خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی
خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی

ابراهیم الگوی یکتاپرستان جهان


دانلود فایل pdf  این مقاله


اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ابراهیم الگوی یکتاپرستان جهان

 

1)               قبل از ابراهیم ، بت پرستی چگونه بوجود آمد؟

در زمان قبل از پیامبر ابراهیم یعنی در زمان انوش نوع بشر دچار اشتباه بزرگی شدند و افراد خردمند آن زمان تفکرات اشتباهی را القا کردند خود انوش هم جزو کسانی بود که دچار این تفکرات اشتباه شد.

اشتباه آنها این بود که آنها می گفتند خدا آسمان و ستاره ها و کرات دیگر را برای کنترل جهان خلق کرده است و آنها را در مکان بلند تر گذاشته و آنها را ارجمند کرده و آنها در پیشگاه خدا دنیا را کنترل می کنند. پس در نتیجه ما انسانها هم باید آنها را مقدس دانسته و برایشان احترام قائل بشویم و این اراده خداست و انسانها باید چیزی را که خدا با احترام نگاه می کند انسان هم باید برایش احترام قائل شود! و احترام قائل شدن برای ستاره ها و کرات دیگر مثل احترام گذاشتن برای خدا است. بعد از مطرح شدن این تصور، آنها شروع به ساختن معبدهایی برای ستارگان کردند و برایشان قربانی می کردند آنها این ستارگان رو با کلمات تقدیس و بزرگ می پنداشتند و در مقابل آنها سجده می کردند و با این تفکر اشتباه ، سعی در کامل کردن اراده پروردگار می کردند و این بنیان و اساس پرستش بتها و خدایان اشتباه بود. و این منطق آنها بود که باید ستارگان پرستش شوند.

 

و این در  تورات سوره ارمیا ( ۱۰ : ۷-۸) نقل شده است؛که می فرماید:

کسانی که از تو ای خدای بزرگ نمی ترسند، و این ترس شایسته تنها تو میباشد. در میان تمامی بزرگان این ملت و در تمام سرزمین هایشان کسی مانند تو نیست. و آنها این پندار و آموزه احمقانه را تصور کردند. و تفکر نابخردانه آنها این بود که این گفتار بی اساس و پوچ را از اراده تو پنداشتند در حالیکه این طور نیست.

 

در واقع مردم، این فکر گمراه را گسترش دادند که خدا خودش اراده کرده تا ستارگان تقدیس شوند و شریک خدا قرار داده شوند. بعد از گذشت مدتی، پیامبران دروغین زیادی به انسانها دستور می دادند که به ستارگان خدمت کنیدو برای آنها قربانی بدهید و تمثال هایی از آنها بسازید تا زن و مرد و کودک همه برای آنها تعظیم کنند و ادعا می کردند که آنها دریافته اند که این تصویر خاص برای آن ستاره می باشد و آن را از طریق وحی به دست آورده اند یعنی به آنها وحی شده است و بعد ازآن مردم در زیر درختان و در بالای کوه معابدی را ساختند و مردم دور هم جمع می شدند و برای آنها تعظیم می کردند و پیامبران دروغین می گفتند که این تمثال ها منبع ضرر و سود می باشند و باید از آنها ترسید و برایشان تعظیم کرد و موجب موفقیت شما می شود و باید این کارها را انجام بدهید و این کارها را انجام ندهید.

و بعد از آن افراد دروغگوی دیگری نیز می گفتند فلان ستاره یا فرشته به او الهام کرده که مرا اینگونه و به روشی خاص بپرستید و کارهای خاصی را انجام بدهید.

و بعد از این در سراسر دنیا، تمثال ها به روش های مختلف عبادت و کارهای عجیب و غریب دیگر انجام می دادند و در طول سالیان دراز نام خدا به فراموشی سپرده شد و در سخنرانی ها اسمی از خدا نمی بردند و یا به ندرت از خدا اسم برده میشد. مردم تنها نام مجسمه ها و کارهایی که در بچگی بهشون گفته شده بود را می دانستند و نسلهای بعدی فکر کردند که بجز تمثال ها و ستارگان، خدای دیگری وجود ندارد و تا زمان ابراهیم اینگونه ادامه پیدا کرد. با این وصف، مردم از یکتاپرستی تنزل پیدا کردند و به بت پرستی رسیدند.  مردم نسل اول، میدانستند که چرا به ستاره ها سجده میکنند و خدا را هم قبول داشتند ولی نسلهای بعدی و مردم عامه خدا را بکلی فراموش کردند.

 

2)               آزر بت فروش و بت تراش بود

ابراهیم در خانه ای بزرگ شد که پر از تمثال بتها بود و مهمترین مرکز ساختن تمثالها بود. بر طبق کتاب مقدس، ابراهیم در میان بتها بزرگ شد و از کودکی براساس رسم زمانه خویش و امر پدرش، شروع به ساختن و فروش تمثالها میکرد. اما او از کودکی شروع به تفکر کرد و می گفت چگونه ستاره ها در آسمان هستند بدون اینکه کسی آنها را کنترل کند؟ چه کسی این کار را انجام می دهد، او هیچ معلمی نداشت. کسی به او چیزی نمی گفت و در میان بت پرستان بود و او هم مثل والدین خود و قوم خود با بتها سرو کار داشت، ولی همیشه در حال تعمق و تفکر بود و سپس بعد از تفکر زیاد به حقیقت پی برد و راه راست را پیدا کرد و متوجه شد که تنها یک خدا وجود دارد که صاحب و خالق همه است و دنیا در اشتباه بزرگی هستند. او پی برد که هیچکس نمیتواند خدا را ببیند ولی میتوان او را حس کرد. او هیچوقت به بتها دل نبست و هیچوقت آنها را شریک خدا قرار نداد. اما ناچارا در عنفوان جوانی درخانه پدری، بتها را تراش و صیقل میداد و گاها آنها را عمدی و غیر عمدی میشکست. شکستن بتها او را بفکر واداشت که اینها چه خدایی هستند که شکسته میشوند! و شکست میخورند! او پیش خود گفت که اگر این تمثالها، خدا و یا نماینده خدا هستند، پس چرا انسان آنها را میسازد؟ پس چرا مراقبت لازم دارند؟ پس چرا ما باید از آنها دفاع کنیم؟ پس چار ما باید آنها را کمک کنیم (در اصل میبایست آنها ما را کمک میکردند!)؟ پس چرا زنده نیستند؟ مگر خدا زنده نیست؟! و هزاران سوال دیگر...

البته زمانی که ابراهیم بتها را شکست، نمرودیان گفتند که :

 

قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ ﴿۶۸﴾

گفتند اگر کارى مى ‏کنید او را بسوزانید و خدایانتان را یارى دهید (۶۸)

آنها گفتند که الهه هایتان را یاری دهید. واقعا اگر تمثالها خدا یا نماینده خدایند، پس چرا نیاز به کمک پرستش کنندگان دارند؟ همین نکته خود برای ابراهیم ثابت می کند که قدرت و توان تمثالها از خود مردم کمتر است . یعنی مردم باید خدایانشان را یاری دهند و محافظت کنند!

ابراهیم چهل سالش بود و خدا را یافت و با اطرافیانش گفتگو می کرد و آنها را به اشتباهشان گوشزد میکرد و زمانی که همه مردم برای مراسم جشن بیرون رفتند، بت های معبد را شکست و تمام این بتها در کارگاه آزر درست شده بود. ابراهیم تعالیمش را بر اساس عبادت پروردگار بنا نهاد و گفت که تعظیم فقط شایسته خدا است و مردم کم کم بت ها و تمثال ها را شکستند و بعد از اینکه با قدرت بحث و گفتگوی خود این را اثبات کرد ، نمرود تصمیم گرفت او را بکشد و ابراهیم با معجزه خدا نجات یافت و به  هاران رفت و شهر به شهر مردم را به عبادت خدای یکتا فرا خواند و سپس به کنعان رفت و بر اساس درک هر فرد باهاش صحبت میکرد. تا اینکه تعدادشان زیاد شد و در قلب آنها مفاهیم خود را کاشت و به اسحاق و اسماعیل پسران خودش این تعالیم را انتقال داد او هم به یعقوب و یعقوب هم به پسرش  لوی و پس از آن او ( لوی)  را هم به عنوان رهبر  انتخاب کرد تا آموزش ها را ادامه بدهد. و به او گفت که فرزندانم ( فرزندان یعقوب ) نباید از این مفاهیم دور بشوند، تا در نهایت به یک ملت تبدیل بشوند. تمام بنی اسراییل بجز طایفه لوی همگی ستاره ها را می پرستیدند.

 

وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِینَ ﴿۷۲﴾


و اسحاق و یعقوب را [به عنوان نعمتى] افزون به او بخشودیم و همه را از شایستگان قرار دادیم (۷۲(

 

 

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ ﴿۷۳﴾

و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکردند و به ایشان انجام دادن کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و دادن زکات را وحى کردیم و آنان پرستنده ما بودند (۷۳)

 

بعد از مدتی نوادگان یعقوب هم دوباره به همان مفاهیم برگشتند ولی خدا به آنها رحم کرد و پیامبرانی برایشان فرستاد مثل موسی و خدا بنی اسراییل را مورد لطف خود قرارداد و دوباره آنها را از گمراهی نجات داد. این دینی است که اسم آن اسلام است و ابراهیم آن را بنا نهاد و تمام پیامبران بر آن بوده اند. موسی، عیسی و ... همگی بر دین اسلام بوده اند. برخلاف باور مسلمانان سنتی، پیامبر محمد بوجود آورنده اسلام نبوده است. او فقط ادامه دهنده این راه بوده است. اسامی مسیحی و یهودی که بعدا بوجود آمده، مردم را بر این اشتباه برده که دین اسلام را پیامبر محمد بوجود آورده است. جهت مثال یعقوب خود را مسلمان میداند:

 

أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَکَ وَإِلَهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۱۳۳﴾

آیا وقتى که یعقوب را مرگ فرا رسید حاضر بودید هنگامى که به پسران خود گفت پس از من چه را خواهید پرستید گفتند معبود تو و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق معبودى یگانه را مى ‏پرستیم و در برابر او تسلیم هستیم (۱۳۳(

 

3)                        چرا ابراهیم بتها را شکست؟

 خدا بت پرستی ها را رد میکند و باید مستقیم خود خدا را پرستش و نیایش کرد. اما در دین اسلام حتی شکستن بتهای بت پرستان جایز نیست (لا اکراه فی الدین). فقط در یک مورد جایز است. اینکه خودت در ساخت بت دست داشته اید. ابراهیم در ساخت و فروش بتها دست داشت  و در دورانی با پدرش آزر همکاری کرد؛ البته ابراهیم هیچوقت مشرک نبود. اما روح جستجوگر و موحد او ، نگذاشت بت تراشی ادامه پیدا کند و زیر همه چیز زد. حتی او زمانی به خورشید و ستاره و ماه روی آورد ولی دوباره به خدا روی آورد. ابراهیم در ایده غلط ثابت نمی ماند و با کوچکترین راهنمایی از طرف خدا واکنش نشان می داد و مدام خود را تغییر میداد و وارد راه مستقیم میشد. او هیچ چیزی را برای خود بت نکرده بود در ذهن خویش. به همین خاطر در نهایت، ساخته های دست خویش را شکست. بتهای ساخت دست خویش را باید خودت بشکنید. محمد و یارانش از میان قومی بت پرست بودند و آن قوم بعد از مسلمان شدن، ساخته  های دست خویش که خود خریده بودند را شکستند. شکستن بت وقتی جایز است که خود در آن دست داشته باشید.

 

لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ ﴿۱۱﴾

براى او فرشتگانى است که پى در پى او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت‏ سرش پاسدارى مى کنند در حقیقت ‏خدا حال قومى را تغییر نمى‏ دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند و چون خدا براى قومى آسیبى بخواهد هیچ برگشتى براى آن نیست و غیر از او حمایتگرى براى آنان نخواهد بود (۱۱(

 

 گاهی این بت خودساخته هوای نفس است که باید آن را شکست. هوای نفس دیدنی نیست و باید خودت بشکنید. سرکوب کردن بتهای درونی خیلی مهم است که جهت رهایی از شیاطین باید به آن پرداخت.

متاسفانه تندرویی در جهان اسلام موج میزند و بعضی گروههای افراطی و تندرو خود را خدا و قیم مردم میدانند و با راه و روشی که طریقه پیامبران نیست، شروع به اذیت دیگران میکنند. سلفی ها یکی از این گروهها هستند که به اسم یکتاپرستی دیگران را اذیت میکنند. یکی تعریف کرده است که چند نفر سلفی را سوار اتوموبیلش کرده و  این فرد عکس یکی از شیوخ دراویش را جلو اتوموبیلش آویزان کرده بود. یکی از سلفی ها بعد از چند دقیقه متوجه عکس شد و بدون اجازه گرفتن از راننده، عکس را کند و از پنجره اتوموبیل بیرون انداخت. صاحب اتوموبیل مات و مبهوت ماند و گفت بالفرض که من بت پرست باشم، این چه طرز امر به معروف و نهی از منکری است! شما به چه حقی عکس را بدون اجازه من بیرون پرت کردید؟ سلفی در جواب گفت که این دستور پیامبر است؟!!!

متاسفانه سلفی ها و گروههای مشابه به اسم امر بمعروف و نهی از منکر، به دیگران توهین و دست درازی میکنند و این را حق خود میدانند. غافل از اینکه خدا دین را آزاد گذاشته است و تنها کاری که آدمی میتواند بکند، نصیحت و راهنمایی با زبان خوش و مهربانانه است. حدیث و سنت گمراهی های زیادی به بار آورده است و این را میتوان از اخلاق تندورهای مسلمان فهمید. حتی خدا به پیامبر محمد گوشزد میکند که تو وکیل مدافع مردم نیستی، تو فقط هشدار دهنده ای.

 

وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکُوا وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ ﴿۱۰۷﴾

6:107 اگر خدا می خواست، آنها بت پرستی نمی کردند. ما تو را به عنوان محافظ آنها تعیین نکردیم و تو وکیل مدافع آنها نیستی.

 

وَمَا عَلَى الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَلَکِنْ ذِکْرَى لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿۶۹﴾

و چیزى از حساب آنان [=ستمکاران] بر عهده کسانى که پروا[ى خدا] دارند نیست لیکن تذکر دادن [لازم] است باشد که [از استهزا] پرهیز کنند (۶۹(

 

با این وضع، سلفی ها حتی حیطه اختیارات خود را از پیامبر محمد هم بیشتر میدانند.

 

 یا اینکه ماموران امنیتی در بعضی کشورهای اسلامی، چنان برخوردی با نویسندگان و وبلاگ نویسان دارند که به نوعی خود را خدای مردم میدانند. یکی تعریف کرده است که زیر دست بازجوها از شدت درد شکنجه، آنها را به خدا قسم میداد که دیگر زجرش ندهند؛ اما بازجوها در جواب میگفتند که به خدا قسم نخور، چونکه اینجا خدای تو ماییم!  مطمئنا این افراد شکنجه گر بظاهر آدمهای مذهبیی هستند  و حتی نماز هم میخوانند و به خدا هم اعتقاد دارند ولی در حیطه اختیارات خویش خود را خدای دیگران میدانند. این همان روش فرعون و آل فرعون و نمرود است . باید بدانیم که در زمان نمرود و فرعون، مردم به خدایان دیگری هم اعتقاد داشتند ولی از آنجا که بر جان و مال مردم مسلط بودند، خود را الهه جان و مال مردم میدانستند. در بحث بین ابراهیم و نمرود این مساله بسیار هویداست. نمرود یکی را در زندان میکشد و دیگری را آزاد میکند و به این طریق خود را خدای آنها بحساب میآورد و میخواهد به ابراهیم ثابت کند که او الهه جان و مال مردم است. او از قدرت خویش و جهل مردم سوء استفاده کرده و مردم تحت تسلط خویش را میکشد و اسم این تسلط را خداوندگاری مینامد!  اما وقتی ابراهیم، مساله ای خارج از تسلط نمرود بیان میدارد و میگوید که ای نمرود خورشید را  از سمت دیگر بیرون آر. در این حالت نمرود میماند و عصبانی شده و بحث را احمقانه میداند. رحم و شفقت در نمرود که خود را الهه مردم میداند، نبود. او فقط با ایجاد ترس و رعب در زیر دستان خود، حکومت میکرد. اختیارات خیلی مهم او کشتن زندانی و یا آزاد کردن زندانی بود! ، زیرا او خود را صاحب جان و مال مردم میدانست، در واقع آنچه که نمرود تسلط کامل داشت همین بود. نمرود از یک طرف خود را الهه جان و مال مردم تحت تسلط خود میدانست و از طرف دیگر به خدایان دیگر مثل خورشید هم اعتقاد داشت و تصویر خورشید را روی لباس خود نقاشی میکرد. آیا نمرود خشکسالی ها و بی آبی ها و قحطی ها را حل میکرد؟ آیا او در مواقع سختی و در داخل کشتی در اوج اقیانوس میتوانست سرنشینان کشتی را نجات دهد؟ فرعون خود را صاحب نیل میدانست ولی در حین کم آبی و تغییر رنگ آب نیل، کاری از دستش برنیامد. خدای موسی رفع کرد.

 البته خیلی از زنان و مردان در زندگی روزمره خویش نسبت به همسران و بچه های خویش چنین اخلاق دیکتاتور مابانه ای دارند و از کوچکترین فرصت جهت تسلط به دیگری استفاده میبرند. خدای مهربان در قرآن اعلام میدارد که فرعون و آل فرعون  قطعا وارد جهنم خواهند شد.

 

النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَعَشِیًّا وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ ﴿۴۶﴾

[اینک هر] صبح و شام بر آتش عرضه مى ‏شوند و روزى که رستاخیز بر پا شود [فریاد مى ‏رسد که] فرعونیان را در سخت‏ ترین [انواع] عذاب درآورید (۴۶)

 

وَإِذْ یَتَحَاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِیبًا مِنَ النَّارِ ﴿۴۷﴾

و آنگاه که در آتش شروع به آوردن حجت مى کنند زیردستان به کسانى که گردنکش بودند مى‏ گویند ما پیرو شما بودیم پس آیا مى‏ توانید پاره‏ اى از این آتش را از ما دفع کنید (۴۷)

 

قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبَادِ ﴿۴۸﴾

کسانى که گردنکشى میکردند مى‏ گویند [اکنون] همه ما در آن هستیم خداست که میان بندگان [خود] داورى کرده است (۴۸)

 

کسانی که در طول تاریخ خود را الهه مردم نامیده اند، فقط قصدشان کنترل امور زیردستان خویش بوده است. والا کسی که خود را خدا بنامد، آیا نباید از رحم و شفقت بویی ببرد؟ چرا این خدایان خودساخته، فقط ترس و رعب دارند و مردم باید ازشان بترسند؟ آیا صفات رحمان و رحیم شایسته خدای یکتای مهربان توانا نیست؟

 

4)               آزر پدر ابراهیم بود، نه عموی او

 

بزرگترین بت، داخل معبد، مجسمه نمرود بود. پدر ابراهیم، یک بت تراش بوده است و در قرآن بارها گفته است که پدر ابراهیم، و حتی ابراهیم او را پدرم (ابتی) صدا می زند. اگر آزر عموی ابراهیم بوده است و از سر نزدیکی با او ، او را پدر صدا میزند؛ پس چرا خدا به آزر میگوید پدر ابراهیم؟

 

یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا ﴿۴۴﴾

پدر جان شیطان را مپرست که شیطان [خداى] رحمان را عصیانگر است (۴۴)

 

یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا ﴿۴۵﴾

پدر جان من مى‏ ترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد و تو یار شیطان باشى (۴۵)

 

 اما بعضی مسلمانان با اصرار عجیبی که از حدیث و روایات نشات می گیرد، پافشاری می کنند که آن فرد پدر او نبوده است، بلکه عموی او بوده است. این لجبازیها با کلام خدا ، فقط یکی از صدها ضرر حدیث و روایات است. حدیث و سنت قرآن را تحت فشار قرار می دهد و به عنوان یک عامل مهجور ماندن قرآن ، مطرح است. اصول بدیهی در قرآن براحتی بوسیله احادیث انکار میشوند. داستان ابراهیم در تورات به طور مفصل ذکر شده است و هیچوقت از دو فرد یکی به عنوان پدر ابراهیم و دیگری عموی او صحبت نکرده است و صراحتا بیان کرده است که پدر ابراهیم بت فروش و بتساز بوده است و این گفته قرآن را تایید میکند. خدا در قرآن بارها بیان میدارد که تورات و انجیل تصدیق کننده قرآن هستند. اگر پدر ابراهیم بت ساز بوده است، چیزی از شایستگیهای ابراهیم کم نمیشود.

 

5)               بحث بین ابراهیم و نمرود

بحثهای بین ابراهیم و نمرود، نمونه کاملی از طرز تفکر خوب و بد در جهان است. طرز تفکر تسلیم خدا بودن و طرز تفکر عصیان در مقابل خدا. طرز تفکر تسلیم در مقابل خدا و طرز تفکر خود الهه انگاری.

 

 ابراهیم گفت : "پروردگار من زندگی می بخشد و می میراند." نمرود گفت: "من هم زندگی می بخشم و می میرانم. دو نفر زندانی ، یکی را کشت و دیگری را آزاد کرد. منطق نمرود تا این حد بود و فکرش تا این حد کار میکرد. وقتی ابراهیم دید که نمرود از مرحله پرت است و دنبال حقیقت نیست،  گفت: "خدا خورشید را از مشرق بیرون مى آورد، آیا تو می توانی آن را از مغرب بیرون آوری؟" پس نمرود مات و مبهوت بماند. خدا ستمکاران را هدایت نمی کند.

 

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿۲۵۸﴾

آیا از (حال‏) آن کس که چون خدا به او پادشاهى داده بود (و بدان مى ‏نازید، و) در باره پروردگار خود با ابراهیم محاجّه (مى‏)کرد، خبر نیافتى‏؟ آنکاه که ابراهیم گفت‏: (پروردگار من همان کسى است که زنده مى ‏کند و مى‏ میراند.) گفت‏: (من (هم‏) زنده مى ‏کنم و (هم‏) مى‏ میرانم‏.) ابراهیم گفت‏: (خدا(ى من‏) خورشید را از خاور برمى ‏آورد، تو آن را از باختر برآور.) پس آن کس که کفر ورزیده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمى ‏کند. (۲۵۸(

 

 

ابراهیم شجاعانه مناظره میکرد و حقیقت را میگفت و به کسی هم توهین نمیکرد و در مناظره احترام برای طرف مقابل قائل میشد. اما نمرود وقتی در مقابل استدلال ابراهیم کم آورد، دستور داد که ابراهیم را بیرون کنند. دیکتاتورها اهل مناظره نیستند، هرجا کم بیاورند، رو به توهین و یا تبعید و شکنجه و اعدام میآورند.  بعضی از مردم در عین این که می دانند ، کاری زشت و نادرست است ، اما آن را انجام می دهند ، انگار یک نیروی ماورایی آنان را وادار می کند. این نیروی ماورایی از طریق تطمیع و لذتهای زودگذر آنان را تشویق به انجام آن می کند. از آنجا که هدایت دست خداست، کسانی که شایستگی بهشت را ندارند ، موفق به درک موضوعات ساده نمی شوند. این خداست که همه چیز را تحت کنترل خویش دارد. خدا هدایت افراد را بر عهده دارد. خدا همه چیز را کنترل می کند.

 

6)               ابراهیم سرمشق تمام مردم در یکتاپرستی

 

قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿۴﴾

 

قطعا براى شما در [پیروى از] ابراهیم و کسانى که با اویند سرمشقى نیکوست آنگاه که به قوم خود گفتند ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى ‏پرستید بیزاریم به شما کفر مى ‏ورزیم و میان ما و شما دشمنى و کینه همیشگى پدیدار شده تا وقتى که فقط به خدا ایمان آورید جز [در] سخن ابراهیم [که] به پدر خود [گفت] حتما براى تو آمرزش خواهم خواست با آنکه در برابر خدا اختیار چیزى را براى تو ندارم اى پروردگار ما بر تو اعتماد کردیم و به سوى تو بازگشتیم و فرجام به سوى توست (۴)

 

7)               هر مومنی به اطمینان قلب نیاز دارد

در آیه 260 سوره بقره خدا فرموده است که : ابراهیم گفت: "پروردگارا، به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده می کنی." او گفت: "مگر باور نداری؟" گفت: "بله دارم، ولی می خواهم قلب خود را اطمینان بخشم." گفت: "چهار پرنده را بگیر، نشانه هایشان را بررسی کن، پاره ای از هر پرنده را بر فراز تپه ای جای ده، سپس آنها را به سوی خود فراخوان. آنها شتابان به سوی تو خواهند آمد. این را بدان که خداست صاحب اقتدار، حکیم ترین."

خدای مهربان به نسبت درک و شعور هر فردی ، خود را به افراد نشان میدهد و به آنان اطمینان می بخشد. ابراهیم صادقانه از خدا خواست که به او نشان دهد که چگونه مردگان زنده می شوند. خدا هم جواب او را داد و به او اطمینان قلب داد. البته توجه کنید که روش اطمینان قلب که کشتن چهار پرنده بود را خود ابراهیم تعیین نکرد، بلکه خدا تعیین کرد. بعضی از مردم خوشان برای خدا تعیین تکلیف می کنند و بعد از خدا میخواهند که حالا خدا بیا به من نشان بده که هستی! ابراهیم از خدا اطمینان قلب خواست، او چهار پرنده نکشت و بعد از خدا بخواهد که حالا این پرنده ای که من کشته ام را زنده کن!.  این روش صادقانه ای نیست. کسی بخواهد که قدرت خدا را صادقانه ببیند، خدا با روشهای گوناگون اثبات خواهد کرد؛ فقط فرد باید ببیند و درک کند و پشت گوش نیندازد.  روشش را باید خود خدا با توجه به ظرفیت فرد تعیین  کند.

 

8)               پیام صحف ابراهیم و موسی

آدم عاقل دو بار از یک سوراخ گزیده نمی شود. ما انسانها هیچوقت از گذشته خویش درس عبرت نمی گیریم. "تنها خدا" شعار اصلی همه پیامبران بوده است. تمام پیامبران در طول تاریخ از جمله ابراهیم ، موسی، عیسی ، محمد شعارشان "تنها خدا" بوده است. اما متاسفانه شیطان از طریق انسانها آن شعار را تغییر داد و به شعار "تنها پیامبر ما" تغییر داد. مسیحیان می گویند "فقط مسیح" . مسلمانان می گویند "محمد سید پیامبران است".

۶:١۶٢ ] بگو: "نماز من، اعمال عبادی من، زندگی من و مرگ من، همه مطلقا به خدا اختصاص دارد، آن پروردگار عالم.

پیام تمام پیامبران یکی بوده است. خدای حکیم جهت اثبات این مورد، قسمتی از صحف ابراهیم را در قرآن ذکر نموده است تا که اثبات کند که تمام پیامبران یک پیام داشته اند و همگی بر محوریت فقط خدا بوده است. سوره الاعلی شامل پیامهایی است که در صحف ابراهیم و موسی هم ، دقیقا این پیامها به همین شکل آمده است. دو آیه آخری سوره الاعلی میفرماید که این پیامها از صحف ابراهیم و موسی است.

 

بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

بنام خدا بخشنده مهربان

 

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى ﴿۱﴾

نام پروردگار والاى خود را به پاکى بستاى (۱)

 

الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى ﴿۲﴾

همان که آفرید و هماهنگى بخشید (۲)

 

وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى ﴿۳﴾

و آنکه اندازه‏ گیرى کرد و راه نمود (۳)

 

وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى ﴿۴﴾

و آنکه چمنزار را برآورد (۴)

 

فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى ﴿۵﴾

و پس [از چندى] آن را خاشاکى تیره‏ گون گردانید (۵)

 

سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَى ﴿۶﴾

ما بزودى [آیات خود را به وسیله سروش غیبى] بر تو خواهیم خواند تا فراموش نکنى (۶)

 

إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا یَخْفَى ﴿۷﴾

جز آنچه خدا خواهد که او آشکار و آنچه را که نهان است مى‏ داند (۷)

 

وَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَى ﴿۸﴾

و براى تو آسانترین [راه] را فراهم مى‏ گردانیم (۸)

 

فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرَى ﴿۹﴾

پس پند ده اگر پند سود بخشد (۹)

 

سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشَى ﴿۱۰﴾

آن کس که ترسد بزودى عبرت گیرد (۱۰)

 

وَیَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى ﴿۱۱﴾

و نگون‏بخت‏ خود را از آن دور مى دارد (۱۱)

 

الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرَى ﴿۱۲﴾

همان کس که در آتشى بزرگ در آید (۱۲)

 

ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیَى ﴿۱۳﴾

آنگاه نه در آن مى‏ میرد و نه زندگانى مى‏ یابد (۱۳)

 

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى ﴿۱۴﴾

رستگار آن کس که خود را پاک گردانید (۱۴)

 

وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى ﴿۱۵﴾

و نام پروردگارش را یاد کرد و نماز گزارد (۱۵)

 

بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ﴿۱۶﴾

لیکن [شما] زندگى دنیا را بر مى‏ گزینید (۱۶)

 

وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى ﴿۱۷﴾

با آنکه [جهان] آخرت نیکوتر و پایدارتر است (۱۷)

 

إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَى ﴿۱۸﴾

قطعا در صحیفه ‏هاى گذشته این [معنى] هست (۱۸)

 

صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى ﴿۱۹﴾

صحیفه ‏هاى ابراهیم و موسى (۱۹)

 

9)               بت پرستان خداپرستان را از الهه های خویش میترسانند

بت پرستان، خدا پرستان را از خدایان خویش میترساندند.

 

إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ﴿۵۴﴾

[چیزى] جز این نمى‏ گوییم که بعضى از خدایان ما به تو آسیبى رسانده‏ اند گفت من خدا را گواه مى‏ گیرم و شاهد باشید که من از آنچه جز او شریک وى مى‏ گیرید بیزارم (۵۴)

 

10)     بت پرستان زمان پیامبر خدا را قبول داشتند

آنها خدا را خالق آسمانها و زمین میدانستند. خدا برای مشرکین از کلمه لَیَقُولُنَّ استفاده میفرماید بمعنای : حتما خواهند گفت؛ یعنی مشرکین قطعا خدا را به عنوان خالق آسمانها و زمین قبول دارند.

 

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ ﴿۶۱﴾

و اگر از ایشان بپرسى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را [چنین] رام کرده است‏ حتما خواهند گفت الله پس چگونه [از حق] بازگردانیده مى ‏شوند (۶۱(

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ اْلأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ* فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ»

بگو کیست که از آسمان و زمین به شما روزى مى ‏بخشد یا کیست که حاکم بر گوشها و دیدگان است و کیست که زنده را از مرده بیرون مى ‏آورد و مرده را از زنده خارج مى‏ سازد و کیست که کارها را تدبیر مى ‏کند خواهند گفت‏ خدا پس بگو آیا پروا نمى ‏کنید (۳۱(

این است‏ خدا پروردگار حقیقى شما و بعد از حقیقت جز گمراهى چیست پس چگونه [از حق] بازگردانیده مى ‏شوید (۳۲(

 

قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَمَنْ فِیهَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۸۴﴾ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ ﴿۸۵﴾ قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿۸۶﴾ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿۸۷﴾ قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۸۸﴾ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ ﴿۸۹﴾

بگو اگر میدانید [بگویید] زمین و هر که در آن است به چه کسى تعلق دارد (۸۴(

خواهند گفت به خدا بگو آیا عبرت نمى‏ گیرید (۸۵)

بگو پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ کیست (۸۶)

خواهند گفت‏ خدا بگو آیا پرهیزگارى نمى ‏کنید (۸۷)

بگو فرمانروایى هر چیزى به دست کیست و اگر میدانید [کیست آنکه] او پناه مى‏ دهد و در پناه کسى نمى ‏رود (۸۸)

خواهند گفت‏ خدا بگو پس چگونه دستخوش افسون شده‏ اید (۸۹)

بطور خلاصه برطبق آیات قرآن، مشرکان زمان پیامبر معتقد بودند که:

1.   خدای آسمانها و زمین به ما روزى مى ‏بخشد

2.   خدا حاکم بر گوشها و دیدگان است

3.   خدا زنده را از مرده بیرون مى ‏آورد و مرده را از زنده خارج مى‏ سازد

4.   خدا کارها را تدبیر مى ‏کند

5.   خدا خالق آسمانها و زمین است

6.   خدا خورشید و ماه را رام کرده است‏

7.   زمین و هر که در آن است به خدا تعلق دارد

8.   الله پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ است

9.   فرمانروایى هر چیزى به دست الله است

10.  فقط الله است که پناه مى‏ دهد و در پناه کسى نمى ‏رود

11.  نکته جالتر اینکه بت پرستان در زمان سختی خدا را خالصانه میخواندند!

 

فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ ﴿۶۵﴾

و هنگامى که بر کشتى سوار مى ‏شوند خدا را پاکدلانه مى‏ خوانند و[لى] چون به سوى خشکى رساند و نجاتشان داد بناگاه شرک مى ‏ورزند (۶۵(

 

با این تفکراتی که مشرکان زمان پیامبر داشته اند میتوان براحتی نتیجه گرفت:

الف) آنها معتقدبودند که بتها هم ساخته الله هستند

ب) آنها در زمان سختی خالصانه خدا را میخواندند و این نکته ثابت می کند که آنها بتها را الله نمیدانستند و بلکه فقط بتها را شفیع و نماینده خویش نزد خدا میدانستند و بتها را میخواندند تا نیازشان برآورده شود و یا به خدا نزدیکتر شوند.

 

وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۱۸﴾

و به جاى خدا چیزهایى را مى ‏پرستند که نه به آنان زیان مى ‏رساند و نه به آنان سود مى‏ دهد و مى‏ گویند اینها نزد خدا شفاعتگران ما هستند بگو آیا خدا را به چیزى که در آسمانها و در زمین نمى‏ داند آگاه مى‏ گردانید او پاک و برتر است از آنچه [با وى] شریک مى‏ سازند (۱۸)

خدا در ادامه این آیه مهم می فرماید که مردم تمام جهان ابتدا یک امت واحد بودند ، اما در نهایت اختلاف پیدا کردند. اختلاف آنها بخاطر همین نکته بوده است. قراردادن بتها به بهانه شفاعت. شاید شفاعت مهمترین نکته بت پرستی هاست که باید درک شود.

 

 وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیمَا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿۱۹﴾

و مردم جز یک امت نبودند پس اختلاف پیدا کردند و اگر وعده‏ اى از جانب پروردگارت مقرر نگشته بود قطعا در آنچه بر سر آن با هم اختلاف مى کنند میانشان داورى مى ‏شد (۱۹)

 

در تاریخ نوشته اند که یک پادشاهی بوده که پدرش می میرد . اسم پدرش بعل بوده است . پدرش را خیلی دوست داشته است . اما بعد از مدتی پدرش می میرد . پادشاه از مرگ پدرش آنقـدر ناراحـت بوده است ، که دستور می دهد مالیات تمام افرادی که خانه هایشان نزدیک قبر پدرش است ، بخشیده شود . مردم که از دست مالیات خلاص می شوند ، میروند و از قبر پدر پادشاه تـشکر می کنند و هدیه ها برای قبر می برند و هدیه ها پیشکش می کنند . بعد از مدتی مـردم راز و نیازهایشان را هم به آنجا می برند و بعد از مدتی دیگر پدر پادشاه به یک قدیس تبدیل مـی شود و در نهایت بعد از چندین سال ، قبر پدر پادشاه مرکز دعا و راز و نیاز می شود . بـه ایـن طریق بتی به اسم بعل بوجود آمد . گذشت روزگار ، فرامو شی انسان ، شیادی شـیطان ، همـه دست به دست هم دادندو به راحتی یک بت به اسم بعل بوجود آمد.

 

أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ ﴿۱۲۵﴾

آیا بعل را می خوانید، به جای بهترین خالق؟

در اینجا بعل یک اسم خاص نیست، بلکه در کل به بتهایی گفته میشود که در طول زمان با تغییرات خاصی بوجود می آیند و گذشت زمان و پیروی کورکورانه باعث بت شدن آنان میشود و ریشه ها و دلایل فراموش میشوند. تمام کسانی که در طول تاریخ بت شده اند، در زمان زنده بودنشان، آدمهایی بوده اند با نیازهای طبیعی.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد