خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی
خدا یکتاست

خدا یکتاست

یکتاپرستی

جادوی شیاطین (قسمت بیست و پنجم) شهید

pdf

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

جادوی شیاطین (قسمت بیست و پنجم)

شهید

 

در قرآن، چند فعل برای دیدن استفاده شده است و فعل دیدن در سطوح مختلف را نشان میدهد.

1-           رَاَی = دیدن = دیدن ظاهری اشیاء و افراد

2-           نظر = دیدن همراه با دقت کردن

3-           بصیرت (از ریشه بصر)= دیدگاه معنوی و تجزیه و تحلیل وقایع

4-           شَهِدَ= مشاهده واقعیات بوسیله نفس

 

خدا در جواب درخواست موسی برای رویت میفرماید که لن ترانی (هرگز مرا نخواهى دید).

 

وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ ﴿۱۴۳﴾

و چون موسى به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت عرض کرد پروردگارا خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم فرمود هرگز مرا نخواهى دید لیکن به کوه بنگر پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى دید پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود آن را ریز ریز ساخت و موسى بیهوش بر زمین افتاد و چون به خود آمد گفت تو منزهى به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنانم (۱۴۳)

 

همچنین نظر بر خدا هم غیر ممکن است (قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ). یعنی رویت و دیدن خدا غیر ممکن است و ما با این جسم مادی قادر به رویت و نظر خدا نخواهیم بود. همچنین خدا جای دیگری می فرماید که:  لا تدرکه الابصار؛ یعنی با بصیرت هم نمیتوان خدا را درک کرد. اما خدا در مورد فعل شَهِدَ می فرماید:

 

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿۱۸﴾

خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهى مى‏ دهد که جز او هیچ معبودى نیست و فرشتگان [او] و دانشوران [نیز گواهى مى‏ دهند که] جز او که توانا و حکیم است هیچ معبودى نیست (۱۸)

 

قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ﴿۱۹﴾

بگو گواهى چه کسى از همه برتر است بگو خدا میان من و شما گواه است و این قرآن به من وحى شده تا به وسیله آن شما و هر کس را [که این پیام به او] برسد هشدار دهم آیا واقعا شما گواهى مى‏ دهید که در جنب خدا خدایان دیگرى است بگو من گواهى نمى‏ دهم بگو او تنها معبودى یگانه است و بى‏ تردید من از آنچه شریک [او] قرار مى‏ دهید بیزارم (۱۹)

 

شهادت و شهید مرحله ای بالاتر از رای و نظر و بصر است که بر مبنای یک معنویت کامل برقرار است و با عالم معنا مرتبط است. مراحل سه گانه با کالبد بشری ما صورت می گیرد ولی مرحله چهارم یعنی شَهِدَ باید با نفس انجام گیرد.

فعل رَای ، برای دیدن سطحی و بدون دقت استفاده میشود. اما نظر برای دیدن همراه با دقت استفاده میشود. همانطور که عزیر بعد از مرگش، باید چیزهایی را می دید ولی همراه با دقت و کند و کاو. به همین خاطر خدا از فعل نظر استفاده فرموده است.

 

أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى یُحْیِی هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ کَیْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۲۵۹﴾

یا چون آن کس که به شهرى که بامهایش یکسر فرو ریخته بود، عبور کرد؛ (و با خود مى‏)گفت‏: (چگونه خداوند، (اهل‏) این (ویرانکده‏) را پس از مرگشان زنده مى ‏کند؟). پس خداوند، او را (به مدت‏) صد سال میراند. آنگاه او را برانگیخت‏، (و به او) گفت‏: (چقدر درنگ کردى‏؟) گفت‏: (یک روز یا پاره‏ اى از روز را درنگ کردم‏.) گفت‏: ((نه‏) بلکه صد سال درنگ کردى‏، به خوراک و نوشیدنى خود بنگر (که طعم و رنگ آن‏) تغییر نکرده است‏، و به درازگوش خود نگاه کن (که چگونه متلاشى شده است‏. این ماجرا براى آن است که هم به تو پاسخ گوییم‏) و هم تو را (در مورد معاد) نشانه‏ اى براى مردم قرار دهیم‏. و به (این‏) استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پیوند مى‏ دهیم‏؛ سپس گوشت بر آن مى ‏پوشانیم‏.) پس هنگامى که (چگونگى زنده ساختن مرده‏) براى او آشکار شد، گفت‏: ((اکنون‏) مى‏ دانم که خداوند بر هر چیزى تواناست‏.) (۲۵۹)

 

اما افرادی که به خدا ایمان ندارند، نسبت به قضایایی که در زندگی پیش میاید، بسیار سطحی نگاه میکنند و به همین خاطر خدا در مورد انسانهای سرکش و طغیانگر از فعل رَای استفاده فرموده است.

 

کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى ﴿۶﴾

حقا که انسان سرکشى مى ‏کند (۶)

 

أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى ﴿۷﴾

همین که خود را بى ‏نیاز ببیند (۷)

 

زیرا یک فرد که خود را از خدا بی نیاز میداند، بسیار سطحی نگر است و اصلا دقت نمی کند. زیرا اگر کسی که دقت کند، هیچوقت خود را از خدا بی نیاز نمی داند حتی برای چند ثانیه.

 اما فعل سوم یعنی بصیرت به معنای دیدن و متوجه شدن همراه با تفکر و تعقل است. خدای مهربان بسیاری از آیاتش را برای أُولِی الْأَبْصَارِ (کسانی که بصیرت دارند) نازل فرموده است.

 

وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ ﴿۴۵﴾

و بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که نیرومند و دیده ‏ور بودند به یادآور (۴۵)

 

یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصَارِ ﴿۴۴﴾

خداست که شب و روز را با هم جابجا مى ‏کند قطعا در این [تبدیل] براى دیده‏وران [درس] عبرتى است (۴۴)

 

وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصَارُ ﴿۴۲﴾

و خدا را از آنچه ستمکاران مى کنند غافل مپندار جز این نیست که [کیفر] آنان را براى روزى به تاخیر مى‏ اندازد که چشمها در آن خیره مى ‏شود (۴۲)

 

مراحل مختلف دیدن 1- رای 2- نظر 3- بصر 4- شهد  هرکدام مراحلی را تشکیل میدهند. ما به عنوان انسان باید دنبال رسیدن به مرحله چهارم باشیم. افرادی که این دنیای فانی را انتخاب میکنند، در سطح 1 و 2 و 3 می مانند. خدا تمام چهار مراحل بالا را پیشنهاد می دهد ولی ماندن در سطوح پایین دیدن را اصلا پیشنهاد نمیدهد و در اصل مراحل 1 و 2 و3 برای رسیدن به مرحله 4 است. خدا نظر در خلقت شتر و آسمان و کوهها و زمین را پیشنهاد میدهد تا به مرحله بالاتر یعنی بصیرت برسیم.

 

أَفَلَا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ ﴿۱۷﴾

آیا به شتر نمى ‏نگرند که چگونه آفریده شده (۱۷)

 

وَإِلَى السَّمَاءِ کَیْفَ رُفِعَتْ ﴿۱۸﴾

و به آسمان که چگونه برافراشته شده (۱۸)

 

وَإِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ ﴿۱۹﴾

و به کوه ‏ها که چگونه برپا داشته شده (۱۹)

 

وَإِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ ﴿۲۰﴾

و به زمین که چگونه گسترده شده است (۲۰)

 

ما در نظر و دقت به این پدیده ها، باید به بصیرت درستی از خلقت و زندگی برسیم و شرایط را برای رشد نفس خویش فراهم آوریم. اما بعضی مواقع ممکن است که بصیرت افراد دچار بد منطقی و سفسطه شود. مثلا اگر در نظر به بعضی پدیده ها ، منطق درستی بکار نبریم ، دچار بد منطقی میشویم و بصیرت صحیحی پیدا  نخواهیم کرد. مثلا کسی ممکن است به قحطی ها و فقر مردم نظر کند و از آنجا نتیجه بگیرد که خدا ظالم است! و به مردم کمک نمی کند. این فرد با این نوع بصیرت، دچار انحراف افکار شده است و هیچوقت به مرحله شهود و شهید نمی رسد. زیرا بصیرت غلط آدمی را دوباره به همان مرحله 1 و2 یعنی رَای و نظر میرساند.

با یک مثال عینی در این مورد توضیح داده میشود. چند وقت پیش ، یکی قلیان می کشید و به من هم تعارف کرد. من رد کردم و ضررات آن را برایش توضیح دادم. اما او برای توجیه کار خویش، گفت که فقط قلیان نیست که ضرر دارد. او گفت حتی همین غذایی هم که ما میخوریم ضررات زیادی دارد اعم از چربی و شکر و غیره. من گفتم که هر قلیان به اندازه دهها سیگار مضر است و ضررات جبران ناپذیری به ریه شما میزند. او در جواب گفت که او حتی در خانه اش همراه خانمش قلیان میکشد و هر دو در حین قلیان کشیدن ، سکوت میکنند و مشکلات زندگی را ول میکنند و از غیبت و بحث کردن و جنگ و جدال بینشان هم خبری نیست. او این چند دلیل را به عنوان بصیرت خویش در مورد قلیان کشیدن بیان کرد(فارغ شدن از مشکلات زندگی، عدم غیبت، نبود جنگ و جدال بین زن و شوهر ). او با این دلایل خودش را قانع کرده بود. در واقع او بصیرتش اشتباه بود. به همین خاطر بصیرت او دوباره و دوباره به سراغ رای و نظر رفت و قلیان کشیدن به عادت هر روزه شان تبدیل شده بود. به این طریق یک لوپ و حلقه تکرار در زندگی خویش درست کرده بودند و در این حالت هیچوقت خبری از شهید بودن نخواهد بود. بصیرت غلط منجر به ارتقاء به شهود نخواهد شد، بلکه به مراحل 1و2 یعنی رای و نظر بر میگرداند و به نوعی فرد را معتاد مادیات میکند.

من در جوابش گفتم که اگر کسی به همین دلایلی که تو فرمودی؛ قرص اکس و شیشه مصرف کند؛ آیا قابل قبول است؟ او در جواب گفت که قلیان کشیدن فرق دارد و اعتیاد آور نیست. اما او خودش خبر نداشت که دچار یک سیکل باطل در زندگی خویش شده بود و خود را از دیدن واقعی و لذات واقعی زندگی محروم کرده بود. او همزمان بصیرت خویش را در مورد وقایع خراب کرده بود و خود را از رساندن به مقام شهید محروم کرده بود. در واقع اعتیاد واقعی یعنی در مرحله رای و نظر بمانید و دنبال بصیرت صحیح و در نتیجه شهید نروید.

میان مسلمانان ، به اشتباه هر کس را که در راه خدا کشته شود، را شهید می نامند. در حالیکه در قرآن چنین نامگذاریی نیامده است. البته ممکن است که کسی در راه خدا کشته شود و شهید هم باشد. افراد میتوانند به مرحله شهید و شهود برسند و هنوز نمرده باشند. مراحل چهارگانه رای-نظر-بصر-شهود فقط برای حس دیدن نیست ، بلکه برای قول و سمع هم مطرح است. در واقع تمام حواس اولیه انسان، وسیله ای هستند تا فرد را دچار بصیرت صحیح کنند.

 بنابراین صرفا گفتن (قول) جمله لا اله الا الله کافی نیست. بلکه افراد در این مورد باید به مرحله شهود برسند. به همین خاطر خدا عبارت لا اله الا الله را یک شهادت مینامد. باید افراد در زندگی خویش از بصیرت کافی در مورد این عبارت مهم برخوردار شده و بعد بگویند اشهد ان لا اله الا الله.

اگر در یک واقعه  به مرحله شهید نرسید، ممکن است در یک بزنگاه، بصیرت شما دنبال انحراف رود و فریب بخورد. در واقع اگر از روحی که خدا در زمان خلقت در کالبد بشری ما دمیده است، در بصیرت خویش استفاده نکنیم، به مرحله شهود نخواهیم رسید.

مثلا شما که مواد مخدر و مشروب الکلی مصرف نمی کنید، حتی اگر فردی چندین مقاله پزشکی را در فایده اینها به شما نشان دهد؛ باز شما به سمت اینها گرایش پیدا نمی کنید. زیرا شما در این قسمت به مرحله شهود رسیده اید و چیزی میدانید که آن فرد نمی داند ولی نمی توانید با قول عادی به آن فرد بگویید. درکی که شما از ضررات مشروب و مخدرات کسب کرده ای، رای و نظر شما (حواس مادی) را بیمه کرده است و بنابراین شما هیچوقت حتی با زور هم دنبال مشروب الکلی و مخدرات نمی روید.

اگر کسی در یک مساله به مرحله شهود برسد، دیگر قدرت شیطان بر او در آن مورد خیلی کم میشود. شهود یک درجه از نفس است که بسیار با ارزش است. آنقدر با ارزش است که کسانی که در مورد مساله قیامت به درجه شهود برسند؛ در قیامت به عنوان شاهد آورده میشوند.

 

وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿۶۹﴾

و زمین به نور پروردگارش روشن گردد و کارنامه [اعمال در میان] نهاده شود و پیامبران و شاهدان را بیاورند و میانشان به حق داورى گردد و مورد ستم قرار نگیرند (۶۹)

 

وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا یَفْعَلُونَ ﴿۷۰﴾

و هر کسى [نتیجه] آنچه انجام داده است به تمام بیابد و او به آنچه مى کنند داناتر است (۷۰)

 

خدا نمیخواهد در روز قیامت سربسته قضاوت کند و به همین خاطر انبیاء و شهداء هم حاضر میشوند. ملائکه هم جزو شهدا هستند، زیرا آنان به درک درستی از کائنات و خلقت رسیده اند.

بعد از رای و نظر غلط و بی موقع و بیجا در زندگی؛ دچار بصیرت اشتباه میشویم. به همین خاطر خدا میفرماید که : قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ   - وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ

بصیرت اشتباه را باید استفاده نکرد. به همین خاطر خدا از فعل یَغُضُّوا (فرونهادن- استفاده نکردن) استفاده می فرماید. مشرکان، مومنانی که بصیرت آنانرا قبول نداشتند را سفهاء می نامیدند.

مثلا تعدادی از بصیرتهای اشتباه در مورد زندگی که براثر رای و نظر بیجا در افراد بوجود میاید.

1-           کسی که در این جهان پول زیاد نداشته باشد، بدبخت است و کسی تحویلت نمی گیرد!

2-           هر مشکلی با پول حل میشود!

3-           باید رشوه بدهید تا کارت راه بیفتد!

بصیرتهای غلط مانع از رسیدن افراد به مرحله شهود میشود. البته شیطان هم همین را میخواهد. بصیرت غلط یک خطاست که میتواند رفع شود. یک سری گزاره ها و  روان بنه ها در زندگی ما هستند که باید بر معیار درست بنا شوند، زیرا این گزاره ها اساس تفکرات بَعدی و در نتیجه بصیرت ما را تشکیل میدهند.

به یک نمونه بصیرت غلط افراد که  در سوره قصص آیه 79 اشاره شده است، توجه کنید: روزی قارون همراه با امکانات و اموال فراوان به میان مردم آمد. کسانی که زندگی پست این دنیا را انتخاب کرده بودند ، گفتند : " ای کاش ما هم چنین امکانات و اموالی داشتیم. ای کاش ما هم صاحب چنین زیورآلات و چنین اسبهایی بودیم. واقعا قارون فرد خوشبختی است. او بهترین امکانات را دارد. به این می گویند زندگی ."

این بصیرت افرادی بود که قارون را با اموال و امکانات فراوانش دیدند. اما بعد از مدتی قارون به همراه اموال و زیورآلاتش در زمین فرورفت و نابود شد. اموالش نتوانست او را نجات دهد. خدمه او نتوانستند برای او کاری کنند. بعد از این حادثه کسانی که چند روز پیش به مال و اموال قارون حسرت می بردند و آرزوی داشتن آن را داشتند ، بعد از دیدن این حادثه تنبیه شدند و توبه کردند

کسانی که روز پیش به او حسرت می ‌بردند، گفتند: "اکنون می ‌فهمیم که فقط خداست که به هر یک از بندگانش که برگزیند، روزی می ‌دهد و یا دریغ می ‌دارد. اگر به خاطر موهبت خدا نسبت به ما نبود، او باعث می ‌شد که زمین ما را هم ببلعد. حالا می ‌فهمیم که کافران هرگز موفق نمی ‌شوند."

 توبه نصوح از یک عمل غلط که خدا توصیه فرموده است یعنی بازگشت از بصیرت غلط و تصحیح بصیرت اشتباه. به همین خاطر کلمه نصوح در قرآن آمده است.

تکیه گاه فکری ما باید فقط خدا باشد(تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا)، به همین خاطر فقط او را وکیل خویش قرار دهیم و توبه و اعتراف وقتی مفید است که فقط برای خدا باشد. یعنی بصیرتی که خدا تعیین میکند را باید استفاده کنیم.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۸﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید به درگاه خدا توبه‏ اى راستین کنید امید است که پروردگارتان بدیهایتان را از شما بزداید و شما را به باغهایى که از زیر [درختان] آن جویبارها روان است درآورد در آن روز خدا پیامبر [خود] و کسانى را که با او ایمان آورده بودند خوار نمى‏ گرداند نورشان از پیشاپیش آنان و سمت راستشان روان است مى‏ گویند پروردگارا نور ما را براى ما کامل گردان و بر ما ببخشاى که تو بر هر چیز توانایى (۸)

 

بصیرت به تنهایی کافی نیست و برای تاثیر گذاری مداوم و همیشگی روی فرد باید به شهود تبدیل شود. شما به آتش نزدیک نمیشوید زیرا شهود و یقین دارید که آتش سوزاننده است. آب تر میکند و شما در این مورد به مرحله شهود رسیده اید، زیرا بی بصیرت به آب نمی زنید. شهادت ایمان که اشهد ان لا اله الا الله است و فقط همین یک جمله است؛ از جمله مواردی است که افراد باید در آن به شهود برسند. هر حواسی در انسان با پرورش و بصیرت درست ، قله اش، نهایتا به شهود میرسد. ما در این دنیا وظیفه داریم که با حواس مادی خویش طوری بصیرت و بینش خویش را پرورش دهیم تا نفسمان را به مرحله شهود برسانیم. اگر فردی هزار ساعت از فواید سیگار و نیکوتین و یا مشروب الکلی برای شما بگوید؛  شهودی که در این مورد خاص در نفس شماست؛ نمی گذارد به سمت سیگار و مشروب الکلی بروید.

وقتی ما نمایشات غلط این دنیا را قبول می کنیم؛ یعنی بصیرتمان مشکل دارد. تنها راه نجات بشریت از دست شیطان این است که تلاش کنیم بصیرت و بینش خویش را براساس قرآن پرورش دهیم تا از دست بصیرت شیطانی نجات پیدا کنیم و باعث شویم نفسمان رشد کند و نفسمان را به سمت شهود سوق دهیم.

کسانی که در مراحل رای و نظر می مانند؛ دیدشان نسبت به وقایع دنیا با کسانی که در مرحله بصیرت و شهود هستند بسیار متفاوت است. مثلا فردی از بدست آوردن پول زیاد خوشحال میشود و اگر این فرد به این مادیات دل ببندد؛ خدا این روش را نمی پسندد (إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ). اما اگر فرد از مرحله فرحین عبور کرده و خوشحالی خویش را به بصیرت و شهود تبدیل کرد؛ در آن صورت او فرد دانایی است. رای و نظر یک ورودی هستند برای بصیرت و شهود. اگر بصیرت صحیح باشد و نفس خواهان باشد براحتی میتوان از دست رای و نظرهای مضر خلاص شد. ثابت کرده اند که اگر فردی چهل شبانه روز سیگار نکشد، میتواند براحتی سیگار را ترک کند. بنابراین از آنجا که رای و نظر در سطح حواس کاملا مادی هستند ، میتوان با ترک کردن و محدود کردن آنان، از دست بصیرت های غلط خلاص شد. بهداشت روان، یعنی بصیرت درست را بدست آورید.  برای شیطان ، اصل کاری نفوذ در بصیرت افراد است. اخلاص بوسیله بصیرت و شهود ایجاد میشود. به همین خاطر خدای مهربان دستور میفرماید که زنان و مردان باید ابصار و بصیرتشان را حفظ کنند. : قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ   - وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ

زیرا بصیرت اشتباه ، افراد را در رای و نظر معتاد میکند و آنانرا به روش خویش وادار میکند. در روز قیامت ، چشم و پا و دستهای ما و جسم مادی ما که بوسیله آن رای و نظر انجام میشود و به نوعی تحت تاثیر و کنترل بصیرت هستند، علیه نفس ما شهادت میدهند و نفس ما را گناهکار و خطا کار معرفی میکنند.

البته در مراحلی از کار، نفس بسیار چموش و سرکش است و بصیرت ما نمیتواند او را قانع کند و به راه راست هدایت کند.در این حالت خدا نصیحتمان میکند تا نفسمان را بکشیم. کشتن نفس به معنای قتل جسد مادی نیست. بلکه کشتن نفس یعنی به اصل خویش برگشتن و دوباره رای و نظرها و بصیرتهای خویش را از اول بسازیم. به همین خاطر خدای مهربان برای بنی اسرائیل می فرماید:  فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ یعنی به سوی اصل خویش برگردید. این در واقع یعنی رِسِت کردن نفس.

 

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿۵۴﴾

و چون موسى به قوم خود گفت اى قوم من شما با [به پرستش] گرفتن گوساله برخود ستم کردید پس به اصل خویش برگردید و نفستان را به از بین ببرید که این [کار] نزد آفریدگارتان براى شما بهتر است پس [خدا] توبه شما را پذیرفت که او توبه‏ پذیر مهربان است (۵۴)

 

ما از یک نفس و یک کالبد بشری تشکیل شده ایم. در حین خواب نفس از کالبد بشری جدا میشود. بنابراین نفس ما یک موجود از جنس غیرمادی است که باید بوسیله کالبد بشری ما تصحیح شود. رای و نظر و بصیرت برای همین است تا نفس را تصحیح کند و به مرحله شهید برساند.

یک نوع مار هست که در مواقع بحرانی و کمبود غذا خودش را از سمت دُمش میخورد و از مرگ خویش جلوگیری میکند. نفس هم موجودی بسیار هوشمند است که میتواند خودش ، خودش را بازسازی کند. ما در این دنیا هستیم تا نفس مان را شکل دهیم و شاکله خویش را تشکیل دهیم. فرزندان و مال و اموال و همسر بخاطر شکل دادن به نفس هستند و به همین خاطر، خدا آنان را فتنه می نامد. فتنه در عربی به معنای شکل دادن است. همانطور که آهن ذوب شده را به داس و چاقو و سایر ادوات تبدیل میکنند. زندگی این دنیا هم به نوعی شکل دادن به نفس است. اگر نفس سرکش شود یعنی درست شکل داده نشده است و خانه ای بی بنیاد است، باید از اول ویران شود و دوباره بازسازی شود. کشتن نفس، یعنی آلودگی های نفس برداشته شود. گناهی که بصیرت را تحت کنترل خویش در می آورد ، یک بصیرت فیک و مجازی برای ما درست میکند. بصیرت فیک ، نفس ما را آلوده و مسموم میکند. پس برای کشتن نفس ، باید بصیرت فیک را در وجود خویش پاک کنیم تا نفس ریست شود.

یکی سیگار میکشد و یا مشروب الکلی مینوشد؛ بصیرت غلطی در مورد وقایع دنیا دارد. البته بصیرت غلط را بهتر است شک و گمان بنامیم. زیرا بصیرت صحیح ، به نوعی یقین آور است. زیرا گاهی نفس میان بصیرتها، گزینشی عمل میکند. مثلا ممکن است که شما بیست دلیل برای یک فرد بیاورید که ثابت کند سیگار و قلیان مضر است. سی تی اسکن ریه ها، سرفه، تنفس ناکامل، و ... اما فرد در نهایتش میگوید که دیدی هیچیم نیست! و سرپایم! او فقط صرفا دلیل نَفَس کشیدن و زنده بودن را میان بیست دلیل محکم در مضرات قلیان و سیگار انتخاب کرده است. به این طریق نفس براحتی مثل آب خوردن بصیرت افراد را فریب میدهد و راه خودش را میرود. به همین خاطر نفس با خاصیت اماره، براحتی بصیرت را دور می زند.

این نکته خیلی مهم است که بدانیم چطوری در مقابل نفسی که منطق و بینش و بصیرت را قبول ندارد ، مقابله کنیم و آن را اصلاح کنیم. در این گونه نفسها، بصیرت به معنا تبدیل نشده است. یعنی فرد بینش درستی دارد ولی با قلبش آن را دریافت نکرده است (زیرا قلب یک کانورتر معنوی است). فرد نماز بجا نمی آورد و میگوید که نماز روی من بی تاثیر است و به همین خاطر ترک کردم! این فرد کانورترش مشکل دارد و نمیتواند معانی واقعی عبادات و کارها را متوجه شود.

فردی که بیست سال سیگار و قلیان می کشید؛ بعد از به مشکل برخوردن سلامتیش؛ پیش پزشک رفت. پزشکش به او گفت که اگر حتی یک سیگار دیگر بکشید؛ خواهید مرد! آن فرد حرف پزشک را جدی گرفته و از آن روز به بعد دیگر سیگار را ترک کرد. زیرا او قبلا تجربیاتش را بر بصیرتش ترجیح میداد ولی اکنون به بن بست خورده بود و عملا متوجه شد که اشتباه میکرده است و بنابراین بصیرتش را تصحیح کرد و نفسش را قانع کرد که دیگر قلیان و سیگار نکشد. البته او به قیمت بسیار گزافی توانست بوسیله بصیرتش ، نفسش را قانع کند که دست از امر غلط بردارد. بنابراین بصیرتهای غلط ، هزینه بردار هم هستند. بصیرت کاذب ؛ از نفس بر می خیزد و البته هیچوقت به یقین تبدیل نمیشود و بصیرت کاذب و غلط همیشه در ریب و شک و گمان می ماند و نمیتواند به مرحله شهود برسد. به همین خاطر در روز قیامت که این خطا از طرف نفس وجود ندارد؛ بصیرت انسان خیلی عالی کار میکند.

 

لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ ﴿۲۲﴾

[به او مى‏ گویند] واقعا که از این [حال] سخت در غفلت بودى و[لى] ما پرده‏ ات را [از جلوى چشمانت] برداشتیم و دیده‏ ات امروز تیز است (۲۲)

 

ممکن است که این سوال پیش آید که چرا آدمی با علم بر غلط بودن یک گناه، اما باز به انجام گناه ادامه میدهد؟ جواب خیلی ساده است. زیرا لذت آن گناه قبل از بصیرت نسبت به آن ، فرد را تحت تاثیر قرار داده است. تعدادی از پارمترهای پنهان که وارد بصیرت ما میشوند، از لذت انجام گناهان سرچشمه می گیرد. به همین خاطر ما نباید حتی نزدیک بعضی گناهان شویم زیرا در صورت نزدیک شدن به آن محدوده، بصیرت ما به اشتباه می افتد. مثلا خدا می فرماید :

 

وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلًا ﴿۳۲﴾

و به زنا نزدیک مشوید چرا که آن همواره زشت و بد راهى است (۳۲)

 

بنابراین تعدادی از پارمترها که وارد بصیرت ما میشوند، از لذت انجام گناهان سرچشمه می گیرد و پنهان هستند و در ظاهر ما نمی بینیمش. یعنی بعضی گناهان مثل زنا، نباید به محدوده آن نزدیک شد؛ زیرا در صورت نزدیکی، بصیرت ما دچار اشتباه شده و خیلی راحت فریب میخورد. زیرا لذت ناشی از نزدیک شدن به این گناهان جزو پارامترهای وروی بصیرت ماست و بصیرت اشتباه را به ما تزریق میکند. تاکتیکهای شیطان براین اصل استوار است که بصیرت را به اشتباه بیندازد. اساسا فلسفه اصلی انجام گناه ، به هم ریختن بصیرت است و در نتیجه دچار بصیرت اشتباه شده و زندگی متفاوت میشود. مثلا کسی که در لجنزار است و فکر می کند لذت زندگی در همین لجنزار است، هیچ تمایلی برای بیرون آمدن از لجنزار نمی کند. زیرا بصیرت اشتباه باعث شده است که نفسش آلوده شود. این حادثه زمانی پیش میاید که فرد قبل از بصیرت صحیح نسبت به قضیه ای، از گناه لذت برده و در نتیجه نفس فریب تجربه غلط را میخورد. تجربه صحیح باعث میشود که نفس قانع شود تا گناه را انتخاب نکند. به همین خاطر خدا در مقابل گناه خطرناکی مثل زنا، ازدواج را نصیحت و توصیه فرموده است.

بعضی ها امور معنوی را ریاکاری میدانند، در حالیکه امور معنوی واقعی ریاکاری نیستند و اگر ریاکاری باشند، خودبخود به امر شیطانی بدل میشود. زیرا در این گونه افراد، امور معنوی از قلب به نفس وارد نشده اند و به همین خاطر تاثیری در پرهیزگاری نفس ندارند.

به همین خاطر خیلی مهم است که بچه ها را از همان اوایل بچگی ، صحیح تربیت کنیم تا دچار لذت قبل از بصیرت نشوند و در امور معنوی به مشکل برنخورند. یکی از وظایف پدر و مادرها، پرورش صحیح بچه هایشان است تا دچار بصیرت غلط نشوند و ارتباطشان را با عالم معنا از دست ندهند. بیشتر والدین سعی بر حذف خدا و بهشت و جهنم از قاموس بچه ها دارند. آنها سعی دارند بدون هیچگونه اشاره ای به خدا، قیامت، شیطان ، جهنم و بهشت؛ زندگی را برای بچه ها توضیح دهند و به این طریق بچه با یک بصیرت بسیار غلط و ناقص بزرگ میشود و براحتی طعمه بصیرتهای فیک میشود.

مثلا بعضی از والدین از همان اوائل بچگی، عباراتی همچون مال خودمه، مال منه، فقط من و ... را به بچه هایشان یاد میدهند و بصیرت آنان را به هم میریزند. یا اینکه والدین به بچه شان یاد میدهند که اگر کسی تو را زد، تو هم او را بزن!  به این طریق با منطقها و فلسفه های غلط، بصیرت بچه را از همان اوائل به هم میریزند و باعث میشوند که بعدا بچه دچار بصیرتهای غلط شده و در نتیجه نفسش را آلوده کند و فرد درستی در جامعه از آب در نمی آید.

آدم و حوا هم بوسیله بصیرت غلط از بهشت تبعید شدند. شیطان با وسوسه های خود، بصیرت غلطی نسبت به شجره ممنوعه به آن دو وسوسه کرد و آنان را فریب داد. ما هر گناهی که انجام دهیم؛ نفس خویش را آلوده می کنیم و وظیفه مان این است که نفسمان را از آلودگی پاک کنیم.

بعضی ها می گویند که بچه ها را بگذارید تا در همان تفکرات بچگی بمانند . البته این حرف فقط از نظر تفریحی درست است و گرنه باید از همان بچگی روی بصیرت بچه ها کار کرد و با روشهای بچگانه به آنان بصیرت و بینش صحیح در مورد زندگی را یاد داد. آلودگی نفس در بدو تولد برداشته میشود ولی ماهیت نفس برداشته نمیشود. وظیفه ما این است که این ماهیت را عوض کنیم. بنابراین بکاربردن کلمه معصومیت در مورد بچه ها اشتباه است. بچه ها نفسشان از آلودگی پاک است اما ماهیت نفس خویش را در همان اوائل بچگی بروز میدهند. مثلا  یک بچه ممکن است که در مورد هر چیزی بگوید مال منه! و یا خشن باشد و ... به همین خاطر ما موظفیم بچه هایمان را با بصیرتهای صحیح و قرآنی آشنا کنیم و با زبان بچگانه در حد توانایی درکشان، آنان را نصیحت کنیم. بچه ای که از همان اوائل بچگی، با مواد مخدر آشنا شده و لذت آنرا میچشد، دیگر خیلی سخت است که بصیرتش را تغییر دهید، زیرا مواد مخدر بصیرت او را تغییر داده است و بسیار مشکل است که از آن دست بکشد. بطوریکه با بصیرت فیک، حس گناه در ما از بین میرود و دیگر فرد عذاب وجدان هم ندارد.

ما بخاطر مشکل دار بودن نفس خویش، به این دنیا آمده ایم. بنابراین تمام انسانها نفسشان دارای مشکل است و برای رفع این مشکل به این جهان خاکی آمده اند. نفس انسان با توجه ماهیتش ، کلا خواهان است. حالا خواهان خیر یا شر. وظیفه بصیرت ماست که خیر را به او پیشنهاد دهد و البته در این بین، شیطان هم شر را پیشنهاد میدهد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد