عصیان کند! شاعر میگوید:
تنها به جهنم رفتن به از با همسفر بد به بهشت رفتن است تنها به جهنم برو با همسفر بد به بهشت نه
این جمله نه تنها غلط است، بلکه اشتباهات فراوانی دارد. شعرا اینطوری حرف میزنند و جالب است که با این حرفهای کنایه ای و بی سر و ته، خیلی ها را جذب میکنند. در قالب احساسات و آهنگها ، میتوان غلط ترین جملات را به افراد قبولاند.
در قسمت قبل گفته شد که خیلی مواقع مردم نمیتوانند از چرخه نیک به چرخه شرّ بروند. آدم سالم ابتدا طوری است که تا قبح بعضی مسائل برایش شکسته نشود، نمیتواند گناه انجام دهد. این نوع فیلمها و اشعار این کار را راحت میکنند. یک فیلم دهها قسمتی در مورد عشق، فقط برش بسیار کوچکی از یک زندگی خیالی را نشان میدهد؛ در حالی که زندگی واقعی خیلی گسترده تر از این نوع بینش است. در زندگی واقعی پستی و بلندیهای زیادی وجود دارد. اما مردم بعد از دیدن اینجور فیلمها، فکر میکنند که بدبختند و زوجیت ها را به هم میزنند و در نتیجه دنبال ایده های فمنیستی میگردند. فمنیست فقط مربوط به زنان نیست و بلکه مربوط به مردان هم هست. متاسفانه امروزه، زنان و مردان به طور جهانی دیدگاه فمینیستی را انتخاب می کنند. و با این دیدگاه، که همسر بودن و یا مادر بودن تحقیرآمیز است و مردان از زنان استثمار میکنند، یک گره بزرگ در ذهن آنان ایجاد میکند که بین زنان و مردان فاصله و اختلاف می افتد. این مورد برای مردان هم صادق است. مردانی هم که از برآورده کردن نیازهای اولیه خانواده اجتناب میکنند، به خودی خود، نقش پدری و همسری را نوکری به حساب می آورند و به این طریق از دو طرف بین زنان و مردان فاصله بزرگی ایجاد میشود که با هیچ چیزی پر نمیشود. وقتی بین زن و مرد فاصله افتد، دیگر غرایز طبیعی بین آنان جاری نمی شود و آنوقت سلامتی جنسی خود را از دست میدهند. زنانی که مردانه رفتار میکنند و یا مردانی که زنانه رفتار میکنند، به نوعی این فاصله را بیش از پیش ، بیشتر میکنند و روابط زوجین بیشتر به خطر می افتد. مردان و زنان از خیلی نظرات متفاوت هستند. آیه زیر می فرماید که خدا براى هیچ مردى در درونش دو مرکز احساسات ننهاده است (مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ).
مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ ذَلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْوَاهِکُمْ وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ ﴿۴﴾
خدا براى هیچ مردى در درونش دو مرکز احساسات ننهاده است و آن همسرانتان را که مورد ظهار قرار مى دهید مادران شما نگردانیده و پسرخواندگانتان را پسران [واقعى] شما قرار نداده است این گفتار شما به زبان شماست و[لى] خدا حقیقت را مى گوید و او[ست که] به راه راست هدایت مى کند (۴)
این آیه نکات جالبی در بر دارد؛ آیه در مورد زنان صحبت نمی کند و در مورد مردان صحبت میکند. این نشان میدهد که زنان احساسات کاملا متفاوتی از مردان دارند. البته باید توجه کنیم که قلب در قرآن به معنای مرکز احساسات و مرکز دگرگونی است و در این آیه فقط به معنای قلب فیزیکی که خون را به بدن پمپاژ میکند، نیست. در این آیه نکات جالبی نهفته است. این آیه به ما نشان میدهد که چرا شهادت دو زن ، یک شهادت بحساب می آید. البته این یک نقطه ضعف برای زن نیست؛ بلکه یک تفاوت بین زن و مرد است. تفاوتها را نقطه ضعف به حساب نیاوریم.
بطور مثال اگر یک زن بین چندین فرد باشد و آن افراد در مورد یک موضوع خاص مثلا تجاری و یا یک موضوع روز صحبت کنند؛ آن زن در بین آنان در بیشتر موارد پنجاه درصد توجه اش را به موضوع اختصاص میدهد؛ زیرا از نظر او ضرورتی برای این همه توجه نیست. بنابراین در یک موضوع و یا حادثه پیش آمده، نمی توانند دقیق شهادت دهند و بنابراین خدا شهادت دو زن را مقیاس قرار داده است تا که به کسی ظلم نشود. این که به کسی ظلم نشود، از نظر خدا اهمیتش بیشتر از مسائل دیگر است. زنان در مسائل اجتماعی تمام توجه و احساسات خود را به موضوعات مورد علاقه خویش منعطف میکنند و نسبت به مسائل دیگر توجه کامل و کافی نمی کنند. به همین خاطر مرکز احساسات و دگرگونی زنان ممکن است که دو سویه باشد. برای مثال، بخاطر نگهداری از اولاد خویش، ممکن است که شرایط نامناسبی را پیش یک شوهر بداخلاق تحمل کنند و حتی بطور نصفه نیمه هم احساسات خود را به آن متمایل کنند. بخاطر احساسات دو سویه ، خدا میفرماید که صفات رذیله مسخره کردن و عیبگذاری بر دیگران ، بیشتر در کمین زنان است؛ به همین خاطر در آیه زیر این خطر بزرگ را بطور ویژه برای زنان بیان فرموده است.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ یَکُنَّ خَیْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۱۱﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کند شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانى زنان [دیگر] را [ریشخند کنند ] شاید آنها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقبهاى زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند (۱۱)
این مطالب از نظر علم صحیح روانشناسی هم اثبات شده هستند و ما نمی توانیم بخاطر شعارهای فمینیستی؛ تفاوتهای بین زن و مرد و واقعیتهای اینچنینی را انکار کنیم. بنابراین قبول شهادت دو زن به عنوان یک شهادت؛ بخاطر عدم ظلم و اجحاف و اطمینان در جامعه ست. این موضوع یک عیب برای زنان بحساب نمی آید و بلکه خدا اینطوری آنان را خلق فرموده است. همین تفاوت احساسات باعث میشود که یک زن و یک مرد زیر یک سقف سالها بتوانند باهم زندگی کنند که اگر این تفاوتها نادیده گرفته شوند، دیگر زوجیت بی فایده است. جنبش فمنیستی این تفاوتها را انکار میکند.
فاصله افتادن بین زنان و مردان، کمک به چرخه شرّ است و مثل این است که نظام شرّ را کمک و آچار کشی کنید. فمنیسم چه مردانه و چه زنانه، نتیجه ای جز سرخوردگی و تنهایی به دنبال ندارد و افراد را به سمت عرفانهای دروغین می کشاند. به همین خاطر خیلی از مردم دنبال یوگا و مدیتیشن و کلاسهای ذهن مثبت و ذهن منفی در این زمینه میروند و خود را وارد شرایط گلخانه ای میکنند.
کلا مفهوم کلمه شیطانی عشق در این نکته نهفته است که زن و مرد هر دو را خنثی کند. زنی که به دنبال قدرت یافتن بر شوهرش است، خود و شوهرش را خنثی می کند. این یعنی ضربه و گل به خودی. انسان نمی تواند کسی را که با او رقابت می کند دوست داشته باشد. انسان کسی را میتواند دوست داشته باشد که در کنار او باشد و نه رقیب او. در این گونه موارد، سردی روابط عاطفی به طور عمیقی اتفاق می افتد و به این طریق بین زن و مرد اختلاف عجیبی بوجود میاید. زنانی که کار میکنند و منبع درآمدی دارند، نباید به منبع در آمد خویش مغرور شوند و این منبع درآمد، نباید باعث شود که آنان خود را بی نیاز از شوهران خویش بدانند و نباید شوهران خویش را کنار بگذارند و زوجیت خویش را نباید به خطر اندازند. به خطر انداختن زوجیت، یعنی آب در آسیاب چرخه شرّ ریختن. مردی که در محل کار، همکار زن دارد، نباید زوج خویش در خانه را بی محل بگذارد و باید پندار نیک خود را همچنان حفظ کند. خدا در مورد زنان پیامبر می گوید که :
یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا ﴿۳۲﴾
اى همسران پیامبر شما مانند هیچ یک از زنان [دیگر] نیستید اگر سر پروا دارید پس به ناز سخن مگویید تا آنکه در دلش بیمارى است طمع ورزد و گفتارى شایسته گویید (۳۲)
این مورد برای تمام زنان و مردان نامحرم دیگر هم صادق است که شرایطی را نباید برای خود فراهم آورند که پندارهای بد برای افراد ایجاد کنند. وقتی زنی طوری رفتار کند که پندار بد برای مرد ایجاد کند، در واقع خودش هم در تله می افتد و بار روانی زیادی را بر خود تحمیل میکند. این مورد برای مرد هم صادق است.
واقعا اگر ازواج پندارشان را نیک کنند و از پندارهای بد پرهیز کنند، نه زنان و نه مردان تمایلی به دعوا با همدیگر ندارند و محیطی آکنده از مودت و رحمت بین آنان برقرار خواهد بود. زن خوب و یا مرد واقعی آن است که متدین، پاکدامن و وفادار به همسرش باشد. پندار نیک ، مهمترین قدرت افراد است. خدای مهربان معیار زوجیت را توضیح داده است. عمل به این معیار باطل کننده سحر شیاطین است. افراد قبل از هر چیزی باید در انتخاب زوج خویش؛ چنین معیاری را در نظر داشته باشند.
إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿۳۵﴾
مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادتپیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزه دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانى که خدا را فراوان یاد مى کنند خدا براى [همه] آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است (۳۵)
بنابراین معیار زوجیت براساس قرآن:
الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ
وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ
وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ
وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ
وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ
وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ
وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ
وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ
وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ
وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ
یک مرد مومن و یا زن مومنه باید همسر مومن با پندار نیک انتخاب کند تا بتواند زوجیت صحیحی را بدست آورد. راستگویان باید همسران راست گو انتخاب کنند. صبر کنندگان باید همسران صبور انتخاب کنند. ازواج پاکدامن باید همسران پاکدامن بر گزینند. همانطور که در آیه بالایی می بینید، اینها معیار انتخاب زوج هستند و قیافه ظاهری و تعداد اعمال جراحی و پول و ثروت و مقام در اینجا جایی ندارد. که اگر کسی این فرمول را رعایت نکند، به دردسر می افتد و در ادامه زندگی بین زوجین اختلاف و فاصله زیادی خواهد افتاد و عملا طلاق عاطفی اتفاق می افتد. اختلاف افتادن و سحر شدن ازواج، همان سردی و طلاق عاطفی است.
اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جادوی شیاطین (قسمت هشتاد و دو)
آخر الزمان (قسمت بیستم)
دفع کردن دیوها (بخش شانزدهم)
شرایط گلخانه ای (قسمت هشتم)
انسان با پیشرفت تکنولوژی، در دستاوردهای خود غرق میشود و مجبور میشود وارد شرایط گلخانه ای شود. شرایط گلخانه ای برای انسان چه از نظر روانی و چه از نظر محیط زیستی پیش خواهد آمد و این غیر قابل اجتناب است و فقط تنها راه چاره این است که این شرایط گلخانه ای را به نیک ترین وجه مدیریت کند و با عمل به دستورات خدای رحمان، از اثرات سوء آن بکاهد. علت ایجاد این مشکل، بخاطر وجود اصل تکنولوژی نیست، بلکه از آنجا که انسان قرینی به نام شیطان دارد؛ هیچوقت نمیتواند کاملا صحیح و بهینه از تکنولوژی استفاده نماید و در استفاده از تکنولوژی دچار افراط و تفریط میشود و خیلی مواقع از آن سوء استفاده میکند و محیط خود و دیگران را به خطر می اندازد. در شرایط گلخانه ای برای سرعت بخشیدن به تولید و برای از بین بردن آفتها، از مواد شیمیایی مضرّ هم استفاده میشود. انسان برای راحتی کار خودش از مواد شیمیایی جدید به طور مفرط استفاده میکند، نمونه آن سوء استفاده از کودهای شیمیایی در کشاورزی و سایر تولیدات دیگر است. انسانها صبر و حوصله کافی ندارند و در این مورد به طور مفرط از مواد و داروهای شیمیایی استفاده میکنند و محیط خویش و دیگران را به خطر می اندازند. انسان با استفاده ناصحیح از مواد شیمیایی ، محصول بیشتری در زمان کمتری تولید میکند، ولی چند برابر این محصول، خرج دارو و درمان بیماریهای حاصل از مصرف این محصولات میشود. انسان بعضی مواقع محاسبات ساده ریاضی را هم نمیخواهد بداند و یا نمی خواهد ببیند و سود کلی جامعه را در نظر نمی گیرد و فقط سود خودش را در نظر دارد. خیلی واضح است که چنین فردی، پندار نیکی پشت این قضیه بکار نمی برد. خدای مهربان تعاون و همکاری را به افراد پیشنهاد میدهد (تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ) و از مردم میخواهد که در کردارشان، سود کلی جامعه را در نظر داشته باشند و نه فقط سود فردی. اما اکنون بیشتر افراد و کارخانه های تولید محصولات غذایی و غیر غذایی، دنبال فروش بیشتر و پول بیشتر هستند. کلا در سیستم گلخانه ای ، بیشتر مواقع پندارها خالص نیستند. در حالی که نزد خدا، یک مثقال خوبی و بدی هم گم نمیشود. نزد خدا هیچ پندار و کرداری بی نتیجه نیست و گم نمیشود.
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿۷﴾
پس هر که هموزن ذره اى نیکى کند [نتیجه] آن را خواهد دید (۷)
وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿۸﴾
و هر که هموزن ذره اى بدى کند [نتیجه] آن را خواهد دید (۸)
این مورد فقط مربوط به شرایط گلخانه ای در محیط زیست و تولید نیست، بلکه کسانی که هم بیمار میشوند، سعی دارند که با داروهای شیمیایی ، روند بهبود خود را تسریع بخشند؛ غافل از اینکه بهبودی ای که صبر در آن نباشد؛ اسمش بهبودی نیست و فقط یک مُسَکِن موقت است. حتی بهبود تدریجی یک بیماری بسیار بهتر و کاراتر از بهبود سریع آن است. انسانها در بهبود تدریجی بیماری و یا تولید تدریجی یک محصول، درس زندگی می آموزند و بیشتر قدر سلامتی خود و نعمتهای دیگر را میدانند. به همین خاطر بکاربردن صبر و شکیبایی و زمان در کلیه مراحل زندگی، مهمترین عامل خوشبختی و رضایت انسانهاست. قمار بازی به این خاطر خطرناک است که یهویی چیزی را از دست میدهی و یا یهویی پول کلانی بدست میاوری و صبر در آن وجود ندارد. عدم صبر در یک کردار و یا پندار، نتیجه ای مناسب نخواهد داشت و انسان نتیجه ای از آن نمی گیرد. وقتی انسانها درآمدی کسب کنند، باید یک دهم آن را به نیازمندان دهند و اما اگر پول کلانی همچون جایزه ، گنج و یا هر غنیمت دیگری بدست آورند، باید دو برابر زکات یعنی خمس آن را بپردازند. پیامبر ابراهیم یک دهم درآمدش را به عنوان زکات می پرداخت. همانطور که در تورات این مورد صریحا ذکر شده است.
سفر پیدایش، 14:20
و مبارک باد نام مبارک خدا، او که دشمنانت را زیر دستان تو قرار داد و ابراهیم یک دهم اموالش را بخاطر خدا می بخشید
مقدار زکات یک دهم است و مقدار خمس دو برابر زکات یعنی یک پنجم تعیین شده است. در این مورد، صبر نقش مهمی دارد. خمس مربوط به هر درآمدی نیست و بلکه مربوط به درآمدهایی است که افراد به یکباره درآمد زیادی (همچون گنج، جایزه و ...) کسب میکنند و این فاقد معیار صبر است. بنابراین خدای حکیم برای پاکیزه کردن این پول و دادن چاشنی صبر به آن؛ به ایمانداران دستور می فرماید که خمس آن را به مستحقین و نیازمندان مشخص شده در آیه بدهند.
وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۴۱﴾
و بدانید که هر چیزى را به غنیمت گرفتید یک پنجم آن براى خدا و پیامبر و براى خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راهماندگان است اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایى [حق از باطل] روزى که آن دو گروه با هم روبرو شدند نازل کردیم ایمان آورده اید و خدا بر هر چیزى تواناست (۴۱)
کسانی که وارد بهشت میشوند، فرشتگان به آنان سلام میکنند و پاداش بهشت را بخاطر بکارگیری صبر و شکیبایی به آنان تبریک میگویند. و به آنان مى گویند درود بر شما به پاداش آنچه صبر کردید راستى چه نیکوست فرجام آن سراى.
جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَالْمَلَائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بَابٍ ﴿۲۳﴾
[همان] بهشتهاى عدن که آنان با پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان که درستکارند در آن داخل مى شوند و فرشتگان از هر درى بر آنان درمى آیند (۲۳)
سَلَامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ ﴿۲۴﴾
[و به آنان مى گویند] درود بر شما به [پاداش] آنچه صبر کردید راستى چه نیکوست فرجام آن سراى (۲۴)
از آیه 24 ام نتیجه میگیریم که عاقبت زندگی خوب (فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ ) در هر جایی چه زمین و چه بهشت، بخاطر بکارگیری صبر است. آدمیان در بدست آوردن هر چیزی عجول هستند و میخواهند هر چیزی را همان لحظه بطور کامل بدست آورند. عشق که یک مفهوم شیطانی است؛ بر مبنای عدم صبر و عجله بنا شده است. در حالی که رابطه بین زوجین به مرور زمان بدست می آید و مودت و رحمت هیچوقت همان لحظه اول زندگی مشترک بطور کامل فراهم نیست؛ ولی بیشتر مردم فریب عشق را میخورند و به یک نوع بیماری روانی خیلی مسری به نام "همین الان تعلق و عشق کامل میخواهم" دچار میشوند. انسان عجول است (خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ)، زیرا او همیشه دنبال کامل بودن است و در نتیجه همه چیز را کامل و ایده آل میخواهد. صبر و عجله مخالف هم هستند. انسان از عجله ساخته شده است و در نتیجه صبر این خاصیت منفی او را تصحیح میکند. بدون صبر، انسان ساخته نمیشود. مفاهیم عشق، مفاهیم شرایط گلخانه ای بر اساس عجله بنا شده اند. به همین خاطر عشق یک مفهوم شیطانی است و در قاموس کتاب خدا جایی ندارد. آنچه که خدا از آن صحبت میکند، مودت و رحمت است که این مودت و رحمت طی یک فرآیند و به مرور زمان وتدریجی و مبتنی بر صبر بین زوجین بوجود میاید.
شعراء خیلی زیاد از کلمه عشق در نوشته هایشان استفاده میکنند. در حالی که کلمه عشق در ادبیات عرب وجود دارد، ولی خدا در قرآن از آن استفاده نفرموده است. زبان عربی دارای کلمات زیادی است ولی قرآن از تعداد محدودی از این کلمات عربی استفاده فرموده است. قرآن با زبان بسیار ساده ای بیان شده است و از تعداد کلمات محدودی استفاده شده است. شما خودتان یک کتاب عربی را میتوانید با متن قرآن مقایسه کنید. متن قرآن بسیار ساده تر و قابل فهمتر از کتابهای دیگر عربی است. حتی میتوان یک زبان ساده و قابل فهم از لغات قرآن استخراج کرد که برای یادگیری بسیار ساده تر و قابل فهمتر است. قرآن با زبان عربی مبین نازل شده است ( بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ ﴿۱۹۵﴾ به زبان عربى روشن (۱۹۵) ). عربی روشن بسیار ساده تر و خلاصه تر از زبان عربی است. فرهنگ لغات عربی مبین بسیار حجمش کمتر از زبان عربی است.
برای یادگیری قرآن ، نیازی به حفظ تمام لغات فرهنگ لغات عربی نیست. بلکه قرآن شامل لغات و ریشه های بسیار محدودتری از زبان عربی است و برای فهم قرآن، نیازی به یادگیری لغات دیگر نیست و این خیلی از وقت و زمان یادگیری می کاهد.
کلا نظام رحمانی براساس صبر و شکیبایی کار میکند و بدون صبر نمیتوان از این نظام بهره برد و نمیتوان بدون صبر، به مرحله رضایت رسید. سلامتی جسمی ، خوشبختی، رضایت از زندگی ، مودت و رحمت بین زوجین و خانواده ها بر این اصل استوار است. حتی تمام مشاجرات بین زن و شوهرها از این نکته ناشی میشوند که آنان همه چیز را آنی و همان موقع میخواهند و این انتظار خودخواهانه مثل استفاده داروهای شیمیایی و سریع السیراست که ظاهرا زود جواب! میدهد ولی در دراز مدت افراد را ویران میکند و راضی کننده نیست. خدای رحمان کلمات قرآن را بسیار دقیق بیان میدارد و بطور دقیق و هدف دار از کلمه شیطانی "عشق" در قرآن استفاده نفرموده است. این مورد در قسمتهای قبلی جادوی شیاطین اثبات شد. اما ما انسانها در هیچ چیزی کامل نیستیم و در نوشتارهای خود دچار افراط و تفریط میشویم. وقتی خدا می فرماید که قرآن کتاب کامل و مفصلی است و از هر گونه مثالی در آن زده شده است، باید به حرف آن خالق یکتا ایمان آوریم و ذهن خویش را به فقط کلام خدا در قرآن بسپاریم و تسلیم کلام خدا شویم و به حزب بازی و فرقه گرائی متمایل نشویم.
وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا ﴿۴۶﴾
و بر دلهایشان پوششها مى نهیم تا آن را نفهمند و در گوشهایشان سنگینى [قرار مى دهیم] و چون در قرآن پروردگار خود را به یگانگى یاد کنى با نفرت پشت مى کنند (۴۶)
وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ ﴿۱۷﴾
و[لى] آنان که خود را از طاغوت به دور مى دارند تا مبادا او را بپرستند و به سوى خدا بازگشته اند آنان را مژده باد پس بشارت ده به آن بندگان من که (۱۷)
الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿۱۸﴾
به سخن گوش فرامى دهند و بهترین آن را پیروى مى کنند اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان (۱۸)
خدای رحمان، چهارمین رکن چرخه نیک را توصیه به صبر قرارداده است.
1- پندار نیک
2-کردار نیک
3-گفتار نیک
4-گفتار صبر
وَالْعَصْرِ ﴿۱﴾ سوگند به عصر [دوره زمانی] (۱)
إِن ٱلْإِنسَٰنَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲﴾ که واقعا انسان دستخوش زیان است (۲)
إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳﴾
مگر کسانى که ایمان آورده (پندار نیک) و کارهاى نیک کرده (کردار نیک) و همدیگر را به حق سفارش (گفتار نیک) و به شکیبایى توصیه (گفتار صبر)کرده اند (۳)
از این به بعد، از عبارت "چرخه نیک" به جای عبارت "چرخه رحمانی" استفاده میشود. اگر گفتار صبر نباشد، در آنصورت از چرخه نیک (چرخه رحمانی) خارج شده و به بیراهه میرویم. خدای مهربان در سوره العصر وقتی از صبر صحبت میکند، میفرماید وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ . یعنی صبر باید دو طرفه باشد و همه افراد جامعه صبر بکار گیرند. آن موقع برکات و نعمات رحمانی بر روی آنان و کل جامعه میبارد ؛ و تمام مشکلات آن جامعه حل میشود. حل مشکلات برای خدا کاری ندارد، فقط کافیست افراد به حرف خدا گوش دهند و طبق دستورات خدا عمل کرده و صبر به خرج دهند. نظام رحمانی جوابگوست و در صورت صبر انسان، نتایج بطور کامل و همراه با برکات کامل بدست میاید. خورشید، ماه ، ستارگان و نظم پیچیده میان این آفریده های خدا، همه برای این است که انسانها و جنها در این نظم به چرخه نیک برگردند. اصلا اینها جزو این چرخه اند. نظم پیچیده جهان ، برای این است که انسانها بوسیله تفکر در این نظم، به چرخه نیک برگردند و خدا اینها را الکی نیافریده است. اما کسانی که به این نظم توجه نمی کنند و فکر میکنند این نظم تصادفی پیش آمده است؛ خدا وعده بسیار دردناکی به آنها میدهد.
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ ﴿۲۷﴾
و آسمان و زمین و آنچه را که میان این دو است به باطل نیافریدیم این گمان کسانى است که کافر شده [و حقپوشى کرده]اند پس واى از آتش بر کسانى که کافر شده اند (۲۷)
وقتی در جامعه ای حتی یک نفر در چرخه نیک نباشد؛ در آن صورت خدا آن جامعه را نابود میکند و نسل جدیدی را جایگزین آن میکند. همانطور که قوم لوط عذاب شدند. از روی کردار و گفتار نمیتوان تشخیص داد که یک فردی در چرخه نیک است یا در چرخه بد، زیرا پندار افراد برای ما مشخص نیست.
نماز مهمترین وسیله برای ماندن در این چرخه است. طوری که برپایی نماز ، خود حاوی هر سه اصل پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک است. وقتی آگاهانه عزم و نیت می کنیم که نماز بخوانیم ، یعنی پندار و نیت نیک کرده ایم. وقتی وضو انجام میدهیم و قیام و رکوع و سجود میکنیم، یعنی حرکات و کردار نیک و زمانی که سوره فاتحه می خوانیم و خدای را ستایش می کنیم، یعنی گفتار نیک. به همین خاطر، نماز فقط گفتار نیک نیست و خدای مقدس از لغت "برپایی" (اقامه) برای نماز استفاده می فرماید. نماز خودش یک چرخه است و ماندن در چرخه نیک را استحکام می بخشد.
اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿۴۵﴾
آنچه از کتاب به سوى تو وحى شده است بخوان و نماز را برپا دار که نماز از کار زشت و ناپسند باز مى دارد و قطعا یاد خدا بالاتر است و خدا مى داند چه مى کنید (۴۵)
برپایی نماز برای ماندن در چرخه نیک بسیار مهم و از ضروریات است. این نکته مهم از آیه زیر استنباط میشود.
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا ﴿۵۹﴾
آنگاه پس از آنان جانشینانى به جاى ماندند که نماز را تباه ساخته و از هوسها پیروى کردند و به زودى [سزاى] گمراهى [خود] را خواهند دید (۵۹)
کسانی که نماز را ضایع میکنند و آن را بجا نمی آورند و از هوسها و شهوات پیروی میکنند، بزودی به مرحله غی (مخالف رشد) خواهند رسید؛ مگر اینکه دوباره توبه کرده و دوباره به چرخه نیک برگردند.
إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا یُظْلَمُونَ شَیْئًا ﴿۶۰﴾
مگر آنان که توبه کرده (توبه) و ایمان آورده (پندار نیک) و کار شایسته (کردار نیک) انجام دادند که آنان به بهشت درمى آیند و ستمى بر ایشان نخواهد رفت (۶۰)
ما باید در همه حال پندار نیک خود را به کردار نیک و در نهایت به گفتار نیک تبدیل کنیم و این چرخه نیک را بچرخانیم و با اینکار خود، از مقام قدوسی خدای رحمان پشتیبانی می کنیم و به نظام شیطانی ضربه می زنیم. توقف این چرخه خیلی خطرناک است و به افراد فشار زیادی می آورد.
گاهی بعضی افراد در روال زندگی خویش سر در گمند و نمی دانند که چکار کنند. مثلا کنترل تلویزیون دستشان است و مدام از این شبکه به آن شبکه می پرند و یا در کانالهای مجازی می چرخند و انواع کلیپها و آهنگها را گوش میدهند. دنبال یک چیزی اند که خود را تخلیه روانی کنند ولی نمیدانند چطوری پیدایش کنند. انگار یک حسی یا نیرویی به او فشار می آورد و مجبورش میکند که این قدر بی تابی کند. اینگونه فشارها از طرف نظام شرّ صورت میگیرد و هدف اصلیش هم این است که افراد را از چرخه نیک (پندار-کردار-گفتار نیک) ، به چرخه شرّ (پندار-کردار-گفتار بد) وادار و وارد کند. شیطان میخواهد که افراد وارد چرخه شرّ شوند، زیرا آنها را به عنوان هیزم در چرخه شرّ میخواهد و استفاده میکند و به این طریق انرژی افراد را می گیرد و از افراد به عنوان هیزم چرخه شرّ استفاده میکند؛ به همین خاطر جهنمیان، در جهنم هم هیزم جهنم خواهند شد. نیم ساعت نگاه کردن فیلمها و کلیپهای نامناسب، به اندازه یک روز خستگی میاورد و انرژی آدمی را بطور کامل می گیرد.
وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا ﴿۱۵﴾
ولى منحرفان هیزم جهنم خواهند بود (۱۵)
إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ ﴿۹۸﴾
در حقیقت شما و آنچه غیر از خدا مى پرستید هیزم دوزخید شما در آن وارد خواهید شد (۹۸)
در قرآن، زن ابولهب، به عنوان حمالة الحطب معرفی شده است. زیرا او آتش بیار معرکه بود و در چرخش سیستم شرّ از مهره های اصلی بود. غیبت کردن، سخن چینی، تجسس از صفات کسانی است که هیزم نظام شرّ هستند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ به نام خدای رحمتگر مهربان
تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ ﴿۱﴾ بریده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد (۱)
مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ ﴿۲﴾ دارایى او و آنچه اندوخت سودش نکرد (۲)
سَیَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ﴿۳﴾ بزودى در آتشى پرزبانه درآید (۳)
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ﴿۴﴾ و زنش آن هیمه کش [آتش فروز] (۴)
فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ ﴿۵﴾ بر گردنش طنابى از لیف خرماست (۵)
در این سوره کوچک، دنیایی از معانی نهفته است که هر انسان آزاده ای در مقابل خدای رحمان سر فرود میاورد. دو دست ابو لهب شکسته باد؛ در اینجا منظور فقط دو دست نیست، بلکه دست به معنای امکانات، تجهیزات، قدرت و اموال هم هست. در مورد ابولهب از امکانات، تجهیزات و اموال صحبت میشود، اما در مورد زن ابولهب، از هیزم و گردنبند صحبت میشود. هیزم در اینجا منظور خصوصیاتی است که شامل سخن چینی، غیبت، تجسس میشود و آتش معرکه ها را بیشتر میکند و بین افراد و خانواده ها اختلاف می اندازد. گردنبند هم برای زنان مثالی از وابستگی های دروغینی است که زنان برای خود درست میکنند و خود را به مادیات و زیور آلات و عملهای جراحی و خریدهای غیر ضروری وابسته میکنند و در این مورد افراط میکنند. گاهی زنان جواهر آلات زیادی میخرند ولی خودشان هیچوقت از آن استفاده نمی کنند و این زیور آلات در چرخه نیک هیچ استفاده ای ندارند. اینها نوعی طوق و زنجیر است که آیه فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ ﴿۵﴾ بر گردنش طنابى از لیف خرماست (۵) به این موضوع اشاره دارد.
شیطان افراد را به خاطر انرژیشان می خواهد؛ افراد با رفتن در چرخه شرّ، انرژیشان را به شیطان تقدیم میکنند و نظام شرّ قوی تر میشود. طبق چرخه نیک زندگی کردن، نفس آدمی را رشد میدهد و طبق چرخه شرّ، نفس آدمی را آلوده میکند. نفسهای آلوده هیزم جهنم خواهند شد. صبر مهمترین محافظ این چرخه است. اما سوالی که ممکن است پیش آید این است که مگر همزاد شیطانی انسان میتواند به آدمی اینقدر فشار آورد؟ چطوری؟
همه ماجرا از پندار بد و گرایش به آن شروع میشود. وقتی ما پندار بدی را بر گزینیم و یا به آن گرایش داشته باشیم؛ به همزاد شیطانی خویش اجازه داده ایم که برای ما تصمیم گیری کند و او در این مورد از ما قوی تر میشود و نفس ما ضعیفتر از او. بنابراین میتواند از نظر روانی فشار وارد کند. پندار بد بر روان آدمی سنگینی میکند و به همین خاطر افراد مدام دنبال این آهنگ و آن فیلم و فلان کلیپ و غیره هستند؛ تا که با یکی جذب شوند و در تور بیفتند. در تور افتادن یعنی چرخه نیک متوقف شده است. توقف چرخه به معنای ضعف انسان و در نتیجه به تور شیطان افتادن است. بعد از این مرحله شیطان سعی دارد که فرد را وارد چرخه شرّ (پندار-کردار-گفتار بد) کند.
وقتی افراد بنا به پندار بدی که اتخاذ میکنند، در طول روز صفات شیطانی حسد، طمع، چشم چرانی، غیبت ، تجسس، افراط و تفریط و غش در معامله و دروغ و ... بکار میبرند؛ یک باج به همدم شیطانی خویش داده اند و نقطه ضعف خود را به او اعلام کرده اند. این نکته خیلی مهم است که یادآوری شود؛ همدم شیطانی انسان، پندارهای شرّ و نیک او را متوجه میشود. هر چند فقط خدای قادر متعال از پندارهای قلبی افراد خبر دارد. اما وقتی پندار از قلب انسان به سطح خیال، فکر، اندیشه و حسهای انسان و یا حافظه خطور کند، در آن صورت، همزاد جنی و یا شیطانی ما آن را متوجه میشود. بنابراین در صورت بروز صفات شیطانی در انسان، همدم شیطانی از انسان باج میخواهد و به انسان بدپندار فشار میاورد که وارد چرخه شرّ شود و چرخه نیک خود را متوقف کند. و گاهی افراد مجبور میشوند که این فشار را با روشهای نامناسب، مثل ویوی کلیپهای نامناسب، خریدهای الکی، افراط در ورزش و تفریح، خوردن زیاد و ... تخلیه کنند. در حالی که خدای مهربان، استراتژی صبر را در مقابل این نوع فشارها پیشنهاد و نصیحت میکند. با آمدن به چرخه نیک، انسان از یوغ این فشارها آزاد میشود. سیستم شرّ به انسانها فشار می آورد و انسان در مقابل این سیستم شرّ دو راه دارد. یا اینکه صبر به خرج دهد و یا اینکه بی تابی و عجله کند. که اگر اولی را انتخاب کند، برای همیشه از دست این فشارها نجات می یابد. هر چند که صبر در اوایل، همراه با سختی هایی خواهد بود. باید بدانیم که در جهنم؛ نه صبر کار ساز است و نه بی تابی کردن. این قسمت از آیه به این موضوع اشاره می فرماید: (سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا چه بى تابى کنیم چه صبر نماییم براى ما یکسان است) . هر چند این موضوع مربوط به جهنم است، اما در چرخه بد هم چنین موضوعی تا حد زیادی در این دنیا صدق میکند. کلا چرخه بد، شباهت زیادی به جهنم دارد. به همین خاطر کسانی که چرخه بد و شرّ را انتخاب میکنند، به جهنم میروند.
وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعًا فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَیْنَاکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِیصٍ ﴿۲۱﴾
و همگى در برابر خدا ظاهر مى شوند پس ناتوانان به گردنکشان مى گویند ما پیروان شما بودیم آیا چیزى از عذاب خدا را از ما دور مى کنید مى گویند اگر خدا ما را هدایت کرده بود قطعا شما را هدایت میکردیم چه بى تابى کنیم چه صبر نماییم براى ما یکسان است ما را راه گریزى نیست (۲۱)
بعضی افراد، نمیتوانند جلوی دهانشان را بگیرند و خود را آدمهای رُکی بحساب میاورند و هر گونه هتک و سخن غیبتی را به زبان می آورند و البته در خیال خود آن را گفتار نیک می نامند. اما اینکار آنان بخاطر فشار همزاد شیطانی شان است. زیرا چرخه نیک آنان متوقف شده است و در نتیجه اختیار کامل روان خویش را ندارند. اگر برای خود چرخه نیک نداشته باشید و پندارهای نیک خویش را به کردار و گفتار نیک تبدیل نکنید؛ یعنی چرخه نیک روان تو از چرخش ایستاده است و در نتیجه اینبار همزاد شیطانی تو ، تو را می چرخاند و به همین خاطر نمیدانید چکار کنید با خودت و سردر گمی.
یک نکته ای بگویم که جالب است. همانطور که رفتن از چرخه بد، به چرخه نیک؛ تلاش و توبه و انابه لازم دارد؛ رفتن از چرخه نیک به بد هم برای آدمیان خیلی سخت است. بعضی افراد نمی توانند و حتی نمیدانند چطوری بعضی گناهان را انجام دهند و حتی برای رسیدن به بعضی گناهان و آزمایش آن، تمام تلاش خود را میکنند ولی موفق نمیشوند. به همین خاطر شیطان، برای اینکار سعی دارد که آدمیان را در نماز و سایر عبادات دچار ریا و تظاهر و سهل انگاری کند و در نتیجه آنان را از سوراخ دیگری از چرخه نیک خارج کند. کسانی که مشروب الکلی و مخدرات مصرف میکنند؛ اقرار میکنند که برای اولین بار اقدام به این کار خیلی سخت بود. بنابراین حتی گرایش از چرخه نیک ، به بد نیاز به تلاش دارد و انسان برای اینکار باید عذاب وجدان و نفس لوامه را رد کند. به همین خاطر خدای حکیم، کفر بعد از ایمان را سخت کیفر میدهد. زیرا افراد برای رفتن به چرخه شرّ تلاش زیادی کرده اند و آنان یهویی و تصادفی دچار کردار و گفتار بد نشده اند؛ بلکه در این راه تلاش و سعی هم کرده اند.
منْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿۱۰۶﴾
هر کس پس از ایمان آوردن خود به خدا کفر ورزد [عذابى سخت خواهد داشت] مگر آن کس که مجبور شده و[لى] قلبش به ایمان اطمینان دارد لیکن هر که سینه اش به کفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابى بزرگ خواهد بود (۱۰۶)
ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿۱۰۷﴾
زیرا آنان زندگى دنیا را بر آخرت برترى دادند و [هم] اینکه خدا گروه کافران را هدایت نمى کند (۱۰۷)
أُولَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿۱۰۸﴾
آنان کسانى اند که خدا بر دلها و گوش و دیدگانشان مهر نهاده و آنان خود غافلانند (۱۰۸)
لَا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۱۰۹﴾
شک نیست که آنها در آخرت همان زیانکارانند (۱۰۹)
مخدرات با انواع مختلفش (مشروب الکلی، مخدرات، اشعار، تعصبات قبیله ای و مذهبی، فیلمهای توهمی، آهنگهای آلفایی و ...) رفتن از چرخه نیک به شرّ را برای افراد خیلی راحتتر میکند. خدای رحمان و رحیم خیلی بخشنده و خیرخواه ماست و بی دلیل چیزی را منع نمیکند.
رفتن از چرخه نیک به شرّ نیاز به تلاش و انرژی دارد و به همین خاطر بعضی ها نمی توانند بسادگی وارد چرخه شرّ شوند و شیطان این موضوع را میداند؛ به همین خاطر شیطان از ابزارها و روشهای خاصی مثل مخدرات، اشعار، آهنگها، تعصبات مذهبی و قبیله ای برای این کار استفاده میکند. خیلی سخت است که انسانی، انسان دیگر را بکشد؛ اما گروههای داعش و امثالهم براحتی این کار را میکنند. این قضیه فقط وقتی امکان پذیر است که مخدرات و یا تعصبات قبیله ای و مذهبی در ذهن افراد نفوذ کند و عقلشان را بپوشاند.
مردم زمانه ما دیگر پندارها را در نظر نمی گیرند. مثلا به همدیگر می گویند لبخند بزن، هدیه بخر، لایک کن ، فالوو کن. اما اینها ممکن است که هیچ پندار نیکی پشتش نباشد و بنابراین مردم به کردار بدون پندار نیک رو می آورند و به این ترتیب در چرخه نیک نیستند و کار عبث و بیهوده ای انجام میدهند. اینها ارتباطاتی بدون معنا هستند و تلاشهایی بیفایده. در فضای مجازی، خانه های سلبریتی ها و ثروتمندان را نگاه میکنند و میگویند عجب قصری! به این طریق گفتاری بیهوده بر زبان میرانند. یا رئیسش را می بیند و بیخودی شروع میکند به تعریف کردن و دنبال او راه می افتد؛ یا بی هدف به صفحات سلبریتی ها و مدها سر میزند. بی هدفی جزو پندار نیک به حساب نمی آید. یا بعضی افراد زکات اموالشان را نمی پردازند ولی میخواهند که پولشان را چند برابر کنند. کسی که زکات پول کم را ندهد، هیچوقت زکات پولهای زیاد را نخواهد داد. اینها همگی گفتار و کردارهای بی معنایی هستند که ساخته خود انسانهاست و در نظام رحمانی در چرخه نیک قرار نمی گیرد. اصلا خدا به این خاطر به افراد می فرماید که در مدیتیشن و سُکارا نماز بجا نیاورید؛ به این خاطر است که در این حالات، پندارهایی به افراد القا میشود که پندارهای بیگانه هستند و این پندارها الهام هایی هستند از طرف دنیای شیاطین. به این طریق شیاطین ، خوبی و بدی را برای افراد باز تعریف میکنند. کسانی که به این حالات رفته اند، بعد از مدتی شروع به هذیان گویی میکنند و آنان حتی عدم سجده ابلیس به آدم، را تحسین میکنند و ابلیس را تنها موحد عالم معرفی میکنند!
الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴿۱۰۴﴾
[آنان] کسانى اند که کوشششان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مى پندارند که کار خوب انجام مى دهند (۱۰۴)
پندار نیک، بسیار مهم است. کردار و گفتار بدون پندار نیک، اصلا بحساب نمی آیند. حتی طبق فرموده خدای حکیم؛ پذیرایی از حجاج و آباد کردن مسجد الحرام ، در مقابل ایمان (پندار نیک)، بسیار کار ناچیز و بی اهمیتی است.
أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿۱۹﴾
آیا سیراب ساختن حاجیان و آباد کردن مسجد الحرام را همانند [کار] کسى پنداشته اید که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و در راه خدا جهاد مى کند [نه این دو] نزد خدا یکسان نیستند و خدا بیدادگران را هدایت نخواهد کرد (۱۹)
إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسَى أُولَئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ ﴿۱۸﴾
مساجد خدا را تنها کسانى آباد مى کنند که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده (پندار نیک) و نماز برپا داشته و زکات داده و جز از خدا نترسیده اند پس امید است که اینان از راهیافتگان باشند (۱۸)
پیامبر ابراهیم از خدا میخواهد که طریقه زنده شدن مردگان را ببیند. خدا از ابراهیم پرسید که ای ابراهیم آیا ایمان نداری؟ (قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ). یعنی ای ابراهیم آیا در مورد زنده شدن مردگان، پندار نیک (ایمان) ندارید که این آزمایش را میخواهید؟ اما ابراهیم می گوید که ای خدای من ایمان دارم و در این مورد کاملا پندارم نیک است ولی میخواهم در این مورد به اطمینان قلبی برسم.
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿۲۶۰﴾
و (یاد کن) آنگاه که ابراهیم گفت: (پروردگارا، به من نشان ده؛ چگونه مردگان را زنده مى کنى؟) فرمود: (مگر ایمان نیاورده اى؟) گفت: (چرا، ولى تا دلم آرامش یابد.) فرمود: (پس، چهار پرنده برگیر، و آنها را پیش خود، ریز ریز گردان؛ سپس بر هر کوهى پاره اى از آنها را قرار ده؛ آنگاه آنها را فرا خوان، شتابان به سوى تو مى آیند، و بدان که خدا توانا و حکیم است.) (۲۶۰)
پیامبرابراهیم اطمینان قلبی را بالاترین مرحله از ایمان (پندار نیک) میداند. زیرا در ایمان عادی بدون یقین، امکان لغزش است ولی اطمینان قلبی چرخه نیک را استحکام می بخشد و دیگر شیطان به سادگی دستش به بنی آدم نمیرسد و از تیررس شیاطین خارج میشود. ما انسانها پندارهای همدیگر را متوجه نمیشویم، اما شیاطین پندارهای انسان را متوجه میشوند؛ البته شیاطین پندارهایی را متوجه میشوند که به مرحله خیال، توهم، حسادت، تفکر و حافظه رسیده باشند. پندارهای انسان از قلب منشاء می گیرد و اگر منشاء تولید پندارها یعنی قلب، اصلاح شود؛ دیگر تولید پندارهای شرّ و بد قطع میشود. پیامبر ابراهیم به همین خاطر به دنبال اطمینان قلبی بود تا دیگر اصلا پندار بد در ذهن او تولید نشود. حتی پیامبران هم معصوم از پندار بد نبوده اند و البته آنان با تلاش و کوشش و عبادت و رعایت فرامین خدای رحمان، توانستند که پندارهای بد را از خود دور کنند.
کسانی که میخواهند خدا را فریب دهند، خدا آنان را دچار مرض قلبی میکند و در آن صورت پندارهای همیشه نادرست در آنان تولید میشود و از آنجا به بعد همه چیز را چپکی می فهمند. در زمین فساد میکنند ولی به پندار منحرف خود، فکر میکنند مصلح هستند. آنها شعور خود را از دست میدهند و این تعریف جدید و واقعی بی شعوری است. طبق آیه قرآن، بی شعوری، یک نوع مرض قلبی است.
یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ ﴿۹﴾
با خدا و مؤمنان نیرنگ مى بازند ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمى زنند و نمى فهمند (۹)
فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ ﴿۱۰﴾
در دلهایشان مرضى است و خدا بر مرضشان افزود و به [سزاى] آنچه به دروغ مى گفتند عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت (۱۰)
وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ﴿۱۱﴾
و چون به آنان گفته شود در زمین فساد مکنید مى گویند ما خود اصلاحگریم (۱۱)
أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِنْ لَا یَشْعُرُونَ ﴿۱۲﴾
بهوش باشید که آنان فسادگرانند لیکن نمى فهمند (۱۲)
به همین خاطر، خدا می فرماید که عبادت کنید تا به یقین برسید. یقین و اطمینان قلبی، بالاترین درجات پندار نیک هستند. زیرا تمام گناهان از پندار شرّ و بد شروع میشود. وقتی پندار محکم شود، دیگر امکان لغزش و رفتن به چرخه شرّ بسیار کم میشود.
وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ ﴿۹۹﴾
و پروردگارت را پرستش کن تا اینکه یقین پیدا کنید (۹۹)
یکی از راههایی که شیطان بوسیله آن ، افراد را از چرخه نیک به سمت چرخه بد جذب میکند، گسترش آرمانهای دروغین در جامعه است. کسانی که پندار خود را به مرحله یقین و اطمینان نرسانده اند؛ بسادگی و راحتی مثل آب خوردن جذب آرمانهای دروغین جامعه میشوند. بیشتر قربانیهای چرخه شرّ از این طریق جذب میشوند. شیاطین جن و انس در حال گسترش آرمانهای دروغین در جامعه هستند و به این طریق خیلی ها را از راه راست منحرف کرده اند. مثلا اکثریت افراد جامعه کنونی دنبال ثروت زیاد ، ماشین مدل بالا ، زن زیبا ، شوهر پولدار ، ریاست ، مقام و ... هستند. نفسهای ضعیف از آنجا که توانایی رفتن به چرخه نیک را ندارند، در نتیجه آرمانهای دروغین جامعه را باور می کنند و دنبال آن راه می افتند و تمام هم و غمشان میشود رسیدن به این آرمانهای دروغین و این راهی است که اکثریت افراد جامعه برای خود انتخاب می کنند. با انتخاب اهداف و آرمانهای دروغین، خودبخود افراد بعد از مدتی وارد ریل و تونل چرخه شرّ و بد خواهند شد. حرص و جوش ، گرفتن رشوه ، دزدی ، خیانت ، فریب در معامله ، کم فروشی ، زیر پای دیگران را خالی کردن ، آلت دست دیگران شدن و تمام صفات و رذایل اخلاقی دیگر از جنبه های اجتناب ناپذیر این راه است. امکانات کاذب و دروغین در زندگی به شما کمک نمی کند بلکه گمراه کننده هم است. هر دروغی که مرتکب شویم و یا باور میکنیم و به آن عمل می کنیم ، اتوماتیک چندین دروغ دیگر را به دنبال خواهد داشت. دروغ همیشه سخن گزاف گفتن نیست ؛ بلکه گاهی طبق موقعیتهای دروغین ، پیش رفتن است. بنابراین دروغ هم در سطح پندار ممکن است و هم در سطح کردار و گفتار ممکن است اتفاق بیفتد.
قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۱۶۲﴾
بگو در حقیقت نماز من و [سایر] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانیان است (۱۶۲)
لَا شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ ﴿۱۶۳﴾
[که] او را شریکى نیست و بر این [کار] دستور یافته ام و من نخستین مسلمانم (۱۶۳)
آیه بالایی می فرماید: نماز من، اعمال عبادی من، زندگی من و مرگ من، همه مطلقا به خدا اختصاص دارد، آن پروردگار عالم. در این آیه چهار رکن مهم جلب توجه می کند و آن هم عبارتند از :
1- صلاتی 2- نسکی 3- محیای 4- مماتی
این آیه، هدف اصلی زندگی ها را تعیین میکند. جالب این است که چهار عبارت کلیدی بالا 19 حرف دارند و کل آیه هم 38 حرف است. 38 یعنی 19 * 2. هر کسی باید اهداف و آرمانهای زندگی خویش را براساس آیه بالایی تنظیم کند و به این طریق همه چیزش را به خدا اختصاص می دهد. در آیه بعدی می فرماید: لَا شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ هیچ شریکی برای او نیست و به این چهار رکن امر شده ام و من جزو اولین تسلیم شدگان این مورد هستم. خود پیامبر محمد جزو اولین کسانی بود که تسلیم این امر شده بود. کسی که حرفی میزند، خودش باید اولین کسی باشد که به آن عمل میکند و این همان تواصوا بالحق است. در چرخه نیک، اهداف باید مشخص باشد و اهداف غیر از این، روزی شما را از چرخه نیک خارج خواهد کرد. اهداف چرخه نیک این است که نماز، مناسک ، زندگی و مرگ فقط و فقط باید به خدای یگانه اختصاص یابد و لا غیر.