خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی
خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی

جادوی شیاطین (قسمت پانزدهم) جبر و اختیار

فایل pdf


اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت پانزدهم)

جبر و اختیار

 

خدا سرنوشت و مقدرات زندگیمان را بطور کامل دست خودمان نسپارده است و البته این نه تنها، عیب نیست؛ بلکه بزرگترین لطفی است که خدا در حق ما انجام داده است.  اگر شما فرد ثروتمندی میشدید و روی بالش پر از پول می خوابیدید، دیگر مفهوم صبر را نمی دانستید. در آن موقع در حین عصبانیت و خشم؛ هرکاری که میتوانستید انجام میدادید. با کوچکترین درگیری خانوادگی، از همسر خویش جدا می شدید و یکی دیگر بر می گزیدید.

 

وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَلَکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ ﴿۲۷﴾

و اگر خدا روزى را بر بندگانش فراخ گرداند مسلما در زمین سر به عصیان برمى دارند لیکن آنچه را بخواهد به اندازه‏ اى [که مصلحت است] فرو مى‏ فرستد به راستى که او به [حال] بندگانش آگاه بیناست (۲۷)

 

برای خدا، خیلی ساده است که همه چیز را به همه کس بدهد ولی هدف از آفرینش ما، تزکیه نفس و تجربه کردن امور مهمی مثل صبر و فرو بردن خشم و استغفار و استعانت به درگاه خداست. ما باید نیازمند خدا باشیم تا او را فراموش نکنیم. یکی از خواص بسیار زشت انسان این است که سعی دارد که به خدا نیاز نداشته باشد و خود را از او  بی نیاز کند. به همین خاطر به یک چیز بسنده نمی کند و سعی دارد که روی کره خاکی، بار خود را ببندد. در حالیکه بار اصلی که باید ببندد؛ اعمال صالح و اخلاق نیکوست، نه مادیات و مقامات دنیوی.

 

کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى ﴿۶﴾

حقا که انسان سرکشى مى ‏کند (۶)

 

أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى ﴿۷﴾

همین که خود را بى ‏نیاز پندارد (۷)

 

إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى ﴿۸﴾

در حقیقت بازگشت به سوى پروردگار توست (۸)

 

 

انسان با داشتن همه چیز، خود را یک خدای کوچک به حساب میاورد. اما هدف از آمدن ما به این دنیا، پیراستن نفس از این وهمیات و هواهاست. در صورتی که خدای عالمیان به هرکسی همه چیز میداد، دیگر این اهداف میسر نمیشد.

 

وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ﴿۲۱﴾

و هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینه ‏هاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه‏ اى معین فرو نمى‏ فرستیم (۲۱)

 

إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ ﴿۴۹﴾

ماییم که هر چیزى را به اندازه آفریده‏ ایم (۴۹)

 

خدا بعضی مشکلات و کمبودها را در زندگی ما پیش می آورد تا که آزمایش شویم و مقدار رشد نفس خودمان دستمان بیاید. برداشتن این مشکلات برای خدا کاری ندارد. ولی وقتی چاره ای جز آن نباشد و مردم با روشهای عادی بیدار نشوند؛ خدا حتی از روشهای کاهش در اموال و در آمدها و گرانی ها و ... استفاده میکند تا که بلکه مردم به خود آیند و اصل قضایا را بفهمند و به سمت خدا برگردند. زیرا خسران و ضررات مادی و زحمات دنیایی در مقابل خسران نفس بسیار ناچیز است. خسران حقیقی آن است که ما در اینجا زندگی کنیم ولی از فرصت داده شده استفاده نکرده و نفس خویش را رشد ندهیم. اگر گاهگاهی غمها و مصائب در این جهان نباشد و برای مردم مشکلاتی پیش نیاید؛ قساوت و دیکتاتوری و کبر همه جا را فرا می گیرد.

 

وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ﴿۱۵۵﴾

و قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و کاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماییم و مژده ده شکیبایان را (۱۵۵)

 

وقتی که خدا یک جمع را به حال خود واگذارد و در ظاهر همه چیز به آنها میدهد و آنها هم از نعمتهایی که به آنها داده شده است در جهت فسق و فساد استفاده میکنند و دچا رکبر و غرور میشوند و درنهایت عذاب بر آنها نازل میشود.

 

وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا ﴿۱۶﴾

و چون بخواهیم شهرى را هلاک کنیم خوشگذرانانش را وا مى داریم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند و در نتیجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد پس آن را [یکسره] زیر و زبر کنیم (۱۶)

 

ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ ﴿۳﴾

بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو[ها] سرگرمشان کند پس به زودى خواهند دانست (۳)

 

وَمَا أَهْلَکْنَا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا وَلَهَا کِتَابٌ مَعْلُومٌ ﴿۴﴾

و هیچ شهرى را هلاک نکردیم مگر اینکه براى آن اجلى معین بود (۴)

 

مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ ﴿۵﴾

هیچ امتى از اجل خویش نه پیش مى‏ افتد و نه پس مى‏ ماند (۵)

 

البته در نهایت، هر آنچه در کره زمین توسط افراد مختلف جمع شده است؛ تماما نابود میشود.

 

إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ﴿۷﴾

در حقیقت ما آنچه را که بر زمین است زیورى براى آن قرار دادیم تا آنان را بیازماییم که کدام یک از ایشان نیکوکارترند (۷)

 

وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا ﴿۸﴾

و ما آنچه را که بر آن است قطعا بیابانى بى‏ گیاه خواهیم کرد (۸)



مومنان فلسفه حوادث را در روی کره زمین فهمیده اند. آنها متوجه شده اند که بعضی حوادث میتواند به نیکی تمام شود و باعث رشد نفس شود. اگر یوسف، آن مشکلات برایش پیش نمی آمد؛ عزیز مصر نمیشد!

 

قُلْ لَنْ یُصِیبَنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۵۱﴾

بگو جز آنچه خدا براى ما مقرر داشته هرگز به ما نمى ‏رسد او سرپرست ماست و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند (۵۱)

 

این مسائل ثابت میکند که دنیای فانی بی اعتبار است و بدبخت آن است که دل به آدمهای ساکن در آن ببندد. وقوع حوادث مختلف در دنیا ثابت می کند که خدا همه کاره جهان است و بقیه هیچ کاره اند. در این حالت چه وکیلی و چه مولایی بهتر از خدا. ما نمی توانیم بگوییم که فردا چه کار خواهیم کرد. ما حتی روز بعد را هم نمی توانیم پیش بینی کنیم.

 

وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا ﴿۲۳﴾

و زنهار در مورد چیزى مگوى که من آن را فردا انجام خواهم داد (۲۳)

 

إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا ﴿۲۴﴾

مگر آنکه خدا بخواهد و چون فراموش کردى پروردگارت را یاد کن و بگو امید که پروردگارم مرا به راهى که نزدیکتر از این به صواب است هدایت کند (۲۴)

 

خدای مهربان و حکیم ما را آفریده است که بوسیله صبر و فروبردن خشم و سایر صفات خوب؛ نفس خویش را تربیت و تزکیه کنیم. اگر ما نفس خویش را تربیت کردیم، آنوقت میتوانیم بگوییم که خدا را به عنوان رب و تربیت کننده خویش قبول کرده ایم.

اگر ما از آنچه که دوست داریم، مقداری از آن را نبخشیم؛ به نیکی نخواهیم رسید. اگر بشر همه چیز داشت؛ در آن صورت زکات و انفاقی در کار نبود و این فرصت را از دست میدادیم. زیرا ما با انفاق و نیکی ها میتوانیم نفسمان را رشد دهیم. هدف از آفرینش بشریت و زندگی در این کره خاکی و محدود؛ رشد نفس است. بدون رشد نفس نمیتوان به بُعد بالاتر برویم و وارد بهشت نخواهیم شد.

 

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ ﴿۹۲﴾

هرگز به نیکوکارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید و از هر چه انفاق کنید قطعا خدا بدان داناست (۹۲)

 

انسان، ضعیف، عجول، ظلوم،نادان و ناسپاس است؛ با این اوصاف در بعضی موارد مثل یک فردی عمل میکند که نیاز به قیم دارد. به همین خاطر خدای حکیم، در بعضی موارد به ما اختیارات نداده است. مثل اینکه در چه خانواده ای به دنیا بیاییم و یا در کجا به دنیا بیاییم و ...

معمولا مردم وقتی از قضا و قدر صحبت میشود؛ از نبود آزادی حرف میزنند. البته در میان عامه مردم جهان وقتی از آزادی صحبت میشود، منظورشان آزادی از محدودیتهایی است که خدا تعیین کرده است. مثلا کسی که حوصله ندارد نماز بجا آورد، نماز بجا نیاوردن را نوعی آزادی به حساب میاورد. یا کسی که حوصله روزه گرفتن را ندارد و نمیتواند در مدت کمتر از یک روز، جلو شکمش را بگیرد؛ روزه نگرفتن را نوعی آزادی به حساب می آورد.

 

وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ ﴿۴۵﴾

از شکیبایى و نماز یارى جویید و به راستى این [کار] گران است مگر بر فروتنان (۴۵)

 

الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿۴۶﴾

همان کسانى که مى‏ دانند با پروردگار خود دیدار خواهند کرد و به سوى او باز خواهند گشت (۴۶)

 

این افراد حتی برای وزن کم کردن ، دنبال این میروند که چی بخورند! او به جای اینکه نخورد تا وزن کم کند؛ دنبال یک دارویی می گردد تا با خوردن آن دارو، وزن کم کند. در بیشتر مواقع بهترین دارو و بهترین ویتامینها در امساک و نخوردن است. خدا بهترین ها را برای ما ارائه میدهد. دستوراتی که خدا داده است؛ نه تنها محدود کننده نیستند؛ بلکه آزادی را به همراه دارد. کسی که روزه نگیرد؛ به نوعی اسیر شکمش میشود. کسی که نماز بجا نیاورد؛ دچار تنبلی و کسلی و تخیلات و فحشا میشود. یعنی این مورد عکس آن چیزی است که مردم در مورد آزادی فکر میکنند. در واقع دوری از دستورات خداست که آزادی ما را می گیرد.

خدا در زمین موجودات دیگری هم آفریده است و جالب است که بیشتر آنان را برای خدمت به بنی آدم آفریده است و این خودش نشان میدهد که هدف بزرگی از آفرینش انسان هست ؛ انسان باید طوری رفتار کند تا مورد بخشش خدا قرار گیرد و شایسته بهشت شود. ما گوشت خیلی از حیوانات دیگر را میخوریم و از آنان استفاده های گوناگون می بریم، بطوریکه ثابت شده است که برای بهره بری ما آفریده شده اند.

 

وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا ﴿۷۰﴾

و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم و آنان را در خشکى و دریا [بر مرکبها] برنشاندیم و از چیزهاى پاکیزه به ایشان روزى دادیم و آنها را بر بسیارى از آفریده ‏هاى خود برترى آشکار دادیم (۷۰)

 

خدا پیام میفرستد تا ما را از قید و بندهایی که در طول تاریخ گریبانگیر بشر شده است، نجات دهد و به ما آزادی دهد.

 

الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۱۵۷﴾

همانان که از این فرستاده پیامبر درس نخوانده که [نام] او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته مى‏ یابند پیروى مى کنند [همان پیامبرى که] آنان را به کار پسندیده فرمان مى‏ دهد و از کار ناپسند باز مى دارد و براى آنان چیزهاى پاکیزه را حلال و چیزهاى ناپاک را بر ایشان حرام مى‏ گرداند و از [دوش] آنان قید و بندهایى را که بر ایشان بوده است برمى دارد پس کسانى که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریش کردند و نورى را که با او نازل شده است پیروى کردند آنان همان رستگارانند (۱۵۷)

 

زمانی که بشر قبل از آمدن به کره زمین، این روش را انتخاب کرد (انتخاب بین خدا  و شیطان) ؛ کار ظالمانه و جاهلانه بشر روی داد.

 

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲﴾

ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود (۷۲)

 

اگر محدودیتی برای انسان هست؛ به این خاطر است که انسان تا حدی به سمت خدا برود و غلطکش رو به خدا باشد. این خودش نوعی رحمت است. زمانی که مادر مریم، او را به دنیا آورد؛ نذر کرد که فرزندش برای خدا باشد تا آزاد باشد. این آیه بسیار جالب مفهوم آزادی را بیان میدارد.

 

إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿۳۵﴾

چون زن عمران گفت پروردگارا آنچه در شکم خود دارم نذر تو کردم تا آزاده باشد پس از من بپذیر که تو خود شنواى دانایى (۳۵)

 

این آیه نشان میدهد که ما یا خدا پرستیم و یا برده؛ حالت سومی وجود ندارد. در حالتی که خودمان را وقف خدا کنیم؛ فقط در آن صورت آزاده ایم و در بقیه موارد بدون استثناء، برده چیزی و یا کسی شده ایم.

اگر روزی فهمیدید که دشمن اصلیت شیطان است، آنموقع، موقعیت خود را شناخته اید . موسی بعد از اینکه تعصب قومیتی، او را به کشتن یک نفر سوق داد، از کار خود توبه کرد و  به این نتیجه رسید که شیطان دشمن واقعی او  است. موسی شیطان را در این قتل سهیم دانست و آن را عمل شیطان نامید. تحولات اصلی موسی از همان لحظه شروع شد.

 

وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَى حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَیْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ ﴿۱۵﴾

و داخل شهر شد بى‏آنکه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم در زد و خورد یافت‏ یکى از پیروان او و دیگرى از دشمنانش [بود] آن کس که از پیروانش بود بر ضد کسى که دشمن وى بود از او یارى خواست پس موسى مشتى بدو زد و او را کشت گفت این کار شیطان است چرا که او دشمنى گمراه‏ کننده [و] آشکار است (۱۵)

 

قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿۱۶﴾

گفت پروردگارا من بر خویشتن ستم کردم مرا ببخش پس خدا از او درگذشت که وى آمرزنده مهربان است (۱۶)

 

ایوب بعد از مدتها فهمید که شیطان او را به رنج و بیماری و عذاب دچار کرده است. شفای او بعد از این ادراک اتفاق افتاد.

 

وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ﴿۴۱﴾

و بنده ما ایوب را به یاد آور آنگاه که پروردگارش را ندا داد که شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا کرد (۴۱)

 

یوسف فهمید که زندان از نیرنگ زنان بهتر است. و در نهایت اقرار کرد که شیطان بین او و برادرانش را به هم زده است (نَزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی). این طرز نگرش یوسف نسبت به قضایا بسیار حیرت انگیز است. زیرا او منشاء اصلی گناهان را کشف کرده بود.

 

قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُنْ مِنَ الْجَاهِلِینَ ﴿۳۳﴾

[یوسف] گفت پروردگارا زندان براى من دوست‏ داشتنى‏ تر است از آنچه مرا به آن مى‏ خوانند و اگر نیرنگ آنان را از من بازنگردانى به سوى آنان خواهم گرایید و از [جمله] نادانان خواهم شد (۳۳)

 

فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿۳۴﴾

پس پروردگارش [دعاى] او را اجابت کرد و نیرنگ آنان را از او بگردانید آرى او شنواى داناست (۳۴)

 

وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ یَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمَا یَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿۱۰۰﴾

و پدر و مادرش را به تخت برنشانید و [همه آنان] پیش او به سجده درافتادند و [یوسف] گفت اى پدر این است تعبیر خواب پیشین من به یقین پروردگارم آن را راست گردانید و به من احسان کرد آنگاه که مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بیابان [کنعان به مصر] باز آورد پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را به هم زد بى گمان پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد صاحب لطف است زیرا که او داناى حکیم است (۱۰۰)

 

ابراهیم ، با آنکه پدرش بت پرست بود؛ ولی منشاء اصلی قضایای بت پرستی را برای پدرش بازگو میکند و به پدرش گوشزد میکند که شیطان نسبت به الرحمن عصیان کرده است و هرگونه گرایش به بتها، کمک کردن به شیطان است.

 

یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا ﴿۴۴﴾

پدر جان شیطان را مپرست که شیطان [خداى] رحمان را عصیانگر است (۴۴)

 

یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا ﴿۴۵﴾

پدر جان من مى‏ ترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد و تو یار شیطان باشى (۴۵)

 

وقتی ما به چنان رشدی رسیدیم که منشاء اصلی قضایا را بیان کردیم؛ آنموقع میتوان گفت که به مرحله آزادگی رسیده ایم. زمانی که با کسی دعوا کردید، فرد مقابل را دشمن واقعی خود نپندارید؛ بلکه شیطان است که این دعواها را راه می اندازد و آتش بیار معرکه است. این موجود نادیدنی دشمن سرسخت و آشکار انسان است و نباید دست کم گرفته شود. خدا صراحتا نصیحت می فرماید که هر فردی باید دشمن شیطان باشد. طبق آیه قرآن، دشمنی با شیطان دو طرفه است.

 

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶﴾

در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏ شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى‏ خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶)

 

خدا محدودیتهایی را برای ما گذاشته است و در واقع خدا هیچوقت به انسان ظلوم جهول نصیحت نمی کند که در هوا و هوس آزاد باشد.  بلکه خدا شرایطی را در دستورات خود به ما فراهم نموده است که انسان به آزادگی برسد. تاکید خدا در کتابهای آسمانی بر این است که به مرحله آزادگی برسیم و آزادی واقعی از نظر خدا همان آزادگی است.

بشر از همان ابتدا، پیامبران را قبول نداشتند زیرا میگفتند مثل ما هستند. مثل ما در بازارها راه میروند! و چرا مثل ما زن و بچه دارند! چرا مثل ما احتیاجات دارند و .... زیرا بشر نمیخواست آزاده باشد؛ بلکه به خیال خود میخواستند آزاد باشند. آزادی بدون رعایت محدودیتهای خدا در روی کره زمین هیچوقت به آزادگی تبدیل نخواهد شد. آزادیی که به آزادگی تبدیل نشود؛ آزادی نیست؛ بلکه بردگی است. توصیه هایی که خدا به ما میکند؛ بخاطر عدم بردگی ماست.

دلیل اصلی محدودیتهایی که خدا گذاشته است؛ فقط بخاطر آن است که در جادو و تار عنکبوت شیاطین گیر نیفتیم. کسی که نماز بجا نمی آورد و یا روزه نمی گیرد؛ به خیال خودش آزاد است. در واقع او در تار و تله شیطان گیر افتاده است و آزادی خود را از دست داده است.  اگر مستی و خلسگی در کارهای جادویی است؛ بخاطر این است که شیطان با دادن مقداری خلسگی و مستی و سرخوشی ؛ آزادی افراد را می گیرد. خدای مهربان ما را آفریده است و میداند که چه دستوراتی برای حفظ آزادگی لازم است و به همین خاطر میفرماید که : وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا

 

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۳﴾

بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت‏ خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد و [حیوان حلال گوشت] خفه شده و به چوب مرده و از بلندى افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد مگر آنچه را [که زنده دریافته و خود] سر ببرید و [همچنین] آنچه براى بتان سربریده شده و [نیز] قسمت کردن شما [چیزى را] به وسیله تیرهاى قرعه این [کارها همه] نافرمانى [خدا]ست امروز کسانى که کافر شده‏ اند از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیده‏ اند پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت‏ خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم و هر کس دچار گرسنگى شود بى‏آنکه به گناه متمایل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد] بى تردید خدا آمرزنده مهربان است (۳)

 

دین اسلام، دین تمام پیامبران بوده است و تمام هدف این دین؛ فقط آن است که انسانها برده شیطان نشوند و آزاده باشند. ما طوری آفریده شده ایم که محدودیتهایی داریم. مثلا ما نمیتوانیم جلو تنفس خویش را بگیریم. اگر کسی با چکش روی زانوی ما بزند، ناخودآگاه عکس العمل نشان میدهیم. ما در موقع خطر واقعی همچون زلزله و تصادفات، رفتارهای کاملا متفاوتی از خود بروز میدهیم و بعضی از آنها از کنترل خودمان خارج است و غیر ارادی است. موقع خطر روی کَشتی، انسان غیر خدا را از یاد می برد و از خدا طلب کمک میکند. البته این رفتارهای غیر ارادی، آزادگی نمی آورد. بلکه خدا از ما میخواهد که آزادانه و آگاهانه، خدا را انتخاب کنیم. اعمال ارادی ماست که نزد خدا با ارزش است و باعث رشد نفس ما میشود. بنابراین توبه در شرایط عادی قابل قبول است. توبه فرعون در لحظات غرق شدن، مورد قبول واقع نشد.

انسان از همان اوان بچگی بنا بر وسوسه اجنه و شیاطین از نصیحت بدش می آید. زیرا او فکر میکند که نصیحت، آزادی او را می گیرد!

 

فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَةَ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلَکِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ ﴿۷۹﴾

پس [صالح] از ایشان روى برتافت و گفت اى قوم من به راستى من پیام پروردگارم را به شما رساندم و خیر شما را خواستم ولى شما [خیرخواهان و نصیحتگران] را دوست نمى دارید (۷۹)

 

انسانها فکر میکنند که ناصحین، آزادی آنها را می گیرند. در حالیکه نصیحت کنندگان، به آنها آزادگی یاد میدهند. حالا در جامعه طوری دین خراب شده است که مردم از حرف زدن در مورد دین بدشان میاید. به همین خاطر شیطان روی گروههای افراطی زیاد کار میکند؛ زیرا بوسیله این گروهها مردم را از دین زده میکند و به این طریق ، براحتی مردم در تله شیطان  می افتند.  زیرا دین برای تسلط فرد بر نفس خویش است و نه برای تسلط بر دیگران. بعضی گروههای افراطی به اسم امر به معروف و نهی از منکر، بر دیگران زور می گویند و آزادی های آنها را می گیرند. همین مورد نتیجه عکس میدهد و بجای جذب افراد به دین؛ آنان برای همیشه از دین زده میشوند. حالا زمانه طوری شده است که افراد به وابسته نبودن خویش به دین و دستورات خدا افتخار میکنند. بشر وقتی میتواند معنای واقعی آزادی را درک کند که تمام افکار و اعمالش خالصا مخلصا برای خدا باشد. 

سازمان بهداشت جهانی اعلام کرده است که از هر هشت نفر، یک نفر دچار اختلالات روانی حاد است. البته این آمار رسمی است و قطعا همه می دانیم آمار بیشتر از این اعداد است. افسردگی، اضطراب ، اعتیاد و ... بین مردم و خانواده ها رواج یافته است و دیگر کسی انکار هم نمی کند. تمام این موارد نشان از این دارد که مردم با دین واقعی آشنا نیستند و از آن بسیار فاصله دارند و آزادگی را نمیخواهند تجربه کنند.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد