خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی
خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی

جادوی شیاطین (قسمت نود و نه) دیوهای خفته بخش یکم (مهریه)

pdf

                                           

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت نود و نه)

دیوهای خفته بخش یکم (مهریه)

 

شعر همان وحی شیاطین است که باعث ضربه زدن به نظام رحمانی میشود. هیچوقت شعر را دست کم نگیرید، همانطور که هیچوقت نباید شیطان را دست کم گرفت. زیرا جملات شعر مثل دیوهای خفته ای هستند که بوقت خود و سر فرصت، زندگی ها را بر باد میدهند. عدم توجه به کلام خدا، مشکلات عدیده ای را برای جوامع مسلمان پیش آورده است و این مشکلات به مرور زمان، پیچیده تر و پیچیده تر میشود و به مرحله غیر قابل حل میرسند. یکی از این مشکلات، که خیلی هم مهم است ، مهریه در ازدواج هاست که اکنون خیلی بولد شده است و ازدواج جوانان را تقریبا به بن بست کشانده است. یک جمله ای هست شعر مانند که مردم آن را تکرار میکنند و به خیال خود ابتدا میگفتند که این فقط یک گفتار است و هیچوقت به مرحله کردار نخواهد رسید. این جمله مهریه را کی داده و کی گرفته؟ است.

معمولا چرخه ی نیک در زندگی، از پندار شروع شده و به مرحله کردار و بعد به مرحله گفتار میرسد. اما این جمله شعر مانند ابتدا از گفتار شروع میشود ولی پندار مبهمی پشت آن خوابیده است و هر لحظه ممکن است که به مرحله عمل و کردار برسد. این پندار مبهم همان دیو طمع و تفرقه بین زن و مرد است. شروع اجرای این پندار مبهم، منتظر یک جرقه است. کافی است که کوچکترین مشاجره ای پیش ازواج پیش آید، فورا به مرحله عمل رسیده و به اجرا گذاشته میشود. این دیو خفته عملا مهریه را که نشان مهر و محبت باید باشد، به نشان تنفر و انتقام تبدیل میکند. کلا پشت هر گونه پندار مبهم و شرّی یک شیطان منتظر است. بعضی صفات و پندارهای زشت در انسانها هستند که ظاهرا خفته هستند ولی در مواقع بحرانی که آدمی کنترل خشم و غضب خود را ندارد، بیدار میشوند. مثلا دیده ای که طرف می گوید که:  اون روی سگ من را ندیده ای!؟ منظورش این است که فرد روی دیگری دارد که خفته است و هنوز رو نکرده است و دقیقا متضاد روی دیگرش است. خدای مهربان، در قرآن ما را به یک رویی و صاف و سادگی دعوت میکند و انسانها را به کظم غیض (وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ) و تعادل و توازن در رفتار و گفتار دعوت میکند.  به همین دلیل ما باید همیشه پندار نیک داشته باشیم و از ورود پندارهای غلط به ذهن خویش اجتناب کنیم.

 

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿۱۳۴

همانان که در فراخى و تنگى انفاق مى کنند و خشم خود را فرو مى ‏برند و از مردم در مى‏ گذرند و خداوند نکوکاران را دوست دارد (۱۳۴)

 

کی مهریه داده کی گرفته؟ کی سمرقند داده کی گرفته؟ کی بخارا داده کی گرفته ؟ به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را!

آیا شباهتی بین این جملات شعر گونه نمی بینید. در هر تنفر و افتراقی بین زوجین، جملاتی شعر گونه هست. اصلا شعر، وسیله و ابزار جادوست. این جملات شعر گونه دو رو دارند. یک روی عادی و یک روی زشت. وقتی فرد عصبانی نیست، یک نوع برداشت از جمله شعر گونه میکند؛ اما وقتی فرد عصبانی شده و قادر به کنترل خشم و غضب خود نمیشود، برداشت متضادی از این جمله میکند. این حالت از پندار، بسیار خطرناک است.

مهریه ابزار تهدید و مشاجره نیست و در قرآن به عنوان نشانه راستی و صداقت در مودت و مهر بین زوجین ذکر شده است. به همین خاطر یکی از اسامی مهریه، صداق است. یعنی مرد این صداق را به زن میدهد تا صداقت خود را در این مودت و رحمت نشان دهد. قطعا مقدار مهریه و صداق باید در توان مرد باشد و گرنه فقط یک پندار مبهم و یا یک شعر و طلسم است.

 

وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَکُلُوهُ هَنِیئًا مَرِیئًا ﴿۴

و مهر زنان را به عنوان هدیه‏ اى از روى طیب خاطر به ایشان بدهید و اگر به میل خودشان چیزى از آن را به شما واگذاشتند آن را حلال و گوارا بخورید (۴)

 

همانطور که فقرِ مالی هست، فقرِ ازدواج هم هست. وقتی شرایط برای یک ازدواج سخت شود، یعنی فقرِ ازدواج پیش آمده است. فلسفه ها و روشهای شیطان فقر و فحشاء را به ارمغان میاورد (الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ). عدم ازدواج نوعی فقر است ولی نه از نوع فقر اقتصادی. هر چند اقتصاد جنبه مهم آن است ولی اصل این فقر، اقتصادی نیست و بلکه فقر پنداری است. بزودی همگی خواهند دانست که فرهنگ غلط ازدواج، بقای یک نسل را در یک کشور به خطر انداخت. این فرهنگ غلط، یک نوع فقر است. روشهای شیطان در ازدواج، فقرِ ازدواج را به ارمغان می آورد.

 

الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۶۸

شیطان شما را از تهیدستى بیم مى‏ دهد و شما را به زشتى وامى دارد؛ و(لى‏) خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى‏ دهد، و خداوند گشایشگر داناست‏. (۲۶۸)

 

تعهدات مالی براساس یک جمله مبهم و منافقانه مثل مهریه را کی داده و کی گرفته؟  قرار داده نمیشود. این جمله خودش نوعی جمع اضداد است و شرّ تولید میکند. زیرا شرّ نتیجه جمع اضداد  است. بعضی ها می گویند که مهریه زیاد یک ضمانت برای کنترل مردان هوسباز است. خود این جمله هم یک جمله دو پهلو و شیطانی است. خدا یک قانون کلی را برای فقط مردان هوس باز طرح نمی کند، بلکه برای تمام مردم است و این گفته غلط است. زمانی هم که طلا و سکه گران شد، خیلی از زنان هم مهریه خود را به اجرا گذاشتند. خدا قوانین را کلی طرح میکند و منافع همگی را در نظر می گیرد. نعوذبالله خدا طرفدار قشر خاصی نیست که بخواهد منافع آن قشر را در نظر بگیرد. چه زن و چه مرد همگی بندگان خدایند و خدا مصلحت همه را میخواهد. خیلی از جوانان بخاطر ترس از مهریه های زیاد به سمت ازدواج نمیروند و این اگر تنها دلیل عدم ازدواج نباشد، قطعا مهمترین دلیل آن است. مهریه سنگین انگیزه های زیادی را در افراد ایجاد میکند؛ چه برای زنان و چه برای مردان؛ حتی در خیلی موارد کار به قتل زنان و زندانی شدن مردان هم کشیده شده است. حتی جوری شده است که مهریه بعضی زنان ده ها برابر دیه آنان است. گاهی بعضی مردان بعد از طلاق ، زیر بار اقساط مهریه میمانند و تا آخر عمرشان نمی توانند دیگر ازدواج کنند. ضررات مهریه بالا آنقدر زیاد است که میتوان در این مورد یک کتاب نوشت. وقتی زوجین، با مهریه بالا شروع به زندگی کنند، از همان اول، زن این قدرت و برگ برنده را در ذهن خود بحساب می آورد و در هر فرصت و چالشی این برگ را رو میکند. مرد هم همیشه دنبال دور زدن و دروغ میباشد و به چشم دیگری، زوجش را نگاه میکند. در این حالت، هیچگونه مودت و رحمتی بین آن دو وجود نخواهد داشت و همه چیز به پول و زور و پنهان کاری ختم میشود.

اصلا هدف از ازدواج چیست؟ مگر هدف از یک ازدواج، مشارکت در ساخت یک زندگی مشترک با مودت و رحمت و تلاش دو جانبه نیست؟ پس هر آنچه که منافی این تلاش و کوشش و مودت و رحمت باشد، اضافی است. به جرات می توانم بگویم که مهریه زیاد مثل یک طلسم است که در ذهن افراد نگهداری میشود و همین طلسم است که خوشی را از زندگی ها می برد. کاهش تصاعدی ازدواجها بخاطر این روش زندگی است.

جمله مهریه را کی داده و کی گرفته؟   یک پندار مبهم است. پندار مهریه را کی داده و کی گرفته؟  یک دیو خفته است که در پندار طرفین می خوابد تا بوقتش بیدار شود. این دیو در ذهن زن می خوابد و بعضی زنان ممکن است در پندار خود حتی برای آن برنامه ریزی هم بکنند. این دیو بالقوه خطرناک است. حتی این دیو در ذهن مرد هم هست و مرد هیچ وقت به همسرش مودت و رحمت واقعی ابراز نمیکند زیرا همیشه آن دیو را حامی و پشتیبان زن می بیند. در حالیکه در قرآن، خدا دستور فرموده است که مهریه باید به زن پرداخت شود. اما مهریه ای که بالا باشد و قابل پرداخت نباشد، توصیه قرآن نیست و حتی ضد دستورات خداست.

زمانی سکه و طلا ارزان بود و مردم براحتی مهریه های از این نوع را قرار میدادند ولی اکنون اینها خیلی گران شده است و نود و نه درصد جوانان نمی توانند اینها را تهیه کنند و نمی توانند این مهریه های سنگین را متعهد شوند. مهریه زیاد یک نوع ربا هم هست. زیرا مهریه ای که به طور تصاعدی هر روز بالا میرود، خاصیت ربا دارد. خدا در قرآن، از صدقات، به عنوان متضاد ربا استفاده می فرماید. نام دیگر مهریه صداق است که هم خانواده صدقات است. بنباراین مهریه هر چی هست، نباید مثل ربا باشد.

 

یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ ﴿۲۷۶

خدا از (برکت‏) ربا مى ‏کاهد، و بر صدقات مى‏ افزاید، و خداوند هیچ ناسپاس گناهکارى را دوست نمى دارد. (۲۷۶)

 

مهریه تصاعدی یک نوع رباست و برکت ندارد. یکی از خواص ربا این است که ربا از جنس آتش است و همین آتش به جان زندگی ها افتاده است و دارد همه را میسوزاند.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَأْکُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۱۳۰

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید ربا را [با سود] چندین برابر مخورید و از خدا پروا کنید باشد که رستگار شوید (۱۳۰)

 

قرآن کتاب کاملی است و باید بر این اساس، زندگی مان را تنظیم کنیم. حدیث و سنت، پیام خدا نیستند و نباید بر اساس آن زندگی ها پایه ریزی شود. حدیث و سنت وحی نیستند و بلکه نوشته راویان حدیث در قرن دوم و سوم هجری هستند. نمیتوان مساله مهمی مثل مهریه را با قیاس و براساس سنت گذشتگان بدست آورد. قبلا طلا و سکه ارزان تر بود و قابل تهیه بود ولی اکنون شرایط تغییر کرده است و نمیتوان آن روش را ادامه داد.

بیایید در قرآن به داستان یک ازدواج نگاه کنیم. مقدار مهریه و روش پرداخت آن براحتی از این آیه قابل استخراج است. خدا برای هر مشکلی در قرآن راه حل دارد و هیچوقت انسانها را تنها نمی گذارد. خدای حکیم و مهربان می فرماید که در قرآن از هر گونه مثلی زده است. مساله مهمی مثل مهریه هم قطعا مثالی از آن در قرآن هست.

 

وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿۲۷

و در این قرآن از هر گونه مثلى براى مردم آوردیم باشد که آنان پندگیرند (۲۷)

 

پیامبر موسی از دست فرعونیان فرار کرده و بجایی میرسد و بدون هیچ چشم داشتی، دختران شعیب را کمک میکند و ادامه داستان که در قرآن ذکر شده است. شعیب به خاطر امانت دار بودن و کاری بودن موسی، دخترش را به موسی میدهد. مقدار مهریه در این آیه بطور واضح معین و مشخص است.

 

 

قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ ﴿۲۶

یکى از آن دو [دختر] گفت اى پدر او را استخدام کن چرا که بهترین کسى است که استخدام مى ‏کنى هم نیرومند [و هم] در خور اعتماد است (۲۶)

 

قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِکَ وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ ﴿۲۷

[شعیب] گفت من مى‏ خواهم یکى از این دو دختر خود را [که مشاهده مى ‏کنى] به نکاح تو در آورم به این [شرط] که هشت‏ سال براى من کار کنى و اگر ده سال را تمام گردانى اختیار با تو است و نمى‏ خواهم بر تو سخت گیرم و مرا ان شاء الله از درستکاران خواهى یافت (۲۷)

 

قَالَ ذَلِکَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَیَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَکِیلٌ ﴿۲۸

[موسى] گفت این [قرار داد] میان من و تو باشد که هر یک از دو مدت را به انجام رسانیدم بر من تعدى [روا] نباشد و خدا بر آنچه مى‏ گوییم وکیل است (۲۸)

 

شعیب به موسی میگوید که من دخترم را به نکاح تو در میاورم با اجرت هشت سال کار کردن. موسی هشت سال  باید برای شعیب کار کند. در این مدت شعیب، مخارج اولیه زندگی موسی و همسرش را میدهد. این یک قرارداد بود بین شعیب (پدر دختر) و موسی. شعیب به موسی میگوید که من نمى خواهم کار را بر تو مشکل بگیرم (وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ) و مرا ان شاء الله از درستکاران خواهى یافت (سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ ). درستکاران یعنی کسانی که کردار نیک دارند. بنابراین مهریه زیاد تعیین نکردن و سخت نگرفتن، یک نوع عمل صالح و کردار نیک است و از پندار نیک بر می خیزد. انسانها از هر فرصتی میتوانند برای خود کردار نیک جمع کنند. خدا نمی خواهد بر انسانها سخت بگیرد. بنابراین قراردادی که شعیب با موسی بست، اصلا سخت و مشکل نبوده است. در این آیه دو روش برای محاسبه مهریه هست:

روش اول:

مهریه در این آیه مساوی است با اجرت هشت سال کار کردن منهای مخارج اولیه زندگی موسی و همسرش. نسل آینده، از نظر درآمدی، زندگی کاملا واضحی خواهند داشت و مقدار درآمد و هزینه های اولیه زندگی روشن و واضح خواهد بود. اما این روش قرآنی، چطوری برای نسل آینده قابل اجراست. فرض کنید جوانی که ازدواج میکند و کار میکند و ماهیانه x میلیون تومان درآمد دارد. این جوان ماهی y میلیون تومانش را صرف مخارج (اولیه) زندگی میکند. بنابراین x-y میلیونش می ماند. بنابراین این جوان سالیانه 12* (x-y) میلیون تومان درآمد مازاد بر مخارج اولیه زندگی دارد. بنابراین نصف این درآمد مازاد، یعنی 6* (x-y) مال همسرش است به عنوان مهریه. برای هشت سال میشود 48*(x-y) میلیون تومان. که اگر مرد به دلخواه خودش خواست ده ساله اش کند و در این حالت  میشود 60(x-y) میلیون تومان.

توجه شود که منظور از هزینه ها و مخارج اولیه زندگی در اینجا شامل خرید ماشین و مسکن و مغازه نیست؛ زیرا زن در اینها شریک نیست و البته اگر شریک باشد، باید به عنوان هزینه آورده شود. در این روش قرآنی، حتی اگر زن در مخارج زندگی صرفه جوئی کند و از خریدهای اضافی چشم پوشی کند، مهریه بیشتری به او تعلق خواهد گرفت و عدم اسراف به سود خودش هم هست. این طریق محاسبه فقط زمانی ممکن است که درآمد و هزینه خانواده مشخص باشد. در حالتی که درآمد و هزینه مشخص نباشد، میتوان بطور تخمینی با توجه به رسته شغلی، مقدار ثابتی را به عنوان درآمد و هزینه مشخص کرد. اگر این بستر فراهم شود، و درآمدها و هزینه های زوجین مشخص باشد، قطعا در این روش، هیچ فشاری به آنها نخواهد آمد و مهریه قابل پرداخت خواهد بود.

ممکن است که برای روش اولی؛ کسی بگوید که افراد ممکن است در مورد مقدار درآمد دروغ بگویند. اما اکنون در زمانه ما، براحتی مقدار درآمد افراد مشخص است و همچنین میتوان قبل از ازدواج، مقدار دارائی افراد را هم تخمین زد. برای کاری که موسی برای شعیب انجام میداد(دامداری)، درآمدها کاملا مشخص بود. در بعضی کشورهای خارجی هم ، قبل از ازدواج، دارائی افراد را بدست می آورند و  در آمدهای بعد از آن نصف ، نصف تقسیم میشود. اما قرآن درآمدهای مازاد بر مخارج اولیه حداکثر تا هشت سال و یا ده سال را به عنوان مهریه تقسیم می کند و نه کل عمر را. چندی پیش بیل گیتس و زنش بعد از سی سال زندگی مشترک از هم جدا شدند. زن بیل گیتس نصف دارائی بیل گیتس را صاحب شد. اما از نظر قرآن، فقط درآمد هشت سال متعلق به همسر بیل گیتس بود. هرچند آنان، ممکن است این پول را مهریه ننامند. البته در این مورد، حتی درآمد هشت سال بیل گیتس، درآمد بسیار زیادی بود. پول زیاد وسوسه انگیز است و براحتی ازواج را از هم جدا میکند.

روش دوم:

شاید هنوز بستر تعیین مهریه به روش اولی برای ما مهیا نباشد؛ بنابراین برای مهریه هایی که از قبل تعیین شده است و نمیتوان مقدار آن را تغییر داد؛ میتوان طبق آیه قاعده هشت سال را روی آن اجرا کرد. یعنی اگر زن، مهریه ای برایش تعیین شده است و یا میشود و بعد از مثلا یک سال تقاضای مهریه میکند، به مقدار یک هشتم از مهریه به او تعلق می گیرد. در نهایت بعد از گذشت هشت سال، مهریه کامل به او تعلق خواهد گرفت. حتی اگر این نکته مهم از آیه هم اجرا شود، خودبخود خیلی از مشکلات حل میشود. این آیه هر طور اجرا شود، منفعت است.

·      در این روشها ، اگر مرد هوسبازی کند و مثلا بعد از یک سال قصد طلاق زن را داشته باشد؛ باید هزینه تا آخر قرارداد را به زن دهد (مهریه هشت سال). و همچنین اگر زن بخواهد بعد از مثلا یک سال، زندگی را ترک کند و قرارداد را به هم بزند، فقط مهریه آن یک سال به او تعلق خواهد گرفت (یک هشتم). این روش قرآنی فایده های مهم و زیادی دارد.

·      دیگر مرد هوسبازی نمی کند و در صورتی که بخواهد مثلا بعد از چند سال زن دیگری بگیرد، باید مهریه کامل هشت سال به زن بدهد و این نوع قرارداد برای طلاق بازدارنده است.

·      بعضی زنان بعد از چند ماه زندگی مشترک، با کوچکترین درگیری ای، مهریه را به اجرا می گذارند. اما در این حالت، زن اگر بخواهد بعد از چند ماه زندگی مشترک  زندگی را ترک کند و مهریه بگیرد، فقط مهریه آن چنده ماه (به نسبت هشت سال) به او تعلق می گیرد و این مبلغ خیلی کمتر است و دیگر بعضی زنان بخاطر کاسبی و سوء استفاده از مهریه ازدواج نمی کنند و درصد طلاق بخاطر مهریه خیلی پایین میاید. علاوه بر آن، ذهنیت کلی جامعه در این مورد به آرامش میرسد و جوانان به ازدواج اطمینان پیدا میکنند و ازدواج زیاد میشود. تنها راه حل مشکلات، همین راه حل قرآنی است.

·      عدم ازدواج جوانان به علت عدم اعتماد به روش ازدواجی است که حالا مرسوم است. اما این روش قرآنی، امنیت و آرامش را دوباره بر می گرداند.

·      خدای مهربان در آیه، دو راه پیش پای مرد گذاشته است. یکی مهریه هشت سال و دیگری مهریه ده سال. به این طریق صداقت و تعهد مردان را به آنان تذکر میدهد و حتی به این طریق به مردان می فهماند که مهریه بطور اختیاری تا 25 درصد (دو سال اضافی تقسیم بر هشت سال میشود یک چهارم یا 25درصد) از طرف آنان قابل افزایش است. طبق آیه ، اگر مهریه مبلغ زیادی باشد، افزایش اختیاری آن به مقدار 25 درصد توسط مرد، بی معناست. بنابراین این آیه هیچوقت بر مهریه زیاد دلالت ندارد.

·      قرارداد مهریه تا هشت سال و (قابل افزایش تا ده سال به اختیار مرد) تعیین شده است. این ماگزیمم مهریه است و بیشتر از آن نیست. مصلحت آن را خدای مهربان و حکیم میداند. معمولا زنان و مردان بعد از هشت سال با هم انس می گیرند و بچه دار میشوند و به ندرت از هم جدا میشوند و اگر هم بعد از هشت سال زندگی مشترک بخواهند جدا شوند؛ دیگر چیزی نمیتواند جلودارشان شود. بنابراین مهریه بی نهایت نیست و حد و حدودی دارد. زنی که هشت سال برای یک زندگی تلاش کرده باشد، براحتی از آن دل نمی کند.

·      مهریه در قرآن باید به زن داده شود و البته اگر زن آن را ببخشاید، دیگر دادن مهریه لازم نیست. اما اکنون خیلی از مردان جوان هیچوقت نمی توانند مهریه ها را پرداخت کنند، زیرا اصلا در محدوده توانایی آنها نیست و به این صورت همیشه مدیون زن می مانند و یا حتی بعضی مردان، به روشهای مختلف از دادن آن فرار میکنند و زنان را اذیت میکنند و برای خود پندار آلوده و دروغ میسازند و همچنین با اذیت کردن زن، برای خود کردار آلوده میسازند.

·      از آنجا که مهریه در طول و درازای هشت سال داده میشود و خدا فرصت هشت ساله به آن داده است؛ بنابراین بکارگیری واژه عندالمطالبه در اسناد ازدواج بی معناست و از نظر قرآن باطل است. همین کلمات من در آوردی باعث رونق کاسبی بعضی وکلا شده و آنان را از راه راست و قرآنی خارج ساخته است.

·      خدای مهربان، بی هدف این داستان را در قرآن ذکر نفرموده است و بلکه حتما میخواهد ما را به طریق مهریه راهنمایی فرماید. بشریت تنها یک راه برای خوشبختی دارد و آن هم پیروی از قرآن است و هیچ راه حل دیگری ندارد.

·      گاهی بعضی مهریه ها آنقدر زیاد است که مرد برای فرار از این مهریه های غیر منطقی، دچار انواع دروغ و ریاکاری و پنهان کاری میشود و این خودش افراد را از چرخه ی نیک خارج میسازد. بنابراین با تعیین مهریه زیاد، مرد همیشه در طول تمام زندگی خویش، یک دروغ را با خود حمل میکند و خود را دچار یک پندار دروغ میکند و همین دروغ در سایر اعمال و نگاه او نسبت به زن موثر است و مودت و رحمت را بین زن و مرد از بین می برد.

·      وقتی که مهریه و یا صداق که نشان صداقت و مهر است، به ابزار تهدید و مشاجره و چانه زنی تبدیل شود، دیگر مودت و رحمت بی معناست و به همین خاطر است که زنان و مردان امروزی خیلی از هم فاصله گرفته اند و همدیگر را متوجه نمیشوند.

·      در جامعه، زنان بخاطر اهرم مهریه بالا، با عناوین رئیس مخاطب قرار داده میشوند که همین نکته در زندگی های مشترک، کلا مودت و رحمت را نفی میکند. مودت و رحمت مخالف شقاوت است. مهریه بالا، از زنان و مردان افراد شقی و بی رحم نسبت به هم میسازد. که قاعدتا زنان باید مودت بیشتری نسبت به مردان داشته باشند و مردان هم رحم بیشتری نسبت به زنان داشته باشند و دل رحم تر باشند. اما مهریه بالا از آنان فرد دیگری میسازد. یکی از دلایلی که آدمی را وارد جهنم میکند، شقی بودن است.

 

قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ ﴿۱۰۶

مى‏ گویند پروردگارا شقاوت ما بر ما چیره شد و ما مردمى گمراه بودیم (۱۰۶)

 

رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ ﴿۱۰۷

پروردگارا ما را از اینجا بیرون بر پس اگر باز هم [به بدى] برگشتیم در آن صورت ستمگر خواهیم بود (۱۰۷)

 

قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ﴿۱۰۸

مى‏ فرماید [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید (۱۰۸)

 

·      گاهی بعضی زنان، با توجه به این که میدانند، توان مالی مرد اصلا در حد و اندازه آن مهریه نیست، ولی انتظار دارند که پرداختش کند! یا گاهی بعضی مردان، با توجه به آنکه توانایی پرداخت مهریه را دارند ولی پرداختش نمی کنند تا همیشه یک گرویی از زنشان داشته باشند و اینها همگی نوعی شقاوت است. این نوع تصور از زندگی، بسیار عجیب است و دلیل جادو شدن افراد است. 

جادوی شیاطین (قسمت نود و هشت) عرفانهای قدیم و نوظهور (بخش دهم) وحی شیاطین (شعر) بخش دوم

pdf

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت نود و هشت)

عرفانهای قدیم و نوظهور (بخش دهم)

وحی شیاطین (شعر) بخش دوم

 

 

در قسمت قبل در مورد شعر گفته شد. توجه شود که مفهوم شاعر بسیار گسترده تر از سراینده متن منظوم می باشد؛ شیطان خوب میداند که  برای ایجاد فلسفه ها و حلقه های مدرن، شاعران مدرن نیاز است.کسی که ویدئوی کمک به یک انسان را در فضای اینترنت پخش می کند ولی خودش کوچکترین قدمی برای انجام کار خوب  و کردار نیک بر نمی دارد خودش یک شاعر است. کسی که سخنان و سخنرانی بسیار زیبایی می کند ولی خودش انجام نمی دهد ویا حتی به آن از نظر پنداری هم باور ندارد یک شاعر و دروغگو است. یا نوشته ای را بر روی لباس و ماشینش می نویسد ولی حتی برای یکبار به مرحله کردار نمی رساند شاعر است. ویدئو و یا متنی بر روی ماشینش نوشته که مادر عزیزم؛ ولی همین فرد به مادرش احترام نمی گذارد. شاعران زیاد شده اند و اکنون فضای مجازی و کانالهای مجازی بلندگوی و تبلیغ گر این شاعران جدید هستند.

مولوی در کتاب شیطانی مثنوی، داستانهایی را نقل کرده است که آدمی حتی از ذکر عنوان این داستانها شرم میکند. برای مثال یک داستان در کتاب شیطانی خود ذکر کرده است با عنوان: داستان مهمان و همبستر شدن با زن صاحب خانه!

وقتی که خودتان داستان را مطالعه کنید، می بینید که بسیار بی معنی و بی محتواست. هدف از این گونه داستانها با عناوین زننده و بی حیا؛ این است که پندار آدمیان را به این گونه بی حیایی ها و پرده دری ها عادت دهد. بی حیایی یک امر پنداری است. انسانها، بدون بکارگیری حیا، خیلی زشت میشوند. شیاطین به همین خاطر زشت هستند که بی حیا هستند و پندار سالمی ندارند. خیلی از مواقع، پندار از طریق گفتارِ زشت، بی حیا میشود. در کتابهای وحی شده توسط شیطان، بی حیایی فراوان است.

جملات شعر مانند و داستانهای اینطوری مثل دیو خفته ای هستند که در حافظه ناخودآگاه خواننده جای می گیرند. این جملات شیطانی، سر فرصت در حافظه ناخودآگاه مثل قارچ سبز میشود. یکی از خصوصیات قارچ این است که یهویی سبز میشود. این جملات در ضمیر ناخودآگاه در زمان خماری، مستی، احساسات شدید، افسردگی، غم و ... خود را نمایش میدهند و فرد را درگیر خود میکنند و به عنوان یک راه حل جایگزین این مشکلات، خود را معرفی میکنند. یکی از دلایل گرایش مردم به اشعار ، همین است. حتی تصویری بَزَک شده و غیرواقعی و یا زندگی سلبریتی ها در فضای مجازی، هم نوعی شعر است. زیرا اینها فقط تحریک کننده احساساتی غیر منطقی هستند. بنابراین جوانی که اینها را نگاه میکند و فکر خود را مشغول این چرت و پرتها میکند؛ با کوچکترین استرس و نا امیدی و غم در زندگی؛ این قسمت از حافظه ناخودآگاه او مثل قارچ در ذهن او سبز میشود و فرصت انتخاب به او نمیدهد و کنترل ذهن او را در دست می گیرد. در مواقع بحرانی، فرد ضعیف شده و فرصت انتخاب ندارد و یا حوصله ندارد انتخاب کند، بلکه دوست دارد برایش انتخاب شود و البته گذشته و اعمال قبلی او تعیین کننده این وضعیت اوست. صحنه ها، اشعار، گفته ها و یا آهنگهایی که قبلا وارد حافظه ناخودآگاه او شده است، در این مواقع انتخابهایی ناشایست پیش پای او می گذارد. جهنم هم یک موقعیت بحرانی است که فرصت انتخاب واقعی برای آدمیان نمی گذارد و آدمی براساس آنچه که قبلا کسب کرده است، تعیین وضعیت میکند و یا میشود.

هر انسانی میتواند شاعر باشد، حتی یک فرد بیسواد. زن و مرد جوانی بودند که در ظاهر با هم خوش بودند و ساعتها با همدیگر می نشستند و قلیان می کشیدند و ساعتها دود وارد ریه خود میکردند. البته هنوز جوان بودند و فعلا مشخص نبود که چه بلایی سر ریه خود آورده اند. این دو زوج بجای اینکه شریک زندگی هم باشند، شریک ضرر رساندن به همدیگر بودند. شیطان برای زوجین چنین طرحهای شاعرانه ای می ریزد. شریک و هماهنگی  در مصیبت، شریک ضرر، شریک در اسراف و زیاده روی. این نوع زندگی هم، نوعی زندگی شاعرانه است. در ظاهر زن و مرد با هم خوبند ولی به قیمت گزافی. در این حالات انسانها یک شریک نامرئی و سوم دارند که خودشان اطلاع ندارند و این شریک اسمش شیطان است. شیطان در ضرر رساندن، اسراف، زیاده روی و هر گونه ضرر دیگری شریک انسانها خواهد بود و عامل این شراکت است.

 

وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا ﴿۶۴

و از ایشان هر که را توانستى با آواى خود تحریک کن و با سواران و پیادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شرکت کن و به ایشان وعده بده و شیطان جز فریب به آنها وعده نمى‏ دهد (۶۴)

 

إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَى بِرَبِّکَ وَکِیلًا ﴿۶۵

در حقیقت تو را بر بندگان من تسلطى نیست و حمایتگرى [چون] پروردگارت بس است (۶۵)

 

براساس این شراکت، زن و مرد هر دو به اسراف و ولخرجی روی میاورند و این نوع کردار هم کرداری بر پایه پندار غلط است. درست است که در ظاهر اتحادی را میان زوجین ایجاد میکند ولی کردار بر پایه پندار غلط، در نهایت به چرخه شرّ تبدیل میشود و آنان دیر یا زود به بن بست میخورند. اینها را نمیشود زندگی نام نهاد. بلکه آن را "از دست دادن زندگی بطور تدریجی و شاعرانه" بنامیم، بهتر است.

بعضی ها برای گرامیداشت و خوشگذرانی، شب شعر می گذارند. شب وقت آرامش و سکون و خواب است. حتی خدای مهربان می فرماید که اگر شبها نخوابیدید، عبادت کنید و آن را با لهو و لعب طی نکنید.  شب نشینی های طولانی برای خانواده ها بسیار مضرّ است. زیرا پیوستگی روانی در آنها ایجاد میکند و آنان را وارد خواب و خیالات میکند. در آن وقت، دیوهای خفته در ذهن افراد، بیدار میشوند و پندار را خراب میکنند.

 

إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَى مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ وَاللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضَى وَآخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَآخَرُونَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۲۰

در حقیقت پروردگارت مى‏ داند که تو و گروهى از کسانى که با تواند نزدیک به دو سوم از شب یا نصف آن یا یک سوم آن را [به نماز] برمى ‏خیزید و خداست که شب و روز را اندازه‏ گیرى مى ‏کند [او] مى‏ داند که [شما] هرگز حساب آن را ندارید پس بر شما ببخشود [اینک] هر چه از قرآن میسر مى ‏شود بخوانید [خدا] مى‏ داند که به زودى در میانتان بیمارانى خواهند بود و [عده‏ اى] دیگر در زمین سفر مى کنند [و] در پى روزى خدا هستند و [گروهى] دیگر در راه خدا پیکار مى ‏نمایند پس هر چه از [قرآن] میسر شد تلاوت کنید و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و وام نیکو به خدا دهید و هر کار خوبى براى خویش از پیش فرستید آن را نزد خدا بهتر و با پاداشى بیشتر باز خواهید یافت و از خدا طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده مهربان است (۲۰)

 

روش فریب انسان توسط شیطان از طریق حلقه است. حلقه به هر مجموعه پنداری در میان انسان ها گفته می شود که از طریق فعال سازی چشم سوم یک فلسفه مشترک را در بین پیروان خود ایجاد می کند که در این زمان چون تمام چشم سوم های اعضاء بر یک فلسفه مشترک تمرکز دارند، مغناطیس انسانی آنها فعال شده و توسط اجنه شناسایی و با مغناطیس اجنه مس و متصل می شود و حس شور و انرژی را به آنها منتقل می نماید؛ که در نهایت حتی افراد را مجبور می کند که برای ماندن در حلقه و دست یابی به این شور و انرژی و تکرار آن، دست به هرکاری بزنند.

زمانی که فردی خارج از حلقه است، حلقه خود را زیبا و دارای زینت نشان می دهد تا افراد را به خود جذب کند و برای ورود به آن، فرد باید ابتدا به سطح فرکانس آلفا رفته و در توهمات و خیالات قرار بگیرد و از این طریق زمانی که فرد در آلفاست، مار کندالیتی از چاکرای ریشه به سمت چاکرای چشم سوم رفته و در نهایت به چاکرای تاج سر راه می یابد و چهره زشت و پلید و شیطانی خود را تشکیل می دهد و کردار شر و گفتار شر تولید می نماید .چند خصوصیت که تمام حلقه ها دارند در آیه زیر مشخص شده است.

 

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿۲۰

بدانید که زندگى دنیا در حقیقت بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر و فزون‏جویى در اموال و فرزندان است [مث ل آنها] چون مث ل بارانى است که کشاورزان را رستنى آن [باران] به شگفتى اندازد سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینى آنگاه خاشاک شود و در آخرت [دنیا پرستان را] عذابى سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است و زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست (۲۰)

 

یعنی تمام حلقه ها مانند یک لعب و بازی خیالی است که در نهایت هیچ کار خیری انجام نمی شود مانند جمله کی مهریه داده کی گرفته؟ فقط توهمات بین اعضا حلقه رد و بدل می شود. و همچنین حلقه ها لهو و بیهوده هستند و هیچ کارایی ندارند، جز دلخوش کردن افراد و تلف کردن وقت با ارزش آنها در ازای چیزی بی ارزش و تمامی حلقه ها از بیرون بسیار جذاب و جالب هستند ولی وقتی وارد شوید دچار انواع سختی ها و مشقت ها می شوید و همچنین حلقه ها جایی است که انسان به تفاخر و تکبر و خود بزرگ پنداری مشغول هستند و تمامی اعضا سعی می کنند که رتبه و درجه خود را در حلقه بالاتر ببرند تا به دیگران فخر بفروشند. و همچنین تکاثر و ازدیاد مال و منال را در راه می گیرند تا با افزودن ثروت بر دیگران برتری جویی کنند و به اهداف دنیایی خود بپردازند و مادیات را شعار اصلی خود قرار می دهند.

خیلی جالب است که خدای بزرگ و مهربان ویژگی های دقیق این حلقه ها را گفته و شیطان هم از طریق جذاب کردن حلقه و زینت دادن به آن، افراد را به حلقه جذب کرده و فرد برای رفتن به داخل حلقه باید به فرکانس آلفا برود و وقتی در آلفا و توهم قرار می گیرد. مار کندالیتی از چاکرا بالا رفته و چشم سوم فرد را باز می کند و مانند یک بازی خیالی با دیگران ارتباط و تفاهم فکری پیدا می کند و به کارهای بیهوده می پردازند و در نهایت برای اینکه بتوانند به مرحله ساقی برسند باید به مقام های داخل حلقه برسند تا تفاخر کرده و در نهایت با تکاثر مادیات بتوانند حلقه ای برای خود دست و پا کنند و خود را ساقی و افروزنده آتش حلقه کنند.

 

 اینبار بیایید یکی از شعرهای حافظ را بررسی کنیم.

 

اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها

که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها

 

در قرآن بیشتر اوقات، مخاطب آیات، مومنان هستند مانند یا ایها الذین آمنوا (ای کسانی که ایمان آورده اید = ای کسانی که پندار نیک برگزیده اید). ولی حافظ به تقلید اندر تقلید (زیرا مصرع اول از یک شاعر عرب می باشد) ساقی را مخاطب قرار داده است (یا اَیُّهَا السّاقی). و ساقی در اصل همان کسی است که در حلقه های عرفانی شور و شیدایی سایرین را افزایش می دهد با دادن می به آنها. می در اینجا یک نوع فلسفه و یا شعر و یا تصویری که عمق آلفا را افزایش می دهد، است.

بیت یا اَیُّهَا السّاقی  متضاد آیه یا ایها الذین آمنوا  است. زیرا معنای آیه "ای کسانی که پندار نیک برگزیده اید" است. بنابراین الساقی در بیت حافظ متضاد پندار نیک است. فلسفه عشق که از توهمات و شعر بر می خیزد و حلقه ی خاصی است در ابتدا آسان است ولی زمانی که به حلقه وارد بشوند می بینند راه دور و دراز و سختی در پیش دارند زیرا توهمات و هوی و هوس پایان ندارد.

 

به بویِ نافه‌ای کآخر صبا زان طُرّه بُگشاید

ز تابِ جَعدِ مِشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

 

بوی عطر موی معشوق نوعی حس شور در هنگامی است که فرد در عمق آلفا در حلقه قرار دارد و آن را حس میکند. و تاب خوردن موی وی که دلها را خونین می کند منظورش این است که همیشه شیطان و اجنه در حلقه ها آرزوها و آمالی را برای فرد ایجاد میکنند که فرد را مشتاق تر می کنند. این شور چیزی است که همیشه افراد در حلقه به دنبال آن هستند. و برای آن دست به هرکاری می زنند.

 

مرا در منزلِ جانان چه اَمنِ عیش چون هر دَم

جَرَس فریاد میدارد که بَربندید مَحمِل‌ها

 

خیلی جالب است که حتی این حلقه که تشکیل شده و افراد در آن به بوی معشوق دل خوش کرده اند با صدای زنگ کاروان از هم پاشیده شد و از توهم مربوطه باید خارج شوند . این زنگ می تواند رویدادی واقعی باشد که فرد را از خواب و توهمات بیدار می کند. این رویداد، یک اتفاق واقعی است و یا یک رعد و برق است که آدمیان را در فضای بسته حلقه بیدار میکند و نشئگی را از سرشان می پراند.

 

به مِی سجّاده رنگین کُن گَرَت پیرِ مُغان گوید

که سالِک بیخبر نَبْوَد ز راه و رسمِ منزل‌ها

 

کسانی که هفت مرحله عشق را رفته اند و هفت چاکرا را باز کرده اند به نوعی پیر و دنیا دیده این مسیر هستند اگر چنین پیر با تجربه ای به فرد بگوید که عقل (سجده با پیشانی است و پیشانی هم نماد منطق و عقل) را بوسیله شراب (که همان تفکرات آلفایی و توهمی حلقه است و ساقی به فرد می دهد) از بین ببر و به حالت آلفا ببر؛ باید پیروان بدون هیچ تردیدی این کار را بکنند زیرا پیر چیزی را می داند که مبتدی ها نمی دانند.

 

شبِ تاریک و بیمِ موج و گِردابی چنین هایل

کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحل‌ها

 

کسانی که در ساحل یعنی مرز بین منطق و توهم هستند و هنوز وارد توهم نشده اند حالِ این افراد را که در گرداب و مشکلات داخل حلقه هستند را نمی فهمند. به قولی دیگر هر که در این حلقه نیست فارغ ازین ماجراست؛ فقط افراد داخل حلقه از مفهوم ها و اشارات داخل حلقه خبر دارند.

 

همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر

نهان کِی مانَد آن رازی کَزو سازند مَحفِلها

 

همه کارهای داخل حلقه از روی خودخواهی است که درنهایت موجب رسوایی فرد می شود زیرا هیچ چیز در حلقه نمی ماند و در نهایت به کردار و یا گفتار بد تبدیل شده و موجب رسوایی فرد می شود. اصلا خروجی حلقه فحشا و منکر است (وَمَنْ یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ).

 

حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ

مَتٰی ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا و اَهْمِلْها

 

حافظ اگر می خواهی که همیشه در سامادهی و توقف فکر باشی و در حلقه باشی نباید غیبت داشته باشی و همیشه اگر قصد رفتن به حلقه و در نهایت خلوت با اجنه و شیاطین را داشتی با دنیای واقعی وداع کن و به حلقه ی توهمی و پنداری روی بیاور.

 

اگر ان ترک شیرازی به دست آرد دل ما

به خال هندویش بخشم سمرقند وبخارا را

 

خیلی جالب است که حافظ به نکاتی مهم در مورد حلقه های شیطانی اشاره می کند. یعنی اینکه اول حافظ می گوید اگر کسی بتواند وی را مانوس یعنی انسان زده کند و دلش را به توهم و آلفا ببرد. به خال هندویش، سمرقند و بخارا را می بخشد. خال هندو که همان چشم سوم است که بین دو چشمان در پیشانی قرار گرفته و با فعال شدن، فرد در توهماتی حلقه ای گیر می افتد؛ وقتی شاعر خود در خیال و توهم است می گوید سمرقند و بخارا را به آن معشوق که وی هم چشم سومش باز است می بخشد و این معشوق که چشم سومش باز است و در توهم این را باور می کند و انگار که واقعا طرف، سمرقند و بخارا را به او داده است. در حالی که اینها همگی در پندار رد و بدل میشود. جمله کی مهریه داده کی گرفته؟ هم در این حلقه ها درست است زیرا در حلقه ها هیچ چیز واقعی رد و بدل نمی شود جز پندارهای غلط و توهمی. مثل دو کودک که در خیال خود در حال بازی هستند و به خیال خود خانه بزرگی دارند که پر است از وسایل در حالیکه چنین نیست. در حلقه ها نوعی تله پاتی یا انتقال فکر در بین پیروان حلقه ایجاد می شود زیرا چشم سوم همه آنها باز است و منظور و مفهوم همدیگر را درک می نمایند.

زمانی که مار کندالیتی از چاکرای ریشه به سمت بالا می رود و به چاکرای چشم سوم میرسد فرد دچار انواع توهمات و خیالات می شود که در نهایت همین توهمات با رفتن مار به سمت چاکرای تاج سر به کردار بد تبدیل می شود و آن دیو و یا مار پنهان چهره کریه و زشت خود را نشان می دهد. آیه زیر بسیار جالب است.

 

تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ ﴿۱۰۴

آتش چهره آنها را مى‏ سوزاند و آنان در آنجا ترش‏رویند (۱۰۴)

 

آتشی که کندالیتی از درون به سمت بالا می آورد در نهایت کردار و گفتار این افراد را فرا می گیرد و زشتی و پلیدی بسیاری را در این افراد نشان می دهد که همان مار یا دیو خفته بیدار شده است. این آتش درون در نهایت از درون فرد بیرون می آید و هدفی جز سوزاندن و از بین بردن دیگران و یا انداختن آنها به این حلقه ندارد، که ادامه آیه این است:

 

أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِهَا تُکَذِّبُونَ ﴿۱۰۵

آیا آیات من بر شما خوانده نمى ‏شد و [همواره] آن را مورد تکذیب قرار نمى‏ دادید (۱۰۵)

 

قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ ﴿۱۰۶

مى‏ گویند پروردگارا شقاوت ما بر ما چیره شد و ما مردمى گمراه بودیم (۱۰۶)

 

رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ ﴿۱۰۷

پروردگارا ما را از اینجا بیرون بر پس اگر باز هم [به بدى] برگشتیم در آن صورت ستمگر خواهیم بود (۱۰۷)

 

گروهی از افراد(حلقه) رو در نظر بگیرید که همیشه با هم هستند و جزو فرقه ای هستند که افکار خطرناکی دارند، خُب یک انسان عادی با چنین گروهی آشنا می شود. اولین کاری که افراد این حلقه انجام می دهد زینت دادن به حلقه و گروه خود است (زینت) یعنی کاری بکنند که این فرد هم به گروهشان اضافه شود (تکاثر) برای همین یک سری مزیت ها و ویژگی ها را برای گروه خود قرار می دهند مثلا می گویند اگر با ما باشی می توانی راحت از امکانات داخل حلقه استفاده کنی و شور و هیجان کسب کنید؛ مثلا هر هفته ما دور هم جمع می شویم و خوش می گذرانیم (لعب). کم کم فرد خوشش می آید و وارد شده ولی برای ورود باید حتما در فرکانس آلفا قرار بگیرد تا بتواند آن حس و حال را بگیرد که اکثرا این حس و حال یا با مشروب و مواد مخدر یا سخنرانی های احساسی انجام می شود. و سپس وقتی فرد به آلفا برود، مار کندالیتی چاکرای سوم را باز کرده و نقطه اشتراک بین اعضا را به آنها نشان می دهد و نوعی تفاهم ایجاد می شود. و در نهایت فرد حاضر است برای گروه و حلقه هر کاری بکند تا اولا بیرونش نکنند (جذب) دوما مقام و رتبه ای پیدا کند (تفاخر) و در نهایت فرد سعی می کند چیزهایی که در گروه مهم هستند مانند پول یا هر چیز دیگری را جمع کند (تکاثر). تا بتواند در نهایت خود حلقه ی دیگری درست کند. همانطور که می بینید، تمام چیزهایی که در این گونه شب شعرها و تجمعات حلقه ای مطرح میشود شامل تفاخر، تکاثر، زینت دنیایی، لهو و لعب و ... است.

 

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿۲۰

بدانید که زندگى دنیا در حقیقت بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر و فزون‏جویى در اموال و فرزندان است [مث ل آنها] چون مث ل بارانى است که کشاورزان را رستنى آن [باران] به شگفتى اندازد سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینى آنگاه خاشاک شود و در آخرت [دنیا پرستان را] عذابى سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است و زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست (۲۰)

 

و در نهایت مارکندالیتی چشم سوم را باز می کند و به چاکرای تاج سر میرود؛ فرد و در نهایت جمع گروه (حلقه) که از همبستگی و ارتباط این افراد ایجاد شده، چهره نحس و پلید و شوم خود را نشان می دهد و چیزی جز فحشا و منکر و گناه و فقر ایجاد نمی کند؛ که ریشه تمام مشکلات در جامعه همین است.

مار کندالیتی وقتی به سمت چشم سوم برود و پندار انسان را فاسد کند به سمت تاج سر می رود تا همین افکار پلید را در گفتار و کردار اجرا کند و گفتار و کردار شر تولید کند و در هنگامی که در تاج سر است مغناطیسی در انسان ایجاد می شود که راه ارتباطی با اجنه باز می شود. خیلی جالب است شیطان تا زمانی که مار کندالیتی به سمت چشم سوم می رود به فرد اجازه نمی دهد، کردار نیک انجام دهد زیرا کردار نیک، پندار را تنظیم می کند ولی به محض اینکه مار وارد پندار شد آنگاه این پندار پلید را به گفتار و کردار شر تبدیل می کند. این خلاصه طریقه جذب افراد به داخل حلقه ها و اشعار بود. خدا در قرآن، شعر را مخالف وحی آورده است و خیلی جالب است که کمتر مسلمانی این نکته قرآنی را توجه میکند. فراموش کردن آیات قرآنی به این واضحی را داریم می بینیم.

 

وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِینٌ ﴿۶۹

و [ما] به او شعر نیاموختیم و در خور وى نیست این [سخن] جز اندرز و قرآنى روشن نیست (۶۹)

 

لِیُنْذِرَ مَنْ کَانَ حَیًّا وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکَافِرِینَ ﴿۷۰

تا هر که را [دلى] زنده است بیم دهد و گفتار [خدا] در باره کافران محقق گردد (۷۰)