خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی
خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی

جادوی شیاطین (قسمت نود و چهار) عرفانهای قدیم و نوظهور (بخش ششم) اهمیت نماز

pdf

                                                 اعوذ بالله من الشیطن الرجیم                

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت نود و چهار)

عرفانهای قدیم و نوظهور (بخش ششم)

اهمیت نماز

 

طریقه انجام نماز

 

تمام عرفانهای کاذب قدیم و نوظهور، همگی در نماز گیر می افتند و می لنگند. تعدادی از آنها یا نماز بجا نمی آورند و یا نماز را به دعا تبدیل کردند و یا نماز را برای غیر خدا برگزار میکنند. تعدادی از آنان هم نماز را ضایع و گم کرده اند. خیلی از آنها هم نماز را به یوگا و مدیتیشن تبدیل کردند. گمراهی بشریت از آنجا آغاز شد که نسبت به دستورات خدا بی توجهی کرد و خود را از خدا خیرخواهتر دانست. انسانها متاسفانه بعد از مدتی اصل مساله را تغییر می دهند. مهمترین رکن دین در تمام ادوار تاریخ برای همه پیامبران، نماز بوده است. نماز از آن جهت مهم است که حتی پیامبران هم برای زندگی در این جهان به آن نیاز داشته اند و بر انجام آن اصرار ورزیده اند. رکنی که پیامبران برای خوشبختی به آن نیاز داشته اند، را چطور مردم عادی از آن بی نیاز خواهند بود! نکته مهم این است که خدا به نماز ما نیاز ندارد، بلکه این خودماییم که به نماز نیاز داریم. توصیه خدا به نماز در قرآن، فقط جهت حفاظت از خودمان است. تصور کنید در طول روز مشغول انجام کارهایی هستید، رانندگی می کنید، مطالعه می کنید، مشغول تفکر در مورد یک موضوع خاص هستید، تفریح می کنید، غذا می خورید، فیلم نگاه می کنید، خیابان گردی می کنید، پیاده روی می کنید و یا مشغول درس خواندن هستید و یا یک آزمایش علمی انجام می دهید و یا قرآن را قرائت می کنید، و یا تجارت می کنید و ... دراینجا عبادی بودن یا عبادی نبودن این امور مهم نیستند. حتی ممکن است که مشغول قرائت قرآن باشید. خدا از ما میخواهد که  این امور و کارها و افکار بمدت چند دقیقه قطع شوند و این چند دقیقه به فقط خدا اختصاص داده شوند. در این چند دقیقه باید کلمات مخصوصی که ثابت شده هستند مثل سوره فاتحه و الله اکبر وسبحن ربی العظیم و سبحن ربی الاعلی و اشهد ان لا اله الا الله طی حرکات قیام، سجده و رکوع را بگویید؛ باید بدانید که دارید چی میگوئید؛ نباید مثل طوطی تکرار کنید. باید در این چند دقیقه خدا را مخاطب قرار دهید و فقط و فقط برای او باشد. حتی امور مهمی مثل قرائت قرآن و تفکر در آیات خدا هم باید قطع شوند و نماز بجا آورده شود.

بطور خلاصه، نماز برای این است که بشریت در هیچ امری غرق نشود. خدا مخالف تفریح، مطالعه، تجارت نیست. اما جهت بهبود روان بشر و متعادل نگهداشتن آن، نیاز است که این امور در طول شبانه روز، پنج بار قطع شوند و این پنج زمان به فقط خدا اختصاص داده شود. نماز، شبانه روز ما را به پنج نقطه و پنج بازه زمانی تقسیم خواهد کرد و باید در این بازه های زمانی، افکار و پندار انسان از غیر خدا قطع شود و افکار و پندار به خدا اختصاص یابد. تمام انحرافات و منکرات و کردارهای بد از همین عدم تقطیعها سرچشمه می گیرد. اگر ترمزی برای افکار، تفریحات، مطالعه، وبگردی، تجارت نباشد، بشر در آن غرق میشود. امور فحشاء و منکر از همین روزنه ها و پیوستگی های مداوم در زندگی پیش می آید. نماز برای قطع نمودن تفکرات و اعمال روزمره ست و محدود شدن تفکر بخدا. جدیدا هم عده ای پیدا شده اند که تاحدی متوجه این ضرورت شده اند و سکوت را بجای نماز پیشنهاد میدهند. آنان می گویند که سکوت همان کار نماز را انجام میدهد. اما سکوت با نماز خیلی فرق دارد. زیرا سکوت، خلوت با خود است و نماز خلوت با خالق خویش است. در نماز فقط با خدا خلوت میشود و لاغیر. در نماز افکار و پندار قطع نمیشود بلکه تمام تفکر و پندار به خدا معطوف میشود. همانطور که در رانندگی باید فقط توجهتان به رانندگی باشد ، در نماز هم باید فقط توجهتان به خدا باشد. این اصل و اساس یکتاپرستی است. نماز برای محافظت از پندار ما است.

وقتی سوره فاتحه را میخوانید، به معنای آیاتش توجه کنید که در مورد خدا چی میگویید. وقتی میگوئید الله اکبر، باید به معنای آن توجه کنید. به همین خاطر خدا در قرآن می فرماید که اقم الصلوه لذکری (نماز را برای یاد من بپادار). یعنی نماز نباید محل فرقه گرائی و حزب بازی و به رخ کشیدن عقاید فرقه ای باشد. بلکه فقط در مورد خدا باید باشد. در نماز هم پندار نیک هست و هم کردار و گفتار نیک هست. پندار نیک، همان ذکر و یاد خداست. کردار نیک، رکوع و خشوع و سجود برای خداست و گفتار نیک هم کلماتی است که در نماز گفته میشود. در واقع نماز به تنهایی، یک چرخه ی نیک را تشکیل میدهد و باعث چرخش این چرخه میشود. به همین خاطر خدا میفرماید که نماز از فحشاء و منکر نهی میکند. در واقع دور کردن از فحشاء و منکر، بخاطر این است که نماز چرخه ی نیک را می چرخاند. امر به معروف و نهی از منکر، بدون پندار نیک، کردار نیک و یا گفتار نیک، ممکن نیست. هر گونه امر به معروف و نهی از منکری بدون چرخه نیک (پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک)، باطل است.

در نماز صدایمان را به خدا، آن خالق هستی میرسانیم و هدفمندانه با او گفتگو میکنیم و تمام توجهمان را به او معطوف میداریم. در حالی که در سایر عبادات مثل خواندن قرآن، شما توجهتان را به فهم آیات معطوف می دارید. نماز چند دقیقه زمان میبرد ولی امور دیگر میتواند تا چندین ساعت هم زمان ببرد. در حین مطالعه و تفکر روی آیات خدا ، میتوانید آن را قطع کنید ولی در نماز اینطوری نیست. نماز باعث میشود که این امورات معنوی، تجاری و یا تفریحی قطع بشود. کارها و امورات دیگر میتوانند قطع شوند، ولی نماز خودش قطع کننده است.  مثلا کسی که مدام مطالعه میکند، نماز باعث میشود که از جایش بلند شود و حرکات سجده و رکوع را انجام دهد. در این حالت نماز علاوه بر فایده معنوی، باعث تحرک بدنی او خواهد شد و فرد کمتر به آرتروز و سایر بیماریهای جسمی ناشی از کم تحرکی مبتلا خواهد شد.

البته در مقابل آرتروز بدنی، یک نوع آرتروز و روماتیسم فکری و روانی هم هست که نماز در اصل دوای این درد است. وقتی فکر و پندار انسان مدام بر یک روال پیوسته و تقطیع نشده باشد، فرد خودبخود دچار فریز و جمود فکری خواهد شد و گره ها و عقده های فکری و ذهنی در او ایجاد خواهند شد و این همان آرتروز روانی است. همین گره ها و عقده ها زندگی او را بر هم می زنند. گره ها و عقده های ذهنی و پنداری، باعث متوقف شدن چرخه نیک خواهد شد و به کردار نیک تبدیل نخواهد شد.

این قسمت از جادوی شیاطین، قسمت نود و چهارم جادوی شیاطین است. اگر مجموعه مقالات جادوی شیاطین را مطالعه کرده باشید، متوجه خواهید شد که در مجموعه مقالات جادوی شیاطین، روی نماز خیلی تاکید شده است و بعد از مدتها خودم عمیقا به این نتیجه رسیدم که نماز مهمترین رکن از دین است که خدا برای بشریت توصیه فرموده است. نماز به تنهایی، باطل کننده تمام سحرها و جادوهای شیاطین است. حدود سه سال پیش در عالم خواب، پیامبر ابراهیم را در خواب دیدم؛ من هیچ حرفی نزدم؛ اما پیامبر ابراهیم با لباس زمان خودش، مشغول کار کشاورزی بود و در همان حال به من گفت، اهمیت نماز را اثبات کن. من از سه سال پیش تا چندی پیش توی این فکر بسر می بردم که چطوری اهمیت نماز را اثبات کنم و چه نکاتی را بیان کنم که نماز اثبات شود.

تمام پیامبران در وصیت خود به  پیروان و فرزندان خویش بر بجا آوردن نماز بسیار تاکید کرده اند. نماز برای بریدن افکار روزمره ست و سویچ به پندار خالص در مورد خداست. بعضی ها در حین رانندگی به چیزهای دیگر هم فکر میکنند، در حالیکه درنماز نباید روی چیز دیگری تمرکز کنید و تمرکزتان را باید فقط به خدا معطوف کنید. اگر کسی نتواند در نماز،  افکار قبل از شروع نماز را قطع کند ، نماز او بی فایده ست. نماز نوعی سویچ افکار است از افکار روزمره  و معطوف شدن به سوی خدای تنها. مثلا در حین مهمانی نماز بجا می آوری و کل بحث مهمانی به هم میریزد و در نتیجه بحثهای روزمره حالت تعادل می گیرد. نماز برای بریدن سلسله افکار و بحثهای روزمره ست؛ حتی بریدن بحثهای خوب. همانطور که روی یک فیلم تمرکز میکنید ، روی نماز هم باید تمرکز کنید و تفکرات قبلی (قبل از شروع نماز)  را رها سازید. نماز محل خواستن چیزی از خدا نیست. زیرا باید مشکلات روزمره را رها سازید و توجهتان را فقط بخدا معطوف کنید. نماز برای بریدن پندار-کردار-گفتار  جاری (هر سه) است و باید هم پندار و هم کردار و هم گفتار به فقط خدا اختصاص یابد.

 نماز هم حرکت است و هم صدا . صدای نمازگزار نباید زیاد بلند باشد و نباید زیاد هم آهسته باشد بلکه حد متوسط. این مورد در قرآن هم تصریح شده است. حتی در حین جنگ هم باید نماز خواند تا که از جو جنگ برای دو دقیقه هم شده، فرد بیرون آید و در جنگ گرفتار بی عدالتی و جفا و نژادپرستی و کینه ورزی نشود و جوگیر نشود.

بعضی از مردم فکر میکنند که نماز مثل یوگاست و نوعی بی فکری است. در حالی که نماز بی فکری نیست، بلکه قطع افکار روزمره ست و باید فکر را فقط به خدا معطوف داشت. یعنی خدا پرستی در افکار و پندار به تمام معنا. بعضی فرقه  های عرفانی اسم نماز را ارتباط با کائنات گذاشته اند. این افراد آنقدر مغرورند که حتی حاضر نیستند اسم خدا را ذکر کنند و به خدا میگویند کائنات!! نماز برای از بین بردن تمرکز روی امور روزمره ست. خدا بیش از صد اسم و صفت حسنا دارد، ولی این عده اسامی کائنات و کارما را برای حذف اسم خدا انتخاب کرده اند. فلسفه نماز دقیقا برخلاف فلسفه یوگا و مدیتیشن و کارما و این جور فلسفه هاست.

بجا آوردن نمازی که وقتش گذشته است، بی معناست، در حالیکه مثلا مطالعه قرآن را میتوان هر وقتی انجام داد. نمازی که وقتش گذشته باشد را دیگر نباید بجا آورد. بلکه باید بفکر نماز بعدی بود و از خدا طلب بخشش کرد. خرید نماز برای  مرده هم بی معناست. خرید نماز برای مرده، مثل خوراندن غذا به مرده ست! نماز برای از بین بردن تمرکزهای عادی روی امور روزمره ست. اگر کسی در زمان زنده بودنش استفاده کرد، فبها؛ در غیر اینصورت بیفایده ست. خدا میفرماید که اذا قمتم الی الصلوه (هرگاه برای نماز بلند شدید). یعنی جهت بجا آوردن نماز باید بلند شد. یعنی باید از جایی که هستی حرکت کنی و تغییری در وضعیت فعلی خویش بوجود آوری. حتی از نظر فیزیکی. این تغییر باید هم از نظر فیزیکی باشد و هم از نظر پنداری. وقتی کسی بخواهد برای نماز بلند شود و نیت نماز میکند؛ در پندار خویش باید تغییر وضعیت انجام دهد و پندارش را به ارتباط با خدا اختصاص دهد. این فرد قطعا کردار و گفتارش را هم باید قطع کند و کردارش را به سجده و رکوع و قیام تبدیل کند و همچنین گفتارش را به کلمات نماز تغییر دهد. نماز خودش یک چرخه ی نیک کامل است. چرخه ی نیک (پندار نیک،کردار نیک،گفتار نیک، گفتار صبر) نباید هیچ وقت قطع شود. نماز از قطع این چرخه ی نیک در طول روز جلوگیری میکند. زیرا اگر آدمیان از چرخه ی نیک خارج شوند، اتوماتیک وارد فاز چرخه ی شرّ خواهند شد.

سعی شود (یعنی باید سعی شود) که زمانبندی زندگی خویش را براساس اوقات نماز تنظیم کنیم، زیرا که واقعا بسیار دقیق توسط خدای عالمیان طراحی شده اند. مثلا بعد از نماز صبح باید بیدار شویم و وقت تلاش و کوشش است. اگر نماز بدرستی اجرا شود، هیچوقت تکراری نخواهد بود و هر روز برای اجرای آن مشتاق تر خواهی بود. خدا روزی پنج بار به نماز شما توجه میکند و آن را میشنود. وقتی خدا به یک امری توجه ویژه کند، یعنی خیلی با ارزش است.

هر نمازی که اجرا میشود، افکار و حالات شما را از یک امر قطع می کند. مثلا نماز صبح، خواب و تنبلی شما را قطع میکند. من مطمئنم که خیلی از بیماریها از زیاد خوابیدن و بی تحرکی مستمر پیش می آید. نماز ظهر و یا عصر، شما را از تجارت مستمر باز میدارند تا که در آن غرق نشوید. نماز مغرب، شما را از اوهام و خیالات و نماز عشاء شما را از شب نشینی های طولانی برحذر میدارد و حفظ میکند. نماز، تمام تشویشهای ذهنی ما که چرا در این جهان هستیم و به کجا می رویم و در نهایت چی به سرمان می آید را از بین میبرد. این مفاهیم تماما در سوره فاتحه که در نماز خوانده میشود مطرح شده است.

 

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـنِ الرَّ‌حِیمِ﴿١﴾ اَلْحَمْدُ لِلَّـهِ رَ‌بِّ الْعَالَمِینَ ﴿٢﴾ الرَّ‌حْمَـنِ الرَّ‌حِیمِ ﴿٣﴾ مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ ﴿٤﴾ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿٥﴾ اهْدِنَا الصِّرَ‌طَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿٦﴾ صِرَ‌طَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ‌ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ ﴿٧﴾

 

به نام خدا بخشنده مهربان(١) ستایش خدا را که پروردگار جهانیان، (٢)رحمتگر مهربان، (٣) مالک [و پادشاه‏] روز جزا [است‏]. (٤) تو را مى‏ پرستیم تنها و بس، بجز تو نجوییم یارى ز کس. (٥) به راه راست ما را راهبر باش، (٦) راه آنهایى که برخوردارشان کرده ‏اى، همانان که نه درخور خشم ‏اند و نه گمگشتگان. (٧)

 

اصول و برنامه زندگی انسانها، در نماز، پنج بار در طول شبانه روز، دوباره سِت میشود. اَلْحَمْدُ لِلَّـهِ رَ‌بِّ الْعَالَمِینَ (شکرگزاری نعمات و فرصتها) الرَّ‌حْمَـنِ الرَّ‌حِیمِ (زندگی طبق نظام رحمانی تا مشمول رحیمیت خدا شویم) مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ (به فکر روز داوری و قضاوت فلسفه های مختلف دنیایی) إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ (فقط خدا را عبادت کردن و فقط از او استعانت خواستن) اهْدِنَا الصِّرَ‌طَ الْمُسْتَقِیمَ (دعا برای ماندن در راه راستی و چرخه ی نیک) صِرَ‌طَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ‌ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ (و دعا برای دوری از چرخه های لعنت شده و چرخه های گمراه).

گاهی آدمی را خیالات بر میدارد؛ نماز یک نوع یادآوری است تا که خوابت نبرد در حین رانندگیِ زندگی. بیشتر مشکلات و استرسهای انسان از پیوسته بودن اوضاع اوست. بعضی از مردم بوسیله مسافرت و تفریح سعی در گسسته کردن اوضاع خویش دارند. ولی این نوع گسستگی اوضاع فقط چند بار در سال میتواند انجام میشود و هیچوقت نمیتواند جایگزین نماز شود. زیرا پیوستگی و انجماد روانی در پندار شکل می گیرد و یک امر معنوی است و تفریحات نمیتواند آن را حل کند. وقتی بوسیله نماز؛ افکار، اوهام و اذهان شکسته و قطع شود، در این حالت انفصالی در تفکرات و اذهان و پندار فرد بوجود می آید و همین مورد موجب میشود که فرد در آن تفکرات و اوهامات غرق نشود. نماز دوباره برنامه زندگی ما (سوره فاتحه) را به ما یادآوری میکند. روزی پنج بار این برنامه باید دوباره در حافظه ما سِت شود. این نشان از ضعف انسان دارد و بدون این برنامه ریزی دوباره منحرف میشود و دنبال شهوات و هواهای نفس میرود.

شیاطین و اجنه در طول روز چنان آدمی را دچار خیالات و توهمات می کنند که اگر این خیالات قطع نشود، باعث تسلط آنان بر روان فرد خواهد شد. خدا میگوید نماز را بجا آورید تا از این تسلط نامحسوس شیاطین و اجنه رهایی یابید. وقتی در نماز رو به خدا می کنید و با او گفتگو می کنید، دیگر شیاطین و اجنه روان این فرد را مناسب لانه خود نمی بینند و فرار می کنند. اما کسی که از ذکر خدا دوری کند ، شیطان قرین او خواهد شد. شیطان قرین کسی خواهد بود که ذکر خدای رحمان نکند.

 

وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ ﴿۳۶﴾

و هر کس از یاد [خداى] رحمان دل بگرداند بر او شیطانى مى‏ گماریم تا براى وى قرین و رفیق باشد (۳۶(

 

یادآوری خدا در طول روز به تعداد پنج بار، باعث یادآوری نقش خدا در زندگی ما میشود. وقتی تو بدانی که خدا آنکسی است که در سوره فاتحه وصف میکنید، در آنصورت زندگی و آخرت تو در دستان اوست و غرق شدن در اوهام و ترسها و طمعها بی معنی است.

وقتی پیامبر شعیب مردمش را به سوی خدا دعوت میکند و آنان را به عاقبت کم فروشی و گرانفروشی هشدار میدهد، مردمش او را مسخره می کنند و میگویند که ای شعیب آیا نمازت اینچنین به تو دستور میدهد که ما کم فروشی نکنیم و دست از این اعمالمان برداریم!

 

قَالُوا یَا شُعَیْبُ أَصَلَاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ ﴿۸۷﴾

گفتند اى شعیب آیا نماز تو به تو دستور مى‏ دهد که آنچه را پدران ما مى ‏پرستیده‏ اند رها کنیم یا در اموال خود به میل خود تصرف نکنیم راستى که تو بردبار فرزانه‏ اى (۸۷(

 

این حرف قوم شعیب هر چند از راه تمسخر شعیب گفته شده است، ولی در عین حال اصل مطلب گفته شده درست است. آنها ناخواسته مشکل خویش را مطرح کردند. تعبد بتها و کم فروشی و گرانفروشی قوم شعیب، دقیقا بعلت عدم انجام نماز بوده است. آنها هیچوقت حاضر نبوده اند که روزانه چندین بار برای خدا، افکار و تجارت و امور روزمره خویش را قطع کنند، همین پیوسته بودن کار آنها باعث شد که آنها در امر ناپسند کم فروشی و یا گرانفروشی بیفتند. قطع کردن این امور دنیوی، به نوعی امر کردن هم هست. به همین خاطر قوم شعیب به او گفتند که ای شعیب آیا نماز تو به تو دستور میدهد که ما اینچنین نکنیم با اموالمان.  غرق شدن در هر نوع تجارتی باعث کج شدن آن میشود و کم فروشی و گران فروشی و انواع کلک ها در آن راه خواهد یافت. در جهانی که ما زندگی میکنیم، قدرت باطل خیلی زیاد است و اگر یادآوری خدا نباشد، خیلی راحت فریب باطل را می خوریم.

 

اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿۴۵﴾

آنچه از کتاب به سوى تو وحى شده است بخوان و نماز را برپا دار که نماز از کار زشت و ناپسند باز مى دارد و قطعا یاد خدا بالاتر است و خدا مى‏ داند چه مى ‏کنید (۴۵(

 

خدا می فرماید که نماز انسان را از کارهای زشت و ناپسند باز می دارد. قرائت قرآن و انجام نماز دو امر جداگانه هستند و هیچکدام نمیتواند جایگزین دیگری باشد. متاسفانه بعضی از مسلمانان با ابداع نماز تراویح که در اصل نماز نیست و بیشتر قرائت قرآن است، باعث گم کردن اهداف نماز میشوند. نماز تراویح شاید چند دقیقه اش نماز باشد ولی  بقیه اش قرائت قرآن است. یعنی 95 درصد بیشترش قرائت قرآن است. کسی نمی گوید که قرائت قرآن عبادت نیست ، بلکه بسیار هم مناسب و بجاست ولی نماز یک امر جداگانه ست و نباید با قرائت و یا ترتیل قرآن قاطی شود. به همین خاطر خدای مهربان تلاوت قرآن و انجام نماز را دو امر جداگانه میداند.

 

إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ ﴿۲۹﴾

در حقیقت کسانى که کتاب خدا را مى‏ خوانند و نماز برپا مى دارند و از آنچه بدیشان روزى داده‏ ایم نهان و آشکارا انفاق مى کنند امید به تجارتى بسته‏ اند که هرگز زوال نمى ‏پذیرد (۲۹(

 

در آیه بالایی 1-تلاوت قرآن(یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ)،2- اقامه نماز(وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ) ،3- انفاق (وَأَنْفَقُوا)  هرکدام یک امر جداگانه هستند و هرکدام نقش خودشان را دارند و نباید تلاوت و نماز را با هم قاطی کرد و یا نماز و انفاق را با هم قاطی و ترکیب کرد. متاسفانه بیشتر مسلمانان بعد از سوره فاتحه که مخصوص نماز نازل شده است، یک مقدار دیگر از یک سوره دیگر هم میخوانند که اصولا معنا و مفهوم نماز را از بین برده است. بیشتر آنان قل هوالله احد را میخوانند. آنها در نماز بخدا دستور میدهند که بگو خدا یکی است!  درحالی که در نماز،  مخاطب خداست.  یا بعضی از آنان بعد از سوره فاتحه، آمین می گویند که اشتباه است. آمین کلمه ای است که بنی اسرائیل در زمانی که تحت سیطره فرعون در مصر بودند وارد نماز کردند. این کلمه اصلا عربی و حتی عبری هم نیست و از خدای باستانی مصریان آمون گرفته شده است.

بعضی ها هم حرکات سجود و قیام و رکوع را از نماز حذف کرده اند. جهت باطل کردن این ادعا لطفا آیه زیر را ببینید. این آیه در مورد نماز حین جنگ صحبت میکند.

 

وَإِذَا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرَائِکُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَأَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَةً وَاحِدَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کَانَ بِکُمْ أَذًى مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَخُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا ﴿۱۰۲﴾

و هر گاه در میان ایشان بودى و برایشان نماز برپا داشتى پس باید گروهى از آنان با تو [به نماز] ایستند و باید جنگ‏افزارهاى خود را برگیرند و چون به سجده رفتند [و نماز را تمام کردند] باید پشت‏ سر شما قرار گیرند و گروه دیگرى که نماز نکرده‏ اند باید بیایند و با تو نماز گزارند و البته جانب احتیاط را فرو نگذارند و جنگ‏افزارهاى خود را برگیرند [زیرا] کافران آرزو مى کنند که شما از جنگ‏افزارها و ساز و برگ خود غافل شوید تا ناگهان بر شما یورش برند و اگر از باران در زحمتید یا بیمارید گناهى بر شما نیست که جنگ افزارهاى خود را بر زمین نهید ولى مواظب خود باشید بى گمان خدا براى کافران عذاب خفت ‏آورى آماده کرده است (۱۰۲(

 

لطفا آیه را با دقت بخوانید. آیه به وضوح بر حرکات نماز تاکید می کند. می فرماید که  : و هر گاه در میان ایشان بودى و برایشان نماز برپا داشتى پس باید گروهى از آنان با تو [به نماز] ایستند و باید جنگ‏افزارهاى خود را برگیرند و چون به سجده رفتند [و نماز را تمام کردند] باید پشت‏ سر شما قرار گیرند و گروه دیگرى که نماز نکرده‏ اند باید بیایند و با تو نماز گزارند.

سجده و رکوع جزو ارکان نماز است و نماز بدون حرکات سجده و رکوع امکان پذیر نیست. وقتی سجده ای در نماز باشد، حتما رکوعی هم بوده است. زیرا برای رسیدن به حرکت سجده باید از قبل، حرکت رکوع را انجام داد. این آیه تمام کید کسانی که سجود را از نماز حذف کرده اند، بر باد میدهد.

آیه 130 سوره  بقره:

وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ

و کیست که روی برگرداند از کیش ابراهیم مگر آنکه نشناخت نفس خود را و هر آئینه برگزیدیم او را درین سراى و هر آئینه او در سراى دیگر از شایستگان است‏.

 

انسان در فراموش کردن خدا، از هر موجودی سبقت می گیرد. خدای مهربان می فرماید که : و کیست که روی برگرداند از کیش ابراهیم مگر آنکه نشناخت نفس خود را و هر آئینه برگزیدیم او را درین سراى و هر آئینه او در سراى دیگر از شایستگان است‏.

خدای مهربان نماز، روزه، زکات و حج را از زمان پیامبر ابراهیم بر تمام آدمیان نوشته و آنان را به انجام این فرایض مهم امر فرموده است. بعضی ها فکر می کنند که نماز و روزه و حج و زکات را پیامبر محمد بوجود آورده است. این افراد در اشتباه کامل به سر می برند. حتی عده ای فکر می کنند که اسلام را پیامبر محمد بوجود آورده است! غافل از اینکه دین تمام پیامبران از ابراهیم گرفته تا موسی و عیسی و محمد همگی اسلام بوده است. خدای مهربان در قرآن برای موسی و عیسی و ابراهیم و سایر پیامبران صراحتا کلمه مسلمان را بکار می برد.

 

[19:59]   فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَوةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا

[19:59]  پس از آنها، او نسل هایی را جایگزین آنان کرد که نمازها (ارتباط با خدا) را ضایع کردند و از شهوات خود پیروی نمودند. آنها از نتایج آن رنج خواهند برد.

 

ضایع کردن نماز همانا و تبعیت از شهوات همانا. در قرآن در مقابل کلمه اقامه نماز، ضایع کردن نماز ذکر شده است. ضایع کردن نماز وجوه متفاوتی دارد.  وقتی معنای ضایع کردن نماز را بدانیم، خیلی بهتر معنای اقامه کردن را خواهیم فهمید. زیرا اقامه کردن وجه مقابل ضایع کردن است. ذکر نام غیر خدا در نماز، کاهش دادن تعداد نمازها، گم کردن نمازها همگی جزو ضایع کردن نماز است. هر قوم و مذهبی متاسفانه در حق نماز کاستی هایی انجام داده است. مسیحیان نمازها را کلا گم کردند. آنها گفتند که نماز همان دعاست که در کلیسا می خوانیم و به این طریق به هفته ای یکبار تقلیلش دادند. در ضمن آنها با این کار نماز را به فقط کلیسا محدود کردند. هرچند که آثاری از نماز در میان یهودیان یافت میشود ولی معنا و مفهوم خود را از دست داده است.  مسلمانان هم متاسفانه نام پیامبر را در تشهد وارد کردند و به این طریق معنا و هدف اصلی نماز را از بین بردند. خدا می فرماید اقم الصلوه لذکری . یعنی نماز را فقط برای یادآوری من برپادار. در تشهد نماز فقط و فقط باید به یگانگی خدا شهادت یاد شود و لاغیر.

ضایع کردن نماز یعنی نماز بیهوده و بیفایده است. مثل درخت بی ثمر و بی فایده یا درخت با میوه ضایع و گندیده.  یعنی آن هدفی که نماز دارد، برآورده نمیشود. خدا جهنم را به هفت طبقه تقسیم میکند. یک طبقه از آن سقر نام دارد که این طبقه مخصوص کسانی است که نماز نمی گذارند.

 

مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ ﴿۴۲﴾  قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ﴿۴۳﴾

چه چیز شما را در آتش [سقر] درآورد (۴۲(  گویند از نمازگزاران نبودیم (۴۳(

 

شاید تعجب کنید که این سوال را نگهبانان دوزخ از مجرمین نمی پرسند، بلکه بهشتی ها از آنان می پرسند که چرا شما وارد سقر شده اید؟ آنها میگویند که ما از نمازگزاران نبودیم. خود کسانی که در سقر وارد شده اند ، دلیل جهنمی شدن خود را بطور واضح میدانند. نماز بجا نیاوردن! البته آنها همین دلیل را در این دنیا بصورت دیگری اعلام میدارند، آنها میگویند که نماز بر آنان بی تاثیر است و نماز نخواندن بهتر است!

نماز بجا نیاوردن در همین دنیا، هم انسان را وارد سقر دنیایی میکند. سَقَر دنیایی، حالتی از پیوستگی ذهنی و روانی است که انسان را به ربات تبدیل میکند و او را به اوج فلاکت و بدبختی میرساند. انسانها با بجا نیاوردن نماز، پیوستگی روانی و فکری آنان را می گیرد و یواش یواش به ربات تبدیل میشوند و بعد حلقه به گوش شیطان میشوند و در نهایت به زامبی تبدیل میشوند.

مراحل تشکیل سَقَر دنیایی:

1-           تبدیل به ربات

2-           حلقه به گوش شدن

3-           زامبی شدن

ممکن است پرسیده شود که زامبی چیست؟ وقتی در زمان قدیم شیاطین بصورت جسمانی، وارد دنیای انسانها میشدند، به یک انسان نمای زامبی تبدیل میشدند. زامبی بودن واقعیت اصلی شیاطین است. اکنون هم انسانها بدون نماز به ربات و در نهایت به زامبی تبدیل میشوند. زامبی پنداری، فلسفه ای است که میخواهد ریشه بنی آدم را بزند و او را به نابودی بکشاند و این همان ایدئولوژی ابلیس است. از نظر ابلیس، انسانها دو راه دارند، یا باید نابود شوند و یا به یک شیطان تبدیل شوند؛ راه حل سومی وجود ندارد. شاید فکر کنید که زامبی یک موجود خیالی است. ولی اینطوری نیست و بلکه پندارها و  ایدئولوژیهایی شیطانی وجود دارند که می‌توانند موجوداتی بدون فکر و زامبی مانند درست کنند.

نوعی قارچ مخصوص در آفریقا هست که به مغز مورچه ها حمله میکند و کنترل مغز آنان را به دست می گیرد و در آن موقع به مورچه دستور میدهد که بالای یک برگ برود و خود را آویزان کند و ساکن بماند (مورچه به ربات تبدیل شد). مورچه بعد از آن دستور را جدی گرفته و هیچ تلاشی نمی کند و بعد از مدتی از گرسنگی می میرد. این نوع قارچ در مغز مورچه رشد میکند و بوسیله این مورچه مرده، دنبال پیدا کردن قربانی های دیگر می گردد (حالا مورچه مرده یک زامبی شد). در حالت زامبی، دیگر مورچه مرده است و از خودش هیچ اختیاری ندارد و قارچ فرمانده بدن اوست.

خدا این نوع نشانه را در طبیعت گذاشته است تا متوجه شویم که چطوری یک انسان میتواند به یک زامبی تبدیل شود. زامبی در واقع اختیارش دست خودش نیست و بلکه از یک مجموعه دیگر دستور می گیرد. بعضی بیماریهای روانی، نمونه داخل شدن یک انسان به زامبی پنداری هستند. البته توجه شود که تمام این اتفاقات در پندار صورت می گیرد. تبدیل شدن انسان به زامبی، از پندار منحرف شروع میشود. وقتی انسان کنترل پندار خود را از دست دهد، در آن صورت به یک زامبی تبدیل شده است و هر کاری از دستش بر میاید. نماز برای دوری از چنین اتفاقاتی است که برای هر انسانی ممکن است پیش آید. نماز انسان را از این نوع بیماریها محفوظ میکند. خدا دستور الکی نمیدهد. وقتی خدا می فرماید که یک امری مهم است و مدام آن را تکرار میکند، یعنی خیلی مهم است.

اگر نماز درست بجا آورده نشود، ضایع شده است و دقیقا مثل این است که بجا آورده نشده است. ضایع کردن نماز هم یعنی: ذکر نام غیر خدا در نماز، حذف سجده و رکوع، بی توجه نماز خواندن، سهل انگاری در انجام نماز و انجام نماز برای ریا و ...

اگر افرادی به اسم مذهب نماز را خراب میکنند و در کنار نماز هر کار بدی انجام میدهند، دلیل بر بی تاثیر بودن نماز نیست، بلکه دلیل بر ضایع شدن نماز آنان است. نماز ضایع شده، مثل میوه ضایع شده است و بیفایده است. اگر یک سیب بگندد، دلیل بر این نیست که همه سیبها اینجوریند. خدای حکیم دستور می فرماید که در حالت مستی و خماری و خیالات و توهمات نماز بجا نیاورید. زیرا نماز ضایع میشود و بیفایده است.

 

الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ ﴿۲۳﴾ همان کسانى که بر نمازشان پایدارى مى کنند (۲۳(

وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ ﴿۳۴﴾ و کسانى که بر نمازشان مداومت مى ‏ورزند (۳۴(

الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ ﴿۵﴾ که از نمازشان غافلند (۵(

الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿۲﴾  همانان که در نمازشان فروتنند (۲(

 

 

طریقه انجام نماز

 

جادوی شیاطین (قسمت نود و سه) عرفانهای قدیم و نوظهور (بخش پنجم)

pdf

                                                  اعوذ بالله من الشیطن الرجیم                

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت نود و سه)

عرفانهای قدیم و نوظهور (بخش پنجم)

در جستجوی معنویت

 

هر انسانی به معنویت نیاز دارد، همانطور که به غذا خوردن نیاز دارد و حتی بیشتر. فراوانی معنویتهای کاذب در این جهان مادی، این گفته را ثابت میکند. حتی آنانی که دین خدا را قبول ندارند، برای خود یک سری معنویتهای دیگر اتخاذ کرده اند. آنان فکر میکنند که به دین نیاز ندارند، ولی ناخواسته و ناخودآگاه معنویتهای دیگری برای خود اتخاذ کرده اند و به آن سمت کشیده شده اند. دین در قرآن به معنای فلسفه و روش زندگی است. حتی آتئیستها هم فلسفه خاصی برای زندگی دارند و چاره ای جز این هم ندارند. بنابراین آنان که به ظاهر میگویند که نیازی به دین ندارند؛ منظورشان این است که فلسفه زندگی ناشناخته ای را پیروی میکنند ولی هنوز اسمی برایش ندارند. مثل یک بچه که جلو چشمش را می گیرد تا بعضی واقعیتها را نبیند.

معنویت یک امر مادی نیست که با مادیات و یا روشهای مادی بدست آید. پنجاه درصد مطالب کتابهای آسمانی در مورد طریقه برآورده شدن این نیاز معنوی صحبت میکنند. هر کسی در طول زندگی خود بارها تلاش کرده است که خدا را بشناسد و خدا را پیدا کند. اما چطوری در میان این همه معنویت کاذب و خدایان فَیک، میتوان خدای واقعی را یافت؟ هر انسانی میداند که هر آنچه در این دنیا آفریده شده است، بوسیله خدا آفریده شده است و خدا خالق هر چیزی است (اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ). ولی آیا انسان به این صفت خدا ایمان دارد و اصلا میداند که "خدا خالق هر چیزی است" ، چه معنایی را میرساند؟ متاسفانه اینطوری نیست و اگر اینطوری بود خدا به انسان نمیگفت کَفَّارٌ . کفار یعنی بسیار پوشاننده واقعیتها و نعمات.

 

وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ ﴿۳۴

و از هر چه از او خواستید به شما عطا کرد و اگر نعمت‏ خدا را شماره کنید نمى‏ توانید آن را به شمار درآورید قطعا انسان ستم‏پیشه ناسپاس است (۳۴)

 

انسان خیلی زیاد پوشاننده نعمات و واقعیتهاست، زیرا نمیخواهد یک واقعیت مهم را بپذیرد. آن واقعیت مهم این است که : تمام نعمتهایی که در این جهان فانی آفریده شده اند، برای جهت یابی صحیح انسانها هستند. این نعمتها هدف نیستند و بلکه فقط یک ابزارند. آمدن ما به این دنیا، برای توبه و بازگشت ما طراحی شده است. بنابراین وجود هر نعمتی در آن ، در همین راستاست. خدا از ما نتیجه میخواهد. مهم این نیست که آیا تبعید ما به زمین یک مجازات است یا نه،  بلکه مهم این است که در دراز مدت، بودن ما در زمین چه کاری برای ما انجام می دهد. این زندگی موقتی و بسیار کوتاه است و کالبد بشری ما فقط یک لباس موقتی برای خود واقعی ما است. بنابراین مهم نیست که لباس ما چطوری و چه چیزی به نظر برسد. اگر  تحمل یک دشواری باعث می‌شود که به سوی خدا روی آوریم، این یک هدیه و حتی فرصت است، پس مهم نیست که دیگران چگونه آن را ببینند. مهم این است که ما چقدر از نعمات این دنیا در این راستا استفاده میکنیم. آیا نعمتهایی که ما شب و روز آن را استفاده میکنیم و می بینیم؛ اصلا ما را به یاد خدا می آورند یا نه؟ آیا محبت ما را نسبت به خدا بیشتر میکنند یا نه؟ طبق قرآن، مومنان در پندار خویش بیشترین محبتها را نسبت به خدا بدست می آورند (وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ).

 

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ ﴿۱۶۵

و برخى از مردم در برابر خدا همانندهایى [براى او] برمى‏ گزینند و آنها را چون دوستى خدا دوست مى دارند ولى کسانى که ایمان آورده‏ اند به خدا محبت بیشترى دارند کسانى که [با برگزیدن بتها به خود] ستم نموده‏ اند اگر مى‏ دانستند هنگامى که عذاب را مشاهده کنند تمام نیرو[ها] از آن خداست و خدا سخت‏ کیفر است (۱۶۵)

 

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ ﴿۱۶۶

آنگاه که پیشوایان از پیروان بیزارى جویند و عذاب را مشاهده کنند و میانشان پیوندها بریده گردد (۱۶۶)

 

اگر نعمتهای خدا را که استفاده میکنید و یا می بینید، در این دنیای فانی به خاطر نیاورید و به زبان نیاورید، یعنی کفر. ایمان و پندار نیک برخلاف کفر است. پندار نیک یک رابطه دو طرفه است. حتما باید آگاهانه جوابی از خدا گرفته باشید تا که پندارتان واقعی شود. در آیه ای خیلی مهم، دوبار کلمه جواب آمده است (أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی).

 

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿۱۸۶

و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى ‏کنم پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند (۱۸۶)

 

همانطور که در آیه ذکر شده است، یکبار خدا جواب میفرماید (أُجِیبُ) و مرحله بعد، بنده خدا باید جواب را ببیند (فَلْیَسْتَجِیبُوا).  در ادامه آیه میفرماید که بعد از این رابطه دو طرفه، ایمان و رشد امکان پذیر است. یعنی

1-           بنده باید ابتدا خدای رحمان را بخواند و از خدا بخواهد.

2-          بعد خدا جواب میدهد و خواسته بنده را اجابت میکند.

3-          بعد بنده خدا، این جواب خدا را باید ببیند.

 ارتباط دو طرفه با خالق، یک نوع معنویت واقعی است. به این میگویند رابطه و معنویت دو طرفه بین خدا و بنده خدا. فرض کنید کسی از خدا فرزند میخواهد و بالاخره چند سال بعد، خدای بخشنده به او فرزند میدهد. اما با فاصله افتادن زمانی بین دعا و اجابت آن، بنده فریب میخورد و بنده فکر میکند که خدا جواب دعای او را نداده است و فرزند دار شدن خود را به دارو و دکتر و عوامل دیگر ربط میدهد. به این طریق این یک ارتباط یکطرفه می ماند و به یک ارتباط دو طرفه تبدیل نمیشود و باعث رشد و ایجاد پندار نیک در فرد نخواهد شد. اما در این فرآیند، حتی ممکن است که فرد ایمانش را هم از دست دهد و نسبت به خدا پندار انحرافی پیدا کند. این فرد فرصت خیلی مهمی را برای شارژ پندار خویش از دست میدهد. این را ناسپاسی و ناشکری میگویند. ارتباط با خدا، معنویت واقعی به آدمیان میدهد و تنها راه برای کسب معنویت، همین است.

 

خواستن از خدا ß   خدا جواب میدهد ß  دیدن جواب توسط درخواست کننده = کسب معنویت واقعی و رسیدن به مرحله رشد

 

این وظیفه بندگان خداست که این روابط دو طرفه را تشخیص دهند و آن را مراعات کنند. اصلا ما برای این خلق شده ایم که این روابط دو طرفه بین خود و خدای خویش را نگهداری کنیم و بیاد آوریم. ولی خدا از این فرصتها به تعداد محدود به آدمیان میدهد. اما هر بار که رد شود؛ برای آزمایش بعدی کار مشکلتر میشود. پندار نیک در مورد خدا همین است. اگر شما به نعمتی رسیده اید، مطمئن باشید که یک روزی لساناً و یا قلباً از خدا این نعمت را خواسته اید. حالا توپ در زمین شماست و باید آن را به خدا نسبت دهید و طرز فکر و پندار خویش را تصحیح کنید.

ارتباطات دو جانبه بین خود و خدای خود، باعث ایجاد حب و محبت نسبت به خدا خواهد شد. دوست داشتن خداست که باعث قوّت پندار ما خواهد شد. تورات در مورد محبت نسبت به خدا می فرماید :

 

و خدای خود را با تمام دل و با تمام جان و با تمام قوت دوست خواهی داشت. و این سخنانی که امروز به شما امر می‌کنم بر دل شما خواهد بود. و آن‌ها را با پشتکار به فرزندان خود بیاموزید، و وقتی در خانه‌تان می‌نشینید، و وقتی در راه قدم می‌زنید، و وقتی دراز می‌کشید، و وقتی بلند می‌شوید، از آنها صحبت کنید. و آنها را به‌عنوان نشانه‌ای بر دست خود ببند، و مانند پیشانی بین چشمانت خواهند بود. و آنها را بر درهای خانه و دروازه‌های خود بنویس.

 

حفظ ارتباط دو طرفه و روشن نگهداشتن این ارتباط خیلی مهم است که در قرآن و تورات به آن اشاره فرموده است. آدمیان در طول زندگی دوست دارند که خدا را پیدا کنند ولی خیلی از این فرصتها و طنابها را از دست میدهند و در نتیجه خدا را گم میکنند. یکی سالها از خدا بچه پسر میخواست، بالاخره پسردار شد، اما او در همانروزی که پسرش به دنیا آمد؛ گفت که بیست میلیون تومان در این راه خرج دارو و دکتر کرده است. خدا جواب دعای او را داده بود و به او یک پسر داده بود.  حالا توپ در زمین او بود و نوبت او بود که اجابت دعایش توسط خدا را ببیند و این ارتباط را کامل کند. اما متاسفانه او متوجه نشد و ارتباط را اشتباهی گرفت و پسر دار شدن خود را به داروهای گیاهی و دکتر و سونوگرافی و ... ربط داد. این همان فرصتی است که انسانها در زندگی بارها پیدا میکنند و بیشتر مواقع موفق نمیشوند ارتباط را کامل کنند. در نتیجه همیشه سرگردان و حیران می مانند و نمیدانند که خدا کیست و ارتباط با خدا را از دست میدهند و محبت خدا در دلشان لانه نمی کند. ما انسانها کوچکتر از آنیم که خدا را ببینیم و هیچوقت هم خدا را نخواهیم دید؛ ارتباط دو طرفه تنها راه پیدا کردن خداست. هیچوقت خدا با چشم دیده نخواهد شد. ما برای این آفریده نشده ایم که فقط درخواست داشته باشیم، بلکه باید تلاش کنیم، جواب درخواستها را هم ببینیم. دیدن درخواستها مرحله مهم و نهایی دعاهاست که همراه با شکرگزاری خواهد بود.

شیطان انسانها را سرگرم لهو و لعب میکند و این ارتباطها را به افرادی غیر از خدا ربط میدهد و درنتیجه ارتباط را میدزدد و انسان بجای اینکه پندارش نسبت به خدا محکمتر شود، شل تر میشود و در شک و گمان فرو میرود. شیطان ارتباطها را می دزدد و نمی گذارد ارتباط دو طرفه شود. کسی که از خدا زمانی فرزند میخواست، خدا به او داد ولی او پندارش منحرف شد و به دکتر ودارو ربطش داد. به این طریق شیطان سر دیگر ارتباط دعای او را دزدید و نگذاشت این ارتباط به معنویت و رشد تبدیل شود. این فرد، بجای افزایش اعتماد و توکلش به خدا؛ به دارو و دکتر اعتماد و توکلش بیشتر میشود و به این طریق در مسیر غلطی می افتد. این مسیر غلط تمام ابعاد زندگی او را تحت تاثیر قرار خواهد داد.

بعضی ها هم این ارتباطات را در مواقع مشکلات پیدا میکنند و البته حتی اگر در چنین مواقعی هم بتوان ارتباط با خدا را پیدا کرد، باز غنیمت است. در این گونه مواقع، با صبر کردن، میتوان آن ارتباط گم شده را دوباره یافت. خدا میفرماید که : و قطعا شما را به چیزهایى از قبیل ترس و گرسنگى و کاهش در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماییم و مژده ده شکیبایان و صابران را.

 

وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ﴿۱۵۵

و قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و کاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماییم و مژده ده شکیبایان را (۱۵۵)

 

الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿۱۵۶

[همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مى‏ گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏ گردیم (۱۵۶)

 

ما به این نوع ارتباطها با خدا نیاز داریم ، ارتباط در نعمات و در آزمایشات و بلاها. که اگر ارتباط را پیدایش نکنیم، به ارتباطهای دیگر کشانده میشویم. صابرین کسانی هستند که این گونه ارتباطات را با  إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ  خاتمه میدهند و ارتباط دو طرفه را کامل میکنند و معنویت واقعی کسب میکنند و در نتیجه جذب معنویتهای کاذب نمی شوند. اگر آدمیان چند معنویت اینجوری کسب کنند و ادامه دهند، دیگر غیر ممکن است جذب معنویتهای کاذب شوند. شیطان منتظر چنین شکستی از طرف انسان است تا ارتباط خودش را جایگزین آن کند. شیطان خیلی تلاش کرد تا بتواند، انسانهای بزرگی همچون ابراهیم، ایوب، یوسف و یعقوب را به طرف خودش بکشاند ولی نتوانست و شکست سختی خورد.

پیامبر ابراهیم، از خدا خواست که به او نشان دهد که چطوری مردگان زنده میشوند. خدای مهربان جواب دعایش را داد و به ابراهیم فرمود که ای ابراهیم آیا ایمان نداری؟ ابراهیم در جواب گفت: خدایا ایمان (پندار نیک) دارم، ولی میخواهم قلبم مطمئن شود.

 

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿۲۶۰

و (یاد کن‏) آنگاه که ابراهیم گفت‏: (پروردگارا، به من نشان ده‏؛ چگونه مردگان را زنده مى ‏کنى‏؟) فرمود: (مگر ایمان نیاورده‏ اى‏؟) گفت‏: (چرا، ولى تا دلم آرامش یابد.) فرمود: (پس‏، چهار پرنده برگیر، و آنها را پیش خود، ریز ریز گردان‏؛ سپس بر هر کوهى پاره‏ اى از آنها را قرار ده‏؛ آنگاه آنها را فرا خوان‏، شتابان به سوى تو مى ‏آیند، و بدان که خداوند توانا و حکیم است‏.) (۲۶۰)

 

پیامبر ابراهیم قلب را مصدر پندار میداند. زیرا پندارها چه نیک و چه بد، ابتدا در قلب تولید میشوند و بعد به مرحله ذهن، رویا، خیال، فکر میرسند و بعد به مرحله کردار و گفتار هم میرسند. پندار تا وقتی که در قلب است، فقط خدا آن را میداند ولی وقتی پندار از قلب صادر شد و به مرحله خیال، فکر ، ذهن و حافظه رسید؛ از آن به بعد در بُعد شیاطین قابل خواندن و ویو است. به همین خاطر ، اگر پندارها در سطح قلب تصحیح شوند؛ دیگر بوسیله شیاطین قابل مشاهده نیست و در نتیجه مورد سوء استفاده و ریشخند شیاطین هم قرار نمی گیریم. در ضمن فقط خدا میتواند قلب را مطمئن کند و هیچ روش دیگری برای این کار نیست (أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).  قلبهای مطمئن ، پندار نیک تولید و صادر میکنند ولی قلبهای غیر مطمئن لرزان است و هر لحظه یک جایی است. قلب متکبر و جبار، پندارهای جبارانه و متکبرانه تولید میکند؛ در نتیجه کردارها و قولهای جبارانه و متکبرانه هم تولید میشود.

 

الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ ﴿۳۵

کسانى که در باره آیات خدا بدون حجتى که براى آنان آمده باشد مجادله مى کنند [این ستیزه] در نزد خدا و نزد کسانى که ایمان آورده‏ اند [مایه] عداوت بزرگى است این گونه خدا بر دل هر متکبر و زورگویى مهر مى ‏نهد (۳۵)

 

پیامبر ابراهیم، بعد از دعا به درگاه خدا، به دستور خدا، چهار پرنده کشت و ریز ریز کرد و هر کدام را بالای قله ای گذاشت و با اذن و فرمان خدا، پرنده ها زنده شدند و به این طریق پیامبر ابراهیم جواب دعای خود را گرفت و اطمینان قلبی پیدا کرد.

بعضی افراد ابتدا از خدا، کار و زندگی میخواهند؛ ولی وقتی خدا به آنها داد؛ انگار نه انگار که خدا به آنها چیزی داده است. آنها برآورده شدن اینها را نتیجه تلاش و کوشش خود میدانند و حتی بعضی از مواقع  به آن نتیجه هم رضایت نمی دهند و ناشکری میکنند. به این طریق طنابی که خدا برای آنها در اجابت دعایشان دراز کرده است؛ را انکار میکنند و زیر آن  میزنند. در حالی که اگر آن را می پذیرفتند، خیلی بهتر بود و به وسیله شکرگزاری، نقطه درخواست را به نقطه برآورده شدن وصل میکردند. انگار ما با دعا کردن از درگاه خدا؛ نقاطی را به هم وصل میکنیم (نقطه درخواست را به نقطه برآورده شدن) و به این طریق شاکله روانی خویش را تشکیل میدهیم.

وجود خدا خیلی راحت قابل اثبات است، زیرا خدا نور آسمانها و زمین است. اصلا انکار نشدنی است. حتی بت پرستان هم خدا را در ذات قبول دارند.

 

اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿۳۵

خدا نور آسمانها و زمین است مثل نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى و آن چراغ در شیشه‏ اى است آن شیشه گویى اخترى درخشان است که از درخت‏ خجسته زیتونى که نه شرقى است و نه غربى افروخته مى ‏شود نزدیک است که روغنش هر چند بدان آتشى نرسیده باشد روشنى بخشد روشنى بر روى روشنى است‏ خدا هر که را بخواهد با نور خویش هدایت مى ‏کند و این مثلها را خدا براى مردم مى‏ زند و خدا به هر چیزى داناست (۳۵)

 

اما اثبات وجود خدا، با نگهداشتن ارتباط با او یک چیز جداگانه و مرحله ای بالاتر از اثبات خداست و اینکه کسی بگوید خدا وجود دارد، لزوما نشانه ارتباط نیست. انسانها از همان بچگی اعتقاد دارند که خدا یکی است و وجود دارد و حتی دلایلی برای این اعتقاد هم دارند؛ اما معمولا انسانها تا سالها بعد نمیتوانند ارتباط دو طرفه با خدا را داشته باشند.

وقتی از خدا بخواهید و خدا خواسته تان را برآورده کند، آن موقع باید بدانید که چرا جواب خواسته تان برآورده شده است. ممکن است که برآورده شدن یک درخواست چندین سال طول بکشد. انسان باید دعاها و خواسته هایش یادش نرود. تا بعدا بداند که خدا کدام نقطه را به کدام نقطه از زندگی شما ربط داده است. این همان ارتباطی است که آدمی نباید یادش برود.

در میانه مشکلات و زرق و برقهای زیادی که در این دنیا وجود دارد، پیدا کردن این ارتباطهای بوجود آمده خیلی مشکل است. خیلی از مردم این ارتباطها را نادیده می گیرند و به فراموشی سپرده میشود. کسی که این ارتباط های انجام شده را فراموش کند، خدای مهربان هم در آخرت او را فراموش میکند.

 

وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۱۹

و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشى کرد آنان همان نافرمانانند (۱۹)

 

الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنْسَاهُمْ کَمَا نَسُوا لِقَاءَ یَوْمِهِمْ هَذَا وَمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ ﴿۵۱

همانان که دین خود را سرگرمى و بازى پنداشتند و زندگى دنیا مغرورشان کرد پس همان گونه که آنان دیدار امروز خود را از یاد بردند و آیات ما را انکار میکردند ما [هم] امروز آنان را از یاد مى ‏بریم (۵۱)

 

حفظ ارتباط بوجود آمده با خدا، زندگی ما را تحت تاثیر قرار  میدهد و باعث دگرگونی زندگی میشود و باعث میشود که ما در نظام رحمانی زندگی کنیم. خدا می خواهد پیدا  شود. آن باریتعالی میخواهد آفریدگانش شامل رحمت و رضوان و مغفرتش شوند و اصلا مردم را برای همین رحم کردن آفریده است.

 

إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ﴿۱۱۹

مگر کسانى که پروردگار تو به آنان رحم کرده و براى همین آنان را آفریده است و وعده پروردگارت [چنین] تحقق پذیرفته است [که] البته جهنم را از جن و انس یکسره پر خواهم کرد (۱۱۹)

 

همه مردم خدا را باور دارند ولی اهمیت نگهداشتن این باور را نمی دانند. نگهداشتن این ارتباط بطور همیشگی، باور و پندار ما به خدا را تکمیل میکند. وقتی یک نعمتی به شما میرسد؛ شما در مورد منشاء اصلی این نعمت چندین انتخاب دارید:

 

1-           خودم با تلاش و کوشش آن را بدست آورده ام

2-           دعایی که دعانویس برایم نوشت، آن را برایم فراهم کرد

3-           درخواستی که از غیر خدا کردم، آن را برایم فراهم کرد

4-           خدا آن نعمت را برایم فراهم کرد

 

فقط گزینه چهارم، معنویت صحیح و پندار نیک به شما میدهد. ممکن است که در خیلی مواقع، حتی گزینه چهارم به ذهن شما هم نرسد، ولی پی بردن به آن ، نوعی تلاش برای افزایش پندار نیک نسبت به خداست. صرفاً پذیرفتن خدا به عنوان آفریننده، ارتباط با خدا را کامل نمی کند. حتی مشرکان زمان پیامبر، الله را به عنوان خالق و مدبر امورات قبول داشتند.

 

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ ﴿۶۱

و اگر از ایشان بپرسى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را [چنین] رام کرده است‏ حتما خواهند گفت الله پس چگونه [از حق] بازگردانیده مى ‏شوند (۶۱)

 

آنان در سختی ها در داخل کشتی در حال غرق، خدا را می خواندند ولی به محض برطرف شدن سختی ها، ارتباط بوجود آمده را دوباره فراموش میکردند. البته این خاصیت تمام انسانهاست و فقط مربوط به مشرکان زمان پیامبر محمد نیست.

 

وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا ﴿۶۷

و چون در دریا به شما صدمه‏ اى برسد هر که را جز او مى‏ خوانید ناپدید [و فراموش] مى‏ گردد و چون [خدا] شما را به سوى خشکى رهانید رویگردان مى ‏شوید و انسان همواره ناسپاس است (۶۷)

 

وَمَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ ﴿۵۳

و هر نعمتى که دارید از خداست‏ سپس چون آسیبى به شما رسد به سوى او روى مى آورید [و مى ‏نالید] (۵۳)

 

ثُمَّ إِذَا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ ﴿۵۴

و چون آن آسیب را از شما برطرف کرد آنگاه گروهى از شما به پروردگارشان شرک مى ‏ورزند (۵۴)

 

نقطه  A : درخواست از خدای رحمان در داخل کشتی برای نجات از طوفان

نقطه  B : شکرگزاری بعد از نجات و ربط دادن نجات به خدای رحمان

 

کسی که نقطه A را به نقطه B وصل نکند، یعنی ارتباط با خدا را کامل نکرده است و هیچ معنویتی کسب نکرده است. خدای مهربان این را نوعی رویگردانی از خدا معرفی میکند(أَعْرَضْتُم). معمولا کسانی که برای خدا شریک قائل میشوند، اینطوری از خدا رویگردان میشوند.

تمام مردم دنیا ، خدا را قبول داشته اند. در زمان فرعون، با آنکه فرعون خود را ربّ مردم میدانست، ولی مردم آن زمانه با الله آشنا بوده اند. به همین خاطر است که مومن آل فرعون، از کلمه الله در سخنانش استفاده میکند.

 

وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ مِنْ رَبِّکُمْ وَإِنْ یَکُ کَاذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِنْ یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ ﴿۲۸

و مردى مؤمن از خاندان فرعون که ایمان خود را نهان مى‏ داشت گفت آیا مردى را مى ‏کشید که مى‏ گوید پروردگار من خداست و مسلما براى شما از جانب پروردگارتان دلایل آشکارى آورده و اگر دروغگو باشد دروغش به زیان اوست و اگر راستگو باشد برخى از آنچه به شما وعده مى‏ دهد به شما خواهد رسید چرا که خدا کسى را که افراطکار دروغزن باشد هدایت نمى ‏کند (۲۸)

 

یَا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظَاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ یَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِیکُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ ﴿۲۹

اى قوم من امروز فرمانروایى از آن شماست [و] در این سرزمین مسلطید و[لى] چه کسى ما را از بلاى خدا اگر به ما برسد حمایت‏ خواهد کرد فرعون گفت‏جز آنچه مى ‏بینم به شما نمى ‏نمایم و شما را جز به راه راست راهبر نیستم (۲۹)

 

مومن آل فرعون برای جلوگیری از آزار و اذیت فرعونیان، ایمان خود (پندار) را کتمان و پنهان میکرد. اما در نهایت او بعد از سالها کتمان پندارش، بالاخره پندار خود را به قول تبدیل کرد و خطاب به قومش، واقعیتها را گفت.  این نکته مهم ثابت میکند که ما نباید چرخه ی نیک را متوقف کنیم. چرخه ی نیک (پندار نیک-کردار نیک-گفتار نیک- گفتار صبر) نباید متوقف شود. هر فردی برای تکمیل پازل دنیایی اش به چرخش چرخه نیکش نیاز دارد. مومن آل فرعون در نهایت، پندار و ایمانش را به مرحله گفتار نیک رساند و چرخه ی نیکش را به چرخش درآورد. مومن آل فرعون، نرم نرمک و با احتیاط مردم را به خویشتن داری دعوت میکند و آنان را از کشتن موسی منع میکند و عذاب خدا را در صورت کشتن موسی به آنان گوشزد میکند. به این طریق مومن آل فرعون، با روش خودش، پندار خویش را برای قومش بیان میدارد. این طرز صحبت کردن مومن آل فرعون (با نرمی و غیر مستقیم) در میان جمع آل فرعون که به خون موسی تشنه اند؛ جرات میخواهد و این جرات بخاطر پندار نیکی بوده است که مومن آل فرعون داشت. مومن آل فرعون (رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ) ابتدا فقط پندار نیک داشت ولی پندار نیک حتی در شرایط سخت هم ، تاثیرات خودش را می گذارد. همین پندار نیک، در تغییر رای فرعونیان، تاثیر خودش را گذاشت و مانع از تاثیرگزاری چرخه شرّ شد.

بیشتر مردم، ابتدا خدا را قبول دارند، ولی در مراحل بعدی کار با او به مشکل برمیخورند. زیرا آنوقت که قرار است نعمات را به خدا نسبت دهند، به ایزدها و الهه های ساخته خود نسبت میدهند و این نوعی ناشکری و ناسپاسی است و به این می گویند شرک.

 

وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ ﴿۱۰۶

و بیشترشان به خدا ایمان نمى ‏آورند جز اینکه [با او چیزى را] شریک مى‏ گیرند (۱۰۶)

 

مردم به اسم دین، کسانی غیر از خدا را به اربابی می گیرند. ارباب ، یعنی کسی که با او ارتباط دو طرفه غیبی دارید. غیر از خدا آیا کسی با این خصوصیات هست؟ خیر

 

وَلَا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِکَةَ وَالنَّبِیِّینَ أَرْبَابًا أَیَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿۸۰

و [نیز] شما را فرمان نخواهد داد که فرشتگان و پیامبران را به خدایى بگیرید آیا پس از آنکه سر به فرمان [خدا] نهاده‏ اید [باز] شما را به کفر وامى دارد (۸۰)

قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﴿۶۴

بگو اى اهل کتاب بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند بگویید شاهد باشید که ما مسلمانیم [نه شما] (۶۴)

 

 

جادوی شیاطین (قسمت نود و دو) عرفانهای قدیم و نوظهور (بخش چهارم)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

جادوی شیاطین (قسمت نود و دو)

عرفانهای قدیم و نوظهور (بخش چهارم)

 

همانطور  که در قسمت قبل گفته شد، شیطان براساس سیستم حلقه ها ، نظام شرّ را می گرداند. هر گناهی که بیش از دو نفر عضو داشته باشد، خودبخود به یک گناه حلقه ای تبدیل میشود. بنابراین مسخره کردن دیگران، غیبت کردن دیگران، چشم و هم چشمی، حسادت و کینه و  رقابتهای ناسالم همگی جزو گناهان حلقه ای بحساب میایند. گناهان حلقه ای باعث گیر افتادن دسته جمعی افراد در تله شیطان میشود. شیطان روی این جنبه از شرّ خیلی فعالیت میکند. زیرا فردی که وارد گناهی مثل غیبت کردن شود، اگر بخواهد توبه کند، باید علاوه بر تنبیه نفس خود، قهر و غضب و متلکهای هم حلقه ای ها را هم تحمل کند. اگر در یک جمع که  همگی غیبت میکنند، یکی از اعضاء بخواهد غیبت نکند و یا غیبت نشنود؛ مورد قهر سایر اعضاء قرار می گیرد.

بعضی حلقه ها، آلوده اند و بیماریهای مسری روانی و حتی بیماریهای مسری جسمی دارند. اگر یکی از اعضاء بیماری روانی داشته باشد، به دیگران هم سرایت میکند. زنانی که در یک جمع مشغول مسخره کردن دیگران میشوند و یا چشم و هم چشمی و غیبت میکنند؛ آزمایشات واقعی نشان داده است، که اگر یکی از آنها بی نظمی قاعدگی داشته باشد، به دیگران هم سرایت میکند. بیماریهای روانی هم در حلقه ها بشدت برای سایر اعضای حلقه مسری است. لَا یَسْخَرْ در عربی علاوه بر معنای سخره گرفتن، به چشم و هم چشمی هم میتوان ترجمه کرد.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ یَکُنَّ خَیْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۱۱

ای اهل ایمان! نباید گروهی گروه دیگر را مسخره کنند، شاید مسخره شده ها از مسخره کنندگان بهتر باشند، ونباید زنانی زنان دیگر را [مسخره کنند] شاید مسخره شده ها از مسخره کنندگان بهتر باشند، و از یکدیگر عیب جویی نکنید و با لقب های زشت و ناپسند یکدیگر را صدا نزنید؛ بد نشانه و علامتی است اینکه انسانی را پس از ایمان آوردنش به لقب زشت علامت گذاری کنند. و کسانی که [از این امور ناهنجار و زشت] توبه نکنند، خود ستمکارند. (۱۱)

 

همچنین تلقید میان اعضای حلقه یک امر رایج است. اگر کسی مثلا شکل خاصی را خالکوبی کند ، دیگران هم به تبع او این کار را میکنند. زیرا این جور کارها، جزو مانیفیست بعضی حلقه هاست که از لایه بالاتر دیکته میشود. همه میدانیم که عملهای جراحی زیبایی در نود و نه درصد موارد غیر ضروری است و فقط یک تقلید و چشم و هم چشمی است. مردم با تقلید کردن در این گونه موارد، تمام مشکلات خودساخته یک گروه و حلقه را برای خود میخرند و تمام وقتشان به رفع و رجوع این مشکلات تلف میشود و هزینه های زیادی برای خود می تراشند. مشکلات و دغدغه های داخل حلقه ها به تمام اعضای حلقه منتقل میشود و بار زیادی برای سایر افراد هم بوجود میاید.

خیلی از مردم ، شبها مشغول گوش کردن و نگاه کردن آهنگهای عاشقی و فیلمهای تلویزیونی در مورد عشق و خیانت و توهمات دیگر میشوند و به این طریق، بطور مجازی یک حلقه تشکیل میشود و همگی با هم تحت تاثیر قرار می گیرند. تشکیل شدن یک حلقه نیازی به نزدیکی مکانی افراد ندارد. حسهای شیطانی که همگی در یک زمان تولید میشود؛ گیر شیاطینی می افتد که ستونها و رابطهای این حلقه هایند. یک نکته مهم این است که تمام قدرتهایی که افراد و اعضاء حلقه های شرّ دارند، از خودشان نیست و بلکه بیشترش وابسته به شیاطین داخل حلقه است. قدرت کاذب، اعتماد به نفس کاذب، توکل کاذب، وابستگی کاذب، همگی از خصوصیات حلقه های کاذب است. وقتی نیروها و کمکهای خدا برسد، شیاطین داخل حلقه لعنت و دفع میشوند و فرار میکنند و در نتیجه اعتماد به نفس کاذبی که افراد کسب کرده اند، همگی در آن لحظه باد هواست و افراد در آن موقع خود را تنها می بینند و نا امیدی و استرس و اضطراب و ترس به آنها هجوم می آورد.

طبق فرموده خدا در قرآن، در جنگ بدر، شیطان اعمال مشرکان را برایشان بیاراست و گفت امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نخواهد شد و من پناه شما هستم و انواع غرورها را به آنها تزریق کرد و مشرکین دچار توهم قدرت شدند؛ اما هنگامى که خدا فرشتگان را برای کمک مومنان فرستاد و دو گروه یکدیگر را دیدند، شیطان به عقب برگشت و فرار کرد و گفت من از شما بیزارم من چیزى را مى ‏بینم که شما نمى ‏بینید. من از خدا بیمناکم و خدا سخت‏ کیفر میکند.

 

وَإِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّی جَارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَى عَقِبَیْهِ وَقَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ ﴿۴۸

و [یاد کن] هنگامى را که شیطان اعمال آنان را برایشان بیاراست و گفت امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نخواهد شد و من پناه شما هستم پس هنگامى که دو گروه یکدیگر را دیدند [شیطان] به عقب برگشت و گفت من از شما بیزارم من چیزى را مى ‏بینم که شما نمى ‏بینید من از خدا بیمناکم و خدا سخت‏ کیفر است (۴۸)

 

شیطان اینجا چی دید که ترسید و فرار کرد؟ شیطان نیروهای خدا را دید و در آن موقع فرار کرد و عقب نشینی کرد. بنابراین در آن موقع حلقه فروریخت و تمام اعتماد به نفسهایی که مشرکین در حلقه دریافت کرده بودند، پرید؛ مثل ماده مخدری که نشئگیش می پرد و در نتیجه مشرکین شکست سختی خوردند.

افرادی که عضو حلقه اند، دارای غرور و باد کاذب هستند و بنابراین خیلی زود بادشان می خوابد. حلقه های شرّ نقطه ضعف مهمی دارند و اگر کسی آن را بداند، دیگر نه تنها مجذوب زرق و برق این حلقه ها نمیشود، بلکه بر آنها پیروز هم میشود. آن نقطه ضعف، نبود صبر است. در درون حلقه ها، آیتمی به عنوان صبر وجود ندارد. آیه زیر می فرماید که اگر از میان مومنان، بیست تن شکیبا و صبور باشند بر دویست تن چیره مى ‏شوند. اگر یکصد تن شکیبا و صبور باشند بر هزار تن پیروز می گردند و در آیه دیگری، خدا طرح ضعیفانه تری برای افراد ضعیف تر می فرماید که در حالت ضعف، اگر از مومنان هزار تن باشند به توفیق الهى بر دو هزار تن غلبه می کنند. زیرا خدا با صابران است (وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ).

 

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَفْقَهُونَ ﴿۶۵

اى پیامبر مؤمنان را به جهاد برانگیز اگر از [میان] شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن چیره مى ‏شوند و اگر از شما یکصد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز مى‏ گردند چرا که آنان قومى‏ اند که نمى‏ فهمند (۶۵)

 

الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿۶۶

اکنون خدا بر شما تخفیف داده و معلوم داشت که در شما ضعفى هست پس اگر از [میان] شما یکصد تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز گردند و اگر از شما هزار تن باشند به توفیق الهى بر دو هزار تن غلبه کنند و خدا با شکیبایان است (۶۶)

 

این آیه نکته مهمی را به ما می فرماید. بیست نفر میتواند بر یک حلقه دویست نفری غلبه کند. این آیه را میتوان جور دیگری هم تعبیر کرد و آن هم این است که اگر بیست نفر آدم معتقد در جامعه باشند که تمامی جوانب (پندارنیک-کردار نیک-گفتار نیک-گفتار صبر) را رعایت کنند؛ به امر و اذن خدا، تعداد دویست نفر از آن جامعه، از حلقه های شرّ دور نگه داشته خواهند شد. یعنی در یک جامعه ، فقط کافیست یک دهم اعضاء مومن باشند و در چرخه ی نیک باشند؛ دیگر آن جامعه، جامعه ای امن خواهد بود. اگر الان می بینید که جامعه ما امن نیست؛ به این خاطر است که چنین نسبت جمعیتی ای موجود نیست. این آیه میخواهد به ما بفهماند که ارزش انرژی های افراد حلقه های شرّ یک دهم افراد نظام رحمانی است.

در حلقه ها، کارهای مفید کمتری انجام میشود و اگر هم انجام شود، نسبت به جامعه رحمانی، یک دهم است. به همین خاطر است که اکنون در جامعه ما کارهای مفید کمتری انجام میشود. تعمیرکار به تعویض کار تبدیل شده است؛ ابداعها شده کپی برداری؛ الگوگیری از یک فرد به تقلید تبدیل شده است و معانی و مفاهیم کارها و نیکی ها گم و یا کم رنگ شده است.

در بعضی حلقه ها و گروهها، وقتی مردم خانه میخرند، گوسفندی را قربانی میکنند و خونش را به در و دیوار خانه می پاشند تا خیر و برکت به خانه جدید برسد! یا اینکه وقتی ماشین جدید می خرند، قربانی میکنند و خون آن را به تایر ماشین میزنند تا ماشین ایمن باشد. این تفکرات جاهلی است. آنها فکر میکنند که خون قربانی دارای تاثیرات غیبی  است. خدای مهربان تاثیرات اینچنینی را نفی میکند و آن را باطل اعلام میکند و بلکه این تقوای افراد است که به خدا میرسد.

 

لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْکُمْ کَذَلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ ﴿۳۷

هرگز [نه] گوشتهاى آنها و نه خونهایشان به خدا نخواهد رسید ولى [این] تقواى شماست که به او مى ‏رسد این گونه [خداوند] آنها را براى شما رام کرد تا خدا را به پاس آنکه شما را هدایت نموده به بزرگى یاد کنید و نیکوکاران را مژده ده (۳۷)

 

در حلقه ها، امورات غیبی بسته به شرایط حلقه، به مادیات نگاشت میشود و معنویتها از بین میروند. اثرات قربانی کردن به پاشیدن خون قربانی تبدیل میشود. در حالی که اثرات قربانی، یک امر معنوی است و قابل پاشیده شدن نیست. در داخل حلقه ها، دعا کردن به درگاه خدا به یک نوشته تبدیل میشود و داخل یک پارچه گذاشته میشود و افراد با خود حمل میکنند. به این طریق معانی و مفاهیم واقعی کارها از بین میرود و به این طریق شیطان روح و معانی کارهای خیر را میدزدد و نمی گذارد به مقصد برسد. در حلقه ها، برای جلوگیری از حسادت، تابلوی چشم زخم نصب میکنند و آنان بجای توکل به خدا، به یک تابلو و نوشته دل می بندند.

در حلقه ها، توجه به ارحام قطع میشود و به ارتباطات داخل حلقه محدود میشود. در حالی که قرآن به توجه به نزدیکان توصیه می فرماید(وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ).

 

أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا ﴿۱

ای مردم، پروردگارتان را در نظر داشته باشید؛ یکتایی که شما را از یک تن آفرید و از آن زوجش را آفرید، سپس از آن دو مردان و زنان بسیاری پراکنده ساخت. ارادت و توجه خود را به خدا معطوف دارید، به آنکه سوگند می خورید، و به نزدیکان خود ارادت و توجه داشته باشید. خدا مراقب شماست (1)

 

درحلقه ها آدمیان شبیه هم میشوند و به سیاهی لشکر و ربات تبدیل میشوند و از خود ابداعات جدید و متفاوتی ندارند. توجه کرده اید که عملهای جراحی زیبایی، آدمیان را شبیه هم میسازد و با اعمال جراحی زیبایی، آدمیان قیافه های یکسان و شبیه به هم پیدا میکنند. آیا این همان تبدیل شدن به ربات نیست؟ حلقه ها از آدمیان رباتهای سرسپرده میسازند. در اینجا وقتی از حلقه ، حرف میزنیم، منظورمان حلقه از نوع پنداری است و حلقه های فیزیکی مد نظر ما نیست. حلقه های پنداری دیده نمیشوند. ممکن است که دو نفر در دو قاره مختلف عضو یک حلقه پنداری باشند. سیستم رحمانی براساس حلقه نیست. خدا راه راست (صراط المستقیم) را در عوض حلقه برای ما گذاشته است تا طبق آن عمل کنیم و به نظام رحمانی پایبند باشیم.

کسانی که بطور کامل جذب یک حلقه شرّ میشوند، روان خود را به شیطان میفروشند تا با این روش به ثروت و شهرت دست پیدا کنند. سیستم حلقه هم آنان را در داخل حلقه مشهور میکند و شاید مقام و ثروتهایی بدست آورند. بعدا فالوورهای حلقه، حسرت موقعیت اینها را میخورند و آنان هم میگویند که ما هم باید روانمان را بفروشیم به شیطان و چنین موقعیتی کسب کنیم.

در بعضی حلقه ها، برای خوب بودن، یک صفت خوب( هر چند ظاهری) کافیست. مثلا در بعضی گروهها، هیتلر را فرد خوبی معرفی میکنند و دلیل آنها هم این است که میگویند آدم مقتدری بوده است. یا اینکه میگویند صدام آدم خوبی بود زیرا مقتدر بود. طریقه قضاوت در این حلقه ها با واقعیت متفاوت است. این که هیتلر میلیونها نفر را کشت را در نظر نمی گیرند.

بعضی حلقه ها با توجه به طرز تفکری که بر آنها حاکم است، حتی طریقه غذا خوردنشان و طرز پوششان هم فرق دارد و به یک مزیت و برتری تبدیل میشود. بعضی ها گیاه خوار میشوند و بعضی ها فقط غذاهای خوشمزه میخورند و به غذاهای مسکین رغبت نمی کنند. مسکین کسی است که محل سکونت مناسبی  ندارد. ممکن است که مسکین بعضی از امکانات آشپزی را نداشته باشد، بنابراین هر غذایی را نمی تواند بپزد. غذاهایی که مسکین می پزد، غذاهایی ساده و با چاشنی و مواد کمتر است. خدا از ما میخواهد که چنین غذاهایی هم بخوریم تا نفس خویش را کنترل کنیم. بعضی ها به علت دارا نبودن ، هر غذایی را با نان می خورند ولی در حلقه هایی که به مرفه بودن می نازند، چنین امری را مسخره میکنند.

 

وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳۴و به طعام مسکین رغبت نمیکرد (۳۴)

فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هَاهُنَا حَمِیمٌ ﴿۳۵پس امروز او را در اینجا حمایتگرى نیست (۳۵)

وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ ﴿۳۶و خوراکى جز چرکابه ندارد (۳۶)

لَا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ ﴿۳۷که آن را جز خطاکاران نمى ‏خورند (۳۷)

 

هدف اصلی شیطان در تشکیل حلقه ها، به هم ریختن نظام رحمانی است. در قسمت موسیقی، بعضی خواننده ها وارد فاز خاصی میشوند و مشهور میشوند و به این طریق برای تاثیر گزاری و جذب مخاطب از آنان استفاده میشود.

دلیل اینکه چرا آدمیان جذب این حلقه ها میشوند؛ زیاد است. یکی کمبود معنویت است. آدمی مثل غذا به معنویت نیاز دارد که اگر دین خدا را انتخاب نکند، گیر معناهای کاذب خواهد افتاد. آنان بخاطر کمبود معنویت، به این حلقه ها پناه می برند و به عبارت دیگر به شیاطین این حلقه ها پناه میبرند. مردم نمی دانند که شیطان فقط غرور و تکبر و هیچ را به افراد میدهد و چیز دیگری برای معامله ندارد. عرش آسمانها و زمین دست خداست. همه کائنات را خدا آفریده است. معناها و لذات و ماهیتهای واقعی فقط نزد خداست.

 

وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۱۸۹

و فرمانروایى آسمانها و زمین از آن خداست و خداوند بر هر چیزى تواناست (۱۸۹)

 

إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ ﴿۱۱۶

در حقیقت فرمانروایى آسمانها و زمین از آن خداست زنده مى ‏کند و مى‏ میراند و براى شما جز خدا یار و یاورى نیست (۱۱۶)

 

در حلقه ها، هم فرکانس شدن یکی از لذتهاست که به آنها همسویی میدهد. مثلا شبها مردم، ساعت 12 یا یک شب، مشغول دیدن فیلمهای عشقی و خیانت میشوند و همگی در آن حین، لذت کاذب میبرند و یا حسرت میخورند و غمگین میشوند و یا استرس می گیرند. اگر هم توجه کنید؛ لذات و احساسات کاذب اینجور فیلمها، در همان ساعتی که همگی نگاه میکنند، بیشتر است. زیرا در آن ساعت، کل افراد حلقه نگاه میکنند و همسویی و هم فرکانسی بین آنها پیش میاید و از طرف شیاطین حلقه، دچار غرور کاذب میشوند.

این صفات شیطانی برای اعضاء جمع و حلقه، با هم بروز میکند و به مرحله اجرا میرسد. این یک نوع هم فرکانس شدن است و به نوعی فراخوانی دسته جمعی شیاطین هم هست. توجه کنید که در اینجا منظورمان فرکانس فیزیکی نیست، بلکه فرکانس پنداری است که توسط شیاطین منتقل میشود.آنها همگی در آن لحظه، به فرکانس مشخصی در پندار نزدیک میشوند و تجمع شیاطین در آن فرکانس مشخص صورت می گیرد. حتی اگر فردی این فیلمها را ندیده باشد و از طریق مدیتیشن و یوگا خود را به آن فرکانس برده باشد، تحت تاثیر این شیاطین قرار خواهد گرفت. اینها همگی یک نوع خطرات و شرّ پنداری است که کسی متوجه آن نیست. دقیقا به این خاطر است که مدیتیشن و یوگا بسیار مضرند و پندار انسانها را تحت کنترل شیاطین قرار میدهند.

کلمه فلق در سوره فلق به این مورد مهم اشاره دارد. هر چند که مترجمین قرآن فلق را به سپیده دم ترجمه کرده اند ولی معنای این کلمه گسترده تر از این معناست و به معنای زمان تحت تاثیر قرار گرفتن از فرکانسهای کور هم هست. فلق به نوعی زمان گرگ و میش است. فرکانسهای کور همان شرّ هایی هستند که ایجاد میشود.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ به نام خدای رحمتگر مهربان

 قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ﴿۱بگو پناه مى برم به پروردگار سپیده دم (۱)

 مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ ﴿۲از شر آنچه آفریده (۲)

 وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ﴿۳و از شر تاریکى چون فراگیرد (۳)

 وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ ﴿۴و از شر دمندگان افسون در گره ‏ها (۴)

 وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ﴿۵و از شر [هر] حسود آنگاه که حسد ورزد (۵)

 

در این سوره، به چهار نوع شرّ اشاره فرموده است که تمام این شرّ ها، فرکانسها و شیاطینی را وارد فضای آدمیان میکنند که برای انسان مشکل ایجاد میکنند. حسادت یکی از این شرّهاست که فرکانسهای مضرّی را در افراد حلقه منتشر میکند. وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ  به این موضوع اشاره دارد. )و از شر هر حسود آنگاه که حسد ورزد( به زمانی (إِذَا) اشاره میکند که حسود، حس حسادت از خود بروز میدهد. این یک حس شیطانی است و شیطان به بهانه جلوگیری از این حسادت، آنها را وابسته به دکل چشم زخم میکند. شیطان برای حل مشکلاتی که خودش در آن دخیل است، روشهای حل خودش را دارد و البته روشهای حل او یک تله و جاسوس است. خیلی جالب است. شیطان خودش مشکل درست میکند و روش حل خودش را هم برای حل آن ارائه میکند. البته روش حل او ، در اصل روش حل نیست و بلکه یک نوع تله گذاری است.

افراد حلقه برای در امان ماندن از این شرّ، برای خود نماد چشم زخم نصب میکنند. نماد چشم زخم نه تنها، از حسادت جلوگیری نمی کند، بلکه به عنوان دکل در حلقه عمل میکند و افراد را وابسته به حلقه میکند. البته این خود نماد چشم زخم نیست که به عنوان دکل عمل میکند، بلکه توجه و روی آوردن به نماد است که شیاطین را جذب میکند. ما باید بدانیم که شیاطین از نمادها برای فریب آدمیان بهره می برند. وقتی کسی به این نماد دل می بندد، به نوعی به یک دکل امواج تبدیل میشود و شیاطین را جذب خود میکند. بنابراین فردی که این علامت را در خانه خود نگه میدارد؛ بجای محافظت از خود؛ عملا به یک تقویت کننده شیاطین تبدیل میشود و عملا دروازه معنوی محل زندگی خویش را برای ورود شیاطین به خانه و کاشانه خود باز میکند.

توجه کنید که فرد از ترس شیطان به چنین نمادی پناه می برد ولی در عوض شیطان را به خانه خود راهنمایی میکند و بوسیله این نماد به او فرکانس میدهد. این نوع فریب، جزو بزرگترین حربه های شیطان در طول تاریخ بوده است.

در این حالت باید فقط به خدا پناه برد تا از دست اینها نجات پیدا کرد و تنها راه هم همین است. النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ یعنی دمندگان در گره ها. در حلقه ها مشکلات آدمیان خیلی متفاوت تر از بیرون حلقه است. مثلا اگر فردی در درون حلقه بخصوصی ، دماغش را عمل نکند؛ احساس کمبود میکند و این به یک مشکل بزرگ برای او تبدیل میشود. در حالی که در نظام رحمانی؛ چنین مشکلی وجود ندارد. بنابراین دغدغه هایی که درون حلقه ها هست، در نظام رحمانی اصلا نیست. به همین خاطر است که سطح استرس و افسردگی و نا امیدی و غم و اندوه در جامعه بالا رفته است. در حلقه شرّ، آدمیان تحقیر میشوند و آبرویشان به خطر می افتد و به آنها آسیب میرسد. افراد داخل حلقه، برای هم بار اضافی ایجاد میکنند و حتی گاهی بارها را به یکدیگر منتقل میکنند.

افراد داخل حلقه ها، برای توجیه اعمال نامناسب خود، خود را با حلقه های متفاوت مقایسه میکنند. مثلا یک یهودی می گوید که ما متفاوتیم زیرا مثل مسیحیان ، نمیگوئیم که مسیح خداست. آنان سایر اعمال و نقطه های ضعفهای خود را نمی بینند و فقط همین نقطه قوت خود را می بینند. هر گروهی به آنچه که نزدش است و دیگران ندارند، خوشحال است.

 

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ ﴿۵۳

تا کار [دین]شان را میان خود قطعه قطعه کردند [و] دسته دسته شدند هر دسته‏ اى به آنچه نزدشان بود دل خوش کردند (۵۳)

 

فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ ﴿۵۴

پس آنها را در ورطه گمراهی‏شان تا چندى واگذار (۵۴)

 

یا مثلا کسانی که فیلمهای نامناسب نگاه میکنند، به خود میبالند و میگویند که کار ما از دزدی و زنا که بهتر است و به این طریق خود را با حلقه های دیگر مقایسه میکنند و البته همه اینها نوعی بهانه گیری است برای بیرون نیامدن از حلقه خود.

وقتی برای اعضاء یک گروه ، حرفهایی بزنی که مبانی فلسفی آنان را زیر سوال ببرد، انگشت در گوش فرو می برند تا نشنوند. مثل کسی که جلو چشمان خود را می گیرد تا بعضی چیزها را نبیند. اینجور رفتار کردن، فرار از واقعیت است و اصلا این خودش نشانه بطلان این حلقه های شرّ است.

 

وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا ﴿۷

و من هر بار که آنان را دعوت کردم تا ایشان را بیامرزى انگشتانشان را در گوشهایشان کردند و رداى خویشتن بر سر کشیدند و اصرار ورزیدند و هر چه بیشتر بر کبر خود افزودند (۷)

 

جالب است که اعضاء این حلقه ها، پندار مومنان را سفیهانه میدانند. اما خدا می فرماید که اینها خودشان متوجه نیستند و گرنه سفیه اصلی خودشانند. بعضی از اعضاء حلقه ها،  کسانی که جزو این گروهها نیستند، را مسخره میکنند و فردی که از جزئیات حلقه آنها بیخبر است؛ را مخاطب قرار میدهند و می گویند که تو توی باغ نیستی! در این جا منظورشان از باغ، همان حلقه ساختگی خودشان است.

 

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَکِنْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۱۳

و چون به آنان گفته شود همان گونه که مردم ایمان آوردند شما هم ایمان بیاورید مى‏ گویند آیا همان گونه که کم خردان ایمان آورده‏ اند ایمان بیاوریم هشدار که آنان همان کم‏خردانند ولى نمى‏ دانند (۱۳)

 

خدای مهربان ، در آیه بعدی می فرماید که بعضی افراد ظاهرا ایمان می آورند ولی در اصل، با شیاطینِ حلقه هایشان هستند (وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ). در اینجا کلمه شَیَاطِینِهِمْ (شیطانهاى خود) دلالت بر شیطانهای حلقه دارد.

 

 وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ ﴿۱۴

و چون با کسانى که ایمان آورده‏ اند برخورد کنند مى‏ گویند ایمان آوردیم و چون با شیطانهاى خود خلوت کنند مى‏ گویند در حقیقت ما با شماییم ما فقط [آنان را] ریشخند مى ‏کنیم (۱۴)

 

جنیان مومن در سوره جن، سردسته اصلی حلقه ها را سفیه می نامند.

 

وَأَنَّهُ کَانَ یَقُولُ سَفِیهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا ﴿۴و [شگفت] آنکه کم خرد ما در باره خدا سخنانى یاوه مى‏ سراید (۴)

 

مفهوم شفا و درمان، در میان بعضی حلقه ها با واقعیت تفاوت دارد و فرق میکند. وقتی یکی مریض میشود، فورا به او مسکن و انواع داروهای شیمیایی میدهند که ظاهرش خوب نشان دهد. آنها فکر میکنند که اگر ظاهر بیمار خوب نمایش داده شود، پس یعنی حال بیمار خوب است.

پیامبر ابراهیم نمونه خوبی برای رد کردن حلقه ها بود. او تلاش کرد که مردمش فارغ از همه اختلافات، نعمات نظام رحمانی را احساس کنند و قدردان هدیه زندگی باشند. آزادی هر فردی، در اصل آزادی نفس اوست. وقتی از گروهها و حلقه ها حرف میزنیم؛ یعنی گروهها و حلقه های پنداری. این حلقه ها و گروهها، یک نوع زندان برای نفس ما هستند. هر کس از آزادی و نعمتی که خدا به او داده است، سوء استفاده کند، خود را در یک حلقه محصور و زندان میکند و برای همیشه از رحمت خدا دور خواهد ماند. اگر خدا کسی را لعنت کند، آن فرد موفق نخواهد شد از حلقه بیرون آید و در نهایت کل حلقه توسط جهنم بلعیده خواهد شد. اگر قرآن را مطالعه کرده باشید، متوجه خواهید شد که افراد یک گروه و یا حلقه با همدیگر وارد جهنم خواهند شد.

 

وَسِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِ رَبِّکُمْ وَیُنْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا بَلَى وَلَکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْکَافِرِینَ ﴿۷۱

و کسانى که کافر شده‏ اند گروه گروه به سوى جهنم رانده شوند تا چون بدان رسند درهاى آن [به رویشان] گشوده گردد و نگهبانانش به آنان گویند مگر فرستادگانى از خودتان بر شما نیامدند که آیات پروردگارتان را بر شما بخوانند و به دیدار چنین روزى شما را هشدار دهند گویند چرا ولى فرمان عذاب بر کافران واجب آمد (۷۱)

 

قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ ﴿۷۲

و گفته شود از درهاى دوزخ درآیید جاودانه در آن بمانید وه چه بد [جایى] است جاى سرکشان (۷۲)

 

یکی از نعمتهای بزرگی که خدا برای ما قرار داده است، نعمت شب و فراموشی است. وقتی ما شبها می خوابیم، خیلی چیزها را فراموش میکنیم که اگر اینطور نبود، در عرض یک ماه دیوانه میشدیم. یک نوع بیماری نادر هست که افراد مبتلا به آن، زندگی هفت هشت سال گذشته خویش را با جزئیات کامل، بطور ریز در حافظه دارند که البته زیاد هم جالب نیست و واقعا اذیت میشوند. فراموشی و شب و خواب بزرگترین نعمتهایی هستند که خدا به انسانها داده است. خدا  انسانها را بطور طبیعی جوری آفریده است که از گذشته، فقط قسمتهایی را بیاد بیاوریم و همانقدر کافی است و بیشتر از آن اذیت است. هر حلقه یکسری نمادها دارد که برای اعضایش یادآورنده است و البته نمادهای حلقه، یادآورنده های رحمانی را بی اثر میکنند. کسی که یک انگشتر برای کسب قدرت و اعتماد به نفس دستش کرده است، به محض بیدار شدن، این انگشتر را می بیند و دوباره در فاز حلقه فرو میرود و امروزش میشود همان روز قبل و تکرار و تکرار بیفایده. یا کسی که تصویر خاصی را در اتاقش نصب کرده است ؛ به محض وارد شدن به خانه، این نماد به او یادآوری میشود. یا افراد خود را شرطی کرده اند و هر روز بی هدف و از سر بی حوصلگی، به یک سری سایتهای مُد و استایل سر میزنند و صفات حسادت و حسرت خود را دوباره بیدار میکنند. اما خدای مهربان، در عوض شب و روز و ماه و ستارگان و خورشید و هزاران گل و گیاه و پرنده و چرنده آفریده است که ما اینها را در طول شب و روز ببینیم و به یاد خدا بیفتیم و از دست یادآورند های حلقه ها نجات پیدا کنیم.

 

اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلَالًا وَجَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبَالِ أَکْنَانًا وَجَعَلَ لَکُمْ سَرَابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَسَرَابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ کَذَلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ ﴿۸۱

و خدا از آنچه آفریده به سود شما سایه ‏هایى فراهم آورده و از کوهها براى شما پناهگاه ‏هایى قرار داده و براى شما تن‏پوشهایى مقرر کرده که شما را از گرما [و سرما] حفظ مى ‏کند و تن‏پوشها [=زره ‏ها]یى که شما را در جنگتان حمایت مى ‏نماید این گونه وى نعمتش را بر شما تمام مى‏ گرداند امید که شما [به فرمانش] گردن نهید (۸۱)

 

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَکُمْ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهَارَ ﴿۳۲

خداست که آسمانها و زمین را آفرید و از آسمان آبى فرستاد و به وسیله آن از میوه ‏ها براى شما روزى بیرون آورد و کشتى را براى شما رام گردانید تا به فرمان او در دریا روان شود و رودها را براى شما مسخر کرد (۳۲)

 

وَسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَیْنِ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ ﴿۳۳

و خورشید و ماه را که پیوسته روانند براى شما رام گردانید و شب و روز را [نیز] مسخر شما ساخت (۳۳)

 

هر چیزی که خدا را به یاد ما بیاورد و ما را از دست یادآورنده های حلقه ها نجات دهد، نعمت بحساب میاید. ولی متاسفانه انسان ناسپاس و ستم پیشه است. ستم پیشه است، زیرا هر گونه گرایش به یادآورنده های حلقه، ظلم به سایر اعضاء جامعه هم هست. زیرا با اینکار شیاطین بیشتری بر روی آن جامعه آوار میشوند.

 

 

وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ ﴿۳۴

و از هر چه از او خواستید به شما عطا کرد و اگر نعمت‏ خدا را شماره کنید نمى‏ توانید آن را به شمار درآورید قطعا انسان ستم‏پیشه ناسپاس است (۳۴)

 

قبلا افراد داخل حلقه ها از نظر تعداد محدود بودند، ولی اکنون فضای مجازی تعداد افراد حلقه ها را تصاعدی بالا برده است و انرژی های حلقه ها خیلی زیاد شده است و اگر به همین منوال پیش رود؛ انسان قادر به ادامه حیات سالم در زمین نخواهد بود و بطور کامل حلقه به گوش شیاطین میشوند. خدای قادر توانا، بزودی از قدرت شیاطین کم میکند و آنان را ضعیف تر میکند و گرنه انسانها تحمل این همه فشار و بار را ندارند. البته در عوض تضعیف شیاطین، محیط زیست انسان هم هبوط پیدا میکند. نزدیکیهای قیامت، حلقه های شرّ نزدیک هم میشوند و تا حدودی متحد میشوند و شیطان قدرت اصلی خودش را به نمایش میگذارد و البته این قضیه با شدت کمتر در آخر عصرها هم رخ میدهد.

هر حلقه شرّ یک شیشه عمر دارد که بعد از مدتی انرژی آن خاموش میشود. حلقه های شرّ زیادی در طول تاریخ بوجود آمدند و از بین رفتند. وقتی حلقه از بین رود؛ تمام کارهای به ظاهر خوبی که در حلقه انجام شده است، از بین میروند (حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ). به همین خاطر خدا می فرماید که :

 

الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنْکُمْ قُوَّةً وَأَکْثَرَ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلَاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلَاقِکُمْ کَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ بِخَلَاقِهِمْ وَخُضْتُمْ کَالَّذِی خَاضُوا أُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۶۹

[حال شما منافقان] چون کسانى است که پیش از شما بودند آنان از شما نیرومندتر و داراى اموال و فرزندان بیشتر بودند پس از نصیب خویش [در دنیا] برخوردار شدند و شما [هم] از نصیب خود برخوردار شدید همان گونه که آنان که پیش از شما بودند از نصیب خویش برخوردار شدند و شما [در باطل] فرو رفتید همان گونه که آنان فرو رفتند آنان اعمالشان در دنیا و آخرت به هدر رفت و آنان همان زیانکارانند (۶۹)

 

خدای مهربان از بیت عنکبوت برای ما مثال می آورد که خانه اش جزو سسترین خانه هاست. آزمایشات عینی ثابت کرده است که عنکبوت ماده، بعد از پایان جفت گیری، عنکبوت نر را میخورد.

 

مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۴۱

داستان کسانى که غیر از خدا دوستانى اختیار کرده‏ اند همچون عنکبوت است که خانه‏ اى براى خویش ساخته و در حقیقت اگر مى‏ دانستند سست‏ ترین خانه ‏ها همان خانه عنکبوت است (۴۱)

 

عنکبوت از این خانه حمایت می کند و جفت گیری می کند ولی در پایان، زنده زنده خورده می شود. کسانی که برای حلقه ها و اهداف حلقه ها کار میکنند، بدون اینکه بدانند به سوی هلاکت پیش می روند. حلقه ها خانه های سست بنیاد هستند و هر لحظه ممکن است از بین روند.

اما مومنان، کارهای نیکی که انجام میدهند، هیچوقت از بین نمیرود، زیرا اصلا هر کار نیکی که ما در خارج از حلقه ها، انجام میدهیم، انگار همانوقت داریم در آخرت؛ یک بنیانی برای خود میسازیم. اما در حلقه ها، کارها و تلاشها همگی محدود به همان حلقه است. اعمال صالح و کردار نیک تا قیامت بُرد دارند اما تلاش وکوشش در حلقه؛ فقط تا همان حلقه موثر است؛ به محض نابودی حلقه، همه چیز از بین میرود. به همین خاطر خدا می فرماید که : خُضْتُمْ کَالَّذِی خَاضُوا أُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ  یعنی شما در باطل (حلقه های شرّ) فرو رفتید همان گونه که آنان فرو رفتند؛ آنان اعمالشان در دنیا و آخرت به هدر رفت. فرورفتن در حلقه ها، یعنی غرق شدن در آن، یعنی پذیرفتن قوانین حلقه های شرّ.

غرق شدن در هر حلقه ای، فقط ظلم به خود نیست، بلکه ظلم به یک جمع است. ما برای محافظت از خود و انسانهای دیگر، باید فقط خدا را سرور و خدای خود قرار دهیم و وارد هیچ گونه حلقه ای نشویم و شیاطین را رقیب خدا قرار ندهیم. خدا همه ما را به راه راست هدایت کند. خدای رحمان دعاها و راستی ها و کردار نیک ما را بپذیرد و گناهان گذشته مان را ببخشد و ما را شایسته ورود به ملکوت او در دنیا و سپس در آخرت قرار دهد.

جادوی شیاطین (قسمت نود و یک) عرفانهای قدیم و نوظهور (بخش سوم)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت نود و یک)

عرفانهای قدیم و نوظهور (بخش سوم)

 

 

تصور کنید که یکی به ندرت و یواش یواش، انحرافاتی در پندار و کردار و گفتار پیدا میکند و این روال همچنان ادامه می یابد. اما تا چه مرزی این فرد میتواند به راه راست برگردد و توبه کند؟ چطور بدانیم که این فرد از مرز قرمز عبور نکرده است. همیشه میان مسیحیان و یهودیان این اختلاف وجود داشته است. یهودیان به ظاهر انجام کارها خیلی توجه میکردند(کردار)؛ و وقتی کاری را انجام میدادند، آن را تمام شده میدانستند. این اخلاق یهودیها، ریا را گسترش داد. کسانی که ظاهرا دستورات تورات را اجرا میکردند ولی در اصل اجرا نمیکردند. آنها به ظاهر تورات را حمل میکردند ولی در اصل حمل نمیکردند (حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا).

 

مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿۵

مثل کسانى که [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مکلف گردیدند] آنگاه آن را به کار نبستند همچون مثل خرى است که کتابهایى را برپشت مى ‏کشد [وه] چه زشت است وصف آن قومى که آیات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را راه نمى ‏نماید (۵)

 

قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿۶

بگو اى کسانى که یهودى شده‏ اید اگر پندارید که شما دوستان خدایید نه مردم دیگر پس اگر راست مى‏ گویید درخواست مرگ کنید (۶)

 

وَلَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ﴿۷

و[لى] هرگز آن را به سبب آنچه از پیش به دست ‏خویش کرده‏ اند آرزو نخواهند کرد و خدا به [حال] ستمگران داناست (۷)

 

کردار بدون پندار، خالصانه نیست و به همین خاطر یهودیان به حرفی که میزدند، ایمان کامل نداشتند. خدا به آنها می فرماید که اگر پندارتان خالصانه است، آرزوی مرگ کنید و البته اینکار را نخواهی کرد. آنان به این روش ناخالصانه، تعطیلی شنبه ها را هم دور زدند؛ زیرا به پندار در کنار کردار اهمیت نمی دادند. وقتی فقط به ظاهر اعمال اهمیت دهید، دیگر انواع کلک شرعی ایجاد میشود. دور زدن تعطیلی شنبه نوعی کلک شرعی بود.

بعدا پیامبر مسیح برای اصلاح و از بین بردن این انحراف بزرگ، پیام پندار نیک را برای آنان بیان کرد. انجیل کتابی است که مبتنی بر پندار نیک است و در انجام امور به پندار بسیار اهمیت میدهد؛ هر چند که متن نوشتاری انجیل دستکاریهایی شده است ولی شاگردان قرآن، پیام خدا را در آن براحتی پیدا میکنند. اما در دراز مدت، مسیحیان هم، حرف مسیح را منحرف کرده و به فقط پندار چسبیدند و به کردار و مناسک مذهبی زیاد اهمیت نمی دهند. اگر هم توجه کنید، یهودیان تمام مناسک مذهبی خود را اجرا میکنند و اما مسیحیان به ایمان (پندار) خیلی اهمیت میدهند و اکثر کشیشان مسیحی در این مورد سخنرانی های مبسوطی دارند و حتی بعضی از آنها مناسک مذهبی را مثل یک پوسته میدانند و غیر لازم. این دو روش، هر دو افراط و تفریط است. پندار، کردار، گفتار، صبر هر چهار فاکتور با هم لازمند. قرآن تمام این حالات افراط و تفریط را اصلاح کرد.

ما برای انتخاب به این دنیا آمده ایم. وقتی انتخاب معنا دارد که بتوان صحیح و ناصحیح را از هم تشخیص داد و این فقط در پندار ممکن است. وقتی افراد فقط به ظاهر اعمال (کردار نیک) توجه کنند و پندار را در نظر نگیرند؛ دیگر انتخاب بی معناست و بعد از مدتی مفاهیم و معانی از بین میروند و اعمال مذهبی به جادو تبدیل میشوند. اصلا جادو به این معناست. کارهایی بی معنا و بی مفهوم؛ کارهایی بی پندار؛ گفتارهایی بی معنی ؛ گفتارهایی بی معنا و بی پندار نیک؛ کارهایی که پندار نیک پشت آن نیست؛ گفتارهایی که پندار نیک پشت آن نیست و ...

اگر افراد به گفتارها و کردارهای بدون پندار نیک و بدون معنا؛ عادت کنند، دیگر بعد از مدتی کردارها و گفتارهای خویش را به اشتباه نیک می پندارند و خدای مهربان در آیه زیر به این نکته اشاره میکند و جواب سوال اول ما را میدهد. این همان نقطه قرمزی است که دیگر پندار افراد قابل برگشت نیست و مهر گمراهی بر آنها میخورد.

 

أَفَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ ﴿۸

آیا آن کس که زشتى کردارش براى او آراسته شده و آن را زیبا مى ‏بیند [مانند مؤمن نیکوکار است] خداست که هر که را بخواهد بى‏ راه مى‏ گذارد و هر که را بخواهد هدایت مى ‏کند پس مبادا به سبب حسرتها[ى گوناگون] بر آنان جانت [از کف] برود قطعا خدا به آنچه مى کنند داناست (۸)

 

یکی از کسانی که از خط قرمز عبور کرده است، ابلیس است. ابلیس نمیتواند توبه کند؛ به این خاطر که او نمیتواند برای راهی که قبولش ندارد و فکر میکند نادرست است، توبه کند. ابلیس طرح رحیمانه خدا را قبول ندارد. او برای آدم سجده نکرد، نه به این خاطر که قصد نداشته است برای غیر خدا سجده کند؛ بلکه او پندار دیگری را در ذهن داشت. این پندار در ماورای قلب او قرار داشت و فقط خدا از آن خبر داشت. پندار تا زمانی که در سطح قلب است و به سطح ذهن، حافظه و یا خیال نرسیده است، کسی بجز خدا آن را متوجه نمیشود. شیطان در دل خود، فکر دیگری در سر داشت:

 

تو، لوسیفر، در دل خود گفتی: "من به آسمان ها خواهم رفت. تخت خود را برپا خواهم کرد. بر فراز ستارگان خدا. من روی صندلی خود خواهم نشست. در کوه جماعت، در فرورفتگی های شمال. من تخت خود را برپا خواهم کرد. بر فراز ابرها بالا برو، من مانند حق تعالی خواهم بود!» [اشعیا 14:13-15]

 

خدا این دنیا را آفرید تا آدمیان توبه کنند و به سوی خدا برگردند. ابلیس این طرح را قبول ندارد، زیرا او اهداف دیگری داشت. زمانی که ابلیس به دستور خدا عمل نکرد، شیطان نامیده شد و از خدا خواست که تا قیامت به او فرصت داده شود تا حرفش را ثابت کند. اما شیطان اکنون دنبال اثبات این نیست ، بلکه دنبال نابودی انسانهاست. در اصل شیطان دنبال به شکست کشاندن طرح خداست و نه آدم. پیامبر ابراهیم خیلی خوب این نکته را متوجه شد.

 

یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا ﴿۴۴

پدر جان شیطان را مپرست که شیطان [خداى] رحمان را عصیانگر است (۴۴)

 

البته شیطان در روز داوری به این خیانت اعتراف میکند و همه ماجرا را با زبان خودش بیان میکند.

 

وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۲۲

و چون کار از کار گذشت [و داورى صورت گرفت] شیطان مى‏ گوید در حقیقت ‏خدا به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید من به آنچه پیش از این مرا [در کار خدا] شریک مى‏ دانستید کافرم آرى ستمکاران عذابى پردرد خواهند داشت (۲۲)

 

خدای مهربان، پندارها را هم آزمایش می کند. اصلا این دنیا برای امتحان و آزمودن پندار طراحی شده است.

 

أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ ﴿۲

آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها مى ‏شوند و مورد آزمایش قرار نمى‏ گیرند (۲)

 

وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ ﴿۳

و به یقین کسانى را که پیش از اینان بودند آزمودیم تا خدا آنان را که راست گفته‏ اند معلوم دارد و دروغگویان را [نیز] معلوم دارد (۳)

 

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَنْ یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ ﴿۴

آیا کسانى که کارهاى بد مى کنند مى ‏پندارند که بر ما پیشى خواهند جست چه بد داورى مى کنند (۴)

 

کسانی که می گویند ایمان آوردیم (یعنی کسانی که اعلام میکنند در چرخه ی نیک فعالیت میکنند)؛ خدا آنان را آزمایش میکند و راستگویان و دروغگویان را مشخص میکند. خدا برای هر فردی در این دنیا، شرایطی را پیش خواهد آورد که این آزمایش انجام میشود. افراد دروغگو، نمیتوانند بطور مداوم در چرخه ی نیک بمانند.

 

سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لَا یُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لَا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الْغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَکَانُوا عَنْهَا غَافِلِینَ ﴿۱۴۶

به زودى کسانى را که در زمین بناحق تکبر مى ‏ورزند از آیاتم رویگردان سازم [به طورى که] اگر هر نشانه‏ اى را [از قدرت من] بنگرند بدان ایمان نیاورند و اگر راه صواب را ببینند آن را برنگزینند و اگر راه گمراهى را ببینند آن را راه خود قرار دهند این بدان سبب است که آنان آیات ما را دروغ انگاشته و غفلت ورزیدند (۱۴۶)

 

وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۱۴۷

و کسانى که آیات ما و دیدار آخرت را دروغ پنداشتند اعمالشان تباه شده است آیا جز در برابر آنچه میکردند کیفر مى ‏بینند (۱۴۷)

 

کسانی که ایمان ندارند؛ تا آخر عمرشان نمیتوانند وانمود کنند که در چرخه نیک هستند. خدا این طرح دنیایی را با این خاصیت آفریده است. خط قرمز افراد وقتی مشخص و ظاهر میشود که افراد بطور قطعی، چرخه ی شرّ را انتخاب کرده باشند.

خیلی از گناهان جمعی هستند، هیچکس به تنهایی نمیتواند غیبت کند. کسی که غیبت میکند، هم پندارش نیک نیست و هم گفتارش نیک نیست و بنابراین غیبت کننده ها و شنونده ها داخل حلقه شرّ هستند. این نوع حلقه شرّ خودش زیرمجموعه حلقه های شرّ بزرگتری است. تمام عرفانهای کاذب، زیر مجموعه عرفان کاذب بزرگتری هستند. بنابراین سیستم شرّ، مثل یک سری چرخهای تو در تو است که حتی ممکن است این عرفانها و فلسفه ها ضد هم باشند. جمع اضداد در سیستم شرّ بسیار عادی  است و جزو خصوصیات آن است. در سیستم شرّ ، تعداد مهم است و کیفیت اهمیتی ندارد. نظام شرّ مثل دایره های تودرتو هستند که همگی به همدیگر وصلند و همگی برای دایره بزرگتر، انرژی شیطانی تهیه میکنند و آن را تغذیه میکنند. حلقه یا دایره همان دام شیطان است.

 

حلقه های بزرگتر ، جای پا را محکم کرده اند و بسادگی نمیتوان آن را از جا کند. هر کسی ممکن است که عضو چند تا از این حلقه ها و دایره های شرّ باشد و حتی ممکن است که خودش آن را نداند. حلاج با شیطان ارتباط داشته است و در نوشته هایش حتی او را می ستاید. او از زبان شیطان دلیل عصیان خویش را علیه خدای رحمان می گوید:

 

شیطان در جواب حلاج می گوید اگر میدانستم سجده کردن مرا خواهد رهاند. سجده میکردم. لیکن میدانم که از ورای این دایره ها، دایره های دیگری است. با خود گفتم، بر فرض از این حلقه نجات یابم و در امان مانم، چگونه به رهایی از حلقه دوم و سوم وچهارم باور داشته باشم؟

 

این جمله از زبان حلاج بیان شده است ولی اعتراف سنگینی است. هر چند من معتقدم که شیطان از کرده خود پشیمان نیست و این فقط برداشت حلاج است و حتی ممکن است که برای فریب حلاج چنین جمله ای را گفته باشد؛ همانطور که برای بیرون کردن آدم و حوا از بهشت، قسم دروغ خورد. ولی همانطور که اعتراف کرده است، شیطان در همه حلقه های گناهان گیر افتاده است و ستون حلقه هاست و بنابراین نمیتواند بیرون آید و احتمال نجات او صفر است. انسانها هم اگر در حلقه های گناهان باشند و بیرون نیایند، دیگر نجاتشان غیر ممکن است. کسی که گناه کند و گناهش او را احاطه کند (وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ) دیگر مهر جهنم بر او میخورد. این احاطه کردن ، همان حلقه گناه است.

 

بَلَى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۸۱

آرى کسى که بدى به دست آورد و گناهش او را در میان گیرد پس چنین کسانى اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (۸۱)

 

در نهایت، جهنم همه این دایره های تشکیل شده را همراه نفوس داخل آن می بلعد. جهنم بر کافران محیط است (وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ ) یعنی جهنم دایره ای بزرگ است که تمام حلقه های شرّ تشکیل شده و اعضاء آن را می بلعد و راه نجاتی نیست.

 

یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ ﴿۵۴

و شتابزده از تو عذاب مى‏ خواهند و حال آنکه جهنم قطعا بر کافران احاطه دارد (۵۴)

 

اما کسانی که پندار نیک و کردار نیک پیشه سازند، به بهشت وارد میشوند. پندار نیک و کردار نیک، آدمیان را از رفتن در حلقه ها نجات میدهد. بودن در چرخه ی نیک (پندار نیک-کردار نیک-گفتار نیک-گفتار صبر) آدمیان را از حلقه ها نجات می دهد. چرخه ی نیک نابود کننده و باطل کننده حلقه های شرّ است.

 

وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۸۲

و کسانى که ایمان آورده (پندار نیک) و کارهاى شایسته کرده‏ اند(کردار نیک) آنان اهل بهشتند و در آن جاودان خواهند ماند (۸۲)

 

ولی به هر حال، برای نجات از دست این حلقه های تودرتو ، ابتدا باید از دست حلقه های داخلی نجات پیدا کرد. اگر کسی حلقه ای را با دست خودش درست کرده است، باید خودش با دست خودش آن را از بین ببرد و گرنه در آنجا گیر خواهد کرد. پیامبر ابراهیم، زمانی که بچه بود در خانه پدری، بتها و مجسمه ها را صیقل میداد. اما وقتی پیامبر ابراهیم به سن رشد رسید، نمادی که زمانی در آن دست داشت، را نابود کرد. او ابتدا بتهای کوچک را نابود کرد، ولی بت بزرگ را دست نزد. بتهای کوچک نشانه حلقه های کوچک و بت بزرگ نشانه حلقه بزرگ بود. این کار باعث شد که مردم آن زمان به خود آیند و جرقه بیداری در دلشان زده شد.

 

قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ کَانُوا یَنْطِقُونَ ﴿۶۳

گفت [نه] بلکه آن را این بزرگترشان کرده است اگر سخن مى‏ گویند از آنها بپرسید (۶۳)

 

فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۶۴

پس به خود آمده و [به یکدیگر] گفتند در حقیقت‏ شما ستمکارید (۶۴)

 

این دو آیه مهم، اهمیت ترتیب از بین بردن حلقه ها را برای ما بیان میدارد. باید ابتدا از دست حلقه ها و طلسمهای عادی و کوچک نجات پیدا کرد و بعد نوبت حلقه اصلی میشود. حلقه به نوعی طلسم هم هست. حلقه اصلی را باید خود مردم از بین ببرند و گرنه بیفایده است. پیامبر ابراهیم ، فلسفه اصلی (بت اصلی ) را به حال خود رها کرد؛ تا خود مردم از آن درس گیرند و آن را از بین ببرند؛ که اگر درس نگیرند؛ دوباره بهتر از آن را درست میکنند. زیرا حلقه یا بت، در اصل یک امر پنداری است و باید با پندار از بین رود و گرنه ظاهر بت که دوباره ساخته میشود.

 پیامبر ابراهیم، شکستن بتهای کوچک را به بت بزرگ نسبت داد. در واقع او گفت که براساس فلسفه بزرگ (بت بزرگ)، فلسفه های پراکنده دیگر (بتهای کوچک) بی معنا هستند و این نکته را به مردم ثابت کرد. مردم به خود آمدند. هدف ابراهیم هم این بیداری بود. آیه بعدی این نکته را ثابت میکند.

 

فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۶۴

پس به خود آمده و [به یکدیگر] گفتند در حقیقت‏ شما ستمکارید (۶۴)

 

خود شیطان حلقه های زیادی دارد و نجات او قطعا غیرممکن است. حلقه های شیطان مثل یک کلاف سر در گم شده است و همگی گره های سفت و کهنه هستند و هیچ راه نجاتی برای شیطان نیست. بعضی افراد به حلقه های مختلف گرایش دارند و در آن عضو هستند.

سامری در غیبت سی روزه پیامبر موسی، حلقه ای برای بنی  اسرائیل درست کرد و آنان را به عرفان گوساله پرستی کشاند. موسی برگشت و مردم را از این کار پشیمان کرد و آنان را از حلقه خارج کرد. اما سامری از حلقه خارج نشد. زیرا سامری ستون و پایه حلقه بود. بارَش سنگین بود و بعد از فروپاشی حلقه شرّ، تمام سنگینی حلقه فروپاشیده بر روی سامری آوار شد. حلقه اصلی شرّ این دنیا، ستونهایش بر شانه های شیاطین بزرگ می چرخد و به همین خاطر آنها هیچوقت نمی توانند توبه کنند و نمی توانند نجات یابند. فرعون نتوانست توبه کند ، حتی بعد از اینکه نُه نشانه بزرگ از طرف خدا به او نشان داده شد، زیرا او خودش جزو مهره اصلی حلقه بود. فرعون میگفت : پروردگار بزرگتر شما منم

 

فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى ﴿۲۴و گفت پروردگار بزرگتر شما منم (۲۴)

 

زمانی که فرعون داشت غرق میشد، پشیمان شد ولی چون جزو مهره های اصلی بود؛ فرصت بیرون آمدن از زیر آوار را پیدا نکرد. 

غیبت کردن یک گناه حلقه ای است؛ زیرا بیش از دو نفر شرکت کننده لازم دارد. کسانی که وارد یک مهمانی و یا یک جمع میشوند و غیبت دیگران را میکنند؛ هیچکدام دوست ندارند، اولین نفری باشند که جمع (حلقه غیبت) را ترک میکنند؛  به چند علت:

 

1-           زیرا افراد میترسند که بعد از ترک جمع، پشت سر آنان هم غیبت شود

2-           ممکن است که توسط جمع طرد شوند و مورد قهر قرار گیرند.

 

این خاصیت حلقه های گناه است. شیاطین حلقه از هر روشی برای جذب افراد به حلقه استفاده میکنند، حتی تهدید، ترساندن، آبرو بردن و ...

کسی که پیش دعانویس میرود و او برایش عریضه و دعا مینویسد؛ به نوعی طلسم میشود و وارد یک حلقه میشود. برای بیرون آمدن از این حلقه؛ باید آنچیزی که با دست خودش تهیه کرده است، را نابود کند. اما افراد میترسند که نوشته دعانویس را پرت کنند؛ زیرا می ترسند که بلایی سرشان بیاید. اصلا یکی از دلایل ماندن افراد در حلقه های شرّ،  همین ترسهای بیخودی است. در کل ترک حلقه یک سری عواقب دارد و افراد بخاطر ترس  از این عواقب، دوست ندارند حلقه را ترک کنند. اساسا شیطان بصورت دسته جمعی آدمیان را فریب میدهد. حتی در بهشت، آدم و حوا را با هم فریب داد. اگر آدم و یا حوا تنها بودند، شاید کار شیطان در فریب به مشکل بر میخورد. به همین خاطر آیه قرآنی در این زمینه می فرماید که (فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ) یعنی هر دو را با هم فریب داد.

 

فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ ﴿۲۲

پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید پس چون آن دو از [میوه] آن درخت [ممنوع] چشیدند برهنگى‏ هایشان بر آنان آشکار شد و به چسبانیدن برگ[هاى درختان] بهشت بر خود آغاز کردند و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد مگر شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که در حقیقت‏ شیطان براى شما دشمنى آشکار است (۲۲)

 

برعکسش هم صحیح است. یعنی توبه و خارج شدن از حلقه ، به تنهایی سخت است ولی اگر همگی با هم از حلقه گناه خارج شوند؛ کار خیلی راحت تر است. به همین خاطر آدم و حوا هر دو با هم توبه کردند و توبه دسته جمعی خیلی ساده تر است.  بیشتر دعاهای قرآنی بصورت جمع بیان شده اند، زیرا هدایت دسته جمعی راحتتر و بی دردسر تر است.

 

قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿۲۳

گفتند پروردگارا ما بر خویشتن ستم کردیم و اگر بر ما نبخشایى و به ما رحم نکنى مسلما از زیانکاران خواهیم بود (۲۳)

 

پیامبران در طول تاریخ، برای یک فرد و دو فرد پیام نمی آوردند؛ بلکه برای یک اجتماع پیام می آوردند. تا ترک حلقه های شیطانی راحت تر باشد. شیطان بصورت حلقه ای و جمعی فریب میدهد. به همین خاطر هر از چند گاهی افراد باید دوباره حلقه تشکیل دهند تا تجدید میثاقی با شیطان باشد. البته گاهی پیامبران به صورت اختصاصی برای سردسته حلقه ها پیام می بردند. مثل موسی که برای فرعون پیام برد.

کسانی که یکبار غیبت کنند و از آن لذت ببرند؛ قطعا دفعات بعدی هم جلسه غیبت خواهند داشت؛ این یک امر ثابت شده است. بیشتر مهمانیهایی که در جامعه ما تکرار میشود؛ بخاطر تکرار این لذتهای کاذب است. ترک حلقه های شیطانی به صورت دسته جمعی بسیار راحت تر است. خدای مهربان به کسانی که عزم ترک حلقه های گناه کنند و از خود حرکت نشان دهند؛ وعده فرموده است که یاری و نصرت خودش را به آنها میرساند و همه مردم به دین خدا بصورت گروهی می پیوندند. کلمه افواجا (دسته دسته) در سوره نصر(پیروزی) یعنی فلسفه های دروغین بصورت گروهی نابود میشوند و ترک میشوند و دین خدا حکمفرما خواهد شد. این وعده خداست و قطعا روزی به وقوع خواهد پیوست.

 

بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ به نام خدای رحمتگر مهربان

إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﴿۱چون یارى خدا و پیروزى فرا رسد (۱)

 وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ﴿۲و ببینى که مردم دسته‏ دسته در دین خدا درآیند (۲)

 فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا ﴿۳پس به ستایش پروردگارت نیایشگر باش و از او آمرزش خواه که وى همواره توبه‏ پذیر است (۳)

 

هر حلقه ای که تشکیل شود، ناگزیر یک الهه از جنس شیطان هم دارد. بنابراین هر جا در تاریخ یک الهه تشکیل شده است، نشان از تشکیل یک حلقه شیطانی در آن موقع دارد. هر فلسفه ای شیطانی، یک حلقه است میان حلقه های بزرگتر. در زمان پیامبر نوح، پنج فلسفه و عرفان در میان آنان رواج داشت. آیه قرآن از پنج الهه در میان قوم نوح نام میبرد (ود سواع یغوث یعوق - نسر).

 

وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْرًا ﴿۲۳

و گفتند زنهار خدایان خود را رها مکنید و نه ود را واگذارید و نه سواع و نه یغوث و نه یعوق و نه نسر را (۲۳)

 

وَقَدْ أَضَلُّوا کَثِیرًا وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَلَالًا ﴿۲۴

و بسیارى را گمراه کرده‏ اند [بار خدایا] جز بر گمراهى ستمکاران میفزاى (۲۴)

 

این پنج نام (ود سواع یغوث یعوق - نسر)، اسامی پنج عرفان شایع آن زمان بوده است که مردم زیادی را گمراه کرده بود. این پنج فلسفه آنقدر خطرناک بوده اند که کسی در آن فلسفه ها شکی نداشت . پیامبر نوح به این نتیجه رسید که این پنج فلسفه آنچنان پر قدرتند و آنچنان در میان مردم ریشه دارند، که اگر ادامه یابد، حتی نسلهای آینده هم نجات نمی یابند؛ به همین خاطر از خدا خواست که افراد این حلقه ها را نابود کند.

 

إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا ﴿۲۷

چرا که اگر تو آنان را باقى گذارى بندگانت را گمراه مى کنند و جز پلیدکار ناسپاس نزایند (۲۷)

 

این نوع حلقه ها، آنقدر خطرناک بودند که حتی پسر و همسر پیامبر نوح را جذب خود کرد و آنها نتوانستند از آن بیرون آیند و در آنجا اسیر شدند. این نوع عرفانها، پندار درستی در مورد خدا و نظام رحمانی نداشته اند. تمام عرفانهای دیگر هم اینطوری هستند. زمان پیامبر نوح جمعیت زمین زیاد نبوده است و به همین خاطر تنها پنج فلسفه بزرگ مطرح بوده است. اما اکنون در زمانه ما هزاران فلسفه و عرفان در حال فعالیتند و بالای نود درصد مردم را به خود مشغول کرده اند. در زمان قدیم، فلسفه تقدیس طبیعت و تقدیس گاو یکی از این فلسفه ها بوده است. ریشه اصلی فلسفه گیاه خواری از این نوع عرفانها بجا مانده است. وقتی از حلقه ها صحبت می کنیم؛ منظورمان فقط عرفان حلقه نیست؛ بلکه تمام گناهانی مثل غیبت، حسد، کینه، چشم و هم چشمی هم یک نوع حلقه اند و یک نوع فلسفه اند.

البته در نهایت، جهنم خواهد آمد و تمام این حلقه ها را می بلعد. در آن روز ماهیت واقعی حلقه ها روشن میشود و همه حلقه ها باطل میشوند و تمامی حلقه ها، انرژیهای شیطانیشان را از دست میدهند ولی آنوقت برای اعضاء حلقه ها، خیلی دیر و بیفایده است.

 

وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّکْرَى ﴿۲۳

و جهنم را در آن روز [حاضر] آورند آن روز است که انسان پند گیرد و[لى] کجا او را جاى پندگرفتن باشد (۲۳)

 

حلقه های گناه زنان و مردان متفاوت است. مسخره کردن و غیبت کردن و چشم و هم چشمی معمولا مربوط به زنان است و دزدی و قتل و رشوه و بعضی گناهان دیگر مربوط به مردان است. وقتی مردان در حلقه های گناهان مخصوص خود فرو روند، از زنان فاصله می گیرند و همچنین وقتی زنان در حلقه های گناهان مخصوص خود فرو روند، از مردان فاصله میگیرند. و این خودش نوعی جادوست که باعث فاصله افتادن بین ازواج میشود. به همین خاطر غرق شدن در گناهان حلقه ای ، باعث جدایی و افتراق بین ازواج و حتی بین افراد اجتماع خواهد شد. غیبت، چشم و هم چشمی، حسادت جزو گناهان گروهی و حلقه ای هستند. وقتی زنان و مردان از هم فاصله گیرند، دیگر همدیگر را درک نخواهند کرد و مسائل جنسی هم به انحرف کشانده خواهد شد و نیازهای کاذب زیادی بوجود خواهد آمد.

گاهی در یک جامعه؛ یک حلقه شیطانی بر حلقات دیگر غالب میشود. مثلا گاهی در یک جامعه، همگی دنبال مدرک هستند، و گاهی همگی دنبال پول، گاهی همگی دنبال مقام و شهرت. بعضی مواقع هم همه جامعه فاز مهریه ها و جهیزیه های سنگین می گیرند. گاهی دسته جمعی دنبال عمل جراحی زیبایی میروند.  هر گونه زیاده روی و افراط و تفریط در این گونه موارد، منجر به تشکیل حلقه های شیطانی میشود. قطعا هر گونه حلقه ای که تشکیل شود، بیشترین و مهمترین اعضاء حلقه ، شیاطین خواهند بود.

 

وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا ﴿۲۶

و حق خویشاوند را به او بده و مستمند و در راه‏مانده را [دستگیرى کن] و ولخرجى و اسراف مکن (۲۶)

 

إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا ﴿۲۷

چرا که اسرافکاران برادران شیطانهایند و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است (۲۷)

 

در آیه می فرماید که از حد گذرندگان، برادران شیطانها هستند (إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ) و در این آیه شیطان به حالت جمع ذکر میشود؛ آیه نمی فرماید برادران شیطان (إِخْوَانَ الشَّیَطِانِ). زیرا که تعداد شیطان در یک حلقه بسیارند. به همین خاطر است که کسانی که در این حلقه ها هستند، خیلی راحت قابل پیش بینی اند. زیرا بیشتر افراد حلقه ، شیطان هستند و نادیدنی و بنابراین تمام حرکات گروهی در یک حلقه تحت کنترل است و در نتیجه قابل پیش بینی. در یک کارخانه یک نفر هشتاد درصد سهام را داراست، بقیه اعضا هر کدام یک سهم دارند؛ مشخص است که تصمیمات مهم درکارخانه به کسی وابسته است که بیشترین سهام را دارد. بنابراین در یک حلقه، تصمیمات اصلی را شیاطین می گیرند و بقیه سیاهی لشکرند. به همین دلیل ، آدمیان به عروسک خیمه شب بازی تبدیل میشوند و براحتی قابل پیش بینی اند. گاهی دعانویسها و عارفان حلقه های شیطانی، پیش بینی هایی انجام میدهند که در اصل پیش گویی نیست؛ بلکه در حلقه یک اتفاق عادی است.

کسانی که این نوع مدیتیشن ها را انجام میدهند، خودشان اقرار میکنند که دچار کابوسها و خیالات و وهمیات میشوند. وقتی از مدیتیشن صحبت میکنیم، منظورمان فقط یوگا و عرفانهای شرقی نیست؛ بلکه غیبت، چشم و هم چشمی، اسراف، و هر گونه گناهان پنداری و اجتماعی دیگر هم هست. شاید تعداد کمی از افراد حرکات رسمی مدیتیشن را انجام دهند؛ اما بیشتر مردم دچار گناهان پنداری و اجتماعی میشوند.

اینکه افراد دچار توهمات و خیالات و توهمات میشوند؛ در حلقه ها، یک اتفاق بدیهی است. زیرا همانطور که گفتیم، در این حلقه ها، بیشترین اعضاء شیاطین هستند و بنابراین بصورت پنداری به آدمیان دسترسی دارند و این مشکلات را برای انسانهای داخل حلقه پیش می آورند. از آنجا که بیشترین اعضاء هرحلقه ای شیاطین هستند، هر از چند گاهی، یک سری دستورات به سردسته های حلقه الهام میشود. معمولا خود افراد این الهام را حس نمی کنند و یا مبهم حس میکنند. کلا وحی شیاطین نوعی ابهام است، مثل وحی خدا واضح و روشن و مبین نیست.

خواننده های مشهوری بوده اند که صراحتا اعتراف کرده اند که برای نیروهای پشت پرده کار میکنند. آنها در حین اجرای آهنگ، مجبور شده اند که از یک سری کلمات و نمادها و حرکات و لباسها استفاده کنند. حتی آنها در آواز و اشعارشان، گاهی از شیطان تعریف میکنند و او را می ستایند و خدای رحمان را زیر سوال می برند. در عوض این کاری که خواننده به عنوان عضو مهم حلقه انجام میدهد، شیاطین به او مشهوریت و عنوان میدهند. البته این مشهوریت و عنوان فقط در محدوده حلقه معتبر است. شیاطین در درون حلقه، چنین تواناییهایی را دارند که فردی را برای سایر اعضاء حلقه مشهور کنند و او را مهم جلوه دهند.

حلقه ها زیادند و به سرعت هم در حال گسترش هستند. به همین خاطر انسانهای پاک و مومن باید از آن محدوده ها فرار کنند و جذب زرق و برق های حلقه ها نشوند و به سوی خدا فرار کنند.

 

وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ ﴿۱۳۳

و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] براى پرهیزگاران آماده شده است بشتابید (۱۳۳)

 

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿۱۳۴

همانان که در فراخى و تنگى انفاق مى کنند و خشم خود را فرو مى ‏برند و از مردم در مى‏ گذرند و خداوند نکوکاران را دوست دارد (۱۳۴)

 

فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ ﴿۵۰

پس به سوى خدا بگریزید که من شما را از طرف او بیم‏ دهنده‏ اى آشکارم (۵۰)

 

شیطان برای نگهداشتن افراد در حلقه های گناه؛ برای آنها یادآورنده طراحی میکند تا همیشه پندار آدمیان را متوجه حلقه کند. مثلا یک فرد علامت چشم زخم در خانه نصب میکند و فرد هر وقت چشمش به آن علامت می افتد؛ اتوماتیک پندارش به سمت فلسفه چشم زخم جذب میشود. در اینجا حلقه به معنای فلسفه زندگی است. یا اینکه افراد انگشترهای مخصوصی دست میکنند تا که مثلا قدرتهایی پیدا کنند، در این حالت، هر انسانی هر روز حداقل صد بار این انگشتر را می بیند و به این طریق به یاد فلسفه زندگیش (حلقه) می افتد. یا خالکوبی میکنند و خالکوبی حکم چک سفید امضا شده را دارد و نوعی برگه عضویت در حلقه. یا اینکه فرد عکس فلان هنرپیشه را در اتاقش نصب میکند و هربار که می بیندش، در فاز او فرو میرود. بعضی افراد چنان در مثلا ورزش فوتبال غرق میشوند که عکس فرد مورد علاقه خود را در اتاق خود نصب میکنند تا هر بار این فلسفه زندگی به آنها یادآوری شود. این جور عکسها و نمادها، نوعی تجدید میثاق با فلسفه حلقه است. در واقع هر گونه بتی و تمثالی، نماد یک نوع تجدید میثاق با یک فلسفه شرک آمیز است. روشهای زیادی برای غل و زنجیر کردن انسانها فراهم است. مسیحیان، در حین خطر، علامت صلیب میکشند و این خودش نوعی یادآورنده است که آنان را از ذکر خدای متعال باز میدارد. از جنبه مذهبی هم بعضی از مسلمانان در این حیطه از خطر افتاده اند. آنان بعد از هر بار شنیدن نام پیامبر محمد، بر او صلوات می فرستند و او را بطور مکرر یاد میکنند و این همان ذکر غیر خداست. توجه شود که آیه ای که در آن صلوات ذکر شده است، به معنای این نیست که هر بار اسم پیامبر را شنیدی بر او سلام و صلوات بفرستید (اگر دراین مورد شک دارید به این مقاله مراجعه شود).

برای بیرون آمدن از حلقه، ابتدا باید این نشانه ها و نمادها را از جلو دیدگان و بینش و بصیرت خود بردارید و بجای آن نماز بجا آورید و به سمت یادآورندهای خدای رحمان بروید. به همین خاطر خدای مهربان می فرماید که ذکر و یادآورنده های خدا از هر یادآوردنده ای موثر تر و بزرگتر است (وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ). برگشت به سوی خدا ، یعنی حلقه های گناه را ترک کنید و به نظام رحمانی برگردید.

 

اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿۴۵

آنچه از کتاب به سوى تو وحى شده است بخوان و نماز را برپا دار که نماز از کار زشت و ناپسند باز مى دارد و قطعا یاد خدا بالاتر است و خدا مى‏ داند چه مى ‏کنید (۴۵)

 

برای برگشت، باید بطور کامل برگردید، یعنی هم در سطح پندار، هم در سطح کردار و هم در سطح گفتار. یکی از دلایلی که افراد نمیتوانند از حلقه ها خارج شوند و دوست ندارند که آن را ترک کنند؛ این است که در آن حلقه ها شخصیت و مقامهای کاذب پیدا میکنند. کسی که در جمعی غیبت میکند، به آن جمع وابسته میشود و حتی ممکن است که میان آنان شخصیت و مقامی پیدا کند. بنابراین ترک این گروه سخت است. یا کسی که در میان دوستان خود، مشغول لهو و لعب است و غرق در آن است، دیگر براحتی نمیتواند گروه را ترک کند. خدای مهربان این حالت را خَوْضٍ یَلْعَبُونَ (بازی یاوه) می نامد.

 

فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ﴿۱۱پس واى بر تکذیب ‏کنندگان در آن روز (۱۱)

 الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ﴿۱۲آنان که به یاوه سرگرمند (۱۲)

 

آدمها در شخصیتهای کاذب در میان این نوع جمع ها غرق میشوند و به نوعی بازی های بیهوده میکنند. گاهی افراد این بازی ها را در زمان پیری هم ادامه میدهند. بعضی افراد فقط در میان حلقه های خود مشهورند و گرنه در میان اقشار دیگر، کسی آنها را نمی شناسد. مثلا یک خواننده مشهور که طرفداران زیادی دارد؛ اگر وارد یک روستا شود، کسی او را نمی شناسد و از او امضا هم نمی خواهند. مقامهای کسب شده و مشهوریت و اسم و رسم داخل این حلقه ها ، فقط به درد همان حلقه میخورد و بس.

 

فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَیَلْعَبُوا حَتَّى یُلَاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ ﴿۸۳

پس آنان را رها کن تا در یاوه‏ گویى خود فرو روند و بازى کنند تا آن روزى را که بدان وعده داده مى ‏شوند دیدار کنند (۸۳)

 

افراد حتی در پیری هم دست از این حلقه بازی ها بر نمیدارند. وقتی وارد بعضی مراسمهای فاتحه خوانی میشوید، چنان جو سنگینی بر آن برقرار است که آدمی فکر میکند یک میلیون نفر در آن جمع است. دلیل این جو سنگین، وجود شیاطین زیاد در آن حلقه است. زیرا معمولا این نوع مراسمها، مراسمهای سالمی نیستند و بیشتر چشم و هم چشمی و حسادت و تفاخر در آن برقرار است. اصلا بخاطر وجود این جور صفات شیطانی است که شیاطین زیادی در آن جمع حضور دارند و آنها از این صفات ابراز شده توسط انسانها تغذیه معنوی میکنند.

در آخر دوره ها، تعداد حلقه ها و تنوع آنها بسیار زیاد میشود و بیشتر افراد را جذب خود میکنند. از آنجا که هر جمع و حلقه ای ، آیتمهای خود را دارد؛ بنابراین تضاد طبقاتی و شکاف گسترده ای بین افراد جامعه بوجود میاید و همدلی و همزبانی در بین افراد از بین میرود. وقتی وارد یک شهر بزرگ میشوید، طرز زندگی مردم بالا شهر با پایین شهر بسیار متفاوت است. اینها به علت حلقه های متفاوتی است که هر قشری را جذب خود کرده است. در حالی که خدای مهربان ، تمام مردم دنیا را بصورت یک امت واحده آفریده است.

 

إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ ﴿۹۲این است امت‏ شما که امتى یگانه است و منم پروردگار شما پس مرا بپرستید (۹۲)

 

وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ ﴿۹۳و[لى] دینشان را میان خود پاره پاره کردند همه به سوى ما بازمى‏ گردند (۹۳)

 

فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ ﴿۹۴پس هر که کارهاى شایسته انجام دهد و مؤمن [هم] باشد براى تلاش او ناسپاسى نخواهد بود و ماییم که به سود او ثبت مى ‏کنیم (۹۴)

 

یکی دیگر از نشانه های در حلقه بودن، نماز بجا نیاوردن و یا کاهلی در انجام آن است. زیرا در حلقه ها، نماز لازم نیست و حتی یک بار اضافی بحساب میاید. در حالی که خارج از حلقه شرّ (نظام خدای رحمان)، نماز مثل غذا خوردن برای انسان ضروری است و حتی لازم تر است و یک امر بسیار ضروری بحساب میاید.

 

الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ ﴿۵که از نمازشان غافلند (۵)

 

وَمَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلَا یَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ کُسَالَى وَلَا یُنْفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ کَارِهُونَ ﴿۵۴

و هیچ چیز مانع پذیرفته شدن انفاقهاى آنان نشد جز اینکه به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند و جز با [حال] کسالت نماز به جا نمى ‏آورند و جز با کراهت انفاق نمى کنند (۵۴)

 

هر گونه کاهلی و تنبلی و بی توجهی در نماز و روزه و زکات؛ نشان از دلبستگی افراد به حلقه های گناهان دارد. اتفاقا از این طریق میشود فهمید که آیا آدمی به حلقه ها و جمع های اینچنینی وابستگی دارد یا نه؟ زیرا وابستگی به حلقه ها گاهی در پندار است و آدمی متوجه نیست. اما گاهی وابستگیها به سطح گفتار و کردار هم میرسد. وقتی آدمی در نماز کاهلی و سستی کند و آن را سربار بحساب آورد، یعنی وابستگی به یک حلقه ای دارد و باید تا دیر نشده است، فکری برای خروج از آن بکند.

وابستگی به حلقه های شرّ آنقدر خطرناک است که حتی در فرهنگ یک جامعه تاثیر می گذارد. بعد از مدتی مردم طرز لباس پوشیدنشان هم عوض میشود. طرز مهمانی دادنها هم تحت تاثیر قرار می گیرد. معمولا در این گونه موارد، اسراف و افراط و تفریط گسترش داده خواهد شد. خدای رحمان برای ایمن کردن افراد از دست زرق و برقهای این حلقه ها، نماز و روزه و زکات را برای ما گذاشته است و همچنین یادآورنده های زیادی در نظام و طبیعت رحمانی هست که میتوان بوسیله اینها از دست این جمعهای شیطانی نجات یافت.

 

جادوی شیاطین (قسمت نود) عرفانهای قدیم و نوظهور (بخش دوم)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت نود)

عرفانهای قدیم و نوظهور (بخش دوم)

 

عرفانهای قدیم و نوظهور همیشه، یا در مقابل دین خدا قرار گرفته اند و یا قسمتهایی از دین خدا را نقض کرده اند. عرفانهای قدیمی و باستانی، دوباره توسط شیطان بسته بندی جدید میشوند و با کمی تغییر میان مردم شایع میشوند. کید و فریب شیطان ضعیف است (إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا) ولی از روشهای مختلف آن را دوباره اجرا میکند و به همین خاطر، مردم دوباره فریب میخورند و از یک سوراخ چندین بار گزیده میشوند.

خیلی از مردم ، هنوز نمی دانند که دستورات خدا در کتابهای آسمانی بسیار ساده و مستقیم است و اجرای آن بسیار ساده است. کجای دین، خدا دستور داده است که ساعتها مدیتیشن کنید و چاکرا باز کنید تا کمک بگیرید و شفا یابید؟ در عوض خدا فرموده است که در حالت سکاری، مستی، آلفا، مدیتیشن نماز نخوانید و حتی نزدیک نماز نشوید (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى). معنای آیه این است که ای مومنان (ای کسانی که چرخه ی نیک برای زندگی برگزیده اید) نزدیک نماز نشوید در حالت سکاری و خیالات و مدیتیشن. این آیه بسیار مهم به ما می گوید که نماز در سکاری، پندار نیک را هدف می گیرد و آن را نابود میکند. وقتی خدای حکیم در قرآن ، از عبارت (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا) استفاده می فرماید، یعنی ای کسانی که چرخه ی نیک برای زندگی برگزیده اید و یا چرخه ی نیک را شروع کرده اید. چرخه ی نیک همان پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر است.

متاسفانه افراد مذهبیی هستند که از سر ناآگاهی، مدیتیشن و یوگا را با نماز مقایسه میکنند؛ درحالی که این دو دقیقا ضد همند. یوگا در اصل برای این است که با مقصود خویش یکی شوید و با او وحدت وجود پیدا کنید. وحدت وجود یا یوگا برای این بوجود آمد که افراد را به سمت ایزد گونگی ببرد و انسان قدرتهای خدایی پیدا کند؛ یعنی انسان یک فرشته شود. اگر بیشتر دقت کنید این همان روش فریبی بود که آدم و حوا را از بهشت تبعید کرد.  شیطان همان دستورات و حقه ها را با بسته بندی جدید اجرا میکند.

 

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ ﴿۲۰

پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورتهایشان برایشان پوشیده مانده بود براى آنان نمایان گرداند و گفت پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز [براى] آنکه [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره] جاودانان شوید (۲۰)

 

فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَا یَبْلَى ﴿۱۲۰

پس شیطان او را وسوسه کرد گفت اى آدم آیا تو را به درخت جاودانگى و ملکى که زایل نمى ‏شود راه نمایم (۱۲۰)

 

ما هنوز شیطان را به درستی نشناخته ایم؛ این موجود کثیفتر از آنی است که ما می پنداریم. مردم باید پندار خویش را نسبت به شیطان تغییر دهند. خدا که خیرخواه ماست و ارحم الراحمین است، به ما می فرماید که شیطان دشمن شماست و شما هم باید دشمن او باشید. پندار ما نسبت به شیطان باید همین باشد.

 

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶

در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏ شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى‏ خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶)

 

اما اگر دقت کنید، شعراء و عرفانهای قدیم و جدید، هیچکدام این دستور خدا را رعایت نمی کنند. آنها شیطان را مظلوم نشان میدهند و حتی او را تنها موحد عالم معرفی میکنند. این نوع تفکر نسبت به شیطان، پندار درستی به حساب نمی آید. شعرا، شیطان را به عنوان فردی مظلوم و بازیگر در نقش بد معرفی میکنند:

 

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود       آدم آورد در این دیر خراب‌آبادم

 

این شعر برای شیطان مظلوم نمایی میکند و جوری به خواننده القا میکند که شیطان بوسیله آدم فریب خورده است. اینها خلاف واقعیت است. این نوع عرفان ها به حرف خدا در مورد شیطان اعتماد ندارند. شعر دیگر میگوید که اگر توبه بشکنید، از دست شیطان در امان خواهی بود.

 

راهی که راهزن زد یک چند امن باشد      ایمن شدم ز شیطان تا توبه را شکستم

 

این همان ایده ایزدی ها و هندوهاست. ایزدی ها به شیطان احترام میگذارند، تا که از از دست او در امان باشند. هندوها هم ابلیس(شیوا) را به عنوان خدای هلاک کننده و نابودگر می شناسند، تا از دست او در امان باشند. این نوع تفکرات در حافظه افراد نسل به نسل منتقل شده است و حتی اگر به بعضی بچه ها بگویید که شیطان دشمن شماست، مواظب حیله های او باشید؛ در جواب میگویند که من کاری باشیطان ندارم تا به من آسیب نرساند. تفکر شیطان هراسی در ملتهای مختلف ، به روشهای مختلف خود را نمایانده است. دستور خدای مهربان در این مورد، راه حل همه این مشکلات است (إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا). شیطان دشمن ماست و باید ما هم دشمن او باشیم.

عرفانهای قدیمی در اشعار شاعران نهفته است و از طریق شعر شاعران به نسلهای بعدی منتقل شده است. به همین خاطر، خطراتش پنهان است و کسی متوجه آن نمیشود. مولوی اشعار منحرف زیادی در این مورد دارد که مقاله جداگانه ای میخواهد. متاسفانه بعضی از مردم، مولوی را مولانا (به معنای مولا و سرور ما)  لقب داده اند. طبق آیات قرآن، مومنان فقط و فقط خدا را مولا و سرور خود میدانند و لاغیر. این یکی از پایه های مهم یکتاپرستی است.

 

لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿۲۸۶

خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایى‏ اش تکلیف نمى ‏کند. آنچه (از خوبى‏) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى‏) به دست آورده به زیان اوست‏. پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر، پروردگارا، هیچ بار گرانى بر (دوش‏) ما مگذار؛ همچنانکه بر (دوش‏) کسانى که پیش از ما بودند نهادى‏. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن‏؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تویى‏؛ پس ما را بر گروه کافران پیروز کن‏. (۲۸۶)

 

قُلْ لَنْ یُصِیبَنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۵۱

بگو جز آنچه خدا براى ما مقرر داشته هرگز به ما نمى ‏رسد او سرپرست ماست و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند (۵۱)

 

آیا مردم آیه های قرآن را نمی خوانند که غیر خدا را به عنوان مولا و سرور خود معرفی میکنند. قطعا افراد وقتی میگویند مولوی ، مولای ماست، منظورشان شعر اوست و گرنه که مولوی را که کسی ندیده است. شعر مولوی و شمس هم که پر است از افکار منحرف و شیطانی. مولوی در مورد شیطان طوری حرف میزند که خواننده حق را به شیطان میدهد.

 

گفت ما اول فرشته بوده‏ایم ** راه طاعت را به جان پیموده‏ایم‏

پیشه‏ی اول کجا از دل رود ** مهر اول کی ز دل بیرون شود

در سفر گر روم بینی یا ختن ** از دل تو کی رود حب الوطن‏ 

ما هم از مستان این می بوده‏ایم ** عاشقان درگه وی بوده‏ایم‏

ناف ما بر مهر او ببریده‏اند ** عشق او در جان ما کاریده‏اند

روز نیکو دیده‏ایم از روزگار ** آب رحمت خورده‏ایم اندر بهار

نه که ما را دست فضلش کاشته ست ** از عدم ما را نه او برداشته ست‏

ای بسا کز وی نوازش دیده‏ایم ** در گلستان رضا گردیده‏ایم‏ 

بر سر ما دست رحمت می‏نهاد ** چشمه‏های لطف از ما می‏گشاد

وقت طفلی‏ام که بودم شیر جو ** گاهوارم را که جنبانید او

از که خوردم شیر غیر شیر او ** کی مرا پرورد جز تدبیر او

 

اصل نقدش داد و لطف و بخشش است ** قهر بر وی چون غباری از غش است‏

چند روزی که ز پیشم رانده است ** چشم من در روی خوبش مانده است

کز چنان رویی چنین قهر ای عجب ** هر کسی مشغول گشته در سبب‏

من سبب را ننگرم کان حادث است ** ز انکه حادث حادثی را باعث است‏

 

به این طریق اشعار، زمینه انس افراد با ابلیس را فراهم میکنند. ابلیسی که خدا در مورد او به ما دستور میدهد که او دشمن شماست و شما هم دشمن او باشید.

یوگا و مدیتیشن می گویند که با عشق، روی خدا یا شخص یا چیزی که می‌خواهید با او یکی شوید، خود را  به حالت خلسه گی ببرید. اگر بیشتر دقت کنید؛ در اینجا پندار افراد مورد هدف قرار می گیرد. در ادامه ثابت میشود که هدف قرارداده شدن و آسیب دیدن پندار، منجر به جن زدگی میشود.

مدیتیشن، نوعی تقدیم انرژیهای معنوی به شیاطین و اجنه است و این یعنی قربانی دادن به شیطان است. این قربانی دادن در قلمرو معنوی (قلمرو  پندار) شکل می گیرد. ایده های مدیتیشن، با کمی اختلاف همگی بر این اساس هستند که میگویند:

 

اگر از کائنات و شعور کیهانی و یا موجودات غیبی درخواست کنید و به آن وصل شوید؛ دقیقا مثل این است که به خدا وصل شده باشید.

 

طبق آیه های قرآنی، هر مؤمنی باید بتواند بر پندار خود کنترل داشته باشد و نباید افسار آن از دست او خارج شود؛ زیرا ممکن است منجر به خیالپردازی شود و غیر قابل کنترل شود. مدیتیشن یک امر شیطانی است  و تمرین این حالت است تا که ما کنترل پندار خویش را از دست دهیم. انجام این کار، به قدرت های شیطانی یک حق قانونی و فرصت زمانی می دهد؛ تا با پندار آدمیان بازی کنند. مردم اغلب مدیتیشن و حلقه را تمرین می کنند تا آنچه را که ناآگاهانه به دنبال آن هستند پیدا کنند. خیلی از مواقع حتی خود نمی دانند که دنبال چی هستند. ولی همین که وقت می گذارند، فکر میکنند دارند تلاش میکنند ولی تلاششان بی فایده و حتی مضر است.

 

الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴿۱۰۴

[آنان] کسانى‏ اند که کوشش‏شان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مى ‏پندارند که کار خوب انجام مى‏ دهند (۱۰۴)

 

أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا ﴿۱۰۵

[آرى] آنان کسانى‏ اند که آیات پروردگارشان و لقاى او را انکار کردند در نتیجه اعمالشان تباه گردید و روز قیامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهیم نهاد (۱۰۵)

 

مثلا دیده ای که یکی یک آهنگ آلفایی گوش داده و یک حس مبهمی به او دست میدهد و لذتی بدست آورده است. او تقلا میکند که دیگران هم این حس را تجربه کنند؛ به همین خاطر صدای آهنگ گوشی و یا ضبط صوت اتوموبیل را زیاد میکند. آنها یک حسی را تجربه کرده اند که قابل بیان نیست و برای خودشان هم مبهم است؛ ولی میخواهند که دیگران را هم به این ماجرا وارد کنند. این نوع تجربه یک پندار مبهم است. آنها بدون این که خود بدانند برای آن بازاریابی و تبلیغات میکنند و این کار به آنها لذت و احساس قدرت میدهد، به آنها حس کشف یک انرژی بیگانه و ناشناخته میدهد. آنها با اینکار یک پندار مبهم را به کردار تبدیل میکنند و این چرخه مبهم را می چرخانند. البته این چرخه فعلا مبهم است و بعدا شرایط عوض میشود.

 

پندار مبهم ß کردار  = چرخه مبهم

 

این چرخه مبهم، اگر تکرار شود، بعدا به چرخه شرّ وصل خواهد شد و عضوی از آن خواهد شد. بعضی افراد که خالکوبی میکنند، بخاطر حس کردن درد اینکار را انجام میدهند، زیرا حس کردن درد به آنها قدرت میدهد. حتی گاهی اوقات بعضی افراد به همان دلایلی که افراد خالکوبی می کنند به خود آسیب می رسانند: این نوع تحمل درد به آنها کمک می کند تا احساس قدرت موقتی کنند. شیطان به این طریق خیلی ساده، افراد را دچار غرور و تکبر میکند. این نوع پندار ، یک پندار مبهم است. پندار مبهم یک روش غلط برای کسب اعتماد به نفس است.

گاهی در جنگها و جدالها یکی شروع به خودزنی میکند و یا لاف زنی میکند و یا یک خراش به خودش میزند تا از او خون خارج شود؛ تا که قدرت و جراتش مثلا بیشتر شود. البته این فقط یک حس مبهم است که افراد پیدا میکنند و گرنه در اصل قدرت و جراتش بیشتر نمیشود. حتی مظلوم نمایی هم برای دادن حس قدرت و اعتماد به نفس به خود است. البته توجه کنید که همه اینها، فقط یک حس و باد الکی هستند و افراد به هیچ عنوان اعتماد به نفس پیدا نمی کنند. در واقع آنها اعتماد به یک موجود بیگانه پیدا میکنند و به همین دلیل این حس برای آنها مبهم است. این موجود بیگانه یک جن است که آنها را وارد این حس مبهم کرده است و یا در بردن به این حس، دست داشته است. در جنگ بدر، شیطان مشرکین را باد کرد و آنها براساس این حس مبهم جلو آمدند؛ ولی در وسط کار، خدا فرشتگان را برای کمک مومنان فرستاد و در نتیجه شیطان فرار کرد و به محض فرار شیطان؛ مشرکین باد غرور و اعتمادشان خالی شد و شکست خوردند. در اینجا مشخص شد که حس غرور و اعتمادی که در آن لحظه به مشرکان دست داده بود، از خودشان نبوده است و بلکه از یک موجود بیگانه بوده است.

 

وَإِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّی جَارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَى عَقِبَیْهِ وَقَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ ﴿۴۸

و [یاد کن] هنگامى را که شیطان اعمال آنان را برایشان بیاراست و گفت امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نخواهد شد و من پناه شما هستم پس هنگامى که دو گروه یکدیگر را دیدند [شیطان] به عقب برگشت و گفت من از شما بیزارم من چیزى را مى ‏بینم که شما نمى ‏بینید من از خدا بیمناکم و خدا سخت‏ کیفر است (۴۸)

 

گاهی افراد تا نصفه های شب نمی خوابند و فیلم نگاه میکنند. حتی بعضی بچه ها دوست دارند که تا ساعت یک و دو نیمه شب نخوابند؛ زیرا آنها یک حس مبهمی پیدا میکنند و دوست دارند که این حس مبهم ادامه پیدا کند و مبهم بودن منشاء این حس، آنان را جذب میکند و آنان نمی خواهند که این حس قطع شود. البته بعضی مواقع این حسها، عاقبت به خیر نخواهد شد و کودک صحیح تربیت نخواهد شد.

قمارخانه ها و سایتهای قمار این قاعده روانی را خوب بلدند و آنها کاملا طبق این قاعده عمل میکنند. قمارکننده ها به شانس و قرعه و احساسهای مبهم روی می آورند. دلیل موفقیت صاحبان قمارخانه هم سوء استفاده از همین احساس مبهم است. وقتی مردم قمار می کنند، معمولاً یک حسی پیدا میکنند که این حس آنها را متقاعد میکند که در قمار شرکت کنند تا بیشتر از آنچه که با آن شروع کرده بودند، برنده شوند. آنها در موقع قمار، بدست آوردن پول را هدف اصلی خود قرار میدهند. اینکه این پول را چکار کنند، برای آنها حس مبهمی است و به همین خاطر دوباره و دوباره در قمار شرکت میکنند. قمار می تواند به تعدادی از مشکلات مانند بدهی، اعتیاد و حتی جرم منجر شود. به این طریق حسهای مبهم،  میتواند در نهایت افراد را مجرم سازد و افراد را دچار کردار بد کند.

موجودات دیگر تنها در صورت وقوع یک خطر و حادثه واقعی دچار حس استرس و ترس و اضطراب میشوند. اما بیشتر حسها و استرسها و ترسها و ناراحتی هایی که انسان بر خود تحمیل میکند، غیر واقعی است و بیشترش الکی است و فقط احساسات و توهماتی است از یک منبع ناشناخته و بیگانه (اجنه و شیاطین).

انسانها در تمام این روشها تلاش دارند که زندگیشان را بدون دخالت دادن خدا اداره کنند. استفاده از این حسهای مبهم، نشانگر این واقعیت است. تلاش برای اداره زندگی بدون خدا ، ما را یاد فریب خوردن آدم و حوا بوسیله شیطان می اندازد. شیطان با این حیله آدم و حوا را از بهشت بیرون کرد که به ملائکه تبدیل شوند. تبدیل شدن به یک موجود دیگر از خصوصیات بشر است. بشر هیچوقت در موقعیت کنونی خویش راضی نیست. یک فقیر و یک ثروتمند هیچوقت به آنچه که دارند راضی نیستند. فقیر آرزو دارد که ثروتمند شود و ثروتمند آرزو دارد محیطی آرام داشته باشد و خوشبخت شود ولی هیچی نداشته باشد! تلاش برای این نوع جابجایی ها همان تغییر در خلقت خدادادی است. بشر باید به نقشی که خدا او را در آن آفریده راضی باشد و در آن نقش درست عمل کند و وقتش را تلف نکند. اما شیطان وعده مال اندوزی و امکانات ساده همان بهشت (که ما را در آنجا فریفت و باعث تبعید شدن انسانها شد ) را به مردم میدهد تا آنان را گمراه کند.

انسانها دنبال حسهای واقعی متعلق به خود نیستند و بلکه دنبال حسهای مبهم با منشاء بیگانه هستند. اگر کسی یک باغ داشته باشد، بیشتر از حس مالکیت باغ لذت می برد. اما خدا به ما میگوید که به حس مالکیت زیاد اهمیت ندهید و زندگی دنیا تمام شدنی است و به این طریق انسان را از رفتن در این حسها و غرق شدن در آنها بر حذر میدارد. انسان بیشتر دنبال مالکیت و قدرت و شهرت است تا استفاده صحیح از امکانات در دسترس خود. بشر بیشتر دنبال اقناع حسهای القائی از طرف شیاطین است. بجای استفاده صحیح از منابع زمین و توزیع عادلانه آن، دنبال ارضای حس مالکیت و تصاحب بیشتر منابع آن است. بجای حفاظت از جانداران زمین از آنان استفاده ابزاری میکند و آنان را در قفس میکند و حس خودخواهی خود را ارضا میکند. انسانها باید توجه کنند که هر کاری انجام میدهند، برای ارضای چه حسی است؟ آیا برای ارضای حس شهوت، حسودی، طمع، تنبلی، چشم و هم چشمی، مالکیت و سایر حسهای شیطانی است؟ یا برای این است که چرخه ی نیک خود را محکمتر کنند.

گاهی بعضی عرفانهای کاذب ، به پیروان خود یاد میدهند که پشت سر هم جملات مثلا "من به خواسته ام میرسم؛ من موفق میشوم؛ من خوشبخت میشوم" را تکرار کنند. واقعا چطوری آدمی میتواند با تکرار پشت سر هم این جملات ، به موفقیت برسد؛ در حالی که به قول قرآن، ما حتی نمی دانیم فردا چه به سرمان خواهد آمد و  حتی نمیدانیم که فردا چکار می کنیم (لَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا ).

 

لَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا ﴿۲۳

و زنهار در مورد چیزى مگوى که من آن را فردا انجام خواهم داد (۲۳)

 

إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا ﴿۲۴

مگر آنکه خدا بخواهد و چون فراموش کردى پروردگارت را یاد کن و بگو امید که پروردگارم مرا به راهى که نزدیکتر از این به صواب است هدایت کند (۲۴)

 

این نوع عرفانها با زیرکی تمام میخواهند که نقش خدا را در زندگی ها حذف و یا کم رنگ کنند و تکبر و غرور را در میان انسانها رواج می دهند و جالب است که اسم آن را ذهن مثبت و روانشناسی گذاشته اند. تکرار جملاتی مثل "من موفق میشوم؛ من موفق میشوم؛ من موفق میشوم" خودش نوعی وِرد و جادوست. تکرار جملات و کلمات غیر واقعی ، پندار آدمیان را از چرخه ی نیک خارج میکند و آن را در اختیار شیاطین می گذارد. این جمله هر چند که از نظر ساختاری درست است، ولی بیفایده است زیرا این نوع گفتار، هیچوقت به پندار نیک تبدیل نخواهد شد. دلیلش هم غیرواقعی بودن آن است. زیرا برای هر گونه موفقیتی، کردار لازم است. شیطان با زیرکی تمام، کردار را از این چرخه حذف میکند. شیطان گفتارها را به وِرد تبدیل میکند. دلیل آن هم این است که در صورت تبدیل گفتار نیک به وِرد، خودبخود چرخه نیک متوقف شده و پندار در اختیار شیطان قرار می گیرد. بنابراین حذف یکی از آیتمهای چرخه ی نیک، خودبخود کار را خراب میکند. اگر گفتار بدون پندار و تفکر باشد، یا اگر گفتار بدون کردار باشد؛ چرخه ی نیک معیوب خواهد شد. چرخه معیوب، دیگر چرخه نیک نیست و یک نوع جادوست. شیطان بجای شعار؛

(پندار نیک - کردار نیک گفتار نیک - گفتار صبر)

شعار

(خیالات- کار بیهوده گفتار وِرد و تکرار کلمات- عجله)

را ترویج میدهد.

حتی بعضی جادوگران، برای جادوگری از تکرار بعضی کلمات بی معنی استفاده می کنند و به این طریق خود را در اختیار جن همزادشان قرار میدهند و البته خودشان خیال میکنند، جن را فراخوانی کرده اند. جن بدون در اختیار گرفتن پندار انسان و سوار شدن بر آن، هیچوقت قابل فراخوانی نیست؛ زیرا این تنها راه ارتباط مستقیم است. دقیقا به همین دلیل است که ارتباط با اجنه و فراخوانی آنان بسیار مضرّ است. احضار ارواح همان احضار اجنه است و گرنه ارواح مردگان هیچوقت قابل فراخوانی نیستند.

خدا توصیه می فرماید که در حالت سکاری و مستی، نماز بجا نیاورید تا پندارتان از کنترل خارج نشود؛ زیرا نماز در آنحالت فقط تکرار یک سری کلمات (بدون توجه به معنا) است و عملا نماز به یک وِرد تبدیل میشود. پیش بعضی دعانویسها که میروید و مشکل خود را مطرح میکنید، مثلا به شما خواهند گفت که این معجون را در آب بریزید و چهار قُل را سی مرتبه روی معجون بخوانید و بعد بخورید، تا مشکل شما حل شود و طلسم شکسته شود. اولا این دستور خودش یک نوع وِرد و طلسم است. زیرا همه چیزش مبهم اندر مبهم است. این دستورات دعانویس، خودش القای حس مبهم به قربانی است. مهمترین نکته این است که در این نوع عرفان، تفکر و تعقل باید کنار زده شود تا بتوان این روش حل را برای شکستن طلسم قبول کرد. زیرا در هر نوع تصمیم گیریی، تفکر و احساس هر دو باید باشند تا بتوان تصمیم درست را گرفت. وقتی تفکر و تعقل نباشد و به یک سری تکرار دل بسته شود، یعنی پندار خود را در اختیار جن همزاد قرار داده ای و به این طریق همزاد جنی شما، فرمانده پندار شما میشود و انواع تفکرات و توهمات و کابوسها برای شما پیش میاید. بعضی ها که پیش دعانویسها رفته اند، بعد از آن دچار این چنین مشکلاتی شده اند.

در عرفانهای شرقی هم یک کلمه خاصی را مدام تکرار میکنند و خودشان آن را مانترا می نامند. کسانی که این جملات و کلمات را تکرار میکنند، حتی ممکن است که معنای آن را هم نفهمند. تکرار جملات و کلمات بی معنی که تفکر و تعقل در آن نیست، مثل یک ماده مخدر است و باعث ترشح هورمونهای خاصی در بدن انسان میشود، که تعادل بدنی انسان را به هم می ریزد. افراد کم کم به این عدم تعادل هورمونی معتاد میشوند. تقلید هم یک نوع تکرار است. به همین خاطر تقلید در دین خیلی خطرناک است و هر کسی باید خودش دین را بپذیرد با عقل و احساس هر دو.

یا اینکه افراد هر روز سایتهای خاصی را بدون هدف سر میزنند، تا سوژه لذتی پیدا کنند. بعضی جوانان بعد از بیدار شدن از خواب، چند ساعت تمام بی هدف مشغول ویوی کانالهای مختلف میشوند و این نوع تکرار هم خیلی اشتباه است. اگر افراد مطالعه میکنند و یا چیزی میخواهند یاد بگیرند، این حسابش جداست و تکرار بیهوده نیست. این نوع تکرار هم نوعی جادوست. حتی خدای مهربان نماز تکراری را قبول ندارد، هر نماز ما باید نسبت به نماز قبلی پیشرفت کرده باشد و فرق کرده باشد. نماز یک عبادت است و نه یک عادت. عبادت و عادت فقط در یک حرف (ب) فرق دارند. تشخیص تکراری بودن خیلی از عبادات ما، نیاز به دقت بیشتری دارد.

دستورات یک دعانویس پندار نیک آدمیان را در مورد خدا و نظام رحمانی، از بین میبرد. زیرا این دستور دعانویس، هم کردار بی معنایی است و هم گفتارش مبتنی بر تکرار وِرد گونه است و عملا افراد را از چرخه نیک به بیرون پرت میکند. به همین خاطر افراد بعد از بکارگیری این دستورات بی معنی، احساس سنگینی میکنند و طلسم واقعی اتفاق می افتد و در تله می افتند. دلیل آن خیلی ساده است؛ افراد بدون آنکه متوجه شوند، از چرخه ی نیک خارج شده اند. گفتار وِرد گونه، گفتار نیک نیست و بنابراین چرخه ی نیک را قطع میکند. هر آیتمی که چرخه ی نیک را قطع کند، یک نوع جادوست.

 

چرخه ی نیک 

 

پندار نیک ß  کردار نیک ß گفتار نیکß گفتار صبرß پندار نیکß...

 

بنابراین گفتار وِردگونه، کردار ریا، پندار مبهم، خرافات و عجله همگی چرخه ی نیک را قطع میکنند و به عنوان یک جادو تلقی میشوند. خرافاتی که از بچگی به ما به ارث میرسد، پندار ما را تحت تاثیر قرار میدهد و خیلی از مواقع باعث قطع چرخه ی نیک خواهد شد. به  همین خاطر خدای مهربان، دستور میفرماید که نماز را در حالت مستی و مدیتیشن اقامه نکنید؛ زیرا نماز در این حالتها یک وِرد است و به جادو تبدیل میشود و بسیار خطرناک است.

کارهایی که دراویش و فرقه های صوفیه در تکرار کلمات انجام میدهند، پندار آنها را خراب میکند. زیرا پندار آنان به یک سری کلمات بی معنی و وِرد گونه عادت میکند و در نتیجه هر گونه کلمات بی معنی و وِردی میتواند به آنها لذت بخشد و در نتیجه با هر گونه کلمات بی معنی و وِردی، براحتی جادو میشوند و براحتی تحت تاثیر قرار می گیرند. کسانی که آهنگ گوش میکنند و یک آهنگ خاصی را مکررا تکرار میکنند و گوش میدهند، به این تکرار بی معنی معتاد شده  اند. شاید کسی بگوید که تکرار این کلمات بی معنی چه ضرری دارد؟ ضررش این است که وقتی یک تکرار بی معنی به شما لذت بدهد و روی شما تاثیر گذار باشد، همه تکرارهای دیگر هم بر شما تاثیر بخش خواهد شد. در هندوستان به گاوها احترام می گذارند و آنان را تقدیس میکنند. این کار، یک کار بسیار بیهوده و مضرّ است. یکی از نتایج این تقدیس این است که گاوها هر جا که بخواهند ادرار میکنند. خیابانها و کوچه ها پر است از بوی ادرار گاو. مردم هندوستان در خیابانها بدون هیچ گونه دلیلی، پشت ماشینهایشان بوق ممتد میزنند. زیرا کسی که آن همه بوی ادرار گاو برایش مهم نباشد، آلودگی صوتی هم برایش مهم نخواهد بود.

یکی از راههای تلقین ذهنی شیاطین که از آن طریق انسانها را کنترل میکنند، همین تکرارهاست. زیرا در تکرارها، هم تفکر و عقل پوشانده خواهد شد و هم احساس از حالت تعادل خارج خواهد شد. به همین خاطر است که در این تکرارها، پندار آدمیان در امان نیست و انحراف قطعی است. وقتی پندار در امان نباشد، و نیروهای بیگانه در آن سرک بکشند، در تاریکی شب، تنه درخت را بصورت شکل یک انسان تصور میکنی. ترس از تاریکی بخاطر پندارهای غلطی است که مردم در مورد محیط زیست خویش دارند. کسی که پندار خود را با خرافات پر کرده باشد، قطعا تصورات درستی هم از وقایع و محیط زیست خویش ندارد.

بعضی مردم ذکرها و دعاهای خاصی به زبان عربی را که به آنها رسیده است، بدون اینکه معنایش را درک کنند و توجه کنند، تکرار میکنند. مردم اغلب در دعاها به اصطلاحات عربی می‌چسبند بدون اینکه معانی آن‌ها را به زبان مادری خود و یا زبان قابل فهم برای خود بیان کنند. به این طریق در این تکرارها، خیلی از معانی کلمات گم میشود. در حالی که دعا به درگاه خدا باید آگاهانه و به حالت تضرع و خاشعانه باشد و گرنه یک تکرار بیهوده است. خدای مهربان، در قرآن، خود را با صفات زیادی معرفی فرموده است و هر کدام از این صفات، معنای خاصی را با خود حمل میکنند. این صفات خدا در قرآن باید ترجمه شوند تا ماهیت خدا را به مخاطبان زبان‌های دیگر معرفی کند. خدا عمدا از صفات مختلف علیم بصیر سمیع حکیم رحمان رحیم جبار متکبر و ... استفاده میفرماید تا خود را به زبان ساده به مردم معرفی کند. حفظ این اسامی عربی بدون فهم معنا، مردم را از شناخت آن باریتعالی محروم میکند. شناخت این صفات مختلف در دنیایی که خدایان متعددی در آن پرستش می شوند، حیاتی است. وقتی فقط خدا را الله بخوانیم و او را رحمان، رحیم، جبار، متکبر، علیم، سمیع نخوانیم؛ دیگر مزیت خدا بر خدایان تقلبی مشخص نیست و به این خاطر است که افراد با جرات تمام، از خدایان دیگر و یا بی خدایی صحبت میکنند و قدرت خدا را زیر سوال می برند. اگر اسماء خدا فقط آواهای بی معنی بود، یک اسم کافی بود. تنوع نامها و صفات خدا، ما را به شناخت خدا از وجوه مختلف دعوت میکند. کسی که از وجوه مختلف خدا را بشناسد، دیگر بسادگی محبت خدا از دلش بیرون نمیرود و جذب عرفانهای کاذب نمیشود. مثلا مسیحیت منحرف، بیشتر روی صفت رحم خدا زوم میکنند و خود را از خیلی صفات دیگر محروم کرده اند؛ به همین خاطر با جرات تمام، مسیح را جای خدا قرار داده اند و به شدت جذب عرفانهای شرقی و نوظهور شده اند. هر آنچه که از عرفانهای شرقی وارد کشورهای مسیحی شده است، همگی توسط آنها پذیرفته شده است.  قرآن خیلی زیاد، از خواننده اش می‌خواهد که در آیاتش تفکر و تعمق کند، بفهمد، تدبر کند، و به آیات آن توجه کند، کسی که فقط قرآن را قرائت میکند و عربی هم نمیداند؛ چطور میتواند این دستور مهم قرآنی را اجرا کند. این نوع قرآن خواندن فقط در سطح قول است و نه در سطح پندار و کردار. سخنی که آدمی معنی آن را نداند، نمیتوان آن را به کردار و پندار نیک تبدیل کرد.

 

وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿۱۷۱

و مثل [دعوت‏ کننده] کافران چون مثل کسى است که حیوانى را که جز صدا و ندایى [مبهم چیزى] نمى ‏شنود بانگ مى‏ زند [آرى] کرند لالند کورند [و] درنمى‏ یابند (۱۷۱)

 

دعا و خواسته فقط قول نیست، بلکه باید از پندار برخیزد. دعاهایی که به زبان عربی و یا هر زبان دیگری است، مردم بدون توجه به معنای آن فقط تکرار میکنند و این دعا فقط در سطح گفتار است. دعا باید در سطح پندار و کردار و گفتار هر سه سطح باشد. وقتی مدیتیشن از شرق بین مسلمانان رواج پیدا کرد، مردم روشهای مدیتیشن را با اعمال جامعه خود مقایسه کردند، وقتی  دیدند در هر دو، تکرار کلمات بی معنا وجود دارد، دیگر آنها فرقی بین مدیتیشن و دین نمی گذارند و گرایش به مدیتیشن در جامعه بوجود میاید. زیرا وقتی می بینند که مردم دعاها را بدون آن که معنایش را بفهمند، فقط تکرار میکنند؛ همان تکرار را در مدیتیشن اجرا میکنند و اینها هر دو یک نوع مانترا است. آنها فقط پوستین عوض میکنند. به همین خاطر بعضی مذهبی های ناآگاه نماز را با یوگا مقایسه میکنند. در حالی که این دو ضد همدیگرند. وقتی آدمی بین دو چیز متضاد، فرقی قائل نشود، یعنی آن دو از نظر او یک سیستم مبتنی بر تکرار هستند و بس. تکرار کلمات بی معنا، چه در قالب دین و چه در قالب مدیتیشن، همگی یک فلسفه است. اگر دیدید که یکی بدون مطالعه و چشم بسته رفت سراغ مدیتیشن؛ قطعا بدانید که او در دین قبلیش  هم، دچار تکرار کلمات بی معنا بوده است. او در دین قبلیش با تمام صفات خدا آشنا نبوده است و به همین خاطر جذب خدایان دروغین میشود.

وقتی از خدا چیزی میخواهید، باید این خواسته از پندار نیک شما برخیزد و بعد در همان راستا عمل کنید و در نهایت به سطح قول برسد و گفته شود. درخواستها و دعاها باید فقط به درگاه خدای متعال باشد و نباید از هیچ پیامبر و شخص صالح مرده ای درخواست کمک کنید. مخاطب قرار ندادن خدا در دعاها، نوعی تکبر و غرور است. دعایی که مستقیم برای خدا باشد؛ خدای مهربان حتما جواب خواهد داد و این را خود خدای متعال وعده فرموده است و خدا هیچوقت خلاف وعده اش عمل نمی کند.

 

وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ ﴿۶۰

و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم در حقیقت کسانى که از پرستش من کبر مى ‏ورزند به زودى خوار در دوزخ درمى ‏آیند (۶۰)

 

در بعضی طریقتها، شیخ طریقت به  فرد یک واژه میدهد و به او می گوید که این اسم اعظم است و فقط به تو می دهم؛ بنابراین مراقب باشید که آن را با کس دیگری مطرح نکنید!

این اسمی هم که شیخ طریقت به افراد میدهد، یک اسم بی معناست و خیلی واضح و مشخص است که اسم یک شیطان است و فرد با تکرار آن، عملا آن شیطان را پرستش میکند. و گرنه خدا چرا باید یک اسم مخصوص داشته باشد، که کسی آنرا بلد نباشد. اسم اعظمی که بعضی طریقتها مطرح میکنند، خودش یک نوع مانترا و جادوست. اسم اعظم خودش نوعی جادوست برای قطع کردن چرخه ی نیک.

رفتن از چرخه نیک به چرخه شرّ ، سخت است و حتی بعضی افراد، در حالت عادی نمی توانند وارد فاز بعضی گناهان شوند. شیطان برای حل این مشکل، افراد را به مستی، وِردهای بی معنی، دعانویسی، آهنگهای آلفایی و تکرارهای بی معنا دعوت میکند و افراد در این حالات راحتتر دچار گناه میشوند. زیرا در این حالت چرخه ی نیک متوقف است. در حین توقف چرخه ی نیک، میتوان افراد را براحتی به سمت گناه برد.

اما همینکه افراد وارد چرخه شرّ شوند، عذاب وجدان و سنگینی خاصی را بر خود حس میکنند. آنان برای حل این سنگینی در چرخه شرّ باید باز هم دچار گناهان دیگری شوند. مثل این است که برای پوشاندن یک دروغ، مجبور شوید که دروغهای دیگری هم ببافید.  در این حالت افراد دچار دو قطبی میشوند و برای زندگی در دنیای واقعی ناتوان میشوند و دچار از هم گسیختگی روان میشوند و ممکن است که دچار بیماریهای سخت روانی شوند. اکثر کسانی که قتل و جنایات وحشتناک انجام داده اند، اقرار می کنند که در حین انجام جنایت و گناه، کنترل خویش را در دست نداشته اند و عواقب انجام گناه برایشان اصلا مهم نبوده است و در آن لحظه آن را کار درستی می دانسته اند. زیرا در آن لحظه، کنترل پندارشان دست خودشان نیست و نیروهای بیگانه (شیاطین)، انجام قتل را درست جلوه میدهند. به همین خاطر است که هر گونه اقدام و فعالیتی که باعث شود انسانها کنترل پندارشان را از دست دهند، بسیار خطرناک است و عواقب جدی برای انسان دارد. قتلی که در این حالت انجام شود، به نام انسان تمام میشود. انسان در این دنیا نمیتواند قرین جنّی خود را مقصر اعلام کند. البته در روز حساب و کتاب ، انسانها قرینهای خود را مقصر اعلام میکنند ولی بیفایده است.

 

حَتَّى إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ ﴿۳۸

تا آنگاه که او [با دمسازش] به حضور ما آید [خطاب به شیطان] گوید اى کاش میان من و تو فاصله خاور و باختر بود که چه بد دمسازى هستى (۳۸)

 

وَلَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ ﴿۳۹

و امروز هرگز [پشیمانى] براى شما سود نمى ‏بخشد چون ستم کردید در حقیقت‏ شما در عذاب مشترک خواهید بود (۳۹)

 

بعضی افراد می گویند که لذت کارهای ممنوعه از لذتهای حلال بیشتر است. این یکی از نشانه های فاسد شدن پندار است. فقط یک فرد معتاد بر این باور است که لذت مواد مخدر از لذت غذا بیشتر است. فقط یک فرد مشروبی بر این باور است که لذت نوشیدن مشروب الکلی از لذت نوشیدنیهای دیگر بیشتر است. زیرا این افراد پندارشان فاسد شده است و قضایا را درست نمی فهمند. بعضی افراد با آنکه سنی از آنها گذشته است، ولی به درک و نتیجه درستی از وقایع دنیا نمیرسند. اینها نشانه پندار فاسد است. پندار فاسد، مثل بدنی است که ویروس در آن است. این ویروس، بدن را ضعیف میکند و ممکن است آن را از پای در آورد. پندارهای فاسد هم روان آدمی را مریض میکنند و در نهایت کردار و گفتار را هم تحت تاثیر قرار خواهند داد.

جادوی شیاطین (قسمت هشتاد و نه) عرفانهای قدیم و نوظهور (بخش یک)

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت هشتاد و نه)

عرفانهای قدیم و نوظهور (بخش یک)

 

در همه اعصار و دوره ها افراد زیادی بوده و هستند که از فرصتهایی که خدا به آنها میدهد، استفاده نمی کنند؛ در آن صورت در پی بازگرداندن آن فرصتها بصورت میانبر هستند و در نتیجه به دنبال یک عرفان و بینش و یا یک جادو می گردند تا آنها را به یک راه میانبر (در واقع بیراهه) راهنمایی کند تا معنویت و معصومیت از دست رفته را به آنها برگرداند.  اما در این راههای میانبر، خطرات زیادی در کمین است و همیشه چند اصل از اصول دین خدا ، نادیده گرفته میشوند. اکنون عرفانهای نوظهور زیادی یافت شده اند که البته در ظاهر نوظهور نامیده میشوند ولی اگر بیشتر دقت کنیم، عمری به درازای تاریخ دارند. از جمله عرفان حلقه، عرفان حافظ، عرفان مولوی، عرفان وحدت وجود، عرفان گوساله پرستی، عرفان تقدیس گاو و هزاران عرفان دیگر. این عرفانها معنویتهایی منحرف و ناقص به پیروان خویش میدهند و آنان را در دام شیطان می اندازند. علت گرایش انسانها به این عرفانها، ثابت میکند که انسانها مثل غذا، به معنویت و دین نیاز دارند. بنیانگزاران این عرفانها برای جذب ، ابتدا وعده هایی را به افراد میدهند از جمله:

1-           رسیدن به قدرتهای خدایی

2-           کن فیکون کردن

3-           قدرت شفا دادن

4-           تغییر سرنوشت خود و دیگران

5-           نفوذ در زندگی دیگران و تسلط بر آنها

6-           کارهای خارق العاده و کرامت انجام دادن

7-           عمر دراز داشتن

8-           به بخت خود رسیدن و بخت گشایی

9-           پیش بینی آینده

10-   به احساس نشئگی رسیدن

11-   رسیدن به لذات جنسی بدون ازدواج

و ...

 

در این عرفانها، هدف از زندگی، مبدا و علت و چرایی بودن ما در این دنیا، زیاد مطرح نمیشود. مثلا برای کم رنگ کردن بهشت و جهنم و روز عدالت و داوری، تناسخ را مطرح میکنند؛ یا اینکه نسبت به شیطان حسن ظن دارند ولی در عوض نسبت به خدا شک و گمان بد دارند. اگر اشعار و نوشته های ابن عربی و حلاج و شمس و مولوی و سایرین را مطالعه کرده باشید متوجه خواهید شد که در بیشتر اشعارشان، شیطان را مظلوم نشان میدهند. آنان مبدا و علت و چرایی آمدن ما به این دنیا را منحرف میکنند و شیطان را به عنوان موجودی مظلوم و محکوم به بازی در نقش بد به نمایش می گذارند. این فرقه ها تعدادشان مشخص نیست، بلکه به تعداد آدمهای بی دین و یا متدین منحرف، فرقه وجود دارد. مثلا به شعر زیر توجه کنید که گوینده آن بخاطر جهل خودش، میخواهد ماجرای آمدن ما به این دنیا را منحرف کند.

 

این چه بهشتی است در آن خوردن گندم خطاست

این چه جهانی است که نوشیدن می نارواست

آی رفیق این ره انصاف نیست

این جفاست...

 

یا یکی دیگر میگوید :

 

 برای بالاتر از خدا بودن باید شیطان را بخشید، زیرا آنکه بخشنده ترین است کاری جز بخشیدن ندارد.

 

این طرز تفکرها همگی از یک منبع، نشات می گیرد و آن هم شیطان است. حتی شیطان در شعر دومی ، باز هم به انسانها دروغ گفته است، زیرا شیطان اصلا قصدش بازگشت و بخشیده شدن نیست. باز کردن چاکراها، از طریق شعر، آهنگهای آلفایی، فیلم های توهمی و یا هر نوع مدیتیشن دیگر، چنین جملاتی را در ذهن افراد عادی جلوه میدهد و بطرز موذیانه ای، نسبت به شیطان پندار نیک ایجاد میکند. در این عرفانها، پندارها مربوط به پندار دنیای اجنه است و از طریق این  عرفانها، فلسفه های دنیای اجنه مطرح میشود و بینش آنان نسبت به دنیا مطرح میشود.

یکی دیگر از خصوصیات این فرقه ها، این است که مرزی بین شیاطین و ملائکه، کتاب خدا و کتاب غیر خدا، قائل نیستند و به این طریق پندار مناسبی در این زمینه ندارند. در حالی که خدای حکیم حتی پندار نیک را برای ما تعریف میکند. آیه قرآن می فرماید که پیامبر و سایر مومنان، به خدا و ملائکه و کتابهای آسمانی و رسولانش ایمان دارند و هیچ فرقی بین رسولانش نمی گذارند.

 

آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿۲۸۵

پیامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ایمان آورده است‏، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آورده‏ اند (و گفتند:) (میان هیچ یک از فرستادگانش فرق نمى‏ گذاریم‏) و گفتند: (شنیدیم و گردن نهادیم‏، پروردگارا، آمرزش تو را (خواستاریم‏) و فرجام به سوى تو است‏.) (۲۸۵)

 

فرق گذاشتن بین رسولان، نوعی پندار نامناسب در ذهن افراد ایجاد میکند و یک گیت شیطانی برای افراد ایجاد میکند. به همین خاطر پیروان مذاهب در طول تاریخ، بجز تعداد کمی، رسولان بعدی را نپذیرفتند و علنا بین رسولان فرق قائل شدند و یکی از اصول ایمان را زیر پا گذاشتند و با فرق گذاشتن بین رسولان، پندار نیک خود را خراب کردند. تعداد دیگری از این فرقه ها، فرقی بین ملائکه و شیاطین قائل نیستند. اگر به ترکیب خدایان یونان باستان و هندوها ، دقت کنید؛ تعدادی از آنان شیطان بوده اند. مثلا شیوا خدای هندوها ، همان ابلیس بوده است که بطور جسمی وارد دنیای انسانها شد و فلسفه های یوگا، وحدت وجود، عشق، تناسخ و... را میان مردم جا انداخت.

یا خیلی از این فرقه ها، نوشته های رهبران حلقه های عرفان خود را در کنار کتاب آسمانی قرار میدهند. وحدت وجودی ها با زیرکی تمام، تعریف خدا را کم رنگ کردند و گفتند که خدا در هر چیزی هست و در هر چیزی میتوان خدا را دید و به این طریق استقلال و وحدانیت وجود را از تعریف خدا گرفتند. وحدت وجودی ها در اصل میخواهند بگویند که خدا در تمام موجودات جهان هست و به این طریق طبق نظر آنها میتوان نتیجه گرفت که موجودات جهان بوسیله خودشان آفریده شده اند و در نهایت هرکسی میتواند به مرحله خدایی برسد. هر چند افرادی بعدا پیدا شدند که سعی کردند این ایرادات را از وحدت وجود پاک کنند و ماست مالی کنند؛ اما قطعا و بدون هیچ شکی، وحدت وجود صوفیان و سایر عرفانها، همان یوگاست و ساخته پرداخته خود ابلیس است و با هیچ آبی پاک نمیشود. خدا ما را آفریده است که بنده او باشیم و به مرحله بندگی برسیم، نه اینکه به مرحله خدایی برسیم.

عرفان حلقه یکی از نمونه عرفانهایی است که همان ایده های کهن را جلدی نو بخشیده است و مطرح میکند. پیروان عرفان حلقه، هر بار که حلقه تشکیل میدهند، چاکراهایشان را باز میکنند و به این طریق وارد مدیتیشن میشوند و به این طریق افراد در این عرفان، خودشان را وارد محوطه خطر میکنند و بعد میگویند که در خطریم! و در نهایت کارهای احمقانه و گلخانه ای برای حفظ شدن از این حمله ها انجام میدهند و تعدادی از آنها در این محوطه، دچار آسیب روحی روانی هم میشوند. آسیب دیدن در حالت چاکراهای باز، یک اتفاق عادی است. وقتی چاکراها باز شوند، مرز معنوی و حتی گاهی فیزیکی میان انسانها و اجنه از بین میرود و در نتیجه انسانها در معرض آسیب قرار می گیرند. چیزی که انسانها را نسبت به این خطرات بی خیال میکند، این است که انسانها اجنه را با چشمان خویش نمی بینند و  در نتیجه خطرات از جانب آنان را هم جدی نمی گیرند.

رعایت چرخه ی نیک (پندار نیک ß  کردار نیک ß گفتار نیک) به خاطر حفظ این مرز است. بدون رعایت این چرخه، نمی توان مرز معنوی و فیزیکی بین خود و شیاطین را حفظ کرد. اما پیروان عرفان حلقه، خود را وارد این محوطه خطر میکنند و خود را وارد درگیری فیزیکی و مغناطیسی با اجنه میکنند و گرفتار میشوند. تقلید از سران عرفان حلقه، آنان را به این کارهای خطرناک تشویق میکند. مثل این است که یکی عمل جراحی کوچک کردن معده انجام میدهد و عملش موفقیت آمیز است و زنده از اتاق عمل بیرون میاید و احساس خوبی پیدا میکند. بعد افراد دیگر برای تجربه کردن این حس موفقیت، غذا زیاد میخورند تا چاق شوند و مجبور شوند، عمل کوچک کردن معده انجام دهند و به این طریق به همان حس موفقیت مورد نظر برسند. بازکردن چاکرا و مدیتیشن، پندار انسان را در معرض خطر قرار میدهد و اجنه و شیاطین به ذهن انسانها دسترسی مستقیم خواهند داشت و از آن به بعد، چرخه نیک متوقف خواهد شد و افراد در معرض خطر خواهند بود. وقتی شیاطین در پندار انسانها دخالت کنند، چوب لای چرخه نیک می اندازند و شک و شبهه های زیادی را در پندار افراد تزریق میکنند. همانطور که کسانی که شعرخوانی میکنند، دچار حیرانی و سرگردانی میشوند. این وقایع، زندگی و خواب و ارتباطات افراد را تحت تاثیر قرار میدهد و آنها برای خود یک دردسر بزرگ درست میکنند و بعد کار و زندگیشان میشود نجات یافتن از دست این دردسر خودساخته.  پیروان این عرفان و عرفانهای مشابه،  خود را به محوطه خطر وارد میکنند؛ اما مشکل اینجاست که آنها به خیال خود فکر میکنند به شعور کیهانی (ملائکه) متصل شده اند و دارند شفا می گیرند و یا شفا میدهند. پیروان این عرفان ها برای خود دشمن سازی میکنند و البته دشمن سازی آنها بخاطر این است که آنها پندار خویش را در معرض اجنه و شیاطین قرار میدهند و ترسها و کابوسهای شبانه که دچارش میشوند، به این علت است.

مثلا افراد دسته جمعی هر کدام در خانه خویش در ساعت مشخصی مدیتیشن میکنند و چاکراهایشان را باز میکنند و همگی به نوعی یک حلقه عرفانی تشکیل میدهند و برای هدف مشخصی، به شعور کیهانی وصل میشوند تا مثلا یک بیمار را شفا دهند. آنها نمی دانند که چاکرا باز کردن و مدیتیشن ، افراد را به شیاطین و اجنه وصل میکند. افراد با نیت شفا گرفتن از کائنات، وارد حلقه میشوند ولی گیر شیاطین می افتند.

در بعضی از عرفانهای دیگر، بعضی مادیات به عنوان نماد برگزیده میشود مثل نوع انگشتر، نوع خالکوبی، طریقه ریش گذاشتن و یا نوع ریش نگذاشتن و موادها و نمادهایی برای چشم زخم و دعانویسی. بعضی از افراد در این عرفانها، با داشتن یک جن که در واقع خود این فرد، در خدمت جن می باشد؛ ولی خودشان اشتباهی فکر میکنند که جن در اختیار آنهاست؛ اما در واقع او در اختیار جن است. به مردم وعده میدهند که مشکلات مالی، روحی، ازدواج، کمبود رزق و روزی، زیاد شدن ثروت، جلب محبت شوهر، چشم زخم، جلوگیری از طلاق، بازکردن بخت و  ... را حل میکنند. به افراد انواع بخورها و داروهای عجیب و غریب میدهند. کسانی پیش این عرفانهای سنتی و جدید میروند که فکر میکنند در زندگیشان قفل ایجاد شده است و طلسم شده اند و می خواهند به آنچه که در ذهن دارند برسند و این راههای میانبر (بیراهه) را انتخاب میکنند. بیراهه ها به جواب نمیرسد و بلکه آدمیان را به چرخه شرّ وصل میکند. اساسا هر گونه بیراهه ای، به چرخه شرّ وصل میشود. در نظام رحمانی میانبر وجود ندارد؛ زیرا عمل کردن طبق نظام رحمانی بهترین راه است و راه حل جایگزین دیگری ندارد. دعانویسها نمونه سنتی این نوع عرفانها هستند و عرفان حلقه و عرفان مولوی و عرفان حافظ و ... نمونه جدید آنها هستند ولی همگی یک ریشه دارند. حتی فالی که از کتابهای شعر گرفته میشود ، خودش یک نوع عرفان و دعانویسی است. یکی میگفت که پیش دعانویس سنتی رفته و او هم دعایی برایش نوشته است و داخل یک جعبه گذاشته است. بعد از آن، همیشه کابوس میدیده است و مشکلات روانی زیادی برایش پیش آمده است. دلیل آن کابوسها خیلی ساده است. دعانویس (خواسته و یا ناخواسته) فرد را وارد بازی جدیدی میکند و عاقبت این بازی ، وصل شدن به چرخه شرّ است. حتی خود دعانویس هم در این بازی گیر افتاده و به همین خاطر میخواهد دیگران را هم مبتلا کند.

حتی کسانی که شعر میخوانند و یا یک فیلم توهمی می بینند و در لذات و احساسات آن فرو میروند، دچار حس جدیدی میشوند که دوست دارند این تجربه را به دیگران منتقل کنند؛ به همین خاطر وقتی افراد یک فیلم احساسی می بینند، خیلی اصرار دارند که دیگران را به نگاه کردن آن وادار کنند زیرا نمی توانند نوع احساسی که در حین نگاه کردن فیلم داشته اند را بیان کنند و میخواهند که افراد دیگر را به آن دعوت کنند تا آنان هم چنین حسی را تجربه کنند. فردی که برایش دعا نوشته شده است، بعد از همراه کردن دعا با خود، مثل کسی است که یک بت با خودش حمل میکند. در واقع او با حمل کردن این نوشته ها، یک دکل با خودش حمل میکند و هر لحظه در دسترس شیاطین و اجنه است و حتی موقعیت جغرافیایی خود را به آنها داده است. مردم در حالی به این کارهای خطرناک رو می آورند که خدای مهربان ، بارها در کتاب آسمانیش از ما خواسته است که فقط او را بخوانیم و فقط او را به یاری بجوئیم (إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ). مشکلاتی که مردم برای حل آن پیش دعانویس میروند، حل آنها مربوط به لایه غیبی  است و فقط خدا میتواند حلش کند. مراجعه به دعانویس یا عارفان حلقه دقیقا نقض این مساله است و بجای حل، گره در آن ایجاد میکند.

 

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿۱۸۶

و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى ‏کنم پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند (۱۸۶)

 

درخواست حل مشکلات از دعانویس و یا هر کس دیگری، به آن معناست که مردم امر خدا را استجابت نمی کنند و به او ایمان ندارند و به حضور خدای توانا در دنیای غیبی و دنیای غیر غیبی اطمینان ندارند. آنان هنوز پندار خویش را در مورد خدای رحمان و نظام رحمانی تصحیح نکرده اند. فکر میکنند که نظام رحمانی یک سری قلق و خلل و سوراخ دارد که میتوانند آن قلقها و سوراخها را با پارتی بازی و یا اجتماع چند نفری و حلقه تشکیل دادن و یا از طریق یک واسطه باز کنند. نظام رحمانی هیچ خلل و سوراخی ندارد و هیچ برگی از درخت بدون اجازه و اطلاع خدا نمی افتد. بنابراین چرا مشکلاتمان را پیش خدای عالمیان نبریم؟ پناه بردن مردم به عرفانهای حلقه و دعانویسی، بخاطر پندار نادرستی است که مردم در مورد خدا دارند؛ آنها هنوز پی به وجود خدا نبرده اند و نمی دانند که خدا چه قدرتهایی دارد و به خدا ایمان ندارند. متاسفانه مردم در این مورد هنوز به پندار درستی از خدا نرسیده اند و خدا را بسیار دور از خود میدانند. انسانها اگر پندارشان را در مورد خدا درست کنند و بعد طبق این پندار عمل کنند، تمام مشکلات حل خواهد شد و خدای رحمان برای آنها، محبت و رابطه ای در دلها قرار میدهد.

 

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا ﴿۹۶

کسانى که ایمان آورده (پندار نیک) و کارهاى شایسته کرده‏ اند (کردار نیک) به زودى [خداى] رحمان براى آنان محبتى [در دلها] قرار مى‏ دهد (۹۶)

 

کسی که مثلا فرزند ندارد، مگر کسی غیر از خدا میتواند از نظام رحمانی برای او فرزند بگیرد! کدام پیامبر و کدام شخص نیکی ، تابحال از غیر خدا تقاضای فرزند کرده است؟ اگر افراد پندار نیک در مورد خدا داشته باشند و براساس آن، کردار نیک انجام دهند و این کردار نیک آنان باعث تولید گفتار نیک شود؛ در آن صورت آنان در نظام رحمانی فعالیت میکنند و خدا نیازشان را برآورده میکند و هر آنچه خودش صلاح بداند، نازل خواهد کرد.

کسانی که وارد عرفانهای کاذب میشوند، بعد از مدتی نمازها را ترک میکنند، زیرا نیازی به آن نمی بینند. آنان عاشق این حلقه ها میشوند. در حالی که خدا در قرآن خطاب به مومنان می فرماید که حتی در جنگ هم باید نماز خواند. وقتی یکی بمدت چند روز پشت سر هم غذا نمی خورد و حتی میگوید که نیازی به غذا ندارم؛ یعنی از یک جایی دیگر دارد تغذیه میشود. از یک جایی دیگر دارد چیزی بهش میرسد؛ بنابراین نیازی به غذا ندارد. تمام کسانی که نماز نمی خوانند و نیازی به آن ندارند، بدانند و آگاه باشند که وارد یک عرفان و بینش کاذب از زندگی شده اند و حتی شاید خود خبر نداشته باشند. حتی شاید آنها به هیچ فرقه ای که نامش ثبت شده است، تعلق نداشته باشند ولی مرز معنوی خود را از دست داده اند.  خدای مهربان پندار نیک از ما میخواهد تا چنین مرز معنویی همیشه حفظ شود.

شیطان با انداختن افراد به این باتلاقها، میخواهد که افراد را از چرخه نیک خارج سازد و آنان را وارد چرخه شرّ کند. وقتی کسی وارد مدیتیشن شد، اساسا به منبع چرخه شرّ وصل میشود و از آن به بعد، کلا پندار نیک برایشان بی معنا و بی اهمیت است.

حفظ مرز معنوی برای هر انسانی ضروی است. هر انسانی یک همدم شیطانی دارد که نماینده ایده های شیطان است. همدم شیطانی ما تا محدوده مشخصی میتواند به ما نزدیک شود. او فقط زمانی میتواند به انسان نزدیک تر شود که پی ببرد پندارمان نیک نیست. انسانها پندار نیک همدیگر را متوجه نمی شوند، زیرا ما از باطن هم دیگر بی خبریم. اما همدم شیطانی ما از پندار نیک و یا بد ما خبر دارد. در صورتی که پندار ما نیک نباشد، همدم شیطانی ما بصورت دیو (شیطان جسمانی یا شیطان مغناطیسی) در محیط و وجود انسان نفوذ میکند. ما با پندار نیک خود، در دنیای پنهانی (محل زندگی اجنه و شیاطین) صحنه های خیر ایجاد می کنیم و شیاطین را از دخالت در زندگی انسانها و  شورش و تکبر علیه خدای رحمان باز می داریم. انسانها باید با پندارهای نیک و دوری از پندارهای بد؛ مرز معنوی خود را با شیاطین مشخص کنند و همچنین با انجام کردار نیک و گفتار نیک، مرز معنوی خویش را با انسانها هم مشخص کنند تا نعمتهای زمینی را از دست ندهند و هبوط پیدا نکنند. انسانها باید از ارتباط با اجنه و شیاطین بطور جدی خودداری کنند. تنها راه اثرگزاری بر آنها، انتخاب پندار نیک و دوری از پندار بد در جریان زندگی است. هر روش دیگری به گمراهی ختم میشود. تمام عرفانهای کاذب هرکدام به روشهای متفاوت از پیروان خویش میخواهند که این قاعده رحمانی را دور بزنند. نزد خدا این حلقه ها و روشهای منحرف، کوچکترین ارزشی ندارد.

این نوع عرفانها، با این فرض عمل میکنند که آنان به شعور کیهانی (فرشتگان) وصل میشوند و اما خدای مهربان این دروغ بزرگ را در کتاب آسمانی قرآن آشکار کرده است. توجه کنید که این نوع عرفانها در هر زمانی بوده اند و قدمت آنها به اوائل تاریخ میرسد. خدای مهربان در قیامت ، فرشتگان را جمع کرده و از آنها می پرسد که آیا مردمی که ادعای ارتباط با کائنات و کیهان را داشتند، آیا با شما ارتباط برقرار می کردند؟ فرشتگاه در جواب می گویند که ای خدای مهربان؛ اینها دروغ می گویند و در عوض از اجنه درخواست کمک میکردند.

 

وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ أَهَؤُلَاءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ ﴿۴۰

و [یاد کن] روزى را که همه آنان را محشور مى ‏کند آنگاه به فرشتگان مى‏ فرماید آیا اینها بودند که شما را مى ‏پرستیدند (۴۰)

 

قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ ﴿۴۱

مى‏ گویند منزهى تو سرپرست ما تویى نه آنها، بلکه جنیان را مى ‏پرستیدند بیشترشان به آنها اعتقاد داشتند (۴۱)

 

این دو آیه مهم، تمام ماجرا را شرح میدهد. وقتی مردم به یک ارتباط غیبی وارد میشوند، ولی نمیدانند که آن طرف ارتباط کیست. هر جا ندانی که آن طرف ارتباط کیست، یعنی شیاطین آنطرف ایستاده اند. اما این عرفانها، از آنجا که آنطرف ارتباط را نمی بینند، فکر میکنند، با فرشتگان در تماسند. آنها پندار غلطی در مورد کائنات دارند. تنها خداست که میتواند در هر ارتباطی، آن طرف ارتباط باشد. بنابراین وقتی بحث ارتباط با لایه غیبی پیش آید، تنها یک نفر برای ارتباط مجاز است و آن هم خدای عالمیان است و لاغیر. این همان شعار مهم لا اله الا الله است. هر کسی غیر از خدا در لایه غیبی خوانده شود، به یک الهه تبدیل شده است و این عمل شرک است و این کار به معنای الهه سازی است. حتی فرشتگان که در لایه غیبی هستند، نباید خوانده شوند و حتی اگر فرشتگان خوانده شوند و با فرض اینکه متوجه درخواست هم بشوند،  جواب درخواست را نمی دهند؛ زیرا فرشتگان تحت امر آدمیان نیستند و بلکه تحت امر خدایند. این قسمت از آیه (قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنَا مِنْ دُونِهِمْ - فرشتگان مى‏ گویند خدایا منزهى تو، سرپرست ما تویى نه آنها) به این معناست که فرشتگان تحت امر خدایند و نه تحت امر آدمیان. فرشتگان بدون امر خدا، دست به سیاه و سفید نمی زنند.

خیلی از مردم، این ملائکه ها را موکلان رحمانی می نامند و مردم در زمان قدیم، مثلا از موکل دریا، فرزند غرق شده شان را می خواستند. آنان بعد از مدتی موکل دریا را ایزد دریا و یا ایزد آب نامیدند و به این طریق آنان را یک الهه نامیدند. به این طریق مردم، به جای خدا از فرشتگان تقاضای کمک می کردند. تمام ماجرای بت پرستی های تاریخ به این طریق بوجود آمده است. تمام ایزدان یونانی و هندو، همگی نامهای فرشتگان و یا دیوها بوده اند. گاهی هم نام دیوها (فرشتگان رانده شده) به عنوان ایزد مطرح میشد؛ مثل شیوا در هندوستان.

خدای مهربان در آیه ای از قرآن می فرماید که هیچ گفتگوى محرمانه‏ اى میان سه تن نیست مگر اینکه او چهارمین آنهاست و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست(مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ).

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِنْ ذَلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿۷

آیا ندانسته‏ اى که خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است مى‏ داند هیچ گفتگوى محرمانه‏ اى میان سه تن نیست مگر اینکه او چهارمین آنهاست و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست و نه کمتر از این [عدد] و نه بیشتر مگر اینکه هر کجا باشند او با آنهاست آنگاه روز قیامت آنان را به آنچه کرده‏ اند آگاه خواهد گردانید زیرا خدا به هر چیزى داناست (۷)

 

در این آیه نکته مهمی وجود دارد . خدا در این آیه می فرماید که هیچ گفتگوى محرمانه‏ اى میان سه تن نیست مگر اینکه خدا چهارمین آنهاست. ما وقتی آیه را می خوانیم، از خود می پرسیم که چرا خدا از عدد سه شروع کرده و چرا از عدد دو شروع نکرده و ممکن است که از خود سوال کنیم که چرا خدا  نفرمود: هیچ گفتگوى محرمانه‏ اى میان دو تن نیست مگر اینکه خدا سومین آنهاست. جواب این است که: گفتگوی محرمانه در نود و نه درصد موارد، بین دو نفر اصلا وجود ندارد، زیرا در 99 درصد نجواها و گفتگوهای محرمانه بین دو انسان، قطعا حداقل یک شیطان در این بین وجود دارد.  به همین خاطر خدای مهربان نجوی را منع کرده است، مگر این که نجوی مربوط به نیکی و تقوا (تَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَى) باشد.

 

 

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَى ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَیَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیَتِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاءُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ وَیَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْلَا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿۸

آیا کسانى را که از نجوا منع شده بودند ندیدى که باز بدانچه از آن منع گردیده‏ اند برمى‏ گردند و با همدیگر به [منظور] گناه و تعدى و سرپیچى از پیامبر محرمانه گفتگو مى کنند و چون به نزد تو آیند تو را بدانچه خدا به آن [شیوه] سلام نگفته سلام مى‏ دهند و در دلهاى خود مى‏ گویند چرا به آنچه مى‏ گوییم خدا ما را عذاب نمى ‏کند جهنم براى آنان کافى است در آن درمى ‏آیند و چه بد سرانجامى است (۸)

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَیْتُمْ فَلَا تَتَنَاجَوْا بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیَتِ الرَّسُولِ وَتَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ﴿۹

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید چون با یکدیگر محرمانه گفتگو مى ‏کنید به [قصد] گناه و تعدى و نافرمانى پیامبر با همدیگر محرمانه گفتگو نکنید و به نیکوکارى و پرهیزگارى نجوا کنید و از خدایى که نزد او محشور خواهید گشت پروا دارید (۹)

 

 بنابراین هرگونه نجوای دیگری غیر از نیکی و تقوا (وَتَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَى)، از شیطان است، زیرا شیطان به این طریق می خواهد ترس و حزن را وارد روان انسانها کند. تشکیل حلقه های عرفانی، نوعی نجوی با شیاطین و لایه غیبی است و به این خاطر است که افراد بعد از این ارتباطات ، حال خوبی ندارند و دچار غم و اندوه خواهند شد.

 

إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۱۰

چنان نجوایى صرفا از [القاآت] شیطان است تا کسانى را که ایمان آورده‏ اند دلتنگ گرداند و[لى] جز به فرمان خدا هیچ آسیبى به آنها نمى ‏رساند و مؤمنان باید بر خدا اعتماد کنند (۱۰)

 

کسانی که از طریق مدیتیشن، حلقه عرفانی تشکیل میدهند، ناخواسته موجودات بیگانه ای وارد آن حلقه میشوند و پندارهای افراد را تحت کنترل خود میسازند.  به همین خاطر خدا در مورد نماز می فرماید که در حالت سکاری (مستی، مدیتیشن، چاکرا باز کردن و آلفا) به نماز نزدیک هم نشوید. زیرا در نماز با پندار نامناسب، یک نجوای شیطانی مطرح است و مثل ویروس منتقل میشود.

حتی زنانی که در محیطهای خانوادگی به غیبت و مسخره کردن افراد دیگر می پردازند (همگی در آلفای خاصی قرار می گیرند)، بعد از مدتی سیکل قاعدگی آنان مثل هم میشود. اگر فرد غالب دچار ناهماهنگی سیکل قاعدگی باشد، بقیه هم دچار آن میشوند! زیرا هورمونهای زنانه آنان به علت غرق شدن در توهمات و گناه تغییر می کند. به همین خاطر بیماریهای غیرمسری برای زنانی که دور هم به گناهانی مثل غیبت و اتهام و تجسس می پردازند، خودبخود به دیگر زنان سرایت می کند. جمع شدن زنان دور هم و غیبت کردن پشت سر دیگران خودش یک نوع عرفان حلقه است ولی معمولا چون افراد در این حالت خود را به عرفان خاصی منتسب نکرده اند؛ زیاد از این بُعد به قضیه پرداخته نشده است. گاهی افراد در یک مهمانی که مشغول غیبت و تجسس هستند، دوست ندارند که مجلس را قبل از بقیه ترک کنند؛ این تمایل دو دلیل دارد؛

یک: افراد از همدیگر میترسند ، زیرا در هر نجوا و اجتماعی که گناه انجام شود، شیاطین زیادی در آن بین هستند و افراد می ترسند که مجلس را قبل از بقیه ترک کنند، زیرا می ترسند که بعد از رفتنشان، پشت سر آنها هم غیبت شود؛ بنابراین افراد دچار ترس و حزن میشوند.

دو: افراد جذب حلقه شده اند و از حلقه لذت می برند و دل کندن از حلقه برایشان سخت است.

این بهترین دلیل برای دوری از این نوع عرفانهاست. زیرا این عرفانها پندارهای نیک را بین افراد حلقه و سایر افراد اجتماع از بین می برد. به این طریق عملا چرخه ی نیک متوقف میشود. خدای مهربان حتی به مومنان توصیه میکند که ای مومنان ، قبل از نجوی با پیامبر، صدقه ای بدهید تا پندارتان را با نیکی شروع کنید و این برای شما پاکیزه تر و بهتر است. یعنی نجوا آنقدر خطرناک است که قبل از شروع نجوا، خدا میخواهد که افراد با تقدیم یک صدقه (کمک، حرف راست و صادقانه و یا هر گونه راستی دیگری)، نجوا را به سمت پندار نیک متمایل کنند. مثل این که شما یک نوشیدنی تلخ را نمی توانید بخورید ولی با یک کمی عسل مخلوط می کنید تا قابل خوردن باشد. نجوا آنقدر خطرناک است که خدا آن را منع کرده است. نجوا، نابود کننده پندار نیک است.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَةً ذَلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۱۲

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید هرگاه با پیامبر [خدا] گفتگوى محرمانه مى ‏کنید پیش از گفتگوى محرمانه خود صدقه‏ اى تقدیم بدارید این [کار] براى شما بهتر و پاکیزه‏ تر است و اگر چیزى نیافتید بدانید که خدا آمرزنده مهربان است (۱۲)

 

أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿۱۳

آیا ترسیدید که پیش از گفتگوى محرمانه خود صدقه ‏هایى تقدیم دارید و چون نکردید و خدا [هم] بر شما بخشود پس نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و از خدا و پیامبر او فرمان برید و خدا به آنچه مى ‏کنید آگاه است (۱۳)

 

کسانی که بدون صدقه نجوا میکردند، در حالی که آنها همزمان به پیامبرگوش میدادند ولی در پندارشان چیز دیگری بود. خدا می فرماید که آنان به چیز دیگری گوش میدادند (نجوا) ، درحالی که در ظاهر به پیامبر گوش میدادند. این همان تعریف حلقه است. حلقه یک نوع نجواست که در ظاهر افراد کنار همند، ولی پندار هر کسی پیش یک شیطان است. حتی غیبت کردن هم نوعی حلقه است. غیبت در ظاهر چند کلمه است ولی در اصل یک ویروس روانی است که بسیار خطرناک است و میتواند به سرعت در یک حلقه تاثیر گزار باشد. غیبت و نجوا و شک و گمان بد، در ظاهر گناهان و یا کلماتی ساده هستند ولی در لایه پنداری، یک ویروس خطرناک با خود وارد پندار انسانها میکنند. در عرفانهای حلقه و عرفانهای مشابه، در حین مدیتیشن و تشکیل حلقه، صرف نظر از بعد مسافت و فاصله؛ پندارهای شرّ بطور مسری به افراد سرایت میکند.

اکنون بعضی تماسها از طریق گوشی موبایل، مثل نجوا عمل میکنند و خیلی از زندگی ها را به هم میریزند. بنابراین نجوا فقط صحبت کردن درِگوشی دو نفر نیست، بلکه نجوا از طریق موبایل و شبکه های اجتماعی هم ممکن است. استفاده نادرست از تکنولوژی، حیطه گناهان افراد و اجتماع را به شدت زیاد کرده است.

 

نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا ﴿۴۷

هنگامى که به سوى تو گوش فرا مى دارند ما بهتر مى‏ دانیم به چه [منظور] گوش مى‏ دهند و [نیز] آنگاه که به نجوا مى ‏پردازند وقتى که ستمگران گویند جز مردى افسون‏شده را پیروى نمى ‏کنید (۴۷)

 

در زمان موسی، ساحران قبل از انجام سحر، شروع به نجوی کردند. نجوی در اینجا نوعی ارتباط و حلقه تشکیل دادن است.

 

فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى ﴿۶۲

[ساحران] میان خود در باره کارشان به نزاع برخاستند و به نجوا پرداختند (۶۲)

 

 

افرادی که این نوع بینش نسبت به زندگی پیدا میکنند ، ماهیت واقعی و هدف واقعی خویش را از دیگران مخفی نگه میدارند و در سطح یک پندار مخفی نگه میدارند و به این طریق پندار آنان همیشه آلوده است و به این طریق عملا خود را وارد چرخه شرّ میکنند.

حتی کسانی که یک آهنگ آلفایی و یا سریالهای توهمی و خیانت در زمانهای خاصی از شب، را نگاه میکنند و تحت تاثیر این فیلمها و آهنگهای نامناسب قرار می گیرند، به نوعی یک حلقه تشکیل داده اند و عملا یک نوع بینش و عرفان حلقه تشکیل داده اند. گاهی زنان و یا مردان در مهمانی ها حلقه هایی تشکیل میدهند که در آن حلقه ها، غیبت و نجوی و ظن و گمان بد و تجسس براحتی انجام میشود و این هم نوعی حلقه است. وقتی وارد بعضی محل کارها میشوید، مردم دارند فیلم دیشب را که ساعت یک شب دیده اند را برای هم تعریف میکنند و این خودش نوعی اثرات حلقه است. عرفان حلقه در زندگی ها جاری شده است و این از زمان قدیم هم بوده است.

این یک واقعیت است که انسانها اگر طبق نظام رحمانی زندگی نکنند، در نهایت به یک زامبی تبدیل میشوند. زامبی موجود عجیبی نیست، بلکه با زبان خودمانی، خود واقعی شیاطین است یا ربات شیاطین. ماده مخدری به این نام موجود است که سریع این کار را میکند. اما یک روش دیگر هست که به بمرور زمان این بلا را سر آدمیان میاورد. وقتی آدمیان با همدیگر زامبی شوند، قطعا برای هم قابل تحملترند. وقتی افراد با همدیگر مدیتیشن کنند، آن ایده قابل پذیرش تر است ، حتی اگر آن ایده خطرناک باشد. وقتی آدمیان با هم شیطان شوند، قابل قبولتر است. در ضمن شیاطین از طریق حلقه ها، نقشه توپوگرافی طرفداران خویش را دارند و دسته جمعی کنترل میکنند و کار برایشان خیلی راحت تر است.

خدای مهربان از عرفانهای منحرف و شیطانی به عنوان (الْعِجْلَ) یاد میکند. آن قادر متعال، از عبارت اتخاذ (گرفتن) گوساله استفاده می فرماید(بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ).

 

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿۵۴

و چون موسى به قوم خود گفت اى قوم من شما با گرفتن گوساله برخود ستم کردید پس به درگاه آفریننده خود توبه کنید و [خطاکاران] خودتان را به قتل برسانید که این [کار] نزد آفریدگارتان براى شما بهتر است پس [خدا] توبه شما را پذیرفت که او توبه‏ پذیر مهربان است (۵۴)

 

وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ﴿۵۵

و چون گفتید اى موسى تا خدا را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد پس در حالى که مى ‏نگریستید صاعقه شما را فرو گرفت (۵۵)

 

خدای مهربان، عمدا عبارت العجل را برای گوساله ، استفاده فرموده است و نه عبارت البقره. زیرا این کلمه معانی و وجوه دیگری از قضیه را هم برای ما حمل کرده است. یکی از این معانی که عجل با خود دارد؛ عجله و نوپا بودن است. معمولا وقتی گوساله به دنیا بیاید، همان لحظه سعی میکند که سرپا بایستد. فلسفه های نوین و عجول هم اینجوریند که فورا میخواهند هر چیزی را زیر چترخود بیاورند و برای هر چیزی توضیح دارند. این عرفانها در این موارد بشدت در اشتباهات هولناک می افتند. برای اولین بار که مدیتیشن به سبک جدید از شرق آسیا، وارد کشورهای دیگر شد، مردم به سرعت طرفدارش شدند و خیلی کتابها در این مورد چاپ شد. زمانی هم که بعضی شعرا در ایران ظهور پیدا کردند، همه شدند شاعر و طرفدار حافظ و مولوی و ...

در حالی که حرف خدا یکی است و خدای مهربان هیچوقت دین را تغییر نداده است و از اول خلقت تابحال دین نازل شده بر تمام پیامبران، همان اسلام بوده است و تمام پیامبران همین دین را تبلیغ میکرده اند و لا غیر.

 

إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَمَنْ یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ ﴿۱۹

در حقیقت دین نزد خدا همان اسلام است و کسانى که کتاب [آسمانى] به آنان داده شده با یکدیگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنکه علم براى آنان [حاصل] آمد آن هم به سابقه حسدى که میان آنان وجود داشت و هر کس به آیات خدا کفر ورزد پس [بداند] که خدا زودشمار است (۱۹)

 

عرفانهای نوظهور بشدت مثل یک بیماری مسری و یک مد جدید لباس، جریان پیدا میکنند. در حالی که پیامبر موسی برای گرفتن ده فرمان از خدا، چهل شبانه روز در کوه طور اعتکاف کرد و عبادت کرد؛ اما سامری بمدت کمی در چند روز، یک گوساله ساخت و همه را به آن کیش و عرفان درآورد. انسان از عجله ساخته شده است و به همین خاطر بنی اسرائیل ، ترجیح دادند که یک عرفان مُسری را بجای فرامین خدا بپذیرند؛ زیرا عرفانهای کاذب زودتر جواب میدهند و میانبر هستند. عرفان کاذب در ظاهر، بین افراد حلقه، وحدت ایجاد میکند و افراد فکر میکنند همدلند. این نوع وحدت خودش یک امر فریبنده است. پیامبر هارون بعد از اینکه خیلی تلاش کرد تا آنها را از گرایش به عرفان گوساله بازدارد ولی موفق نشد؛ به این وحدت قلابی و ظاهری اشاره میکند (خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ - من ترسیدم بگویى میان بنى‏ اسرائیل تفرقه انداختى ). این نوع وحدت، در واقع وحدت نیست، بلکه در سطح پنداری تفرقه است. این نوع وحدت ، در ظاهر وحدت است و گرنه پندار هر کسی پیش یک شیطان است. اصلا مفهوم وحدت در میان شیاطین مثل دنیای انسانها نیست و آنها دید دیگری نسبت به وحدت دارند. مثلا دیده ای که در بعضی مراسمات، شعرخوانی میکنند و مردم به به و چه چه میگویند و فکر میکنند وحدت دارند؛ اما در اصل پندارشان کاملا متفرق است. آنها فقط در سطح قول وحدت دارند.

 

قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی ﴿۹۴

گفت اى پسر مادرم نه ریش مرا بگیر و نه [موى] سرم را من ترسیدم بگویى میان بنى‏ اسرائیل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نکردى (۹۴)

 

عرفانهای کاذب مثل یک حلقه عمل میکنند و اگر یکی از افراد حلقه پندار نامناسب داشته باشد، به بقیه اعضاء هم سرایت میکند. این حلقه ها مثل غل و زنجیر می مانند که افراد با هم گیر می افتند. در اصل حلقه برای این است که افراد همیشه بصورت دسته جمعی تحت کنترل باشند و زیاد از حلقه دور نشوند.

کاری که سامری کرد، فقط یک نوع پندار شیطانی بود و مستقیم مردم را وارد چرخه شیطانی میکرد. در حالی که خدای حکیم؛ ابتدا پندار نیک و بعد تبدیل این پندار نیک به کردار نیک و بعد تبدیل این کردار نیک به گفتار نیک را توصیه میکند و این روش یک فرآیند زمانبر است و  صبر میخواهد. همانطور که در سوره العصر فرموده است. زمانی که سامری رسوا شد، به او گفته شد که ای سامری تو در دنیا به نقطه ای خواهید رسید که خواهید گفت به من دست مزنید و کاری به من نداشته باشید. جمله  تَقُولَ لَا مِسَاسَ به این معناست که سامری از نظر فکری قفل شده است و کاملا تحت کنترل دیوها شده است و کسی نمیتواند او را تغییر دهد. به همین خاطر به هر کسی که قصد تغییر تفکرات او را داشته باشد، می گوید که کاری به من نداشته باشید و به من دست مزنید؛ زیرا اختیارم دست خودم نیست. تمام عرفانهای منحرف همینجوریند. سردسته های عرفانهای کاذب هیچوقت قادر به تغییر نخواهند شد، زیرا تحت تاثیر و سنگینی شیاطین بزرگی قرار دارند و نمیتوانند از زیر این سنگینی بیرون آیند. سامری تنها خودش بار حلقه را در دست داشت، وقتی موسی از کوه طور برگشت و حلقه ومظاهر آن را نابود کرد و افراد داخل حلقه را پشیمان کرد؛ سامری ماند و یک بار سنگین. سامری در حلقه، مهره اصلی بود. به همین خاطر، بعد از نابودی حلقه، سامری زیر آوار ماند.

 

قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانْظُرْ إِلَى إِلَهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا ﴿۹۷

گفت پس برو که بهره تو در زندگى این باشد که [به هر که نزدیک تو آمد] بگویى [به من] دست مزنید و تو را موعدى خواهد بود که هرگز از آن تخلف نخواهى کرد و [اینک] به آن خدایى که پیوسته ملازمش بودى بنگر آن را قطعا مى‏ سوزانیم و خاکسترش مى ‏کنیم [و] در دریا فرو مى ‏پاشیم (۹۷)

 

شیطان هم حلقه بزرگی تشکیل داده است که خودش سردسته حلقه است و بار سنگینی را با خود حمل میکند. حتی اگر افراد حلقه پشیمان شوند، شیاطین و سردسته های اصلی نمی توانند از این غل و زنجیر بیرون آیند. خدای مهربان در قرآن هیچوقت از توبه شیطان حرف نزده است، زیرا اصلا امکان پذیر نیست. بنابراین وارد شدن شیطان به جهنم قطعی است؛ هر چند که هنوز دنیا به آخر نرسیده است. حتی فرعون که از شیطان خیلی کوچکتر است، هم نتوانست در لحظات آخر عمرش توبه کند؛ زیرا حلقه ای که تشکیل داده بود، بسیار سنگین بود و در لحظات آخر که سیستم او  شکست خورد؛ حلقه روی فرعون آوار شد و نجاتش غیرممکن شد.

فرض کنید پدر شما به شما می گوید که فرزندم یک کیلو سبزی بخرید، چون برای ظهر مهمان داریم و لازم داریم. شما در راه خرید، دوستانت را می بینید و آنها به شما پیشنهاد میدهند که خرید را بگذارید برای بعد و فعلا با هم تفریح کنیم. آیا شما می توانید توصیه پدرتان را فراموش کنید؟ اگر فراموش کردید، چه جوابی برای پدرتان دارید؟ آیا عذاب وجدان نخواهید داشت؟ قطعا عذاب وجدان خواهید داشت. اما یک راه برای سرپوش گذاشتن و توجیه کردن آن دارید. یک شعر چند پهلو میتوانید پیدا کنید و آن را برای پدر خویش بخوانید و کار خود را حتی بی ایراد جلوه دهید. به این طریق یک عرفان جدید ساخته اید.

اما خدای مهربان برای رهایی از این عرفانهای کاذب، توصیه فرموده است که افراد باید نماز، مناسک مذهبی، زندگی و مرگشان را فقط به خدا اختصاص دهند و نه هیچ احد دیگری (قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ). وقتی نمازت را به خدا اختصاص دهید، دیگر برای کسی و بخاطر هیچ کسی به حلقه های گوناگون وصل نمیشوید. وقتی زندگی و مرگتان برای خداست، یعنی دیگر برای کسی نمی میرید و حتی آن را در سطح گفتار هم تکرار نمی کنید.

 

قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۱۶۲

بگو در حقیقت نماز من و [سایر] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانیان است (۱۶۲)

 

لَا شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ ﴿۱۶۳

[که] او را شریکى نیست و بر این [کار] دستور یافته‏ ام و من نخستین مسلمانم (۱۶۳)

 

قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَلَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿۱۶۴

بگو آیا جز خدا پروردگارى بجویم با اینکه او پروردگار هر چیزى است و هیچ کس جز بر زیان خود [گناهى] انجام نمى‏ دهد و هیچ باربردارى بار [گناه] دیگرى را برنمى دارد آنگاه بازگشت‏ شما به سوى پروردگارتان خواهد بود پس ما را به آنچه در آن اختلاف میکردید آگاه خواهد کرد (۱۶۴)

 

عده ای دیگر از دعانویسها ، کارهای خود را با کارهای آصف بن برخیا مقایسه میکنند و می گویند که چرا آصف در زمان پیامبر سلیمان، تخت بلقیس را در چشم به هم زدنی انتقال داد. آنها می گویند که ما هم مثل آن موقع، علم کتاب داریم!  آنها هنوز متوجه نیستند که کارهایی که در مُلک و پادشاهی سلیمان، انجام شد، دیگر قابل انجام نیست. سلیمان بعد از وقایعی که برایش اتفاق افتاد و بحث ما در اینمورد نیست ، از خدا درخواست کرد و گفت پروردگارا مرا ببخش و مُلکى به من ارزانى دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد در حقیقت تویى که خود بسیار بخشنده‏ اى.

 

قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ﴿۳۵

گفت پروردگارا مرا ببخش و ملکى به من ارزانى دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد در حقیقت تویى که خود بسیار بخشنده‏ اى (۳۵)

 

فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیْثُ أَصَابَ ﴿۳۶

پس باد را در اختیار او قرار دادیم که هر جا تصمیم مى‏ گرفت به فرمان او نرم روان مى ‏شد (۳۶)

 

وَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ ﴿۳۷

و شیطانها را [از] بنا و غواص (۳۷)

 

وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ ﴿۳۸

تا [وحشیان] دیگر را که جفت جفت با زنجیرها به هم بسته بودند [تحت فرمانش درآوردیم] (۳۸)

 

براساس این آیه ، مُلکی که به پیامبر سلمیان داده شد،  هیچوقت به هیچ کسی دیگر داده نخواهد شد. در این مُلک، شیاطین و جن و باد و خیلی چیزهای دیگر در اختیارش بودند. بنابراین امکاناتی که در اختیار پیامبر سلیمان بود، همگی به امر و اذن خدا بوده است و یک معجزه بوده است و کسی دیگر هیچوقت نمیتواند به آن دست یابد. همانطور که کتاب قرآن بر پیامبر محمد نازل شد و کسی را یارای آوردن چنین کتابی نیست و دیگر کتابی مثل قرآن، هیچوقت بر کسی دیگر نازل نخواهد شد. این که آصف بن برخیا، در یک چشم به هم زدن، تخت بلقیس را آورد، از خصوصیات مُلکی بوده است که به سلیمان عطا شده بوده است . در این مُلک، خیلی کارهای عجیب دیگر هم اجرا میشد و این فقط مختص آن مُلک بوده است؛ پرندگان حرف میزدند و پیامبر سلیمان به امر و اذن خدا، زبان مورچه ها و پرندگان را متوجه میشد. خیلی از مردم به این نکته توجه نمی کنند که دیگر این مُلک به کسی داده نخواهد شد (هَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی). علاوه برآن، دعانویسان مکتب فکری شرک آمیزی دارند و به هیچ عنوان با پیامبر سلیمان قابل مقایسه نیستند. دعانویسان در عوض با جادوگران زمان سلیمان قابل مقایسه اند. جادوگران آن زمان شایع کرده بودند که سلیمان هم جادو میکند و این کارها را با جادو انجام میدهد. دعانویسهای زمان ما هم همین حرف را در مورد آن مُلک میزنند.

 

وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۱۰۲

و آنچه را که شیطان[صفت]ها در سلطنت‏ سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند پیروى کردند و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان[صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر مى ‏آموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروى کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم [سحر] نمیکردند مگر آنکه [قبلا به او] مى گفتند ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى و[لى] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایى مى ‏آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند هر چند بدون فرمان خدا نمى‏ توانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند و [خلاصه] چیزى مى ‏آموختند که برایشان زیان داشت و سودى بدیشان نمى ‏رسانید و قطعا [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهره‏ اى ندارد وه که چه بد بود آنچه به جان خریدنداگر مى‏ دانستند (۱۰۲)

 

کارهایی که در مُلک سلیمان انجام میشد، مختص آن مُلک بود و همانطور که سلیمان دعا کرد که دیگر این ملک به کسی اعطا نخواهد شد؛ خدا دعای پیامبر سلیمان را استجابت کرد و از آن زمان تابحال کسی نتوانسته است که این کارها را انجام دهد.  کسانی که مدعی اند که کارهای خارق العاده مثل اتفاقاتی که در زمان مُلک سلیمان انجام شد، انجام میدهند، قطعا بدانید که اینها دروغ می گویند و وارد جادو شده اند و فازشان با فاز مُلک سلیمان کوچکترین شباهتی ندارد.

جادوی شیاطین (قسمت هشتاد و هشت) بارهای اضافی

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت هشتاد و هشت)

بارهای اضافی

 

در سوره العصر، خدای مهربان از خسران انسانها صحبت میکند. در آیه دوم این سوره مهم، خدا اختصاصا از زیان و خسران انسان صحبت می فرماید و نه زیان اجنه (إِن ٱلْإِنسَٰنَ لَفِی خُسْرٍ ). زیرا در آخر عصرها، انسانها پندار شرّ و بد بر می گزینند و در نتیجه شیاطین به دنیای انسانها تعدی و حمله میکنند. اجنه پندار انسانها را متوجه میشوند و در صورتی که اکثریت انسانها به پندارهای بد رو آورند، آنان دچار خود حق پنداری شده و به دنیای انسانها حمله ور میشوند. ما این حمله را نمی بینیم ولی از آشوبهای مختلف اجتماعی، خانوادگی، سیاسی، مذهبی که بوجود میاید؛ میتوان فهمید که در لایه بالایی اتفاقات عجیبی افتاده است. در قدیم، بعضی از شیاطین دیده میشدند و حتی بصورت جسمی به دنیای انسانها وارد میشدند و از آسمانهای دیگر استراق سمع میکردند، ولی در انتهای عصر قبلی، آنها محدود شدند و این امکانها و قدرتها از آنها گرفته شد. بزودی شیاطین بعضی قدرتهای دیگر را هم از دست خواهند داد. حالا وقت آن رسیده است که حیله های شیطان رو شود و بعضی از مفاهیم که بین مردم به عنوان خوب تعریف شده اند، طبق آیات قرآن، باز تعریف شوند تا ماهیت واقعی ماجرا روشن شود.

در عربی از کلمه عصر، به معنای آخر دوره ها و یا آخر روزها استفاده میشود. زمان عصر تا زمان غروب زیاد فاصله ندارد. بنابراین ما در آخر دوره ها شرایطی شبیه  (با شدت کمتر) نزدیکیهای قیامت و آخرین روزهای دنیا را تجربه خواهیم کرد؛

 

وَالْعَصْرِ ﴿۱﴾ سوگند به عصر [دوره زمانی] (۱)

 إِن ٱلْإِنسَٰنَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲﴾ که واقعا انسان دستخوش زیان است (۲)

 إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳

مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیک کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى توصیه کرده‏ اند (۳)

 

شیطان ملعون بعد از اغوا شدن، گفت که از روبرو، پشت سر، راست و چپ به انسان حمله میکند؛ یعنی از چهار جهت حمله میکند. جالب است که در میان این چهار جهت (أَیْدِیهِمْ – خَلْفِهِمْ – أَیْمَانِهِمْ - شَمَائِلِهِمْ )، همگی به صورت جمع ذکر شده اند به جز پشت سر (خَلْفِهِمْ). این نکته مفهوم پر معنایی دارد. یعنی بیشترین خطراتی که اجنه و شیاطین برای ما پیش می آورند، از روبرو و راست و چپ است. خطرات پشت سری، یک نوع حمله است که ما متوجه نیستیم و در غفلت دچارش میشویم؛ ولی خطرات روبرو و طرفین، خطراتی هستند که انسانها خودخواسته می پذیرند. خدای مهربان در این آیه مهم ، خطرات خودخواسته را خطرناکتر و بیشتر از خطرات ناخواسته معرفی میکند. کسی که خوابیده است را میتوان بیدار کرد ولی کسی که خود را به خواب زده است، را نمی توان بسادگی بیدار کرد. خطرات روبرویی ، خطراتی است که ما در جریان عادی زندگی با آن روبرو میشویم و خطرات چپ و راست مربوط به خطراتی است که از جبهه های گوناگون چپ و راستی به ما معرفی میشوند و اما خطراتی که در پشت سر ما هستند، خطراتی هستند که از آن آگاه نیستیم ولی تحت شرایطی ممکن است برای ما پیش آیند و ما را در کار انجام شده قرار دهند.

 

ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ ﴿۱۷

آنگاه از پیش رو و از پشت‏ سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى‏ تازم و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت (۱۷)

 

در آیه دیگری، خدا از قرینهای آدمی صحبت میکند. منظور از قرینها دراین آیه، زوج ، جن همزاد و دوستان و نزدیکان هستند که با آنها روزانه سرو کار داریم. قرینهایی که چیزهایی را در روبرو و پشت سر آدمیان زیبا جلوه میدهند ( وَقَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ) و بوسیله آن گمراه میشوند. در این آیه خدای مهربان در مورد زینت دادن و زیبا جلوه دادن، از کلمات روبرو و پشت سر ( فَزَیَّنُوا لَهُمْ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ) استفاده فرموده است. حملات چپ و راستی، ممکن است از بیرون به محیط انسانها تزریق شود. اما حملات روبرویی را خود انسانها آگاهانه به پیشوازش میروند.

 

وَقَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ ﴿۲۵

و براى آنان دمسازانى گذاشتیم و آنچه در دسترس ایشان و آنچه در پى آنان بود در نظرشان زیبا جلوه دادند و فرمان [عذاب] در میان امتهایى از جن و انس که پیش از آنان روزگار به سر برده بودند بر ایشان واجب آمد چرا که آنها زیانکاران بودند (۲۵)

 

زمانی که آدمیان جوان هستند و تشنه معنویت و انواع فلسفه ها؛ بیشترین حمله ها از طرف راست و چپ شکل می گیرد (أَیْمَانِهِمْ - شَمَائِلِهِمْ). زیرا این جور حملات، مربوط به طرز افکار و فلسفه ها و ایدئولوژیهاست. به همین خاطر جوانان بیشتر از هر کسی جذب عرفانهای شرقی و غربی میشوند. این عرفانها در قدیم و جدید با نامهای گوساله پرستی ، تقدیس گاو، صوفی گری، عرفان حلقه، وحدت وجود، یوگا، عشق، فراماسونری، عرفان اشو، کابالا، مولوی، حافظ و هزاران عرفان دیگر معرفی شده اند. خدای مهربان برای جلوگیری از این جور حملات، دین را برای ما نازل کرده است تا جلو اینجور فلسفه های غلط را بگیرد. بیشتر مردم دین خدا را کافی نمی دانند و جذب این فلسفه ها و عرفانها میشوند. این فلسفه ها و عرفانها نیازهای کاذب و بار اضافی هستند و ربطی به زندگی رحمانی ندارند و حتی زندگی رحمانی را به خطر می اندازند.

 اما خطراتی که از روبرو ما را تهدید میکنند، مربوط به خطراتی هستند که مردم در جریان زندگی آن را رعایت نمی کنند. مثلا نماز نمی گزارند، زکات نمی دهند، روزه نمی گیرند و ... در آخر دوره ها و عصرها، خطرات از هر چهار جنبه، بطرز شدیدی آدمیان را تهدید میکند.

اما خطراتی هستند که از پشت سر ما را تهدید میکنند ولی کسی تابحال به آن توجه نکرده است؛ با یک مثال توضیح داده میشود. معمولا در قمارخانه‌ها ، مسئولین قمارخانه تلاش میکنند که خلاء زمانی ایجاد ‌کنند تا که مشتریان متوجه گذشت زمان نشوند و زمان بیشتری را در قمارخانه بگذرانند و پول بیشتری هزینه کنند. آنها مثلا  ساعت‌های دیواری را برمی‌دارند و آهنگهای بخصوصی پخش میکنند و آنها تلاش می‌کنند تا ارتباط مشتریان را با دنیای بیرون تا حد ممکن قطع کنند. حتی پنجره‌های قمارخانه‌ها را می پوشانند تا مشتریان متوجه محیط بیرون از قمارخانه نشوند. کنترل صوتی تصویری و رنگ این محیط‌ها طوری صورت می‌گیرد که کسی دوست ندارد از آنجا بیرون رود. حتی موارد واقعی پیش آمده است که فرد مشغول قمار بوده است و در همان لحظه زنگ زده اند که بچه ات بیمار و در بیمارستان است؛ اما او بی خیال، به قمار ادامه داده است. خطرات حملات پشت سری را هر کسی متوجه نمیشود. شرایط محیطی قمارخانه ، مثل غل و زنجیر، افراد را می بندد.

 در زمان ما، قمارخانه های به سبک سنتی نمانده است ولی پاساژها و مراکز خرید، و حتی سایتهای آنلاین خرید، طوری ساخته و شیک میشوند که همچنین شرایطی را برای مشتریان پیش می آورند. در این پاساژها آهنگ‌های خاصی را پخش می‌کنند تا که بازدید کنندگان را جذب کنند. وقتی مثلا در تابستان وارد بعضی پاساژها و مراکز خرید میشوید، هوای محیط داخل آن بسیار خنک است ، طوری که بازدید کننده دوست ندارد از آنجا بیرون رود. اما این هوای خنک با قیمت گزافی بدست آمده است. کولرهای زیادی روشن هستند و این کولرها قسمت موتورشان بیرون از مرکز خرید هستند و گرمای فراوانی را به بیرون پرت میکنند. بطوریکه محوطه مرکز خرید بسیار گرمتر از هوای معمولی و هوای داخل آن است؛ و اما هوای داخل مرکز خرید، بسیار خنک در حد قطب شمال. به این طریق بازدیدکننده از این مراکز بدون این که بداند، ناخواسته تحت تاثیر شرایط خاص و غیرمعمولی قرار می گیرد و جذب شرایطی میشود که هزینه زندگیش را بالا میبرد و بار اضافی برایش درست میکند. این جور تاثیرات و انحرافات از پشت سر صورت گرفته است.

این یک واقعیت است که تغییرات تصنعی محیطی بر رفتار آدمیان تاثیر شگرفی دارد و اما برخلاف انسانها؛ این تغییرات چندان بر حیوانات تاثیرگزار نیست و در عوض تغییرات محیط طبیعی بر حیوانات تاثیرگذار است. شما اگر یک پرنده را ببرید داخل چنین محیطهای تصنعی، تحت تاثیر قرار نمی گیرد و حتی ممکن است اذیت شود. طی آزمایشهای متعدد ثابت شده است که کسوف و خسوف بر رفتار حیوانات تاثیر می گذارد. پرندگان در حین کسوف و خسوف آواز خود را متوقف میکنند و حتی ملخ‌ها و زنبورها زودتر از موعد مقرر به لانه‌هایشان برمی‌گردند. قبل از زلزله، مورچه ها نظمشان به هم میخورد. مارها از لانه هایشان بیرون میروند و سگها و گربه ها رفتارهای عجیبی از خود نشان میدهند. حیوانات خیلی جذب نمایشات تصنعی نمیشوند، اما در مقابل نشانه های طبیعی عکس العمل مناسب نشان میدهند. خدای مهربان، انسانها را هم دعوت میکند که به نشانه های طبیعی و آیات طبیعی او توجه کنند و جذب نمایشات شیطانی و تصنعی نشوند. نمایشات تصنعی، بار اضافی برای ما بوجود میاورند، اما آیات رحمانی و طبیعی ما را با نظام رحمانی ربط میدهند و خوبخود در چرخه نیک قرار می گیریم و بار انسان خالی میشود. اصلا این نمایشات تصنعی برای پوشاندن و بی اهمیت کردن نظام رحمانی است. نظام رحمانی بارهای اضافی را خالی میکند و نمایشات تصنعی بیشترش میکند.

انسانها مراکز خرید زیادی ساخته اند و کلکهای زیادی در آن بکار برده اند و از پشت سر، آدمیان را هیپنوتیزم میکنند. آنها چیدمان های اینچنینی را وارد زندگی خویش کرده اند و با انواع کلک سعی در فروش محصولات میکنند و البته اسم آن را بازاریابی گذاشته اند. اسراف، افراط، تفریط و آهنگهای آلفایی در محیط زندگی انسانها زیاد شده است. یا گاهی افراد در داخل خانه، رنگ‌ها و چیدمان و دکوراسیون را طوری می چینند و خیال میکنند که انرژی داخل خانه خود را تقویت کرده اند. یکی از مراکز روانشناسی در اینترنت نوشته بود که:

 اگر شما دچار مشکلاتی مثل فشار بیش از حد کاری شدید شاید بتوان علت آن را به وجود میز مرمری ناهارخوری شما که در اتاق ناهارخوری خود دارید ربط داد. پس هر چه سریع‌تر میز مذکور را به نوع چوبی آن تغییر دهید تا از شدت فشارهای حاکم بر شما کاسته شود.

 

حتی یک فلسفه دنیوی هم با نام فنگ شویی برای بهبود این چیدمانها ساخته اند. حالا من کاری به نوع میز ندارم. ولی این نوع طرز تفکر نشان از یک فلسفه کاملا غلط در زندگی دارد. هر چند من معتقدم که پاکیزگی محیط زندگی، امر پسندیده ای است ولی این امر بخاطر پاکیزه بودنش است و نه خاصیت روحی روانی انواع میزها. این افراد با این بهانه واهی، هر ساله توصیه میکنند که مبل و چیدمان خانه را عوض کنید و به خیال خود، انرژی وارد خانه ها میکنند. این رفتار فقط در ظاهرش زیباست و گرنه اسراف بزرگی پشت آن خوابیده است. تفکرات و فلسفه های شیطانی، از پشت سر هم حمله میکنند. هر ساله چیدمان خانه را عوض کردن، ظاهرا یک تنوع روانی است ولی به چه قیمتی! مردم به عمق جهالت این نوع فلسفه ها توجه نمی کنند. اسراف و زیاده روی پشت این فلسفه ها خوابیده است و اگر کسی خوب توجه کند، این همان چیزی است که ابلیس گفت از پشت به آنها حمله میکنم. این نوع کردارها ، کردار نیکی نیست، زیرا در جهت پیشبرد اهداف شیطان است.

 

إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا ﴿۲۷

چرا که اسرافکاران برادران شیطانهایند و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است (۲۷)

 

زمانی بود که پدر بزرگها و مادر بزرگها وقتی میوه می خریدند، میوه های نرم تر و یا میوه های دارای خال سیاه را جدا میکردند و خال سیاه آن را می گرفتند و خودشان بقیه میوه را میخوردند و میوه های سالم و دست نخورده را می گذاشتند برای بچه هایشان. اما اکنون از این نوع رفتارها آنقدر کم پیش میاید که آدمی در این عصر، دلش برای این نوع رفتارها تنگ میشود. آنها با این کردارهای کوچک و زیبا، نمی گذاشتند چرخه نیکشان بخوابد. این رفتار ساده، تاثیر مثبتی بر آدمی دارد و این را کردار نیک میگویند. بچه های نسل جدید دیگر خودشان را از این رفتارهای ساده که بار آدمی را کم میکند ، محروم کرده اند. انسان‌ها برای ماندن در چرخه نیک به کردار نیک نیاز دارند، هر چند کردار نیک کوچک. خدای مهربان به ما بچه میدهد و در حین بچه بزرگ کردن هم، فرصت‌هایی برای کسب کردار نیک برای ما قرار داده است. انسانها باید از هر فرصتی استفاده کنند و بارهای اضافی از دوش خود و همدیگر بردارند و به این طریق کردار نیک انجام دهند. اصلا یکی از جنبه های کردار نیک همین است که کردار نیک، بارهای اضافی روانی را از دوش آدمیان بر میدارد. کردار نیک (حتی کوچک) نمی گذارد که چرخه نیک متوقف شود و اتوماتیک بار اضافی برای شما پیش نخواهد آمد.

انسانها برای خود بار اضافی زیادی درست میکنند. کسب انرژی از طریق عوض کردن چیدمان خانه، یکی از این بارهاست. عزت نفس اینجوری بدست نمیاید. این حتی روش عوض کردن روحیه هم نیست و فقط شیطان وارد زندگیشان میشود و بار اضافی برایشان تولید میشود. خدای مهربان روشهای بسیار کاراتر و ساده تری برای این کار قرار داده است. آدمیان باید به آن روشی رو آورند که خدا مقدر و نصیب کرده است. اگر در این مسیر قرار بگیریم، اتفاقات درست خودش پیش خواهد آمد.

بعضی ازواج برای همدیگر بار اضافی ایجاد میکنند. پرسه زدن بی هدف در فضای مجازی و ویوی زندگی سلبریتی ها و ثروتمندان، روان آدمی را پر از نیاز کاذب میکند. گاهی یکی از زوجین در فضای مجازی پرسه میزند و بعد از چند ساعت وبگردی بی هدف و ویوی زندگی سلبریتی ها و پولدارها و بیکارها، روان خود را پُر از نیاز کاذب میکند و برای خود بار اضافی روانی ایجاد میکند. در این حالت، بار اضافی ایجاد شده، به روان فرد فشار میاورد و او از قرین و زوجش انتظار دارد که بار اضافی را برایش بردارد. آدمیان بخاطر حفظ نکردن چشم و گوش و زبانشان، بار روانی زیادی در خود جمع میکنند و خود را پُر میکنند. روان پر باید تخلیه شود. اگر ما غذای زیاد بخوریم ، تا چندین ساعت بعد نمیتوانیم چیز دیگری بخوریم. اما دستگاه طبیعی هاضمه ما، بدون دخالت ما، غذا را هضم و دفع میکند و به این طریق از فشار و بار اضافی غذا نجات پیدا میکنیم. اما در مورد بارهای اضافی که انسان وارد دستگاه روان خود میکند، قضیه متفاوت است. کسانی که به علت حفظ نکردن چشمها و دیدگان و  ابصار و زبان  و سایر اینپوتها، روان خویش را پر میکنند و بعد آنها به اشتباه فکر میکنند که این نیازهای کاذب باید برآورده شوند و بیشتر هزینه های زندگی مربوط به این نیازهای کاذب است. در حالی که نیازهای کاذب اصلا نباید برآورده شوند و بلکه باید نادیده گرفته شوند. نادیده گرفتن نیازهای کاذب، بوسیله پندار نیک و تقوا و صبر امکان پذیر است و اتوماتیک آن را از روان ما بیرون میریزد. نیاز جنسی اگر کنترل نشود، انسان را تابع خود کند. در قرآن خیلی روی این مورد تاکید شده است که افراد نباید تابع شهوات باشند. اگر چه خدای حکیم، برآورده کردن نیاز جنسی را برای ازواج حلال کرده است و این ارتباط حلال هم برای این است تا که زوجین تابع شهوات نشوند. زیرا شهوت جنسی ، مَیلی است برمبنای خیال پردازی و هر چه بیشتر روی آن خیالپردازی شود، غیر قابل کنترل تر و بزرگتر میشود. مثل یک گلوله برف است که از بالای تپه غلط داده میشود. ابتدا حجمش کم است و هر چه بیشتر غلط بخورد، حجمش بیشتر میشود و غیر قابل کنترل تر میشود. خدا میخواهد که افراد تابع شهوات نشوند. بنابراین خدا ارضای شهوات بین زوجین را منع نفرموده است، ولی تبعیت از شهوات را منع کرده است. به همین خاطر است که اگر یکی از زوجین بار اضافی برای خود ایجاد کند، از همان اول گلوله برف بزرگی انتخاب کرده است و عملا از شهوات تبعیت کرده است و این انحراف بزرگی است.

 

وَاللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَیُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیمًا ﴿۲۷

خدا مى‏ خواهد تا بر شما ببخشاید و کسانى که از خواسته ‏ها[ى نفسانى] پیروى مى کنند مى‏ خواهند شما دستخوش انحرافى بزرگ شوید (۲۷)

 

اگر یکی از زوجین ، از شهوات تبعیت کند، عملا توسط زوج دیگر برآورده نشدنی است و غیر قابل کنترل است، زیرا تبعیت از شهوات، یک مَیل بزرگ در افراد ایجاد میکند که قابل حل نیست. در حین نوشتن این قسمت از جادوی شیاطین، روی این قضیه خیلی فکر کردم و خیلی تحقیق کردم که آیا از نظر قرآن صحیح است که زوجین براساس تصاویر و فیلمهای نامناسب اینترنتی و ماهواره ای، بارهای اضافی و هواهای نفسانی برای هم ایجاد کنند. بعد از مطالعه قرآن به این نتیجه رسیدم که تصاویر نامناسب حتی بین زوجین، اشتباه محض است. زیرا کسی که براساس این تصاویر تحریک شود، عملا یک تصویر را به عنوان زوج خویش بر می گزیند و علاوه بر آن ، این کار، مهر تائیدی است بر سیستم و نظام شیطانی. این یک واقعیت قرآنی است که کسی نمیتواند بار و مَیل دیگری را برعهده گیرد. واقعیت این است که لذات کسب شده از این طرق نادرست، ماهیت جنسی ندارند و بلکه شهوتی است که در آن شیاطین و اجنه دخالت دارند؛ بنابراین شرکت در این نمایشها، باعث تسلط اجنه و شیاطین بر افراد میشود و نیاز جنسی منحرف میشود.  همانند قوم لوط، که نیاز جنسی را منحرف کردند. کسب لذت از یک تصویر و یا یک کلیپ و فیلم، نوعی منحرف کردن میل جنسی است. زیاده روی و بزرگ کردن شهوات، کار را به جاهای خطرناک میرساند. بهترین دلیل برای عدم تبعیت از شهوات، این است که افرادی که از شهوات تبعیت میکنند، نماز بجا نمی آورند.

 

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا ﴿۵۹

آنگاه پس از آنان جانشینانى به جاى ماندند که نماز را تباه ساخته و از هوسها پیروى کردند و به زودى [سزاى] گمراهى [خود] را خواهند دید (۵۹)

 

حالا متوجه مفهوم آیه (أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ) میشویم؛ کسی بار دیگری را برعهده نمی گیرد. نه بخاطر اینکه نخواهد؛ بلکه نمی تواند بار انحرافی دیگران را بردارد. لذت بردن از یک تصویر، ماهیت جنسی ندارد و بلکه ماهیت جنّی دارد و این یک بار انحرافی است و حتی ماهیت آن نیاز جنسی نیست تا برآورده شود. این نیاز کاذب و منحرف شده را همانی فقط میتواند برآورده کند که بوجود آورده است (جن مسلط بر فرد) و کلیدش دست اوست. اما این نیازهای کاذب اصلا نباید برآورده شوند، تا برده فکری اجنه نشویم.

کسانی که از تصاویر و فیلمهای نامناسب، لذت می برند، در واقع ماهیت نیاز جنسی را منحرف کرده اند و آنها دارند با یک جن لذت می برند و جنی را به عنوان زوج برگزیده اند. افراد بار ایجاد شده توسط یک جنّ را به عنوان نیاز جنسی تلقی کرده و منحرف میشوند. این افراد از آن به بعد روشهای مختلف دیگری را هم میتوانند پیدا کنند که همان حس را به آنها میدهد، زیرا در همه این روشها (بجز ازدواج) ، جن شریک است و حسها شبیه همند. همجنسگرائی، خود جنسگرائی، خودارضائی، لذت بردن از طریق تصاویر و فیلمها همگی حسهای مشترکی به افراد میدهند و بنابراین افراد خود را بین انتخاب این روشها، مختار می بینند. مطالعه آماری نشان داده است که گردانندگان سایتهای مستهجن، بعد از مدتی، همجنس گرا میشوند. اما حس نیاز جنسی در ازدواج کاملا با روشهای بالا فرق دارد.

 افراد در ازدواج به همدیگر تعهد میدهند که نسبت به هم صادق باشند و لذات جنسی را منحرف نکنند. کسانی که از یک تصویر، لذت جنسی میبرند، در واقع وارد یک نوع خیالپردازی شده اند و در آنحالت، باید در خیالات خود، هم زوج مقابل خود را تصور و خیالپردازی کنند و به این طریق افراد، همزمان هم نقش مونث دارند و هم نقش مذکر. این همان حالت قوم لوط است ولی به سبک جدیدش.

خدا می فرماید که در روز قیامت، کسی نمیتواند بار دیگری را بر عهده گیرد (أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ). این قاعده در این دنیا هم تا حدی صادق است. زیرا وزر در آیه به معنای بار منحرف شده است.  باری که لازم نیست و اضافی و سربار است. ماشینی که بنزینی است، فقط بنزین مصرف میکند و ایستادن این ماشین در صف گازوئیل بی فایده و وقت تلف کردن است و حتی اگر این ماشین گازوئیل تویش بریزید، ممکن است کلا خراب شود. خدا ما را خلق کرده است ومیداند که به چه نوع لذتی و چطوری نیاز داریم. بنابراین زن و شوهر در این دنیای فانی، تا حدی میتوانند بار اضافی همدیگر را بردارند. بیشتر سوء تفاهم ها میان زن و شوهر، در این حالات پیش میاید.

 

أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ﴿۳۸که هیچ بردارنده‏ اى بار دیگرى را بر نمى دارد (۳۸)

 

یکی از زوجین با وبگردی های بی هدف و دیدن کلیپها و فیلمهای مختلف، نیازهای کاذب از انواع مختلف برای خود ایجاد میکند و بارهای اضافی روانی در او بوجود میاید. حالا او از زوجش انتظار دارد که نیاز(های) کاذب او را برآورده کند. زوج او از چگونگی نیازهای او و درهم تنیدگی آنها خبر ندارد و حتی ممکن است نداند که چیست و بنابراین قادر به برداشتن بار اضافی او نیست و در نتیجه بین آنان فاصله می افتد. در واقع او به زوجش می گوید که تو با تصویر ذهنی من که ساخته ام نمی خوانید، پس تفاهم نداریم. انسانها حتی نباید برای دیگران تصویر بسازند و نباید باعث گمراهی آنان شوند. جادویی که بین زوجین فاصله می اندازد، همین است. اجنه و شیاطین فلسفه نیازهای جنسی را تغییر میدهند و بین زن و مرد فاصله زیادی می اندازند. آنان نیازهای خدادادی را منحرف میکنند و آن را به چیزی تبدیل میکنند که خودشان سوار آنند و این همان جادوست.

بارها و نیازهای کاذب، از یک خیالپردازی سرچشمه می گیرند و به اندازه تعداد انسانها و جنها، حالات و نیازهای کاذب وجود دارد؛ بنابراین عملا، در 99 درصد موارد، نمیتوان نیازها و بارهای کاذب را ارضا کرد و بر روی آنها توافق کرد.  این همان جادویی است که بین زوجین تفرقه می افکند.  خدای مهربان، نمونه زوجیت صحیح را بیان فرموده است.

الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ

وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ

وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ

وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ

وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ

وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ

وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ

وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ

وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ

وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ

 

إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿۳۵

مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادت‏پیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه‏ دهنده و مردان و زنان روزه‏ دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانى که خدا را فراوان یاد مى کنند خدا براى [همه] آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است (۳۵)

 

به نظر شما برای چنین ازواجی شایسته است که بوسیله تصاویر ساختگی و نمایشات شیطانی، از هم لذت ببرند؟ کسانی که این کار را بکنند، فقط یک تصویر و یا یک استایل را به عنوان همسر خویش برگزیده اند و این عدم صداقت و پندار منحرف را نشان میدهد. آدمیان باید نسبت به زوج خویش هم از پندار نیک بهره برند.

اگر توجه کرده باشید خیلی از سلبریتی ها بعد از مدتی قادر به ادامه زندگی با همدیگر نیستند، زیرا بار سنگینی را برای هم ایجاد میکنند و از پس هم بر نمیایند. حتی سلبریتی هایی که خودشان در فضای مجازی تولید کننده نیاز و بار هستند، نمی توانند بارها و نیازهای شریک زندگیشان را برآورده کنند و کارشان به اختلاف و جدایی می کشد؛ همین نکته هزار معنا دارد. اما قطعا افرادی که از اینها طریقه زندگی می آموزند و نیازهای کاذب اینها را تقلید میکنند، بیشتر در مشکلات فرو می روند. خدا بین زوجین، مودت و رحمت قرار داد تا  که بار همدیگر را کم کنند و یکی از معانی مودت و رحمت این است که ازواج برای هم بار اضافی ایجاد نکنند و برای همدیگر، بار خارج از تحمل و توان دیگری ایجاد نکنند و به هم دیگر رحم کنند. حتی خدا که خالق ماست، خارج از وسع انسان؛ از انسان انتظار ندارد (لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ).

در خیلی از مراسمها و مهمانیها و فاتحه خوانی ها، مردم با چشم و هم چشمی و عدم پوشاندن ابصارشان، بار برای خود درست میکنند و روان خود را پُر میکنند. اصلا وقتی خدا می فرماید که دیدگان خود را بپوشانید و هر چیزی را نگاه نکنید، منظورش این است که نیازهای کاذب برای خود درست نکنید و بار اضافی برای خود و زوج خویش و خانواده خود و حتی اجتماع خود درست نکنید.

 

وَقُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْن مِن أَبْصَارِهِن وَیَحْفَظْن فُرُوجَهُن

قُلْ لِلْمُؤْمِنین یَغُضُّوا مِن أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ 

 

یک فرمان ساده قرآنی مانند دستور آیه بالایی "بینش و چشم هایت را رام کن" منجر به رفتار متواضعانه ای می شود که بار روانی برای ما ایجاد نمی کند و روان انسانها پُر نمیشود. وقتی بدانید که همسرت ، نمی تواند نیاز کاذب شما را برآورده کند؛ بنابراین بهتر است که دنبال این نیاز کاذب نروید و نگاهش هم نکنید؛ زیرا هم به سود خودت است و هم مودت و رحمت را در مورد همسرت رعایت کرده اید. در صورت ایجاد نیاز کاذب در روان خویش؛ ممکن است که زوج شما برای تهیه آن، به دردسر بیفتد و وارد حیطه گناه شود و یا مجبور شود اعمال جراحی زیبایی انجام دهد.

شخصی که انواع استایلهای زناشویی و یا چیدمانهای خانه ها را در اینترنت ویو میکند و در این حالت بار روانی برای خود ایجاد میکند؛ در این حالت فرد چندین راه برای تخلیه این بار اضافی دارد. یکی اینکه از تخیل خود استفاده کند و در رویای خود، برای خود چنین همسر و زندگیی بسازد. او در تخیل دستش باز است و او بهترین خانه ها و زیباترین همسران را در تخیل خویش تصور میکند و قطعا بعد از مدتی، دیگر روابط ساده با همسرش، جوابگو نیست و این یک واقعیت است که روابط تخیلی ، هیچ جایگزینی در دنیای واقعی ندارند. هر چند که افراد بهترینها را در خیال خود برای خود میسازند (به کمک اجنه)؛ اما ارضا کننده نیست و مثل پشمک است و گرسنگی را رفع نمی کند و هیچ نیازی را برآورده نمی کند. بنابراین افراد مجبورند این تخیلات را هر روز تکرار کنند و معتاد این نوع خیالپردازی میشوند.

اشتباه این روش این است که افراد فکر میکنند به نیاز خود رسیده اند. در حالی که اینها اصلا نیاز نیستند و نوعی زیاده خواهی، ناشکری و تکبر در آن نهفته است. این نیاز نیست و بلکه یک میل و هوی و هوس بزرگ و خانمان برانداز است. این افراد از شهوات تبعیت میکنند و میل زیادی به شهوات و مادیات دارند و اینها ربطی به نیاز ندارد و بلکه بقول قرآن یک تمایل و هوای بزرگ و مهار نشدنی (مَیْلًا عَظِیمًا ) است.

 

وَاللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَیُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیمًا ﴿۲۷

خدا مى‏ خواهد تا بر شما ببخشاید و کسانى که از خواسته ‏ها[ى نفسانى] پیروى مى کنند مى‏ خواهند شما دستخوش انحرافى بزرگ شوید (۲۷)

 

خدای مهربان، در آیه بعدی این آیه، نکته فوق العاده ای می فرماید که ای انسانها، خدا شما را از این امیال نفسانی و مادی برحذر میدارد زیرا میخواهد که بار شما را کم کند (یُخَفِّفَ عَنْکُمْ) و در ادامه می فرماید که انسان ضعیف خلق شده است و نمیتواند این بارهای اضافی را تحمل کند.

 

یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا ﴿۲۸

خدا مى‏ خواهد تا بارتان را سبک گرداند و [مى‏ داند که] انسان ناتوان آفریده شده است (۲۸)

 

گاهی بعضی مشکلات انچنینی در میان خانواده ها پیش میاید که افراد به این نتیجه میرسند که بارهای تولید شده از طرف زوج و اطرافیان عمدی است؛ اما بکاربردن عمد در این جا اشتباه است؛ زیرا اطرافیان، رفع این بارها را حق مسلم خود میدانند و در نتیجه عمدی نیست و همچنین سهوی هم نیست زیرا افراد به دلخواه خویش وارد بازی خطرناکی شده اند و عاقبتش جالب نیست. تفرقه افتادن بین ازواج و حتی افراد جامعه ، از عواقب خطرناک آن است. زیرا ترکش های این بارهای اضافی، نوعی حمله به حساب میاید. این حملات از جانب شیاطین صورت گرفته است. مثلا خانواده ها بر اثر گسترش و پخش نیازهای کاذب بین افراد اجتماع، فشار زیادی اعم از مهریه، جهیزیه، تالار ووو برای هم بوجود می آورند و این بارها و نیازهای کاذب، جامعه را متفرق میکند. در جامعه شیطانی، نیازهای کاذب زیادی وجود دارد و بارهای زیادی روی شانه های افراد هست. ازدواجی که خدا از بدو خلقت به تمام نفوس وعده داده است، بدون بار اضافی است. اما در جامعه غیر رحمانی، به مشکلترین کارها تبدیل میشود. گاهی بچه ها در این زمینه ها به والدین خویش فشار زیادی می آورند و حرمت آنان را نگه نمی دارند.

 

وَقَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا ﴿۲۳

و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید اگر یکى از آن دو یا هر دو در کنار تو به سالخوردگى رسیدند به آنها [حتى] اوف مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنى شایسته بگوى (۲۳)

 

وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا ﴿۲۴

و از سر مهربانى بال فروتنى بر آنان بگستر و بگو پروردگارا آن دو را رحمت کن چنانکه مرا در خردى پروردند (۲۴)

 

بچه ها بیشتر در فضای مجازی هستند و با نگه نداشتن چشمان و دیدگان و بینش خود، انواع نیازهای کاذب برای خود ایجاد میکنند و از پدر و مادرها انتظار دارند که شرایط برآورده شدن این نیازها را برای آنان مهیا سازند. والدین هم توانایی تهیه این شرایط را ندارند و در نتیجه، بچه ها احترام والدین شان را نگه نمیدارند و خدا در این مورد به انسانها هشدار میدهد که به والدین خویش حتی اُف هم نپرانید.

نیازهای کاذب زیادند و غیر قابل شمارش. اما بهتر است که نگاهی به ماهیت واقعی یکی از مهمترین نیازهای کاذب این روزها بیندازیم. افراد بینش و چشمان خود را در فضای مجازی رام نمی کنند و بعد از مدتی چرخش در میان این استایلها، احساس میکنند که عاشق شده اند. اما اگر بیشتر دقت شود، متوجه می شویم که آنها وارد یک خیالپردازی شده اند و در واقع آنان عاشق یک نفر بخصوص نشده اند، بلکه عاشق یک گروه و استایل شده اند. زیرا هرکسی این استایل را داشته باشد، دلشان را می بَرَد. این همان خیالپردازی است. همانطور که قبلا ثابت شد، عشق یک مفهوم شیطانی است و کسانی که ادعای عشق دارند، عاشق یک فرد مشخص نیستند؛ بلکه عاشق یک گروه و استایل شده اند. حالا این گروه و استایل ممکن است که میلیونها نفر باشند؛ بنابراین طبق عشقی که آنها از آن صحبت میکنند، آنها باید هزاران دل داشته باشند و بنابراین در ادعای خود صادق نیستند. خدای مهربان وقتی انسانها را آفرید، فرمود که از نوع خودتان (مِنْ أَنْفُسِکُمْ) همسری براى شما آفرید تا بدان آرام گیرید.

 

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۲۱

و از نشانه‏ هاى او اینکه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستى و رحمت نهاد آرى در این [نعمت] براى مردمى که مى‏ اندیشند قطعا نشانه‏ هایى است (۲۱)

 

همانطور که می بینید، آن چیزی که خدا از بدو خلقت به انسانها وعده داد است ، خلق همسرانی از نوع خود انسانهاست که بوسیله آن آرام گیرند. اما اکنون چیزی که مردم میخواهند، همسرانی از نوع خودشان نیست؛ بلکه آنها یک گروه و یا استایل را دوست دارند و این گروه و  استایل ممکن است که یک میلیون عضو داشته باشد. بنابراین کسی که عاشق یک استایل است، در واقع عاشق یک میلیون نفر است!  بنابراین اکنون آنچه که از آن به عنوان عشق و دوست داشتن یاد میشود، حتی حیوانات هم اینچنین نمی کنند. اگر یک تصویر دیگر از همان استایل که او خوشش آمده است، به او نشان دهید، او باز هم خوشش میاید و این دل، دل که نیست؛ بلکه به اندازه یک ترمینال شلوغ است. خدای مهربان وقتی از مودت و رحمت صحبت می فرماید؛ از خلق همسرانی از جنس انسان صحبت فرموده است (خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا) که خدا خلق فرموده است. استایلهای متفاوتی که افراد عاشق آن میشوند؛ ساخته دست انسانهاست و افرادی که مدعی عاشقی این استایلها هستند، در واقع عاشق تمام کسانی هستند که این استایل را دارند. به این ترتیب، فلسفه عشق حتی ساده ترین تعهدات اخلاقی را هم رعایت نمی کند. قانون دوم تورات می فرماید که : ای انسان تو را معبود دیگری جز من نباشد. هیچ تصویری از آنچه در آسمان یا بر روی زمین یا در آب است، نساز و آنها را پرستش نکن.

بت پرستی همیشه، به صورت ساختن تمثال و مجسمه نیست؛ بلکه بیشتر مواقع بصورت تحریف آفریده های خداست. خدا همسرانی از جنس خود ما برای ما آفریده است  (خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا)؛ اما مردم پوستین و تصاویری از آنها را به عنوان زوج برای خود انتخاب  میکنند و سالها با این نوع تصویر و پوستین زندگی میکنند. تصاویر و پوستین بسیار کلی است و هر تصویری در عمل، میلیونها مصداق دارد و بنابراین افراد قاعده خدا را رعایت نکرده اند و برخلاف دستور خدا، تصویری را جایگزین مخلوق خدا میکنند. خدا ازواجی را از جنس خود انسان برای او آفریده است و مودت و رحمت را بین این دو نوع انسان قرار داده است. افراد در عشق؛ عاشق یک استایل و تصویر میشوند و آنها به این طریق عاشق جن همزاد خود شده اند.

 

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۲۱

و از نشانه‏ هاى او اینکه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستى و رحمت نهاد آرى در این [نعمت] براى مردمى که مى‏ اندیشند قطعا نشانه‏ هایى است (۲۱)

 

اصلا فرق عشق با مودت و رحمت همین است. عشق بین دو استایل و دو گروه است، اما مودت و رحمت بین دو انسان و یا دو نفس است (خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ). به همین خاطر، حتی حیوانات هم عشق را انتخاب نکردند و انسان در این زمینه حتی از حیوانات هم خیلی گمراه تر است.

 

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿۱۷۹

و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‏ ایم [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى ‏بینند و گوشهایى دارند که با آنها نمى ‏شنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏ ترند [آرى] آنها همان غافل‏ماندگانند (۱۷۹)

 

خدای مهربان امر فرموده است که با زنان و مردان زناکار و یا مشرک ازدواج نکنید. بنابراین زانی و مشرک، خط قرمز ازدواجهاست. زانی و مشرک به درد ازدواج نمیخورند، زیرا روان این افراد آلوده است. یک نوع آلودگی که مسری است و سریعا به زوج هم منتقل میشود. همین آیه مشخص میکند که هدف از ازدواج، فقط مسائل جنسی نیست، بلکه در ازدواج؛ دو ایده، دو حریم با هم مرتبط میشوند و اگر یکی آلوده باشد، به دیگری هم سرایت میکند. وقتی از این نوع آلودگی حرف میزنیم، منظور آلودگی پندار است. این که در آیه فرموده است (وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ)  یعنی این دستور تعیین کننده مرز معنوی است؛ مرز معنوی با اجنه و انسانها. کسی که به ازدواج با زانی و یا مشرک تمایل دارد، و در عین حال خود را مومن میداند؛ در واقع مومن نیست و پندار نیک ندارد و فقط خیال میکند مومن است؛ زیرا مرز خود را با شیاطین و انسانهای زانی و مشرک مشخص نکرده است. به همین خاطر خدا می فرماید که : مرد زناکار جز زن زناکار یا مشرک را به همسرى نگیرد و زن زناکار جز مرد زناکار یا مشرک را به همسری نگیرد. این قسمت از آیه فقط یک دستور نیست؛ بلکه یک جریان جاری هم هست. کسی که با یک زانی ازدواج میکند، در واقع نشان میدهد که مرز زنا و یا  شرک برایش مهم نیست و این در پندار اوست.

 

الزَّانِی لَا یَنْکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لَا یَنْکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ ﴿۳

مرد زناکار جز زن زناکار یا مشرک را به همسرى نگیرد و زن زناکار جز مرد زناکار یا مشرک را به زنى نگیرد و بر مؤمنان این [امر] حرام گردیده است (۳)

 

بنابراین خدا در آیه میخواهد بفرماید که در مورد زنا و شرک بی تفاوت نباشید و تصمیم نهایی ازدواج را به آن موکول کنید. کسی که در این مورد بی تفاوت باشد، در واقع ایمان خود (پندار نیک) را زیر سوال می برد. وقتی خدای حکیم کلمه حرام را در قرآن استفاده می فرماید، نشان از آن دارد که میخواهد مرزهایی را مشخص کند و به هیچ عنوان نباید از آن مرز عبور کرد. حالا این مرز، ممکن است یک مرز پنداری و معنوی (پندار نیک) باشد و یا یک مرز عملی (کردار نیک و گفتار نیک). با مرز معنوی و پنداری، تکلیف خود را در مقابل اجنه و شیاطین مشخص می کنیم و با مرز عملکردی، مرز خود را با سایر انسانها مشخص می کنیم.

بنابراین رعایت سه دستور (پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک) برای مرزبندی بین حق و باطل است. هر کسی باید جبهه خودش را مشخص کند. خدا در آیه دیگری از قرآن می فرماید که ای مومنان؛ مادر، خواهر، دختر، عمه ، خاله، و ... بر شما حرامند. وقتی کلمه حرام بکار میبرد یعنی مرزبندی میخواهد بکند. در اصل کلمه حرام هم از حریم آمده است و به معنای یک نوع مرزبندی است. وقتی خدا مرزبندی میکند، یعنی در هر سه آیتم (پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک) باید رعایت شود. یعنی حتی نباید خیالش هم کرد. وقتی میفرماید ربا حرام است، یعنی حتی نباید در خیال و پندار خویش با ربا و روشهای ربا خود را ثروتمند کرد.

واقعا آدمیان ناشکر و ناسپاسند، زیرا به آنچه که خدا آفریده است، رضایت نمی دهند و دنبال یک سری استایل می گردند و عاشق این استایلها میشوند و این واقعا پندار خیلی زشت و ناپسندی است. آنها به ازواجی که خدا آفریده است، راضی نیستند. خدا می فرماید که تعداد کمی از بندگان شکرگزار و راضی هستند (وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ ). وقتی خدا می فرماید تعداد کمی شکرگزار هستند، یعنی شکرگزارها آنقدر کمند که برای ما انسانها اصلا مشخص نیستند. زیرا خدا ، خداست و چیزهایی می بیند که ما نمی بینیم و او تمام موجودات و انسانها را می بیند. از نظر خدای علیم بصیر، تعداد کمی از بندگان سپاسگزارند؛ وقتی از نظر خدای علیم بصیر، تعداد شاکرین کم است یعنی این تعداد کم اصلا برای ما انسانها مشخص نیستند.

جادوی شیاطین (قسمت هشتاد و هفت) عشق مخالف پندار نیک است

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت هشتاد و هفت)

عشق مخالف پندار نیک است

 

خدا به بنی اسرائیل دستور می فرماید که گاوی را ذبح کنند. اما آنان در نحوه اجرای این دستور، مشکلات پنداری خویش را بیرون ریختند.  دستوراتی که خدا صادر می فرماید، یک نوع فتنه هم هست و این فتنه پندار آدمیان را بیرون می ریزد و ماهیتها مشخص میشود. داستان گاو بنی اسرائیل در بزرگترین سوره قرآن مفصلا ذکر شده است:

 

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ ﴿۶۷

و هنگامى که موسى به قوم خود گفت‏ خدا به شما فرمان مى‏ دهد که ماده گاوى را سر ببرید گفتند آیا ما را به ریشخند مى‏ گیرى گفت پناه مى برم به خدا که [مبادا] از جاهلان باشم (۶۷)

 

قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا هِیَ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ ﴿۶۸

گفتند پروردگارت را براى ما بخوان تا بر ما روشن سازد که آن چگونه [گاوى] است گفت وى مى‏ فرماید آن ماده گاوى است نه پیر و نه خردسال [بلکه] میانسالى است بین این دو پس آنچه را [بدان] مامورید به جاى آرید (۶۸)

 

قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ ﴿۶۹

گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن کند که رنگش چگونه است گفت وى مى‏ فرماید آن ماده گاوى است زرد یکدست و خالص که رنگش بینندگان را شاد مى ‏کند (۶۹)

 

قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ ﴿۷۰

گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن گرداند که آن چگونه [گاوى] باشد زیرا [چگونگى] این ماده گاو بر ما مشتبه شده و[لى با توضیحات بیشتر تو] ما ان شاء الله حتما هدایت ‏خواهیم شد (۷۰)

 

قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَا شِیَةَ فِیهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُوا یَفْعَلُونَ ﴿۷۱

گفت وى مى‏ فرماید در حقیقت آن ماده گاوى است که نه رام است تا زمین را شخم زند و نه کشتزار را آبیارى کند بى ‏نقص است و هیچ لکه‏ اى در آن نیست گفتند اینک سخن درست آوردى پس آن را سر بریدند و چیزى نمانده بود که نکنند (۷۱)

 

وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ ﴿۷۲

و چون شخصى را کشتید و در باره او با یکدیگر به ستیزه برخاستید و حال آنکه خدا آنچه را کتمان میکردید آشکار گردانید (۷۲)

 

فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحْیِی اللَّهُ الْمَوْتَى وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۷۳

پس فرمودیم پاره‏ اى از آن [گاو سر بریده را] به آن [مقتول] بزنید [تا زنده شود] این گونه خدا مردگان را زنده مى ‏کند و آیات خود را به شما مى ‏نمایاند باشد که بیندیشید (۷۳)

 

وقتی خدا می فرماید که یک گاو قربانی کنید، منظورش گاو مشخصی نبود. بلکه هر گاوی که بنی اسرائیل قربانی میکردند، کافی بود (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً). خدا کلمه بَقَرَةً  را بدون ال تعریف استفاده می فرماید، تا به ما بگوید که هر گاوی ذبح میشد، کافی بود. براساس آیه 73 سوره بقره، زنده شدن مرده، بوسیله گوشت این قربانی یک معجزه و آیت بوده است؛ همچون زنده شدن عُزیر. این یکی از معدود معجزاتی است که در طول تاریخ در دستان خود مردم انجام شد (فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحْیِی اللَّهُ الْمَوْتَى وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ). معجزات دیگر همگی در دست پیامبران انجام میشد، اما این یکی در دستان مردم عادی انجام شد.

بنی اسرائیل قبلا به گوساله پرستی گرایش یافته بودند و هنوز مقداری از آن عقاید در پندار آنان مانده بود. خدا عمدا قربانی کردن گاو را به آنها امر فرمود تا هم آنها را آزمایش کند و هم اینکه حب گوساله گرائی را در آنان بکشد. اما بنی اسرائیل از رنگ گاو، سن گاو و پارامترهای دیگر می پرسند و این سوالات پی در پی بنی اسرائیل نکات مهمی را در مورد آنان آشکار کرد:

 

1-          سوالات پی در پی بنی اسرائیل در مورد اینکه چه گاوی را ذبح کنند؛ کار را برای آنها مشکل کرد و نزدیک بود از جاده حق منحرف شوند. سوال کردن زیاد اصلا خوب نیست و عاقبتش ممکن است گمراهی باشد. آدمی باید زود پیام را دریافت کند و هر چقدر دیرتر دریافت کند، خطر انحراف بیشتر میشود.

 

2-          سوالات پی در پی بنی اسرائیل نکته مهم دیگری را هم آشکار کرد و آن این بود که آنها هنوز در قلب خویش، علاقه به گوساله پرستی داشتند؛ علاقه قلبی به گاو هنوز در میان آنان بود. سوالات پی در پی از اینکه چه گاوی را باید ذبح کنند؛ چه رنگی باشد، چاق باشد یا لاغر باشد، سنش چقدر باشد؛ نشان از این واقعیت داشت که آنها هنوز در قربانی کردن گاو مردد بودند و هنوز عشق به گاو در قلب آنها وجود داشت ولی بروز نمی کردند. اما وقتی این مساله پیش آمد، عشق قلبی آنان وارد پندارشان شد و یک گره بزرگ ایجاد شد. این قسمت از آیه (وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ  خدا آنچه را که شما پنهان می‌دارید، آشکار می‌سازد) به این موضوع اشاره دارد. عشق و علاقه به یک چیزی و یا شخصی در مواقع بحرانی، وارد پندار آدمیان میشود و تصمیم گیری را برای آنان مشکل میسازد.

 

3-          وقتی کسانی که زمانی که به گوساله گرایش داشته اند؛ هنوز در قربانی کردن گاو مرددند ولی به زبان نمی آورند و هر بار بهانه میاورند، یعنی هنوز عشق گوساله پرستی در آنان هست ولی این عشق را نمی توانند بیان کنند و این عشق بصورت مخالفت با دستور مستقیم خدا و تعلل در اجرای آن نمود پیدا میکند. آنان با سوالات پی در پی برای خود زمان می خریدند و نمیتوانستند پندار واقعی خود را هویدا کنند و البته حتی شاید خودشان هم متوجه دلیل این همه بهانه گیری نمیشدند، زیرا ناخودآگاه آنان آلوده بود و تزکیه داده نشده بود.

 

4-          سوالات پی در پی بنی اسرائیل، ثابت کرد که آنان دچار خیالبافی شده اند و فقط خدا می دانست که چی در ذهنشان می گذرد. خیالبافی، آنان را از فهمیدن دستور مستقیم خدا باز میداشت و آنها داشتند طبق خیالبافی های خود سوال مطرح میکردند. زیرا دستور خدا منطبق با عشق قلبی آنان نبود. خیالبافی آدمیان را از فهم صحیح دستورات خدا باز میدارد. این نوع خیالبافی برای افراد زیاد پیش میاید.

 

 

عشق یک مفهوم و ماده شیطانی است و مثل یک مایع سمی در خون افراد جریان دارد و در تمام تصمیمهای انسان دخالت میکند و اثر گذار است. خدای مهربان، عشق به گاو و گوساله را در آیه زیر به صورت یک نوشیدنی ترسیم میکند که در قلب و خون افراد جریان دارد (وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ). یعنی مهر گوساله در دلشان سرشته شد. بعضی خالکوبی ها ، که نشانگر یک ایدئولوژی است، بر بدن انسان حک میشود و انسان دیگر نمیتواند از آن ایدئولوژی دست بکشد و این نوع خالکوبی حکم چک امضا شده بدون نوشتن مبلغ را دارد. عشق هم همین طوری است و افراد با عشق، دیگر برده ایدئولوژی خاصی هستند و نمیتوانند تصمیمات ساده هم بگیرند و حتی در یک دستور ساده خدا (یک گاو ذبح کنید) می مانند. حتی یک بچه هم این دستور را می فهمد. اگر بچه شما در یک مهمانی شلوغ کند و شما به او بگویید که بیاید بنشیند، بچه حرف و منظور شما را متوجه میشود و میاید می نشیند. او نمی پرسد که چطوری بنشینم؟ در چند حرکت بنشینم؟ کجا بنشینم؟ با همین لباس بنشینم؟ ؛ اما فلسفه عشق، آنقدر خطرناک است که این مقدار فهم و درک را از انسانها می گیرد.

 

وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿۹۳

و آنگاه که از شما پیمان محکم گرفتیم و [کوه] طور را بر فراز شما برافراشتیم [و گفتیم] آنچه را به شما داده‏ ایم به جد و جهد بگیرید و [به دستورهاى آن] گوش فرا دهید گفتند شنیدیم و نافرمانى کردیم و بر اثر کفرشان [مهر] گوساله در دلشان سرشته شد بگو اگر مؤمنید [بدانید که] ایمانتان شما را به بد چیزى وامى دارد (۹۳)

 

 

در قرآن، وقتی از گوساله پرستی صحبت میشود، منظورش عرفانی به اسم گوساله گرائی است. در واقع عشق به گاو و گوساله در زمان قدیم، یک عرفان بوده است که در قسمتهای قبلی جادوی شیاطین اثبات شد. تمام عرفانهای قدیم و جدید همگی ادامه دهنده همان راهند. اولین مبحثی که افرادی مثل ابن عربی و حلاج میان خود مورد بحث گذاشتند، همین گوساله گرائی بوده است و حتی از آن هم دفاع کرده اند. گاهی ناخودآگاه و رسوم پیشینه در مقابل خودآگاه انسان قرار میگیرد. گاهی آیینهای سنتی و مذهبی هرچند غلط در دل آدمی لانه میکنند و مردم آنچنان دلبسته اش میشوند که کاری به شرک بودن یا نبودنش ندارند و حتی حاضرند قدرتهای خدا را در او ببینند و با این کار آن را الهه خویش قرار دهند. بنی اسرائیل آنچنان شیفته گاو مصریان قرار گرفته بودند که سرمست شده بودند و حتی فکر میکردند که خدا میتواند در قالب یک گوساله خود را به آنها بنمایاند. حتی بعضی عرفا همچون ابن عربی در جریان گوساله پرستی، حق را به گوساله پرستان میدهد و آن را عین خدا پرستی میداند.

آدمی نیاز دارد که به خدا محبت ورزد و تمام تلاش خود را برای خدا بکار گیرد و عبادت خود را خالصانه فقط بخدا اختصاص دهد، که اگر نورزد و این نیاز طبیعی خویش را برآورده نکند، گیر گوساله های طلایی می افتد. همیشه ناخودآگاه و رسوم پیشینه در مقابل خودآگاه انسان قرار میگیرد. کسی که خدا را در قلب خویش داشته باشد، خودآگاه او پیروز خواهد شد و کسی که قلبش مریض باشد؛ گوساله های طلایی و رسوم آبا و اجدادی در قلب او لانه میکنند و سر فرصت گوساله هم خواهند ساخت؛ دقیقا مثل قوم بنی اسرائیل که در ناخودآگاه خویش تحت تاثیر خدای طوفان در اساطیر سوار بر گاو نر مصریان قرار گرفته بودند.

پندار عجیبی بین مردم جهان از قبل بوده و هست که همه احساس میکنند که باید مستقیم خدا را ببینند و حسش کنند. در حالیکه خدا از رگ گردن به آنها نزدیکتر است. خدا از خود ما به ما نزدیکتر است. بشر در هر دم و بازدمی نیازمند و محتاج خداست ولی با این حال میخواهد خدا را با حواس پنجگانه ببیند!! انسان با وجود خدای به این نزدیکی، همیشه دنبال واسطه میگردد. غافل از اینکه در واسطه گری، انسان همیشه دلبسته واسطه خواهد شد نه دلبسته خدا. طرفداران این نوع عرفان، حتی در این مورد اشعار زیادی هم سروده اند.

 

مسلمان گر بدانستی که بت چیست

بدانستی که دین در بت‌پرستی است

 

بنی اسرائیل به گوساله عشق داشتند و با اینکه خدا آیات زیادی به آنها نمایاند، ولی آنها در قلبشان یک چیز دیگری بود. یکی از نشانه ها که خدا به آنها نشان داد، بالا بردن کوه طور جلو چشمان بنی اسرائیل بود! اما عشق به گوساله نگذاشت این آیت بزرگ را بگیرند. خدا در ادامه می فرماید که قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ( اگر پندار نیک دارید، بدانید که پندارتان شما را به بد چیزی امر میکند). این قسمت از آیه نشان میدهد که آنان پندار نیکی نداشته اند. کلاً عشق پندارهای نیک را از بین می برد و هدف از عشق هم همین است. خدای مهربان در آیه می فرماید که وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ یعنی بخاطر کفرشان، عشق گوساله پرستی در قلبشان جریان پیدا کرد. کفر مقابل ایمان است و این یعنی پندار بد. ایمان (پندار نیک) مثل جریان خون، در سراسر وجود انسان جاری میشود. اما در طرف مقابل ، پندار شرّ هم مثل خون در رگهای انسان جریان دارد. عرفانهای قدیم و جدید (مثل عرفان مولوی، حافظ، عرفان حلقه، صوفی گری،کابالا، فراماسونری، مقدس دانستن گاو، گوساله پرستی، مرتاضی ، اشو ، فنگ شویی ، ذهن مثبت و ...) همگی به نوعی بر مبنای عشق و وحدت وجود و حلول و تناسخ و ... بنا شده اند و اینها همگی پندار نیک را از روان انسان بیرون می ریزند. مثل توازن ویروس و گلبولهای مفید در خون. اگر گلبولهای مفید در بدن که محافظ بدن انسان هستند، کم شوند، ویروسها براحتی بر بدن ما مسلط میشوند. روان ما هم اینطوری است که پندار نیک باعث ضعف ویروسهای روانی میشود و اگر پندار نیک ضعیف شود، ویروسهای روانی براحتی بر روان ما چیره میشوند. یکی از این ویروسهای روانی، توهم عشق است. در محیط آلوده به عشق؛ دیگر پندارهای نیک کم می شوند و به این ترتیب عشق، عمل به دستورات خدا را مشکل میسازد. عشق به گوساله، نمی گذاشت که بنی اسرائیل دستور واضح خدا را بفهمند و مدام آن را می پیچاندند. اگر متون قدیمی را مطالعه کنید، متوجه خواهید شد که گوساله پرستی صرفا یک مراسم ساده نبوده است؛ بلکه گوساله پرستی مبنای یک عرفان مبسوط بوده است که تمام جریان خیر و شرّ آن زمان طبق آن تعریف میشده است. کتابهای شعر هم نود درصدش، در مورد عشق است و به همین خاطر است که خدا در قرآن، شاعر را مخالف وحی میداند و شعر را متضاد کلام خدا معرفی میکند.

در زمان ما هم کسانی هستند که شیفته کتابهای شعر همچون مولوی و حافظ هستند و عرفانهای خاصی از این کتابها برای خود استخراج میکنند. در حالی که این کتابها، همان کتابهای الهام شده از طرف شیطان هستند.

در قدیم جشنهای تقدیس گاو و گوساله برگزار میشد و مردم در این جشنها و فستیوالها، شرکت میکردند و با بزک کردن و زیورآلات زمان خود، خود را به نمایش میگذاشتند. نقاشی های زیادی روی سنگ از دوران باستان در این مورد باقی مانده است. طبق این نقاشی ها، مردم مصر، گاو را جسمی میدانستند که خدا در آن برای کمک به مردم هبوط کرده است و گاو را نماد خدا می دانستند. در بین النهرین هم گاو را نماد ایزد باران می دانستند. بعضی تمدنها گاو را قربانی میکردند تا که زمین را بارور سازد. یکی از القاب ایزد شیوا در هندوستان ،پشویتی است که به معنای فرمانروای گاوها است. همانطور که قبلا ثابت شد، شیوا همان ابلیس است که در زمانهای قدیم میان مردم ظاهر شد و هفت مرحله جادو و یوگا و عشق را به آنها یاد داد. جالب است که در نقاشی های باستانی هند، شیوا و همسرش را سوار بر گاو رسم کرده اند. این نقاشی معنی مهمی دارد. شیوا یکی از ایزدان هندیان، یکی از دیوها بوده است که اوصاف او منطبق با ابلیس است. نقاشی او سوار بر گاو، یعنی دیوها از تقدس بخشیدن به گاو، سوء استفاده میکرده و به این طریق ذهن و روان انسانها را در دست می گرفتند. شیاطین برای تسلط بر انسانها، نیاز به تقدس بخشی به یک شیء و یا موجود زنده دیگری دارند. گاو به عنوان یک حیوان مفید و پرفایده، هدف خوبی بود و به این طریق شیوا (همان ابلیس) ، تقدیس گاو را به عنوان مهمترین حربه خود انتخاب کرد. شاید از خود بپرسیم که چرا گاو؟ زیرا گاو حیوان مفید و پر استفاده ای بوده است و تقریبا همه مردم با آن سر و کار داشته اند و مهمتر از همه این است که گاو یک حیوان رام بوده است. خدای مهربان چهارپایانی را آفریده است (گاو، گوسفند و ..) که رام هستند و انسان بدون هیچ زحمتی از گوشت و شیر و پوست و پشم آنها استفاده میکند. در حالی که حیوانات دیگر رام کردنشان سخت است؛ اما انعام برای انسانها از بدو خلقت رام هستند. یک سوره از قرآن به نام انعام، اسم گذاری شده است تا به انسان یادآوری شود که همه این نعمات را خدا برای انسانها رام کرده است.

 

أَمَدَّکُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِینَ ﴿۱۳۳شما را به [دادن] دامها و پسران مدد کرد (۱۳۳)

 وَجَنَّاتٍ وَعُیُونٍ ﴿۱۳۴و به [دادن] باغها و چشمه ‏ساران (۱۳۴)

 

وَلَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِکُونَ ﴿۷۱آیا ندیده‏ اند که ما به قدرت خویش براى ایشان چهارپایانى آفریده‏ ایم تا آنان مالک آنها باشند (۷۱)

 

وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَکُوبُهُمْ وَمِنْهَا یَأْکُلُونَ ﴿۷۲و آنها را براى ایشان رام گردانیدیم از برخی‏شان سوارى مى‏ گیرند و از بعضى مى ‏خورند (۷۲)

 

وَلَهُمْ فِیهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلَا یَشْکُرُونَ ﴿۷۳و از آنها سودها و نوشیدنیها دارند پس چرا شکرگزار نیستید (۷۳)

 

اما اکنون این نوع عرفان، بجز هندوستان، از رونق افتاده است و شیطان اکنون ابزارهای زیادی همچون تلویزین، وبگردی، آهنگ و ... در اختیار دارد و نیازی به آن نمی بیند.

همین نمایشات کاذب بنی اسرائیل را جذب کرده بود. اکنون هم این نمایشات با نامهای دیگری همچون فرش قرمز، جشن حافظ، جشن مولوی، زیباترین ملکه جهان و جشن هالوون و انواع جشنهای نمایشی دیگر ... ادامه دارد. جشنهایی در راستای چرخه رحمانی هستند که بر مبنای شکرگزاری از نعمتهای خدا باشند؛ همچون جشن برداشت محصولات و گرفتن درآمدها و دادن قسمت مشخصی از آن به نیازمندان.

خدای مهربان رابطه بین زوجین را ، مودت و رحمت معرفی میکند، اما شیطان آن را بصورت عشق تعریف میکند. عشق رابطه غلطی میان زوجین است که باید تصحیح شود و زمانش رسیده است تا که عشق به عنوان یک فلسفه شیطانی معرفی شود.

 

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ

و باز یکی از آیات (لطف) او آن است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در کنار او آرامش یافته و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود. در این امر نیز برای مردم بافکرت ادله‌ای (از علم و حکمت حق) آشکار است.

 

آنچه که از آیه فوق آشکار است این است که هدف اصلی ازدواج، برقراری مودت و رحمت بین زوجین است. اما گاهی مردم این عبارت را درست نمی فهمند و زندگی را بر خود تلخ میکنند. بعضی ها انتظار دارند که یکی از زوجین به دیگری محبت زیادی ابراز دارد؛ آنطوریکه طرف دیگر اشباع شود و در نتیجه پایه زندگی محکم شود! اما چنین انتظاری با این منوال ؛ زندگی ها را سست میکند وحتی بی فایده و مضّر است. در این جور زندگی ها دروغ و ریاکاری در سطح خانواده نمایان میشود و زیاد دوام نمی آورد. ما باید بفهمیم که هدف آیه اصلا اینطوری نیست. بلکه خدا میخواهد بفرماید که در زندگی مشترک و سطح خانواده؛ مودت و رحمت را پیش گیرید و براساس آن با یکدیگر رفتار کنید. یعنی اشتباهات همدیگر را ببخشید و  نسبت به خطاها و کوتاهی ها و کمبودهای زندگی سختگیر نباشید و نسبت به هم رحم و مودت داشته باشید. مودت و رحمتی که خدا از آن صحبت میکند، یک رویه دو طرفه در زندگی است و نه یک خواسته یک طرفه. این که زوجین کمبودهای همدیگر را بپوشانند و مثل لباس برای هم باشند و نسبت به هم مودت و رحمت داشته باشند و براین اساس خانواده تشکیل دهند و حرف پراکنی نسبت به هم نداشته باشند؛  و براساس رحمت و مودت؛ حرفهایی نزنند که دیگری را اذیت کنند. این روش از زندگی است که پایه های خانواده ها را محکم میکند و در خانواده محیطی آرام و امن و لذت بخش فراهم میکند. خدای مهربان ما را آفریده است و خوب ما را می شناسد؛ فقط آن خالق بی همتا میداند که ما به چه نوع روشی در زندگی نیاز داریم و چه نوع روشی، زندگیِ امن و لذت بخش و ادامه داری برای ما فراهم میکند. مودت و رحمت محیط خانواده و زندگی را طوری مرتب میکند که امنیت و لذت و آرامش ادامه دار باشد.

پرسه زدن بی هدف در فضای مجازی و ویوی زندگی سلبریتی ها و ثروتمندان، روان آدمی را پر از نیاز کاذب میکند و در این حالت افراد مجبور میشوند که با روشهای غیر معقول آن را تخلیه کنند. گاهی یکی از زوجین در فضای مجازی پرسه میزند و بعد از چند ساعت وبگردی بی هدف و ویوی زندگی سلبریتی ها و پولدارها، روان خود را پُر از نیاز کاذب میکند و برای خود بار روانی درست میکند؛ ولی بعد نمی داند که چطوری از زیر فشار این بار روانی نجات یابد. بعد از تایم کاری، همسرش خسته به خانه میرود و میخواهد استراحت کند؛ اما زوج او روانش پر است و میخواهد که همسر خسته اش فورا با همان روش سلبریتی ها نیاز روانی او را برآورده کند. همسر خسته هم از این نیاز او بی خبر است و توانایی ایفای چنین نقشی را ندارد و حتی ممکن است که روشهای آنها را نداند. به این طریق فاصله زیادی بین آنها می افتد. سحر و جادوی واقعی که در زندگی ها اتفاق می افتد، اینطوری است.

یکی از زوجین یا هر دو بخاطر حفظ نکردن چشم و گوش و زبانشان، بار روانی زیادی در خود جمع میکنند و خود را پُر میکنند. خدا ما را طوری آفریده است که نمیتوان با روان پر، زندگی کرد، بلکه باید هر جوری است این بار روانی برداشته شود. همانطور که بدن طبیعی ما طوری آفریده شده است که وقتی غذا میخوریم و شکممان پر میشود، بعد از مدت زمانی باید خالی شود. اما این روال طبیعی را خود بدن ما انجام میدهد. اینپوتهای غلط که وارد روان انسان شود، به یک بار اضافی برای روان ما تبدیل میشوند. عشق و توهمات مربوطه این کار را میکنند. عشق یک بار اضافی بر روان آدمی تحمیل میکند که همیشگی است و در روان انسان جا خوش میکند. به این طریق طرف همیشه توپش پر است. وقتی یکی از زوجین بعلت پرسه زنی افراطی در فضای وب و تلویزیون و آهنگها و اشعار، توپش پر میشود (روانش پر از نیاز کاذب میشود) و از زوجش انتظار تخلیه روانی دارد؛ زوج هم نمیتواند این تخلیه را انجام دهد و در نتیجه بین آن دو فاصله می افتد. خدا زوجین را آفریده است که  طبیعی زندگی کنند و چشمانشان و روانشان را حفظ کنند. به همین خاطر خدای مهربان می فرماید که :

 

 

إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿۳۵

مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادت‏پیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه‏ دهنده و مردان و زنان روزه‏ دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانى که خدا را فراوان یاد مى کنند خدا براى [همه] آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است (۳۵)

 

خدا اینطوری ازواج و روابط آنان را تعریف میکند تا که بار روانی غیر قابل حل برای طرف مقابل ایجاد نکنند.

 

الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ

وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ

وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ

وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ

وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ

وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ

وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ

وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ

وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ

وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ

 

کسی که بر طبق قاعده زوجیت مثلا (وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ) ، عمل کند و پندار خویش را نیک نگه دارد و از وبگردی بی هدف و فیلمهای توهمی و آهنگهای آلفایی و سایر روشهای مدیتیش پرهیز کند، در آن صورت بار روانی برای خود ایجاد نمی کند و به زوج خویش هم فشار نمی آورد و به این طریق زندگی بی دردسرتری خواهند داشت. فاصله افتادن بین ازواج از همین بار روانی های اضافی شروع میشود. اما خدای حکیم راهکاری برای تخلیه روانی کسانی که روان خود را بر اثر ناآگاهی پر میکنند، فرموده است. روان انسان با نماز و صبر تخلیه میشود.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿۱۵۳

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از شکیبایى و نماز یارى جویید زیرا خدا با شکیبایان است (۱۵۳)

 

در چرخه نیک (پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک) که باشید و چرخه بچرخد؛ این بارهای روانی اصلا بوجود نمی آیند. چرخش چرخه نیک، به این معناست که پندار نیک به کردار نیک و بعد به گفتار نیک تبدیل شود. این چرخه اتوماتیک بارهای روانی ونیازهای کاذب را بیرون می ریزد و روان انسان پاکیزه میشود.

زندگی غلط در این دنیا در بدترین حالاتش شباهتهای زیادی به زندگی در جهنم دارد. در جهنم، بارهای روانی زیادی برای افراد بوجود میاید و افراد چنان تحت فشار قرار می گیرند که هر لحظه از نظر فشار عصبی، تقاضای مرگ میکنند ولی مرگ امکان پذیر نیست. اصلا مرگ در جهنم و بهشت وجود ندارد. در جهنم حتی غذایی که میخورند، چنان بطن آنان را پر میکند (فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ) که بطن جسمی و بطن روانی آنان هر دو پر میشود و این فشار خیلی زیاد، آنان را مجبور میکند که مایعی داغ و خطرناکی را روی آن بریزند (ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِیمٍ ) و  این همان عذاب دردناک است. در نهایت دوباره به جحیم بر میگردند و دچار یک سیکل باطل میشوند(ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ ). فشارهای روانی و پر شدن روان انسان، تخلیه میخواهد و طرز تخلیه در جهنم خطرناک است و جهنمیان این کار را مجبورند انجام دهند.

 

فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿۶۶پس [دوزخیان] حتما از آن مى ‏خورند و شکمها را از آن پر مى کنند (۶۶)

 

ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِیمٍ ﴿۶۷سپس ایشان را بر سر آن آمیغى از آب جوشان است (۶۷)

 

ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ ﴿۶۸آنگاه بازگشتشان بى‏ گمان به سوى دوزخ است (۶۸)

 

عواقب انجام گناهان در این دنیا هم شبیه جهنم است. افراد با حفظ نکردن چشمان و گوش و زبان خود، بار روانی زیادی برای خود درست میکنند و نیازهای کاذب برای خود درست میکنند و به این طریق روان خویش را پر میکنند و طریه تخلیه آن را هم نمیدانند و فکر میکنند که این نیازهای کاذب باید برآورده شود و بیشتر هزینه های زندگی مربوط به این نیازهای کاذب است. در حالی که نیازهای کاذب اصلا نباید برآورده شوند و باید نادیده گرفته شوند. هر گونه نیاز کاذبی انسانها را مجبور به گناهان دیگری میکند. خانواده ها باید ورودیهای خود را چک کنند و خود را از شرایطی شبیه جهنم باز دارند.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ ﴿۶

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید خودتان و کسانتان را از آتشى که سوخت آن مردم و سنگهاست‏ حفظ کنید بر آن [آتش] فرشتگانى خشن [و] سختگیر [گمارده شده] اند از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپیچى نمى کنند و آنچه را که مامورند انجام مى‏ دهند (۶)

 

همه انسانها قیافه هایی شبیه هم دارند و اگر دقیقتر نگاه کنیم، می بینیم که همگی دو چشم و دو پا و دو دست و یک زبان و دو گوش و... دارند و تقریبا همه اجزا بدن ما شبیه انسانهای دیگر است و اختلافات بسیار ناچیزی با هم داریم. اختلافها در 99درصد موارد، در حد رنگ و زوایه هاست. بنابراین خوشبخت دانستن دیگران و بدبخت دانستن خود، بخاطر یک سری نیازها و امکانات و بَزَک کردنهای کاذب و  اضافی، راه و روش و نتیجه گیری جداً غلطی است. ما باید زیبایی را طور دیگری تعریف کنیم. انسانها زیبایی و لذت را تابحال غلط تعریف کرده اند و آنها این تعریفها را از سیستم شیطانی و شرّ گرفته اند و همان تعریفها را می خواهند به نظام رحمانی ایمپورت کنند که این خودش نوعی تضاد و ضدیّت پیش می آورد. رعایت تقوا و رعایت حجب و حیاست که انسانها را زیبا میکند. رعایت چرخه نیک، به معنای واقعی انسان را نیک نشان میدهد. انسانها در چرخه نیک که باشند، خودبخود نیک هستند. تعریف جدید زیبایی، نیک بودن و در چرخه نیک بودن است و کسی که در چرخه نیک باشد، خودبخود نیک به نظر میرسد.

زنان و مردان تصویری از زندگی براساس نیازهای کاذب برای خود درست کرده اند و برای رسیدن به آن تلاش میکنند و خیال میکنند که در صورت رسیدن به آن خوشبختند. به آن هم میرسند ولی همین که به آن رسیدند، دوباره یک تصویر دیگر از زندگی برای آنها ایجاد میشود و باز روز از نو روزی از نو . آنقدر تصویرهای کاذب و ظاهرا جذاب  و بزک شده زیاد است که همیشه سرکاری زیاد است و هیچوقت هم به خوشبختی نمی رسند. این همان سراب است. شیطان کلا وعده هایش دروغ و سراب است. پشمک بزرگ ولی بیفایده. نام بزرگ، ولی شهر ویران. اما روش خدا در زندگی، به انسانها آرامش و رضایت میدهد و پر کیفیت است.

در نظام رحمانی، اگر یکی از زوجین، ضعیف بود؛ زوج دیگر به او رحم میکند و به او احترام می گذارد و او را ترک نمی کند. نظام رحمانی لذت بخش هم هست. زیرا معنا و مفهوم دارد. اما در نظام شیطانی، انسانها تحقیر میشوند؛ اگر زنان هر روز آرایش نکنند، اعتماد به نفس ندارند و نمیتوانند بیرون روند. در نظام شیطانی به انسانها احترام گذاشته نمیشود. نظام شیطانی آبروی انسانها را می برد. نظام شیطانی به زنان فشار می آورد و آنان از خوف پیری و از دست دادن زیبایی ظاهری، دنبال اعمال جراحی و سایر روشهای غلط می روند. اما در نظام رحمانی، افراد خوف و حزن ندارند، زیرا معیارهایشان فرق میکند(لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ). معیار زیبایی در نظام رحمانی و نظام شیطانی خیلی فرق دارد. در نظام شیطانی افراد بدون تغییر ظاهر خود نمی توانند بیرون روند. آنان برای خود ماسکی می گذارند (ماسک شامل کلیه تغییرات غیر منطقی است، مثل بیشتر اعمال جراحی زیبایی و لباسهای فخر فروشی و ...). آنان پیری را به عنوان مرحله ای از مراحل زندگی نمی پذیرند و به این طریق در خلقت خدادادی تغییر ایجاد میکنند. در حالی که پیری هم خودش جز نظام رحمانی است و برای هر انسانی پیش میاید و انسانها باید آن مرحله را هم طی کنند تا نفسشان تزکیه یابد.  پیری هم خودش یکی از لذتهای نظام رحمانی است و میتوان از آن برای تزکیه نفس بهره برد. کسانی که طبق دستورات خدای رحمان زندگی نکنند، مسائلی همچون پیری، از دست رفتن جوانی و ... به یک دغدغه برای آنها تبدیل میشود و در نتیجه لباس خوف و جوع خواهند پوشید و هیچوقت به آرامش نخواهند رسید.

 

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ ﴿۱۱۲

و خدا شهرى را مثل زده است که امن و امان بود [و] روزیش از هر سو فراوان مى ‏رسید پس [ساکنانش] نعمتهاى خدا را ناسپاسى کردند و خدا هم به سزاى آنچه انجام مى‏ دادند طعم گرسنگى و هراس را به [مردم] آن چشانید (۱۱۲)

 

وَلَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَهُمْ ظَالِمُونَ ﴿۱۱۳

و به یقین فرستاده‏ اى از خودشان برایشان آمد اما او را تکذیب کردند پس در حالى که ظالم بودند آنان را عذاب فرو گرفت (۱۱۳)

 

در نظام شیطانی، ترسها و خوفهای زیادی برای انسانها پیش میاید. خوف از نداری، خوف از پیری، خوف از داشتن نوزاد دختر، خوف از از دست دادن زیبایی ظاهری و هزاران خوف دیگر. همین خوفها آرامش زندگی را از افراد می گیرد. نظام شیطانی پر است از خوفهای فراوان و متعدد. افراد برای رهایی از این همه خوف، مجبورند به نظام شیطانی و پندار شرّ مهر تائید نهند و این همان دوست شدن با شیطان است.

 

إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿۱۷۵

در واقع این شیطان است که دوستانش را مى‏ ترساند پس اگر مؤمنید از آنان مترسید و از من بترسید (۱۷۵)

 

وَلَا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئًا یُرِیدُ اللَّهُ أَلَّا یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿۱۷۶

و کسانى که در کفر مى ‏کوشند تو را اندوهگین نسازند که آنان هرگز به خدا هیچ زیانى نمى ‏رسانند خدا مى‏ خواهد در آخرت براى آنان بهره‏ اى قرار ندهد و براى ایشان عذابى بزرگ است (۱۷۶)

 

 یک بدن ساز ، که در ورزش خیلی افراط میکند، یک بدنِ دیگر برای خودش میسازد که هزینه میبرد و چند برابر بدن عادی، غذا می طلبد و این ورزشکار روزی دو سه ساعت را فقط به خوردن اختصاص میدهد و گرفتار عضله های اضافی میشود و برای خودش هزینه اضافی می تراشد و تلاش و کوشش بیهوده ای انجام میدهد. این ورزشکار، در ورزش زیاده روی کرده و عضله های زیادی میسازد و روزی دو ساعت مشغول تغذیه این عضله ها میشود و این عضله ها به یک موجود مزاحم و پر زحمت و طفیلی برای او تبدیل میشوند. در حالی که آدمها باید تمام سعی و تلاششان را در مورد آخرت انجام دهند و سعی کنند چیزی و توشه ای برای آخرت بسازند.

 

وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا

کسی که آخرت را بخواهد و سعی خود را برای آن بکند؛ آن کس مومن است (پندار نیک دارد)، قطعا آنان تلاششان بی جواب نخواهد بود.

 

نیازهای کاذب، هیچوقت در دنیای واقعی برآورده نخواهند شد و در نتیجه شیطان به قربانیان پیشنهاد میدهد که برای ارضای این نیازها به خیالپردازی روی آورند. خیالپردازی هم بطور مستقیم پندار آدمیان را هدف می گیرد. خیالپردازی در مورد نیازهای کاذب خیلی خطرناک است و اگر انسانها زمانی قدرت داشته باشند، آن را به اجرا می گذارند. خیلی از شاهان در طول تاریخ برای خود حرمسرا ساختند، زیرا ساختن حرمسرا زمانی آرزو و خیال آنان بوده است. زمانی که امکان و قدرتش را پیدا کردند؛ تشکیلش دادند. بعضیها فکر میکنند که در عصر حاضر تشکیل حرمسرا مطرح نیست؛ در حالی که چندی پیش خواننده ای ایرانی در ترکیه، که به ثروتی دست یافته بود و فضا را مهیا دید، تقریبا در آنجا حرمسرا تشکیل داده بود؛ او ثابت کرد که خیلی از انسانها در صورت قدرتمند شدن، هر حریمی را می شکنند. بیشتر انسانها متاسفانه، خیالپردازیهای خویش را در حین قدرتمندی به مرحله اجرا میگذارند.

 

وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَلَکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ ﴿۲۷

و اگر خدا روزى را بر بندگانش فراخ گرداند مسلما در زمین سر به عصیان برمى دارند لیکن آنچه را بخواهد به اندازه‏ اى [که مصلحت است] فرو مى‏ فرستد به راستى که او به [حال] بندگانش آگاه بیناست (۲۷)

 

وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِینٌ ﴿۱۴

و هر کس از خدا و پیامبر او نافرمانى کند و از حدود مقرر او تجاوز نماید وى را در آتشى درآورد که همواره در آن خواهد بود و براى او عذابى خفت ‏آور است (۱۴)

 

بنابراین اگر خدا به بعضی ها پول زیادی نمی دهد، در واقع به آنها رحم کرده است و لطف بزرگی در حق آنان کرده است (وَلَکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ ). ما باید از طرز زندگی این افراد عبرت بگیریم و خدا را به عنوان بهترین خیرخواه خود بپذیریم. این نتیجه گیری برای هر انسانی لازم است.

کسانی در جامعه هستند که به محض امکان مالی، مخفیانه زنان دیگری می گیرند و اینها خیالات خود را اجرا میکنند؛ زنانی هم هستند که به محض امکان مالی، شوهرشان را ول میکنند و دنبال اهداف دیگری می گردند. به همین خاطر خیالبافی خیلی خطرناک است و مثل یک مار مخفی است. شاید بعضی خیالبافی ها در اولش مهم به نظر نرسد ولی این خیالبافی در ذهن و حافظه ناخودآگاه آدمیان میماند و سر فرصت خودش را نشان میدهد و آدمی را دچار کردار بد می کند و با یک حرکت، افراد را از چرخه نیک به بیرون پرتاب میکند.

خیالپردازی مثل یک پندار بد است که در ذهن افراد لانه میکند و سر فرصت ، به مرحله اجرا گذاشته میشود. به همین دلیل خدای حکیم، خیلی از ماها را از نظر مالی محدود میکند و این به نوعی لطف آن باریتعالی است و به ما رحم میکند؛ تا که وارد کردار بد نشویم. زیرا اگر شرایطی فراهم شود که پندار بد به کردار بد تبدیل شود؛ دیگر کار تمام است و انسان مهر خاتمه خود را زده است و وارد جهنم میشود؛ زیرا اگر پندار بد به کردار بد تبدیل شود؛ یعنی چرخه شرّ را چرخانده است و به جنود شیطان می پیوندد. کسی که چرخه شرّ را بچرخاند، یعنی به جنود شیطان پیوسته است.

 

فَکُبْکِبُوا فِیهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ ﴿۹۴

پس آنها و همه گمراهان در آن [آتش] افکنده مى ‏شوند (۹۴)

 

وَجُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ ﴿۹۵

و [نیز] همه سپاهیان ابلیس (۹۵)

جادوی شیاطین (قسمت 86) آخر الزمان (قسمت بیست و سوم) دفع کردن دیوها (بخش نوزدهم) شرایط گلخانه ای (قسمت یازدهم) چرخه ی نیک

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت هشتاد و شش)

آخر الزمان (قسمت بیست و سوم)

دفع کردن دیوها (بخش نوزدهم)

شرایط گلخانه ای (قسمت یازدهم)

چرخه ی نیک

 

همانطور که در سوره العصر بیان شده است، پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر؛ شیرازه و محور چرخه نیک هستند و کسی که بخواهد در چرخه نیک باشد، حتما باید این چهار دستور مهم و حیاتی را در همه حال رعایت کند و البته در جبهه مقابل از پندار شرّ، کردار شرّ، گفتار شرّ، گفتار عجله ؛ دوری کند و حتی نسبت به آن بی تفاوت نباشد. اگر در چرخه نیک نباشید؛ حتما در چرخه مقابلش هستید، حالت سومی وجود ندارد. موجودیت انسان بطور کلی و پیش فرض به عجله تمایل دارد (خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ) و همین خاصیت منفی، او را به سمت چرخه ی شرّ جذب میکند؛ بنابراین گفتار صبر یکی از ضروری ترین آیتمهای چرخه نیک است. وقتی ابلیس ملعون به حرف خدا گوش نکرد و اغوا شد؛ گفت مرا تا روزى که بنی آدم برانگیخته خواهند شد مهلت ده؛ خدا هم فرمود تو از مهلت‏ یافتگانى.

 

قَالَ أَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ﴿۱۴

گفت مرا تا روزى که [مردم] برانگیخته خواهند شد مهلت ده (۱۴)

 

قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ ﴿۱۵

فرمود تو از مهلت‏ یافتگانى (۱۵)

 

قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿۱۶

گفت پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندى من هم براى [فریفتن] آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست (۱۶)

 

ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ ﴿۱۷

 

ابلیس در ادامه گفت که: پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندى من هم براى فریفتن آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست. شیطان گفت که من سر راه راست تو (صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ) کمین میکنم و آنان را فریب میدهم. این یعنی اینکه بنی آدم کوچکترین لغزشی از راه راست (پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر) بکنند؛ شیطان در انتظار آنهاست. پس هیچ راه سومی در اینجا وجود ندارد و افراد برای دست یابی به خوشبختی این دنیا و آن دنیا و پاس کردن آزمایشهای این دنیا؛ باید حتما در چرخه نیک باشند و لاغیر. هیچ راهی بجز راه راستی (صِرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ) وجود ندارد. خدای حکیم ، در سوره ای از قرآن به چرخه نیک فرشتگان و پرندگان اشاره فرموده است.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

وَالصَّافَّاتِ صَفًّا ﴿۱سوگند به صف بستگان که صفى [با شکوه] بسته‏ اند (۱)

 فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا ﴿۲و به بازدارندگان که به طور خاصی باز میدارند(۲)

 فَالتَّالِیَاتِ ذِکْرًا ﴿۳و به پی گیری کنندگان و یا تلاوت‏ کنندگان [نشانه های الهى] (۳) 

إِنَّ إِلَهَکُمْ لَوَاحِدٌ ﴿۴که قطعا معبود شما یگانه است (۴)

 

در اینجا، خدای مهربان از گروهی از فرشتگان صحبت میکند که صف باشکوهی بسته اند (وَالصَّافَّاتِ صَفًّا ).  گروهی از ملائکه که در انجام فرامین الهی در صف هستند و آنان در چرخه نیک هستند.  آنان در تلاشند که شرایط را طوری برقرار کنند تا چرخه نیک را برای همه انسانها هموار کنند و در این راه از عوامل بازدارنده مختلف هم استفاده می برند (فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا )؛ مثالی برای عوامل بازدارنده این است که مثلا آب آتش را خاموش میکند و یا آتش و یا گرما، آب را بخار میکنند و به این طرق شرایطی را برای انسانها پیش میاورند تا که زندگیشان در زمین طی شود و حرف حق به گوش همه برسد و تمام این کارها برای این است که مردم به این نتیجه برسند که إِنَّ إِلَهَکُمْ لَوَاحِدٌ قطعا معبود شما یگانه است. در آیه سوم می فرماید فَالتَّالِیَاتِ ذِکْرًا و به پی گیری کنندگان آیات و نشانه های الهی. در اینجا تالیات به معنای ترتیب و نظم و پی در پی بودن امورات دنیاست. مثلا در جای دیگری خدا می فرماید که :

 

وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿۱سوگند به خورشید و تابندگى‏ اش (۱)

 وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ﴿۲سوگند به ماه چون پى [خورشید] رود (۲)

 

در این آیه خدای مهربان به خورشید و ماه قسم میخورد و می فرماید که سوگند به ماه چون در پی خورشید میرود و از کلمه تَلَاهَا استفاده می فرماید که هم ریشه تَّالِیَاتِ است.  پس فرشتگان به امر حق تعالی، امورات و تنظیمات این چنینی را برای زمین کنترل میکنند تا که این امورات نشانه هایی داشته باشد برای انسانها و در اینجا فرشتگان کاری میکنند که سر موقع مشخصی این نشانه ها به انسانها نمایش داده شود و همین نشانه هاست که ثابت میکند خدا یکتاست و تمام این کارها برای این است که مردم به این نتیجه برسند که إِنَّ إِلَهَکُمْ لَوَاحِدٌ قطعا معبود شما یگانه است. در سال 1969، بشر موفق به فتح ماه شد. بدون کمک فرشتگان، این قضیه در آن موقع اصلا امکان پذیر نبوده است. پنجاه سال از آن موقع گذشته است و هنوز بشر با فرونشاندن ربات روی ماه مشکل دارد، چه برسد به انسان. زیرا خدا مقرر کرده بود که بشر می بایست در سال 1969 ماه را فتح کند و این کار انجام شد. آپولو 11 در تاریخ 21/7/1969 میلادی ساعت 1:54:1 با 21 کیلوگرم از خاک ماه، از ماه جدا شد. 54:1 نشانگر سوره  شماره 54 آیه  1 (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ ) است.

 

اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ ﴿۱ساعت نزدیک شد و از هم شکافت ماه (۱)

 

شکافته شدن ماه؛ یعنی فتح شدن ماه و برداشتن خاک از آن است. این یکی از نشانه های نزدیکی ساعت است. خدا طرحهایش را به انجام میرساند. هر امری کند، فرشتگان بطور دقیق در حد میکرو ثانیه بدون هیچگونه تاخیری انجام میدهند. علمی که فرشتگان بلدند، بسیار بسیار پیشرفته تر از علم ماست و اصلا با علم ما قابل مقایسه نیست. مثل ماشین اسباب بازی پلاستیکی و ماشین واقعی است. خدا قطعا در سوره قمر، به فرود انسان بر ماه اشاره فرموده است و منظورش از انشقاق ماه، یعنی جدا شدن خاک از آن است. تمام اینها برای این است که بشر به هدف اصلی نزدیک شود و خدا در این مورد انسانها را هل میدهد، تا که بوسیله نشانه هایش در کائنات، پی بوجود او برند و از دست شیطان نجات یابند. از نظر من، حتی بشقاب پرنده ها، پهبادهای کنترل از راه دور فرشتگان است که گهگاهی آن را میان انسانها می فرستند تا که آنان را به یک سری تکنولوژیهای پیشرفته راهنمایی کنند و البته هیچ کس نمیتواند طرحهای آینده خدا را برای ساکنان زمین پیش بینی کند. قطعا تا به قیامت نزدیکتر شویم، انشقاق ماه، ابعاد بزرگتری به خود می گیرد و حتی ممکن است که کشورهای پیشرفته ، حفاریهای عظیمی روی ماه انجام دهند و ممکن است که به محیط طبیعی آن آسیب برسانند.

خدای مهربان در تعدادی از سوره ها به مسائل مختلف قسم یاد میکند. وقتی خدا  چیزی را به عنوان قسم ذکر کند، یعنی خیلی مهم است و میخواهد توجه انسانها را به آن مطلب جلب کند. معمولا برای چیزی قسم میخورند که خیلی حیاتی و سرنوشت ساز باشد اما متاسفانه ما انسانها خیلی مواقع برای مسائل بی ارزش قسم می خوریم که این عادت بسیار بدی است و در این حالت نام مبارک خدا را پایین میاوریم و به این علت است که گروهای خداناباور در جامعه زیاد شده اند. بعضی از مردم هم، از قسم برای فریب دیگران استفاده میکنند  و میخواهند حرف خود را به کرسی بنشانند؛ که این نوع قسم خوردن، شبیه قسم شیطان است  ( وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ ﴿۲۱و براى آن دو سوگند یاد کرد که من قطعا از خیرخواهان شما هستم (۲۱) ). در جایی که خدا قسم میخورد، یعنی در فهم آن مطلب لازم است تصمیم خود را بگیریم و تمام تلاش خود را بکار بریم.

در چند آیه اول سوره صافات ؛ از سه حالت و یا قید برای فرشتگان استفاده کرده است . صافات ، زاجرات، تالیات. صافات در این آیه در وصف فرشتگان است، همانطور که در آیه دیگری از قرآن قید شده است (وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ ).

 

وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ ﴿۱۶۴و هیچ یک از ما [فرشتگان] نیست مگر [اینکه] براى او [مقام و] مرتبه‏ اى معین است (۱۶۴)

وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ ﴿۱۶۵و در حقیقت ماییم که [براى انجام فرمان خدا] صف بسته‏ ایم (۱۶۵)

وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ ﴿۱۶۶و ماییم که خود تسبیح‏گویانیم (۱۶۶)

 

صافات ، زاجرات، تالیات؛ سه حالتی هستند که فرشتگان در سوره صافات با آن وصف شده اند. این سه صفت چه ربطی به پندار، کردار، گفتار نیک دارد؟ وقتی خدا می فرماید وَالصَّافَّاتِ صَفًّا ؛  قید صَفًّا را بدون ال معرفه استفاده میکند. زیرا نحوه صف بستن فرشتگان برای ما انسانها مشخص نیست و از حیطه علمی ما خارج است و برای ما مجهول است ولی همین را میدانیم که آنان صف بسته اند.

ملائکه و تمام موجودات و جمادات و پرنده ها همگی در چرخه رحمانی هستند و آنان بطور کامل این چرخه را رعایت می کنند. یک پرنده هیچوقت پندار بدی ندارد و تمام تلاش او مفید است و هیچوقت گفتار بد ندارد. زمانی که یک پرنده میخواند و یا پرواز میکند، مزاحم کسی نیست و حتی صدایش آرامش بخش هم است. او زمانی که سردش است، هوای گرم در میان پرهای خود ذخیره میکند و حالت پف کرده به خود می گیرد و به این طریق بدون ضربه زدن به نظام طبیعت، خود را گرم نگه میدارد و در این زمینه به امکاناتی که خدا به او داده است راضی است و از آن امکانات در دسترس، به نحو احسن استفاده میکند.

 

أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَیَقْبِضْنَ مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَنُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ ﴿۱۹

آیا در بالاى سرشان به پرندگان ننگریسته‏ اند [که گاه] بال مى‏ گسترند و [گاه] بال مى ‏آنند جز خداى رحمان [کسى] آنها را نگاه نمى دارد او به هر چیزى بیناست (۱۹)

 

خدای مهربان، همانطور که از صفت ویا قید صافات برای پرندگان استفاده می کند، در ادامه می فرماید که کل پرندگان، نماز و تسبیح خود را میدانند. بنابراین در صف بودن پرندگان به معنای این است که آنان نماز و تسبیح خویش را به این طریق انجام میدهند. آنان به این علت نماز و تسبیح انجام میدهند تا که در صف (چرخه نیک) باشند و همه این صفوف برای این است که همگی در چرخه نیک به سوی خدا برگردند، زیرا بازگشت همه به سوی اوست. (وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ )

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ ﴿۴۱

آیا ندانسته‏ اى که هر که [و هر چه] در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى‏ گویند و پرندگان [نیز] در حالى که در آسمان پر گشوده‏ اند [تسبیح او مى‏ گویند] همه ستایش و نیایش خود را مى‏ دانند و خدا به آنچه مى کنند داناست (۴۱)

 

وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ ﴿۴۲

و فرمانروایى آسمانها و زمین از آن خداست و بازگشت [همه] به سوى خداست (۴۲)

 

تمام حرکاتی که پرندگان انجام میدهند، بخاطر در صف بودن است. انجام نماز و تسبیح توسط پرندگان فقط به این خاطر است که آنان در چرخه نیک (صافات) باشند.

صافات ، زاجرات، تالیات ؛ صفاتی هستند که مطلقا هر سه مورد در مورد ملائکه صدق میکند و اما قید اولی (صافات) در مورد پرندگان و خیلی از موجودات دیگر هم صادق است. حتی نماز و تسبیح آنان بخاطر ماندن در این صف و ارائه این صف است. این صف همان چرخه رحمانی است. هر چند که چرخه رحمانی برای پرندگان با چرخه رحمانی در میان انسانها کمی متفاوت است ولی همگی یک هدف را دنبال میکنند و آن این است که ثابت کنند، إِنَّ إِلَهَکُمْ لَوَاحِدٌ قطعا معبود شما یگانه است. انسانها هم دقیقا باید برای ماندن در چرخه رحمانی تلاش کنند. اما شیاطین دقیقا بر خلاف این سه صفت و قید عمل میکنند و سعی دارند که دیگران را از چرخه رحمانی خارج سازند و انسانها را از آن دور میکنند. جنگ ستارگان که میلیاردها سال پیش در آسمانها اتفاق افتاد، بخاطر همین موضوع بود.

شاید شنیده باشید که خیلی ازواج با آنکه در رفاه کامل بسر می برند، ولی یهویی از هم جدا میشوند. آنان بعد از بیست سی سال زندگی مشترک، در نهایت به نتیجه میرسند که باید از هم جدا شوند. بیشتر جدایی ها بخاطر فاصله افتادن بین اهداف آنها است. انسانها بعد از سالها زندگی ، تازه متوجه میشوند که اهدافشان غلط بوده است و پندارهای غلطی در مورد زندگی داشته اند. مثلا دیده ای بعضی ها از بچه هایشان سوال میکنند که علم بهتر است یا ثروت؟ آنها با این سوال، ناخودآگاه بچه را به هم می ریزند و به او القا میکنند که هدف از زندگی یا علم است یا ثروت. در حالی که هدف اصلی از آمدن ما به این دنیا، هیچکدام از این دو تا نیست. هدف از زندگی عبادت و ستایش خدای باریتعالی است (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ).

 

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ﴿۵۶و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند (۵۶)

مَا أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ ﴿۵۷از آنان هیچ روزیى نمى‏ خواهم و نمى‏ خواهم که مرا خوراک دهند (۵۷)

إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ﴿۵۸خداست که خود روزى بخش نیرومند استوار است (۵۸)

 

 نتایج زیر برای بعضی آدمها، خیلی به سختی بدست میاید و برای خیلی ها هم هیچوقت بدست نمیاید:

·      ثروتمندترین مرد جهان، لزوما بهترین شوهر جهان نیست.

·      زیباترین زن جهان، لزوما بهترین همسر نیست.

·      خوش تیپ ترین مرد جهان، لزوما همسر خوبی نیست.

·      علم و ثروت هیچکدام خوشبختی نمی آورند.

·      اتکا به زیبایی ظاهری خوشبختی نمی آورد.

·      تعداد کمی از مشکلات با پول حل میشود.

انسانها بعد از سالها زندگی به در بسته میخورند و به نتایجی میرسند که باید زودتر می رسیدند. آنها وقت خود را تلف میکنند و دیر به نتایج لازمه میرسند و اوقات و زمان خود را هدر میدهند و در پیراستن نفس خویش کاهلی میکنند. اما پرندگان و سایر حیوانات از همان اول درست و صحیح و رضایتمندانه انتخاب میکنند. آدم  و حوا بعد از فریب خوردن توسط ابلیس، دنبال اهدافی غیرواقعی افتادند و نتیجه این هدف غلط، سرخوردگی و شکست و هبوط به زمین بود.

 

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ ﴿۲۰

پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورتهایشان برایشان پوشیده مانده بود براى آنان نمایان گرداند و گفت پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز [براى] آنکه [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره] جاودانان شوید (۲۰)

 

وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ ﴿۲۱

و براى آن دو سوگند یاد کرد که من قطعا از خیرخواهان شما هستم (۲۱)

 

شیطان به آدمیان از در نصیحت وارد شد و گفت که پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز براى آنکه مبادا فرشته گردید یا از زمره جاودانان شوید! شیطان هدف نادرستی را به آنان تزریق کرد. همین هدف نادرست آنان را به زمین آورد و گرفتار شدند. شیطان یک پندار غلط را وارد ذهن آنان کرد و آن هم این بود که خدا صلاح مردم را نمی خواهد و به آنان حسادت میکند و دوست ندارد بنی آدم خوشبخت شوند (نعوذ بالله). پندار غلط در مورد خدا، همان کفر و بی ایمانی است. اگر ما در مورد خدا، پندار غلط نداشته باشیم، خیلی از مشکلات و پارادوکسهای زندگیمان حل میشود. مثلا افراد خودشان شرایط شرّ برای خود ایجاد میکنند ولی بعد از خود می پرسند که چرا خدا شرّ برای آنان ایجاد کرده است! هر کسی باید به این مرحله از رشد برسد و اقرار کند که خدا مطلقا خیرخواه همه است و ما باید پندار خویش را بر این اساس تنظیم کنیم. خدا کسی را به شرّ  تشویق نمی کند. اما قطعا خدا خودش اجازه وجود یافتن شرّ را داده است تا مردم بوسیله خیر و شرّ آزمایش شوند.

 

کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ ﴿۳۵

هر نفسى چشنده مرگ است و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود و به سوى ما بازگردانیده مى ‏شوید (۳۵)

 

پرندگان و سایر حیوانات در طول زندگی خویش، نه تنها خود را به نتایج صحیح میرسانند؛ بلکه روشهای صحیح را هم اجرا میکنند و اصلا وقت تلف نمی کنند و میانبر نمی زنند. این همان بودن در چرخه نیک است. کلمه صافات در سوره صافات، به همین معناست. این نوع کردار، نوعی تسبیح پروردگار هم هست. پرندگان برای تسبیح پروردگار وقت می گذارند؛ انسانها نماز نمی خوانند و می گویند وقت نداریم! وقت گذاشتن برای نماز  و تسبیح پرورگار، از الزامات و ضروریات یک زندگی سالم است. انسانها خیلی مواقع به کارهایی که خدا برایشان میکند، اقرار نمی کنند. اما پرندگان با چرخه ای که خدا برایشان در نظر گرفته است، می چرخند و به این طریق به ربوبیت پروردگار اقرار میکنند. کشاورزی که محصولی میکارد و دغلی در آن بکار نمی برد و منابع طبیعی آب را هدر نمی دهد و طمع نمی کند؛ چندین ماه منتظر میشود و صبر میکند تا محصول رشد کند و آن را برداشت کند و بعد از برداشت، زکات آن را می پردازد و شکرگزاری میکند ؛ به این طریق این کشاورز، صبر به خرج داده و تسبیح خدای میکند و این همان چرخه نیک است. اما مردم اکنون ، تسبیح شمار الکترونیکی اختراع کرده اند و پیش خود فکر میکنند که تسبیح خدا می گویند! در حالی که این نوع تسبیح گفتن، نوعی جادوست. اتفاقا این جور اعمال، چرخه نیک را متوقف میکند. انسانها در حین توقف چرخه نیک، خودبخود رو به تکرار می آورند. حتی ربات نماز خوان و رکعت شمار هم درست شده است که کاملا با هدف دین تضاد صد در صدی دارند. خدای مهربان عبادت آگاهانه میخواهد و نه عبادت ربات گونه. یا اینکه مردم تسبیح دستشان می گیرند و مدام تکرار میکنند الله الله الله . این حالت از یاد کردن خدا هم نوعی جادوست. منظور از تسبیح خدا، شبیه همان کاری است که پرندگان میکنند. آنان روال زندگی خویش را طبق نظام و چرخه رحمانی انجام میدهند و این همان تسبیح پروردگار عالمیان است. خدای عالمیان می فرماید که خدا را با تضرع و خاشعانه و نهانی و با بیم و امید بخوانید. این یعنی خواندن خدا باید آگاهانه و هدفمند باشد و نه تکرار ربات گونه.

 

ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَةً إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ﴿۵۵

پروردگار خود را به زارى و نهانى بخوانید که او از حدگذرندگان را دوست نمى دارد (۵۵)

 

وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ ﴿۵۶

و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید و با بیم و امید او را بخوانید که رحمت‏ خدا به نیکوکاران نزدیک است (۵۶)

 

در یک جایی سد درست کرده اند و کلی آب پشت آن جمع شده است ولی چند کیلومتر آنطرف تر کاملا خشک و بایر شده است. به این طریق انسان، چرخه طبیعت را میشکند و به صافات عمل نکرده است و مانع جریان خیر میشود. چطوری ممکن است که در جایی این همه آب جمع شده باشد ولی چند متر آن طرفتر خشک و بایر باشد! یک جای کار می لنگد. بشر قسی القلب شده است و مفاهیم و معانی نیکی و خیر را نمی فهمد.

مردم با اخذ صفات شیطانی همچون، حسودی، چشم و هم چشمی و طمع و غیبت و خودنمایی و ... برای خود استرس و وسواس ایجاد میکنند ولی از آن طرف برای برطرف کردن این استرس و وسواس خودساخته، کلاس ذهن مثبت و روانشناسی برگزار میکنند و به این طریق برای خود بار اضافی درست میکنند. یا اینکه افراد پرخوری میکنند و بعد از آن مجبورند که قرص لاغری مصرف کنند و یا عمل جراحی کوچک کردن معده انجام دهند. انسانها خودشان درد برای خود ایجاد میکنند و بعد راهکارهایی به خیال خود خوبی برای درمان این دردها اختراع میکنند و اسم این نوع اختراعها را پیشرفت میگذارند. در حالیکه اینها اصلا پیشرفت نیست و بلکه نوعی جهالت است؛ مثل آب در الک کردن. راه حل اصلی این مشکل این است که چشم و هم چشمی نکنند و حسودی و طمع نکنند و این راه حل یک راه حل رحمانی است و گرنه همه راه حلهای دیگر جاهلانه است. یکی از جنبه های جهالت عصر جدید، اینگونه است. تعریف راه راستی همین است. یعنی راه حلهای واقعی و ایمانی برای مشکلات انتخاب شود. پندار نیک می گوید کم خوردن و اسراف نکردن راه حل درمان این بیماری است ولی پندار شرّ میگوید علم قرصهای شیمیایی اختراع کرده است و حال بیماران را دگرگون میکند.

گستره طوفان نوح، کل زمین نبوده است، بلکه فقط آن قسمت از زمین بوده است که قوم نوح زندگی میکردند. وقتی خدای مهربان، به پیامبر نوح فرمود که از هر جفت حیوان بردار و به کشتی ببر؛ منظورش تمام گونه های جانوری نبوده است؛ بلکه حیواناتی بوده است که مردم آن موقع برای چرخه زندگی لازم داشته اند. نجات حیوانات همتراز نجات انسانها بوده است. ظالمان در طوفان غرق شدند ولی نجات جان حیوانات لازم بوده است، زیرا حیوانات در چرخه نیک بودند و برای چرخه نیک لازم بودند. ولی ظالمان در چرخه نیک نبودند. پیامبر نوح با این کار از محیط زیست محافظت کرد.  اما اکنون ، نگهداری و پاسداری از طبیعت و محیط زیست به یک شوخی تبدیل شده است. از جلو هر بانک و خودپردازی که رد میشوید، پر است از فیشهای بانکی که همه اش پرت و پلا شده است. آیا پول داشتن ، مجوز هرخرابکاریی است؟ هیچ کسی هم متوجه آلودگی نمیشود. طبیعت که می روید ، پر است از نایلون و این نایلونها، حیوانات و جانوران را اذیت میکند و گاها باعث آتش سوزی میشود. کسی به محیط زیست اهمیت نمی دهد. اینها دقیقا مخالف تسبیح کردن خدای است و چوب لای چرخه نیک می گذارد. یا تلویزیون و اجتماعهای مجازی پر شده است از آهنگهای آلفایی و بیش از پیش مردم را به آهنگهای احساسی و آلفایی عادت میدهند و به این طریق مردم دچار خلسگی میشوند و از چرخه نیک خارج میشوند.

خدای مهربان داستان واقعی و گفتگوی کسانی که در جهنم خواهند بود؛ را در قرآن بیان فرموده است. طرز گفتار و سوال جهنمیان از همدیگر ثابت میکند که آنان خودشان و همدیگر را مقصر میدانند و به آن اعتراف میکنند. آنها اقرار می کنند که در این دنیا پندار نیک نداشته اند (قَالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ) و طغیان و افراط و تفریط کرده بوده اند (بَلْ کُنْتُمْ قَوْمًا طَاغِینَ ). آنها به همدیگر می گویند که شما را گمراه کردیم زیرا خودمان گمراه بودیم (فَأَغْوَیْنَاکُمْ إِنَّا کُنَّا غَاوِینَ ). بهتر است که گفتگوی جهنمیان را با هم بخوانیم.

 

وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ ﴿۲۷و بعضى روى به بعضى دیگر مى ‏آورند [و] از یکدیگر مى ‏پرسند

قَالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْیَمِینِ ﴿۲۸[و] مى‏ گویند شما [ظاهرا] از در راستى با ما درمى ‏آمدید [و خود را حق به جانب مى ‏نمودید] (۲۸)

قَالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ﴿۲۹[متهمان] مى‏ گویند [نه] بلکه با ایمان نبودید (۲۹)

وَمَا کَانَ لَنَا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ بَلْ کُنْتُمْ قَوْمًا طَاغِینَ ﴿۳۰و ما را بر شما هیچ تسلطى نبود بلکه خودتان سرکش بودید (۳۰)

فَحَقَّ عَلَیْنَا قَوْلُ رَبِّنَا إِنَّا لَذَائِقُونَ ﴿۳۱پس فرمان پروردگارمان بر ما سزاوار آمد ما واقعا باید [عذاب را] بچشیم (۳۱)

فَأَغْوَیْنَاکُمْ إِنَّا کُنَّا غَاوِینَ ﴿۳۲و شما را گمراه کردیم زیرا خودمان گمراه بودیم (۳۲)

فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ ﴿۳۳پس در حقیقت آنان در آن روز در عذاب شریک یکدیگرند (۳۳)

 

اینها اقرار کسانی است که در جهنم بسر می برند و به آخر کار رسیده اند. آنها صراحتا اقرار  میکنند که اشتباه زندگی کرده اند. اما بهتر است که انسان خودش در این دنیا از همان اول به این نتیجه برسد و نتیجه گیری را به آخر کار حواله ندهد. زیرا اجل ناگهانی میاید و آدمی را می گیرد و انسانها به این نتیجه گیری نخواهند رسید و فرصت نتیجه گیری پیدا نمی کنند. نتیجه گیری لحظات آخر، بیفایده است.

 

إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولَئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿۱۷

توبه نزد خداوند تنها براى کسانى است که از روى نادانى مرتکب گناه مى ‏شوند سپس به زودى توبه مى کنند اینانند که خدا توبه‏ شان را مى ‏پذیرد و خداوند داناى حکیم است (۱۷)

 

وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا ﴿۱۸

و توبه کسانى که گناه مى کنند تا وقتى که مرگ یکى از ایشان دررسد مى‏ گوید اکنون توبه کردم پذیرفته نیست و [نیز توبه] کسانى که در حال کفر مى‏ میرند پذیرفته نخواهد بود آنانند که برایشان عذابى دردناک آماده کرده‏ ایم (۱۸)

 

کسانی که طبق چرخه نیک زندگی میکنند و مثل ملائکه و پرندگان صافات هستند؛ اندوخته ای برای آخرت خویش جمع کرده اند و خوف و حزن ندارند (فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ).

 

وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۴۸

و ما پیامبران [خود] را جز بشارتگر و هشداردهنده نمى‏ فرستیم پس کسانى که ایمان آورند (پندار نیک) و نیکوکارى کنند (کردار نیک) بیمى بر آنان نیست و اندوهگین نخواهند شد (۴۸)

 

انسان عواقب کارهای خودش را نمی پذیرد و آن را به عوامل دیگری ربط میدهد. او شرایط پیش آمده را ناشی از کردار و افعال خویش نمی بیند، بلکه آن را بخدا نسبت میدهد و در نتیجه بخدا معترض میشود که چرا جامعه پر از فساد شده است؟ در حالی که فساد و شرّ جزو چیزهایی است که ظاهر میشود، آن هم بخاطر کردار مردم. فساد چیزی نیست که از قبل ایجاد شده باشد؛ بلکه جزو آیتمهایی است که بمرور و بنا بر کردار شرّ جامعه ظاهر و پدیدار میشود. خدا چرخه رحمانی را کاملا خیر و نیک آفریده است. فساد و شرّ چیزی است که ظاهر میشود و در جامعه ظهور پیدا میکند (ظَهَرَ الْفَسَادُ).

 

ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿۴۱﴾

به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده فساد در خشکى و دریا نمودار شده است تا [سزاى] بعضى از آنچه را که کرده‏ اند به آنان بچشاند باشد که بازگردند (۴۱(

 

نکته مهمی که در آیه است این است که فساد در خشکی و دریا ظاهر میشود (فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ). یعنی فسادی که مردم میکنند، تاثیر آن در خشکی و دریا پدیدار میشود. چرا در خشکی و چرا در دریا؟ وقتی مردم طمع و حسادت و چشم و هم چشمی کنند و نیازهای کاذب برای خود ایجاد کنند، به پول بیشتری نیاز پیدا میکنند و در نتیجه از منابع زمین سوء استفاده میکنند. سوء استفاده از منابع زمین، آب یک دریاچه را تمام میکند و در نتیجه دریاچه به ته میرسد و بعد ته مانده دریاچه که نمک است ، محیط زیست را به خطر می اندازد و به این طریق مشکلات ناخواسته بوجود میاید و به این طریق فساد و آثار آن ظاهر میشود.

خدا قسمتی از این فسادها و بی عدالتی ها را از بین نمی برد تا که بعضى از آنچه را که کرده‏ اند به مردم بچشاند، باشد که بازگردند و بدرگاه خدا توبه کنند. خدا این سختی ها را که خود مردم بوجود می آورند و حاصل اعمال خود خود آنهاست، را برای مدتی رفع نمی کند تا که مردم بخود آیند و توبه کنند و به سوی خدا برگردند. اگر مردم نتیجه گیری لازم را کردند، که فبها و گرنه وضعیت بدتر میشود.

خدا به تک تک موجودات و انسانها توجه میکند. وقتی ما معتقدیم که خدا زمین را آفریده است؛ این فقط یک اعتقاد ساده ست که بیشتر افراد آن را قبول دارند. اما ما باید این عقیده خود را گسترش دهیم و اینبار بگوییم که خدا زمین را آفریده و همچنین از آن زمان تا کنون زمین را هم اداره می کند و نیازهای ساکنینش را لحظه به لحظه برآورده میکند و فقط اوست که میتواند نیازهای تمام موجودات زمین را درک کند و آن را برآورده کند. حتی در روز قیامت هم تک تک افراد به حضور خدا خواهند رسید و در این مورد دادگاهی خواهند شد.

 

وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَکْتُمْ مَا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ وَمَا نَرَى مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَضَلَّ عَنْکُمْ مَا کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿۹۴﴾

و همان گونه که شما را نخستین بار آفریدیم [اکنون نیز] تنها به سوى ما آمده‏ اید و آنچه را به شما عطا کرده بودیم پشت‏ سر خود نهاده‏ اید و شفیعانى را که در [کار] خودتان شریکان [خدا] مى ‏پنداشتید با شما نمى ‏بینیم به یقین پیوند میان شما بریده شده و آنچه را که مى ‏پنداشتید از دست‏ شما رفته است (۹۴(

 

در چرخه رحمانی، هر اتفاقی که بیفتد، هزاران معنا پشت آن است و معنویتهای زیادی را میتوان از آن برداشت کرد. وقتی زمستان میرود و بهار میاید و گیاهان دوباره زنده میشوند، اینها خودش درس بزرگی به ما میدهد. چرخه های شیطانی در این زمانه زیاد شده است و مردم رو به فال گیری و شرط بندی آورده اند. در نظام رحمانی چیزی به اسم فال گیری و غیب گوئی نداریم. زیرا اساسا اینها غیرممکن است و سرکاری است و معنویتهای کاذب به شما تزریق میکند. مثلا بعضی سایتها که میروی، برایت فال می گیرد و جمله "امروز خوشبختی به شما رو می آورد!" بیرون میدهد. اولا این جمله خیلی کلی است و تقریبا برای همه افراد و حالات صدق میکند؛ مثلا این سایت چطوری فهمید که امروز من خوشبخت خواهم بود! کلا اشعار هم همینطوری است. توجه کرده اید که کسی نسبت به شعر هیچ اعتراضی نمی کند؛ زیرا جملات اشعار کلی است و هر طوری میشود معنا کرد. شعر هیچ کسی را بی نصیب نمی گذارد. هر کسی آن را میخواند میگوید به به و چه چه. اینها هدایت نیستند. اینها راه مستقیم را نشان نمی دهند. راه های معکوس و متضاد در اشعار یک امر خیلی عادی است.  اینها جملاتی را می گویند که افراد خوششان میاید و چیز جدیدی به آنها نمی دهد. همین خودش نوعی توقف چرخه نیک است. اکنون برای روز تولد بچه ها، مراسم را طوری می گیرند که بچه را دچار خیالپردازی میکنند و او را از معنویت واقعی دور میکنند و به این طریق بچه ها صحیح پرورش داده نمیشوند.

راهنمایی و هدایت جمعی است. کسی نمی‌تواند بگوید که من خودم هدایت شده هستم و کاری به بقیه نزدیکان و خویشان خود ندارم. راهنمایی و هدایت جمعی است. ما در سوره فاتحه میگوییم ایا ک نعبد و ایاک نستعین و همچنین میگوییم اهدنا صراط المستقیم. همه افعال به حالت جمع هستند، بیشتر دعاهای قرآن حالت جمع دارند. یعنی ما هدایت خویش را از دیگران نباید مخفی کنیم، منظورم اجبار نیست بلکه باید راه درست را به دیگران بگویی تا اتمام حجت شود در صورتی که هدایت خود را مخفی کنید نشان از آن دارد که کامل به روش خودت ایمان ندارید و در این زمینه پندار نیک ندارید. شما نمی توانید با دوستهایت تفریح بروید و گردش کنید ولی راجع به مرام خودت چیزی نگویید. اگر این کار را بکنید یعنی پندارت مشکل دارد.  پندار وقتی نیک است که بچرخد و منجر به تولید کردار نیک و گفتار نیک شود و گرنه فقط یک خیالپردازی است.